دین پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از بعثت
تبهای اولیه
اتفاق مسلمانان بر آن است كه پیامبر اكرمصلى الله علیه و آله در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شدهاند، (1) حال سؤال این است كه حضرت قبل از چهل سالگى متعبد بوده و خدا را اطاعت مىكردهاند یا خیر؟ در صورت اول تابع كدام یك از ادیان و شرایع بودهاند؟
قبل از هر پاسخى در این باره، ذكر چند مطلب ضرورى به نظر مىرسد.
مطلب اول:
از ابتداى خلقت تا روز قیامت، دین مورد رضایت خداوند متعال یكى بیش نبوده است و تمام انبیاى الهى از حضرت آدمعلیه السلام تا حضرت خاتمصلی الله علیه و آله بشر را به یك دین دعوت نمودهاند، چنان كه خداوند متعال مىفرماید:«شرع لكم من الدین ما وصى به نوحا و ...؛ خداوند براى شما دینى قرار داد كه قبلا به نوح توصیه شده بود، اكنون به تو توصیه مىكنیم و به ابراهیم و موسى و عیسى نیز توصیه كردیم.» (2)خداوند این دین مورد نظر را «اسلام» نام نهاده و در قرآن كریم نیز از آن نام برده است:
«ان الدین عندالله الاسلام (3)؛ دین نزد خدا اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است.»
«ما كان ابراهیم یهودیا ولا نصرانیا ولكن كان حنیفا مسلما (4)؛ ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى بلكه مرد موحد و مسلمانى بود.»
و در جاى دیگر از قرآن مىفرماید:
«و وصى بها ابراهیم بنیه و یعقوب یا بنى ان الله اصطفى لكم الدین فلاتموتن الا و انتم مسلمون (5)؛ ابراهیم و یعقوب به فرزندان خود چنین وصیت كرد: خداوند براى شما دین انتخاب كرده پس نمیرید مگر مسلمان باشید.»
تمام انبیاى الهى مقدمه ظهور و بروز نبوت پیامبر گرامى اسلام بودهاند، لذا تمام آنان موظف و مامور به انذار و بشارت مردم در جهت بعثت این وجود مقدس بودهاند، پیامبر اكرم خود فرمودهاند: من از جهت آفرینش در بین انبیا، نفر اول بودم و در مبعوث شدن خاتم و آخرین آنها هستم.»و باز فرمودهاند: ما كه در دنیا آخر از انبیا بودیم، روز قیامت بر همه تقدم و پیشى داریم.»
پس معلوم شد كه هدف اصلى از بعثت انبیا تبلیغ یك دین بوده و آن هم دین اسلام است. البته همه ادیان و شرایع در تمام مسائل با هم اشتراك نداشته، بلكه به خاطر موقعیت و مقتضاى زمان و مكان اختلافاتى با هم داشتهاند، چنان كه خداوند متعال فرموده است:
«لكل جعلنا منكم شرعة و منهاجا (6)؛ ما براى هر قومى از شما شریعت و طریقهاى «خاص» قرار دادیم.»
اما این اختلافات جزئى خللى به مقصد اصلى و اصول فكرى و عملى مشترك بین تمام ادیان الهى نمىرساند، چرا كه به استناد آیات و روایات، همه ادیان در اصول مانند مبدا و معاد و نبوت اشتراك دارند، آیاتى كه ظهور در امر خداوند به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در تبعیت از ملت و دین ابراهیم و شرع نوحعلیه السلام دارند اشاره به همین امر است. (7) با توجه به این كه دین یك امر فطرى است اهمیت دین واحد براى تمام انسانها بهتر معلوم مىشود. چرا كه عادتا تمام فطرتها در اصل با هم مشتركند هر چند علل و عوامل زمانى و مكانى مقتضیات خاص خود را مىطلبد.
مطلب دوم:
تمام انبیاى الهى مقدمه ظهور و بروز نبوت پیامبر گرامى اسلام بودهاند، لذا تمام آنان موظف و مامور به انذار و بشارت مردم در جهت بعثت این وجود مقدس بودهاند، پیامبر اكرم خود فرمودهاند:«كنت اول الانبیاء فى الخلق و آخرهم فى البعث (8)؛ من از جهت آفرینش در بین انبیا، نفر اول بودم و در مبعوث شدن خاتم و آخرین آنها هستم.»و باز فرمودهاند: «نحن الآخرون السابقون یوم القیامة (9)؛ ما كه در دنیا آخر از انبیا بودیم، روز قیامت بر همه تقدم و پیشى داریم.»
و نیز فرمودهاند: «آدم و من دونه تحت لوایى یوم القیامة (10)؛ تمام پیامبران در قیامت زیر پرچم من هستند.»
از جهت مصداق خارجى مقام رسول از نبى عزیزتر است، چرا كه نبى فقط فرشته را در خواب مىبیند و احكام را از او مىگیرد ولى مامور به ابلاغ نیست، ولى رسول علاوه بر این كه فرشته را مستقیما مىبیند مامور به ابلاغ تكالیف به مردم نیز هست. ضمن این كه خود رسولان هم از نظر مقام و موقعیت در حد مساوى نبوده و بلكه بعضى به مقام امامت نیز نایل آمدهاند.
از امام صادق علیه السلام نیز نقل است كه: «ما من نبى من ولد آدم الى محمد صلوات الله علیهم الا و هم تحت لواء محمد (11)؛ هیچ كدام از انبیا از فرزندان آدمعلیه السلام تا حضرت محمد نیستند مگر این كه زیر لوا و پرچم حضرت باشند.»
آرى، تمام انبیا، در روز قیامت پشت سر حضرت و تحت پرچم ایشانند، چرا كه آنان مقدمه و ایشان نتیجهاند. آنها درخت و ایشان میوه و ثمرهاند، و شریعت آنها برنامههاى موقتى بوده است براى تفهیم و تبیین قانون كلى اسلام كه توسط پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله تبلیغ مىشده است.
امیرالمؤمنین علیه السلام چنین فرمودهاند:
«بعث الله محمدا رسول اللهصلی الله علیه و آله لانجاز عدته و تمام نبوته ماخوذا على النبیین میثاقه (12)؛ خداوند سبحان براى وفاى به وعده خود و كامل كردن نبوتش، محمد رسول خویش را مبعوث ساخت در حالى كه از همه پیامبران [براى بشارت دادن به آمدنش] پیمان گرفته شده بود.»
مطلب سوم:
فرق بین رسول و نبى است.مشهور چنین است كه از جهت مصداق خارجى مقام رسول از نبى عزیزتر است، چرا كه نبى فقط فرشته را در خواب مىبیند و احكام را از او مىگیرد ولى مامور به ابلاغ نیست، ولى رسول علاوه بر این كه فرشته را مستقیما مىبیند مامور به ابلاغ تكالیف به مردم نیز هست. ضمن این كه خود رسولان هم از نظر مقام و موقعیت در حد مساوى نبوده و بلكه بعضى به مقام امامت نیز نایل آمدهاند. چنان كه در تفسیر نمونه آمده است:«از نظر تعبیرات قرآنى و لسان روایات بعضى معتقدند كه رسول كسى است كه صاحب آیین و مامور به ابلاغ باشد؛ یعنى وحى الهى را دریافت كند و به مردم ابلاغ نماید. اما نبى دریافت وحى مىكند ولى موظف به ابلاغ نیست بلكه تنها براى انجام وظیفه خود اوست و یا اگر از او سؤال كنند پاسخ مىگوید.» (15)
نظر علما و دانشمندان شیعه و اهل سنت راجع به این كه پیامبر قبل از بعثت به چه دین و آیینى تعبد داشتهاند، مختلف است. هر چند قریب به اتفاق آنها اعتقاد دارند كه ایشان قبل از بعثت موحد و خداپرست بودهاند، چرا كه هرگز براى هیچ بتى سجده نكردند و به هیچ بتى سوگند یاد ننموده و نام هیچ بتى را به جاى نام خدا بر زبان نیاوردند و سر سفرهاى كه با نام بت آغاز شده باشد و گوشت آن با نام خدایانى غیر از خداوند یكتا ذبح شده بود، ننشستند.»
به تعبیر دیگر، نبى مانند طبیب آگاهى است كه فقط در محل كار خود آماده معالجه بیماران است و به دنبال بیماران نمىرود ولى اگر بیمارى به او مراجعه نماید از درمانش دریغ نمىكند. اما رسول مانند طبیبى است سیار و به تعبیرى كه امام علىعلیه السلام در نهج البلاغه درباره پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله فرموده: «طبیب دوّار بطبه» (16) او به همه جا مىرود و بدون این كه منتظر مراجعه به او باشد خود به سراغ دیگران و اجتماع رفته و به هدایت آنها مىپردازد.
با توجه به این مطالب مىتوان گفت كه مقام رسالت بالاتر از مقام نبوت است. و بعضى از انبیا فقط داراى مقام نبوت بودند و برخى دیگر علاوه بر مقام نبوت به مقام رسالت نیز مبعوث شدند. چنان كه ابوذر غفارى - رضوان الله علیه - از پیامبر اكرم چنین سؤال كرد:
«یا رسول الله، تعداد انبیا چند نفرند؟ حضرت فرمود: 124 هزار نفر، باز پرسید چند نفر آنها رسول هستند؟ فرمود 313 نفر.» (17)
پس هر رسولى نبى هست ولى هر نبى رسول نیست، (18) لذا مقام رسالت در برگیرنده مقام نبوت هم مىباشد و خدا نبوت را قبل از رسالت عطا فرموده است. چنان كه امام باقرعلیه السلام درباره حضرت ابراهیمعلیه السلام چنین فرمودهاند:
«خداوند اول ابراهیم را به بندگى پذیرفت و سپس او را به نبوت مفتخر گردانید و بعد مقام رسالت را به او داد و بعد از آن او را خلیل خود قرار داد و در آخر مقام امامت را به او عطا فرمود.» (19)
و باز فرمودهاند: «پیامبر اسلام قبل از آن كه به رسالت مبعوث شود داراى مقام نبوت بود.» (20)
دیدگاه دانشوران
بعد از بیان این مطالب، باید گفت نظر علما و دانشمندان شیعه و اهل سنت راجع به این كه پیامبر قبل از بعثت به چه دین و آیینى تعبد داشتهاند، مختلف است. هر چند قریب به اتفاق آنها اعتقاد دارند كه ایشان قبل از بعثت موحد و خداپرست بودهاند، چرا كه هرگز براى هیچ بتى سجده نكردند و به هیچ بتى سوگند یاد ننموده و نام هیچ بتى را به جاى نام خدا بر زبان نیاوردند و سر سفرهاى كه با نام بت آغاز شده باشد و گوشت آن با نام خدایانى غیر از خداوند یكتا ذبح شده بود، ننشستند.» (21)پیامبر اكرم شدیدا از بتها متنفر بوده و اصلا به آنها توجهى نداشتهاند. و وقتى كه «بحیرا»ى راهب، حضرت را به لات و عزى (دو بت بزرگ مكه) سوگند داد، حضرت فرمود: «لاتسالنى باللات و العزى فوالله ما ابغضت شیئا بغضهما؛ مرا به لات و عزى سوگند مده، به خدا قسم چیزى نزد من مانند آن دو مبغوض نیست.»
دیدگاه اول
فرقهاى به استناد ظاهر آیه شریفه: «ما كنت تدری ما الكتاب و لا الایمان.» (22) مىگویند پیامبر قبل از بعثت، ایمان به خدا نداشته و موحد نبوده است!در مقابل این فرقه، تمام مفسران شیعه و اهل سنت در تفسیر این آیه چنین گفتهاند:
«منظور از «كتاب» در آیه شریفه همان قرآن كریم است كه یقینا بعد از نزول وحى توسط جبرئیل پیامبر به قرآن و تفاصیل و مطالب آن آگاه گردید. و منظور از «ایمان» همان ایمان و اعتقاد به خدا نیست، چرا كه ایمان معانى متعددى دارد و آنچه در آیه شریفه مقصود است همان شریعت و معالم دین بوده كه فهم و اعتقاد و التزام به آنان در گرو وحى الهى بوده است.» (23)
و باز به استناد آیه شریفه: «وجدك ضالا فهدى» (24) گفتهاند: ایشان قبل از بعثت در ضلالت و گمراهى و كفر به سر مىبرده است. كه باز در این آیه شریفه كلام مفسران چنین است:
منظور آیه، ضلالت در علم و آگاهى به احكام و شریعت اسلام است كه بعد از بعثت از طریق وحى به آن هدایت شده و آگاهى یافتهاند. هر چند نوع مفسران بعد از این بیان گفتهاند ممكن است منظور از ضلالت گم شدن متعارف است چنان كه گویند: پیامبر اكرم در بعض كوچههاى مكه گم شده بودند، ابوجهل ایشان را پیدا كرد و به نزد عبدالمطلب برگرداند. و یا این كه وقتى حضرت با عموى بزرگوارش ابوطالب به شام رفته بودند، گم شدند و سپس پیدا شدند. یا وقتى كه از قبیله بنىاسد به مكه برگشتند داخل شهر گم شدند... و این كه خداوند فرموده «فهدى؛ پس تو را هدایت كرد» بنابر معناى اول، یعنى قرآن و شریعت اسلام و احكام آن را به تو شناسانید. و بنابر معناى دوم، این كه بعد از گم شدن تو را به منزل برگرداند. (25)
مرحوم طبرسى در مجمع البیان وجه دیگرى فرمودهاند، با این بیان كه:
«خداوند تو را در میان قومى یافت كه حق تو را نمىشناختند و تو در بین آنان حیران و سرگردان بودى. سپس آنها را به شناخت تو هدایت كرد و به فضل و صداقت تو اعتراف كرده و دور تو جمع شدند ...» (26)
زمخشرى در تفسیر آیه شریفه چنین مىگوید: «اگر نعوذ بالله پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله قبل از بعثت كافر بودند، هر آینه این امر به عنوان نقیصهاى براى ایشان مطرح مىشد.» (27)
بیشتر مسلمین از شیعه و اهل سنت بر این نظریه اتفاق دارند كه پیامبر تابع هیچ یك از شرایع گذشته بر اسلام نبوده، بلكه او به تكلیف خود عمل مىكرده و پیوسته خط توحید را ادامه مىداده و به اصول اخلاقى و عبادت الهى مقید و پاى بند بوده است.
به علاوه با مراجعه به سیره عملى حضرت این دیدگاه از اصل مردود است چرا كه در موارد متعدد و كتابهاى مختلف مشاهده مىكنیم و مىخوانیم كه حضرت شدیدا از بتها متنفر بوده و اصلا به آنها توجهى نداشتهاند. و وقتى كه «بحیرا»ى راهب، حضرت را به لات و عزى (دو بت بزرگ مكه) سوگند داد، حضرت فرمود: «لاتسالنى باللات و العزى فوالله ما ابغضت شیئا بغضهما (28)؛ مرا به لات و عزى سوگند مده، به خدا قسم چیزى نزد من مانند آن دو مبغوض نیست.»
و یا هر وقت كسانى از اهل قبیله پیامبرصلی الله علیه و آله از آن حضرت مىخواستند كه با آنها به بتكده برود، امتناع ورزیده و قبول نمىكردند و به آن جا نمىرفتند. (29)
كدام دین؟
اما این كه در طریق توحید و یكتاپرستى، حضرت تابع كدامیك از ادیان و شرایع قبل از اسلام بوده است آراى علماى مسلمانان مختلف است: بعضى این امر را كه پیامبر از ادیان قبل از اسلام تبعیت مىكرده است جایز مىدانند. ولى این كه آیا واقعا این امر به وقوع هم رسیده و پیامبر تبعیت از آنها مىكرده است توقف كردهاند. از جمله كسانى كه نظر بر این قول دارند، حجةالاسلام غزالى، قاضى عبدالجبار، سیف الدین آمدى، (30) تاج الدین عبدالوهاب سبكى (31) و از دانشمندان شیعه نیز سید مرتضى (32) را مىتوان نام برد.استناد این گروه شاید این باشد كه مىگویند هیچ دلیل معتبرى بر تعبد و یا عدم تعبد حضرت پیامبر اكرم نسبت به ادیان گذشته در دست نیست. (33)
دیدگاه دوم
گروهى نیز معتقدند كه حضرت، از یكى از ادیان گذشته، تبعیت مىكردهاند. ما قبل از آن كه به طور مختصر درباره آن دینى كه حضرت از آن تبعیت كردهاند چیزى بگوییم و دلیل قائلین آن را بیان كنیم و جواب بدهیم، به بعضى از دلایل كلى معتقدین این دیدگاه اشاره كرده سپس به قول مورد نظر و صحیح پرداخته و با دلایلى آن را بیان مىكنیم و بعد از آن در بیان دفع توهم، دلایل قائلین به تبعیت را هم اشاره و جواب مىدهیم. اینك دلایل آنان:1-اگر ایشان متعبد به شریعتى از شرایع گذشته نبودند، پس با چه معیارى به حج و عمره مشرف مىشده و اعمال آنها را انجام مىدادند. با چه دستورى از گوشت مردار و یا حیوانى كه با نام خدایانى غیر از خداوند یكتا ذبح شده بود نمىخوردند و همچنین اعمال دیگرى كه انجام آنها منوط به دانستن احكام آنهاست. پس باید گفت پیامبر به تبعیت یكى از آن شرایع این گونه اعمال را انجام مىدادهاند.
2-در تاریخ برخورد مىكنیم كه پیامبر در حكم سنگسار كردن زناكار به تورات مراجعه كرده بودند. (34)
3-آیات متعددى در قرآن داریم كه خداوند متعال پیامبر اكرم را مامور به تبعیت از شرایع گذشته مانند شریعت نوح، ابراهیم، موسى و عیسى مىنماید و این خود دلیلى است كه ایشان باید از آنها یا یكى از آنان تبعیت مىكردهاند.
دیدگاه سوم
در مقابل این دیدگاهها، اكثر دانشمندان اهل سنت و شیعه نظر بر این دارند كه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله قبل از بعثت تابع هیچ شریعتى از شرایع گذشته نبودهاند، بلكه به تكلیف خود عمل مىنمودهاند، چنان كه شیخ طوسى در «عدة الاصول» مرحوم میرزاى قمى در «قوانین الاصول» علامه طباطبایى در «المیزان» مرحوم طبرسى در «مجمع البیان» و علامه مجلسى در «بحارالانوار» و همچنین از دانشمندان اهل سنت كسانى مانند قاضى عیاض در «الشفاء بتعریف حقوق المصطفى» ابوبكر باقلانى، ابوعلى حیائى، ابوهاشم معتزلى، (35) جارالله زمخشرى در تفسیر «الكشاف» امام فخر رازى در «تفسیر كبیر» و ابن ابىالحدید معتزلى در «شرح نهج البلاغه» (36) قائل به این قول شدهاند.از جمله دلایلى كه بر این قول - كه دیدگاه حق و صحیح نیز همین است - دلالت دارد عبارتند از:
1-قریب به اتفاق دانشمندان شیعه و اهل سنت از جمله تمام معتزله بر این قول نظر دارند.
2-تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند كه پیامبر اكرم بر تمام انبیا برترى داشته و افضل از آنان است، و از نظر عقل تبعیت كردن افضل از مفضول صحیح نیست. (37)
3-اگر واقعا ایشان به یكى از شرایع گذشته متعبد بودهاند حتما در تاریخ زندگى ایشان نقل مىشده است و اهل آن شریعت این را جزو افتخارات خود مىدانسته و از این مساله به نفع خود احتجاج مىكردهاند، در حالى كه در هیچ جاى تاریخ چنین امرى ذكر نشده است.
4-حضرت امام على بن ابىطالبعلیه السلام كه از كودكى در محضر پیامبر بوده و تربیت یافته مكتب محمدىصلی الله علیه و آله است در این باره چنین نظر مىدهد: «لقد قرن الله بهصلی الله علیه و آله من لدن ان كان فطیما اعظم ملك من ملائكته یسلك به طریق المكارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره (38)؛ از همان زمان كه رسول خدا از شیر گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خود را با او قرین ساخت، تا شب و روز وى را به راههاى مكارم و طرق اخلاق نیك جهان سوق دهند.»
5-با توجه به مراجعه به منابع معتبر شیعه و اهل سنت به طریق صحیح و معتبر از پیامبر نقل شده است كه فرمودهاند: «كنت نبیا و آدم بین الروح و الجسد (39)؛ من به مقام نبوت رسیده بودم در حالى كه هنوز روح به جسد آدم دمیده نشده بود.»
همان طورى كه قبلا گفتیم نبى كسى است كه فرشته را در خواب مىبیند و احكام را از او مىگیرد. پس پیامبر قبل از بعثت نیز مقام نبوت را داشته و در چهل سالگى به مقام رسالت مشرف شدهاند، چنان كه روایات دیگرى نیز از پیامبر اكرم و امام باقر علیه السلام در تایید این امر بیان داشتیم.
6-با مراجعه به سیره عملى آن حضرتصلی الله علیه و آله در طول چهل سال قبل از بعثت این امر به خوبى معلوم و مشخص مىشود كه ایشان در این مدت راه و روش خاص خود را مىرفته و هیچ موردى ملاحظه نشده است كه ایشان به كتاب و یا دانشمندى از دانشمندان شرایع گذشته مراجعه نمایند و یا در معابد و كلیساهاى یهودیها و نصارى و یا مذاهب دیگر رفته و مشغول عبادت و انجام اعمال آنها باشند.
نقد دلایل گروه دوم
اما این كه قائلین به این قول كه حضرت از یكى از شرایع گذشته تبعیت مىكرده و در اثبات این امر به آیاتى از قرآن كریم استناد كردهاند، مانند:-اولئك الذین هدى الله فبهداهم اقتده. (40)
-شرع لكم من الدین ما وصى به نوحا والذى اوحینا الیك و ما وصینا به ابراهیم و موسى و عیسى. (41)
-ثم اوحینا الیك ان اتبع ملة ابراهیم حنیفا. (42)
-انا انزلنا التوراة فیها هدى و نور یحكم بها النبیون. (43)
بعضى از این گروه حضرت را تابع نوح و برخى ایشان را تابع ابراهیم و عدهاى دیگر تابع موسى. و گروه دیگرى نیز پیامبر را به این دلیل كه قبل از اسلام آیین رسمى شریعت حضرت عیسى بوده و با آن شرایع گذشته نسخ شده بود پس حضرت را تابع شریعت ایشان مىدانند.
جواب كلى این قبیل از آیات قرآن این است كه: مقصود از اوامر الهى در خصوص تبعیت پیامبر اسلام از انبیاى گذشته در خصوص احكام فروع دین از قبیل نماز و روزه و حج و امور دیگر نیست هر چند این نوع احكام نیز در شریعتهاى گذشته وجود داشته است چنان كه خداوند مىفرماید:
«یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم الصیام كما كتب على الذین من قبلكم.» (44)
یا حضرت عیسى فرموده است:
«و اوصانى بالصلاة والزكاة ما دمتحیا.» (45)
و یا از قول حضرت موسى مىفرماید كه خداوند خطاب به ایشان چنین فرموده است:
«فاعبدنى و اقم الصلاة لذكرى.» (46)
بلكه مقصود این قبیل آیات تبعیت در اصول كلى دین مانند توحید و معاد، مكارم و محاسن اخلاقى، صبر بر آزار و اذیت كافران و مشركان بوده است. (47)
به علاوه این كه چطور ممكن است خداوند پیامبر را به تبعیت از شرایع گذشته وادار بنماید در حالى كه آنها خود با هم اختلاف در فروع داشته و متناقض با هم بودهاند. (48)
ضمن این كه مرحوم علامه طباطبایى مىفرمایند: اگر مقصود خداوند امر پیامبر به تبعیت از آن پیامبران و شریعت آنها بوده، باید مىفرمود: «بهم اقتده؛ به آنها اقتدا كن» در حالى كه در آیه شریفه مىفرماید: «بهداهم اقتده؛ به روش هدایت آنها كه همان هدایت الهى مشترك بین تمام انبیاست اقتدا كن.» (49)
و اما این كه بعضى به استناد این بیان كه پیامبر در مساله سنگسار كردن در زنا به تورات حضرت موسى مراجعه كرده است، جواب چنین مىتوان گفت كه: (50)
اولا: این حدیث از خبرهاى واحد است كه در این گونه مسائل (اعتقادات) مورد توجه و عمل واقع نمىشوند.
ثانیا: اگر واقعا در این مورد مراجعه به تورات كرده باشند، باید در موارد دیگرى نیز مراجعه مىكرده و منتظر وحى نمىشدند.
ثالثا: شریعت حضرت موسى كه به وسیله شریعت حضرت عیسىعلیه السلام نسخ شده بود، پس چرا پیامبر به انجیل مراجعه نكردند.
رابعا: مىتوان گفت كه پیامبر حكم سنگسار كردن را از طریق وحى الهى به دست آورده بود و اگر هم به تورات مراجعه كرده باشد، دلیل دیگرى داشته است. به این كه به غیر مسلمانان بفهماند كه حكم در سنگسار كردن موافق همان حكم در تورات است و این موجب صدق نبوت ایشان هم مىشده است. (51)
و اما این كه ایشان با چه معیارى اعمال متعددى را با احكام خاص خود انجام مىدادهاند؟
چنان كه گفتیم ایشان قبل از چهل سالگى مقام نبوت را داشتند و به همین جهت فرشتهاى از فرشتگان همیشه همراه ایشان بوده و احكام لازم و محاسن اخلاقى و آداب نیك را به ایشان تعلیم مىداده است چنان كه حدیث امام علىعلیه السلام نیز بیانگر این امر بود.
بنابر این نظر صحیح كه بیشتر مسلمین از شیعه و اهل سنت بر آن اتفاق دارند همان است كه پیامبر تابع هیچ یك از شرایع گذشته بر اسلام نبوده، بلكه او به تكلیف خود عمل مىكرده و پیوسته خط توحید را ادامه مىداده و به اصول اخلاقى و عبادت الهى مقید و پاى بند بوده است. در پایان در تایید این دیدگاه كلام علامه مجلسى را حسن ختام قرار مىدهیم كه چنین نوشتهاند:
«آنچه از اخبار و روایات معتبر براى من معلوم شد، این است كه پیامبر اكرمصلی الله علیه و آله قبل از بعثت، مقام نبوت را داشته و حضرت جبرئیل او را كمك مىكرده است: و یك فرشته با او همدم بوده به طورى كه حضرت فرشته را در خواب مىدیده و با او صحبت مىكرده است، و بعد از چهل سالگى كه به رسالت مبعوث شدند، فرشته را مىدیده و با او صحبت مىكرده و وحى بر او نازل مىشده، و حضرت پیام الهى را تبلیغ مىكرده است.» (52)
پىنوشتها:
1)ر.ك: الصحیح من سیرة النبی، ج1، ص191 - 197.2)شورى(42) آیه13.
3)آل عمران(3) آیه19.
4)همان، آیه67.
5)بقره(2) آیه132.
6)مائده(5) آیه48.
7)ر.ك: الشفاء بتعریف حقوق المصطفى(ص)، قاضى عیاض، ج2، ص795.
8)همان، ج1، ص61/ ابن كثیر، سیره پیامبر، ج1، ص289 و 318.
9)ابن كثیر، سیره پیامبر، ج1، ص319.
10)شهید مرتضى مطهرى، ختم نبوت، به نقل از بحارالانوار.
11)شیخ عباس قمى، سفینة البحار، ج2، ص518، باب لام.
12)نهج البلاغه، خطبه اول.
13)اصول كافى، كتاب الحجة، باب سوم، ج1، ص176.
14)ر.ك: بحارالانوار، ج11، باب معنى النبوة/ مراءة العقول، ج2، ص289.
15)تفسیر نمونه، ج13، ص92/ و همچنین رك: تفسیر منشور جاوید، ج1، ص257 – 277/ مفاهیم القرآن، ج4، ص315 - 370.
16)نهج البلاغه، خطبه108.
17)شرح ملاصدرا بر اصول كافى، كتاب الحجة، ص453.
18)بحارالانوار، ج11، ص32.
19)اصول كافى، ج2، ص175.
20)همان، ص176.
21)ر.ك به الوفاء باحوال المصطفى، ج1، ص139.
22)شورى(42) آیه52.
23)ر.ك: المیزان، ج18، ص77/ مجمع البیان، ج9، ص58; تفسیر ملاصدرا، ج3، ص123/ الكشاف، ج4، ص235.
24)ضحى (93) آیه6.
25)ر.ك: تفسیر ملاصدرا، ج3، ص123/ زمخشرى، الكشاف، ج4، ص768، الشفاء بتعریف حقوق المصطفى، ج2، ص724 تا 726.
26)مجمع البیان، ج10، ص766.
27)زمخشرى تفسیر الكشاف، ج4، ص768.
28)بحارالانوار، ج15، ص169/ الشفاء بتعریف حقوق المصطفى، ج2، ص729.
29)همان.
30)ر.ك: سیف الدین الامدى، الاحكام فى اصول الاحكام ، جزء 4، ص131.
31)ر.ك: جمع الجوامع، ج2، ص352. این كتاب در علم اصول فقه و جزو كتابهاى درسى مدارس علمى اهل سنت است.
32)ر.ك: سید مرتضى، الذریعه الى اصول الشریعه، ج2، ص595. ایشان در این موضوع بطور مفصل بحث كردهاند.
33)همان، ص596، الشفا بتعریف حقوق المصطفى، ج2، ص794.
34)ر.ك: شیخ طوسى، عدة الاصول، ج2، ص60 - 64. ایشان نیز در این موضوع به طور مبسوط بحث كردهاند و بر خلاف استادش سید مرتضى قائل به عدم تبعیت پیامبر از شرایع گذشته هستند.
35)ر.ك: الشفا بتعریف حقوق المصطفى، ج2، ص793/ عدة الاصول شیخ طوسى، ج2، ص60.
36)ر.ك: شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج17، ص207.
37)الذریعه الى اصول الشریعه، ج2، ص596/ عدة الاصول ج2، ص60 - 61.
38)نهج البلاغه، خطبه قاصعه، شماره192.
39)بحارالانوار، ج18، ص278/ ابن كثیر، سیره پیامبر(ص)، ج1، ص317.
40)انعام(6) آیه90.
41)شورى(42) آیه13.
42)نحل(16) آیه133.
43)مائده(5) آیه44.
44)بقره(2) آیه183.
45)مریم(19) آیه31.
46)طه (20) آیه14.
47)ر.ك: كتابهاى تفسیر شیعه و اهل سنت و همچنین الشفاء بتعریف حقوق المصطفى، ج2، ص795.
48)ر.ك: مجمع البیان، ج3، ص514/ تفسیر فخر رازى، ج13، ص70.
49)المیزان، ج7، ص260.
50)ر.ك: شیخ طوسى، عدة الاصول.
51)الذریعة الى اصول الشریعه، ج2، ص603.
52)بحارالانوار، ج18، ص277/ مفاهیم القرآن، ج5، ص162.
قول منسوب به حشویه است. ر.ك به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید.
حشویه از فرقههاى مشبهه هستند كه مىگویند مخلصین از مسلمانان در آخرت با خدا مصافحه و معانقه كرده و در كنار هم مىنشینند. «ر.ك: ترجمه ملل و نحل، شهرستانى، ج1، ص133.
منبع:ماهنامه پاسدار اسلام،شماره 177 ، محمد صفر جبرئیلى
پاسخ به این سؤال مستلزم توجه به دو نکتۀ مقدماتی است:
این مطلب از نظر تاریخ مسلم است که:
اولاً رسول خدا(ص)در تمام دوران زندگی قبل از بعثت خود، لحظه ای بتها را پرستش نکرد، و از آئین مشرکین وبت پرستان و سنتها و مراسم شرک آلود و غلط ایشان پیروی نکرد، و از«اکل میته» و ذبائحی که نام خدا بر آنها ذکر نشده بود نمی خورد.
ثانیا از نظر تاریخ مسلم است که آنحضرت قبل از بعثت عبادتهائی از قبیل نماز و روزه و طواف و حج و عبادتهای دیگری انجام میداده چنانچه در حدیث عایشه و دیگران در ماجرای بعثت این جمله بود که: «فکان یخلو بغار حراء فیتحنث فیه» و«تحنث» را به «تعبد» معنا کرده بودند.
و مرحوم فتال نیشابوری در روضة الواعظین گفته: «رسول خدا (ص) از اول تکلیف روزه میگرفت و نمازمی گذارد، بعکس آنچه در میان قوم معمول بود و چون به سن چهل سالگی رسید خداوند بوسیله جبرئیل او را مامور به ابلاغ رسالت فرمود...»(1)
بررسی موضوع
جمعی معتقدند که آنحضرت تابع شریعتهای پیمبران قبل ازخود بوده؟ و گروهی نیز معتقدند که تابع شریعت خود یعنی شریعت اسلام بوده، با این توضیح که در آنزمان بدان حضرت وحی میشد و به اصطلاح «نبی » بود، و موظف بود بدانچه بر او وحی میشد بدان عمل کند، ولی «رسول» نبود و وظیفه نداشت آنها را به دیگران ابلاغ کند، تا سن چهل سالگی که به منصب رسالت مفتخر گردید و موظف شد این آئین مقدس را بدیگران نیز ابلاغ کند.
گروه اول نیز که عقیده دارند آنحضرت تابع شریعتهای پیمبران قبل از خود بوده درباره آن شریعت و آن پیامبراختلاف نظر دارند و چهار نظریه درباره آن شریعت ذکر شده:
1-شریعت نوح علیه السلام 2-شریعت ابراهیم علیه السلام 3-شریعت موسی علیه السلام 4-شریعت عیسی علیه السلام
و در اینجا نظریه پنجمی هم ابراز شده و آن این است که گفته اند: هر چه نزد آنحضرت ثابت شده بود که شریعت است از آن پیروی کرده و بدان عمل میکرد و پیرو شریعت مخصوصی نبود. و بنظر میرسد غرض ورزی و دست سیاست بازان و قصه پردازان یهود و نصاری هم در این مسئله راه یافته باشد و برای اثبات اینکه شریعت اسلام پیرو همان شرایع یهود و نصاری است و رسول خدا(ص) نیز تابع موسی و عیسی بوده به این بحث دامن زده و احیانا اظهار نظرهائی کرده باشند زیرا آنها که باک نداشتند ابراهیم علیه السلام را یهودی یا نصرانی بخوانند هیچ باکی نداشتند که رسولخدا(ص) و سلاله ابراهیم علیه السلام را یهودی و یا نصرانی بدانند!
و بهر صورت هر یک از دو دسته برای مدعای خود دلیلهائی ذکر کرده اند و دانشمندان نیز آنها را درکتابهای خود بتفصیل نقل کرده اند که فشرده ای از آنرا میتوانید در بحار الانوار مجلسی(ره) بخوانید (2) و بنظر ما آنچه در میان دلیلهای دسته اول (یعنی آنها که گفته اند رسول خدا تابع شریعتهای قبل از خود بوده) مهم و قابل بحث میباشد چند آیه قرآنی است و بقیه گفتارها اجتهادات و یا روایات ضعیفی است که از نقل آنها صرفنظر میکنیم. و به نقل همان آیات اکتفا می نمائیم:
در آیه 90 سوره انعام، خدای تعالی پس از ذکرنام جمعی از پیمبران چون ابراهیم و فرزندان آن بزرگوار فرماید: "اولئک الذین هداهم الله فبهداهم اقتده آنها هستند که خداوند ایشانرا هدایت و راهنمائی فرمود، و تو نیز ازهدایت آنها پیروی کن..."
و پاسخی که از استدلال به این آیه داده شده آن است که منظور از این هدایت و پیروی از آن همان اصول مورد اتفاق همه ادیان است نه فروع شرعیه زیرا پر واضح است که فروع در ادیان گذشته مورد اختلاف بوده...
از همین پاسخ می توان پاسخ استدلال به آیات دیگری را نیزکه در اینباره شده است دانست مانند آیه:
"شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی، ان اقیموا الدین و لا تفرقوا فیه کبر علی المشرکین ما تدعوهم الیه..." (3) که با توجه به صدر و ذیل آیه بخوبی روشن میشود که منظور همان اصول عقایدی است که در همه ادیان بوده است...
و آیه شریفه ثم اوحینا الیک ان اتبع ملة ابراهیم حنیفا... (4) که منظور از پیروی «ملة ابراهیم»همان اصول عقلیه است نه فروع شرعیه، بدلیل آیه دیگری که فرموده: "و من یرغب عن ملة ابراهیم الامن سفه نفسه"(5) و پر واضح است که بسیاری از فروع شرعیه آئین ابراهیم نسخ شده و اگر منظور از«ملة ابراهیم» همه اصول و فروع بود با توجه به این آیه نسخ آنها جایز نبود...
و آیه: "انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح و النبیین..."(6) و بخصوص آیه اخیر که ظاهرا مربوط به اصل مسئله وحی و کیفیت آن است و ربطی به مسئله مورد بحث ما ندارد...
و اما دلیل گروه دیگر که گفته اند: رسول خدا (ص) پیرو شریعت و آئین خود یعنی آئین مقدس اسلام بوده روایات بسیاری است که برخی از آنها صراحت در این مطلب دارد و از برخی با توجه به روایات و شواهد دیگر استفاده مطلب از آنها میشود که ازدسته نخست روایاتی است که صراحت دارد بر اینکه رسول خدا (ص) قبل از بعثت نیز«نبی» و پیامبر بوده.
1-مانند روایت مشهوری که در کتابهای شیعه و اهل سنت آمده که رسول خدا (ص) فرمود: «کنت نبیا و آدم بین الروح و الجسد»(7) من پیامبر بودم در وقتی که آدم میان روح و بدن بود...
و در برخی از کتابها این گونه نقل شده که فرمود: «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین» : و برای فهم بهتر این استدلال باید این مطلب را نیز اضافه کرد که بعثت پیمبران الهی که برتر و خاتم آنها پیامبر بزرگوار اسلام بوده است مراحل و درجاتی داشته -چنانچه از روایات نیز استفاده میشود- که یکی از آن مراحل «نبوت » است و این مرحله قبل از مرحله رسالت بوده و مرحله نبوت آن بزرگواران مرحله ای بوده که از طریق فرشتگان و یا درخواب و یا از طریق الهام به آنها وحی میشده و دستورات و یا خبرهائی از جانب خدای تعالی به ایشان داده می شد که مامور به عمل بدان میشدند ولی مامور به ابلاغ و رساندن آنها بدیگران نبودند و در این مرحله آنها «نبی» بودند نه رسول و برای درک بیشتر این مطلب به روایات زیر توجه کنید که در باب «طبقات الانبیاء و الرسل و الائمة» از کتاب شریف کافی و جاهای دیگر نقل شده مانند این روایت که کلینی (ره) بسند خود از زید شهام روایت کرده که گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: «ان الله تبارک و تعالی اتخذ ابراهیم عبدا قبل ان یتخذه نبیا و ان الله اتخذه نبیا قبل ان یتخذه رسولا و ان الله اتخذه رسولا قبل ان یتخذه خلیلا و ان الله اتخذه خلیلا قبل ان یجعله اماما فلما جمع له الاشیاء قال: انی جاعلک للناس اماما» (8) براستی که خدای تعالی ابراهیم را به بندگی خویش برگرفت پیش ازآنکه به نبوت برگیرد، و خدای تعالی او را به نبوت خویش برگرفت پیش از آنکه به رسالت برگیرد، و به رسالت برگرفت پیش از آنکه بدوستی خودبرگیرد، و به دوستی برگرفت پیش از آنکه به امامت برگیرد و چون همه اینها را برای او گردآورد فرمود «من تو را برای مردم امام قرار دادم»
و نیز بسندش از زراره روایت کرده که گوید: از امام باقرعلیه السلام معنای آیه شریفه «و کان رسولا نبیا»و فرق میان «رسول» و«نبی» را پرسیدم و آنحضرت در پاسخ من فرمود: «النبی الذی یری فی منامه و یسمع الصوت و لا یعاین الملک و الرسول الذی یسمع الصوت و یری فی المنام و یعاین الملک...» (9) و نبی کسی است که در خواب (فرشته را) به بیند و صدای(او را)بشنود ولی به عیان فرشته را نبیند و رسول کسی است که صدا را بشنود و در خواب ببیند و در عیان نیز او را مشاهده کند.
و بسندش از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود:
«الانبیاء و المرسلون علی اربع طبقات، فنبی منبا فی نفسه لا یعدوغیرها و نبی یری فی النوم و یسمع الصوت و لا یعاینه فی الیقظه و لم یبعث الی احد...» (10) پیامبران و رسولان بر چهار طبقه هستند گاهی «نبی » است که تنها به او خبر رسیده و از او بدیگری تجاوز نکند، وگاهی «نبی »است که در خواب ببیند و صدا را بشنود و در بیداری نه بیند و بسوی دیگری هم مبعوث نشده...
2- دلیل دوم، سخن امیر المؤمنین علیه السلام است در«خطبه قاصعه» که در نهج البلاغه و کتابهای دیگر از آنحضرت نقل شده که درباره رسول خدا (ص) فرمود: «و لقد قرن الله به(ص)من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره » خدای تبارک و تعالی از لحظه ای که پیغمبر را از شیر گرفتند بزرگترین فرشته از فرشتگان خود را قرین او فرمود تا اخلاق نیکو و صفات پسندیده را به وی بیاموزد... و معنای تعلیم فرشته جز همان نبوت چیزدیگری نیست.
برای مطالعۀ بیشتر ر.ک به:درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام ج2، رسولی محلاتی، سید هاشم.
موفق باشید ...
پاورقی_______________________
1. بنقل از کتاب جنة الماوای قاضی طباطبائی.
2. بحار الانوار ج 18 ص 271-281.
3. سوره شوری آیه 13.
4. سوره نحل آیه 123.
5. سوره بقره آیه 130.
6. سوره نساء آیه 163.
7. الغدیر ج 9 ص 287،بحار الانوار ج 18 ص 278.
8. الاصول من الکافی باب طبقات الانبیاء و الرسل و الائمة ج 2.
9. الاصول من الکافی باب الفرق بین الرسول و النبی و المحدث ج 1.
10. الاصول من الکافی باب طبقات الانبیاء و الرسل.