جمع بندی چرا نگوییم عالم علت ندارد؟

تب‌های اولیه

675 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

روراست;369010 نوشت:
شرطی مطرح نشده و فقط نسبت دادن یک عضو یا مجموعه به مجموعه ای دیگر است.

نسبت دادن از یک مجموعه به مجموعه دیگر با رابطه شرطی است،
هر x ی برابر دو تا y است.
شما در اشتباهید./

روراست;369010 نوشت:
تساوی هم در کار نیست .

چرا، تساوی به معنی داشتن ارزش برابر در کار هست.
مثلاً میگوییم:
اگروتنهااگر عدد زوج باشد آنگاه بر دو بخش پذیر است.
یعنی زوج بودن به معنی بردوبخش پذیر بودن است.
جدول درستی و نادرستی گزاره دوشرطی را ببینید:
P↔Q----------------------Q-------------------P
درست---------درست---------------------درست
درست--------نادرست-------------------نادرست
نادرست--------درست-------------------نادرست
نادرست-------نادرست--------------------درست
منبع: هر کتاب ساختمان گسسته ای که دم دستتون بود.
اصلاً برید تو ویکی پدیا
زمانی که هر دو گزاره ارزش یکسانی دارند(درست یا نادرست) گزاره دوشرطی درست است.
منظور از تساوی همین است.

روراست;369010 نوشت:
من میگم: "مردی هست که ریش ندارد" طبق تبدیل شما این جمله معادل "انسانی هست که اگر و تنها اگر مرد باشد انگاه ریش ندارد" و هم ارز ان از نگاه شما "انسانی هست که اگر و تنها اگر زن است انگاه ریش دارد" فرض کنید ما در دنیایی زندگی میکنیم که بعضی مردان ریش دارند و بعضی ندارند و هیچ زنی هم ریش ندارد. در این صورت صحت این 3 جمله را میسنجیم که در نتیجه جمله اول و دوم صحیح و جمله سوم که شما انرا هم ارز دو جمله دیگر میدانید غلط است.پس این سه جمله هم ارز نیستند.

با فرض اینکه چنین مردی باشد:
مردی هست که ریش ندارد /درست است
انسانی هست که (اگر و تنها اگر مرد باشد انگاه ریش ندارد)چنین انسانی یافت می شود، همان فرض شما است/درست است

انسانی هست که (اگر و تنها اگر زن است انگاه ریش دارد)همان مردی که ریش ندارد را در نظر بگیرید:
مرد است در نتیجه گزاره «زن است» به ازای او، نادرست است
ریش ندارد در نتیجه گزراه «ریش دارد» به ازای او، نادرست است
حالا هر دو گزاره(شرط و نتیجه) هم ارز هستند یا نه؟
بله
پس این گزاره برای همان مردی که ریش ندارد درست است


[/HR]انسانی هست که (اگر و تنها اگر زن است انگاه ریش دارد)

مشکل شما در تحلیل این گزاره این است، که حواستان نیست دارید در مورد مجموعه انسانها صحبت می کنید، سریع فرض اینکه زن است را درست میپندارید
ببینید در داخل مجموعه انسانها، آن مرد بی ریش شما هم قرار دارد، اگر کسی مرد باشد وشما بگویید او زن است گزاره تان درست است یا نادرست؟
قطعاً نادرست است، پس برای این مرد بی ریش، «زن است» نادرست است و «ریش دارد» هم نادرست است.


[/HR]اگر حقیر خودم میخواستم گزاره مطرح شده از سوی شما را بنویسم اینطور می نوشتم:
انسانی هست که (مرد است و ریش ندارد)
هم ارز: اینطور نیست که (برای هر انسان(اگر مرد است آنگاه ریش دارد))
هم ارز: اینطور نیست که (برای هر انسان(اگر ریش ندارد آنگاه مرد نیست))
اینطروی هم میشود
هم ارز: اینطور نیست که (برای هر انسان(اگروتنهااگر مرد است آنگاه ریش دارد))
هم ارز: اینطور نیست که (برای هر انسان(اگروتنهااگر ریش ندارد آنگاه مرد نیست))

ولی جناب ولایت می گوید: شاید پیتیگولویی باشد که در بوجود آمدنش ضرورت نه از خود درد و نه از دیگری
پس می شود: پیتیگولویی هست که(اگروتنهااگر وجود دارد آنگاه ضرورت نه از خود دارد و نه از دیگری)
چرا اینطور نوشتیم؟ چون خود ایشان فرمودند: در بوجود امدنش، یعنی بوجود امدنش به معنی این است که ضرورت نه از خود دارد و نه از دیگری
ایشان میتواند اینطوری هم ادعا کند: (اگروتنهااگر پیتیگولو وجود دارد آنگاه ضرورت نه از خود دارد و نه از دیگری)


[/HR]
ببینید، هم ارز گزاره های شرطی و ....
نه ساخته حقیر است و نه هیچ مسلمان دیگری !!!!!!!!!!!!!!
اینها را همان جرج و راسل و .... ساخته اند.

هم ارز یک گزاره و خود گزاره امکان ندارد، ارزشی خلاف هم داشته باشند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

روراست;368916 نوشت:
این موضوع که هر موجودی یا بقول شما هر ممکن الوجودی علت وجود یا بقولی ضرورت وجود میخاد اشکال اصلی برهان وجوب و امکان هست که در موضوع "بررسی برهان وجوب و امکان" گسی پاسخ قابل قبولی به اون نداد و موضوع بدون نتیجه بسته شد. در اینجا با توجه به شباهت موضوع این تاپیک این اشکال را دنبال میکنم.

نه.جنابعالی حدود 8 صفحه اول را به تقسیم بندی اشکال گرفتید.پس اشکال اصلی برهان امکان و وجوب از نظر شما در وهله اول تقسیم بندی بود.ضمن این که در بحث تقسیم بندی مدام چیز هایی که همفکرانتان بیان کرده اند کپی می کردید.مثل تقسیم به اسب شاخدار،بی شاخ و غیر اسب.
این اولین اشکال شما در این پست.

روراست;368916 نوشت:
علیت بدیهی است یعنی هر چیزی علتی دارد

دومین ادعای شما:علیت بدیهی است=هر چیزی علتی دارد.این عیناً چیزی است که شما گفتید.یعنی بداهت علیت را مساوی گرفتید با این که هر چیزی علتی دارد.شما این دو گزاره را معادل دانسته اید بدون هیچ دلیلی.مثل بحث هایی که قبلاً با شما داشتم،فقط و فقط ادعا می کنید.دلیل ندارید.ادعاهایتان هم اکثراً از غیر خودتان است نه از خودتان.علیت را اینطور تعریف می کنیم:
هر معلولی،علت دارد.این گزاره بدیهی است.اما به هیچ وجه نمی گوید هر چیزی علت دارد.پس معادل بودن دو گزاره بالا نقض می شود.این هم باطل بودن ادعای بعدی شما.

روراست;368916 نوشت:
-علیت بدیهی است یعنی هر چیزی علتی دارد.در اینصورت سوال این است که تسلسل بوجود میاید و علت همون خدا چیست؟

این را هم باز از فلاسفه غربی گرفته اید.از امثال راسل که چون یک فلسفه ناقص داشته اند،چنین سوالاتی پیش آمده برایشان.
به هیچ وجه ما معتقد نیستیم هر چیزی علتی دارد.شما اینجور علیت را تعریف می کنید تا بتوانید آن را نقض کنید و بگویید:موفق شدم،براهین خداباورانه را نقض کردم!
ما در وهله اول می گوییم هر معلولی،علت دارد.بعد از آن می گوییم هر ممکنی،معلول است.پس هر ممکنی،علت دارد.

روراست;368916 نوشت:
اینکه هر چیز که بوجود میاید علت دارد بدیهی است. اول اینکه چنین بداهتی مورد قبول همه نیست و دیگه اینکه چطور ثابت میکنید جهان بوجود امده و وجود نداشته

اولاً شما بحثتان راجع به برهان امکان و وجوب است.پس باید دنبال علت داشتن ممکن الوجود باشید.اما شما اینجا چیزی که به وجود می آید را موضوع علیت بیان کرده اید.چیزی که نبوده،سپس به وجود آمده تعریف حادث است نه ممکن.بنابراین علیتی که اینجا مطرح کردید و مربوط به متکلمان است،ارتباطی با برهان امکان و وجوب ندارد.
ثانیاً ملاک بدیهی بودن یک چیز،این نیست که همگان آن را قبول کنند.یک چیز می تواند بدیهی باشد،در صورتی که یک نفر هم بدیهی بودن آن را نپذیرد.شما باز هم ادعاهایتان شروع شد و مدام مقام ثبوت و اثبات را خلط می کنید.شما در اینجا مغالطه توسل به شخص کرده اید.استدلالتان اینطور است که:
می گویند علیت با این تعریف بدیهی است.در حالی که برخی قبول ندارند علیت بدیهی است.پس بدیهی نیست.
که جمله دوم،به دلیل این که به عده ای توسل کرده اید،مغالطه توسل به شخص دارد.
ثالثاً برای اثبات این که جهان نبوده و به وجود آمده،نیازی نیست برگردیم به زمان صفر یا لحظه پیدایش جهان.در همین لحظه،جهان در حال تغییر است.به اینصورت که قبل از خواندن این پست توسط شما،جهانی بود بدون خواندن پست توسط "روراست".
اکنون جهانی هست با خواندن پست توسط "روراست".پس جهان قبلی معدوم شده و جهان جدید موجود.بنابراین جهان جدید وجود نداشته و به وجود آمده.و السلام.

روراست;368916 نوشت:
جوابهایی که تا کنون به این اشکال شنیدم اینها هست :

جواب هایی که تا کنون شنیده اید،هیچ کدام جواب های فلاسفه مسلمان نبوده.یکی جواب غربی ها بوده،یکی جواب متکلمان.

روراست;368916 نوشت:
دوم اینکه در بیان هم ارز جمله "موجود مفروضی هست که(اگروتنهااگر در عالم خارج باشد آنگاه ضرورت وجودی نه از خود و نه از دیگران دارد)" گفتید
"هم ارز: موجود مفروضی هست که(اگروتنهااگر در عالم خارج نمی باشد آنگاه ضرورت وجودی یا از خود یا از دیگران دارد)"

موجود مفروضی هست که اگر و تنها اگر در عالم خارج باشد،آنگاه ضرورت وجودی نه از خود و نه از دیگران دارد.
موجود مفروضی هست که اگر و تنها اگر p آنگاه q.
در اینجا:
p=موجود مفروض در عالم خارج باشد.
q=موجود مفروض ضرورتی وجودی نه از خود و نه از دیگران دارد.
نقیض p=موجود مفروض در عالم خارج نباشد.
نقیض q=موجود مفروض ضرورت وجودی از خود یا از دیگران دارد.
نکته:نقیض p و q می شود نقیض p یا نقیض q.

پس عکس نقیض سلمان عزیز:
اگر و تنها اگر ضرورت وجودی یا از خود یا از دیگران دارد،آنگاه در عالم خارج نمی باشد که این همان اگر و تنها اگر در عالم خارج نمی باشد،آنگاه ضرورت وجودی از خود یا دیگران دارد است.چون ترکیب دو شرطی است و فرقی نمی کند کدام مقدم باشد کدام تالی.

روراست;368916 نوشت:
که این هم ارز طبق گفته ها و مثال خودتون در پست 244 اشتباه است و هم ارز جمله اول میشه "مفروضی هست که اگر ضرورت وجودی از خود یا دیگران دارد انگاه وجود ندارد"

یاد بگیریم از شما!عکس نقیض دو شرطی،یک شرطی می شود!!!رجوع کنید به کتب منطق،بعد سعی کنید اشکال بگیرید!!!این اولین اشکال شما!
دومین اشکال شما،متاسفانه نمی دانید که اگر و تنها اگر p آنگاه q همان اگر و تنها اگر q،آنگاه p است.به همین دلیل فکر می کنید سلمان عزیز در عکس نقیض گیری،مقدم و تالی را عکس نکرده و فقط نقیض کرده.
هیچ کدام از اشکالات شما وارد نیستند.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

جناب آلبوس
تشکر میکنم از اینکه مباحث علیت را اینقدر خوب توضیح دادید

Albus;369033 نوشت:
اگر و تنها اگر ضرورت وجودی یا از خود یا از دیگران دارد،آنگاه در عالم خارج نمی باشد که این همان اگر و تنها اگر در عالم خارج نمی باشد،آنگاه ضرورت وجودی از خود یا دیگران دارد است.چون ترکیب دو شرطی است و فرقی نمی کند کدام مقدم باشد کدام تالی.

اگ حضرات به این جمله توحه کنند میدانستند چرا علیت(هر ممکنی معلول است) بدیهی است
اگر علیت بدیهی نبود، و چنین موجودی وجود داشت
آنگاه ما می توانستیم چنین موجودی را فرض کنیم،
و از قضا چون او را فرض کرده بودیم، در عالم خارج هم نبوده
لذا این موجود باید در عالم فرض(ذهن ما) دارای ضرورت وجودی باشد!!!!
و این ضرورت وجودی را یا از خود دارد یا از دیگران!!!!!!!!!!

سلمان14;369019 نوشت:

چرا، تساوی به معنی داشتن ارزش برابر در کار هست.
مثلاً میگوییم:
اگروتنهااگر عدد زوج باشد آنگاه بر دو بخش پذیر است.
یعنی زوج بودن به معنی بردوبخش پذیر بودن است.
جدول درستی و نادرستی گزاره دوشرطی را ببینید:
P↔Q----------------------Q-------------------P
درست---------درست---------------------درست
درست--------نادرست-------------------نادرست
نادرست--------درست-------------------نادرست
نادرست-------نادرست--------------------درست
منبع: هر کتاب ساختمان گسسته ای که دم دستتون بود.
اصلاً برید تو ویکی پدیا
زمانی که هر دو گزاره ارزش یکسانی دارند(درست یا نادرست) گزاره دوشرطی درست است.
منظور از تساوی همین است.

اینها که گفتید درست ولی
اقای عزیز
من که نگفتم اصلن تساوی معنا ندارد یا تساوی نداریم که تساوی را تعریف میکنید و توضیح میدید بلکه منظورم این بود در این جمله تساوی مطرح نیست.یعنی در جمله "موجودی هست که علت یا ضرورت وجودی ندارد" تساوی مطرح نیست یا در جمله "مردی هست که ریش ندارد" تساوی بین مرد و بی ریش مطرح نیست.این که کاملن واضح هست.این نسبت فرق میکنه با زوج بودن و مضرب 2 بودن.

نقل قول:

با فرض اینکه چنین مردی باشد:
مردی هست که ریش ندارد /درست است
انسانی هست که (اگر و تنها اگر مرد باشد انگاه ریش ندارد)چنین انسانی یافت می شود، همان فرض شما است/درست است

انسانی هست که (اگر و تنها اگر زن است انگاه ریش دارد)همان مردی که ریش ندارد را در نظر بگیرید:
مرد است در نتیجه گزاره «زن است» به ازای او، نادرست است
ریش ندارد در نتیجه گزراه «ریش دارد» به ازای او، نادرست است
حالا هر دو گزاره(شرط و نتیجه) هم ارز هستند یا نه؟
بله
پس این گزاره برای همان مردی که ریش ندارد درست است


بله اگه مرد بیریش را در نظر بگیریم هر 3 درست هست
ولی گزاره ها وقتی هم ارز هستند که به ازای هر ورودی نتیجه برابری بدهند.حالا اگر یک زن را فرض کنیم چطور؟ جمله اول درست ولی جمله سوم غلط هست
اشکال شما فکر میکنم همین "اگر و تنها اگر" هست. وقتی میگیم "موجودی هست که علت ندارد" درباره موجودات حکمی میدیم و در مورد غیر موجودات در این جمله نظری ندادیم که علت دارند یا ندارند ولی شما وقتی جمله ما را به این شکل در میارید:"چیزی که اگر و تنها اگر موجود است علت ندارد" در مورد غیر موجودات هم حکم دادید

بعلت نداشتن وقت بقیه مطالب را و پست اقای البوس را بعدن پاسخ میدم

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

روراست;369098 نوشت:
اینها که گفتید درست ولی
اقای عزیز
من که نگفتم اصلن تساوی معنا ندارد یا تساوی نداریم که تساوی را تعریف میکنید و توضیح میدید بلکه منظورم این بود در این جمله تساوی مطرح نیست.یعنی در جمله "موجودی هست که علت یا ضرورت وجودی ندارد" تساوی مطرح نیست یا در جمله "مردی هست که ریش ندارد" تساوی بین مرد و بی ریش مطرح نیست.این که کاملن واضح هست.این نسبت فرق میکنه با زوج بودن و مضرب 2 بودن.

کلی تایپ کردم سایت با این اوضعش دیتا بیس ارور داد!!!!!!!!!!!
گرامی معنی جمله خودتان این است
موجودی مفروض است که، وجود داشتنش به معنی این است که وجود نه از خود دارد و نه از دیگری
شما موجودات را تقسیم کرده اید به:واجب
ممکن
پیتیگولو


از اون طرف ضرورت وجودی را تقسیم کرده اید به از خود دارد
از خود ندارد
نه ازخود دارد و نه از دیگری


خب اینها دو مجموعه هستند و تناظر یک به یک میان اعضایش هست
اوکی؟

شما همین رویه را برای ممکن و واجب اجرا کنید، هیچ مشکلی ندارد
چرا باید فقط پیتیگولوی شما مشکل داشته باشد؟؟؟؟؟؟

روراست;369098 نوشت:
ولی گزاره ها وقتی هم ارز هستند که به ازای هر ورودی نتیجه برابری بدهند.حالا اگر یک زن را فرض کنیم چطور؟ جمله اول درست ولی جمله سوم غلط هست

خداخیرتان بده
وقتی می گوییم

سلمان14;369019 نوشت:
مردی هست که ریش ندارد
انسانی هست که (اگر و تنها اگر مرد باشد انگاه ریش ندارد)
انسانی هست که (اگر و تنها اگر زن است انگاه ریش دارد)

یعنی یافتن یک انسان برای ما کافی است، نه جستجوی همه
جستجوی همه برای زمانی است که بگوییم:
هر انسانی که ....

روراست;369098 نوشت:
درباره موجودات حکمی میدیم و در مورد غیر موجودات در این جمله نظری ندادیم که علت دارند یا ندارند

توضیح داده شد، در اول همین پست.
ببین شما با همین روش برای ممکن و واجب برو جلو نتیجه را اینجا ذکر بفرما.

روراست;369098 نوشت:
من که نگفتم اصلن تساوی معنا ندارد یا تساوی نداریم که تساوی را تعریف میکنید و توضیح میدید بلکه منظورم این بود در این جمله تساوی مطرح نیست.یعنی در جمله "موجودی هست که علت یا ضرورت وجودی ندارد" تساوی مطرح نیست یا در جمله "مردی هست که ریش ندارد" تساوی بین مرد و بی ریش مطرح نیست.این که کاملن واضح هست.این نسبت فرق میکنه با زوج بودن و مضرب 2 بودن.

بگذارید اینطوری بگیم:
موجود بر اساس نظر شما و دوستانتان سه دسته است:
واجب
ممکن
پیتیگولو
الان می پرسیم، خب این تقسیم بندی در خارج وجود دارد؟
نمی دانیم/ نمی توانیم بگوییم واجبی هست ... پیتیگولویی هست ..... این می شود مصادره به مطلوب
پس واجب: یا هست یا نیست
ممکن: یا هست یا نیست
پیتیگولو: یا هست یا نیست
واجب:واجب اگر هست آنگاه طبق تعریف ضرورت از خود دارد
واجب اگر نیست آنگاه ضرورت از خود ندارد
اینها را روی هم بگذاریم می شود: واجب اگر وتنها اگر هست آنگاه ضرورت ازخود دارد.

ممکن:ممکن اگر هست آنگاه طبق تعریف ضرورت از دیگری کسب کرده است
ممکن اگر نیست آنگاه طبق تعریف ضرورت از دیگری کسب نکرده است
اینها را روی هم بگذاریم می شود: ممکن اگر وتنها اگرر هست آنگاه ضرورت از دیگری کسب کرده است

پیتیگولو:پیتیگولو اگر هست آنگاه طبق تعریف ضرورت از هیچ جا کسب کرده است.
پیتیگولو اگر نیست آنگاه ضرورت چی؟ شما بگو: منتظرم
حتی اگر این گزاره دوم را مطرح نکنیم، با همان گزاره اول: «پیتیگولو اگر هست آنگاه طبق تعریف ضرورت از هیچ جا کسب کرده است.»
ادعای شما باطل می شود:
هم ارز اون گزاره می شود:
پیتیگولو اگر ضرورت از جایی کسب کرده است آنگاه نیست!!!!!!!!!!!!!!!!


[/HR]حال که پیتیگولویی نیست،
می دانیم که موجودی هست
این موجود یا واجب است که الحمدلله
یا ممکن است که باید به واجبی ختم شود، چون ضرورت از دیگری می گیرد/

پس در هر صورت واجبی هست.
الان می تونیم بگیم موجودی هست که ضرورت از خود دارد.

امیدوارم متوجه شده باشید مصادره به مطلوب یعنی چه!


[/HR]این هم دلیل از گفتار خود ایشان:
velayat;365180 نوشت:
یک شی برای وجودش یا نیاز دارد ضرورت را شی ای(اعم از خود و غیر خود)به او بدهد یا نیاز ندارد- خود به خود ضرورت را دارا می شود - (1)
اگر نیاز دارد یا خودش ضرورت می دهد(2) یا غیر خودش (3)یا هم خودش هم غیر خودش (4)یا نه خودش و نه غیر خودش(5)
که بحث من درباره گزاره یک است و آن را مطرح می کنم که هیچ گونه تناقضی ندارد

آن تقسیم بندی که باید شما ثابت کنید، این است. /
ایشان می گوید:
پیتیگولو (اگر وجود داشته باشد آنگاه ضرورت را بدون گرفتن از جایی دارا شده است.)
می پرسم اگر وجود نداشته باشد چه؟ /خودتان بیانی بنویسید

منهای این حرفها: «ضرورت را به او نداده اند دارا شده است»
می پرسیم: از کجا؟
می گوید: از هیچ جا!!!!!!!!!!!!(هر چه هم بگوییم بابا هیچ جا یعنی عدم فایده ندارد)
ایشان می گوید: «ضرورت از هیچ جا دارا شده است»
حالا نقیض این جمله شما می شود چه:
نقیض(«ضرورت از هیچ جا دارا شده است»)
می شود: ضرورت از جایی دارا شده است.

خب نقیض ضرورت داشتن، یعنی وجود نداشتن
پس موجود شما اگر نیست آنگاه ضرورت از جایی دارا شده است.


[/HR]«ضرورت از هیچ جا دارا شده است»
مثال خود ایشان:
رنگها یا سیاه اند یا سفید اند یا نه سیاه و نه سفید
خب رنگی که نه سفید است و نه سیاه است چیست؟
آبی، قرمز و .... هنوز هم رنگی است، مثل سیاه و سفید که رنگی هستند
ضرورتهای از کجا هستند؟ از خودش، از دیگری، نه از خودش و نه از دیگری
خب نه از خودش و نه از دیگری می شود کجا؟ هیچ جا!
ببین عزیز خودش جایی است، دیگری جایی است ولی هیچ جا که جایی نیست؟ هست؟

[/HR]به هزار طریق توضیح داده شد که این شیوه شما باطل است.

velayat;368143 نوشت:
شما فعلهای مرا از آمد به داشت تغییر بده در اشکال من فرقی حاصل نمی شود.

velayat;365180 نوشت:
یک شی برای وجودش یا نیاز دارد ضرورت را شی ای(اعم از خود و غیر خود)به او بدهد یا نیاز ندارد- خود به خود ضرورت را دارا می شود - (1)
اگر نیاز دارد یا خودش ضرورت می دهد(2) یا غیر خودش (3)یا هم خودش هم غیر خودش (4)یا نه خودش و نه غیر خودش(5)

نیاز ندارد - خودبه خود ضرورت را دارا است.

دیگه سفسطه را واضح تر از این باید نشان داد؟

با سلام خدمت شما

سلمان14;368316 نوشت:

دانه به دانه هم ارزهایی که اشتباه بیان کردم را نشان بدهید، تا یکی یکی بحث شود
از نظر حقیر این ایراد شما در حد تهمت است
گزاره یک جمله بیشتر نیست،
لطفاً جملات را یکی به یکی بیاورید و تا پاسخ نداده ام سراغ دیگری نروید.
نقل قول:

شما می گویید تهمت است . خب پستها که حذف نشده اند خوانندگان بروند بخوانند و قضاوت کنند که من چه اشکالهایی به بیانات شما کرده ام
نیازی هم نیست دوباره بحثها تکرار شود . من تعدادی از هم ارزهای اشتباه شما را ذکر کردم اگر به صفحات قبل مراجعه شود هم این هم ارزها را خواهند دید هم پاسخ های مرا به ان دقیقا هم مثال نقضهایش را ذکر کده ام که نگویید چه اشکالهایی به من کردید.
سلمان14;368316 نوشت:

*تقسیم بندی ات را اثبات بفرما
*تقسیم بندی ثنایی شما برای خودتان بدیهی است بزرگوار، اثبات کنید و طفره نروید، اثبات.
نقل قول:

نمی دانم شما چرا عادت دارید هی همون سوالی که حتی در همین پست قبل گفتید و بنده جواب دادم را تکرار کنید ؟؟
حداقل جواب مرا پاسخ دهید نه همان سوال تکراری را دوباره مطرح کنید.بنده ه طفره نمیروم پاسختان را دادم به نظر من دلیل خواهی شما مانند این است که بپرسند جرا هر پدری مرد است خب دلیل ندارد و بدیهی است این تقسیم بندی هم بدیهی است امر بدیهی هم غنی عن الاستدلال است.دوباره همین اشکال را دفعه بعدی هم بنویسید!
نقل قول:
نگاه کنید تقسیم ثنائی مخصوصا تقسیم ثنائی که شی را دائر مدار نفی و اثبات می کنی بسیار روشن و بدیهی ایت و نیازی به دلیل ندارد کما اینکه در کتب منطقی آمده است
یک شی یا انسان است یا لا انسان
الان دلیل این جمله چیست؟هر انسانی یا قدش بالاتر از 100 است یا پایین تر یا 100
خب این جمله بدیهی است
و نیازی به دلیل ندارد اما نتیجه گیری های شما به هیچ وجه بدیهی نبود.
می دانم می خواهید چه کار کنید می خواهید بگویید چون شما برای سخنتان که همان تقسیم بندی است دلیل ندارد پس من هم دلیل نمی خواهم اما قیاستان مع الفارق است چون سخن من بدیهی است و به هر بنی بشری بدهی قبول می کند اما برای شما چنین نیست من هم به هرکس گفتم صحبتهای شما را بخواند سخنم را تصدیق کرد.
مگر شما ادعا کنی نه خیر تمام حرفهای من بدیهی است
من می گویم اولا اگر بدیهی است پس چرا با مثالهای نقض من ابطال می شود
ثانیا اگر شما ادعایتان این است که بدیهی است قضاوت را به خوانندگان وامی نهم تا درباره ادعای شما قضاوت کنند.

سلمان14;368316 نوشت:

عیجب تر اینکه شما هنوز هم ادعا دارید واجب مشروط است و ممکن می تواند لامشروط باشد.
نقل قول:

واقعا حرفهای عجیبی می زنید که مرا از بحث بیشتر از پیش کسل و خسته تر می کند .ما داریم بحث می کنیم من هم ادعای شما را تا به حال قبول نکرده ام و با صراحت تمام دارم تمام اشکال های شما را رد می کنم بعد می گویید هنوز حرف مرا قبول نکرده ای. خنده دار است:Nishkhand:
سلمان14;368316 نوشت:

این یکی از بزرگترین اشتباهات افراد در برخورد با گزاره شرطی است
نقل قول:

خودم می دونستم
سلمان14;368316 نوشت:

هم ارز گزاره نمای شرطی:...
نقل قول:

به خاطر اینکه وارد داستان گزاره نماهای شرطی شما نشوم
گزاره را چنین تغییر میدهم(به جای ایکس موجود می گذارم)

هر موجودی (اگر انسان نباشد آنگاه موجود است)
عکس نقیض: هر موجودی(اگر موجود نباشد آنگاه انسان است)

سلمان14;368316 نوشت:

هم ارز یک گزاره شرطی ساده:
گزاره ای که ارزش(درستی و نادرستی) یکسانی با گزاره اصلی دارد ولی شکل متفاوتی با آن دارد.

مثلاً:
اگر جناب ولایت پاسخ بدهند آنگاه حقیر پاسخ میدهم
هم ارز: اگر حقیر پاسخی ندهم آنگاه جناب ولایت پاسخی نداده اند.
هم ارز: اینطور نیست که(جناب ولایت پاسخ بدهند و حقیر پاسخ ندهم)
هم ارز:(جناب ولایت پاسخ نمی دهند یا حقیر پاسخ میدهم)

نقل قول:

نگاه کنید شما دارید تعریف به نتیجه می کنید یعنی می گویید هر گزاره ای که ارزش یکسانی با گزاره اصلی دارد هم ارز است.
خب من می پرسم چه گزاره ای ارزش یکسانی دارد؟؟؟؟
اساسا سوال اصلی همین است
مثلا شما باید در جواب بگویید اگر موضوع و محمول گزاره ای را تبدیل به نقیض کنیم و کیفش را عوض کنیم هم ارز گزاره اصلی است .
مثلا شما مدعی هستی ارزش گزاره دو برابر گزاره اولی است من هم قبول ندارم و می گویم چنین نیست و ارز برابری در درستی و نادرستی ندارند شما چگونه می توانی حرفت را اثبات کنی؟

البته می دانم بحث های هم ارز شما تقریبا مانند استدلالهای مباشر مناطقه است ولی بدون قاعده ای مشخص و تعیین کننده
لذا بنده قواعد تمام استدلالهای مباشر را در لینک زیر قرار می دهم تا شما طبق آن قواعد دلایل خودتان را بچینید.
لینک

در مورد گزره هم ارزتان :
اگر جناب ولایت پاسخ بدهند آنگاه حقیر پاسخ میدهم
هم ارز: اگر حقیر پاسخی ندهم آنگاه جناب ولایت پاسخی نداده اند.
شما در اینجا تنها کیفهای مقدم و تالی را تغیییر دادید و جای آنها را عوض کرده اید.
پس می توانستید در تعریف هم ارز بگویید هم ارز امری است که در آن کیفهای مقدم وتالی معکوس شده و جای مقدم و تالی عوض می شوند.
دقیقا اینکار شما عکس نقیض به روش قدماست .
اما من هم مثال نقضی آن را زدم همین مثالی که شما رد آن بحث کرده اید
در حقیقت من عکس نقیض به روش قدما را در منطق خودمان قبول ندارم که صادق باشد.
با توجه به مثال نقض خودم.
البته در این مورد خاص همان طور که به جناب البوس گفتم نیاز به تطویل بحث نیست چون من اساسا صدق گزاره اصلی شما را هم قبول ندارم:

نقل قول:

البته من خیلی تاکیدی روی این مساله برای پاسخ به جناب سلمان ندارم
چون اساسا گزاره اول ایشان را قبول ندارم.
گزاره اول ایشان:اگر موجودی لامشروط است آنگاه ضروربالغیر است
چون گفته ام ممکن است ضروری بالذات یا آن شی ای که نه بالذات است نه بالغیر هم لا مشروط باشند

سلمان14;368331 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

جناب ولایت، بزرگوار، اینجانب در مباحثات قصد بی ادبی نداشته ام ولی اشکالی هم گرفتم به نحوه مباحثه شما بوده است و نه به خود شما. منهای این حرفها،خواهشاً متن زیر رو بخونید، اگر جایی ایراد داشت، همانجا را نشان دهید و سوال بپرسید و دلیل بخواهید و مبحث دیگری فعلاً باز نفرمایید و ادامه اش را ذکر نکنید تا زمان رفع مشکل همان نقطه، بعد که مشکل رفع شد، سراغ مشکل بعدی بروید و همینطور تا آخر. /سپاسگزارم.
عجله ای هم برای جواب دادن نیست، خودتان را خسته نکنید.


اولین اینکه ما تقسیم بندی خودمان را اثبات کردیم، گفتیم:

موجود اگر وجود دارد آنگاه متناقض نیست /اگر و تنها اگر تبدیل به اگر شد

موجود اگر وجود دارد آنگاه (نه اینکه((هم ضروت وجودی دارد و هم ندارد) یا (نه ضرورت وجود دارد و نه ندارد))) /اگر و تنها اگر تبدیل به اگر شد

در نتیجه: موجود مفروض اگر وجود دارد آنگاه یا ضرورت وجودی از خود دارد یا ندارد (ولا غیر). /اگر و تنها اگر تبدیل به اگر شد

از اینجا گفتیم موجودی اگر ضرورت وجودی دارد، الحمدلله. لذا موجود ضروری هست.

محل اشکال شما:
حقیر ادعا کردم، اگر ضرورت وجودی ندارد، باید دیگری به او بدهد، لذا میرویم سراغ دیگری، و با رد تسلسل می رسیم به موجودی که ضرورت وجودی از خودش دارد. لذا مجدداً موجود ضروری هست.


شما اینجا اشکال وارد ساختید:

موجودی هست که ضرورت وجودی از خودش ندارد، و از دیگری هم نمی گیرد(نه بالذات و نه بالغیر).

منظور شما را اینطور می نویسم:


موجود مفروضی هست که(اگروتنهااگر در عالم خارج باشد آنگاه ضرورت وجودی نه از خود و نه از دیگران دارد)

هم ارز: موجود مفروضی هست که(اگروتنهااگر در عالم خارج نمی باشد آنگاه ضرورت وجودی یا از خود یا از دیگران دارد)


ببینید، تا الان منظور از هم ارز، فقط این است که این دو جمله یک معنی می دهند، و یا یک ارزش دارند، هر کدام را بفهمیم درست است یا نادرست ، آن یکی را هم فهمیده ایم.


گزاره اول مربوط به هنگامی است که در عالم خارج است.

گزاره دوم مربوط به زمانی است که در عدم است، یعنی هنگامی که در عدم است ضرورتی دارد(یا از خود یا دیگران)!!!!!

خب این یک تناقض است، نیست؟


الان
می توانیم بگوییم چون هم ارز گزاره اصلی باطل است ، پس خود گزاره اصلی باطل است، و موجود فرضی شما وجود ندارد.


لذا: موجود مفروضی هست که(اگروتنهااگر در عالم خارج باشد آنگاه ضرورت وجودی نه از خود و نه از دیگران دارد) باطل است.


پس نقیض آن گزاره صادق(درست ) است:


نقیض آن می شود: هر موجود مفروضی(اگروتنهااگر در عالم خارج باشد آنگاه ضرورت وجودی یا از خود یا از دیگران دارد)


یا هر موجود مفروضی(اگروتنهااگر در عالم خارج نباشد آنگاه ضرورت وجودی نه از خود و نه از دیگران دارد ندارد)


الان محل اشکال شما رفع شد،


لذا هر موجودی که ضرورت وجودی از خودش ندارد باید از دیگری که دارد بگیرد، این می شود هر ممکنی معلول است. و با رد تسلسل می رسیم به یک موجودی که ضرورت وجودی از خودش دارد.


سلام
خیلی کار خوبی کردید که این بحث را مطرح کردید چون واقعا داشت بحث از مکان اصلی خودش منحرف می شد
اما من دقیقا این سخن شما را پاسخ داده ام:در صفحه 16 همین تاپیک (که دیگر نگویید از خودت در آوردی)
نقل قول:

تمام اشکال شما در این دو جمله است که از جمله اول نتیجه گرفته اید
گر ضرورت را کسی به او نداده آنگاه خودبه خود دارا شده آنگاه وجود دارد
خب، پس گزاره هم ارز آن هم در آن صدق می کند
اگر وجود ندارد آنگاه ضرورت را کسی به او داده (خودبه خود دارا نشده
چگونه از گزاره اول گزاره دوم را نتیجه گرفته اید ؟
نتیجه گیری شما مانند این است که بگوییم چون گزاره هر انسانی حیوان است صادق است پس گزاره هر غیر انسانی غیر حیوان است هم صادق است
در حالی که چنین نیست

اما حالا وقت خوبیت که نشان دهم عدم وحدت رویه شما را در هم ارز گیری
شما در این جا برای گرفتن هم ارز چه کردی؟ کیف را در مقدم و تالی عوض کردید بدون عوض کردن جای مقدم و تالی در حالی که در مثال قبلیتان جای مقدم و تالی را نیز عوض کردید

نقل قول:
1)
موجود مفروضی هست که(اگروتنهااگر در عالم خارج باشد آنگاه ضرورت وجودی نه از خود و نه از دیگران دارد)

هم ارز: موجود مفروضی هست که(اگروتنهااگر در عالم خارج نمی باشد آنگاه ضرورت وجودی یا از خود یا از دیگران دارد)

2)
اگر جناب ولایت پاسخ بدهند آنگاه حقیر پاسخ میدهم
هم ارز: اگر حقیر پاسخی ندهم آنگاه جناب ولایت پاسخی نداده اند

در شماره یک شما کاری کرده اید که در هیچ یک از استدلالهای مباشر جا نمی گیرد کما اینکه مثال نقضش را هم زده بودم

شما خواهشا به استدلالهای مباشر دقت دیگری کنید.
الان مثلا قضیه
هر انسانی حیوان است
ازش می تواند دهها قضیه به قول شما هم ارز در آید ولی خیلیش صادق و خیلی اش کاذب باشد(با اندک تغییری در موضوع یا محمول یا سور یک کیف)اما منطق با استدلال روشن می کند که کدامش درست و کدامش غلط است در قالب استدلالهای مباشر.
برای نمونه:
بعض انسانها حیوانند
بعض حیوانها انسانند
بعض انسانها حیوان نیستند
بعض حیوانها انسان نیستند
بعض لا انسانها حیوانند
بعض لا حیوانها انسانند
بعع لا جیوانها انسان نیستند
بعض لا انسانها حیوان نیستند
هر لا انسانی حیوان است
هر لا انسانی حیوان نیست
هر لا حیوانی انسان است
هر لا حیوانی انسان نیست
و....
باتشکر

سلام علیکم

velayat;369206 نوشت:
اما حالا وقت خوبیت که نشان دهم عدم وحدت رویه شما را در هم ارز گیری
شما در این جا برای گرفتن هم ارز چه کردی؟ کیف را در مقدم و تالی عوض کردید بدون عوض کردن جای مقدم و تالی در حالی که در مثال قبلیتان جای مقدم و تالی را نیز عوض کردید

velayat;369206 نوشت:
در شماره یک شما کاری کرده اید که در هیچ یک از استدلالهای مباشر جا نمی گیرد کما اینکه مثال نقضش را هم زده بودم

عجب! عجب! بزرگوار اول پستهای قبل را میخواندی
اگر وتنها اگر با اگر آنگاه تفاوت دارد

در اگروتنها اگر موقع هم ارز گیری نیاز نیست جای مقدم و تالی را عوض کنی، یعنی چه عوض کنی، چه نکنی یک ارزش دارد!
کاش کمی منطق میخواندید
ضکم اینکه منتظر اثبات تقسیم بندی محیرالعقولتان هستم لینک تقسیم بندی و اشکال حقیر

velayat;369206 نوشت:
سلام
خیلی کار خوبی کردید که این بحث را مطرح کردید چون واقعا داشت بحث از مکان اصلی خودش منحرف می شد
اما من دقیقا این سخن شما را پاسخ داده ام:در صفحه 16 همین تاپیک (که دیگر نگویید از خودت در آوردی)

صفحه 16 شما ربطی به این موضوع ندارد

گرامی این شلوغ کاریها فقط نشان میدهد که نمیخواهید روند منطقی در مباحثه داشته باشید
اینجانب از شما خواستم صرفاً همان استدلال را بررسی کنید
اگر نتوانید خطی را که به نظرتان اشتباه است نشان دهید یعنی نمی خواهی استدلال درست را بپذیرید.
پاسخ مابقی سخنان گهربارتان داده شده است
وقتی شما هنوز نمیدانید هم ارز و عکس نقیض یکی هستند؟
وقتی هم ارز و عکس نقیض را زیر سوال می برید؟
نمی دونم واقعاً شما چه منطقی خوندید؟

بابا حداقل برو از روراست یاد بگیر به چی گیر بدی
اون تمام مباحث هم ارز گیری را پذیرفت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سلمان14;369248 نوشت:

سلام علیکم

عجب! عجب! بزرگوار اول پستهای قبل را میخواندی
اگر وتنها اگر با اگر آنگاه تفاوت دارد

در اگروتنها اگر موقع هم ارز گیری نیاز نیست جای مقدم و تالی را عوض کنی، یعنی چه عوض کنی، چه نکنی یک ارزش دارد!


اگروتنهااگر در عالم خارج باشد آنگاه ضرورت وجودی نه از خود و نه از دیگران دارد
خب اگر چنین است اشکال من نحوه دیگری مطرح می شود:
من نگفتم اگر و تنها اگر من گفتم اگر آن هم نه با سور کلیه بلکه با سور جزئیه به این نحو:
بعض وقتها اگر موجود فرضی ما در عالم خارج باشد آنگاه ضرورت وجودی را نه از خود گرفته و نه از دیگران
(چون من گفتم قضیه علیت را به نحو جزئیه قبول دارم)
سلمان14;369248 نوشت:

وقتی شما هنوز نمیدانید هم ارز و عکس نقیض یکی هستند؟
وقتی هم ارز و عکس نقیض را زیر سوال می برید؟
نمی دونم واقعاً شما چه منطقی خوندید؟

خب از شما یاد گرفتیم که عکس نقیض به روش قدما مساوی با هم ارز است مشکلی ندارد
ما در منطق مظفر هم چنین تسمیه ای را نخوانده بودیم
اما منطق هم وحی منزل نیست و اگر منطق کلاسیک یا جدید با دلیل رد شود ما قبول خواهیم کرد
کما اینکه بنده این کار را کردم
اتفاقا من نتنها منطق خوندم بلکه به منطق ارسطویی اشکال هم می کنم
ولی چون شما متعبدید هزمش برایتان سخت است.
چه کنم؟

velayat;369262 نوشت:
اگروتنهااگر در عالم خارج باشد آنگاه ضرورت وجودی نه از خود و نه از دیگران دارد
خب اگر چنین است اشکال من نحوه دیگری مطرح می شود:
من نگفتم اگر و تنها اگر من گفتم اگر آن هم نه با سور کلیه بلکه با سور جزئیه به این نحو:
بعض وقتها اگر موجود فرضی ما در عالم خارج باشد آنگاه ضرورت وجودی را نه از خود گرفته و نه از دیگران
(چون من گفتم قضیه علیت را به نحو جزئیه قبول دارم)
:khaneh:
بیخیال بابا
بعض وقتها چیه
به جای بعض وقتها باید نوع مجموعه تان را بیان کنید
با این بیان شما مجموعه شما شامل وقتهاست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بعد این وقتها در کجای حکم شما ظاهر شده است؟؟؟؟
برای هر ایکس(اگروتنهااگر ایکس زوج باشد آنگاه ایکس بر دوبخش پذیر است)
خدایا شکرت

[=Times New Roman]

سلمان14;369266 نوشت:
:khaneh:
بیخیال بابا
بعض وقتها چیه
به جای بعض وقتها باید نوع مجموعه تان را بیان کنید
با این بیان شما مجموعه شما شامل وقتهاست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بعد این وقتها در کجای حکم شما ظاهر شده است؟؟؟؟
برای هر ایکس(اگروتنهااگر ایکس زوج باشد آنگاه ایکس بر دوبخش پذیر است)
خدایا شکرت

شما چگونه بعضیه بودن جمله شرطیه را بیان می کنید
به طور بعضیه اگر موجود فرضی ما در عالم خارج باشد آنگاه ضرورت وجودی را نه از خود گرفته و نه از دیگران
خوبه؟؟؟؟؟

velayat;369272 نوشت:
شما چگونه بعضیه بودن جمله شرطیه را بیان می کنید
به طور بعضیه اگر موجود فرضی ما در عالم خارج باشد آنگاه ضرورت وجودی را نه از خود گرفته و نه از دیگران
خوبه؟؟؟؟؟

ببین دوست عزیز
نمی دونم چر امباحث قبلی را نمی خوانید
بعضیه که می گویید یعنی عناصر شما مثلاً دو قسمت است
قسمتها را مشخص می کنید
سپس برای هر کدام حکم مناسب را می دهید
ما این قسمتها را تبدیل کردیم به:ممکن
پیتیگولو

و حکم هر کدام را برابر تعریفش گرفتیم:
ممکنی هست که ....
برای هر ممکن .....

پیتیگولویی هست که .....
برای هر پیتیگولو ......

سلمان14;369274 نوشت:
ببین دوست عزیز
نمی دونم چر امباحث قبلی را نمی خوانید
بعضیه که می گویید یعنی عناصر شما مثلاً دو قسمت است
قسمتها را مشخص می کنید
سپس برای هر کدام حکم مناسب را می دهید
ما این قسمتها را تبدیل کردیم به:ممکن
پیتیگولو

و حکم هر کدام را برابر تعریفش گرفتیم:
ممکنی هست که ....
برای هر ممکن .....

پیتیگولویی هست که .....
برای هر پیتیگولو ......


شما در اینجا ممکن را قسیم پیتیگیلو قرار داده اید در حالی که من می گویم پیتیگیلو قسم ممکن است
عزیزم من می گویم بعضیه بودن شرطیه را چگونه بگویم نمی گویم چگونه تقسیم بندی کنم که؟
مثلا قضیه حیوان انسان است
به این صورت بعضیه می شود بعض حیوانها انسانند
درست است می شود حیوانها را تقسیم کرد به انسان و غیرش و سپس حکم هر کدام را داد ولی من وقتی بخواهم به نحو بعضیه بیان کنم جمله شرطیه را چگونه بیان کنم؟؟؟

من که می گم این بحث بی خودی است همان که گفتم بهتر است :

[=Times New Roman]به طور بعضیه اگر موجود فرضی ما در عالم خارج باشد آنگاه ضرورت وجودی را نه از خود گرفته و نه از دیگران
یا بگوییم محتمل است که اگر موجود فرضی ما در عالم خارج باشد آنگاه ضرورت وجودی را نه از خود گرفته و نه از دیگران

velayat;369262 نوشت:
خب از شما یاد گرفتیم که عکس نقیض به روش قدما مساوی با هم ارز است مشکلی ندارد
ما در منطق مظفر هم چنین تسمیه ای را نخوانده بودیم

حقیر منظور بدی ندارم
ولی اگر قرار بر یاد گرفتن باشد
آنهم داخل مباحثه
یکبار چیزی رو میگن
نه زبان آدم مو در بیاره

شما اگر هم ارز و عکس نقیض را نپذیرید نمیتوانید استدلال کنید.
به نظر حقیر خیلی از سفسطه ها از اینجا پیدا شده که مجموعه را مشخص نکرده اند
وقتی مجموعه مشخص می شود، چیزی به نام سفسطه بی معنی است(تقریباً)
شما هر گزاره ای میتوانید بنویسید یا درست است یا نادرست همین.

velayat;369278 نوشت:
شما در اینجا ممکن را قسیم پیتیگیلو قرار داده اید در حالی که من می گویم پیتیگیلو قسم ممکن است
عزیزم من می گویم بعضیه بودن شرطیه را چگونه بگویم نمی گویم چگونه تقسیم بندی کنم که؟
مثلا قضیه حیوان انسان است
به این صورت بعضیه می شود بعض حیوانها انسانند
درست است می شود حیوانها را تقسیم کرد به انسان و غیرش و سپس حکم هر کدام را داد ولی من وقتی بخواهم به نحو بعضیه بیان کنم جمله شرطیه را چگونه بیان کنم؟؟؟

من که می گم این بحث بی خودی است همان که گفتم بهتر است :

به طور بعضیه اگر موجود فرضی ما در عالم خارج باشد آنگاه ضرورت وجودی را نه از خود گرفته و نه از دیگران
یا بگوییم محتمل است که اگر موجود فرضی ما در عالم خارج باشد آنگاه ضرورت وجودی را نه از خود گرفته و نه از دیگران


تا ما الان منطق جدیدی برای شما اختراع کنیم
برادر عزیز می فرمایید:بعض حیوانها انسانند
می شود:
وجود دارد حالت خاصی در میان حیوانات که به ازای آن حالت خاص، حیوان انسان است.
میشود: حیوانی هست که انسان است.

مطابق این می شود: موجود فرضی ای هست که «اگروتنها اگر موجود فرضی ما در عالم خارج باشد آنگاه ضرورت وجودی را نه از خود گرفته و نه از دیگران»
وتنها اگر را حذف نکنید.

velayat;369278 نوشت:
به طور بعضیه اگر موجود فرضی ما در عالم خارج باشد آنگاه ضرورت وجودی را نه از خود گرفته و نه از دیگران

مدام تکرار میکنید بعضیه بعضیه
بعضی مستطیل ها مربع هستند
می شود:
مستطیلی هست که مربع است.
بعضی پدیده ها (وجود داشتنشان به معنای این است که ضرورت وجودی را نه از خود گرفته و نه از دیگران)
می شود:
موجود فرضی ای هست که «اگروتنها اگر موجود فرضی ما در عالم خارج باشد آنگاه ضرورت وجودی را نه از خود گرفته و نه از دیگران»

سلمان14;369159 نوشت:
پیتیگولو (اگر وجود داشته باشد آنگاه ضرورت را بدون گرفتن از جایی دارا شده است.)
می پرسم اگر وجود نداشته باشد چه؟ /خودتان بیانی بنویسید

منهای این حرفها: «ضرورت را به او نداده اند دارا شده است»
می پرسیم: از کجا؟
می گوید: از هیچ جا!!!!!!!!!!!!(هر چه هم بگوییم بابا هیچ جا یعنی عدم فایده ندارد)
ایشان می گوید: «ضرورت از هیچ جا دارا شده است»
حالا نقیض این جمله شما می شود چه:
نقیض(«ضرورت از هیچ جا دارا شده است»)
می شود: ضرورت از جایی دارا شده است.

خب نقیض ضرورت داشتن، یعنی وجود نداشتن
پس موجود شما اگر نیست آنگاه ضرورت از جایی دارا شده است.


[/HR]«ضرورت از هیچ جا دارا شده است»
مثال خود ایشان:
رنگها یا سیاه اند یا سفید اند یا نه سیاه و نه سفید
خب رنگی که نه سفید است و نه سیاه است چیست؟
آبی، قرمز و .... هنوز هم رنگی است، مثل سیاه و سفید که رنگی هستند
ضرورتهای از کجا هستند؟ از خودش، از دیگری، نه از خودش و نه از دیگری
خب نه از خودش و نه از دیگری می شود کجا؟ هیچ جا!
ببین عزیز خودش جایی است، دیگری جایی است ولی هیچ جا که جایی نیست؟ هست؟

بزرگوار ما کوچیک همه شما هستیم
فرض کنید یک نفر که چیزی نخوانده اومده مطلب درستی به شما می گوید
این همه اصرار بر چه؟
اما به این مطالب دقت فرمودید
اینجا دیگه با مثال توضیح دادم ایراد حرف شما را

سلمان14;369179 نوشت:
نوشته اصلی توسط velayat
شما فعلهای مرا از آمد به داشت تغییر بده در اشکال من فرقی حاصل نمی شود.
نوشته اصلی توسط velayat
یک شی برای وجودش یا نیاز دارد ضرورت را شی ای(اعم از خود و غیر خود)به او بدهد یا نیاز ندارد- خود به خود ضرورت را دارا می شود - (1)
اگر نیاز دارد یا خودش ضرورت می دهد(2) یا غیر خودش (3)یا هم خودش هم غیر خودش (4)یا نه خودش و نه غیر خودش(5)

نیاز ندارد - خودبه خود ضرورت را دارا است.

دیگه سفسطه را واضح تر از این باید نشان داد؟


اینجا را دقت فرمودید تا ایراد کار خود را ببینید؟

سلمان14;369282 نوشت:

وتنها اگر را حذف نکنید.
موجود فرضی ای هست که «اگروتنها اگر موجود فرضی ما در عالم خارج باشد آنگاه ضرورت وجودی را نه از خود گرفته و نه از دیگران»

چرا و تنها اگر را حذف نکنم؟؟؟
من هم می گویم بعضیه است هم و تنها اگر را قبول ندارم
اولا من دوست دارم جمله مورد اعتقاد خودم را اینگونه بیان کنم :محتمل است که اگر موجود فرضی ما در عالم خارج باشد آنگاه ضرورت وجودی را نه از خود گرفته نه از دیگری
و نیاز به این هم پیچاندن نیست چون شما در ابتدا می گویی موجود فرضی ای هست که اگر همین موجود فرضی باشد ضرورت وجود را نه از خود گرفته نه از دیگری
یعنی می گویی ابتدا موجود فرضی هست بعد می گویید اگر باشد ،بالاخره هست یا نیست؟
نیازی به تکرار نیست به نظرم طبق مثالهای شما دقیقا می توان اینگونه بیان کرد که:
موجود فرضی ای هست که نه ضرورت وجودی را از خودش گرفته باشد نه از دیگران
سلمان14;369282 نوشت:

شما اگر هم ارز و عکس نقیض را نپذیرید نمیتوانید استدلال کنید.

چرا نمی توانم استدلال کنم استدلال غیر مباشر یا استدلال مباشر غیر عکس نقیض روش قدما می کنم.

سلمان14;369289 نوشت:
اینجا را دقت فرمودید تا ایراد کار خود را ببینید؟

من یادم است این را گفته بودم و مشکلی هم ندارد .نیاز ندارد = وجود خود به خودی
وجود خود به خودی یعنی بی علت .خب موجودی که علت ندارد لزوما نیازی هم به علت ندارد
می توان تقسیم بندی را به نحو دیگری بیان کرد که فکر شما منحرف نشود:
یک شی یا خود به خود محقق شده (1)یا نه
اگر خود به خود محقق نشده یاخودش ضرورت می دهد(2) یا غیر خودش (3)یا هم خودش هم غیر خودش (4)یا نه خودش و نه غیر خودش(5)
که مورد من شماره یک است

سلمان14;369288 نوشت:

منهای این حرفها: «ضرورت را به او نداده اند دارا شده است»
می پرسیم: از کجا؟
می گوید: از هیچ جا!!!!!!!!!!!!(هر چه هم بگوییم بابا هیچ جا یعنی عدم فایده ندارد)
ایشان می گوید: «ضرورت از هیچ جا دارا شده است»
حالا نقیض این جمله شما می شود چه:
نقیض(«ضرورت از هیچ جا دارا شده است»)
می شود: ضرورت از جایی دارا شده است.

شما پیشفرضتا
ن این است که ضرورت را باید چیزی به کسی بدهد بعد می گویید ضرورت را در مورد مصداق شما که داده؟خب عدم
به تناقض می رسید
به این کار شما می گویند مغالطه پهلوان پنبه
من کی گفتم عدم موجد است
معلوم است که عدم موجد نمی تواند باشد.
من می گویم یک شی یا موجد می خواهد یا نه و...

سلمان14;369288 نوشت:

«ضرورت از هیچ جا دارا شده است»
مثال خود ایشان:
رنگها یا سیاه اند یا سفید اند یا نه سیاه و نه سفید
خب رنگی که نه سفید است و نه سیاه است چیست؟
آبی، قرمز و .... هنوز هم رنگی است، مثل سیاه و سفید که رنگی هستند
ضرورتهای از کجا هستند؟ از خودش، از دیگری، نه از خودش و نه از دیگری
خب نه از خودش و نه از دیگری می شود کجا؟ هیچ جا!
ببین عزیز خودش جایی است، دیگری جایی است ولی هیچ جا که جایی نیست؟ هست؟

در تقسیم بندی بنده در مورد سیاه و سفید خب گفتم بعضی مواردش محال است مصداق داشته باشد به خاطر استحاله جمع نقیضین اما ربطی به صحت تقسیم بندی ندارد.
من یک بار دیگر تقسیم بندی ام را می گویم دیگر بر این اساس بحث کنید:
یک شی برا وجودش یا موجد می خواهد یا نمی خواهد(1)
اگر موجد می خواهد :یاخودش موجد خودش است (2) یا غیر خودش (3)یا هم خودش هم غیر خودش (4)یا نه خودش و نه غیر خودش(5)
مورد من مورد شماره 1 است

velayat;369296 نوشت:
چرا و تنها اگر را حذف نکنم؟؟؟
من هم می گویم بعضیه است هم و تنها اگر را قبول ندارم

برای اینکه فرمودید: وجود داشتن این موجود به معنی این است که ضرورت نه از خود دارد و نه از دیگری
«به معنی این است که» می شود: اگر وتنها اگر

velayat;369296 نوشت:
من دوست دارم جمله مورد اعتقاد خودم را اینگونه بیان کنم :محتمل است که اگر موجود فرضی ما در عالم خارج باشد آنگاه ضرورت وجودی را نه از خود گرفته نه از دیگری

شما هر چه دوست دارید میتونید بگویید، ولی کلمات هر کدام معنی خاصی دارند، نه آنچه شما دوست دارید

velayat;369296 نوشت:
یعنی می گویی ابتدا موجود فرضی هست بعد می گویید اگر باشد ،بالاخره هست یا نیست؟

شکلی مفروض است که(اگر ترسیم شود آنگاه چهار زاویه 350 درجه دارد)
مفروض است، یعنی در عالم فرض است
اگر ترسیم شود، یعنی اگر در عالم هندسه تحقق یابد
شمکل شما همین است، اختلاف بین عالم فرض(مجموعه در ذهن خودتان را با عالم وجود نمیتوانید تحلیل کنید)

velayat;369296 نوشت:
موجود فرضی ای هست که نه ضرورت وجودی را از خودش گرفته باشد نه از دیگران

اشتباه است، موجود فرضی هست این قسمت مجموعه است که میگوید این یک گزاره نما است و باید در پشت حکمتان قرار گیرد:
موجود فرضی ای هست که(اگر وتنها اگر وجود داشته باشد آنگاه ضرورت نه از خود دارد و نه از دیگری)

حالا بر فرض که این اشکال را نگیرم، شما که این موجود را اختراع کرده اید
و میگویید سابقه عدم دارد
یک جمله مثل همین برای عدمش هم بنویس

velayat;369299 نوشت:
یک شی یا خود به خود محقق شده (1)یا نه
اگر خود به خود محقق نشده یاخودش ضرورت می دهد(2) یا غیر خودش (3)یا هم خودش هم غیر خودش (4)یا نه خودش و نه غیر خودش(5)
که مورد من شماره یک است

اینجاست میگم شما یک مغالطه بزرگ انجام دادید:

خودبه خود وجود می یابد
خودبه خود وجود دارد
یادتان است که گفتید مهم نیست کلمه باشد را با میشود جایگزین کنید.

velayat;369307 نوشت:
شما پیشفرضتا
ن این است که ضرورت را باید چیزی به کسی بدهد بعد می گویید ضرورت را در مورد مصداق شما که داده؟خب عدم
به تناقض می رسید
به این کار شما می گویند مغالطه پهلوان پنبه
من کی گفتم عدم موجد است
معلوم است که عدم موجد نمی تواند باشد.
من می گویم یک شی یا موجد می خواهد یا نه و...

حقیقتاً جناب ولایت مطلقاً از صحبت کردن با شما خوشم نیامد
برادر عزیز اگر میتوانید روی استدلال صحبت کن
استدلال را بگیر و توضیح بده نه برو تو یه فاز دیگه
استغفرا.....

velayat;369307 نوشت:
یک شی برا وجودش یا موجد می خواهد یا نمی خواهد(1)
اگر موجد می خواهد :یاخودش موجد خودش است (2) یا غیر خودش (3)یا هم خودش هم غیر خودش (4)یا نه خودش و نه غیر خودش(5)
مورد من مورد شماره 1 است

اثبات کنید، نه تکرار کنید
میتوانید نه به روح پدر صدام
بابا نمیتوانید اثبات کنید، نمیتوانید

سلمان14;369313 نوشت:
اینجاست میگم شما یک مغالطه بزرگ انجام دادید:

خودبه خود وجود می یابد
خودبه خود وجود دارد
یادتان است که گفتید مهم نیست کلمه باشد را با میشود جایگزین کنید.


هیچ فرقی ندارد
یکی اش زمانش گذشته است یکی اش حال همین

velayat;369316 نوشت:
هیچ فرقی ندارد
یکی اش زمانش گذشته است یکی اش حال همین

فرق دارد، ما که در استدلالمان زمان را وارد نکرده ایم؟
پس استدلال در تمام زمانها صادق است و مربط به همان زمان حال است

در ثانی اگر اینطور صحبت کنید، موجود شما وابسته به زمان خواهد بود.

سلمان14;369315 نوشت:
اثبات کنید، نه تکرار کنید
میتوانید نه به روح پدر صدام
بابا نمیتوانید اثبات کنید، نمیتوانید

من گفتم تو هیچ منطقی تقسیم بندی را اثبات نمی کنند این تقسیم بندی ثنائی و حصر عقلی و بدیهی است.
همان طور که بارها گفته ام
اما شما نمی خواهید قبول کنید خب من چه کار کنم؟؟؟؟
اگر هم می گویید بدیهی نیست خب قضاوت به عهده خوانندگان!
مشکلی ندارد
دوباره همین سوال را دفعه بعد هم بپرسید!یادتان نرود!

سلمان14;369317 نوشت:
فرق دارد، ما که در استدلالمان زمان را وارد نکرده ایم؟
پس استدلال در تمام زمانها صادق است و مربط به همان زمان حال است

در ثانی اگر اینطور صحبت کنید، موجود شما وابسته به زمان خواهد بود.


یک وقت می گوییم کان الله علیما حکیما
کان زمان گذشته است اما در این جمله منظور همه زمانهاست من هم جمله ام ناظر به این امر است چه در قالب کان و چه در قالب یکون

سلمان14;369314 نوشت:
حقیقتاً جناب ولایت مطلقاً از صحبت کردن با شما خوشم نیامد
برادر عزیز اگر میتوانید روی استدلال صحبت کن
استدلال را بگیر و توضیح بده نه برو تو یه فاز دیگه
استغفرا.....

من هم هم چنین از بحث با شما بدم می آید فلذا هی می گویم زودتر بحث را تمام کنیم و قضاوت را به عهده خوانندگان بنهیم
به نظر اشکالم تو همین فاز است اگر شما می گی نه.
قضاوت به عهده خوانندگان

velayat;369318 نوشت:
من گفتم تو هیچ منطقی تقسیم بندی را اثبات نمی کنند این تقسیم بندی ثنائی و حصر عقلی و بدیهی است.
همان طور که بارها گفته ام
اما شما نمی خواهید قبول کنید خب من چه کار کنم؟؟؟؟
اگر هم می گویید بدیهی نیست خب قضاوت به عهده خوانندگان!
مشکلی ندارد
دوباره همین سوال را دفعه بعد هم بپرسید!یادتان نرود!

چطور شما که حقیقت جو هستید در برهان وجوب و امکان سکوت کردید و ماهها آنجا صحبت روی اثبات بود

سلمان14;369312 نوشت:
اشتباه است، موجود فرضی هست این قسمت مجموعه است که میگوید این یک گزاره نما است و باید در پشت حکمتان قرار گیرد:
موجود فرضی ای هست که(اگر وتنها اگر وجود داشته باشد آنگاه ضرورت نه از خود دارد و نه از دیگری)

حالا بر فرض که این اشکال را نگیرم، شما که این موجود را اختراع کرده اید
و میگویید سابقه عدم دارد
یک جمله مثل همین برای عدمش هم بنویس

منظرم تا عبارت مناسب برای عدمش هم بنویسید

velayat;369319 نوشت:
یک وقت می گوییم کان الله علیما حکیما
کان زمان گذشته است اما در این جمله منظور همه زمانهاست من هم جمله ام ناظر به این امر است چه در قالب کان و چه در قالب یکون

خب اگر موجود شما همواره بوجود می آید، چرا الان بوجود نمی آید؟

به هر حال حقیر برای تمام حرفهایم از روابط منطقی استفاده کردم
نه آسمان و زمین را به هم ببافم و تئوری پردازی کنم

شما نتوانستید یک رابطه منطقی را هم رد کنید(منظور از شما منطقی هست که استفاده می کنید).

سلمان14;369312 نوشت:
اشتباه است، موجود فرضی هست این قسمت مجموعه است که میگوید این یک گزاره نما است و باید در پشت حکمتان قرار گیرد:
موجود فرضی ای هست که(اگر وتنها اگر وجود داشته باشد آنگاه ضرورت نه از خود دارد و نه از دیگری)

حالا بر فرض که این اشکال را نگیرم، شما که این موجود را اختراع کرده اید
و میگویید سابقه عدم دارد
یک جمله مثل همین برای عدمش هم بنویس


که گفته هر گزاره نمایی باید پشت قضیه قرار بگیرد؟ باید دلیل بیاورید
این گزاره، کاملا با معنا و معقول است و دلیلی بر تحویلش نیست در حالی که گزاره شما یک اشکال دارد همان طور که بیان شد
اگر هم خیلی مشکل دارد به جای موجود فرضی بگذارید موجودی که...
تا گزاره نما نشود.
اما در مورد در خواست شما:
موجود فرضی ای هست که نه ضرورت وجودی را از خودش گرفته باشد نه از دیگران
= بعض موجودات ضرورت وجودی را از کسی نگرفته اند(لامعولند)-
خودتان قبلا بعضیه را تبدیل به این قضیه کردید من هم دوباره به حالت قبلی اش بر گرداندم چون قضایای شخصیه عکس نقیض ندارند تبدیل به قضیه سور دار کردمش تا عکس نقیض داشته باشد-
=
بعض لا معلول ها لاموجود نیستند(عکس نقیض)

velayat;369307 نوشت:
یک شی برا وجودش یا موجد می خواهد یا نمی خواهد(1)
اگر موجد می خواهد :یاخودش موجد خودش است (2) یا غیر خودش (3)یا هم خودش هم غیر خودش (4)یا نه خودش و نه غیر خودش(5)
مورد من مورد شماره 1 است

شی وجود دهنده دارد یا ندارد
اگر وجود دهنده دارد، خودش به خودش وجود داده - غیرخودش داده - هم خودش و هم غیرخودش - نه خودش و نه غیرخودش

اگر وجود دهنده ندارد، چه؟

velayat;369296 نوشت:
یعنی می گویی ابتدا موجود فرضی هست بعد می گویید اگر باشد ،بالاخره هست یا نیست؟

مطابق حرف خودتان آیا:
اگر وجود دهنده دارد، خودش به خودش وجود داده -
حرف زیر درست است؟
بالاخره خودش به خودش وجود داده یعنی چه؟
یعنی اول خودش نبوده و خودش بوده و به خودش وجود داده؟

این است منطق شما؟

velayat;369328 نوشت:
که گفته هر گزاره نمایی باید پشت قضیه قرار بگیرد؟ باید دلیل بیاورید

:khaneh:بزرگوار گزاره نما پشت قضیه قرار بگیرد چیه؟
میگم در حین استفاده از گزاره نماها، شرایطی از مجموعه که روی ان بحث می شود، باید در پشت حکم بیان شود
به هر کتاب ساختمان گسسته ای، مبحث گزاره نماها رجوع کنید

سلمان14;369325 نوشت:
خب اگر موجود شما همواره بوجود می آید، چرا الان بوجود نمی آید؟

اگر بگوییم هر ممکنی علت دارد
خب چرا الان باران نمی آید ؟
چون علت اراده بر باران آمدن نکرده است.
پس هم باران علت دارد=اراده خالق
هم عدم باران علت دارد = عدم اراده خالق
حالا ما که می گوییم بعض ممکنها علت دارند :
پس هم به وجود آمدن علتی ندارد
هم به وجود نیامدن علتی ندارد

velayat;369328 نوشت:
موجود فرضی ای هست که نه ضرورت وجودی را از خودش گرفته باشد نه از دیگران
= بعض موجودات ضرورت وجودی را از کسی نگرفته اند(لامعولند)

نه اون جمله آبی رنگ را هم ارزش را بنویس
ببین:
شما میگی موجودی در عالم خارج هست و ضرورت نه از خود دارد و نه از دیگری
نگفتم که برو شق دیگر مسئله را بیان کن.
میگم برای همین موجود هم ارزش رو بنویس
هر رابطه ای که «و» داخلش هست، مطابق حساب گزاره ها، میتواند به یک رابطه شرطی تبدیل شود
لذا هم ارز دارد.

سلمان14;369329 نوشت:

شی وجود دهنده دارد یا ندارد
اگر وجود دهنده دارد، خودش به خودش وجود داده - غیرخودش داده - هم خودش و هم غیرخودش - نه خودش و نه غیرخودش
اگر وجود دهنده ندارد، چه؟

خب کسی بهش وجود نداده دیگه

سلمان14;369329 نوشت:

مطابق حرف خودتان آیا:
اگر وجود دهنده دارد، خودش به خودش وجود داده -
حرف زیر درست است؟
بالاخره خودش به خودش وجود داده یعنی چه؟
یعنی اول خودش نبوده و خودش بوده و به خودش وجود داده؟

این است منطق شما؟


نگاه کنید در تقسیم بندی برخی اقسام می تواند حتی تحققشان محال باشد اما ربطی به صحت تقسیم بندی ندارد
اصلا ممکن است یکی از اقسام تقسیم مصداق نداشته باشد
مثلا نقیضین دو حالت دارند یا جمع می شوند یا نمی شوند مورد اول محال است اما دلیل نمی شود که تقسیم بندی هم محال باشد

velayat;369331 نوشت:

پس هم به وجود آمدن علتی ندارد
هم به وجود نیامدن علتی ندارد

پس موجود شما هم در وجود و هم در عدم علتی ندارد!!!!

پس بوجود آمده و علتی ندارد
و بوجود نیامده و علتی ندارد

پس:
نه اینکه(اگروتنها اگر بوجود آمده آنگاه علتی دارد)
نه اینکه(اگروتنهااگر وجود نیامده آنگاه علتی دارد)

خب پس این دو گزاره بر موجود شما صدق می کند
خب به شکلش نگاه کنید، این دو گزاره نمی تواند بر یک موجود فرضی صدق کند!!!!!!!!!!!!!!!!

velayat;369334 نوشت:
نگاه کنید در تقسیم بندی برخی اقسام می تواند حتی تحققشان محال باشد اما ربطی به صحت تقسیم بندی ندارد
اصلا ممکن است یکی از اقسام تقسیم مصداق نداشته باشد
مثلا نقیضین دو حالت دارند یا جمع می شوند یا نمی شوند مورد اول محال است اما دلیل نمی شود که تقسیم بندی هم محال باشد

اگر تحققش محال است، یعنی متناقض است
متناقض را چرا باید در تقسیم بندی وجودی بیان کنید
چرا اینقدر لج می کنید و سخت است بگویید اشتباه بود
وقتی می بینید اشتباه است خب حذفش کنید
این یک مورد که رفع شد

مورد بعد:

velayat;369299 نوشت:
یک شی یا خود به خود محقق شده (1)یا نه

به قول خودتان میتوانیم بگوییم خودبه خود محقق است
پس این همان واجب است، شما فقط بازی با کلمات میکنید(دانسته یا ندانسته)

سلمان14;369335 نوشت:
پس بوجود آمده و علتی ندارد
و بوجود نیامده و علتی ندارد

پس:
نه اینکه(اگروتنها اگر بوجود آمده آنگاه علتی دارد)
نه اینکه(اگروتنهااگر وجود نیامده آنگاه علتی دارد)


دلیل
قضیه 1-1 ساختمان گسسته

نقیض (P و نقیض q) هم ارز است با: اگر P آنگاه Q.

ضمناً حقیر منظورم این بود که از این طرز استدلال شما خوشم نمیاد، یعنی به جای صحبت روی استدلال در مورد چیزهای دیگر توضیح میدهید:Gol:
جسارتی نباشد.

سلمان14;369332 نوشت:
نه اون جمله آبی رنگ را هم ارزش را بنویس
ببین:
شما میگی موجودی در عالم خارج هست و ضرورت نه از خود دارد و نه از دیگری
نگفتم که برو شق دیگر مسئله را بیان کن.
میگم برای همین موجود هم ارزش رو بنویس
هر رابطه ای که «و» داخلش هست، مطابق حساب گزاره ها، میتواند به یک رابطه شرطی تبدیل شود
لذا هم ارز دارد.

چه فرقی دارد؟؟؟
بنده مدعای خودم را در قالب حملیه بیان کردم
من شق دیگر مسئله را بیان نکرم همان مسئله مورد بحث را مطرح کردم و به قول شما جمله را با بیان دیگر نوشتم و سپس عکس نقیض گرفتم
در ضمن من که صدق عکس نقیض را قبول ندارم
وتنها دارم از باب مماشات با خصم عکس نقیض می گیرم
البته نمی گویم هر عکس نقیضی کاذب است می گویم بعض عکس نقیضها کاذبند

سلمان14;369335 نوشت:
پس موجود شما هم در وجود و هم در عدم علتی ندارد!!!!

پس بوجود آمده و علتی ندارد
و بوجود نیامده و علتی ندارد

پس:
نه اینکه(اگروتنها اگر بوجود آمده آنگاه علتی دارد)
نه اینکه(اگروتنهااگر وجود نیامده آنگاه علتی دارد)

خب پس این دو گزاره بر موجود شما صدق می کند
خب به شکلش نگاه کنید، این دو گزاره نمی تواند بر یک موجود فرضی صدق کند!!!!!!!!!!!!!!!!


کجا صدق می کند
جمله شرطیه من تنها اگر ندارد و هم چنین جزئیه است.

velayat;369339 نوشت:
چه فرقی دارد؟؟؟
بنده مدعای خودم را در قالب حملیه بیان کردم

چی بگم
شما که نمیدونید اختلاف هم ارز و شق دیگر مسئله چیست!

سلمان14;369336 نوشت:
اگر تحققش محال است، یعنی متناقض است
متناقض را چرا باید در تقسیم بندی وجودی بیان کنید
چرا اینقدر لج می کنید و سخت است بگویید اشتباه بود
وقتی می بینید اشتباه است خب حذفش کنید
این یک مورد که رفع شد

چه اشکالی دارد بیان شود؟
در منطق که می گوید اشکالی ندارد
عقل هم می گوید اشکالی ندارد
من بارها و بارها در کتب مختلف تقسیم بندی هایی را دیده ام که یکی از اقسامش تحققش محال بوده است
عزیز این که انسان تلیم حرف شما شود راحت است اینکه حرف نا حق بزند سخت است.

سلمان14;369336 نوشت:
ا
مورد بعد:

به قول خودتان میتوانیم بگوییم خودبه خود محقق است
پس این همان واجب است، شما فقط بازی با کلمات میکنید(دانسته یا ندانسته)


من می گویم شی خود به خود محقق شده یا ممکن است یا واجب نه فقط واجب

سلمان14;369341 نوشت:
چی بگم
شما که نمیدونید اختلاف هم ارز و شق دیگر مسئله چیست!

باشه من نمی دونم
قضاوت به عهده خوانندگان
موضوع قفل شده است