مثلهاى قرآنى - آيت الله مکارم شيرازى

تب‌های اولیه

1101 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

پي نوشتها

1- سوره لقمان: آيه 21. اين مطلب در آيات ديگرى از قرآن مجيد نيز آمده است، از جمله: آيه 104، سوره مائده؛ آيه 28 سوره اعراف؛ سوره يونس: آيه 78؛ سوره انبياء: آيه 53؛ سوره شعراء: آيه 74؛ سوره زخرف: آيات 22 و 23.

2- سوره ص : آيه 5.

3- فروغ ابديّت، جلد 1، صفحه 222 به بعد و تفسير نمونه، جلد 19، صفحه 213.

4- و نيز مانند آيات 136 و 138 سوره شعرا، 104 سوره مائده، 28 سوره اعراف، 21 سوره لقمان و 23 سوره زخرف.

5- سوره انبياء، آيه 7.

6- براى اطّلاع بيشتر از اين مبحث مى توانيد به پيام قرآن، جلد 1، صفحه 342 به بعد مراجعه كنيد.

پنجمين مثال: انفاق

ناصر مکارم شيرازى
خداوند در آيه 261 سوره بقره مى فرمايد: «مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ فى سَبيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّة اَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فى كُلِّسُنْبُلَة مِائَةُ حَبَّة وَ اللّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمُ» كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، همانند بذرى هستند كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه، يك صد دانه باشد و خداوند آن را براى هر كس بخواهد [و شايستگى داشته باشد] دو يا چند برابر مى كند و خدا [از نظر قدرت و رحمت] وسيع و [به همه چيز] داناست.
دورنماى بحث
اين آيه شريفه درباره «انفاق» است كه در آن براى انفاق «فى سبيل اللّه» تشبيه زيبا و مثال جالبى بيان شده است. يكى از مشكلاتى كه در طول تاريخ و در تمام جوامع بشرى وجود داشته است و اكنون نيز وجود دارد، مسأله فقر و نابرابرى در توزيع ثروت است؛ يعنى ثروت هاى دنيا در طول تاريخ عادلانه تقسيم و توزيع نشده است. به همين جهت، مردم به دو دسته غنى و فقير و دارا و ندار تقسيم شده اند.

افرادى را در طول تاريخ سراغ داريم كه مانند قارون، چنان ثروت عظيمى يافتند كه حتّى كليدهاى انبارهاى آنان را چندين مرد قدرتمند، به زحمت حمل مى كردند.(1) و در برابر كسانى بوده و هستند كه به حدّاقل معيشت، نان شب، محتاجند. اين مشكل در عصر ما شديدتر هم شده است.
به عنوان مثال، آمارها حكايت از آن دارند كه: «80% ثروت جهان تنها در اختيار 20% مردم كره زمين است» يعنى اگر جمعيّت جهان، پنج ميليارد نفر باشد، يك ميليارد نفر از مردم جهان، مالك 80% ثروت هاى دنيا هستند به عبارت ديگر كشورهاى صنعتى، پيشرفته و استكبارى، اگر جمعيّتشان يك ميليارد نفر در نظر گرفته شود، صاحب چهارپنجم ثروت عالم هستند و چهار ميليارد از جمعيّت كره خاكى، فقط يك پنجم ثروت هاى جهان را در اختيار دارند.
شگفتا كه اين نسبت، روز به روز به نفع ثروتمندان تغيير مى كند و در حقيقت شكاف ميان فقير و ثروتمند، هر روز بيشتر و عميق تر مى شود.

راه هاى درمان فقر

براى از بين بردن مشكل نابرابرى فقر و ثروت، از ديرباز، انديشمندان راه هايى انديشيده اند و حتّى دو راه متفاوت آن را مدّت ها به مرحله اجرا و عمل درآوردند.
اوّل ـ سوسياليست ها و كمونيست ها اعتقاد داشتند كه مشكل اصلى بشريّت و ريشه درد فقر، مالكيّت خصوصى است. اگر اين ريشه خشكيده شود، مشكل حل مى شود. به همين منظور، هفتاد سال تجربه كردند، ميليون ها انسان را كشتند، جنايات زيادى آفريدند، مخارج فراوانى متحمّل شدند، وعده هاى دروغين بسيارى دادند، نويد يك زندگى عالى سر دادند، از بهشت دم زدند و حتّى بهشت انبيا را محصول كار خود اعلام كردند و...؛ ولى پس از هفتاد سال به شكست خود اعتراف كردند و در نتيجه، نظامشان از هم پاشيده شد و مردم تحت سلطه آنان نفس راحتى كشيدند.

دوّم ـ كشورهاى سرمايه دارى و بلوك غرب، برنامه هاى ديگرى طرح ريزى كردند و براى رفع فقر، مؤسّسات و سازمانهاى مختلفى تشكيل دادند: هلال احمر، صندوق بين المللى پول، بانك جهانى، صندوق تعاون سازمان ملل و برنامه هاى كمك هاى اقتصادى و غذايى به گرسنگان طراحى كردند و بودجه هايى براى كمك به كشورهاى عقب مانده در نظر گرفتند، ولى اين سازمان ها و برنامه ها هم دو ضعف ماهيّتى مهم دارند:
نخست آن كه اين كارها و اقدامات كم و اندك است و هيچ تناسبى با جمعيّت فقير جهان ندارد و به همين دليل، تغيير چندانى در چهره فقر جهانى پديد نياورده است.
و ديگر اين كه، اين كمك ها، معمولا آميخته با اغراض سياسى است. اگر مصالح سياسى حاميان اين مؤسّسات اقتضا كند، كمك مى كنند، در غير اين صورت از ارسال كمك خوددارى مى نمايند؛ و حتّى گاه علناً بعضى از اين كشورها كمك كننده به اين مطلب اعتراف مى كنند.(2)
بنابراين، اين راه حل هم گرهى از مشكلات جامعه فقير جهان را نگشوده است.
1- همان گونه كه در جنگ «بوسنى» و در زمستانهاى طاقت فرساى آن سرزمين در طول جنگ، ديديم كه بعضى از سران حقوق بشر صريحاً گفتند: «ما منافعى در بوسنى نداريم كه در آن جا دخالت نظامى كنيم».
راه حلّ اسلام

راه حلّ اسلام

يكى ديگر از راه هاى حلّ مشكلات فقر، توصيه ها و راه حل هاى «دين مبين اسلام» است كه عمل بدان ها، سبب پر شدن شكاف فقر و كم شدن فاصله هاى طبقاتى مردم مى شود.
همان گونه كه در صدر اسلام و در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) با عمل به فرمان هاى الهى و دستورات دينى، چنان شد و براى اوّلين بار در تاريخ بشر، جامعه اى بى طبقه يا دست كم با فاصله طبقاتى بسيار اندك، عملا پديدار شد.
امروزه هم، اگر بتوانيم در جامعه خود و حتّى همه جوامع بشرى، اين دستور العمل ها را به كار بنديم، توزيع ناعادلانه ثروت و فاصله فقير و غنى و به طور كلّى نابرابرى در جوامع بشرى از ميان خواهد رفت.
«انفاق» راهى براى فقرزدايى
يكى از اين توصيه ها و دستور العمل هاى با ارزش در اسلام، مسأله «انفاق» است كه موضوع بحث ماست. قرآن مجيد بر موضوع انفاق تأكيد بسيارى كرده و آيات فراوانى در اين زمينه آورده است. تعداد آياتى كه كلمه «انفاق» يا مشتقّاتش در آن به كار رفته است، بيش از هفتاد آيه است؛ البتّه اگر آياتى كه مضمون آنها، دلالت بر انفاق دارد؛ ولى كلمه انفاق يا مشتقّاتش در آن ذكر نشده است را اضافه كنيم، مجموع آيات انفاق بيش از اين تعداد خواهد شد.
خداوند متعال در قرآن مجيد، انسان را به پرداخت قسمتى از آنچه نصيب او مى گردد و در اختيارش مى باشد، فرمان داده است. در آيه 19 سوره ذاريات تعبير زيبايى از اين مطلب شده است: «وَ فِى اَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسّائِلِ وَ الَمحْرُوم» و در اموال آنان (پرهيزگاران) حقّى براى سائل و محروم بود.
برابر اين آيه، مؤمن براى فقرا و مساكين در اموالش حقّى قائل است.
در قرآن مجيد براى تشويق مردم به انفاق تعبيرهاى زيبا و جذّابى به كار برده شده است.

1ـ خداوند در آيه 96 سوره نحل مى فرمايد: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَاللّهِ باق» آنچه نزد شماست فانى مى شود، امّا آنچه نزد خداست باقى است.
چه تعبير زيبايى! چه عبارت كوتاه و پرمعنايى! يعنى اگر كسى ميليون ها تومان پول خرج كند، تماماً از بين مى رود؛ ولى اگر يك تومان براى رضاى خداوند و در راه خدا هزينه شود، نزد خداوند در خزانه غيب او باقى مى ماند؛ يعنى بر خلاف آنچه بيشتر مردم تصوّر مى كنند، انفاق نابود نمى شود.
2ـ در آيه 89 سوره نمل آمده است: «مَنْ جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها...» هر كس كار نيك و خوبى انجام دهد، بهتر از آن را پاداش مى گيرد.(3)
برابر صراحت اين آيه شريفه، نه تنها انفاق و صدقه از بين نمى رود و نزد خداوند باقى مى ماند، بلكه خداوند در عوض، چيزى بهتر به انفاق كننده مى دهد.
3ـ آيه 160 سوره انعام ارزش انفاق را فراتر برده است و خداوند در آن آيه مى فرمايد: «مَنْ جاءَ باِلْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها...» هر كسى كار خوبى انجام دهد، خداوند ده برابر به او پاداش مى دهد.
و سرانجام در آيه مورد بحث (آيه 261 سوره بقره) ارزش فوق العاده اى براى صدقه و انفاق بيان مى شود در اين آيه آمده است: «مَثَل كسانى كه انفاق مى كنند و قسمتى از اموالشان را در راه خدا به فقرا و مساكين مى دهند، همچون يك دانه است كه هر گاه در زمينى حاصلخيز و مستعد كاشته شود، رشد و نموّ مى كند، به هفت خوشه تبديل مى شود و در هر خوشه يك صد دانه جاى مى گيرد» يعنى انفاق تا هفتصد برابر اجر و پاداش دارد و حتّى بيش از اين؛ زيرا كه خداوند براى هر كس كه بخواهد آن را مضاعف، دو برابر يا بيشتر مى كند.
سپس آيه شريفه مى فرمايد: «شما نگران آن نباشيد كه اين ثواب ها از كجا مى آيد. چون خزانه غيب الهى، وسيع و گسترده است و علاوه بر اين خداوند نسبت به همه چيز و همه كس آگاه است».

پيام هاى آيه

1ـ منظور از «فى سبيل اللّه»
در قرآن مجيد «فى سبيل اللّه»(4) و «عن سبيل اللّه»(5) زياد به كار رفته است. اين كلمه؛ يعنى «سبيل اللّه» در بسيارى از موارد استعمالش در قرآن، در معناى «جهاد» آمده است؛ مانند آيه شريفه 169 سوره آل عمران كه درباره مقام والاى شهيدان نازل شده است. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا فى سَبيلِ اللّهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» ]اى پيامبر![ هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شده اند، مردگانند، بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.
در اين آيه، «فى سبيل اللّه» همانند بسيارى از آيات ديگر به معناى «جهاد» آمده است.
ولى در آيه شريفه 26 سوره «ص» آمده است: «... وَ لا تَتَّبِعِ الهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ...» ]اى داوود![ از هواى نفس پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف مى سازد.
در اين آيه ـ كه درباره قضاوت داوود(عليه السلام) است و آن حضرت از متابعت هوا و هوس نهى شده است ـ «سبيل اللّه» به معناى قضاوت عادلانه و حق را به حق دار رساندن، مى باشد.
بنابراين، با نتيجه گيرى از اين مطلب، اين ادّعا كه بعضى گفته اند، منظور از «سبيل اللّه» در آيه انفاق، تنها براى جهاد است، سخنى درست نيست؛ زيرا منظور مطلق «راه خدا» است و در برگيرنده همه نوع انفاق فى سبيل اللّه مى شود؛ مانند جهاد نظامى، جهاد فرهنگى يا جهاد سازندگى، تأسيس كتابخانه، كمك به نيازمندان، ساخت و راه اندازى بيمارستان و درمانگاه، تأسيس صندوق قرض الحسنه و....
البتّه رعايت اولويّتها و ضرورتها، بسيار مهّم و بجاست و دست زدن به ابتكار و نوآورى باعث جلب و جذب گسترده مردم به اين گونه كارها مى شود كه در اين جا دو نمونه آن را برمى شمريم:

اوّل: صندوق كمك به خانواده زندانيان
شخصى به هر دليل كه زندانى شود، عمدتاً نان آور خانواده اى بوده است. در مدّت زندانى ـ به ويژه اگر طولانى باشد ـ خانواده وى دچار مشكل و عذاب مى شوند.
از يك سو، فقر مالى آنان را تهديد مى كند و از سوى ديگر، مشكلات اخلاقى و اجتماعى در كمين آنان مى نشيند. حال اگر به زندگى و معيشت آنان رسيدگى نشود، از يك زندانى، چندين مجرم و زندانى بالقوّه ديگرى پديد مى آيد و متأسّفانه در جامعه، كمتر به اين موضوع انديشيده مى شود و كمتر افرادى بدانها توجّه مى كنند.
در چنين شرايطى، اگر مانند بعضى از شهرستانها، صندوقى براى اين خانواده ها تأسيس شود، تا هم مشكلات خانواده هاى زندانيان را بررسى و حل كند و هم به مشكل خود زندانيان رسيدگى كند، بسيارى از معضلات و كجرويهاى اجتماعى پيش از شكل گيرى، از بين مى رود؛ مثلا اگر شخصى به خاطر بدهى مالى زندانى باشد، پولى به عنوان «قرض الحسنه» به او پرداخت شود تا با پرداخت بدهى از زندان آزاد شود و بعدها با كار شرافتمندانه قرضش را بپردازد، جلوى مشكلات مالى، اخلاقى و اجتماعى فراوانى گرفته مى شود.

دوّم: جمعيّت كمك به بيماران كليوى

افراد بسيارى از بيمارى كليه رنج مى برند و تعدادى از آنان، هر چند روز يك بار دياليز مى شوند، در هر نوبت دياليز علاوه بر تحمّل دردى جانكاه هزينه زيادى نيز بر بيمار تحميل مى شود. بيشتر اين بيماران دياليزى با پيوند كليه شفا مى يابند؛ ولى اكثر آنان قادر به پرداخت هزينه هاى سنگين عمل پيوند نيستند. در چنين وضعى اگر جمعيّتى تشكيل شود، مى تواند با كمك به چنين بيماران نيازمند به پيوند كليه، هم خود آنان را از درد كشنده نجات دهد و هم خانواده شان را از اضطراب و نگرانى رهايى بخشد.
و نيز مى توان در ديگر امور، جمعيّت ها و مؤسّساتى «خيريّه و عامّ المنفعه» تأسيس كرد و بخشى از بار مالى و اجتماعى مشكلات مردم را بر دوش گرفت و آنها را حل كرد.
2ـ منظور از «حبّه» در آيه شريفه
مفسّران درباره اين موضوع بحث هاى فراوانى كرده اند كه مراد از «حبّه» يا دانه در اين آيه چيست؟

بعضى گفته اند:(6) اين مثالى كه قرآن زده است ـ يعنى دانه اى هفت خوشه دهد و هر خوشه صد دانه داشته باشد، يعنى از يك دانه، هفت صد دانه به دست آيد ـ وجود خارجى ندارد.
گرچه نداشتن وجود خارجى، به مفهوم مثال آسيبى نمى رساند، همان گونه كه موضوع بعضى از مثَل هاى فارسى وجود خارجى ندارد؛ مانند اين كه شخص را به «غول بى شاخ و دم» تشبيه مى كنند، قطعاً چنين حيوانى وجود ندارد؛ ولى چون مَثَل دانه در قرآن آمده و خداوند دانا و حكيم آن را بيان كرده است، حتماً وجود خارجى دارد.
به همين منظور بعضى گفته اند: مراد از حبّه در اين آيه شريفه «دانه ارزن» است؛ چون يك دانه ارزن، هفتصد دانه مى دهد، نه گندم. ولى از آن جا كه در چند سال گذشته يك كشاورز بوشهرى از يك دانه گندم 4000 دانه به دست آورده بود، «اگر در آيه شريفه، حبّه به گندم نيز تفسير شود، مى توان براى آن وجود خارجى پيدا كرد.»(7)

3ـ منظور از «يُضاعفُ» در آيه شريفه
آيا منظور از جمله «وَ اللّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ» اين است كه خداوند به هر كس كه بخواهد بى حساب و ميزان چند برابر مى دهد؟ مثلا به شخص «الف» كه انفاق كرده است، دو برابر و براى شخص «ب» كه صدقه داده است، سه برابر؟ يا اين كه اجر مضاعف حساب خاصّى دارد؟
حكمت خداوند حكيم اقتضا مى كند كه اين مطلب بى حساب و ميزان نباشد و اين تفاوت ها، به درجات اخلاص، كيفيّت و مورد انفاق، شخص انفاق كننده و انفاق شونده وابسته باشد؛ يعنى پاداش كسى كه قصدى كاملا الهى دارد با ثواب كسى كه به اين درجه از اخلاص نرسيده است، تفاوت دارد. شخصى كه پنهانى و بدون منّت و آزار، به كسى كمك مى كند، با كسى كه آشكارا انفاق مى كند، در يك مرتبه نيستند. مسلمانى كه از دو قرص نان خود، يك قرصش را انفاق مى كند، با مسلمانى كه ده قرص نان دارد و يك قرص انفاق مى كند، يكسان پاداش نمى گيرند. انسانى كه به يك خانواده نيازمند بدون اظهار نياز، كمك مى كند با شخصى كه به محتاج طلب كرده، كمك مى كند، به يك ميزان اجر نمى برند.
خلاصه اين كه، زمان، مكان، ويژگى ها و موضوع انفاق، كمك كننده و كمك شونده، كيفيّت كمك، همه و همه در نتيجه كار تأثير مى گذارند و شخصى كه همه اين شرايط را به خوبى دارا باشد، به درجه اى مى رسد كه ديگر اجر او بى حساب است «يُرْزَقُونَ فيها بِغَيْرِ حِساب».(8)

عالى ترين نمونه انفاق در قرآن

در قرآن مجيد سوره اى است به نام «دهر» يا «انسان» يا «ابرار»، كه در شأن يك انفاق پاك و خالص نازل شده است و در آن زيباترين نعمت هاى بهشتى براى انفاق كنندگان در نظر گرفته شده است.
عامّه و خاصّه نقل كرده اند كه «امام حسن و امام حسين(عليهم السلام) بيمار شدند. حضرت على(عليه السلام) به منظور شفاى آنان، سه روز روزه نذر كرد. حضرت زهرا(عليها السلام) و فضّه هم به اين نذر پيوستند، پس از شفا يافتن آن دو بزرگوار، همگى حتّى امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) روزه گرفتند. فاطمه زهرا(عليها السلام) براى افطارى، پنج قرص نان جو آماده كرده بود، هنگام افطار، فقيرى در خانه را زد و تقاضاى كمك كرد. تمام اعضاى خانه، با وجود گرسنگى و نيازشان به نان، نان افطارى خود را به آن فقير دادند و با آب افطار كردند. روزهاى دوّم و سوّم نيز، يتيمى و اسيرى درخواست كمك كردند و آن عزيزان نان هاى افطارى خود را به آنان بخشيدند. روز چهارم در حالى كه حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) بر ناتوانى اين خانواده نگران بود، سوره دهر در شأن انفاق آنان نازل شد».(9) و در آن توصيف و تمجيدهاى فراوان از انفاق آنان و وعده نعمت هاى بهشتى براى آنان بيان شده است.

از اين رو، خاندان عصمت و طهارت كه در اين سه روز، تنها پانزده قرص نان به نيازمندان دادند، اين همه فضيلت به دست آوردند.
آيات 9 و 10 سوره دهر در اين باره مى فرمايد: «اِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً اِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً» ما شما را تنها به خاطر خدا اطعام مى كنيم و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم. ما از پروردگارمان مى ترسيم در آن روزى كه عبوس و سخت و هولناك است. آرى، اخلاص و نيّت پاك است كه چنين ثمرات ارزشمندى در پى دارد.
نمونه اى كه بيان شد و ديگر نمونه هاى مشابه كه در طول تاريخ از معصومان(عليهم السلام)و اوليا و بزرگان دين نقل شده است، الگوهايى است براى ما مسلمانان كه با الهام گرفتن از آنها به سوى جامعه اسلامى مطلوب و بدون نابرابرى اقتصادى روى آوريم.
از روايات و احاديث مى توان چنين نتيجه گرفت كه: يكى از ويژگى هاى جامعه اسلامى مطلوب، نبود فقير و نيازمند در آن است. جامعه اى كه فقر از آن برچيده و ريشه آن خشكانده شده باشد.
يعنى اگر روزى به حدّى از توانايى اقتصادى و توزيع عادلانه ثروت برسيم كه در سراسر كشورهاى اسلامى، فقر و فقير وجود نداشته باشد، در آن صورت، از نظر اقتصادى جامعه اسلامى مطلوبى خواهيم داشت.
اين عقيده و خواسته، يك ادّعا و شعار يا سخن احساس برانگيز و يا شعر نيست، بلكه مضمون روايتى است از ششمين پيشواى شيعيان جهان، حضرت امام صادق(عليه السلام)؛ به اين روايت توجّه كنيد:

محمّد بن مسلم، يكى از اصحاب عاليقدر امام ششم، از آن حضرت نقل مى كند كه فرمودند: «اِنَّ اللّهَ عَزَّوَ جَلَّ فَرَضَ لِلْفُقَراءِ فى مالِ الاَغْنياء ما يَسعُهُمْ وَ لَوْ عَلِمَ اَنَّ ذلِكَ لا يَسْعُهُمْ لَزادَهُمْ، اِنَّهُمْ لَمْ يُؤتَوا مِنْ قِبَلِ فَريضَةِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَلكِنْ اُوتُوا مِنْ مَنْعِ مَنْ مَنَعَهُمْ حَقَّهُمْ لا مِمّا فَرَضَ اللّهُ لَهُمْ، وَ لَوْ اَنَّ النّاس اَدّوا حُقُوقَهُمْ لَكانُوا عايِشينَ بِخَيْرِ» خداوند ـ عزيز و جليل ـ در مال ثروتمندان براى فقرا و نيازمندان مقدار حقّى قرار داده است كه براى آنان كفايت مى كند (يعنى اگر ثروتمندان حقوق واجب الهى خود را بپردازند، نيازمندان بى نياز مى شوند) و اگر آنچه را بر ثروتمندان واجب كرده است، براى رفع نياز فقرا كافى نبود، خداوند آن را بيشتر مى كرد. (يعنى اگر خمس و زكات از همه آنانى كه برايشان واجب شده است گرفته شود و در مصارفش صرف شود، فقيرى باقى نخواهد ماند). فقر فقرا از ناحيه نقصى در قانون الهى نيست، بلكه از ناحيه خوددارى ثروتمندان از پرداخت حقوق واجب شده بر آنان است و اگر ثروتمندان حقوق واجب شده خود را بپردازند، ]نه تنها فقر از جامعه رخت بر مى بندد، بلكه [تمام مردم در آرامش زندگى خواهند كرد.(10)

اگر در جامعه فقر وجود داشته باشد، تنها فقير متضرّر نمى گردد، بلكه كلّ جامعه آسيب مى بيند؛ چه، فقر ريشه بسيارى از گناهان از جمله: دزدى، كارهاى خلاف عفّت و... مى باشد.
در روايتى ديگر از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «وَ لَوْ اَنّ النّاسَ ادّوُا زَكاةَ اَمْوالِهِمْ، ما بَقِى مُسْلِمٌ فَقيراً مُحْتاجاً و لاَسْتَغْنِى بِما فَرَضَ اللّهَ وَ اَنّ النّاسَ ما افْتَقَرُوا وَ لا اِحْتاجُوا وَ لا جاعُوا وَ لا عَرَوا اِلاّ بِذُنُوبِ الاَغْنيا»؛(11) اگر مردم زكات اموالشان را پرداخت مى كردند، حتّى يك مسلمان فقير و محتاج پيدا نمى شد و فقرا با همان حقوق واجب شده ]بر اغنيا[ بى نياز مى شدند. مردم به واسطه گناه ثروتمندان (ندادن حقوق واجب مالى) محتاج، فقير، گرسنه و برهنه هستند.
برابر اين روايت، حقوق واجب مالى از قبيل خمس و زكات، نياز نيازمندان را تأمين مى كند و در صورت عمل به اين قوانين ريشه فقر در جامعه خشكيده مى شود.
در اين جا پرسشى مطرح مى شود كه: ديگر چه نياز به انفاق و صدقات مستحبّى است و كمك هاى تبرّعى و داوطلبانه كه موضوع بحث ما در اين آيه شريفه (آيه 261 سوره بقره) است در اين ميان چه نقشى دارد؟

با دو استدلال مى توان به اين پرسش پاسخ داد:
اوّل ـ اين كه ممكن است عدّه اى از ثروتمندان از وظيفه شرعى خود تخلّف كنند و زكات مال خود را نپردازند ـ همان گونه كه اكنون بسيارى از ثروتمندان توفيق انجام آن را از دست مى دهند ـ در اين صورت صدقات مستحبّى و كمك هاى داوطلبانه و تبرّعى، اين كمبود را پر مى كند.
بنابراين، در واقع مؤمنان نيكوكار، وظيفه و تكليف ثروتمندان نافرما را بر عهده مى گيرند و علاوه بر انجام وظيفه دينى و پرداخت حقوق واجب مالى، انفاق هاى مستحبّى هم انجام مى دهند.
دوّم ـ زكات و ديگر پرداخت هاى دينى كه بر ثروتمندان واجب است، در صورت پرداخت، مايحتاج ضرورى و لوازم اوّليّه زندگى فقرا را تأمين مى كند و حدّاقل واجب معيشت نيازمندان را برآورده مى سازد. ولى نقش انفاق، توسعه زندگى مساكين و نيازمندان و رسانيدن آنان به سطحى از زندگى نسبتاً مرفه و آبرومند است.

نتيجه اين كه:

با در نظر گرفتن ميزان و نوع فقر در جامعه خود، مى توان دريافت كه چه مقدار به جامعه مطلوب اسلامى نزديك شده ايم.
4ـ بررسى «مشبّه» در آيه انفاق
در تشبيهى كه در آيه 261 سوره بقره آمده است، شناخت مشبّه، مورد بحث مفسّران بوده است. بعضى مال انفاق شده را به دانه هاى پربركت تشبيه مى كنند كه هفت صد برابر مى شود و برخى ديگر، شخص انفاق كننده را كه رشد و تكامل مى يابد.
بيشتر مفسّران معتقدند كه مشبّه، مال انفاق شده است و با اين استدلال، در آيه شريفه جمله حذف شده اى را در تقدير فرض كرده اند و معتقدند كه آيه در حقيقت چنين است: «مَثَلُ اَمْوالِ الَّذينَ يُنْفِقُونَ...» و بر اين اساس، مَثَل اموال انفاق شده مانند آن دانه پربركت است.
ما معتقديم كه اين آيه شريفه، احتياج به «تقدير»، جمله فرضى محذوب، ندارد و برابر ظاهر آيه، مشبّه شخص انفاق كننده است كه شخصيّت، كمال، ويژگى هاى معنوى و ارزش هاى انسانى او تا هفت صد برابر رشد و نموّ مى كند.
مصداق اين اعتقاد، آيات و رواياتى است كه دلالت مى كند بر اين كه انسان همچون گياه رشد و نموّ مى كند.

اوّل ـ خداوند متعال در آيات 17 و 18 سوره نوح مى فرمايد: «وَ اللّهُ اَنْبَتَكُمْ مِنْ الاَْرْضِ نَباتاً ثُمَّ يُعيدُكُم فِيها وَ يُخْرِجُكُمْ اِخْراجاً» [حضرت نوح(عليه السلام)خطاب به قومش مى گويد:] خداوند شما را همچون گياهى از زمين رويانيد سپس شما را به همان زمين باز مى گرداند، و بار ديگر شما را خارج مى سازد.

در اين آيه شريفه وجود انسان به يك گياه تشبيه شده است كه پرورش مى يابد، سپس خشك مى شود و دوباره زنده مى شود و مى رويد و سپس خشك مى گردد و بار ديگر زنده مى شود و... .
دوّم ـ خداوند كريم در آيه 37 سوره آل عمران مى فرمايد: «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُول حَسَن وَ اَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ كَفَّلَها زَكَرِيّا...» همسر عمران، مادر حضرت مريم، باردار شد، نذر كرد كه اين فرزندش را در خدمت بيت المقدّس قرار دهد؛ امّا وقتى وضع حمل كرد، بر خلاف انتظارش، مولود را دختر ديد. مريم تحت نظر زكريّاى پيامبر(عليه السلام) پرورش يافت و خداوند او را چون يك گياه زير نظر پيامبرش رشد و نمو داد. در اين آيه نيز سخن از تشبيه انسان به گياه است.

سوّم ـ در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه: «اِيّاكُمْ وَ خَضْراءُ الدِّمَنْ، قيلَ وَ ما خَضْراءُ الدِّمَنْ؛ قالَ: اَلْمَرْئَة الْحَسْناءُ فى مَنْبَتِ السُّوءِ»(12) پرهيز كنيد از گلهاى دمن. از آن حضرت پرسيده شد كه منظور از «خضراء الدمن»(13) چيست؟
حضرت فرمود: منظور از گلهاى مزبله، زنان زيبايى هستند كه در خانواده هاى آلوده اى پرورش يافته اند. در اين فرموده رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نيز انسان به گياه تشبيه شده است.
از سوى ديگر، اين روايت براى جوانانى كه در انديشه تشكيل خانواده هستند، پيامى روشن و توصيه اى مهم در بردارد. پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) سفارش مى كند، در انتخاب همسر تنها به زيبايى ظاهرى نينديشيم، بلكه به خانواده و محيط پرورشى اش نيز توجّه كنيم؛ زيرا زيبايى ظاهرى براى مدّتى كوتاه، ارضا كننده و يك «ارزش» است. پس از دوران كوتاه اوّليّه ازدواج، معيارهاى اصلى زندگى خانوادگى؛ يعنى تربيت، فرهنگ، انديشه و ارزشهاى كسب شده در خانه و خانواده است كه مطرح مى شود و خود را مى نماياند و اگر خداى ناكرده، همسر زيبا، سيرت و خوى و منش زيبا نداشته باشد محيط مقدّس خانه به جهنّمى طاقت فرسا مبدّل مى شود.

همان گونه كه در موارد ياد شده بالا، آيات قرآنى و حديث نبوى، ديده مى شود، انسان به گياه تشبيه شده است. بنابراين، مى توان استدلال كرد كه در آيه انفاق هم انسان، يعنى شخص انفاق كننده، به دانه پربركت گياهى تشبيه شده است. در نتيجه مفهوم و پيام آيه مزبور چنين است كه: اى انسان! تو همانند گياهى و انفاق بسان آبى است كه گياه بدان زنده مى ماند و رشد مى كند. به بيان ديگر انفاق در وجود تو صفات عالى انسانى، بخشش، سخاوت، مروّت، انصاف، شجاعت و... را زنده مى سازد.
اين صفات در آغاز، «فعل» يعنى عمل تنهاست. پس از چندى بار تكرار «عادت» مى شود؛ سپس در صورت تداوم جزء «حالات» انسان مى شود و سرانجام به صورت «ملكه»(14) جزيى از وجود او مى گردد.
بنابراين، انفاق پيش از آن كه نفع مادّى براى نيازمند داشته باشد، سود معنوى براى انفاق كننده دارد و هر چه اين انفاق خالصانه تر، پاكتر و مناسب تر باشد، به همان نسبت رشد آثار آن بيشتر مى شود. شايد هر يك از ما تجربه كرده باشيم هنگامى كه به شخص نيازمندى كه على رغم احتياج شديد، هرگز دست نياز سوى ديگرى دراز نمى كند، پنهانى و با حفظ حرمت و آبرو وى را كمك مى كنيم، لذّتى معنوى در خود حس مى كنيم و به نوعى آرامش درونى و حالتى روحانى و كيفيّتى معنوى دست مى يابيم.

اينها همان رشد و تعالى اى است كه «آيه شريفه مَثَل» بدان دلالت دارد. خداوند قادر و رحمان مى توانست به همه فقرا آن اندازه مال و ثروت بدهد كه هيچ نيازمندى در جهان وجود نداشته باشد؛ ولى آفريدگار حكيم به من و تو مسلمان دستور داد با انفاق فاصله ميان خود و نيازمند را كم كنيم و فقر مالى را از بين ببريم، تا آثار و بركات انفاق در وجودمان ظاهر شود و به سطوح بالاترى از معنويّت دست يابيم.
بنابراين، در انفاق منّتى بر خداوند و انفاق شونده نيست، بلكه اين خداست كه بر ما منّت دارد كه اين توفيق بزرگ را نصيبمان كرده است: «اَللّهمَّ وَفِّقْنَا لِما تُحِبُّ وَ تَرْضى».
از مجموعه مطالب ياد شده بالا مى توان، آيه شريفه 261 سوره بقره را به صراحت ظاهر آن و بدون استفاده از جمله فرضى محذوف، تقدير، تفسير كرد. اگرچه بر تفسير خود پاى نمى فشاريم و حتّى مى توان گفت كه هر دو تفسير توأمّاً قابل توجّه و پذيرفتنى است؛ يعنى مى توان از آيه چنين استنباط كرد كه هم مال شخص انفاق كننده رشد مى كند و هم خود شخص و شخصيّت و خصايص انسانى او.(15)

پرورش مال انفاق شده در كلام پيامبر(صلى الله عليه وآله)
پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) در مورد رشد و افزايش مال انفاق شده، سخنى زيبا و پربار بيان فرموده اند: «ما تَصَدَّقَ اَحَدٌ بِصَدَقَة مِنْ طَيِّب ـ وَ لا يَقْبَلُ اللّهُ اِلاّ الطَّيِّب ـ اِلاّ اَخَذَهَا اللّهُ الرَّحْمنُ بِيَمينِه وَ اَنْ كانَتْ تَمرةً فَتَرْبُوا فى كَفِّ الرَّحْمانِ حَتّى تَكُونَ اَعْظَم مِنَ الجَبَلِ» هر كس صدقه و انفاق و كمكى از مال حلال بنمايد ـ البتّه خداوند جز مال حلال و پاكيزه را نمى پذيرد ـ خداوند رحمان با دست راستش آن را مى گيرد، اگرچه يك دانه خرما باشد؛ سپس آن مال انفاق شده در دست خداوند رشد و نموّ مى كند و به قدرى بزرگ مى شود كه از يك كوه بيشتر مى شود.
در اين روايت چند نكته مهم و قابل توجّه ديده مى شود:
اوّل ـ در روايت گفته شده است كه خداوند با دست راست مال انفاق شده را مى گيرد. اين گفته پرسشى را در ذهن مطرح مى سازد كه مگر خداوند جسم است كه عضو و اندام داشته باشد؟

بديهى است كه خداوند وجود مادّى و جسم نيست و اين تعبير «دست راست خداوند» كنايه از قدرت كامل خداوند است. زيرا در بدن انسان، دست راست قوى تر و صميمى تر است. بنابراين، مفهوم عبارت اين است كه: خداوند با قدرت كامل توأمم با احترام، مال انفاق شده را مى گيرد.
دوّم ـ آنچه در اسلام اهمّيّت دارد، كيفيّت و انگيزه عمل است نه كميّت و ظاهر آن. بنابراين اگر تنها يك دانه خرماى حلال بدون منّت و آزار به نيازمندى داده شود، در پيشگاه خداوند ارزشمندتر از انبوهى خرماى غيرحلال و يا همراه با منّت و آزار است.
سوّم ـ برابر اين روايت مال انفاق شده، رشد و نموّ مى كند و هفت صد برابر يا بيشتر مى شود. بنابراين حديث، مال انفاق شده، نزد خدا مى ماند و رشد مى كند و در قيامت به صاحبش، شخص انفاق كننده، بازگردانده مى شود و سبب نجات و رستگارى وى مى گردد.

«انفاق» در تعبيرات زيباى قرآن

به منظور بيان اهمّيّت انفاق در اسلام و نشان دادن ارزش آن در قرآن، تعبيراتى كه خداوند در آيات متعدّد قرآن از انفاق فرموده است، بسيار قابل توجّه و دقّت است. در اين جا تنها به دو نمونه آن اشاره مى شود.
اوّل ـ در آيه شريفه 245 سوره بقره مى فرمايد: «مَنْ ذَا الَّذِى يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ اَضْعافاً كَثيرَةً» كيست كه به خدا «قرض الحسنه اى» بدهد ]و از اموالى كه خدا به او بخشيده، انفاق كند[ تا آن را براى او چندين برابر كند؟
تعبير «قرض الحسنه» در مورد انفاق چه بديع و شگفت است! خدايى كه بى نياز مطلق است و وجودش غنى بالذّات و خود مالك همه چيز، چگونه ممكن است از انسان نيازمند فقير ناچيز، كه هر دم از حيات او به اراده الهى وابسته است و اگر رشته فيض الهى از او بريده شود، نيست و نابود مى شود، وام بگيرد؟ با توجّه به اين كه در شرع مقدّس اسلام «قرض ربوى» حرام است. آيا اين تعبير بديع «قرض الحسنه» چيزى جز بيان اهمّيّت انفاق و تشويق بندگان به انجام خالصانه آن است؟

ذكراين نكته ضرورى است كه تحريم «قرض ربوى» ناظر به بندگان است؛ امّا تعبير «قرض الحسنه» در آيه شريفه بالا، به معناى «وام ربوى» است. يعنى خداوند نه تنها اصل آنچه را از بنده مى گيرد، بدو باز مى گرداند، بلكه چندين برابرش را نيز بدو مى بخشد. نكته بسيار شگفت تر آن است كه برابر اين آيه شريفه و حديث نبوى ياد شده، دست بنده نيازمند دست خداست و خانه او، خانه خدا؛ و در حقيقت هر چه در دست فقير گذاشته مى شود، در دست خدا جاى مى گيرد و شايد بدين استدلال باشد كه در بعضى از روايات گفته شده است كه وقتى مالى به فقير مى دهى، دستت را پايين تر از دست او بگذار تانيازمند، آن را از دست تو بردارد؛ زيرا به واقع نه دست نيازمند كه دست خدا و قدرت كامل اوست كه آن مال را از تو تحويل مى گيرد. زنهار! كه بى حرمتى كنى و يا فقيرى را تحقير نمايى.
آيه شريفه فوق در آيه 11 سوره حديد نيز تكرار و جمله اى هم بر آن افزوده شده است. «مَنْ ذَا الَّذى يَقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ اَجْرٌ كَريمٌ...»
يعنى ]اوّلا[ چند برابر به او برمى گرداند و ]در مرحله بعد[ اجر كريم و پاداش پرارزش در انتظار اوست.
دوّم ـ در آيه 92 سوره آل عمران مى خوانيم: «لَنْ تَنالُوا البِّرَ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَىء فَاِنَّ اللّهَ بِهِ عَليمٌ» هرگز به ]حقيقت [نيكوكارى نمى رسيد مگر اين كه از آنچه دوست داريد، ]در راه خدا[ انفاق كنيد، و آنچه انفاق مى كنيد، خداوند از آن آگاه است.

و نيز در آيه شريفه 267 سوره بقره آمده است: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ وَ مِمّا اَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الاَرْضِ...» اى ايمان آورندگان از دستاوردهاى نيكوى خويش و از آنچه برايتان از زمين رويانديم انفاق كنيد. غذاى مانده، لباس مندرس و پاره، ميوه گنديده، لوازم زايد و مانند اينها را انفاق نكنيد كه بى ارزش اند، بلكه از چيزهاى خوب و ارزشمند خود انفاق كنيد. و حتّى در آيه مورد بحث به فراتر از اين دستور مى دهد كه نه تنها از دستاوردهاى خوب و ارزشمند خود انفاق كنيد، بلكه چيزى را در راه خداوند به نيازمندان بدهيد كه خود دوست مى داريد. همان غذايى كه خود مى خوريد در انفاقتان به نيازمندان بخورانيد. همان جامه اى كه بر تن فرزندان خود مى كنيد، بر فرزندانشان بپوشانيد و همان آسايشى كه براى خود و خانواده خود مى خواهيد، براى آنان بخواهيد و فراهم آوريد.
در نظام ارزشى اسلام، آنچه كه اهمّيّت دارد، كيفيّت و چگونگى عمل است نه كميّت و مقدار آن. گاهى يك دانه خرماى انفاق شده از هزاران دانه خرماى ديگر باارزش تر است؛ چرا كه شايد از مال حلال نبوده باشد و يا انفاق به قصد ريا انجام شده باشد در اين مورد حكايتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل مى كنيم كه بيانگر ظرايف و دقايق انفاق است:

پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مسلمانان را براى يكى از جنگهاى صدر اسلام آماده و آذوقه تهيّه مى كردند. هر كس به ميزان توانايى خود كمك مى كرد. حتّى يكى از مسلمانان چهار هزار «مَن» خرما تقديم پيامبر كرد. ابوعقيل انصارى كه يكى از مسلمانان فقير مدينه بود، علاقه مند به مشاركت در اين بسيج مالى و شركت در اين هميارى عمومى بود؛ ولى تمامى درآمد روزانه او تنها به ميزان حدّاقل معاش خانواده او بود. بناچار تصميم گرفت، شب ها نيز كار كند و درآمد آن را به عنوان كمك به پيامبر(صلى الله عليه وآله) تقديم كند.
وى همچون كار روزانه اش، از بيرون شهر مدينه آب آشاميدنى آورد و به مردم فروخت. حاصل و درآمد اين كار شبانه و تلاش خستگى ناپذير او تنها به اندازه تهيّه يك «مَن» خرماى نامرغوب شد كه آن را خالصانه به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) تقديم كرد. يا رسول اللّه! اين هم كمك من براى سربازان اسلام.»

جمعيّت منافق حاضر در آن جا، شروع به تمسخر اين مسلمان مخلص كردند. «عجب خرمايى! اگر سربازها آن را بخورند، حتماً پيروز مى شوند. ابوعقيل! اين همه خرما را چطور آوردى؟»
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از اين سخنان و رفتار منافقان ناراحت شد و خطاب به ابوعقيل انصارى فرمود: «ابوعقيل جلو بيا و خرماهايت را روى اين تل خرما بريز تا باعث بركت آنها شود».
در اين هنگان آيه 79 سوره توبه در شأن ابوعقيل و در مذمّت منافقان نازل شد:
«اَلّذينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِعينَ مِنَ المؤُمِنينَ فِى الصَّدَقاتِ وَ الَّذينَ لايَجِدُوَنَ اِلاّ جُهْدَهُمْ فَيَسخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ» آنهايى كه از مؤمنان مطيع در صدقاتشان عيب جويى مى كنند و كسانى را كه ]براى انفاق در راه خدا [جز به مقدار ]ناچيز[ توانايى خود دسترسى ندارند، مسخره مى كنند، خدا آنان را مسخره مى كند ]كيفر استهزا را به آنان مى دهد[ و براى آنان عذاب دردناكى است!
1- داستان قارون در قرآن مجيد، در سوره قصص، آيه 76 به بعد آمده است، خود اين آيه مى فرمايد: «... وَ آتَيْناهُ مِنَ الكُنُوزِ ما اِنَّ مفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالعُصْبَةِ اُولِى القُوَّةِ...» ما آنقدر از گنج ها به او داديم كه حمل كليدهاى آن براى يك گروه زورمند مشكل بود. اين داستان از داستان هاى زيبا و عبرت آميز قرآن مجيد است.

پي نوشتها

1- اين آيه شريفه در سوره قصص، آيه 84 نيز آمده است.

2- اين تعبير بيش از 45 بار در قرآم مجيد به كار رفته است.

3- اين تعبير بيش از 25 بار در قرآن مجيد به كار رفته است.

4- الميزان، جلد 4، صفحه 331.

5- تفسير نمونه، جلد 2، صفحه 235.

6- سوره مؤمن، آيه 40.

7- التبيان، جلد 9، صفحه 211.

8- وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب ما تجب فيه الزكاة، باب 1، حديث 2 و نيز «من لا يحضره الفقيه»، جلد 2، ابواب الزكاة، باب 1 (علة وجوب الزكاة)، حديث 4 و نيز «كافى»، جلد 3، «كتاب الزكاة» باب فرض الزكاة، حديث اوّل.

9- وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب ما تجب فيه الزكاة باب اوّل، روايت ششم.

10- وسائل الشّيعه، جلد 14، ابواب مقدّمات النكاح، باب 7، حديث 7.

11- دِمَن جمع دمنَه به معناى مزبله و زباله دان است.

12- ملكه به معناى «صفت راسخ در نفس» است. توضيح آن كه هرگاه به سبب فعلى از افعال، هيأتى در نفس پيدا شود، اين هيأت را كيفيّت نفسانى نامند و اگر اين كيفيّت «سريع الزّوال» باشد، آن را «حال» گويند؛ امّا هر گاه بر اثر تكرار و ممارست، در نفس رسوخ يابد و «بطىء الزّوال» شود، ملكه و عادت و خلق مى گردد. (از تعريفات جرحانى به نقل از لغت نامه دهخدا)

13- استاد، همانند برخى از ديگر محقّقان علم اصول، استعمال يك لفظ در بيش از يك معنا را جايز مى داند. برابر اين نظر، گوينده مى تواند از استعمال لفظى داراى چند معنا، همه يا بعضى از معانى آن را اراده كند. براى توضيح بيشتر ر.ك. انوار الاصول، جلد 1، صفحه 141 به بعد.

14- صحيح مسلم، جلد 2، صفحه 702. مضمون اين روايت در منابع اهل بيت(عليهم السلام) نيز آمده است، ر.ك. وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب الصدقه، باب 7، حديث 5 تا 8.

15- تفسير نمونه، جلد، 8، صفحه 55.

[=book antiqua]ششمين مثال: انفاق هاى همراه با اذيّت و آزار


[=book antiqua]ناصر مکارم شيرازى

[=book antiqua]خداوند متعال در آيه 264 سوره بقره مى فرمايد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الاَْذى كَالَّذى يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَ لايُؤمِنُ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوان عَلَيْهِ تُرابٌ فَاَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْداً لايَقْدِرُونَ عَلى شَىْء مِمَّا كَسَبُوا وَ اللّهُ لايَهْدِى الْقَومَ الْكافِرينَ» اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بخششهاى خود را با منّت و آزار باطل مسازيد. همانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم، انفاق مى كند و به خدا و روز رستاخيز ايمان نمى آورد. [كار او] همچون قطعه سنگى است كه بر آن [قشر نازكى از] خاك باشد [بذرهايى در آن افشانده شود] و رگبار باران بدان رسد [و همه خاكها و بذرها را بشويد] و آن را صاف [و خالى از خاك و بذر] رها كند. آنان از كارى كه انجام داده اند، چيزى به دست نمى آورند و خداوند جمعيّت كافران را هدايت نمى كند.

[=book antiqua]شرح و تفسير آيه

[=book antiqua]اين آيه شريفه با خطاب به مؤمنان و اهل ايمان شروع مى شود. معناى اين خطاب آن است كه آنچه در اين آيه بيان شده و بدان دستور داده شده است، شرط ايمان است و كسى كه آن را انجام ندهد، مؤمن نيست.

[=book antiqua]خداوند مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صدقات خود را با منّت نهادن و سخن گفتن درباره آن و اذيّت كردن گيرندگان صدقات، باطل نكنيد. از اين بخش از آيه شريفه نتيجه گرفته مى شود كه دو چيز صدقه را باطل مى كند: نخست، منّت گذاردن و ديگر، آزار و اذيّت رساندن؛ زيرا گاه ديده مى شود كه كسى به ديگرى كمك مى كند؛ ولى تا آخر عمر او را اذيّت مى كند؛ مثلا مى گويد: «اگر من نبودم بيچاره مى شدى و آبرويت مى رفت» يا «آبرو و سرمايه ات مرهون من است» و يا «اين پول را بگير، ولى ديگر تو را اين جا نبينم».

[=book antiqua]نه تنها آزار و منّت بر فقير، صدقه را باطل مى كند و كارى پسنديده محسوب نمى شود، حتّى قطع سخن نيازمند در شرح حال و بيان مشكلات خويش، امرى نكوهيده و ناپسنديده است.

[=book antiqua]در روايتى آمده است: «اگر فقيرى شرح حال و مشكلات و ناراحتى هايش را برايت مى گويد، اگر نمى توانى كمكش كنى، دست كم به سخنش گوش كن و كلام او را قطع نكن».(1) زيرا اگر چنين كنى و سپس به او كمك نمايى، كمكت بى فايده و از نظر اسلام بى ارزش است.

[=book antiqua]بجاست درباره «منّت» توضيح بيشترى داده شود: اصل اين كلمه «مَنْ» به معناى وزن خاص است و شايد كاربرد منّت بدين خاطر باشد كه «من» در معناى وزن، سنگينى ايجاد مى كند و بارى را بر ترازو تحميل مى كند. شخص منّت گذار نيز نوعى سنگينى بر ديگرى وارد و تحميل مى كند و در حقيقت شخص منّت پذير با اين عمل او احساس سنگينى مى كند.

[=book antiqua]از سوى ديگر، هرگاه شخصى نعمتى را به ديگرى ببخشد به آن «منّت» گويند كه خود به دو دسته تقسيم مى شود:

[=book antiqua]اوّل ـ منّتِ عملى كه شخص عملا نعمتى را به ديگرى ببخشد. اين نوع منّت پسنديده و ستايش شده است.

[=book antiqua]دوّم ـ منّت ادّعايى و زبانى كه شخص تنها سخن از دادن نعمت به ديگرى مى كند و عملا دادن نعمت در ميان نيست. در قرآن مجيد اين كلمه و مشتقّاتش بيش از بيست بار به كار برده شده است.

[=book antiqua]از جمله، در آيه 17 سوره حجرات مى خوانيم: «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ اَنْ اَسْلَمُوا قُلْ لاتَمُنُّوا عَلَىَّ اِسْلامَكُمْ بَلِ اللّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ اَنْ هَداكُمْ لِلاِْيمانِ...» ]اين عرب ها[ بر تو منّت مى گذارند كه مسلمان شده اند. بگو به خاطر اسلام آوردنتان بر من منّت نگذاريد ]شما منّتى بر اسلام نداريد[ بلكه خداوند بر شما منّت دارد كه شما را هدايت كرده است.

[=book antiqua]در اين جا منّت اوّل، منّت ادعايى و زبانى است؛ زيرا عربها نعمتى بر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) نرسانده بودند؛ زيرا مثلا اگر بيمارى نزد پزشكى برود و پزشك نسخه اى براى درمان به او بدهد و او با عمل بدان، تندرست شود، آيا بيمار منّتى بر پزشك دارد؟

[=book antiqua]منّت دوّم در آيه شريفه بالا كه از سوى خداوند است، منّت عملى است؛ زيرا خداوند نعمت اسلام آوردن را به آنان داده است.

[=book antiqua]بنابراين، منّت از ناحيه خداوند، به معناى بخشش و منّت عملى است؛ ولى منّت از سوى انسانها، مى تواند به هر دو معناى ياد شده باشد. و امّا منّت مورد نظر در آيه شريفه بالا، منّت ادعايى و زبانى است.

[=book antiqua]در ادامه آيه شريفه، خداوند مى فرمايد: مَثَل چنين كسانى كه اين گونه انفاق مى كنند و منّت مى گذارند، مَثَل آدم كافر يا رياكار است؛ زيرا چنين شخصى نه به خدا ايمان دارد، نه به روز رستاخيز. بنابراين، چنين انفاقى هم به درگاه خداوند، پذيرفتنى نيست؛ چه شرط قبولى انفاق، ايمان است و اخلاص و چنين شخصى كه ايمان ندارد، مخلص نيز نمى باشد. سپس مى فرمايد: مَثَل هر دوى آنان يعنى رياكار و انفاق كننده ادعايى و زبانى، مثَل قطعه سنگى صاف است كه لايه اى خاك بر سطح آن نشسته است و بر اين خاك ظاهراً بارور، بذرى افشانده اند: «فَاَصابَهُ وابل» ناگاه دانه هاى درشت باران مى بارد و در يك آن، تمام اين خاكها و بذرها را مى شويد و از بين مى برد و سنگ بى هيچ پوششى، خود را نمايان مى سازد. «لايَقْدِرُونَ عَلى شَىء» تلاش هايى كه در اين بذرافشانى صرف شده بود، همه بى حاصل مى شود؛ زيرا اين كار تنها بر پايه توجّه به ظاهر بوده است و نه عملى متّكى بر شناخت باطن و عمق.

[=book antiqua]همان گونه كه باران نعمت زا و حيات بخش كه كشتزارها را بارور مى سازد، در اين مَثَل كشت و كاشته را نابود ساخته است، آيات الهى نيز مؤمنان و صالحان را از بركت نعمات الهى خود، بهره مند و هدايت مى كند، ولى كافران و منافقان را رسوا و گمراه.

[=book antiqua]كشاورزى كه دانه اخلاص مى كارد و شخصى كه دانه ريا كشت مى كند، هر دو زحمت كشيده اند؛ لكن دستاوردهاى متفاوتى نصيبشان مى شود. آن يكى هفت صد برابر و شايد بيشتر و اين ديگرى، هيچ و حتّى همه داشته هايش را نيز از دست مى دهد.

[=century gothic]پيام هاى آيه

[=century gothic]1ـ خطاب هاى قرآن مجيد، غالباً عام است: «يا اَيُّهَا النّاسُ»، «يا بَنى آدَمُ»، «يا ايّهَا الاِنْسانُ» و «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا». يعنى به بيانى است كه عموم انسان ها از هر نژاد، رنگ و سرزمينى را در برمى گيرد و هرگز نگفته است: «يا اَيُّهَا القُرَيشُ» و «يا ايُّهَا العَرَبُ» و مانند اينها.

[=century gothic]در اين نوع خطاب ها نكته اى ظريف و مهم نهفته است و آن، «جهانى بودن دين اسلام» است؛ يعنى اين اسلام محدود به يك سرزمين و مختص به يك قوم و قبيله و نژاد نمى باشد.

[=century gothic]2ـ ريا و تظاهر، عملى بى بنيان و ناپايدار است و رياكار و متظاهر، محكوم به رسوايى است؛ زيرا هر رويداد و پديده اى ممكن است، پرده هاى رياى آنان را بدرد و حقيقت پرفريب آنان را آشكار سازد. همان گونه كه در اين آيه شريفه، قطره هاى باران، لايه خاك روى سنگ را مى شويد و حقيقت سختى سنگ را نمايان مى سازد.

[=century gothic]3ـ كسانى كه انفاقهايشان توأم با آزار و اذيّت كمك شوندگان است، وجودى همچون سنگ اند و قلب هايشان به سختى سنگ. نكته قابل توجّه آن است كه اين سختى قلب و سرشت اين گونه اشخاص را باران لطيف، آشكار و نمايان مى سازد. باران كه دانه را سيراب و بارور مى كند، در اين مثَل آن را از بين مى برد و در اين مثال نمى توان بر باران و بذر خرده گرفت. باران آيات الهى نيز در قلب شخص رياكار، باعث شسته شدن لايه ريا و سبب نمايش سختى قلب و رسوايى صاحب خود مى شود.

[=century gothic]4ـ رياكاران و انفاق كنندگانى كه منّت مى نهند، بهره و ثمره اى از كار خود به دست نمى آورند. همان گونه كه يك كشاورز كه بر زمين سخت و سنگى بذرافشانى مى كند، هم بذرش را از دست مى دهد و هم تلاش بى حاصل مى كند، انفاق هاى رياكارانه و پرمنّت نيز، نه تنها ثوابى عايد انفاق كننده نمى كند، بلكه مال انفاق شده را نيز از بين مى برد.

[=century gothic]5ـ در بيشتر تفكّرات فلسفى و به باور عموم انسان ها «پول» چيزى ارزشمند و پولدارى يك ارزش است. دين مبين اسلام با در نظر داشتن اهمّيّت و نقش پول در زندگى مادّى انسان ها، معتقد است كه مفاهيمى همچون ايمان، ايثار، شهادت و... ارزشى، ارزشمندتر از «پول» هستند. از جمله اين ارزش ها، احترام به انسانيّت و حرمت آبرو و حيثيّت «مؤمن» را مى توان برشمرد.

[=century gothic]بنابراين، كسى كه به گمان خود براى كمك به يك نيازمند به شيوه آشكار مبلغى پول مى پردازد و با اين عمل خود، آبرو و حيثيّت انسانى وى را از بين مى برد، آيا مى تواند عمل خود را «كمك»، «صدقه» و يا «انفاق» بنامد؟ و در برابر از خداوند طلب پاداش كند؟

[=century gothic]متأسّفانه نظام ارزشى مكتب هاى مادّى دنيا، پول و مظهر امروزى آن «دلار» است كه توجيه كننده اقدامات و موجّه سازنده بسيارى از جنايات فجيع انسانىِ صاحبان آن مى باشد.

[=century gothic]از جمله اين جنايات ننگين مى توان از خريد و فروش انسانها، به ويژه دختران و پسران خردسال نام برد. دلاّلان بين المللى، دختران و پسران خردسال كشورهاى جهان سوّم، بخصوص كشورهاى شرقى را به ارزان ترين قيمت مى خرند و آنان را به غرب متمدّن مى برند و به قيمت هاى گزاف به غربيان طرفدار حقوق بشر مى فروشند. اين خردسالان معامله شده، مورد سوء استفاده هاى متعدّد از جمله پيوند اعضاى بدن و آزار جنسى قرار مى گيرند.

[=century gothic]يكى ديگر از اقدامات توجيه شده با دلار، آن است كه غربيان، حتّى «دموكراسى» را كه بنيان ادعايشان در حقوق بشر بر آن استوار است، با «دلار» معامله مى كنند. مثلا آراى مردم ستمديده الجزاير را در انتخابات آن كشور ناديده مى گيرند و كشتارهاى بى رحمانه به راه مى اندازند. گويا مدّعيان رئوف و نازك دل حقوق بشر در الجزاير، كر و كورند. نه خبر جنايات را مى شنوند و نه تصاوير آنها را در رسانه هاى خبرى خود مى بينند. اينها در واقع از آثار ارزشمند دلار است؛ زيرا اين حوادث و رويدادها تأمين كننده منافع آنان است و حتّى خود با واسطه يا بى واسطه، عاملان آنها هستند!

[=century gothic]اين امر تنها به الجزاير منحصر نيست. در سراسر جهان، هر روند و رويدادى كه در مسير تأمين منافع آنان باشد و جريان به دست آوردن و افزايش دلارهايشان را به خطر نيندازد، بدترين نوع حكومت در يك كشور، حتّى حكومت بدوى قبيله اى و استبدادى هم، «خوب» شناخته مى شودو نقش نداشتن مردم آن سرزمين در حكومت خود، «بد» تلقّى نمى گردد. ولى اگر در كشورى و حكومتى، منافع و دلارهاى آنان مورد تهديد قرار گيرد، بهترين نوع نظام حكومتى و مردمى ترين اداره سياسى آن كشور، بد و مخالف ارزش هاى والاى انسانى معرّفى و شناسانده مى شود!

[=century gothic]امّا همان گونه كه ياد شد، نظام ارزشى اسلام مبتنى است بر ارزش هايى چون ايمان، كمال انسانى، حرمت مقام والاى انسان و حفاظت از آبرو، شرف و حيثيّت وى.

[=century gothic]سيره امامان در انفاق و بخشش

[=century gothic]يكى از جلوه هاى آموزنده زندگى امامان بزرگوارمان، نحوه بخشش آنان است. علامه مجلسى در شرح حال امام حسن مجتبى(عليه السلام) داستان زيبا و پرعبرت زير را نقل مى كند:

[=century gothic]«امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) و عبداللّه بن جعفر(رحمهما الله) (شوهر حضرت زينب) همراه با كاروانى عازم زيارت بيت اللّه الحرام شدند و در يكى از منازل، از قافله باز ماندند. بى توشه راه، تشنه و گرسنه در بيابان گرم و سوزان پياده به راه خود ادامه دادند. هنگامى كه تشنگى و گرسنگى بر آنان غلبه كرده بود، چادرى را در بيابان ديدند. به قصد يافتن آب و خوراك، بدان سو شتافتند. پيرزنى را درون چادر ديدند و از او آب طلبيدند. پيرزن گفت: آبى ندارم، ولى مى توانيداز شير آن گوسفند براى رفع عطش خود استفاده كنيد. آن بزرگواران چنين كردند و پس از لختى استراحت گفتند: آيا خوردنى هم دارى كه به ما بدهى؟ پيرزن گفت: جز آن گوسفند چيزى ندارم. آن را سر ببريد و از گوشتش بخوريد. بازماندگان عزير از قافله نپذيرفتند كه تنها دارايى پيرزن، گوسفندش، را بكشند. پيرزن اصرار ورزيد و آنان را سوگند داد. بناچار گوسفند را سر بريدند و به قدر رفع گرسنگى از گوشتش خوردند.

[=century gothic]پس از قدردانى از مهمان نوازى و ايثار پيرزن، بدو گفتند: ما اهل مدينه و از خاندان بنى هاشميم. هرگاه به مدينه آمدى نزد ما بيا تا اندكى از مهمان نوازى تو را جبران كنيم؛ سپس خداحافظى كردند و به راهشان ادامه دادند.

[=century gothic]پس از چندى، شوهر آن پيرزن از صحرا برگشت و علّت نبود گوسفند را از همسرش پرسيد. وى تمامى واقعه را برايش گفت: شوهر با ناراحتى پيرزن را سرزنش كرد كه چرا تنها سرمايه ما را تنها در برابر يك نشانى مبهم از دست دادى؟

[=century gothic]پس از مدّتى به سبب خشكسالى، پيرزن و شوهرش ناچار به مهاجرت به مدينه شدند و چون سرمايه اى نداشتند به گدايى مشغول شدند. روزى امام حسن(عليه السلام) آن پيرزن را ديد و شناخت و فرمود: آيا تو همان پيرزنى نيستى كه در صحرا به ما كمك كردى و از ما پذيرايى نمودى؟ عرض كرد: بلى يا بن رسول اللّه! امام حسن(عليه السلام)دستور داد، هزار رأس گوسفند و هزار مثقال طلا به او بدهند.(2) و پس از عذرخواهى از او كه اين تنها جبران اندكى از محبّت ها و ايثار اوست، او را به خانه امام حسين(عليه السلام) راهنمايى كرد.

[=century gothic]امام حسين(عليه السلام) از پيرزن پرسيد: برادرم چقدر كمك كرد؟ پيرزن مقدارش را عرض كرد. آن حضرت نيز همان مقدار به پيرزن بخشيد و دستور داد او را نزد عبداللّه بن جعفر بردند و او دو هزار رأس گوسفند و دو هزار مثقال طلا به وى داد.(3)

[=century gothic]صدقه بازدارنده مرگ هاى بد

[=century gothic]پيشتر گفته شد كه انفاق و صدقه پيش از آن كه براى گيرنده مفيد باشد، براى دهنده آن سودمند است. اجر، پاداش هاى معنوى، بروز صفات اخلاقى نيكو و به طور كلّى، كمال انسانى شخص انفاق كننده را در سطور بالا مورد بررسى قرار داديم. و اينك گوييم كه صدقه بازدارنده بلايا و مرگ هاى بدفرجام است. روايت زير به نقل از «وسائل الشّيعه» نمونه روشنى از ظرايف انفاق در پيشگيرى از مرگ بد است.

[=century gothic]«مردى يهودى از كنار پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى گذشت و به عنوان سلام گفت: «اَلسّامُ عَلَيكَ»(4) حضرت در پاسخ فرمودند: «عليك». اصحاب كه متوجّه ظرافت پاسخ پيامبر(صلى الله عليه وآله) نشدند. عرض كردند: يهودى در ظاهر عرض سلام، براى شما آرزوى مرگ كرد. حضرت فرمودند: و من هم با پاسخ «عليك» نفرينش را به خودش برگرداندم؛ يعنى «مرگ بر تو باد» سپس فرمودند: اين يهودى با نيش مارى سياه در صحرا كشته مى شود، امّا طولى نكشيد كه يهودى با كوله بارى از هيزم از صحرا برگشت. اصحاب با حيرت و نگاه هاى ترديدآميز مبنى بر عدم تحقّق فرموده پيامبر(صلى الله عليه وآله) به ايشان نگريستند. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به يهودى گفت كه پشته هيزمش را بر زمين بگذارد و هيزم ها را پخش كند. به محض باز شدن بسته هيزم، ناگاه مار سياهى در ميان هيزم ها ديده شد كه تكّه چوبى را به دندان گرفته بود.

[=century gothic]پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمودند: مرد يهودى! چه عملى در صحرا انجام دادى؟ عرض كرد: كار خاصّى نكردم. پس از جمع آورى هيزم ها و به دوش كشيدن آنها، يك تكّه از دو تكّه نان همراه خود را خوردم و چون به فقيرى برخوردم، تكّه ديگر را به او دادم. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمودند: اين مار مأمور گرفتن جان اين مرد يهودى بود؛ ولى خداوند با اين انفاق او، مرگ با نيش مار را از او دور كرد. سپس اين حديث زيبا را بيان فرمودند: «اِنَّ الصَّدَقَةَ تَدْفَعُ ميتَةَ السُّوءِ عَنِ الاِنْسان» صدقه و انفاق، مرگ هاى سياه و بد(5) را از انسان دفع مى كند.(6)

[=garamond]پي نوشتها

[=garamond]1- وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب الصدقه، باب 22، حديث 3.

[=garamond]2- با توجّه به حكومت معاويه و طرفدارى ظاهرى مردم از او، به نظر مى رسد كه دلهاى بيشتر مردم با خاندان رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) بود و شايد هدايايى نيز خدمت آن بزرگواران تقديم مى شد كه اين انفاق از محل آنها بوده است.

[=garamond]3- بحار الانوار، جلد 43، طبع بيروت، صفحه 348.

[=garamond]4- اين نوع سلام كردن كه متأسّفانه ناخواسته و از روى جهالت در بين بعضى از مسلمانان نيز رواج دارد، نوعى نفرين و طلب مرگ براى مخاطب است.

[=garamond]5- منظور مرگ هاى دلخراش و بد منظر است؛ مانند سوختن در آتش، تكّه تكّه شدن در تصادفات و مانند آن.

[=garamond]6- وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب الصدقه، باب 9، حديث 3. روايات ديگرى نيز به همين مضمون در اين باب آمده است.


[=arial]هفتمين مثال: «انفاق»هاى شايسته


[=arial]ناصر مکارم شيرازى

[=arial]در هفتمين مَثَل، خداوند رازق در آيه265 سوره بقره مى فرمايد: «وَ مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ تَثْبِيتاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّة بِرَبْوَة اَصَابَها وابِلٌ فَأَتَتْ اُكُلَها ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ» مَثَل كسانى كه اموال خود را براى خشنودى خدا و مشيّت [ملكات انسانى در] روح خود [يا از روى يقين و اعتقاد] انفاق مى كنند، همچون باغى است بر تپّه اى كه بارانهاى تند [ و درشت ]بر آن بارد و دو چندان ميوه دهد. اگر بارانى تند نبارد، نم نم بارانى بر آن بارد و خداوند به آنچه انجام مى دهيد، بيناست.

[=arial]گرچه اين مثل نيز درباره انفاق است، ولى بر خلاف مثل قبلى كه انفاق منفى يا جلوه هاى ناپسند انفاق ريايى و آزاردهنده را مطرح مى ساخت، در اين مثل، انفاق مثبت يا زيباترين مظاهر انفاق خالصانه مورد بررسى قرار مى گيرد.

[=arial]شرح و تفسير آيه

[=arial]خداوند مى فرمايد: كسانى كه به خاطر رضايت و خشنودى خدا و بدون منّت و آزار با اخلاص انفاق مى كنند، همچون بوستانى اند كه در بلنداى زمين حاصل خيزى واقع است. آفتاب از هر سو بر آن مى تابد و بارانى تند، آن را سيراب مى كند و طبيعتاً ميوه هاى فراوانى مى دهد. مَثَل آن انفاق كنندگان مثل چنين باغ سرسبز و پر ميوه است. يعنى خودشان خرّم و زنده دل و انفاقشان تا اين اندازه پرثمر است.

[=arial]انگيزه و قصد انفاق كنندگان را برابر اين آيه شريفه مى توان چنين برشمرد:

[=arial]اوّل ـ «ابتغاء مرضات اللّه» يعنى تنها براى طلب رضاى حق انفاق مى كنند نه براى ريا و خودنمايى و نه قصد آزار و اذيّت و منّت و نيز نه به قصد رفتن به بهشت و نه از ترس جهنّم.

[=arial]شايد جمله «ابتغاء مرضات اللّه» اشاره اى به حديث معروف حضرت على(عليه السلام)باشد كه فرمود: «ما عَبَدْتُكَ خَوْفَاً مِنْ نارِكْ» [ خداوندا!] از ترس آتش دوزخ تو را عبادت و پرستش نمى كنم. گرچه آتش جهنّم بسيار سوزان و تصوّر آن ترسناك است و فراتر از توان تحمّل انسان.

[=arial]«وَ لا طَمَعاً فى جَنَّتِكَ» و به طمع رسيدن و دست يافتن به بهشت نيز تو را نمى پرستم. هر چند نعمتهاى بهشتى بسيار ارزشمند و والا و فراتر از قدرت تصوّر و تخيّل انسانى است.(1)

[=arial]«لكِنْ وَجَدْتُكَ اَهْلا لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ» بلكه چون تو را سزاوار و شايسته پرستش يافتم، عبادت مى كنم.(2)

[=arial]عبادت نوع اوّل را «عبادت بردگان» مى نامند؛ زيرا برده از ترس تازيانه ارباب خود، از او اطاعت مى كند.

[=arial]پرستش نوع دوّم را «عبادت تجّار» مى خوانند؛ زيرا تاجر تنها در انديشه سود و آسايش خويش است. و آخرين شكل عبادت و پرستش را «عبادت احرار و آزادگان» مى گويند؛ زيرا نه به قصد رفع زيان است و نه به منظور كسب سود، بلكه تنها براى خداست.(3)

[=arial]شايد آيه شريفه فوق ناظر به اين نوع عبادت باشد؛ يعنى انگيزه انفاق در اين مثل تنها خشنودى خداوند رحمان است.

[=arial]دوّم ـ نيّت و انگيزه ديگر انفاق كنندگان در اين آيه شريفه، رشد كمالات نفسانى و ملكات روحانى است. «تَثْبيتاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ» يعنى اينان به منظور تثبيت كمالاتى چون ايثار، فداكارى، جود، سخاء، و نوع دوستى و... انفاق مى كنند.

[=arial]در مفردات راغب، «تثبيت» به معناى تقويت آمده است؛ مثلا معناى «اَللّهُمّ َثَبِّتْ اَقْدامَنا» اين نيست كه پاهايم در يك جا ثابت باشد، بلكه به معناى تقويت يا قوّت و استحكام گامهاست.(4)

[=arial]پيام هاى آيه

[=arial]1ـ در اين مثال، انفاق كننده به جنّت(5) و باغى واقع بر تپّه اى تشبيه شده است. در يك باغ مرتفع، چند ويژگى به چشم مى خورد كه عبارت اند از:

[=arial]الف ـ نور آفتاب، يكى از عوامل مهم رشد گياهان، از هر سو بر آن مى تابد و هيچ چيز مانع از تابش پرتو حيات بخش آفتاب نمى شود.

[=arial]ب ـ هواى مناطق مرتفع معمولا پاك تر و سالم تر است و اين نيز يكى از عوامل رشد و نموّ درختان است.

[=arial]ج ـ از خطر سيلاب در امان است، در حالى كه باغ هاى واقع در درّه ها و كناره رودخانه ها، هميشه مورد تهديد سيل و گل و لاى آن هستند.

[=arial]د ـ زيبايى و شكوه يك باغ مرتفع به مراتب بيش از ديگر باغهاست.

[=arial]بنابراين، چنين انفاق كنندگان اوّل اين كه: بهتر و بيشتر از پرتو انوار هدايت الهى بر دل و جانشان برخوردار مى شوند.

[=arial]دوّم اين كه: بهتر و گسترده تر از نسيم دل انگيز بخشايش و توفيقات خداوندى بهره مى گيرند.

[=arial]سوّم اين كه: كمتر مورد آسيب بلايا و مرگ هاى بد واقع مى گردند.

[=arial]و چهارم اين كه، با معنويّتى پرشكوه در نظر ديگران، محبوب آنان مى شوند.

[=arial]تنها مشكل و ايراد چنين باغى آن است كه آب جويباران در آن جارى نمى شود و آن را آبيارى نمى كند. بدين منظور خداوند، بارانى تند را مأمور سيراب كردن آن مى كند.

موضوع قفل شده است