شوخ طبعی‌ها و حکایات طلبگی: آخوند فقط حاج فتح الله لا غير (فردا همه مهمون من)

تب‌های اولیه

10177 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

حامی;828220 نوشت:
استخر
اگر پزشك ورزش را لازم بداند و تركش ضرر براي خود و خانواده داشته باشد ورزش واجب مي شود و تركش حرام است
امشب به از عمري رفتم استخر. اين قدر فاصله شده بود كه گويي حج مشرف مي شدم. اين خيلي بد است كه ما به سلامتي خودمان اهميت ندهيم.
طلبه را آنجا ديدم خيلي شوخ و بانشاط بود به قدري كه بنده نزد او احساس افسردگي مي كردم.
مي خواستم بيارمش اينجا آپلودش كنم كه گفت:‌بايد زود بروم منزل حاضري بزنم وگرنه همسرم برام تأخيري مي زند.
اگر طلاب در مديريت خانواده و استفاده از اينترنت نتوانند تعادل بر قرار كنند خيلي بد مي شود ...واي به روزي كه بگندد نمك

دوستان سلام

دقیقا، چرا جایی می روید که سلامتی به خطر بیفتد آن هم بعد از سالیان دراز، پرهیز؟؟!!
تشریف ببرید دریا، خانواده هم فیض ببرند

علی علی

آیا شنیده اید که بعضی ها به جهت بی سلیقه بودن :
ذره به کرمان ، گز به اصفهان ، سوهان به قم ،
سوغات می برند ؟
اگر نشنیده اید این یک نمونه اش است :
تقدیم به حامی عزیز :

یک روانشناس بالینی گفت: هیچ چیز به اندازه شوخی "یخ" یک رابطه را باز نمی‌کند.

او در گفت‌وگو با ایسنا، با بیان اینکه شوخ طبعی یک مهارت برای برقراری ارتباط صمیمانه با دیگران است، اظهار کرد: شوخ طبعی و خنده مزایای بسیاری دارد و تحقیقات نشان می‌دهد که خوش‌رویی و شوخ طبعی در محل کار کمک می‌کند تا شرایط دشوار را آرام‌تر کنیم و استرس ناشی از شغل را کاهش دهیم.

وی با بیان اینکه لازمه شوخ طبعی و بذله‌گویی رعایت حریم‌ها و نشکستن ضوابط شخصیتی است، افزود: یک فرد بذله‌گو و شوخ‌طبع در برخورد با طرف مقابل نوع بیان و تناسب شوخی را رعایت می‌کند چراکه در غیر این صورت ممکن است یک شوخی منجر به تخریب روابط نیز شود.

این روانشناس بالینی با اشاره به اینکه شوخ طبعی و بذله‌گویی از مهم‌ترین راهکارهای بهسازی ارتباط است، اضافه کرد: در صورتی که در یک جمع دوستانه افرادی باشند که تا حدودی در برخورد با دیگران احساس راحتی نمی‌کنند و شخص شوخ طبع در آن جمع حضور داشته باشد جمع احساس خوشی بیشتری می‌کنند چراکه هیچ چیز به اندازه شوخی، "یخ" یک رابطه را باز نمی‌کند.

ایشان با بیان اینکه شوخ طبعی یکی از قدرتمندترین وسایل و ابزار ارتباط محسوب می‌شود، خاطرنشان کرد: به طور کلی، مزاح و شوخ طبعی روشی برای زندگی سالم است، و این شیوه در جوامع غربی به عنوان یک روش درمانی محسوب می‌شود اما متاسفانه با وجود تاثیرات مثبت خنده درمانی در کشور این روش درمانی استفاده نمی‌شود.

این روانشناس بالینی با بیان اینکه خنده در بهبود روابط انسان بسیار مؤثر است و هیچ هزینه‌ای ندارد، ادامه داد: خنده نقش درمانی بسیاری دارد، به طوری که در بیمارستان‌های کشورهای غربی اتاق خنده طراحی شده است.

وی با بیان اینکه شوخ طبعی و خنده ابزارهایی برای کنترل خشم و استرس زندگی ماشینی امروز محسوب می‌شود، خاطرنشان کرد: هدف اصلی شوخ طبعی و خنده از بین بردن تنش‌های روانی حاصل از زندگی امروزی است که فرصت‌ها را برای در آرامش گذراندن گرفته است.

[="Tahoma"][="DarkGreen"]حس شوخي
امروز حسش نيست اصرار نفرماييد
حالا كه اصرار مي كنيد لبخند مي خواهيد بزنيد بزنيد ولي
مي خواهيد هم بخنديد بخنديد يك لطيفه طلب شما. فرصت را از دست ندهيد
لطفا فردا سر بزنيد
[/]

حامی;828345 نوشت:
حس شوخي
امروز حسش نيست اصرار نفرماييد
حالا كه اصرار مي كنيد لبخند مي خواهيد بزنيد بزنيد ولي
مي خواهيد هم بخنديد بخنديد يك لطيفه طلب شما. فرصت را از دست ندهيد
لطفا فردا سر بزنيد


مثل که بابا طاهر به جناب حامی گفته :

همی وعده کری امروز وفردا
نمی دانم که فردای تو کی بی

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

صادق;828346 نوشت:
همی وعده کری امروز وفردا
نمی دانم که فردای تو کی بی

آيييييي امان امان
سرُم درد مي كنه تا پشت كله ام
نمي تونم برم دنبال خنده ام
هااااااهاهايي حبيب من[/]

سلاااااام

خداقوت
نخوانید فقط نگاه کنید
یه کم نمک زندگی

[SPOILER]

[/SPOILER]

[="Black"]این لپ ها باید در گینس ثبت شود[/]

فایل: 

مکلف;828301 نوشت:
تشریف ببرید دریا، خانواده هم فیض ببرند

سلام
احتمالا چون تاپیک شوخ طبعیه شما از دریا وارد شوخی شده اید.
از این جهت میگم شوخی چون کنار دریا و فیض؟!!
از چی؟ از آشغالهای ریخته در ساحل؟
یا از مسافرانی که بدون مرز و محدوده چادر مسافرتی را همه جا علم کرده اند؟
و یا از پوشش زن و مرد در ساحل؟
از بی تدبیری مسئولین راجع به مسائل فوق؟
از گرونی بدون نظارت ؟
....

سايتي كه هك شده توسط مسلمانان (در حمايت از فلسطينيان)

HACKED BY Anonymous Arabe

حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ
Greetings world we are Anonymous Arabe
We are always here to punish you !
Because we are the voice of Palestine and we will not remain silent !
We are the sound of the forgotten people, the freedom fighter in the cyberworld
and our main target is Sionisme and israhell, if you are asking why your website got hacked by us,
its basically because we want to share our message and show the world who we are,
we are not looking for fame but we have a goal to achieve
we supporte all hackers teams and we supporte all the freedom mouvement in the world.
Muslims are everywhere - We will enter to Palestine soon Smile remember this :D
#OpIsrael Engaged , Expect us !

[=gothic] Hamooda El Bess - Black Ops - Juba 007 - Anonphantom - Boy Crazy - Emadxa Sy - Kh.040.Mar - Mr_LEGenD


[=gothic]WE ARE

Anonymous Arabe Team


اينجا


[="Times New Roman"][="Black"]

الهی ، حامی عمر بکاست

ولی عذر نخواست.

مناجات نامه خواجه حامی اسکدینی

[SPOILER]
الفرااااااااااااااااااااااااار
[/SPOILER]


[/]

سلام خواجه حامی
کم کم کارتان به مناجات نامه هم رسید ؟!!

شهره صبر کرد اما

___________________________________ درد دل نکرد

=====================================غیبت نکرد

----------------------------------------------------------------------------------شاعر شد

----------------------------------------------------------------------------------------------اماشعرطنزگفت تابعضیابخندند ..

[="Tahoma"][="DarkGreen"]يكي از بزرگان اهل سده
براي خرش ساندويچ اسده
.....
اسده: به زبان اصفهاني يعني خريده
[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]يكي از بزرگان اهل تميز
ز ترس زنش پريد زير ميز
[/]

حامی;828534 نوشت:
يكي از بزرگان اهل تميز
ز ترس زنش پريد زير ميز

دام عاشق
طلبه اي صفر كيلومتر و موتور آب بندي نشده در خاطراتش نوشته:
خدا حفظ كنه شيخ حسين انصاريانو
كرش به مولا
اول طلبگي من با سخنراني ايشان شروع شد
رفته بودم اتاق يكي از طلاب ديدم سخنراني ايشان را گوش مي كند منم كه جوون بودم و خام و نپخه و چغر
بهش گفتم بابا دو دقيقه اومديم حرف بزنيم خاموش كن ي لحظه. اصلا چي ميگه؟ حال و حوصله داري اين قدر آروم آروم حرف مي زنه گوش ميدي ها
صداي سخنراني رو كم كرد
داشتيم صحبت مي كرديم كه متوجه شدم داره حكايتي تعريف مي كنه
صداي ضبط را بردم بالا
همون شدم
افتادم تو دام عاشقي

حامی;828535 نوشت:
افتادم تو دام عاشقي

دام عاشقي 2
خب آدم تا عاشق نشده باشه نمي تونه به عمق چيزي كه من ميگم برسه. اصلن ي وضعيه ها
حلواي لن تراني تا نخوري نداني
خلاصه شو براتون بگم خرابش شدم تا درست بشم
ي گوشه اش اين بود براي سخنراني ايشان به جايي رفتم شب جايي را نداشتم تا صبح با يكي از دوستان در حيات مسجد خوابيديم
ديگه عاشقي دربه در تر از اينه
اي ددم هي
پدر عاشقي بسوزه
شب قدر ملت از كل ايران بلند مي شدند مي اومدن قم من از قم بلند مي شدم مي رفتم تو بزم شيخ حسين
يه شب رفتم حرم امام
هر چه لات و لوت بود جمع بودند. جمع جمع بود
اين هنر شيخ حسينه
به خدا رساندن اونايي كه تو خط هستند كار راحتيه
آشتي دادن افرادي كه با خدا قهرن يا فرارين مشكله
ي شب تو حرم امام بوديم يه گروه لات با هم گعده گرفته بودند و پاي سخنراني شيخ گريه مي كردند
مجيد سوزوكي دهنش نزد اينها بروي شير ميداد
ديدم يكيشون بلند شد اومد طرف من
گفتم اي داد بي داد. وصيت نامه هم ننوشته ام
گفت: داشم سام نعليكم
گفتم: سلام عليكم
گفت: جيگر نماز شب چه طوري مي خونن؟ مي توني تو يه كَلوم دادشتو شير فهم كني؟
گفتم: كرتم البت ببخشيد بله در خدمت شما هستم.
...
ي روز تو حجره ي بنده يكي از دوستان نقد نابه جايي كرد از شيخ. برام چايي ريخت گفتم من اين چايي رو نمي خورم تو دشمن شيخ حسين مني. دستاشو برد بالا و گفت تسليم
گفتم به سلامتي شيخ حسين چايي رو ميرم بالا
حالا شدا

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

حامی;828534 نوشت:
يكي از بزرگان اهل تميز
ز ترس زنش پريد زير ميز

حكايتي از شيخ حسين

يكي ازحرفه ها و مهارت ها و هنرهاي پنج گانه در منطق خطابه است. خب براي ما كه خطبا را از اول ديده ام تصور نمي كنيم اين يك هنر و مهارت دقيق است.
جالب است بدانيد فن سخنراني يكي از موضوعات به روز دنيا است كه سايت ها و نرم افزارها و سمينارهاي زيادي در دنيا برايش برپا مي شود و افرادي براي رسيدن به اين هنر هزينه هاي زيادي مي دهد. خطباي مشهور حوزه اين فن را با زحمت خود و رنج شخصي به دست اورده اند
يعني در جزء دروس حوزه فن خطابه نداريم مگر مدرسه اي فوق برنامه داشته باشد.
شيخ حسين به حكايت با لهجه خاص خود نمك مي زند
مي گفت: از زنونه به علما خبر دادند كه شيخ جعفر كبير زني در منزل دارد كه گاهي شيخ را حسابي مي گيره مي زنه.
داستان را از شيخ استفسار كردند. شيخ تأييد كرد
گفتند: اِ تو يك مرجع پر قدرتي هستي اون وقت اجازه ميدي زنت بزندت.
شيخ گفت اين زن از كودكي اعصاب درستي نداشته الان هم كسي رو نداره. طلاقش بدم ظلمه. تلخيشو تحمل كنم نمره ست. اخه خدا گفته خيلي از تلخيا رو تحمل كني بهت نمره ميدم
بعدشم ما كه وقت نداريم ورزش كنيم نرمش كنيم اين منو ميزنه ي توفيق اجباريم ميشه.
اهل معرفت فداي خاك كف پاشون
گر معرفتت دهندت بفروش كيميا رو
گر كيميا دهندت بي معرفت گدايي[/]

پدري در جكوزي جهنم
كودكي معصوم كه رنگ گناه را نديده بود. در حال و خلسه اي عرفاني رفت و به از كاتالپسي را گذر كرد و به دالان دلگشا و با صفاي مكاشفه وارد شد.
پدرش را ديد كه در جكوزي جهنم كه آبش جوش بود با كاپشن نشسته است و عرق از تمام ملكول ها و اتم هاي وجودش سرازير است. به او گفت: بابا اين چه حالي است مر تو را؟
پدر به فرزندش گفت: حالم خوب است و و گاهي فقط اين شكنجه را بايد تحمل كنم.
پسر گفت: پدر اما تو از نيكان روزگار بودي كه؟!
پدر گفت:‌پسر دلبندم اين جزاي زماني است كه در تخت پدري مي نشستم و به عشق خودم كولر را خاموش و روشن مي كردم و كاري به اطرافيانم نداشتم.
پسر اين شنيد و براي سرد شدن آب جكوزي و عريان شدن پدر، دعاهاي استبراد و ثلاجه و آيت الكولر بخواند.
......................................
محمدحسين قديري، شوخ طبعي هاي طلبگي، بخش خانواده، ج2، ص41.

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

حامی;828537 نوشت:
ي روز تو حجره ي بنده يكي از دوستان نقد نابه جايي كرد از شيخ. برام چايي ريخت گفتم من اين چايي رو نمي خورم تو دشمن شيخ حسين مني. دستاشو برد بالا و گفت تسليم
گفتم به سلامتي شيخ حسين چايي رو ميرم بالا
حالا شدا

تو دشمن خداي مني
شيخ حسين مي گفت: پيامبر منزل عقبه بن ابي معيط بودن. عقبه مهمون نواز بود. به پيامبر تعارف زد كه بفرماييد از اين غذاها ميل كنيد. پيامبر فرمودند من نمي تونم غذاي توي مشرك را بخورم تو دشمن خداي مني!
عقبه ناراحت شد و گفت:‌من با خدا آشتي مي كنم و به پيامبرايمان اورد.
بعد از ظهر شيطوناي مكه عقبه رو ديدن.
گفتن: شنيديم به پيامبر ايمون اوردي! با مذهبيا مي پري؟ كميل مي ري؟ شباي ما رمضون ابو حمزه مي ري؟
اگه اين طوره برو سراغ همون پيامبرت. ديگه سراغ ما نيا. نه از عرق ناب بهت ميديم و تو بازي ورق شركتت ميديم. ديگه خبري از شمع و كباب و شاهدم نيست
عقبه رفت تو فكر. گفت عجب غلطي كردم.
گفت خوب من اشتباه كردم
گفتن بايد ثابت كني عملا
گفت: چي كار كنم كه شيش دونگ دلتون ازم راضي بشه؟
گفتن: برو ايمانتو پس بده و عملا هم با آب دهان انداختن به پيامبر ثابت كن با مايي
عقبه : سراغ پيامبر رفت و اعلام انزجار كرد و عملا توهين كرد
آيه نازل شد

وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً / فرقان /27.[/]

فایل: 

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

حامی;828548 نوشت:
شيخ حسين

ديوان اشعار

دانلود کتاب
متن کتاب
[/]

class: MsoNormalTable



گفتگويى با دل‏
اى دلِ محنت‏ نصيب زار من‏
اى گل پژمرده گلزار من‏

آتشى در باطنت افروختى‏
و ندر آن آتش وجودت سوختى‏

گشته ‏اى دور از ديار عاشقان‏
مانده محروم از كمال صادقان‏

اى شده بيگانه از فيض اله‏
همچو خيل عاصيانى روسياه‏

گو چرا اندر حجاب افتاده ‏اى‏
گنگ و كور اندر سراب افتاده ‏اى‏

در خيالات و در اوهامى چرا
مى‏ندانى در كجايى در كجا

مانده از راه و چرا درمانده ‏اى‏
كاروان رفت از چه رو وامانده ‏اى‏

از ازل بهرت مگر يارى نبود
اندر اين عالم مگر كارى نبود

در غم دنياى دونى آه آه‏
بي هُش و مست و زبونى آه آه‏

غافلى از دلبر جانانه ‏ات‏
آتشى افتاده در كاشانه ‏ات‏

داده از كف مايه عشق حبيب‏
گوئيا اندر جهانى بى‏ نصيب‏

نغمه ‏اى با ياد جانان ساز كن‏
سوى بزم حضرتش پرواز كن‏

از جنابش گفتگو كن گفتگو
زآب رحمت شستشو كن شستشو

تو حريم حضرت جانانه ‏اى‏
بهر نورش تا ابد كاشانه ‏اى‏

ياد اوكن تا لبت خندان شود
جمله اجزاى وجودت جان شود

غير او را از حريمت دور كن‏
ديده را از ماسوايش كور كن‏

تيره ‏شام هستى خود روز كن‏
ذات خود را پر زآه و سوز كن‏

يار خواهى يار برخيز از ميان‏
همنشين شو با همه كروبيان‏

از سكوت غم ‏فزا آزاد شو
ذكر او كن ذكر او كن شاد شو

در حريم عشق جانان پا گذار
غير عشق حضرتش را واگذار

بگذر آخر از فراز و از نشيب‏
تا شود لطف خداوندت نصيب‏

پس سخن با ياد او آغاز كن‏
ناى خود را با نى اش دمساز كن‏

منبع

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

حامی;828553 نوشت:
ديوان اشعار

متن کتاب

بيشتر ديوان هاي اشعار را در اصناف طلاب و روحانيون دارند
حتي بين اساتيد ادبيات دانشگاه خيلي ها يك بيت شعر هم نمي توانند بگويند
با اين حال برخي از با هر ترفندي قصد دور كردن مردم از روحانيون دارند
يكي از شبهات احمقانه آنها اين است:
روحانيون با شعر مخالف هستند[/]

مايه گذاشتن از امام موسي صدر
ديروز يكي از كانال هاي سياسي را دنبال مي كرديم ديدم كه از امام موسي صدر مايه گذاشته اند.
نوشته بودند:
امام موسی صدر ؛ مردی که «50 سالِ پیش» از «امروزِ» ما «50 سال جلوتر» بود!
‏فرق است بین او که ۵۰سال قبل همه را به موسیقی دعوت می‌کرد با آنانی که۵۰سال بعد آن را حرام می‌دانند!

از اين افراد بايد ترسيد كه براي هواي نفس خود از دين هم مايه مي گذارند
جسارت اين افراد طوري است كه به خداوند و ائمه كه در راهش شهيد شدند هم رحم نمي كنند چه رسد به مردم بينوا.

از نظر فقهي شما طهارت را بلد نيستيد اون موقع درباره موسيقي و نظر امام موسي صدر نظر مي دهيد؟
واقعا منظور امام موسي صدر اين است؟
همه را به موسيقي دعوت مي كرد؟ بدون قيد؟
اين تضييع يك مكتب و تنزل آن در حد ابتذال نيست؟!
بله شهامت داشته باشيد و سخنش را بفهميد
طوري نباشد كه آيات مربوط به علماي اهل كتاب (يحملون اسفارا و كتمان بعض و...) شامل حال شما شود
استفاده ابزار از دين و شخصيت ها ممنوع است
امام موسي موسيقي را ذاتا بدون اشكال مي دانستند ولي همه اشكال موسيقي را جايز نمي دانستند
بله مشهور فقها است كه موسيقي مطرب و لهو ملائم با مجالس گناه حرام است ( فافهموا يا اصحاب الهوا)

برخي از گروه هاي سياسي طوري مي گويند امام موسي صدر حامي حضور زنان در جامعه بودند كه
انگار اولا ايشان بدون قيود شرعي اين نظر را داشتند
ثانيا گويي الان علما مي گويند زنان بايد محصور باشند

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

حامی;828020 نوشت:
آيت الله فاضل بابلي
سال 73 بود كه در تابستان براي مطالعه به حوزه علميه فيضيه بابل رفته بودم. در فضايل و وارستگي آيت الله فاضل و ساده زيستي و پركار بودن و تقواي ايشان هر چه بگويم كم است. مرد بابل در اين باتقوا بودن ايشان اتفاق نظر دارند
الان نمي دانم در چه حالي هستند ولي خدا ايشان را حفظ كند و با فرزند شهيدش كه در حوزه علميه دفن شده بود محشورش كند.
ايشان گاهي مي رفت كنار مزار شهيدش و مطالعه مي كرد و مطلب مي نوشت.
قبلا در همين تاپيك توضيحاتي درباره ايشان داده ام
ولي الان به مناسبت يك نكته بگويم
مدرسه ايشان در يك روستا واقع شده است و حيات بزرگي داشت كه خود طلاب برنج مي كاشتند در مدرسه و برنج سال خود را تأمين مي كردند
ايشان اهمالكاري هيچ طلبه اي را نمي پذيرفت و سريع عذرش را مي خواست. در بحث طلاب شركت مي كرد و شب ها براي نماز شب با صداي الصلاه الصلاه طلاب بيدار مي شدند.
گاهي بعد از نماز تخته سياه را مي اورند و يكي را صدا مي زد و مي گفت فلان ايه يا دعا را تجزيه تركيب كن.
روزي مي گفت: برخي از طلاب تصور مي كنند من با ورزش مخالف هستم نه من با اين مخالف هستم كه نزديك اذان است ولي برخي از طلاب هنوز دنبال توپ مي دوند.

.

اين هم يك خبر از شهر بابل

........... نوشت:

سلام
روزتون بخیر

آیت الله فاضل مثل قبل همانطور که خودتان هم مشاهده داشتید زندگی سهل و ساده را دارند،
طلابش همچنان رزق و روزی را تا حتی الامکان خودشان میکارند و می خورند، و تهیه می کنند،
همچنان کنار مزار پسر شهیدشان مطالعه می کند،
مدتی قبل ایشان صدمه شدیدی در ناحیه کمر دیدند نمیدونم بر اثر چه اتفاقی بود، ولی الان بهتر هستند.

خودم ایشان را از نزدیک نمی بینم ولی از آنجائیکه پدرم با ایشان هرازگاهی در ارتباطند این اطلاعات را دارم.
همسر ایشان دختر آیت الله کوهستانی بودند، حدود دوسالیه که فوت کردند ...
واحد خبر بابل :Sokhan:

[/]

حامی;828570 نوشت:
آيت الله فاضل بابلي
سال 73 بود كه در تابستان براي مطالعه به حوزه علميه فيضيه بابل رفته بودم. در فضايل و وارستگي آيت الله فاضل و ساده زيستي و پركار بودن و تقواي ايشان هر چه بگويم كم است. مرد بابل در اين باتقوا بودن ايشان اتفاق نظر دارند
الان نمي دانم در چه حالي هستند ولي خدا ايشان را حفظ كند و با فرزند شهيدش كه در حوزه علميه دفن شده بود محشورش كند.
ايشان گاهي مي رفت كنار مزار شهيدش و مطالعه مي كرد و مطلب مي نوشت.
قبلا در همين تاپيك توضيحاتي درباره ايشان داده ام
ولي الان به مناسبت يك نكته بگويم

حكايت اول
فاضل انسان عجيبي است
خدا رو شكر كه موفق شدم در زندگي ام ببينيم افرادي را كه وقتي از اوصاف آنها مي شنيدم باورم نمي شد
روزي يكي از روستائيان نزد ايشان امد خمسش را حساب كند من در اتاقشان بودم به من گفت: اين پول ها را بشمار ببينيد درست است؟
بعد خنديد و گفت: ببين طلبه اين قدر دستش به پول انس ندارد كه نمي تواند پول را هم بشمارد. مرد بعد از حساب خمسش كمي ناراحت شد و به آيت الله فاضل گفت: تمام پولم را از من گرفتيد.
آيت الله فاضل پول را به ايشان دادند و گفت: من از شما خواستم خمس بدهيد؟ براي خودم خرج مي كنم؟!
به خدا غير از وظيفه وزر چيزي براي بنده ندارد.

[="Tahoma"][="DarkGreen"]حكايت دوم
فاضل انسان عجيبي است
از شهر فراري است بسان فردي كه از شهر درنده فرار مي كند.
گويند روزي كه از مكه بازگشتند متوجه شدند كه در مسير براي او پلاكارت نوشته اند كه مقدم آيت الله فاضل.....
با سماجت ايستادند تا پلاكارد را پايين آوردند
[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]حكايت سوم
فاضل انسان عجيبي است
وقتي از او دعوت كردند كه براي سخنراني به آموزش و پرورش برود. به من طلبه مبتدي كه مهمان مدرسه او بودم گفت: آماده شو برويم آموزش و پرورش.
قرار بود ماشين ساعت 5 دنبال او بيايد
ايشان ظاهرا كمرشان درد مي كرد لم داده بود و مطالعه مي كرد. راننده دير آمد. وقتي به محل سخنراني رسيديم
منتظر نشستيم تا نوبت ايشان شد.
براي معلمان و دبيران و مسؤولان نكاتي درباره فضليت دانش آموزي و آموزگاري گفت.
و بيان كردند كه يكي از مسائل مهم زندگي به خصوص اهل علم نظم و انضباط است
بنده ساعت 5 آماده بودم ولي سر وقت دنبالم نيامدند در مدتي كه تأخير شد بنده مطالعه كردم ولي تمركز لازم را نداشتم. دقيق باشيم و منظم
[/]

حكايت چهارم
فاضل انسان عجيبي است
قبل از هر نماز هر بار از يكي از طلاب مي خواست كه اذان بگويد. او حتي خادم مدرسه را از اين امر استثنا نمي كرد.

[="Tahoma"][="DarkGreen"]حكايت پنجم
فاضل انسان عجيبي است.
براي مراسم اربعين سيدالشهدا به شهر مي رفتيم. من طلبه مبتدي كجا و انسان عالم و مهذبي چون او كجا؟
براي سوار شدن در را باز كردم ولي ايشان مثل دوست مي گفتند اول شما بفرماييد
وقتي اصرار مي كردم كه سوار شوند
دفعه بعد مي گفت اين بار نوبت شما است
[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]حكايت ششم
فاضل انسان عجيبي است
تجربه نمايندگي مجلس دارد ولي غبار ماديت بر قبايش ننشسته است.
با هم دم مغازه اي رفتيم. وسائل مورد نياز منزلش را خريدند و اصرار كردند كه هر چه نياز دارم به حسابشان بردارم.
بعد رو كردند به فروشنده جوان و گفت: پسرم با مشتريانت مهربان باشد و نماز اول وقتت را فراموش نكن. رزق و روزي را هم ضمن كار از خود خدواند بخواه.و
وقتي تذكر مي داد با خودم گفت: حتما جوان از نصيحت او ناراحت مي شود. ولي بارها و بارها در روابط با مردم ديدم كه مردم او را چون پدري دلسوز و يك رو مي شناسند و دوستش دارند. به اين حال و اين محبوبيت غبطه خوردم
اين وعده خداوند است كه
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا:
كسانى كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كرده‏ اند، به زودى [خداى‏] رحمان براى آنان محبتى [در دل ها] قرار مى ‏دهد. (مریم/ 96)
[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]حكايت هفتم
فاضل انسان عجيبي است.
مي گفت: وقتي تذكرهاي مكررم به طلبه مدرسه كه بازي را بر درس مقدم مي كرد و افت تحصيلي و اخلاقي داشت اثر نكرد. به او گفتم: وسائل حجره ات را بردار بايد از مدرسه بروي. اين جا مخصوص افراد زحمتكش است.
و طلبه گفت: اگر من را بيرون كني مي روم همه جا را پر مي كنم كه عضو انجمن حجتيه هستي.
به او گفتم: اگر بيرون نكنم چه؟
گفت: خب نيستي
گفتم بالاخره من اهل انجمن هستم يا نه؟
گفت نيستي ولي اگر بيرونم كني شايعه مي كنم
به او گفتم: تا الان ترديد داشتم كه به درد طلبگي مي خوري يا نه. الان يقين كردم كه به درد طلبگي نمي خوري. فنداسيون زندگي طلبگي راستگويي و صداقت است.
[/]

حكايت هشتم
فاضل انسان عجيبي است
روز اول كه با دوستم به عنوان مهمان به مدرسه اش رفته بوديم تا براي تابستان انجا درس بخوانيم گفت: اينجا هتل نيست اگر در آزمون نحو صرف قبول شديد بمانيد وگرنه به سلامت. تلاش و تقوا را دو بال براي پرواز طلبه مي داند و خود اين دو بال را دارد.
وقتي امتحان گرفت و قبول شديم. به ما خوش آمدگفت و از طلاب مدرسه اش به حساب آورد
بعد گفت شرايطم مناسب نيست و به شاگرد صميمي خود كه قاري قران هم بود رو كرد و گفت: اينان مهمان هستند نگذاريد به اينها سخت بگذرد و امروز ناهار ببريدشان حجره خودتان.
و روزهاي بعد چند بار به ما تخم مرغ محلي از منزلش داد و آش نذري.

[="Times New Roman"][="Black"]چند وقت پیش این پست رو گذاشتم.

Im_Masoud.Freeman;825589 نوشت:
[=Times New Roman]
من برنامه شو خیلی دوست دارم.

ولی جدیدا نمی دونم چه اتفاقی افتاده که توی برخی برنامه های تلویزیون "بسم الله الرحمن الرحیم" تبدیل شده به "به نام خدا"

و برای تبریک تولد امام حسین علیه السلام میگن "امام حسینه عزیز و بزرگ تولدت مبارک" ، انگار برای یه قهرمان ورزشی ، یا یه نفر که کسب افتخار کرده تولد گرفتن ، و فرق بین انسان بزرگ و امام معصوم رو نمی دونند.

کم کم توی برخی برنامه های تلویزیون وقتی حرف از شهدا میشه سعی میکنند تا جای ممکن شهدا رو از دین جدا کنند ، انگار که شهدا خودشون بخاطر وجود شخصیت خودشون شهید شدند و از هیچ جا تاثیر نگرفتند.

و دقیقا همین سیستم رو هم در مورد خودشون پیاده می کنند.

یعنی طرف برنامه اش وقتی استارت خورد با حدیث و آیات و روایات شروع میشد ، ولی وقتی جا افتاد و

کلی طرفدار پیدا کرد کم کم رفت به سمتی که "خوبی من و برنامه ام فقط بخاطر اینه که خودم خوب هستم و هیچ ارتباطی به دین نداره" و فقط جایی که چاره ای نباشه فقط و فقط به طور مستقیم به خداوند اشاره می کنند.

نمی دونم تونستم منظورمو برسونم یا نه.

امیدوارم منظورمو متوجه بشین.


Im_Masoud.Freeman;825589 نوشت:

کلی طرفدار پیدا کرد کم کم رفت به سمتی که "خوبی من و برنامه ام فقط بخاطر اینه که خودم خوب هستم و هیچ ارتباطی به دین نداره" و فقط جایی که چاره ای نباشه فقط و فقط به طور مستقیم به خداوند اشاره می کنند.

امروز این آیه رو دیدم.

فَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۴۹﴾
و چون انسان را آسيبى رسد ؛ ما را فرا مى‏ خواند ؛
سپس چون نعمتى از جانب خود به او عطا كنيم مى‏ گويد: تنها آن را به دانش خود يافته‏ ام نه چنان است‏ بلكه آن آزمايشى است ولى بيشترشان نمى‏ دانند (۴۹)

دخترم چهار سالشه. وقتی توی خیابان یک روحانی می بینه ، با هیجان به من میگه: " بابا ، من یک پیامبر دیدم"!

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

یاقوت احمر;828681 نوشت:
دخترم چهار سالشه. وقتی توی خیابان یک روحانی می بینه ، با هیجان به من میگه: " بابا ، من یک پیامبر دیدم"!

سلام
خيلي از دوستان روحاني اين تجربه دارند
خيلي از بچه ها داد مي زنند امام خميني رو. بچه خامنه اي رو يا رهبرا[/]

صد ویژگی اخلاقی پیامبر (ص) رحمت و رأفت
۱ - هنگام راه رفتن با آرامي و وقار راه مي رفت.
2- در راه رفتن قدم ها را بر زمين نمي کشيد .
3- نگاهش پيوسته به زير افتاده و بر زمين دوخته بود .
4- هرکه را مي ديد مبادرت به سلام مي کرد و کسي در سلام بر او سبقت نگرفت .
5- وقتي با کسي دست مي داد دست خود را زودتر از دست او بيرون نمي کشيد .
6- با مردم چنان معاشرت مي کرد که هرکس گمان مي کرد عزيزترين فرد نزد آن حضرت است .
7- هرگاه به کسي مي نگريست به روش ارباب دولت با گوشه چشم نظر نمي کرد .
8- هرگز به روي مردم چشم نمي دوخت و خيره نگاه نمي کرد .
9- چون اشاره مي کرد با دست اشاره مي کرد نه با چشم و ابرو .
10- سکوتي طولاني داشت و تا نياز نمي شد لب به سخن نمي گشود .
11- هرگاه با کسي، هم صحبت مي شد به سخنان او خوب گوش فرا مي داد .
12- چون با کسي سخن مي گفت کاملا برمي گشت و رو به او مي نشست .
13- با هرکه مي نشست تا او اراده برخاستن نمي کرد آن حضرت برنمي خاست .
14- در مجلسي نمي نشست و برنمي خاست مگر با ياد خدا .
15- هنگام ورود به مجلسي در آخر و نزديک درب مي نشست نه در صدر آن .
16- در مجلس جاي خاصي را به خود اختصاص نمي داد و از آن نهي مي کرد .
17- هرگز در حضور مردم تکيه نمي زد .
18- اکثر نشستن آن حضرت رو به قبله بود .
19- اگر در محضر او چيزي رخ مي داد که ناپسند وي بود ناديده مي گرفت .
20- اگر از کسي خطايي صادر مي گشت آن را نقل نمي کرد .
21- کسي را بر لغزش و خطاي در سخن مواخذه نمي کرد .
22- هرگز با کسي جدل و منازعه نمي کرد .
23- هرگز سخن کسي را قطع نمي کرد مگر آنکه حرف لغو و باطل بگويد .
24- پاسخ به سوالي را چند مرتبه تکرار مي کرد تا جوابش بر شنونده مشتبه نشود .
25- چون سخن ناصواب از کسي مي شنيد. نمي فرمودـ« چرا فلاني چنين گفت» بلکه مي فرمود « بعضي مردم را چه مي شود که چنين مي گويند؟ »
26- با فقرا زياد نشست و برخاست مي کرد و با آنان هم غذا مي شد .
27- دعوت بندگان و غلامان را مي پذيرفت .
28- هديه را قبول مي کرد اگرچه به اندازه يک جرعه شير بود .
29- بيش از همه صله رحم به جا مي آورد .
30- به خويشاوندان خود احسان مي کرد بي آنکه آنان را بر ديگران برتري دهد .
31- کار نيک را تحسين و تشويق مي فرمود و کار بد را تقبيح مي نمود و از آن نهي مي کرد .
32- آنچه موجب صلاح دين و دنياي مردم بود به آنان مي فرمود و مکرر مي‌گفت هرآنچه حاضران از من مي شنوند به غايبان برسانند .
33- هرکه عذر مي آورد عذر او را قبول مي کرد .
34- هرگز کسي را حقير نمي شمرد .
35- هرگز کسي را دشنام نداد و يا به لقب هاي بد نخواند .
36- هرگز کسي از اطرافيان و بستگان خود را نفرين نکرد .
37- هرگز عيب مردم را جستجو نمي کرد .
38- از شر مردم برحذر بود ولي از آنان کناره نمي گرفت و با همه خوشخو بود .
39- هرگز مذمت مردم را نمي کرد و بسيار مدح آنان نمي گفت .
40- بر جسارت ديگران صبر مي فرمود و بدي را به نيکي جزا مي داد .
41- از بيماران عيادت مي کرد اگرچه دور افتاده ترين نقطه مدينه بود .
42- سراغ اصحاب خود را مي گرفت و همواره جوياي حال آنان مي شد .
43- اصحاب را به بهترين نام هايشان صدا مي زد .
44- با اصحابش در کارها بسيار مشورت مي کرد و بر آن تاکيد مي فرمود .
45- در جمع يارانش دايره وار مي نشست و اگر غريبه اي بر آنان وارد مي شد نمي توانست تشخيص دهد که پيامبر کداميک از ايشان است .
46- ميان يارانش انس و الفت برقرار مي کرد .
47- وفادارترين مردم به عهد و پيمان بود .
48- هرگاه چيزي به فقير مي بخشيد به دست خودش مي داد و به کسي حواله نمي کرد .
49- اگر در حال نماز بود و کسي پيش او مي آمد نمازش را کوتاه مي کرد .
50- اگر در حال نماز بود و کودکي گريه مي کرد نمازش را کوتاه مي کرد .
51- عزيزترين افراد نزد او کسي بود که خيرش بيشتر به ديگران مي رسيد .
52- احدي از محضر او نا اميد نبود و مي فرمود « برسانيد به من حاجت کسي را که نمي تواند حاجتش را به من برساند .»
53- هرگاه کسي از او حاجتي مي خواست اگر مقدور بود روا مي فرمود و گرنه با سخني خوش و با وعده اي نيکو او را راضي مي کرد .
54- هرگز جواب رد به درخواست کسي نداد مگر آنکه براي معصيت باشد .
55- پيران را بسيار اکرام مي کرد و با کودکان بسيار مهربان بود .
56- غريبان را خيلي مراعات مي کرد .
57- با نيکي به شروران، دل آنان را به دست مي آورد و مجذوب خود مي کرد .
58- همواره متبسم بود و در عين حال خوف زيادي از خدا بردل داشت .
59- چون شاد مي شد چشم ها را بر هم مي گذاشت و خيلي اظهار فرح نمي کرد .
60- اکثر خنديدن آن حضرت تبسم بود و صدايش به خنده بلند نمي شد .
61- مزاح مي کرد اما به بهانه مزاح و خنداندن، حرف لغو و باطل نمي زد .
62- نام بد را تغيير مي داد و به جاي آن نام نيک مي گذاشت .
63- بردباري اش همواره بر خشم او سبقت مي گرفت .
64- از براي فوت دنيا ناراحت نمي شد و يا به خشم نمي آمد .
65- از براي خدا آنچنان به خشم مي آمد که ديگر کسي او را نمي شناخت
66- هرگز براي خودش انتقام نگرفت مگر آنکه حريم حق شکسته شود .
67- هيچ خصلتي نزد آن حضرت منفورتر از دروغگويي نبود .
68- در حال خشنودي و نا خشنودي جز ياد حق بر زبان نداشت .
69- هرگز درهم و ديناري نزد خود پس انداز نکرد .
70- در خوراک و پوشاک چيزي زيادتر از خدمتکارانش نداشت .
71- روي خاک مي نشست و روي خاک غذا مي خورد .
72- روي زمين مي خوابيد .
73- کفش و لباس را خودش وصله مي کرد .
74- با دست خودش شير مي دوشيد و پاي شتر ش را خودش مي بست .
75- هر مرکبي برايش مهيا بود سوار مي شد و برايش فرقي نمي کرد .
76- هرجا مي رفت عبايي که داشت به عنوان زير انداز خود استفاده مي کرد .
77- اکثر جامه هاي آن حضرت سفيد بود .
78- چون جامه نو مي پوشيد جامه قبلي خود را به فقيري مي بخشيد .
79- جامه فاخري که داشت مخصوص روز جمعه بود .
80- در هنگام کفش و لباس پوشيدن هميشه از سمت راست آغاز مي کرد .
81- ژوليده مو بودن را کراهت مي دانست .
82- هميشه خوشبو بود و بيشترين مخارج آن حضرت براي خريدن عطر بود .
83- هميشه با وضو بود و هنگام وضو گرفتن مسواک مي زد .
84- نور چشم او در نماز بود و آسايش و آرامش خود را در نماز مي يافت .
85- ايام سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم هرماه را روزه مي داشت .
86- هرگز نعمتي را مذمت نکرد .
87- اندک نعمت خداوند را بزرگ مي شمرد .
88- هرگز از غذايي تعريف نکرد يا از غذايي بد نگفت .
89- موقع غذا هرچه حاضر مي کردند ميل مي فرمود .
90- در سر سفره از جلوي خود غذا تناول مي فرمود .
91- بر سر غذا از همه زودتر حاضر مي شد و از همه ديرتر دست مي کشيد .
92- تا گرسنه نمي شد غذا ميل نمي کرد و قبل از سير شدن منصرف مي شد .
93- معده اش هيچ گاه دو غذا را در خود جمع نکرد .
94- در غذا هرگز آروغ نزد .
95- تا آنجا که امکان داشت تنها غذا نمي خورد .
96- بعد از غذا دستها را مي شست و روي خود مي کشيد .
97- وقت آشاميدن سه جرعه آب مي نوشيد؛ اول آنها بسم الله و آخر آنها الحمدلله .
98- از دوشيزگان پرده نشين با حياتر بود .
99- چون مي خواست به منزل وارد شود سه بار اجازه مي خواست .
100- اوقات داخل منزل را به سه بخش تقسيم مي کرد: بخشي براي خدا، بخشي براي خانواده و بخشي براي خودش بود و وقت خودش را نيز با مردم قسمت مي کرد .

۱۵ توصیه حاج آقا دولابی برای سبک زندگی

1. هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.

2. زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی (عبادت بعدی)برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.

3. اگر غلام خانه‌زادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.

4. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.

5. موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.

6. اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.

7. تربت، دفع بلا می‌کند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.

8. هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین ها باز می شود.

9. تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.

10. با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.

11. خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم.

12. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.

13. ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دهه‌ی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله

14. دل های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است...شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند."

15. هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند.

تجربه شخصی:
وقتی در تقوا سهل انگاری می کنم و با شیطان وارد مذاکره می شوم تا به نقاط مشترک!! برسیم ، مثلاً نمازم به آخر وقت می افته یا چیزای دیگه ؛ بدون اینکه چیزی در خانه مطرح کرده باشم تصادفا می بینم بچه ام که یکی از تفریحاتش نقاشی کشیدنه ، روی نقاشی اش نوشته : عشق من: فرزاد فرزین.
یا ازم می پرسه: بابا میخوام منو توی کلاس موسیقی ثبت نام کنی!

وقتی که در راه تقوا و مبارزه با شیطان استقامت می کنم (البته به حول و قوه الهی - وگرنه از خودم چیزی ندارم) ، باز بدون اینکه در خانه حرفی زده باشم تصادفاً می بینم بچه ام روی نقاشی اش نوشته: "خامنه ای خمینی دیگر است ، ولایتش ولایت حیدر است"
یا ازم سئوال می پرسه: بابا! کسی هست که من سئوالات مربوط به اسلام را ازش بپرسم؟ میخوام بپرسم فلان کار که کردم حرامه یا نه؟

به این نتیجه رسیده ام که:
بهترین راه برای تربیت فرزندانم ، اینه که خودمو اصلاح کنم.
اگر خودمو اصلاح کنم ، نه تنها فرزندانم تربیت درست می شوند ، بلکه بقیه ابعاد زندگیم هم سامان می گیره.

[="Tahoma"][="DarkGreen"]حق خوري
زبل خان زنش رو با سرو کله خونین می بره بیمارستان دکتر می پرسه چی شده؟
یارو میگه : کباب با پیاز خورده !!!!!!
دکتر میگه: خوب چه ربطی داره؟
میگه: خوب سهم منو خورده!!!!!!!!
[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]خر صندق
دقت کردین همه چیزای بزرگ رو با پیشوند خر مشخص می کنن
مثلا میگن: خرپول، خرخون، خرمخ، خرکار، خرمگس، خرگوش و ..
اما نمی دونم چرا وقتی نوبت به صندوق میرسه واسه صندوق بزرگ می گن گاو صندوق
چرا نمیگن: خرصندوق !؟ يا چرا نميگن خرمدير به جاي مدير بزرگ(مديري كه بزرگ شده از بس حق مردم رو خورده)؟
اعصاب آدمو خورد می کنن دیگه!
[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"][=&quot]شوهر هوايي
[=&quot]گاهي پاي يك زن دوم در ميان است ولي به چه قيمتي؟!
[=&quot]زنه زنگ می زنه به شوهرش ميگه: کجایی عزیزم؟[=&quot]
[=&quot] شوهره میگه: پیش مامانم هستم! [=&quot]
[=&quot]زن میگه: باشه عزیزم وقتی کارهات تموم شد بیا، مامانت هم پیش ما هست و سلام می رسونه!!![=&quot]
[=&quot]شادی روح همه اموات سيما شوهر مرحوم الفاتحه !!!
[/]

[="Navy"]

حامی;828691 نوشت:
گاو

سلام وخداقوت
معلم ادبیات دبیرستانم (خداحفظش کنه)میگفت گاو یعنی پهلوان
پس اگه کسی بهتون گفت گاو ناراحت نشید
(منم تودلم گفتم اگه به خودتون بگیم گاو ناراحت نمیشید)[/]

حامی;828692 نوشت:

شوهره میگه: پیش مامانم هستم!

وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ

[="Tahoma"][="DarkGreen"][=&quot]عهد عتيق قديم
[=&quot]به آقاي لاكردار گفتند: چگونه چهل سال بدون مرافعه و جدال با عیال زندگي مي كني؟!!
[=&quot]آقاي لاكردار گفت: اول اين طور نبوديم. اتفاقا در ايام نامزدي مشاجره و بحث هاي زيادي با هم داشتيم. با هم نزد مشاوري رفتيم او گفت: شب زفاف با هم عهدی ببنديد و قسم بخوريد كه تا آخر عهد نشكنيد: مفادش آن عهد اين باشد كه اگر من آتش خشمم زبانه کشید او برای انجام كاري و به جای جر و بحث به مطبخ رود تا کشتی طوفان زده من به ساحل آرامش برسد.
[=&quot] اگر رگ غضب او متورم شد، من به طویله بروم و کمی به حيوانات رسیدگی کنم و وارد خانه نشوم تا زنم خونش از جوش بیفتد.
[=&quot]از او پرسيدند: يعني اين قدر اين عهد مفيد بود؟
[=&quot]گفت: به شکر خدا، چهل سال است که مشكلي نداريم فقط من بیشترم عمر را در طویله زندگی می‌کنم كه آن هم فداي يك تار گنديده همسرم!
..............

[=&quot]محمدحسين قديري، شوخ طبعي هاي طلبگي، ج2، ص43.[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

یاقوت احمر;828684 نوشت:
صد ویژگی اخلاقی پیامبر (ص) رحمت و رأفت
۱ - هنگام راه رفتن با آرامي و وقار راه مي رفت.
2- در راه رفتن قدم ها را بر زمين نمي کشيد .
3- نگاهش پيوسته به زير افتاده و بر زمين دوخته بود .
4- هرکه را مي ديد مبادرت به سلام مي کرد و کسي در سلام بر او سبقت نگرفت .
5- وقتي با کسي دست مي داد دست خود را زودتر از دست او بيرون نمي کشيد .
6- با مردم چنان معاشرت مي کرد که هرکس گمان مي کرد عزيزترين فرد نزد آن حضرت است .
7- هرگاه به کسي مي نگريست به روش ارباب دولت با گوشه چشم نظر نمي کرد .
8- هرگز به روي مردم چشم نمي دوخت و خيره نگاه نمي کرد .

سلام
اي كاش منبع ذكر مي كرديد
و به تدريج در چند قسمت مي آوريد تا با تأمل بخوانيم و ان شاالله عمل كنيم[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]جاي دكتر مهرانت خاليه

بیمار: دکتر جون دستم به دامنت ، دیگه تحمل این درد رو ندارم، بکش منو، راحت بشم.

دکتر: آقا جان من خودم کارمو بلدم ، شما لازم نیست یادآوری کنی!!![/]

زهرا73;828693 نوشت:
پس اگه کسی بهتون گفت گاو ناراحت نشید

بنده خدا زیادم بد نگفته...
من یکی که ای کاش به قدر یک هزارم جناب گاو تو این دنیا خاصیت داشتم...
این مخلوق خدا تقریبا هیچ چیزش بی فایده نیست، از پهنش گرفته که کشاورزان به عنوان کود استفاده میکنند و هیچکدام از مضرات کودهای شیمیایی رو هم نداره،
پوستش که برامون بهترین کیف، کفش و ... میشه، از شیرش که برامون انواع و اقسام مواد خوراکی تهیه میشه، با گوشتش هم خوشمزه ترین خوراکی ها رو تهیه می کنیم...
اما من هر روز پاکیزه ترین و خوشمزه ترین غذاها رو مصرف میکنم و اونو تبدیل به چیزی میکنم که خودمم ازش فراریم:tamasha:
از نیروی هم که از خوردن این ها بدست میارم صرف نافرمانی منعم میکنم، هر روز هم تکرار میکنم، هر روزم بهتر از دیروز ...:geryeh:

ای فرزند آدم چرا انصاف نمی دهی؛ من بوسیله نعمتهای خود، محبوب تو می شوم و تو بوسیله گناهان در نزد من مبغوض می شوی - خیر و رحمت من به سوی تو نازل می گردد و شرت به سوی من بالا می آید و پیوسته فرشته ئی بزرگوار در هر شب و روز برایم عمل قبیحت را گزارش می دهد.
ای فرزند آدم اگر وصف خود را از دیگری بشنوی و حال آنکه ندانی مورد نظر، خودت می باشی هر آینه نسبت به چنین فردی خشمگین خواهی شد.

:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

ای فرزند آدم هر روز که می گذرد از ایام عمرت کم می گردد و تو خبر نداری و هر روز، روزی من به تو می رسد ولی تو شکر آن را به جای نمی آوری، نه به کم قانع می شوی و نه به زیاد سیر می گردی.
ای فرزند آدم هیچ روز جدیدی نیست مگر اینکه از ناحیه من روزی جدیدی به تو می رسد و هیچ شبی نیست مگر اینکه ملائکه من عمل قبیحی از ناحیه تو به من گزارش می کنند، رزق مرا می خوری و نافرمانی مرا می کنی و هر وقت مرا بخوانی درخواست تو را اجابت می کنم.
خیر من به سوی تو سرازیر است و حال آنکه شر تو به سوی من بالا می آید. چه خوب مولائی هستم، من و چه بد بنده ای هستی، تو. (هرگاه) از من خواسته ای داشتی به تو عطا کردم و بدی های تو را یکی پس از دیگری می پوشانم، من از تو خجالت می کشم ولی تو از من حیا نمی کنی.

منبع

یوسف از جرم زلیخا گر به زندان می رود
یوسف زهرا ببین از جرم ما حبس ابد گردیده است

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

صد نامه فرستادم، صد راه نشان دادم
یا راه نمی دانی، یا نامه نمی خوانی
[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

گر رشته گسست می توان بست
لیکن گرهیش در میان است
[/]

موضوع قفل شده است