كفرياتي واضح از كتاب مثنوي مولوي

تب‌های اولیه

92 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

مریم صبا;172196 نوشت:
جناب سفیر هم می تواند در پاسخ این منطق شما! به راحتی بگوید:

باسمه تعالی

سرکار خانم، اگربه راحتی چنین بگویند، ما هم می دانیم به راحتی چه پاسخی بدهیم.

هر کسی باید در قبال گفته خودش متعهد باشد، بهتر است شما هم از جانب خودتان مطلبتان را بفرمایید.

مریم صبا;172196 نوشت:
نکند توقع دارید چون عنوان کارشناس یدک می کشید ادعایتان درباره نفهمی دیگران مقبول همگان واقع شود؟!

ان شاالله سعی می کنیم، تا جایی که ممکن است، ادعا نکنیم، بلکه ثابت کنیم، این عناوین هم، اعتباری است.

بسم الله الرحمن الرحیم

از دیگر شاگردان شیخ مرتضی انصاری ملاحسین قلی همدانی است که از شاگردان بنام شیخ مرتضی انصاری است . وی همانند استادش نسبش به صحابه پیامبر جابربن عبدالله انصاری میرسد .

از عرفای بنام و شاگرد ملا هادی سبزواری و صاحب منظومه مشهور ملاهادی سبزواری است.

اگر به شاگردی شیخ مرتضی انصاری است ایشان هم شاگرد همان شیخ است بسیار بنام تر از مصلائی یزدی و اتفاقا با مثنوی معنوی بسیار مانوس بوده.

یاحق

[="teal"]
بدون شرح

صوفي نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنياد مکر با فلک حقه باز کرد

بازي چرخ بشکندش بيضه در کلاه
زيرا که عرض شعبده با اهل راز کرد

ساقي بيا که شاهد رعناي صوفيان
ديگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد

اين مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت
و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد

اي دل بيا که ما به پناه خدا رويم
زان چه آستين کوته و دست دراز کرد

صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت
عشقش به روي دل در معني فراز کرد

فردا که پيشگاه حقيقت شود پديد
شرمنده ره روي که عمل بر مجاز کرد

اي کبک خوش خرام کجا مي‌روي بايست
غره مشو که گربه زاهد نماز کرد

حافظ مکن ملامت رندان که در ازل
ما را خدا ز زهد ريا بي‌نياز کرد [/]

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می​کنند ____ چون به خلوت می​روند آن کار دیگر می​کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس ______ توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می​کنند
گوییا باور نمی​دارند روز داوری ____ کاین همه قلب و دغل در کار داور می​کنند
یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان ______ کاین همه ناز از غلام ترک و استر می​کنند
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان _____ می​دهند آبی که دل​ها را توانگر می​کنند
حسن بی​پایان او چندان که عاشق می​کشد ____ زمره دیگر به عشق از غیب سر بر می​کنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی ____ کاندر آن جا طینت آدم مخمر می​کنند
صبحدم از عرش می​آمد خروشی عقل گفت ____ قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می​کنند

[="navy"]

صوفي ار باده به اندازه خورد نوشش باد
ور نه انديشه اين کار فراموشش باد

آن که يک جرعه مي از دست تواند دادن
دست با شاهد مقصود در آغوشش باد

پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرين بر نظر پاک خطاپوشش باد

شاه ترکان سخن مدعيان مي‌شنود
شرمي از مظلمه خون سياووشش باد

گر چه از کبر سخن با من درويش نگفت
جان فداي شکرين پسته خاموشش باد

چشمم از آينه داران خط و خالش گشت
لبم از بوسه ربايان بر و دوشش باد

نرگس مست نوازش کن مردم دارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد

به غلامي تو مشهور جهان شد حافظ
حلقه بندگي زلف تو در گوشش باد [/]

حقیقت جو;172245 نوشت:
این اشعار آشکارا باطل تا جایی مورد قبول به اصطلاح شیعیان است که در کتابهای درسی دوره دبیرستان جزء مباحث عرفان آنهم از نوع به اصطلاح اسلامیش قرار می گیرد. تمثیل کفرآمیز موسی و شبان به عنوان نمونه والای گفتگوی صمیمی یک چوپان با پروردگارش معرفی می شود و در این قصه که نفی رسالت تمام انبیاء و از جمله موسی(ع) است شرط اصلی قرب و رضای الهی صرفاً داشتن قلبی پاک و بی ریا معرفی می شود!!! در این تمثیل موسی(ع) به خاطر هدایت بنده ی خدا به خداپرستی از سوی خدا ملامت میشود!!!! در این تمثیل مولوی به ما می آموزد که تجسم خدا ایرادی ندارد و نباید بنده ای را به سبب این کفر هدایت کرد!!! بلکه باید او را به حال خود بگذاریم تا هرطور میخواهد با خدای خودش خوش باشد!!!

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

خیر بزرگوار اتفاقا" در این تمثیل مولوی به واقعیتی اشاره می کند که شما همانند اصل وحدت وجود آنرا به تصورات خود تطبیق داده اید ونه به حقیقت امر !!

یک سؤال : شما تفاوت میان واقعیت وحقیقت را میدانید ؟

داستان مولوی از بیان مکالمه میان موسی وشبان همان بیان واقعیت میباشد که معمولا" عده ای از جمله خود شما به زور هم که شده میخواهند واقع را بر حق تطبیق دهند .

واقع ؛ امر به وقوع پیوسته ی دارای عینیت خارجی و یا تطبیق عینیت ذهنی است اما حق وحقیقت امری است دارای معنای معنوی که تحقق عینی خارجی از آن ممکن نیست .مثل عدالت که در خارج از ذات ما تجسم عینی از عدالت نداریم و نخواهیم داشت زیرا آن فقط یک مفهوم حقیقی است ودر ظرف دنیا نمیگنجد وحتی در ظرف عقول بشر هم نمی گنجد که گاها" این عقول میتوانند از مرز دنیایی هم عبور کنند . مثل آیاتی از قران کریم که بر تجسم اعمال در آخرت دلالت دارند . بسیاری از امور دیگر نیز در جهان ما قابلیت تجسم وتصور را ندارند بلکه شبحی ذهنی را انسان می سازد تا حقیقتی را بر واقعیتی تطبیق دهد .

در مورد خداوند نیز این یک امر طبیعی است که عقول انسانها میکوشند تا آن را بر واقعیتی تطبیق دهند . آیا خود شما هرگز به این امر توجه نداشته اید که دوست دارید کمالات خدایتان را چطور تصور کنید؟ خدازیباست یعنی چه ؟ تصور شما از زیبایی خدا چیست ؟ حتی اگر علامه ی عالم هم باشید اگر هیچ تصوری از زیبایی خداوند ندارید خاصیت این جهان اقتضا میکند = پوچی . این یک نیاز فطری است که هرکسی میخواهد خدایش را با تمام عقلش به اکمل واجمل موجودات تصور کند . هرقدر هم که علماء بکوشند وعقول قبول کنند که خدا جسم نیست و قابل تصور نیست و.....
شما اگر به زمانی که دعا وراز ونیاز با خدا دارید توجه کنید مخاطبی را برای خود فرض میکنید که به وجودش اطمطنان دارید .وچه بخواهید وچه نخواهید زمانی که این وجود را پذیرفته اید برای آن تصوری از حالات و ظرفی از کمالات وجمالات را در نظر میگیرید واین خلط واقعیت وحقیقت است . وشکل وآفرینش این جهان اقتضای آنرا دارد . (وتنها عرفای واقعی ما از این مرز عبور کرده اند وبه حقیقت رسیده اند مثل امام راحل عزیزمان وعلامه جعفری روحی فداه و....)

حال دین آمده تا بگوید که این حقیقت در تطبیقش با واقعیت توسط من وشما باید هدایت شود یعنی نیاز فطری به حس خدا در دنیا را جهت وهدف ببخشد مبنی بر اینکه آنچه تصور میکنی خدا از واقعیت آن برتر است .زیرا حقیقت محض است وقرار است که این اصل رابر انسان در مراتب مختلف عقلی جهت بخشد .

اگر همه ی انسانها در جهان به یک اندازه به حقیقت واقف شوند که بر پایی قیامت بی معنا میشود .

ودین در این رسالت خود آمده تا حقایق را بیان کند وطبق آیات مکرر قران کریم «افلا تعقلون» را شاهد بر ماجرای این مطلب قرار میدهم که از این حقیقت ؛ عقول انسانها هریک به اندازه ی خود خوشه میچیند .

اگر به یک کودک ویا به یک عامی بگوییم خدا نه جسم است ونه دیده میشود ونه سر دارد ونه دست دارد ونه ..... اولین چیزی که به ذهن او میرسد پوچی است و چون تصوری ازچنین موجودی ندارد پس هستی این موجود در وهله ی اول برایش به نیستی تصور میشود بر طبق تصوراتش ومیزان درک و تطبیق عقلی اش با واقعیت های عینی وخارجی .
لذا در برخورد با کودکان یکباره نمیگوییم خدا سمیع است یعنی علم به مسموع داردچون نه گوش دارد که بشنود ونه صوت برایش معنا دارد . .چرا که برایش نامفهوم وپوچ ودر نتیجه مساوی است با کر بودن ویا ناشنوا بودن مخاطبش وهیچ برداشت وتصور دیگری از اینکه گوش نباشد ویا دستی در کار نباشدکه بشنود یا یاری دهد را نمیتواند داشته باشد .
ودر نتیجه این نبود واقعی را مصادف میکند با نبود حقیقی !

ومولوی در واقع با این داستان مراتب عقول را در درک واقعیت تا حقیقت را بیان نموده .

خاصیت دین ونبوت واین سایت هم همین است که بفهمانند میان عقول مراتب است ودر این دنیا حقیقت و واقعیت نسبی تصور میشوند زیرا خاصیت دنیا نسبی بودن است .

وبر شما یا بنده هم در همین امر مولوی نیز همین مصداق مراتب عقول وامر نسبیت در درک حقیقت وخلط آن با واقعیت صدق میکند .

حق یارتان :Sham:

طه;172429 نوشت:
در این تمثیل مولوی به واقعیتی اشاره می کند که شما همانند اصل وحدت وجود آنرا به تصورات خود تطبیق داده اید ونه به حقیقت امر !!


سلام علیکم
سرکار طه
اینجا قرار نیست درس مولوی شناسی به کسی داده شود. اینجا (در تاپیکی در بخش کلام و عقاید ) آمده اند متهم کنند . حتی سوال هم نکردند منظور مولوی چیست.

یا اینکه شیعیان از این مطالب چه بهره ای میبرند . یااینکه آیا مولوی جلال الدین را که مولانا خطاب میکنند آیا واقعا مولای آنهاست ؟

مثلا اهل حدیث که با غزالی سرو کار دارند چرا امام محمد غزالی میخوانندش ؟ آیا همه شما سنی اید ؟

آیا مولوی سنی بود ؟ شیعه بود ؟ کافر بود ؟ عالم بود ؟

فکر میکنید داستان این اتهامات در حقیقت چیست ؟
آیا فکر میکنید اینها نمیدانند مولوی کیست وحدت وجود چیست . شیعیانی که این مطالب را میخوانند تولای چه کسی را پذیرفته اند و اینکه اینها نمیدانند که آیا کسی در هندوستان ( حال با هر کیشی در این 72 ملت ) وحدت وجود را کشف کرده یا خیر و
آیا فلسفه اسلامی همان فلسفه یونانی است و غربی است و غرب زدگی هست یا خیر ؟


...

یاحق

سفیر;172253 نوشت:
آیا تمام مباحثی که در سایت مطرح می شود ـ مثلا آنچه که همین الان در ایندکس سایت در حال نمایش است ـ جزو اولویتهاست؟!

سلام

کاربر گرامی !
این که چه مسائلی در اولویت و محور فعالیت این سایت قرار دارد ، تشخیص آن بر عهده مدیران و مسئولان مرکز ملی و سایت می باشد و شما نیازی نیست برای مدیران این سایت تعیین تکلیف کنید. همین قدر یاد آور می شوم که مجموعه مدیریت این سایت و انجمن اجازه نخواهند داد که فضای انجمن محل طرح افکار قشری و سطحی عده ای که هنوز معنای فلسفه و کلام را متوجه نشده اند و صرفا بر حسب عادت هوچیگری و تخریب و انجماد فکری و ذهنی مقلدانه بر طبل مخالف میکوبند و ساز مخالف کوک میکنند و حتی به خود اجازه توهین به مراجع و علمای بزرگوار و راستین حوزه های علمیه می دهند.
از کارشناسان و همکاران عزیزم و کاربران فرهیخته سایت هم تقاضا دارم برای پاسخ دادن به افکاری که در حوزه های علمیه و مجامع علمی جهانی هیچ جایگاه و طرفداری ندارد و بارها توسط بزرگان و فرهیختگان حوزوی و دانشگاهی پنبه این تفکرات قدیمی و پوسیده زده شده است وقت ارزشمند خود را زیاد هدر ندهند.

bina88;172432 نوشت:

سلام علیکم
سرکار طه
اینجا قرار نیست درس مولوی شناسی به کسی داده شود. اینجا (در تاپیکی در بخش کلام و عقاید ) آمده اند متهم کنند . حتی سوال هم نکردند منظور مولوی چیست.

یا اینکه شیعیان از این مطالب چه بهره ای میبرند . یااینکه آیا مولوی جلال الدین را که مولانا خطاب میکنند آیا واقعا مولای آنهاست ؟

مثلا اهل حدیث که با غزالی سرو کار دارند چرا امام محمد غزالی میخوانندش ؟ آیا همه شما سنی اید ؟

آیا مولوی سنی بود ؟ شیعه بود ؟ کافر بود ؟ عالم بود ؟

فکر میکنید داستان این اتهامات در حقیقت چیست ؟
آیا فکر میکنید اینها نمیدانند مولوی کیست وحدت وجود چیست . شیعیانی که این مطالب را میخوانند تولای چه کسی را پذیرفته اند و اینکه اینها نمیدانند که آیا کسی در هندوستان ( حال با هر کیشی در این 72 ملت ) وحدت وجود را کشف کرده یا خیر و
آیا فلسفه اسلامی همان فلسفه یونانی است و غربی است و غرب زدگی هست یا خیر ؟
...

یاحق

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

از شما انتظار ..........

بزرگوار یعنی میگویید باید با این افراد چه کنیم ؟ به اشاعه ی افکار ایشان اقدام کنیم ؟ سکوت کنیم ؟ دعوا کنیم ؟

خیر حداقل آنچه در توان دارم را ارایه میکنم ودرس مولوی شناسی میدهم!!! تا افکار عمومی بتوانند در باره ی مطلب بهتر قضاوت کنند .

می بنید انسان چطور یکباره تحت تاثیر عوامل مختلف متحول میشود ؟ شاید ایشان ویا خوانندگان مطلب بنده هم روزی با این درس مولوی شناسی بنده در باره ی مولوی متحول شدند !!!

حق یارتان :Sham:

zizo;172455 نوشت:
اما از سوي شما و طرفداران عقيده ي شما مدام انگ نفهمي و جهالت نسبت به مسائل زده شده

سلام علیکم

یک سوال از کاربر زیزو آیا شما
چیزی که اشتباه است و از روی ناآگاهی است را در جائی بجز سرزمین کفار شنیده اید که بگویند کمال مطلق و بعنوان علم و فضل الوهی تقدیس کنند ؟

ببخشید شما یا هر کدام از شما میدانید مولانا چرا اینها را گفته و بقول دوستانتان شبان را با خداوند مرتبط و موسی نبی الله را برعکس چوپان نا مانوس با خدا معرفی کرده ( البته در مورد حضرت لفظ دیگری بکار بردند ) ؟
ضمنا
شما یک مورد فحش را که یکی ازمدیران و پاسخگویان و کاربرها در اینجا نوشته را حتما نشان بدهید.

یاحق

طارق;172274 نوشت:
[=B Mitra]با او
[=B Mitra]سلام و ادب؛

[=B Mitra]در مورد [=B Mitra]مولوی ستیزی[=B Mitra] برخی از دوستان که در این تاپیک مطالبی نوشته اند، نکاتی به اختصار عرض می شود، و بعد از آن وارد گفتگوی مستقیم نشده و در تاپیک دیگری هماهنگی اشعار بلند جناب مولوی که به قول آیت الله جوادی آملی، آدم کمی نیست و تاثیر بزرگی در تبیین معارف دین به زبان و ذائقه ی مردم گذاشته و توانسته معارف دین را با زبان تمثیل در سطح فهم هم مردم و هم متخصّصان، بیان کند و از صنعت شعر و از این هنر موثّر، در جهت اعتلا و ترویج معارف قرآن کریم، استفاده کند.

[=B Mitra]******************************************

[=B Mitra]اولا[=B Mitra]بررسی آراء و آثار یک اندیشمند، با دو خط از یک کتاب یا چهار بیت از اشعار آن شاعر درست و ممکن نیست. بلکه اگر ما خواستیم ببینیم اندیشه های یک اندیشمند چه بوده، باید آثار مختلف او را کامل و در کنار هم بررسی کنیم.
[=B Mitra]همانطور که مخالفان اسلام، گاهی با نقل قسمت های گزینشی از یک آیه، فقط توجه به چند آیه ی خاص، به ردّ قرآن می پردازند و ما می گوییم این روش برخورد با قرآن اشتباه است. به همین نسبت، همچین برخوردی با هر اثر علمی دیگری هم همینطور است.
[=B Mitra]در مورد اشعار مولوی هم، ایشان در 6 جلد مثنوی معنوی و همینطور در 2 جلد غزلیات شمس، حدودا 9000 بیت شعر دارد، آیا برای بررسی و قضاوت درباره ی او، بررسی 4 بیت از او کافی است؟!!!

[=B Mitra]******************************************

[=B Mitra]ثانیا[=B Mitra]این دوستان مولوی ستیز، همین ابیات اندکی هم که بطور گزینشی می آورند، همین را هم گاهی تفسیر به رأی می کنند. همین را هم برخورد و بررسی علمی نمی کنند. مثلا تعیین مصداق می کنند که منظور مولوی در این شعر فلانی بوده، در حالی که دلیلی برای آن ندارند.
[=B Mitra]یا سماع را تفسیر به رأی کرده و آن را رقّاصی می دانند. که بنده در لینک زیر به وضوح نشان داده ام از اشعار خود جناب مولوی که او صریحاً گفته که منظور ما از سماع، رقص نیست. و این بیان تمثیلی است مثل بیان تمثیلی شراب در اشعار حافظ.

[=B Mitra]******************************************

[=B Mitra]ثالثاً[=B Mitra]گاهی آدم فکر می کند که پس واقعا بعضی از این اشعارچیست که در اشعار مولوی دیده می شود؟! یعنی این ابیاتی که مربوط به خلفا است و... که کلا روی هم 30 بیت هم نمی شود، این 30 بیت در بین این 9000 بیت چه می کند؟! کافی است بروید و فضای حکومت زمان زندگی او را بخوانید تا ببینید که چگونه اولا بازار تحریف داغ بوده، طوری که گروهی موظف به تحریف روایات پیامبر(ص) و آثار بزرگان و دانشمندان بوده اند.
[=B Mitra]و از طرفی دقیقا شرایط تقیّه حاکم بوده. طوری که اگر این 30 بیت او در باب خلفا نمی بود، نمی توانست آن 8950 بیت دیگر را هم بگوید و بماند. اگر احساس می کردند طرف شیعه است، یعنی متّهم به شیعه بودن می شد کسی، اعدامش حتمی بود. بدون محاکمه.
[=B Mitra]گاهی بعضی دوستان فکر می کنند اینها یک سری جوسازی های تاریخی و غیر واقعی است. ولی...
[=B Mitra]ولی واقعا دوستان از اول دوران بنی عباس را در جهان اسلام بررسی کنند تا پایان دوران عثمانی و بعد از جنگ های صلیبی ببینند برای هر آنکسی که حتّی ذره ای گرایش به تفکرات شیعی داشته، چه شرایط و عاقبتی حاکم بوده است. این عرفا که عمدتا در دوره ی جنگهای صلیبی بوده اند، عمدتاً در فشار شدید بوده اند، از جمله شهیدشیخ شهاب الدین سهروردی که در همین دوره کشته می شود. و همچنین سنوات قبل و بعد از آن.
[=B Mitra]و آنوقت همین مولویِ بیچاره که از طرفی به خاطر شعر الله مولانا علی و شعر کجایید ای شهیدان خدایی، بلاجویان دشت کربلایی، متهّم به شیعه بودن و شیعه ی غالی بودن و هم از طرفی با استناد به این اندک ابیات نقل شده، متّهم به ناصبی بودن و.... می شود و اینها همه، به خاطر عدم بررسی مجموعی و جامع آثار او بوده و هم بخاطر عدم توجّه به شرایط تاریخی زندگی او می باشد.

[=B Mitra][=B Mitra]******************************************

[=B Mitra]

[=B Mitra]رابعاً در مورد وحدت وجود، متاسّفانه با تمام صراحت باید گفت، واقعا این دوستان مساله را نفهمیده اند. الان ما تا این را بگوییم، می گویند؛ شما هرجا مورد انتقاد قرار میگیرد فلسفه و عرفان، مخاطب را متّهم به جهل می کنید. ولی واقعا اینطور نیست، بنده دلیل دارم. الان همین بزرگوارانی که سخن از وحدت وجود دارند، مثلا بنده از موسّس این تاپیک که این این مساله هم اشاره کرده، دعوت می کنیم بیاید و بگوید، وحدت وجود چند معنا دارد و هر کدام به چه معناست؟! تا نشان دهم که چقدر نقص و بی دقّتی در فهم این دوستان از وحدت وجود هست. یعنی در بیان خودشان، ثابت کنم که هنوز وحدت وجود را نفهمیده اند. من از موُسّس تاپیک دعوت می کنم، چون ایشان این تاپیک را راه انداخته، و نوبتی هم باشد، نوبت این بزرگوار است که فهمشان از معانی مختلف وحدت وجود را بیان کنند تا مورد اریابی قرار بگیرد. و اگر واقعا وحدت وجود را درست نمی دانند،

[=B Mitra]به بیان حضرت سجاد(علیه السلام) عمل کنند که: لاتَقُل ما لا تَعلَم. آنچه نمی دانی، نگو.

[=B Mitra]علامه سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، یک مقاله ای دارند، که مفصّل معانی مختلف وحدت وجود را مطرح کرده و توضیح می دهند که کدام موجب کفر و کدام عین توحید قرآنی است. حتّی در این فتوایی که از دفتر آقای مکارم شیرازی گرفته بودند که اشاره شده بود که وحدت وجود به این معنا که...، اشکال دارد. این یعنی، همه ی تقریرهای وحدت وجود را در فتوا مدّ نظر نداشته اند.

[=B Mitra]******************************************

[=B Mitra]خامسا [=B Mitra]با اینکه من شخصیت زدگی را نادرست می دانم که بگوییم فلان چیز درست است، چون فلانی گفته یا چون علما گفته اند، ولی بنظرم می رسد که نظر بعضی از علمای بزرگ، می تواند برای نشانه باشد. که چرا چنین حرفی زده اند. بنده در لینک زیر، نظرات بزرگانی از علمای شیعه را در مورد او نقل کرده ام. نکات مهمی در آنها نهفته است. از جمله [=B Mitra]کوه توحید، حضرت آقای قاضی (قدس سرّه)[=B Mitra] که برای اعتقاد مولوی به ولایت حضرات معصومین، نکته ی ظریفی را اشاره کرده اند؛ فرموده اند:

[=B Mitra]«حاج سید هاشم حداد می فرمود:

[=B Mitra](آقای قاضی) علاقه ی مخصوصی به مولانا داشتند و او را عارفی رفیع مرتبه می دانستند، به اشعار وی استشهاد می نموند و او را از شیعیان خاص امیرالمومنین می شمردند. مرحوم قاضی قائل بودند که محال است کسی به مرحله ی کمال برسد و حقیقت ولایت برای او مشهود نشود. وصول به توحید فقط از ولایت است و ولایت و توحید یک حقیقت می باشند، بنابراین بزرگان از معروفین و مشهورین عرفا که اهل سنت بوده اند یا تقیه می کرده اند و در باطن شیعه بوده اند و یا به کمال نرسیده اند.»

[=B Mitra]و آیت الله نجابت نقل می کند که آقای قاضی در یکی از نامه هاشان به شهید دستغیب مرقوم داشته اند:

[=B Mitra]«ما و شما هیچ گاه از مثنوی مولانا بی نیاز نخواهیم بود.»

[=B Mitra]عطش-شمس الشموس-ص 328و329

[=B Mitra]و همینطور تعبیر آیت الله خامنه ای، رهبر انقلاب در مورد جناب مولوی؛

[=B Mitra]«يك بخش مهمى از شعر آئينى ما می‌تواند متوجه مسائل عرفانى و معنوى بشود. و اين هم يك درياى عظيمى است. شعر مولوى را شما ببينيد. اگر فرض كنيد كسى به ديوان شمس به خاطر زبان مخصوص و حالت مخصوصش دسترسى نداشته باشد كه خيلى از ماها دسترسى نداريم و اگر آن را كسى يك قدرى دوردست بداند، مثنوى، مثنوى؛ كه خودش می‌گويد: و هو اصول اصول اصول الدين. واقعاً اعتقاد من هم همين است. يك وقتى مرحوم آقاى مطهرى از من پرسيدند نظر شما راجع به مثنوى چيست، همين را گفتم. گفتم به نظر من مثنوى همين است كه خودش گفته: و هو اصول ... . ايشان گفت كاملاً درست است، من هم عقيده‌ام همين است.[=B Mitra]»
[=B Mitra]منبع: [=2 Zar]http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=4083

و نظر بزرگان دیگری چون شهید مطهری را هم از لینک زیر می توانید بخوانید؛

[=B Mitra][=Times New Roman]http://www.askdin.com/showpost.php?p=146675&[=Times New Roman]postcount=63

[=B Mitra]******************************************

[=B Mitra]امیدوارم هرچه زودتری تاپیکی که نویدش داده شد، مبنی بر بیان معارف قرآن کریم از زبان جناب مولوی(ره) و هماهنگی آنها، تاسیس و تبیین شود تا مولوی را از آثار و اشعار خود او، آن هم بصورت موضوعی، نه گزینشی بشناسیم.

[=B Mitra]زیاده عرضی نیست.
[=B Mitra]پیوسته متعالی.
[=B Mitra]یاحق

با سلام به دوست گرامي؛

اول لازم مي دونم كه بگويم نبايد شخصيت پرست باشيم. كه متاسفانه در گفته هاي شما اين مسئله موج مي زند.

اينكه مقام رهبري چه گفته اند نظر شخصي خودشان است. ما وظيفه اي بر اينكه در مسائل شعر و شاعري هم از ايشان تبعيت داشته باشيم نداريم. در خلاف حرف هاي ايشان، علامه ي اميني همين مسئله ي اصول اصول اصول الديني را كه محمد بلخي ادعا كرده است، رد كرده و آن سخنراني را ايراده مي كند. (كه لينكش در همين تاپيك توسط يكي از دوستان ارائه شده است)

بالتبع نظرات آقايان قاضي و هاشم حداد و .... هم از اين مسئله استثناء نمي باشد. آقاي قاضي خودشان را از مثنوي بي نياز ندانسته و به آن مستمسك شده است. انشاا... براي روز قيامتش جوابي در خور و قابل دفاع خواهد داشت (البته اميدوارم)

من هم با نظر شما موافقم كه موسس اين تاپيك بيايد و نظرات خودش را بگويد. اما متاسفانه به غير از چند نظر اوليه كه از جناب jimbo110 مي بينيم ، نظر ديگري وجود ندارد، كه اميدوارم توسط مديران سايت مورد قهر قرار نگرفته باشند و فرصت پاسخگويي به ايشان داده شود.
(البته با لفظ اخير مدير سايت، شايد موسس اين تاپيك مورد قهر قرار گرفته و بنا به مصالح خودسنجيده ي ايشان مورد حذف و سانسور قرار گرفته باشد)

اصولا درباره ي محمد بلخي حرفي بر اين مطلب كه وي شيعه بوده است و يا سني مطرح نيست. چرا كه به ادعاي اين افراد مذهب عشق از ديگر مذاهب جداست و يا اينكه اينها اهل طريقتند و نه اهل شريعت.

هر چند مخالف و موافق وي بر اين مسئله اتفاق دارد كه وي حداقل در فقهيات تابع فقه اهل سنت بوده است و به عنوان يك سني در تاريخ معرفي گشته است.
اما در اعتقادات و در اصول، نگاه به سني و يا شيعه بودن نيست. نگاه به اينست كه وي در خيلي از مراتب مشكل اعتقادي دارد. به مانند ديگر هم سلكانش.
اينكه وي آمده و شعر از علي آموز اخلاص عمل را سروده در ابتداي مطلب ذهنيت به سوي خوب ياد كردن از مولا علي مي رود، اما مجموعه ي شعري دقيقا برعكس اين مطلب را اثبات مي كند. اما براي ما اينگونه نگفته اند. ناقص گفته اند تا بدعت و دورغ واضح او در شعرش بر نسل ما روشن نشود.
از اين رو چرا ما را متهم به عدم مجموعه نگري مي كنيد؟
مجموعه ي اشعار محمد بلخي انحراف عقيده ي وي را نشان مي دهد. چرا فكر مي كنيد كه فقط در 30 بيت اين نظرات انحرافي وجود دارد؟
خود ماجراي از «علي آموز اخلاص عمل» فكر مي كنم حدود 10 برابر اين عددي است كه شما نقل كرده ايد. آيا فقط 30 بيت وجود دارد؟
داستان موسي و شبان را حساب نكرده ايد؟
ماجراي شهادت مولا علي و گفتگوي سراسر دروغ نقل شده از لسان حضرت با قاتلش را به حساب نياورده ايد؟
ماجراي نقل عزاداران حسيني كه وي به سخره به شعر آورده است را فراموش كرده ايد؟
و ....

كمي منصف باشيد. كمي عدالت را رعايت كنيد.

دوستان در برخي از نظراتشان مي گويند كه وي مورخ نبوده است تا بيايد راست و دورغ ماجرا را بيان كند، اتفاقا مسئله همين جاست كه چه كسي به او گفته بيايد ماجرايي كه حقيقتش در تاريخ بيان شده است و مورد اتفاق عام و خاص است، را به گونه اي ديگر بيان كند كه هيچ نقل ابوهريره اي نيز بر آن وارد نشده است؟!!!!!

چرا ماجراي مولا علي و ابن ملجم را انتخاب كرده است؟
چرا ماجراي مولا علي و عمر بن عبدود را انتخاب كرده است؟

مگر اتفاق در تاريخ كم رخ داده است كه او دست بر روي جعل اين دو ماجرا گذاشته است؟!!!
بر اساس كدام حق مي توان آنگونه كه دلمان مي خواهد حرف بزنيم و هر آنچه را كه نسبت به خدا و اولياي اوست بر زبان برانيم و در آخر بگوييم كه در مذهب عشق اينگونه سخن راندن اشكالي ندارد.
كدام يك از پيامبران و يا ائمه عليهم السلام اينگونه كه محمد بلخي در ماجراي موسي و شبان سخن گفته با خدا مناجات كرده اند؟!
مگر نفرمودند كه پيامبر براي شما اسوه ي حسنه قرار داده شده است؟ يك عبارت همچون عبارات نقل شده از مولوي مانند همين داستان موسي و شبان از پيامبر نقل كنيد تا بفهميم كه اصول اصول اصول الدين همين مثنوي است كه آقايان مي فرمايند.

آنچيزي كه در اقوال مشهور است و براي ما گفته اند كه امام عصر (عج) فرمودند:

الكافي كافي لشيعتنا.


دوستان ما را به خود برتر بيني متهم مي كنند و مي گويند كه شما فكر مي كنيد از همه بهتر مي فهميد. كسي كه خود در ابتداي كتابش آنگونه تعاريف را آورده و كتاب خودش را كه به گفته ي موافقينش حداقل در 30 بيت اشكال دارد و انحراف، عدل قرآن قرار داده و گفته «لايمسه الا المطهرون» خودبرتر بين تر است. خودبزرگ بين است. خودشيفتگي دارد.

باسلام

مشکل اساسی اختلاف ات اینچنینی در ظرفیت افراد و عقل خدادادی است که بنص قرآن حتی پیامبران هم درجات مختلفی داشتند و در اخبار هم آمده :

قال صلّى الله عليه وآله: (كان أخي موسى عليه السلام عينه اليمنى عمياء، و كان أخي عيسى عليه السلام عينه اليسرى عمياء و أنا ذو العينين ).
الفوائد الرضوية

این حدیث منسوب به پیامبر (ص) میفرماید که برادرم موسی چشم راستش کور بود وبرادرم عیسی چشم چپش و من صاحب هر دوچشم هستم .

همچنین :

بصائر: عمران بن موسى، عن محمد بن علي وغيره، عن هارون، عن ابن
صدقة، عن جعفر، عن أبيه عليهما السلام قال: ذكر التقية يوما عند علي بن الحسين
عليهما السلام فقال: والله لو علم أبو ذر ما في قلب سلمان لقتله، ولقد آخا رسول
الله صلى الله عليه واله بينهما فما ظنكم بسائر الخلق ؟ ! إن علم العالم صعب مستصعب
لا يحتمله إلا نبي مرسل، أو ملك مقرب، أو عبد مؤمن امتحن الله قلبه للإيمان، قال:

وإنما صار سلمان من العلماء لأنه امرؤ منا أهل البيت فلذلك نسبه إلينا.

واین حدیث هم قابل توجه بسیار است که چگونه دونفر از اصحاب پیامبر (ص) که از اوتاد وکملین بودند چنین اختلاف مرتبه ای داشتند ... واقعا عجیب است ، تکلیف ما دیگه معلومه !

بنابراین همه این بحثها ناشی از مراتب عقل و ظرفیت افراد است که همواره باید از خدای متعال افزایش ظرفیت وحسن عاقبت را بخواهیم : وقل رب زدنی علما .

با سلام خدمت تمامي دوستان


ابتدا به ساكن نوشته‌ي جناب jimbo110 را كه از سر دردمندي و غيرت ديني نگاشته شده بود خواندم.

علاوه بر نوشته‌ي ايشان، از باب پژوهش به خود اجازه داده و اظهارات برخي از بازديدكنندگان را نيز به دقّت مورد مطالعه و بررسي قرار داده و با نظرات آنان آشنا شدم. آنها را نيز بعضا از سر دردمندي و غيرت يافتم.
پس از درنگي در نوشته‌ها بر خود لازم دانستم تا نكاتي را از باب خيرخواهي براي شما و بازديدكنندگان عزيز و ارجمند متذكر شوم.

چند نكته ي قابل توجه:

1. اگر مي‌پذيرفتيم كه فرمايش معصوم حقّ محض است و رعايت آن نجاتبخش مي‌باشد، روزگارمان خيلي بهتر از اين مي‌بود، و هرگز سخن بي‌پايه و كلام باطلي در جامعه‌ي ما رواج پيدا نمي‌كرد و سخن نسنجيده‌اي بر زبان كسي جاري نمي‌شد.
مگر گنجينه‌دار علوم الهي نفرمود: به «ما قال: گفتار» توجه داشته باشيد و نه به «مَنْ قال: گوينده»؟! پس چرا در جامعه‌ي تحصيلكرده و كتابخوان ما بيشترين توجه و عنايت به اشخاص است نه به گفتار آنان؟! و بر همين اساس است كه در آثار منتشر شده، نقدي بر آثار چهره هاي برجسته‌ي سياسي، ديني و علمي خود نمي‌بينيم. گويا چهره‌هاي سرشناس هر چه مي‌گويند و مي‌نويسند حق محض بوده و از عصمت ذاتي برخوردارند و پذيرفتن تمام سخنانشان وجوب قطعي دارد!!!
وقتي در يك كتابفروشي سرگرم بررسي آثار هستيم، بارها مي‌شنويم كه برخي از مراجعه‌كنندگان در جستجوي آثاري از نويسنده‌ي صاحب نامي هستند و اطّلاعي از عنوان و موضوع كتاب نويسنده‌ي مورد نظر خود ندارند و اين يك رُخداد ناميمون فرهنگي است، زيرا دَربست پذيرفتن يك نويسنده دور از رشد فرهنگي جامعه و بيانگر پرورش نادرست نسل آموزش‌ديده مي‌باشد.
ما ترديدي نداريم كه برخي از نويسندگان مشهور، در رشته‌اي از رشته‌هاي علمي، صاحب نظر بوده و گفتارشان پيرامون همان رشته متين و ارزشمند است. ولي ما جز معصومين عليهم‌السلام كسي را نمي‌شناسيم كه در همه‌ي رشته‌هاي علوم – ديني، اجتماعي، اقتصادي و ... - صاحب نظر بوده و گفتارش خالي از نقص و ايراد باشد.

امروز نقد آراي مولوي در جامعه ما به مثابه‌ي نقد عقايد يك رهبر سياسي در جامعه‌ي عقب‌مانده‌ي فرهنگي است. نقد آراي مولوي يعني بازي كردن با «دُم شير». جوّي كه اكنون در جامعه‌ي فرهنگي ما حكمفرماست، اجازه‌ي نقد آرا و افكار مولوي را به كسي نمي‌دهد و اگر دانشمندي از حوزه‌ي دين قد علم كند و با دانش گسترده‌ي خود بخواهد نقدي بر آثار مولوي داشته باشد محكوم به بي‌سواد بودن، قشري برخورد كردن، نداشتن درك معارف عرفاني و چندين برچَسب از پيش آماده خواهد شد.

مروّجان مولوي دانسته و يا ندانسته منحرف‌كنندگان خلق خدا از تمسّك به قرآن و عترتند و رواج فلسفه و عرفان تاكنون بهره‌اي جز دور شدن خلق خدا از خاندان رسالت عليهم‌السلام نداشته است.


اكنون در جامعه‌ي ما فضاي گفتگوي مذاهب ايجاد شده است. و طرفداران هر مذهبي با مباني ديگران آشنا مي‌شوند. اميد است فضايي دور از تهديد و تحقير براي گفتگوي طرفداران و مخالفان فلسفه و عرفان ايجاد شود تا جويندگان حق از لغزش‌ها در امان بمانند.

2. در باور قلبي ما خاندان پاك رسالت عليهم‌السلام بر همه‌ي خلق فضيلت دارند و به فرموده‌ي پيامبر رحمت همان كه زبان گوياي پروردگار بوده: «خاندان وحي از قرآن و حق جدا نبوده و قرآن و حق نيز از آنان جدا نخواهند بود.» و چون كتاب خدا بيانگر هر چيزي است آن بزرگواران نيز بيانگر هر چيز مي‌باشند. و ما از خاندان وحي آموخته‌ايم كه هر دانش و معرفتي كه از سوي آنان ابلاغ نشده باشد، نادرست و راهگشاي خلق خدا نخواهد بود.
بنابر آنچه يادآور شدم براي سنجش آرا و افكار مولوي و همه‌ي فلاسفه و عرفا و حكما و فرزانگان علم و ادب، ميزان حقي دقيق‌تر و كارآتر از خاندان وحي و گفتار دُرَربارشان در دست نداريم.
كدام فقيه و كدام دانشمند فرزانه‌اي را مي‌شناسيد كه آرا و افكار علمي‌اش توسط شاگردان برجسته‌اش مورد نقد و بررسي قرار نگرفته و تصحيح و تنقيح نشده باشد؟!

اكنون از هواداران مولوي مي‌پرسم:


آيا شما تاكنون در صدد برآمده‌ايد تا خط به خط آرا و افكار او را با ميزان حق بسنجيد و سره را از ناسره تشخيص داده و اشكالات و انحرافاتش را به ديگران گوشزد كنيد؟


و يا اينكه مولوي را يكي از معصومين دانسته و در باورتان، خودش ميزان شناخت حق از باطل است؟!!

مگر آراي علماي نامدار شيعه كه در عدالتشان بحثي نيست و همگان بر درايت و فقاهتشان از آثار خاندان وحي معترفند، هر روز در دروس خارج مراجع عظام مورد نقد و بررسي قرار نمي‌گيرد؟ پس چرا آراي عرفا و فلاسفه‌اي كه دور از تعليمات خاندان وحي مي‌باشند در بوته‌ي نقد قرار نمي‌گيرند؟ اين همه غفلت و سهل‌انگاري چرا؟!!

3. آموزش فلسفه و عرفان از ديرباز در جامعه‌ي ما در فضاي مُريد و مُرادي و خصوصي و بعضاً سرّي صورت مي‌پذيرد، نه در فضاي بحث و گفتگوي حوزه و دانشگاه. و لذا دلبستگي شاگرد و استاد فلسفه و به ويژه عرفان در محافل علمي به نوع ديگري است. در چنين فضاي بسته‌اي است كه اختيار نقد و بررسي آراي استاد از كف شاگرد بي‌نوا مي‌رود و روح تسليم شدن بي‌چون و چرا بر وجودش حكمفرما مي‌شود. و اساتيد فلسفه و عرفان در هاله‌اي از ابهام و تقدّس باقي مي‌مانند. اين شيوه‌ي نادرست و شيطاني چه خسارت‌هايي را به بار آورده و چه انحرافات عظيمي را پديدار گشته است. تسليم شدن مولوي در برابر «شمس تبريزي» زيربناي تسليم شدن هواداران مولوي در برابر مولوي است. و اين رشته سر دراز دارد. تسليم بي‌چون و چرا شدن مسلمانان تنها در برابر حجت برگزيده‌ي خدا پسنديده است، نه در برابر ديگران كه «شِرك عظيم» به شمار مي‌آيد.


4. اگر درك مفاهيم به كار رفته در اشعار مولوي به افراد خاص‌الخاصي مربوط است، پس چرا برخي از اهل منبر آنها را براي عموم مستمعين خود مي‌خوانند؟!! پس چرا در كتاب‌هاي درسي مقاطع مختلف تحصيلي آورده‌اند؟ اگر آنچه را كه براي عموم بيان شده براي همگان قابل فهم است، بي‌ترديد اظهارنظر و نقد و بررسي آن نيز عمومي خواهد بود.


علاوه بر آن وقتي مردم مسلمان ظرفيت پذيرش اسلام را دارند و با عقائد حقه‌ي آشنا مي‌باشند و چهارده قرن است كه با نحله‌ها و مكاتب بشري رو در رو شده و با سربلندي بر همه‌ي آنها چيره گشته اند، چطور ممكن است كه از درك مفاهيمي ناتوان باشند؟
آنچه بيش از همه مورد توجه است و نبايد از آن غافل شد، اين است كه وقتي عالم فرزانه‌اي با بررسي اشعار عرفا، حكم به تكفير عارفي مي‌دهد، فورا متهم به «قشري بودن» و «نداشتن درك و فهم لازم» مي‌شود، ولي اگر نفهميده آنها را زمزمه كند، نشانه‌ي درك و فهم فوق‌العاده‌ي اوست!!!


بر همين اساس تدريس خصوصي عرفان و فلسفه براي دوري از اتهام كفر و شرك از سوي فقهاي بزرگوار شيعه انجام مي‌پذيرد، نه ناتواني عموم مردم از درك مفاهيم عرفاني و فلسفي.


با عنايت به آنچه كه گذشت، به نقد و بررسي برخي عبارت‌هاي پست «كفرياتي واضح از كتاب مثنوي مولوي» مي‌پردازم:

1. لحن نسبتا تند عبارت‌ها، مانع تأمل و دقّت برخي از بازديدكنندگان گرديده است. شايد اگر با لحن ملايمتري بيان مي‌شد، كسي نويسنده‌ي وبلاگ را متهم به بي‌حرمتي در حق مولوي نمي‌كرد و به راحتي حق را مي‌پذيرفت.
2. نقد و ايراد نويسنده بر شعر «از علي آموز اخلاص عمل» بوده و دفاع بازديدكنندگان از شاعر.
3. شخصيت آسماني حضرت علي عليه‌السلام و واقعه‌ي جنگ خندق و كشته شدن «عَمْرو» به دست حيدر كرّار عليه‌السلام، از امور قطعي و خدشه‌ناپذير اسلام بوده كه هيچ خواننده‌اي منكر آنها نيست و بررسي بسيار قابل توجه و در خور نظر مي‌باشد.
4. با رجوع به مأخذي كه ذكر شده قصه‌ي «از علي آموز اخلاص عمل» از صفحه‌ي 160 كتاب شروع شده و با نقل قصه در قصه كه از شيوه‌هاي مرسوم و رايج مولوي در نگارش مثنوي‌اش است، سرانجام قصه‌ي مذكور در صفحه‌ي 171 خاتمه مي‌يابد، كه با درنگي در اشعار مذكور ، موارد قابل ايراد ديگري به چشم مي‌خورد كه شايد ايشان از باب اختصار از بيان آنها چشم‌پوشي كرده‌اند. از آنجمله است:


«آن چه ديدي بهتر از پيـــكار من***** تا شدستي سُست در اِشكار من» (1)



«راز بگشـــا اي عليّ مرتضــــي ***** اي پسِ سوءالقضــــا حُسن القضـا» (2)



«اندرآ من در گشـــــــادم مر ترا ***** تُف زدي و تُحفه دادم مــــر تــــــــرا» (3)



«گفت اميرالمومنين با آن جــوان ***** كه بهنـــــگام نبــــــرد اي پهلـــــوان» (4)



«چون خُـدو انداختي در روي من ***** نفْــس جنبيد و تَبـــه شد خوي من» (5)



«نيـم بهر حق شد و نيمي هوي ***** شـــركت اندر كار حـــــق نبـــود روا» (6)



«عرضه كن بر من شهادترا كه من***** مـــــــر ترا ديـــدم ســـــــرافراز زَمَن» (7)



«قُرب پنجه كس ز خويش و قومِ او ***** عاشــــــقانه سوي دين كـــردند رُو» (8)


همانگونه كه ملاحظه مي فرماييد شاعر در اشعار مذكور مفاهيمي را به كار گرفته كه براي همه كس قابل فهم است و نقد و بررسي.

شما با خواندن ابيات فوق در مي يابيد كه:

الف) مولوي در نقل وقايع تاريخي امانتدار نيست.
ب) مولوي به جهت سُنّي بودن درك درستي از امام و مقام امامت ندارد.
ج) نشانه هايي از خصومت شاعر با اميرالمومنين عليه‌السلام به چشم مي‌خورد.

5. شاعر در پرداخت «اخلاص عمل» به قصه‌ي ديگري از علي بن ابيطالب عليه‌السلام اشاره مي‌كند. قصه‌ي پيشگويي پيامبر از اين كه علي عليه‌السلام به دست ابن ملجم - لعنه‌الله عليه - كشته خواهد شد. و شاعر با بيان خود قصه را اين گونه به تصوير مي‌كشد كه ابن‌ملجم از علي عليه‌السلام مي‌خواهد تا او را پيش از ارتكاب قتل بكشد و امير از اين كار خودداري مي‌كند و او را با بيانات زير دلداري مي‌دهد:

«هيچ بغضي نيست در جانم زتو ***** زانــك اين را من نمي‌دانــــــم ز تو
آلت حقي تو فاعـــل دست حق ***** چون زنم بر آلـــت حق طَعن و دَق» (9)
«آلــــــــت خود را اگـر او بشكند ***** آن شكسته گشته را نيـــــكو كند» (10)
«يك سر مو از تــــــو نتواند بــريد***** چون قلم بر تو چنان خطـي كشيد
ليــك بي غم شو شفيع تو منـم ***** خواجه روحــــــم نه ممــــلوك تنـــم
پيـــش من اين تن نـدارد قيمتي ***** بي تن خويشم فتي اِبن الفتــــــي» (11)

شما با خواندن ابيات بالا در مي‌يابيد كه:

الف) ابن‌ملجم ملعون جبرا و بي‌اختيار مرتكب قتل سيدالاوصياء شده است. و قتل آن حضرت، خواست حضرت باريتعالي بوده است و قاتل و مقتول هر دو تسليم خواست خدا شدند.
ب) در دنياي ما هيچ كس مجرم و فاسد و جاني نيست، بلكه همه‌ي امور به خواست خدا انجام مي‌شود و هيچكس هيچگونه مسئوليتي ندارد.
ج) اباحي‌گري ريشه در باورهاي نادرست مولوي دارد.
د) بر اساس باور شاعر تشكيل محاكم قضايي و اجراي حدود الهي بي‌مورد است، زيرا بي‌خواست خدا جُرم و جنايتي روي نمي‌دهد.
و) گرچه خدا قصاص و حدود را بر قاتلان و فاسدان لازم شمرده ولي:

آلت خود را اگر او بشكند **** آن شكسته گشته را نيكو كند



يعني: در قيامت پاداش نيكويي به قصاص‌شدگان و حد خوردگان عطا خواهد كرد!!!!

6. ايشان ابياتي را كه درباره‌ي ابن ملجم ذكر كرده ظاهرا از مأخذ ديگري بايد باشد، زيرا به نقل اين وبلاگ:

غم مخور جانا شفيع تو منم **** مالك روحم نه مملوك تنم



ولي در مأخذ ياد شده آمده است:

ليك بي غم شو شفيع تو منم خواجه روحم نه مملوك تنم


در پايان لازم مي دانم كه اين نكته را اول به خود و بعد به ساير عزيزان يادآور شوم كه اگر بتوانيم اين فرهنگ را در خود نهادينه كنيم كه هيچ‌كس و هيچ‌نظري از تيزي شمشير انتقاد دور نيست و بايستي در مسلخ سؤالات بي‌پاپان و اشكالات فراوان وارد شود و سپس خوراك روح و ذهن گردد، آنگاه خواهيم ديد كه هر كسي با هر عنوان، مدرك و مقامي نمي‌تواند پسماندها و تراوشات آلوده‌ي ذهني‌اش را خوراك امروز و فرداي ما كند.


والسلام ....
--------------------------------------------------------------------------------------------------
(1) مثنوي معنوي، نسخه رينولد نيكلسون، دفتر اول، بيت 3805، ص 160
(2) همان، بيت 3834، ص 161
(3) همان، بيت 3919، ص 164
(4) همان، بيت 4053، ص 170
(5) همان، بيت 4054، ص 170
(6) همان، بيت 4055، ص 170
(7) همان، بيت 4064، ص 170
(8) همان، بيت 4065، ص 170
(9) همان، ابيات 3930 و 3931، ص 165
(10) همان، بيت 3936، ص 165
(11) همان، ابيات 4019 تا 4021، ص 169

tuba;172544 نوشت:
اگر مي‌پذيرفتيم كه فرمايش معصوم حقّ محض است و رعايت آن نجاتبخش مي‌باشد، روزگارمان خيلي بهتر از اين مي‌بود،

سلام علیکم

آخر این یاهو از دستتان شکایت میکند اگر این سایت از دست کاربر ساختن شما شاکی نشود.

پس
الان شما سخن گوی معصومین هستید یا مدعی نیابت معصوم ؟

شما میفرمائید نوشته های کاربر جیمبو را خوانده اید و آنرا ازسر دلسوزی دیده اید
و مدعی هستید ما سخن معصومین را انجام نداده ایم که وضعیت ما این است
معصومین به شما گفتند علی علیه اسلام خداست ؟

وقتی نمیدانید تشیع چیست چرا خود را
مدعی عصمت میدانید ؟

یاحق

erfan_alavi;172258 نوشت:
فقط توجه شما را به یک حدیث از احادیث مختلف از این حیث جلب می کنم : سلیمان دیلمى گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم فلانى در عبادت و دیانت و فضیلت چنین و چنانست فرمود: عقلش چگونه است؟ گفتم نمى‏دانم، فرمود، پاداش باندازه عقل است، همانا مردى از بنى اسرائیل در یکى از جزایر دریا که سبز و خرم و پر اب و درخت بود عبادت خدا مى‏کرد یکى از فرشتگان از انجا گذشت و عرض کرد پروردگارا مقدار پاداش این بنده‏ات را به من بنما خداوند باو نشان داد و او ان مقدار را کوچک شمرد، خدا باو وحى کرد همراه او باش پس ان فرشته بصورت انسانى نزد او امد عابد گفت تو کیستى؟ گفت مردى عابدم چون از مقام و عبادت تو در این مکان اگاه شدم نزد تو امدم تا با تو عبادت خدا کنم پس ان روز را با او بود، چون صبح شد فرشته باو گفت: جاى پاکیزه‏اى دارى و فقط براى عبادت خوب است. عابد گفت: اینجا یک عیب دارد. فرشته گفت: چه عیبى؟ عابد گفت: خداى ما چهارپائى ندارد، اگر او خرى مى‏داشت در اینجا مى‏چراندیمش براستى این علف از بین مى‏رود! فرشته گفت: پروردگار که خر ندارد، عابد گفت: اگر خرى مى‏داشت چنین علفى تباه نمى‏شد، پس خدا بفرشته وحى کرد: همانا او را باندازه عقلش پاداش مى‏دهم (یعنى حال این عابد مانند مستضعفین و کودکان است که چون سخنش از روى ساده دلى و ضعف خرد است مشرک و کافر نیست لیکن عبادتش هم پاداش عبادت عالم خداشناس را ندارد). ...

با سلام

جناب عرفان علوی بنده این روایت را در کتاب کافی مطالعه نموده ام.
تعجب میکنم که این مسئله چه ارتباطی به تمثیل مولوی دارد!:Gig:
در این روایت موضوع سر پاداش به تناسب میزان بهره مندی از عقل است و هیچ ربطی به این ندارد که خداوند پیامبری بفرست برای مبارزه با بت پرستی و بعد ملامتش کند که چرا وقتی دیدی بنده ای دارد دری وری میگوید او را به حال خود رها نکردی! چرا به حکم رسالتت خدای حقیقی را به او شناساندی!

راستی در سن 16 سالگی که هم دختر و هم پسر مکلف به انجام امور دینی می شوند بازهم برایشان زود است که با توحید حقیقی آشنا شوند؟! آیا میتوان با تصور جسمانیت خداوند هم به نماز و روزه و قرائت قرآن و سایر عبادات پرداخت؟!
خوب شد تدوین مسائل دینی در آموزش و پرورش دست شما نیست. چون ممکن بود کتابهای دینی را که از دوران دبستان تدریس میشود به دوره کارشناسی یا مقاطع بالاتر موکول می کردید!:Sham:

هشام;172377 نوشت:
او خیلی از مسایل را با دید هستی شناسانه عرفانی بیان کرده است،

با سلام

بله او با هستی شناسی عارفانه ی خود به مسائل می نگرد همانطور که آن چوپان با هستی شناسی خود به عبادت و وصف خدا می پرداخت.

سوال: آیا هستی شناسی مولوی درست است؟! آیا باید مسایل دینی را با هستی شناسی مولوی متر کرد یا هستی شناسی مولوی را با مسایل دینی رسیده از انبیاء؟!

هشام;172377 نوشت:
چون گل از خار است و خار از گل چرا هر دو در جنگند و اندر ماجرا دوستان اگر به همان بیت آخر کمی(نه زیاد) توجه بنمایند، مطلب روشن است، و نیازی به هیچ توضیحی نیست.

جناب هشام ، گل و خار دو موجود بی اختیارند. اما فرعون و موسی(ع) هر دو مختار بودند. فرعون با اختیارش فرعون شده بود.

جالب است که به عقیده ی جبر و نفی اختیار در کلام مولوی اشاره ای نمی کنید!!!

به هر حال پاسخ بنده را ندادید!

طه;172429 نوشت:
آیا خود شما هرگز به این امر توجه نداشته اید که دوست دارید کمالات خدایتان را چطور تصور کنید؟ خدازیباست یعنی چه ؟ تصور شما از زیبایی خدا چیست ؟ حتی اگر علامه ی عالم هم باشید اگر هیچ تصوری از زیبایی خداوند ندارید خاصیت این جهان اقتضا میکند = پوچی . این یک نیاز فطری است که هرکسی میخواهد خدایش را با تمام عقلش به اکمل واجمل موجودات تصور کند . هرقدر هم که علماء بکوشند وعقول قبول کنند که خدا جسم نیست و قابل تصور نیست و.....

سلام
بنده به هیچ وجه به این فکر نمیکنم که خدا زیباست یعنی چه، همینطور به توصیف خدا نمیپردازم زیرا خداوند خالق است و هرآنچه که بنده تصور کنم زاییده ی تفکرات من است و به عبارتی مخلوق ذهن من است.
آن اندازه از خداشناسی که نیاز فطری بنده و حتی علامه ها برای رسیدن به ایمان درست باشد توسط انبیاء و اولیاء به ما رسیده و بیش از آن نهی شده و تجاوز است.

طه;172429 نوشت:
وتنها عرفای واقعی ما از این مرز عبور کرده اند وبه حقیقت رسیده اند مثل امام راحل عزیزمان وعلامه جعفری روحی فداه و....)

مثل اینکه خودتان هم بین واقعیت و حقیقت خلط کرده اید. شما چطور ادعا میکنید عرفای واقعی به حقیقت رسیده اند؟! انبیاء و اولیاء هم ادعای رسیدن به کنه حقیقت را نداشتند!
هیچکس به حقیقت دست پیدا نمیکند چون برداشت هرکسی از حقیقت به اندازه درک اوست و درک و ذهنیت انسان هم مخلوق اوست و خداوند خالق است. پس برداشت عارفان حقیقی هم مخلوق ذهن و معنویات آنها بوده و اینها از جنس مخلوقاتند نه خالق.

طه;172429 نوشت:
حال دین آمده تا بگوید که این حقیقت در تطبیقش با واقعیت توسط من وشما باید هدایت شود یعنی نیاز فطری به حس خدا در دنیا را جهت وهدف ببخشد مبنی بر اینکه آنچه تصور میکنی خدا از واقعیت آن برتر است .زیرا حقیقت محض است وقرار است که این اصل رابر انسان در مراتب مختلف عقلی جهت بخشد .

اینکه هرکس براساس عقل خود به عبادت خدا می پردازد درست است و به همان میزان عقلی که به او داده شده از او بازخواست میشود. اما آیا این مانع از هدایت انبیاء شده؟! آیا رسالت انبیاء به بیان شما صرفاً تمییز بین مراتب عقلی است؟!!!!

طه;172429 نوشت:
اگر به یک کودک ویا به یک عامی بگوییم خدا نه جسم است ونه دیده میشود ونه سر دارد ونه دست دارد ونه ..... اولین چیزی که به ذهن او میرسد پوچی است و چون تصوری ازچنین موجودی ندارد پس هستی این موجود در وهله ی اول برایش به نیستی تصور میشود بر طبق تصوراتش ومیزان درک و تطبیق عقلی اش با واقعیت های عینی وخارجی .

اولاً همانطور که گفتم فرد 16 ساله کودک نیست ثانیاً همه ی عوام بی عقل یا کم عقل نیستند که نباید ارشاد شوند.
مثل اینکه از نظر شما فقط عرفا آنهم از نوع مولویش فقط عقل دارند و می فهمند.

اتفاقاً وقتی به یک انسان گفته شود خداوند منزه از تصورات جسمانیست او به پوچی نمیرسد بلکه به وجودی منزه از جسمانیت میرسد. و این رسالت انبیاست.

طه;172429 نوشت:
ومولوی در واقع با این داستان مراتب عقول را در درک واقعیت تا حقیقت را بیان نموده .

مولوی با چه سندی از ثقلین چینین نسبتی به پیامبر خدا می بندد؟
آیا این ماجرا که به موسی(ع) وحی آمد که بنده را از راه راست بازدارد و در گمراهیش رها کند و رسالت خویش را وانهد از شهودات عارفانه ی مولوی است؟!

حقیقت جو;172557 نوشت:
بنده به هیچ وجه به این فکر نمیکنم که خدا زیباست یعنی چه، همینطور به توصیف خدا نمیپردازم زیرا خداوند خالق است و هرآنچه که بنده تصور کنم زاییده ی تفکرات من است و به عبارتی مخلوق ذهن من است. آن اندازه از خداشناسی که نیاز فطری بنده و حتی علامه ها برای رسیدن به ایمان درست باشد توسط انبیاء و اولیاء به ما رسیده و بیش از آن نهی شده و تجاوز است.


سلام علیکم

جناب حقیقت جو شما که با صفات خدا آشنائی ندارید چطور مدعی عصمت میشوید ؟

آیا تا به حال

صفت جمیل از اسماء الحسنی را در جائی ندیده و یا نشنیده اید ؟

یارمهدی یک بار ادعای عصمت کرد الان نوشته اش را پاک کرده و پشیمان است ولی ادعا هنوز سر جاشه

که من عصمت را فهمیده ام و دارم میگویم
نقل قول:
رهبر برای خودش گفته

حقیقت جو;172557 نوشت:
شما چطور ادعا میکنید عرفای واقعی به حقیقت رسیده اند؟! انبیاء و اولیاء هم ادعای رسیدن به کنه حقیقت را نداشتند!

حقیقت جو;172557 نوشت:
هیچکس به حقیقت دست پیدا نمیکند چون برداشت هرکسی از حقیقت به اندازه درک اوست و درک و ذهنیت انسان هم مخلوق اوست و خداوند خالق است. پس برداشت عارفان حقیقی هم مخلوق ذهن و معنویات آنها بوده و اینها از جنس مخلوقاتند نه خالق.


چه شود.!!!!!!!!
tuba;172544 نوشت:
3. آموزش فلسفه و عرفان از ديرباز در جامعه‌ي ما در فضاي مُريد و مُرادي و خصوصي و بعضاً سرّي صورت مي‌پذيرد، نه در فضاي بحث و گفتگوي حوزه و دانشگاه. و لذا دلبستگي شاگرد و استاد فلسفه و به ويژه عرفان در محافل علمي به نوع ديگري است. در چنين فضاي بسته‌اي است كه اختيار نقد و بررسي آراي استاد از كف شاگرد بي‌نوا مي‌رود و روح تسليم شدن بي‌چون و چرا بر وجودش حكمفرما مي‌شود. و اساتيد فلسفه و عرفان در هاله‌اي از ابهام و تقدّس باقي مي‌مانند. اين شيوه‌ي نادرست و شيطاني چه خسارت‌هايي را به بار آورده و چه انحرافات عظيمي را پديدار گشته است. تسليم شدن مولوي در برابر «شمس تبريزي» زيربناي تسليم شدن هواداران مولوي در برابر مولوي است. و اين رشته سر دراز دارد. تسليم بي‌چون و چرا شدن مسلمانان تنها در برابر حجت برگزيده‌ي خدا پسنديده است، نه در برابر ديگران كه «شِرك عظيم» به شمار مي‌آيد.


اگر خواستید در کلاس کلام و فلسفه ای ثبت نام کنید که بهتان اجازه حرف زدن بدهند حتما یک سر به کلاس درس استاد هاشمی بزنید ایشان معتقدند نور قلوب مومنین عقل است. شما هر چه دل تنگت میخواد بگو.


والا کانون حکمت و فلسفه برای زمستان امسال آموزش گذاشته اول باید گوش کنی یاد بگیری بعد که فهمیدید ماجرا چسیت میتوانید تا دلتان میخواهد بپرسید و نقد کنید استاد دینانی و دیگر اساتید پاسخ میدهند.

فرم ثبت نام را برایتان آپلود میکنم.

یاحق

بسم رب المهدی :Gol:
سلام علیکم

erfan_alavi;172258 نوشت:

بنده قصد پاسخ ندارم چون جناب هشام می ایند و پاسخ می دهند،..

فقط توجه شما را به یک حدیث از احادیث مختلف از این حیث جلب می کنم :

سلیمان دیلمى گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم فلانى در عبادت و دیانت و فضیلت چنین و چنانست فرمود: عقلش چگونه است؟ گفتم نمى‏دانم، فرمود، پاداش باندازه عقل است، همانا مردى از بنى اسرائیل در یکى از جزایر دریا که سبز و خرم و پر اب و درخت بود عبادت خدا مى‏کرد یکى از فرشتگان از انجا گذشت و عرض کرد پروردگارا مقدار پاداش این بنده‏ات را به من بنما خداوند باو نشان داد و او ان مقدار را کوچک شمرد، خدا باو وحى کرد همراه او باش پس ان فرشته بصورت انسانى نزد او امد عابد گفت تو کیستى؟ گفت مردى عابدم چون از مقام و عبادت تو در این مکان اگاه شدم نزد تو امدم تا با تو عبادت خدا کنم پس ان روز را با او بود، چون صبح شد فرشته باو گفت: جاى پاکیزه‏اى دارى و فقط براى عبادت خوب است. عابد گفت: اینجا یک عیب دارد. فرشته گفت: چه عیبى؟ عابد گفت: خداى ما چهارپائى ندارد، اگر او خرى مى‏داشت در اینجا مى‏چراندیمش براستى این علف از بین مى‏رود! فرشته گفت: پروردگار که خر ندارد، عابد گفت: اگر خرى مى‏داشت چنین علفى تباه نمى‏شد، پس خدا بفرشته وحى کرد: همانا او را باندازه عقلش پاداش مى‏دهم (یعنى حال این عابد مانند مستضعفین و کودکان است که چون سخنش از روى ساده دلى و ضعف خرد است مشرک و کافر نیست لیکن عبادتش هم پاداش عبادت عالم خداشناس را ندارد). ...

(کافی)
وهمچنین موارد دیگری که لازم به ذکر انها نیست...

بحث از ظرفیت عقول است،چه کسی می اید برای یک بچه از براهین فلسفی استفاده کند،بچه چه می فهمد انتزاع چیست و صرافت چیست و وحدت عددی چیست،بچه با احساسات سرو کار دارد بنایراین بهترین روش برای لمس او از خداوند در این سن فعلا از این طریق ممکن است،وقتی کم کم عقلش کامل شد خودش می فهمد که قضیه چیست...

یا حق

نمی دانم چرا این قوم این همه آیه ی محکم و حدیث صحیح السند و المتن را رها کرده و تنها به سراغ آیات متشابه یا احادیث ضعیف السند و المتن که تعدادشان واقعاً اندک است می روند! واقعاً نمی دانم، شاید هم ... بگذریم.

جناب عرفان علوی!
حدیثی که ذکر نمودید را جناب کلینی در کافی و به طریق وی شیخ صدوق در امالی آورده اند.( حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ ) عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ‏ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ‏ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فُلَانٌ مِنْ عِبَادَتِهِ وَ دِينِهِ وَ فَضْلِهِ فَقَالَ كَيْفَ عَقْلُهُ قُلْتُ لَا أَدْرِي فَقَالَ إِنَّ الثَّوَابَ عَلَى قَدْرِ الْعَقْلِ إِنَّ رَجُلًا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ فِي جَزِيرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْبَحْرِ خَضْرَاءَ نَضِرَةٍ كَثِيرَةِ الشَّجَرِ ظَاهِرَةِ الْمَاءِ وَ إِنَّ مَلَكاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ مَرَّ بِهِ فَقَالَ يَا رَبِّ أَرِنِي ثَوَابَ عَبْدِكَ هَذَا فَأَرَاهُ اللَّهُ تَعَالَى ذَلِكَ فَاسْتَقَلَّهُ الْمَلَكُ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ أَنِ اصْحَبْهُ فَأَتَاهُ الْمَلَكُ فِي صُورَةِ إِنْسِيٍّ فَقَالَ لَهُ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا رَجُلٌ عَابِدٌ بَلَغَنِي مَكَانُكَ وَ عِبَادَتُكَ فِي هَذَا الْمَكَانِ فَأَتَيْتُكَ لِأَعْبُدَ اللَّهَ مَعَكَ فَكَانَ مَعَهُ يَوْمَهُ ذَلِكَ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ لَهُ الْمَلَكُ إِنَّ مَكَانَكَ لَنَزِهٌ وَ مَا يَصْلُحُ إِلَّا لِلْعِبَادَةِ فَقَالَ لَهُ الْعَابِدُ إِنَّ لِمَكَانِنَا هَذَا عَيْباً فَقَالَ لَهُ وَ مَا هُوَ قَالَ لَيْسَ لِرَبِّنَا بَهِيمَةٌ فَلَوْ كَانَ لَهُ حِمَارٌ رَعَيْنَاهُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ فَإِنَّ هَذَا الْحَشِيشَ يَضِيعُ فَقَالَ لَهُ ذَلِكَ الْمَلَكُ وَ مَا لِرَبِّكَ حِمَارٌ فَقَالَ لَوْ كَانَ لَهُ حِمَارٌ مَا كَانَ يَضِيعُ مِثْلُ هَذَا الْحَشِيشِ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى الْمَلَكِ إِنَّمَا أُثِيبُهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِهِ.
الكافي، الکليني، ج‏ 1 ص 12
الأمالي، الصدوق، ص 419

این حدیث از حیث سند به شدت ضعیف و غیر قابل اعتماد است. زیرا سه تن از راویان آن ضعیف، متهم به غلو و حتی کذب هستند.اسم : إبراهيم بن إسحاق الأحمري

رجال النجاشي /ص 19 : كان ضعيفا في حديثه متهما
رجال الطوسي /ص 414 : هو ضعيف
فهرست الطوسي /ص 16 : كان ضعيفا في حديثه متهما في دينه و صنف كتبا جماعة قريبة من السداد
ابن الغضائري /ج 1 /ص 39 : في حديثه ضعف و في مذهبه ارتفاع و يروي الصحيح و السقيم و أمره مختلط

اسم : محمد بن سليمان الديلمي

رجال النجاشي /ص 365 : ضعيف جدا لا يعول عليه في شي ء
رجال الطوسي /ص 343 : يرمى بالغلو
رجال الطوسي /ص 363 : ضعيف
ابن الغضائري /ج 1 /ص 91 : ضعيف في حديثه مرتفع في مذهبه لا يلتفت إليه

اسم : سليمان الديلمي

رجال الكشي /ص 375 : محمد بن مسعود قال قال علي بن محمد سليمان الديلمي من الغلاة الكبار
رجال النجاشي /ص 182 : غمز عليه و قيل كان غاليا كذابا و كذلك ابنه محمد لا يعمل بما انفردا به من الرواية
ابن الغضائري /ج 1 /ص 67 : كذاب غال
به سخن نجاشی دقت کنید که می گوید:
لا يعمل بما انفردا به من الرواية = به حدیثی که این پدر و پسر (محمد و سلیمان دیلمی) در گفتن آن تنها باشند، عمل نمی شود.

همچنین علامه مجلسی پس از تضعیف سند این روایت، ذیل آن به اشکال متنش اشاره کرده و می گوید:و في الخبر إشكال من أن ظاهره كون العابد قائلا بالجسم، و هو ينافي استحقاقه للثواب مطلقا و ظاهر الخبر كونه مع هذه العقيدة الفاسدة مستحقا للثواب لقلة عقله و بلاهته.
مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، العلامة المجلسي، ج‏ 1 ص 35
سپس توضیحاتی درباره ی آن می دهد، که بتوان معنای قابل قبولی برای این ثواب مطرح کرد.

پس شما چگونه چنین حدیثی را ملاک یک اعتقاد می گذارید؟!

این اولاً و اما ثانیاً این حدیث هیچ ربطی به ماجرای یادشده توسط مولوی نداشته و تفاوت های چندی دارد:
1- به فرض صحّت این حدیث، گفتگوی ملکی با عابدی رخ داده است. اما گفتگوی حضرت موسی با شبان را هیچ مورخ و محدث و مفسری نقل نکرده است و اقدام مولوی از مصادیق دروغ بستن به خدا و انبیاست.
2- تمام این حدیث دائر مدار بحث عقل است و این که ثواب بر اساس عقل داده می شود. ولی ماجرای مولوی ربطی به عقل ندارد. وی در هیچ کجای آن داستان اشاره ای به اختلاف سطح عقول ندارد، بلکه علت اختلاف را "سیرت و اصطلاح" متفاوت می شمارد. حتی به هند و سند اشاره می کند که به وضوح اختلاف شان در سطح عقل نیست، بلکه در اصطلاحات است چنان که تصریح به این مطلب می کند.
نهایتاً هم "قلب" را ارجح از "قال" می شمارد، ولو سخن خلاف حق باشد. در حالی که قلب و عقل در لسان آیات قرآن و روایات از یک سنخ هستند و وقتی عقل نیست، قاعدتاً حضور قلب هم نیست.

هر کسی را سیرتی بنهاده‌ام
هر کسی را اصطلاحی داده‌ام
در حق او مدح و در حق تو ذم
در حق او شهد و در حق تو سم
هندوان را اصطلاح هند مدح
سندیان را اصطلاح سند مدح
ما زبان را ننگریم و قال را
ما روان را بنگریم و حال را
ناظر قلبیم اگر خاشع بود
گرچه گفت لفظ ناخاضع رود
زانک دل جوهر بود گفتن عرض
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست

3- در حدیث به فرشته عتاب و خطاب نشده که مثلاً چرا به آن عابد گفتی خدا خر ندارد!

البته اشکالات مهمی بر این ماجرا وارد است که منافی عصمت و بلکه توحید تلقی می شود.
حضرت موسی یا مامور به هدایت آن فرد بود یا نبود. اگر نبود، تبلیغش غلط و خودسر بوده و عصمت حضرت زیر سوال می رود.
اگر هم مامور بود، قاعدتاً خدا که او را مامور کرده روش برخورد با چنین افرادی را به او یاد داده است. ولی می بینیم که این کار انجام نشده و خدای تصویر شده از نگاه مولوی، نستجیر بالله قبح عقاب بلا بیان را نمی دانسته، و با این که روش تبلیغ را به حضرت نیاموخته، او را مورد عتاب و خطاب قرار داده است.

اما حقیقت خلاف این است، چرا که از پیامبر خاتم (صلّی الله علیه و آله) نقل شده که:عبد العظيم بن عبد الله الحسني، قال حدثنا محمد بن علي الرضا، عن آبائه (عليهم السلام)، عن محمد بن علي أبي جعفر، عن أبيه، عن جده، عن أبيه علي بن أبي طالب (عليه السلام)، قال قال رسول الله (صلى الله عليه و آله): إِنَّا أُمِرْنَا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ بِقَدْرِ عُقُولِهِم‏.
الأمالي، ‏الطوسي، ص 481
بحارالأنوار، المجلسي، ج 2 ص 69
و معلوم است که این امر الهی، پیش از ارسال آن ها بوده است.

به هر حال مولوی از آنجا که یک عارف صوفی است و در مرام آن ها یک نوع پلورالیزم و آشتی کلی برقرار است، دین و مذهب اهمیتی ندارد. از این روست که به ساخت این دروغ بزرگ دست می زند.

والسلام

بسم رب المهدی :Gol:
سلام علیکم
=هشام;172372]

[=arial]باسمه تعالی

[=arial]سلام بر شما جناب یار مهدی

[=arial]آیا شما(خودتان) می دانید نظریه وحدت وجود چیست؟ می دانید نظریه وحدت وجود جناب سفیر چیست؟ آیا تصوری که سفیر و امثال سفیر از وحدت وجود، دارند همان، تصوری است که این بزرگان از وحدت وجود دارند؟ علما مسأله وحدت وجود را فهمیده یا نفهمیده باشند(که به نظر ما در برخوردشان با این موضوع حسن نیت داشته اند)، به نفهمیدن امثالهم چه ارتباطی دارد؟ این علما به نجاست و کفرچه کسانی (که قایل به وحدت وجودند)، فتوا داده اند؟ کدام تقریر از وحدت وجود را می گویید؟

[=arial]خوب، بین علما، در مباحث ممکن است اختلاف باشد، هر کسی ممکن است، خارج از میدان علمی، نظریه ای موافق یک طرف داشته باشد، این که حرف نشد، یعنی بنده هم بیایم لیست بزرگان متخصصین این فن را،(مثل حضرت امام خمینی ره و علامه طباطبایی ره و..،)، ردیف کنم.


دوست عزیز و گرامی من!
بنده می دانم وحدت وجود چیست، و با تفاسیر متعدد آن هم آشنا هستم. درسش را خوانده ام، امیدوارم مرا متهم به جهل نکنید!
یک چیزی در همه ی تفاسیر متعدد وحدت وجود - چنان که از نامش هویداست - مشترک است: وحدت وجود میان خالق و خلق. و این حدّ مشترک آن را تبدیل به شرک و کفر می کند.
بلی برخی همه ی انواع وجود را در یک رتبه شمرده اند، دیگران قائل به مراتب شده اند، و سایرین وجودی برای غیر خدا متصور نشده و گفته اند عالم خارجی جز توهم چیزی نیست! (این آخرین حرف آخوند ملاصدرا است). البته این حرف ها همان سخن به اصطلاح عرفا یا متصوفه است، و این عقیده ریشه در افکار نو افلاطونیان و فلوطین دارد، گرچه پیش از آن نیز بوده است.

علما و فقها هم درباره ی وحدت وجود توضیح داده اند و همان قسمی که متمایلین به عرفان مصطلح آن را حدّ اعلای معرفت می شمارند، رد کرده اند. (به کتاب وحدت یا توحید آقای میلانی مراجعه شود).

اما این که برخی افراد قائل بدان هستند، هیچ اهمیتی ندارد. آن ها را در گور خودشان خواهند گذاشت، من نباید از آن ها پیروی کنم. اما تبعیت فقها بر من فرض است و ایشان فرموده اند: قائل و ملتزم به وحدت وجود کافر و نجس است.

*************

از آنجا که این سرفصل به موضوع محتویات کتب مولوی می پردازد، بنده سرفصل جدیدی گشودم که در آن فقط به مذهب و مرام وی توجه شود.

مولوی، شیعه محب یا سنی ناصبی؟!

إن شاء الله بررسی فرمایش های جناب طارق عزیز را در آن سرفصل پی می گیریم.

bina88;172548 نوشت:
[=times new roman]سلام علیکم

آخر این یاهو از دستتان شکایت میکند اگر این سایت از دست کاربر ساختن شما شاکی نشود.

پس
الان شما سخن گوی معصومین هستید یا مدعی نیابت معصوم ؟

شما میفرمائید نوشته های کاربر جیمبو را خوانده اید و آنرا ازسر دلسوزی دیده اید
و مدعی هستید ما سخن معصومین را انجام نداده ایم که وضعیت ما این است
معصومین به شما گفتند علی علیه اسلام خداست ؟
[=times new roman]
وقتی نمیدانید تشیع چیست چرا خود را مدعی عصمت[=times new roman] میدانید ؟

یاحق

در نوشته هاي جناب jimbo110 هيچ ردي از ادعاي خدا بودن علي عليه السلام وجود ندارد. اما متاسفانه شما بدون اينكه مطالعه ي ديني داشته باشيد مدعي نيز هستيد.

شما ابتدا به ساكن محبت كنيد آن دسته از رواياتي را كه در تشيع وجود دارد كه كفرآميز است، ليست بفرماييد تا به مباحث ديگر نيز پرداخته شود. (البته مطمئنا شما مطالعات ديني تان در حدي است كه در تشخيص روايت صحيح از غلط توانا باشيد)

اينكه شما در شناخت امامتان مشكل داريد، فكر نمي كنم به ديگران ارتباطي داشته باشد. اينكه براي شما سخت است بپذيريد جانشين خدا بر روي زمين امام است،
اينكه شما نمي توانيد بپذيريد امام اراده الله است، امام عين الله است، امام اذن الله است، امام جنب الله است و ....
اينكه شما نمي توانيد بپذيريد غضب و خشنودي خدا به غضب و خشنودي امام است كه مشخص مي شود،
و هزاران نكته ي ديگري كه در مبحث امامت وجود دارد، مشكلي است كه اعتقادي كه شما بايد ابتدا آن را تكميل بفرماييد جهت پاسخگويي در شب اول قبر و سپس ديگر سكرات موت ...
چه بسا اگر به جاي اينكه روز و شبتان صرف خواندن مثنوي مي كرديد به مطالعات ديني مي پرداختيد تا بدانيد دين چيست، شايد امروز بهتر مي توانستيد مطالب را متوجه بشويد.
در هر صورت هنوز دير نشده است.

tuba;172584 نوشت:
در نوشته هاي جناب jimbo110 هيچ ردي از ادعاي خدا بودن علي عليه السلام وجود ندارد.


سلام علیکم

چشماتون قشنگه جناب یار مهدی

tuba;172584 نوشت:
شما همان كسي هستيد كه مدعي بوديد و هستيد كه بعضي روايات تشيع كفرآور و كفر آميز است. حال دست را پيش گرفته ايد؟!!!! شما ابتدا به ساكن محبت كنيد آن دسته از رواياتي را كه در تشيع وجود دارد كه كفرآميز است، ليست بفرماييد تا به مباحث ديگر نيز پرداخته شود. (البته مطمئنا شما مطالعات ديني تان در حدي است كه در تشخيص روايت صحيح از غلط توانا باشيد)

همون روایاتی که جناب جیمبو مدعی است از آنها علی علیه السلام خداست رو استخراج کرده . متنش رو دوباره بخونید

jimbo110;171661 نوشت:
ثانيا: اميرمومنان بنا به استناد ايات و روايات مكرر در فرهنگ شيعي هيچگونه نفسي از جانب خود ندارد. امام عليه السلام جانشين خدا بر روي زمين است. مگر مي شود خدا غضبي خارج از ذات احديتش داشته باشد؟!!!

tuba;172584 نوشت:
اينكه شما در شناخت امامتان مشكل داريد، فكر نمي كنم به ديگران ارتباطي داشته باشد. اينكه براي شما سخت است بپذيريد جانشين خدا بر روي زمين امام است،


چه شود !! نکند شما که معصومید و یا ادعای قیومیت عصمت را دارید اللهید ؟

tuba;172584 نوشت:
اينكه شما نمي توانيد بپذيريد امام اراده الله است، امام عين الله است، امام اذن الله است، امام جنب الله است و ....


از کارشناسان محترم یک سوال دارم . بالاخره امامت وجود دارد یا اینکه نه ( العیاذ بالله ) همان خدا بوده روی زمین راه میرفته به قول آقایان به حقیقت هم نرسیده کافر از دنیا رفته.

1- تکفیر در تشیع وجود ندارد ؟

2- شما بالاخره به چه کسی غالی و مفوضه میگوئید و او را از یهود و نصارا میدانید ؟

3- آیاد این سخن علی علیه السلام امام محمد باقر - امام جعفر صادق و امام زمان را در روایتتان وجود ندارد که مفوضه یهودی اند ؟

tuba;172584 نوشت:
ضمنا پيشنهاد مي شود در نوشتن كلمات دقت بيشتري بفرماييد. در چندين نظر منتشره از سوي شما، «علي عليه السلام» به صورت «علي عليه اسلام» نوشته شده است كه بوي تعمد از آن به مشام مي رسد كه متاسفانه مديران سايت از اين امر غفلت دارند

عجیب است.
شما هم همان مشکلی را دارید که سفیر داشت. غلط املائی میدید تحمل نمیتوانست بکند.

اما توی کفر گوئی کم نمی آورید تیک هم نمی زنید و به سادگی همه را منصوب به تشیع میکنید .

یاحق

سلام
از همه دوستان عزیز خواهشمند است آخرین مطالب خود را مطرح کنند و سپس جناب هشام این موضوع را جمع بندی کرده و تاپیک را قفل نمیاد .

با تشکر از همه دوستان

[="navy"]
سلام

بالاخره معلوم نشد کفر مولوی از چه است اگر چوپانی به دنبال معبودش میگردد با تمام امکاناتش درخدمتش باشد چون اورا مجسم کرده کفر است این چه مجسمی است که میگوید تو کجائی تا شوم من چاکرت !

یا اینکه علی بگوید مالک روحم نه مملوک تنم این از خلوص است یا از خود پرستی بت در وجود انسان است نفس انسان است شیطان پنهان وجود است و علی از این وجود خارج است از منیت خارج است چرا علی نباید شافی دستی که او را راهی بهشت نموده باشد ![/]

حقیقت جو;172557 نوشت:
بنده به هیچ وجه به این فکر نمیکنم که خدا زیباست یعنی چه، همینطور به توصیف خدا نمیپردازم زیرا خداوند خالق است و هرآنچه که بنده تصور کنم زاییده ی تفکرات من است و به عبارتی مخلوق ذهن من است. آن اندازه از خداشناسی که نیاز فطری بنده و حتی علامه ها برای رسیدن به ایمان درست باشد توسط انبیاء و اولیاء به ما رسیده و بیش از آن نهی شده و تجاوز است.

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

سوره ی مبارکه ی نور آیه ی 35

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونِةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ

خداوند نور آسمانها و زمين است مثل نور خداوند همانند چراغدانى است كه در آن چراغى (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گيرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون يك ستاره فروزان، اين چراغ با روغنى افروخته مى‏شود كه از درخت پربركت زيتونى گرفته شده كه نه شرقى است و نه غربى (روغنش آنچنان صاف و خالص است كه) نزديك است بدون تماس با آتش شعله‏ور شود نورى است بر فراز نورى و خدا هر كس را بخواهد به نور خود هدايت مى‏كند، و خداوند به هر چيزى داناست.

پس شما به کل مخالف این آیه نظر میدهید ؟زیرا خداوند در اینجا خود را و نور خود را اینطور تمثیل نموده .از نظر شما تفسیر این آیه برابر است با چه چیزی؟

راستی یکی دیگر از دوستان بزرگوارتان هم پرسیده بودند کجای روایات ویا آیات خدا را با تمثیل معرفی کرده لطفا" ایشان راهم به این آیه هدایت کنید البته اگر از نظر شما این تمثیل نعوذا" بالله کفر مطلق نیست!!!

حق یارتان :Sham:

bina88;172603 نوشت:

سلام علیکم

چشماتون قشنگه جناب یار مهدی

همون روایاتی که جناب جیمبو مدعی است از آنها علی علیه السلام خداست رو استخراج کرده . متنش رو دوباره بخونید


چه شود !! نکند شما که معصومید و یا ادعای قیومیت عصمت را دارید اللهید ؟


از کارشناسان محترم یک سوال دارم . بالاخره امامت وجود دارد یا اینکه نه ( العیاذ بالله ) همان خدا بوده روی زمین راه میرفته به قول آقایان به حقیقت هم نرسیده کافر از دنیا رفته.

1- تکفیر در تشیع وجود ندارد ؟

2- شما بالاخره به چه کسی غالی و مفوضه میگوئید و او را از یهود و نصارا میدانید ؟

3- آیاد این سخن علی علیه السلام امام محمد باقر - امام جعفر صادق و امام زمان را در روایتتان وجود ندارد که مفوضه یهودی اند ؟

عجیب است.
شما هم همان مشکلی را دارید که سفیر داشت. غلط املائی میدید تحمل نمیتوانست بکند.

اما توی کفر گوئی کم نمی آورید تیک هم نمی زنید و به سادگی همه را منصوب به تشیع میکنید .

یاحق

مجدد لازم مي دانم پيشنهاد مشفقانه و دوستانه ي خود را مطرح كنم.

جناب Bina88 بهتر است كمي درباره ي مقام و شئونات امام و امامت مطالعه كنيد و پاي درس بزرگاني كه در اين زمينه سخن مي گويند، بنشينيد و زانوي تلمذ بزنيد تا بتوانيد حقيقت را بهتر از ايني كه در آن هستيد متوجه شويد.

متاسفانه شما سواد عربي هم نداريد كه اينگونه ديگران را متهم به قشري بودن و سطحي نگري مي كنيد.

عزيز دل برادر؛

«عين» به معناي «مانند» نيست كه در زبان فارسي به كار ميرود كه مي گويند «فلاني عين ... است»،

بلكه «عين» به معناي «چشم» است، اگر قرائن بعدي جمله را دقت مي كرديد كه از «اذن» و يا «جنب» نام بردم، هيچگاه همچين اشتباه عجيبي را نمي كرديد و با رنگ قرمز Bold نمي‌نموديد كه كشفتان را نشان دهد!!!!!

عين الله يعني چشم خدا، اذن الله يعني گوش خدا، يد الله يعني دست خدا و ثارالله يعني خون خدا و ....

برويد يه كم مطالعه كنيد. امامتان را بشناسيد كه خداي نكرده مشمول حديث مشهور نشويد.

ضمنا از شمايي كه اينگونه درباره ي امام عليه السلام سخن مي گوييد هيچ بعيد نيست در نوشتن واژه ها عمدي را به كار ببنديد. وگرنه اگر قرار بر اين بود كه اشكال لغتي بگيرم همان اول كه اين اشتباه تايپي از شما سر زد بايد مي گفتم. اما تكرار يك اشتباه و آن هم واژه اي مشهور به عبارتي دو پهلو، صرفا بوي تعمد را به مشام مي رساند كه لازم مي دانستم تذكر بدهم. كه خب اصلاح شد.

مدیر سایت;172608 نوشت:
سلام از همه دوستان عزیز خواهشمند است آخرین مطالب خود را مطرح کنند و سپس جناب هشام این موضوع را جمع بندی کرده و تاپیک را قفل نمیاد . با تشکر از همه دوستان

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام علیکم

جمع بندی عرایض حقیر در این تاپیک


اولا : نقد مثنوی معنوی و کلا سخنان مولوی نیاز به شناختی کامل و جامع از مفاهیم موجود در آنرا دارد والا نقد از لحاظ علمی قابل قبول نیست و بنوعی نقد عوامانه است.پ

دوما : بغیر از شناخت مفاهیم فوق الذکر آنچه که از آن واجب تر است شناخت قابل قبولی از مفاهیم اسلامی و مانوس بودن با تفاسیر کتاب خداست . که اگر اینطور نباشد باز نقد علمی ممکن نیست و آن نقد عوامانه است. و کسی که بینش کفر آمیز دینی دارد و میخواهد بر آن اساس مثنوی را نقد کند بدون شک صلاحیت نقد را نخواهد داشت.

سوما : سخنان مولوی جای نقد دارد ولی این نقد و تحلیل باید توسط اهلش صورت بگیرد و هوچی گری دروغ نویسی تحریف سخنان و بنوعی مقاله عوامانه درست کردن برای عوام تنها یک فریب است و سوء استفاده از اکثریتی است که با مولانا و اشعارش و بینشش آشنائی ندارند .
و در آخر ( لطفا دوستان این بخش را حتما مطالعه بفرمایند )
چهارم اینکه


در سوره کهف روایتی هست از تقابل حضرت خضر و حضرت موسی علیه السلام . حتما همه دوستان آن حکایت و روایت شیرین را شنیده اندو یا خوانده اند.

در آن روایت حضرت موسی از خدا طلب استاد میکند و خداوند حضرت خضر را میفرستد و حضرت موسی در مواجهه با حکمت الهی - عقل خود را میزان قرار داده و مورد استفاده قرار میدهد و نهایتا حضرت موسی در سومین منزل در امتحان الهی بواسطه استفاده از معیارهای عقلی مردود میشود و اثبات میشود که عقل آدمی و حتی پیامبر راهنمای کاملی نیست و انسان نیاز به هدایت الهی دارد .
همچنین حضرت موسی پس از رویت خداوند در بالای کوه تور و شنیدن فرمان بازگشت به مصر نیز همین تعلل را بواسطه استفاده از عقل مرتکب میشود و عرض میکند که خدایا اگر من بازگردم مراخواهند کشت و ..

از این رو در ادبیات فارسی که یک ادبیات اسلامی - عرفانی است حضرت موسی را بعنوان نماد عقل زمینی در داستانها دینی و عرفانی به استعاره میگیرند و اینکه چوپانی آمده با حضرت موسی مواجه شده در حقیقت مقابله عقل انسان مومن است با معرفت از روی عشق و حکمت الهی ای که اهل عشق و معرفت بدان دست می یابند.
نهایتا
اینکه منظور مولانا نگرشی دوباره و تفسیری دوباره بوده از همان آیات در قالب شعر اشاره به همان مقابله ایست که در سوره کهف آمده .

حال آنچه که اینجا نوشته شد با ادعای جنابان مدعی عصمت مقایسه کنید.



والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

یاحق

yar-mahdi;172580 نوشت:
بسم رب المهدی :gol:
سلام علیکم
نمی دانم چرا این قوم این همه آیه ی محکم و حدیث صحیح السند و المتن را رها کرده و تنها به سراغ آیات متشابه یا احادیث ضعیف السند و المتن که تعدادشان واقعاً اندک است می روند! واقعاً نمی دانم، شاید هم ... بگذریم.

سلام.

بهتر نیست از قال و داد پایین بیایید و مطالب را انطور که فهمیده ایم در وسط بگذاریم ،دوست عزیز منظورت کدام قوم است شما هنوز متوجه این موضوع نشده اید که تفسیر هر کسی از سخن وحی غیر از خود ان است،اگر حضرات وکالت تام از طرف معصومین دارید بفرمایید تا این همه جنجال بخوابد...

مشکل ما این است که برای شرح یک مطلب عرفانی و فلسفی بایداز ابتدا شروع به شرح نماییم تا به انتها برسیم تازه اگر بتوانیم برسیم،مطلب چیزی است که شما ودیگر دوستان رادچار یک نوع اختلاط نموده است شرح داستان نیاز به مقدمات اولیه دارد که نه بنده حوصله انرا دارم ونه وجه عمومی تاپیک انرا بر می تابد،البته خلاصه گویی ان نیز همه ابعاد را در بر نمی گیرد،تا لب مطلب ادا گردد،برای همین شرح انرا در ادامه مطلب می گذارم که البته مقدمات و حیثیات انرا تفصیل نموده است ، انرا مطالعه نمایید با مقدمات،البته دقیق سپس اگر موردی بود بنده در خدمتتان هستم.....

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

« نقش تمثیل در تفهیم مطالب »
هدف از به کارگیری تمثیل در بیان آیات قرآن برای « تفهیم مطالب » است .تمثیل را می توان شرح و توصیفی برآیات قران آنهم فقط برای روشن شدن پیام وحی دانست . اگر به آیات استخراج شده زیر نیک اندیشده شوداین واقعیت آشکار می شود که تمام این آیات در قالب « تمثیل» بیان شده اند و این مطلب خود گویای این حقیقت است که تمثیل برای تفهیم مطالب به مخاطبان و مدعوین به اسلام نقش به سزایی می تواند ایفا کند . قصد خداوند تبارک و تعالی از بیان کلام وحی در قالب تمثیل بخاطر محاسن و فوایدی است که تمثیل در تفهیم مطالب دارد .بهتر است به چند نمونه از این محاسن اشاره می کنم :
• مطالبی که در قالب تمثیل بیان می شود ، باعث می شود تا فهمش برای مخاطبان آسان گردد .
• تمثیل معمولا یک حالت مقایسه ای و تطبیقی را بیان می کند که این خود نقش به سزایی در تفهیم موضوع برای مخاطبان دارد .
• تمثیل سعی دارد یک سابقه ای را بعنوان مقدمه برای مخاطبان مطرح کند که این مقدمه باعث فهم بیشتر موضوع اصلی یعنی ذی المقدمه می شود .
• تمثیل با بیان سرگذشت موضوعات و حوادث مشابه نقش مهمی در انتقال و تفهیم مطالب به مخاطبان ایفا می کند .
• در واقع عرف عقلا هم بر این است که مطالب گنگ و نامفهوم را در قالب مثال مطرح کنند . فقط به وسیله مثال می توان پرده از روی مفاهیم سنگین و مبهم برداشت و واقعیت ها را آشکار نمود . در آیه 3 سوره محمد چنین می خوانیم :

« این ( سبب تباهی حال ) کافران که پیرو عقاید باطل گردیدند و اهل ایمان پیرو قرآن حق که از جانب خدایشان نازل گردید، شدند ، این گونه خدا تمثیل حال مردم را بیان می کند .»

« تنوع تمثیل و تشبیه » در آیات قرآن :
با توجه به تطبیق آیات وارده در قالب تمثیل و تحقیق و بررسی بعمل آمده در معنا و مفاهیم آن این حقیقت روشن خواهد شد که خداوند تبارک وتعالی به منظور تفهیم هرچه بیشتر معانی و مفاهیم آیات ، و سهل و آسان شدن درک آن برای مردم ، سعی نموده از مثالهای متنوعی در بیان مطالب وحی استفاده نماید ، که این خود جای تامل و تعمق دارد . :

یکی از گونه های تمثیل « خطاب به پیامبر» است ، که در آیات زیربه آن اشاره شده است آنجا که می فرماید:

ای پیامبر مَثَل تو در دعوت کافران مثل گوسفندان است ... (آیه ی171 سوره ی بقره)

حق یارتان :Sham:

حقیقت جو;172245 نوشت:
با سلام
خدا را شکر که حداقل پذیرفتید مطالب آشکارا باطل در اشعار مولوی وجود دارد!

این اشعار آشکارا باطل تا جایی مورد قبول به اصطلاح شیعیان است که در کتابهای درسی دوره دبیرستان جزء مباحث عرفان آنهم از نوع به اصطلاح اسلامیش قرار می گیرد. تمثیل کفرآمیز موسی و شبان به عنوان نمونه والای گفتگوی صمیمی یک چوپان با پروردگارش معرفی می شود و در این قصه که نفی رسالت تمام انبیاء و از جمله موسی(ع) است شرط اصلی قرب و رضای الهی صرفاً داشتن قلبی پاک و بی ریا معرفی می شود!!!

در این تمثیل موسی(ع) به خاطر هدایت بنده ی خدا به خداپرستی از سوی خدا ملامت میشود!!!!

در این تمثیل مولوی به ما می آموزد که تجسم خدا ایرادی ندارد و نباید بنده ای را به سبب این کفر هدایت کرد!!! بلکه باید او را به حال خود بگذاریم تا هرطور میخواهد با خدای خودش خوش باشد!!!

جناب کارشناس بنده از شما می پرسم: اگر قرار باشد هرکسی هرطوری بخواهد خدارا تصور کند و هرطوری بخواهد به عبادت خدا بپردازد، خاصیت دین چیست؟! خاصیت نبوت چیست؟!و به تبع خاصیت سایت شما چیست؟!
خب بنده هرتصوری از خدا دارم، از همان پیروی میکنم و به قول مولوی عمل می کنم که میگوید: ملت عشق از همه دینها جداست*** عاشقان را ملت و مذهب خداست
یا از این پس نماز و سایر عبادات را ترک میکنم و به گفته مولوی عمل میکنم که میگوید : هیچ آدابی و ترتیبی مجو*** هرچه میخواهد دل تنگت بگو

مولوی با استناد به کدام آیه چنین نسبتی به پیامبر خدا میدهد؟! این نسبت دروغ را چگونه توجیه می کنید؟!
آیا توحید مولوی در این تمثیل ضد قرآن نیست؟!

و جالبتر اینکه از مثنوی مولوی با اینهمه کفریات به اقیانوسی از معارف و حکمت ها و آموزه های عرفانی یاد میشود!!!!
:Moteajeb!::Ghamgin::Sham:

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

نمونه هایی از تشبیهات قرانی برای فهم بیشتر مطالب:

تشبیه کافران در دعوت به اسلام به گوسفندان:خداوند در آیه 171 سوره بقره می فرمایند: مَثَل (تو در دعوت) کافران ، بسان کسی است که (گوسفندان و حیوانات را برای نجات از چنگال خطر ،) صدا می زند ، ولی آنها چیزی جز سر و صدا نمی شوند (و حقیقت و مفهوم گفتار او را درک نمی کنند . این کافران ، در واقع کر و لال و نابینا هستند . از این رو چیزی نمی فهمند) .
* در این آیه : خداوند افراد کافر را به گوسفندانی تشبیه کرده که گویی کر و لال هستند و دعوت پیامبر را نمی شوند .
تشبیه به عذاب اقوام پیشین :خداوند در آیه 30-31 سوره غافر می فرمایند: آن مرد با ایمان گفت : « ای قوم من ! من بر شما از روزی هماند (عذابِ) اقوام پیشین بیمناکم . » * همان روزی که روی می گردانیدند و فرار می کنید . اما هیچ پناهگاهی در برابر (عذاب) خداوند برای شما نیست و هر کس را خداوند (بخاطر اعمالش) گمراه سازد ، هدایت کننده ای برای او نیست .
* در این آیه : عذاب اقوام گذشته را مثال زده و مردم را از داشتن چنین سرنوشتی بیم داده است .
تمثیلی از وجوب روزه در قبل از اسلام :خداوند در آیه 183 سوره بقره می فرمایند: ای افرادی که ایمان آورده اید ، روزه بر شما نوشته شده ، همانگونه که بر کسانی که قبل از شما بودند ، نوشته شد تا پرهیزگار شوید.
* در این آیه : سابقه وجوب روزه قبل از اسلام مثال زده شده تا پذیرش آن برای مردم آسان باشد .
- تمثیلی در باره انفاق در راه خدا :* خداوند در آیه 261 سوره بقره می فرمایند: کسانی که اموال خود در راه خدا انفاق می کنند ، همانند بذری هستند که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه یکصد دانه باشد و خداوند آن را برای هر کس بخواهد (و شایستگی داشته باشد) دو یا چند برابر می کند و خدا (از نظر قدرت ورحمت) وسیع و (به هر چیز) داناست .
* در این آیه: محاسن انفاق در راه خدا ، برای تشویق مسلمانان به بحث انفاق مثال زده شده است .
تشبیه بخششهای با منت به مال باطل شده :خداوند در آیه 264 سوره بقره می فرمایند :ای کسانی که ایمان آورده اید ! بخششهای خود را با منت و آزار باطل نسازید . همانند کسی که مال خود را برای نشان دادن به مردم ، انفاق می کند و به خدا و روز رستاخیز ایمان نمی آورند (کار او) همچون قطعه سنگی است که بر آن (قشر نازکی از) خاک باشد (و بذرهایی در آن افشانده شود) و رگبار باران به آن برسد (و همه خاکها و بذرها را بشوید) و آن را صاف (و خالی از خاک بذر) رها کند . آنها از کاری که انجام داده اند چیزی به دست نمی آورند و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی کند .
* خداوند در این آیه: دو تشبیه بکار برده است . اول این که : کسانی را که بخشش آنها با منت است به کسانی تشبیه کرده که می خواهند مال خود را به مردم نشان دهند .
دوم: کار این افراد را به قطعه سنگی تشبیه کرده که برآن قشری نازک از خاک باشد که بذرهای در آن افشانده شود و رگبار باران همه آن خاک ها و بذرها را بشوید. که این خود بیانگر بیهودگی چنین انفاقی است .
تشبیه اموالی که برای خدا انفاق می شود به باغ : خداوند در آیه 265 سوره بقره می فرمایند: و (کار) کسانی که اموال خود را برای خشنودی خدا و تثبیت (ملکات انسانی در) روح خود انفاق می کند . همچون باغی است که در نقطة بلندی باشد و بارانهای درشت به آن برسد (و از هوای آزاد و نور آفتاب به حدکافی بهره گیرد) و میوة خود را دوچندان دهد (که همیشه شاداب و باطراوت است) و اگر باران درشت به آن نرسد ، بارانی نرم به آن می رسد و خداوند به آنچه انجام می دهید ، بیناست .
* خداوند در این آیه : مثالی عکس آیه بالا زده است . در این آیه کار کسانی را که اموال خود را برای رضای خدا انفاق می کنند ، به باغی تشبیه کرده است که در نقطه ای مرتفع واقع بوده که ضمن برخورداری از بارانهای درشت ،میوه خود را نیز چند برابر می دهد .
تشبیه شکوفه های درخت زرقوم به سرهای شیاطین :خداوند در آیه 65 سوره صافات می فرمایند : شکوفة آن مانند سرهای شیاطین است .
* در این آیه : جاودانه بودن نعمت بهشتیان را با آنچه نصیب ظالمان می شود تطبیق نموده و چنین تمثیل آورده است که آیا این بهشت جاودان بهتر است یا آن درخت نفرت انگیز زرقوم که مایه درد و رنج ظالمان قرار دادیم . که خداوند شکوفه های این درخت را به سرهای شیاطین تشبیه کرده است که مجرمان از آن شکمهای خود را پر می کنند .

تشبیه خلقت حضرت عیسی به حضرت آدم :خداوند در آیه 59 سوره آل عمران می فرمایند: مَثَل عیسی در نزد خدا ، همچون آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود : « موجود باش ! » او هم فوراً موجود شد (بنابراین ولادت مسیح بدون پدر ، هرگز دلیل بر الوهیّت او نیست . )
* در این آیه : ضمن تطبیق و تشبیه خلقت حضرت عیسی با حضرت آدم چنین فرموده است که مثل عیسی در خلقت مثل آدم است که از خاک آفریده شده است.
تشبیه خدا به نور وتشبیه نور به چراغدان و ... :خداوند در آیه 35 سوره نور می فرمایند: خداوند نورِ آسمانها و زمین است . مَثَل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی (پرفروغ) باشد . آن چراغ در حبابی قرار گیرد ، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستارة فروزان ، این چراغ با روغنی افروخته می شودکه از درخت پربرکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است ونه غربی . (روغنش آنچنان صاف و خالص است) که نزدیک است بدون تماس با آتش شعله ور شود . نوری است بر فراز نوری و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت می کند و خدا برای مردم مثلها می زند و خداوند به هر چیزی داناست .
* در این آیه: خود را به نور تشبیه کرده است و همچنین نور خود را به چراغدانی تشبیه نموده است که در درون آن چراغی پرفروغ قرار گرفته است و ....

* دراین آیه: قدرت آنانی را که مردم غیر از خدا او طلبیده اند به این تشبیه کرده که حتی نمی توانند مگسی خلق کنند .

تشبیه زندگی دنیا به آبی که بعد از مدتی خشک میشود :خداوند در آیه 45 سوره کهف می فرمایند: (ای پیامبر) زندگی دنیا را برای آنان به آبی تشبیه کن که از آسمان فرو فرستاده شده ،و بوسیله آن گیاهان زمین(سرسبز می شود) در هم فرو می رود . اما د از مدتی می خشکد و بادها آن را به هر سو پراکنده میکند و خداوند بر همه چیز تواناست .
* در این آیه : جاودانه نبودن زندگی دنیا ، مثال زده شده تا عبرتی برای دنیاپرستان باشد.
تشبیه اعمال کافران به خاکستر :خداوند در آیه 18 سوره ابراهیم می فرمایند: اعمال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند ، همچون خاکستری است در برابر تند باد در یک روز طوفانی آنها توانایی ندارند . کمترین چیزی از آنچه را انجام داده اند ، به دست آورند و این همان گمراهی دور و دراز است .
* در این آیه : اعمال کافران ضمن یک تشبیه ساده بیهوده فرض شده است .

تشبیه پیکارکنندگان در راه خدا به بنایی آهنین :خداوند در آیه 4 سوره صف می فرمایند: خداوند کسانی را دوست می دارد که در راه او پیکار می کنند گویی بنایی آهنین اند .
*- در این آیه : پیکارکنندگان در راه حق به بنا و سدهای آهنین تشبیه شده و بعنوان الگو برای آنهایی که به نحوی از جنگ گریزان هستند مطرح شده است .

تشبیه نوجوانان بهشتی به مرواریدهای درون صدف : خداوند در آیه 24 سوره صف می فرمایند: و پیوسته بر گردشان نوجوانانی برای ( خدمت ) آنان گردش می کنند که همچون مرواریدهای درون صدف اند .
* در این آیه : نوجوانان بهشتی به مرواریدهای درون صدف تبیشه شده است .

حق یارتان :Sham:

yar-mahdi;172583 نوشت:
یک چیزی در همه ی تفاسیر متعدد وحدت وجود - چنان که از نامش هویداست - مشترک است: وحدت وجود میان خالق و خلق. و این حدّ مشترک آن را تبدیل به شرک و کفر می کند. بلی برخی همه ی انواع وجود را در یک رتبه شمرده اند، دیگران قائل به مراتب شده اند، و سایرین وجودی برای غیر خدا متصور نشده و گفته اند عالم خارجی جز توهم چیزی نیست! (این آخرین حرف آخوند ملاصدرا است). البته این حرف ها همان سخن به اصطلاح عرفا یا متصوفه است، و این عقیده ریشه در افکار نو افلاطونیان و فلوطین دارد، گرچه پیش از آن نیز بوده است. علما و فقها هم درباره ی وحدت وجود توضیح داده اند و همان قسمی که متمایلین به عرفان مصطلح آن را حدّ اعلای معرفت می شمارند، رد کرده اند. (به کتاب وحدت یا توحید آقای میلانی مراجعه شود).

باسمه تعالی، سلام بر همه دوستان

دوستان، اگر در خصوص مولوی، بحث علمی و عاری از توهین و تکفیر دارند مطرح بنمایند.

جناب یارمهدی، از ظاهر فرمایشات جنابعالی، واضح است، شما وحدت وجود را، اشتباه تفسیر نموده، و حکم کفر را از جانب مجتهدین بر قایلین، جاری نموده اید، شما چگونه بدون احتیاط از ناحیه فقها و مجتهدین، فتوا صادر نموده اید، از قیامت نمی ترسید.

برخی همه ی انواع وجود را در یک رتبه شمرده اند:Moteajeb!::Moteajeb!:، همه انواع وجود، آن هم در یک رتبه؟ شما تصور نموده اید، آیت و مظاهری که عرفا، گفته اند، به همان معنای توهمی است که شما، می گویید، چرا توجهی به حیثیات مباحث ندارید؟ (لولاالحیثیات لبطلت الحکمه)چرا توجهی به مراتب وجودات ندارید؟(گر حفظ مراتب نکنی زندیقی)

دوست عزیز، حقیقتا، دوستانه و برادرانه به شما توصیه می کنم، وارد چنین مباحثی نشوید، اقلا دلتان به حال خودتان بسوزد، فقها و مجتهدین، کسانی را که قایل به عینیت ذات خدا و مخلوق باشند، به درستی کافر می دانند.

راستی، جناب یار مهدی، این دوبار است که آدرس به کتاب های شخصی می زنی، که نظریات عجیب و غریبی دارد.

میدانید، جناب میلانی چه کسانی را جزو وحدت وجودی می داند؟ ایشان، طبق فرمایشات خودشان، بسیاری از تفکیکیان را هم جزو گروه وحدت وجودیان معرفی نموده، از جمله رییس مکتب جنابعالی، می دانید لازمه این حرفتان چیست؟

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

ایمان به خدا امری نیست که یکسان در میان مردم ودر قلوب آنها جای گرفته باشد پایین ترین مرحله ی ایمان اقرار زبانی است که مولوی در این ابیات انرا به غرض تمثیل ارایه داده و این نیز از آیات قران کریم استفاده شده انجا که خطاب به پیامبر (ص) میفرماید :

قالت الاعراب امنا قل لم تؤمنو ولکن قولوا اسلمنا (سوره ی حجرات آیه ی15)

بادیه نشینان گفتند ایمان آوردیم بگو ایمان نیاورده اند ، بلکه بگویند اسلام آورده ایم

در این آیه مشاهده میکنیم که خداوند این مرتبه ی پایین ایمان از اعراب بادیه نشین را هم نفی نمیکند بلکه به عنوان مرتبه ای از ایمان مورد تایید ضمنی خداوند هم قرار میگیرد .
ایمان حقیقتی است که دارای مراتب وکیفیات مختلفی میباشد واز کمترین مرتبه آغاز شده وتا کاملترین مرتبه (لقاءالله) پیش میرود .

این داستان مولوی بر این حکم قرآنی وفقهی نیز مترتب است که نیات قلبی انسانها ملاک است ونه رفتارها وگفتارهای ظاهری که گاها" با ریا زینت میشوند .

حق یارتان :Sham:

tuba;172623 نوشت:
متاسفانه شما سواد عربي هم نداريد كه اينگونه ديگران را متهم به قشري بودن و سطحي نگري مي كنيد. عزيز دل برادر؛ «عين» به معناي «مانند» نيست كه در زبان فارسي به كار ميرود كه مي گويند «فلاني عين ... است»، بلكه «عين» به معناي «چشم» است، اگر قرائن بعدي جمله را دقت مي كرديد كه از «اذن» و يا «جنب» نام بردم، هيچگاه همچين اشتباه عجيبي را نمي كرديد و با رنگ قرمز bold نمي‌نموديد كه كشفتان را نشان دهد!!!!! عين الله يعني چشم خدا، اذن الله يعني گوش خدا، يد الله يعني دست خدا و ثارالله يعني خون خدا و ....


سلام علیکم

عالم نمائی که از اهل غلو و تفویض است و عالمانه غالی پروری میکند یهودی ایست در بین مسلمین .

شما زانوهایتان را جلویشان زدید زمین بس است دیگران را به این عزتی که رسیده اید نکشانید.
اگر قیمت این زانو ها این کفریات بود بهتر بود قبل از زانو زمین زدن میرفتید تحقیق کنید تا بعد به این وضع نیفتید . حال دیگر غسل هم بغیر از توبه برایتان واجب شده

tuba;172623 نوشت:
ضمنا از شمايي كه اينگونه درباره ي امام عليه السلام سخن مي گوييد هيچ بعيد نيست در نوشتن واژه ها عمدي را به كار ببنديد. وگرنه اگر قرار بر اين بود كه اشكال لغتي بگيرم همان اول كه اين اشتباه تايپي از شما سر زد بايد مي گفتم. اما تكرار يك اشتباه و آن هم واژه اي مشهور به عبارتي دو پهلو، صرفا بوي تعمد را به مشام مي رساند كه لازم مي دانستم تذكر بدهم. كه خب اصلاح شد.

اگر حتی علی علیه اسلام هم نوشته شود عیبی بر علی نیست چراکه این اسلام شما را اگر علی میدید علیه تان همچون احزاب و صفین قیام فی سبیل الله میکرد.

اگر من هم به قصد چنین کاری کرده باشم به همین قصد بوده تا شیعه بشنود و ببیند.

یاحق

باسمه تعالی، سلام بر همه دوستان

بنده با ذکر مطالبی از نوشته های قبلی توسط کاربر محترم طوبا، نکاتی را به عرض دوستان می رسانم:

tuba;172544 نوشت:
3. آموزش فلسفه و عرفان از ديرباز در جامعه‌ي ما در فضاي مُريد و مُرادي و خصوصي و بعضاً سرّي صورت مي‌پذيرد، نه در فضاي بحث و گفتگوي حوزه و دانشگاه. و لذا دلبستگي شاگرد و استاد فلسفه و به ويژه عرفان در محافل علمي به نوع ديگري است. در چنين فضاي بسته‌اي است كه اختيار نقد و بررسي آراي استاد از كف شاگرد بي‌نوا مي‌رود و روح تسليم شدن بي‌چون و چرا بر وجودش حكمفرما مي‌شود. و اساتيد فلسفه و عرفان در هاله‌اي از ابهام و تقدّس باقي مي‌مانند. اين شيوه‌ي نادرست و شيطاني چه خسارت‌هايي را به بار آورده و چه انحرافات عظيمي را پديدار گشته است. تسليم شدن مولوي در برابر «شمس تبريزي» زيربناي تسليم شدن هواداران مولوي در برابر مولوي است. و اين رشته سر دراز دارد. تسليم بي‌چون و چرا شدن مسلمانان تنها در برابر حجت برگزيده‌ي خدا پسنديده است، نه در برابر ديگران كه «شِرك عظيم» به شمار مي‌آيد.

شما منظورتان این است که آموزش فلسفه در محیط مریدی و مرادی بوده است؟:Moteajeb!:

یا منظورتان عرفان است، و به اشتباه نام فلسفه را هم ذکر نموده اید؟ خوب اگر منظور شما عرفان باشد،:Moteajeb!: خود عرفان هم شاخه هایی دارد، منظور شما از عرفان، عرفان نظری است یا عرفان عملی است که در محیط مریدی و مرادی بوده است؟:Moteajeb!:

کسانی که ذره ای با این علوم آشنا باشند، می دانند که مباحث عرفان از نوع نظری و عملی آن چنین نیست، اگر مسأله، استاد عملی سیر و سلوک باشد که بحث دیگری دارد، اما مباحث علمی همیشه در محل نقد و بررسی قرار گرفته و خواهد گرفت.

tuba;172544 نوشت:
پس چرا آراي عرفا و فلاسفه‌اي كه دور از تعليمات خاندان وحي مي‌باشند در بوته‌ي نقد قرار نمي‌گيرند؟ اين همه غفلت و سهل‌انگاري چرا؟!!

:Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!:

tuba;172544 نوشت:
آيا شما تاكنون در صدد برآمده‌ايد تا خط به خط آرا و افكار او را با ميزان حق بسنجيد و سره را از ناسره تشخيص داده و اشكالات و انحرافاتش را به ديگران گوشزد كنيد؟ و يا اينكه مولوي را يكي از معصومين دانسته و در باورتان، خودش ميزان شناخت حق از باطل است؟!!

بنده نه مولوی را معصوم دانسته و می دانیم، و نه خط به خط آرا و افکار او را با میزان وحی سنجیده ام.

tuba;172544 نوشت:
بنابر آنچه يادآور شدم براي سنجش آرا و افكار مولوي و همه‌ي فلاسفه و عرفا و حكما و فرزانگان علم و ادب، ميزان حقي دقيق‌تر و كارآتر از خاندان وحي و گفتار دُرَربارشان در دست نداريم.

:Kaf::Kaf::Kaf:
در اینکه میزان وحی است شکی نیست، اما خود وحی یک مطلب است، فهم ما از وحی مطلب دیگر است.
عقل و نقل، با شرایط و معیار درست، حجت شرعی هستند.

tuba;172544 نوشت:
مروّجان مولوي دانسته و يا ندانسته منحرف‌كنندگان خلق خدا از تمسّك به قرآن و عترتند و رواج فلسفه و عرفان تاكنون بهره‌اي جز دور شدن خلق خدا از خاندان رسالت عليهم‌السلام نداشته است.

مروجان شخص مولوی، یا مطالب مولوی؟ اگر مصداقی آسیب شناسی می کردید، خیلی بهتر بود.

تصور شما از فلسفه و عرفان چیست؟ شما می دانید فلسفه و عرفان چیست؟ در تاپیک پاسخی به مخالفان فلسفه وارد بشوید که تصور شما از فلسفه و عرفان بررسی بشود.

tuba;172544 نوشت:
«ما قال: گفتار» توجه داشته باشيد و نه به «مَنْ قال: گوينده»؟! پس چرا در جامعه‌ي تحصيلكرده و كتابخوان ما بيشترين توجه و عنايت به اشخاص است نه به گفتار آنان؟!

این مطلبی است که دایما موافقین فلسفه و عرفان می گویند، به نظر بنده اگر مسأله ، من قال، از مخالفین فلسفه و عرفان نباشد، دیگر هیچ سلاحی برای مدعیات خودشان ندارند.

tuba;172544 نوشت:
در پايان لازم مي دانم كه اين نكته را اول به خود و بعد به ساير عزيزان يادآور شوم كه اگر بتوانيم اين فرهنگ را در خود نهادينه كنيم كه هيچ‌كس و هيچ‌نظري از تيزي شمشير انتقاد دور نيست و بايستي در مسلخ سؤالات بي‌پاپان و اشكالات فراوان وارد شود و سپس خوراك روح و ذهن گردد، آنگاه خواهيم ديد كه هر كسي با هر عنوان، مدرك و مقامي نمي‌تواند پسماندها و تراوشات آلوده‌ي ذهني‌اش را خوراك امروز و فرداي ما كند.

نقد و بررسی علمی و حساب شده، غیر از توهین و ادعا و افترا است.

با توجه به مطالبی که ارایه شده، و روند مباحث شاهد مسایلی در این تاپیک بودیم، اما مطالبی را به عرض دوستان می رسانم:

اول: نقد و بررسی، شرایطی دارد، کسی که می خواهد وارد مرحله نقد بشود، باید با مبانی و اصطلاحات، مورد نقد آشنا باشد، مثلا بنده در مطالب گذشته، گفتم که ادبیات مولوی در اشعارش ادبیات هستی شناسانه عرفانی است، این ادبیات مبنای قرآنی دارد، آیه شریفه، هم آوردم، در جواب بنده جناب حقیقت جو نوشته است، مسأله گل و خاری که مولوی آورده در مورد موجوداتی است که اختیار ندارند، اما بحث ما در مورد، موجوداتی است که اختیار دارند:Moteajeb!:

سوال: آیا آیه شریفه ان من شیء الا یسبح بحمده، در مورد موجودات غیر مختار است؟

دوم: در روند مباحث علمی، جو تبلیغ و توهین و تکفیر، مباحث را آلوده می کند، که متأسفانه، ما در ابتدای طرح این مباحث شاهد آن بودیم، شما می بینید در تمام این مباحث، بحث علمی، خیلی کم صورت گرفت، همه اش ادعا و افترا و تکفیر، از عنوان تاپیک هم کاملا روشن است.

سوم: مسأله علم فلسفه و عرفان، موضوع بحث این تاپیک نیست، اگر کسی بخواهد در خصوص علم فلسفه و عرفان بحثی داشته باشد، می تواند در تاپیک جدایی بحث خودش را دنبال بکند.

چهارم: مخالفین شخص مولوی بدانند، کسانی که از افکار مولوی دفاع می کنند، به معنای معصوم دانستن:Moteajeb!: و قبول دیدگاه های باطل او نیست، مثلا یک شخص شیعه، واضح است، خیلی مطالب را قبول ندارد، این اشعار که محل بحث نیست، مانند نظریاتی که در خصوص خلفا مطرح شده است، اما چه بسا یک شخصی، معتقد باشد، مولوی در حال تقیه بوده است، آیا باید چنین شخصی متهم بشود؟

yar-mahdi;172723 نوشت:
بسم رب المهدی :Gol:
سلام علیکم

جناب هشام عزیز!
از پاسخگوئی به شما و نقد سخنان تان معذورم.
لطفا هر چه زودتر این تاپیک را به خواست مدیران محترم ببندید؛ مبادا که گردی از نقدهای علمی از سوی کسی بر ساحت قدسی شخصی سنی مذهب و شاید ناصبی بنشیند!

از این که بنده را به تقوی توصیه کرده اید از شما سپاسگزارم.

والسلام

با سلام خدمت شما دوست عزیز:Gol:

جناب یار مهدی، اگر شما مراجعه ای به لیست مطالب مطرح شده از ناحیه یک گروه مشخص بنمایید، متوجه می شوید که اینها در طرح چنین مباحثی، فقط قصد تبلیغ و توهین دارند، اگر جناب مدیر نسبت به این مطالب آزرده خاطر شده باشند، به جهت این است که، نیروی دوستان در این جهت به هدر نرود، حقیقتا بنده بسیار خوشحالم با شخصی مانند شما مباحثه ای داشته باشم که حقا بتوانم از مطالبتان استفاده بنمایم، یا احیانا در یک مباحثه سازنده، مطالبی ارایه بشود که برای دیگران آموزنده باشد، بنده جدای از تنش چنین مباحثی که وجود دارد، برای دوستان احترام قایلم، و اگر قابل باشم، برای دوستان دعا می کنم.

بنده یکی از افرادی هستم که اگر گفته بشود(آن هم بدون دلیل و فقط به صرف ادعا) شما در مقابل علوم اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته اید، غیرتم جریحه دار می شود(چرا که راه اهل بیت علیهم السلام را راه فلسفه و عرفان تشخیص داده ام و مخالفین چنین حکمت و عرفانی را دور از حکمت و عرفان بلند وحی می دانم)، خود اهل بیت علیهم السلام اجمعین شاهدند که، به نظر بنده حقیر، وحی و نظر اهل بیت علیهم السلام، فصل الخطاب است، اما متأسفانه، چنین گروه هایی به هر دلیلی می خواهند، مخالفین خود را در مقابل این راه مستقیم و صراط روشن قرار بدهند(آن هم فقط با تبلیغات عاری از دلیل)، بنده حقیقتا از چنین برخوردهایی به شدت گله مندم، بنده معتقدم مهمترین رسوبی که می تواند انسان را از فهم حقیقت کلام وحی جدا بکند، عدم صداقت است، اینکه حقیقتا به دروغ از سخن و راه و رسم اهل بیت علیهم السلام و نور قرآن دم بزنیم و صادق نباشیم.

دوست عزیز، از شما می خواهم، صادقانه به حبل الهی چنگ بزنید و از این راه خسته و آزرده نشوید.:hamdel:


سلام علیکم

سایت سنی مذهب .
كتاب مناقب- محمّد بن احمد بن شاذان باسناد خود از حضرت صادق و آن جناب از آباء گرام خود از علي بن ابى طالب عليه السّلام نقل ميكند كه پيامبر اكرم فرمود: يا علي مثل تو در ميان امت چون عيسى مسيح پسر مريم است قوم او بسه گروه تقسيم شدند
1- گروه مؤمن حواريين 2- گروهى كه دشمن او بودند يهوديان 3- گروهى كه در باره او غلو كردند و با اين اعتقاد از ايمان خارج شدند.
امت من نيز در مورد تو بسه گروه تقسيم مى‏شوند
1- گروه شيعه كه آنها مؤمنند 2- گروه دشمن و آنها شك داران هستند 3- گروهى كه در باره
تو غلو نمودند آنها كسانى هستند كه منكرند.

تو يا علي در بهشتى و شيعيان تو و دوستان شيعيانت نيز در بهشتند و دشمنان تو و غاليان در جهنمند
بخش امامت-ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، ج‏3، ص: 194

امالى طوسى ص 54- فضيل بن يسار گفت: حضرت صادق عليه السّلام فرمود:
بر حذر باشيد كه جوانانتان غاليان آنها را گمراه نكنند غاليان شرورترين خلق خدايند. اهانت بمقام عظمت پروردگار مينمايند و ادعاى خدائى براى بندگان خدا ميکنند بخدا قسم غلات از يهود و نصارى و مجوس و مشركان بدترند

امالى طوسى- پسر نباته گفت: امير المؤمنين عليه السّلام گفت: بار خدايا من از غاليان بيزارم مانند عيسى بن مريم كه از نصارى بيزار بود خدايا آنها را براى هميشه خوار گردان و هيچ كدام را يارى مفرما.

احتجاج- آنچه از حضرت صاحب الزمان رسيده بر ردّ غلات توقيعى است كه در جواب نامه‏اى كه محمّد بن علي بن هلال كرخى نوشته بود صادر شد باين مضمون:
اى محمّد بن علي خداوند بزرگتر است از آنچه ايشان ميستايند منزه است او را ستايش ميكنم هرگز ما شريك در علم و قدرت او نيستيم. بلكه غيب را جز او كسى نميداند چنانچه در قرآن كريم فرموده: قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ و من و تمام پدرانم، آدم و نوح و ابراهيم و موسى و ساير پيامبران و رهبران متأخر حضرت محمّد و علي بن ابى طالب و حسن حسين و ديگر پيشوايان عليهم السّلام تا منتهى بزمان و عصر من شده همه بنده خدا هستيم خداوند ميفرمايد: مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‏ قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى‏ وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً قالَ: كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى‏
اى محمّد بن علي ما را شيعيان نادان و احمق كسانى كه يك پر مگس براى آنها ارزش بيشترى از دين دارد آزار ميدهند خداى يكتا را گواه ميگيرم كه

او خود در گواهى كافى است و حضرت محمّد پيامبرش را و ملائكه و تمام انبياء و اولياى خدا را و تو را نيز با هر كه اين نامه مرا بشنود كه من بيزارم از كسى كه بگويد ما علم غيب داريم يا شريك خدا در ملك او هستيم يا ما را مقامى دهد غير از آن مقامى كه خدا بر ايمان معين كرده و ما را براى آن آفريده يا تجاوز كند در مورد ما از آنچه در ابتداى نامه برايت توضيح دادم و شما را گواه ميگيرم كه هر كس از او بيزار شويم خدا و ملائكه و پيامبر و اولياى خدا از او بيزارند. اين نامه را بعنوان امانتى بگردن تو و گردن هر كه اين نامه را بشنود كه از هيچ يك از دوستان و شيعيان ما اين نامه را پنهان ننمايد تا تمام دوستان ما از آن اطلاع حاصل نمايند تا شايد خداوند آنها را بحقيقت دين رهبرى نمايد و دست بردارند از آنچه بكنه آن نميرسند و اطلاع از واقع آن ندارند پس هر كس اين نامه مرا شنيد و باز نگشت بآنچه دستور باو داده‏ام و رها نكرد آنچه را كه نهى كرده‏ام مشمول لعنت من از جانب خدا و تمام بندگان صالح او خواهد شد.
توضيح: منظور از اينكه علم غيب را از خود نفى ميكنند اينست كه علم غيب را جز از طريق وحى و الهام نميدانند اما از طريق وحى و الهام نميتوان نفى كرد زيرا عمده معجزات پيامبران و اوصياء اطلاع و اخبار از مسائل غيبى است خداوند خود نيز آنها را در اين آيه استثناء نموده إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ...

بخش امامت-ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، ج‏3، ص: 196

یاحق

هشام;172659 نوشت:
دوستان، اگر در خصوص مولوی، بحث علمی و عاری از توهین و تکفیر دارند مطرح بنمایند.

باسمه تعالی، سلام بر همه دوستان

متأسفانه در این تاپیک هم، ما جز ادعا و تکفیر و تبلیغ و عدم توجه به اصول فهم متن، (مطالب بسیار کمی که بشود به عنوان مسایل علمی مطرح کرد) شاهد بودیم، ان شاالله دوستان مخالف متوجه باشند، که تکفیر و تبلیغ و توهین غیر از بحث علمی است.

[="purple"]
سلام

آهای تکفیر کنندگان قرن بیست و یکم یکنفر نیست بگوید قصه چوپان و شبان کجایش کفر است که اینهمه قال میکنید بیچاره مولوی اگر زنده بود که شما اورا زنده زنده میسوزاندید .[/]

[="black"]عین

چشموبمعنی‌چشمه, وبه‌معنی‌ذات‌ونفس, ذات‌هرچیز, هرچیز آماده‌وحاضر, برگزیده‌چیزی, بزرگ‌ومهترقوم
( اسم ) حرفی است از حروف عربی و فارسی اندر عین و عین افتادن چشم . کلا پیسه شدن چشم .
جمع عیان جمع عیون[/]

[="navy"]سلام

عین فقط به معنی چشم نیست بلکه به معنی ذات هر چیز و برگزیده چیزی نیز هست بهتر نیست بجای ایراد املائی گرفتن بحث علمیتان را مطرح کنید .[/]

tuba;172797 نوشت:
اما از همان ابتدای بحث متاسفانه دوستان مدام به قشری بودن، سطحی نگری متهم کردند. به اینکه شما نمی فهمید. شما که متوجه نیستید بی خود می کنید مثنوی می خوانید و حتی کار به آنجا کشید که در انتقاد به مدیرسایت، ایشان نیز با تندخویی با اعضا صحبت کرد.

باسمه تعالی، سلام بر شما

بحث اصلی این است که، تاپیک هایی که از این دست زده می شود، از روند یک بحث علمی خارج است، و معلوم است ریشه این روند هم کجا است. جناب بینا اگر حرفی زده باشد، در جواب سخنان شما بوده است، ایشان در جواب شما می گوید اگر شما اینجور می گویید، روش شما هم چنین است، نتیجه سخن شما هم چنین است.

قشری نگری و سطحی نگری، توهین است، خوب شما در تمام پست ها، این مطلب را به اثبات رسانده اید، تا جایی که بنده اطلاع دارم، ایشان معتقد است، روش تبلیغی شما، شبیه روش تبلیغی یهود است.

اما شما در اولین پستی که مرقوم فرمودید، پر است از ادعاهای عجیب و تهمت های بی دلیل، که میزان اطلاعات شما را به خوبی نشان می دهد، به قدری گاف زده اید که حساب ندارد، عجیب است شما همه کار می کنید، اما آخرش می گویید ما که....

به هرحال، این مباحث و کش دادن آن هیچ فایده ای ندارد، شما اگر مطلب علمی و قابل استفاده دارید، بفرمایید.

باسمه تعالی، سلام بر همه دوستان

و اما خاتمه:

حقیقت جو;172553 نوشت:
جالب است که به عقیده ی جبر و نفی اختیار در کلام مولوی اشاره ای نمی کنید!!!

لازمه عقیده وحدت وجود جبر نیست، اینکه کسی بگوید مولوی جبری مسلک است، چون قایل به وحدت وجود است، اشتباه است، گرچه خود این می توانست در یک جو مناسب علمی، مورد بررسی قرار بگیرد

zizo;172463 نوشت:
اينكه مقام رهبري چه گفته اند نظر شخصي خودشان است. ما وظيفه اي بر اينكه در مسائل شعر و شاعري هم از ايشان تبعيت داشته باشيم نداريم. در خلاف حرف هاي ايشان، علامه ي اميني همين مسئله ي اصول اصول اصول الديني را كه محمد بلخي ادعا كرده است، رد كرده و آن سخنراني را ايراده مي كند. (كه لينكش در همين تاپيك توسط يكي از دوستان ارائه شده است) بالتبع نظرات آقايان قاضي و هاشم حداد و .... هم از اين مسئله استثناء نمي باشد. آقاي قاضي خودشان را از مثنوي بي نياز ندانسته و به آن مستمسك شده است. انشاا... براي روز قيامتش جوابي در خور و قابل دفاع خواهد داشت (البته اميدوارم)

به نظر می رسد، اگر بخواهیم، درست به قضیه توجه کنیم، مقام رهبری یکی از ادیبان و متخصصان این فن هستند، توجه به نظر متخصص در این امر خودش می تواند، دیگران را در فهم درست و احتیاط در طرح مسایل یاری کند.

مرحوم آیت الله سید علی قاضی طباطبایی هم یکی از عرفای متخصص، بوده اند، که نظر ایشان در بسیاری از موارد مشکوک می تواند راهگشا باشد و در مخالفین مولوی، احتیاط لازم در طرح مباحث ایجاد بکند، ما باید در ذکر اشخاص توجه به تخصص آنها داشته باشیم، و الا در ارایه نظریه در ارجاع به اشخاص هم گرفتار مغالطه می شویم.

هشام;172377 نوشت:
اینکه بنده اسرار داشته و دارم که اگر می خواهد نقدی صورت بگیرد باید منصفانه باشد، که متأسفانه نیست، دلیل بر این است که بنده و امثال بنده، اگر اشکالی هم در اشعار مولوی وجود دارد، پذیرفته ایم؟ بنده گفته ام، اشعار مولوی را باید با توجه به مبانی خودش درست معنا کرده،(درست تقریر کرده)، و درست نتیجه بگیریم، نوع بیان او با مسایل را طبق روش خودش به دست بیاوریم، او خیلی از مسایل را با دید هستی شناسانه عرفانی بیان کرده است، مانند آیه شریفه: ان من شیء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم متأسفانه بعضی ها نمی خواهند توجه کنند، این درست است تفسیرما لایرضی صاحبه(تفسیر به گونه ای که صاحب آن کلام راضی نباشد)، بکنیم؟ و نتیجه اشتباه بگیریم،

در مباحث نقد و بررسی، باید توجه بشود که کسانی باید وارد بشوند که اطلاعات لازم از اصطلاحات و مبانی صاحب کلام داشته باشند.

yar-mahdi;172213 نوشت:
وقتی مولوی و کتاب های ضالّه اش چنان جایگاهی پیدا می کنند که در یک کشور شیعی برایش کنگره بپا کرده و جوانان را به خواندن کتبش فرا می خوانند، باید از او سخن گفت و بدی هایش را نشان داد.

این یک مطلبی است که باید به درستی آسیب شناسی بشود، کار عالمان دینی نفی و طرد نیست، بلکه روشن نمایی به شیوه درست است.

yar-mahdi;172208 نوشت:
آیا فقهای اعلام که قائل به وحدت وجود و ملتزم بدان را کافر و نجس دانسته اند، فهمیده اند وحدت وجود چیست، یا این که سخنی از روی هوا و هوس گفته اند؟!

این یک تکفیری است که از زبان فقهای شیعه، از سوی مخالفین با سوء فهم و برداشت، تبلیغ می شود، اگر چنین باشد که دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود، این سخنان با چنین توصیفاتی یکی از مخرب ترین گفته هایی است که از سوی مخالفین عرفان، مورد سوء استفاده قرار گرفته است.

yar-mahdi;172208 نوشت:
جمع كثيرى از فقهاء و أعلام در حواشى خود بر عروة‏الوثقى اين فتواى ايشان را تبعيت فرموده، ومطلب ايشان را تأييد نموده، بر آن تعليقى نزده ‏اند، مانند:

تبلیغات و شخصیت گرایی به همراه سوء برداشت.

سفیر;172119 نوشت:
این مزخرفات را خود مولوی در دیباچه مثنوی گفته!!!: هذا کتاب المثنوی و هو أصول أصول أصول الدین!!! و بعد چندین سطر گزافه گویی در اوصاف کتابش گوید و به بهشت و ...تشبیهش کند!!! و نهایتا هم آن را وحی الهی داند و گوید: لا یمسه الا المطهرون و لا یاتیه الباطل من بین یدیه و من خلفه!!!!

بزرگ نمایی، فقط تبلیغ صرف، مثلا حالا یک کسی از نوشته خودش چنین تعریف بکند و حقیقتا چنین معتقد باشد چه اشکالی دارد، معلوم نیست، خوب، مگر این شخص گفته هایش را در مقابل قرآن یا کلام وحی قرار داده است؟ شاید ادعایش این است که من در این کتاب همان اصول را به درستی منعکس کرده ام، این مطلب این همه سرو صدا ندارد، اگر هم عالمی گفته باشد، فرق می کند با اینکه ما هم فقط تقلید کنیم و بدون اینکه در مقام فهم مطلب یا توضیح منصفانه مطلب باشیم، شروع به هو کردن بنماییم.

سفیر;172075 نوشت:
برای شناخت محمد بلخی و مثنویش دوستان را به مطالعه این کتاب دعوت می کنم: *نقدی بر مثنوی* این کتاب نوشته آیت الله سید جواد مدرسی یزدی از علمای معاصر است.

کتاب های موافقین مثنوی خیلی زیاد است، از جمله همان کتاب شرح مثنوی علامه محمد تقی جعفری.

حقیقت جو;171709 نوشت:
به نظر من نباید به امثال مولوی و طرفدارانش خرده گرفت و تناقضات بیشماری که عقاید و اعمالشون با دین مبین اسلام و مذهب شیعه داره رو بهشون گوشزد کرد!!! چون مولوی خودش میگه: ملت عشق از همه دینها جداست ***** عاشقان را ملت و مذهب خداست

جهت اطلاع نظریه پردازی را ببینید:Moteajeb!:، قضاوت با خودتان.

حقیقت جو;171709 نوشت:
از این دست کفریات در اشعار مولوی فراوان است. و جالب اینکه همه ی این کفریات در کتابیست که صاحبش در دیباچه آن را "اصول اصول اصول دین" معرفی میکند!!!

:Moteajeb!::Moteajeb!:

jimbo110;171707 نوشت:
شما از طرف طرفداران وحدت وجود، به من بگوييد «موسي اي با موسي در جنگ شد» كه يكي از اين دو حتما فرعون است، به چه منظور است؟

این هم همان گرفتاری مشکل فهم مسأله بسیار دقیق و بلند وحدت وجود و توجه نکردن به مقصود متکلم.

jimbo110;171574 نوشت:
داستان سراسر دروغ «از علي آموز اخلاص عمل» از همان قماش است. مولويِ دربند وحدت وجود و شيفته و شيداي اصحاب سقيفه و فرمانبردار بي‌چون و چراي ابليس، داستان ساختگي خود را تا آنجا پيش مي‌برد كه در پايان نبرد، علي - عليه السلام - از كشتن «عمرو» صرفنظر كرده و مي‌گويد: «تو مني و من تواَم اي مُحتشم **** تو علي بودي علي را چون كُشم» آري، به خدا سوگند تاكنون از هيچ كافر و ملحدي جز مولوي نشنيده‌ايم كه حقيقت ايمان، نفْسِ نفيس پيامبر خاتم، ولي‌الله الاعظم، يعسوب‌الدين، اميرالمؤمنين علي - عليه السلام - را با جرثومه‌ي كثافت و ناپاكي يكي بداند، كه در اين شعر، قول پيامبر خدا را تكذيب كرده و ظلمت و نور را يكي دانسته است.

این هم طریق برخورد همان کاشف کفریات مولوی.

ان شاالله شاهد نقد و بررسی عالمانه باشیم.

موضوع قفل شده است