جمع بندی حيا و ميل به خودآرايي

تب‌های اولیه

56 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

معلق;409422 نوشت:
با حساب سخن شما تكليف ارضاي ميل به خود آرايي(براي زن مسلمان) چه ميشود؟
باتشكر

سلام

من خودم همیشه این برام سواله و هنوزم به جواب نرسیدم
که اسلام با این محدودیتهایی که برای زنها قائل میشه تمام امیال درونی انها رو سرکوب می کنه
هنوزم به جواب قانع کننده ای برای این سرکوبی امیال نرسیدم

باتشکر

با سلام خدمت شما

معلق;409399 نوشت:
سلام
آنها كه تحت تربيت اسلام نبوده اند برخلاف تربيت و ميل ما عمل ميكنند(در جزئيات) نه برخلاف جهانبيني خودشان
اين طور نيست؟

برادرم اصل بحث و عرض ما همين نكته است فطريات يك چيزي نيست كه هر كسي از راه برسد و نظري بدهد و فطريات را به آن سمت بكشد انتظار هم داشته باشد در سعادت دنيا و عقبايش موفق هم باشد ؛ البته سعادت دنيا و عقبي يك ظاهري دارد يك باطني .
ظاهرش اين است كه يك فردي كه سعادت دارين را در خور و خواب و خشم و شهوت مي بيند خب غرايز و فطرياتش را به آن سمت هدايت مي كند و لابد خود را سعادتمند حس مي كند . اما باطنش ، آيا في الواقع و از ديدگاه و برنامه آنكس كه او را خلق كرده است هم به هدف خلقتش و به سعادت رسيده است ؟ بله بر طبق جهان بيني اوست اما ارسال رسل هدفش آشنا نمودن بشر با بهترين و صحيح ترين راهي است كه او را به سعادت هر دو جهان برساند و لذاست كه عرض مي كنيم اگر فطريات تحت تربيت صحيح الهي قرار بگيرد به دليل اينكه فطرت بشر الهي است منجر به سعادت بشر و رسيدن آسان و بهتر او به هدف خلقتش مي شود و اينگونه نيست كه اگر كسي اين مسير را نرفت ، و مسير دلخواهش را انتخاب كرد ، نتيجه مشابه بگيرد . مي شود حكايت :"ميان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمان است " بله او بر طبق جهان بيني خودش عمل كرده اما بحث اين است كه آيا جهان بيني او همه ي ابعاد وجودي بشر را فرا ميگيرد و آيا برنامه اي كه جهان بيني او براي انسان ارائه مي دهد منطبق با فطريات الهي اوست ؟

معلق;409399 نوشت:
در اموري مثل دست دادن به نامحرم كه براساس تربيت است و تعمدي هم در كار نيست چگونه نسبت رذيلت مي توان به آن داد؟

بنده به ياد ندارم نسبت رذيلت به كسي داده باشم ، بله اين عمل از نظر اسلام حرام است ولي كسي كه در آيين اسلام نيست نسبت رذيلت به او نمي دهيم اما اينگونه هم نيست كه تاثير منفي فعل حرام را هم دريافت نكند .
يكوقت يكنفر نميداند اين ظرف حاوي مسكر است و نمي فهمد و مي نوشد ، ممكن است گناهي بر او نوشته نشود اما مسلما اينطور نيست كه آثار طبيعي اش را هم بر او نگذارد و او را - بواسطه نداستن اينكه مسكر است - مست نكند .

معلق;409422 نوشت:
با حساب سخن شما تكليف ارضاي ميل به خود آرايي(براي زن مسلمان) چه ميشود؟

ايشان كه فرمودند :
بی نظیر;409338 نوشت:
هریک از زن و شوهر برای پیدا کردن عشق جدید میل به خود ارایی
در مقابل نامحرم دارد

يعني از نظر ايشان خود آرايي منتفي نشده بلكه محل بروزش تغيير كرده است .
اما انتساب اين نيت به همه ي خانمهايي كه محل خود آرايي شان را به بيرون از منزل انتقال داده اند بنظر صحيح و واقعي نمي رسد زيرا نيت همه ي خانمها از اينكار ، يافتن عشقي ديگر يا تجربه نمودن آن نيست و به طور قطع مي توان ادعا كرد كه حتي چنين فكري به خيال برخي از اين خانمهايي كه در محيط خارج از منزل خود آرايي مي كنند هم نمي رسد بلكه هر كدام دليل خاص خود را دارد ، يكي آن را آراستگي مي داند ، ديگري رقابت با ساير زنان بر سر خود آرايي و زيبايي ، ديگري عقب نماندن از فضاي تحول جامعه ، يكي ديگر به دليل اينكه در خانواده اي اينچنيني بزرگ شده ، ديگري بخاطر تمايل همسرش ،و البته ممكن است بندرت هم به دليلي كه سركار بي نظير فرمودند باشد .
اما اصل مطلب اينكه غريزه خود آرايي حتي در اين موارد هم تعطيل نشده بلكه محل بروز و ظهورش، نامناسب انتخاب شده است .

بی نظیر;409445 نوشت:
من خودم همیشه این برام سواله و هنوزم به جواب نرسیدم
که اسلام با این محدودیتهایی که برای زنها قائل میشه تمام امیال درونی انها رو سرکوب می کنه
هنوزم به جواب قانع کننده ای برای این سرکوبی امیال نرسیدم

اسلام غرايز را سركوب نكرده است بلكه جايگاه بروزش را معين كرده است .
تصور مي كنم شايد در همين تاپيك بود كه مثال گاز را در مقايسه با غرايز و كنترل آنها عرض كردم ، گاز وقتي تحت دستگاههاي كنترل كننده است ، كارايي و گرما و حرارت دارد و موجب پيشرفت است ، اگر از كنترل خارج شود و حتي كوچكترين محل نشت داشته باشد ، جز تخريب و حادثه و خسارت چيزي نخواهد داشت . اسلام نيز از كنترل غرايز ، پيشرفت و سازندگي را مد نظر دارد نه سركوب آنها را .

اثبات عدم تضاد بين وجود غريزه خودآرايي در زن و وجود حيا در او
پرسش: در سخنان شهيد مطهري خواندم كه حيا و ميل به خودآرايي در زنان از امور فطري و طبيعي هستند

منتها ظاهرا پاسخ نفرموده بودند كه اين گرايشها چگونه با هم قابل جمعند؟ تا آنجا كه بنده اطلاع دارم تضاد فقط بين احكام عقلي و غرائز طبيعي قابل فرض است نه بين خود غرائز.
چگونه ميشود زني كه برحسب خلقتش شرم و حيا دارد تبرج و خودآرايي هم داشته باشد.

پاسخ : حيا و خود آرايي تضادي با هم ندارند .
از نظر اسلام خود آرايي زن امر مذموم و ناپسندي نيست بلكه خودنمايي او در برابر نامحرمان مذموم است : وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى( احزاب/33)
مانند روزگار جاهليت قديم زينتهاى خود را آشكار مكنيد
ماده برج بمعناى ظهور و آشكار ساختن است. لذا بر قصر مرتفع ساختمان بلند و... همچنين بر زنيكه زيبائيهايش را در مقابل نامحرم ظاهر مى ‏سازد، اطلاق مى ‏شود (1)
بنابر اين ، آنچه مذموم است ، تبرج يعني خودنمايي و خود آرايي در برابر نامحرم است كه در اسلام مذموم شمرده شده است، اما بعكس در روايات بر تبرج زن در مقابل شوهر سفارش شده است . پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند :
«بهترين زنان شما زني است كه بسيار با محبت باشد، عفيف و پاك‏دامن باشد، نزد اقوامش عزيز و محترم باشد، با شوهرش متواضع و فروتن باشد، براي او خودآرايي و تبرّج داشته باشد و در برابر نامحرم عفيف باشد.»(2)
حيا نيز نوعى انفعال و انقباض نفسانى است كه موجب خوددارى از انجام امور ناپسند در انسان مى‏ گردد (3)
تبرج و خود آرايي در مقابل شوهر امر ناپسندي نيست كه نيازمند حياو شرم باشد و از طرفي هم تبرج در مقابل نامحرم ، امري ناپسند است كه حيا مانع آن مي شود لذا تضادي در اين زمينه بوجود نمي آيد .
خود آرايي یک غریزه است که حیا به انضمام دستورات دینی برای او حد تعیین می کند و کنترل و قانونمندش می نماید .
مثل گرسنگی که یک غریزه است اما افراد به صرف اینکه گرسنگی یک غریزه است به هنگام گرسنگی وسط خیابان نمی روند و به اغذیه فروشیها دستبرد نمی زنند یا خم نمی شوند و علفهای کنارخیابان را بخورند . منظور از امر غریزی امری نیست که لزوما بی در و پیکر باشد و به صرف غریزی بودن ، فرد هر گونه استفاده صحیح یا ناصحیحی از آن بنماید .
حیا مانع بروز و ظهور افراطی این غریزه می شود البته همانطور که عرض شد ، دستورات دینی هم این غریزه را قانونمند می کند اما حیا یک عامل درونی قوی برای کنترل غریزه خود آرایی در زنان است .
وجه جمعش هم این است که زن با وجود اینکه میل به خود آرایی دارد اما حیا مانع می شود هر نوع خود آرایی در برابر هر مردی داشته باشد .
حیا هم حکم کنترل کننده درونی غریزه خود نمایی و عرضه نمودن خود در معرض انظار نامحرمان را در زن را بر عهده دارد ، ابزار کنترل کننده دیگر ، دستورات دینی هستند . حالا در مقام عمل ، اگر یکی از این دو عامل از میان برود یا درست بکار گرفته نشود ، قطعا بروز و ظهور غریزه خود نمایی در برابر نامحرمان ، خطرات تخریبی و نابهنجاری های بسیار بر فرد و جامعه بر جای خواهد گذارد .

پرسش: اينكه مي گويند حيا فطري است يعني چه؟ چگونه قابل اثبات است؟ آنچه كه از شواهد به دست مي آيد اين است كه اموري مثل حيا و خودآرايي طي شرايط اجتماعي به وجود آمده اند .نهايتِ آن چيزي را كه مي توان به اين گرايش ها نسبت داد فطرت ثاني است نه فطرت اوليه.
پاسخ : در آيه 22 سوره مباركه اعراف سخن ازپوشش آدم و حوا است كه توسط برگ درختان خود را پوشانده اند :
...بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ...
برهنگى ‏هايشان بر آنان آشكار شد و به چسبانيدن برگ[هاى درختان] بهشت بر خود آغاز كردند
از آنجا كه آدم و حوا در آنجا تنها بودند و و مع هذا اقدام به پوشاندن خود كردند فطري بودن پوشش براي انسان مشخص مي شود .

پرسش: در تفسير الميزان از قول علامه طباطبايي آمده كه قبل از اسلام خيلي از قوم ها برهنه بوده اند و اسلام پوشش را به ارمغان آورد(حتي اشاره به اين شده كه قومي از تازه مسلمان شده ها بصورت برهنه در حال طواف بوده اند). يا انسانهايي كه در كنار حيوانات در جنگل زندگي كرده اند نشاني از حسن و قبح فطري كه در ميان ما مطرح است ندارند.

پاسخ : آنچه در الميزان آمده حاكي از اين است كه قبل از اسلام ، برخی قبائل جاهلی ، هنگام طواف خانه خدا عریان و برهنه طواف می کردند نه اینکه همیشه عریان و برهنه زندگی کنند(4)

پرسش: حيا اگر امري فطري بود دختر بچه از بدو تولد آن را بلد بود اما همانطور كه شاهد هستيم فرزند با توجه به پوشش و نگرش خانواده و اطرافيان و دين و مذهبش نوع پوشش و ميزان و درجه حيا اش تفاوت ميكند.
يك دختر بچه نميداند چه نوع پوششي در مقابل مردم عيب است و اين خانواده اش هستند كه با تذكر كم كم به او مي فهمانند كه چه پوششي و چه برخوردي نامناسب است و اين مي شود زمينه ساز حياي دختران در سنين بالاتر.

پاسخ : وجود امور فطری در بشر به این معنا نیست که فرد از بدو تولد بشکل بالقوه و با تمامی صفاتش آنرا می شناسد بلکه به این معناست که اقتضا و گرایش به آن امر فطری در نهاد او وجود دارد و اگر تحت تربیت صحیح قرار بگیرد و آن امر فطری دچار علل خمودی نشود ، به راحتی به ظهور و بروز خواهد رسید . " تربيت " يعنی پرورش دادن استعدادهای واقعی انسان .(5)
یک دختر بچه در بدو تولد با تمامی شرایط و ضوابط و حدود و صفات حیا آشنا نیست اما حیا در او نهادینه است و باید با ترتبیت صحیح به بروز و ظهور برسد .

پرسش: ما مسلمانان دست دادن با نامحرم را عيب ميدانيم در حالي كه خيلي ها در دنيا دست ندادن را بي احترامي ميدانند
اين شواهد نشان ميدهد كه بد و خوب ها دستاورد زندگي اجتماعي و دينها ميباشند نه چيزي به نام فطرت.

پاسخ : در پاسخ به دو نكته توجه كنيم : 1- آفاتي وجود دارد که دامنگیر امور فطری می شود و آنها را از کارایی می اندازد یا عمل آنها را معکوس می کندیعنی همانگونه که تربیت صحیح در رشد و شکوفایی امور فطری موثر است ، امور دیگری هم در رکود و خمودی امور فطری موثرند که باید شناخته شوند و از آنها پرهیز شود تا امور فطری بصورتی صحیح رشد نموده و بارور گردند) برای مطالعه بیشتر به کتاب مساله حجاب استاد مطهری مراجعه نمایید .(. عواملى بر فطرت انسان مؤثرند که گاهى باعث انحراف یا بى‌اثر شدن فطرت مى‌شوند .
- هوس‌های شیطانی یکی از عواملی است که تار نسیان را بر فطرت انسان می‌تند و تبلور و تجلی خداگرایی را کاهش می‌دهد .
- گرایش انسان به راحت طلبی ، هوسرانی ، بی‌بندوباری ، فرار از مسؤولیت ، ریاست‌طلبی و دنیا گرایی اگر به وسیله قوه عاقله کنترل نشوند ، انسان را به حیوانی خطرناک تبدیل می‌کنند که فطرت و عقل ، کارایی خود را از دست می‌دهد و به تعبیر قرآن ، اندیشه او از کار می‌افتد . لذا انسان، اموری فطری دارد ، اما غرایز و ذاتیات دیگری نیز دارد که اگر آن‌ها را اصالت داده و بنا را بر تأمین و ارضای آن‌ها گذارد ، فطرت ، کارایی خود را از دست داده ، گرفتار نسیان وخمودی می‌شود .
- از علل دیگر خمودی فطرت و شکوفا نشدن ذاتیات انسان ، عوامل محیطی و اجتماعی است . تأثیر محیط و اوضاع اجتماعی چه در هدایت و رشد و شکوفایی فطریات و چه در سرکوب آن غیر قابل تردید است و بسیاری از مردم به سمت و سویی گرایش دارند و می‌روند که دستگاه‌های تبلیغاتی و فرهنگ اجتماعی و عوامل محیطی برای آن‌ها تعیین و ترسیم کرده‌اند.
2- مطلب قابل توجه ديگر اين است كه در خصوص حيا ما با دو مقوله مواجهيم ، يكي اصل و موجوديت حيا و ديگر ، مصاديق حيا .
دو چيز را بايد از يكديگر جدا نمود:موجوديت حيا و موضوع حيا را. اگر تاثير فرهنگ و تمدن بر اصل و ريشه و ماهيت حيا باشد، در حقيقت، موجوديت آن را تحت تاثير قرار مي دهد و در اين صورت هم مي تواند حيا را بيافريند و هم مي تواند آن را نابود كند؛ اما اگر تاثير فرهنگ بر موضوع حيا باشد، اصل موجوديت حيا نمي تواند تحت تاثير قرار دهد بلكه اموري كه موضوع حيا هستند، متاثر شده، دچار تغيير مي شوند. در اين صورت، ممكن است كاري در فرهنگي شرم آور باشد اما در فرهنگ ديگرهمان كار موجب مباهات باشد. در اين فرض ، موجوديت حيا تغيير نكرده است و اينگونه نيست كه در فرهنگ دوم، ريشه حيا معدوم شود، بلكه آن چيزي كه در فرهنگ اول، موضوع حيا بوده، در فرهنگ دوم از فهرست موضوعات حيا خارج شده است و در عين حال امكان دارد بلكه اينگونه است كه امور ديگري موضوع حيا قرار مي گيرند.( 6)
برنامه هاي ديني ،فرهنگهاي اجتماعي ، تربيتهاي مختلف ،تمدنهاي متفاوت همه و همه مصاديق و موضوعات حيا را مشخص مي كنند اما اصل وجود حيا را نمي توانند از فطرت انسان حذف يا اضافه كنند زيرا حيا ، وجود حيا، اصل و ريشه حيا بصورت فطري در انسان وجود دارد .
هر جامعه و فرهنگي ، براي خود موضوعاتي را تحت حيا قرار مي دهد كه ممكن است با سرشت و برنامه و حقيقت وجودي و هدف خلقت انسان متناسب و هم سو باشد و ممكن است نباشد ؛ اگر باشد راه انسان را به سمت هدفش هموار تر مي كند و به دليل اينكه با سرشت او هماهنگي دارد ، استعدادهاي بالقوه او را پرورش مي دهد و اگر بعكس باشد موجب تعطيلي يا تخريب يا مخدوش نمودن قواي بالقوه ي انسان مي شود(7)
لذا اصل امور فطري مثل حيا در بشر هست يك وقت دين محدوده و مصاديق و موضوعات آنرا مشخص مي كند مثلا به زن مي گويد حيا در برابر نامحرم آري در برابر شوهر يا محارم خير .
يك وقت بشر - بشر بدون وحي و بر مبناي نفسانيات و خواستهاي شخصي - براي حيا محدوده و مصداق تعريف مي كند و مثلا براي زن حيايي در برابر نامحرم قائل نمي شود .
مسلما كاربري هاي اين امر فطري تربيت شده در حوزه ي دين ، يك فرد و جامعه ي سالم و بدور از آفات فردي و اجتماعي و ... بر جاي مي گذارد. و تخريب و تعطيل اين كاربري ها در حوزه تربيت غير ديني و سود طلبي و ... يك فرد و جامعه آلوده و نا ايمن به همراه خواهد داشت .
اينكه ما حيا را محصول فرهنگ و تمدنها و تربيتهاي متفاوت ببينيم ، نه به اين معناست كه اصل و وجود حيا محصول اين تربيتهاست زيرا آن يك امر فطري است و در همه ي بشر وجود دارد همواره بوده و هميشه هم خواهد بود بلكه اين تعيين موضوعات و مصاديق حياست كه با توجه به تربيتهاي متفاوت ، متفاوت خواهد بود .
بنابراين اگر دين امر فطري حيا را در يك زن- كه خود آرايي را بطور فطري واجد است- محدود به محارم مي كند اين دو هيچ تضاد و تناقض و مغايرتي با هم ندارند ، در واقع با اين نوع تعيين مصداق و موضوع براي حيا ، رفتارهاي فرد با استعدادهاي نهفته ي دروني اش هماهنگ خواهد شد و او را به سمت هدفي كه براي آن در نظر گرفته شده است ، آسانتر و هموارتر و سالم تر و ايمن تر سوق خواهد داد و آنرا به خوبي به ظهور خواهد رساند .

پرسش: بدون اتكا به آموزه هاي ديني در حوزه عقل چگونه ميتوان صحبت از فطرت كرد؟
پاسخ : امور فطري نيازي به استدلال عقلي ندارند اساسا اكتسابي يا آموختني نيستند بلكه حضوري اند . امور فطري خصوصياتي دارند بدين شرح :
1. معرفت و آگاهي و بينش فطري و نيز گرايش عملي انسان، تحميلي و تحصيلي و اكتسابي نيست، بلكه در نهاد او تعبيه شده و به علم حضوري و شهودي معلوم است.
2. با فشار و تحميل نمي‌توان آن را زايل كرد، لذا تغييرپذير و تبديل پذير و زوال پذير نيست «لا تبديل لخلق الله» و به عبارت ديگر:‌ثابت و پايدار است گر چه ممكن است تضعيف و كمرنگ شوند يعني انسان از آغاز تولد با فطرت الهي زاده مي‌شود و با همان فطرت از دنيا مي‌رود.
3. فراگير و عمومي و همگاني است، كافر، مسلمان و مؤمن و فاسق و جاهل و... همه داراي فطرت الهي‌اند. چون حقيقت هرانساني با اين واقعيت سرشته است.
4. چون بينش و گرايش انسان متوجه هستي محض و كمال مطلق است، از ارزش حقيقي و عقلاني و نوعي قداست برخوردار است و ملاك تعالي اوست و از اين رهگذر، تفاوت بين انسان و ساير جانداران باز شناخته مي‌شود(8)

(1)- التحقيق فى كلمات القرآن، ج 1 ص 227
(2)- اصول كافي ، ج 5، ص324
(3)- ابن مسكويه ، تهذيب الاخلاق ، ص 141
(4)- ترجمه المیزان ، ج 8 ، ص 108
(5)- استاد مطهری ، فطرت ، ص 16
(6)- برگرفته ازمقاله "پژوهشي در فرهنگ حيا"، عباس پسنديده، قم،دارالحديث
(7)- ر.ك: شهيد مطهري ، همان ، ص 14
(8)- جوادي آملي، عبدالله، فطرت در قرآن، ص 26 و 27، بر گرفته از سايت انديشه قم

كليدواژه ها: غريزه خود آرايي، حيا ، فطري بودن حيا،

موضوع قفل شده است