مثلهاى قرآنى - آيت الله مکارم شيرازى

تب‌های اولیه

1101 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[=arial narrow]يا افراد رياكارى كه دست به تظاهر مى زنند و براى كسب آبرو و اعتبار و عزّت اعمال عبادى خد را براى مردم انجام مى دهند، در حقيقت به نوعى از شرك گرفتار هستند وگرنه طبق صريح آيه قرآن عزّت و ذلّت به دست خداست(3) نه مردمى كه خود سراسر محتاج و نيازمند هستند.

[=arial narrow]انسان مشرك، پيوسته درمانده، ناتوان، ضعيف، شكست خورده و تنهاست؛ امّا مؤمنِ موحّد و خداپرستى كه عدالت خواه است و در راه مستقيم حركت مى كند همواره خداوند با اوست.

[=arial narrow]از اين رو، خداوند در سوره غافر آيه 51 مى فرمايد: «اِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الاَْشْهادْ»؛ ما به يقين پيامبران خود و كسانى را كه ايمان آورده اند، در زندگى دنيا و ]در آخرت[، روزى كه گواهان به پا مى خيزند يارى مى دهيم.

[=arial narrow]همچنين در آيه 30 سوره مباركه فصّلت نيز مى فرمايد: «اِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلآئِكَةُ اَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ اَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِى كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»؛ به يقين كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداوند يگانه است»، سپس استقامت كردند، فرشتگان بر آنان نازل مى شوند كه: «نترسيد و غمگين مباشيد، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به شما وعده داده شده است!

[=arial narrow]بر اساس اين آيه شريفه خداوند به وسيله فرشتگان به مؤمنان كمك مى رساند. بنابراين، در دنياى امروز نيز شرك و بت پرستى - كه منشأ مفاسد فراوانى است - وجود دارد و داراى شاخه هاى فراوانى است كه مؤمنان بايد خود را از آن مبرّا كنند.

[=arial narrow]از جمله آياتى، كه مفسّران آن را درباره على(عليه السلام) بيان كرده اند، آيه مثل است؛ بنابر روايتى كه از طرق اهلبيت(عليهم السلام) نقل شده است منظور از «مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى صِراط مُسْتَقيم» حضرت على بن ابيطالب و امامان معصوم(عليهم السلام) هستند(4).

[=arial narrow]البتّه اين بدان معنا نيست كه ديگران مشمول آيه نيستند، بلكه مفهوم آن اين است كه حضرت امير و ديگر ائمه(عليهم السلام) بارزترين مصاديق آن هستند.(5) آرى؛ عدالت على(عليه السلام) آن چنان عالم گير شد كه نه تنها على(عليه السلام) در قلب و دل مسلمانان بلكه بر قلب همه انسان هاى آزاده حكومت كرد.

[=arial narrow]از اين رو، يكى از نويسندگان مسيحى به نام «ميخائيل نعيمه» مى گويد: «على تنها متعلّق به مسلمانان نيست؛ بلكه ما مسيحيان نيز على را دوست داريم».

[=arial narrow]اگر على تنها متعلّق به مسلمانان بود، چرا نويسنده معروف مسيحى «جرج جرداق» كتاب عاشقانه «صوت العدالة الانسانيّة؛ بانك عدالت جهان بشريّت» را درباره حضرت على نوشت؟ او همچون عاشقى با على رفتار مى كند؛ عاشق فكر على؛ عاشق عدالت على؛ عاشق قلم على؛ عاشق رفتار و كردار على؛ عاشق تقواى على و گويا همين شخص است كه درباره حضرت امير(عليه السلام) مى گويد: «اى دنيا! چه مى شد كه تمام قدرت و توانت را جمع مى كردى تا در هر قرنى، مردى همچون على را به جامعه بشريّت به ارمغان مى آوردى؛ ولى افسوس كه توانايى اين كار را ندارى».

[=arial narrow]درباره عدالت آن حضرت مطالب فراوانى وجود دارد كه برخى از آنها بخاطر مشهور بودنش مورد توجه دقيق قرار نمى گيرد.

[=arial narrow]در نهج البلاغه آن حضرت، بسيارى از خطبه ها و نامه هاى آن حكايت از عدالت على(عليه السلام)دارند. از جمله آنها، داستان معروف و مشهور عقيل است كه در اين مباحث اشاره شده و گفته شده است كه در طول تاريخ بشريّت سابقه ندارد چنين حاكم متقدرى با برادر خويش اين گونه به عدالت رفتار كند.

[=arial narrow]در همين خطبه، داستان اشعث بن قيس منافق آمده است؛ فردى كه منشأ بسيارى از اختلافات، تحريكات، خرابكارى ها و توطئه ها در عصر حكومت على(عليه السلام) است. اين انسانِ منافقِ مطرود، در مورد قطعه زمينى با مسلمانى به مخاصمه نشست؛ پرونده آنان به دست اُسوه عدالت، على(عليه السلام)، قرار گرفت. على(عليه السلام) مى گويد: شب هنگام صداى در منزل را شنيدم. در را باز كردم. اشعث بن قيس منافق را در حالى ديدم كه ظرفى از حلوا - كه روى آن را با پارچه اى پوشيده بود - در دست داشت. نگاهى به قيافه او كردم و گفتم: «اين چيست؟ آيا رشوه است؟ يا صدقه است؟ و يا زكات؟ هر سه بر ما حرام است؛ اما رشوه كه بر همه قضات حرام است و اما زكات و صدقه كه بر فرزندان پيامبر و خاندان او حرام است».(6)

[=arial narrow]اشعثِ منافقِ هزار رنگ، چهره حق به جانبى گرفت و باطل خود را - همانگونه كه شيوه همه اهل باطل است - در لباس حق پوشانيد و گفت: «هيچكدام يا على! بلكه هديه است كه هر مسلمانى حق دارد براى مسلمانى ديگر ببرد و ردّ آن صحيح نيست»(7).

[=arial narrow]حضرت امير نگاه پرمعنا و پر اسرارى به او كرد و از پشت چهره حق به جانب، ماهيّت و قيافه حقيقى او را ديد و فرمود: «عزاداران بر مرگ تو اشك بريزند! تو آمدى در اين دل شب، مرا به وسيله دين و در لباس دين فريب دهى! لباس حق بر بدن باطل پوشانده اى تا حق را بر من مشتبه نمايى! اشعث تو مرا مى شناسى؟ بگذار خودم را معرفى كنم!

[=arial narrow]«وَ اللّهِ لَوْ اَعْطَيْتُ الاَْقاليمَ السَّبْعِ بِما تَحْتَ اَفْلاكِها عَلى اَنْ اَعْصَى اللّهَ فى نَمْلَة اَسْلُبْها جَذَبَ شَعيرَة ما فَعَلْتُهُ». به خدا قسم اگر تمام آسمان و زمين (تمام جهان هستى) را به من بدهند (يعنى بزرگترين رشوه كه تا كنون به هيچ كس داده نشده است) تا بر مورچه اى ظلم كنم و پوست جويى را به ظلم از دهانش بگيرم، به خدا قسم چنين كارى را نخواهم كرد؛ زيرا من مى دانم همه اينها نابود مى شود و على را با اين نعمت هاى فانى و ناپايدار چه كار! اشعث مى خواهى بدانى دنيا در نظر على چقدر ارزش دارد؟! به خدا قسم اين دنيا در نظر على مانند برگ نيم جويده اى در دهان ملخ است»!(8).

[=arial narrow]آرى؛ تمام دنيا كه اين همه جنايات براى رسيدن به جزئى از مال و منال آن صورت مى گيرد، در نظر على از برگ جويده شده اى بى ارزش تر است!

[=arial narrow]«تو به تاريكى على را ديده اى *** زين سبب غيرى بر او بگزيده اى»

[=arial narrow]ما شيعيان و پيروان على بايد به خود بنگريم كه از عدالت على چه مقدار درس گرفته ايم. آيا قدمى در اين راه برداشته ايم يا تنها به زبان شيعه او هستيم؟ بى شك اگر در پى سعادت و رستگارى هستيم، بايد آن را از گذر عدالت على(عليه السلام)جستجو كنيم و پيوسته مهر او را در دل داشته باشيم كه شاعر چه زيبا سروده است:گر منزل افلاك شود منزل تو از كوثر اگر سرشته باشد

[=arial narrow]گل تو چون مهر على نباشد اندر دل تو

[=arial narrow]مسكين تو و سعى هاى بى حاصل تو

پي نوشتها

1- سوره يوسف، آيه 106. در ذيل اين آيه شريفه روايت زيبايى از امام باقر - عليه السلام - وارد شده است. آن حضرت در اين روايت مى فرمايند: «شركى كه در اين آيه به آن اشاره شده است، مثل اين است كه شخصى بگويد: «اگر فلان كس نبود، من نابود مى شدم» يا بگويد: «اگر فلانى به دادم نمى رسيد، فلان مصيبت و گرفتارى دامن گيرم مى شد» يا بگويد: «اگر فلان كس نبود، خانواده ام را از دست مى دادم»؛ چون چنين اشخاصى براى خداوند در روزى دادن و دفاع و نگهدارى بندگان در ملك و حكومت او شريك قرار داده است. به ميزان الحكمه، باب 1992، حديث 9308 رجوع كنيد.

2- سوره حديد، آيه 7.

3- سوره آل عمران، آيه 26.

4- تفسير نمونه، جلد 11، صفحه 332.

5- بدين جهت در تفسير مجمع البيان، جلد 6، صفحه 375 نقل شده است كه مراد، حمزه و عثمان بن مظعون مى باشند.

6- لازم به تذكّر است كه صدقات واجب (يعنى زكات مال و فطره) بر سادات گرامى حرام است، امّا مصرف صدقات مستحبّى براى آن بزرگواران ممنوع و حرام نيست.

[=arial black]بيست و نهمين مثال: تازه مسلمانان سست ايمان

[=arial black]ناصر مکارم شيرازى

[=arial black]خداوند در آيه 92 سوره نحل در بيست و نهمين مثل مى فرمايد: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّة اَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ اَيْمانُكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ اَنْ تَكُونَ اُمَّةٌ هَِى اَرْبى مِنْ اُمَّة اِنَّما يَبْلُوكُمْ اللّهُ بِه وَ لَيُبَيِّنُنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ»؛ همانند آن زن [سبك مغز ]نباشيد كه پشم هاى تابيده خود را پس از استحكام، وامى تابيد! در حالى كه سوگند [و پيمان] خود را وسيله خيانت و فساد قرار مى دهيد؛ بخاطر اينكه گروهى، جمعيّتشان از گروه ديگر بيشتر است [و كثرت دشمن را بهانه اى براى شكستن بيعت با پيامبر مى شمريد]! خدا فقط شما را با اين وسيله آزمايش مى كند؛ و به يقين روز قيامت، آنچه را در آن اختلاف داشتيد، براى شما روشن مى سازد!

[=arial black]دورنماى بحث

[=arial black]در آغازاسلام كه مسلمانان در اقليّت و دشمنان و مشركان در اكثريّت بودند، برخى از جوانان شيفته پيامبر شده، به آن حضرت ايمان مى آوردند؛ ولى آنها تحت فشار خانواده، دوستان، آشنايان و جامعه مشرك قرار مى گرفتند(1)، در اين مرحله برخى همانند ابوذرها، بلال ها و عمّارها مستحكم و پايدار بودند و حتّى در راه عقيده خود جان مى باختند. ولى برخى از تازه مسلمانان سست بودند و طاقت تحقيرها، سرزنش ها و اعتراضات اطرافيان را - كه اكثريّت جامعه را تشكيل مى دادند نداشتند و پس از پشت سرگذاشتن مراحل سخت اسلام و ايمان مرتد گشته، دوباره به صف مشركان مى پيوستند. آيه فوق درباره اين دسته از تازه مسلمانان سست ايمان نازل شده است.

[=arial black]شرح و تفسير

[=arial black]وَ لا تَكُونُوا كَالَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّة اَنْكاثاً: اى تازه مسلمانان، اى كسانى كه با زحمت و تحمّل مشكلات، مراحل اسلام و ايمان را پشت سر گذاشتيد و مفتخر به قبولى پاك ترين و بهترين دين آسمانى شديد، مانند آن زن نادان سبك مغزى كه ريسمانى مى تابيد و بعد از تمام شدن كار آن را وامى تابيد، نباشيد و پس از گرويدن به اسلام و ايمان، زحمت هاى خود را هدر ندهيد و به كفر و شرك بازنگرديد.

[=arial black]در اينكه نام اين زن سفيه و أبله چه بوده است، اختلاف است. برخى او را «رابطه» ناميده اند. بعضى معتقدند كه نامش «ربطه» بوده است و عدّه اى نيز بر اين عقيده اند كه او را «رابطه» مى خواندند؛ ولى به هر حال، اين زن در زمان جاهليّت زندگى مى كرد و بسيار ابله و نادان بود. به همين جهت، عرب او را «حمقاء» نيز ناميده است.

[=arial black]تابيده شده را واتابند و دوباره تبديل به پشم كنند، آنها نيز چنين مى كردند. روز بعد دوباره صبح هنگام پشم ها را طناب و عصرگاهان طناب تابيده را تبديل به پشم مى كردند و اين داستان احمقانه هر روز تكرار مى شد.

[=arial black]قرآن مجيد در اين آيه شريفه به تازه مسلمانان سست ايمان هشدار مى دهد كه مانند آن زن احمق عمل نكنند و از دين و ايمان خود باز نگردند.

[=arial black]تَتَّخِذُونَ اَيْمانُكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ: اى تازه مسلمانان! اى سست ايمانان! سوگند و پيمان خود را وسيله خيانت و فساد قرار ندهيد و در بيعت با خداى خويش تقلّب نكنيد.

[=arial black]اَنْ تَكُونَ اُمَّةٌ هِىَ اَرْبى مِنْ اُمَّة: شما تنها به اين دليل كه مشركان در اكثريّت هستند و مسلمانان در اقليّت، براى پيمان شكنى با پيامبر خدا اين را بهانه قرار ندهيد كه اين عذر و بهانه شما پذيرفته نيست، بلكه بايد به پيمانتان وفادار باشيد.


[=arial black]اِنَّما يَبْلُوكُمُ اللّهُ بِه: كثرت دشمن و قلّت مسلمانان ، عذر بازگشت به كفر نيست، بلكه اين خود نوعى امتحان الهى براى مسلمانان و مؤمنان است. سعى كنيد در اين امتحان پيروز و سربلند باشيد.

[=arial black]وَ لَيُبَيِّنُنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ: بى شك در روز قيامت خداوند تمام اختلافات را برطرف مى سازد و حقايق ظاهر مى شود، و حتّى كافران و مشركان افسوس مى خورند كه چرا ايمان نياوردند.

[=arial black]اين مثل، مثل بسيار زيبا، رسا، جالب و جاذبى است و هشدارباشى است براى مسلمانانى كه طناب ايمان خود را محكم تابيده اند و با زحمت فراوان آن را به اتمام رسانيده اند تا مبادا پس از اين همه زحمت با روى آوردن به شرك آن را هدر دهند.

[=arial black]پيام هاى آيه شريفه

[=arial black]1- پشم در حالت عادى براى هيچ كارى قابل استفاده نيست؛ نه فرش، نه لباس، نه ابزار زندگى، و نه چيز ديگر؛ امّا وقتى همين پشم تابيده مى شود، اگر باريك باشد و به صورت نخ درآيد، با آن پارچه و فرش و مانند آن مى بافند. و اگر ضخيم تر باشد با آن طناب و حتّى خانه هاى بيابانى و چادر مى سازند.

[=arial black]جامعه متفرّق و از هم گسيخته نيز مانند پشم بى خاصيّت است؛ اما به هنگام اتّحاد منشأ اثرات فراوانى مى گردد.

[=arial black]2- پشم در حالت عادى بسيار سست و آسيب پذير است؛ وزش باد ملايمى آن را مى برد و قدرت مقاومت در مقابل نسيم را ندارد؛ اما اگر همين پشم تابيده شود و محكم گردد، گاهى از اوقات سنگين ترين وزنه ها را با آن حمل و نقل مى كنند و حتّى كشتى هاى بزرگ را به وسيله آن مهار مى كنند و با آن لنگر مى اندازند.

[=arial black]3- تنها عاملى كه اين پشمِ بى مصرفِ سست را مقاوم مى كند، اتّحاد رشته هاى پشم است. آرى؛ پس از اينكه اين رشته ها دست به دست هم دادند و همديگر را در آغوش گرفتند و پيمان اتّحاد و هماهنگى بستند و دست از تشتّت و اختلاف برداشتند، منشأ خيرات فراوانى مى گردند. و اين به انسان مى آموزد كه وجود تو هم استعدادهاى بالقوّه فراوانى دارد، اگر تابيده شود محكم مى شود و پيام آور محصولات تازه و مفيدى؛ چون تصميم، اراده، وحدت كلمه، ايمان، توكّل به خدا و مانند آن خواهد شد.

[=arial black]از اين رو، قرآن مجيد مى فرمايد: شما به وسيله ايمان تابيده شده ايد، انسان عاقل دوباره طناب ايمان خود را وانمى تابد!

[=arial black]اين تشبيه بسيار زيبا، جالب و پرمعنا در كلام حضرت زينب(عليها السلام) نيز آمده است در آن هنگام كه حضرت زينب به درازه كوفه رسيد در يك سخنرانى آتشين مردم را مورد خطاب قرار داده، فرمود: «اِنَّما مَثَلُكمْ كَمَثَلِ الَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّة...»؛ مَثَل شما مردم بى وفا و پيمان شكن كوفه، مثل آن زن احمق و أبله و نادانى است كه ريسمان تابيده محكم خود را از هم گسيخته مى سازد.(2) شما، هم با على(عليه السلام)بيعت كرديد و هم با نماينده امام حسين(عليه السلام)، مسلم بن عقيل، رشته پيمان را محكم كرديد؛ ولى هنگامى كه ابن زياد آمد، با چند وعده و وعيد و ايجاد رعب و وحشت، پيمان خود را شكستيد و معلوم شد كه تمام آن دعوت ها و بيعت ها و اعلان وفادارى ها جز حقّه بازى چيزى نبوده است، و اكنون هم با ديدن سر حسين بن على(عليهما السلام) گريه مى كنيد؛ هم مى كشيد و هم عزادارى مى كنيد!

[=arial black]كسانى كه با ادبيّات عرب آشنا هستند، درمى يابند كه اين خطبه چقدر ارزشمند است. به عقيده ما حضرت زينب(عليها السلام) از بازار آشفته كوفه دست گشود و پايه هاى تخت و تاج حكومت يزيد را در شام به لرزه درآورد و مقدّمه سرنگونى بنى اميّه و انقلاب ها و شورش هاى بعدى را فراهم كرد.

[=arial black]اهميّت وفاى به عهد و پيمان

[=arial black]در مورد اهميت وفاى به عهد و پيمان روايات فراوانى وارد شده است كه به سه نمونه آن اشاره مى شود:

[=arial black]1- پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در روايت كوتاه و پرمعنايى مى فرمايد: «لا دينَ لِمَنْ لا عَهْدَ لَهُ؛ كسى كه عهد و پيمان ندارد و به آن وفا نمى كند، دين ندارد».(3)

[=arial black]اين سخن بسيار مهم بدين معنا است كه وفاى به عهد مساوى با دين دارى است و انسان عهدشكن كه امروز قول مى دهد و فردا تخلّف مى كند، انسان بى دينى است؛ چه اينكه وقتى انسان در مقابل بندگان خدا وفادار نباشد، در مقابل خداوند هم وفادار نخواهد بود.

[=arial black]2- حضرت على(عليه السلام) در نامه 53 نهج البلاغه (عهدنامه مالك اشتر)(4)مى فرمايد:

[=arial black]اى مالك! در عهدى كه مى بندى پايدار و وفادار باش چه طرف پيمان تو مسلمان باشد، چه كافِر؛ زيرا در ميان تمام دستوراتى كه خداوند برشمرده است، هيچ دستورى به اهميّت عهد و پيمان نيست؛ چه اينكه عهد و پيمان در ميان تمام امّت ها و ملّت ها محترم است.

[=arial black]دنياى كنونى نيز چنين است و غالب كشورها به عهد و پيمان ها پايبند هستند و حتّى در زمان جاهليّت نيز چنين بوده است و بت پرستان نيز به پيمان هاى خود وفادار مى ماندند. بنابراين، لازم است مسلمانان در پيمانهاى خود با خدا و مردم وفادار بمانند.

[=arial black]3- امام باقر(عليه السلام) در روايت زيبايى مى فرمايد:

[=arial black]«ثَلاثٌ لَمْ يَجْعَلِ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لاَِحَد فيهِنَّ رُخْصَةٌ: اَداءُ الاَْمانَةِ اِلَى الْبَرِّ وَ الْفاجِرِ وَ الْوَفاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَ الْفاجِرِ وَ بَرُّ الْوالِدَيْنِ بَرَّيْنِ كانا اَوْ فاجِرَيْنِ»؛ سه چيز است كه خداوند - عزّوجلّ - به هيچ شخصى اجازه تخلّف از آن را نداده است:

[=arial black]

[=arial black]1- اداى امانت به صاحبش چه صاحب آن نيكوكار باشد و چه فاسق.

[=arial black]2- وفاى به عهد و پيمان نسبت به فاسق و مؤمن.

[=arial black]3- نيكى به پدر و مادر چه صالح باشند و چه فاجر.(5)

[=arial black]بنابراين، بر اساس آيات و روايات وفاى به عهد در سرلوحه همه امور قرار دارد، و چنانچه بنده اى بخواهد خداوند خواسته هايش را مورد اجابت قرار دهد، بايد به پيمان با خداى خويش وفادار باشد.

[=arial black]گرت هواست كه معشوق نگسلد پيوند *** نگاهدار سر رشته تا نگهدارد

پي نوشتها

1- ما كه اكنون از نعمت بزرگ و بى بديل اسلام برخورداريم، بايد قدردان پدران و مادران خود باشيم كه در آغاز اسلام را پذيرفتند و ما در جامعه و خانواده اى مسلمان متولّد شديم و اسلام را پذيرفتيم.

2- به نقل از كتاب «امام حسن و امام حسين(عليهما السلام)» تأليف علاّمه سيّد محسن امين عاملى، صفحه 256.

3- ميزان الحكمه، باب 2964، حديث 14124.

4- پس از گذشت بيش از هزار سال از اين عهدنامه، هنوز بويى از كهنگى در آن ديده نمى شود. گويى اين نامه ديروز نوشته شده است! در حالى كه بهترين آثار فكرى بشر با گذشت زمان كهنه مى شود، حتّى اگر تراوش مغزهاى استثنايى چون مغز سعدى و بوعلى سينا باشد و ظاهراً علّت اين امر اين است كه، سخنان على((عليه السلام)) از قلبى سرچشمه گرفته است كه با علم خدا پيوند دارد و از آنجا كه علم خداوند كهنه نمى شود، اين سخنان نيز كهنه نمى گردد.

5- اصول كافى، كتاب الايمان و الكفر، باب البر بالوالدين، حديث 15.


[=arial narrow]سى امين مثال: كفران نعمت


[=arial narrow]ناصر مکارم شيرازى

[=arial narrow]خداوند متعال در سى امين مثل، در آيه شريفه (112و113) سوره نحل مى فرمايد:

[=arial narrow]«وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأتيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكان فَكَفَرَتْ بِاَنْعُمِ اللّهِ فَاَذاقَهَا اللّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ وَ لَقَدْ جائَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَاَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ»؛ خداوند ]براى آنان كه كفران نعمت مى كنند،[ مَثَلى زده است: منطقه آبادى كه امن و آرام و مطمئن بود؛ و همواره روزيش از هرجا مى رسيد؛ اما نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند؛ و خداوند بخاطر اعمالى كه انجام مى دادند، لباس گرسنگى و ترس بر اندامشان پوشانيد. پيامبرى از خودشان به سراغ آنها آمد، او را تكذيب كردند؛ از اين رو عذاب الهى آنها را فرا گرفت، در حالى كه ظالم بودند.

[=arial narrow]دورنماى بحث

[=arial narrow]آيه شريفه مثل، سرنوشت كسانى را بررسى مى كند كه در مقابل نعمت هاى فراوان و بى شمار خداوند سپاس نمى گويند. خداوند به سبب ناسپاسى، آنها را مستحق عذابى دردناك دانسته است.

[=arial]شرح و تفسير

[=arial]ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْيَةً: قرآن مجيد انسان هاى ناسپاس را به «قريه»(1) و آبادى مثال زده كه اين منطقه آباد به سبب نعمت هاى مادّى و معنوى داراى چهار ويژگى بوده است كه آن نعمت ها بر اثر كفران و ناسپاسى نابود گرديدند.

[=arial]1- «آمِنَةً»؛ اوّلين ويژگى اين آبادى، امنيّت آن است؛ امنيّتى كه مهم ترين نعمت خداوند بر بشر است و شايد به همين جهت خداوند اين نعمت را بر نعمت هاى ديگر مقدّم داشته است.

[=arial]حقيقتاً، اگر امنيّت نباشد، اقتصاد خوب و سالم محقّق نخواهد شد؛ فراگيرى علم و دانش امكان پذير نخواهد بود؛ صنعت و تكنيك ممتاز به وجود نخواهد آمد؛ عبادت صحيح انجام نخواهد شد و خلاصه، هيچ چيز در يك محيط ناامن به درستى انجام نمى گيرد.

[=arial]ملّت بزرگوار ايران زمان دفاع مقدّس(2) را فراموش نخواهند كرد كه به هنگام جنگ، وقتى كه تجاوز دشمن بعثى به شهرها كشيده شد، گاهى به هنگام نماز صداى آژير خطر كشيده مى شد يا به هنگام خوردن سحرى يا افطارى آژير خطر پيام ناامنى مى داد، در اين وضعيّت ناامن انسان حالى براى عبادت پيدا نمى كرد و متوجّه نمى شد كه چگونه تكاليفش را انجام مى دهد. بنابراين، مسئله امنيّت ارزش ويژه اى دارد كه همه چيز حتّى عبادت در سايه آن امكان پذير است.


[=arial]هنگامى كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) به سرزمين خشك و سوزان مكّه قدم نهاد و در ميان آن كوههاى خشن، خانه خدا را بنا نمود، براى آن شهر و اهل آن، دست به دعا بلند كرد كه خداوند در آيه 126 سوره بقره، دعاى خليل خود را چنين نقل مى كند: «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ اَهْلَهُ مِنَ الَّثمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ»؛ پروردگارا! اين سرزمين را شهر امنى قرار ده؛ و اهل آن را - كه به خدا و روز قيامت، ايمان آورده اند - از ثمرات گوناگون، روزى ده.

[=arial]در اين جملات نورانى نيز ابراهيم خليل اوّلين دعايى كه براى اهل مكّه دراد تقاضاى امنيّت آن است. در دين مقدّس اسلام بزرگترين و شديدترين مجازات ها براى كسانى است كه امنيّت جامعه را بر هم مى زنند. از اين رو، براى «محارب»، يعنى كسى كه سلب امنيّت عمومى مى كند، مجازات شديدى در نظر گرفته شده است كه گاهى به اعدام مى رسد.

[=arial]دزدان مسلّح - چه با اسلحه گرم و چه با اسلحه سرد - محارب هستند و بايد به أشدّ مجازات برسند؛ همان گونه كه كسانى كه منطقه وسيعى را ناامن مى كنند «مفسد فى الارض» هستند و مجازات آنها اعدام است.(3)


[=arial]2- «مُطْمَئِنَّةً»؛ ممكن است يك شهر آباد امنيّت داشته باشد؛ ليكن امنيّت آن متزلزل و ناپايدار باشد، و نيز ممكن است امنيّت پيوسته با ثبات و دوام است؛ آبادى امنى كه در اين آيه شريفه بدان اشاره شده است، امنيّت آن پايدار و با ثبات است.

[=arial]3- «يَاْتيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانً»؛ همان گونه كه گذشت همه چيز در سايه امنيّت امكان پذير است؛ حتّى يك اقتصاد سالم و قوى. در اين آبادى كه امنيّت آن پايدار است، اقتصاد سالم و مفيدى وجود دارد كه از هر سوى روزى مردم آن فرامى رسد.

[=arial]4- «وَ لَقَدْ جائَتْ رَسُولٌ مِنْهُمْ»؛ خداوند حكيم در كنار نعمت هاى مادّى (امنيّت پايدار و اقتصاد سالم و قوى) نعمت معنوى نيز به آنان عنايت كرده است و آن پيامبرى معصوم و آگاه از خود آنهاست تا تعليمات و دانش آنها را تكميل گرداند.

[=arial]مردم اين آبادى - كه اين چهار ويژگى را دارند - در آسايش زندگى مى كنند؛ ليكن سپاس اين همه نعمت الهى را نمى گويند.


[=arial]فَكَفَرْتَ بِاَنْعُمِ اللّهِ فَاَذاقَهَا اللّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ: آرى؛ مردم چنين قريه اى به جاى شكرگزارى، كفران نعمت كردند؛ نعمت هاى الهى سبب تكبّر، غرور و خودخواهى آنها گرديد. آنان به جاى استفاده صحيح از نِعَم الهى ظلم و ستم كردند و نتيجه اين ناسپاسى عذاب الهى بود، خداوند طعم تلخ ناامنى و گرسنگى را به آنها چشاند، به گونه اى كه امنيّت رفت و ناامنى آمد و دزدان، غارتگران، اراذل و اوباش بر مردم مسلّط شدند و در پى تزلزل امنيّت، اقتصاد آنها نيز متزلزل شد.

[=arial]پرسش: چرا در آيه تعبير به «اذاقها: به آنها چشانيد» شده است، در حالى كه اين تعبير مناسب لباس نيست، بلكه شايسته تر اين است كه بگويد: «لباس گرسنگى را بر آنها پوشانيد» نه «چشانيد». سرّ اين تعبير چيست؟

[=arial]پاسخ: اينكه در آيه مثل كلمه «لباس» همراه با «اذاقها» به كار رفته است، دو نكته ظريف وجود دارد كه بدان اشاره مى شود:

[=arial]الف: همانطور كه لباس سراسر بدن انسان را فرامى گيرد، در آيه مثل عذاب الهى نيز فراگير بوده، تمام آن آبادى را در بر گرفته است.

[=arial]ب: درباره جمله «اذاقها» بايد توجّه داشت كه براى انسان احساس و درك چيزها مراتبى دارد:

[=arial]گاهى انسان آن را از ناحيه گوش درك مى كند؛ مثل اينكه صداى آتش را مى شنود و با شنيدن صداى آتش درك مى كند كه آتش سوزى رخ داده است.

[=arial]و گاهى آتش را مى بيند و آن را با چشم درك مى كند كه اين نوع درك نسبت به قبلى در مرتبه بالاترى است.

[=arial]و گاهى آتش را لمس مى كند كه اين نيز نسبت به دو نوع بالا در مرحله بالاترى قرار دارد.

[=arial]و گاهى انسان آن را مى چشد كه اين بالاترين درجه احساس است. علّت اينكه در آيه شريفه تعبير به «اذاقها» شده است، بدين جهت است كه بفهماند اين مردم ناسپاس، با تمام وجود طعمِ تلخِ عذابِ الهى را درك كردند.

[=arial]بِما كانُوا يَصْنَعُونَ: عامل اين عذاب الهى در هر دو آيه شريفه، عمل خود مردم بيان شده است. بشر مرتكب اعمال ناهنجارى مى گردد كه عكس العمل آن اعمال دامنگير خود او مى شود اگرچه تحمّل پذيرش اين موضوع تلخ براى او مشكل است.

[=arial]به عنوان مثال، اگر نظام طبقاتى در كشورى تحقّق پذيرد و فقرا و گرسنگانى در آن جامعه يافت شوند كه اغنيا و ثروتمندان به نياز آنها توجّهى نكنند، امنيّت اقتصادى اغنيا از بين مى رود و اين نيست مگر بخاطر بخل و خوددارى اغنيا از إنفاق و كمك به فقرا و نيازمندان.

[=arial]از اين رو، در روايتى آمده است: «اِذا بَخِلَ الْغَنِىُّ بِمَعْرُوفِهِ باعَ الْفَقيرُ آخِرَتَهُ بِدُنْياهُ»؛ هرگاه ثروتمند در كارهاى شايسته (انفاق و مانند آن) بخل ورزد، فقير آخرت خويش را به دنيايش مى فروشد.(4)

[=arial]يعنى فقر، سبب دزدى و سرقت مى شود و در نتيجه موجب ناامنى جامعه مى گردد.

[=arial]همچنين در روايت ديگرى آمده است: «سُوسُوا اَمْوالَكُمْ بِالصَّدَقَةِ؛ اموال و سرمايه خود را با صدقه در راه خدا حفظ كنيد»؛(5) يعنى راه حفظ اموال، نگهدارى همه آن نيست، بلكه بايد قسمتى از آن را صدقه داد تا محفوظ بماند و آتش فقر باعث نشود كه فقير دست به ناامنى جامعه بزند.

[=arial]پيام هاى آيه





[=arial]1- عذابها و ناملايمات نتيجه كار خود ماست



[=arial]از آيات مختلف قرآن مجيد - مخصوصاً از دو آيه مذكور - درمى يابيم كه عذاب هاى الهى و ناملايمات و گرفتارى هاى اجتماعى، نتيجه اعمال و كارهاى خود ماست و خداوند بخشنده مهربان، به هيچ كس ظلم و ستم روا نمى دارد.



[=arial]در جامعه اى كه عدّه زيادى از جوانان آن، وسايل ابتدايى و ساده زندگى و ازدواج را ندارند و از طرفى، عدّه اى بالاترين مهريّه و سنگين ترين جهيزيّه ها را براى ازدواج فرزندان خود در نظر مى گيرند و در عروسى هاى خود ميليونها تومان خرج مى كنند، در چنين جامعه اى اگر ناامنى ايجاد شود و فساد و فحشاء شايع گردد چه كسى عامل آن است؟ آيا جز خود افراد اين اجتماع، مى توان ديگران را سرزنش كرد؟!

[=arial]از اين رو، قران مجيد در آيه 41 سوره روم مى فرمايد: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحرِ بِما كَسَبَتْ اَيْدِى النّاسِ لِيُذْيقَهُمْ بَعْضَ الَّذى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»؛ فساد، در خشكى و دريا بخاطر كارهايى كه مردم انجام داده اند آشكار شده است؛ خدا مى خواهد نتيجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شايد [به سوى حق ]بازگرداند.



[=arial]آرى؛ عامل تمام اين گرفتارى ها و ناملايمات خود ما هستيم؛ پدرى كه مرتّب در پى اندوختن مال و ثروت خويش است و به تربيت فرزندان و خانواده خويش نمى انديشد، هنگامى كه با فساد اخلاقى و ابتلاى فرزندانش به مواد مخدّر مواجه مى شود، جز خود چه كسى را مقصّر مى داند؟!

[=arial]در زندان شهربانى تهران (سال 1342) كه به همراه عدّه اى از شخصيّت هاى سياسى و مذهبى دستگير شده بوديم، از سلول هاى همجوار فريادهاى جگرخراشى به گوش مى رسيد، ابتدا تصوّر مى شد كه اين، نوعى شكنجه روحى جهت از بين بردن مقاومت زندانيان است؛ ولى بعداً مشخّص شد كه آن فريادهاى جگرخراش طبيعى بوده و از آنِ معتادانى است كه زندانى شده اند و زمان استعمال موادّ مخدر آنها فرارسيده است و چون دسترسى به موادّ مخدّر ندارند، اين گونه به خود مى پيچند! روشن است كه اين درد جانكاه نتيجه عمل خود آنهاست.



[=arial]و اى كاش نتيجه همين بود و بس! افسوس كه گاهى نتيجه هاى بسيار وحشتناك ترى دارد، به حدّى كه گاهى از اوقات به ناموس فروشى مى رسد!



[=arial]انسان هوس بازى عاشق دخترى مى شود، از هر راهى كه وارد مى شود، موفّق نمى گردد تا اينكه برادرِ آن دختر را به اعتياد مى كشاند. وقتى كه كاملاً او معتاد مى شود، جيره او را قطع مى كند. اين معتاد بى اراده كه طاقت تحمّل درد اعتياد را ندارد به دست و پاى آن انسان نما مى افتد و او مى گويد: «تنها راه رساندن مواد مخدّر به شما اين است كه خواهرت را همراهت بياورى». بدينوسيله آن انسان هوسباز به مقصود شيطانى خود مى رسد! از ماست كه بر ماست.

[=arial]دشمن براى به دام انداختن جوانان كشور اسلامى ما از راههاى گوناگون، از جمله همين راه، استفاده مى كند؛ زيرا دشمن به خوبى مى داند جوانى كه مبتلا به اين مادّه خانمان سوز شود، ديگر از خود هيچ اراده و اختيارى ندارد و مى توان او را به هر كارى كشانيد.



[=arial]2- آيا «قريه» در مَثَل وجود خارجى داشته است؟



[=arial]از آيه شريفه استفاده مى شود كه اين «آبادى» با ويژگى هاى چهارگانه اش وجود خارجى داشته است. بدين جهت، مفسّران به گفتگو پرداخته اند كه اين آبادى كجا بوده است؟



[=arial]احتمالات مختلفى وجود دارد كه در اين نوشتار تنها به دو نمونه از آن بسنده مى شود:



[=arial]1- برخى از مفسّران معتقدند: منظور از آن «منطقه آباد»، «شهر مكّه» بوده است(6). اين شهر هم مصداق بارز امنيّت است و هم حقيقتاً، تمام نعمت ها و ميوه ها در اين شهر يافت مى شود، اگرچه خود بعضى از نعمت ها را دارا نيست؛ ليكن از هر مكان و شهر و كشورى نعمت هاى مادّى به سوى اين شهر سرازير مى گردد؛ نعمت هايى كه در جاهاى ديگر كمتر يافت مى شود.



[=arial]پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) هنگامى كه از مكّه هجرت كرده، به مدينه آمدند، مكّه دچار خشكسالى و قحطى شد. شهرى كه داراى امنيت پايدار و نعمت هاى مختلف و دربردارنده بزرگترين نعمت، وجود پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)، بود بر اثر كفران نعمت و ناسپاسى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) هفت سال دچار قحطى، خشكسالى، گرسنگى و ناامنى گرديد. وضعيّت نامطلوب و سخت آنها به جايى رسيد كه پيامبر رحمت براى آنها از مدينه آذوقه فرستاد.



[=arial]آرى؛ كفران نعمت و ناسپاسى در مقابل نعمت هاى الهى، عذاب الهى را در پى دارد و اين از سنّت هاى خداوند به شمار مى آيد. ناسپاسى در هر زمان و مكانى تكرار گردد، عذاب الهى نيز تكرار مى شود.



[=arial]2- عدّه اى ديگر از اهل تفسير بر اين عقيده اند كه منظور از آن «منطقه آباد»، «شهر سبأ» بوده است.(7) اين شهر بنابر آنچه كه در سوره سبأ آمده است، سرزمين بسيار آبادى بوده است. مردم اين شهر سدّى به نام «مأرب» ساختند كه به بركت آن، تمام شهر به يك باغ سرسبز تبديل گشت. نعمت در اين شهر آن قدر زياد بود كه هيچ مسافرى در سفرهاى خود نيازى به آذوقه نداشت؛ زيرا كافى بود كه سبدى را روى سر بگيرد و در جادّه حركت كند كه در مدّت كوتاهى سبد او از ميوه هاى درختانى كه دو طرف جادّه قرار داشت پر مى شد. اين شهر هم امنيّت پايدار داشت و هم نعمت فراوان؛ ولى مردم، راه كفران و ناسپاسى را انتخاب كردند و در مقابل اين همه نعمت ناسپاسى كردند. خداوند به چند موش صحرايى فرمان نابودى آن شهر را صادر كرد. موش ها سدّ «مأرب» را - كه يك سدّ خاكى بود - سوراخ كردند. آب كم كم از سوراخ ها بيرون آمد سوراخ ها رفته رفته بزرگتر مى شد تا اينكه در دل شب ناگهان سد شكست و تمام شهر را آب فرا گرفت، سيلاب عظيمى خروشيد و تمام قصرها، زراعت ها، خانه ها، درختان، باغ ها را نابود گردانيد. اين شهر آباد به قدرى ويران شده كه باقيمانده جمعيّت آن از شهر هجرت كردند!



[=arial]در عصر و زمان ما نيز ثمره اين كفران نعمت ها و ناسپاسى ها ديده شده است. اروپا قبل از جنگ جهانى دوم غرق در نعمت هاى فراوان بود، شهرهاى آباد، تمدّن پيشرفته، تكنيك قوى و... همه چيز در آن وجود داشت؛ ولى بر اثر كفران نعمت و ناسپاسى، دنيا مبتلا به جنگ جهانى دوم شد، تمام اين نعمت ها از بين رفت؛ 30 ميليون قربانى و به همين تعداد مجروح و معلول به جاى ماند و قسمت عمده اى از اروپا طعمه آتش اين جنگ گرديد.

[=arial narrow]نتيجه اينكه كفران نعمت عذاب الهى را

[=arial narrow]بنابراين، اين آيات و مثل هاى قرآنى براى ما انسان ها هشدارباشى است كه خداوند و نعمت هاى مادّى و معنوى او را سپاس بگوئيم كه بى شك:

[=arial narrow]شكر نعمت نعمتت افزون كند *** كفر نعمت از كفت بيرون كند پي نوشتها

1- «قريه» در استعمالات قرآن مجيد به معناى روستا نيست، بلكه مطلق جاى آباد است؛ اعم از اينكه روستا باشد، يا شهر كوچك، و يا شهر بزرگ. بدين جهت، در زمان حضرت يوسف(عليه السلام) به پايتخت مصر نيز قريه گفته شده است.

2- جنگ ناخواسته حكومت بعثى عراق عليه ايران و دفاع مقدّس شيرمردان ايران اسلامى از سال 1359، دو سال پس از پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى، شروع شد و هشت سال طول كشيد.

3- مشروح حدّ شرعى محارب و مفسد فى الارض را در كتاب جواهر الكلام، جلد 41، صفحه 564 به بعد مطالعه فرمائيد.

4- بحارالانوار، جلد 74، صفحه 417 و نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 364.

5- نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 146.

6- تفسير مجمع البيان، جلد 6، صفحه 390. و التبيان، جلد 6، صفحه 432.

7- تفسير نمونه، جلد 11، صفحه 431.

[=arial narrow]مثال سى و يكم : مثال هاى كافران


[=arial narrow]ناصر مکارم شيرازى

[=arial narrow]خداوند متعال، در آيه 48 سوره إسراء، مى فرمايد:

[=arial narrow]اُنْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الاَْمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطيعُونَ سَبيلاً

[=arial narrow]ببين چگونه (كفّار) براى تو مَثَل ها زدند؛ در نتيجه گمراه شدند، و نمى توانند راه حق را پيدا كنند.

[=arial narrow]دورنماى بحث

[=arial narrow]اين مثال بر خلاف مثال هاى گذشته و آينده است؛ زيرا مثل هايى كه خداوند مطرح كرده است، براى روشن شدن مطالب پيچيده عقلى و دور از حسّ است؛ ولى آيه مَثَل اشاره به مثل هايى دارد كه از زبان كفّار درباره وجود پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)بيان شده است؛ از اين رو، هدف خداوند از بيان مثل ها، هدايت مردم و هدف كفّار از بيان مَثَل ها، گمراهى آنان است.

[=arial narrow]شرح و تفسير

[=arial narrow]براى روشن شدن اين كه كفّار چه مثل هايى براى حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) بيان كرده اند، بايد به آيات قبل از آيه مثل رجوع كرد؛ خداوند در آيه 45 سوره إسراء چنين مى فرمايد:

[=arial narrow]وَ اِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ حِجاباً مَسْتوراً

[=arial narrow]اى پيامبر! هنگامى كه به تلاوت و قرائت قرآن (مجيد) مى پردازى، بين تو و كسانى كه ايمان به جهان آخرت ندارند، حجاب مستورى قرار مى دهيم.

[=arial narrow]حجاب مستور چيست؟

[=arial narrow]مفسّران در معنا و تفسير «حجاب مستور» ديدگاه هاى مختلف دارند:

[=arial narrow]برخى معتقدند كه منظور پرده واقعى و حقيقى است كه مانع از ديدن افراد يا اشياء پشت پرده مى شود. هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مشغول تلاوت قرآن مى شد، بين آن حضرت و كفّار پرده اى حايل مى شد كه آنها صداى آن حضرت را مى شنيدند ولى خود آن حضرت را نمى ديدند. «مستور» در اينجا به معناى «نامرئى» است؛ يعنى، بين كفّار و پيامبر، پرده نامرئى وجود داشت كه با چشم ديده نمى شد.

[=arial narrow]فلسفه اين پرده نامرئى، اين بود كه به هنگام تلاوت قرآن، پيامبر آياتى را قرائت مى كرد كه باعث خشم و غضب كفّار مى شد؛ مثل آياتى كه در مذمّت بت ها و مشركان و يا آياتى كه درباره پيروزى آينده اسلام و مانند آن نازل مى شد ممكن بود كفّار با شنيدن اين آيات، در حال خشم و غضب بر پيامبر هجوم آورند و صدمه اى بر آن حضرت وارد سازند. به اين جهت، هنگام تلاوت آيات قرآن، خداوند آن پرده نامرئى را حايل مى كرد.(1)

[=arial narrow]برخى ديگر از مفسّران بر اين اعتقادند كه جمله «حجاباً مستوراً» كنايه از حجاب معنوى، لجاجت، تعصّب، جهل و عداوت است. اين صفات زشت كه در مشركان عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) وجود داشت، براى آنان به صورت حجابى درمى آمد كه مانع از فهم آيات قرآن مى شد. قرآنى كه براى همه مايه هدايت و روشنى قلب هاست، در اين افراد به خاطر وجود اين حجاب هاى پنهانى اثر نمى كرد.(2)

[=arial narrow]بنابر هر يك از دو تفسير، آيه در مقام بيان اين مفهوم است كه چنين حجابى در بين پيامبر(صلى الله عليه وآله) و كفّار وجود داشته كه مانع از نفوذ آيات قرآن در آنان مى شده است.

[=arial narrow]در آيه 46 همان سوره مى فرمايد:

[=arial narrow]وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ اَكِنَّةً اَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فى آذانِهِمْ وَقْراً و اِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِى الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى اَدْبارِهِمْ نُفُوراً

[=arial narrow]و بر دل اين كفّار پرده هايى مى افكنيم كه اين پرده ها مانع فهم آنها مى شود و در گوش هايشان سنگينى قرار مى دهيم تا حرف حق را نفهمند و قرآن را نشنوند و هنگامى كه پروردگارت را در قرآن به يگانگى ياد مى كنى، آنها پشت مى كنند و از تو روى برمى گردانند.

[=arial narrow]لجاجت و تعصّب كار را به آنجا مى رساند كه به جاى آن كه از باطل روى گردان شوند، از حرف حق روى مى گردانند، و بدترين بلا براى كفّار لجوج همين است.

[=arial narrow]از اين رو قرآن در آيه 7 سوره نوح(عليه السلام) از زبان آن حضرت تعبير عجيب و تكان دهنده اى دارد، مى فرمايد:

[=arial narrow]وَ اِنّى كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا اَصابِعَهُمْ فى اذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ اَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً

[=arial narrow]و من هر زمان آنها را دعوت كردم كه [ ايمان بياورند و ] تو آنها را بيامرزى، انگشتان خويش را در گوش هايشان قرار داده و لباس هايشان را بر خود پيچيدند و در مخالفت اصرار ورزيدند و به شدّت استكبار كردند.

[=arial narrow]آن قدر مردم زمان حضرت نوح(عليه السلام) لجوج و نادان بودند كه نه تنها انگشتان را در گوش خود فرو مى كردند، بلكه از جهت محكم كارى، لباس ها را نيز بر سر مى كشيدند تا حرف حق را نشنوند.


[=arial narrow]خداوندا همه ما را از بلاى خانمان سوز لجاجت و تعصّب بد حفظ فرما!

[=arial narrow]در آيه 47 همان سوره نيز مى فرمايد: «نَحْنُ اَعْلَمُ بِما يَسْتَمِعُونَ بِهِ اِذْ يَسْتَمِعُونَ اِلَيْكَ وَ اِذْهُمْ نَجْوى اِذْ يَقُولُ الظّالِمُونَ اِنْ تَتَّبِعُونَ اِلاّ رَجُلاً مَسْحُوراً» آيه به اين مطلب اشاره دارد كه برخى از مشركان از قرآن فرار مى كنند و برخى ديگر به آن گوش مى سپارند؛ ولى هدف آنها از اين استماع، شيطنت است و مى خواهند به اين وسيله عيب جويى كرده، مانع هدايت مردم شوند. به اين جهت، با هم نجوا و گفتگو مى كردند و مى گفتند:

[=arial narrow]«اين مرد (پيامبر) كه اين آيات قرآن را مى خواند «مسحور» است و شما (مسلمانان) جز از انسان مسحور، پيروى نمى كنيد!»

[=arial narrow]بنابراين، يكى از مثل هايى كه براى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مى زدند، مَثَل «مسحور» بود.

[=arial narrow]مسحور يعنى چه؟

[=arial narrow]عرب جاهليّت فكر مى كرد كه بعضى از افراد بر اثر جن زدگى ديوانه شده اند؛ يعنى جن در آنها حلول كرده(3) و آنها را «مجنون» مى خواندند و فكر مى كردند كه ديوانگى بعضى ديگر بر اثر سحر ساحران است و آنها را مسحور مى دانستند.

[=arial narrow]بنابراين، مشركان در مَثَل خود پيامبر را به انسان مسحور تشبيه مى كردند تا شايد بتوانند با اين كار از اثرات سخنان جذّاب و گوياى پيامبر جلوگيرى نمايند.

[=arial narrow]از آيه شريفه مَثَل استفاده مى شود كه مشركان بيش از يك مثل ـ كه بدان اشاره شد ـ براى پيامبر مطرح مى كردند كه برخى از آنها: مسحور؛ مجنون؛ كاهن(4)؛ ساحر و شاعر است.

[=arial narrow]1 . به همين جهت گاهى ديوانگان را كتك مى زدند تا جن از بدن آنها خارج شود.

[=arial narrow]2 . كاهن به كسى گفته مى شود كه از آينده خبر مى دهد و غيب گويى مى نمايد و معروف است كه كاهنان با شيطان ها و جن ها ارتباط دارند و خبرها را از آنها كسب مى كنند.

[=arial narrow]اسلحه منكران خدا

[=arial narrow]در طول تاريخ بشر، پيامبران و جانشينان آنان، امامان معصوم و جانشينان خاصّ و عامّ آنها، علما، فقها و تمامى كسانى كه در خطّ آنها بوده اند، مورد اتّهام منكران خدا قرار گرفته و مى گيرند و آنان انواع تهمت و برچسب را بر اين پويندگان راه حقّ و حقيقت مى زدند تا با اين نسبت هاى دروغين و زشت، مردم حق جو و تشنه معارف الهى را از اطراف آنها پراكنده سازند؛ همان گونه كه در انقلاب اسلامى ايران، همگان شاهد بودند كه دشمن ناتوان پيوسته چه تهمت ها و برچسب هايى را به انقلابيّون، حضرت امام (رحمه اللّه) و ياران باوفاى او مى زدند؛ ولى مى دانيم كه دروغ فروغى ندارد و خورشيد حقيقت، هيچ گاه در پشت ابر پنهان نمى ماند.

[=arial narrow]در ميان تهمت ها و برچسب هايى كه به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) زده اند، دو برچسب آن، كه حتّى به ساير پيامبران نيز نسبت داده اند، بسيار شايع بوده است؛ آن دو عبارتند از: «ساحر» و «مجنون». از اين رو، قرآن مجيد مى فرمايد:

[=arial narrow]كَذلِكَ ما أَتَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُول اِلاّ قالُوا ساحِرٌ اَوْ مَجْنُونٌ.

[=arial narrow]اين گونه است كه هيچ پيامبرى قبل از اينها به سوى قومى فرستاده نشد، مگر اين كه آنها گفتند: او ساحر يا ديوانه است!

[=arial narrow]ولى همان طور كه گذشت اين برچسب ها و مثل ها براى اغفال مردم، مؤثّر واقع نشد؛ به همين جهت، مرتّب برچسب ها و تهمت ها را عوض مى كردند و گاهى هم ضدّ و نقيض مى گفتند؛ مانند برچسب ساحر و كاهن و مجنون كه با هم متناقضند؛ زيرا سحر و غيب گويى، هوش و حافظه فراوانى مى خواهد و يك شخص مجنون و ديوانه هرگز نمى تواند ساحر يا كاهن شود.

[=arial narrow]واقعيّت هاى نهفته در برچسب ها

[=arial narrow]در اين برچسب ها و تهمت هاى دشمن، واقعيّت هايى نيز وجود دارد كه دشمن آن را ناخواسته منتشر مى سازد؛ مثلاً، آنها به پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى گفتند: «تو مجنون و مسحور هستى!» فلسفه اين نسبت ناروا اين بود كه آن ها مى گفتند: «ما به نزد پيامبر رفتيم و گفتيم چرا شما آئين جديدى آورده اى؟ اگر هدف از اين كار اندوختن مال و ثروت است، ما تو را ثروتمندترين مرد مكّه خواهيم كرد و اگر زن و همسر مى خواهى، بهترين و زيباترين زنان مكّه را به ازدواج تو درمى آوريم و اگر طالب رياست و مقامى، ما تو را رئيس خود قرار مى دهيم!»

[=arial narrow]امّا پيامبر(صلى الله عليه وآله) در جواب همه آنها مى گويد: «اگر خورشيد را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهيد، هرگز از دين و آئين خود دست نمى كشم!(4)»

[=arial narrow]با اين جواب صريح پيامبر(صلى الله عليه وآله)، كفّار مكّه مى گفتند: آيا چنين انسانى كه زيباترين زنان و بهترين پست و مقام و بيشترين مال و ثروت را رها كرده و دعوت به توحيد مى كند، ديوانه نيست؟!

[=arial narrow]آرى! همواره خداپرستان از ديد دنياپرستان ديوانه هستند! خداپرست وقتى كه در كوچه و خيابان مال گمشده اى را بيابد، با سعى فراوان در پى صاحبش مى گردد؛ اين كار از ديدگاه دنياپرستان ديوانگى است؛ زيرا عقل در ديدگاه دنياپرستان، دنياپرستى است و پاكى و تقوا از نظر آنها جنون و ديوانگى است!

[=arial narrow]بنابراين، از اين برچسب دشمنان درمى يابيم كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) شخصى بوده كه اصول اسلام را با هيچ چيز معامله و معاوضه نمى كرده است و به همين جهت او را مجنون و مسحور مى خواندند.

[=arial narrow]از اينكه او را كاهن مى خواندند، معلوم مى شود كه آن حضرت از اخبار غيبى به گونه اى خبر مى داد كه خطايى در آن نبود و به واقعيّت مى پيوست؛ از اين رو، در آيات اوّليّه سوره روم آمده است:

[=arial narrow]غُلِبَتِ الرُّومُ فى اَدْنَى الاَْرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ فى بِضْعِ سِنينَ لِلّهِ الاَْمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشآءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الرَّحيمُ

[=arial narrow]روميان مغلوب شدند [و اين شكست] در سرزمين نزديكى رخ داد؛ امّا آنان پس از [ اين ] مغلوبيّت بزودى غلبه خواهند كرد در چند سال؛ همه كارها از آنِ خداست؛ چه قبل و چه بعد [ از اين شكست و پيروزى ] و در آن روز، مؤمنان [به خاطر پيروزى ديگرى] خوشحال خواهند شد به سبب يارى خداوند؛ و او هر كس را بخواهد يارى مى دهد؛ و او صاحب قدرت و رحيم است.

[=arial narrow]روم از ايران شكست خورد و بنابر اشاره آيه، طولى نكشيد كه روم دوباره بر ايران غلبه پيدا كرد و همزمان با پيروزى روم، مسلمانان نيز به پيروزى دست يافتند؛ وقتى كفّار به اين خبر غيبى مقرون به واقعيّت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) واقف شدند، چاره اى نيافتند جز اين كه نسبت «كهانت» به حضرت دهند؛ ولى همان طور كه گذشت، اين برچسب نيز از اخبار غيبى مقرون به واقعيّت آن حضرت حكايت دارد.

[=arial narrow]چرا حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) را شاعر مى خواندند؟

[=arial narrow]زيرا آيات قرآن به قدرى فصيح و بليغ و موزون بود و مردم را به سوى خود جذب مى كرد كه كفّار چاره اى نداشتند، جز اين كه بگويند: «پيامبر شاعر است» در حالى كه قرآن مجيد در آيه 69 سوره ياسين، در پاسخ به آنها مى فرمايد:

[=arial narrow]وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغى لَهُ اِنْ هُوَ اِلاّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبينٌ

[=arial narrow]ما هرگز شعر به او (پيامبر) نياموختيم، و شايسته او نيست [ كه شاعر باشد ]؛ اين [ كتاب آسمانى ] فقط ذكر و قرآن مبين است.

[=arial narrow]نسبت شاعرى به پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز حكايت از جذّابيّت، لطافت و ظرافت قرآن دارد.

[=arial narrow]نسبت «جادوگرى و ساحرى» به پيامبر نيز كاشف از اثرات مهمّ معجزات آن حضرت است؛ آنها كه در مقابل معجزات بحق و واقعيّت دار آن حضرت، عاجز شدند، به تهمت و برچسب جادوگرى تمسّك جستند.

[=arial narrow]داستان زيباى «اسعد بن زراره» ـ كه مشروح آن در جلد اوّل اين كتاب گذشت ـ در اين باره گواه و شاهد خوبى است.

[=arial narrow]پيام تربيتى آيات مذكور

[=arial narrow]آيات مذكور به ما مى آموزد كه اگر بخواهيم به حقيقت دست يابيم، بايد حجاب هاى درون را كنار بزنيم؛ مخصوصاً حجاب تكبّر، تعصّب، خودخواهى، لجاجت و مانند آن؛ اگر اين حجاب ها دريده نشود، باطل در درون انسان، حق جلوه مى كند؛ اين حجاب ها در هر بخشى از زندگى انسان امكان دارد به وجود آيد، در اين لحظه است كه آدمى از راه حق گريزان مى شود.

[=arial narrow]از اين رو، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در روايتى مى فرمايد:

[=arial narrow]مَنْ كانَ فى قَلْبِهِ مِثْقالُ حَبَّة مِنْ خَرْدَل مِنْ عَصَبِيَّة بَعَثَهُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ مَعَ اَعْرابِ الْجاهِلِيَّةِ(5)

[=arial narrow]كسى كه به اندازه سر سوزنى تعصّب بى جا در قلبش باشد، خداوند در روز قيامت او را در زمره اعراب جاهليّت محشور مى كند.

[=arial narrow]بنابراين، براى ديدن حق بايد حجاب تعصّب را كنار زد.

پي نوشتها

1 . مجمع البيان، جلد 6، صفحه 418.

2 . تفسير نمونه، جلد 12، صفحه 147.

3 . سوره ذاريات، آيه 52.

4 . سيره ابن هشام، جلد اوّل، صفحه 265 (به نقل از «فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام» صفحه 109).

5 . ميزان الحكمه، باب 2743، حديث 12733.

[=arial]مثال سى و دوم : مستكبران و مستضعفان


[=arial]ناصر مکارم شيرازى

[=arial]آيات دوازده گانه سوره كهف (32ـ43)، سى و دومين مثل قرآنى مورد بحث را تشكيل مى دهد؛ خداوند متعال در اين آيات مى فرمايد:

[=arial]وَ اضْرِبْ لَهُم مَثَلاً رَجُلَيْنِ جَعَلْنَا لاَِحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِنْ أعْناب و حَفَفْناهُما بِنَخْل وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ ءَاتَتْ أُكُلَهَا وَ لَمْ تَظْلِم مِّنْهُ شَيْئاً وَ فَجَّرْنَا خِلَـلَهُمَا نَهَراً وَ كَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصاحِبِه وَ هُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَاْ أَكْثَرُ مِنكَ مَالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ قَالَ مَآ أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً وَ مَآ أَظُنُّ السّاعَةَ قَآئِمَةً وَ لَئِن رُّدِدْتُّ إِلَى رَبِّى لاََجِدَنَّ خَيْراً مِّنْهَا مُنْقَلَباً قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِى خَلَقَكَ مِن تُرَاب ثُمَّ مِن نُّطْفَة ثُمَّ سَوّكَ رَجُلاً لَّـكِنَّاْ هُوَ اللّهُ رَبِّى وَ لاَأُشْرِكُ بِرَبِّى أَحَداً وَ لَوْ لاَ إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَآءَ اللّهُ لاَ قُوَّةَ إلاَّ بِاللّهِ إِن تَرَنِ أَنَاْ أَقَلَّ مِنكَ مَالاً وَ وَلَداً فَعَسَى رَبِّى أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِّنْ جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْهَا حُسبَاناً مِّنَ السَّمَآءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً أَوْ يُصْبِحَ مَآؤُهَا غَوْراً فَلَن تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَى مَآ أَنْفَقَ فِيهَا وَ هِىَ خَاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِهَا وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِى لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّى أَحَدَاً وَ لَمْ تَكُن لَّهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَ مَا كَانَ مُنْتَصِراً هُنَالِكَ الْوَلايَةُ لِلّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً ؛

[=arial][ اى پيامبر! ] براى آنان مثالى بزن: آن دو مرد، كه براى يكى از آنها دو باغ از انواع انگورها قرار داديم و گرداگرد آن دو [ باغ ] را با درختان نخل پوشانديم و در ميانشان زراعت پربركتى قرار داديم؛ هر دو باغ، ميوه آورده بود، [ ميوه هاى فراوان ]، و چيزى فروگذار نكرده بود؛ و ميان آن دو، نهر بزرگى جارى ساخته بوديم.

[=arial]صاحب اين باغ، درآمد فراوانى داشت؛ به همين جهت، به دوستش ـ در حالى كه با او گفتگو مى كرد ـ چنين گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر و از نظر نفرات نيرومندترم!» و در حالى كه نسبت به خود ستمكار بود، در باغ خويش گام نهاد و گفت: «من گمان نمى كنم هرگز اين باغ نابود شود! و باور نمى كنم قيامت برپا گردد! و اگر به سوى پروردگارم بازگردانده شوم [ و قيامتى در كار باشد ]، جايگاهى بهتر از اين جا خواهم يافت.

[=arial]دوستِ [ با ايمانِ ] وى ـ در حال گفتگو با او ـ گفت: «آيا به خدايى كه تو را از خاك و سپس از نطفه آفريد و پس از آن تو را مرد كاملى قرار داد، كافر شدى؟! ولى من كسى هستم كه «اللّه» پروردگار من است و هيچ كس را شريك پروردگارم قرار نمى دهم.


[=arial]چرا هنگامى كه وارد باغت شدى، نگفتى اين نعمتى است كه خدا خواسته است؟! قوّت [ و نيرويى ] جز از ناحيه خدا نيست. و اگر مى بينى من از نظر مال و فرزند از تو كمترم [ مطلب مهمّى نيست ].

[=arial]شايد پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد؛ و مجازات حساب شده اى از آسمان بر باغ تو فرو فرستد، به گونه اى كه آن را به زمين بى گياه لغزنده اى مبدّل كند.

[=arial]و يا آب آن در اعماق زمين فرو رود، آن گونه كه هرگز نتوانى آن را به دست آورى.

[=arial][ به هر حال عذاب الهى فرا رسيد، ] و تمام ميوه هاى آن نابود شد؛ و او به خاطر هزينه هايى كه در آن صرف كرده بود، پيوسته دست هاى خود را به هم مى ماليد ـ در حالى كه تمام باغ بر داربست هايش فرو ريخته بود ـ و مى گفت: «اى كاش كسى را همتاى پروردگارم قرار نداده بودم!

[=arial]و گروهى نداشت كه او را در برابر [ عذاب ] خداوند يارى دهند و از خودش [ نيز ] نمى توانست يارى گيرد.

[=arial]در آنجا ثابت شد كه ولايت [ و قدرت ] از آنِ خداوندِ بر حق است. اوست كه برترين ثواب و بهترين عاقبت را [ براى مطيعان ] دارد!

[=arial narrow]دورنماى بحث

[=arial narrow]مثالى كه در اين دوازده آيه ـ كه از طولانى ترين مثل هاى قرآن است ـ بيان شده، مَثَل افراد مؤمن و كافر يا مَثَل افراد مستكبر و مستضعف است كه قرآن اين دو گروه را به دو نفرى تشبيه كرده است كه يكى بسيار ثروتمند و مغرور به مال و ثروت خويش و ديگرى انسانى مستضعف، ولى مؤمن و خداشناس است، كه سرانجام به سبب ناسپاسى، تمام ثروت آن مرد مغرور نابود شد و اين امر موجب بيدارى او از خواب غفلت گشت. در اين مَثَل نكات ظريف و لطيفى نهفته است كه بدان خواهيم پرداخت.

[=arial narrow]ارتباط آيات مثل با آيات پيشين

[=arial narrow]چرا خداوند متعال، آيات دوازده گانه مَثَل را در اين سوره در ضمن آيات (32ـ44) مطرح نموده است؟ آيا ارتباطى بين اين آيات، و آيات گذشته وجود دارد؟

موضوع قفل شده است