کمکم کنید(اگر میتوانید شیعه را اثبات کنید)

تب‌های اولیه

94 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

اگر روایت صحیح مسلم طناب پوسیده باشد

کمک کنید;279730 نوشت:
تنها ریسمان پوسیده ای که مرا به شیعه فعلا اتصال داده حدیث ثقلین موجو در صحیح مسلم است.

و احادیث منابع شیعه نیز به دلیل شیعه بودن اعتبار نداشته باشد
کمک کنید;280097 نوشت:
دمت گرم عزیز. ولی شما یه خورده حس نمیکنی این احادیث بدلیل بودن از کتب شیعه و صحیح نبودن براحتی قابل رد هستند؟؟

از کجا می توانید به سنت پیامبر برسید؟

بعلاوه اینکه قرآن کریم نزدیک به 30 مرتبه اطاعت رسول را از ما خواسته است لذا اگر تنها یک روایت صحیح السند داشته باشیم همان حجت است و تفاوتی با آیه قرآن نمی کند، پس چرا نام آن را ریسمان پاره بگذارید، پارگی ریسمان را از کجا تشخیص دادید؟
آیا می توانید در پیشگاه خدا عرض کنید چون فلان روایت در کتب شیعه بود صحیح ندانستم؟ آیا دلیلی برای این اظهار نظر دارید؟

یکی از همان روایت های مسلّم و قطعی را از میان کتب اهل تسنن، برایتان می آورم حتی اگر آن را ریسمان پاره بخوانید:
ابن عباس گوید وقتی آیه إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّة(1) نازل شد، رسول خدا به علی فرمود: تو و شیعیانت در روز قیامت راضی از خدا و خدا راضی از آنان است.(2)
پس واژه شیعه در زمان خود پیامبر و توسط خود ایشان به کار رفت، نه اینکه اختراع سیدهای سلف باشد.

کمک کنید;280101 نوشت:
سیدهای سلف پس از نزاع با خلفا دست بدامان برخی بزرگان آل محمد(ص) شدند شیعه رو اختراع کردند و اگر پادشاهی منحوس صفوی نبود الان کمتر از 5 درصد مسلمونا شیعه بودن. یعنی همه مسلمونا و مردمان دین نهایی گمراه شدند جز 5 درصد؟

حال چرا اختراع پیامبر را به سیدهای سلف اختصاص می دهید و قضیه را به سیصد سال قبل و محدود به سلطنت پادشاهان فاسق و خونریز صفویه می کنید؟
برای توضیح بیشتر به این تاپیک مراجعه نمائید.

ــــــــــ
1. كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترين مخلوقات (خدا) يند.(بینة/7)
2. نظم درر السمطین ص 92، و با عبارات دیگری در کنرالعمال ج 1 ص 223 ح 1127 و سائر منابع اهل تسنن به عبارات گوناگون.

کمک کنید;279932 نوشت:
والذی رواه مسلم انه بغدیر خم قال إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله فذکر کتاب الله وحض علیه ثم قال وعثرتی أهل بیتی أذکرکم الله فی أهل بیتی ثلاثا وهذا مما انفرد به مسلم ولم یروه البخاری وقد رواه الترمذی وزاد فیه وانهما لن یفترقا حتى یردا علی الحوض وقد طعن غیر واحد من الحفاظ فی هذه الزیادة وقال إنها لیست من الحدیث والذین اعتقدوا صحتها قالوا: إنما یدل على أن مجموع العترة الذین هم بنو هاشم لا یتفقون على ضلالة وهذا قاله طائفة من أهل السنة وهو من أجوبة القاضی أبی یعلى وغیره والحدیث الذی فی مسلم إذا کان النبی * قد قاله فلیس فیه إلا الوصیة باتباع کتاب الله وهذا أمر قد تقدمت الوصیة به فی حجة الوداع قبل ذلک وهو لم یأمر باتباع العترة لکن قال أذکرکم الله فی أهل بیتی وتذکیر الأمة بهم یقتضی أن یذکروا ما تقدم الأمر به قبل ذلک من إعطائهم حقوقهم والامتناع من ظلمهم وهذا أمر قد تقدم بیانه قبل غدیر خم فعلم انه لم یکن فی غدیر خم أمر یشرع نزل إذ ذاک لا فی حق علی ولا غیره لا إمامته ولا غیرها

اشکالات متعددی به این توجیه ابن تیمیه وارد است:

اول
اگر روایتی را مسلم به تنهائی بیاورد چیزی از حجیت آن کم نمی شود زیرا اهل تسنن، روایات مسلم را صحیح دانسته و آن را پس از قرآن بالاترین مرجع علمی و دینی می دانند.

دوم
عبارت لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، مشخص می سازد منظور از اهل بیت، همه بنی هاشم نیست بلکه باید عده محدودی باشند که از مسیر حق منحرف نشده باشد که اگر بشوند همراهی با قرآن معنا ندارد زیرا باطل در قرآن راه ندارد، همراه قرآن نیز نباید باطل در آن راه یابد و از هرگونه اشتباهی مصون باشد، همانطور که بزرگان اهل تسنن، در نقل حدیث کساء آیه تطهیر را فقط شامل علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام بیان کرده است(1) حتما می دانید که بنی عباس (که جنایاتشان روی بنی امیه را سفید کرده است) همگی بنی هاشمند.

سوم

چرا صحابه و تابعینی که معاصر پیامبر بودند، حدیث غدیر را به معنای خلافت و جانشینی فهمیدند اما ابن تیمیه پس از هفت قرن،‌ بر خلاف برداشت صحابه قلم فرسائی می کند؟ خود امیرالمؤمنین نیز به این حدیث در برابر مردم احتجاج کرد، اصل قضیه را اینجا بخوانید.

اشکالات متعدد دیگری به این بیان و حتی شخص ابن تیمیه وارد است که مجالی دیگر می طلبد.

ــــــــ
1. حدیث کساء در منابع اهل سنت 2 جور نقل شده است:
اول:
در منزل ام سلمه و راوی خود ام سلمه بوده است: پیامبر صلی الله علیه و آله علی فاطمه حسنین علیهم السلام را زیر لباس یا عبا جمع کرد و فرمود: خدایا اینها اهل بیت و عزیزان منند خدایا رجس را از آنان دور و پاکیزه شان گردان، ام سلمه گفت من از آنان هستم حضرت فرمود انسان خوبی هستی!.مسند احمد 6 : 304، سنن ترمذی 5 : 31، مستدرک حاکم 3 : 146، سنن کبرا بیهقی 2 : 150.
دوم:
بدون اشاره به مکان از وائلة بن الاسقع، الا اینکه در آخر روایت اضافه کرده اهل بیت من حقانیت بیشتری دارند.مسند احمد 4 : 107، مستدرک حاکم 2 : 416.

کمک کنید;279924 نوشت:
شیعه مرتبه ی امام را والاتر از انبیا میداند. آیا حدیثی درین باب از پیامبر وجود دارد یا که جز ابهام و فریبی در راستای گمراهی امت اسلامی نیست؟

اینکه امامت بالاتر از نبوت است مربوط به پیروان اهل بیت نیست،‌ قرآن کریم آن را بالاتر از نبوت معرفی کرده است:
وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ، (به خاطر آوريد) هنگامى كه خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض كرد: «از دودمان من (نيز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمكاران نمى‏رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)»(بقره/124).

حضرت ابراهیم علیه السلام پس از نبوت و امتحانهای گوناگون به این مقام رسید پس امامت جایگاهی بس فراتر از نبوت دارد، بحث بیتشر در این باره، انحراف تاپیک را به دنبال دارد،‌ پیشنهاد می کنم به http://www.askquran.ir/thread34.html مراجعه نمائید.

تذکر:
سؤالات متعددی در این تاپیک مطرح گشته که به ناچار و به دلائلی (که به صورت خصوصی با پرسشگر محترم در میان گذاشتم) پاسخ داده شد،‌ اما شما آنجائی که به موضوعات و یا سایتهای دیگر ارجاع داده شده را در همانجا دنبال نمائید.

ضمنا به همه سؤالاتی که مطرح شده نیز پاسخ دهید، تا انشاء‌الله صاحب قرآن هدایت آفرینی نماید بحرمة محمد و اهل بیته صلوات الله علیهم اجمعین.

موفق باشید.

پیروان اهل بیت که تنها 1دهم درصد صحابه را متشکل است؟

من همه فرموده های حضرتعالی را تا الان پذیرفته ام و مشکل همین پاراگراف آخر شماست. مسئله همین است: شما همه و همه ی عاشقان و لایقانی که چشم در چشم رسول الله انداخته اند را گمراه میدانید. چرا؟ این انصاف و مسلمانیست؟

مسئله همین است: فضائل زیاد است از علی و همینطور ولایت ولی کجاست این کلمه امامت در سراسر کتب عامه؟

حق را در کلام عبادالصایبیان کافر ولد الزنا جستوجو میکنید و سخن صحابیات خالص در رکاب عبادت و مهاجرین وانصاری که خدای سبحان آنها را بخشیده است پوچ می پندارید. حال اگر من از این مردان خدا پیروی کنم بد و باید شکنجه شوم وشما در صراط مستقیم قرار دارید؟ من از خدا طلب راه راست دارم.

خواهشا بحث را بحاشیه نکشانید.

اصل همین احتجاجات است که با درک منبع آن میتوان راه راست را شناخت. جالب اینجاس که معنی همین متن به ولایت نمیخورد و وال بمعنای دوست است.

یعنی پیامبر میخواست امامت ائمه را در واپسین روزهای عمر بیان کند؟ آیا نعوذ بالله مسئله به این مهمی در زمان احضار به فکر ایشان رسیده بود؟ شما میگوید گروهی مخالفت کردند و بعد تمام صحابه را زیر سوال میبرید. این منطقی است که از صدها صحابه فقط تعداد انگشت شماری را قبول دارید؟ (آنهم که خدامیداند دوستار علی بودند نه شیعه امامیه)

آیا شما چقدر اعتقاد دارید که منابع کمتر از3 درصد اسلام(در آن زمان) حقیقت دارد؟ که میفرمایید منابع شیعی درست میگویند؟

من پس از اثبات امامت از شیعه به سنت میرسم.اما قبل آن از صحیحین. من با ابن تیمیه درخیلی جهت مخالفم. بحث سر ابن تیمیه و عمر و... نیست بحث سر اینست"آیا صدها صحابه و تابعین که از امامت هیچ نمیدانستند گمره شدند و فقط پسران علی بصراط حق گرویدند؟ "

صحابه پیامبر چرا بنظر شما گمراهند و دلالت از سنت بر امامت چیست؟

سلام مجدد به شما دوست عزیز

کمک کنید;280487 نوشت:

آیا صدها صحابه و تابعین که از امامت هیچ نمیدانستند گمره شدند و فقط پسران علی بصراط حق گرویدند؟

بنده از همان ابتدا بحث جانشینی را مطرح ساختم نه امامت (گرچه اشاره کردم و در جای خود مفصلا بحث شده که فرقی میان جانشینی و امامت ائمه معصوم نیست) پس لطف کنید سؤالی که مطرح می سازید متناسب با پست 46 باشد، زیرا فرض را بر قبول مطالب مندرج در پستهای 46 تا 49 گرفتید.

حال بر فرض، صحابه پیامبر از امامت هیچ ندانند، از خلافت و جانشینی و تصریح پیامبر به آن، خبر نداشتند؟

ـــــــــــــــ

کمک کنید;280487 نوشت:

صحابه پیامبر چرا بنظر شما گمراهند

من تعجب می کنم از نوع استدلال شما، چراکه نه ما کسی هستیم که نظرمان درباره گمراهی کسی مهم باشد و نه نظر صحابه پیامبر نقش تعیین کننده در انتخاب مذهبمان دارد، اما شما حق بزرگی به نام پرسش و فهمیدن دارید، پس همه چیز بستگی دارد که لوازم علمی دینی پست شماره 46 تا 49 را چه بدانید.

لطف کنید و از پندار خود دفاع کنید،‌ چرا حق اندیشدیدن و تعقل خود را با قضاوت دیگران (صحابه) گره می زنید؟ خداوند شما را آزاد آفریده پس آزادانه فکر کنید، به هر نتیجه رسیدید از همان دفاع کنید چه موافق صحابه باشد چه مخالف،‌ زیرا خداوند متعال در روز قیامت عقل شما را میزان ثواب و عقاب قرار می دهد،‌نه مطابق بودن با نظرات صحابه.

خدای مهربان اطاعت پیامبر و امر و نهی او را میزان خوشنودی و غضب خویش دانسته نه صحابه ایشان را، و چون در اولین پست خود تأکید کردید به اینکه:

کمک کنید;279527 نوشت:
توسط قرآن سوق داده شدم ... قرآن میفرماید از سنت پیامبر پیروی کنید.

پس طبق همان قرآن، اندیشه خود را با نظرات پیامبر باید وفق دهید نه دیدگاه صحابه، کجای قرآن عمل صحابه را میزان حق و باطل افکار و انتخاب مذهب معرفی کرده است؟

موفق باشید.

جناب صالح خیلی زیبا فرمودید. ومن هم بتمامی سخنان شما پایبندم. ولی عقل بمن میگوید کثیر صحابه راه درست رفتند. قرآن بمن میگوید که مهاجرین وانصار را بخشودم. و باز میگوید دوست ویاور من آنانند که ایمان آوردند. آنهارا رها کنم برای سیدهای سلف؟ من با خلافت علی مشکل ندارم. من با امامت علی مشکل دارم. آیا علی را خدا انتخاب کرد؟ این عقیده شیعه است که در هیچکجای سنت نیست.

شبهه اینست(شماکه فرمودید سنت نبوی): امامت کجای سنت است؟


کمک کنید;280487 نوشت:
دلالت از سنت بر امامت چیست؟

شما پشت کلمه امام سنگر نگیر، فکر نکن اگر واژه امامت خیلی تکرار نشده پس اهمیت خلافت و وراثت و صایت و ولایت کم می شود.

اما سنت، یعنی گفتار و کردار پیامبر، متواترترین فرمایش پیامبر حدیث غدیر است،‌ اما به دلیل این ادعا:

کمک کنید;280489 نوشت:
مولی بمعنی دوست است. همانطور که از معنی کردن مابعد حدیث دوستی بدست می آید.متاسفانه منابع آن ضعیفند.

ناچارام جداگانه به هر قسمت ادعایتان پاسخ دهم:
کمک کنید;280489 نوشت:
متاسفانه منابع آن ضعیفند.

حدیثی که 360 طریق از 160 صحابه و 86 تابعی نقل شده است، این مقدار تواتر و سند در هیچ روایتی از رسول خدا یافت نمی شود، زیر سؤال بردن این روایت انکار کافی و نهج البلاغه و صحیحن و تمامی آنچه از گذشته مانده است می باشد، به بخشی از کتبی که پیروان خلفاء این روایت را نقل کردند نگاهی بیاندازید:
[spoiler]1. صحیح مسلم 261 ﻫ . ق، 2. صحیح­اِبن حبّان 354 ﻫ . ق، 3. سنن بزاز 292 ﻫ . ق، معروف به مسند البزّاز، 4. سنن ترمزی 295 ﻫ . ق، 5 . سنن ابن ماجه­ی قزوینی 273 ﻫ . ق، 6 . المستدرک علی الصحیحین: حاکم نیشابوری 405 ﻫ . ق، 7. مسند الصّحابه: رویانی 397 ﻫ . ق، 8 . انساب الاشراف: بلاذری 279 ﻫ . ق، 9. الکنی والاسمء: محمدبن احمدبن حماد دولابی 320 ﻫ . ق، 10. مسند احمدبن حنبل 241 ﻫ . ق، 11. فضائل الصحابة: احمدبن حنبل 241 ﻫ . ق، 12. خصائص امیرالمؤمنین: نسایی 303 ﻫ . ق، 13. مشکل الآثار: ابوجعفر احمد طحاوی 321 ﻫ . ق، 14. المعجم الکبیر: ابوالقاسم طبرانی 360 ﻫ . ق، 15. امالی محاملی 330 ﻫ . ق، 16. المصنّف: عبدالرزاق صنعانی 211 ﻫ . ق، 17. التاریخ الکبیر: بخاری 256 ﻫ . ق، 18. ریاض النفوس: عبدالله­بن محمد مالکی مغربی 449 ﻫ . ق، 19. صحیح ابن خزیمة 311 ﻫ . ق، 20. الموفقیات: زبیربن بکار 256 ﻫ . ق، 21. کتاب الکنی: بخاری 256 ﻫ . ق، 22. موضح أوهام الجمع والتفریق: خطیب بغدادی 463 ﻫ . ق، 23. الذریة الطاهره: ابوبشر دولابی 310 ﻫ . ق، 24. تلخیص المتشابه فی الرسم: خطیب بغدادی 463 ﻫ . ق، 25. تفسیر طبری 310 ﻫ . ق جامع البیان فی تفسیر القرآن، 26. الکامل فی الرجال: ابن عدی جرجانی 364 ﻫ . ق، 27. الفتوح: اِبن اعثم کوفی 314 ﻫ . ق، 28. مناقب الائمة: باقلانی 403 ﻫ . ق، 29. الغریبین: هروی 224 ﻫ . ق، 30. عقد الفرید: ابن عبد ربّه اندلسی 328 ﻫ . ق، 31. الجرح والتعدیل: ابن ادریس رازی 327 ﻫ . ق، ابن ابی حاتم، 32. الامامة والسیاسة: ابن قتیبه­ی دینوری 276 ﻫ . ق، 33. المعارف: ابن قتیبه­ی دینوری، 34. ثمار القلوب: ثعالبی 429 ﻫ . ق، 35. شرف النبی(صلی­الله علیه و آله): خرگوشی 406 ﻫ . ق، 36. الاستیعاب: ابن عبدالبرّ 463 ﻫ . ق، 37. اخبار اصبهان: ابونعیم اصفهانی 430 ﻫ . ق، 38. تاریخ بغداد خطیب بغدادی 463 ﻫ . ق، 39. شواهد التنزیل: حافظ حسکانی بعد 407 ﻫ . ق، 40. تفسیر ثعلبی 427 ﻫ . ق، 41. المصنف: ابن ابی شیبه 335 ﻫ . ق، 42. اسباب النزول: واحدی نیشابوری 468 ﻫ . ق، 43. امالی احمدبن حسین زیدی 411 ﻫ . ق، 44. کتاب الشفء: قاضی عیاض 554 ﻫ . ق، 45. التمهید قاضی ابوبکر باقلانی 403 ﻫ . ق، 46. مناقب ابن مردویة 352 ﻫ . ق، 47. حیلة الاولیء: ابونعیم اصفهانی 430 ﻫ . ق، 48. مناقب امیرالمؤمنین: ابن مغازلی 483 ﻫ . ق، 49. مصابیح السّنّة: بغوی 516 ﻫ . ق، 50 . تاریخ دمشق: ابن عساکر 577 ﻫ . ق، 51 . صفة الصفوه: سبط اِبن جوزی 597 ﻫ . ق، 52 . الامالی: ابن الشجری 499 ﻫ . ق، 53 . المعجم الصغیر: ابوالقاسم طبرانی 360 ﻫ . ق، 54 . المسند عبدبن حمید 249 ﻫ . ق، 55 . جمهرةاللغة: ابن درید عضدی بصری 321 ﻫ . ق، 56 . مسند ابویعلی الموصلی، 57 . مسند ابن راهویه مروزی 327 ﻫ . ق، 58 . مسند ابن ابی عاصم 287 ﻫ . ق معروف به کتاب السّنة، 59 . مسند الکبیر: ابوالعباس شیبانی نسوی 303 ﻫ . ق، 60 . تذکره الخواص: سبط ابن جوزی 597 ﻫ . ق، 61 . جامع الاصول: ابن اثیر جزری 606 ﻫ . ق، 62 . تفسیر فخر رازی 606 ﻫ . ق، 63 . کفایة الطالب: گنجی شافعی 658 ﻫ . ق، 64 . الریاض النضره: محب الدین طبری 694 ﻫ . ق، 65 . فرائد السّمطین: حموینی 722 ﻫ . ق، 66 . مسند الفردوس: ابن شیرویه دیلمی 509 ﻫ . ق، 67 . فضائل الصحابة: سمعانی 562 ﻫ . ق، 68 . الرّد علی الحرقوصیّه: ابن جریر طبری 310 ﻫ . ق، 69 . الاعتصام: ابومحمد شاطبی 590 ﻫ . ق، 70. الشذرات الذهبیة: ابن طولون 270 ﻫ . ق، 71. النقض علی العثمانیة: جاحظ 255 ﻫ . ق، 72. طرق حدیث الغدیر: عبیدالله انباری واسطی 356 ﻫ . ق، 73. سمط النجوم العوالی: عصامی 3 ﻫ . ق.[/spoiler]
همچنین کتب پیروان اهل بیت علیهم السلام:
[spoiler] 1. الکافی: محمدبن یعقوب کلینی 328 ﻫ . ق ، 2. قرب الإسناد: ابوالعباس حمیری 310 ﻫ . ق، 3. تفسیر عیاشی 320 ﻫ . ق، 4. تفسیر علی­بن ابراهیم قمی 307 ﻫ . ق ، 5 . مروج الذهب: مسعودی 346 ﻫ . ق ، 6 . صحیفة الرضا(علیه السلام): امام علی­بن موسی، 203 ﻫ . ق ، 7. تحف العقول: ابن شعبه حرانی، 335 ﻫ . ق ، 8 . عیون اخبارالرضا(علیه السلام): شیخ صدوق. 381 ﻫ . ق ، 9. الخصال: شیخ صدوق، 10.معانی الاخبار: شیخ صدوق، 11. أمالی: شیخ صدوق، 12. الشافی فی الامامة: سیّد مرتضی 436 ﻫ . ق، 13. رجال کشّی قبل 350 ﻫ . ق، 14. عیون المعجزات: حسین­بن عبدالوهاب بعد 448 ﻫ . ق، 15. أمالی: طوسی 460 ﻫ . ق، 16. أمالی: شیخ مفید 413 ﻫ . ق، 17. الاختصاص: شیخ مفید 18. الارشاد: شیخ مفید، 19. دلائل الامامة: ابوجعفر طبری، 20. الاحتجاج: طبرسی 522 ﻫ . ق ، 21. مناقب ابن شهرآشوب 588 ﻫ . ق، 22. کشف الغمة: محقق اربلی 694 ﻫ . ق، 23. تفسیر مجمع البیان: ابوعلی طبرسی، 24. اعلام الوری: ابوعلی طبرسی 520 ﻫ . ق، 25. تقریب المعارف: ابوالصّلاح حلبی بعد از 374 ﻫ . ق، 26. کتاب الغیبة: اِبن ابی زینب نعمانی 342 ﻫ . ق.
[/spoiler]

حال که تلاش برای انکار این روایت بی ثمر است، معنای را ولایت را می توانند به دوستی معنا کنند؟

ادامه در پست بعدی...

کمک کنید;280489 نوشت:
مولی بمعنی دوست است. همانطور که از معنی کردن مابعد حدیث دوستی بدست می آید.

یکی از معانی "ولیّ" دوست است، و یکی دیگر همان ولایت در امور، حال کدام معنا مراد است؟ آیا شاهدی در جمله هست که معنای هرکدام را روشن نماید؟ فقط به یکی از آن شواهد بسنده می شود:

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در ابتدای خطبه غدیر به این آیه اشاره کردند:
النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ، پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است(احزاب/6)
و طبق استفاده از آیه فوق، سه مرتبه از مردم اعتراف و اقرار گرفتند که آیا من بر شما ولایت دارم؟ همگان گفتند آری،‌ سپس فرمود من کنت مولاه فعلی مولاه.(1)

پس همان معنائی که در سوره احزاب برای پیامبر تبیین شده برای امیرالمؤمنین نیز آمده است.

ولایت امیرالمؤمنین طبق سنت روایت تثبیت شد، اشکال شما به این استدلال چیست؟
چگونه می توانید ولایت در سوره احزاب را به دوستی معنا کنید؟

برای توضیح بیشتر:

[spoiler]

رسا;159812 نوشت:

همانطور که خود نیز اشاره کردید ولی چند معنا دارد که با کمک قرائن باید معنای مورد نظر متکلم را دریافت.در بخش اول حدیث (من کنت مولاه فعلی مولاه) قرائن روشن و محکمی موجود است که نشان می دهد ولی به معنای سرپرست و اولی به تصرف است:
قرينه و شاهد اول:
اولين قرينه بر اين كه مراد و متصور از كلمه مولي در حديث شريف غدير، اولي به تصرف و سرپرست است، آن است كه اگر مقصود از «مولي» مراتب دوستي علي(عليه السلام) بود ديگر لازم نبود كه اين مسأله در چنين هواي گرم و سوزان مطرح گردد! مگر قرآن افراد جامعه با ايمان را برادر يكديگر نخوانده بود، چنانكه مي فرمايد:إنَّما المؤمنون إخوة مؤمنين و افراد با ايمان برادر يكديگرند.

مگر قرآن در آيات مختلف افراد با ايمان را دوست يكديگر معرفي نكرده است؟ و علي(عليه السلام) نيز عضو همان جامعه با ايمان بود ديگر چه نيازي داشت كه مستقلا درباره دوستي و مودت علي(عليه السلام) داد سخن دهد؟ معلوم مي شود اين اجتماع عظيم براي كار معمولي نبوده است بلكه مسأله اي بوده است كه سرنوشت آينده اسلام و امت به آن بستگي دارد و آن جز مسأله امامت وانتخاب رهبر معصوم از جانب خداوند چيز ديگري نمي تواند باشد.
قرينه و شاهد دوم:
دومين قرينه اي كه دلالت دارد بر اينكه مراد از كلمه (مولي) اولي به تصرف و سرپرست است, آيه شريفه: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً» پس از نزول آيه پيامبر بسيار خوشحال گرديد، و شادمان شد. و دست علي «عليه السلام» را بالا گرفت و گفت:
«سلموا عَلي عَلِي بامرة المؤمنين» به علي به عنوان ولي امر مؤمنين سلام كنيد، (السلام عليك يا امير المؤمنين).
اگر مولي و ولي به معناي اولي به تصرف بودن نبود، معنا نداشت كه رسول اكرم(ص) پس از نزول آيه بفرمايد: الله اكبر عَلي اكمال الدين و اتمام النعمة و رضاالرب برسالتي و الولاية لعلي بن ابي طالب بعدي.
«خداي بزرگ كه دين را كامل و نعمت را تمام نمود، راضي شد به رسالت و پيامبري من و ولايت براي علي پس از من».
بنابر اين به طور قطع و يقين بايد بگوئيم كه كلمه (مولي) به معناي سرپرست و اولي به تصرف است.
شاهد و قرينه سوم:
بنابر نقل متواتر، پيامبر(ص) قبل از اعلام رسمي ولايت امير المؤمنين «عليه السلام» از مردم سئوال كرد «الست اولي بكم من انفسكم» اينكه چرا پيامبر سئوال كرد، در حقيقت اين سؤال ترجمه آيه شريفه 6 سوره احزاب است كه مي فرمايد: «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم» كلمه اولي در آيه شريفه به معناي اولي به تصرف است، پيامبر با استناد به اين آيه قرآن بود كه از مؤمنان مي پرسد: آيا من سزاوارتر و اولي به تصرف به جانهاي شما، نسبت به خودتان نيستم؟ مؤمنان پاسخ مثبت به او مي دهند.
شاهد و قرينه چهارم:
بهترين قرينه و شاهد براي تفسير معناي (مولي) گفتار و سخن كساني است كه در روز غدير حضور داشته اند و به حضرت تبريك و تهنيت گفته اند. از جمله خليفه دوم گفت: بخٍّ بخٍّ لك يا علي بن ابي طالب اصبحت مولاي و مولي كل مؤمن و مؤمنة. همچنين حسان بن ثابت انصاري شاعر رسول خدا ابياتي را در آن روز سروده كه ناظر به معناي ولي و سرپرست وجانشين رسول خداست:
يناديهم يوم الغدير نبيّهم
بخم فاسمع بالرسول منادياً
و قال ممن مولاكم و وليكم
فقالوا و لم يبدُوا هناك التعامياً
«روز غدير نبي اكرم «صلي الله عليه و آله» نگاه مي كرد، امت را و آنها شنيدند، نداي آن حضرت را كه فرمود: كيست مولاي و ولي شما؟ گفتند: خدا مولاي ما و توولي مائي واحدي نافرماني ننمود. پس به علي فرمود: برخيز يا علي به درستي كه راضي شدم بعد از من توهادي و امام اين مردم باشي».

اما درباره بخش دوم (وال من والاه و عاد من عاداه)از تقابل با واژه"عاد" که به معنای"دشمن باش"می باشد به روشنی درمی یابیم که "وال" یعنی "دوست بدار"
[/spoiler]
موفق باشید.
ــــــــــــ
1. تمامی منابع پیروان خلفاء حدیث فوق را دارند ر.ک: به پست58.

کمک کنید;280636 نوشت:

ولی عقل بمن میگوید کثیر صحابه راه درست رفتند.

این عقل شما چرا پاسخ پستها 46 تا 49 را نمی دهد؟ حال که عقل شما در دفاع از صحابه ایستاده است، پاسخ احتمالی صحابه را بفرمائید، شما باید بتوانید میان مطالب مذکور و عملکرد صحابه پاسخی داشته باشید.

کمک کنید;280636 نوشت:

قرآن بمن میگوید که مهاجرین وانصار را بخشودم.

آیه این است:
وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه‏، پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و كسانى كه به نيكى از آنها پيروى كردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نيز) از او خشنود شدند(توبه/100)
اما پاسخ شما:

اولا
همه مهاجرین و انصار را خداوند نبخشیده است، بخشش مخصوص آنهائی است که سبقت در کار خیر گرفتند، حال آن کار خیر چیست؟ ایمان است یا عمل صالح؟ تمام حرف همین است که باید ایمان عمل و صالح داشت، عمل هرچه مخلص تر صالح تر، هرچه بی ریاء تر بهتر، آیا همه مهاجرین و انصار ایمان و کار خیر در حدّ اعلی داشتند؟ و خداوند همه را بخشیده است؟

ثانیا
اگر همه مهاجرین و انصار را خداوند بخشیده است چرا سوره منافقون داریم؟ مگر منافقین جزو مهاجرین و انصار نیستند؟ یا چرا سوره توبه داریم، در سوره توبه آنقدر اوصاف منافقین زیاد است که بخاری و مسلم در صحیحشان می نویسند نام سوره فاضحه است(1) نه توبه، یعنی مایه افتضاح!!
براستی چه افتضاحی به بار آمد که چنین اعترافی می کنند،‌ افتضاح که؟!

ثالثا
چرا آیه پس از این را مطالعه نمی کنید:
وَ مِمَّنْ حَوْلَكمُ مِّنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلىَ النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نحَْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبهُُم مَّرَّتَينْ‏ِ ثمُ‏َّ يُرَدُّونَ إِلىَ‏ عَذَابٍ عَظِيم‏، و از (ميان) اعراب باديه‏نشين كه اطراف شما هستند، جمعى منافقند و از اهل مدينه (نيز)، گروهى سخت به نفاق پاى بندند. تو آنها را نمى‏شناسى، ولى ما آنها را مى شناسيم. بزودى آنها را دو بار مجازات مى‏كنيم (: مجازاتى با رسوايى در دنيا، و مجازاتى به هنگام مرگ) سپس بسوى مجازات بزرگى (در قيامت) فرستاده مى‏شوند.(توبه/101)

تعدادی از انصار منافق بودند، نفاق آنها به حدی بود که پیامبر گرامی خدا آنها را نمی شناخت، یعنی خود را در میان صفوف مسلمین جا زده بودند، فقط خداوند می توانست این متقلبین را بشناسد و خداوند منافقین اهل مدینه (انصار) را گرفتار عذاب عظیم می نماید.

خلاصه اینکه چگونه ممكن است كه خداوند به عده‌اى وعده قطعى بهشت بدهد و بلا فاصله به همان‌ها گوشزد نمايد كه در ميان شما منافقينى هستند كه شما آن‌ها را نمى‌شناسيد و به آن‌ها وعده دو بار عذاب كردن بدهد؟ پس منظور خداوند اين نيست كه هر كسى جزء «السابقون الأولون» بودند؛ حتى اگر پس از آن ايمان شان را از دست بدهند و هيچ عمل صالح نيز انجام ندهند، فقط به همين دليل كه جزء (السابقون الأولون) بوده‌اند، خدا از آن‌ها براى هميشه راضى است، و هرگز از آن‌ها خشمگين نمى‏شود هر چند كه زشت‌ترين اعمال را انجام داده باشند.

البته اشکالات متعدد دیگری به این برداشت شما از قرآن نیز وارد است که مجال مستقلی می طلبد.

ــــــــــــ
1. ر.ک: بخاری ج 6 ص 58 کتاب التفسیر، مسلم ج 8 ص 245 کتاب التفسیر باب تحیرم نزول الخمر و بسیاری از کتب پیروان خلفاء.

کمک کنید;280636 نوشت:
آیا علی را خدا انتخاب کرد؟ این عقیده شیعه است که در هیچکجای سنت نیست.

هم در سنت هست هم در قرآن، سنتش در پست59 بیان شد، اما در قرآن:
آیات زیادی است مثل آیه ولایت:
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏، سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏اند همانها كه نماز را برپا مى‏دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏دهند(مائده/55)
این آیه را جزء قرآن می دانید یا خیر؟
ولیّ در این آیه را، خدا انتخاب کرده است یا خیر؟
می دانید پیروان خلفاء این آیه را در حق که می دانند؟
آلوسی وهابی معتقد است غالب مفسرین این آیه را در امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهما السلام میداند(1)، فاضل ایجی ادعای اجماع کرده که تمام مفسرین این آیه را در حق علی علیه السلام دانسته است(2)، سیوطی ابن کثیر و طبری و قرطبی و دیگران نیز!

آیات فراوان دیگری نیز وجود دارد، پیشنهاد می کنم به تاپیکهای مستقلی که در این مباحث است مراجعه نمائید و در صورت نیافتن پاسخ خود، تاپیک مستقلی ایجاد نمائید.

موفق باشید.

ــــــــــــــ
1.تفسير الآلوسي، ج6، ص167.
2.المواقف للإيجي، ج3، ص601.

نقل قول:
شیعه مرتبه ی امام را والاتر از انبیا میداند. آیا حدیثی درین باب از پیامبر وجود دارد یا که جز ابهام و فریبی در راستای گمراهی امت اسلامی نیست؟
سلام.
مراتب تحقيق ونوع طرح پرسش درپژوهش مطرح شد..اما شماباز سوال رو طورديگه فرموديد..
ببخشيد..اما در اين جمله شما...طرح سوال واسه خودش بريدودوخت و پروش كرد:ok:

شما اين جمله رويك اصل كه واقعيت داره به عنوان طرح ازقبل قضاوت شده درسوالتون گذاشتيد(اين اشتباهه)
مرتبه....بزرگي...منش...قدرت انديشه وتفكر...ولايت مداري...عظمت و...رتبه...درجه و...همه اين ها كلماتي هستند كه اگردريك خانه قراربگيرندولي دريك معني نيستند..
فرق ميكنند..
مسلما انبياءازطرف خدابوده وبه علت رابطه با خدا به صورت وحي(مستقيم در درجه والا تر هستند)

اما امامان به خاطر سختي كار...ووظايف مربوط بعدازپيامبربه عنوان دين آخر..نشراون به خاطر اينكه درشرايط

سخت بوده و وظيفه سنگين تري داشتند در نگاه ماداراي مرتبه ايي والا قرار ميگيرندنسبت به انبياء

اما هرگز گفته نشده كه در درجه ورتبه امامان بالاترند..بهرحال اونها انبياء بوده اند..

معني كلمات رواگربدونيم بهترميتوانيم درمورد عقايد نظردهيم..

در گمراهی و فریبی من از قران و روایت ثابت می کنم که امام علی نبوت داشتند :

سلام
حدیث منزلت از زبان صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله)
سؤال: محدّثان، حدیث منزلت را از زبان صحابه با چه الفاظى نقل کرده اند؟

جواب: حدیث منزلت از درجه اعتبار خاصى برخوردار است به حدّى که بخارى و مسلم آن را در صحیحین نقل کرده اند.
و به تواتر از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده که در حقّ على بن ابى طالب(علیه السلام) فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى»; «تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى هستى.» این حدیث را حافظان و محدثان از فریقین شیعه و سنّى به سندهاى بسیارى از صحابه نقل کرده اند. اینک به برخى از آن ها اشاره مى کنیم:
1 ـ امام على(علیه السلام)
ابن عساکر به سندش از امام على(علیه السلام) نقل کرده که فرمود: رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در حقّ من فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى».(1)
2 ـ عمر بن خطّاب
ابن عساکر به سندش از سوید بن غفله نقل مى کند که عمر روزى مردى را دید که در حقّ على(علیه السلام) دشمنى مىورزد. به او گفت: گمان مى کنم که از منافقین هستى. شنیدم از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) که مى فرمود: «على منّى بمنزلة هارون من موسى الاّ انّه لا نبىّ بعدى».(2)
و نیز به سندش از ابن عباس نقل کرده که از عمر بن خطّاب در حالى که جماعتى نزد او بودند و صحبت از سابقین به اسلام مى کردند، شنیدم که گفت: امّا على; پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)شنیدم که در شأن او سه خصلت بیان داشت، دوست داشتم یکى از آن ها براى من باشد که اگر چنین مى شد براى من از هر چه خورشید بر آن مى تابد بهتر بود. روزى من و ابوعبیده و ابوبکر و جماعتى از صحابه بودیم که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به دست خود بر شانه على زد و فرمود: اى على! تو اوّل مؤمنى هستى که ایمان آوردى و اول مسلمانى هستى که اسلام انتخاب کردى و تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى مى باشى.(3)
3 ـ عبدالله بن عمر
وصابى در «أسنى المطالب» به سندش از عبدالله بن عمر نقل کرده که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)شنیدم که مى فرمود: «امّا على; پس او براى من به منزله هارون نزد موسى است جز آن که بعد از من نبى نخواهد بود».(4)
4 ـ جابر بن عبدالله انصارى
ابن عساکر به سندش از جابر نقل کرده که پیامبر(صلى الله علیه وآله) خطاب به على(علیه السلام) فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى».(5)
5 ـ ابن عباس
ابن عساکر همچنین به سندش از ابن عباس نقل کرده که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم که خطاب به على(علیه السلام)مى فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى غیر انّه لا نبىّ بعدى».(6)
ابن عساکر به سندش از ابن عباس نقل کرده که پیامبر(صلى الله علیه وآله) خطاب به ام سلمه فرمود: «اى امّ سلمه! همانا على گوشتش از گوشت من و خونش از خون من است. و او نزد من به منزله هارون نزد موسى است جز آن که پیامبرى بعد از من نخواهد بود».(7)
6 ـمعاویه بن ابى سفیان
ابن عساکر از قیس بن ابى حازم نقل کرده که شخصى درباره مسأله اى از معاویه سؤال کرد؟ معاویه گفت: از على بن ابى طالب سؤال کن; زیرا او از من داناتر است. او گفت: گفتار و جواب تو اى امیرالمؤمنین نزد من محبوب تر است از جواب على! معاویه گفت: بد سخنى گفتى، تو از مردى کراهت دارى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)به او علم فراوان داده است. پیامبر در شأن او فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى الاّ انّه لا نبىّ بعدى...».(8)
7 ـ ابوسعید خدرى
ابن عساکر به سندش از ابوسعید خدرى نقل کرده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «انت منّى بمنزلة هارون من موسى».(9)
8 ـ ابوهریره
همین مضمون از ابوهریره نیز نقل شده است.(10)
9 ـ انس بن مالک
ابن عساکر به سندش از انس نقل کرده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «یا على، انت منّى بمنزلة هارون من موسى الاّ انّه لا یوحى الیک».(11)
10 ـ براء بن عاذب و زید بن ارقم
ابن عساکر به سندش از این دو نفر صحابى نقل کرده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «تو نزد من همانند هارون نزد موسى هستى جز آن که تو نبى نیستى».(12)
11 ـ اسماء بنت عمیس
ابن عساکر به سندش از اسماء(علیها السلام) نقل کرده که فرمود: جبرئیل بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شد و عرض کرد: اى محمّد! همانا پروردگارت تو را سلام مى رساند و به تو مى گوید: «على نزد تو به منزله هارون نزد موسى است جز آن که پیامبرى بعد از تو نیست».(13)
12 ـ ام سلمه
همین مضمون نیز از ام سلمه وارد شده است.(14)
13 ـ سعد بن ابى وقّاص
بخارى به سندش از سعد بن ابى وقاص نقل کرده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) هنگام رفتن به تبوک، على را جانشین خود قرار داد. على عرض کرد: آیا مرا جانشین خود در بین بچه ها و زنان قرار مى دهى؟ حضرت فرمود: آیا راضى نمى شوى که تو نزد من به منزله هارون نزد موسى باشى جز آن که بعد از من پیامبرى نخواهد بود».(15)
مسلم نیز این مضمون را به سند خود از سعد نقل کرده است.(16)(17)

1. ترجمه امام على(علیه السلام) از ابن عساکر، ج 1، ص 334، ح 402و404.
2. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 334، ح 403.
3. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 33، ح 400.
4. اسنى المطالب، باب 6، ص 30، رقم 27.
5. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 346، رقم 427.
6. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 355، رقم 405.
7. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 355، رقم 406.
8. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 339، رقم 410.
9. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 339، رقم 420.
10. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 339، رقم 412.
11. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 339، رقم 436.
12. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 339، رقم 433.
13. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 339، رقم 444.
14. ترجمه امام على(علیه السلام) از تاریخ دمشق، ج 1، ص 339، رقم 442.
15. صحیح بخارى، ج 3، ص 176، ح 4416، باب غزوة تبوک.
16. صحیح مسلم با شرح نووى، ج 15، ص 174، باب فضائل الامام على(علیه السلام).
17-على اصغر رضوانى، امام شناسى و پاسخ به شبهات(2)، ص 215.

طبق این روایت حضرت هارون:
وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا [١٩:٥٣]
و از لطف و مرحمتی که داشتیم برادرش هارون پیامبر را نیز (برای مشارکت و مساعدت او) به او عطا کردیم.
در این ایه که ایه 53 سوره مریم است امام علی هم نوعی امامت دارد
چون فرموده است هارون پیامبر
پس طبق این ایه و روایت می شود فهمید که امام علی پیامبر است

و هم چنین در این ایه به صراحت هست که اما علی اما م است :

وَوَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ۚ وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ [٧:١٤٢]
و ما با موسی سی شب وعده قرار دادیم و ده شب دیگر بر آن افزودیم تا آنکه زمان وعده پروردگارش به چهل شب تکمیل شد. و موسی به برادر خود هارون گفت: تو اکنون جانشین من در قوم من باش و راه صلاح پیش گیر و پیرو راه اهل فساد مباش.
پس همان طور که حضرت موسی رفت و حضزت هارون رو به جای خویش نهاد و بقیه ی قضیه این طور است

سبزينه ظهور;280712 نوشت:
سلام.
مراتب تحقيق ونوع طرح پرسش درپژوهش مطرح شد..اما شماباز سوال رو طورديگه فرموديد..
ببخشيد..اما در اين جمله شما...طرح سوال واسه خودش بريدودوخت و پروش كرد:ok:

شما اين جمله رويك اصل كه واقعيت داره به عنوان طرح ازقبل قضاوت شده درسوالتون گذاشتيد(اين اشتباهه)
مرتبه....بزرگي...منش...قدرت انديشه وتفكر...ولايت مداري...عظمت و...رتبه...درجه و...همه اين ها كلماتي هستند كه اگردريك خانه قراربگيرندولي دريك معني نيستند..
فرق ميكنند..

اما امامان به خاطر سختي كار...ووظايف مربوط بعدازپيامبربه عنوان دين آخر..نشراون به خاطر اينكه درشرايط

چی شد!! من گیج شدم..
جناب سبزینه ی ظهر کاملا منظورشون رو می فرمایند ؟

صالح;280668 نوشت:
هم در سنت هست هم در قرآن،

کارشناس بزرگوار دو عرض مختصر دارم:
1 هیچ آیه ای در قرآن حاکی از امامت علی نیست. (ولی درین آیه بمعنای دوست است. اگر ترجمه مکارم را بخوانید خواهید دید که آیات قبل وبعد همه دوست معنی شده تارسیده به این آیه شده "سرپرست"!)
2 منافقین! شیعه ادعا میکند هرکس علی را قبول ندارد بعنوان امام منافق است! بنابر نظر شیعه صحابه اعم از مهاجرین وانصار منافقند. جز چند نفر!

باتشکرپیشاپیش از رفع این دوشبهه.

کمک کنید;280101 نوشت:
سیدهای سلف پس از نزاع با خلفا دست بدامان برخی بزرگان آل محمد(ص) شدند شیعه رو اختراع کردند و اگر پادشاهی منحوس صفوی نبود الان کمتر از 5 درصد مسلمونا شیعه بودن. یعنی همه مسلمونا و مردمان دین نهایی گمراه شدند جز 5 درصد؟

شما مثل اینکه خبر نداری ال بویه در زمان خلافت عباسی تمام مملکت اسلام را به سیطره خود در آرود
صفویه (که خدا نسبت به خیراتشان اجر دهد و نسبت به گناهانش مغفرت کند) تنها شیعه را از دست ستمکاران عثمانی و نجات دادند که به آنان ظلم نشود
چون حکومت منحوس عثمانی و حکومت ملعون عباسی و حکومت خائن وستمگر اموی که از عثمان شروع شد و مروان علیهم العنته والعذاب ختم شد تا توانستند به شیعیان ستم کردند
صفویه به عنوان منادی شیعه ونجات بخش شیعیان از دست حکومتهای پیرو سقیفه فقط آنان را از ظلم نجات داد وگرنه شیعه از زمان حضرت رسول صلی الله علیه واله وسلم بود، اگر جریان شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها را درنظر نگیریم ستم وظلم کردن خلفا از ظلم به اباذر شروع شد و هنوز ادامه دارد
پس بسیار سبک مغزی است که بگوییم صفویه شیعه را درست کرد

محمد بن طلحه شافعی می نویسد: «حدیث غدیر از اسرار آیه ی مباهله می باشد زیرا خداوند متعال در آیه ی مباهله، علی (علیه السلام) را به منزله ی نفس پیامبر (صلیّ الله علیه وآله وسلم) خوانده و بین نفس رسول خدا و علی جمع نموده است»

[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]السلام علیک یا محمدمصطفی(ص)

[=arial black]السلام علیک یا امیر المومنین(ع)

[=arial black]السلام علیک یا فاطمه الزهرا(س)

[=arial black]السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)

[=arial black]السلام علیک یا حسن مجتبی مظلوم(ع)

[=arial black]السلام علیک یا ابوالفضل العباس (ع)

[=arial black]یا ساقی نینوا

کمک کنید;280730 نوشت:

1 هیچ آیه ای در قرآن حاکی از امامت علی نیست. (ولی درین آیه بمعنای دوست است. اگر ترجمه مکارم را بخوانید خواهید دید که آیات قبل وبعد همه دوست معنی شده تارسیده به این آیه شده "سرپرست"!)
.

[=Arial Black]سلام بر شما:

[=Arial Black]اول این که همه دوستان زحمت می کشند انشالله شبهات فرقه پوچ از ذهن شما بیرون برود

[=Arial Black]با ذکر این مقدمه:

وهابي ها با استدلال به ظاهر برخي آيات و روايات ، جسم و جهت براي خداوند اثبات مي كنند و به رؤيت حسي خداوند قائلند . ( 1)
در مقابل ، علماي اهل سنت ، اعتقاد به تجسم خدا و رؤيت حسي خداوند را جايز نمي دانند . ( 2 )

[=Arial Black](1)كتاب التوحيد ، محمد بن عبدالوهاب ، ص 157 .
[=Arial Black](2)الأربعين في أصول الدين ، فخر رازي ، ص 268-277 .

[=Arial Black]شما دقت کنید:

[=Arial Black]این آیه چه می گوید؟لیس کمثله شی

[=Arial Black]الشوری...آیه 11

[=Arial Black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

[=Arial Black]بسم الله الرحمن الرحیم
فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ

[=Arial Black]خوب بر این اساس شما کلیه شبهات رو بنداز از ذهنت بیرون و با اطمینان شیعه وار برخورد کن

[=Arial Black]اما این رو بار ها تو همین سایت گفتیم

[=Arial Black]لزومی ندارد اسم امام علی(ع) حتما در قرآن بیاید...چرا ..چون خیلی چیز های دیگر نیامده مثلا دورکعت نماز صبح+آیه ای هم نداریم بگوید که تمام اصول دین باید در قرآن باشد

[=Arial Black]اما اصل نماز در قران امده

[=Arial Black]اصل امامت هم در قران آمده است

[=arial black]اگر ما به قرآن مراجعه كنيم، مي‌بينيم كه در قرآن اهميت ويژه‌اي درباره امامت و خلافت مطرح شده است. خداوند نسبت به حضرت آدم (عليه السلام) مي‌گويد:
[=arial black]إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً
[=arial black]سوره بقره/آيه30
[=arial black]يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ
[=arial black]سوره ص/آيه26
[=arial black]همان‌طوري كه خداوند نسبت به حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي‌فرمايد:
[=arial black]وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا (مريم/49)
[=arial black]همين خداي عالم، وقتي نوبت به امامت مي‌رسد، مي‌گويد:
[=arial black]إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا
[=arial black]سوره بقره/آيه124
[=arial black]يا اين‌كه حضرت موسي (عليه السلام) از خداوند تقاضا مي‌كند:
[=arial black]وَ اجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي * هَارُونَ أَخِي
[=arial black]سوره طه/آيات30ـ 29
[=arial black]و خداوند مي‌فرمايد:
[=arial black]قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَي
[=arial black]سوره طه/آيه36
[=arial black]پس بحث خلافت يا امامت، كلياتش در قرآن كاملا آمده است و نشان مي‌دهد كه جعل امام و خليفه به دست خداست و ما براي اين، روايات متعددي هم از سنت داريم كه امامت و خلافت يك منصب الهي است و نه به دست پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و نه به دست مردم.
[=arial black]إبن حبان كه از علماي بزرگ اهل سنت است، در كتاب الثقاتمي‌گويد:
[=arial black]وقتي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در اطراف مكه مشغول تبليغ دين اسلام بود، قبيله بني عامره آمدند و عرض كردند كه يا رسول الله! ما حاضريم به تو ايمان بياوريم، به شرطي كه:
[=arial black]أيكون لنا الامر من بعدك؟ فقال رسول الله صلي الله عليه و سلم الامر إلي الله، يضعه حيث يشاء.
[=arial black]خلافت و جانشيني بعد از تو به عهده ما باشد؟ رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: مسئله تعيين خليفه و امام به دست خداست و هر كس را كه بخواهد امام و خليفه قرار مي‌دهد.
[=arial black]الثقات لإبن حبان، ج1، ص89 ـ سيرة النبوية للزيني الدحلان، ج1، ص147 ـ حياة محمد لمحمد هيكل، ص152
[=arial black]همچنين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نامه‌هايي نوشت براي افراد ديگر، مثل عامر بن طفيل و بيحره و هوزه بن علي حنفي، كه الطبقات الكبري ابن سعد دارد كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به هوزه بن علي حنفي نامه نوشت و دعوتش كرد به اسلام و او گفت:
[=arial black]كه من موقعيت مناسبي دارم و اگر بيايم از تو تبليغ كنم، خيلي از مردم حرف مرا مي‌پذيرند، من حاضرم با تو همكاري كنم، به شرط آنكه خلافت بعد از تو به عهده من باشد. رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: تعيين خلافت به دست من نيست و به دست خداوند است.
[=arial black]تفسير الثعلبي، ج5، ص276 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص84
[=arial black]در مورد غدير خم، روايات متعدد در منابع شيعه و سني داريم و در مورد آيه:
[=arial black]يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ
[=arial black]سوره مائده/آيه67
[=arial black]اي پيامبر! آنچه را كه خداوند به تو دستور داده، ابلاغ كن.
[=arial black]در منابع و تفاسير اهل سنت آمده از ابن مردويه و ابن عباس كه مي‌گويد:
[=arial black]كنا نقرأ في زمن رسول الله «بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» بأن عليا مولي المومنين.
[=arial black]الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص298 ـ فتح القدير للشوكاني، ج2، ص60
[=arial black]پس بحث اصول امامت، تعيينش به دست خداوند است و اين‌كه امامت به ظالمان نمي‌رسد:
[=arial black]وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا
[=arial black]سوره أنبياء/آيه73
[=arial black]إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
[=arial black]سوره بقره/آيه124
[=arial black]تمام اين قضايا در قرآن آمده است، همان‌طور كه كليات نماز در قرآن آمده است. همانطور كه دو ركعت نماز صبح يا چهار ركعت نماز عصر در قرآن تعيين نشده، نسبت به خلافت هم تعيين نشده است. اما كليات امامت آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
[=arial black]خلفائي بعدي اثنا عشر.
[=arial black]12 نفر خليفه بعد از من خواهند آمد.
[=arial black]صحيح بخاري، ج8، ص127 ـ صحيح مسلم، ج6، ص3 و4 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص617 و 618
[=arial black]مسئله ديگر اين‌كه مي‌بينيم كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از نزول آيه:
[=arial black]وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ
[=arial black]سوره شعراء/آيه214
[=arial black]در سال سوم هجرت كه 40 نفر از سران قريش را دعوت مي‌كند، در همانجا بحث خلافت بعد از خويش را مطرح مي‌كند و مي‌فرمايد:
[=arial black]أول من يعاضدني في هذا الأمر فهو أخي و وصي و خليفتي من بعدي.
[=arial black]تاريخ الطبري، ج2، ص63 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص63 ـ شواهد التنزيل للحسكاني، ج1، ص486 و 545 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج13، ص211 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص114ـ تفسير الثعلبي، ج7، ص182
[=arial black]ايشان كه مي‌گويد بحث خلافت اصلا مطرح نبوده، اين مربوط به سال سوم هجرت است.
[=arial black]ابن جرير طبري بنا به نقل از متقي هندي در كنز العمال و هيثمي در مجمع الزوائد و أبو جعفر إسكافي، بنا بر نقل إبن أبي الحديد و حاكم نيشابوري المستدرك علي الصحيحين مي‌گويند اين روايت صحيح است و ده‌ها افراد ديگر صحت اين قضيه را قبول دارند.
[=arial black]كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص128 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج8، ص302 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج13، ص243 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص132
[=arial black]همچنين قضيه حديث ولايت در مسئله يمن كه آمدند از آقا اميرالمومنين (عليه السلام) سعايت كردند و رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
[=arial black]عليا مني و انا منه و هو ولي كل مومن بعدي.
[=arial black]اين علي، ولي هر مومن بعد از من است.
[=arial black]اين قضيه براي سال ده بعثت است و ربطي به خلافت عثمان و عبدالله بن سبأ ندارد. حاكم نيشابوري درباره اين حديث مي‌گويد:
[=arial black]هذا حديث صحيح علي شرط مسلم.
[=arial black]المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص111 و 134 ـ مسند احمد، ج4، ص438 ـ سنن الترمذي، ج5، ص296
[=arial black]كلمه ولي هم مولا نيست كه بگويند به معناي اولي بالامر آمده است يا نيامده.
[=arial black]قضيه حديث ثقلين، حتي در صحيح مسلم آمده كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد اهل بيت (عليهم السلام) را قرين و عديل قرآن قرار داده است:
[=arial black]اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي
[=arial black]صحيح مسلم، ج7، ص123 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص109 و 110 و 148 ـ مسند احمد، ج3، ص14 ـ تفسير إبن كثير، ج4، ص123 ـ سنن الدارمي، ج2، ص432 ـ فضائل الصحابة، ص15 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج10، ص114 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص163 السنن الكبري للنسائي، ج5، ص45 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج3، ص374 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص104 ـ أضواء علي السنة المحمدية لأبو رية، ص404 ـ تفسير الرازي، ج8، ص173 ـ تفسير الآلوسي، ج6، ص194 ـ الطبقات الكبري لإبن سعد، ج2، ص194
[=arial black]يا قضيه حديث طير كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
[=arial black]أللهم ائتني بأحب خلقك إليك يأكل معي من هذا الطير، فجاء علي رضي الله عنه.
[=arial black]خدايا برسان به من آنكسي را كه محبوب ترين خلق در نزد تو است. جز حضرت علي (عليه السلام) كسي نيامد.
[=arial black]المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص130 ـ مجمع الزوائد للهيثمي‌، ج9، ص126 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج2، ص207
[=arial black]حديث منزلت را هم اهل سنت صراحت دارند كه روايت صحيح است.
[=arial black]در قضيه غدير خم كه در يك مجمع و همايش يكصد هزار نفري، آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و با آن مقدماتي كه فراهم كرد در آنجا، اشاره كرد بر اين‌كه حضرت علي (عليه السلام) بعد از من مولاي هر مومن و اوليٰ به نفس هر مومن است و سه شبانه روز مردم آمدند به اميرالمومنين (عليه السلام) تبريك گفتند و پيشاپيش اين تبريك گويان، آقاي ابوبكر و عمر بودند كه گفتند:
[=arial black]هنيئا لك يابن ابيطالب، اصبحت مولاي و مولي كل مومن و مومنة.
[=arial black]البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص386 ـ تفسير الرازي، ج12، ص50 ـ شواهد التنزيل للحسكاني، ج1، ص203 ـ الصوارم المهرقة للتستري، ص187 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج8، ص284 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص221
[=arial black]حسان بن ثابت هم بلند شد و شعري را إنشاء كرد.
[=arial black]و ده‌ها قضاياي ديگر كه در تاريخ در طول اين 23 سال ثبت شده كه بالاترين و مهمترين دغدغه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بحث خلافت بعد از خويش بوده است.
[=arial black]من نمي‌دانم آيا عزيزان به اين توجه دارند كه وقتي مي‌گويند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خليفه معين نكرد و بحث وصايت در اسلام نبوده؛ به نظر من ايشان از خيلي قضاياي تاريخي خبر ندارند و روايات متعدد داريم در منابع اهل سنت كه:
[=arial black]إن لكل نبي وصي و وارث و أن عليا وصيي و وارثي.
[=arial black]اميرالمومنين (عليه السلام) وصي من است.
[=arial black]تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص392 ـ المناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج2، ص35 ـ فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص114 ـ الكامل في التاريخ لإبن أثير، ج3، ص154 ـ المناقب للخوارزمي، ص85
[=arial black]و موارد متعدد ديگري كه حتي وقتي آقاي ابوبكر مي‌خواهد از دنيا برود، حفصه و عايشه مي‌گويند كه آيا كسي را به عنوان خليفه معين مي‌كنيد يا نه؟ خود ابوبكر، عمر را به عنوان خليفه معين مي‌كند. با اين‌كه همه به او اعتراض مي‌كنند و مي‌گويند:
[=arial black]قد وليت علينا فظا غليظا.
[=arial black]المصنف لإبن أبي شيبة كوفي، ج7، ص485 ـ الملل و النحل للشهرستاني، ج1، ص25 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج1، ص164 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص413
[=arial black]و اين‌كه جواب خدا را چه خواهي داد؟

منبع:http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=116

[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

[=arial black]السلام علیک یا محمدمصطفی(ص)

[=arial black]السلام علیک یا امیر المومنین(ع)

[=arial black]السلام علیک یا فاطمه الزهرا(س)

[=arial black]السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)

[=arial black]السلام علیک یا حسن مجتبی مظلوم(ع)

[=arial black]السلام علیک یا ابوالفضل العباس (ع)

[=arial black]یا ساقی نینوا

[=Arial Black]تفسیر ایه 59 سوره نساء از منایع شیعه و اهل سنت در جهت اینکه اولی الامر همان 12 امام میباشند؟

پاسخ:
آیه مورد نظر به شرح زیر است:
[=arial black]اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم


[=Arial Black]يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً
[=Arial Black]اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اطاعت[=Arial Black] كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياى پيامبر] را! و هر گاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آنها داورى بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين (كار) براى شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيكوتر است.
[=Arial Black]
[=Arial Black]شیعه به اتفاق معتقدند این آیه مردم را به اطاعت مطلق و بدون قید و شرط از خدا و رسول و اولی الامر که مانند خدا و رسول معصوم می باشند، دعوت می کند و در موارد اختلاف به حکم دین که توسط خدا و رسول که از جانب خدا حق تشریع دارد، تشریع شده، ارجاع می دهد. (1)
[=Arial Black]در روایات شیعه هم از رسول خدا(ص) رسیده که منظور از "اولی الامر" امام علی و فرزندان معصومش می باشد. (2) این روایات را بعضی عالمان اهل سنت هم نقل کرده اند.(3)
[=Arial Black]
[=Arial Black]

[=Arial Black]اما اهل سنت اتفاق کرده اند که این آیه را بر غیر امامان تفسیر کنند.
[=Arial Black]
[=Arial Black]

[=Arial Black]اهل سنت منظور از اولی الامر را فرماندهان سپاه ها در زمان پیامبر(ص) که از جانب ایشان منصوب می شدند، خلفا، فرماندهان و حاکمان و عالمان و ... تفسیر کرده اند. (4)
[=Arial Black]
[=Arial Black]برای باطل کردن قول های اهل سنت و اثبات قول شیعه کافی است.

[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]به استدلال بزرگترین مفسر اهل سنت یعنی فخر رازی در تفسیرش توجه کنیم.
[=Arial Black]

[=Arial Black]ایشان بر خلاف غالب مفسران اهل سنت "اولی الامر" را به "هیئت اهل حلّ و عقد"(خبرگان امت ) تفسیر کرده (5) بعد همه اقوال اهل سنت را با استدلال زیر باطل نموده است.
[=Arial Black]
[=Arial Black]استدلال او به این شرح است:
[=Arial Black]
[=Arial Black]خداوند در این آیه به قطع و بدون قید و شرط به اطاعت از "اولی الامر" امر کرده است و از این گونه امر کردن می فهمیم که "اولی الامر" باید معصوم و در امان از لغزش و خطا باشد و گر نه خداوند به اطاعت از خطا و لغزش آنان امر کرده و حال این که اطاعت از لغزش و خطا به امر خدا ممنوع است و نمی شود در فعلی هم خدا امر کند و هم نهی نماید. پس این امر به اطاعت مطلق و بدون قید و شرط بر عصمت مطاع و صاحب امر دلالت دارد.(6)
[=Arial Black]
[=Arial Black]ایشان با این استدلال قاطع خود همه اقوال دیگر عالمان اهل سنت را باطل کرد.
[=Arial Black]
[=Arial Black] زیرا خلفای اربعه یا خلفا یا عالمان و فرماندهان و ... هیچ کدام معصوم نیستند تا خدا به اطاعت مطلق از آنان امر کند.

[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]بعد ادامه می دهد این معصوم ، هم وجود دارد و هم ما باید بتوانیم آن را شناسایی کنیم تا مطیع آن شویم و چون افراد امت معصوم نیستند پس قطعا منظور از "اولی الامر"، "اهل حل و عقد" و هیئت علمای مسلمانان می باشند. (7)
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]استدلال فخر رازی بر عصمت اولی الامر همان گونه که خودش هم گفته، برهان قاطع است اما تطبیق آن بر اولی الامر متاسفانه ضعیف و سست است.
[=Arial Black]
[=Arial Black] زیرا "هیئت اهل حل و عقد" جز جماعت عالمان و فقیهان و خبرگان امت نیست و این جماعت چیزی جز مجموع افراد نمی باشد و هم چنان که تک تک آنان جایز الخطا هستند ، مجموع آنان نیز جایز الخطا است. البته وقتی این مجموعه بعد از بحث و مشورت و همفکری و ... تصمیم بگیرند، احتمال خطایشان کمتر است. ولی صفر نمی شود تا قایل به عصمت آنان شویم و اشکال حقی که بر اقوال دیگر کرد، بر قول خود او هم وارد است.
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]بله همان گونه که او به خوبی استدلال کرده، "اولی الامر" قطعا باید معصوم باشد و افراد معصوم اگر در بین امت نباشند، پس خدا امر به چیزی کرده که امتثال شدنی نیست پس قطعا افراد معصومی هستند.
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]ولی ما نمی توانیم خودمان معصوم را شناسایی کنیم و باید از پیامبر(ص) بخواهیم آنان را معرفی کند و به سراغ قرآن برویم و ببینیم آیا قرآن افرادی را به عنوان معصوم معرفی کرده است.
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]قطعا هم پیامبر(ص) افراد معصوم را معرفی کرده و وظیفه خود دیده که معرفی کند و امت را حیران نگذارد و هم امت از پیامبر(ص) پرسیده اند و اگر در روایات جستجو کنیم. هنوز هم این روایات را کم و بیش پیدا می کنیم و اگر نیست قطعا به خاطر ممانعت هایی بوده که صورت گرفته تا این روایات به دست ما نرسد ولی باز هم کم و بیش رسیده است.
[=Arial Black]
[=Arial Black]علاوه این که خود قرآن هم عصمت افرادی را به اشاره اعلام کرده است . کسانی که آیه تطهیر(33 احزاب ) ، آیه مباهله (61 ال عمران)، آیه ولایت(55 مائده ) و ... در مورد آنان نازل شده ، معصوم بوده اند.
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]پی نوشت ها:
[=Arial Black]1. طباطبایی، المیزان، ترجمه موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی، 1374 ش، ج 4، ص 617.
[=Arial Black]2. بحرانی، البرهان فى تفسير القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416 ق ، ج 2 ص 104-106.
[=Arial Black]3. حسکانی، شوهاهد التزیل، تهران، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى، 1411 ق، ج1، ص 190.
[=Arial Black]4. ابوحیان اندلسی، البحر المحيط فى التفسير ، بیروت ، دار الفکر ، 1420، ج 3، ص 386.
[=Arial Black]5. فخر رازی، مفاتيح الغيب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420 ق، ج 10، ص 113.
[=Arial Black]6. همان.
[=Arial Black]7. همان.
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black] منبع:
http://www.pasokhgoo.ir/node/61748
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]
[=Arial Black]

نقل قول:
چی شد!! من گیج شدم..
جناب سبزینه ی ظهر کاملا منظورشون رو می فرمایند

باسلام..
نوشته قبلي روتوسط اين حقيربخونيد متوجه خواهيد شد..كه درمورد نحوه تحقيق وپژوهش وتوجه به معاني كلمات..

کمک کنید;280730 نوشت:
کارشناس بزرگوار دو عرض مختصر دارم: 1 هیچ آیه ای در قرآن حاکی از امامت علی نیست. (ولی درین آیه بمعنای دوست است. اگر ترجمه مکارم را بخوانید خواهید دید که آیات قبل وبعد همه دوست معنی شده تارسیده به این آیه شده "سرپرست"!) 2 منافقین! شیعه ادعا میکند هرکس علی را قبول ندارد بعنوان امام منافق است! بنابر نظر شیعه صحابه اعم از مهاجرین وانصار منافقند. جز چند نفر! باتشکرپیشاپیش از رفع این دوشبهه.


با سلام

امام وهابیون ابن تیمیه در منهاج السنه آخرین ومفید ترین اعتراف را میکند که اکثر اصحاب منافق بودند :


ان ا... قد اخبرانه للذین آمنووعملوالصالحات و داوهذا وعد منه صادق ومعلوم ان ا... قد جعل للصحابه موده فی قلب کل مسلم لا سییما ابوبکر و عمر فان عامه الصحابه والتابعین کانو یودونهما و کانوا خیر القرون ولم یکن کذلک علی وان کثیرا من الصحابه والتابعین کانوا یبغضونه و یسبونه ویقاتلونه. منهاج السنه ج7ص133
.

( خداوند خبر داده است که برای کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند محبت قرار دهد ، و این وعده او راست می باشد و معلوم است که خداوند ، محبت صحابه را در قبل هر مسلمانی قرار داده است .
علی الخصوص خلفا و علی الخصوص ابی بکر و عمر . زیرا که عامه صحابه و تابعین این دو نفر را دوست داشتند و آنها بهترین مردم بودند .
ولی این حالت برای علی – علیه السلام – نبود زیرا که بسیاری از صحابه و تابعین بغض او را داشتند و وی را سب می کردند و با او مقاتله نمودند )



اکنون این حدیث صحیح را ببینید که پیامبر (ص) بعلی (ع)فرمودند ای علی دوست ندارد تو را جز مومن ودشمن ندارد تو را جز منافق .
(الحميدى ، وابن أبى شيبة ، وأحمد ، والعدنى ، ومسلم ، والترمذى ، والنسائى ، وابن ماجه ، وابن حبان ، وأبو نعيم فى الحلية ، وابن أبى عاصم)

یک دقیقه فکر کرده اید چرا منافقین ومنافقات فقط با امام علی (ع) چنین دشمنی داشتند ؟!؟!

با سلام و تشکر از همه دوستان
لطف کنید به سیر بحث و نتائجی که از آن گرفته شده بیشتر دقت کنید، اگر محبت کرده و چیزی می نویسید به مطالعه یکی دو پست اکتفا نکرده و از ابتدا بحث را مطالعه سپس اظهار نظر نمائید.

با سلام به شما دوست عزیز

کمک کنید;280730 نوشت:
ولی درین آیه بمعنای دوست است. اگر ترجمه مکارم را بخوانید خواهید دید که آیات قبل وبعد همه دوست معنی شده تارسیده به این آیه شده "سرپرست"!)

اولی بر وزن افعل، صیغه تفضیل است، که در هیچ جائی به معنای دوست نیست،‌ حتی یک مورد یافت نمی کنید کسی به معنای دوست گرفته باشد، تمام بزرگان اهل تسنن نیز چنین معنا کردند.

معنای النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم به معنای حق دخالت در همه امور است، به همین دلیل وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در غدیر خم سه مرتبه به مردم فرمود الست اولی بکم من انفسکم؟ همگی یکصدا فریاد زدند سمعا و طاعة، یعنی هرآنچه خود شما اختیارش را دارید پیامبر شما بیشتر از شما و قبل از شما اختیار دارد، یعنی یک قلمرویی ترسیم شده که شامل همه داشتهای انسانی می شود، جان و مال و فرزند و غیره، حال که چنین اعترافی محقق شد، می فرماید من کنت مولاه فهذا علی مولاه، برای من هر ولایتی بر خودتان لازم می دانید این علی نیز همان ولایت را دارد، این امتیازی است فراتر از همه امتیازات دیگران، و شامل همه شئون از قبیل امامت،‌ ولایت، خلافت، وراثت، وصایت و همه همه...

ولایت اگر به معنای دوست بود خواندن آیه فوق معنا نداشت!
ولایت اگر به معنای دوست بود سمعا و طاعة گفتن مردم معنا نداشت!
ولایت اگر به معنای دوست بود بیعت گرفتن از مردم برای امیرالمؤمنین معنا نداشت!
ولایت اگر به معنای دوست بود بخّ بخّ گفتن عمر و اقرار به ولایت امیرالمؤمنین معنا نداشت!
ولایت اگر به معنای دوست بود امیرالمؤمنین به غدیر استدلال نمی کرد!
ولایت اگر به معنای دوست بود معطل نگه داشتن مردم زیر آفتاب داغ برای ابراز دوستی معنا نداشت!
ولایت اگر به معنای دوست بود ...

علمای شیعه ادعا می كنند كه حدیث (تركت فیكم ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا بعدی: كتاب الله وسنتی)پایه واساسی ندارد (در میان شما دو چیز می گذارم اگر به آنها تمسك بجوید بعد از من گمراه نمی شوید و آن دو كتاب خدا وسنت من است)
اما پاسخ: اول اینكه خداوند ما را سفارش به اطاعت از قرآن یعنی كلام خودش وسنت پیامبر صلی الله علـــــــــیه وسلم كرده .
الله تعالی در سوره احزاب می فرمایند: (لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ) (الأحزاب: ٢١) (براستی رسول الله (این پیامبر)برای شما الگوی پسندیده است)
ویا در جای دیگر می فرماید: (مَّن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ ۖ )﴿النساء/80﴾ (هركس از پیامبر اطاعت كند از الله اطاعت كرده)
بی شك اطاعت از رسول الله صلی الله علــــیه وسلم یعنی همان پیروی از سنت ایشان ودستورات وافعال ایشان را درتمام مراحل زندگی الگو قرار دادن.
پس طبق آیات قرآنی سنت پیامبر برعترت و هر چیز دیگر ارجحیت دارد.
از این آقایان می پرسیم آیا عترت خود تابع سنت نبوی هستند یا سنتی از خودشان ساخته اند؟
مسلما عترت كه البته در نزد اهل سنت بیشتر از (5 نفر زیر كساء هستند)باید تابع سنت باشند زیرا اگر سنتی مخصوص خود داشته باشند اول با حكم الله مخالفت كرده اند دوم اینكه بدعتی در شرع بوجود آورده اند.
پس طبق نص قرآن و طبق عقل سلیم عترت خود سفارش به اطاعت از سنت شده است.
مسئله بعدی اینكه روایت نشدن حدیث با این لفظ كتاب الله وسنتی درصحیحین ضرری به صحت آن نمی رساند .مهم این است كه این روایت صحیح الاسناد است .وامام السیوطی رحمه الله علیه این حدیث را تصحیح كرده اند وهمینطور شیخ الآبانی رحمه الله در مفتاح الجنة (1/12)
وهیمنطور شیخ آلبانی این حدیث را با شواهد حسن میداند در هدایة الرواة الى تخریج أحادیث المصابیح والمشكاة1/140).
وهیمنطور شیخ الارناووط محقق جامع الأصول لابن الأثیر این حدیث را حسن میداند.
و از همه مهمتر اینكه هر حدیثی كه در صحیحین روایت نشده باشد ضعیف نیست كما اینكه علمای شیعه اینطور فكر می كنند بسیار احادیثی هستند كه شیخین بخاری ومسلم در صحیح خود روایت نكرده اند اما صحیح هستند.
وحدیث (كتاب الله و السنتی )ثابت وصحیح است
حاكم نیشابوری در المتسدرك 1/93 این حدیث را روایت كرده و البانی در صحیح الجامع برقم (3232 ) این روایت حاكم را صحیح میداند و تصحیح كرده.وهیمنطور روایتی دیگر از طریق ابی هریره رضی الله عنه كه ابن حزم رحمه الله در(الأحكـام6/810)روایت را صحیح میداند واما سیوطی كه قبلا ذكر شد.
اما حدیث كتاب الله وسنتی از مصادر شیعه:
1. عن أبی جعفر عن رسول الله أنه قال « فإذا أتاكم الحدیث عنی فأعرضوه على كتاب الله وسنتی، فما وافق كتاب الله وسنتی فخذوا به، وما خالف كتاب الله وسنتی فلا تأخذوا به» (الاحتجاج2/246 للطبرسی بحار الأنوار2/225 الصراط المستقیم للبیاضی3/156 ).
(ابی جعفر از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت می كند: هرگاه حدیثی از من به شما رسید به كتاب خدا وسنت من عرضه كنید اگر موافق آن دو بود قبول كنید واگر مخالف بود رهایش كنید)
2.أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال «إنی مسئول عن تبلیغ هذه الرسالة وأما أنتم فتسألون عما حملتم من كتاب الله وسنتی» (الكافی2/606 التفسیر الصافی1/17 و3/443).
(رسول الله علیه السلام می فرمایند من مسئول تبلیغ این رسالت هستم واما شماها مسئول حمل كتاب خدا وسنت من هستید)
3.در مصادر كتب شیعه آمده است هركس چیزی از قرآن وسنت را ردكند كافر است .الكافی الأصول 59:1 باب الرد إلى كتاب الله والسنة. و70:1باب فضل العلم).
4.آقای حلی در المختصر النافع ص17 اعتراف می كند كه سنی وشیعه اختلافی ندارند كه سنت دومین منبع بعد از قرآن در شرع است.
5. و همینطور امام علی رضی الله عنه در نهج البلاغه 82:2 (می گوید برما است عمل به كتاب خدا وسنت وسیره رسول الله وزندگی برسنت پیامبر)
(علینا العمل بكتاب الله وسیرة رسوله ، والنعش لسنته)
6.عن أبی عبد الله أنه قال «من خالف كتاب الله وسنة محمد فقد كفر» (وسائل الشیعة27/111 ح 33349 مستدرك الوسائل1/80).
(ابی عبدالله می گوید :هركس با كتاب الله وسنت محمد مخالفت كند كافر است)
واین هم مدرك اثبات از كتب معتبر شیعه پس نتیجه اینكه حدیث (كتاب الله وسنتی)
ابتدا از قرآن قابل اثبات است ودر قرآن به هر دو سفارش شده
دوم از مصادر كتب اهل سنت وجماعت قابل اثبات است و احادیث در این باب در در جه صحت هستند
سوم در كتب شیعه به كتاب الله وسنتی سفارش شده وائمه وعلمای شیعه مخالفت با این دورا كفر دانسته اند واعتراف كرده اند كه دومین منبع شرعی مسلمین بعد از قرآن سنت است.بنابر این اینكه حدیث (كتاب الله وسنتی )ضعیف است ویا مرسل است ویا در صحیحین روایت نشده سخنی غیر معقولانه است.

کمک کنید;280730 نوشت:

منافقین! شیعه ادعا میکند هرکس علی را قبول ندارد بعنوان امام منافق است! بنابر نظر شیعه صحابه اعم از مهاجرین وانصار منافقند. جز چند نفر!

مسلمانان پس از پیامبر دو دسته شدند،‌ یک عده پیرو پیامبر و اهل بیت علیهم السلام و یک عده پیرو خلفاء، گروه اول فقط قرآن و نظرات پیامبرشان را قبول داشتند اما گروه دوم فقط و فقط نظر خلفاء برایشان مهم بود، همان خلفائی که در زمان حضور پیامبر نیز اطاعت نکرده و جاده نفاق را پیمودند، همانها سرکار آمدند و مردم حاضر بودند همه چیز را به خاطر آنها تغییر دهند، خلفاء غاصب بدعتهای زیادی ایجاد کردند (که محل بحثش اینجا نیست) و دیگران به دلائلی آن را پذیرفتند، پس نفاق از زمان حضور پیامبر شروع شد سوره منافقون و توبه نیز به همین دلیل نازل گشت.

پیامبر میزانی برای مؤمن و منافق بیان کردند و آن، محبت یا بغض نسبت به امیرالمؤمنین بود:
لا يبغضك مؤمن ولا يحبك منافق(1)

اگر اعتراضی دارید به خدا و رسول بکنید که چرا دشمنان پیامبر را منافق معرفی می کند، پس بنابر نظر شیعه خیر بلکه بنابر نظر قرآن و کلام رسول، هرکه ولایت الله را که در ولایت امیرالمؤمنین تجلی گشته نپذیرد منافق است‌، هرکه با هر مقامی که می خواهد باشد، عنوان صحابه عنوان با ابهت و جبروتی نیست که در مباحث بتواند حاشیه امنی برای خود بسازد، صحابه نیز به مانند خیلی از عادی دارای نقاط مثبت و منفی بودند.

درباره عدالت صحابه تاپیک مستقلی بگشائید و پرسش خود را مطرح سازید.

ـــــــــــــ
1. [=&quot]صحيح مسلم، ج1، ص86 ، [/]سنن کبرا نسائی ج 5 ص 137 ح 8485، مسند احمد ج 6 ص 292، مسند ابی یعلی ج 12 ص 332 ح 6904،‌ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 18 ص 173، کنزالعمال ج 11 ص 622 خ 33026، تفسیر آلوسی ج 16 ص 143 ذیل آیه 96 سوره مریم، تاریخ مدینه دمشق ابن عساکر ج 42 ص 279، ابن کثیر در البدایة و النهایه ج 7 ص 391، و و...

hagh;280983 نوشت:
وامام السیوطی رحمه الله علیه این حدیث را تصحیح كرده اند

سلام

عجب يك بام ودو هوايي ؟! چطور شد که تصحیح امام سیوطی را بر حدیث : انا مدینه العلم وعلی بابها : قبول ندارید اما هرجا موافق میلتان است قبول میکنید !!!!!!!!!!!!!!!!

اما در مورد حدیث کتاب الله و سنتی ، این حدیث سندش نزد عامه ضعیف است اما نزد شیعه ؛ سنتی که اهل بیت علیهم السلام دستور میدهند مورد قبول است نه سنت معاویه و عایشه و مروان و متوکل و....

كتاب الله وسنتى لن يتفرقا حتى يَرِدَا علىَّ الحوضَ (أبو نصر السجزى فى الإبانة وقال : غريب جدا عن أبى هريرة)

حدثنا إسماعيل بن علي ثنا موسى بن إسحاق ثنا محمد بن عبيد بن محمد المحاربي ثنا صالح بن موسى ثنا عبد العزيز بن رفيع عن أبي صالح مولى أم حبيبة زوج النبي عن أبي هريرة قال قال رسول الله

إني قد خلفت فيكم شيئين لن تضلوا بعدهما أبدا ما أخذتم بهما وعملتم بهما كتاب الله وسنتي ولن يتفرقا حتى يردا على الحوض // إسناده تالف ولا يصح بهذا اللفظ //
شرح مذاهب أهل السنة ومعرفة شرائع الدين والتمسك بالسنن
تصنيف

أبي حفص وعمر بن أحمد بن عثمان بن شاهين

اما روات :

الاسم :صالح بن موسى بن إسحاق بن طلحة بن عبيد الله الطلحى التيمى ، الكوفى

الطبقة :

8 : من الوسطى من أتباع التابعين

روى له :


ت ق ( الترمذي - ابن ماجه )

رتبته عند ابن حجر :


متروك
رتبته عند الذهبي : واه

قَالَ ابْنُ مَعِيْنٍ: لاَ يُكْتَبُ حَدِيْثُهُ.
وَقَالَ البُخَارِيُّ: مُنْكَرُ الحَدِيْثِ.
وَقَالَ النَّسَائِيُّ: مَتْرُوكٌ.
وَقَالَ ابْنُ عَدِيٍّ: هُوَ عِنْدِي مِمَّنْ لاَ يَتعَمَّدُ الكَذِبَ.


وَقَالَ الجُوْزَجَانِيُّ: ضَعِيْفُ الحَدِيْثِ عَلَى حُسْنِهِ. (8/181)
وَقَالَ أَبُو حَاتِمٍ: مُنْكَرُ الْحَدِيثِ جِدًّا.

مانند ماجرای متعه حج که امام علی (ع) با عثمان مخالفت نمود وبه او گفت که تو نمیخواد سنت رسول الله (ص) را بمن یاد بدهی و بر خلاف عثمان حج را انجام دادند .

حتی معاویه به ابن عباس میگوید تو بر ملت علی هستی یا عثمان ؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

(خ م س) علي بن أبي طالب -رضي الله عنه- قال سعيد ابنُ المُسَيَّبُ: «اجتمعَ عليُّ وعثمان بعُسفانَ ، فكان عثمان ينهىَ عن المتُعْةِ ، أو العمرةِ ، فقال له علي : ما تُريدُ إلى أَمرٍ فعَلَه النبيُّ -صلى الله عليه وسلم- ، تنهَى النَّاسَ عنه ؟ فقال له عثمانَ : دَعْنا عنك ، قال : إني لا أستطيعُ أنْ أدَعكَ ، فمَّا رأى ذلك [ عليُّ ] أهلَّ بهما جميعا». هذه رواية البخاري ومسلم.
وفي رواية للبخاري : «قال مروانُ بنُ الحكم : إنَّه شَهِدَ عثمان وعليا بيْنَ مكَّةَ والمدينة، وعُثمانُ ينهَى عن المُتْعةِ ، وأنْ يجمع بينهُما ، فلمَّا رأى ذلك علىُّ أهلَّ بهما : لبَّيكَ بعمرةٍ وحجَّةٍ ، فقال عثمانُ : تَراني أنهَى الناسَ ، وأنت تفعلُهُ ؟ فقال : ما كنتُ لأدَعَ سُنَّةَ رسول الله -صلى الله عليه وسلم- لقوْلِ أحدِ».
وفي رواية النسائي ، قال مروان : «كنتُ جالسا عنَّد عثمان ، فسمِع عليا يُلبَّي بحَجَّةٍ وعُمْرَةٍ ، فقال : ألم تكُنْ تنْهَى عن هذا ؟ قال : بلى ، ولكنَّي[ص:110] سمعتُ رسول اللَّه -صلى الله عليه وسلم- يُلبَّي بهما جَميعا ، فلم أدَعْ قوْلَ رسول الله -صلى الله عليه وسلم- لقولك».
وفي أخرى ، أنَّ عثمان كان ينْهَى عن المتُعَةِ ، وأن يُجمَع بيْنَ الحجَّ والعُمْرَةِ ، فقال عليُّ : لبَّيْكَ بِحَجَّةٍ وعمرةِ معا ، فقال عثمانُ : أتَفْعَلُها وأنا أنْهى عنها ؟ فقال عليُّ :«لم أكُنْ لأِدَعَ سُنَّةَ رسول الله -صلى الله عليه وسلم- لأِحَدٍ من النَّاس».

فقط امام علی (ع) و فرزندانش عامل وعالم به سنت خاتم النبیین (ص) هستند :

4686 - عن حيان الأسدي سمعت عليا يقول : قال لي رسول الله صلى الله عليه و سلم إن الأمة ستغدر بك بعدي و أنت تعيش على ملتي و تقتل على سنتي من أحبك أحبني و من أبغضك أبغضني و إن هذه ستخضب من هذا يعني لحيته من رأسه
صحيح

تعليق الذهبي قي التلخيص : صحيح

پیامبر (ص) در حدیث صحیحی به امام علی (ع) فرمودند که این امت بعد از من در حق تو بی وفایی و عهد شکنی میکنند ( نقض میثاق غدیر خم وغصب حق امامت ) در حالیکه تو بر آیین من استواری و بر پایبندی بر سنت من شهید خواهی شد ، دوست تو دوست من ودشمن تو دشمن خواهد بود و بزودی این محاسنت به خون سرت رنگین میشود .

من نگفتم سنت حضرت عایشه یا عثمان را قبول کنید.منظور از سنت سنت رسول الله است.

کمک کنید;279527 نوشت:
سلام. من کسی بودم که خیلی ز دین دور شده بود اما قرآن کریم رو هیچ لحظه کتمان نکرد. گذشت و گذشت که با خوندن قرآن اسلام رو باهمه احکامش پذیرفتم و بعدش شیعه رو. بعد چند مدت بسوی اصل اسلام(نه فقط انجام تکالیف دینی بلکه بیشتر) توسط قرآن سوق داده شدم و دنبال هزاران کتاب برون شیعی رفتم. اشکال من اینجا بود که شیعه را از دید پس از پیامبر نگاه کردم و پذیرفتم درحالی که قرآن میفرماید از سنت پیامبر پیروی کنید. گذشت و گذشت کتاب التوحید و کشف الشبهات ابن عبد الوهاب و بهتر ازاون کتاب عقیده ابن تیمیه رو خوندم ذهن من بطور اسلام تابع تابعین و پیروی از سلف صالح شکل گرفت و حالا تو چندین سایت سلفی برای شکل گیری عقیده خودم در اسلام راستین پیشروی میکنم. در حالی که تا الان از شیعه برنگشتم(یعنی تاکنون مطمئن از عدم صحت شیعه نشده ام) و حال مهمترین مشکل من با شیعه امامت است. چرا پیامبر از ذریه خود نگفت؟ و فقط گفت اهل بیتم نه عترتم؟ چرا سخنی از پیامبر در راستای امامت در هیچ کجای نیست؟ چرا این مسلئه باصطلاح مهم هرگز بین صحابه مطرح نشد که پس از پیامبر راه را به فرزندان خود که پیروی از خاندان پیامبر بود نشان دهند؟ چرا صحابه ای که آب وضوی پیامبر را تبرک میکردند هرگز از امامت چیزی نمی دانستند؟

من کسی بودم که خیلی ازدین دور شده بودم اما قران کریم زو هیج لحظه کتمان نکردو گذشت تا باخواندن قران اسلام رو به همه احکامش پذیرفتم و بعدش سنی رو.بعد چند مدت بسوی اسلام (نه فقط انجام تکالیف دینی بلکه بیشتر) توسط قران سوق داده شدم و دیبال هزاران کتاب برون سنی رفتم ، اشکال من اینجا بو که سنی را از دید صحابه نگاه کردم و پذیرفتم درحالی که قران می فرماید از اولی الامر پیروی کنید و گذشت و گذشت کتاب های دکتر تیجانی وبهتر از آن سایت ولی عصر رو خوندم ذهن من بطور اسلام تابع اهل بیت شکل گرفت و حالا تو چندی سایت شیعی برای شکل گیری عقیده خودم در اسلام راستین پیشروی می کنم درحالی که تا الان از اهل سنت بر نگشتم (یعنی تا کنون مطئن از عدم صحت شیعه نشده ام (و حال مهمترین مشکل من با سنی ها عدالت صحابه ای است که زنا کرده اند ، ادم کشته اند ، شراب خورده اند ولواط داده اند) مشکلم با این است که چطور می شود ام المومنین وامیرا لمومنین با هم بجنگند و 2000نفر بینشان کشته شود و هر دو خوب باشند(جنگ جمل) مشکلم با وهابیتی است که ساختن قبور را شرک می دانند درحالیکه همه مسلمانان چه شیعه وچه سنی بارگاه ساخته اند قبر طلحه وزبیر امام بخاری و ...

مشکلم با این استکه حتی یک آیه در باره عمر و عثمان نیست و یک ایه درباره ابابکر است و ان هم مذمت است نه فضیلت اما قران پر است از فضایل علی علیه السلام ولی برای مبارزه با این همه فضایل چاره ای نداشته اند جز اینکه یا این فضایل را زیر سوال ببرند یا اینکه برای عمر وابابکر وعثمان وعایشه ومعاویه فضیلت تراشی کنند

مشکلم این است که پیامبر فرمود فاطمه بضعه منی من اذاها فقد آذانتی و من آذانی فقد اذا الله ولی ابوبکر وعمر حضرت را اذیت کردند و هم ابابکر آخر عمر گفت ای کاش نکرده بودم و هم بخاری گفته که فاطمه سلام الله علیها بر شیخین غضب کرد

مشلکم این است که از عبدالله بن عمر و عایشه و ووو روایت شده که من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه

ولی بعد از پیامبر قطعا ایشان با ابابکر بیعت نکرد و نمی توان پذیرفت که کسی که انما یریدالله لیذهب عنکم اهل البیت در شان او نازل شده به مرگ جاهلیت مرده باشد

کسی که سوره کوثر در شان اوست به مرگ جاهلیت مرده باشد

مشکلم این است که قبر عایشه معلوم ة،قبر عمر معلوم ، قبر عثمان معلوم ، قبر حفضه و....معلوم قبر حضرت زهرا مخفی چرا؟؟؟؟؟

مشکلم این است که اهل سنت فریبم می دادند ومی گفتند که بین عمر و علی علیه السلام رابطه خوب است ولی در بخاری آمده عمر به حضرت علی علیه السلام گفته که تو من وابابکر را خائن حلیه گر دورغگو و ... می دانی

و مشکلم این است که ..........

لطفا کمکم کنید که دوباره به مذهب سنی بروم اگر می توانید ، اگر حرفی دارید

با سلام به شما دوست عزیز

hagh;280983 نوشت:

بنابر این اینكه حدیث (كتاب الله وسنتی )ضعیف است ویا مرسل است ویا در صحیحین روایت نشده سخنی غیر معقولانه است.

آنچه از روایات پیروان اهل بیت نقل کرید هیچ ربطی به حدیث ثقلین نداشت، اینکه سنت پیامبر احترام دارد قابل خدشه نبوده و یکی از چهار منبع فقه اهل بیت به شمار می رود پس درجای خودش محترم، اما تمام بحث ما درباره حدیث ثقلین است، بررسی سندی روایت کتاب الله و سنتی به تحقیق و بررسی بیشتر نیاز دارد که انشاء‌الله در اولین فرصت مشخص خواهیم ساخت که مجعول است.

حدیث ثقلین با عنوان "تارک" به معنای بازمانده و ماترک است، یعنی آنچه از پیامبر برای ما مانده چیست؟

قرآنش که مشخص است، تغییر نکرده و در میان ماست، اما کدام سنت می تواند قرین قرآن باشد؟ در قرآن باطل راه ندارد(1) اما سنت را از که بگیریم که آن را مغشوش نکرده و باطل در آن نفوذ نکرده باشد، ای کاش نمیدانستیم بدعتهای عمر را، حذف حی علی خیر العمل، بستن دستها در نماز، آمین گفتن پس از حمد، حرمت متعه و .... ای کاش عمر سواد داشت، عمری که همه مردم را از خودش آگاه تر می داند(2)، عمری که از مسئله تیمم آگاه نیست، از حدود شرعی مهریه زنان چیزی نمیداند، عمری که حتی قرآن نمی داند(3) و.... او می تواند آگاه به سنت باشد؟ که اگر بود در تاریخ خود شما چنین نبود؟؟!!!!!

به هر حال شما پاسخ این سؤال را غفلت کردید بدهید:
سنت پیامبر در دست کیست؟ چه کسی می تواند مدعی شود من راست می گویم و سنت او به دست من است و از من بگیرید؟

برای پاسخ به این سؤال هم باید مقام علمی آن شخص ثابت باشد هم تقوا و عدالت که هر کدام از اینها نباشد اطمینانی به آن نیست، اولی که ثابت نیست،.

کدامیک از خلفاء سواد داشتند؟ نه خواندن و نوشتن و نه فقیه بودن بلکه همان احکام شرعی معمولی که به بخشی از آن اشاره شد.

اما شرط دوم ناقلین سنت عدالت است، از کجا معلوم منافقینی که پیامبر نیز قادر به تشخیصشان نبود سنت را برای شما عرضه نکرده باشند؟ یکی از شرائط نقل خبر عدالت است، عدالت نزد شما پیروان خلفاء پشیزی ارزش ندارید شما عدالت را برای حاکم قبول ندارید، عبد الله عمر شما خلافت را یک قانون جنگلی دانسته و معتقد بود حق با کسی است که غالب شود (حال این غلبه از راهی به دست آید مهم نیست، پس هرکه شمشیرش برنده تر و تجاوزش بیشتر حق با اوست!!)(4)

شما اقتدا در نماز به هر زناکار و شارب الخمری را جائز میدانید (5)پس در نقل سنت پیامبر هیچ عادلی یافت نمی شود، از نظر شما هرکه پیامبر را دیده و ایمان بیاورد صحابی است و عادل، و این تعریف منطبق بر منافقین نیز هست، زیرا آنها نیز پیامبر را دیده و ایمان آورده اند، پس از دیدگاه شما منافقین نیز می توانند سنت پیامبر را بیان نمایند.

وانگهی اگر سنت به دست صحابه باشد، منظور کدام صحابه است؟ طلحه و زبیری که به خانه عثمان شورش کردند؟ و آب برویش بستند؟ عایشه ای که خطاب به عثمان می گفت بکشید این کفتار پشمالو را؟ معاویه ای که لعن بر امیرالمؤمنین را بخشنامه کرد؟ ابوذری که مورد قهر عثمان قرار گرفت؟ عبد الله مسعودی که معترض به حیف و میل بیت المال توسط عثمان بود و توسط او مجروح شد و از دنیا رفت؟ و... معارضات اصحاب پیامبر با یکدیگر در این مقال نمی گنجد، آنچه مهم است درگیری های متعدد میان آنهاست که آب را گل آلود کرده و نمی توان با تقوا و بی تقوایشان را شناخت، البته برای ما که سوره منافقون و توبه را جزء قرآن می دانیم سخت نیست، همه آنها را می شناسیم، اما برای شما که همه صحابه (120000نفر) را عادل می دانید سخت است واقعا سخت است!

به جای ادعای

hagh;281006 نوشت:
من نگفتم سنت حضرت عایشه یا عثمان را قبول کنید.منظور از سنت سنت رسول الله است.

یک سؤال را پاسخ دهید:

سنت پیامبر در دستان کیست؟

ـــــــــــ
1. لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ ، كه هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى‏آيد چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است!(فصلت/42)
2. از میان همه مصادر به ابن کثیر سلفی ضد شیعه بسنده می شود،‌ ر.ک: تفسیر ابن کثیر ج 1 ص 478.
3. همان.
4. الحق لمن غلب. ر.ک‌: الطبقات الكبرى : 4 / 149 ، الاستيعاب : 3 / 472 / 2464 .
5. عبدالله عمر شخصیت محبوب و معتبری میان پیروان خلفاء است، او می گوید پشت سر هر که غالب شود نماز می خوانم!!!! (ر.ک: الطبقات الكبرى : 4 / 149)

hagh;281006 نوشت:
من نگفتم سنت حضرت عایشه یا عثمان را قبول کنید.منظور از سنت سنت رسول الله است.


شما از کجا به سنت رسول الله (ص) دست یافتی ؟ از طریق اهل بیت مطهرش یا منافقین صحابه ؟

هنگامیکه خود عایشه به روایت صحیح مسلم ، امام علی (ع) را داناتر از خود به سنت پیامبر میداند آیا هیچ شخص عاقلی از غیر علی (ع) تقلید میکند ؟!

هنگامیکه به اقرار واعتراف اصحاب : امام علی (ع) اعلم اصحاب نسبت به قرآن و علومش و نزدیکترین فرد به رسول خدا و محبوب خدا ورسولش است آیا میتوان از شخص دیگری اطاعت کرد وسنت را از او گرفت ؟!


بله اهل سنت بجای تقلید از سنت پیامبر (ص) از سنت معاویه تبعیت کردند وبرخلاف قرآن و سنت در وضو و حج و ... عمل میکنند . و طبق احادیث صحیح نماز و ... را ضایع کردند درحالیکه شبیه ترین نماز به نماز رسول الله (ص) به اقرار صحابه نماز امام علی (ع) بود .

قوله صليت خلف على بن أبي طالب أنا وعمران استدل به على أن موقف الإثنين يكون خلف الإمام خلافا لمن قال يجعل أحدهما عن يمينه والآخر عن شماله وفيه نظر لأنه ليس فيه أنه لم يكن معهما غيرهما وقد تقدم أن ذلك كان بالبصرة وكذا رواه سعيد بن منصور من رواية حميد بن هلال عن عمران ووقع لأحمد من طريق سعيد بن أبي عروبة عن غيلان بالكوفة وكذا لعبد الرزاق عن معمر عن قتادة وغير واحد عن مطرف فيحتمل أن يكون ذلك وقع منه بالبلدين وقد ذكره في رواية أبي العلاء بصيغة العموم وهنا بذكر السجود والرفع والنهوض من الركعتين فقط ففيه إشعار بان هذه المواضع الثلاثة هي التي كان ترك التكبير فيها حتى تذكرها عمران بصلاة على قوله قد ذكرني في رواية الكشميهني لقد ذكرني قوله أو قال هو شك من أحد رواته ويحتمل أن يكون من حماد فقد رواه أحمد من رواية سعيد بن أبي عروبة بلفظ صلى بنا هذا مثل صلاة رسول الله صلى الله عليه و سلم ولم يشك وفي رواية قتادة عن مطرف قال عمران ما صليت منذ حين أو منذ كذا وكذا أشبه بصلاة رسول الله صلى الله عليه و سلم من هذه الصلاة ....

[ فتح الباري - ابن حجر ]

الكتاب : فتح الباري شرح صحيح البخاري

صالح;281014 نوشت:
وانگهی اگر سنت به دست صحابه باشد، کدام صحابه؟ طلحه و زبیری که به خانه عثمان شورش کردند؟

چقدر راحت خط بطلان میکشید بر ایمان کسانی که آب وضوی پیامبر را آنچنان تبرک میکردند که بزمین نمیریخت. تبریک به این جرات. برادر بزرگوار قرآن بمن تبعیت صحابه را در آیه100 سوره توبه امر میکند نه تبعیت از ولایت موهوم علی. آیه موهوم ولایت ربطی به علی ندارد.

پنج تن;281010 نوشت:
من کسی بودم که خیلی ازدین دور شده بودم اما قران کریم زو هیج لحظه کتمان نکردو گذشت تا باخواندن قران اسلام رو به همه احکامش پذیرفتم
بی حرمتی شمارو در تحریف پستم میبخشم. درحالی که میدونم توی قبر پرستی که غذایی جز خاک نداری شعورت بیش ازین نمیکشد. بله که علی پرست قرآن و هرکتاب دیگر را باز کند میبیند اسم علی 14000000بار درقرآن آمده است. و قرآن مارا به تبعیت او واداشت!!!!!!!!

خدایا کی این تاویلات و نسبت های ناروا به کتابت را انتقام میکشی؟

کمک کنید;281019 نوشت:
چقدر راحت خط بطلان میکشید بر ایمان کسانی که آب وضوی پیامبر را آنچنان تبرک میکردند که بزمین نمیریخت. تبریک به این جرات. برادر بزرگوار قرآن بمن تبعیت صحابه را در آیه100 سوره توبه امر میکند نه تبعیت از ولایت موهوم علی. آیه موهوم ولایت ربطی به علی ندارد.


الله تعالی بر ایمان ایشان بطلان کشید آنجا که فرمود : انقلبتم علی اعقابکم :

ایمانشان هنگامی باطل شد که قصد قتل رسول الله (ص) را کردند : وکفروا بعد اسلامهم وهموا بما لم ینالوا . توبه -74


البته بجز راست قامتان :

{إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ }الحجرات15

اگر آب وضوی پیامبر را تبرک میداشتند چرا بجای مسح پا آنرا غسل میدهند ؟

چرا هنوز بعضی بسم الله در نماز وتکتف و سلام و ...را بلند وبعضی آهسته و .... میخوانند ؟! با اینکه بقول شما روزانه صدها نفر نماز آنجناب را از نزدیک شاهد بودند ؟!

آیا فکر نمیکنید که دستهای مرموز وخائنی سنت پیامبر را دگرگون کردند حتی در نماز و سوره حمدی که هر روز خوانده میشد بعضی اصحاب میخواندند : مالک یوم الدین : بعضی دیگر میخواندند : ملک یوم الدین : !!!!!!!!

بروایت صحیح بخاری حتی نماز پیامبر را هم نابود و ضایع ساختند :

حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِيلَ قَالَ حَدَّثَنَا مَهْدِيٌّ عَنْ غَيْلَانَ عَنْ أَنَسٍ قَالَ مَا أَعْرِفُ شَيْئًا مِمَّا كَانَ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قِيلَ الصَّلَاةُ قَالَ أَلَيْسَ ضَيَّعْتُمْ مَا ضَيَّعْتُمْ فِيهَا

حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ زُرَارَةَ قَالَ أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ وَاصِلٍ أَبُو عُبَيْدَةَ الْحَدَّادُ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي رَوَّادٍ أَخِي عَبْدِ الْعَزِيزِ قَالَ سَمِعْتُ الزُّهْرِيَّ يَقُولُ دَخَلْتُ عَلَى أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ بِدِمَشْقَ وَهُوَ يَبْكِي فَقُلْتُ مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ لَا أَعْرِفُ شَيْئًا مِمَّا أَدْرَكْتُ إِلَّا هَذِهِ الصَّلَاةَ وَهَذِهِ الصَّلَاةُ قَدْ ضُيِّعَتْ وَقَالَ بَكْرٌ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَكْرٍ الْبُرْسَانِيُّ أَخْبَرَنَا عُثْمَانُ بْنُ أَبِي رَوَّادٍ نَحْوَهُ


کمک کنید;281019 نوشت:
چقدر راحت خط بطلان میکشید بر ایمان کسانی که آب وضوی پیامبر را آنچنان تبرک میکردند که بزمین نمیریخت. تبریک به این جرات. برادر بزرگوار قرآن بمن تبعیت صحابه را در آیه100 سوره توبه امر میکند نه تبعیت از ولایت موهوم علی. آیه موهوم ولایت ربطی به علی ندارد.

[="green"]شما که پذیرفته اید قرآن به همراه اهل بیت است.

از جمله این اهل بیت علی علیه السلام میباشد

علی علیه السلام در جنگ جمل با طلحه و زبیر جنگید. حالا چطور است که شما هم علی (ع) را قبول دارید و هم دشمن علی (ع) را؟؟؟[/]

فقه اماميه ادّعا دارد كه چون رسول الله صَلي الله عَليه و آله وَ سَلّم فرمودند :(و إني تاركٌ فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتي ما إن تمسّكتم بها لن تضلوا أبداً) بنابراين فقه اسلامي را تنها از طريق اهل بيت بايد گرفت. جواب اين است كه بفرض قبول حديث، چون در بعضي از روايات (كتاب الله وسنتي) آمده،
اين حديث به هيچ‌وجه افاده نمي‌كند كه فقهِ اسلامي را فقها بايد از طريق اهل بيت تنها بگيرند، بخصوص كه مي‌دانيم اينكه قرآنِ كَريم فرموده است :
(فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ) ?توبه/122?
يعني : «چرا از هر فرقه‌اي دسته‌اي كوچ نمي‌كنند (رنج سفر را براي تحصيل فقه و علوم ديني تحمل نمي‌كنند) تا در دين خدا تفقه كنند و سپس برگردند و قوم خود را انذار نمايند».
اين آيه به صراحت ميرساند كه فقه اسلامي تنها بوسيلة اهل بيت منتقل به مردم نمي‌شده بلكه از هر طائفه‌اي عده‌اي مي‌آمدند و تفقه مي‌كردند نزد رسول الله صَلي الله عَليه و آله وَ سَلّم و سپس به ميان قوم خود بازگشته تعليم مي‌دادند و آنها را از مخالفت با احكام خدا برحذر مي‌داشتند.
بعلاوه در تاريخ آمده است كه رسول الله صَلي الله عَليه و آله وَ سَلّم مكرّر اصحابشان را براي تعليم اقوام بسوي آنها مي‌فرستاد مانند (معاذ بن جبل رضي الله عنه و حادثة بئر معونه و رجيع در تاريخ اسلام معروف و مشهور است كه رسول الله صَلي الله عَليه و آله وَ سَلّم عدّه اي را براي تعليم قرآنِ كَريم و احكام فرستاد و اعراب آنها را كشتند).
خلاصه آنكه دين خدا تنها بوسيلة اهل بيت تبليغ نمي‌شد تا مردم موظف باشند فقه را تنها از ايشان اخذ كنند و بلکه صحابه نيز مبلغ دين بودند و رسول اَلله صَلي الله عَليه و آله وَ سَلّم پس از خطبه‌هايش گاهي مي‌فرمود :
(فليبلغ الشاهد الغائب)
يعني : «حاضر به غائب برساند».
و مي‌فرمود:
(نَضَّرَ الله عبداً سمع مقالتي فوعاها و اداها الي من لم يسمعها فرب حامل فقه ليس بفقيه و رب حامل فقه الي من هو افقه منه).
يعني : «خداوند بنده‌اي را كه سخن مرا شنيد و آنرا حفظ كرد و بكسي كه نشنيده رسانيد خرّم گرداند، كه چه بسا كسي كه خود فقيه نيست. ولي، سخن را به فقيه تر از خود مي‌رساند».
بنابراين موظف هستيم براي شناخت فقه اسلامي به آثار صحابه كه در كتب صحاح اهل سنت آمده است نيز مراجعه كنيم و آنها را فقيه بناميم، چنانكه أحاديث اهل بيت را كه در كتب زيديّه و اماميه آمده لازم است ببينيم و آنها را نقد كنيم و فقه اسلام را بطور جامع الأطراف بررسي نمائيم.
فقه زيديّه و اهل سنت مي‌تواند فقه اماميه را از يك مشكل اساسي بيرون بياورد، و آن مشكل اين است كه در فقه اماميه معمولاً فقهاي معاصر خبر واحد را حجّت مي‌دانند، و حتي قرآنِ كَريم را با آن تخصيص مي‌كنند و حجيّت خبر واحد بقول خودشان در حال انسداد باب علم است، يعني چون راهي ندارند كه علم به احكام پيدا كنند ناچار به ظنّ روي مي‌آورند. زيرا كه خبر واحد ظنّي است! بدليل آنكه :
اولاً ما نمي‌توانيم يقين كنيم راوي دروغ نگفته و بغرض اطمينان كامل براستگويي او، يقين نداريم سهو و نسيان و خطا نكرده باشد، بخصوص كه احاديث را ائمه اجازه داده بودند كه نقل به معنا شود و در طول هزار و چند صدسال انتقال يك حديث از چند نفر به يكديگر به احتمال قوي تغييراتي در مفاد آن ايجاد شده است اما اگر ما به فقه زيديّه و اهل سنت رجوع كرديم و يك روايت از طرق گوناگون و به اسناد متفاوت ديديم اطمينان و علم بصدور آنها پيدا مي‌كنيم. پس خبر واحد وقتي حجّت مي‌شود كه باب علم بسته باشد. و اين راه بحمدالله بسته نيست ولي فقهاي اماميه نمي‌خواهند از اين راه وارد شوند و به همان روايت ضعيف و ظنّي خود كه اخبار واحده است اكتفا مي‌كنند و به احكام عجيب و غريب مي‌رسند!
بويژه كه ائمة اهل بيت از ترس خلفاي بني‌اميّه و بني‌عباس غالباً در تقيّه بودند و اظهارنظر صريح در احكام كمتر مي‌كردند.
بعلاوه كتب معروفي از ايشان در فقه باقي نمانده است و كتب فقهي و روائي شيعه پس از عصر ائمه تدوين شده و از اخبار صحيح و سقيم گردآوري گشته است بعكس مذهب زيدي كه كتاب المجموع الفقهي يا المسند را از امام زيد در دست دارند كه املاي او و نوشتة ابوخالد واسطي است كه شاگرد امام زيد بوده است. و همچنين از فقهاي اهل سنت كتبي مانند الموطأ از امام مالك رحمه الله، يا ألاُمّ اثر امام شافعي رحمه الله، يا المسند اثر احمد بن حنبل رحمه الله موجود است ولي از إمامان شيعه هيچ كتاب فقهي در دست نيست و روايات متضاد و مختلف آنها را در قرون بعد، ديگران جمع‌آوري كرده‌اند، مانند كتب اربعة (كافي، تهذيب، استبصار، من لايحضره الفقيه).
بنابراين بر علماي منصف لازم است كه آثار اماميه را با فقه و روايات مذاهب ديگر تطبيق كنند و از راه علمي شركت نمايند كه خداي مي‌فرمايد :
(وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ?)
يعني : «چيزي را كه بدان علم نداري پيروي مكن».
(السَّلامُ عَلي مَنِ اتَّبَع الهُدى و اجتَنَبَ الهَوى)
«سلام و درود بر كساني باد كه از راه راست اسلامي (راه حضرت محمد صلي الله عليه وسلم و خلفاي راشدين(پيروي كردند و از آرزوها و تعصّبات بيجا دوري گرفتند».

از عقاید شیعه این است که ائمه شان عصمت دارند ومعصوم هستند از خطا و گناه وفراموشی اما روایات زیادی در کتبشان وجود دارد خصوصا در نهج البلاغه و ادعیه صحیفه سجادیه که برعکس این عقیده را ثابت می کند
این روایتی را که می گذارم به دو دلیل 1.اینکه ردی بر ادعای باطل امامیه مبنی بر عصمت ائمه شان است
2.اینکه بسیار قیل وقال می کنند که در کتب اهل سنت وجود دارد روایاتی که پیامبر صلی الله علیه وسلم نماز 4رکعتی را زیادتر خواندند و فراموش کردند این حدیث صحیح از کتب خودشان ردی بر قیل وقالشان خواهد بود که امام معصوم کسی که از همه انبیاء الله بالاتر است نماز را بدون وضو می خواند
وبإسناده عن علي بن الحكم، عن عبد الرحمن العرزمي، (عن أبيه) (1)، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: صلى علي (عليه السلام) بالناس على غير طهر وكانت الظهر ثم دخل، فخرج مناديه، أن أمير المؤمنين (عليه السلام) صلى على غير طهر فأعيدوا فليبلغ الشاهد الغائب .
وسائل الشيعه ج8 ص373
ابی عبدالله صادق می گوید علی رضی الله عنه در نماز امامت می کرد در نماز ظهر بدون وضو*یعنی فراموش کردند*سپس منادی ایشان ندا سردادند که ای مردم امیرالمومنین بدون وضو نماز خواندند نمازتان را اعاده کنید و شاهدین به غائبین برسانند
سند روایت نیز صحیح است
علی بن الححکم ثقه است
عبدالرحمن الرزمی هم ثقه است
2886 / 63 ـ عبد الرحمن بن محمّد بن عبيد الله :
الرزمي الفزاري ، أبو محمّد ، روى عن أبي عبد الله عليه السلام ، ثقة ، ذكره أصحاب كتب الرجال ؛ له كتاب ، روى عنه : زكريا بن يحيى ، رجال النجاشي (3).
3 ـ رجال النجاشي : 237 / 628.
نقد الرجال ج3 ص 5

علی مع الحق;281036 نوشت:
شما که پذیرفته اید قرآن به همراه اهل بیت است.
دشمن علی یکی دوتا نه هزار صحابه دشمن علی که. بابا عقل که دارین. قرآن و قبول ندارین

کمک کنید;279730 نوشت:
شمایی که امامت را برتر از نبوت میدانید. مدعای شما چیست؟ که حتی یک حدیث از خود پیامبر در مورد امامت ندارید. تعقل کنید من روزی عاشق شیعه بودم چرا که به حوادث پس از رسول الله(ص) خیره شده بودم ولی حال... میبینم که پیامبر حرفی از امامت نزده. تنها ریسمان پوسیده ای که مرا به شیعه فعلا اتصال داده حدیث ثقلین موجو در صحیح مسلم است.

شمایی که درباره صحابه اعتقاد دارید چک سفید از خدا گرفته اند و هر چه کنند ماجورند حتی ثواب هم می برند مدعای شما چیست حتی یک حدیث هم از پیامبر ندارید که به صحابه تک سفید داده باشند تعقل کنید من روزی عاشق سنی ها بودم ولی حال ....میبینم پیامبر حرفی درباره صحابه نزده ،تنها رسیمان پوسیده و سست و تارعنکبوتی و پاره پوره و ....که مرا به وهابیت وسنی فعلا اتصال داده همراهی ابوبکربا پیامبر در غار است که می ترسیده و لرزه بر اندامش افتاده و ممکن بوده داد بزند وگریه کند و جای پیامبر را فاش کند یا از ترس پیامبر را تحویل دهد
تنها ریسمان پوسیده آیه ام المومنین است که اگر چه قران در بالاترین مرتبه ها است و هر چه بگوید مورد قبول ما است ولی می بینیم که بعد از این آیه امده که زن لوط ونوح در سایه دو عبد صالح بودند وکافر شدند
پس این ریسمان هم پوسیده است
چکنم کمک کنید به اهل سنت باز گردم اگر می توانید و این مذهب پر از خرافات و .... نیست ؟؟

[="green"]بر فرض محال معنای ولی در آیه شریفه ولایت دوست باشد

آنگاه باید بگوییم دوست ما فقط الله و پیامبر و مومنانی هستند که در حال نماز زکات میدهند

در این صورت شما غیر اینها حق ندارید دوستی انتخاب کنید

آیا اهل ایمانی که اقامه ي نماز کرده ولی در رکوع زکات نداده اند که عموم مؤمنین نیز اینگونه اند لایق دوستی نیستند؟

شما طبق تفسیر خودتان از این آیه شریفه دوستتان را چه کسی انتخاب میکنید؟
[/]

کمک کنید;281042 نوشت:
دشمن علی یکی دوتا نه هزار صحابه دشمن علی که. بابا عقل که دارین. قرآن و قبول ندارین

بله عقل داریم اگه نداشتیم که حرف پیامبر را کنار می گذاشتیم می رفتیم سقیفه جمع می شدیم
ضمنا حضرت موسی سی روز یارانش را گذاشت و رفت کوه طور ده روز هم فرمان آمد بمان مردم گوساله پرست شدند ، نمونه تاریخی وجود دارد
مسیحیان بعد از حضرت عیسی با انکه ایشان فرموده بود از فطرس یا پترس برادش تبعیت کنند حرفش را کنار گذاشتند واز یک یهودی زاده که سالها مسحییان را کشته بود به نام پولس تبعیت کردند
چطور ممکن است کسانی که با شنیدن حرف راهب که محمد پیامبر می شود مسلمان شده بودند ودخترشان را هم به پیامبر تحمیل کرده بودند بعد از پیامبر منحرف نشوند
و کسانی که مثل ابوسفیان سالها با پیامبر جنگیده بودند و از ترس مسلمان شده بودند بعد از پیامبر با علی علیه السلام دشمن نباشند و
کسانی که ووووووووووو با حضرت علی علیه السلام دشمن شدند
بله بعد از پیامبر مانند زمان حضرت موسی وعیسی همه کسانی که علی علیه السلام را رها کردند منحرف شدند
چون وچرا ندارد

کمک کنید;281019 نوشت:
برادر بزرگوار قرآن بمن تبعیت صحابه را در آیه100 سوره توبه امر میکند نه تبعیت از ولایت موهوم علی.

پاسخ این اشکال را دادم همان را مطالعه و نظرتان را بگوئید نه اینکه اشکال را تکرار کنید، برای توضیح بیشتر و برای کاربران جدید دوباره مطرح می کنم:

نقل قول:
آیه این است:
وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه‏، پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و كسانى كه به نيكى از آنها پيروى كردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نيز) از او خشنود شدند(توبه/100)
اما پاسخ شما:

اولا
همه مهاجرین و انصار را خداوند نبخشیده است، بخشش مخصوص آنهائی است که سبقت در کار خیر گرفتند، حال آن کار خیر چیست؟ ایمان است یا عمل صالح؟ تمام حرف همین است که باید ایمان عمل و صالح داشت، عمل هرچه مخلص تر صالح تر، هرچه بی ریاء تر بهتر، آیا همه مهاجرین و انصار ایمان و کار خیر در حدّ اعلی داشتند؟ و خداوند همه را بخشیده است؟

ثانیا
اگر همه مهاجرین و انصار را خداوند بخشیده است چرا سوره منافقون داریم؟ مگر منافقین جزو مهاجرین و انصار نیستند؟ یا چرا سوره توبه داریم، در سوره توبه آنقدر اوصاف منافقین زیاد است که بخاری و مسلم در صحیحشان می نویسند نام سوره فاضحه است(1) نه توبه، یعنی مایه افتضاح!!
براستی چه افتضاحی به بار آمد که چنین اعترافی می کنند،‌ افتضاح که؟!

ثالثا
چرا آیه پس از این را مطالعه نمی کنید:
وَ مِمَّنْ حَوْلَكمُ مِّنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلىَ النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نحَْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبهُُم مَّرَّتَينْ‏ِ ثمُ‏َّ يُرَدُّونَ إِلىَ‏ عَذَابٍ عَظِيم‏، و از (ميان) اعراب باديه‏نشين كه اطراف شما هستند، جمعى منافقند و از اهل مدينه (نيز)، گروهى سخت به نفاق پاى بندند. تو آنها را نمى‏شناسى، ولى ما آنها را مى شناسيم. بزودى آنها را دو بار مجازات مى‏كنيم (: مجازاتى با رسوايى در دنيا، و مجازاتى به هنگام مرگ) سپس بسوى مجازات بزرگى (در قيامت) فرستاده مى‏شوند.(توبه/101)

تعدادی از انصار منافق بودند، نفاق آنها به حدی بود که پیامبر گرامی خدا آنها را نمی شناخت، یعنی خود را در میان صفوف مسلمین جا زده بودند، فقط خداوند می توانست این متقلبین را بشناسد و خداوند منافقین اهل مدینه (انصار) را گرفتار عذاب عظیم می نماید.

خلاصه اینکه چگونه ممكن است كه خداوند به عده‌اى وعده قطعى بهشت بدهد و بلا فاصله به همان‌ها گوشزد نمايد كه در ميان شما منافقينى هستند كه شما آن‌ها را نمى‌شناسيد و به آن‌ها وعده دو بار عذاب كردن بدهد؟

پس منظور خداوند اين نيست كه هر كسى جزء «السابقون الأولون» بودند؛ حتى اگر پس از آن ايمان شان را از دست بدهند و هيچ عمل صالح نيز انجام ندهند، فقط به همين دليل كه جزء (السابقون الأولون) بوده‌اند، خدا از آن‌ها براى هميشه راضى است، و هرگز از آن‌ها خشمگين نمى‏شود هر چند كه زشت‌ترين اعمال را انجام داده باشند.

البته اشکالات متعدد دیگری به این برداشت شما از قرآن نیز وارد است که مجال مستقلی می طلبد.

اما پاسخ شما چه بود؟ جز تکرار سؤال؟!

ضمنا بنده یک سؤال کردم دوباره تکرار می کنم:

سنت پیامبر را از که بگیریم؟

hagh;281039 نوشت:
از عقاید شیعه این است که ائمه شان عصمت دارند ومعصوم هستند از خطا و گناه وفراموشی اما روایات زیادی در کتبشان وجود دارد خصوصا در نهج البلاغه و ادعیه صحیفه سجادیه که برعکس این عقیده را ثابت می کند
این روایتی را که می گذارم به دو دلیل 1.اینکه ردی بر ادعای باطل امامیه مبنی بر عصمت ائمه شان است
2.اینکه بسیار قیل وقال می کنند که در کتب اهل سنت وجود دارد روایاتی که پیامبر صلی الله علیه وسلم نماز 4رکعتی را زیادتر خواندند و فراموش کردند این حدیث صحیح از کتب خودشان ردی بر قیل وقالشان خواهد بود که امام معصوم کسی که از همه انبیاء الله بالاتر است نماز را بدون وضو می خواند
وبإسناده عن علي بن الحكم، عن عبد الرحمن العرزمي، (عن أبيه) (1)، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: صلى علي (عليه السلام) بالناس على غير طهر وكانت الظهر ثم دخل، فخرج مناديه، أن أمير المؤمنين (عليه السلام) صلى على غير طهر فأعيدوا فليبلغ الشاهد الغائب .
وسائل الشيعه ج8 ص373
ابی عبدالله صادق می گوید علی رضی الله عنه در نماز امامت می کرد در نماز ظهر بدون وضو*یعنی فراموش کردند*سپس منادی ایشان ندا سردادند که ای مردم امیرالمومنین بدون وضو نماز خواندند نمازتان را اعاده کنید و شاهدین به غائبین برسانند
سند روایت نیز صحیح است
علی بن الححکم ثقه است
عبدالرحمن الرزمی هم ثقه است
2886 / 63 ـ عبد الرحمن بن محمّد بن عبيد الله :
الرزمي الفزاري ، أبو محمّد ، روى عن أبي عبد الله عليه السلام ، ثقة ، ذكره أصحاب كتب الرجال ؛ له كتاب ، روى عنه : زكريا بن يحيى ، رجال النجاشي (3).
3 ـ رجال النجاشي : 237 / 628.
نقد الرجال ج3 ص 5



دوست گرامی بحث را منحرف نکن ! این مشکلات واختلافات ثمره غصب خلافت مولا علی و قتل ابریا وشیعیانش است و در اسناد و متن این قبیل اخبار خدشه است اما چه میکنید با سعی جناب عمر در تحریف قرآن :


الآية 100 أخرج أبو عبيد وسنيد وابن جرير وابن المنذر وابن مردويه عن حبيب الشهيد عن عمرو بن عامر الأنصاري
أن عمر بن الخطاب قرأ " والسابقون الأولون من المهاجرين والأنصار الذين اتبعوهم بإحسان " فرفع الأنصار ولم يلحق الواو في الذين فقال له زيد بن ثابت : والذين
فقال عمر : الذين
فقال زيد : أمير المؤمنين أعلم
فقال عمر رضي الله عنه : ائتوني بأبي بن كعب فأتاه فسأله عن ذلك ؟ فقال أبي : والذين
فقال عمر رضي الله عنه : فنعم إذن فتابع أبيا
وأخرج ابن جرير وأبو الشيخ عن محمد بن كعب القرظي قال : مر عمر رضي الله عنه برجل يقرأ والسابقون الأولون من المهاجرين والأنصار فأخذ عمر بيده فقال : من أقرأك هذا ؟ قال : أبي بن كعب
قال : لا تفارقني حتى أذهب بك إليه فلما جاءه قال عمر : أنت أقرأت هذا هذه الآية هكذا ؟ قال : نعم
قال : وسمعتها من رسول الله صلى الله عليه و سلم ؟ قال : نعم
قال : لقد كنت أرى أنا رفعنا رفعة لا يبلغها أحد بعدنا ! فقال أبي : تصديق ذلك في أول سورة الجمعة وآخرين منهم لما


يلحقوا بهم الجمعة آية 3 وفي سورة الحشر والذين جاؤوا من بعدهم يقولون ربنا اغفر لنا ولإخواننا الذين سبقونا في الإيمان الحشر آية 10 وفي الأنفال والذين آمنوا من بعد وهاجروا وجاهدوا معكم فأولئك منكم الأنفال آية 75
وأخرج أبو الشيخ عن أبي أسامة ومحمد بن إبراهيم التميمي قالا : مر عمر بن الخطاب برجل وهو يقرأ والسابقون الأولون من المهاجرين والأنصار والذين اتبعوهم بإحسان فوقف عمر فلما انصرف الرجل قال : من أقرأك هذه ؟ قال : أقرأنيها أبي بن كعب
قال : فانطلق إليه فانطلقا إليه فقال : يا أبا المنذر أخبرني هذا أنك أقرأته هذه الآية
قال : صدق تلقيتها من في رسول الله صلى الله عليه و سلم
قال عمر : أنت تلقيتها من في رسول الله صلى الله عليه و سلم ؟ قال : فقال في الثالثة وهو غضبان : نعم
والله لقد أنزلها الله على جبريل عليه السلام وأنزلها جبريل عليه السلام على قلب محمد صلى الله عليه و سلم ولم يستأمر فيها الخطاب ولا ابنه
فخرج عمر رافعا يديه وهو يقول : الله أكبر الله أكبر
وأخرج ابن جرير وابن أبي حاتم وأبو الشيخ وأبو نعيم في المعرفة عن أبي موسى
أنه سئل عن قوله والسابقون الأولون قالوا : هم الذين صلوا القبلتين جميعا
خلیفه ناراحت هم میشود که چرا موافق میلش قرائت نکردند !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مثل آیه رجم و رضاع و ... که امروز اثری از آنها در قرآن نیست !!!!!
تلاش عمر بر تحریف آیه (السابقون الاولون) :

در این آیه کریمه خداوند متعال مسلمانان را به سه دسته تقسم کرده است : 1 . پیشی گیرندگان مهاجر ؛ 2 . پیشی گیرندگان انصار ؛ 3 . کسانی که از کارهای نیک آن‌ها پیروی کنند .
اما از آن جایی که خلیفه دوم قائل به برتری قبیله قریش بر تمام قبائل بود و از طرفی تمجید از قبیله ای دیگر در قرآن مجید پذیرفتن آن برای او بسیار سخت وناگوار بود ولذا با هوشیاری و زیرکی فوق العاده تلاش کرد که این آیه را تحریف نماید .
طبق آن چه که دانشمندان اهل سنت نوشته‌اند ، جناب خلیفه با حذف «واو» از جمله «والذین اتبعوهم» و صفت قرار دادن آن برای «المهاجرین» ، آیه را این گونه تلاوت می‌کرده‌اند:
والسابقون الأولون من المهاجرین والأنصار الذین اتبعوهم بإحسان .
حذف «واو» توسط خلیفه چند نتیجه داشت :

الف : آیه شامل دو دسته از مسلمانان می شود : 1 . پیشی گیرندگان مهاجر ؛‌2 . انصاری که از مهاجرین پیروی می‌کنند ! ، و قسم سومی وجود ندارد
ب : انصار اصالتاً فضیلتی ندارند و اگر فضیلتی هم باشد به خاطر پیروی آن‌ها از مهاجرین است .
ج : رضایت از مهاجرین بدون قید و شرط (لا بشرط) است ؛‌ ولی رضایت از انصار به شرط پیروی از اعمال نیک مهاجرین است (بشرط شیء) و تابعین (بقیه مسلمانان) هیچ بهره‌ای از این آیه نمی‌برند (بشرط لا ) .

در حقیقت با این تحریف کوچک ، می‌خواست به انصار بفهماند که بر شما واجب است که از مهاجرین پیروی کنید ! .
در این صورت معنای آیه این می‌شود که خداوند از مهاجرین و کسانی که از مهاجرین پیروی می‌کنند ، راضی است و آنان را به بهشت برین خواهد برد .
قاسم بن سلام در فضائل القرآن می‌نویسد :
حدثنا حجاج ، عن هارون ، قال : أخبرنی حبیب بن الشهید ، وعمرو بن عامر الأنصاری ، أَنَّ عُمَرَ بنَ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَرَأَ : وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ المُهَاجِرِینَ وَالأَنْصَارُ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ ، فَرَفَعَ الأَنْصَارَ وَلَمْ یُلْحِقِ الْوَاوَ فی الَّذِینَ ، فَقَالَ لَهُ زَیْدُ بنُ ثَابِتٍ : وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ ، فَقَالَ عُمَرُ : الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ ، فَقَالَ زَیْدٌ : أَمِیرُ المُؤْمِنِینَ أَعْلَمُ ، فَقَالَ عُمَرُ : ائْتُونِی بِأُبَی بنِ کَعْبٍ ، فَسَأَلَهُ عَنْ ذالِکَ ؟ فَقَالَ أُبِیٌّ : وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ فَقَالَ عُمَرُ : نَعَمْ إِذَنْ ، فَنَعَمْ إِذَنْ ، نُتَابِعُ أُبَیَّاً .

عمر آیه را بگونه ای تلاوت کرد که بین (الانصار) و (الذین) از حرف واو استفاده نکرد وآن را حذف کرد، زید بن ثابت گفت: الذین را با واو باید خواند، دو مرتبه عمر بدون واو خواند، زید عقب نشینی کرد وگفت: گویا خلیفه بهتر می داند، عمر دستور داد تا ابی بن کعب را حاضر کنند، وقتی که آمد از وی پرسید جواب داد: (والذین اتبعوهم) یعنی واو عطف دارد، عمر قبول کرد ودو بار هم تکرار کرد. وگفت: از ابی پیروی می کنیم.
فضائل القرآن ، ج 2 ، ص 66 و تفسیر الطبری ، ج 11 ، ص 8 و جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر) ، جلال الدین سیوطی ، ج 14 ، ص 8 و الدر المنثور ، سیوطی ، ج 4 ، ص 268 .

بررسی سند روایت :
القاسم بن سلام از روات بخاری و مسلم:
الإمام المشهور ثقة فاضل مصنف .
پیشوای مشهور، مورد اعتماد، دانشمند و صاحب آثار است.
تقریب التهذیب ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 19 رقم : 5479 .

حجاج بن محمد الأعور : از روات بخاری ، أبو داود و ترمذی :
الحافظ ... وقال أبو داود : بلغنی أن ابن معین کتب عنه نحوا من خمسین ألف حدیث .
ابن معین از وی پنجاه هزار حدیث نوشته است.
الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة ، الذهبی ، ج 1 ، ص 313 ، رقم : 942 .
هارون بن موسى الأزدی : از روات بخاری ، مسلم و ...
صدوق علامة نبیل .
راستگو، دارای دانش فراوان است.
الکاشف فی معرفة من له روایة فی کتب الستة ، الذهبی ، ج 2 ، ص 332 ، رقم : 5923 .
حبیب بن الشهید الأزدی : از روات بخاری ، مسلم و ...
ثقة ثبت من الخامسة
مورد اعتماد واز طبقه پنجم راویان است.
تقریب التهذیب ، ابن حجر ، ج 1 ، ص 185 ، رقم : 1100 .
عمرو بن عامر الأنصاری الکوفی : از روات بخاری ، مسلم و ... .
ثقة من الخامسة .
مورد اعتماد واز طبقه پنجم راویان است.
تقریب التهذیب ، ابن حجر ، ج 1 ، ص 738 ، رقم : 5073 .
ممکن است کسی بگوید که عمرو بن عامر ، فقط از أنس بن مالک روایت نقل کرده است و از عمر نمی‌تواند نقل کند . جواب این است که همین شخص در زمان خلافت ابوبکر نیز بوده است ؛ چنانچه ابن حجر عسقلانی در باره او می‌نویسد :
عمرو بن عامر الأنصاری ذکر وثیمة أنه ممن شهد الیمامة فی خلافة أبی بکر وأنشد له مرثیة فی ثابت بن قیس بن شماس الأنصاری .
عمرو بن عامر در دوران خلافت ابو بکر شاهد حادثه وجنگ یمامه بود ومرثیه ای هم در باره ثابت بن قیس انصاری سروده است.
الإصابة ، ج 4 ص 541 ، رقم : 5902 .

متقی هندی بعد از نقل روایتی در همین زمینه می‌گوید :
قال الحافظ ابن حجر فی الأطراف صورته مرسل قلت له طریق آخر عن محمد بن کعب القرظی مثله أخرجه ابن جریر وأبو الشیخ وآخر عن عمرو بن عامر الأنصاری نحوه أخرجه أبو عبید فی فضائله وسنید وابن جریر وابن المنذر وابن مردویه هکذا صححه ک .
کنز العمال ، ج 2 ، ص 605 .
فخر رازی در تفسیر کبیر می‌نویسد :
المسألة الثالثة : روی أن عمر بن الخطاب رضی الله عنه کان یقرأ ) وَالسَّابِقُونَ الاْوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالانْصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ ( فکان یعطف قوله : ) الأنصار ( على قوله : ) رَّحِیمٌ وَالسَّابِقُونَ ( وکان یحذف الواو من قوله : ) وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ ( ویجعله وصفاً للأنصار ...
والتفاوت أن على قراءة عمر ، یکون التعظیم الحاصل من قوله : ) وَالسَّابِقُونَ الاْوَّلُونَ ( مختصاً بالمهاجرین ولا یشارکهم الأنصار فیها فوجب مزید التعظیم للمهاجرین . والله أعلم .
روایت شده است: عمر بن خطاب وقتی آیه (السابقون الاولون) را قرائت می کرد، واو (واللذین) را حذف می کرد و آن را وصف (الانصار) قرار می داد، واین حذف بدون جهت نبود زیرا تمجید خداوند در این آیه مختص به مهاجران نخستین می شد وبرای انصار فضیلتی نمی ماند بلکه امتیاز آنان در تبعیت از مهاجران بود وبس.
التفسیر الکبیر ، ج 16 ، ص 8 .
حفص بن عمر الدوری (متوفای 246 هـ ) نیز قرائت عمر وتصحیح ابی را با اندک تفاوتی به نقل از حسن بصری آورده ومی‌نویسد :
حدثنی أبو عمارة عن أبی الفضل الأنصاری عن سلیمان عن الحسن قال اختلف فی هذه الآیة عمر بن الخطاب وأبی بن کعب فقال عمر ( والأنصار الذین اتبعوهم بإحسان ) وقال أبی والأنصار والذین اتبعوهم بإحسان فلما رآه عمر فقال إنی سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقرأها هکذا وقد الهاک بیع الخبط بالمدینة .
جزء فیه قراءات النبی ، ج 1 ، ص 105 .
همچنین آلوسی ، مفسر مشهور اهل سنت می‌نویسد :

وأخرج أبو عبیدة . وابن جریر . وابن المنذر . وغیرهم عن عمرو بن عامر الأنصاری أن عمر رضی الله تعالى عنه کان یقرأ بأسقاط الواو من * ( والذین اتبعوهم ) * فیکون الموصول صفة الأنصار جنى قال له زید : إنه بالواو فقال ائتونی بأبی بن کعب فأتاه فسأله عن ذلک فقال : هی بالواو فتابعه .
تفسیر الآلوسی ، ج 11 ، ص 8 .
و ثعلبی در تفسیرش می‌نویسد :
وروی أن عمر بن الخطاب ( ح ) قرأ : السابقون الأولون من المهاجرین والأنصار الذین اتبعوهم بإحسان برفع الواو وحذف الواو من الذین ، قال له أُبیّ بن کعب : إنما هو والأنصار والذین اتبعوهم بإحسان وإنه قد کرّرها مراراً ثلاثة ، فقال له : إنی والله لقد قرأتها على رسول الله صلى الله علیه وسلم والذین اتبعوهم بإحسان ، وإنک یومئذ شیخ تسکن ببقیع الغرقد ، قال : حفظتم ونسینا وتفرغتم وشغلنا وشهدتم وغبنا ثم قال عمر لأُبیّ : أفیهم الأنصار ؟ قال : نعم ولم یستأ من الخطاب ومن ثمّ قال عمر : قد کنت أظن إنّا رفعنا رفعة لا یبلغها أحد بعدنا فقال أبی : بلى ، تصدیق ذلک أول سورة الجمعة وأواسط سورة الحشر وآخر سورة الأنفال . قوله : ) وآخرین منهم لما یلحقوا بهم ( إلى آخره وقوله تعالى : ) والذین جاءوا من بعدهم ( إلى آخر الآیة ، وقوله : ) والذین آمنوا من بعده وهاجروا وجاهدوا معکم فأولئک منکم.

عمر آیه را خواند ولی واو را از الذین حذف کرد، ابی بن کعب به عمر گفت: این جمله با واو درست است وچند مرتبه آن را تکرار کرد، سپس گفت: به خدا سوگند این چنین آن را بر رسول خدا7 خواندم وتو در آن زمان پیر مردی بودی که در بقیع ساکن بودی، عمر گفت: شما قرآن را حفظ کردید وما فراموش کردیم، شما فارغ البال بودید وما گرفتار، شما حاضر بودید وما غائب، سپس به ابی گفت: آیا در این فضیلت انصار هم شرکت دارند؟ ابی گفت: آری، به همین جهت عمر گفت: من فکر می کردم که هیچ کس به رتبه ودرجه ما نمی رسد، ابی گفت: مشارکت انصار در فضائل ودرجات را در اول سوره جمعه(وآخرین منهم لما یلحقوا بهم)، واواسط سوره حشر(والذین جاءوا من بعدهم)، وآخر سوره انفال(والذین آمنوا من بعده وهاجروا وجاهدوا معکم فأولئک منکم) می توانی ببینی.
الکشف والبیان (تفسیر الثعلبی ) ، ج 5 ، ص 8 .

از همه این‌ها مهمتر و البته بسیار تأسف آور این که جناب خلیفه قسم یاد می‌کند که خداوند آیه را همان طور نازل کرده است که او می‌خواند وآن حذف کلمه (والانصار) از آیه بود، نه آن گونه که الآن در قرآن ثبت شده است .
ابن شبه نمیری در اخبار المدینه می‌نویسد :
حدثنا معاذ بن شبة بن عبیدة قال حدثنی أبی عن أبیه عن الحسن قرأ عمر رضی الله عنه ) والسابقون الأولون من المهاجرین والذین اتبعوهم بإحسان ( فقال أُبی ) والسابقون الأولون من المهاجرین والأنصار والذین اتبعوهم بإحسان ( التوبة 100 فقال عمر رضی الله عنه ) والسابقون الأولون من المهاجرین والذین اتبعوهم بإحسان ( وقال عمر رضی الله عنه أشهد أن الله أنزلها هکذا فقال أُبی رضی الله عنه أشهد أن الله أنزلها هکذا ولم یؤامر فیه الخطاب ولا ابنه .
عمر آیه ( والسابقون الاولون) را با حذف (والانصار) قرائت کرد، ابی آیه را صحیح وکامل خواند، عمر دو باره مانند صورت اول قرائت کرد وگفت: شهادت می دهم که خدا آیه را آن گونه که خواندم نازل کرده است، ابی گفت: من شهادت می دهم که آن گونه که من خواندم نازل شده است .
أخبار المدینة ، ج 1 ، ص 375 ، ح 1170 .

اگر واقعاً همان طور که جناب خلیفه سوگند خورده ، خداوند «الذین» را بدون واو وکلمه (الانصار) نازل کرده ، چرا فوری و بدون هیچ مقاومتی تسلیم می‌شود و سخن أبیّ را می‌پذیرد ؟ چرا شاهدان دیگری برای اثبات سخن أبی ، درخواست نمی‌کند ؟
و اگر اصل آیه آن طور بوده که أبیّ گفته و جناب خلیفه در اجتهادش اشتباه کرده است، چرا تلاش می‌کند که با سوگند خوردن قرآن را تحریف نماید ؟
بلی خداوند تبارک و تعالی وعده داده است که خود کتابش را حفظ نماید ؛ از همین رو است که تمام این تلاش‌ها ناکام مانده و دست بد خواهان قرآن برای همیشه از دست درازی به آن کوتاه می‌شود .
والسلام علی من اتبع الهدی‌
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)

کمک کنید;281022 نوشت:
ی حرمتی شمارو در تحریف پستم میبخشم. درحالی که میدونم توی قبر پرستی که غذایی جز خاک نداری شعورت بیش ازین نمیکشد. بله که علی پرست قرآن و هرکتاب دیگر را باز کند میبیند اسم علی 14000000بار درقرآن آمده است. و قرآن مارا به تبعیت او واداشت!!!!!!!! خدایا کی این تاویلات و نسبت های ناروا به کتابت را انتقام میکشی؟

تحریف نکردم بنده سنی بودم شیعه شدم همان طور که شما شیعه بودی می خواهی سنی شوی
قبر پرست هم کسانی هستند که قبر طلحه و زبیر و امام بخاری را ساخته اند و می پرستند
بله قران بجز از مدح علی ایه ندارد
الحق که جز ان در گرانمایه ندارد
گفتم بروم سایه لطفش بنشینم
دیدم که علی نور بود سایه ندارد
البته اسم ابابکر هم آمده که می ترسیده و و اسم عایشه هم آمده ولی در همان سوره امده که زن لوط و نوح در سایه دو پیامبر بودند وکافر شدند
مولی علی نهج البلاغه دارم
..... نهج الملاقه هم نداره

با سلام و تشکر از همه دوستان

طبق توافق صورت گرفته با پرسشگر محترم تاپیک، تا آماده شدن نظرات ایشان درباره پستهای مطرح گشته (خصوصا پستهای 46 و 49) تاپیک قفل می شود.

موفق باشید.

موضوع قفل شده است