تفسیر قرآن برای نوجوانان

تب‌های اولیه

1054 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

⬅️ پیام هایی از آیات 56 تا 60 سوره انعام

⬅️ پیام هایی از آیات 61 تا 65 سوره انعام

خداوند، قدرت و سلطه ی كامل دارد و اگر ما را آزاد گذاشته، به خاطر مهلتی است كه از روی لطف اوست. وَ هُوَ اَلْقاهِرُ. . .

تسلّط خدا بر بندگان چنان است كه كسی را تاب مقاومت نیست. «وَ هُوَ اَلْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ»

در دستگاه آفرینش، انواع مراقبت ها وجود دارد. «حَفَظَةً»

فرستادن فرشتگان محافظ، دائمی است. «یُرْسِلُ»

هر دسته از فرشتگان، مأموریّت خاصّی دارند. «حَفَظَةً- تَوَفَّتْهُ»

برای قبض روح یك نفر چند فرشته حاضر می شوند. «إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ اَلْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا»

فرشتگان در انجام مأموریّت، سهل انگاری ندارند و معصومند. «لا یُفَرِّطُونَ» چنانكه در آیه دیگر آمده است: «لا یَعْصُونَ اَللّهَ ما أَمَرَهُمْ»

بازگشت همه به سوی خداست و او یگانه قاضی قیامت است. رُدُّوا إِلَی اَللّهِ . . . لَهُ اَلْحُكْمُ

مولای حقیقی كسی است كه آفریدن، نظارت كردن، خواب و بیداری، مرگ و بعثت، داوری و حسابرسی به دست او باشد، «إِلَی اَللّهِ مَوْلاهُمُ اَلْحَقِّ»

همه ی مولاها یا باطلند، یا مجازی، مولای حقیقی تنها خداوند است. «اَللّهِ مَوْلاهُمُ اَلْحَقِّ» و ولایت انبیا و اولیا، پرتوی از ولایت الهی است

سرعت حسابرسی خداوند، از هر نوع و هر وسیله ی حسابرسی سریعتر است. «وَ هُوَ أَسْرَعُ اَلْحاسِبِینَ»

یكی از شیوه های تبلیغ و موعظه، سؤال از وجدان مردم است. «مَنْ یُنَجِّیكُمْ»

یادآوری و توجّه دادن انسان به خلوص، از بهترین روشهای خداشناسی است. «تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً»

انسان در سختی ها و شداید، دست از كفر و شرك برداشته و موحّد می شود. «تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً»

انسان مشرك به تعهّدات خود در برابر خدا بی وفاست. «ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ»

از بدترین انواع ناسپاسی انسان، شرك است. لَنَكُونَنَّ مِنَ اَلشّاكِرِینَ . . . ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ

راحتی و احساس رهایی و بی نیازی، زمینه ی غفلت از خدا و شرك به اوست. «قُلِ اَللّهُ یُنَجِّیكُمْ مِنْها وَ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ»

از تفسیر نور حاج آقا قرائتی

⬅️ پیام هایی از آیات 61 تا 65 سوره انعام

[h=1]بلای جان فقرا و نیازمندان در ایام نوروز[/h]
[h=2]هر چند که فرهنگ و اخلاق اسلامی بهترین گزینه ها را برای افزایش سرمایه و ثروت در اختیار افراد قرار داده است؛ ولی متأسفانه ما انسانها گاهی بدترین شیوه و روش را برای دستیابی به ثروت و سرمایه مادی را در پیش می گیریم.[/h]


[h=2]بدترین روش و شیوه های انباشت ثروت و فروش کالا[/h] در ایام نوروز هستیم و گاهی معاملاتی ناپسند در بین مردم دیده می شود که همان طور که در مقدمه بیان شد انسانها برای دست یابی به ثروت بیشتر گاهی از بدترین گزینه ها استفاده می کنیم در ادامه به بعضی از این روش های اشاره می کنیم.
نقل شده است ابو بصیر به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشت رزق و روزی بر من تنگ شده است: حضرت به او فرمود این دعا را بخوان: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَكَفَّلْتَ بِرِزْقِی وَ رِزْقِ كُلِّ دَابَّةٍ یَا خَیْرَ مَدْعُوٍّ وَ یَا خَیْرَ مَنْ أَعْطَى وَ یَا خَیْرَ مَنْ سُئِلَ وَ یَا أَفْضَلَ مُرْتَجًى افْعَلْ بِی كَذَا وَ كَذَا»[7]. (و بجاى كذا و كذا حاجت خود را در مقدار زیاد شدن روزى بگوید).
[h=2]1- فریب و غش در داد و ستد:[/h] شاید این چنین تصور شود آن دسته افرادی که با حیله و نیرنگ جنس خود را به به خریدار می فروشند؛ انسانهای زیرکی هستند. چرا که بدون اینکه مشتری متوجه شود توانسته اند جنس معیوب خود بفروشند، این در حالی است که این شیوه و روش نه تنها گویای هوش و کیاست فروشنده نیست، بلکه حاکی از غفلت و عدم توجه او به زیان هولناک در این معامله دارد. اگر به واقع فروشنده در این غش و زیانی که به مشتری رسانده متوجه عواقب شوم کار خود بود هیچ گاه خود را برنده این معامله کذایی نمی دانست؛ چرا که هر چند او توانسته است چند پول کاغذی را تصاحب نماید، ولی در مقابل آن عذابی سخت را خریداری کرده، که با هیچ ثروت و سرمایه ای نمی توان خود را از آن برهاند.
در روایتی این معامله ی شوم و زیان آور این چنین نکوهش شده است، قال رسول الله (صلی الله علیه و اله): « أَلَا وَ مَنْ غَشَّنَا فَلَیْسَ مِنَّا قَالَهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ مَنْ غَشَّ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ نَزَعَ اللَّهُ بَرَكَةَ رِزْقِهِ وَ أَفْسَدَ عَلَیْهِ مَعِیشَتَهُ وَ وَكَلَهُ إِلَى نَفْسِهِ؛ [1] رسول اكرم (صلی الله و علیه و آله) فرمود: «كسی كه در معاملاتش غش كند، از زمره مسلمین محسوب نخواهد شد- و حضرت این جمله را سه با تكرار كردند - كسی كه با برادر مسلمانش غش در معامله كند، خداوند بركت را از مال او برمی دارد اگر چه با این عمل، درآمد بسیاری تحصیل كند، زندگی را بر او سخت می كند و علاوه بر این، او را در زندگی به حال خود وا می گذارد».
[h=2]2-کم فروشی و نقص کالا:[/h] از جمله بدترین و بر جسته ترین مصادیق غش در داد و ستد کم فروشی است. رعایت حقوق مصرف کنندگان و مردم در سالم سازی قیمت ها و سنجش کالا، از آنچنان اهمیتی بر خوردار است که در قرآن کریم، دست کم 21 آیه به طور مستقیم یا به اشاره به این مطلب پرداخته است: « وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ، الَّذینَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ، وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ، أَ لا یَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ، لِیَوْمٍ عَظیمٍ، یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمین؛[سوره مطففین، آیات6-1] واى بر كم فروشان!، آنان كه وقتى براى خود پیمانه مى كنند، حق خود را بطور كامل مى گیرند، امّا هنگامى كه مى خواهند براى دیگران پیمانه یا وزن كنند، كم مى گذارند!، آیا آنها گمان نمى كنند كه برانگیخته مى شوند، در روزى بزرگ، روزى كه مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان مى ایستند.»
در این آیات قبل از هر چیز كم فروشان را مورد تهدید شدیدى قرار داده، مى فرماید" واى بر كم فروشان"! «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ». این در حقیقت اعلان جنگى است از ناحیه خداوند به این افراد ظالم و ستمگر كه حق مردم را به طرز ناجوانمردانه اى پایمال مى كنند.[2]
[h=2]3-گران فروشی رویکرد غیر اخلاقی و بدور از انصاف:[/h] سومین شیوه در داد و ستد رویکرد گران فروشی است. هر چند که اهداف مهم داد و ستد، درآمد زایی است؛ لکن این موضوع جای بحث و بررسی دارد که سود مشروع و مجاز در داد و ستد کالا به چه صورت می باشد.
آیا آموزه های فقهی و شرعی به تجار و کسبه این اجازه را داده است که مال و کالای خود را به هر قیمت و اندازه در معرض فروش قرار دهند، آنچه از مباحث فقهی بدست می آید این است که فروشنده تا جایی می تواند قیمت کالای خود را بالا ببرد که اجحاف و ظلم در حق خریدار صورت نگیرد.[3]
امام علی علیه السلام شیوه و میزان ارزیابی قیمت و فروش کالا را این چنین بیان می فرماید: «وَ لْیَکُنِ الْبَیْعُ بَیْعا سَمْحا بِمَوَازِینِ عَدْلٍ وَ أَسْعَارٍ لاَ تُجْحِفُ بِالْفَرِیقَیْنِ مِنَ الْبَائِعِ وَ الْمُبْتَاعِ؛[4] بدان که خرید و فروش باید آسان و بر اساس موازین عدل و داد و به نرخی منصفانه باشد که به هیچ یک از فروشنده و خریدار زیان وارد نیاید».
بر اساس این روایت ارزشمند فروشنده نباید بر داد و ستد خود تنها به فکر زراندوزی و سود بیشتر خود باشد بلکه باید به گونه ای معامله نماید که حاکی از انصاف، عدل و اخلاق والای او باشد.
در روایتی این معامله ی شوم و زیان آور این چنین نکوهش شده است، قال رسول الله (صلی الله علیه و اله): « أَلَا وَ مَنْ غَشَّنَا فَلَیْسَ مِنَّا قَالَهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ مَنْ غَشَّ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ نَزَعَ اللَّهُ بَرَكَةَ رِزْقِهِ وَ أَفْسَدَ عَلَیْهِ مَعِیشَتَهُ وَ وَكَلَهُ إِلَى نَفْسِهِ؛ [1] رسول اكرم (صلی الله و علیه و آله) فرمود: «كسی كه در معاملاتش غش كند، از زمره مسلمین محسوب نخواهد شد-و حضرت این جمله را سه با تكرار كردند - كسی كه با برادر مسلمانش غش در معامله كند، خداوند بركت را از مال او برمی دارد اگر چه با این عمل، درآمد بسیاری تحصیل كند، زندگی را بر او سخت می كند و علاوه بر این، او را در زندگی به حال خود وا می گذارد».
[h=2]4-تبلیغات خلاف واقع و خوب جلوه دادن جنس نامرغوب:[/h] متأسفانه یکی دیگر از شیوه های فروش کالا استفاده از تبلیغات دروغین است. شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که از بازار میوه و یا کالایی را خریداری کرده اید، که به محض باز کردن و دیدن آن در منزل متوجه می شود در این معامله در حق شما اجحاف شده است؛ چرا که فروشنده با نور پردازی های فراوان، و گزافه گویی های تاجرانه به شکلی جنس خراب خود را تبلیغ می نمود، که شما متوجه ایراد و نقص کالای خریداری شده نشوید. این روش نیز از جمله بدترین و غیر اخلاقی ترین شیوه های رایج بازار فروش کالاست که فروشنده در آن تنها به سود خود می اندیشد و هیچ گونه اصل عدالت و انصاف را در معامله رعایت نمی نماید: نقل شده است: روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) به مردی برخورد کرد که خوراک مرغوب را با نا مرغوب آن در آمیخته و می فروخت، حضرت به او فرمود چرا چنین کاری انجام می دهی؟ مرد پاسخ داد: هدفم این بود که همه خوراکی ها را به فروش برسانم! پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) در جواب آن مرد فرمودند: اینها را از یکدیگر جدا کن چرا که در دین ما فریب جایز نیست.[5]
[h=2]کلیدهای طلایی افزایش سرمایه در قرآنی و روایات[/h] 1-بهره مندی از کلید توبه و استغفار:
یکی از زیباترین و مهمترین کلیدهای قرآنی افزایش ثروت و سرمایه در قرآن توبه و استغفار به درگاه الهی است. خداوند متعال در این خصوص می فرماید: «به آنها گفتم: «از پروردگار خویش آمرزش بطلبید كه او بسیار آمرزنده است، تا بارانهاى پربركت آسمان را پى در پى بر شما فرستد، و شما را با اموال و فرزندان فراوان كمك كند».[6]
2-دعای برای طلب رزق و روزی:
یک کاسب و تاجر مسلمان به خوبی می داند که رزق و روزی او به دست خالق و رازق هستی است از این رو به جای اجحاف در حق دیگران سعی می نماید از خداوند متعال روزی خود را طلب کند. نقل شده است ابو بصیر به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشت رزق و روزی بر من تنگ شده است: حضرت به او فرمود این دعا را بخوان: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَكَفَّلْتَ بِرِزْقِی وَ رِزْقِ كُلِّ دَابَّةٍ یَا خَیْرَ مَدْعُوٍّ وَ یَا خَیْرَ مَنْ أَعْطَى وَ یَا خَیْرَ مَنْ سُئِلَ وَ یَا أَفْضَلَ مُرْتَجًى افْعَلْ بِی كَذَا وَ كَذَا»[7]. (و بجاى كذا و كذا حاجت خود را در مقدار زیاد شدن روزى بگوید).
[h=2]سخن آخر:[/h] برای تحصیل رزق و روزی سزاوار است انسان قدری بیندیشد و تنها سود و فایده دنیایی را لحاظ ننماید، از طرفی خالق هستی را رازق خود بداند و با انصاف و عدل با مردم معامله نماید که یقیناً در چنین فضایی حتی اگر سود دنیوی را به بدست نیاورد حداقل زیان اخروی را برای خود نخریده است.
پی نوشت ها:
[1]. وسائل الشیعة، ج 17، ص283.
[2]. تفسیر نمونه، ج 26، ص 244.
[3]. گروه پژوهشی علوم قرآنی و حدیث دانشگاه علوم اسلامی رضوی فرهنگ روابط اجتماعی در آموزه های اسلامی، ج2، ص351.
[4]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص438.
[5]. متقی هندی، کنزل العمال، ج4، ص159.
[6]. سوره نوح، آیات12-10.
[7]. الكافی، ج 2، ص 551، ح2.

⬅️ پیام هایی از آیات 66 تا 70 سوره انعام

یكی از وظایف پیامبر، یادآوری قدرت بی مانند خداوند است. «قُلْ هُوَ اَلْقادِرُ»

شرك، زمینه ساز دریافت انواع عذاب هاست. ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ `قُلْ هُوَ اَلْقادِرُ. . .

خداوند، هم نجات بخش است، هم عذابگر، آنكه آگاهانه سراغ غیر خدا می رود، باید منتظر عذاب باشد. قُلْ هُوَ اَلْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ . . .

تفرقه و تشتّت، از عذاب های الهی و در كنار عذاب آسمانی و زمینی مطرح شده است. «یَلْبِسَكُمْ شِیَعاً»

گاهی مردم، به وسیله ی مردم و با دست یكدیگر عذاب و تنبیه می شوند. «یُذِیقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ»

مبلّغان دینی باید از روشهای گوناگونی برای ارشاد مردم بهره گیرند. «اُنْظُرْ كَیْفَ نُصَرِّفُ اَلْآیاتِ»

اگر مفهومی را در قالب های متنوّع ارائه دادیم، به تأثیرات بیشتری امیدوار باشیم. «نُصَرِّفُ اَلْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ»

چون راه شما حقّ است، از تكذیب مردم نگران نباشید. «وَ هُوَ اَلْحَقُّ»

تو مسئول وظیفه هستی، ضامن نتیجه نیستی. «لَسْتُ عَلَیْكُمْ بِوَكِیلٍ»

تحقّق همه ی خبرها و برنامه های الهی، قطعی و بر اساس حكمت و زمان بندی معیّن است. (هیچ حادثه ای بدون برنامه و هدف وتصادفی نیست) «لِكُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ»

گرچه مجبور به ایمان آوردن نیستید، ولی فكر عاقبت و فرجام كار خودتان باشید. «وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ»

زود قضاوت نكنید و مهلت دادن های الهی را نشانه ی غفلت خدا از خودتان نپندارید. «سَوْفَ تَعْلَمُونَ»

غیرت و تعصّب دینی خود نسبت به مقدّسات را به دشمنان نشان دهید. «إِذا رَأَیْتَ اَلَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ»

اعراض از بدی ها ومبارزه ی منفی با زشتكاران، یكی از شیوه های نهی از منكر است. «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ»

توجّه و گوش دادن به سخنان باطل (و دیدن و خواندن كتب و برنامه های گمراه كننده) نكوهیده است. «یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ» البتّه در مواردی كه برای آگاهی و ردّ و پاسخ دادن توسط اهل فن باشد،اشكالی ندارد

به جای هضم شدن در جامعه، یا گروه و مجلس ناپسند، وضع آن را تغییر دهید. «حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ»

اعلام برائت ومحكوم كردن لفظی كافی نیست، باید به شكلی برخورد كرد.فَأَعْرِضْ . . . فَلا تَقْعُدْ

مجالست با ظالمان نارواست، پس پرهیز كنیم. «فَلا تَقْعُدْ»

شرط تكلیف، توجّه و آگاهی است. «إِمّا یُنْسِیَنَّكَ اَلشَّیْطانُ» (فراموشی، عذر پذیرفته ای است)

سخن گفتن به ناحقّ درباره ی آیات قرآن، (از طریق استهزا، تفسیر به رأی، بدعت و تحریف) ظلم است. «اَلظّالِمِینَ»

رعایت اهمّ و مهمّ در مسائل، از اصول عقلی و اسلامی است. شنیدن موقّتی یاوه ها به قصد پاسخگویی یا نجات منحرفان، جایز است. «وَ ما عَلَی اَلَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ»

تقوا وسیله ی حفاظت و بیمه ی انسان در مقابل گناه است. (مثل لباس ضد حریق، برای مأموران آتش نشانی) «وَ ما عَلَی اَلَّذِینَ یَتَّقُونَ»

از همنشینی با یاوه سرایان پرهیز كنیم وسخنانشان را استماع نكنیم، ولی اگر به ناچار چیزی به گوش ما، رسید مانعی ندارد. ما عَلَی اَلَّذِینَ یَتَّقُونَ . . . مِنْ شَیْ ءٍ

علاوه بر تقوای خود، باید به فكر متّقی كردن دیگران نیز باشیم. «وَ لكِنْ ذِكْری لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»

غیرت دینی، سبب طرد افراد بی دین و بایكوت كردن مخالفان مكتب در جامعه است. ذَرِ اَلَّذِینَ . . . چنانكه در آیات دیگری نیز می خوانیم: «فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ»، «ذَرْهُمْ یَأْكُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا» ]و «لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ»

دلبستگی و فریفته شدن به دنیا، زمینه ی به بازی گرفتن دین است. اَلَّذِینَ اِتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً. . . غَرَّتْهُمُ اَلْحَیاةُ اَلدُّنْیا

تذكّر و موعظه، می تواند سبب نجات از قهر و عذاب الهی گردد. «وَ ذَكِّرْ بِهِ»

در تذكّر و هشدار باید از قرآن بهره گرفت. «وَ ذَكِّرْ بِهِ»

به دنیا مغرور نشویم كه در قیامت جز خداوند چیزی به كمك ما نمی آید. «لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اَللّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ»

عامل بدبختی های انسان، خود او و عملكرد اوست. بِما كَسَبَتْ . . . بِما كَسَبُوا. . . عَذابٌ أَلِیمٌ بِما كانُوا یَكْفُرُونَ

از تفسیر نور حاج آقا قرائتی

⬅️ پیام هایی از آیات 66 تا 70 سوره انعام

⬅️ پیام هایی از آیات 71 تا 75 سوره انعام

با سؤال وجدان ها را تحریك كنید. «قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اَللّهِ»

شرك، غیر منطقی است، چون انگیزه ی پرستش، كسب سود یا دفع ضرر است و بت ها قادر به هیچ نفع وضرر رساندن نیستند. «لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا»

از غریزه ی منفعت خواهی مردم، در راه تبلیغ و تربیت آنان استفاده كنیم. «لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُرُّنا»

شرك، نوعی عقب گرد و ارتجاع اعتقادی است. «نُرَدُّ عَلی أَعْقابِنا»

شرك، مایه ی سرگردانی و تحیّر است. «حَیْرانَ»

در برابر انحرافات، باید موضع گیری صریح و مكرّر داشت. قُلْ أَ نَدْعُوا. . . قُلْ إِنَ هُدَی اَللّهِ . . .

تسلیم خدا شدن، مایه ی رشد خودماست. «لِنُسْلِمَ لِرَبِّ اَلْعالَمِینَ»

نماز، همراه تقوا كارساز است. «أَقِیمُوا اَلصَّلاةَ وَ اِتَّقُوهُ»

ایمان به معاد و رستاخیز، عامل پیدایش تقوا در انسان است. «وَ اِتَّقُوهُ وَ هُوَ اَلَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»

آفرینش، حكیمانه و هدفدار است. «بِالْحَقِّ» البتّه به این نكته در آیات متعدّدی اشاره شده است، از جمله: «وَ ما خَلَقْنَا اَلسَّماءَ وَ اَلْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً»

برای اراده ی خداوند، هیچ مانعی نیست. «كُنْ فَیَكُونُ»

غیب و شهود، نهان و آشكار، برای خداوند یكسان است. «عالِمُ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّهادَةِ»

مبنای حكومت الهی بر حكمت و علم است. لَهُ اَلْمُلْكُ . . . وَ هُوَ اَلْحَكِیمُ اَلْخَبِیرُ

در قیامت، جلوه و نمود قدرت الهی بر همه آشكار می شود، چون آنجا اسباب و وسائل كارساز نیست. «لَهُ اَلْمُلْكُ»

خویشاوندی، مانع نهی از منكر نیست. إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ . . .

ملاك در برخورد، حقّ است نه سنّ و سال. «قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ» (حضرت ابراهیم به عموی خود كه سن بیشتر داشته، آشكارا حقّ را بیان كرده و هشدار داده است. )

در شیوه ی دعوت به حق، باید از بستگان نزدیك شروع كرد. «لِأَبِیهِ» و باید از مسائل اصلی سخن گفت. «أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً»

سابقه ی شرك وبت پرستی، به پیش از رسالت حضرت ابراهیم بازمی گردد. «أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً»

اكثریّت، سابقه و سنّ، باطل را تبدیل به حقّ نمی كند و همه جا ارزش نیست. «أَراكَ وَ قَوْمَكَ فِی ضَلالٍ»

بت پرستی، انحرافی است كه وجدان های سالم و عقل، از آن انتقاد می كنند. أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً. . . ضَلالٍ مُبِینٍ

گرچه ابراهیم علیه السلام حلیم بود، «إِنَّ إِبْراهِیمَ لَأَوّاهٌ حَلِیمٌ» و پیامبر باید حتّی با فرعون هم نرم حرف بزند، ولی لحن برخورد حضرت ابراهیم در این آیه، به خاطر اصرار عمویش بر كفر بود. «إِنِّی أَراكَ وَ قَوْمَكَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ»

آنكه حقّ را شناخت و به آن دعوت كرد و از چیزی نهراسید، خداوند «دیدِ ملكوتی» به او می بخشد. (همچون حضرت ابراهیم، به مقتضای آیه قبل)وَ كَذلِكَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَكُوتَ . . . آری، یك جوان هم می تواند با رشد معنوی، به دید ملكوتی دست یابد. چون طبق تفاسیر متعدّد، ابراهیم در آن زمان نوجوان بود.

یقین، عالی ترین درجه ی ایمان است. «وَ لِیَكُونَ مِنَ اَلْمُوقِنِینَ»

به یقین رسیدن، نیاز به امداد الهی دارد. نُرِی . . . اَلْمُوقِنِینَ

از تفسیر نور حاج آقا قرائتی

⬅️ پیام هایی از آیات 71 تا 75 سوره انعام

نگاه به غذا
فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ (عبس: 24)
پس انسان بايد به خوراكش با دقت بنگرد!

به غذا وقتی درست و با دقت نگاه بشود خاصیتهای زیادی بهمراه دارد:
نگاه به غذا سبب می شود فکر بشود که با گذراندن چه مراحلی این غذا به دست تو رسیده است. مثلا همین نان. از وقتی بذرش انتخاب می شود که بذر مرغوبی باشد و بعد که زمین برای کشت آن آماده می شود و بعد که بذر کاشته می شود و بعد چند باری که به آن آب داده می شود. آب هم با چه مشکلاتی فراهم می شود و دعاهای زیادی که برای آمدن باران می شود و بعد که درو می شود و بعد دانه از کاه جدا می شود و بعد دانه های گندم به سیلوها منتقل می شود و آنجا در شرائط خاصی انبار می شود و بعد به مراکز شهرها انتقال داده می شود برای آرد شدن و بعد به نانوائیها منتقل می شود و بعد صبح زود زمانی که بسیاری هنوز در خواب هستند نانواها مشغول کار شده آن را خمیر می کنند و به آن نمک و مایه خمیر می زنند. و بعد که تنور گرم می شود خمیر به اندازه های مشخص در آن قرار داده می شود. و بعد تو و یا پدرت و یا مادرت زحمتی می کشید و در نانوایی به صف می ایستید و آن را می خرید و به خانه می آورید.
حالا همین نان در سفره گذاشته می شود و متأسفانه بخاطر این که ارزشش دانسته نمی شود همه منتظر می شوند تا غذا اصلی بیاید تا آن غذا را با نان بخورند. خب چرا منتظر می شوند؟! همین نان آیا برای این که غذای اصلی باشد چی کم دارد؟! غذای دیگری هم کنار ان باشد اشکالی ندارد ولی نباید وقتی نان آمد منتظر ماند بلکه خوب است سریع شروع بخوردن شود. این کار احترام به نان هست! احترام به همه آنهایی است که بیشترین زحمتها را کشیدند و آن را درست کردند. و قیمتی مناسب در اختیار ما گذاشتند.
همچنین باید به غذا نگاه کرد و دید آیا حلال است؟ نکند مال کسی که راضی نیست ما آن را بخوریم باشد! آیا با پول حلال تهیه شده است؟
و نیز به غذا نگاه شود تا از سالم بودن و مناسب بودنش اطمینان حاصل شود. بعضی غذاها سالم هستند ولی مناسب خورنده ی آن نیستند. مثلا کسی که بیماری دیابت دارد خیلی از غذاها را نمی تواند بخورد و یا زیاد از آن نمی تواند بخورد. و یا کسی که دوران بلوغ را می گذراند و با مسائل جنسی اش دست بگریبان است باید در خوردن غذاهایی که قوای جنسی او را بیشتر تقویت می کند کنترل داشته باشد مثل خوردن پیاز بخصوص پیاز سفید!
و باز به غذا نگاه شود ببیند چقدر در ظرفش ریخته است؟ آیا زیاد نیست؟ نکند پرخوری کند. البته شاید هم کم باشد. کمتر از حد نیاز. بالاخره باید به اندازه خورد!
به غذا بیشتر نگاه شود یک وقت در آن سنگ ریزه ای نباشد و یا حشره ای و یا مویی.
به غذا نگاه شود غذا خیلی داغ و یا خیلی سرد و یخ کرده نباشد. اگر خیلی داغ است با فوت کردن آن را سرد نکند بلکه منتظر بماند تا کمی سرد شود. بالاخره آدم غذا می خورد، آتش که نمی خورد!
به غذا باید نگاه کرد و از رنگش و از طعمش و از آن همه خواصی که در آن است خداوند را شاکر بود. حیوانات هم غذا می خوردند ولی اصلا رنگ و طعم غذا برایشان مهم نیست. درکی از زیبایی غذا ندارند. ولی انسان این درک را دارد. این لطف خداوند است!
و نیز باید از مادر تشکر نمود. مادر زحمت کشیده است و این غذا را آماده نموده است. هیچ مزدی هم نگرفته است. وظیفه اش هم نبوده است! باید سر سفره از مادر تشکر نمود. و در جمع نمودن سفره و نیز شستن ظرفها مادر را یاری داد.
خدایا احتراممان کردی که این همه غذاهای متنوع برایمان آماده نمودی! حالیمان کن که باید شکرگذار تو و مادرمان باشیم!

⬅️ پیام هایی از آیات 76 تا 80 سوره انعام

⬅️ پیام هایی از آیات 81 تا 85 سوره انعام

از تهدیدات موهوم، نهراسید. «كَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ»

امنیّت روحی، در پرتو توحید حاصل می گردد. «كَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ»

عقائد دینی باید بر اساس دلیل و برهان باشد. «كَیْفَ ما أَشْرَكْتُمْ بِاللّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْكُمْ سُلْطاناً»

در بحث و مناظره، نباید تعصّب مردم را تحریك كرد. «فَأَیُّ اَلْفَرِیقَیْنِ» و نفرمود: ما در امان هستیم و شما در خطر. ✔️ کسی که محب امیرالمومنین و پیرو واقعی قرآن باشد هیچ وقت با دست گذاشتن روی تعصبات فرق دیگر به جای مباحثه و استدلال درست با آنها , راه خرد و تفکر را بر آنها نمی بندد .

علم صحیح، وسیله راهیابی به خداست، اگر آن را درست به كار گیریم، به نتایج صحیح می رسیم. «إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

آفت ایمان، ظلم و شرك و به سراغ رهبران غیر الهی رفتن است. «آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ»

ایمان به تنهایی كافی نیست، تداوم لازم است. «لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ اَلْأَمْنُ»

امنیّت و هدایت واقعی، در سایه ی ایمان و پرهیز از شرك است. آمَنُوا. . . لَهُمُ اَلْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ

تا ایمان خالص نباشد، دلهره است. وَ لَمْ یَلْبِسُوا. . . بِظُلْمٍ . . . لَهُمُ اَلْأَمْنُ

علم و حكمت دو شرط لازم برای تدبیر و مدیریّت است. «إِنَّ رَبَّكَ حَكِیمٌ عَلِیمٌ» (با توجّه به این كه كلمه ی «ربّ» در لغت به معنای مدیر و مربّی آمده است)

موحّدی كه با برهان و دلیل در برابر انحراف های جامعه بایستد، دارای درجاتی است. «دَرَجاتٍ»

درجات الهی، حكیمانه به افراد داده می شود. نَرْفَعُ دَرَجاتٍ . . . حَكِیمٌ

فرزند صالح، هدیه و موهبت الهی است. «وَهَبْنا- نَجْزِی»

سنّتِ هدایت و بعثت، همواره جریان داشته است. «وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ»

الطاف الهی بی حساب و كتاب به كسی داده نمی شود. «كَذلِكَ نَجْزِی اَلْمُحْسِنِینَ»

از تفسیر نور حاج آقا قرائتی

⬅️ پیام هایی از آیات 86 تا 90 سوره انعام

هدایت واقعی، هدایت خداوند است. هدایت های دیگر، سراب است. «ذلِكَ هُدَی اَللّهِ»

هدایت، كار خداست. حتّی پیامبران، از خود راه هدایتی ندارند. «یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ»

شرك، عامل محو و باطل شدن كارهاست. «لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ»

در سنّت الهی، تبعیض نیست. حتّی اگر پیامبران شرك ورزند، تنبیه می شوند، چون اصالت با حقّ است، نه اشخاص. (با توجّه به این كه آیات قبل مربوط به انبیاست) . «وَ لَوْ أَشْرَكُوا»

انبیا، معصومند و غبار شرك هرگز بر دامانشان نمی نشیند. در آیه، فرضِ شرك به عنوان فرض محال آمده است. «لَوْ»

در جهان بینی الهی، ارزش كارها در اخلاص آنهاست. اگر اخلاص نباشد، چیزی باقی نمی ماند. «وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ»

پیامبران، حقّ حكومت و قضاوت دارند. «آتَیْناهُمُ اَلْكِتابَ وَ اَلْحُكْمَ وَ اَلنُّبُوَّةَ»

نیكوكاری، صلاح پیشگی و راه یافتن به راه مستقیم، از اوصاف انبیاست. نَجْزِی اَلْمُحْسِنِینَ . . . . كُلٌّ مِنَ اَلصّالِحِینَ . . . . هَدَیْناهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ . . . . . آتَیْناهُمُ اَلْكِتابَ

هر مكتب طرفداران ومخالفانی دارد و میان آنان نیز هم ریزش است و هم رویش. گاهی طرفدار، مخالف و یا مخالف، طرفدار می شود. مسلمان، مرتدّ و كافر، مسلمان می شود. «فَإِنْ یَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً»

با كفر گروهی، مكتب حقّ بی طرفدار نمی ماند. وقتی راه، حقّ و الهی باشد، آمد و رفت افراد نباید در انسان اثر كند. «فَإِنْ یَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً»

پیروی از هدایت پیامبران، اقتدا به هدایت الهی است. «هَدَی اَللّهُ فَبِهُداهُمُ اِقْتَدِهْ»

ارزش انسان به خط فكری و سیره ی عملی اوست. (فرمود: «فَبِهُداهُمُ اِقْتَدِهْ» ، و نفرموده: «بهم اقتَدِه» ) .

نسخ ادیان گذشته، به معنای بطلان اصول و كلیّات آنها نیست، خط كلّی انبیا باید تداوم یابد. «فَبِهُداهُمُ اِقْتَدِهْ»

موفّق ترین انسان باید از كمالات و اخلاق نیك و روش استوار پیشینیان بهره مند شود. «فَبِهُداهُمُ اِقْتَدِهْ»

اهداف تمام انبیا، یكی است. (زیرا اقتدا به انبیایی كه اهداف متضادّی دارند ممكن نیست) . «فَبِهُداهُمُ اِقْتَدِهْ»

دلیل و نتیجه ی پیروی، باید هدایت یافتگی باشد. «هَدَی اَللّهُ فَبِهُداهُمُ اِقْتَدِهْ»

مبلّغ نباید به دنیاطلبی، گرایش داشته و به آن متّهم شود. «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ»

یكی از تفاوت های پیامبران با دیگر مدّعیان آن است كه هدف پیامبران، مادّیات نیست. «لا أَسْئَلُكُمْ»

انبیا، مایه ی یادآوری انسان های فراموشكار و غافلند. «ذِكْری »

اسلام، دین جهانی است. «ذِكْری لِلْعالَمِینَ»

از تفسیر نور حاج آقا قرائتی

⬅️ پیام هایی از آیات 86 تا 90 سوره انعام

⬅️ پیام هایی از آیات 91 تا 95 سوره انعام

ای انسان مغرور!
يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ (انفطار: 6)
اى انسان! چه چيزى تو را به پروردگار بزرگوارت مغرور كرده است؟

مغرور به فریب خورده می گویند. کسی که کمی امکانات پیدا می کند دیگر خاطر جمع می شود که همه چیز جور است. فکر می کند دیگر این امکاناتی که دارد از بین نمی رود و او می تواند با تکیه بر این امکانات به آروزهایش برسد. با خاطر جمعی شروع می کند به برنامه ریزی و مطمئن می شود که همه برنامه هایش مو به مو اجرا می شود. خوشحال و خندان روز و شبش را می گذراند ولی ناگهان حوادثی پیش می آید.
حوادث زندگی به انسان می گوید، هم این امکانات همیشه باقی نمی ماند و هم برنامه های تو به امکانات دیگری نیز نیاز دارد.
خب ما مؤمن به خداوند هستیم! یعنی ما مؤمن هستیم و باور داریم که آنچه داریم خداوند به ما داده است و اگر می خواهیم برنامه هایمان درست از آب در بیاید باید طوری آنها را طراحی کنیم که نکاتی که خداوند فرموده است را در آن رعایت کنیم!
مثلا وقتی پولی مادرت به تو به عنوان توجیبی می دهد درست است که این پول مال توست ولی حق هم نداری هرچه دلت خواست بخری. مادرت به تو نکاتی را گفته است تو اگر در خرید کردنهایت این نکات را توجه نکنی نمی توانی مطمئن باشی که باز هم مادرت به تو پول تو جیبی بدهد.
نعمتهای خداوند مثل همان پول تو جیبی است! اگر یادت برود که نعمتها، حساب و کتاب دارد و مسؤولیت دارد یعنی بازخواست دارد، آن وقت هر طور دلت خواست از آنها استفاده می کنی. این یعنی غرور و فریب خوردن. کِی فریب داده است؟ خودت! چه کسی فریب خورده است؟ خودت! چطوری فریب خورده ای؟ به این صورت که فکر کردی نعمتها همیشه هست و برای برنامه هایی که داری کافی هم هست و حال آن که نه نعمتها همیشگی است و نه کافی است.
چطوری نعمتها باقی می ماند؟ باید شکرشان را بجا بیاوری! چطوری شکرش را بجا بیاوری؟ این طور که همیشه یادت باشد این نعمتها به امانت در اختیارت گذاشته اند و تو باید آنها را در مسیری که گفته اند مورد استفاده قرار بدهی تا بماند!
دیدی کسانی را که استعداد خوبی دارند؟ آنها خیلی وقتها به استعدادشان مغرور می شوند و برای امتحان درست درس نمی خوانند به هوای این که استعدادشان آنها را یاری می دهد و می توانند به خوبی از پس امتحانات برآیند. خب خیلی وقتها هم نمی توانند نمره مورد انتظاراشان را بگیرند.
قصه مسابقه دوی خرگوش و لاکپشت را که شنیده ای! این قصه حکایت انسان است و نعمتهای خداوند و غروری که خداوند انسان را بخاطر آن به شدت ملامت می کند.
دیدی کسانی را که من به آنها دقیقه نودی می گویند؟ کارهایشان را می گذارند برای دقیقه نود. وقتی به آنها می گویی: «بجنب!» می گویند هنوز وقت هست! مثلا وقتی می خواهند مسافرتی بروند این افراد بیشترین اعصاب را از دیگران خورد می کنند. اینها انسانهای مغروری هستند. فریبِ وقتی را که دارند می خورند. اصلا فکر این را نمی کنند شاید قبل از اتمام وقت مشکلی ناخواسته و پیش بینی نشده ای پیش بیاید و وقت، آن مقدار که حساب شده، باقی نمانده باشد. اعتماد به زمانِ باقی مانده یکی از فریبهای انسانهاست!
دیدی کسانی را که بخاطر علاقه زیادی که به یکی دارند، به او خیلی اعتماد می کنند و رازهایشان را در اختیار او قرار می دهند؟ علاقه زیادی او را فریب داده است! علاقه زیاد نباید دلیلی برای اعتماد زیاد شود. اعتماد و علاقه دو مسئله جدای از هم است!
مثال زیاد هست! خودت فکر کن می بینی که این فریبها در زندگی ات فراوان نمونه دارد. و از خدا بخواه چشمانت را باز کند! بازِ باز!

⬅️ پیام هایی از آیات 96 تا 100 سوره انعام

⬅️ پیام هایی از آیات 101 تا 105 سوره انعام

❣ آفریدگار جهان، توانمند است ونیازی به همسر وفرزند ندارد. «بَدِیعُ اَلسَّماواتِ»

❣ خدایی را كه قرآن معرفی می كند، با خدایی كه دیگران عقیده دارند مقایسه كنید. «ذلِكُمُ اَللّهُ»

❣ در عقیده ی اسلامی، آفریدگار و پروردگار یكی است. رَبُّكُمْ . . . خالِقُ كُلِّ شَیْ ءٍ (امّا مشركان، خالق را اللَّه می دانند، ولی عقیده به چندین ربّ دارند) .

❣ خالقیّت مطلقه ی خدا، دلیل توحید است. «لا إِلهَ إِلاّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَیْ ءٍ»

❣ هم آفرینش به دست خداست، هم بقا و ثبات هر چیز به اراده ی اوست. «خالِقُ - وَكِیلٌ»

❣ ربوبیّت وخالقیّت خدا، فلسفه ی پرستش است. رَبُّكُمْ . . . خالِقُ كُلِّ شَیْ ءٍ فَاعْبُدُوهُ

❣ خداوند، جسم مادّی نیست. «لا تُدْرِكُهُ اَلْأَبْصارُ»

❣ هیچ كس از ذات خداوند آگاه نیست. «هُوَ اَللَّطِیفُ»

❣ هیچ پرده و مانعی جلوی علم خدا را نمی گیرد. «هُوَ اَللَّطِیفُ اَلْخَبِیرُ»

❣ با این كه خدا زشتی های ما را می داند باز به ما لطف دارد. «وَ هُوَ اَللَّطِیفُ اَلْخَبِیرُ»

❣ خداوند به همه ی لطائف و رموز هستی آگاه است. «هُوَ اَللَّطِیفُ اَلْخَبِیرُ»

❣ با نزول قرآن، راه عذری بر هیچ كس باقی نمانده است. «قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ»

❣ مردم در انتخاب راه، آزادند. فَمَنْ أَبْصَرَ. . . وَ مَنْ عَمِیَ

❣ آگاه كردن مردم، از شئون ربوبیّت الهی است. «بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ»

❣ سود ایمان و زیان كفر مردم، به خودشان برمی گردد نه خدا. فَلِنَفْسِهِ . . . فَعَلَیْها

❣ كیفر گروهی از مردم، نشانه ی باطل بودن تعالیم انبیا نیست، بلكه نشانه ی كوردلی خود آنان است. «وَ مَنْ عَمِیَ»

❣ وظیفه ی پیامبر، ابلاغ است نه اجبار. «ما أَنَا عَلَیْكُمْ بِحَفِیظٍ»

❣ تنوّع در شیوه ی بیان و استدلال و آموزش، راه پذیرش را بازتر می كند. «نُصَرِّفُ اَلْآیاتِ»

❣ در مقابل آیات الهی، برخی با تهمت و انكار ایستادگی می كنند. «دَرَسْتَ» ، ولی برخی كه اهلند، ارشاد می شوند. «لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»

آیه 2 - ذلك الكتب لاريب فيه هدى للمتققين
گزيده تفسير
قرآن كريم جامعترين كتاب الهى است كه همه معارف كتابهاى آسمانى پيشين را در بر دارد و مهيمن بر همه آنهاست و هيچ شكى در حريم آن راه ندارد؛ زيرا قرآن حق محض است و زمينه شك آن جاست كه حق و باطل به هم آميخته باشد و حق نمايى باطل ، منشا ترديد گردد و اما شك منافقان و كافران در دعوى و دعوت قرآن، خاستگاهش قلب بيمار آنان است، چنانكه شخص نابينا، بر اثر كورى خود، درباره آفتاب روشن شك مى كند.
قرآن كريم مايه هدايت پارسايان است ؛ گرچه هدايت تشريعى قرآن (راهنمايى) همگانى است و اختصاص به گروهى خاص ندارد، ليكن هدايت تكوينى آن (راهبرى) كه در اين آيه مطرح است و متاخر از هدايت تشريعى است، ويژه پرهيزكارانى است كه سلامت فطرت خود را حفظ كرده باشند و از هدايت تشريعى قرآن نيز بهره مند باشند.
كسانى كه فطرت خود را در گور هوسها دفن كرده باشند، از هدايت قرآن بى بهره اند.
تفسير
ذلك: ذلك اسم اشاره به دور است و مشاور اليه آن يا از امور محسوس ‍ است كه در مكان دور يا زمان دير قرار دارد و يا از امور نامحسوس و مجرد كه در مكانت والا تحقق دارد. مقام قرآن نه تنها به لحاظ اشتمال آن بر علوم غيبى و معارف ملكوتى و مانند آن منيع است، بلكه از لحاظ فنون متنوع ادبى، چنان رفيع است كه هيچ كس حتى خود رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) همتاى قرآن سخن نگفته است ؛ نه پيش از بعثت و نه پس از آن.
الكتاب: واژه كتاب گرچه بر مطلق مكتوب اطلاق مى شود، ولى در قرآن كريم به معناى كتاب تكوينى و گاهى به معناى كتاب تدوينى به كار رفته است و اختلاف مكتوبهاى آن، اعم از تكوين و تدوين، مايه اختلاف مصداق (نه مفهوم) آن شده است ؛ چنانكه در سخنان بزرگان اهل معرفت، گاهى واژه كتاب بر انسان كامل اطلاق مى شود، همان طور كه واژه كلمه بر انسان اطلاق مى شود.
فيض كاشانى (رحمه الله)، شعر معروف بين اهل معرفت (و انت الكتاب المبين الذى / باحرفه يظهر المضر) را از اميرالمومنين (عليه السلام) دانسته، چنانكه جمله مشهور نزد آنان: الصوره الانسانيه هى اكبر حجه الله على خلقه و هى الكتاب الذى كتبه الله بيده را به امام صادق (عليه السلام) اسناد داده است، (221) ليكن براى هيچ از اين دو، سند معتبرى ارائه نكرده است. به هر تقدير، عنوان كتاب در قرآن كريم براى چند مصداق به كار رفته است:
1- جايگاه ثبت عقايد و اخلاق و اعمال انسانها: (و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له يوم القيمه كتابا)، (222) (فاما من اوتى كتابه بيمينه). (223)
2- حقيقى كه همه امور نظام هستى در آن ثبت شده است: (و ما يعزب عن ربك من مثقال ذره فى الارض ولا فى السماء و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا فى كتاب مبين.) (224)
3- مجموعه قوانين و احكامى كه ره آورد رسالت پيامبران اولواالعزم است و از آن به شريعت تعبير مى شود: (فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق (225) اما مجموعه اى كه تنها مشتمل بر توصيه هاى اخلاقى و پند و اندرز باشد زبور ناميده مى شود، نه كتاب ؛ مانند آنچه به حضرت داود (عليه السلام) داده شد: (و اتينا زبورا). (226)
4- گاهى به همراه قرينه، به قباله نكاح و تجارت، يا دست نوشته هاى بشرى نيز كتاب گفته مى شود؛ مانند: (ولا تعزموا عقده النكاح حتى يبلغ الكتاب اجله)، (227) (فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم ثم...)، (228) (قالت يا ايها الملوا انى القى الى كتاب كريم). (229)
تذكر: واژه كتاب مصدرى است كه از باب مبالغه، بر مكتوب اطلاق مى شود و همين طور است واژه هاى ديگرى مانند قرآن، فرقان و تبيان.
ريب: حالت اضطرابى است كه بر اثر برخى شكها، مانند شك در وجود قيامت، براى انسان پديد مى آيد. برخى شكها مانند شك در عدد كوههاى زمين براى زمين شناسان، نگرانى زا و اضطراب آور نيست، اما برخى شكها براى انسان، نگرانى و اضطراب مى آورد. شك ويژه اى كه مربوط به دسته دوم است، ريب ناميده مى شود.
همچنين شكى كه با سوء ظن و تهمت همراه باشد ريب ناميده مى شود و چنين شكى در برابر اطمينانى است كه بر اثر ايمان حاصل مى شود.
متقين: تقوا در اصل وقوى از ماده وفى و وقايه به معناى پناه گرفتن است. و متقى كسى است كه در جنگ با پوشيدن زره، برداشتن سپر و مانند آن خود را در حفاظى قرار مى دهد تا از دشمن آسيب نبيند. در فرهنگ قرآن كريم نيز متقى كسى است كه با ايمان و عمل صالح براى خود ملكه اى نفسانى فراهم مى سازد تا او را از آسيبهاى درونى (هواى نفس) و بيرونى (شيطان) مصون دارد. قرطبى مى گويد: گفته مى شود: اصل تقوا ددر لغت به معناى قلت كلام است، ابن فارس آن را حكايت كرد و من مى گويم: حديث التقى ملجم از همين باب است ؛ (230) بر فرض ‍ صحت سخن ابن فارس، حديث مزبور گرچه مناسب آن است ليكن پيام آن، دستور به صمت و صواب گويى است.
اين آيه كريمه از چند جمله تشكيل يافته، (231)، مشتمل بر سه پيام كلى و معرفت محورى است:
1- قرآن كريم تنها مصداق كتاب جامع و كامل الهى است.
2- هيچ ريب و شكى در حريم پاك قرآن راه ندارد.
3- اين كتاب الهى مايه هدايت پارسايان است.
در قرآن كريم، از واژه كتاب گاهى بدون اسم اشاره ياد شده است:
(هواالذى انزل عليك الكتاب) (232) و گاهى با اشاره نزديك: (و هذا كتاب انزلناه مبارك) و گاهى نيز با اشاره دور: (ذلك الكتاب)، (تلك ايات الكتاب).(233)
سر اين تفاوت تعبير آن است كه قرآن كريم حقيقى گسترده است كه مراحلى به هم پيوسته دارد كه مرحله نازله اش در دست انسانهاست: (انا نحن نزلنا عليك القرآن) (234) و مرحله متوسط آن در دست فرشتگان بزرگوار و نيكوكار الهى: (بايدى سفره# كرام برره) (235) و مرحله عاليه آن نيز نزد خداى سبحان است: (انا جعلناه قرانا عريبا لعلكم تعقلون و انه فى ام الكتاب لدنيا لعلى حكيم) (236) و همه مراحل ياد شده با هم است و هيچ تفكيكى بين آنها راه ندارد.
قرآن كريم همان حبل الهى است كه انسانها به اعتصام به آن فراخوانده شده اند: (واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا) (237) و يك سوى اين حبل، عربى مبينى است كه در ميان انسانهاست و سوى ديگر آن در ام الكتاب، مقامى بس والا دارد: و انى مخلف فيكم الثقلين، الثقل الاكبر القرآن و الثقل الاصغر عترتى و اهل بيتى، هما حبل الله ممدود بينكم و بين الله عزوجل ما ان تمسكتم به لم تضلوا سبب منه بيدالله و سبب (وفى روايه اخرى: طرف) بايديكم.... (238)
مراحل گوناگون قرآن كريم مصحح اشارات مختلف به آن حقيقت واحد است. ظاهر قرآن كه قابل خواندن و نوشتن است و انسانها در خدمت آن هستند، مشار اليه هذا و باطن و ريشه آن كه لدى الله است، مشاراليه ذلك است و چون باطن آن از ظاهرش جدا نيست، مى توان به همين قرآن به اعتبار مقام برتر آن اشاره بعيد كرد. بنابراين، اوصاف و احكامى كه در اين آيه كريمه براى ذكر شده، مانند هدايت متقين، گرچه مربوط به مرحله نازله قرآن است ، اما مصحح اشاره به قرآن، با اسم اشاره دور همان است كه ذكر شد؛ يعنى، مشاراليه، همين قرآن عالم شهادت است، ليكن مجوز استعمال كلمه ذلك مقام منيع آن است، نه اين كار مشار اليه خصوص مقام بالاى آن باشد.
قرآن كريم، كتاب يگانه و مهمين
واژه كتاب در قرآن كريم گاهى بدون الف و لام آمده، مانند: (قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين) (239) و در مواردى با الف و لام ذكر شده است ؛ مانند آيه مورد بحث. در مواردى كه با ال آمده، افزون بر احتمال تعريف و عهد، اين احتمال نيز مطرح است كه ال آمده، افزون بر احتمال تعريف و عهد، اين احتمال نيز مطرح است كه ال مفيد حصر حقيقت باشد، نظير ال در جمله هو الرجل ؛ يعنى، او يگانه مرد است. بر اساس اين احتمال، جمله (ذلك الكتاب) بدين معناست كه حقيقت كتاب، منحصر در قرآن كريم است ؛ زيرا قرآن تنها كتاب آسمانى است كه همه معارف و اسرار كتابهاى آسمانى پيشين و صحف سلف را در خود دارد و مهمين بر همه آنهاست: (و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه). (240)
واژه كتاب در اين آيه كريمه به معناى مجموعه اى است كه حاوى خطوط كلى معارف و شريعت و احكام و قوانين آن است (عقايد، اخلاق و احكام عملى) و از طريق وحى بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نازل شده است: (فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و مععهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه). (241)
چنين كتابى تنها پنج پيامبر اولواالعزم (حضرت نوح، ابراهيم، موسى، عيسى و پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) عطا شده است: (شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا والذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى ان اقيموا الدين) (242) و اگر در آيه كريمه (جاؤ بالبينات والزبور والكتاب المنير) (243) سخن از اعطاى كتاب به همه پيامبران است، به اعتبار مجموع آنهاست، نه جميع. بدين معنا كه در ميان مجموع رسولان الهى بعضى از آنان دريافت كننده كتاب بوده اند، نه آن كه به فرد فرد آنان كتاب داده شده است.
ساير پيامبران، حافظان و مبلغان كتب پيامبران اولواالعزم بودند؛ مانند حضرت يحيى كه مروج و حافظ كتاب حضرت عيسى (عليهما السلام) بود: (يا يحيى خذ الكتاب بقوه). (244) گرچه برخى آن حضرت را نيز صاحب كتاب مستقل پنداشتند، ليكن اثبات آن از نظر قرآن كريم، دشوار است.
معناى نفى ريب از قرآن
مراد از نفى ريب از قرآن كريم، اين است كه در ظرف قرآن جاى هيچ ريبى نيست ؛ زيرا زمينه ريب و شك آن جاست كه حق و باطل به هم آميخته باشد و حق نمايى باطل منشا ترديد گردد. در حالى كه قرآن حق محض ‍ است: (بل هو الحق من ربك) (245) و در حريم پاك آن هيچ باطلى راه ندارد: (لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه) (246) و از اين رو در قيامت كه حقيقت قرآن ظهور مى كند نه باطلى آن را همراهى مى كند و نه كسى درباره آن شكى دارد. پس نفى ريب در قرآن به معناى نفى موضوع آن است.
نفى ريب با همين تعبير (لاريب فيه) درباره قيامت نيز آمده است:
(ليجمعنكم الى يوم القيمه لاريب فيه)؛ (247) زيرا قيامت نيز همانند قرآن، حق محض است: (ذلك اليوم الحق) (248) و جايى كه جز حق چيزى در آن حضور نداشته باشد، براى هيچ كس، حتى براى كسانى كه در آن روز كور محشور مى شوند، ظرف شك و ريب نخواهد بود. پس در قيامت نيز زمينه ريب و موضوع آن منتفى است.
ريب بيمار دلان درباره قرآن و قيامت
خداوند سبحان از يك سو هر گونه ريبى را از ساحت قرآن و قيام نفى مى كند، ولى از سوى ديگر در آياتى مانند: (و ان كنتم فى ريب مما نزلنا) (249) و (ان كنتم فى ريب من البعث) (250)، سخن از وجود ريب كافران و منافقان درباره قرآن و در مورد قيامت است. بين اين آيات هيچ گونه تنافى نيست ؛ زيرا در آيات نفى ريب سخن از آن است كه در قرآن و در قيامت اصولا زمينه و موضوع ريب نيست و در آيات اثبات ريب با تعبير (ان كنتم) ريب را به كافران نسبت مى دهد و در جاى ديگر خاستگاه آن را قلب بيمار آنان مى داند: (وارتابت قلوبهم فهم فى ريبهم يترددون). (251) پس قرآن و قيامت شك بردار نيست و منشا شك، دل بيمار و چشم نابيناى كافران و منافقان است. همان گونه كه در روز روشن، در وجود نور آفتاب جاى هيچ شكى نيست، ولى شخص نابينا بر اثر كورى خود در وجود آن شك مى كند: (بل ادراك علمهم فى الاخره بل هم فى شك منها بل هم منها عمون) (252) و بر خلاف آنان، مومنان درباره اين حقايق و معارف هيچ شكى ندارد: (انما المومنون الذين آمنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا). (253)
بنابراين، نفى ريب از قرآن بدين معناست كه اين كتاب نه ظرف شك است و نه متعلق آن ؛ نه در دعوى آن ريب است و نه در دعوت آن.
برخى از مفسران لا در (لا ريب فيه) را لاى نفى صحت گرفته اند و در معناى آيه گفته ان: شايسته نيست در قرآن شك كنيد؛ زيرا در آن ابهامى نيست . (254) برخى ديگر نيز آن را به معناى لاى نهى (255) و از قبيل لا در آيه (فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فى الحج) (256) دانسته اند. در اين صورت لا ريب فيه بدين معناست كه كسى نبايد در قرآن شك كند و عصيان كافران و منافقان، با نهى تشريعى منافى نيست.
ريب كافران و منافقان در دعوى و دعوت قرآن
كافران و منافقان هم درباره دعوى قرآن ريب دارند و هم درباره دعوت آن. (257) خداى سبحان، هم شك آنان را درباره دعوى قرآن بيان مى كند:
(بل هم فى شك من ذكرى) (258) و به آنان پاسخ مى دهد كه در استناد قرآن به خدا هيچ شكى نيست: (تنزيل الكتاب لاريب فيه من رب العالمين) (259) و كتابى است غير قابل افترا: (و ما كان هذا القرآن ان يفترى من دون الله) (260) و هم براى زوال شك بى جايشان آنان را از راه دعوت به مبارزه و هماوردى با قرآن (تحدى) هدايت مى كند: (و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسوره من مثله وادعوا شهداءكم من دون الله ان كنتم صادقين # فان لم تفعلوا فاتقوا النار التى وقودها الناس والحجاره اعدت للكافرين). (261)
ريب منافقان درباره دعوت قرآن نيز، هم اصل آن بيان شده است:
(و انا لفى شك مما تدعوننا اليه مريب) (262) و هم بديهى بودن حقانيت محور دعوت، و نفى ريب از مبدا، معاد و وحى و رسالت: (افى الله شك فاطر السموات والارض)، (263) (ربنا انك جامع الناس ليوم لاريب فيه)، (264) (ذلك الكتاب لاريب فيه) (265) و همچنين براى زوال شك بى مورد آنان درباره توحيد ربوبى برهان اقامه مى كند: لو كان فيهما الهه الا الله لفسدتا (266) و از آنان نيز بر عقايد نادرستشان برهان مى طلبد: قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين (267)
تذكر: گرچه عنوان ريب مصاديق گوناگونى دارد (دعوى و دعوت قرآن) و بيشتر مصاديق آن در قرآن مجيد، درباره قيامت است، ليكن چون در طليعه سوره بقره ريب مورد نفى قرار گرفت، و در آيه 23 همين سوره، ريب در صحت دعوى قرآن و معجزه بودن آن مطرح شد و در مورد ريب درباره معاد (كه از موارد دعوت قرآن است) و در اين سوره گفتگو نشد، از اين رو مصداق بارز (نه منحصر) ريب در آيه محل بحث ريب درباره دعوى قرآن و اعجاز آن است.
سر اختصاص هدايت قرآن به پارسايان
در اين آيه كريمه، پس از بيان صفت سلبى قرآن (لاريب فيه)، صفت ثبوتى آن: (هدى للمتقين) ذكر شده است، همان گونه كه در آيه شريفه (الحمدالله الذى انزل على عبده الكتاب ولم يجعل له عوجا# قيما...) (268) ابتدا صفت سلبى (لم يجعل له عوجا) و پس از آن، صفت ثبوتى (قيما) آمده است.
سر تقديم صفات سلبى بر ثبوتى در اين دو آيه آن است كه قيم و هادى بودن قرآن كريم متفرع بر نفى اعوجاج و ريب از آن است.
خداى سبحان در آياتى چند، قرآن كريم را كتاب هدايت همه انسانها معرفى مى كند: (شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن هدى للناس) (269)، (و ماهى الا ذكرى للبشر). (270) عموم و اطلاق اين گونه آيات، مفيد همگانى و هميشگى بودن هدايت قرآنى است. افزون بر اين كه، سيره عملى رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) نيز دعوت همگان به پذيرش اسلام بود. از سوى ديگر، گروندگان به اسلام و پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نيز از هر گروه بودند و اسلام آنان از سوى رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) پذيرفته مى شد. ولى از سوى ديگر، آياتى مانند آيه مورد بحث و عباراتى چون (هدى و رحمه للمومنين)، (271) (هدى و رحمه للمحسنين)، (272) (هدى و رحمه و بشرى للمسلمين) (273) هدايت قرآن را ويژه (274) پرهيزكاران، مومنان، محسنان و مسلمانان معرفى مى كند و اين پرسش را پديد مى آورد كه با وجود ادله اى كه عمومى بودن هدايت و دعوت قرآن را اثبات مى كند، سر اختصاص آن به مومنان و پرهيزكاران و محسنان و مسلمانان چيست ؟
در پاسخ به اين پرسش قرآنى سه بيان ارائه شده كه دقيقترين آنها بيان سوم است:
1- برخى مفسران، مانند امين الاسلام طبرسى، مى گويند: (275) هدايت قرآن همگانى است و آيات مفيد اختصاص، ناظر به بهره ورى از آن است. قرآن كريم در مقام هدايت تشريعى و بذر افشانى هدايت، هيچ گونه اختصاصى به گروه مخصوص ندارد ولى انسانها در برابر قرآن دو دسته اند: برخى هدايت و دعوت قرآنى را نشنيده مى گيرند: (و ان تدعوهم الى الهدى لا يسمعوا) (276) و اگر هم بشنويد ترتيب اثر نمى دهند: (ولو سمعوا ما استجابوا لكم) (277) و برخى نه تنها اجابت نمى كنند، بلكه وحى و نبوت و رسالت بشر را از ريشه انكار مى كنند: (و ما منع الناس ان يومنوا اذ جاءهم الهدى الا ان قالوا ابعث الله بشرا رسولا). (278)
اما پرهيزكاران و محسنان از هدايت قرآن بهره مى گيرند و آيات اختصاص ‍ هدايت، ناظر به آنان است، همان گونه كه انذر قرآن كريم و پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نيز همگانى است: (ليكون للعالمين نذيرا)، (279) (و اوحى الى هذا القرآن لانذركم به و من بلغ) (280) ولى تنها گروه خاصى از آن بهره مى برند: (لينذر من كان حيا)، (281) (انما انت منذر من يخشيها)، (282). بنابراين، قرآن گرچه دعوت و هدايتش عمومى است، ولى تنها راهنماى كسانى است كه آن را بپذيرند و در برابر ظهور حق جدال باطل نكرده، از احسن الاقوال پيروى كنند: (فبشر عباد# الذين يستعمون القول فيتبعون احسنه). (283)
2- استاد علامه طباطبائى (قدس سره) مى گويد: مراد از هدايت در اين آيه كريمه، هدايت تكوينى پاداشى است، نه هدايت تشريعى ابتدايى و سر اختصاص مزبور، آن است كه متقين سرمايه پذيرش هدايت قرآن را كه همان سلامت فطرت است، حفظ كرده اند. (284)
آنان پيش از عمل به هدايت تشريعى ابتدايى قرآن، از هدايت تكوينى ابتدايى فطرت بهره مى گيرند و اين تقواى فطرى زمينه ساز پذيرش هدايت تشريعى قرآن است و سپس در پرتو عمل به ره آورد وحى، مشمول هدايت تكوينى پاداشى قرآن مى شوند.
بنابراين، آنان كه از هدايت تشريعى قرآن بهره مى برند مخوف به دو هدايتند: يكى هدايت تكوينى فطرى كه ابتدايى و مربوط به قبل از پذيرش ‍ هدايت قرآن است و آيه (اولئك على هدى من) (285) ناظر به آن است، و ديگرى هدايت تكوينى پاداشى كه مربوط به بعد از پذيرش هدايت تشريعى قرآن است و (هدى للمتقين) به آن نظر دارد.
تذكر: هدايت تكوينى فطرى همگانى است و همه انسانها از اين سرمايه هدايتى بهره مند هستند، جز اين كه عده اى نور هدايت فطرى را خاموش و فطرت حق جو و خدا طلب خو را زنده به گور مى كنند: (و قد خاب من دسيها) (286) و بر اثر دفن و دس فطرت، به هلاكت مى افتند و چون چشم و گوش و زبان فطرت خود را بسته اند در مقابل هدايت تشريعى قرآن به جاى هدايت، ضلالت مى خرند: (اولئك الذين اشتروا الضلاله بالهدى ما ربحت تجارهم) (287) و از اين رو خداى سبحان به رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: اينان بر اثر كورى خاص خود، قابل هدايت نيستند: (و ما انت بهادى العمى عن ضلالتهم). (288) گرچه چشم ظاهرى آنان بيناست ولى بر اثر كورى چشم فطرتشان ، حقايق را نمى بينند: (وتريهم ينظرون اليك و هم لا يبصرون). (289) به طورى كه آنان اهل نظرند، نه اهل بصر، و نظر بى بصر همانند شجر بى ثمر است.
منحرفان از مسير هدايت فطرى، همچنان مشمول دعوت و هدايت تشريعى قرآن هستند، ولى چون آن را نمى پذيرند به عنوان كيفر بر گمراهى خود مى مانند قرآن براى آنان نه تنها مايه هدايت، شفا و رحمت نيست، بلكه عامل خسران و ضرر است: (وننزل من القرآن ما هود شفاء ورحمه للمومنين و لا يزيد الظالمين لا خسارا) (290) پس كافران و منافقان نيز محفوف به دو گمراهى هستند: يكى گمراهى ناشى از دفن و دس فطرت و خروج از صراط مستقيم آن، و ديگرى گمراهى كيفرى كه بر اثر مخالفت با هدايت تشريعى قرآن دامنگير آنان مى شود و آيه شريفه (و ما يضل به الا الفاسقين) (291) اشاره به هر دو گمراهى دارد.
حاصل اين كه، هدايت تكوينى و پاداشى قرآن كه هدايتى ثانوى است، بهره پارسايانى است كه سرمايه هدايت فطرى خود را نگهبانى و نگهدارى كرده باشند. آنان كه بر اثر همين نگهدارى بالفعل موصوف به وصف تقوايند.
اين پاسخ نسبت به پاسخ اول دقيقتر است ؛ زيرا پس از پاسخ اول اين پرسش مطرح مى شود كه اگر هدايت قرآن عمومى است و بهره بردارى از آن خصوصى، سر اين كه گروهى خاص (متقين) از هدايت قرآنى بهره مى برند و ديگران از آن بى بهره اند چيست ؟ و آنگاه در پاسخ بدان پرسش نوبت به بيان دقيق استاد علامه طباطبايى (قدس سره) مى رسد. ولى جواب استاد علامه نيز چون مبتنى بر پذيرش اصل اشكال (تعارض ابتدايى آيات) است، ناتمام به نظر مى رسد و از اين رو پاسخ سوم را مى توان پاسخ صادق و بركننده بنيان اشكال دانست.
3- مراد از هدايت ويژه پرهيزكاران در اين آيه كريمه همان هدايت تكوينى (ايصال به مطلوب) است كه متاخر از هدايت تشريعى همگانى قرآن (ارائه طريق) است و مراد از متقين نيز كسانى هستند كه اولا سرمايه فطرت را با شنيدن پيام فطرت حفظ كرده باشند و افزون بر تقواى فطرى، تقواى عملى نيز داشته باشند، يعنى افزون بر بهره گيرى از هدايت فطرى، از هدايت تشريعى قرآن نيز استفاده كرده باشند و به عبارت ديگر هم فطرت خويش را شكوفا ساخته و هم با راهنمايى قرآن، به بخشى از راه را پيموده باشند، آنگاه هدايت پاداشى ايصال به مطلوب نصيب آنان خواهد شد.
سر تاكيد بر زمينه سازى حيات فطرى براى پذيرش قرآن اين است كه اگر انسان با سوء اختيار خود، فطرت اصيل خويش را در گور هوا و هوس دفن كرد ديگر نمى تواند از هدايت قرآن بهره مند گردد، زيرا رسالت قرآن شفا بخشيدن به بيماران است: شبا لما فى الصدور، (292) نه زنده كردن مردگان و گواه اين مدعا، آيه شريفه (لينذر من كان حيا و يحق القول على الكافرين) (293) است كه با قرينه مقابله (زنده با كافر) كافر را مرده مى داند.
اينان كسانى هستند كه خودشان مى گويند: ما را موعظه كنى يا نكنى سودى نمى بخشد: (سواء علينا اوعظت ام لم تكن من الواعظين) (294) و خداى سبحان نيز درباره آنان مى گويد: انذارشان كنى يا نكنى ايمان نمى آورند: (ان الذين كفروا سواء عليهم ءانذرتهم لم لم تنذرهم لايؤ منون) (295)
هدايت قرآن براى فطرت مردگان كارساز نيست واصولا تعارضى بين اين دو دسته از آيات نيست ؛ زيرا مردگان فطرى در واقع انسان نيستند، بلكه شبيه حيوان و حتى كمتر و گمراهتر از آنند: (ان هم الا كالانعام بل هم اضل سبيلا). (296) پس با تامل معلوم مى شود كه ناس همان متقين و متقين همان ناس هستند و ديگران در حكم چهارپايان يا فروتر از آنها هستند و اگر در برخى آيات، مانند (يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله وللرسول اذا دعاكم لما يحييكم...) (297) اثر وحىخدا، احياى نفوس مرده دانسته شد كه بالاتر از شفاى قلوب بيمار است، در پرتو پذيرش اصل ايمان است ؛ چنانكه عنوان آيه نيز ناظر به مومنان است ؛ آنگاه مردم با ايمان كه از حيات ابتدايى دينى برخوردارند، بر اثر پذيرش دعوت جهاد و مانند آن، كه ظاهر سياق آيه سوره انفال ناظر به آن است، به حيات برتر مى رسند، همان گونه كه مردم جاهليت كه از جهت روح دينى مرده بودند، به بركت وحى الهى زنده شدند، ليكن اگر كسى بعد از تماميت نصاب حجت خدا، راه طغيان و انكار را رها نكرد و حيات انسانى خود را عمدا از دست داد، ديگر شايسته هدايت نيست. يعنى، چنين چيزى طبق عادت، ممنوع است، نه آن كه طبق عقل ممتنع باشد. از آيه شريفه (انما يستجيب الذين يسمعون والموتى يبعثهم الله اليه يرجعون) (298) مى توان استنباط كرد كه كافران متعمد و منافقان ملعنت، مردگان روحى اند و قابل اهتدا نيستند.
تذكر: تاثير قرآن در احياى نفوس مستعد، مطلبى است كه در موارد گوناگون به ويژه ذيل آيه 24 سوره انفال مطرح خواهد شد، ليكن بايد توجه داشت كه شفاى بيمار ظاهرى ، امرى است تكوينى و عينى نه اعتبارى و قراردادى و چون الفاظ و نقوش و نيز مفاهيم اعتبارى مستفاد از آنها، طبق قرارداد است نه تكوين، همان طور كه عمل به دستور طبيب حاذق كه بر روى نسخه با الفاظ خاص نوشته مى شود اثر تكوينى دارد، عمل به احكام مستفاد از ظواهر الفاظ قرآن، و تعبد به مطالب مستنبط از آنها نيز، اثر عينى خواهد داشت.
بنابراين، اگر اشاره ذلك به همين قرآن حاضر باشد و مصحح اين اشاره دور، با نزديك بودن مشاراليه، مقام والاى آن باشد، نه آن كه مشاراليه خصوص آن مقام برين باشد، شبهه اى وارد نخواهد شد كه چون نقوش و الفاظ و مفاهيم قرآن، اعتبارى است، چگونه تاثيرى در شفا يا احياى نفوس دارد، زيرا پشتوانه اين گونه از معانى اعتبارى، حقايق تكوينى است.
خاتمه: در پايان توجه به اين مطلب اعجازانگيز سودمند است كه برخى (299) مفسران، رقم وجوه محتمل در (الم) از جهت اشتمال بر حروف اسم اعظم و از جهت آن كه حروف مقطعه آيا محلى از اعراب دارد يا نه و صور احتمالى اعراب و نيز بررسى وجوه محتمل در اعراب (ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين)، هر كدام از كلمات مزبور به تنهايى و هر يك از آنها با در نظر گرفتن وجوه محتمل كلمات ديگر تا پايان (وا ولئك هم المفلحون)، از لحاظ جمع بندى وجوه احتمالى، مثنى و فرادى، به يازده بيليارد و چهارصد و هشتاد و چهار ميليارد و دويست و پنج ميليون و هفصد و هفتاد هزار و دوست و چهل، (240 / 770 / 205 / 484 / 11) خواهد رسيد.

⬅️ پیام هایی از آیات 121 تا 125 سوره انعام

⬅️ پیام هایی از آیات 126 تا 130 سوره انعام

⬅️ پیام هایی از آیات 131 تا 135 سوره انعام

كیفردادن گناهكار، از شئون ربوبیّت خداوند است. «رَبُّكَ مُهْلِكَ اَلْقُری بِظُلْمٍ»

عقاب بدون بیان وهشدار، ظلم و قبیح است. «مُهْلِكَ اَلْقُری بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها غافِلُونَ»

خداوند، عادل است و مرتبه ی هر كس را طبق عملكرد خود او قرار می دهد. «دَرَجاتٌ مِمّا عَمِلُوا»

سعادت و شقاوت انسان، بسته به اعمال اوست. «مِمّا عَمِلُوا»

انسان باید بهوش باشد، زیرا تحت نظر خداست. «وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمّا یَعْمَلُونَ»

تنها خداوند بی نیاز مطلق است، پس هرگز خود را بی نیاز نبینیم. «رَبُّكَ اَلْغَنِیُّ» در جای دیگر می فرماید: «یا أَیُّهَا اَلنّاسُ أَنْتُمُ اَلْفُقَراءُ إِلَی اَللّهِ وَ اَللّهُ هُوَ اَلْغَنِیُّ اَلْحَمِیدُ» ای مردم! همه ی شما نیازمند خدایید و تنها اوست كه بی نیاز و ستودنی است

گناهكاران، باید در همین دنیا هم بترسند، زیرا محو آنان توسط قدرت الهی بسیار ساده است. «یُذْهِبْكُمْ»

ریشه ی ظلم (كه در دو آیه ی قبل آمده بود) ، یا نیاز است، یا سنگدلی و هیچ یك از این دو در خدا وجود ندارد. «اَلْغَنِیُّ ذُو اَلرَّحْمَةِ»

بقای اجتماعات بشری، به مشیّت الهی بستگی دارد. «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْكُمْ»

بود و نبود انسان ها، نفع و زیانی برای خداوند ندارد. اَلْغَنِیُ . . . إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْكُمْ

خداوند از عبادات ما بی نیاز است، دستورهای عبادی، عامل رشد خودماست. «اَلْغَنِیُّ»

رحمت خداوند، فراگیر است، ولی گاهی بشر كار را به جایی می رساند كه خداوند همه را نابود می كند. ذُو اَلرَّحْمَةِ. . . یُذْهِبْكُمْ

وعده های الهی قطعی است، نه شوخی. «إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَآتٍ»

مجرم در قیامت نمی تواند با قدرت الهی در افتد. «وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ»

پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله، چون به راه خود یقین دارد، مأمور است در برخوردهای خود، ثبات و قاطعیّت خود را به دیگران اعلام كند. قُلْ یا قَوْمِ اِعْمَلُوا عَلی مَكانَتِكُمْ إِنِّی عامِلٌ . . .

سرپیچی مردم، وظیفه ی پیامبران را عوض نمی كند. «إِنِّی عامِلٌ»

سرنوشت مردم، وابسته به عملكرد خودشان است. اِعْمَلُوا. . . فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ

ملاك موفقیّت، حسن عاقبت و سرانجام كار است، نه جلوه ها و تلاشهای زودگذر. «عاقِبَةُ اَلدّارِ»

ظالم، رستگار نمی شود. «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ اَلظّالِمُونَ»

سرپیچی از راه خدا و انبیا ظلم است. «اَلظّالِمُونَ»

از تفسیر نور حاج آقا قرائتی

⬅️ پیام هایی از آیات 131 تا 135 سوره انعام

غرور نوجوانی!
فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ (طارق: 5)
پس انسان بايد بنگرد كه از چه آفريده شده است!

خداوند حضرت آدم را از خاک آفرید و دیگر انسانها را از نطفه ای که در رَحِم مادرانشان رشد پیدا کرد.
البته همین نطفه هم بالاخره از خاک بوجود آمده است. پدر و مادر از غذایی که خورده اند این نطفه بعمل آمده است و غذا هم از خاک بدست آمده است! یا مستقیم مثل میوه و سبزیجات و حبوبات و غلات و یا غیر مستقیم مثل انواع گوشت. گوشت حیواناتی که آنها از رستنیها استفاده نموده اند.
آیه فوق میخواهد انسان را متوجه این نکته کند که خلقتِ تویِ انسان از نطفه و از خاک است لذا تو نباید اینقدر کبر بورزی و فخر بفروشی و منم منم کنی!
بقول امام باقر علیه السلام: انسان اولش نطفه است و آخرش جیفه یعنی مردار. این وسط هم حامل عذره است! یعنی حامل نجاست. درون شکمش نجاست است. بعد حضرت می فرماید: کیف یتکبّر؟! چگونه مدام خودنمایی و بزرگنمایی می کند؟! هی می خواهد خودش را مطرح کند؟!
تو در سن بلوغ هستی! سن حساسی است این سن بلوغ! سن احساس است و بزرگ دیدن خود. برایت مهم است که تو را حساب کنند. نظرت را بخواهند. برایت حریم قائل شوند. کمتر امر و نهی ات کنند.
سنی است که دوست داری به تیپت برسی و به چشم بیایی. به موهایت برسی به لباست و به کفشت. سن پز دادن است! سر همین مسائل هم بارها با پدر و مادرت بحث داشتی.
ولی مواظب باش که این بخود رسیدنها، به تکبر و خودپسندی منجر نشود. خوب است انسان بخودش برسد. در چشم دیگران زیبا باشد. و همچنین دیگران وظیفه دارند که نوجوانی را که به سن بلوغ می رسد، مورد توجه بیشتری قرار دهند و حساسیتهای او را درک کنند و به نظرات او احترام بیشتری بگذارند. همه اینها درست! ولی هر تحولی که در انسان بوجود می آید شیطان هم کمین می کند تا بهره خودش را ببرد.
گناه شیطان هیچ کدام از این گناهان رائج بین انسانها نبود. گناه او تکبر بود. می گفت من که از آتش خلق شدم چرا باید در مقابل کسی که از خاک آفریده شده است کرنش کنم و «بالاتر بودنِ» او را بر خودم قبول کنم! احساس «بالاتر بودن» کار دست شیطان داد و هیچ وقت هم از این احساسش ابراز پشیمانی نکرد بلکه تلاش کرد تا دیگران را هم مثل خودش موجودات متکبری بار بیاورد!
نوجوان عزیز! مواظب باش به خواهرت زور نگی! سر اعضاء خانواده داد نزنی! به والدینت بی احترامی نکنی! دوستانت را بر خانواده ات ترجیح ندهی! معلمت را اذیت نکنی! خصوصا این که از مسخره کردن و بدگویی کردن او پرهیز کنی! خدای نکرده به تیپ خودت بخاطر جلب نظر جنس مخالف، نرسی. خودت را مرتب کن چون خداوند مرتب بودن را دوست دارد.
برای حمام رفتن و آرایشگاه رفتن اینقدر مادرت را اذیت نکن! غرور داری؟ درست! بزرگ شدی؟ قبول ولی بقیه هم غرور دارند و دیگران هم بزرگ شدند. هرچند بزرگی به روح بزرگ است و روح بزرگ روح متواضعی است! روح با اخلاقی است! روح با گذشتی است!
خب حالا اگر هم یک وقتی برخورد تندی کردی، زود معذرت خواهی کن! وقتی برخورد تندی می کنی می گویند: «نوجوان است اخلاقش تند شده است.» خب به تو حق می دهند ولی وقتی بعدا عذر خواهی نمی کنی خواهند گفت: «مغررو است! متکبر است!» خشمگین شدن طبیعی است ولی پشیمان نشدن از این خشم و جبران نکردن آن طبیعی نیست.
و تو ای خدای کودکی و نوجوانی و جوانی و میانسالی و پیری من! همیشه با من مهربانی و من از اعماق قلب دوستت دارم!

[h=1]عضوی از بدن که مجرمان از او گلایه می کنند![/h]
[h=2]یكی از امور حتمی و واقعیّات غیر قابل اجتناب كه مورد اتفاق همه ادیان است، واقعه روز قیامت و امر حساب و رسیدگی به اعمال است. توجه دائمی به این امر انسان را برای مواجهه با آن آماده می کند.[/h]
بخشی از حساب و کتاب دادگاه قیامت مربوط می شود به شهادت شاهدان بر علیه یا به نفع بندگان. معمولاً در دادگاه های دنیا شاهدان عینی به نفع یا ضرر شهادت می دهند، و پس از طی مراحلی، حكم دادگاه صادر می شود، بر همین منوال در روز قیامت هم شاهدانی بر اعمال انسان گواهی می دهند.
قرآن كریم درباره روز محكمه الهی را به عنوان روزی معرفی كرده است كه شاهدان به پا می خیزند:
(یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ)(1) ؛ «روزی كه گواهان به پا خیزند».
" اشهاد" جمع" شاهد" یا" شهید" است ، صفت «شهید (بسیار گواه)»، مبالغه در صفت «شاهد (گواه)» و برگرفته از «شهد» است كه بر علم و حضور و اعلام كردن، دلالت دارد. (2)

این شهادت جالب ترین شهادت هاست، چون شهادت و اقرار اعضای بدن بر علیه صاحب آن اعضاست است، كه دیگر جای هیچ شك و تردیدی برای خود مجرم و حاضران و ناظران باقی نمی ماند

از آیات و روایات استفاده می شود که گواهان بر اعمال انسان ها در روز قیامت چند گروه می باشند، كه در رأس همه گواهان، خداوند متعال قرار دارد(3) و همچنین انبیاء (4) و در رأس همه آن ها پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)(5) ، اوصیاء(6) افرادی از امت اسلامی(7) ، زمین یا مكان انجام عمل(8) ، زمان یا گردش شب و روز(9) ، قرآن(10) ، نامه اعمال كه توسط فرشتگان نوشته شده(11) ، فرشتگان ناظر بر اعمال (12) كه پس از تكذیب نامه اعمال توسط شخص شهادت می دهند و درنهایت پس از تكذیب فرشتگان توسط شخص و قسم خوردن او مبنی بر دروغ گویی ملائكه، اعضاء بدن وی بر علیه او شهادت می دهند (13) كه این شهادت جالب ترین شهادت هاست، چون شهادت و اقرار اعضای بدن بر علیه صاحب آن اعضاست است، كه دیگر جای هیچ شك و تردیدی برای خود مجرم و حاضران و ناظران باقی نمی ماند.
قرآن كریم می فرماید كه شهادت اعضا پس از زدن مُهر بر دهان كذاب مجرمین صورت می گیرد:
الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا یَكْسِبُونَ(14)
امروز (قیامت) بر دهان آنان مُهر می زنیم، دستان آنان با ما سخن گفته و پاهایشان بر آنچه انجام داده اند، گواهی می دهند.
در این باره پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) می فرمایند:
تَجیئونَ یَومَ القِیامَةِ و عَلى أفواهِكُمُ الفِدامُ، فَأوَّلُ ما یَتَكَلَّمُ مِنَ الإنسانِ فَخِذُهُ و كَفُّهُ. (15)
روز قیامت با دهان های لگام زده مى آیید و نخستین عضوى كه از انسان سخن مى گوید رانِ او و كفِ دست اوست.
جالب اینكه حتی خود زبان هم بر علیه شخص مجرم به شهادت برمی خیزد:
یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا یَعْمَلُونَ (16)
«در آن روزی كه زبان ها و دست ها و پاهایشان بر ضد آنان نسبت به اعمالی که مرتکب شده اند، گواهی می دهند».
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) می فرمایند:
تَجیئونَ یَومَ القِیامَةِ و عَلى أفواهِكُمُ الفِدامُ، فَأوَّلُ ما یَتَكَلَّمُ مِنَ الإنسانِ فَخِذُهُ و كَفُّهُ.
روز قیامت با دهان های لگام زده مى آیید و نخستین عضوى كه از انسان سخن مى گوید رانِ او و كفِ دست اوست

در آیه دیگر گوش و چشم و پوست بدن هم به شاهدان اضافه شده است:
حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا یَعْمَلُونَ (17)«زمانی که به آن (دوزخ) می رسند، گوش ها و چشم ها و پوستهای تنشان به اعمال آنان گواهی می دهد.»
امیرالمؤمنین امام على علیه السلام می فرمایند كه پس از مُهر زده شدن دهان ، اعضایی كه شهادت می دهند «فَلا یَكتُمونَ اللّهَ حَدیثا» هیچ سخنى را براى خدا ناگفته نگذارند. (18)
جالب اینكه مجرمان بعداً خطاب به پوست بدنشان گلایه و اعتراض می کنند:
وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا (19)
«كه چرا بر علیه ما شهادت دادید!؟؟»
پوست ها جواب می دهند كه:
أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ كُلَّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (20)
«ما را همان خدایی كه هر موجودی را به سخن درآورده است، به سخن آورد و او است كه شما را بار اول (در دنیا) آفرید و به سوی او بازگشته اید».
جالب این است كه آن ها تنها از پوست تنشان این سؤال را مى كنند نه از سایر اعضای بدن كه شهادت داده اند! ممكن است به خاطر این باشد كه گواهى پوست از همه عجیب تر و شگفت انگیزتر، و از همه گسترده تر و وسیع تر است، همان پوستى كه خود باید قبل از همه اعضاء طعم عذاب الهى را بچشد به چنین گواهى برمى خیزد، و این راستى حیرت آور است. (21)
و شاید هم به این خاطر است كه پوست تنها به كارهایی كه به واسطه آن انجام گرفته است شهادت می دهد. ولی گوش و چشم به كارهایی هم كه دیگر اعضاء انجام داده اند گواهی می دهند، گویا وجه اعتراض گنه کاران به پوست هایشان این است كه شما خود واسطه انجام این گناه بوده اید حال چرا علیه ما گواهی می دهید؟ (22)
در ادامه خداوند متعال می فرمایند:
وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لا أَبْصارُكُمْ وَ لا جُلُودُكُمْ وَ لكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ كَثیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ (23
«و شما [هنگام ارتكاب گناه در دنیا] از اینكه مبادا گوش و چشم و پوستتان بر ضد شما گواهى دهند، پنهان نمى شدید، بلكه گمان كردید كه خدا بسیارى از آنچه را كه [در خلوت ] مرتكب مى شدید، نمى داند!!»
در توضیح این آیه مرحوم طهرانی در كتاب معاد شناسی می نویسند:
آنچه را كه بندگان در شب و روز خود انجام مى دهند بر خداوند پاك و بزرگ پوشیده نیست. به کوچک ترین كارشان آگاه و به كردارشان داناست و احاطه دارد. اعضاى بدن شما گواهان اویند و اندام هایتان سپاهیان او و ضمیرهایتان جاسوسان او و خلوت هایتان نزد او آشكار است

«شما كه از این گناهان اجتناب نمی کردید و پرده رویش نمی كشیدید و خود را از این مناظر مستور نمی داشتید، نه از این جهت بود كه از این عواقب وخیم و نتایج اعمال بر حذر نبودید و هراس و وحشت نداشتید، بلكه از این جهت بود كه اعتنائی به خدا نداشتید و چنین می پنداشتید كه خدا بر اعمال شما اطّلاع ندارد! هر گناهی كه می نمودید گمان می بردید خدا جداست و عمل هم جدا، خدا بسیاری از كارهایتان را نمی فهمد؛ دیگر نمی دانستید كه در نفس عمل ، خدا و علمِ خداست ، و تمام این افعالی را كه انجام می دهید شبکه هایی هستند برای علم و اراده و قدرت خدا، و این صفات حقّ در آن ها ظهور و طلوع كرده و نمی توانید حقّ را از نفس این اعمال خود جدا ببینید و او را در كناری بپندارید! وقتی که خداوند متعال از همه موجودات به خود آن ها نزدیک تر است ، پس چگونه ما اطّلاع بر این اعمال شما نداریم ؟!» (24)
حضرت امیرالمؤمنین امام على علیه السلام می فرمایند كه:
خداوند متعال وظیفه اى را كه بر گوش و چشم و آلت تناسلى مقرّر فرموده را در این آیه فراهم آورده است و مقصود از پوست ها در این جا آلات تناسلى است.(25)
خداوند متعال در آیه بعد می فرماید:
وَ ذَ'لِكُمْ ظَنُّكُمْ الَّذِی ظَنَنُمْ بِرَبِّكُمْ أَرْدَ'كُمْ فَأصْبَحْتُمْ مِّنَ الْخَاٰسِرِینَ. (26)
و این گمانتان بود كه به پروردگارتان بردید [و همان ] شما را هلاك كرد، در نتیجه از زیانكاران شدید.
کلام آخر:
حسن ختام این مقاله موعظه ای باشد از امام المتقین علی علیه السلام در مورد شهادت اعضا: إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ و تَعالى لا یَخفى عَلَیهِ ما العِبادُ مُقتَرِفونَ فی لَیلِهِم و نَهارِهِم، لَطُفَ بِه خُبرا، و أحاطَ بِه عِلما، أعضاؤكُم شُهودُهُ، و جَوارِحُكُم جُنودُهُ، و ضَمائرُكُم عُیونُهُ، و خَلَواتُكُم عِیانُهُ. (27)
آنچه را كه بندگان در شب و روز خود انجام مى دهند بر خداوند پاك و بزرگ پوشیده نیست. به کوچک ترین كارشان آگاه و به كردارشان داناست و احاطه دارد. اعضاى بدن شما گواهان اویند و اندام هایتان سپاهیان او و ضمیرهایتان جاسوسان او و خلوت هایتان نزد او آشكار است.

پی نوشت ها:
1 . غافر / 51.
2 . حكمت نامه پیامبر اعظم (ص) ج 2 481 3/ 36
3 . آل عمران / 98، حج / 17، یونس / 46.
4 . نساء / 41، نحل/ 84 و 89، قصص/ 75، نساء / 41 و نساء / 159.
5. حج / 78، بقره / 143، احزاب / 45 و فتح / 8.
6 . کافی، کلینی، دار صعب، بیروت، ج 1، ص 190، ح 1.
7 . بقره / 143.
8 . زلزله / 4 5 اسراء / 44 و بحارالانوار، ج 7، باب 16، روایت 15 و مجمع البیان، ج 5، ص 526.
9. بحارالانوار، ج 7، باب 16، روایت 22.
10. بحارالانوار: ج 7، باب 16، روایت 16.
11. جاثیه / 29 27.
12. ق /18 و 22 21، انفطار / 12 و 10 و نهج البلاغه، خطبه ی 85.
13 . بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 7، ص: 312، باب 16، روایت 3 و 4.
14. یس/65.
15 . میزان الحكمه، ج 8، ص 281، حدیث: 14637.
16. نور /24.
17 . فصلت/ 20.
18 . میزان الحكمه، ج 8، ص 282، حدیث: 14642.
19 . فصلت/ 21.
20. فصلت/ 21.
21. تفسیر نمونه، ج 20، ص: 251.
22. تفسیر المیزان، ج 17، ص 378.
23. فصلت 22.
24 . کتاب معاد شناسی/ جلد هفتم ص 201
25 . میزان الحكمه، ج 8، 282، حدیث: 14643.
26 . فصلت/23.
27. میزان الحكمه، ج 8 ، ص 282، حدیث: 14641.

[h=1]پرونده 3 شکایت در قیامت باز می شود[/h]
[h=2]گاهی آنقدر قرائت ها و استفاده هایمان از این کتاب الهی به مراسم عزاداری و ختم خلاصه شده که خیلی از جوان های امروزی تا وارد یک سایت یا وبلاگ و یا مغازه ای می شوند که صدای قرآن از آنها شنیده می شود و یا صدای هنزفری و یا آهنگ موبایل کسی طنین آیات قرآن می شود همه متعجبانه نگاه می کنند و اولین چیزی که به ذهنشان می آید مراسم عزاداری و خدایی ناکرده تهجد و عقب ماندگی است که این را می توان از نگاه هایشان کاملا متوجه شد ...[/h]


آیا این همان قرآنی نیست که بارها دشمنان اسلام تلاش کردند نقطه ضعفی از آن بگیرند اما نه تنها موفق نشدند بلکه بر رسوایی خود افزودند؟
این همان قرآنی نیست که هنوز کسی را یارای هماوردی با آن نیست؟ که البته امروز خیلی ها سعی می کنند که نورش را خاموش کنند و آن را تحریف شده بخوانند اما نخواهند نتوانست چرا که این وعده ی خود خداوند است .....
متاسفانه مردم فکر می کنند که در روز قیامت فقط باید جوابگوی حق الناس و شکایات مردم باشند در حالی که چنین نیست و باید به بسیاری از نعمتهایی که خداوند به ما ارزانی داشته است جوابگو باشیم.
از جمله این نعمتها قرآن کتاب آسمانی و کتاب هدایت انسانهاست که متاسفانه بسیاری از ما مسلمانان فقط ممکن است در مجالس ختم و یا سر سفره عقد لای آن را باز کنیم.
حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در این باره می فرمایند :
یَجیءُ یَوْمَ الْقِیَمَةِ ثَلَاثَةُ یَشْکُونَ: الْمُصْحَفُ وَالْمَسْجدُ وَالعِتْرَةُ.
یَقُولُ الْمُصْحَفُ: یَا رَبِّ حَرَّقُونِی وَ مَزَّقُونِی، وَ یَقُولُ الْمَسْجِدُ: یَا رَبِّ عَطُّلُونِی وَ ضَیَّعُونِی. وَ تَقُولُ الْعِتْرَةُ یَا رَبِّ قَتُلوُنَا وَ طَرَدُونَا وَ شَرَّدُونَا؛ فَأَجْثُو لِلرُّکْبَتَینِ فِی الْخُصُومَةِ، فَیَقُولُ اللَهَ عَزَّوَجَلَّ لِی: أَنَا أَوْلَی بِذَلِکَ مِنْکَ.[«وسائل الشّیعة « طبع امیر بهادر؛ ج 1 ص 304]

حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام فرمودند: مساجد شكایت خود را به نزد حقّ تعالی میبرند از همسایگان خود كه در آن مساجد حضور بهم نمیرسانند و نمازهای خود را در آن نمی خوانند.
خداوند به مساجد وحی میفرستد: سوگند به عزّت و جلال خودم كه من أبداً نماز آنان را قبول نمی كنم، و عدالت آنها را در بین مردم ظاهر نمی سازم، و رحمت من شامل حالشان نخواهد شد و هیچگاه در بهشت من با من همنشین نخواهند بود.»
«در روز قیامت سه گروه شکایت به پیشگاه خداوند متعال می آورند: قرآن و مسجد و عترت.
قرآن میگوید: ای پروردگار من! مرا سوزانیدند و پاره پاره کردند. و مسجد میگوید: ای پروردگار من مرا معطّل و بدون عمل گذاردند و حقّ مرا ضایع کردند. و عترت میگوید: بار پروردگارا ما را کشتند و دور کردند و متفرّق نموده و فراری دادند؛ و در مقابل پروردگار در دعوای خصومت و دادخواهی به دو زانوی خود می نشینم، پس خداوند عزّو جلّ به من میگوید: من خودم اولویّت دارم از شما درباره خصومت و دادخواهی نسبت به آنان»
ضمن حدیث طولانى دیگری در باب عظمت شأن قرآن، حضرت امام باقر علیه السّلام مى فرماید:
فَیَقُولُ یَا رَبِّ مِنْهُمْ مَنْ صَانَنِی وَ حَافَظَ عَلَیَّ وَ لَمْ یُضَیِّعْ شَیْئاً وَ مِنْهُمْ مَنْ ضَیَّعَنِی وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّی وَ کَذَّبَ بِی و.. «روز قیامت قرآن مى گوید: خدایا بعضى از بندگانت حرمت مرا نگهداشت و مرا حفظ نمود و چیزى از مرا ضایع نکرد. و بعضى دیگر مرا ضایع کرد و حق مرا خوار شمرد و مرا تکذیب نمود».
فَیَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی لَأُثِیبَنَّ عَلَیْکَ الْیَوْمَ أَحْسَنَ الثَّوَابِ وَ لَأُعَاقِبَنَّ عَلَیْکَ الْیَوْمَ أَلِیمَ الْعِقَابِ. خداى تعالى مى فرماید: «به عزت و جلال و رفعت مقامم سوگند، امروز بهترین ثواب را براى تو بدهم و دردناکترین کیفر را به خاطر تو بکنم» [اصول کافى ج 2 ص 597].
قرآن یگانه كتاب هدایت است و در روایت است كه: وای به حال كسانی كه قرآن را رها كرده و به دنبال علوم دیگر رفته اند. اگر انسان تمام علوم دنیا را داشته باشد حتّی علوم اسلامی چون فقه و اصول و منطق و فلسفه ولیكن قرآن را نداشته باشد دستش خالی است و اگر قرآن را داشته باشد همه چیز را دارد و دستش پُر است، چون قرآن كلام خدا است و كسی كه خدا را دارد همه چیز را دارد و كسی كه خدا را ندارد هیچ چیز ندارد.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «من نخستین كسى هستم كه بر خداى عزیز جبار روز قیامت وارد مى شود با كتاب او و خاندانم. سپس امت من وارد مى شوند، من از امتم مى پرسم شما با كتاب خدا و با خاندانم چه كردید. [قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله انا اول و افد على العزیز الجبار یوم القیمة و كتابه و اهل بیتى ثم امتى ثم اسئلهم ما فعلتم بكتاب اللّه و باهل بیتى (اصول كافى- كتاب فضل القرآن حدیث 4 ج ... ص 600)]
«در روز قیامت سه گروه شکایت به پیشگاه خداوند متعال می آورند: قرآن و مسجد و عترت.
قرآن میگوید: ای پروردگار من! مرا سوزانیدند و پاره پاره کردند. و مسجد میگوید: ای پروردگار من مرا معطّل و بدون عمل گذاردند و حقّ مرا ضایع کردند. و عترت میگوید: بار پروردگارا ما را کشتند و دور کردند و متفرّق نموده و فراری دادند؛ و در مقابل پروردگار در دعوای خصومت و دادخواهی به دو زانوی خود می نشینم، پس خداوند عزّو جلّ به من میگوید: من خودم اولویّت دارم از شما درباره خصومت و دادخواهی نسبت به آنان»

و نیز در «وسآئل » از مرحوم شیخ طوسی در مجالس با اسناد خود از زُرَیق روایت كرده است كه :
قَالَ أَبُو عَبْدِاللَهِ عَلَیْهِ السَّلامُ: شَكَتِ الْمَسَاجِدُ إلَی اللَهِ تَعَالَی الَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَهَا مِنْ جَیرَانِهَا، فَأَوْحَی اللَهُ إلَیْهَا: وَ عَزَّتِی وَ جَلَالِی ! لا قَبلْتُ لَهُمْ صَلَوةً وَ لَا أُظْهِرُ لَهُمْ فِی النَّاسِ عَدَالَةً وَ لَا نَالَتهُمْ رَحْمَتِی وَ لَا جَاوَرُونِی فِی جَنَّتِی [«وسآئل » ج 1، ص 303]
زُرَیق گوید: «حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام فرمودند: مساجد شكایت خود را به نزد حقّ تعالی میبرند از همسایگان خود كه در آن مساجد حضور بهم نمیرسانند و نمازهای خود را در آن نمی خوانند.
خداوند به مساجد وحی میفرستد: سوگند به عزّت و جلال خودم كه من أبداً نماز آنان را قبول نمی كنم و عدالت آنها را در بین مردم ظاهر نمی سازم و رحمت من شامل حالشان نخواهد شد و هیچگاه در بهشت من با من همنشین نخواهند بود.»
[h=2]کلام آخر:[/h] به امید آنکه ان شاء الله در ادامه زندگی در سال جدید با قرآن، مساجد و عترت انس بیشتری داشته باشیم تا ان شاء الله در قیامت از کسانی که شکایت واقع شده اند نباشیم.


[/HR] منابع:
معاد شناسی علامه آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی ره ج7
گناهان کبیره شهید دستغیب ج2
سایت متقین
مقاله سید محمد علوی زاده در سایت 313 فدایی

⬅️ پیام هایی از آیات 146 تا 150 سوره انعام

⬅️ پیام هایی از آیات 151 تا 155 سوره انعام

بیان احكام الهی برای مردم، یكی از وظایف انبیاست. «أَتْلُ ما حَرَّمَ»

چون اصل در همه چیز، حلال بودن است، از این رو حلالها شمارش نشده وفقط محرّمات گفته شده است. «أَتْلُ ما حَرَّمَ»

محرمات دین، از سوی خداست و پیامبر از پیش خود چیزی را حرام نمی كند.«حَرَّمَ رَبُّكُمْ»

ممنوعیّت منكرات، جهت تكامل و تربیت انسان است. «حَرَّمَ رَبُّكُمْ»

چون شرك، ریشه ی مفاسد است، در رأس محرّمات آمده است. «أَلاّ تُشْرِكُوا»

بعد از یكتاپرستی، احسان به والدین آمده است. «بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»

دستورهای این آیه همه در قالب نهی است، مگر نیكی به پدر و مادر كه در قالب امر است. یعنی نه تنها نیازارید، بلكه احسان كنید. «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»

فرزندكشی و سقط جنین از ترس فقر، عملی جاهلانه است، اگر خدا ضامن روزی است، چه ترسی از فقر؟ «نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ»

هم اصلاح جامعه از مفاسد لازم است، هم اصلاح روح از رذایل. «ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ»

برخی گناهان چنان خطرناك است كه نزدیك آنها هم نباید رفت. «لا تَقْرَبُوا»

دستورات الهی، مطابق عقل یا زمینه شكوفایی آن است. «لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»

چون یتیم مدافعی ندارد و اموالش لغزشگاه است مواظب باشیم. «لا تَقْرَبُوا»

برای حفظ حقوق ایتام باید بهترین طریقه ی بهره گیری از اموال و دارایی او انتخاب شود. «بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» . جز كسانی كه اهلیّت اقتصادی و تقوای كافی دارند، نباید دیگران به مال یتیم نزدیك شوند. لا تَقْرَبُوا. . . إِلاّ

وقتی ایتام به رشد و تجربه ی كافی رسیدند، سلطه ی خود را از آنان بردارید.«حَتّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ»

نظام اقتصادی جامعه ی اسلامی باید بر اساس قسط باشد. «بِالْقِسْطِ»

اگر اجرای عدالت در حدّ اعلی ممكن نیست، لااقلّ در حدّ توان و امكان مراعات كنید. «لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها»

هیچ یك از دستورات و اوامر و نواهی الهی، فوق طاقت انسان نیست. «لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها»

بدون قدرت، تكلیفی نیست. «لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها»

عدالت، هم در رفتار و هم در گفتار، یك اصل است. أَوْفُوا اَلْكَیْلَ . . . وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا(در گواهی ها، وصیّت ها، قضاوت ها، صدور حكم ها، انتقادها و ستایش ها، عدالت را مراعات كنیم. )

به پیمان های الهی (كه شامل فرمان های عقل و وحی و وجدان وفطرت می شود) وفادار باشیم. ( «عهد اللّه» هم شامل پیمانی است كه خدا با انسان دارد و هم پیمانی كه انسان با خدا می بندد) «بِعَهْدِ اَللّهِ أَوْفُوا»

رابطه ی خویشاوندی را بر ضابطه ی حقّ و عدل، ترجیح ندهیم. «فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبی »

اساس همه ادیان الهی، پیروی از راه خدا و دوری از راه دیگران است.صِراطِی . . . فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا اَلسُّبُلَ

عمل به احكام الهی، سبب وحدت است و به سراغ احكام غیر الهی رفتن، مایه ی تفرقه می باشد. «صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا اَلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِیلِهِ»

شاید بتوان با توجّه به پایان سه آیه ی اخیر، چنین نتیجه گرفت كه مراحل رشد و كمال انسان عبارت است از: تعقّل، «لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» ، تذكّر، «لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» و تقوا. «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»

هر كتاب آسمانی نسبت به زمان خودش، كامل است. «تَماماً»

تنها نیكوكاران و نیكواندیشان، پیام های كتب آسمانی و قوانین الهی را بهتر می گیرند. «عَلَی اَلَّذِی أَحْسَنَ»

همه ی نیازهای بنی اسرائیل برای رسیدن به تكامل، در تورات آمده است. «تَفْصِیلاً لِكُلِّ شَیْ ءٍ»

كتاب آسمانی در مسیر هدایت انسان و رحمت الهی است. «هُدیً وَ رَحْمَةً»

یكی از مقاصد كتب آسمانی و پیامبران الهی، ایمان انسان به قیامت است.«لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ»

از تفسیر نور حاج آقا قرائتی

⬅️ پیام هایی از آیات 156 تا 160 سوره انعام

⬅️پیام هایی از آیات 161 تا 165 سوره انعام

⬅️ پیام هایی از آیات 1 تا 5 سوره اعراف

❤️ قرآن، كتابى بس بزرگ است. («كتاب» نكره آمده است)

❤️ توجّه به قرآن و مفاهیم آن، سبب سعه‏ى صدر است. «كتاب... فلایكن فى صدرك حرج منه»

❤️ شرط رسالت و تبلیغ، سعه‏ى صدر است. «انزل الیك فلایكن فى صدرك حرج منه لتنذر به»

❤️ از لجاجت كفّار نگران نباش، وظیفه‏ى تو انذار است، نه اجبار. «لتنذر» پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله پس از نزول قرآن، نگران نپذیرفتن مردم و مخالفت آنان با قرآن بود كه خداوند با این آیه پیامبر را تسلّى مى‏دهد.

❤️ هشدارهاى انبیا براى عموم است، ولى تنها مؤمنان از آنها بهره‏گرفته و متذكّر مى‏شوند. «لتنذر به وذكرى للمؤمنین»

❤️ پیروى از آیات الهى، سبب رشد و تربیت بشر است. «اتّبعوا... ربّكم»

❤️ لازمه‏ى ربوبیّت و تربیت الهى، نزول دستورات و راهنمایى‏ها و تذكّرات است. «ما اُنزل الیكم من ربّكم»

❤️ نتیجه‏ى پیروى از وحى، قرار گرفتن تحت ولایت الهى است و ترك آن، قرار گرفتن تحت ولایت دیگران است. «ولا تتّبعوا من دونه أولیاء»

❤️ اطاعت و پیروى از دیگران، در حقیقت پذیرش ولایت آنهاست. «ولا تتّبعوا من دونه أولیاء» با آنكه مى‏توانست بگوید: «لاتتّبعوا من دونى احدا»

❤️ كسى كه ولایتِ خداى یكتا را نپذیرد، «ربّكم» باید چندین «ولىّ» را از خود راضى كند. «أولیاء»

❤️ پندپذیرى انسان، اندك است. «قلیلاً ما تذكّرون»

❤️ مناطقى كه با قهر الهى نابود شده، بسیار است. «وكم»

❤️ از تجربیّات تلخ دیگران، عبرت بگیریم. «وكم من قریة اهلكناها»

❤️ قرآن با بیان هلاكت قریه‏ها به جاى هلاكت مردم، عظمت عذاب را بیان مى‏كند. «و كم من قریة اهلكناها»

❤️ كیفرهاى الهى مخصوص قیامت نیست، ممكن است در دنیا هم نمونه‏هایى از آن را ببینیم. «و كم من قریة أهلكناها»

❤️ هر كس غیر خدا را سرپرست گرفت، منتظر قهر الهى باشد. «ولا تتّبعوا من دونه اولیاء... و كم من قریة اهلكناها»

❤️ از سنّت‏هاى الهى، نابود كردن امّت‏ها به خاطر نافرمانى و تبعیّت از دیگران است. «و لا تتّبعوا من دونه اولیاء... وكم من قریة اهلكناها»

❤️ اراده‏ى خداوند، همه چیز را دگرگون مى‏كند. «اهلكناها»

❤️ قهر الهى، گاهى ناگهانى است و روز و ساعت مشخّص و فرصتى براى فكر و چاره‏جویى ندارد. «بیاتاً أو هم قائلون»

❤️ عذاب به هنگام استراحت، غافلگیرانه وتلخ‏تر است. «بیاتاً أو هم قائلون»

❤️ بسیارى از شعارها در زمان رفاه است، هنگام خطر، كسى حرفى براى گفتن ندارد. «فما كان دعواهم...»

❤️ حوادث و خطرها، غرور را مى‏شكند و پرده‏هاى غفلت را كنار زده و وجدان‏ها را بیدار مى‏سازد. «الاّ أن قالوا انّا كنّا ظالمین»

❤️ اگر امروز با اختیار خضوع نكردید، روزى به اجبار كرنش خواهید كرد. «قالوا انّا كنّا ظالمین»

❤️ سراغ غیر خدا رفتن و عدم پیروى از انبیا (كه در دو آیه‏ى قبل بود)، ظلم است. «كنّا ظالمین»

⬅️ پیام هایی از آیات 6 تا 10 سوره اعراف

⬅️ پیام هایی از آیات 11 تا 15 سوره اعراف



روزى امام على علیه السلام و جمعى از مؤمنان از کنار جمعى از کفار مکه گذشتند، آنها به علی علیه السلام و مؤمنان خندیدند و استهزا کردند، آیات 29 الی 36 سوره مطففین نازل شد و سرنوشت این گروه کافر استهزا کننده را در قیامت روشن ساخت.
حاکم ابو القاسم حسکانى (از علمای بزرگ اهل سنت) در کتاب "شواهد التنزیل" از ابن عباس چنین نقل مى‏ کند: « منظور از" إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا" منافقان قریش و منظور از" الَّذِینَ آمَنُوا" على بن ابى طالب و یاران او است».

[h=1]درسهایی از سوره اعراف[/h]

سوره اعراف هفتمین سوره قرآن كریم در ترتیب مصحف موجود و یكی از سوره هائی است كه با پاره ای از حروف مقطعه، یعنی " المص" آغاز شده است، و جز سه سوره" ن"، "ق" و "ص" سوره ای قبل از آن نازل نشده كه آغاز آن دارای حروف مقطعه باشد.
موضوع و محور اساسی سوره اعراف عبارت از انذار و هشداری است كه متخلفین را بیمناك می سازد، یعنی كسانی را بیم می دهد كه با غیر خدا طرح دوستی می بندند، و غیر خدا را به سرپرستی از خویش برمی گزینند، و در مقام تكذیب آیات الهی برمی آیند، و در طاعت الهی استكبار می ورزند، و خدا را به دست فراموشی می سپارند، و نعمتهای او را سپاس نمی دارند.
[h=2]مقاصد و ویژگی های سوره اعراف :[/h]آیات سوره اعراف در سوی مقاصد و اهداف خود- با بیان عظمت قرآن، و شكوه هدایت و رهنمودها و قدرت استدلال آن در توضیح دعوت الهی ، و انذار و تهدید مخالفین به وسیله قرآن- ترتیب یافته است.آنگاه اهداف دعوت الهی- در مكه- در آن مطرح شده كه عبارت از توضیح و گزارش رسالت اسلام، و بیان اصول و مبانی این دعوت است، این اصول و مبانی عبارتند از:
- توحید در عبادت و تشریع و قانونگذاری.
- توضیح و تشریح بعث و جزاء در روز قیامت.
- گزارشی از وحی و رسالت به صورت كلی یعنی نبوت عامه.
- گزارشی درباره رسالت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) به صورت خاص، یعنی نبوت خاصه.
این سوره در روش عرضه این حقایق دو سبك و اسلوب را در پیش گرفته است: یكی اسلوب یادآوری نعمت، و دیگری اسلوب تهدید نسبت به عذاب و انتقام الهی.
[h=2]بررسی اجمالی عناصر سوره اعراف:[/h]سوره اعراف با ما از عظمت و شكوه قرآن گفتگو می كند، و ما را به پیروی از آن بر می انگیزد، و از مخالفت با آن برحذر می دارد، و به كارهائی تشویق می كند كه كفه ترازوی اعمال نیك ما را در روز قیامت گران سنگ و ارجمند می سازد، و آنرا در این سوره با طلیعه ای آغاز می كند كه باید آنرا" برائت استهلال" و یا عنوان و تابلوئی برشمرد كه محتوای سوره را زیر پوشش قرار داده و این محتوا را ارائه می نماید.خداوند متعال در آغاز سوره اعراف می فرماید:
" المص. كِتابٌ اُنزِلَ اِلیكَ فَلا یكُن فِی صَدرِكَ حَرَجٌ مِّنهُ لِتُنذِرَ بِه وََ ذِكری لِلمُؤمِنینَ. اِتَّبِِعوا ما اُنزِلَ اِلیكُم مِن رَبِّكُم وَ لا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ اَولیاءَ قَلیلاً ما تَذَكَّرُونَ.- ( اعراف:1-3)
كتابی است كه بر تو نازل شد، پس نباید در دل تو نسبت به آن تردید و یا دشواری وجود داشته باشد تا به وسیله آن بیم دهی و برای مومنان تذكر و پندی باشد. از آنچه از سوی پروردگارتان برای شما نازل شده است پیروی كنید و جز او از اولیاء دیگر پیروی نكنید، كه شما كمتر پند می گیرید.
[h=2]داستان آدم:[/h]داستان آدم درسوره بقره یاد شده ؛ اما سوره اعراف حلقه هایی از این داستان را تكمیل كرده و یادآور شده است كه خداوند آدم ابوالبشر( علیه السلام) را آفرید و به ملائكه فرمان داد- برای اظهار فضل و برتری آدم و اعلام شأن و مقام والای او- در برابرش سجده نموده و خاكساری و تواضع خود را نشان دهند؛ لكن این دستور وقتی صادر شده بود كه قبلاً ملائكه از حكمت آفرینش آدم با خدا سؤالی مطرح ساخته بودند، چرا كه می دیدند در آفرینش آدم آمیزه شهوت وغضب به كار رفته و از رهگذر این دو غریزه تبار او دست اندركار فساد و خونریزی می گردند.[h=2]نعمت لباس و پوشاك:[/h]سوره اعراف از نعمتهای الهی نسبت به فرزندان آدم سخن می گوید كه از جمله آنها نعمت لباس و پوشاكی است كه انسان با استفاده از آن اندام و اعضاء ناخوش آیند خود را می پوشاند و خویشتن را نیز با همین لباس می آراید.[h=2]اعتدال و میانه روی در زینت و خود آرائی:[/h]" یا بَنی آدَمَ خُذُوا زِینَتَكُم عِندَ كُلِّ مَسجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشرَبُوا وَ لا تَسرِفُوا اِنَّهُ لا یحِبُّ المُسرِفینَ"( اعراف:31)ای فرزندان آدم زینت و مایه های آراستن خویش را در ورود به هر پرستشگاهی با خود برگیرید و بخورید و بیاشامید، و از حد اعتدال فراتر نروید كه خداوند فزون جویان متجاوز از توزان و اعتدال را دوست نمی دارد.
در این آیه سهولت و روانی و آسانی شریعت و قوانین اسلام جلب نظر می كند؛ چرا كه اسلام انسانها را به نظافت فرمان میدهد و آنها را به خودآرائی و آراستگی فرا می خواند، و به تمتع و بهره گیری از نعمت های مطبوع و دلچسب تشویق می كند.

[h=1]راه‌هاي فرار از دست شيطان
(محتواي سوره اعراف)

[/h][h=2]پوشش عيبها با لباس تقوا
[/h]يا بَني‏ آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُواري سَوْآتِكُمْ وَ ريشاً وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (26/ اعراف) اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فرستاديم كه اندام شما را مى‏پوشاند و مايه زينت شماست اما لباس پرهيزگارى بهتر است! اينها (همه) از آيات خداست، تا متذكّر (نعمتهاى او) شويد!
شيطان همانگونه كه لباس از تن پدر ما آدم بيرون آورد تا عيبش آشكار شود، مى‏خواهد لباس تقوا را از پيكر ما فرزندان آدم نيز بركند. لباسى كه عيبهاى بشر را مى‏پوشاند. آن لباسي كه عيبهاى معنوى انسان را مى‏پوشد لباس تقوا است كه بهترين لباسهاست و نبايد انسان تنها به آن لباسي كه بدنش را مى‏پوشاند اكتفاء كند.
وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِكَ خَيْرٌ- و لباس پرهيزگارى از هر لباسي بهتر است.» مراد از هر لباسي، لباسهايي است كه بدن را مى‏پوشاند، هر چند به آن لباسها نيز بايد توجه داشت.
نتيجه: نياز بدن به لباس، آن قدرها نياز به تفكّر و تعمق ندارد كه نياز روح به جامه تقوا.

[h=2]نخستين قياس، قياس شيطان بود
[/h]قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ (12/اعراف)
(خداوند به ابليس) فرمود: وقتى كه من (به سجده) فرمانت دادم، چه چيز تورا از سجده كردن باز داشت؟ (شيطان) گفت: من از او بهترم، مرا از آتش و او را از گِل آفريدى.

[h=2]نكته‏ها:
[/h]دليل سجده‏ى فرشتگان بر آدم، فرمان خداوند و لياقت ذاتى انسان بود نه جنسيّت و ساختمان وجودى او.
امام صادق(عليه السلام) به ابوحنيفه فرمود: «لا تقس فان اول من قاس ابليس»، قياس مكن كه نخستين قياس كننده شيطان بود.(نور الثقلين، ج 2، ص 6)
در حديثي مى‏خوانيم: شيطان كه سوگند خورد از چهار طرف در كمين انسان باشد تا او را منحرف يا متوقّف كند، فرشتگان از روى دلسوزى گفتند: پروردگارا! اين انسان چگونه رها خواهد شد؟ خداوند فرمود: دو راه از بالاى سر و پايين باز است و هر گاه انسان دستى به دعا بر دارد، يا صورت بر خاك نهد، گناهان هفتاد ساله‏اش را مى‏بخشايم.

شيطان در مقام توجيه نافرمانى خود، با مغلطه و قياسى نابجا ادّعا كرد: من از آدم برترم، زيرا من از آتشم و آدم از خاك، گرچه هر كدام منشأ اثرى خاص مى‏باشند، اما در حقيقت او با اين ادعاى غلط، به جاى اطاعت از فرمان خداوند حكيم و توجه به جايگاه آدمى نزد خداوند، «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» (بقره 30) و ناديده گرفتن روح الهى در انسان، «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» (حجر، 29) در مقابل فرمان خداوند گردنكشى كرد. چنان كه بسيارى از ما نيز در بسيارى موارد، احكام و دستورات دينى را بدون توجّه به حكمت و فلسفه‏ى آن، به ظاهر با عقل خود مى‏سنجيم و چون دليل آشكارى براى آن نمى‏يابيم، آن را نمى‏پذيريم و بدان بى‏اعتنا مى‏شويم، يا در برخى موارد از مقايسه‏ى موضوعاتِ متشابه با يكديگر، حكم يكسانى براى همه‏ى آنها صادر مى‏كنيم.
لذا در مورد "شيطان" كه در روايات مى‏خوانيم او نخستين كسى بود كه قياس كرد، نكته‏اش اين است كه او آفرينش خود را از نظر مادى با آفرينش آدم، مقايسه نمود و برترى آتش را در پاره‏اى از جهات، بر خاك دليل بر برترى همه جانبه گرفت، بدون اينكه به ساير امتيازات خاك و از آن بالاتر به امتيازات روحانى و معنوى آدم توجه كند، و به اصطلاح از طريق "قياس اولويت"، قياسى كه بر پايه تخمين و گمان و مطالعه سطحى و نامحدودش قرار داشت، حكم به برترى خود بر آدم نمايد، و حتى فرمان خدا را به خاطر همين قياس باطل زير پا بگذارد! جالب اينكه در بعضى از روايات كه از امام صادق(عليه السلام) در كتب شيعه و اهل تسنن هر دو نقل شده است مى‏خوانيم:
«من قاس امر الدين برأيه قرنه اللَّه تعالى يوم القيامة بابليس‏»، كسى كه امر دين را با قياس بسنجد، خداوند در روز قيامت او را با ابليس، قرين خواهد كرد.(تفسير المنار، ج 8، ص 331 و نور الثقلين، ج 2، ص 7)

[h=2]نتايجي كه از آيه مي گيريم:
[/h]1 - قبل از صدور حكم، محاكمه و بازپرسى لازم است. «قالَ ما مَنَعَكَ»
2 - شيطان، پايه‏گذار نافرمانى و گناه است. «ما مَنَعَكَ» ... «إِذْ أَمَرْتُكَ» چون اوّلين نافرمانى توسّط او صورت گرفت.
3 - عقاب بدون بيان قبيح است، تا حكمى و مطلبى بيان نشده، بازخواست و مجازات نمى‏توان كرد. «قالَ ما مَنَعَكَ» ... «إِذْ أَمَرْتُكَ»
4 - شيطان در برابر خدا ايستاد، نه در برابر حضرت آدم. «إِذْ أَمَرْتُكَ» چنان كه در آيه‏ى ديگر مى‏خوانيم: «فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ» (كهف، 50)
همين كه حضرت آدم از تسلّط شيطان بر انسان آگاه شد، رو به درگاه خدا آورده و ناله زد. خطاب رسيد: ناراحت نباش، زيرا من گناه را يكى و ثواب را ده برابر حساب مى‏كنم و راه توبه هم باز است.

5 - شيطان نيز همچون انسان داراى تكليف و اختيار است. «ما مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ ...»
6 - ميزان، اطاعت امر خداست. سنّ و نژاد و سابقه و ... هيچ كدام معيار نيست. «إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ ...»
7- در قضاوت، به مجرمان نيز فرصت اظهارنظر بدهيم. «قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ»
8- ناديده گرفتن بعد ملكوتى انسان و تنها چشم دوختن به جسم او كه مرام و مسلك مادّيين مى‏باشد، شيطان‏صفتى است. «قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ»
9 - خودبرتربينى مى‏تواند مخلوق را به جبهه‏گيرى در مقابل خالق و دار مى‏كند. «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ»
10- قبول خالقيّت خدا به تنهايى كافى نيست، اطاعت و تسليم هم لازم است. «خَلَقْتَنِي» ... «خَلَقْتَهُ» شيطان، خالقيّت خدا را پذيرفته بود، ولى از او اطاعت نكرد.
11 - نژادگرايى، از ارزشهاى شيطانى است. «خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ»
12- شيطان در برابر فرمان روشن و صريح خداوند، به سليقه شخصى خود عمل كرد و به اصطلاح، اجتهاد در برابر نص نمود. «إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ» ... «خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ ...»
13- شيطان، از قياس استفاده كرد كه اساس علمى ندارد، بلكه بر مبناى گمان است. «خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»
شيطان فريبتان ندهد!
قالَ فَبِما أَغْوَيْتَني‏ لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ(16) ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرينَ (17)
شيطان گفت: «پس چون مرا گمراه كردي، من هم براى [فريفتن‏] آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست.(16) سپس از پيش رو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان مى‏روم و بيشتر آنها را شكرگزار نخواهى يافت!» (17)
شيطان اگر بتواند، مانع ايمان انسان مى‏شود و اگر نتواند، راه‏هاى نفاق و ارتداد را مى‏گشايد و اگر موفّق نشود، با ايجاد شك و ترديد و وسوسه، انسان را به گناه سوق مى‏دهد تا از ايمان و عبادتش لذّت نبرد و كار خير برايش سنگين و با كراهت جلوه كند.

همين كه حضرت آدم از تسلّط شيطان بر انسان آگاه شد، رو به درگاه خدا آورده و ناله زد. خطاب رسيد: ناراحت نباش، زيرا من گناه را يكى و ثواب را ده برابر حساب مى‏كنم و راه توبه هم باز است. (تفسير نورالثقلين‏)
شيطان اگر بتواند، مانع ايمان انسان مى‏شود و اگر نتواند، راه‏هاى نفاق و ارتداد را مى‏گشايد و اگر موفّق نشود، با ايجاد شك و ترديد و وسوسه، انسان را به گناه سوق مى‏دهد تا از ايمان و عبادتش لذّت نبرد و كار خير برايش سنگين و با كراهت جلوه كند.
در روايات متعدّد، صراط مستقيم(در آيه 16)، به اهل بيت(عليهم السلام) و ولايت على(عليه السلام) تعبير شده است.(تفسير فرقان‏)
و در روايتى كه از امام باقر(عليه السلام) نقل شده: تفسير عميقترى براى اين چهار جهت ديده مى‏شود، آنجا كه مى‏فرمايد: «منظور از آمدن شيطان به سراغ انسان از "پيش رو" اين است كه آخرت و جهانى را كه در پيش دارد در نظر او سبك و ساده جلوه مى‏دهد، و منظور از "پشت سر" اين است كه آنها را به گردآورى اموال و تجمع ثروت و بخل از پرداخت حقوق واجب به خاطر فرزندان و وارثان دعوت مى‏كند، و منظور از "طرف راست" اين است كه امور معنوى را به وسيله شبهات و ايجاد شك و ترديد، ضايع مى‏سازد، و منظور از "طرف چپ" اين است كه لذات مادى و شهوات را در نظر آنها جلوه مى‏دهد.(تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 403)
و نيز در حديثي مى‏خوانيم: شيطان كه سوگند خورد از چهار طرف در كمين انسان باشد تا او را منحرف يا متوقّف كند، فرشتگان از روى دلسوزى گفتند: پروردگارا! اين انسان چگونه رها خواهد شد؟ خداوند فرمود: دو راه از بالاى سر و پايين باز است و هر گاه انسان دستى به دعا بر دارد، يا صورت بر خاك نهد، گناهان هفتاد ساله‏اش را مى‏بخشايم. ( تفسير كبير فخر رازى.)

⬅️ پیام هایی از آیات 16 تا 20 سوره اعراف

نافرمانى و گناه خود را به تقدیر و قضا و قدر الهى نسبت دادن، كارى شیطانى است. «قال فبما اغویتنى»

ابلیس مهلت خواست تا انتقام بگیرد، نه آنكه توبه كند. «أنظرنى، لاقعدنّ...»

ابلیس به جاى تشكّر از خداوند، گستاخى كرد. «انّك من المنظرین، لاقعدنّ لهم...»

شیطان، انسان را موجودى منفعل و اغواپذیر مى‏داند. «لاقعدنّ لهم...»

شیطان، دشمن قسم خورده انسان است. «لاقعدنّ...» چنانكه در جاى دیگر مى‏گوید: «فبعزّتك لاغویّنّهم اجمعین»

انسان به طور فطرى سالك راه حقّ ومستقیم است. «لاقعدنّ‏لهم صراطك‏المستقیم»

ابلیس نیز اقرار دارد كه راه مستقیم راه خداوند است. «صراطك المستقیم»

شیوه‏هاى اغفال ابلیس، متعدّد و مختلف است. «من بین ایدیهم ومن خلفهم و...»

شیطان، هم صراط مستقیم را مى‏شناسد، «صراطك المستقیم» هم راه‏هاى وسوسه و هجوم و غلبه را، «لآتینّهم من بین...» هم شاكرین و ناسپاسان را. «و لاتجد اكثرهم شاكرین»

هدف وآرزوى شیطان، ناسپاسى انسان است.«ولاتجد اكثرهم شاكرین» بنابراین پیروى از شیطان، ناسپاسى خداست وانسان سپاسگزار، در راه‏مستقیم است.

گرچه ابلیس در مسیر راه مستقیم كمین كرده و دائماً وسوسه مى‏كند، ولى گنهكار خود به دنبال شیطان مى‏رود و جهنّمى مى‏شود. «لمن تبعك»

منحرفین به قدرى زیادند كه دوزخ را پر مى‏كنند، «لاملئنّ» ولى افراد سالم و پاك و سپاسگزار كم هستند، چنانكه در آیه 10 خواندیم: «قلیلاً ما تشكرون»✔️

پیروى از شیطان، موجب همنشینى با او در جهنم است. «لمن تبعك منهم لاملانّ جهنّم منكم اجمعین»

ابتدا موارد مجاز و راه‏هاى صحیح را باز كنید، سپس موارد ممنوع را گوشزد كنید. «فكُلا... لاتقربا»

نزدیك شدن به حرام و مناطق ممنوعه‏ى احكام الهى، آلودگى به گناه را به دنبال دارد. «لاتقربا... فتكونا...»

با بودن راه مجاز «فَكُلا»، راه ممنوعه رفتن ظلم است. «فتكونا من الظالمین»

شیطان، حتّى خوبان را هم رها نمى‏كند. «فوسوس لهما» امّا هیچ سلطه‏اى بر مخلصین ندارد. «الاّ عبادك منهم المخلَصین»

نهایت كار شیطان، وسوسه است نه اجبار، نشان دادن راه انحرافى است، نه اصرار. «فوسوس لهما»

نتیجه‏ى ارتكاب گناه و خلاف، رسوایى است. «لیُبدى... سوءاتهما»

رسوایى، كشف حجاب و برهنگى، از اهداف شیطان است. «لیُبدى... ما وُرى»

شیطان از راه آرزوها، انسان را فریب مى‏دهد. «ما نهاكما ربّكما... الاّ اَن تكونا ملَكین او تكونا من الخالدین» (آرزوى انسان، زندگى ابدى در فضایى آرام و فرشته‏گونه است، لذا شیطان گفت: اگر از آن درخت بخورید، به آرزوى خود رسیده و زندگى دائم و به دور از مزاحمت و اضطراب خواهید داشت، و با استفاده از غرائز و تمایل انسان به رفاه و ابدیّت، او را وسوسه كرد.)

از تفسیر نور حاج آقا قرائتی

⬅️ پیام هایی از آیات 21 تا 25 سوره اعراف

⬅️ پیام هایی از آیات 26 تا 30 سوره اعراف

پیامهای قرآنی سوره مبارکه فصلت آیات 12 الی 20

خداوند آسمان را هفت طبقه قرار داده است. «فقضاهنّ سبع سموات»
در نزد قدرت خداوند، آفرینش زمین با آفرینش آسمان‏هاى هفت‏گانه تفاوتى نمى‏كند. هر دو را در دو مرحله آفریده است. «فقضاهنّ... فى یومین»
⭐️مقدّرات الهى در دسترس هیچ كس قرار نمى‏گیرد و حكیمانه و عادلانه است. «ذلك تقدیر العزیز العلیم»

براى اصلاح متكبّر، انذار ضرورى است. «انذرتكم»
انبیا هر بشارت و انذارى كه داشتند از طرف خداوند بود. «فقل انذرتكم»
همه‏ى كیفرها در آخرت نیست. «مثل صاعقة عاد...»
قهر الهى بعد از اتمام حجّت است. «اذ جاءتهم الرسل»

پیامبران و مبلغان دینى باید در جامعه حضور فعال داشته و از هر سو تلاش نمایند. «اذ جاءتهم الرسل من بین ایدیهم و من خلقهم»

استكبار، مایه‏ى هلاكت است. «صاعقة عاد... فاستكبروا»
تكبّر انسانِ ضعیف در برابر خداوند قهار كاملاً نابجاست. «استكبروا... بغیر الحقّ»
⭐️ داروى مبارزه با خود برتربینى، توجّه به قدرت الهى است. «من اشدّ منّا قوّة... الّذى خلقهم هو اشدّ منهم»

عوامل طبیعت، مأموران اجراى فرمان خداوند هستند. «فارسلنا علیهم ریحاً»
علّت عذاب الهى، عملكرد خود مردم است. «كانوا بآیاتنا یجحدون - فارسلنا»
با اراده‏ى خداوند نقش سازنده‏ى باد، به نقش سوزنده تبدیل مى‏شود. «ریحاً صرصرا»
قهر الهى، گاهى در یك لحظه قومى را نابود مى‏كند و گاهى به تدریج و در چند شبانه روز. «فى ایّامٍ»

/☀️ حوادث خوب و بد كه در طول روز یا شب اتفاق مى‏افتد، آن روزها و شب‏ها را به مبارك و نحس تقسیم مى‏كند. «ایّام نحساتٍ»
تلخى‏هاى دنیا نسبت به آخرت در حدّ چشیدن است. «لنذیقهم»❗️

كفر برخى انسان‏ها، بدون تأمل، بدون دلیل و فورى است. «فاستحبّوا...» (حرف «فاء» نشانه‏ى عجله در كفر است.)
انسان، آزاد و انتخابگر است. «فاستحبّوا العمى‏ على الهدى...»
كفر، كوردلى است. «العمى‏»
كفر سریع، قهر سریع را به همراه دارد. «فاستحبّوا... فاخذتهم»
خداوند قبل از عذاب، اتمام حجّت مى‏كند. «فهدیناهم... فاخذتهم»
خوار كردن انبیا خوارى قیامت را به دنبال دارد. «عذاب الهون»
بدتر از غفلت و كفر، استمرار آن است. «كانوا...»
قهر یا لطف خداوند، نتیجه‏ى عملكرد خود انسان است. «یكسبون»

رمز نجات، ایمان و تقوا است. «و نجّینا الّذین آمنوا و كانوا یتّقون»
⭐️ایمان، نیاز به تجدید ندارد، ولى تقوا در هر لحظه و نسبت به هر فكر، عمل، سخن و تصمیمى مطرح است.
(«آمنوا» ماضى ولى «یتّقون» مضارع آمده است)

بازگویى صحنه‏هاى قیامت، عامل انذار و تربیت است. (قرآن، پیامبر را مأمور مى‏كند تا چنین روزى را به یاد مردم بیاندازد) «و یوم...»
كسانى به سوى دوزخ روانه مى‏شوند كه دشمنى آنان با خدا و دین ثابت شده باشد. «یحشر اعداء اللّه الى النار»
انسان با كفر و لجاجت، دشمن خدا مى‏شود. «اعداء اللّه»
كفّار علاوه بر چشیدن عذاب دنیوى، به عذاب دوزخ نیز گرفتار مى‏شوند. «یحشر... الى النار»
دوزخیان از پراكنده شدن و فرار در مسیر حركت به طرف دوزخ بازداشته مى‏شوند. «یوزعون»
✋ اعضاى بدن از عملكرد انسان آگاهند. زیرا تا آگاه نباشند نمى‏توانند در قیامت گواهى دهند. «شهد علیهم سمعهم...»❗️
معاد جسمانى است. «سمعهم و ابصارهم»

⬅️ پیام هایی از آیات 31 تا 35 سوره اعراف

مسجد كه پایگاه مسلمین است، باید آراسته، زیبا و با جاذبه باشد. «خذوا زینتكم عند كلّ مسجد»

بهترین وزیباترین لباس، براى بهترین مكان است.«خذوا زینتكم عندكلّ مسجد»

اسلام، هم به باطن نماز توجّه دارد، «فى صلاتهم خاشعون» [مؤمنون، 2] ، هم به ظاهر آن. «زینتكم عند كلّ مسجد» آرى، در اسلام، ظاهر و باطن، دنیا و آخرت بهم آمیخته است.

زینت، اگر چه در نماز فردى هم ارزش است، اما در اجتماع و مسجد، حساب ویژه‏اى دارد. «عند كلّ مسجد»

اوّل نماز، آنگاه غذا. «عند كلّ مسجد و كلوا و اشربوا» اوّل توجّه به روح و معنویّت، آنگاه توجّه به جسم.

صرفه‏ جویى، محبوب خداوند است و بهره‏گیرى از زینت و غذا باید دور از اسراف باشد. «ولا تسرفوا انّه لا یحبّ المسرفین»

پیامبر، مسئول مبارزه با بدعت‏ها است. «قل مَن حرّم»

اسلام، با زهد نابجا وریاضت نامشروع ورهبانیّت، مخالف است. «قل‏مَن‏حرّم»

اصل در بهره‏گیرى از زینت‏ها و طیّبات، مباح بودن است، مگر دلیلى خاص بر حرمت آنها باشد. «مَن حرّم»

استفاده‏ ى مناسب از زینت و ترغیب مردم به آن، ارزشمند است. «زینة اللّه» زیرا زینت به خدا نسبت داده شده است.

راه رسیدن به خدا، ترك امور حلال و طیّب نیست، بلكه استفاده‏ى بجا و رعایت قسط وعدل است. «قل مَن حرّم زینة اللّه...»

اسلام، هماهنگ با فطرت و آیین اعتدال است، به نیازهاى طبیعى پاسخ مثبت مى‏دهد، آنچه را مفید است حلال مى‏شمرد و از آنچه ضرر دارد نهى مى‏كند. «مَن حرّم... أخرج لعباده»

زینت، همچون غذا، مورد نیاز انسان است. (زینت در كنار خواركى‏ها مطرح شده است) «زینة اللّه... و الطیّبات من الرّزق»

هدف اصلى از آفریدن نعمت‏ها، استفاده و برخوردارى مؤمنان است، گرچه كافران نیز بهره‏مى‏برند. «قل هى للّذین آمنوا فى الحیاة الدنیا» البتّه در جاى دیگر مى‏فرماید: «انّا جعلنا ما على الارض زینة لها لنبلوهم أیّهم احسن عملاً» [كهف، 7 ] هرچه را روى زمین است، زینت آن قرار دادیم تا آنان را بیازماییم كه كدام یك بهتر عمل مى‏كنند.

در بهره‏بردارى از نعمت‏هاى دنیوى، مؤمن و كافر یكسانند، ولى كامیابى قیامت مخصوص مؤمنان است. « للّذین آمنوا خالصة یوم القیامة»

علم وعالم، جایگاه ویژه‏اى نزد خدا دارند. «كذلك نفصّل الایات لقوم‏یعلمون»

تحریم‏هاى الهى، در مسیر تربیت ورشد وتكامل انسان است. «حرّم ربّى»

حلال‏ها بسیار است، ولى حرام‏ها اندك و محدود كه موارد آن در قرآن و روایات بیان شده است. «انّما حرّم... ان یقولوا على اللّه ما لاتعلمون»

گناه، گناه است و قبح ذاتى و عقلى دارد، گرچه مردم نفهمند. «وما بطن»

مشركان، براى اعتقاد خود استدلالى ندارند. «لم ینزّل به سلطاناً»

در تبلیغ و نهى از منكر، ابتدا راههاى حلال و معروف ارائه شود، سپس نهى از منكرات و اعلام كارهاى حرام. (آیه قبل حلال‏ها را بیان كرد، این آیه محرّمات را). «قل من حرّم زینة اللّه... انّما حرّم ربّى»

برهان و استدلال، نوعى افاضه و لطف الهى است كه بر عقل و جان القا مى‏شود. «ما لم‏ینزّل به سلطاناً»

استناد هر چیز به خداوند باید متّكى بر علم ودلیل باشد. «ما لم‏ینزّل به سلطاناً» آرى، هرگونه ادّعایى خصوصاً در مورد هستى باید با دلیل و منطق باشد.

به دنیا و عناوین آن مغرور نشویم و از حرام‏ها پرهیز كنیم. «انّما حرّم ربّى... لكلّ اُمّة أجل»

در هستى، هیچ تحوّلى، تصادفى و خارج از تدبیر و نظم دقیق وحساب شده‏ى الهى نیست. برامّت‏ها نیز قوانینى حاكم است. «لكلّ اُمّة أجل»

فرصت و امكاناتى كه در دست ماست، رفتنى است، پس تا حدّ توان، صحیح‏ترین استفاده را بكنیم. «لكلّ اُمّة أجل»

ستمگران، مهلت الهى را نشانه‏ى لطف او بر خود ندانند. «لكلّ اُمّة أجل» زیرا زمان آنان هم سرخواهد آمد، چنانكه در جاى دیگر مى‏خوانیم: «جعلنا لمهلكهم مَوعداً» [كهف، 59]

مجاهدان راه خدا، به خاطر سلطه‏ى طاغوتیان، گرفتار یأس نشوند. تلاش كنند، چون طاغوت‏ها نیز رفتنى هستند. «لكلّ اُمّة أجل»

پیوسته گروه‏هایى به قدرت مى‏ رسند، آزمایش مى‏شوند و محو مى‏ گردند. «فاذا جاء أجلهم لایستأخرون ساعة و لایستقدمون»

از تفسیر نور حاج آقا قرائتی

⬅️ پیام هایی از آیات 36 تا 40 سوره اعراف

از سنّت‏هاى الهى، ارسال رسولان براى بیان وحى الهى است. «یأتینّكم... یقصّون علیكم آیاتى»

از راههاى نفوذ و تأثیر سخن، سنخیّت پیام‏آور با خود مردم است. «منكم»

انسان، آزاد و داراى اختیار است و سرنوشتش در گرو گرایش و عمل خود اوست. «فمن اتّقى و أصلح»

متّقى، اصلاح‏گر و داراى فعّالیّت مثبت است، نه گوشه‏گیر. «اتّقى وأصلح»

تقوا و خودسازى باید قبل از اصلاح دیگران باشد و اصلاح‏گران باید خود متّقى باشند. «اتّقى وأصلح»

مؤمنان و پیروان واقعى انبیا، آنانند كه اهل تقوا و اصلاح باشند. «یاتینّكم رسل... فمن اتّقى و اصلح» و نفرمود: «فمن آمن بهم»

آرامش حقیقى در سایه‏ى تقوا و اصلاح است. «اتّقى و اصلح فلا خوف علیهم»

پیامد تكذیب، تكبّر و سرپیچى از انبیا، عذاب ابدى و دوزخ است. «استكبروا... اصحاب النّار... فیها خالدون»

تكذیب و افترا بر خدا و بدعت‏گذارى، از بزرگ‏ترین ستم‏هاست. «فمن أظلم»

هر انسانى داراى نصیب و بهره‏اى ثبت شده و حتمى در دنیاست. «ینالهم نصیبهم من الكتاب»

فرشتگانى مأمور قبض روح هستند. «رسلنا یتوفّونهم»

روح، تمام حقیقت انسان است. «یتوفّونهم» و نفرمود: «یتوفّون انفسهم»

انسان، با دیدن نشانه‏هاى مرگ، از خواب غفلت بیدار مى‏شود و با مأموران قبض روح گفتگو دارد، ولى چه سود؟ «یتوفّونهم قالوا... قالوا»

اوّلین مرحله‏ى بازپرسى انسان، از لحظه‏ى مرگ آغاز مى‏شود. «أین ما كنتم»

از اولینّ سؤالها در قیامت، سؤال از معبود است. «أین ما كنتم تدعون»

غیر خدا، سرابى بیش نیست و مشركان هنگام مرگ، به پوچى تمام معبودها اقرار مى‏كنند. «قالوا ضلّوا عنّا»

اوّلین قاضى در قیامت، وجدان انسان است. «شهدوا على انفسهم انّهم كانوا كافرین»

در بهشت، كینه و دشمنى نیست، سراسر صلح و صفاست ولى در جهنّم، افراد یكدیگر را لعن و نفرین مى‏كنند. «لَعَنت أختها» چنانكه در آیه 25 سوره‏ى عنكبوت مى‏خوانیم: «یكفر بعضُكم ببعض و یَلعَنُ بعضُكم بعضاً»

جنّ نیز مانند انسان، تكلیف دارد و گنهكاران هردو سرنوشتى مشابه دارند و در یك دوزخ قرار مى‏گیرند. «الجنّ والانس فى النار... لعنت اختها»

كفّار، یكباره وارد دوزخ نمى‏شوند، بلكه به ترتیب و نوبت. «كلما دخلت»

ولایت‏ها، محبّت‏ها و حمایت‏هاى غیر الهى، در قیامت به كینه و نفرین و دشمنى تبدیل مى‏شود. «لعنت اُختها»

در قیامت، همه مى‏كوشند گناه خود را به گردن دیگرى اندازند یا براى خود شریك جرم پیدا كنند. «هؤلاء اضلّونا»

گاهى انسان كیفرهایى مى‏بیند كه خود آگاه نیست. «ولكن لا تعلمون»

در قیامت رهبران گمراه، پیروان خویش را شریك خود در عذاب مى‏دانند. «قالت اولاهم لاخراهم...»

پیروان شرك براى رهایى از عذاب مضاعف، هیچ مزیّتى بر سران خویش ندارند. «فما كان لكم علینا من فضل»

سرنوشت انسان حتّى در باور دوزخیان، در گرو عملكرد خود اوست. «فذوقوا العذاب بما كنتم تكسبون»

اعمال و رفتار انسان، در نزول رحمت الهى و عدم نزول آن مؤثّر است. «كذّبوا بآیاتنا و استكبروا عنها لا تفتّح لهم ابواب...»

تكذیب آیات الهى و نپذیرفتن معارف دین، سبب مسدود شدن تمام درهاى رحمت و ورود به بهشت است. «لا تفتّح لهم ابواب... ولا یدخلون الجنّة»

سنّت الهى، محروم كردن مجرمان از رحمت خویش در قیامت است. «لا تفتّح لهم ابواب... و كذلك نجزى المجرمین»

از تفسیر نور حاج آقا قرائتی

⬅️ پیام هایی از آیات 36 تا 40 سوره اعراف

⬅️ پیام هایی از آیات 41 تا 45 سوره اعراف

⬅️ پیام هایی از آیات 46 تا 50 سوره اعراف

[h=1]توصیه ای زیبا در باب سوره حشر[/h]

[h=2]این سوره كه بیشتر ناظر به داستان مبارزه مسلمانان با جمعى از یهود به نام" یهود بنى نضیر" است و سرانجام منتهى به بیرون راندن همه آنها از مدینه و پاكسازى این سرزمین مقدس شد، از سوره هاى مهم و بیدارگر و تكان دهنده قرآن مجید است، و تناسب بسیار نزدیكى با آخرین آیات سوره قبل دارد كه وعده پیروزى در آن به" حزب اللَّه" داده شده است، و در حقیقت این یك نمونه روشن آن پیروزى است.[/h]


سوره حشر پنجاه و نهمین سوره قرآن جمع آوری شده مرسوم بعد از سوره مجادله و قبل از ممتحنه در جزء بیست و هشتم قرار دارد.
از نظر ترتیب نزول، یکصد و یکمین سوره قرآن با ۲۴ آیه که به اتفاق تمام مورخین و مفسرین در مدینه نازل شده و پانزدهمین سوره ای است که در مدینه نازل گردیده است.
محتواى سوره حشر را مى توان در شش بخش خلاصه كرد:
در "بخش اول" كه تنها یك آیه است و مقدمه اى براى مباحث مختلف این سوره محسوب مى شود سخن از تسبیح و تنزیه عمومى موجودات در برابر خداوند عظیم و حكیم است.
در" بخش دوم" كه از آیه 2 تا آیه 10 (مجموعا 9 آیه) است ماجراى درگیرى مسلمان را با یهود پیمان شكن مدینه بازگو مى كند.
در" بخش سوم" كه از آیه 11 تا 17 را تشكیل مى دهد داستان منافقان مدینه آمده است كه با یهود در این برنامه همكارى نزدیك داشتند.
" بخش چهارم" كه چند آیه بیشتر نیست مشتمل بر یك سلسله اندرزها و نصایح كلى نسبت به عموم مسلمانان است و در حقیقت به منزله نتیجه گیرى از ماجراهاى فوق مى باشد.
" بخش پنجم" كه فقط یك آیه است (آیه 21) توصیف بلیغى است از قرآن مجید و بیان تأثیر آن در پاكسازى روح و جان.
هر کس تمام سوره های مسبحات را پیش از خواب بخواند، نمی میرد تا اینکه حضرت قائم را درک کند و اگر بمیرد در جوار رسول الله خواهد بود
و بالآخره در بخش ششم كه آخرین بخش این سوره است و از آیه 22 شروع و به 24 ختم مى شود قسمت مهمى از اوصاف جمال و جلال خدا و اسماء حسناى او را بر مى شمرد كه به انسان در طریق معرفة اللَّه كمك شایان مى كند. (آیة الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه ، ص ۴۷۹)
ضمنا نام این سوره از آیه دوم آن گرفته شده كه سخن از" حشر" یعنى اجتماع یهود براى كوچ كردن از مدینه، و یا حشر مسلمین براى بیرون راندن آنها به میان آمده است، و از اینجا روشن مى شود كه این حشر ارتباطى با حشر در قیامت ندارد. بعضى نام این سوره را سوره" بنى نضیر" گفته اند، چرا كه قسمت عمده آیاتش پیرامون آنها است.
و بالاخره این سوره نیز یكى از سوره هاى مسبحات است، كه با تسبیح خداوند شروع شده، و اتفاقا پایان آن نیز با تسبیح الهى است.
[h=2]فضیلت تلاوت این سوره[/h] براى این سوره فضیلت بسیار گفته شده از جمله در حدیثى از پیغمبر گرامى صلی الله و علیه و آله مى خوانیم:
من قرأ سورة الحشر لم یبق جنة و لا نار و لا عرش و لا كرسى و لا حجاب و لا السماوات السبع و لا الارضون السبع و الهوام و الریاح و الطیر و الشجر و الدواب و الشمس و القمر و الملائكة الا صلوا علیه، و استغفروا له و ان مات من یومه او لیلته مات شهیدا!:
" هر كس سوره حشر را بخواند تمام بهشت و دوزخ و عرش و كرسى و حجاب و آسمانها و زمینهاى هفتگانه و حشرات و بادها و پرندگان و درختان و جنبندگان و خورشید و ماه و فرشتگان همگى بر او رحمت مى فرستند، و براى او استغفار مى كنند، و اگر در آن روز یا در آن شب بمیرد شهید مرده است"
و در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم: من قرأ اذا امسى الرحمن و الحشر وكل اللَّه بداره ملكا شاهرا سیفه حى یصبح: "هر كس سوره الرحمن و حشر را به هنگام غروب بخواند خداوند فرشته اى را با شمشیر برهنه مامور حفاظت خانه او مى كند"
بدون شك اینها همه آثار اندیشه در محتواى سوره است كه از قرائت آن ناشى مى شود و در زندگى انسان پرتوافكن مى گردد.
[h=2]توصیه ای زیبا در باب سوره حشر[/h] " هر كس سوره حشر را بخواند تمام بهشت و دوزخ و عرش و كرسى و حجاب و آسمانها و زمینهاى هفتگانه و حشرات و بادها و پرندگان و درختان و جنبندگان و خورشید و ماه و فرشتگان همگى بر او رحمت مى فرستند، و براى او استغفار مى كنند، و اگر در آن روز یا در آن شب بمیرد شهید مرده است"
عارف کامل آیة اللّه میرزا محمد على شاه آبادى توصیه زیبایی داشتند و آن اینکه:
«سه آیه آخر سوره مبارکه حشر را تلاوت کنید تا ملکه شما شود ؛ اولین اثرى که از آن مترتب می شود، پس از مرگ و شب اول قبر است. وقتى که آن دو ملک مقرب ازطرف پروردگار براى سؤال و جواب می آیند، در جواب «مَن ربُّک؟»
بگوئى: «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ * هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (آیات 22 تا 24 سوره حشر)
وقتى این طور پاسخ بگویى ملائکه الهى مبهوت و متحیر می شوند، چون این معرفى حق است به زبان حق، نه معرفى حق به زبان خلق.» (نقل از سایت دانشگاه تهران از قول آیت اللّه نصراللّه شاه آبادى،سال 1365)
[h=2]فضیلت سوره های مسبّحات[/h] سوره حشر در گروه مسبحات قرآن قرار گرفته که به طور کلی در مورد فضیلت مسبحات به حدیثی از امام باقر( علیه السلام) اکتفا می نماییم که می فرماید: «من قرأ المسبحات کلها قبل ان ینام لم یمت حتی یدرک القائم (علیه السلام) و ان مات کان فی جوار رسول الله (صلی الله و علیه و آله)»
هر کس تمام سوره های مسبحات را پیش از خواب بخواند، نمی میرد تا اینکه حضرت قائم را درک کند و اگر بمیرد در جوار رسول الله خواهد بود. (در مسیر رستگاری، پژوهشکده امام صادق، ص ۲۳)
[h=2]فضیلت سوره حشر:[/h] در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم: «مَن قَرَءَ الرَّحمنَ وَ الحَشَر اِذا اَمسی و کُلَ الله تَعالی بِدارِهِ مَلِکاً شاهِراً سَیفَهٌ حَتی یُصبِحَ» هر کس سوره حشر و الرحمن را هنگام غروب قرائت کند، خداوند فرشته ای را با شمشیر برهنه مأمور حفاظت خانه او می کند.
در حدیثی دیگر آمده است: « مَن صَلّی اَربَع رکعات یُقرئ فی کُلِ رَکعَتَ الحَمدَ وَ الحَشَر وَ یَتَوَجَهُ الی اَی حاجَه شاءَ ها و طَلَبها قَضاها اللهُ تَعالی، ما لَم تَکُن مَعصیهً» (در مسیر رستگاری، پژوهشکده امام صادق، ص ۲۳)

[h=1]مصادیق صبر جمیل در آموزه های دینی[/h]
[h=2]«صبر جمیل» به معناى «شکیبایى زیبا» است، و آن صبر و استقامتى است که برای خدا صورت گیرد و تداوم داشته باشد؛ یأس و ناامیدى به آن راه نیابد؛ و توأم با بی تابى، شکوه و آه و ناله نگردد. صبر جمیل؛ شکیبایى در برابر حوادث سخت و آزمایش های سنگینی است که نشانه شخصیت و وسعت روح آدمى است.[/h]


«صبر» در لغت، به معنای حبس و در تنگنا و محدودیت قرار دادن نفس است. [1] همچنین به معنای بازداشتن نفس از اظهار بی تابی و بی قراری می باشد. [2]
در علم اخلاق برای صبر معانی مختلفی بیان شده است:
۱. صبر عبارت است از: وادار نمودن نفس به انجام آنچه كه عقل و شرع اقتضا می كنند و بازداشتن از آنچه عقل و شرع نهی می كنند. [3]
۲. صبر یعنی ثبات و آرامش نفس در سختی ها و بلاها و مصائب، و پایدارى و مقاومت در برابر آنها، به طورى كه از گشادگى خاطر و شادى و آرامشى كه پیش از آن حوادث داشت بیرون نرود، و زبان خود را از شكایت و اعضای خود را از حركات ناهنجار نگاه دارد. [4]
۳. صبر یعنی پایدارى انگیزه دینى در برابر انگیزه هاى نفسانى و شیطانى. [5] به عبارت دیگر؛ صبر؛ یعنی این كه انسان در مقام پیروى از دستورهاى خداوند، در برابر سختى ها و مصیبت ها از جمله وسوسه هاى شیطان، پایدارى و مقاومت كند و از راه طاعت خدا منحرف نشود. گویى نفس انسان پیوسته صحنه كارزار میان لشكریان عقل و جهل است. [6]

امام صادق (علیه السلام) به نقل از پدر بزرگوارشان امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «... به راستى كه هر كس [در برابر ناملایمات] صبر پیشه كند، با بردبارى و شكیبایى خود قدر و منزلت روزه دارِ شب زنده دار، و شهیدى كه در ركاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شمشیر زده است را به دست می آورد
علمای اخلاق صبر را بر سه دسته می دانند که این تقسیم، برگرفته از روایات است. در روایتی امام علی (علیه السلام) به نقل از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «صبر بر سه قسم است: صبر در هنگام مصیبت، صبر بر طاعت و صبر بر ترک گناه» [7]
صبر در برابر مشکلات، ناملایمات، مصیبت ها و ... یکی از راه های رسیدن به قرب الهی است که در قرآن و روایات بر آن تأکید فراوان شده است؛ از این جهت در قرآن کریم دارندگان این صفت؛ یعنی «صابران»، محبوبان خداوند هستند. [8]
طبق بعضی از روایات نتیجه و ثمره صبر گشایش کارها است. [9] امام صادق (علیه السلام) به نقل از پدر بزرگوارشان امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «... به راستى كه هر كس [در برابر ناملایمات] صبر پیشه كند، با بردبارى و شكیبایى خود قدر و منزلت روزه دارِ شب زنده دار، و شهیدى كه در ركاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شمشیر زده است را به دست می آورد».[10]
[h=2]عامل صبر در انسان[/h] به رغم مشکل بودن صبر و تحمّل در برابر ناملایمات، در تمام دوره های تاریخ، به انسان های بسیار شکیبا و با استقامتی برمی خوریم که حوادث تلخ بزرگ هم، اراده شان را متزلزل نساخته است. این افراد، به چند دلیل راه صبر پیش می گیرند: 1. قوّت نفس و اطمینان خاطر که تا حدودی امری طبیعی است و در افراد مختلف فرق می کند، امّا قابل تقویّت و تربیت می باشد؛ 2. امید رسیدن به درجات معنوی و توقع ثواب و عنایت الهی. 3. تسلیم در برابر خواسته های الهی و دل در گرو مهر یار نهادن. قرآن کریم در توصیف این افراد می فرماید: «صابران را نویده ده؛ همانان که چون مصیبتی به آنها رسد گویند ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم.»
[h=2]انگیزه صبر[/h] پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «صبر بر سه قسم است: صبر در هنگام مصیبت، صبر بر طاعت و صبر بر ترک
قرآن به صراحت بر این نکته تأکید می ورزد که صبری مورد ستایش خداوند است که انگیزه اش فقط جلب رضایت و خشنودی خداوند متعال باشد، نه اینکه شخص بخواهد به وسیله آن، کسب شهرت کند یا با صبر و تحمّل سختی ها و شکنجه ها، در نظر دیگران به صورت قهرمان درآید. در آیه ای می خوانیم: «صبرت را فقط برای پروردگارت قرار بده، نه برای احدی غیر از او». باز قرآن در تبیین اوصاف خردمندانِ واقعی می فرماید: «خداوند از این انسان ها فقط به خاطر صبر کردن تجلیل نمی کند، بلکه بزرگ داشت خداوند، بدان جهت است که شکیبایی آنان برای پروردگارشان بوده است.»
[h=2]صبر جمیل[/h] «صبر جمیل» به معناى «شکیبایى زیبا» است، و آن صبر و استقامتى است که برای خدا صورت گیرد و تداوم داشته باشد؛ یأس و ناامیدى به آن راه نیابد؛ و توأم با بی تابى، شکوه و آه و ناله نگردد. صبر جمیل؛ شکیبایى در برابر حوادث سخت و آزمایش های سنگینی است که نشانه شخصیت و وسعت روح آدمى است.
صبر یعقوب در فراق یوسف (علیه السلام)، صبر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در برابر استهزاء و تکذیب و آزار مخالفان، به ویژه تحمل شرایط سخت محاصره در شعب ابی طالب، صبر امام علی (علیه السلام) به مدت 25 سال برای صیانت از کیان اسلام، صبر امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا و صبر زینب کبری (سلام الله علیها) در برابر حوادث روز عاشورا، کوفه و شام. این نوع صبرها از مصادیق روشن صبر جمیل در تعالیم و آموزه های دینی ما است.
و اما یک نکتۀ قابل تامل:
با این همه اوصافی که از شکیبایی و سفارشات آموزه های دینی درباره صبر جمیل گفتیم ولی وقتی با دقت بیشتری به زندگی عموم مردم می نگریم متوجه می شویم که امروزه مردم، صبر جمیل که هیچ، صبر معمولی را هم ندارند. البته مصداق این مسئله به عناوین مخلتف در جامعه نمود پیدا کرده است مثلا افرادی را می بینیم که وقتی می خواهند سوار مترو شوند تا چه اندازه موجبات آزردگی دیگران را فراهم می کنند یا گاهی می بینیم برخی حتی تحمل ایستادن در صف یک نانوایی را هم ندارند.
البته به نظر میرسد به طور کلی در فرهنگ ما هنوز صبوری نهادینه نشده است. امیدواریم که با تاسی به سیره اهل بیت علیهم السلام و عمل به آیات قرآن عمل به این فضیلت بزرگ الهی روزی همه ما گردد. انشاء الله .
پی نوشتها:
[1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص 474
[2]. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق: حسینی ، سید احمد، ج 3، ص 358
[3]. المفردات فی غریب القرآن، ص 474.
[4]. نراقی، ملا محمد مهدی، جامع السعادات، ج 3، ص 280
[5]. غزالى، محمد بن محمد، كیمیاى سعادت، ج 2، ص 345 ـ 346 (با ویرایش)،
[6]. داودى، محمد، اخلاق اسلامى (مبانى و مفاهیم)، ص 92
[7] الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 91
[8]. آل عمران، 146: «... وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرین».
[9] دیلمی، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلى الصواب ، ج 1، ص150
[10]شیخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 198

⬅️ پیام هایی از آیات 51 تا 55 سوره اعراف