خواستگاری

نحوه‌ی رد کردن خواستگار سمج

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام

چطور باید به خواستگار جواب منفی بدیم تا ما رو از ذهنش بیرون کنه و بره سراغ یکی دیگه؟
این مشکل چندین ساله منه که خواستگاران بعد از خواستگاری و شنیدن جواب منفی واکنش های عجیبی از خودشون نشون میدن و درعین حال مدام اصرار می کنند!
مثلا پسر خالم و خالم بعد از اطمینان از منفی بودن جواب با مادرم حسابی دعوا راه انداختن و کار به قهر حدود ده سال کشید!
پسر داییم نامزد داشت و ما به علت دوری خونه هامون از بچگی همدیگر رو ندیده بودیم اما وقتی من به سن ازدواج رسیده بودم رفتیم شهر اونا، اون با اینکه نامزد داشت رفت نامزدش رو طلاق داد و طالب ازدواج با من شد!!! ( یه وقت فک نکنید من سبکم یا چیز دیگه ای، من محجبه ام و خیلی مقید به مسائل شرعی و اهل شوخی با نامحرم هم نیستم تازه بهم میگن دختر مغرور!! پس خطایی از ناحیه من سر نزده که او به نامزدش جفا کرده، بله عرض می کردم ، بعد از طلاق نامزدش خودش و خونوادش همش مطرح کردند و همش جواب رد شنیدند ، پسرداییم تا منو می دید گل از گلش می شکفت!! ولی من هیچ سنخیتی با او نداشتم(نامردیش به نامزدش که بماند) اون اهل ماهواره و اینها بود و نمازم نمی خوند بعد میخواست با من ازدواج کنه!! منم مجبور شدم یه بار بهش حسابی بی محلی کنم بلکه بفهمه دوسش ندارم ، اونم سریع رفت به داییم گفت و بعد هر دو تا یعنی دایی و پسردایی بهم بی محلی کردند تا حالم رو بیارن سرجاش، البته درخواستشون همچنان پابرجا بود

یکی دیگه از پسر دایی هام چندین سال خواستگارم بود در حالی که اهل رفیق بازی و دوست دختر بود و نمازم نمی خوند، اینقدم اعتماد به نفس داشت که نمی گفت بریم خواستگاری میگفت با پیش حلقه بریم کار رو تموم کنیم!!!!! بعد از رد شدن این قضیه هم با اونا رابطمون ریخته بهم، نه من میرم خونه اونا نه اون پسردایی میاد خونه ما گرچه الان زن گرفته

پسر عموم هم که سالها خواستگارم بود اما به دلایل متعدد با اونم همخوان نبودم، حتی خاله های پسر عموم هم بارها خواستگاری رو مطرح کردند . الان رفته زن گرفته ولی کلا خونوادگی با خونواده ما بد شدن، همش دنبال بهونن که رابطه خانوادگی قطع بشه کلا، پسرعموم هم یه طوری نگام میکنه انگار من در حقش جفا کردم

هی،
یکی دیگه هم بودش که فامیل دورمون بود، پدر پسر ازم در جمع خواستگاری کرد، در جمع آقایون جوون، خیلی بده اینجوری از آدم خواستگاری کنند،(ادم سرخ و سیاه میشه تو جمع) با این آقا هم سنخیتی نداشتم و خیلی پرت بود، منم مجبور شدم در جمع به پدر پسر گفتم ببخشید من میخوام درس بخونم، اونام در جا بلند شدند و بدون خداحافظی رفتند و تا چند سال قطع رابطه کردند!! نمی تونستم بگم هر چی بابام میگه، برید به بابام بگید و این حرف ها، چون از انتخاب پدرم برای خودم می ترسیدم بلاخص که از نظر فکری با پدرم تفاوت دارم و اون معتقده بهترین شوهر پولدارترینه و من معتقدم بهترین شوهر مومن ترینه!!!

یه چند تا مورد دیگه هم تو فامیل بوده که بماند.... دیگه خیلی طولانی میشه

الانم یکی هست که منو بیرون دیده و چند سال پیش اومد خواستگاریم، نه ایمان درست و حسابی داره، نه صداقت داره، نه از قد و قیافش خوشم میاد(خب باید به دل بشینه دیگه) در ضمن در خواستگاری دروغ هم گفت و خودشم فهمید دروغش رو فهمیدیم، فقط دوشغله است و وضع مالیش خوبه تقریبا، من چند سال پیش ردش کردم ، اما چند ماه بعد از خواستگاری اول اومد ازم خواستگاری کرد ، دوباره ردش کردم ، فک میکردم تا الان زن گرفته باشه اما مجرده، دوباره داره پیغام میفرسته و واسطه گری میکنه، من دوسش ندارم:Ghamgin: اما اصلا دوست ندارم بهش بی احترامی کنم و دلش یه وقت بشکنه، در ضمن میخوام منو از ذهنش خارج کنه و بره سراغ یکی دیگه، اون میگفت تو با همه دخترایی که باهاشون حرف زدم متفاوتی و سطح درک و فهمت از بقیه بالاتره، من با خیلیا حرف زدم هیچ کس مثل شما نیست! خب زبون می ریخت دیگه، منم مودبانه گفتم ما نمیتونیم با هم خوشبخت بشیم، هی اصرار میکرد چرا،علتش رو بهم بگو، ولی من که نمی تونم بگم مثلا از قیافت بدم میاد!! اون دوباره داره راه باز میکنه که بیاد، چی کار کنم منو فراموش کنه؟ اصلا چی کار کنم که خواستگارهام بعد از جواب رد نه دعوا راه بندازن و نه تجرد چندین ساله پیش بگیرن؟ و هر از گاهی نیان خواستگاری؟ در ضمن وقتی خواستگاری سماجت میکنه مادرم هم منو تحت فشار میزاره برای پذیرش او!!!

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

خواستگارم دلم را بشکست و رفت!

انجمن: 

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:

سلام
من سالهاست برای داشتن همسر خوب دعا کردم،نماز ودعا وخلاصه هرچی بود خوندم،ولی دریغ از یه خواستگار درست وحسابی که به دلم بشینه
با خودم گفتم اینجور که نمیشه،دختر زندگیتو کن،از همه چی گذشتی فقط داری به این چیزا فکر می کنی

تازه داشت فکرم آروم میشد،که سرو کله ی یه خواستگار پیدا شد!
انگار آسمون دهن باز کرده بود این یدونه افتاده بود رو زمین!
از هر نظر که بگید،100 برابر چیزی بود که من همیشه آرزشو داشتم،وکلا شیفته ی کمالاتش شدم
با هم حرف زدیم،گفت بی پولم،گفتم عیب نداره عوضش تحصیلات و شخصیت واخلاق داری
گفت خونه ندارم با بابامینا زندگی کنیم،گفتم عیبی نداره
تازه داشتم پیش خودم میگفتم مهریه هم هرچند تا خودش بگه،سخت نمیگیرم!
تازه همونجا گفتم من عروسی ام نمی خوام بگیرم!
نه اینکه جو گرفته باشتم،از اول هم نذر کردم اگه ان شاءالله ازدواج کنم،بهترین زن دنیا برای شوهرم باشم،اذیتش نکنم،مثل زنای دیگه رو مخش نباشم،به خانوادش محبت کنم،با نداریش بسازم،مایه ی آرامشش باشم و هر چی گفت بگم چشم و.....

خلاصه،اینقدر هم تو جلسه مشتاقانه حرف میزد من گفتم اینم صد درصد خوشش اومده دیگه،رفتند و بعد از یک هفته تماس گرفتن که کلیاتمون به هم نمیخوره!(به همین راحتی!)

خانواده ی اونا نسبت به خانواده ی ما تحصیل کرده تر بودن،دیگه این نقصیر من نیست که خواهر و برادرام تحصیلات عالیه ندارن،مهم اینه با این شرایط من تمام تلاشمو کردم،تو بهترین دانشگاه درس خوندم،نجابت و متانت مو حفظ کردم،با هیچ نامحرمی هم کلام نشدم،عفت و پاکدامنی پیشه کردم

حالا سوالم اینه:
من همیشه از خدا خواستم،تنها مردی که میاد خواستگاری ومن باهاش صحبت می کنم همسرم باشه
(یعنی می گفتم اگه قراره کسی بیاد خواستگاریم که اون تو تقدیرم همسرم نیست اصلا نیاد،دلم نمیخواست حتی همین مقدار هم با مرد نامحرم هم کلام بشم)
من سر جلسه ی خواستگاری از ائمه دعوت کردم بیان تو مجلس،زیارت جامعه خوندم،خلاصه هرکاری از دستم برمیومد انجام دادم
من که تو حال خودم بودم،خدا این آدمو یه راست وارد زندگی من کرد،چرا با وجود اینهمه دعا اینطوری منو امتحان کرد؟
الان از نظر روحی خیلی خسته ام،راهنماییم کنید

وقتی خواستگاری که از همه نظر چیزی بود که من میخواستم،دیگه بقیه خواستگارا که درجشون از این پایین تر باشه از نظر اخلاق وشخصیت به دلم نمیشینه،خیلی اجتماعی بود

اتفاقا وقتی نظرشو راجع به خودم پرسیدم گفت،مودب ومذهبی ومومن وبا وقار ومتین!

از اینجا معلومه هیشکی واسه اخلاق وایمان تره هم خرد نمی کنه،من که دختر بسازی بودم چرا نخواستنم؟غیر اینه که به خاطر مادیات وظاهر ومسائل دنیوی منو رد کردن!

دیگه با چه امیدی دعا کنم؟آیا ممکنه خدا همسر خوبی نصیبم کنه؟میترسم با یه آدم معمولی ازدواج کنم،ولی بعدا این خواستگارم همش یادم بیوفته ،من خوشم نمیاد تو زندگی آیندم با کوچکترین مشکلی،شوهرمو با این خواستگارم مقایسه کنم،چجوری از یادم ببرمش؟

تازه عزت نفسمم اومده پایین،چجوری دوباره شاداب بشم؟افسردگی گرفتم از اونموقع به بعد
خیلی برام دعا کنید

برام دعا کنید به زودی زود با یه مرد خوب وبا شخصیت ومهربون وبا ایمان ازدواج کنم خیلی زود،من از تنهایی خسته ام،دلم میخواد یک مرد خوب وبا ایمان تو زندگیم ازم حمایت کنه،پشتیبانم باشه ومنو به خاطر خودم بخواد

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

خواستگاری از زن در عقد موقت

سلام
پسری با دختر مجرد بالای 30 سال بدون اذن ولی (پس از استفتا و دریافت حکم از مراجع هریک بنا بر صحت ازدواج) ازدواج موقت میکند (صرفا محرمیت) . با توجه به عدم اطلاع اطرافیان و والدین دختر از این ازدواج (که سبب اجازه ورود خواستگار و تحت فشار گذاشتن دختر برای پذیرش خواستگار میشود) حکم شرعی خواستگاری از این دختر برای ازدواج دایم یا موقت تا زمانی که در عقد این پسر هست ( هم برای خواستگار و هم دختر که اجازه ورود خواستگار را میدهد) چیست. اگر شخص ثالثی ازین جریان اطلاع داشته باشد و برای دختر خواستگار بفرستد چه حکمی دارد؟
مرجع پسر آیت الله مکارم و مرجع دختر مقام معظم رهبری.

بر فرض عدم یکسان بودن حکم ها و حرام دانستن مرجع پسر و جایز دانستن مرجع دختر آیا پسر میتواند مانع از خواستگاری شود؟

با تشکر

مکالمه ای در مورد میزان مهریه

سلام.یه مکالمه مینویسم بین داماد و پدرعروس.شما بگین حق را به کدومشون میدیناگر با نظر هر طرف مخالفین دلیلتونو بگین یا بگین اگه شما بودین چه جوابی میدادین.به نظرتون نتیجه این مکالمه چی میشه.ازدواج یا جدایی؟..(گفتگو را مودبانه تر تصور کنین.جوری که از هم دلخور نمیشن هیچکدوم از دوطرف)

پدر عروس:110 تا سکه برای مهریه باشه.

داماد:ولی من تصمیم داشتم 14 سکه مهر کنم.چرا اینقدر زیاد؟

پدر عروس:چون میخایم اگه اتفاقی افتاد یه پشتوانه ای بشه برای دختر.

داماد : یعنی به من اعتماد ندارین که میتونم دخترنو خوشبخت کنم.پس چرا قبول میکنین دخترتونو به من بدین؟یعنی روی زندگی دخترتون 110 تاسکه قیمت گذاشتین اگه اینجوریه که خیلی بیشتر ازینا باید سکه تعیین کنید.چون بیشتر ارزش داره دخترتون.

پدر عروس :نه.بحث اعتماد نیست.به شما اعتماد دارم.ولی حالا کی داده .کی گرفته.

داماد : خب اگه اعتماد دارین.پس چرا این تعداد همون 14 تا باشه.میتونین تحقیق کنین.یا مدت نامزدی را بیشتر کنین.مهریه را باید داد.حقی هست که به گردنمه.باید بدم به زن.اینجوری نیست که بگیم کی داده کی گرفته.

پدر عروس : :Gig::Gig:

داماد : :khandeh!:

دختران کم توقع کشور من!!!

این تاپیکو جهت اطلاع رسانی به پسرانی که هنوز خواستگاری نرفتن یا تازه اولای این راه هستن میزنم.وقتی از خانمهایی که خواستگاریشون میرفتم میپرسیدم : هدفتون از ازدواج چیه یا انتظارتون از همسر ایندتون چیه یا چه چیزی را میخاین تو زندگیتون بهش برسین یا .... با جواب تقریبا مشابه:آرامش روبرو میشدم.میگفتن ما فقط ارامش میخایم یا تنها چیزی که میخایم ارامش داشته باشیم.من با خودم میگفتم چه کم توقع هستن.منکه میتونم ارامش بهشون بدم.چرا نتونم بهشون ارامش بدم.ولی کم کم بعد از شنیدن برخی جوابای منفی متوجه شدم نه بابا ازین خبرا نیست.دخترا ارامش را پیش خودشون اینجوری تفسیر میکنن:پسری که مثل نوکر هر چی بهش گفتن بگه چشم.مثل عابربانک پول بریزه بیرون.همه چیزش اماده باشه... من قبل از اینکه شروع به خاستگاری رفتن بکنم.نظرات یه سری دوستان را میخوندم تو سایت که نوشته بودن دختر پیدا نمیشه برای ازدواج و .... با خودم میگفتم مگه میشه.اینا حتما نرفتن بگردن یا اغراق میکنن.میگفتم من حتما خیلی میگردم تا همسرمو پیدا کنم.الانم همین عقیده را دارم ولی چیزی که فهمیدم و میخام به شما اقا پسری که میخاد بره خاستگاری بگم اینه که اکثر دخترا دنبال همون پسری هستن که با اسب سفید بره دنبالشون.حتی اگه خودشون در اون حد نباشن.پس قبل از خاستگاری رفتن خودتونو برای هرچیزی اماده کنین.که توی روحیتون تاثیر منفی نداشته باشه.من اعتماد بنفسم بالاس برای همین مهم نیست چی بگن.چون خودشون ضرر میکنن.با این حال کمی تاثیر منفی روی من گذاشته.
یه سوال دارم از خانوما:شما واقعا ارامش را توی چی میبینین؟انتظارتون چیه از همسرتون؟

خواستگاری در پارک یا کافی شاپ ؛ چرا؟؟؟

درود بر شما.از خانمهای در شرف ازدواج یه سوال دارم.اقایونم اگه میدونن پاسخ بدن.چرا اکثر خونواده ها میگن جلسه اول خواستگاری تو کافی شاپ باشه؟حتی بعضی ها با پارک مخالفن و میگن چون تو دید عموم هست زشته بهتره برن کافی شاپ.میگن جلسه اول و دوم تو خونه نباشه.من واقعا وقتی یه همچین خونواده هایی را میبینم میگم بهتره که از همین الان خودشونو نشون میدن.خونواده هایی که اینجوری هستن همون بهتر نرم خواستگاری.سوال:چرا اینجوری هستن؟مگه میخایم بخوریم خونشونو؟مگه من در ماه چقدر پول در میارم که بدم پول کافی شاپ بعدشم جواب منفی بگیرم!:khaneh:

توجه کنید" ای دختری که با یه پسر دوستی و بهت گفته دوستت دارم" یه لحظه گوش به حرفم بده

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم

چرا دوست پسر ( دوست دختر ) داری ؟

.

چون مد شده ! ، همه دارند منم دارم

.

همه صف کشیدن دارند خودشون رو از پشت بام میندازند پایین ! میگن مد شده ! میوفتیم میریم بهشت

منم برم بندازم ؟ عقل خودم رو کجا جا گذاشتم؟

.
.
.

[HL]اون دخترهایی که فکر میکنند یه پسری دوستشون داره و باهاشون دوست هست
توجه کنید !
.
توجه کنید !
.

صدا میاد ؟
.

اینا شمارو واسه چند روز میخوان تا به نیاتشون برسند
به قولی خوش باشند

توجه دارید ؟

خیلی دقت کنید و با هر جمله دوستت دارم نبازید

حدود 90 درصد موارد اینطوره[/HL]

جلوگیری از خواستگاری تفریحی !

انجمن: 


با ســـلام؛

خـدا قـوت به همه کارشناسان و دوستان زحمت کش :Gol:

سوال:

چه برخوردی از اول - پشت تلفن- از طرف مـادرِ دختـر مناسب هست؟

( برای جلوگیری از خواستگاری های تفریحی باید چکار کرد؟! )

پیشاپیش ممنون

سربلند باشید

خواستگاری اينترنتی@@@ @@@ همسرگزینی آگاهانه با "همسان گزینی تبیان"

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

با سلام خدمت شما بزرگوار
از طریق نت با کسی اشنا شده ام البته این اشنایی 5 روز است ایشان از هم استانی هایم است و تقریبا شهرهامون یک ساعت باهم فاصله داره. گفتم برای چی باهم اشنا بشیم گفت برای تبادل افکار قصد ازدواج دارم یکی رو میخوام باهاش حرف بزنم درد دل کنیم حالا شغلشو گفته سنش متولد 62 لیسانس دوسال ازم بزرگتر تعداد خانوادشونو تحصیلات وشغل همشونو بهم گفته چون تعداد شون زیاده وپسر اخری هست موقعیت براش پیش نیومده که ازدواج کنه ازم پرسید چه جور مردی رو دوست داری ایشون هم گفتند فقط برام اخلاق مهمه ساده وبی الایش باشه شوهرشوو دوست داشته باشه خانه دار خوبی باشه بچه ها رو خوب تربیت کنه گفتم نماز وروزه اهلش هستی گکفت مگه مسلمان نیستم راستش چند تا عکس خودشو گذاشته اسم وفامیلشم میدونم بهش گفتم میانت با قران چطوره گفت خوبه اما زیاد وقت نمیکنم بخونم گفتم دعای عهد میخونین گفت زیاد گوش میدم اما خودم نمیخونم خوب من چیکار کنم با ادب هم صحبت میکنه چیکار کنم راهنماییم کنید
ممنون

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

آیا خواستگار مرا می پذیرد؟

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

با سلام
آیا با شرایطی که دارم پسری حاضر هست من را به همسری برگزیند
من دختری هستم که متاسفانه شرایط خانوادگیم با دختر های دیگر فرق دارد من یک خواهر عقب مانده دارم و پدر و مادرم نیز مشکل اعصاب دارند که پدرم مشکلش شدیدتر و دارو مصرف میکند
خودم با اعتقاد و اهل عمل به دستورات و احکام اسلام است اعتقادم شاید از حد معمول یه خورده بیشتر باشه اهل مسجد نماز اول وقت رفتن به مجالس مذهبی و کارهای از این قبیل هستم
اما مشکل من اینه تا یکی ازم خواستگاری میکنه بهم می ریزم به خودم میگم کدوم پسره شرایط بد خانواده منو قبول کنه و به خاطر همین اجازه نمیدم کسی بیاد خواستگاریم
پیش خودم میگم خواستگار اگه بیاد و شرایط منو ببینه منصرف میشه پس چه بهتر خودم بگم نه که ضربه نخورم
این فکر خیلی منو اذیت میکنه و باعث میشه خیلی از موقعیت ها که هر دختری داشته باشه من نداشته باشم
از تمام کاربران درخواست دارم نظر بدن و بگن حاضر هستند دختری با شرایط من رو به عنوان همسر انتخاب کنند؟

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol: