سفر

مهمان شدن در شهری که قبلا آنجا درس می خواندیم

انجمن: 

سلام
خسته نباشید
ببخشید ی سوالی داشتم:
کسی ک در ی شهری درس می‌خونه وخوابگاه زندکی می‌کنه بعد اینکه تحصیلش موقت در اون شهر تموم شد اگر یه شب بخواد مهمونی در اون شهری ک درس میخونه سکونت داشته باشه حکم نمازش چیه؟؟؟

سفر در زمان از نظر اسلام

سلام.
سوالی در مورد سفر در زمان دارم که جای خیلی مناسبی واسه پرسیدنش تو این انجمن پیدا نکردم ولی حالا دیگه اینجا میگم. آره سفر در زمان شاید شما هم تا به حال شنیده باشد دیگه که بعضی از دانشمندان نجوم شناس معتقد هستند که میشود در زمان سفر کرد به گزشته یا آینده رفت. در قرآن هم اشاره شده مردان آنجلس که توی غاربودند در حقیقت زمان اونجا متوقف شده بود نمیدونم در تخصصش نیستم منم توی اینترنت سرچ کردم و دیدم و نظریه هایی با تکیه به دلایل علمی هست که در مورد سفر در زمان هست همین!
حالا میخوام نظر اسلام رو در این باره بدونم که آیا ممکنه یا خیر؟ یا معلوم نیست. اگر نمیشود که این همه دلیل دانشمندان دارند حتی تو اینترنت کلیپش رو هم دیدم که چندید نفر رفتند آیده و اومدن مثلا یکیش میگفت که در سال 2019 آمریکا و کره شمالی جنگ میکنند و آمریکا پیروز میشه و اگه در ست یادم باشه در سال 2020 یا 2030 جنگ جهانی سوم اتفاق میوفته خوب ببینیم میشه یا نه ولی اگه بازم نشد که بالاخره شاید دلیل بر این نمیشه که نمیتوان در زمان سفر کرد این همه دانشمند مثل انیشتن ...؟ اگر هم میشه، پس اونوقت میشه که آدم بره به زمان امام حسین و با دشمن بجنگه؟ یا اینکه آدم برگرده عقب و هیچ گاه واسش قیامت نیاد. یا بره گذشته و اعمال خوب انجام بده
میشه یا نمیشه؟

مسافرت همسر و احساس افسردگی

با سلام
من مدت 5 ساله که با همسرم ازدواج کردم و جاصل این ازدواج یک پسره. ما در حال حاضر در خارج از کشور زندگی مبکنبم و زندگی آرامی داریم. من در کارهای بچه داری به خانمم خیلی کمک میکنم و همینطور در تهیه غذا در منزل کمکش مکینم چون میدونم تنهاست و ممکنه احساس خستگی کنه. البته از اخلاق خانمم بسیار راضی هستم و احساس میکنم بیشتر بار احساسی در خانواده رو ایشون تحمل میکنه چون بنظر خودم کمی در روابطمون کمی پر توقع هستم که البته این از میزان عشق و علاقه بنده به خانمم هست.
ما دوستان زیادی اینجا نداریم ولی من همیشه همسرم رو تشویق میکنم که دوستانی پیدا کنه تا از تنهایی در بیاد. در کل زندگی من به رفتن محل کار و ورزش و بعد آمدن به خانه خلاصه میشه. ولی همیشه خانمم رو به سفر بردم و تقریبا هر روز برای خرید و برای اینکه هوایی تازه کنند به بیرون میبرمشون.
همسرم حدود 4 سال بود که به ایران نرفته بود که دلیلش یک سری مسائل اقامتی در اینجا بود البته ما پناهنده نیستیم و بصورت قانونی اینجا زندگی میکنیم. من در خانواده مذهبی بزرگ شدم و طرز فکری تا حدودی سنتی دارم.
این چند وقت احساس کردم که خانمم خسته شده و دائما مبگفت که پدر و مادرش حق دارند که بچه رو ببینید. البته نظر من این بود که پدر مادر ایشون هر چقدر هم حق داشته باشند بر حق پدری من مقدم نیست. من احساس کردم که دوست داره به ایران بره البته ایشون مستیم نگفت که میخواد بره ولی از انجایی که دوست ندارم به ایشون ظلم بشه بهشون پیشنهاد کردم که بره. توقع من این بود که طبق قراری که قبلا داشتیم ایشون با من به ایران بره که البته ایشون پیشنهاد تنها سفر رفتن رو پذیرفت و قرار شد که برای ایشون بلیط تهیه کنم.
من چندین بار به ایشون گفتم که از رفتن پسرم به ایران به تنهایی رضایت ندارم ولی ایشون بروی خودشون نمی آورد برای همین اینطور به من تلقین شد که ایشون دیدار و خوشی بودن با خانواده رو به قیمت تنها ماندن من پذیرقته. من هم بلیط رو برای ایشون تهیه کردم و در جالیکه که ناراحتی خودم رو نمیتونستم پنهان کنم تا فرودگاه همراهیشون کردم و بعد از تحویل بار برگشتم به خانه.
از آنجایی که تمام وقت و زندگیم رو صرف همسر و فرزندم کرده بودم چند روز اول فشار روجی زیادی به من وارد شد تا الان که هفته سوم هست و دوستان خودم رو پیدا کردم و کمی آرام تر شدم. ولی احساس میکنم که نسبت به همسر و فرزندم سرد شدم و احساس میکنم که بعدا ممکنه من رو ترک کنند. و خانواده خود رو به من ترجیح بدن
بعد از رفتن به ایران با ایشون صحبت کردم و بارها اعلام کردن از رفتن به تنهایی خیلی پشیمان هستند و این کار رو تکرار نخواهند کرد. من به ایشون گفتم شما هر موقع خواستید و اراده کردید میتونید برید ایران چون حق شماست که پدر و مادر خودتون رو ببینید ولی من دیگه اجازه نخواهم داد که فرزندم از من دور بشه.

سوالی که برای من پیش امده اینه که آیا عرفا و شرعا و اخلاقا پدر بزرگ و مادربزرگ جق دیدن نوه خود به رغم نارضایتی پدر اون فرزند رو دارند ؟
مشکل دیگه ای که پیش آمده اینه که من در طی این 5 سال برغم اینکه شرایط بسیار مهیاست به هیچ وقت به فکر عیش و نوش و خیانت به همسرم نبودم ولی الان احساس میکنم اشتباه کردم وهر طور که فکر میکنم و اطرافیان رو نگاه میکنم به این نتیجه رسیدم باید از زندگی خودم لذت ببرم ولی میدانم که وررود به این وادی از نظر اخلاقی و شرعی درست نیست و همینطور ممکنه باعث بشه که خانوادم رو ترک کنم. به همسرم هم گفتم شما رفتید مسافرت و من هم جق دارم که با دوستانم به مسافرت برم ولی ایشون اصرار داره که توافق کنیم که دیگه به تنهایی سفر نریم که البته من کمی روی قول خانمم تردید دارم و متاسفانه به ایشون نمیتونم اطمینان کنم. احساس من اینه که بخاطر وفاداری بیش از حد خوبیهای من برای همسرم عادی شده و قدر خانواده دوستی و وفاداری من رو نمیدونه.

متاسفانه کمی از لحاظ روحی بهم ریخته ام و نیاز به مشاوره دارم.

ممنون میشوم که راهنمایی بفرمایید

جنب شدن در سفر و جلوگیری از آن؟

سلام.

من 3ماه دیگه به سفر زیارتی کربلا میرم.
اما این وسط با وجود تمام خوشحالی و شوق یک نگرانی و ناراحتی دارم که از الان که هنوز 3ماه دیگه مونده منو عذاب میده...

اونم اینکه توی این سفر 10 روزه (3روز در راه رفت + 4روز اقامت + 3روز در راه برگشت) اگر در راه جنب شدم تکلیفم چیه ؟؟ نباید نماز بخونم؟
حالا در محل اقامت اگر جنب شدم مطمئنن حمام که هست (البته تجربه اولم هست که میرم دقیق نمیدونم ولی باید باشه حتما)

چه راهی پیشنهاد میدید برای کم کردن جنب و اینکه اگر در راه جنب بشم تکلیف چیه؟ برای نماز باید چه کار کنم؟
سن: 17

باتشکر.

کتاب درباره ی سفر امام رضا (ع) (؟)

به نام خداوند بخشایشگر و مهربان

سلام به شما

من میخوام که داستانی بر اساس سفر امام رضا (ع) به خراسان بنویسم که اگر خدا بخواد و قبول بشه ، بشه اون رو به یک بازی رایانه ای در آورد. منتهی الان میخوام مطالعاتم رو در زمینه ی سفر ایشون شروع کنم.

میخواستم بگم که کتابی که به بهترین نحو یا کتاب هایی که مجموعا به بهترین نحو سفر امام رضا (ع) به خراسان رو توضیح میده ، (فقط همین موقعیت زمانی مد نظرمه) معرفی کنین.

بسیار متشکرم و اگر میشه این رو سریع به من بگین. چون خیلی زود نیاز دارم.

اینفوگرافیك | ۲۸ سؤال درباره سبك زندگی

آسیب‌شناسی سبك زندگی در بیانات رهبر انقلاب اسلامی؛ مطرح‌شده در بیانات در دیدار با جوانان خراسان شمالی ۹۱/۰۷/۲۳


جهت مشاهده در اندازه بزرگتر و کیفیت بیشتر بر روی تصویر کلیک کنید

دریافت تمام تصاویر با حجم 3.0 MB



*▫╔ سفر امام حسین علیه السلام ╗▫* داستان صوتی کودکانه

:Sham: سفر امام حسین :doa(6): :Sham:
.............................................................

[SPOILER]

بچه های عزیز، برای آشنایی بیشتر شما با امام حسین، خلاصه ای از زندگی ایشون رو براتون می گم.
در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت دومین فرزند برومند حضرت على و فاطمه, که درود خدا بر ایشان باد, در خانه وحى و ولایت چشم به جهان گشود.
چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص) رسید, به خانه حضرت على (ع) و فاطمه (س) آمد و اسما را فرمود تا کودکش را بیاورد.
اسما او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.
به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش امین وحى الهى, جبرئیل, فرود آمد و گفت: سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا, این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) که به عربى (حسین) خوانده می شود نام بگذار.
چون على براى تو بسان هارون براى موسى بن عمران است, جز آن که تو خاتم پیغمبران هستى. و به این ترتیب نام پرعظمت حسین از جانب پروردگار, براى دومین فرزند فاطمه (س) انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش, فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد, گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه کشت, و سر آن حضرت را تراشید و هموزن موى سر او نقره صدقه داد.
از ولادت حسین بن على (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى که پیامبر راستین اسلام (ص) درباره حسین (ع) ابراز میداشت, به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.
سلمان فارسى می گوید: دیدم که رسول خدا (ص) حسین (ع) را بر زانوى خویش نهاده او را می بوسید ومی فرمود:
تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى, تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى, تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجت هاى خدایى که نه نفرند و خاتم ایشان, قائم ایشان (امام زمان عج) می باشد.
انس بن مالک روایت می کند: وقتى از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست میدارى, فرمود: حسن و حسین را, بارها رسول گرامى حسن (ع) و حسین (ع) را به سینه می فشرد وآنان را می بویید و می بوسید.
ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است, در عین حال اعتراف میکند که: رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه هاى خویش نشانده بود و به سوى ما می آمد, وقتى به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته, و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است.
عالیترین, صمیمی ترین و گویاترین رابطه معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامى اسلام (ص) خواند که فرمود: حسین از من و من از حسینم.
شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپرى شد, و آن گاه که رسول خدا (ص) چشم ازجهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت سى سال با پدر زیست. پدرى که جزبه انصاف حکم نکرد , و جز به طهارت و بندگى نگذرانید, جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت.
پدرى که در زمان حکومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند, همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند.
در تمام این مدت , با دل و جان از اوامر پدر اطاعت میکرد, و در چند سالى که حضرت على (ع ) متصدى خلافت ظاهرى شد, حضرت حسین (ع) در راه پیشبرد اهداف اسلامى , مانند یک سرباز فداکارهمچون برادر بزرگوارش می کوشید, و در جنگهاى جمل, صفین و نهروان شرکت داشت. و به این ترتیب, از پدرش امیرالمؤمنین (ع) و دین خدا حمایت کرد وحتى گاهى در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض میکرد.
در زمان حکومت عمر, امام حسین (ع) وارد مسجد شد. خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص) مشاهده کرد که سخن میگفت. بلادرنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: از منبر پدرم فرود آى ....
پس از شهادت حضرت على (ع), به فرموده رسول خدا (ص) و وصیت امیرالمؤمنین (ع) امامت و رهبرى شیعیان به حسن بن على (ع), فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع) گوش فرادارند. امام حسین (ع) که دست پرورد وحى محمدى و ولایت علوى بود, همراه وهمکار و همفکر برادرش بود.
چنان که وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ , امام حسن (ع) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتیها را تحمل نماید, امام حسین (ع) شریک رنجهاى برادر بود و چون میدانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین است, هرگز اعتراض به برادرنداشت و حتى یک روز که معاویه, در حضور امام حسن (ع) وامام حسین (ع) دهان آلودهاش را به بدگویى نسبت به امام حسن (ع) و پدربزرگوارشان امیرمؤمنان (ع) گشود, امام حسین (ع) به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاویه بشکند و سزاى ناهنجاریش را به کنارش بگذارد, ولى امام حسن (ع) او را به سکوت و خاموشى فراخواند , امام حسین (ع ) پذیرا شد و به جایش بازگشت, آنگاه امام حسن (ع) خود به پاسخ معاویه برآمد و با بیانى رسا و کوبنده خاموشش ساخت.
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود, به گفته رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و وصیت حسن بن على (ع) امامت و رهبرى شیعیان به امام حسین (ع) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گردید.
امام حسین (ع) می دید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام, بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده, سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامى و قوانین خداوند است و ازاین حکومت پوشالى مخرب به سختى رنج میبرد, ولى نمیتوانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامى پایین بکشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع) نیز وضعى مشابه او داشت.
امام حسین (ع) میدانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد, پیش از هر جنبش و حرکت مفیدى به قتلش میرساند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پیشه ساخت که اگر برمی خاست , پیش از اقدام به دسیسه کشته می شد, و از این کشته شدن هیچ نتیجه اى گرفته نمی شد.
بنابراین تا معاویه زنده بود, چون برادر زیست و علم مخالفت هاى بزرگ نیفراخت , جز آن که گاهى محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد میگرفت و مردم رابه آینده نزدیک امیدوار میساخت که اقدام مؤثرى خواهد نمود.
و در تمام طول مدتى که معاویه از مردم براى ولایت عهدى یزید , بیعت میگرفت , حسین به شدت با او مخالفت کرد, و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولیعهدى او را نپذیرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاویه گفت و یا نامهاى کوبنده براى او نوشت. معاویه هم در بیعت گرفتن براى یزید, به او اصرارى نکرد و امام (ع) همچنین بود وماند تا معاویه درگذشت ...
یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامى تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند و براى این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبیت کند, مصمم شد براى نامداران و شخصیتهاى اسلامى پیامى بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند.به همین منظور, نامه اى به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که براى من از حسین (ع) بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود به قتلش برسان.
حاکم این خبر را به امام حسین (ع) رسانید و جواب مطالبه نمود.
امام حسین (ع) چنین فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید.
آن گاه که افرادى چون یزید (شرابخوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمیکند) بر مسند حکومت اسلامى بنشیند, باید فاتحه اسلام را خواند. (زیرا این گونه زمامدارها با نیروى اسلام و به نام اسلام, اسلام را از بین می برند.)
امام حسین (ع) میدانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است , اگر درمدینه بماند به قتلش میرسانند, لذا به امر پروردگار, شبانه و مخفى از مدینه به سوى مکه حرکت کرد.
آمدن آن حضرت به مکه, همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید, در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت و این خبر تا به کوفه هم رسید. کوفیان ازامام حسین (ع) که در مکه بسر میبرد دعوت کردند تا به سوى آنان آید و زمامدار امورشان باشد.
امام (ع) مسلم بن عقیل, پسر عموى خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفى را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه اى روبرو شد , هزاران نفر به عنوان نایب امام (ع) با او بیعت کردند و مسلم هم نامه اى به امام حسین (ع) نگاشت وحرکت فورى امام (ع) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسین (ع) کوفیان را به خوبى می شناخت , و بی وفایى و بی دینیشان را درزمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست به گفته ها و بیعتشان با مسلم نمی توان اعتماد کرد, ولیکن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوى کوفه حرکت کند.
با این حال تا هشتم ذیحجه, یعنى روزى که همه مردم مکه عازم رفتن به منى بودند. و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می خواست خود را به مکه برساند, آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزى با اهل بیت و یاران خود, از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت, یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده, بلکه علیه او قیام کرده است.
یزید که حرکت مسلم را به سوى کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود, ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران حکومت بنى امیه بود) به کوفه فرستاد.
ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویى و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید وارعاب , آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت و مسلم به تنهایى با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت و پس از جنگى دلاورانه و شگفت, با شجاعت شهید شد.(سلام خدا بر او باد)
و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را علیه امام حسین (ع) برانگیخت و کار به جایى رسید که عده اى از همان کسانى که براى امام (ع) دعوتنامه نوشته بودند, سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسین (ع) از همان شبى که از مدینه بیرون آمد و در تمام مدتى که در مکه اقامت گزید و در طول راه مکه به کربلا, تا هنگام شهادت, گاهى به اشاره, گاهى به صراحت, اعلان می داشت که: مقصود من از حرکت, رسوا ساختن حکومت ضد اسلامى یزید و برپاداشتن امر به معروف و نهى از منکر و ایستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است وجز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدى هدفى ندارم و این مأموریتى بود که خداوند به او واگذار نموده بود, حتى اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیرى خانواده اش اتمام پذیرد.
رسول گرامى (ص) و امیرمؤمنان (ع) و حسن بن على (ع) پیشوایان پیشین اسلام, شهادت امام حسین (ع) را بارها بیان فرموده بودند. حتى در هنگام ولادت امام حسین (ع), رسول گرانمایه اسلام (ص) شهادتش را تذکر داده بود و خود امام حسین (ع ) به علم امامت می دانست که آخر این سفر به شهادتش می انجامد, ولى او کسى نبود که در برابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد, یا از اسارت خانواده اش واهمه اى به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را و شهادت را سعادت می پنداشت. (سلام ابدى خدا بر او باد)
خبر شهادت حسین (ع) در کربلا به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بودکه عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته از رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و امام حسن بن على (ع) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند.
بدینسان حرکت امام حسین (ع) با آن درگیریها و ناراحتی ها احتمال کشته شدنش را دراذهان عامه تشدید کرد. به ویژه که خود در طول راه می فرمود: من کان باذلا فینا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا.
هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد, همراه ما بیاید.
و لذا در بعضى از دوستان این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف سازند. غافل از این که فرزند على بن ابى طالب (ع) امام و جانشین پیامبر و از دیگران به وظیفه خویش آگاه تر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشید.

[/SPOILER]


روزنگار سفر امام خامنه ای به خراسان شمالی

☀سفر امام خامنه ای به خراسان شمالی به روایت تصویر☀


----حال و هوای کربلای امام حسین(ع) چه شکلیه؟(خاطرات)----

سلام بر همگی

از کسانی که به کربلا سفر کرده اند تقضا دارم خاطراتشان را قرار دهند

تا ما که به این سفر نرفتیم بفهمیم

امام حسین(ع) چه شکلیه؟

بهتره بگم چه حسی تو کربلا سامر

او... به آدم دست می دهد:Gol::grye: