به چالش کشیدن امامت

تب‌های اولیه

279 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام
اولا خدمتتون عرض کنم از فردا به بعد دیگه کمتر می تونم به سایت سر بزنم و شاید جواب ها تاخیر داشته باشد و اگر این طوری یک دفعه 10 پست بیاد نمی تونم به همه اش جواب بدم

تسنیم;47202 نوشت:
برادر بلوچ بوی که نامت را به انگلیسی نوشتی، در کدام ایۀ قرآن کریم نام خلفای سه گانۀ اهل سنت آمده که ادعا می کنی نام امامان ما در قرآن نیامده. از کجای قرآن دلیل خلافت آنان را در آوردی؟ در کجای قرآن آمده که باشورا!! خلیفه تعیین میشود و یا هر کس با زور غلبه کرد خلیفه است؟

خداوند می فرماید
وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ
آیا ما حق نداریم در مورد اموری که هیچ دلیلی از قرآن و سنت برای آنها نیست شوری در نظر بگیریم.
در ضمن کی گفته خلیفه یعنی هر کس با زور غلبه کرد من که از نهج البلاغه دلیل آوردم که مردم برای بیعت با ابوبکر به سمت او هجوم آوردند پس کجای این خلافت زوری بوده.
راستی ابوبکر که نه قدرتی داشت نه سپاهی چطور بر دیگران غلبه کرد.
تسنیم;47208 نوشت:
جناب بلوچ بوی، اگر نیامدن اسم امامان شیعه در قرآن برای امتحان امت خلاف عقل است بیزحمت خلاف عقل بودنش را با برهان صحیح عقلی ثابت کنید. زیرا در قرآن آمده است «أحسب الناس أن یترکوا أن یقولوا آمنّا و هم لا یفتنون و لقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمنّ الله الذین صدقوا و لیعلمنّ الکاذبین» عنکبوت/2و3 )

برادر گرامی خداوند می فرماید
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ (بقره 155)
قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مالها و جانها و ميوه‏ها، آزمايش مى‏کنيم؛ و بشارت ده به استقامت‏کنندگان!
خداوند با این ها ما را آزمایش می کند نه با مخفی کردن امامت و ولایت ائمه.
قرآن کتاب هدایت است نه کتاب معما و بازی.
خداوند چهار بار در سوره ی مبارکه ی قمر می فرماید
وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ
ما قرآن را براى تذکّر آسان ساختيم؛ آيا کسى هست که متذکّر شود؟!
آیا این تصوری که شما از کلام خدا دارید با این آیه تناقض ندارد.
بینام;47210 نوشت:
بنده عرض کردم که بحث بنده چیز دیگری است. بنده دفاع نمی کنم، حمله می کنم. همین که خلاف بودن اعتقادات طرف مقابل ثابت شود، آنوقت خیلی ساده تر می توان بحث کرد.

خیلی خوب ثابت کنید من که برای شما دلیل آوردم که خلفای راشدین با نظر و رای مهاجرین و انصاری که خداوند در قرآن از آنها اعلام رضایت می کند انتخاب شده است اما شما گفتید من به این کار ندارم
به نظر من تاپیک خیلی دارد گسترده می شود و از هر چیزی در آن بحث می شود.
پس من پیشنهاد می کنم موضوعات دیگر را کنار بگذاریم و فقط در مورد امامت ائمه بحث کنیم.
پس عرفان جان شما اگر می خواهی در مورد حدیث مورد نظر بحث کنیم یه تاپیک جدید بزن و ادامه بحث را همان جا ادامه دهیم.
و جناب بینام شما هم در مورد توسل در تاپیکی دیگر بحث را شروع کن.
پس من منتظر تاپیک های جدید می مانم و وقتی هم تاپیک جدید زدید من را از طریق پیام خصوصی با خبر کنید.
و حالا پاسخ به مطالب امامت.
بینام;47210 نوشت:
بنده عرض کردم، نه فقط یک آیه از قرآن، بلکه کل قرآن به امام هدایت می کند. شناخت امام، به معنی شناخت یک فرد نیست. به معنی شناخت یک حقیقت است. به معنی درک روایاتی اینچنینی است:

بالاخره ما از کجا بفهمیم قرآن به امامت ائمه اثنی عشر هدایت می کند. این که نشد جواب.
آن عمه بنده است که خیال می کند اولوالامر خلفای منصوص من الناس هستند؟ ترجمه اهل تسنن که جناب عقیل به آن اشاره کردند: ترجمه اهل سنت اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! از خدا ( با پيروي از قرآن ) و از پيغمبر ( خدا محمّد مصطفي با تمسّك به سنّت او ) اطاعت كنيد ، و از كارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداري نمائيد ( مادام كه دادگر و حقّگرا بوده و مجري احكام شريعت اسلام باشند ) و اگر در چيزي اختلاف داشتيد ( و در امري از امور كشمكش پيدا كرديد ) آن را به خدا ( با عرضه به قرآن ) و پيغمبر او ( با رجوع به سنّت نبوي ) برگردانيد ( تا در پرتو قرآن و سنّت ، حكم آن را بدانيد . چرا كه خدا قرآن را نازل ، و پيغمبر آن را بيان و روشن داشته است . بايد چنين عمل كنيد ) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد . اين كار ( يعني رجوع به قرآن و سنّت ) براي شما بهتر و خوش فرجام‌تر است .( ترجمه مصطفی خرمدل) اگر منظور مترجم این آیه از کارداران و فرماندهان مسلمان، خلفا نیست، پس کیست؟ اگر شما اولوالامر را به عنوان خلفای مسلمین قبول ندارید، صراحتاً این را اعلام کنید.
بینام گرامی همان طور که از روی ترجمه ی استاد خرمدل معلوم است اولی الامر می تواند هر حاکم و صاحب امری باشد و خلفای راشدین هم اولی الامر هستند اما این به معنای این نیست که این آیه در شان آنهاست بلکه محمد رضا شاه هم صاحب امر بود ولی یک ولی امر ظالم بود.

بینام;47210 نوشت:
عقیل گرامی، پاسخ شما در پاسخی که به جناب بلوچ بوی دادم موجود است. لطفاً به سؤالی که درشت و قرمز کردم هم پاسخ دهید. بالاخره اهل تسنن اولوالامر را خلفای منصوص من الناس می دانند یا نه؟

بنده هم در بالا پاسخ دادم.
بینام;47210 نوشت:
یعنی دانش شما درباره نظر شیعه درباره امامت، و تمرکز شما روی این بحث اینقدر است؟؟؟ معنی سخن بنده این است که همانطور که خداوند ابراهیم (ع) را امام قرار داد، ائمه (ع) را هم امام قرار داد. یعنی وقتی ما می گوییم امام، منظورمان امام به این معناست، نه امام به معنی حاکم و خلیفه.

پس چرا خداوند صراحتا امامت ابراهیم را در قرآن می آورد اما امامان شما را هیچ اشاره ای نمی کند.
بینام;47210 نوشت:
نزاع بین خودشان. مگر نمی شود که من خیال کنم وضو را اینطور می گیرند، و همسایه خیال کند آنطور می گیرند، بعد کار ما سر این موضوع به اختلاف بکشد؟

شما و همسایه تان چرا اختلاف کردید به خاطر این که شما اولی الامر اطاعت کرده اید حالا شما باید به قرآن وسنت رجوع کنید که حرف کدام ولی امر درست است متاسفانه در این جا شیعیان می گویند باید ببینیم ائمه چه می گویند در حالی که این حرف مخالف صریح قرآن است چون اگر سخن ائمه همیشه موافق خدا و رسول می بود باید خدا رجوع به آن ها را هم ذکر می کرد.
بینام;47210 نوشت:
شما از کجا فهمیدید که اینجا منظور از نزاع، نزاع با حکم است؟ گفته است اگر در موضوعی، یعنی هر موضوعی.

خیلی خوب همون هر موضوع شما را بنده گفتم حکم آنها منظور من همان هر مضوع شماست پس حالا که فهمیدی منظورم از حکم چی بوده جواب بده.
بینام;47215 نوشت:
بنده عرض کردم. این تفسیر شما از آیه است. بنده این آیه را مفصلاً تفسیر کردم، و آیاتی هم در تأیید آن آوردم. شما تنها دلیل مخالفتتان این است که جور دیگری آن را تفسیر می کنید. معیار غلط بودن یک تفسیر، اختلاف آن با قرآن است، نه اختلاف آن با تفسیری دیگر (که زیر سؤال هم رفته است.) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا ﴿۵۹﴾ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد اين بهتر و نيك‏فرجام‏تر است (۵۹) اصلاً شما از کجا می دانید که قسمت آبی رنگ، به کل آیه باز نمی گردد؟ در ضمن، شما به چه حق از میان استدلالات من بخشهایی را انتخاب می کنید، و بقیه را سانسور می کنید؟ چرا به سؤالات روشن پاسخ نمی دهید؟ تا حال هزار بار این مطلب را پرسیده ام:

من به همه ی مطالب پاسخ می دهم مگر این که مطلبی تکراری و پاسخ داده شده باشد.
من منظور شما را برگشتن ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا به کل آیه نمی فهمم؟ معلومه که یک آیه همیشه به هم ربط دارد و نمی دانم شما چه چیز را با این می خواهید اثبات کنید.
بینام;47215 نوشت:
وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً و هنگامى که خبرى از پيروزى يا شکست به آنها برسد، (بدون تحقيق،) آن را شايع مى‏سازند؛ در حالى که اگر آن را به پيامبر و پيشوايان -که قدرت تشخيص کافى دارند- بازگردانند، از ريشه‏هاى مسائل آگاه خواهند شد. و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عدّه کمى، همگى از شيطان پيروى مى‏کرديد (و گمراه مى‏شديد). من از شما می پرسم، آن عده کمی که حتی بدون فضل و رحمت خداوند از شیطان پیروی نمی کنند چه کسانی هستند؟ آیا معصوم نیستند؟ چرا این مطلب درست در این آیه آمده که دستور رجوع به اولوالامر داده شده است؟

متاسفانه شما در تفسیر به رای که بعضی ها من را به آن متهم می کنند دستی دارید.
منظور از این عده صحابه ای هستد که خبر دروغ را شایع نکردند و این هیچ ربطی به ائمه ای که به جز حضرت علی و حسنین در آن زمان به دنیا نیامده بودند ندارد
بینام;47215 نوشت:
شما بر اساس چه علمی مسئله امامت ائمه (ع) را تکذیب می کنید؟ مگر نه اینکه قرآن به ما اجازه تکذیب چیزی را که به آن آگاهی نداریم نداده است؟

همان طور که قرآن این را سفارش کرده این را هم گفته که به چیزی که هیچ دلیلی جز پیروی از آبا و اجدادتان درباره ی آن ندارید پیروی مکنید.یک بار دیگر سوال بی پاسخم را تکرار می کنم دلیل شما برای اعتقاد داشتن به امامت ائمه ی شیعه چیست؟
بینام;47215 نوشت:
من قبلاً هم شما را دعوت به پیروی از قرآن برای رسیدن به امام کرده ام. ولی مادامی که شما این مسئله را تکذیب کنید، امکان ندارد هدایت شوید. بارها پرسیده ام از کجا صد در صد مطمئنید که حق کاملاً با شماست؟ و اگر صد در صد مطمئن نیستید، پس به چه حق در ملاء عام به ترویج گمانهای خودتان می پردازید؟ مگر نه اینکه قرآن برپا ساختن اعتقادات بر اساس گمان را ممنوع کرده است؟

به خدا من ماه ها است که در مورد امامت در قرآن تحقیق می کنم اما چرا نمی دانم این چیزی که شما می گویید هیچ اشاره ای به آن نشده است.
بینام;47215 نوشت:
قرآن ظاهری دارد و باطنهایی. اگر دقت کنید می بینید که در همه نقاط دنیا، ما رفتارهای بنی اسرائیلی را می بینیم. قرآن برای پند گرفتن است. اصلاً شما بگویید ببینم، قبول دارید که قرآن هم ظاهر دارد و هم باطن؟؟؟

برای پاسخ دادن این را ضروری دیدم که منظور شما را به طور کامل از باطن بدانم. آیا شما معتقدید ما باطن قران را می فهمیم یا فقط ائمه آن را می فهمند؟
تسنیم;47236 نوشت:
برادر عقیل، در علم منطق یک نوع استدلال داریم به نام «جدل» که در آن از باورهای طرف مناظره بر علیه خودش استفاده می کنند تا او را محکوم کنند. حضرت علی ع نیز در این نامه خطاب به معاویه (خالُ أهل السنة!!!) می گویند مهاجرین و انصار دربارۀ خلافت من مشورت کرند و مردم با همان شرایطی که با خلفای سابق بیعت کردند با من هم بیعت کردند. پس چرا بیعت می شکنی و جنگ افروزی می کنی و به دنبال ریختن خون مؤمنین هستی؟ و این ربطی ندارد که حضرت علی ع مسألۀ «شورا» را پذیرفته باشد.

خیلی خوب حضرت علی می بایست برای این جدلشان نشانه ای می دادند مثلا می گفتند بنا به عقیده ی خود معاویه یا چیز هایی دیگر اما چنین چیزی در نامه مشاهده نمی شود.
erfan_alavi;47242 نوشت:
بنده جواب شما را از تاپیکی که قبلا در رابطه با همین موضوع (امامت) باز شده بود ؛را می اورم.. خوب دقت نمایید جناب عقیل : یوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِی كِتَابَهُ بِیمِینِهِ فَأُولَئِكَ یقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا یظْلَمُونَ فَتِیلًا (به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می‌خوانیم! کسانی که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادی و سرور) می‌خوانند؛ و بقدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمی‌شود! همانطور که مشاهده می کنید ؛امام مورد نظر را مطلق بیان نموده است یعنی قیدی در جمله نیست تا امام را به ان تقیید کرده باشد؛نتیجتا امام مورد نظر در ایه فوق ؛هم مربوط به مقتدای کفار است و هم مقتدای بر حق...از طرفی امام مورد نظر را نیز مقید به گروه خاصی نکرده است ؛نتیجتا هر گروهی از مردم چه با مقتدای ضلالت چه با مقتدای حق به این ایه تعلق می گیرد...از طرفی زمان نیز در این ایه مطلق است نتیجتا از اولین تا اخرین فرد تا روز قیامت را در بر می گیرد ؛نتیجتا زمین تا انسان دارد از امام خالی نیست... نتیجتا الان نیز باید امام بر حق و امام مضل بر حسب شرایط قبلی وجود داشته باشد ؛نتیجتا امام بر حق که به امر الهی هدایت می کند و امور ملکوتی را نیز به دست دارد در این ایه مصداق پیدا می کند؛پس هم اکنون نیز امام بر حق باید وجود داشته باشد ؛وگرنه از کلام حضرت حق نفی غرض بر می خیزد... نقل: خداوند تورات را امام مومنان به موسی علیه السلام می داند. پس قرآن بهترین امام برای مسلمانان است دوست عزیز این ایات نیز مشکلی از شما باز نخواهد کرد؛چون امام مورد نظر با سیاق ایه مغایر است چون ایه مذکور شامل همه اشخاص می باشد؛یعنی هیچ طایفه و گروهی از انسانها نیست که امامی نداشته باشد ؛و ایاتی که شما اوردید ؛ظاهرا جامع این مطلبی که گفته شد را نمی رساند.. به این ایه توجه نمایید: شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا، والذى او حينا اليك ، و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى . (شورى : 13). این یعنی اولین شریعت مربوط به حضرت نوح سلام الله علیه بوده است ؛نتیجتا افراد قبل از ایشان دارای شریعتی نبوده اند؛واین باجمله حضرت عالی ناسازگار می باشد ؛چون قبل از نوح کتابی تشریع نشده بوده است تا حکم امام را مطلقا برای همه اشخاص داشته باشد ؛نتیجتا می بایست که افراد قبل از حضرت نوح بی امام باشند ؛که ایه مذکور خلاف انرا ذکر می کند... از طرفی کتاب نیز بدون ارجاع به پیغمبر خود امامی مستقل نمی باشد...

شما فقط خواسته اید صفحه را سیاه کنید وگرنه هیچ جوابی درون این مطلب شما وجود ندارد.
آیا اشکال دارد که من در قیامت قرآن و سنت را امام خود معرفی کنم؟

erfan_alavi;47242 نوشت:
دوست عزیز قران ؛برای پند و اگاهی افراد از موارد مختلف مثالهایی رامی زند ؛البته برای عبرت گیرندگان ؛و این ایه خود بهترین دلیل می باشد به اینکه تنها با بردن نام اشخاص مشکلات واختلافات حل نخواهد گشت... البته در قران هیچ گاه اصل بر این نیست که برای معرف از نام استفاده نماید ؛گاهی از وصف و گاهی از اعداد نیز استفاده می کند که قبلا موارد ان از ایات اورده شد؛وادرس انرا نیز در اختیار حضرت عالی گذاشتیم ولی شما اصلا انرا ندیدین...

خیلی خوب شما همین اشاره با عدد و ... را به امامت ائمه بیار ما قبول می کنیم.
erfan_alavi;47242 نوشت:
در پایان اگر می خواهید با جمله های بی ربط و نصفه و پاسخهای انشایی و نه خبری ؛جواب پاسخهای ما را بدهید ؛بحث را ختم می کنیم..

الحمد لله من هم راضی ام خواننده خودش بیاید بخواند و قضاوت کند.

بسم الله الرحمن الرحیم

المستغاث بک یا صاحب الزمان


سلام بر همه دوستان علی الخصوص عقیل گرامی ،

از همه دوستان خواهش میکنم به اندازه چند پُست کوتاه مباحث رو متوقف کنید ، بنده یه صحبتی دارم عنوان کنم ، بعدش دوباره به ادامه مطالبتون بپردازید !

یه چند روزی بود که بنده نتونستم به سایت سری بزنم ، البته هر روز ، برای دقایقی اینکار رو میکردم ، اما فقط برای چند دقیقه ، و علتش هم این بود که به دنبال کشف صحت و سقم احادیثی بودم که دوست عزیز عقیل گذاشته بودند ، و صد البته به نتایج جالبی هم رسیدم ،

اما قبل از اینکه بخوام نتایجم رو مورد بررسی قرار بدم یه سوال دارم !

روی سخنم با دوست گرامی عقیل و بقیه دوستان اهل سنت است !

ما صحبت را بر سر شأن نزول آیه 55 سوره مائده آغاز کردیم ،( تنها شأن نزول ) و یه سری رفرنس هم دادیم ، بعدش آقای عقیل با اتکاء به منابع خویش تمامی رفرنس های ما رو رد کردن !

حالا صحبت اینجاست ،

اگر ما واقعاً به شما ثابت کنیم که نرم افزارهایتان ( که برگرفته از کتب شماست ) به صورت دقیق و حساب شده ای ویرایش شده ، شما حرف ما رو قبول میکنید ؟

آیا اگه واقعاً دستبرد در منابعی که به آن استناد میکنید بر شما ثابت بشه ، شیعه میشوید ؟؟؟؟

شاید ، شما بگید ، سوال درستی نیست ! ولی من میگم هست ! چرا که شما دوستان برای پذیرش و درک حقیقت همین قرآن که تا این حد آنرا هادی و راهگشا میدانید ، به حدیث مراجعه میکنید ( اگه غیر اینه بفرمایید ) و حالا اگه کسی همین حدیث یا احادیث رو طوری ویرایش کنه که نشه از اونها حق رو فهمید ، آیا نمی شه از عملش تعبیر به خیانت کرد ؟
آیا نمی شه دلایل این خیانت رو فهمید ؟
آیا کتمان حق از گناهان بزرگ در پیشگاه خداوند نیست ؟
و . . .

حالا دوباره سوالم رو تکرار میکنم ،

اگه واقعاً بهتون ثابت بشه ، که هم مسلکانتان در احادیث دست برده اند ، شیعه میشوید یا خیر ؟؟؟؟؟

لطفاً پاسختان صریح باشد ، البته اگه مطلبی هم در این زمینه دارید بنده میشنوم ! با تشکر


یا علی:Gol: مهر تو ایمان من است:Gol:

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
خیلی خوب ثابت کنید من که برای شما دلیل آوردم که خلفای راشدین با نظر و رای مهاجرین و انصاری که خداوند در قرآن از آنها اعلام رضایت می کند انتخاب شده است اما شما گفتید من به این کار ندارم

بنده عرض کردم ثابت کنید اولوالامری که در قرآن آمده منصوص من الناس است. لابد چون مردم خلیفه رو خودشون انتخاب کردند، پس اولوالامری که در قرآن آمده منصوص من الناس است!!! وارونه استدلال می کنید؟

نقل قول:
به نظر من تاپیک خیلی دارد گسترده می شود و از هر چیزی در آن بحث می شود.
پس من پیشنهاد می کنم موضوعات دیگر را کنار بگذاریم و فقط در مورد امامت ائمه بحث کنیم.

زرنگید؟ نخیر، بنده قصدی جز اثبات اینکه اولوالامری که در قرآن به آن اشاره شده منصوص من الله و معصوم است ندارم. کاری به شخص ائمه (ع) ندارم. همینکه ثابت شود پس از پیامبر (ص) قرار بوده اولوالامری معصوم (ع) وجود داشته باشد، خودش کافی است.

نقل قول:
و جناب بینام شما هم در مورد توسل در تاپیکی دیگر بحث را شروع کن.

بحث ما راجع به توسل نبود. بنده سؤالی بسیار روشن پرسیدم: چرا خداوند برای پیروان دیگر ادیان و فرقه ها معجزه می کند؟

شما همان جوابی را که می خواهید در تاپیک دیگر بدهید، همین جا بدهید.

نقل قول:
پس من منتظر تاپیک های جدید می مانم و وقتی هم تاپیک جدید زدید من را از طریق پیام خصوصی با خبر کنید.

بنده منتظر پاسخ شما به سؤالم در همین تاپیک هستم.

نقل قول:
بالاخره ما از کجا بفهمیم قرآن به امامت ائمه اثنی عشر هدایت می کند. این که نشد جواب.

خود ائمه (ع) راهش را یاد داده اند. از قرآن پیروی کنید، به امام شناسی می رسید. آن وقت، از روی روایات آن بزرگواران، به امامت بر حق ایشان پی خواهید برد.

نقل قول:
بینام گرامی همان طور که از روی ترجمه ی استاد خرمدل معلوم است اولی الامر می تواند هر حاکم و صاحب امری باشد و خلفای راشدین هم اولی الامر هستند اما این به معنای این نیست که این آیه در شان آنهاست بلکه محمد رضا شاه هم صاحب امر بود ولی یک ولی امر ظالم بود.

این جواب سؤال بنده نشد. تا حالا هزار بار گفتم آیات قرآن به شأن نزولشان محدود نمی شوند. قرآن باطنهای متعدد دارد. بالاخره اهل سنت اولوالامر اشاره شده در این آیه را به عنوان خلفای انتخاب شده توسط مردم تفسیر می کنند یا نه؟ جوابش یک کلمه است: آره یا نه؟

نقل قول:
بنده هم در بالا پاسخ دادم.

بنده هم نفهمیدم. بگذارید به حساب خریت من. یک کلمه: آره یا نه. بی توضیح و تفسیر.

نقل قول:
پس چرا خداوند صراحتا امامت ابراهیم را در قرآن می آورد اما امامان شما را هیچ اشاره ای نمی کند.

اولاً کی گفته که هیچ اشاره ای نمی کند. یکی از دوستان به مطلب جالبی اشاره کردند:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=7391

دوماً بنده پاسخ شما را دادم. امام شناسی، باطن قرآن است، و طبق فرموده خود ائمه (ع)، قرار است کسانی که حقیقتاً از قرآن پیروی می کنند به آن برسند.

نقل قول:
شما و همسایه تان چرا اختلاف کردید به خاطر این که شما اولی الامر اطاعت کرده اید حالا شما باید به قرآن وسنت رجوع کنید که حرف کدام ولی امر درست است متاسفانه در این جا شیعیان می گویند باید ببینیم ائمه چه می گویند در حالی که این حرف مخالف صریح قرآن است چون اگر سخن ائمه همیشه موافق خدا و رسول می بود باید خدا رجوع به آن ها را هم ذکر می کرد.


خیر. خود ائمه (ع) فرمودند اگر چیزی از ما به شما رسید که با قرآن تناقض داشت، از ما نیست. پس دلیل نزاع می تواند اختلاف در روایت باشد، نه اختلاف در حکم اصلی.

نقل قول:
خیلی خوب همون هر موضوع شما را بنده گفتم حکم آنها منظور من همان هر مضوع شماست پس حالا که فهمیدی منظورم از حکم چی بوده جواب بده.

جواب شما به نوعی در پاراگراف قبلی داده شده است. با این حال... شما گفتید:

نقل قول:
تو را به خدا این متن تان را یه بار دیگر بخوانید ببینید با عقل جور درمی آید
خداوند خطاب به مومنین می فرماید که از خدا و رسولش و اولی الامر از خودتان اطاعت کنید و اگر در چیزی نزاع داشتید آن را به خدا و رسول بازگردانید.
خیلی خوب در این جا نزاع مومنین با حکم کیست با خدا و رسول که نیست چون اگر نزاع با حکم خدا و رسول می بود دوباره نمی فرمود به آنها رجوع کنید.
پس نزاع با حکم ولی امر است که چون معصوم نیست ممکن است حکم اشتباهی صادر کند

همانطور که گفتم از این قسمت آیه چنین چیزی استنباط نمی شود. دو نفر می توانند بر سر روایات مختلف از حکمی نزاع کنند. پس عصمت اولوالامر زیر سؤال نمی رود. مخصوصاً که بنده با استناداتی عصمت اولوالامر را نشان داده ام.

نقل قول:

من منظور شما را برگشتن ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا به کل آیه نمی فهمم؟ معلومه که یک آیه همیشه به هم ربط دارد و نمی دانم شما چه چیز را با این می خواهید اثبات کنید.

منظورم این بود که فرجام نیک، فقط به رجوع به خدا و رسول باز نمی گردد، بلکه به اطاعت از اولوالامر هم مربوط می شود. البته مطلب قرمز رنگی که شما به آن اشاره کردید به مراتب بیشتر به کار بنده می آید!

نقل قول:
من به همه ی مطالب پاسخ می دهم مگر این که مطلبی تکراری و پاسخ داده شده باشد.

عجب! می شود بفرمایید شما قبلاً کی به این سؤال بنده پاسخ داده بودید که تکراری شده بود؟

من از شما می پرسم، آن عده کمی که حتی بدون فضل و رحمت خداوند از شیطان پیروی نمی کنند چه کسانی هستند؟ آیا معصوم نیستند؟ چرا این مطلب درست در این آیه آمده که دستور رجوع به اولوالامر داده شده است؟

نقل قول:
متاسفانه شما در تفسیر به رای که بعضی ها من را به آن متهم می کنند دستی دارید.

بنده دارم در آیات تدبر می کنم، اگر این عمل حرام است، بنده هیچ اهمیتی نمی دهم. خود خداوند در قرآن فرموده در آیات قرآن بیاندیشید. اگر تفسیر بنده خلاف واقع باشد، خیلی زود معلوم می شود. چون تفسیر غلط با آیات قرآن تناقض دارد.

ادامه در پست بعدی....

نقل قول:
منظور از این عده صحابه ای هستد که خبر دروغ را شایع نکردند

یعنی صحابه ای که خبر دروغ را شایع نکردند، بدون فضل و رحمت خداوند از پیروی از شیطان مبرا بودند؟؟؟ ببخشید جلوی خودم را نمی توانم بگیرم... :ghash:

نقل قول:

و این هیچ ربطی به ائمه ای که به جز حضرت علی و حسنین در آن زمان به دنیا نیامده بودند ندارد

شما بر اساس چه علمی صد در صد به این موضوع اطمینان دارید؟ قبلاً هم گفتم، قرآن مال تمام زمانهاست، و در طول تاریخ تفاسیر متعددی از آن روی می دهند. چرا که علم همه چیز در قرآن آمده است.

نقل قول:
همان طور که قرآن این را سفارش کرده این را هم گفته که به چیزی که هیچ دلیلی جز پیروی از آبا و اجدادتان درباره ی آن ندارید پیروی مکنید.

خود ائمه (ع) هم دستور به پیروی کورکورانه ندادند. ایشان فرمودند قرآن به امامتان راهنمایی می کند. پس انکار بی مورد شما، و اطمینان بی پایه و اساس شما به صحت عقایدتان، جلوی رسیدن به این هدف را می گیرد. چرا که این انکار بی مورد خلاف دستور قرآن است، پس شما در حال پیروی از قرآن نیستید که به امامتان برسید.

نقل قول:
یک بار دیگر سوال بی پاسخم را تکرار می کنم دلیل شما برای اعتقاد داشتن به امامت ائمه ی شیعه چیست؟

از قرآن پیروی کردم، خداوند به من قدرت فهم معنی برخی از روایات معصومین (ع) را عطا کرد. همین معرفت کافی بود تا به جایگاه و حقانیت آن بزرگواران پی ببرم.

شما از کجا مطمئنید که خداوند وجود دارد، حضرت محمد (ص) رسول اوست، و قرآن کلام خداست؟ بنده هم از همان طریق می دانم که ائمه (ع) امامان بر حق و پیشوایان دین و والیان امر (نه یک امر ساده، بلکه همان امری که روح از آن است، امر به معنای عالم امر) می باشند.

نقل قول:
به خدا من ماه ها است که در مورد امامت در قرآن تحقیق می کنم اما چرا نمی دانم این چیزی که شما می گویید هیچ اشاره ای به آن نشده است.

اگر منظورتان از این چیزی که من می گویم، برپایی اعتقادات بر پایه گمان است، که این لینکش:

http://www.hawzah.net/Hawzah/Articles/Articles.aspx?LanguageID=1&id=3526&SubjectID=74644

اگر منظورتان رسیدن به امام از طریق قرآن است، بنده عرض کردم فرموده ائمه (ع) است، نه آیه قرآن. البته خودتان اشاره کردید که:

نقل قول:
چه امامی بهتر از قرآن . آیا قرآن نمی تواند امام خوبی باشد
َمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إَمَامًا
خداوند تورات را امام مومنان به موسی علیه السلام می داند.
پس قرآن بهترین امام برای مسلمانان است.

پس رابطه تنگاتنگ امام و قرآن را قبول دارید.

نقل قول:
برای پاسخ دادن این را ضروری دیدم که منظور شما را به طور کامل از باطن بدانم. آیا شما معتقدید ما باطن قران را می فهمیم یا فقط ائمه آن را می فهمند؟

قرآن باطنهای متعدد دارد، چرا که علم همه چیز در آن آمده، و این کاملاً مشخص است که این مطلب در ظاهر آن (و شأن نزول آیات!) قرار ندارد. همچنین معتقدم که ما هم می توانیم باطنهای قرآن را درک کنیم، ولی در حد خودمان. در روایات آمده که ائمه (ع) تنها کسانی هستند که همه قرآن را درک می کنند:

1- مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ عَنْ جَابِرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ مَا ادّعَى أَحَدٌ مِنَ النّاسِ أَنّهُ جَمَعَ الْقُرْآنَ كُلّهُ كَمَا أُنْزِلَ إِلّا كَذّابٌ وَ مَا جَمَعَهُ وَ حَفِظَهُ كَمَا نَزّلَهُ اللّهُ تَعَالَى إِلّا عَلِيّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع وَ الْأَئِمّةُ مِنْ بَعْدِهِ ع
اصول‏كافى جلد : 1 صفحه: 332 رواية: 1

امام باقر عليه‏السلام فرمود: جز دروغگو هيچكس از مردم ادعا نكند كه تمام قرآن را چنانكه نازل شده، جمع كرده است، و كسى جز على بن ابيطالب و امامان پس از وى عليهم‏السلام آنرا چنانكه خدايتعالى فرستاده، جمع و نگهدارى نكرده‏اند.

2- مُحَمّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنِ الْمُنَخّلِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنّهُ قَالَ مَا يَسْتَطِيعُ أَحَدٌ أَنْ يَدّعِيَ أَنّ عِنْدَهُ جَمِيعَ الْقُرْآنِ كُلّهِ ظَاهِرِهِ وَ بَاطِنِهِ غَيْرُ الْأَوْصِيَاءِ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 332 رواية: 2

و فرمود: جز او صياء پيغمبر كسى را نرسد كه ادعا كند ظاهر و باطن تمام قرآن نزد اوست.

منتظر پاسخ شما هستم.

با تشکر
یا حق

با سلام خدمت دوست عزیز، جناب حمید :Gol:

نقل قول:
از همه دوستان خواهش میکنم به اندازه چند پُست کوتاه مباحث رو متوقف کنید ، بنده یه صحبتی دارم عنوان کنم ، بعدش دوباره به ادامه مطالبتون بپردازید !

شرمنده، متوجه پست شما نشدم... :Ghamgin: برادران اهل سنت، فرض کنید بنده هیچ پستی نزده ام. ابتدا پاسخ دوستمان را بدهید، بعداً به پست بنده بپردازید.

با تشکر فراوان
یا حق

Baluch boy;47320 نوشت:
این سخنان حضرت علی (رض) دلیلی برای امور ذیل می‌باشند: 1 ـ امام را مهاجرین و انصار انتخاب می‌کنند پس انتخاب امام هیچ ربطی با اصل امامت که شما می‌گویید ندارد!

آقای بلوچ بوی، گویا شما پست های گذشته را اصلا نمی خوانید. اگر در پی سخن حق هستید بنده دربارۀ نامۀ ششم نهج البلاغه پاسخی محکم به آقای عقیل دادم که بیزحمت مراجعه کرده و مطالعه بفرمایید. در تاپیک : [=Calibri]http://www.askdin.com/showthread.php?p=47237#post47237

عقیل;47355 نوشت:
خیلی خوب حضرت علی می بایست برای این جدلشان نشانه ای می دادند مثلا می گفتند بنا به عقیده ی خود معاویه یا چیز هایی دیگر اما چنین چیزی در نامه مشاهده نمی شود.

اولا شما کل نهج البلاغه را در نظر بگیرید مثلا خطبۀ 3 (خطبۀ شقشقیه) را مطالعه کنیدتا بفهمید که نامه به معاویه یک استدلال جدلی است. ثانیا شنونده باید عاقل باشد.

baluch boy;47299 نوشت:
تکلیف انسانها روشن است قرآن کریم و پیروی از سنت پاک پیامبر

اولا چطور در ادیان گذشته که کتاب تورات و انجیل هم وجود داشت پیامبران غیر صاحب شریعت برای صیانت از این وحی الهی مبعوث می شدند. آیا فقط وجود تورات و انجیل در میان مردم کافی برای هدایت آنان نبود؟ چرا خداوند پیامبران غیر صاحب شریعت را مبعوث کرد؟
با این بیان روشن می شود که پس از هر پیامبری اگرچه آخرین پیامبر باشد وجود شخصی معصوم که آگاهی و اشراف کامل به وحی الهی داشته باشد برای حفظ و صیانت وحی الهی از هرگونه بدعت، انحراف و خرافات نیاز است.
و خداوند این مهم را در پیامبران پیشین به وسیلۀ انبیاء غیر صاحب شریعت و پس از پیامبر خاتم به وسیلۀ امامان معصوم یکی پس از دیگری محقق ساخته است.
و اما در مورد سنت پیامبر
گفتید هدایت انسانها با پیروی از قرآن و سنت پیامبر محقق می شود. آیا سیرۀ عملی پیامبر در تبیین برخی آیات را قبول دارید؟ آیا قبول دارید که ایشان این مهم را در زمان حیات خود انجام می دادند؟ (و قول و فعل و تقریر ایشان را «سنت» می گویند)
و شما که مدعی پیروی از سنت رسول الله را دارید چرا به سنت ایشان وقعی نمی نهید؟ سنت ایشان حدیث غدیر است (که دوازده هزار نفر این حدیث را نقل کردند) حدیث سفینه است حدیث منزلت است جریان مباهله است که بعد از نزول آیه (از بین رجال) فقط علی ع را همراه خود بردند. چرا به سنت ایشان عمل نمی کنید. «یا أیها الذین آمنوا لِمَ تقولونَ ما لا تفعلون»

baluch boy;47324 نوشت:
دوست دیگر در مورد قیاس عقلی و قیاس فقه پرداخت و موضوع اصلی هممچنان بی پاسخ ماند!!!

دربارۀ قیاس عقلی و قیاس در فقه باید بگویم این یک اختلاف مبنایی میان اهل سنت و شیعه است زیرا شیعیان علی رغم اهل سنت قیاس و استحسان را از ادلۀ فقهی نمی دانند. و قائل به بطلان قیاس و استحسان در استنباط احکام هستند. و تفصیل آن در اینجا نمی گنجد. شما می توانید به کتب اصولی مراجعه کنید.

baluch boy;47317 نوشت:
بعد از اطاعت از خدا اطاعت از پیامبر ذکر شده و یکی از شرایط ورود به بهشت است چون که پیامبر پیام و وحی الهی را می‌رساند و اطاعت از پیامبر اطاعت از خداست و بعد از پیامبر هیچ کس در مقام رساندن وحی الهی قرار ندارد از این‌رو خداوند رستگاری و ورود به بهشت را منوط به اطاعت از پیامبر و التزام به فرمان پیامبر نه فرمان دیگران قرار داده است

جناب بلوچ بوی این موضوع به 22 صفحه رسیده چنانچه به صفحات و پستهای ابتدایی سری بزنید آیات و روایات بررسی شده است اگر بدون تعصب سراغ آنها بروید کاملا خواهید یافت

ثانیا شما که خلافت را بشری میدانید و قائلید باید اطاعت از خدا و رسول داشت و عقیده تان را مطابق وحی و سنت نبوی میدانید حداقل با یک آیه و روایت تطابق عقیده تان را با قران و سنت ثابت کنید سراپا گوشیم

و امرهم شوری بینهم؛شوری،38
جناب بلوچ بوی

اشاره به آیه فوق کردیدالبته ما در باره این آیه آنگونه که شما برداشت میکنید قائل نیستیم

در هر حال اگر شما به این آیه معتقدید چرا ابوبکر به تنهایی و بدون مشورت ،عمر را انتخاب کرد ؟



شما به این سوال پاسخ بگویید تا بعد

عقیل;47355 نوشت:
بنده هم در بالا پاسخ دادم.

شما فقط خواسته اید صفحه را سیاه کنید وگرنه هیچ جوابی درون این مطلب شما وجود ندارد.

آیا اشکال دارد که من در قیامت قرآن و سنت را امام خود معرفی کنم؟

..با سلام..

جناب عقیل ..

ببینم دوست عزیز ایا اصلا مطالب را متوجه می شوید!!

مقدمتا شروع به تکررات قبلی می کنیم البته پله به پله تا شما به درک مطالب فائق ایید...

خداوند می فرماید:

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَینَا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِینَ ..
وجعلناهم ائمة يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات‏.

وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآیاتِنَا یوقِنُونَ..

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَیوْمَ الْقِیامَةِ لَا ینْصَرُونَ...

فقاتلوا ائمة الكفر...

ابتدا معنی امامت و انواع انرا دوباره ذکر می کنیم:

erfan_alavi;43762 نوشت:

امامت به معنای مقتدا و پیشوا می باشد ؛و مقتدا کسی است ؛که خود پیشتر و جلوتر از دیگران به چونین امری نائل شده باشد؛تا دیگران را در ان امور مقتدایی و پیشوایی کند؛نتیجتا چه ائمه کفر و چه ائمه حق مبتدا در امر هدایت هستند ؛نتیجتا امام قبل از همه متبلس به امر هدایت است؛حال این هدایت می خواهد به کفر و ضلالت باشد ؛چه به حق و امر خدا..و منشا هدایت دیگران از امام می رسد..

البته مقتدای کفر را خداوند در ابتدا بدون اینکه خود مقتدا بخواهد ؛به چونین امری نائل نکرد ؛حال چرا خداوند ايشان را پيشواى كفر كرد؟ و آيا اين كار به عدالت خدا برخوردى ندارد؟ در پاسخ مى گوييم : وقتى برخورد دارد كه اين اضلال خدا ابتدايى باشد، يعنى خود آنان قبلا كارى نكرده باشند كه مستوجب اين اضلال باشند، و اما اگر اين اضلال به عنوان مجازات كفر و جحودى باشد كه آنان قبل از ديگران مرتكب شدند، به عدالت خدا برخورد ندارد....

خلاصه بحث تا اینجا اینطور شد که خداوند برای اهل ضلال امام مضل قرار داده است وبرای اهل حق امامی که به امر خداوند هدایت می کند...

جناب عقیل تا اینجا مطلب اینطور شد که امام و پیشوا یا برحق است یا باطل...

شما همین قدر که مطالب را متوجه بشوید برای ما کافیست؛...

حال می رویم سراغ مرحله بعد:

erfan_alavi;43762 نوشت:

حال می اییم سر اصل مطلب ؛ابتدا به این ایات توجه کنید:


وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَینَا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِینَ ..
وجعلناهم ائمة يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات‏.

وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآیاتِنَا یوقِنُونَ..

همانطور که می بینید خداوند اصل امامت بر حق را ؛با یک قید اورده است ؛وان هدایت می باشد ؛ولی هدایتی که به امر او یعنی خداوند باشد ؛به عبارتی امام حق مردم را به امر او هدایت می کنند ؛پس باید دید این امری که متعلق او یعنی خدا قرار گرفته چه می باشد ؛..

حال می خواهیم ببینیم این امر خداوند کدام است اینرا ایات زیر بیان می کنند:

erfan_alavi;43762 نوشت:

إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیئًا أَنْ یقُولَ لَهُ كُنْ فَیكُونُ..

فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَیءٍ وَإِلَیهِ تُرْجَعُونَ

پس منزه است خداوندی که مالکیت و حاکمیت همه چیز در دست اوست؛ و شما را به سوی او بازمی‌گردانند!

از این ایه به خوبی مشخص می گردد که امر خداوند ؛ویا به عبارتی هر جا امر متعلق به خداوند باشد ؛منظور ملکوت اوست ؛یعنی امر خدا همان تکوین اوست ؛نه امر تشریعی و حکم شرعی...

این ایه نیز این مطلب را تایید می کند:
الا له الخلق و الامر تبارك الله رب العالمين‏..

نتیجتا جایی که امر را خداوند به خود نسبت داده باشد ؛همان ملکوت و دار تکوین اوست...

از طرفی خداوند همین ملکوت را به یقین نسبت داده است ؛به عبارتی کسی دارای یقین است که به ملکوت دسترسی داشته باشد حال چرا ؛به این ایه توجه نمایید:

وَكَذَلِكَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیكُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ
و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم؛ (تا به آن استدلال کند،) و اهل یقین گردد.

خوب تا اینجا مشخص شد که جایی که امر به خداوند تعلق بگیرید یا به خودش نسبت داده شود منظور دار ملکوت وتکوین است ؛وکسی که به یقینرسیده باشد ؛به چونین امری نایل می اید....

erfan_alavi;43762 نوشت:


بر اساس مطالب بالا می اییم سراغ ایات قبل:

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَینَا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِینَ ..
وجعلناهم ائمة يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات‏.

وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآیاتِنَا یوقِنُونَ

..

همانطور که می بینید خداوند امام حق را امامی می داند که هدایت به امر او کند وهمچونین اهل یقین باشد ،یعنی به ملکوت افراد و اعمال انها دسترسی داشته باشد؛...
از نکته بالا یک مطلب به دست می اید ؛و ان اینکه دار تکوین خطا پذیر نیست؛چون با یقین قابل جمع نیست ؛نتیجتا امام باید به یقین برسد تا بتواند هدایت کند؛که این هدایت تعلق به امر و ملکوت خداوند قرار گرفته است..یک نکته دیگر نیز می باشد وان فعل خیرات است(از طرفی فعل به خارج بر می گردد) ؛واین امکان ندارد مگر اینکه افعال و اعمال انها به دور از خطا باشد و همیشه در مسیر حق قرار داشته باشد ؛چون وحی خیرات چونین چیزی را ضروری می کند واین نیز همان دارد تکوین است ...

واخرین مطلب نیز همان است که قبلا گفته شد؛شما به لفظ کانوا در ایه توجه نمایید ؛این یعنی تقدم ایشان در چونین امری ؛یعنی ایشان قبل از همه به این امر دست یازیده اند..
پس تا اینجا تعلقات یک امام حق مشخص شد و احکامی که او را در این امر پابرجا نگه می دارد...

البته بنده نمی خواستم این مطالب را دوباره تکرار کنم ولی چون دیدم حضرت عالی اصلا از ایه :

یوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِی كِتَابَهُ بِیمِینِهِ فَأُولَئِكَ یقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا یظْلَمُونَ فَتِیلًا
(به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می‌خوانیم! کسانی که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادی و سرور) می‌خوانند؛ و بقدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمی‌شود!

بر حسب توضیحات قبلی چیزی تفهم نکردید مجبور شدم انها را پیش روی شما قرار دهم تا مثل همیشه ؛نخواهید که نخوانید بلکه مجبور به خواندن باشید....و عدم تفهیم را صفحه سیاه کردن قلمداد نفرمایید...

این مقدمات را مبذول فرمایید برای اثبات اینکه در هر برهه ای باید امامی باشد ؛فقط می ماند اینکه در این برهه چه کسی دارای این ویژگیها برای انتصاب امام می باشد...

در صفحه بعد توضیحات قبلی را می اوریم با رد کلام حضرت عالی در مورد اینکه امام خود را قران بخوانید...

امیدوارم با درک مطالب بالا به درک موارد پست بعد نائل ایید...:Gig:

--------------


با سلام..

بعد از اینکه مطالب بالا را تفهم نمودید حالا می توانید این مطلب را تعمق نموده ؛و اصل عدم توجه به مطالب را سیاه کردن صفحه قلمداد نفرمایید:

erfan_alavi;43762 نوشت:

erfan_alavi;43762 نوشت:
[=tahoma]یوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِی كِتَابَهُ بِیمِینِهِ فَأُولَئِكَ یقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا یظْلَمُونَ فَتِیلًا

[=&quot](به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می‌خوانیم! کسانی که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادی و سرور) می‌خوانند؛ و بقدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمی‌شود! [/]
[/]

همانطور که مشاهده می کنید ؛امام مورد نظر را مطلق بیان نموده است یعنی قیدی در جمله نیست تا امام را به ان تقیید کرده باشد؛نتیجتا امام مورد نظر در ایه فوق ؛هم مربوط به مقتدای کفار است و هم مقتدای بر حق...از طرفی امام مورد نظر را نیز مقید به گروه خاصی نکرده است ؛نتیجتا هر گروهی از مردم چه با مقتدای ضلالت چه با مقتدای حق به این ایه تعلق می گیرد...از طرفی زمان نیز در این ایه مطلق است نتیجتا از اولین تا اخرین فرد تا روز قیامت را در بر می گیرد ؛نتیجتا زمین تا انسان دارد از امام خالی نیست...
نتیجتا الان نیز باید امام بر حق و امام مضل بر حسب شرایط قبلی وجود داشته باشد ؛البته امام بر حق که به امر الهی هدایت می کند و امور ملکوتی را نیز به دست دارد در این ایه مصداق پیدا می کند؛پس هم اکنون نیز امام بر حق باید وجود داشته باشد ؛وگرنه از کلام حضرت حق نفی غرض بر می خیزد...

بعد از این مطالب به رد شبهه حضرت عالی و دیگر موارد ان می پردازیم ؛البته این موارد قبلا گفته شده است ولی چون می دانم حضرت عالی به دلیل خشمی که مطالب دارید به محل اصلی ان رجوع نمی کنید مجبور شدم انها را دوباره ذکر نمایم...

با این حساب سخن جناب عالی مبنی بر اینکه:

آیا اشکال دارد که من در قیامت قرآن و سنت را امام خود معرفی کنم؟

سخنی اشتباه و غلط می باشد ؛دال بر اینکه:

خداوند می فرماید:

شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا، والذى او حينا اليك ، و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى . (شورى : 13).

این یعنی اولین شریعت مربوط به حضرت نوح سلام الله علیه بوده است ؛نتیجتا افراد قبل از ایشان دارای شریعتی نبوده اند؛واین باجمله حضرت عالی ناسازگار می باشد ؛چون قبل از نوح کتابی تشریع نشده بوده است تا حکم امام را مطلقا برای همه اشخاص داشته باشد ؛

نتیجتا می بایست که افراد قبل از حضرت نوح بی امام باشند ؛که ایه ...یوم ندعوا... خلاف انرا ذکر می کند...

از طرفی کتاب نیز بدون ارجاع به پیغمبر خود امامی مستقل نمی باشد...

پس کتاب و قران نمی تواند امام شما باشد ؛چون قبل از شریعت نوح مردم بی امام می مانند..در حالی که جمله مورد نظر مطلق است وخارج از هر قید زمانی و مکانی ...

از طرفی بر طبق ایه

براى هر طائفه اى از مردم امامى است غير از امام طائفه ديگر - چون امام را به جمعيت ها نسبت داده و فرمود امامهم ...نتیجتا قران وتورات وغیرهم در این ایه مصداق امام را ندارند..

یاحق


نقل قول:
برادران اهل سنت، فرض کنید بنده هیچ پستی نزده ام. ابتدا پاسخ دوستمان را بدهید، بعداً به پست بنده بپردازید.


حرفم را پس می گیرم. همه پست زدند! به پست بنده هم بپردازید.

یا حق

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام


از دوستان عزیز واقعاً ممنونم که از زدن پُست خودداری کردند !!!!! :Gig:

فکر نکنم ، چیزی که از شما دوستان خواستم زیاد سخت بوده باشه ، خواستم به اندازه یکی دو پست صحبت ها رو متوقف کنید و بعدش دوباره به بحثتون ادامه بدید !

واقعاً لطفتون جای تقدیر و تشکر داره !!!!! :Kaf:

جناب عقیل شما میتوانید در همین تایپیک به ادامه بحثتون با دوستان ادامه بدید ، ولی اگه واقعاً خواستید بفهمید که نرم افزارهاتون چقدر مطابق با واقعیت کتابها و منابع اهل سنت تنظیم شده ، بفرمایید تک تک شأن نزول ها رو براتون مینویسم ! ( تو یه تایپیک دیگه )

امیدوارم حداقل این قضیه براتون مهم باشه که به چه چیزی استناد میکنید ! :reading:


راستی از شما دوستان هم معذرت میخوام که با گذاشتن دو تا پست فرعی کلامتون رو قطع کردم ، بفرمایید به بحثتون بپردازید ! بفرمایید !

با سلام و تشکر از دوست عزیزم جناب حمید :Gol:

والا تا اونجایی که ما دیدیم، کلام کسی قطع نشد. :Khandidan!:

ما باید معذرت بخوایم.

یا حق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
ببخشید دوستان چند روزیه خیلی کم وقت دارم و اصلا فرصت پاسخ دادن ندارم و اگر لطف کنید دیگر پستی نزنید تا ان شاء الله چند روز دیگه شاید هم تا اول مهر پاسخ همه تون را بدم.
دوستتان دارم
با تشکر _ یا الله

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
دوستان خوشبختانه امروز وقت پیدا کردم تا دوباره به گفتگو بپردازیم.
دیگه نمی خواهم پاسخ تک تک جملات را بدهم چون این طوری دوباره دوستان هم حرف های خودشان را تکرار می کنند.
فرض کنید من پذیرفتم که امامت یک امر الهی است و امام را باید خدا انتخاب کند حالا شما امامت ائمه خودتان را ثابت کنید که خدا آن ها را انتخاب کرده؟
ولی دوباره نگید ما توی میدان نبرد شما نمی یایم چون از اول این سوال من بی پاسخ مانده و هیچ کی جواب نداده فقط به بهانه ی وارد نشدن در میدان نبرد من.
پس خواهشا جواب بدید.

erfan_alavi;47573 نوشت:
با این حساب سخن جناب عالی مبنی بر اینکه: آیا اشکال دارد که من در قیامت قرآن و سنت را امام خود معرفی کنم؟ سخنی اشتباه و غلط می باشد ؛دال بر اینکه: خداوند می فرماید: شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا، والذى او حينا اليك ، و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى . (شورى : 13). این یعنی اولین شریعت مربوط به حضرت نوح سلام الله علیه بوده است ؛نتیجتا افراد قبل از ایشان دارای شریعتی نبوده اند؛واین باجمله حضرت عالی ناسازگار می باشد ؛چون قبل از نوح کتابی تشریع نشده بوده است تا حکم امام را مطلقا برای همه اشخاص داشته باشد ؛ نتیجتا می بایست که افراد قبل از حضرت نوح بی امام باشند ؛که ایه ...یوم ندعوا... خلاف انرا ذکر می کند... از طرفی کتاب نیز بدون ارجاع به پیغمبر خود امامی مستقل نمی باشد... پس کتاب و قران نمی تواند امام شما باشد ؛چون قبل از شریعت نوح مردم بی امام می مانند..در حالی که جمله مورد نظر مطلق است وخارج از هر قید زمانی و مکانی ... از طرفی بر طبق ایه براى هر طائفه اى از مردم امامى است غير از امام طائفه ديگر - چون امام را به جمعيت ها نسبت داده و فرمودامامهم ...نتیجتا قران وتورات وغیرهم در این ایه مصداق امام را ندارند..

"عِبَادَ اللهِ، إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللهُ عَلَى نَفْسِهِ... قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ، فَهُوَ قَائِدُهُ وَإِمَامُهُ، يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ، وَيَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُهُ..."(1).
(اي بندگان خدا، بدانيد که محبوبترين بندگان نزد خدا، آن بندهاي است که خداوند او را در غلبه بر نفس خويش ياري نموده... زمام امور خويش را به کتاب (خدا) سپرده و قرآن را رهبر و امام خود قرار داده؛ در فرودگاه قرآن فرود آيد و در جايگاه قرآن جاي گيرد).
"فَانْظُرْ أَيُّهَا السَّائِلُ: فَمَا دَلَّكَ الْقُرْآنُ عَلَيْهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ، وَاسْتَضِىءْ بِنُورِ هِدَايَتِهِ..."(2).
(پس اي پرسشکننده بنگر آن صفتي را که قرآن در مورد خداوند، تو را راهنمايي نموده، امام خويش قرار ده؛ و از نور هدايت قرآن طلب روشنايي کن).
"... ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْهِ الْكِتَابَ نُوراً لاَ تُطْفَأُ مَصَابِيحُهُ... وَبَحْراً لاَ يُدْرَكُ قَعْرُهُ... وَمَنَازِلُ لاَ يَضِلُّ نَهْجَهَا الْمُسَافِرُونَ،... وَنُوراً لَيْسَ مَعَهُ ظُلْمَةٌ، ... وَهُدىً لِمَنِ ائْتَمَّ بِهِ، ... وَبُرْهَاناً لِمَنْ تَكَلَّمَ بِهِ..."(3).
(پس خداوند بر رسول خود کتاب را نازل نمود، نوري که چراغهايش خاموشي ندارد، و دريايي که عمق آن ناشناخته است، ... و منزلگاههايي که مسافران آن را گم نکنند، ... و روشنايي است که همراه آن ظلمتي نيست، ... و هدايت است براي کسي که آنرا امام خويش قرار دهد، و برهاني است براي کسي که به آن تکلم کند ـ و به آن استدلال نمايد ـ)
(1) - نهجالبلاغه، خطبه 86.
(2) - نهجالبلاغه، خطبه 90.
(3) - نهجالبلاغه، خطبه 189.

..با سلام..

جناب عقیل ؛دقت نمی کنی:

بنده هیچوقت نگفته ام که چرا خداوند امام را در مصادیق مختلفی عنوان نموده است؛البته در هر یک از این موارد خداوند امام را بر حسب عنایتی خاصی که داشته است به کار برده است..

یک بار امام را به لوح محفوظ نسبت داده است و لوح محفوظ را امام خوانده است:

و كلّ شى ء احصيناه فى امام مبين ..

یک مرتبه کتاب انبیا را امام خوانده است:

و من قبله كتاب موسى اماما و رحمة ..

یک مرتبه شخص مشخصی را امام خوانده است(ابراهیم):

انى جاعلك للناس اماما...

یک مرتبه گروه و افرادی را امام خوانده است:

و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا...

یک مرتبه اشخاص ضلال را امام خوانده است:

فقاتلوا ائمة الكفر...

اینها را خداوند امام خوانده است ؛وحرفی در ان نیست ؛ولی اینکه در ایه ای کدام یک از این موارد مصداق دارد ؛ما دنبال ان هستیم...

شما نمی توانید بدون هیچ دلیلی امامت در ایه ای را بر انچه نفس شما خواهان ان است تطبیق دهید ؛نتیجتا در هر ایه ای از قران بر حسب صیاق و منطوق و مفهوم ایات باید ؛دلالت مذکور را بیابید و وامامت را بر ان تطبیق دهید ؛نتیجتا مصادیق امامت در قران نیاز به دلالت روشن دارد و ایات مختلف مصادیق مختلف را نشان می دهند...

خب بحث ما بر سر ایه:

یوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِی كِتَابَهُ بِیمِینِهِ فَأُولَئِكَ یقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا یظْلَمُونَ فَتِیلًا

(به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می‌خوانیم! کسانی که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادی و سرور) می‌خوانند؛ و بقدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمی‌شود!

می باشد ؛و این ایه همان طور که قبلا گفته شد ؛وجود امامت را در تمام برهه هایی که انسان وجود دارد را ثابت می کند ؛ولی این امام مصداق کدام امام است ؛این نیاز به دلیل دارد ؛ونمی توان هر امامی را به دلخواه جایگزین ان نمود ؛به عبارتی هر ایه امام مختص خودش را می طلبد ؛...

پس شما باید دلالت ایه مورد بحث را بگویید بر کدام یک از مصادیق امامت در قران می باشد...

قبلا توضیح داده شد که لفظ امام در مورد اشخاص در عرف قران با امام در عرف معمولی فرق می کند ؛امامت اشخاص در قران همراه با هدایت است ؛ان هم به امر و ملکوت ؛و البته ما نیز همین امام اخیر را برای شما اثبات کردیم ؛که منظور از ایه یوم ندعو کل اناس بامامهم ..امامت اشخاص است نه امامت قران و کتب اسمانی....

البته دلیل رد بر کتب اسمانی را هم ذکر نمودیم ؛همانطور که قبلا گفته شد ؛کتب اسمانی که در بردارنده شریعت باشد تا قبل از حضرت نوح نبوده است ؛در حالی که این ایه می گوید ...مى خوانيم هر مردمى را با امامشان ....نتیجتا امام مورد نظر باید در زمان مردم قبل از نوح نیز باشد ؛پس این امام مصداق کتاب انبیا نیست...

البته گفتیم که قران نیز به خودی خود و مستقلا امام و پیشوا نمی باشد بلکه برگشت پیروی از ان به پیروی از پیغمبر بر می گردد نتیجتا کتاب مستقلا نمی تواند مردم را پیشوایی کند بلکه امامت ان در طول پیروی از پیغمبر است ...

خلاصه این شد:

که ما امامت را برای موارد و مصادیقی که در قران ذکر گردیده است قبول داریم ؛ولی در هر ایه دلالتی روشن می خواهد تا امامت مورد نظر بر ان تطبیق کند و نمی توان بر حسب هوای نفس هر امامی را قرار داد.....دلیل ما نیز همین است که در ایه مذکور(یوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ) فقط ان امامی صدق می کند که به امر الهی هدایت می کند و ان نیز اشخاص هستند نه کتب و موارد دیگر ....و این امام بر حسب نص ایه باید در هر برهه ای و زمانی باشد ؛و زمان حاضر نیز از این قاعده مستثنا نیست؛....پس شخصی باید در حال حاضر باشد تا مردم را به امر خدا هدایت کند که او همان امام بر حق است...

دقت کنید..

یا حق

erfan_alavi;47959 نوشت:
خب بحث ما بر سر ایه: یوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِی كِتَابَهُ بِیمِینِهِ فَأُولَئِكَ یقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا یظْلَمُونَ فَتِیلًا (به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می‌خوانیم! کسانی که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادی و سرور) می‌خوانند؛ و بقدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمی‌شود! می باشد ؛و این ایه همان طور که قبلا گفته شد ؛وجود امامت را در تمام برهه هایی که انسان وجود دارد را ثابت می کند ؛ولی این امام مصداق کدام امام است ؛این نیاز به دلیل دارد ؛ونمی توان هر امامی را به دلخواه جایگزین ان نمود ؛به عبارتی هر ایه امام مختص خودش را می طلبد ؛... پس شما باید دلالت ایه مورد بحث را بگویید بر کدام یک از مصادیق امامت در قران می باشد... قبلا توضیح داده شد که لفظ امام در مورد اشخاص در عرف قران با امام در عرف معمولی فرق می کند ؛امامت اشخاص در قران همراه با هدایت است ؛ان هم به امر و ملکوت ؛و البته ما نیز همین امام اخیر را برای شما اثبات کردیم ؛که منظور از ایه یوم ندعو کل اناس بامامهم ..امامت اشخاص است نه امامت قران و کتب اسمانی.... البته دلیل رد بر کتب اسمانی را هم ذکر نمودیم ؛همانطور که قبلا گفته شد ؛کتب اسمانی که در بردارنده شریعت باشد تا قبل از حضرت نوح نبوده است ؛در حالی که این ایه می گوید ...مى خوانيم هر مردمى را با امامشان ....نتیجتا امام مورد نظر باید در زمان مردم قبل از نوح نیز باشد ؛پس این امام مصداق کتاب انبیا نیست... البته گفتیم که قران نیز به خودی خود و مستقلا امام و پیشوا نمی باشد بلکه برگشت پیروی از ان به پیروی از پیغمبر بر می گردد نتیجتا کتاب مستقلا نمی تواند مردم را پیشوایی کند بلکه امامت ان در طول پیروی از پیغمبر است ... خلاصه این شد: که ما امامت را برای موارد و مصادیقی که در قران ذکر گردیده است قبول داریم ؛ولی در هر ایه دلالتی روشن می خواهد تا امامت مورد نظر بر ان تطبیق کند و نمی توان بر حسب هوای نفس هر امامی را قرار داد.....دلیل ما نیز همین است که در ایه مذکور(یوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ) فقط ان امامی صدق می کند که به امر الهی هدایت می کند و ان نیز اشخاص هستند نه کتب و موارد دیگر ....و این امام بر حسب نص ایه باید در هر برهه ای و زمانی باشد ؛و زمان حاضر نیز از این قاعده مستثنا نیست؛....پس شخصی باید در حال حاضر باشد تا مردم را به امر خدا هدایت کند که او همان امام بر حق است... دقت کنید.. یا حق

اولا مگر شما عالم تر از حضرت علی هستی که می گی ما نمی تونیم قرآن را امام خود بدانیم
قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ، فَهُوَ قَائِدُهُ وَإِمَامُهُ
دوما گفتید
دلیل ما نیز همین است که در ایه مذکور(یوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ) فقط ان امامی صدق می کند که به امر الهی هدایت می کند و ان نیز اشخاص هستند نه کتب و موارد دیگر ....و این امام بر حسب نص ایه باید در هر برهه ای و زمانی باشد ؛و زمان حاضر نیز از این قاعده مستثنا نیست
خیلی خوب مگر امروزه قرآن وجود ندارد یا اعتقاد دارید که قرآن تحریف شده.
سوما گفتید
پس شخصی باید در حال حاضر باشد تا مردم را به امر خدا هدایت کند که او همان امام بر حق است...
به نظر شما این شخص کیه؟ امام مهدی
ایشان که حاضر نیستند بلکه پنهانند و کسی که پنهان باشد از کجا دیگران را به امر خدا هدایت می کند
..........
اما بحث روی سوال اصلی
هم چنان منتظر پاسخ شما هستم

..یا ستار..

با سلام..

جناب عقیل ..

شما باز بی دقتی نمودید ؛ما هم به قران به عنوان یک امام صحه گذاشتیم به عبارتی در قران نیز شرایع و احکام تازه ای است که افراد را به سوی حق هدایت می کند ؛و البته مقتدا وپیشوایی می باشد برای پیروان خود ...این امام را ما نیز قبول داریم ولی بحث بر سر ایه فوق است که امام فوق در ایه کتاب قران و غیره نیست ؛چون خلاف صیاق و منطوق ایه می باشد....

البته این حربه شما زیاد محکم نیست چون در همان خطبه حضرت می فرمایند:

((وآخر قد تسمی عالماً ولیس به، فاقتبس جهائل من جهال وأضالیل من ضلال، ونصب للناس أشراکاً من حبال غرور، وقول زور، قد حمل الکتاب علی آرائه، وعطف الحق علی أهوائه، یؤمن من العظائم، ویهون کبیر الجرائم، یقول: أقف عند الشبهات، وفیها وقع، ویقول: أعتزل البدع، وبینها اضطجع، فالصورة صورة إنسان، والقلب قلب حیوان، لا یعرف باب الهدی فیتبعه، ولا باب العمی فیصد عنه، وذلک میت الأحیاء!

(فأین تذهبون)؟ و (أنی تؤفکون) ! والأعلام قائمة،والأیات واضحة، والمنار

منصوبة، فأین یتاه بکم ؟ وکیف تعمهون وبینکم عترة نبیکم؟ وهم أزمة الحق، و أعلام الدین! وألسنة الصدق! فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن، وردوهم ورود الهیم العطاش. أیها الناس، خذوها عن خاتم النبیین صلی الله علیه وآله و سلم: «إنه یموت من مات منا ولیس بمیت، ویبلی من بلی منا ولیس ببال»، فلا تقولوا بما لاتعرفون، فإن أکثر الحق فیما تنکرون، واعذروا من لا حجة لکم علیه ـ و أنا هو ـ ألم أعمل فیکم بالثقل الأکبر ! وأترک فیکم الثقل الأصغر! قد رکزت فیکم رایة الإیمان، ووقفتکم علی حدود الحلال والحرام، وألبستکم العافیة من عدلی، وفرشتکم المعروف من قولی وفعلی، وأریتکم کرائم الأخلاق من نفسی؟ فلا تستعملوا الرأی فیما لا یدرک قعره البصر، ولا تتغلغل إلیه الفکر. ))

وصف زشت ترین انسان (عالم نمایان)

و دیگری که او را دانشمند نامند اما از دانش بی‏بهره است، یک دسته از نادانیها را از جمعی نادان فرا گرفته، و مطالب گمراه‏کننده از گمراهان آموخته، و به هم بافته، و دامهایی از طنابهای غرور و گفته‏های دروغین بر سر راه مردم افکنده، قرآن را بر امیال و خواسته‏های خود تطبیق می‏دهد، و حق را به هوسهای خود تفسیر می‏کند، مردم را از گناهان بزرگ ایمن می‏سازد، و جرائم بزرگ را سبک جلوه می‏دهد، ادعا می‏کند از ارتکاب شبهات پرهیز دارد اما در آنها غوطه می‏خورد. می‏گوید: از بدعتها دورم، ولی در آنها غرق‏شده است، چهره ظاهر او چهره انسان، و قلبش قلب حیوان درنده است، راه هدایت را نمی‏شناسد که از آن سو برود، و راه خطا و باطل را نمی‏داند که از آن بپرهیرد، پس مرده‏ای است در میان زندگان.

شناساندن عترت پیامبر (ص) و امامان راستین (ع) مردم!

کجا می‏روید؟ چرا از حق منحرف می‏شوید؟ پرچمهای حق برپاست و نشانه‏های آن آشکار است، با اینکه چراغهای هدایت روشنگر راهند، چون گمراهان به کجا می‏روید؟ چرا سرگردانید؟ در حالی که عترت پیامبر شما در میان شماست، آنها زمامداران حق و یقینند، پیشوایان دین، و زبانهای راستی و راستگویانند، پس باید در بهترین منازل قرآن جایشان دهید و همانند تشنگان که به سوی آب شتابانند، به سویشان هجوم آورید. ای مردم این حقیقت را از خاتم پیامبران بیاموزید که فرمود: هر که از ما می‏میرد، در حقیقت نمرده است و چیزی از ما کهنه نمی‏شود. پس آنچه نمی‏دانید، نگویید، زیرا بسیاری از حقایق در اموری است که ناآگاهانه انکار می‏کنید. ویژگیهای امام علی (ع) مردم! عذرخواهی کنید از کسی که دلیلی بر ضد او ندارید، و آنکس من می‏باشم، مگر من در میان شما بر اساس (ثقل اکبر) که قرآن است عمل نکردم؟ و (ثقل اصغر) عترت پیامبر (ص) را در میان شما باقی نگذارم؟ مگر من پرچم ایمان را در بین شما استوار نساختم؟ و از حدود و مرز حلال و حرام آگاهیتان ندادم؟ مگر پیراهن عافیت را با عدل خود به اندام شما نپوشاندم؟ و نیکیها را با اعمال و گفتار خود در میان شما رواج ندادم؟ و ملکات اخلاق انسانی را به شما نشان ندادم؟ پس وهم و گمان خود را در آنجا که چشم دل ژرفای آن را مشاهده نمی‏کند، و فکرتان توانایی تاختن در آن راه را ندارد، بکار نگیرید...

این اوصاف از ویژگیهای امام است ...

فرمودید:

خیلی خوب مگر امروزه قرآن وجود ندارد یا اعتقاد دارید که قرآن تحریف شده.

خیر قران امروزه وجود دارد و تحریف هم نشده است ؛وخود به نوعی امام نیز می باشد ؛یعنی هدایت کننده است؛ولی این امر چه دخلی به ایه مورد نظر دارد ؛بعد از حضرت نوح شرایع به وجود امد ؛در حالی که زمین از امام همان عصر نیز خالی نبود ؛به عبارتی معیت بین امام هز عصر و کتاب همان عصر بی مورد است و بدون اشکال ...

نقل:
به نظر شما این شخص کیه؟ امام مهدی
ایشان که حاضر نیستند بلکه پنهانند و کسی که پنهان باشد از کجا دیگران را به امر خدا هدایت می کند
..........

باز بی دقتی نمودید ؛بنده حرفی از کسی نزدم ؛فعلا بحث ما بر سر وجود امام در هر عصر می باشد؛حال این امام کیست ؛خارج از بحث ماست...

در ثانی همانطور که قبلا گفته شد ؛هدایت به امر هدایت از طریق ملکوت اشخاص است ؛و این مطلب ارتباطی با ظاهر و پنهان بودن امام ندارد ؛چون امور ملکوتی و امری نظامی غیر از نظام خلقی و مادی دارد ؛که همان باطن جهان مادی می باشد ؛نتیجتا این امر ارتباطی به دیدن و ندیدن ایشان ندارد...

خداوند ملکوت اسمانها را به ابراهیم نشان داد ؛و ملکوت هر چیزی حقیقت و باطن ان می باشد ...

فعلا بحث ما بر سر این است که ایا زمین در برهه انسانیت می تواند دوره ای خالی از امام باشد..این اصل است و اگر ثابت گردد بقیه موارد فرع بر ان می باشد وخود به خود اثبات می شود..

یا حق..

بسم الله
سلام
شما که دست بردار از عقیده ات نیستی.
متاسفانه هیچ کدام از دوستان نمی خواهند روی مبحث اصلی بحث کنند ولی من تمام تلاشم را می کنم تا شما به مسیر اصلی تاپیک بازگردید .
شما فرض کن ما پذیرفتیم که امام مورد نظر این آیه نمی تواند قرآن باشد خیلی خوب حالا شما ثابت کن که منظور از امام در این آیه ائمه شیعه هستند و از طرف خدا انتخاب شده اند. خواهش می کنم این بار دیگه سوالم را جواب بدین

..یا ستار..

دوست عزیز جناب عقیل..

بنده نه به عقیده شیعه کار دارم نه به عقیده ؛اهل جماعت ؛حقیر تابع حقیقت هستم و انچه که مشخص است ؛ایات قران را نی زنمی توان تفسیر به رای نمود؛...

ببنید دوست عزیز کتاب قران مانند یک مجموعه می باشد که ایات ان به صورت زنجیر وار نظم انرا حفظ نموده است ؛به خاطر همین موضوع نمی توان ایات را به دلخواه از جایشان حرکت داد ؛این عمل باعث جابجایی بقیه ایات می گردد ؛ونظم اصلی کتاب به هم می خورد ؛به عبارتی کتاب فعلی که دست ماست مانند یک مجموعه می باشد ؛که نظم ان متکی به هماهنگی و کارایی تک تک اجزاء ان می باشد ؛نتیجتا برای جابجایی یکی از قطعات نیاز به اشراف به کل مجموعه می باشد وگرنه باعث به هم خوردن کارایی بقیه قطعات می گردد نتیجتا بدون اشراف به کل ان نمی توان ایه ای را به نفس خود تفسیر نمود ...

این همان مصداق تفسیر به رای در حدیث پیغمبر می باشد...به عبارتی تفسیر به رای در روش می باشد نه در غایت ؛کسی ممکن است قطعه ای را هم شانسی از جایش حرکت دهد وبقیه اجزا در کارشان خللی ایجاد نگردد ولی چون همین عمل بدون اشراف به کل بوده است وشانسی و در نهایت جهل در غایت موضوع درست در امده است ؛نتیجتا باز شخص ملاک تفسیر به رای قرار می گیرد ؛به عبارتی غایت موضوع در تفسیر ملاک نیست بلکه روش است که ملاک تفسیر به رای می باشد...

نتیجتا شما نمی توانید به دلخواه و بهصورت تفصیلی یک ایه را بردارید ؛و هر طور که خواستید به موضوعات مختلف تطبیق دهید ؛این غلط است ؛باید با دید کلی به ایات قران نگریست ؛تا با جابجایی یک ایه بقیه ایات از جایشان به حرکت در نیایند...

پس اینکه بنده از عقیده خود دست بردار نیستم به دلیل این است که جناب عالی بدون هیچ دلالتی موضوعات مختلف را منطبق بر مواردی می کنید وانتظار هم دارید ما قبول کنیم ...این عمل شما تفسیر به رای می باشد و بنده این را قبول ندارم...

اما در مورد سوال حضرت عالی:

فرض کنید من پذیرفتم که امامت یک امر الهی است و امام را باید خدا انتخاب کند حالا شما امامت ائمه خودتان را ثابت کنید که خدا آن ها را انتخاب کرده؟

بنده قبلا نیز گفتم ؛اصل موضوع فوق اثبات وجود امام در هر دوره ای می باشد ؛ولی اینکه این امام چه کسی است از دایره بحث ما فعلا خارج است ...از طرفی ما داریم از طریق اوصاف ؛ وجود امامت را در هر برهه ای اثبات می کنیم ؛نه از طریق نام ؛که البته خود یکی از راههای قران برای دلالت بر اشخاص و امور متعارفه می باشد ؛...

دقت نمایید..

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
دیگه نمی خواهم پاسخ تک تک جملات را بدهم چون این طوری دوباره دوستان هم حرف های خودشان را تکرار می کنند.

شما تا به حال هرگز پاسخ تک تک جملات را نداده اید. در واقع، جملات بسیار زیادی (هم جملات حقیر، و هم جملات دوستان) هنوز بی پاسخ باقی مانده اند.

نقل قول:
فرض کنید من پذیرفتم که امامت یک امر الهی است و امام را باید خدا انتخاب کند

فرض کافی نیست. یادتان باشد، تا وقتی که شما اثبات مسئله ای را که مطرح کردم با قرآن رد نکرده باشید، حق ندارید به رد گفته های بعدی من بپردازید.

نقل قول:
حالا شما امامت ائمه خودتان را ثابت کنید که خدا آن ها را انتخاب کرده؟

بنده قبلاً پاسخ شما را داده ام. خود ائمه (ع) فرمودند قرآن به امام راهنمایی می کند. پس با فرض اینکه شما اثبات بنده را پذیرفته باشید، هیچ راهی برای شما باقی نمی ماند جز اینکه دست از انکار برداشته، فرض را بر این بگذارید که اولوالامری معصوم و منصوص من الله قرار است بعد از پیامبر (ص) تا روز قیامت وجود داشته باشد. سپس، از آنجا که تنها کسانی که در طول تاریخ چنین ادعایی کرده اند، ائمه شیعه (ع) می باشند (مگر استثنائاتی باشند که من از آنها بی خبرم)، طبق فرموده همانها، به پیروی همه جانبه از قرآن بپردازید، و در روایات و زندگینامه آن بزرگواران اندیشه کنید، و از خداوند بخواهید شما را هدایت کند. دل خودتان را از هر گونه تعصب و فرقه گرائی خالی کنید، و آماده تغییر اعتقادات در هر زمانی باشید.

البته فراموش نکنید که خود آن بزرگواران فرمودند که اگر از ایشان چیزی به ما رسید که با قرآن مغایرت دارد، نپذیریم.

این صراط مستقیم است، و هیچ تناقضی در این دعوت بنده با قرآن وجود ندارد. درست همانطور که شما به وجود خداوند، حقانیت رسول (ص)، و کلام خداوند بودن قرآن یقین دارید، با طی این راه، درست به همان صورت به بر حق بودن ائمه شیعه (ع) هم یقین پیدا خواهید کرد. انشاءالله

البته روایات مربوط به این دعوت بنده در پستهای قبلی موجود است. از تکرار آنها خودداری می کنم.

نقل قول:
ولی دوباره نگید ما توی میدان نبرد شما نمی یایم چون از اول این سوال من بی پاسخ مانده و هیچ کی جواب نداده فقط به بهانه ی وارد نشدن در میدان نبرد من.

همانطور که عرض کردم پاسخ شما داده شده، و این را در نظر داشته باشید که نبود آیه صریح در رابطه با چیزی، مجوز انکار آن چیز را به ما نمی دهد. و در صورت انکار، و صحت آن چیز، مشمول این آیه می شویم (سوره 10):

بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ ﴿۳۹﴾
بلكه چيزى را دروغ شمردند كه به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تاويل آن برايشان نيامده است كسانى [هم] كه پيش از آنان بودند همين گونه [پيامبرانشان را] تكذيب كردند پس بنگر كه فرجام ستمگران چگونه بوده است (۳۹)

انکار تفسیری از آیات که معلوم نیست غلط باشد، خطر کفر به همراه دارد.

خوشبختانه خود شما در پاسخ به یکی از دوستان به جملاتی از نهج البلاغه اشاره کردید که ارتباط تنگاتنگ قرآن با امام را نشان می دهد. پس همانطور که می بینید، این روایت که قرآن به امام راهنمایی می کند، سند بسیار محکمی دارد.

شما حقیقتاً قرآن را امام خودتان قرار دهید، خداوند شما را به قرآن ناطق هدایت می کند. انشاءالله

والسلام
والله علیم بذات الصدور
یا حق

جناب عقیل انشاالله با دست پر برگردی حداقل بتونی جوابی برای سوالات که هنوز یک جواب درستی به اونها ندادی و مونده ؛داشته باشی تا حالا که همه اش جدل کردی و هنوز یک استدلال محکمی برا ادعاهاتون نداشتی و نتونستی دلاایل مقابل رو رد کنید

عقیل;48004 نوشت:
شما فرض کن ما پذیرفتیم که امام مورد نظر این آیه نمی تواند قرآن باشد خیلی خوب حالا شما ثابت کن که منظور از امام در این آیه ائمه شیعه هستند و از طرف خدا انتخاب شده اند. خواهش می کنم این بار دیگه سوالم را جواب بدین

جناب عقیل چرا مغلطه میکنی من که پستها رو میخونم کارشناس و سایرین برا حرفشون دلیل اوردن و شما نتونستی دلیل اونها رو رد کنی حالا نوبت شماست برا عقیده ات دلیل بیاری ببینی اونها میتونن رد کنن یا نه حرف شما ثابت میشه چرا دائما از پاسخگویی طفره میری و دست دست میکنی در هیچ پستی یک جواب درست و درمونی نداشتی هی گفتی کار دارم ، شما دلیل بیارین ،کی مثل یک متخصص در عقاید اهل سنت از عقایدتون دفاع میکنید و دلیل میارید در مناظره باید مردانه وارد میدان شد و نه دائما مثل بچه ها جر زنی کرد

امامت کشک است؟
سلام بر کارشناسان و کاربران محترم.
اینکه معیار تعیین امام چیست؟ را از اهل سنت نپرسید؛ چون نه ابوبکر و نه عمر و نه عثمان هیچ کدام معیار واحد و بررسی شده ای برای تعیین امام نداشتند و به اهل سنت هم فوت و فن تعیین امام را نگفتند بخاطر اینکه خودشان هم یاد .... نمی خواستند .... .
ابوبکر وصیت و عمر شوری و عثمان....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!
حال نوبت اهل سنت است که بگویند:
..................ملاک تعیین امام و جانشین پیامبر چیست؟

دوباره سوالم را تکرار می کنم آیا شما دلیلی دارید که امام علی و بقیه ی ائمه به عنوان امام از طرف خدا منصوب شده اند؟
اگر نه که صراحتا بگویید تا ما هم کمتر منتظر بمونیم

عقیل;48268 نوشت:
دوباره سوالم را تکرار می کنم آیا شما دلیلی دارید که امام علی و بقیه ی ائمه به عنوان امام از طرف خدا منصوب شده اند؟
اگر نه که صراحتا بگویید تا ما هم کمتر منتظر بمونیم

با سلام ..

جناب عقیل عزیز...

نص ایات که می گوید در هر زمان و برهه ای امامی باید باشد را قبلا ثابت کردیم و حضرت عالی با سکوت بی بدیل خود اعتراف به نص ایه نمودید!!!!

ولی چون دیدم حضرت عالی با لجاجت می خواهید مبحث را خاتمه دهید گفتم بد نباشد تیر خلاص را نیز رها نماییم و بحث را به اتمام برسانیم ؛...

همانطور که علمای شما مستحضرند:

--بسیاری از اوامر و دستورات پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) حتی به وسیله علمای اهل سنت روایت شده که در آن، اهل بیت و عترت طاهره به عنوان عدیل قرآن به امت معرفی شده اند تا به آنان تمسک جویند. از جمله آن ها حدیث ثقلین، حدیث سفینه و حدیث باب حطه از اسناد محکم شیعیان است. حتی در کتب اهل سنت، نمی توان یک حدیث ـ هر چند یک طرفه ـ پیدا نمود که پیغمبر امتش را به پیروی از ابوالحسن اشعری و معتزلی و نیز اطاعت از چهار امام اهل سنت یعنی مالک بن انس، احمد بن حنبل، ابوحنیفه یا محمد بن ادریس شافعی ترغیب، تشویق و رهنمون کرده باشد.

اما ابن حجر مکی در باب 11 کتاب صواعق و نیز شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 59 ینابیع الموده نقل نموده اند که بیش از 20 نفر از اصحاب رسول الله(صلی الله علیه وآله) حدیث تمسک به ثقلین ـ قرآن و عترت پیغمبر ـ را از طرق مختلف نقل کرده اند. بدان جهت که قرآن و عترت با همدیگر حکم ثقلین را دارند و پیروی از هر دوی این ها لازم و واجب است ـ نه فقط یکی از این دو.

اکنون باید دید که آیا می توان قرآن ـ یکی از ثقل ها ــ را فدای مصلحت زمان و مکان نموده و آن را عوض کرد و کتاب دیگری را انتخاب و جایگزین آن کرد؟ اگر پاسخ مثبت باشد، پس تغییر ثقل دیگر یعنی همان عترت نیز ممکن خواهد بود. در نتیجه با پذیرفتن تغییر ثقل اول ـ قرآن ـ پیروی از غیر اهل بیت میسر و بدون اشکال می شود. اما چون از نظر شیعه، پاسخ این سؤال منفی است یعنی هرگز نمی توان کتاب دیگری را جایگزین قرآن نمود، لذا چون یکی از ثقل ها را نمی توان تغییر داد، ثقل دیگر نیز غیر قابل تغییر می باشد.

حال باید بررسی کرد که کدامیک از خلفای سه گانه ـ ابوبکر و عمر و عثمان ـ از عترت و اهل بیت پیغمبر بوده اند تا مطابق دستور رسول الله(صلی الله علیه وآله)، مجبور به اطاعت و پیروی از آن ها باشیم؟ یقیناً تاریخ و اجماع مسلمین اتفاق نظر دارند که عترت پیغمبر، کسان دیگری به جز این سه نفر بوده اند; لذا این ها از عترت و اهل بیت پیغمبر به حساب نمی آیند.

اینک این سؤال پیش می آید که اگر پیغمبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) اطاعت و پیروی از فرد یا قومی را امر و توصیه نماید و جمعی از صلحا و صحابه امت بگویند که صلاح در آن است که از افراد دیگری پیروی نمایید، آیا اطاعت امر پیغمبر واجب است یا اطاعت از مصلحت اندیشی صلحا و بزرگان امت؟! از نظر شیعه پاسخ این سؤال «اطاعت محض از پیغمبر گرامی اسلام» است.

حال که تاریخ گواهی می دهد که هیچ کدام از خلفای ثلاثه، نه ابوالحسن اشعری، نه معتزلی و نه چهار امام اهل سنت (مالک بن انس، احمد بن حنبل، ابوحنیفه یا محمد بن ادریس شافعی) از اهل بیت و عترت پیغمبر نیستند، و اصلاً هیچ گونه دستور و سفارشی از پیغمبر مبنی بر پیروی از آن ها نرسیده است و حتّی تا سال ها بعد از پیغمبر نامی از آن ها در میان نبوده ـ با فرض این که از علما و فقهای اسلامی بوده اند و بعدها نام آنان جلوه گر شده است ـ چه دلیلی وجود دارد که همه نسل های گذشته، حال و آینده از این چهار نفر ـ که اهل سنت سفارش می کنند ـ پیروی و متابعت نمایند؟ در صورتی که حتی یک حدیث یا روایت نیز در این زمینه وجود ندارد.

از طرف دیگر، همه امت اسلام متفق القولند که امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) و یازده فرزند ایشان، همگی از عترت صحیح النسب و از اهل بیت خاص پیغمبر به حساب می آیند. پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) بارها اطاعت از آن ها را اسباب نجات دانسته و صریحاً فرموده است: از آن ها سبقت نگیرید، زیرا آن ها اعلم بر شما هستند. دلایل و براهین زیادی مبنی بر متابعت از این دوازده امام وجود دارد.

حال باید دید که دلیل پیروی از چهار امام اهل سنت چه بوده و چگونه بوجود آمده است؟ علت پیروی از ائمه اربعه اهل سنت در این است که بعضی از خلفا و پادشاهان مردم را مجبور نمودند که حتماً باید از یکی از این چهار مذهب تقلید نمایند. علی رغم این که هیچ گونه نص صریح و دستور خاصی از جانب پیغمبر درباره منحصر کردن تقلید به این چهار نفر وجود ندارد، آیا این انحصار، ظلم فاحشی به کلیه فقها و علمای بزرگ اسلام و تضییع حقوق علمی آن ها محسوب نمی شود؟ در حالی که تاریخ نشان داده است بعد از آن ها، فقها و علمای بسیار بزرگی که اعلم و افقه از این چهار امام بوده اند، همواره وجود داشته اند. آیا خود این علمای بزرگی که پس از این چهار امام تربیت می شوند، باید از این چهار نفر تقلید کنند؟

ممکن است در پاسخ، بعضی با قیاس استدلال کنند که به همان دلیل که شیعیان، امامت را به 12 امام منحصر نموده اند، ما نیز امامت را با همان دلایل مشابه به این چهار نفر منحصر می کنیم. در پاسخ باید گفت: خود پیامبر خدا عدد خلفای بعد از خود را به این 12 نفر منحصر نموده است. شیخ سلیمان قندوزی حنفی حموینی در فرائد، امام ثعلبی در تفسیر خود، ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، خوارزمی و ابن مغازلی در مناقب، همگی به طرق مختلف از رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) نقل کرده اند که: تعداد ائمه و خلفای بعد از من دوازده نفر است که جملگی از قریش می باشند. حتی نام آن ها را به ترتیب بیان نموده اند. بنابراین اصلاً قیاس بین این چهارنفر و دوازده امام شیعه، که اوصیای رسول الله(صلی الله علیه وآله) و منصوب و منصوص از جانب حق تعالی می باشند، جایز و روا نمی باشد.

از طرف دیگر، برخی از ائمه چهارگانه، نظیر: ابوحنیفه اصلاً و ابداً اهل فقه و اجتهاد نبوده بلکه فقط اهل قیاس بوده اند. جالب تر این که بعضی از ائمه چهارگانه، خود از خوشه چینان خرمن 12 امام شیعه بوده اند. پس اگر تقلید بر این چهار نفر جایز و روا باشد، چرا به سراغ استادان آن ها یعنی کسانی چون امام جعفر صادق(علیه السلام)نباید رفت؟!!

البته ما خواستیم از طریق ایات و منطق عقلی با شما پیش برویم ولی چه فایده که حضرت عالی مثل همه هم کیشانتان ؛مسیر لجاجت را در پیش گرفتید...

کلام اخر:
حاکم و بخاری و مسلم در صحیح روایت می کنند پیامبر فرمود: سه چیز درباره علی به من وحی شد، سرور سید مسلمانان و امام متقین و رهبر رو سفیدان بسوی بهشت.


خوش باشید

عقیل;48268 نوشت:
دوباره سوالم را تکرار می کنم آیا شما دلیلی دارید که امام علی و بقیه ی ائمه به عنوان امام از طرف خدا منصوب شده اند؟
اگر نه که صراحتا بگویید تا ما هم کمتر منتظر بمونیم

[=Century Gothic]بسم الله الرحمن الرحيم
[=Century Gothic]و ما ينطق عن الهوى O ان هو الا وحى يوحى
او = پيامبر هرگز به خواهش دل سخن نمى گويد.:Sham:
سخنانش تنها از وحى الهى است . نجم / 3و4
و لو تقول علينا بعض الاقاويل O لاخذنا منه باليمين O ثم لقطعنا منه الوتين O :Sham:
و اگر چيزى را به دروغ به ما نسبت دهد. دست راستش را مى گيريم . سپس ‍ رگ را قطع مى كنيم . حاقه / 44 - 46
[=Century Gothic]تا اینجا که قبول [=Century Gothic]دارید[=Century Gothic] جناب عقیل!!:Cheshmak:
[=Century Gothic] نص صريح پيامبر صلى الله عليه و آله بر تعداد امامان عليهم السلام :Sham::Sham:
حديث عدد امامان
رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر داده است كه ، امامانى كه بعد از او مى آيند، دوازده نفرند.:Sokhan:
اين موضوعى است كه صاحبان كتب صحيح و مسند كه نامشان در زير مى آيد، از آن حضرت روايت كرده اند:
الف : مسلم در صحيح خود از جابر بن سمره روايت كند كه گفت : شنيدم رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود: اين دين هميشه ، تا قيام قيامت و تا هنگامى كه دوازده نفر خليفه بر سر شما باشند، استوار و بر پاست . اين خلفا همگى از قريش اند.:Sham:
در روايت ديگرى آمده است : هميشه كار مردم روبراه است ...
در دو روايت ديگر آمده است : تا آنكه دوازده خليفه بيايند...
در سنن ابوداود آمده است : تا آنكه دوازده نفر خليفه بر سر شما باشند.
در حديث ديگرى است كه فرمودند: تا پايان دوازده نفر.1
و در صحيح بخارى گويد: از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: دوازده نفر امير و فرمانده اند. راوى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله پس از آن سخنانى فرمود: كه من نفهميدم ، پدرم گفت : فرمود: همگى آنان از قريش اند.
در روايت ديگرى مى گويد: سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله سخنانى فرمود كه بر من پوشيده ماند، از پدرم پرسيدم : رسول خدا صلى الله عليه و آله چه فرمود؟ پدرم گفت : فرمود: همگى آنان از قريش اند. 2
در روايت ديگرى است كه فرمود: دشمنى كسانى كه با آنان دشمنى كنند، زيانى به ايشان نمى رساند. 3
ب - در روايت ديگرى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
لا تزال هذه الامه مستقيما امرها، ظاهره على عدوها ، حتى يمضى منهم اثنا عشر خليفه كلهم من قريش ، ثم يكون او الهرج
كار اين امت هميشه به سامان است و پيوسته بر دشمنانشان پيروزند تا آنگاه كه دوازده نفر خليفه ، همگى از قريش ، در گذرند. پس از آن فساد و خرابى يا فتنه و آشوب خواهد بود. 4
ج - در روايت ديگرى آمده است كه فرمود:
اين امت دوازده نفر قيم دارد كه هر كس آنان را يارى نكند، زيانى به ايشان نرساند، همگى آنان از قريش اند. 5
د- در روايت ديگرى فرمود:
كار اين مردم تا هنگامى كه دوازده مرد بر آنان ولايت داشته باشند، همواره در جريان است . 6
ه - از قول انس روايت كنند كه آن حضرت فرمود:
اين تا دوازده نفر از قريش باشند، به هيچ روى نابود نگردد؛ و چون از دنيا بروند، زمين ، اهل خود را فرو مى برد. 7
و - در روايت ديگرى فرمود:
كار اين است ، تا هنگامى كه همه آن دوازده نفر قيام كنند، هميشه قرين پيروزى است . آنان همگى از قريش اند. 8
ز - احمد بن حنبل و حاكم و ديگران از مسروق روايت كنند كه گفت : شبى نزد عبدالله مسعود نشسته بوديم و او قرآن به ما آموخت كه مردى پرسيد: اى ابا عبدالرحمان ! آيا از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيديد چه تعداد از اين امت به خلافت مى رسند؟ عبدالله گفت : از هنگامى كه به عراق آمده ام هيچ كس پيش از تو، چنين سوالى از من نكرده است . بعد گفت : ما اين موضوع را از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيديم و آن حضرت فرمود: آنان دوازده نفرند، به تعداد نقباى بنى اسرائيل 9
ح - در روايت ديگرى ابن مسعود گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
خلفا بعد از من به تعداد اصحاب موسى هستند. 10
ابن اثير گويد: همانند اين از عبدالله بن عمر و حذيفه و ابن عباس نيز، روايت شده است . 11
مولف گويد: نمى دانم مقصود اين كثير از روايت ابن عباس ، همان است كه حاكم حسكانى از ابن عباس روايت كرده يا غير آن است .
روايات گذشته صريحا مى گويد: عدد واليان دوازده نفر و همگى از قريش اند. و امام على - عليه السلام - در سخن خود مقصود از قريش در اين روايات را بيان كرده و مى فرمايد:
همه امامان از قريش اند و در اين تيره از هاشم = اهل البيت عليهم السلام جايگزين شده اند، ولايت براى غير آنان روا نيست و واليان جز ايشان شايسته ولايت نباشند. 12 و نيز فرمود:
اللهم بلى لا تخلوا الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا او خائفا مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بيناته ...
خداوندا! آرى ، زمين هرگز از قيام كننده به حق براى خدا خالى نخواهد شد، اين امام قائم ، يا پيروز است و نمايان و يا خائف است و پنهان ، تا حجتهاى خدا و نشانه هاى روشن الهى نابود نگردد. 13
امامان دوازده در تورات :Sham:
ابن كثير گويد: در توراتى كه در دست اهل كتاب است موضوعى آمده كه معناى آن چنين است :
خداوند متعال ابراهيم - عليه السلام - را به وجود اسماعيل بشارت داد و فرمود: اسماعيل را زيادتى بخشم و نسل او را گسترده گردانم و در بين آنان دوازده نفر را از بزرگان و فرزانگان قرار دهم .
و گويد:
ابن تيميه گويد: اينان كه به وجودشان بشارت داده شده ، همان است كه در حديث جابر بن سمره آمده و مقرر گرديده تا در ميان امت پراكنده باشند، و اينكه قيامت بر پا نگردد مگر آنكه موجود شده باشند، و بسيارى از يهوديانى كه به اسلام مشرف شده اند، اشتباه كرده و پنداشته اند آنان همان كسانى اند كه فرقه را فضه = شيعيان دوازده امامى به سوى آنان دعوت كرده و از ايشان پيروى مى كنند. 14
مولف گويد: بشارت مورد اشاره در سفر پيدايش تورات امروزين ، باب : 17 شماره 18 - 20 اصل عبرى چنين است : OOO
قى ليشماعيل بيرختى اوتو قى هفريتى اوتو قى هربيتى بمئود شنيم عسار نسيئيم يوليد قى نتتيف لگوى گدول 15
ترجمه : اسماعيل را مبارك ساخته و جدا او را بهره مند و پربار و كثير و گسترده گردانم ، دوازده عدد امام از او پديد آيد و او را به امت بزرگ و عظيمى تبديل خواهم كرد.
اين بخش از تورات اشاره به آن دارد كه ، مباركى و پربارى و كثرت افراد تنها در نسل اسماعيل - عليه السلام - است .

[=century gothic]واژه شنيم عسار يعنى : دوازده نفر، كه لفظ عسار در اعداد تركيبى كه معدود آن مذكر باشد، 16 مى آيد و معدود در اينجا نسيئيم و مذكر است و با اضافه شدن يم در آخر آن معناى جمع مى دهد. مفرد آن ناسى يعنى : امام و پيشوا و رئيس است 17 .
و اما سخن خداوند به ابراهيم - عليه السلام - در همان بخش نيز، يعنى عبارت فى نتنيف لگوى گدول ، واژه فى نتنيف مركب است از فى كه حرف عطف است ، و ناتن كه فعل است و به معناى : قرار مى دهم ، و يف كه ضمير است و در آخر فعل آمده به اسماعيل عليه السلام باز مى گردد، يعنى : او را چنين قرار مى دهم . 18 و اما لفظ گوى به معناى امت و مردم است ،19 و گدول به معناى كبير و عظيم 20 و تمام جمله يعنى : او را امت كبير و بزرگى گردانم .
از مجموع اين فقره روشن مى گردد كه مقصود از كثرت و بركت در نسل اسماعيل - عليه السلام - دقيقا رسول خدا محمد صلى الله عليه و آله و اهل بيت آن حضرت عليهم السلام مى باشند، و آنانند كه دنباله و امتداد نسل اسماعيل - عليه السلام - هستند. زيرا، خداوند متعال به ابراهيم - عليه السلام - فرمود: از سرزمين نمرود خارج شده و به شام برود. آن حضرت نيز، همراه با همسرش ساره و لوط به فرمان خدا هجرت كردند و در سرزمين فلسطين فرود آمدند.
خداوند متعال ثروت ابراهيم - عليه السلام - را بسيار فزونى بخشيد. ابراهيم گفت : خداوند! من با اين مال بدون اولاد چه كنم ؟ خداى متعال به او وحى كرد: من فرزندان تو را به قدرى كثير و بسيار گردانم كه به تعداد ستارگان باشند در آن زمان هاجر كنيزك ساره بود و او را به ابراهيم - عليه السلام - بخشيد، هاجر از ابراهيم - عليه السلام - باردار شد و اسماعيل - عليه السلام - را براى او به دنيا آورد. سن ابراهيم عليه السلام در آن حال سال بود.21
قرآن كريم در ضمن دعاى ابراهيم و در خواست او از خداى متعال ، به اين حقيقت روشن اشاره كرده و مى فرمايد: ابراهيم گفت :
ربنا انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقيموا الصلاه فاجعل افئده من الناس تهوى اليهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم يشكرون o
پروردگارا من برخى از ذريه خود را در بيابانى خشك ، در كنار خانه محترم تو جاى دادم تا نماز را به پاى دارند. پروردگارا دلهاى از مردمان را به سوى آنان بگردان و آنان را از ثمرات روزى ده باشد كه سپاس گويند
ابراهيم / 37
اين آيه كريمه تاكيد مى كند كه ابراهيم - عليه السلام - برخى از ذريه و نسل خود را كه اسماعيل و فرزندان متولد او در مكه بودند، در كنار خانه خدا جاى داد و از خداى متعال درخواست كرد تا رحمت و هدايت بشر در طول تاريخ را بر عهده ذريه و فرزندان او قرار دهد، خداوند نيز دعوتش را پذيرفته و آن را در نسل او، محمد صلى الله عليه و آله و دوازده امام عليهم السلام قرار داده است .
امام باقر - عليه السلام - در اين باره فرموده است :
نحن بقيه تلك العتره و كانت دعوه ابراهيم لنا
مائيم بقيه آن ذريه و عترت و دعاى ابراهيم - عليه السلام - براى ما بود.22
فشرده احاديث گذشته :Sham:
[=Century Gothic]عقیل گرامی دقت بفرماید iii
[=century gothic] خلاصه آنچه كه گذشت و نتيجه آن اين مى شود كه : تعداد امامان در اين امت دوازده نفر پى در پى هستند، و پس از دوازده امام ، عمر اين دنيا پايان مى گيرد.
در حديث اول آمده بود:
اين دين تا قيام قيامت و تا هنگامى كه دوازده خليفه بر سر شما باشند، استوار و برپا خواهد بود...
اين حديث ، مدت برپا بودن اين دين را تعيين ، و آن را بر برپايى قيامت محدود ساخته و تعداد امامان اين امت را دوازده نفر دانسته است .
در حديث پنجم آمده بود:
اين دين پيوسته تا زمانى كه دوازده نفر از قريش موجود باشند استوار و برپاست ، و هنگامى كه درگذرند، زمين اهل خود را فرو مى برد.
اين حديث نيز، وجود و بقاى دين را تا پايان عمر امامان دوازده گانه تاييد كرده و پايان عمر آنان را پايان دنيا مى داند.
در حديث هشتم نيز، عدد امامان - عليه السلام - را تنها دوازده نفر دانسته و فرموده :
خلفاى پس از من به تعداد اصحاب موسى هستند.
اين حديث دلالت بر آن دارد كه بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله به جز خلفاى دوازده گانه ، خليفه ديگرى نخواهد بود.
الفاظ اين روايات كه با صراحت مى گويند: عدد خلفا تنها دوازده نفر است و بعد از آنان هرج و مرج و نابودى زمين و برپائى قيامت است ديگر الفاظى را كه چنين صراحتى از آنها دانسته نمى شود، بيان و تبيين مى كند.
بنابراين ، لازم است عمر يكى از امامان دوازده گانه ، بر خلاف عمر عادى انسانها، طولانى و خارق العاده باشد.
چنانكه اكنون واقع شده و دوازدهمين امام از ائمه اثنى عشر و اوصياى رسول خدا صلى الله عليه و آله بدين گونه است .
حيرت علما در تفسير اين حديث
دانشمندان مكتب خلفا در بيان مقصود از امامان دوازده گانه كه در اين روايت آمده است ، دچار حيرت و زحمت شده و ديدگاههاى متفاوتى ارائه داده اند.
ابن عربى شارح سنن ترمذى گويد:
ما اميران بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله را كه بر شمرديم ديديم : ابوبكر، عمر، عثمان ، على ، حسن ، معاويه ، يزيد، معاويه بن يزيد، مروان ، عبدالملك مروان ، وليد، سليمان ، عمر بن عبدالعزيز، يزيد بن عبدالملك ، مروان بن محمد بن مروان ، سفاح و... هستند.
او پس از آن بيست و هفت نفر از خلفاى عباسى تا عصر خود را بر شمرده و گويد:
اگر از مجموع آنها دوازده نفر را به صورت ظاهر شماره كنيم آخرين آنها سليمان بن عبدالملك است ، و اگر به معناى واقعى خليفه نظر داشته باشيم ، تنها پنج نفر براى ما باقى مى ماند: خلفاى چهار گانه و عمر بن عبدالعزيز. بنابراين ، من معنايى براى اين حديث نمى يابم 23.
قاضى عياش در جواب اين سخن كه مى گويد: بيش از اين تعداد = دوازده نفر به ولايت رسيدند، گفته است :
اين اعتراض نادرست است . زيرا، پيامبر نفرموده است تنها دوازده نفر به ولايت مى رسند. البته اين تعداد به ولايت رسيده اند و اين مطلب از اضافه شدن بر تعداد آنها منع نمى كند. 24
سيوطى در جواب آن سخنى را نقل كرده كه گويد:
مراد حديث ، وجود دوازده نفر خليفه در طول دوران اسلام تا قيامت است كه عامل بر حق باشند، اگر چه پى در پى نباشند 25.
[=century gothic]ادامه دارد...!!

1-صحيح مسلم ، جلد 3 ص 1453، حديث 1821، اين روايت را از آنرو بر گزيديم كه جابر خود آن نوشته است . صحيح بخارى ، جلد 4 ص 165، كتاب الاحكام . سنن ترمذى ، باب : ما جاء فى الخلفا من ابواب الفتن . سنن ابوداود، جلد 3 ص 106، كتاب المهدى . مسند طيالسى ، حديث 767 و 1278. مسند احمد جلد 5 ص 86، 90، 92، 101، 106، 108. كنز العمال ، جلد 13 ص 26 و 27. حليه الاولياء و ابونعيم ، جلد 4 ص 333.
جابر بن سمره بن عامرى خواهرزاده سعد بن ابى وقاص است كه بعد از سال هفتاد هجرى در كوفه وفات كرد. صاحبان كتب صحيح 164 حديث از او روايت كرده اند. شرح حال او در كتابهاى اسدالغابه ، تقريب التهذيب و جوامع السيره ص 277 آمده است .
2-فتح البارى ، جلد 16 ص 338. مستدرك الصحيحين ، جلد 3 ص 617.
3-فتح البارى ، جلد 16 ص 338.
4-منتخب كنزالعمال ، جلد 5 ص 321. تاريخ ابن كثير، جلد 6 ص 249. تاريخ الخلفا، سيوطى ،(ص ). 10. كنزالعمال ، جلد 13 ص 26. الصواعق المحرقه ، ص 28.
5-كنز العمال ، جلد 13 ص 27 و منتخب آن جلد 5 ص 312.
6-شرح صحيح مسلم ، نووى ، جلد 12 ص 202. الصواعق المحرقه ، ص 18. تاريخ الخلفاء، سيوطى ، ص 10.
7-كنزالعمال ، جلد 13 ص 27.
8-كنزالعمال ، جلد 13 ص 27.
9-مسند احمد، جلد 1 ص 398 و 406. احمد شاكر در حاشيه اول = 398 گويد: اسناد آن صحيح است . مستدرك حاكم و تلخيص آن جلد 4 ص 501. فتح البارى ، جلد 16 ص 339. مجمع الزوائد، جلد 5 ص 190. الصواعق المحرقه ، ابن حجر، ص 12. تاريخ الخلفاء، سيوطى ، ص 10. جامع الصيفر، سيوطى ، جلد 1 ص 75. كنز العمال ، متقى ، جلد 13 ص 27 گويد: طبرانى و نعيم بن حماد نيز آن را در فتن آورده اند. فيض القدير، جلد 2 ص 458. تاريخ اين كثير، جلد 6 ص 248 - 250 در باب : ذكر الائمه الاثنى عشر الذين كلهم من قريش ، از ابن مسعود.
10-تاريخ ابن كثير، جلد 6 ص 248. كنز العمال ، جلد 13 ص 27. شواهد التنزيل حسكانى ، جلد 1 ص 455 حديث 626.
11-ابن كثير، جلد 6 ص 248.
12-نهج البلاغه ، خطبه 142.
13-ينابيع الموده ، شيخ سليمان حنفى در باب صدم ، ص 523. احياء علوم الدين ، غزالى ، جلد1 ص 4. حليه الاولياء، جلد 1 ص 80 فشرده .
14-تاريخ ابن كثير، جلد 6 ص 249 و 250.
15-عهد قديم ، سفر التكرين ، باب 17 شماره 20، ص 22 و 23.
16-المعجم الحديث ، عبرى - عربى ، ص 316.
17-همان مصدر، ص 360.
18-همان مصدر، ص 84 و 317.
19-المعجم الحديث ، عبرى - عربى ، ص 84 و 317.
20-همان مصدر.
21-تاريخ يعقوبى ، جلد 1 ص 24 و 25، نشر موسسه نشر فرهنگ اهل البيت عليهم السلام ، قم .
22-آنچه در اصل عبرى تورات و تعليقه آن آمده ، آن را از مقاله استاد احمد الواسطى در مجله التوحيد نشريه سازمان تبليغات اسلامى تهران ، شماره 54 ص 127 و 128 نقل كرديم .
23-شرح ابن عربى بر سنن ترمذى ، جلد9 ص 68 و 69.
24-شرح نووى بر صحيح مسلم ، جلد 12 ص 201 و 202. فتح البارى ، جلد 16 ص 339. عبارت متن از اوست ، در ص 341 نيز آنرا آورده است .
25-تاريخ الخلفاء سيوطى ، ص 12.

[=&quot]پاسخ به اولی الامر[/]



[=&quot]سلام دوستان بالاخره ما چیزی از امامت عایدمان نشد تا به صراط شما مستقیم شویم اگر با کلمه اولی الامر مشکلتان حل می شود خوب پس کامل بخوانید:[/]
[=&quot]شما باز هم رفتید روی ترفند اصلیتان یعنی قیچی زدن آیات و ما چاره ای جز کامل کردن آن نداریم[/]

[=&quot]شما بيخود دارید با قرآن شوخي ميکند - همين آيه بزرگترين دليل است که امامت شما ساختگي است به شرطي که مثل شما آيه را قيچي نکنيم.و کامل بنوسيم کامل آيه اينست:(ياايهالذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوالرسول و اولي الامر منکم و إذا تنازعتم في شئ فردوه إلي الله و رسوله إن کنتم تو منون بالله و اليوم الاخر ذلک خير و احسن تاوبلاً)اي ايمان آوردگان خدا و رسولش و اولي الاامري که از بين خود تان است را اطاعت کنيد . اگر در چيزي اختلاف پيدا کرديد به خدا و رسول اومراجعه کنيد اگر ايمان به الله و روز قيامت داريد اين بهترو درست تر است.[/]
[=&quot]خب اگرحضرت علي«اولي الاامر» چنانکه شما ميگويد حرفش[/][=&quot] مرجع باشد و معصوم باشد بايد الله ميفرمود و إذا تنارعتم في شيئ فردوه إلي الله و الرسول و اولي الامر( یعنی وقت اختلاف به الله و رسول و اولی الامر مراجعه کنید) و چون الله نفرموده و قرآن هم قابل دست برد نيست شما دست پاچه شده و راه حل را در اين ديده که نصف آيه را ننوسيد زيرا آن نصف نوشته نشده امام را در وقت اختلاف در رد يف امت قرار ميدهد پس امامت هیچ برتری نصبت به سایرین ندارد امر اولي الامر حرف آخر نيست پس اولي الامر معصوم نيست پس اين علي که شما ساخته ايد را الله نمي شناسد تا در وقت اختلاف به ما امر کند که به او مراجعه کنيم اين قسمت نوشته نشده آيه حضرت علي را در وقت نزاع در رديف بقيه مردم قرار داد پس اين آيه دليل است بر رد امامت شما و اولي الامر همان است که ما ميگويم اميري است از بين ما که حق ندارد پا را از دايره ترسیمی قرآن و سنت بيرون بگذارد و ما حق رد او در صورتي که خلاف قرآن و سنت کاري کرد را داريم.[/]
[=&quot]ميدانيم که شما ميگويد که علي هرگز خلاف قرآن وسنت کاري نمي کند اين حرف درست باز جواب سوال ما کجا است اين آيه هيچ اشاره اي ندارد که علي جانشين رسمي پيغمبر است يا امامت اصل سوم است اين استباطي است دورغ و ثابت کرديم آيه از اولي الامر هرگزآن معني که شما از امامت ميفهید را ارائه نمي دهد بلکه عکس آنرا مي گويد.[/]

[=&quot]در آخر[/]
[=&quot]لطفا دست از حاشیه ها بردارید و به اصل این مطلب پاسخ قرآنی (بدون قیچی و سانسور) و منطقی بدهید[/]

[=&quot]«لطفا دست از قیچی زدن آیات بردارید»[/]

[=&quot]والسلام علیکم و رحمه الله[/]

نقل قول:
کلام اخر:
حاکم و بخاری و مسلم در صحیح روایت می کنند پیامبر فرمود: سه چیز درباره علی به من وحی شد، سرور سید مسلمانان و امام متقین و رهبر رو سفیدان بسوی بهشت.

اقای عزیز در هر بخش ما چیزی از شما جز سیاه کردن صفحه نمی بینیم این حاکم و بخاری و مسلمی که شما واقعا حدیث رو توش خوندید به ما هم نشون بدید فقط با گقت حرف نمی شه چیزی رو ثابت کرد شما صفحه شماره حدیث سندش رو به ما ارائه بدید

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
سلام دوستان بالاخره ما چیزی از امامت عایدمان نشد تا به صراط شما مستقیم شویم اگر با کلمه اولی الامر مشکلتان حل می شود خوب پس کامل بخوانید:


ببینیم...

نقل قول:
شما باز هم رفتید روی ترفند اصلیتان یعنی قیچی زدن آیات و ما چاره ای جز کامل کردن آن نداریم

این تهمت پوچ خودش گویای درجه اعتبار بقیه مطلب هست. چون خوانندگان خودشان مطلب را دنبال می کنند، اصلاً به خودم زحمت نمی دهم این تهمت را با دلیل و مدرک رد کنم. بحث مکتوب است. هرکس پستهای قبلی را بخواند خودش متوجه می شود. حداقل بنده که چنین کاری نکردم، و آیات را کامل ذکر کردم، و آنها را کلمه به کلمه بررسی نمودم.

نقل قول:
شما بيخود دارید با قرآن شوخي ميکند - همين آيه بزرگترين دليل است...

بنده با استدلال به همین آیه، و اتصال قسمتهای دیگری از قرآن به آن، عصمت و منصوص من الله بودن اولوالامر قرآنی را ثابت کردم. شما اگر راست می گویید، پاراگراف به پاراگراف، پستهای قبلی بنده را بررسی کرده، و غلط بودن آنها را با استناد به قرآن (بدون قیچی کردن آن) ثابت کنید. همچنین سؤالات روشنی را هم که مطرح کردم پاسخ دهید.

نقل قول:
در آخر
[=&quot]لطفا دست از حاشیه ها بردارید و به اصل این مطلب پاسخ قرآنی (بدون قیچی و سانسور) و منطقی بدهید

[=&quot]«لطفا دست از قیچی زدن آیات بردارید»

حاشیه ها؟ پاسخ قرآنی؟ شما فقط منظورتان از این پست یک چیز بوده، و آن نقطه سر خط است. نخیر، بنده مطالبی مطرح کردم، و سؤالاتی پرسیدم. این شمایید که دارید آیات را قیچی می کنید. در یکی از آیه های بعدی همین سوره که در آن دوباره سخن از اولوالامر به میان می آید، به قلیلی از افراد اشاره می شود که حتی بدون فضل و رحمت خداوند هم از شیطان پیروی نمی کنند. آن عده قلیل چه کسانی هستند؟

طرف با کمال پررویی همه مطالب مطرح شده را، همراه با بقیه آیات قرآن، نادیده می گیرد، بعد می گوید دست از قیچی زدن آیات بردارید. :ghash: واگذار به قیامت...

والله احکم الحاکمین

کلام آخر:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ كُلَيْبِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الصَّيْدَاوِيِّ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِيَّاكُمْ وَ النَّاسَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً نَكَتَ فِى قَلْبِهِ نُكْتَةً فَتَرَكَهُ وَ هُوَ يَجُولُ لِذَلِكَ وَ يَطْلُبُهُ ثُمَّ قَالَ لَوْ أَنَّكُمْ إِذَا كَلَّمْتُمُ النَّاسَ قُلْتُمْ ذَهَبْنَا حَيْثُ ذَهَبَ اللَّهُ وَ اخْتَرْنَا مَنِ اخْتَارَ اللَّهُ وَ اخْتَارَ اللَّهُ مُحَمَّداً وَ اخْتَرْنَا آلَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ
اصول كافى ج : 3 ص : 301 رواية :1
كليب بن معاويه گويد: امام صادق (ع ) بمن فرمود: از مردم دور شويد (آنها را بمذهب حق نخوانيد) همانا خداى خداى عزوجل چون خير بنده اى را خواهد، در دلش نقطه و اثرى گذارد (نورى هدايت دردلش افكند) و او را رها كند، او خود بگردش افتد و حق را بجويد، سپس فرمود: كاش شما هرگاه با مردم بسخن ميپرداختيد ميگفتيد: ما از راهيكه خدا رفته رفته ايم ، و هر كه را خدا انتخاب كرده انتخاب كرده ايم ، خدا محمد را انتخاب كرد، و ما آل محمد را صلى الله عليه و آله انتخاب كرديم .

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ أَبِى إِسْمَاعِيلَ السَّرَّاجِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ ثَابِتٍ أَبِى سَعِيدٍ قَالَ قَالَ لِى أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا ثَابِتُ مَا لَكُمْ وَ لِلنَّاسِ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا تَدْعُوا أَحَداً إِلَى أَمْرِكُمْ فَوَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاءِ وَ أَهْلَ الْأَرْضِ اجْتَمَعُوا عَلَى أَنْ يُضِلُّوا عَبْداً يُرِيدُ اللَّهُ هُدَاهُ مَا اسْتَطَاعُوا كُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا يَقُولُ أَحَدُكُمْ أَخِى وَ ابْنُ عَمِّى وَ جَارِى فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً طَيَّبَ رُوحَهُ فَلَا يَسْمَعُ بِمَعْرُوفٍ إِلَّا عَرَفَهُ وَ لَا بِمُنْكَرٍ إِلَّا أَنْكَرَهُ ثُمَّ يَقْذِفُ اللَّهُ فِى قَلْبِهِ كَلِمَةً يَجْمَعُ بِهَا أَمْرَهُ
اصول كافى ج : 3 ص : 302 رواية :2
ثابت ابى سعيد گويد: امام صادق (ع ) بمن فرمود: شما را با مردم چكار؟ از مردم دست بداريد و هيچكس را بمذهب خود نخوانيد، بخدا كه اگر اهل آسمان و اهل زمين تصميم گيرند كه بنده اى را كه خدا هدايتش را خواسته گمراه كنند نتوانند، از مردم دست بداريد، و هيچكس از شما (از راه دلسوزى ) نگويد: اين برادر منست : پسر عموى منست ، همسايه منست ، زيرا هرگاه خداى عزوجل خير بنده اى را خواهد، روحش را پاكيزه كند، آنگاه هر خوبى را بشنود بشناسد و بپذيرد و هر زشتى بگوشش رسد انكار كند، سپس خدا در دلش كلمه اى افكند كه بسبب آن كارش را فراهم سازد (يعنى امامت را بدلش القا كند تا از بركت راهنمائى ائمه عليهم السلام امر دنيا و آخرتش مرتب گردد و سامان يابد).

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً نَكَتَ فِى قَلْبِهِ نُكْتَةً مِنْ نُورٍ فَأَضَاءَ لَهَا سَمْعُهُ وَ قَلْبُهُ حَتَّى يَكُونَ أَحْرَصَ عَلَى مَا فِى أَيْدِيكُمْ مِنْكُمْ وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ سُوءاً نَكَتَ فِى قَلْبِهِ نُكْتَةً سَوْدَاءَ فَأَظْلَمَ لَهَا سَمْعُهُ وَ قَلْبُهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ فَمَنْ يُرِدِ اللّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِى السَّماءِ
اصول كافى ج : 3 ص : 303 رواية :6
امام صادق (ع ) فرمود، همانا خداى عزوجل هرگاه خير بنده اى را خواهد، نقطه اى از نور در دلش زند كه گوش و دلش ‍ را از آن روشن كند، تا آنجا كه بر آنچه در دست شماست (امر و ولايت ) از خود شما حريص تر گردد، و چون براى بنده اى بد خواهد، نقطه سياهى در دلش زند كه گوش و دلش از آن تاريك شود، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: (كسيكه خدا هدايتش را خواهد، سينه اش را براى اسلام باز كند: و كسيكه خدا ضلالتش را خواهد، سينه اش را تنگ و سخت كند كه گوئى بآسمان بالا ميرود 125 سوره 6).

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اجْعَلُوا أَمْرَكُمْ هَذَا لِلَّهِ وَ لَا تَجْعَلُوهُ لِلنَّاسِ فَإِنَّهُ مَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِلَّهِ وَ مَا كَانَ لِلنَّاسِ فَلَا يَصْعَدُ إِلَى السَّمَاءِ وَ لَا تُخَاصِمُوا بِدِينِكُمُ النَّاسَ فَإِنَّ الْمُخَاصَمَةَ مَمْرَضَةٌ لِلْقَلْبِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ لِنَبِيِّهِ ص إِنَّكَ لاتَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَ ل كِنَّ اللّهَ يَهْدِى مَنْ يَشاءُ وَ قَالَ أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النّاسَ حَتّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ذَرُوا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ أَخَذُوا عَنِ النَّاسِ وَ إِنَّكُمْ أَخَذْتُمْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَلِيٍّ ع وَ لَا سَوَاءٌ وَ إِنَّنِي سَمِعْتُ أَبِى يَقُولُ إِذَا كَتَبَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ أَنْ يُدْخِلَهُ فِى هَذَا الْأَمْرِ كَانَ أَسْرَعَ إِلَيْهِ مِنَ الطَّيْرِ إِلَى وَكْرِهِ
اصول كافى ج : 3 ص : 302 رواية :4
امام صادق (ع ) فرمود: اين امر (امامت ) خود را براى خدا قرار دهيد نه براى مردم ، زيرا آنچه براى خداست ، از آن خداست و آنچه براى مردم باشد بآسمان بالا نرود، (پذيرفته خدا نگردد) بر سر دين خود با مردم ستيزه نكنيد، زيرا ستيزه بيمار كننده دلست ، همانا خداى عزوجل به پيغمبرش فرمايد: (تو هر كه را دوست دارى هدايت نكنى ، بلكه خدا هر كه را خواهد هدايت كند، 56 سوره 28) و باز فرمايد آيا تو ميتوانى مردم را بزور و ادار كنى كه مؤ من باشند؟ 9)سوره 10) مردم را رها كنيد، زيرا مردم از همين مردم تعليم گرفته اند و شما از رسولخدا (ص ) تعليم گرفته ايد) و اين كجا و آن كجا؟ من از پدرم شنيدم كه ميفرمود: هرگاه خدا براى بنده اى نوشت و لازم فرمود كه در اين امر داخل شو، بسوى آن شتابنده تر از مرغ بلانه اش ‍ گردد.

بنا به دستور امام معصوم (ع)، که اطاعت از او اطاعت از خداست، و مخالفت با او مخالفت با خداست، بنده از ادامه این بحث خودداری می کنم، و دوستان را هم دعوت به همین کار می کنم. مبادا در اثر ستیزه، دلمان بیمار شود، به طوری که فکر پست زدن در این تاپیک، باعث از بین رفتن حضور قلب در نماز شود. :Sham:

تا به اینجای کار، به اندازه کافی دلیل و مدرک ارائه شده، تا جستجوگر حق را به شک بیاندازد، و او را آماده پذیرش حق بکند. بقیه کار با خداست که بخواهد مخاطبین را به راه راست هدایت بکند یا نه.

مطالبی هم که مطرح شده اند، بی پاسخ مانده اند، و طرف مقابل بحث صرفاً با هوچیگری و ننه من غریبم بازی، فقط از پاسخگویی فرار می کند، و چیزهایی را که قبلاً پاسخ داده شده اند مجدداً با اشکالی جدید مطرح می کند. اینها نمی دانند که در یک بحث مکتوب این شیوه ها کارگر نیست. مگر این یک بحث شفاهی است که مخاطبین یادشان برود از اول بحث تا به حال چه چیزهایی مطرح شده است؟

بنده تا زمانی که کسی استدلال و سؤالات روشنم را حقیقتاً پاسخ نداده، خاموش می مانم. از اولش هم امیدی به هدایت طرف مقابل بحث در این تاپیک نداشتم، صرفاً مطالبی را عنوان کردم تا هم استدلال خودم را محک بزنم (که ظاهراً طرف مقابل توان رد آن را ندارد، چون اگر داشت تا حالا هزار بار این کار را کرده بود)، و هم برای خوانندگان آتی چیزی باقی بماند. مطمئنم افراد زیادی که در حال جستجوی اینترنت هستند، به این تاپیک راه می یابند و آن را می خوانند.

همین که ایمان یک شیعه به تشیع افزایش پیدا کند هم خودش پیروزی بزرگی است. :Sham:

در نهایت از همه دوستان به خاطر تلاششان در دفاع از دین حق تشکر می کنم. انشاءالله، خداوند همه ما را از سربازان راه امام زمان (عج) قرار دهد. :salavat(10):
التماس دعا
یا حق

Baluch boy;48395 نوشت:

[=&quot]پاسخ به اولی الامر



[=&quot]سلام دوستان بالاخره ما چیزی از امامت عایدمان نشد تا به صراط شما مستقیم شویم اگر با کلمه اولی الامر مشکلتان حل می شود خوب پس کامل بخوانید:
[=&quot]شما باز هم رفتید روی ترفند اصلیتان یعنی قیچی زدن آیات و ما چاره ای جز کامل کردن آن نداریم

[=&quot]شما بيخود دارید با قرآن شوخي ميکند - همين آيه بزرگترين دليل است که امامت شما ساختگي است به شرطي که مثل شما آيه را قيچي نکنيم.و کامل بنوسيم کامل آيه اينست:(ياايهالذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوالرسول و اولي الامر منکم و إذا تنازعتم في شئ فردوه إلي الله و رسوله إن کنتم تو منون بالله و اليوم الاخر ذلک خير و احسن تاوبلاً)اي ايمان آوردگان خدا و رسولش و اولي الاامري که از بين خود تان است را اطاعت کنيد . اگر در چيزي اختلاف پيدا کرديد به خدا و رسول اومراجعه کنيد اگر ايمان به الله و روز قيامت داريد اين بهترو درست تر است.
[=&quot]خب اگرحضرت علي«اولي الاامر» چنانکه شما ميگويد حرفش[=&quot] مرجع باشد و معصوم باشد بايد الله ميفرمود و إذا تنارعتم في شيئ فردوه إلي الله و الرسول و اولي الامر( یعنی وقت اختلاف به الله و رسول و اولی الامر مراجعه کنید) و چون الله نفرموده و قرآن هم قابل دست برد نيست شما دست پاچه شده و راه حل را در اين ديده که نصف آيه را ننوسيد زيرا آن نصف نوشته نشده امام را در وقت اختلاف در رد يف امت قرار ميدهد پس امامت هیچ برتری نصبت به سایرین ندارد امر اولي الامر حرف آخر نيست پس اولي الامر معصوم نيست پس اين علي که شما ساخته ايد را الله نمي شناسد تا در وقت اختلاف به ما امر کند که به او مراجعه کنيم اين قسمت نوشته نشده آيه حضرت علي را در وقت نزاع در رديف بقيه مردم قرار داد پس اين آيه دليل است بر رد امامت شما و اولي الامر همان است که ما ميگويم اميري است از بين ما که حق ندارد پا را از دايره ترسیمی قرآن و سنت بيرون بگذارد و ما حق رد او در صورتي که خلاف قرآن و سنت کاري کرد را داريم.
[=&quot]ميدانيم که شما ميگويد که علي هرگز خلاف قرآن وسنت کاري نمي کند اين حرف درست باز جواب سوال ما کجا است اين آيه هيچ اشاره اي ندارد که علي جانشين رسمي پيغمبر است يا امامت اصل سوم است اين استباطي است دورغ و ثابت کرديم آيه از اولي الامر هرگزآن معني که شما از امامت ميفهید را ارائه نمي دهد بلکه عکس آنرا مي گويد.

[=&quot]در آخر
[=&quot]لطفا دست از حاشیه ها بردارید و به اصل این مطلب پاسخ قرآنی (بدون قیچی و سانسور) و منطقی بدهید

[=&quot]«لطفا دست از قیچی زدن آیات بردارید»

[=&quot]والسلام علیکم و رحمه الله

یا ستار..

با سلام..

این سوال در سایت ولی عصر مطرح گشته وپاسخ نیز داده شده است :

جواب نظر:
با سلام
دوست گرامي
1- ادعا كرده است كه اهل سنت ، به صورت مطلق ،‌اطاعت از اولي الامر را واجب نمي‌دانند ! بهتر است به روايات بخاري و مسلم با اين مضمون مراجعه كنيد كه :
1847 وحدثني محمد بن سَهْلِ بن عَسْكَرٍ التَّمِيمِيُّ حدثنا يحيى بن حَسَّانَ ح وحدثنا عبد اللَّهِ بن عبد الرحمن الدَّارِمِيُّ أخبرنا يحيى وهو بن حَسَّانَ حدثنا مُعَاوِيَةُ يَعْنِي بن سَلَّامٍ حدثنا زَيْدُ بن سَلَّامٍ عن أبي سَلَّامٍ قال قال حُذَيْفَةُ بن الْيَمَانِ قلت يا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا كنا بِشَرٍّ فَجَاءَ الله بِخَيْرٍ فَنَحْنُ فيه فَهَلْ من وَرَاءِ هذا الْخَيْرِ شَرٌّ قال نعم قلت هل وَرَاءَ ذلك الشَّرِّ خَيْرٌ قال نعم قلت فَهَلْ وَرَاءَ ذلك الْخَيْرِ شَرٌّ قال نعم قلت كَيْفَ قال يَكُونُ بَعْدِي أَئِمَّةٌ لَا يَهْتَدُونَ بِهُدَايَ ولا يَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِي وَسَيَقُومُ فِيهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّيَاطِينِ في جُثْمَانِ إِنْسٍ قال قلت كَيْفَ أَصْنَعُ يا رَسُولَ اللَّهِ إن أَدْرَكْتُ ذلك قال تَسْمَعُ وَتُطِيعُ لِلْأَمِيرِ وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُكَ وَأُخِذَ مَالُكَ فَاسْمَعْ وَأَطِعْ
صحيح مسلم ج 3 ص 1476 اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي
آيا اين روايت در صحيح مسلم نيامده است ؟! آيا دلالت نمي‌كند كه اگر امير ، ظاهري انساني و باطني شيطاني داشت ، و مخالفت با دين و هدايت كرد ، اما باز بايد از امير اطاعت كرد ؟!

2- آيه قرآن ، دقيقا موافق نظر شيعه را مي‌گويد :
حق تشريع براي خداوند و رسول او است ، و ائمه تنها دستورات خدا و رسول را مطرح كرده و اجرا مي‌نمايند ؛ به همين دليل ،‌بايد از آنها به صورت مطلق اطاعت كرد ، اما دليل اطاعت از آنها ، و مدرك سخنان آنها تنها كلام خدا و رسول است !
همچنين ، آيه قرآن مي‌گويد هر مساله خلافي پيش آمد به خدا و رسول مراجعه كنيد ، و يكي از مسائل خلافي ، خود مساله اولي الامر است ! به همين سبب معني ندارد كه خداوند ، مسلمانان را در اين مساله به خدا و رسول و اولي الامر ارجاع دهد !
در حقيقت ، خداوند با قسمت دوم آيه ،‌راه تشخيص اولي الامر را نيز به ما آموخته است ! و اين منافاتي ، با لزوم اطاعت مطلق از اولي الامر ، و عصمت او ندارد !
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

:Gig::Gig::nashenas::nashenas:

Baluch boy;48397 نوشت:
اقای عزیز در هر بخش ما چیزی از شما جز سیاه کردن صفحه نمی بینیم این حاکم و بخاری و مسلمی که شما واقعا حدیث رو توش خوندید به ما هم نشون بدید فقط با گقت حرف نمی شه چیزی رو ثابت کرد شما صفحه شماره حدیث سندش رو به ما ارائه بدید

یا ستار..

با سلام..

باید یک فرقی بین سیاه کردن و سفید گذاشتن باشد!!!!!اگر دلایل قاطعه و محکم عقلی و نقلی جزء سیاه کاری است؛پس علمای شما در سفید گذاشتن جا ید طولایی دارن!!!

چشم بنده سر فرصت همه اسناد و رجال مذکور که در حدیث مسلم وبخاری امده اند ؛را به شما ارائه خواهم داد ؛وهمچونین علمایی که صحت رجالی و حدیثی انرا تایید نموده اند!:Labkhand:

خوش باشید..

:Sham:با سلام خدمت همۀ دوستان عزیز :Sham:

به نظر می رسد بحث این تاپیک طولانی شده و آفت مباحث طولانی این است که به بی نتیجه بودن بحث منتهی می شود لذا از دوستان عزیز خصوصا دوستان اهل سنت تقاضا می شود آخرین سخن خود را بیان بفرمایند تا یک نتیجه گیری از بحث انجام دهیم و بحث را در تاپیکی با عنوان خاص که انشاءالله عناوین آن مطرح می گردد عالمانه و با در نظر گرفتن سخنان متکلمین و مفسرین و محدثین فریقین در پیش بگیریم.
موفق باشید.:Mohabbat:

baluch boy;48397 نوشت:
اقای عزیز در هر بخش ما چیزی از شما جز سیاه کردن صفحه نمی بینیم این حاکم و بخاری و مسلمی که شما واقعا حدیث رو توش خوندید به ما هم نشون بدید فقط با گقت حرف نمی شه چیزی رو ثابت کرد شما صفحه شماره حدیث سندش رو به ما ارائه بدید

جناب بلوچ بوی مثل همیشه از پاسخگویی طفره میروید و به راحتی از روی این همه پست و پرداختن به آیه و روایت، چشم فرو میبندید
جناب عقیل که رفت جواب بیاره نمدانم تو راه گیر کرده هیچ پاسخی نشنیدیم ولی شما:

پاسخ سوالات ما چه شد؟ طبق معمول پاسخی ندارید؟

Baluch boy;48395 نوشت:

[=&quot]پاسخ به اولی الامر



[=&quot]سلام دوستان بالاخره ما چیزی از امامت عایدمان نشد تا به صراط شما مستقیم شویم اگر با کلمه اولی الامر مشکلتان حل می شود خوب پس کامل بخوانید:
[=&quot]شما باز هم رفتید روی ترفند اصلیتان یعنی قیچی زدن آیات و ما چاره ای جز کامل کردن آن نداریم

[=&quot]شما بيخود دارید با قرآن شوخي ميکند - همين آيه بزرگترين دليل است که امامت شما ساختگي است به شرطي که مثل شما آيه را قيچي نکنيم.و کامل بنوسيم کامل آيه اينست:(ياايهالذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوالرسول و اولي الامر منکم و إذا تنازعتم في شئ فردوه إلي الله و رسوله إن کنتم تو منون بالله و اليوم الاخر ذلک خير و احسن تاوبلاً)اي ايمان آوردگان خدا و رسولش و اولي الاامري که از بين خود تان است را اطاعت کنيد . اگر در چيزي اختلاف پيدا کرديد به خدا و رسول اومراجعه کنيد اگر ايمان به الله و روز قيامت داريد اين بهترو درست تر است.
[=&quot]خب اگرحضرت علي«اولي الاامر» چنانکه شما ميگويد حرفش[=&quot] مرجع باشد و معصوم باشد بايد الله ميفرمود و إذا تنارعتم في شيئ فردوه إلي الله و الرسول و اولي الامر( یعنی وقت اختلاف به الله و رسول و اولی الامر مراجعه کنید)

[=Century Gothic]بسم الله الرحمن الرحيم

[=Century Gothic]و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين من الآن الى قيام يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.

[=Century Gothic]قال الله الحكيم في كتابه الكريم:

[=Century Gothic]يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم فان تنازعتم فى شى‏ء فردوه الى الله و الرسول ان كنتم تؤمنون بالله و اليوم الآخر ذلك خير و احسن تاويلا (1) .

[=Century Gothic]در اين آيه مباركه خداوند خطاب به مؤمنين نموده و به طور اطلاق اطاعت‏خدا و رسول خدا و اولى الامر را بر آنها واجب شمرده است،

[=Century Gothic]و چون اولو الامر يعنى صاحبان امر و دارندگان اين منصب اطاعتشان بدون هيچ شرط و قيدى در رديف اطاعت رسول خدا لازم شمرده شده است‏بايد ديد كه آنها چه كسانند؟

[=Century Gothic]براى توضيح اين منظور و به دست آوردن اين مقصود بايد آيه مباركه را تفسير نمود.


[=Century Gothic]تفسير آيه اولى الامر :Sham::Sham:

[=Century Gothic]در اين آيه اطاعت‏خداوند و اطاعت رسول خدا و اطاعت اولوا الامر واجب شده است.
[=Century Gothic]منظور از اطاعت آنها چيست و در كدام مورد و مصداق بايد از آنها اطاعت نمود؟

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]آيا اطاعت‏خدا عين اطاعت رسول خدا نيست؟
[=Century Gothic] آيا به وسيله ديگرى غير از راه رسول خدا خداوند بر ما امر و نهيى دارد و بايد بدانها گوش فرا داشت؟
[=Century Gothic] مسلم است كه اطاعت‏خدا همان اطاعت از رسول خدا است و راه معرفى احكام و قوانين خدا، همان‏شخص رسول الله است، بنابر اين چرا دو اطاعت لازم شمرده شده يكى اطاعت‏خدا و ديگر اطاعت رسول خدا؟

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]در اطاعت‏خدا منظور پيروى از احكامى است كه به عنوان وحى بر قلب آن حضرت نازل شده و مورد حكم و خطاب تمام مؤمنين هستند.
[=Century Gothic]قرآن كريم كلام خدا و وحى حضرت احديت است‏براى جميع مردم.
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]بنابر اين اطاعت از خدا يعنى اطاعت از كلام خدا كه همان قرآن كريم است.و اما اطاعت از رسول خدا به دو قسمت تقسيم مى‏شود: :Sham:

[=Century Gothic]اول: اطاعت در آنچه كه خداوند براى تشريع احكام و تفصيل آنها از غير كتاب به آن حضرت وحى نموده است.
[=Century Gothic]چون معلوم است كه احكامى را كه كتاب خدا بيان مى‏كند همانا اصول احكام و موضوعات شرعيه است مثلا در باره نماز و روزه و حج و جهاد و زكات و نكاح و قوانين معاملات و ساير عبادات و احكام، كلام خدا از اجمال تجاوز نمى‏كند و اما كيفيت نماز و روزه و حج و ساير موضوعات را بايد از رسول الله آموخت، همان طور كه فرمود: صلوا كما رايتمونى اصلى، نماز را خدا واجب كرده ولى ببينيد چگونه من نماز مى‏خوانم، از نقطه نظر شرائط و مقدمات و افعال و اقوالى كه در نماز لازم است طبق نماز من شما هم نماز بخوانيد.
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]خصوصيات اين موضوعات بطور تمام و كمال در قرآن كريم بيان نشده و فقط اصول عبادات و معاملات و احكام بيان شده است.
[=Century Gothic]تفصيلات آنها را بايد از رسول الله آموخت.:Sham:

[=Century Gothic]نفس رسول خدا مانند يك ذره بين بسيار قوى آن مجملاتى را كه خدا در كتاب وحى نموده است‏بزرگ و روشن و واضح نموده، شرائط و اجزاء هر عبادت را با كيفيت مخصوص آشكار مى‏نمايد.:Sham:
[=Century Gothic]آيات قرآن به صورت اجمال بر پيغمبر نازل شده و در نفس آن حضرت منعكس گرديده ليكن آن نفس قدسيه حدود و ثغور و تاويل و تفسير و شان نزول و ساير خصوصيات كتاب خدا را روشن و آشكارا نموده، به طور تفصيل به خارج منعكس مى‏كند، :Sham:

[=Century Gothic]و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم (2) .

[=Century Gothic]«ما كتاب را به صورت وحى بر تو فرستاديم براى آن كه آنچه را به سوى مردم فرستاده شده و احكامى را كه براى آنان نازل شده است‏براى آنان روشن و واضح كنى‏»، احكام را تفصيل دهى، مراد از آيات را بيان كنى. :Sham:


[=Century Gothic]و به عبارت ديگر مى‏توان گفت كه بيان خصوصيات مسائل و احكام نيز وحيى است كه توسط جبرائيل به غير عنوان قرآن و كتاب خدا بر آن حضرت نازل شده است و معلوم است كه بيان رسول خدا در اين خصوصيات و تفصيلات جنبه تشريع را دارد (3)
[=Century Gothic].

[=Century Gothic]دوم: اطاعت رسول خدا در آراء شخصيه و اوامر نفسيه راجع به اجتماع مردم مسلمان از آن اوامرى كه وظيفه والى و حاكم براى برقرارى نظم و اجتماع امت است و در آنها عنوان تشريع حكم نيست مانند حكومت و بيان وظائف شخصيه مسلمين و نصب ولاة و حكام به ولايات و فرستادن جيوش براى جهاد و نصب قضاة و ائمه جماعت‏براى رسيدگى به امور اجتماعى و رفع مرافعات و امور دينى مؤمنين. :Sham:

[=Century Gothic]قال الله تعالى:

[=Century Gothic]انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اريك الله (4) .

[=Century Gothic]«ما قرآن را بر تو فرستاديم براى آنكه در بين مردم به آنچه خدا به تو نشان داده حكم دهى‏» .

[=Century Gothic]و البته اين حكم در امور شخصيه طبق قوانين قضاء مى‏باشد.:Sham:
[=Century Gothic]و نيز در تصميمات رسول خدا در مهمات از امور مانند تجهيز جيوش و نصب امراى لشكر و ارسال آنها براى جهاد به نقاط دور دست و معاهده با اقوام خارج از اسلام طبق مصالحى كه خود آن حضرت تشخيص مى‏داده‏اند، تمام مسلمين بايد بدون قيد و شرط مطيع و منقاد آن حضرت باشند گرچه خداوند در مهمات امور آن حضرت را امر به مشورت با مؤمنين نموده است

[=Century Gothic]و شاورهم فى الامر (5) ،

[=Century Gothic]لكن با جمله متصل فرموده:

[=Century Gothic]فاذا عزمت فتوكل على الله (6) .

[=Century Gothic]پيغمبر با مسلمين در عزائم امور مشورت مى‏نمايد ولى در نتيجه، طبق اراده و تصميمى كه خود آن حضرت مى‏گيرد بايد رفتار كند و تمام‏مسلمين بايد اطاعت‏بنمايند.

[=Century Gothic]از آنچه ذكر شد به دست آمد كه با وجود آن كه اطاعت رسول خدا در حقيقت اطاعت‏خدا است چون خدا اطاعت رسول الله را لازم شمرده است كما قال: :Sokhan:

[=Century Gothic]و ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله (7) ،

[=Century Gothic]در عين حال اطاعت از خدا يك معنائى دارد و اطاعت از رسول خدا معناى ديگرى.:Sham:
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]بر مردم لازم است از خدا اطاعت كنند راجع به دستورات قرآن مجيد، و از رسول خدا راجع به آنچه كه در خصوصيات احكام آن حضرت بيان مى‏كند و عنوان تشريع دارد و راجع به مصالح مسلمين در آراء شخصيه و فرامين آن حضرت آنچه را كه جنبه تشريع ندارد، و شايد همين جهت‏سر آن باشد كه خداوند با دو لفظ «اطيعوا» مؤمنين را امر به پيروى كرده است و اطاعت‏خدا را از اطاعت رسول خدا جدا شمرده است نه از جهت آن كه بعضى از مفسرين گفته‏اند كه اين تكرار به جهت تاكيد است، چون در اينجا اگر تكرار نمى‏شد بهتر تاكيد را مى‏رسانيد از نقطه نظر اقتران اطاعت‏خدا و رسول خدا كه افاده وحدت اطاعت را در دو مقام مى‏نمود. :Sokhan:

پى‏نوشتها:‌

1. سوره نساء: 4- آيه 59.

2. سوره نحل: 16- آيه 44.

3. شاهد بر اين معنى روايتى است كه در «شواهد التنزيل‏» ج 1 ص 149 با سلسله سند متصل خود از مجاهد روايت كرده است كه:

عن مجاهد فى قوله تعالى:

يا ايها الذين آمنوا يعنى الذين صدقوا بالتوحيد، اطيعوا الله يعنى فى فرائضه و اطيعوا الرسول يعنى فى سنته و اولى الامر منكم قال نزلت فى امير المؤمنين حين خلفه رسول الله بالمدينة.

4. سوره نساء: 4- آيه 105.

5. سوره آل عمران: 3- آيه 159.

6.

7. سوره نساء: 4- آيه 64.

[=Century Gothic]حدود اختيارات اولوا الامر

[=Century Gothic]اما اولوا الامر مسلما منصب تشريع را ندارند (8) و مانند رسول خدا مفصل و مشرع احكام اجماليه قرآن نيستند بلكه ميان مسلمين مبين احكام و مبلغ آيات، طبق تشريع رسول خدا خواهند بود، و نيز در امور مسلمين داراى راى و نظر بوده و در قضاء و مرافعات و ساير جهات اجتماع كه احتياج به راى رئيس براى تنظيم امور و دفع مشكلات و خطرات وارده و جلب منافع عامه دارد مردم بايد از آنها پيروى كنند و اطاعت آنها از اين جنبه در رديف اطاعت رسول خدا از اين جنبه مى‏باشد و لذا اين دو اطاعت را با يك لفظ «اطيعوا» بيان فرموده و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم .:Sham:

[=Century Gothic]و بنابر اين‏فقط اطاعت آنها در اين ناحيه مى‏باشد به خلاف اطاعت از رسول خدا كه هم در اين ناحيه و هم در ناحيه تشريع احكام جزئيه و مفصلات مسائل است،
[=Century Gothic] دليل بر اين مدعا آن كه بلافاصله قرآن مى‏گويد:


[=Century Gothic]فان تنازعتم فى شى‏ء فردوه الى الله و الرسول ان كنتم تؤمنون بالله و اليوم الآخر .

[=Century Gothic]در منازعات و مشاجراتى كه بين مسلمين اتفاق مى‏افتد آنها بايد به كتاب خدا و سنت رسول خدا رجوع كنند و از آن اصول، مشاجره را فيصله دهند.
[=Century Gothic]و اگر اولوا الامر منصب تشريع را داشتند مى‏بايست عند المرافعه مؤمنين را به حكم مشرع آنان ارجاع داد در حالى كه به اولى الامر ارجاع داده نشده است. :Sokhan:

[=Century Gothic]براى توضيح اين معنى مى‏گوئيم: افرادى كه مورد خطاب اين آيه هستند مؤمنين‏اند چون در صدر آيه مى‏فرمايد: :Sham:

[=Century Gothic]يا ايها الذين آمنوا :Ealam:

[=Century Gothic]و مسلما نزاع آنها با غير اولى الامر است، چه بعد از فرض وجوب اطاعت اولى الامر ديگر نزاع با خود آنها معنى ندارد و ارجاع به خدا و رسول خدا براى رفع نزاع معنى ندارد (9) .
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]و نيز اين نزاع در امورى كه راجع به راى و اوامر شخصيه باشد نيست‏بلكه راجع به حكم خدا در قضيه مورد نزاع است‏به دليل آنكه در آيات بعد مذمت مى‏كند افرادى را كه به حكم طاغوت رضا داده و آن را مرجع خود گرفته‏اند و حكم خدا و رسول او را ضايع و مهمل گذاشته‏اند، بلكه مراد نزاع مسلمانان است‏بعضى با بعض ديگر در امور شخصيه، و در اين مسائل براى رفع اختلاف بايد مراجعه به كتاب الله و سنت رسول الله بنمايند،
[=Century Gothic] و كتاب خدا و سنت دو حجت قاطع هستند براى رفع اختلاف و فصل منازعه براى كسانى كه به كتاب و سنت علم دارند و قول اولوا الامر نيز در فهم كتاب و سنت‏حجت است، چون آيه شريفه اطاعت آنها را بدون قيد و شرط لازم شمرده است،
[=Century Gothic] و اگر آنها كتاب و سنت را تفسير و بيان كنند چون در اين كار عنوان تشريع وجود ندارد بايد از آنها پيروى نمود، و بنابر اين انا (10) كشف مى‏كنيم كه قول و گفتار آنان مطابق با واقع و خالى از خطا و لغزش است.

پى‏نوشتها:‌
8. در تفسير «الميزان‏» ج 4 ص 437 روايتى را نقل مى‏كند كه شاهد بر اين مدعا است، مى‏فرمايد:


و فى تفسير العياشى عن عبد الله بن عجلان عن ابيجعفر عليه السلام فى قوله:

اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم قال: هى فى على و فى الائمة جعلهم الله مواضع الانبياء غير انهم لا يحلون شيئا و لا يحرمونه.

9. در «الميزان‏» ج 4 ص 437 گويد:

و فى الكافى باسناده عن بريد بن معاوية قال: تلا ابو جعفر عليه السلام:

اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم فان خفتم تنازعا فى الامر فارجعوه الى الله و الى الرسول و الى اولى الامر منكم.قال: كيف يامر بطاعتهم و يرخص فى منازعتهم؟ انما قال ذلك للمارقين الذين قيل لهم:

اطيعوا الله و اطيعوا الرسول .و فى تفسير العياشى عن بريد بن معاوية عن ابيجعفر عليه السلام (و هو رواية الكافى السابقة) و فى الحديث: قال للناس يا ايها الذين آمنوا فجمع المؤمنين الى يوم القيامة اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم ايانا عنى خاصة «فان خفتم تنازعا فى الامر فارجعوا الى الله و الى الرسول و الى اولى الامر منكم‏» هكذا نزلت، و كيف يامر بطاعة اولى الامر و يرخص لهم فى منازعتهم؟ انما قيل ذلك للمارقين الذين قيل لهم:

اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم .

10. «انا» ، در اصطلاح يعنى پى بردن از اثر و معلول به مؤثر و علت.

[=Century Gothic]لزوم عصمت در اولوا الامر

[=Century Gothic]و محصل كلام آنكه اولوا الامر افرادى هستند كه به استثناى مواردى تشريع، به طور مطلق و بدون قيد و شرط از جميع نواحى بايد از آنها اطاعت كرد و اطاعت آنها در رديف اطاعت رسول خدا است

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]و همان طور كه امر و نهى رسول خدا خلاف امر و نهى خدا نيست وگرنه موجب تناقض بين امر خدا و امر رسول خدا و بين نهى خدا و نهى رسول خدا مى‏شد، و اين معنى تمام نمى‏شود مگر به التزام عصمت رسول خدا، همين طور اولوا الامر امرشان و نهيشان خلاف امر و نهى خدا و رسول خدا نيست وگرنه موجب تناقض و امر به ضدين يا نهى از متناقضين مى‏شود، و اين معنى نيز تمام نمى‏شود مگر به التزام عصمت اولوا الامر، و در نتيجه لازمه اطاعت مطلقه بدون قيد و شرط، عصمت آنها است، و از طرفى چون مى‏دانيم هيچ يك از مذاهب مسلمين عصمت را درباره پيشوايان و رهبران خود ادعا نكرده‏اند به جز طائفه شيعه در حق ائمه دوازده گانه خود، بنابر اين معنى و مفهوم آيه طبعا منطبق بر ائمه معصومين سلام الله و صلواته عليهم اجمعين خواهد شد. :Ealam:


[=Century Gothic]اين از نقطه نظر دلالت آيه كريمه، و شاهد بر اين مطلب از روايات از حد و احصاء بيرون است، از جمله تفسير مورد آيه تطهير بر آنان. :Sham:

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت همه ی دوستان و عرض معذرت به خاطر تاخیر در جواب ها و شرکت در گفتگوها
اولا خدمت جناب رضا بگویم که خیلی درباره ی آیه 59 نساء صحبت شد و نتیجه ای نداشت. و هیچ کس به سوالات من درباره ی این آیه پاسخ نداد پس لطفا دوباره بحث این آیه را وسط نکشید.
دوما به بقیه ی دوستان که به حدیث منزلت و 12 خلیفه استناد کردند باید بگویم که آیا این استناد شما به احادیث نشانه ی دلیل نداشتن امامت ائمه ی شیعه در قرآن است اگر جوابتان مثبت بود که خیلی خوب درباره ی این احادیث هم به بحث می نشینیم عجله نکنید.

با سلام و عرض ادب خدمت دوستان :Gol:

نقل قول:
اولا خدمت جناب رضا بگویم که خیلی درباره ی آیه 59 نساء صحبت شد و نتیجه ای نداشت. و هیچ کس به سوالات من درباره ی این آیه پاسخ نداد پس لطفا دوباره بحث این آیه را وسط نکشید.

تا وقتی که شما اثبات بنده را با قرآن رد نکنید، و به سؤالات روشن بنده پاسخ ندهید، پای این آیه وسط است و وسط باقی خواهد ماند.

در ضمن، عاقلان دانند!

یا حق

عقیل;49089 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت همه ی دوستان و عرض معذرت به خاطر تاخیر در جواب ها و شرکت در گفتگوها
اولا خدمت جناب رضا بگویم که خیلی درباره ی آیه 59 نساء صحبت شد و نتیجه ای نداشت. و هیچ کس به سوالات من درباره ی این آیه پاسخ نداد پس لطفا دوباره بحث این آیه را وسط نکشید.

.

[=Century Gothic] با سلام
[=Century Gothic]عقیل گرامی
میدونی مشکل کجاست !!؟قبلا گفتم ان کس که خانه ای از شیشه ساخته سنگ پراکنی نمیکنه اخوی!!!:Sokhan:
کجا یک پاسخ دادی که دل بچه شیعه را بسوزانی ! که عقیل حق میگوید!!؟:Labkhand:

کجا، از تفسیر بگیر تا روایات و حدیث یک مورد آوردی که جای تامل داشته باشد!!؟:Labkhand:

کجا و کی !جواب یکی از این عزیزان را دادی !طفره نرفتی ؟!!:Labkhand:

کجا به سنت تکیه کردی !که ما ندیدیم!!!؟:Labkhand:

کجا از علمای دست اول خودتان مطلب گذاشتی !که بر حق بود!!؟صحیح بخاری و مسلم هم قبول نداری !!:khandeh!:

و ...!و....!!

[=Century Gothic]عقیل گرامی [=Century Gothic] امام نيزحافظ شريعت و تبيين حكم و پاسدار قانون بر امت است، نيز حائز مقام قلب و ادراك پيمبر است و از اين نقطه نظر با پيغمبر فرقى ندارد، جز آنكه پيغمبر آورنده شريعت و كتاب، و امام حافظ و مبلغ آن است و همان ادله‏اى كه براى اثبات عصمت در انبياء مورد استفاده قرار مى‏گيرد بعينها درباره امام نيز وارد مى‏شود. :Sham:

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]در كتاب كافى (1) در كتاب الحجة مرحوم كلينى از على بن ابراهيم از پدرش‏از حسن بن ابراهيم از يونس بن يعقوب روايت مى‏كند كه: در نزد حضرت امام جعفر صادق عليه السلام جماعتى از اصحاب بودند كه از آنجمله حمران بن اعين و محمد بن نعمان و هشام بن سالم و طيار و جماعتى كه در ميان آنان جوانى برومند بنام هشام بن حكم (2) بود.

[=Century Gothic]حضرت به هشام بن حكم فرمودنداى هشام!آيا خبر مى‏دهى به ما از آن مناظره و مكالمه‏اى كه بين تو و بين عمرو بن عبيد واقع شد؟ :Kaf:

[=Century Gothic]هشام گفت: يابن رسول الله مقام و منزلت تو بالاتر از آنست كه من در مقابل شما لب بگشايم، و مناظره خود را باز گويم، من از شما حيا مى‏كنم و در پيشگاه شما زبان من قادر به حركت و سخن گفتن نيست.

[=Century Gothic]حضرت فرمودند: زمانيكه شما را به كارى امر نموديم بايد بجا آوريد! :Sham:

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]مناظره هشام بن حكم با عمرو بن عبيد :Kaf:

[=Century Gothic]هشام در اين حال لب به سخن گشود و گفت داستان عمرو بن عبيد و جلوس او در مسجد بصره و گفتگوى او با مردم به من گوشزد شد، و بر من بسيار ناگوار آمد، براى ملاقات و مناظره با او حركت نموده و به بصره وارد شدم. :Sham:


[=Century Gothic]روز جمعه بود به مسجد بصره درآمدم ديدم كه حلقه وسيعى از جماعت مردم مجتمعند و در ميان آنان عمرو بن عبيد مشغول سخن گفتن است،
[=Century Gothic] مردم سئوال مى‏كنند و او جواب مى‏گويد.

[=Century Gothic]عمرو بن عبيد يك شمله سياهى از پشم بر كمر خود بسته و شمله ديگرى را رداى خود نموده و سخت مشغول گفتگوست. :Khandidan!:


[=Century Gothic]من از مردم تقاضا نمودم كه راهى براى من باز كنند، تا خود را بدو رسانم، مردم راه دادند، من از ميان انبوه جمعيت عبور نموده در آخر آنان نزديك عمرو بن عبيد دو زانو به زمين نشستم، سپس گفتم:اى مرد دانشمند!من مردى هستم غريب، مرا رخصت مى‏دهى سئوالى بنمايم؟
[=Century Gothic]گفت‏ بلى

[=Century Gothic]گفتم آيا چشم دارى؟

[=Century Gothic]گفت‏اى فرزند اين چه سئوالى است؟تو مى‏بينى من چشم دارم ديگر چگونه از آن سئوال مى‏كنى؟

[=Century Gothic]گفتم مسئله من همين بود كه سئوال كردم آيا پاسخ مى‏دهى؟

[=Century Gothic]گفت:اى فرزند سئوال كن و اگر چه اين سئوال تو احمقانه است!

[=Century Gothic]گفتم جواب مرا بگو

[=Century Gothic]گفت‏سئوال كن

[=Century Gothic]گفتم آيا چشم دارى؟

[=Century Gothic]گفت‏بلى

[=Century Gothic]گفتم با چشمت چه مى‏كنى؟

[=Century Gothic]گفت‏با آن رنگها و اشخاص را مى‏بينم

[=Century Gothic]گفتم آيا بينى دارى؟

[=Century Gothic]گفت‏بلى

[=Century Gothic]گفتم: با بينى‏ات چه مى‏كنى؟

[=Century Gothic]گفت: بوها را استشمام ميكنم. گفتم آيا دهان دارى؟

[=Century Gothic]گفت: بلى

[=Century Gothic]گفتم: با دهانت چه مى‏كنى؟

[=Century Gothic]گفت: طعم و مزه غذاها را مى‏چشم

[=Century Gothic]گفتم: آيا گوش دارى؟

[=Century Gothic]گفت: بلى

[=Century Gothic]گفتم: با گوش‏ات چه ميكنى؟

[=Century Gothic]گفت: صداها را گوشم مى‏شنوم

[=Century Gothic]گفتم: آيا قوه ادراك و مغز مفكر دارى؟

[=Century Gothic]گفت: بلى

[=Century Gothic]گفتم: با آن چه مى‏كنى؟

[=Century Gothic]گفت: با آن هر چه را كه از راه حواس بر من وارد شود تميز مى‏دهم

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]گفتم: آيا اين حواس و اعضاء بى‏نياز از مغز و قواى دراكه نيستند؟:Kaf:[=Century Gothic]
[=Century Gothic]گفت: نه
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]گفتم: چگونه نيازمند به مغز و قواى مفكره هستند، در حاليكه همه آنها صحيح و سالمند، عيب و نقصى در آنها نيست؟ :Sokhan:

[=Century Gothic]گفت:اى فرزند اين جوارح و حواس چون در واقعيت چيزى را كه ببينند يا بو كنند يا بچشند يا بشنوند شك بنمايند آنها را به مغز و قواى دراكه معرفى مى‏كنند، و مغز است كه صحيح را تشخيص مى‏دهد و بر آن تكيه مى‏كند و مشكوك را باطل نموده مطرود مى‏نمايد!

[=Century Gothic]هشام مى‏گويد: به او گفتم بنابراين خداوند قلب و مغز را براى رفع اشتباه حواس آفريده است؟ :Kaf:

[=Century Gothic]گفت آرى

[=Century Gothic]گفتم: براى انسان مغز لازم است و گرنه جوارح در اشتباه مى‏مانند؟ :Sokhan:

[=Century Gothic]گفت: آرى

[=Century Gothic]گفتم:اى ابا مروان (3)

[=Century Gothic]خداوند تبارك و تعالى جوارح و حواس انسان را مهمل نگذارده تا آنكه براى آنان امامى قرار داده كه آنچه را كه حواس به صحت تحويل دهند تصديق كند و مواضع خطا را از صواب فرق گذارد، و بر واردات صحيح اعتماد و بر غير صحيح مهر بطلان زند، چگونه اين خلق را در حيرت و ضلال باقى گذارده، تمامى افراد انسان را در شك و اختلاف نگاهداشته و براى آنان امامى كه رافع شبهه و شك آنان باشد و آنان را از حيرت و سرگردانى خارج كند معين نفرموده است؟:Sham::Sham:

[=Century Gothic]و براى مثل توئى در بدن تو براى حواس و جوارح تو امامى معين فرمايد تا حيرت و شك را از حواس تو بردارد؟

[=Century Gothic]هشام مى‏گويد: عمر بن عبيد ساكت‏شد و چيزى نگفت،
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]سپس رو به من نموده گفت: :khandeh!:

[=Century Gothic]تو هشام بن حكم هستى؟

[=Century Gothic]گفتم: نه

[=Century Gothic]گفت: آيا از همنشينان او هستى؟

[=Century Gothic]گفتم: نه‏گفت: پس از كجا آمده‏اى و از كجا هستى؟

[=Century Gothic]گفتم: من از اهل كوفه هستم گفت‏بنابراين يقينا خودت هشام هستى

[=Century Gothic]سپس برخاست و مرا در آغوش خود گرفت و خود از جاى خود كنار رفته مرا بر سر جاى خود نشانيد، و ديگر هيچ سخن نگفته در مقابل من سكوت اختيار نمود، تا من از آن مجلس برخاستم.

[=Century Gothic]هشام مى‏گويد: حضرت صادق عليه السلام از بيان اين طريق مناظره من بسيار خشنود شده و خنديدند و گفتند:اى هشام!چه كسى به تو تفهيم نموده اينطور مناظره نمائى؟ :Kaf:

[=Century Gothic]عرض كردم: اينطريق را از وجود مبارك شما ياد گرفته، و بر حسب موارد و مصاديق مختلف خود پياده مى‏نمايم

[=Century Gothic]حضرت فرمودند: سوگند به خداى كه اين قسم از مناظره در صحف حضرت ابراهيم و موسى نوشته شده است (4) :Sham:

[=Century Gothic]چون امام حكم مغز و قلب عالم است لذا سرور و حزن او در جوارح و اعضاء او كه يكايك مخلوقاتست اثر مى‏كند. :Sokhan:

1 - جلد اول اصول كافى ص 169


2 - هشام بن حكم تولدش در كوفه نشو و نمايش در واسط و تجارتش در بغداد بود از حضرت صادق و حضرت كاظم و حضرت رضا صلوات الله عليهم درباره او مدح و منقبت گفته شده است و راوى حديث و داراى اصلى از اصول اربعماة شيعه بوده و از اجلاى محدثين و مهره متكلمين و مناظرين بوده و در سن جوانى در فن مناظره مهارت به سزائى داشته است. (رجال ميرزا محمد على اردبيلى) اين روايت را نيز در بحارالانوار ج 7 ص 3 از «اكمال الدين‏» و «علل الشرايع‏» و «امالى‏» صدوق نقل مى‏كند.

3 - ابامروان كنيه عمرو بن عبيد است

4- اين روايت را صدوق نيز در امالى ص 351 از سعد بن عبدالله از ابراهيم بن هاشم از اسمعيل بن مراد از يونس بن عبدالرحمن از يونس بن يعقوب نقل مى‏كند و مى‏گويد در نزد حضرت جماعتى از اصحاب بودند كه در ميان آنها حمران بن اعين و مؤمن الطاق و هشام بن سالم و الطيار بودند و جماعتى ديگر از اصحاب بودند كه در ميان آنها هشام بن الحكم بود و سپس عين حديث را تا به آخر نقل مى‏كند.
موضوع قفل شده است