خواستگاری

مطرح کردن ازدواج قبلی در ازدواج مجدد

با سلام و احترام
من در دوران عقد از همسرم جدا شدم. قصد ازدواج مجدد دارم. لازم است به همسر جدیدم قبل از ازدواج بگم قبلاً نامزد داشتم؟

چگونه پدر دختر مورد علاقه ام را راضی نمایم؟

با سلام خدمتان دوستان عزیز که این مطلب رو میخونن.
بنده مدت چهار سال هست که در دانشگاه علاقه مند یک خانم محجبه شدم و از طریق واسطه ای از ایشان خواستگاری کردم و ایشان پذیرفتند اما گفتن تا شرایط من جور شود بعد برم خواستگاری چهارسال است که خیلی شختی کشیدم حالا که تقریبا جور شده با خانوادشون مطرح کردن اما پدرشون حتی اجازه نمیدهند ما یک جلسه خواستگاری بریم حتی خانوادشون من و خانوادمو ندیدم اما پدرشون میگوید من کسی رو که نمیشناسم اجازه نمیدم بیان خواستگاری توروخدا اول از همه برام دعا کنید دوستان بعد راهنماییم کنید بعداز چهارسال علاقه هم نمیتونم کلا فراموش کنم.
التماس دعای فراوان

چگونه خواستگار هم کفو داشته باشیم؟

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان ضمن حفظ امانت، جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم، با نام کاربری "مدیر ارجاع سؤالات" درج می شود:


نقل قول:


با سلام وخسته نباشید
می خواستم بدونم چه کار باید کرد که خواستگار هم کفو داشته باشیم؟
من ملاکهایی برای ازدواج دارم اینکه همسرم چطور باشند و چه ویژگی هایی داشته باشه
اما معمولا خواستگارهایی که دارم اکثر این ملاک ها رو ندارند
یا ملاک هایی که برای من مهمه ندارند، اینجور مواقع باید چیکار کنم؟
از یک طرف سن من هم داره بالا میره و طبیعتا کم کم انتخاب های من محدودتر میشه
آیا باید در ملاکهای خودم تجدید نظر کنم یا اینکه قید ازدواج رو بزنم؟

ممنون از شما


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

:Gol:

خواستگاری دختر از پسر

سلام من یک سال پیش با پسری آشنا شدم البته نه دوستی اولش یک آشنایی معمولی بود اون میدونست من اهل دوستی با پسر نیستم بعد از شش ماه دیدم اومد و گفت پدرش قصد نداره خونشون و خراب کنه و بسازه و خدافظی کرد و رفت.اون موقع فهمیدم اونم مث من علاقه مند شده ب من و چون از اون پسرای که اعتقاد داشت باید خونه داشته باشه تا ازدواج کنه پشیمون شده .
بعد از 4 ماه دیدم بهم پیام داده و باز ب بهونه های مختلف حالم و میپرس . از قضا این آقا خانواده پدری منو شناخته بود پدر بزرگ من آدم پولداری بود برای همین یک تصور عجیبی از پولداری از من تو ذهنش هست این بار من ب بهونه های مختلف گفتم که پدر من قبلا ورشکست شدن و....
درضمن این آقا هم یک شغل کارگاهی داره هم میدونم ماشین دارن هم یک تکه زمین ولی بدیش اینکه بشدت دلنگران
آینده و میدونم که واقعا دلش میخواد که ازدواج کنه
میدونم بینهایت دوسم داره و میدونم ترس از آینده و ناامید شدنش از لطف خدا دیگه پا پیش نمیزاره از طرفی ایندفه من فقط علاقه مند بهش نشدم عاشقش شدم
میخواستم ببینم اگه بهش بگم برام اصلا خونه نداشتنش مهم نیس خیلیا اول زندگیشون همه چیز ندارن کار اشتباهیه؟آخه من واقعا بعد ورشکستگی پدرم خیلی چیزا برام عوض شده واقعا پول برام مهم نیس من دنبال عشقم تا امروزم 43 خواستگار داشتم ولی به هیچکدوم حسی نداشتم دیگه به جایی رسیدم که اسم خواستگار میاد دنیا رو سرم خراب میشه و فهمیدم واقعا ازدواج سنتی نمیتونه احساسم و تکون بده

به نظر شما الان چکار کنم؟ (پاسخ منفی از خانواده دختر در خواستگاری)

اولایل امسال بود که با معرفی یکی از اقوام دختر خانمی برای ازدواج به خانواده ما معرفی شد.....
به ظاهر شرایط خوبی داشتن و ما هم برای خواستگاری رفتیم خونشون...
البته من به خاطر تحصیل(دکتری) و شغل تهران هستم و خانواده شهرستان هستن ... خانواده دختر اصالتن همشهری ما هستن...

خب شرایط اولیه مون بهم می خورد فقط خانواده دختر به لحاظ اجتماعی(پدرشون هیات علمی دانشگاه و مسئول هستن) بالاتر از ما بودن (پدر من هم مدرس دانشگاه بودن و الان بازنشسته اند) اما به لحاظ های دیگه تقریبا هم کفو بودیم....(اختلاف سنی 6.5 سال- مدرک دختر خانم لیسانس و من دکتری- از لحاط مالی فکر کنم یک دختر خانم بالاتر ما باشن اما خانواده ساده و متواضعی هستن و....)

4 جلسه در منزل دختر خانم و یک جلسه هم بیرون با هم صحبت کردیم و تقریبا حرفی برای گفتن باقی نمونده بود... خانواده ما پیشنهاد داشتن بقیه مراحل جلو بره (آزمایش، بازدید خانواده دختر و ...)
اما بعد جلسه پنجم خانواده دختر گفتن که دخترشون تردید داره و باید فکر کنه و اگر به نتیجه نرسید استخاره می کنن...

ما خیلی تعحب کردیم بعد تماس گفتن که دختر خانم گفته که ایشان(من) به دلم ننشسته و استخاره هم میانه رو به بد آمده ....
مادرم خیلی باهاشون صحبت کردن اما به نتیجه نرسید...

چند روز بعد پدرم با پدر دختر خانم صحبت کردن، ایشون گفتن که من روز اول از پسر شما خوشم اومد و مادرش هم همینطور ... اما دخترای امروزی را که می شناسید...اجازه بدید دو مرتبه با دخترم صحبت بکنم...

چند روز بعد که پیگیر شدیم... خود پدر دختر تماس گرفتن و گفتن که دخترم متقاعد نشده ....

یک مورد اینکه این 5 جلسه صحبت بین ما حدودا 2.5 ماه طول کشید ... خانواده دختر بین هر جلسه حداقل 15 روز فاصله می انداختن طوری که من بعضی وقتا قیافه دختر خانم را یادم می رفت...ما به این مورد اعتراض کرده بودیم اما اونا می گفتن که تو هر جلسه یه زمان مناسبی برا فکر کردن می خواهند... خب من هم چون درگیر تزم بودم زیاد ایراد نمی گرفتم اما از این فاصله زمانی بین دیدارها زیاد راضی نبودم...

و یک مورد دیگه اینکه معمولا می گن که دختر باید به دلتون بشینه ... اولا که من معنی این جمله را نمی فهمم... بعد به نظرم دختر خانم قیافه مناسبی داشت اما طوری نبود که من برای جلسه بعد خیلی مشتاق باشم...البته پیش خودم استدلال می گردم چون فاصله دیدارها خیلی زیاد میشه اینطور هست و اینکه اگه بعدا بیشتر ارتباط داشته باشیم احتمالا این موضوع حل میشه ..

یک مورد دیگه که مادر دخترخانم به مادرم گفته بودن که دخترم از همون اول همینطور بود و به اصرار ما ادامه می داد که بعد جلسه پنجم هم بازهم همین حسو داشته..
اما من حس نمی کردم که دختر خانم چنین نظری داره چون سوالاتی که ازم می پرسید خیلی موشکافانه و دقیق بود و جلسه آخر هم تعجب کرد که من زیاد سوال نپرسیدم و انتظار داشت بیشتر صحبت بکنیم...(ساعت نزدیک 12 بود من روم نشد بیشتر خونشون بمونم)

تو این مدت ما بیشتر سوالات و دغده های ذهنی مون را از هم می پرسیدیم و صحبت عاطفی خاصی رد و بدل نمی شد... که شاید به همین دلیل ارتباط عاطفی بینمون برقرار نشد...
البته فضایی هم که در خونشون صحبت می کردیم مناسب نبود .....
ذهنم درگیره.... اما بازم چون درگیریه درسی و کاریم زیاده بعضی وقتا یادم می ره....

حالا با جواب رد این خانواده مادرم بهم گفتن می خواهند موارد دیگری را پیگیری بکنن ...

نمی دونم الان چندتا سوال دارم.... اینکه دلیل واقعی رد کردن دختر خانم بعد 5 جلسه صحبت 2 ساعته چیه...

و اینکه با این اوصاف باید از خیر این خانواده بگذرم و برم سراغ موارد دیگه یا نه؟؟؟؟( من معمولا آدمیم که در مورد هر مساله ای خیلی پیگیری و مشورت و... می کنم)
اصلا تو این موارد باید چکار کرد؟

عقد موقت و خواستگاری

سلام وقتتون بخیر
حدود شهریور پارسال بنده با اقایی که خواستگاری رسمی اومدن و قصد حتمی ازدواج داشتیم (بنا به اینکه راحت تر صحبت کنیم و وابستگی های عاطفی بعدش ) به مدت ۱ سال صیغه خوندیم بدون اطلاع والدین با توجه به فتوای اقای مکارم که مطالعه کردیم و اینکه به گناه نیفتیم صورت گرفت و اینکه در این مدت هیچگونه رابطه ای نداشتیم و بکر بودن رعایت شده ولی با توجه به مخالفت والدین و عدم تفاهم بنده نظرم در ادامه محرمیت و ازدواج با ایشون تغییر کرد ولی ایشون از سر لج بازی و یا هر دلیل شخصی مدت باقی صیغه رو نبخشیدن و مشکل من اینجاست من خواستگاران دیگه ای دارم ولی با توجه به اینکه خواستگاری از خانم متاهل حرام هست چه باید بکنم تا این محرمیت تمام بشود؟
مرجع بنده ابتدا اقای بهجت و بعد از فوتشون اقای خامنه ای هستند.ممنون میشم راهنمایی بفرمایید

خواستگاری از دانشجوی رشته پزشکی

سلام
من پارسال دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی در رشته پیراپزشکی بودم که دختری را دیدم و عاشقش شدم ولی اون دانشجوی پزشکی بود و من به همین دلیل از رشته ی پیراپزشکی انصراف دادم و الان یک سال هست که درس خوندم برای کنکور و مطمن هستم که سال دیگه پزشکی قبول میشم و چند مدت پیش از طریق پیج اینستگرام به دختر مورد نظرم پیام دادم و تولدش را تبریک گفتم و اون وانمود کرد که من را نمیشناسه و بعد که مستقیم گفتم که به خاطر شما درس خوندم و انصراف دادم،چیزی نگفت و بعد پیام دادم که نظر شما در رابطه با من چیه ،گفت در مورد کسی که نمیشناسم،نمیتونم نظر بدم و گفتم که میشه بعدا آشنا شد و منو بهتر بشناسین ولی به من بگین که اصلا هیچ حسی نسبت به من دارین یا نه ،که اگر جواب شما نه هست من دیگر هیچ وقت مزاحم شما نمیشم و خانم دکتر گفت:من هیچ حسی نه نسبت به شما و نه نسبت به هیچ کسی دیگر ندارم و من گفتم که دیگر مزاحم شما نمیشم و امیدوارم که زندگی خوبی داشته باشید و بعد جواب داد :شما هم همینطور.
الان سوال من اینه که ایشون منظورشون نه قطعی است یا اینکه من یکبار دیگه بعد کنکور مطرح کنم دوباره یا نه؟
راستی ایشون چند مدت پیش خودشون دوست صمیمی من را در اینستگرام فالو کردند و الان هم خودشون دوست من را بلاک کردند.
راستی این اولین باری بود که من مستقیم به ایشون جسم را گفتم.
حالا به نظر شما چکار کنم ،بیخیال بشم یا دوباره بیان کنم.

از روبرو شدن با خواستگار جدید واهمه دارم

سلام به همه بچه های خوب اسک دین من تازه یک ماهه توی این سایت عضو شدم خوشحالم که با این سایت و شما اسک دینیهای عزیز آشنا شدم

من دختری هستم مجرد و حدودا 30 ساله، که خیلی خواستگار نداشتم توی این ده سال شاید میانگین سالی ۱ یا ۲ تا که تعداد زیادی نیست و مورد مناسبی پیدا نکردم نه اینکه سخت گیر باشم اما کسی که با هم جور در بیایم نبوده ( البته پاسخ منفی هم همیشه از جانب من نبوده) توی این سالها اعتماد به نفسم بسیار اومده پایین و دیگر هیچ تمایلی به آشنا شدن با شخص جدید ندارم دیگر حتی حوصله خواستگاری و این رفت و آمدها را ندارم . از روبرو شدن با آدمهای جدید میترسم. احساس طرد شدن و احساس مورد پسند واقع نشدن من را عذاب میدهد. قیافه ای معمولی دارم تمایلی به آرایش هم ندارم چون آرایش را فریب دادن خودم و دیگران می دانم. البته ظاهر مرتبی دارم اما ظاهر جذابی نیست( شایدم خودم اینطوری فکر میکنم). شاید مواردی پیش بیاد اما واقعا عذاب میکشم از روبرو شدن با آدم جدید این چند مورد اخیر هم به زور مامانم اجازه دادم بیان. نمیدونم احساسم رو چه طور بگم که براتون قابل درک باشه . من دیگه خسته شدم از اینکه با کسی روبرو بشم که تا حالا من رو ندیده و من هم اون رو ندیدم انگار انرژیم ته کشیده شور و شوقی دیگه برام نمونده آیا تنها بمونم بهتر نیست؟

نحوه مطرح کردن خواستگاری

سلام دوستان

من قصد دارم به خواستگاری یکی از دوستای خواهرم بروم که زمانی همکلاسی بودن و زیاد صمیمی نیستن و الان تو شبکه های اجتماعی در ارتباط هستند و خیلی وقت هست همدیگر رو ندیدند.

شماره خونشون رو نداریم و خواهرم فقط شماره موبایلش رو داره. من خودم فکر می کنم مادرم با مادرشون این مسئله رو مطرح کنه بهتر باشه.ممنون می شم راهنمایی بفرمایید چجوری این مسئله مطرح بشه بهتره؟
برچسب: 

مراحل خواستگاری تا ازدواج از نگاه دینی و اسلامی

سلام
وقتتون بخیر

میخواستم بپرسم تمام مراحلی که از خواستگاری تا ازدواج طی میشه در نگاه دینی و اسلامی و روایات چه مراحلی هستند؟
در ضمن کیفیت این مراحل چطوره؟ مثلا مهریه و جهیزیه و ... چطور هست. من شنیدم امام علی(ع) خودش جهیزیه زندگی رو جور کرد (شنیدم. مطمئن نیستم.)

با تشکر

پ.ن.
لطفا نفرمائید عرفی است و رسوم مزخرفی مثل بله برون و حنابندون و شیرینی خورون و پاتختی و شیر بها و پاگشا و ... عرف هست. اسلام اومده که همه ش عرفی کار نکنیم وگرنه همین عرف هست که با این خزعبلات پدر تازه دادمادها رو در آوورده. لطفا از ازدواج ائمه هم بگین.