موضوع جديد با عنوان ذوالقرنين قرآن ، بدرستي يا راستي .. چه كسي ميباشد ؟؟ به خيال تكراري بودن موضوع توسط مسئولين محترم سايت بسته يا مسدود گرديد .. درحاليكه اين موضوع آنگونه كه بخوبي و روشني ازنامش پيدا بود كنارگذاشتن همه احتمالات قبلي و يا پيش كشيدن احتمالي ديگر و بر اساس منابع يا مدارك تازه تر درمورد امام زمان {عج} بود كه متاسفانه و البته شايد .. مديران اين انجمن به اندازه كافي به متن انتخابي موضوع توجه و دقت كافي نكرده و آنرا بدليل تكراري بودن مسدود نمودند .. { كه درمورد احتمال تكراري بودن كاربسيارپسنديده اي نيز انجام دادند و ازاين بابت جاي هيچ گله نيز نميباشد }..
واما در يكي ازپستهاي ارسالي همين موضوع به آياتي از سوره مبارك كهف اشاره گرديد كه ميتوانستند باورهاي فعلي را تحت تاثير خود قرارداده و يك باورجديد را ونه با حدس وگمان زير خط پنجاه درصد كه شايد بالاي هشتاد درصد تا صد درصد حتي بوجود آورند كه دراين لحظه و بطور بسيار تا بسيار فشرده و بدون پرداختن به هر مقدمه و پيش گفتاري و حتي .. ارائه دلايل حدس و گماني شان .. به آن اشاره مينمايم ..
1 ذوالقرنين قرآن .. شايد كه تنها يك تن و تنها مربوط به گذشته نبوده و يا نباشد .. { ازاين جهت ميگويم كه قرآن را بسيار اسرارآميزتر و حتي پيچيده تر از آن چيزي كه ظاهربعضي آياتش نشان ميدهد ديده يا ميبينم }
2 كوروش كبير بدليلي كه كمي هم شرح داده خواهدشد.. همان ذوالقرنين نهفته در دل تاريخ و در دل گذشته يا گذشته ها ميباشد..{ اين را به نسبت كانديداهاي معرفي شده و مدارك و شواهد موجود و بيشترازهمه .. نظر متفكر و انديشمند جهان اسلام و تشيع و ايران عزيز .. مرحوم .. آيت ا...طباطبايي بزرگ وبزرگوار عرض نمودم كه ايشان نيز نه چشم وگوش بسته و تنها تاييد ساده از يك نظر يا حدس وگمان و تحقيق ساده از ابوالكلام آزاد آنرا بيان فرموده باشند كه تفسيري جامع وكامل از تحقيقات شخصي خودشان با در نظرگرفتن همه احتمالات و بررسي همه شخصيتهاي كانديد براي اين نام مقدس و شخصيت قرآني انجام داده اند كه درپايان و بعد از مطالعه همه آنها و درنظرگرفتن همه جوانب .. راي ونظر مقدس خودشان را بيان نموده اند كه در تفسير الميزان
جلد 13 كه از صفحه 523 نيز آغازگرديده موجود ميباشد كه ايشان درصفحه 531 و خطوط آخري يا انتهايي آن و با قبول اشكالاتي بر تحقيقات جناب ابوالكلام هندي .. بنوعي سخن يا نتيجه تحقيقات ايشان را مورد تاييد خود قرار داده كه اين تاييد و درپايان بيان نظر مقدس خودشان ، به هيچ عنوان نميتواند و نبايد تاييد و تحقيق كوچكي شمرده شود .. شخصيتي كه الميزان را با علم و همراه با تواضع هرچه تمام به جهان اسلام و تشيع و ايرانيان عاشق مذهب پاك و معصوم و مظلوميت شيعه هديه نمودند .. } {روحشان همواره شاد و همنشين اهل بيت {ع} و محبين و عاشقان اهل بيت {ع} .. انشاا... }
موضوع جديد با عنوان ذوالقرنين قرآن ، بدرستي يا راستي .. چه كسي ميباشد ؟؟ به خيال تكراري بودن موضوع توسط مسئولين محترم سايت بسته يا مسدود گرديد .. درحاليكه اين موضوع آنگونه كه بخوبي و روشني ازنامش پيدا بود كنارگذاشتن همه احتمالات قبلي و يا پيش كشيدن احتمالي ديگر و بر اساس منابع يا مدارك تازه تر درمورد امام زمان {عج} بود كه متاسفانه و البته شايد .. مديران اين انجمن به اندازه كافي به متن انتخابي موضوع توجه و دقت كافي نكرده و آنرا بدليل تكراري بودن مسدود نمودند .. { كه درمورد احتمال تكراري بودن كاربسيارپسنديده اي نيز انجام دادند و ازاين بابت جاي هيچ گله نيز نميباشد }..
واما در يكي ازپستهاي ارسالي همين موضوع به آياتي از سوره مبارك كهف اشاره گرديد كه ميتوانستند باورهاي فعلي را تحت تاثير خود قرارداده و يك باورجديد را ونه با حدس وگمان زير خط پنجاه درصد كه شايد بالاي هشتاد درصد تا صد درصد حتي بوجود آورند كه دراين لحظه و بطور بسيار تا بسيار فشرده و بدون پرداختن به هر مقدمه و پيش گفتاري و حتي .. ارائه دلايل حدس و گماني شان .. به آن اشاره مينمايم ..
1 ذوالقرنين قرآن .. شايد كه تنها يك تن و تنها مربوط به گذشته نبوده و يا نباشد .. { ازاين جهت ميگويم كه قرآن را بسيار اسرارآميزتر و حتي پيچيده تر از آن چيزي كه ظاهربعضي آياتش نشان ميدهد ديده يا ميبينم }
2 كوروش كبير بدليلي كه كمي هم شرح داده خواهدشد.. همان ذوالقرنين نهفته در دل تاريخ و در دل گذشته يا گذشته ها ميباشد..{ اين را به نسبت كانديداهاي معرفي شده و مدارك و شواهد موجود و بيشترازهمه .. نظر متفكر و انديشمند جهان اسلام و تشيع و ايران عزيز .. مرحوم .. آيت ا...طباطبايي بزرگ وبزرگوار عرض نمودم كه ايشان نيز نه چشم وگوش بسته و تنها تاييد ساده از يك نظر يا حدس وگمان و تحقيق ساده از ابوالكلام آزاد آنرا بيان فرموده باشند كه تفسيري جامع وكامل از تحقيقات شخصي خودشان با در نظرگرفتن همه احتمالات و بررسي همه شخصيتهاي كانديد براي اين نام مقدس و شخصيت قرآني انجام داده اند كه درپايان و بعد از مطالعه همه آنها و درنظرگرفتن همه جوانب .. راي ونظر مقدس خودشان را بيان نموده اند كه در تفسير الميزان
جلد 13 كه از صفحه 523 نيز آغازگرديده موجود ميباشد كه ايشان درصفحه 531 و خطوط آخري يا انتهايي آن و با قبول اشكالاتي بر تحقيقات جناب ابوالكلام هندي .. بنوعي سخن يا نتيجه تحقيقات ايشان را مورد تاييد خود قرار داده كه اين تاييد و درپايان بيان نظر مقدس خودشان ، به هيچ عنوان نميتواند و نبايد تاييد و تحقيق كوچكي شمرده شود .. شخصيتي كه الميزان را با علم و همراه با تواضع هرچه تمام به جهان اسلام و تشيع و ايرانيان عاشق مذهب پاك و معصوم و مظلوميت شيعه هديه نمودند .. } {روحشان همواره شاد و همنشين اهل بيت {ع} و محبين و عاشقان اهل بيت {ع} .. انشاا... }
ضمن تصحيح يك اشتباه ازپست بالا كه صفحه 541 به اشتباه 531 درج گرديد
ادامه آن..
و از طرفي و هرچه باشد .. اگرچه بقول فرمايش بعضي دوستان مخالف .. كوروش چندتمدن را و ازجمله .. بابل را ساقط نمود .. اما وازطرفي هم بايد گفت و قبول هم نمود كه باعث نجات يكي از اديان الهي ومورد تاييد قرآن و مامسلمانان هم شده .. { اگرچه امروزه واينان بمانند آنزمان وآنان كه در اسارت بودند .. محبوبيت چنداني هم بين ما نداشته و يا ندارند } .. بنابراين و بگمانم .. نجات پيروان يك دين بزرگ والهي از اسارت كفار و بت پرستان آن زمان و براي ما مسلمانان بمراتب بهتر و سرفرازانه تر از سرنگوني خود آن بت پرستان وكفار يا تمدن كفر و بت پرستي بوده وخواهدبود و مصداق اين جمله اين خواهد بود كه اگر ايرانيان درطول تاريخ قتل و غارتهايي عليه مسحيحان و يهوديان انجام داده بودند امروز چه بلاهايي برسر ما و به بهانه بازماندگان آن نسلها درمياوردند وامروز وبا شرايط حاكم برجهان امروز .. غيرازاين بود كه ما را قومي خونخوار و وحشي و بازمانده همان اقوام وحشي وبي تمدن معرفي مينمودند كه اگر داراي قدرت نظامي برترهم شوند بعيد نخواهد بود كه مجددا همان خونخواري و قتل و چپاولها را و اينبار برسر ما بازماندگان مسيحيان و يهوديان آن زمان انجام دهند و .. وازاينجورحرفها كه نمونه اش هم به اندازه هايي گفته شده ويا خواهدشد }..
{ و شايد يك تحريف نيز از متن منشوركوروش با جابجايي فقط يك مكث كوچك وناچيز كه اكثريت آنرا ناديده گرفته يا ميگيرند كه بهمان سبب شايد با كوروش دشمني ميورزند .. بوجود آورده شده كه اگرلازم شد آنرا نيزبيان خواهم نمود }
{ وحتي وازطرفي و بگمانم .. اگر تعدادي يهودي ..بدروغ هم نام كوروش را در كتابهاي مقدس خودشان آورده باشند .. براستي ما ايرانيان چندميليارد و ميليارد ميتوانستيم خرج نماييم تا چنين اتفاقي بوقوع پيوندد ؟؟ و آيا ميشد كه بشود ؟؟ }
3 ؟؟؟
بادرنظرگرفتن اين موضوع و اين احتمال يا احتمال نزديك به واقعيت كه ذوالقرنين .. يك تن و مربوط فقط به گذشته نبوده و نخواهد بود و كوروش بزرگ ايراني و نه خارجي نيز .. همان ذوالقرنين گذشته ميباشد .. خاسته يا ناخاسته اين سوال پيش ميايد كه ؟؟؟
براستي ذوالقرنين دوم چه كسي ميتواند باشد؟؟
واين موضوع .. موضوع مهمي بوده و خواهد بود كه ذهن شيعه و ايراني هر دو بايد يا ميتوانند باهم و دركنار هم براي اثباتش تلاش نموده يا حداقل اجازه دهند كه سلولهاي محقق و جستجوگر ذهن خلاقشان دراين زمينه نيز كمي فعاليت نموده .. شايد حقايق پنهان مانده در دل تاريك تاريخ و يا در وراي آيات مقدس قرآن .. از دل همين حدس وگمان و نظرها و نظريه ها پيدا و آشكار گردند و شايد با كمي دقت و كمي هم كنارگذاشتن تعصب و تفريط در ايران پرستي يا شيعه دوستي خود .. { و فقط اصطلاحات رايج اند و نه پرستش ايران بمانند بت پرستي } .. و كمي هم قبول برخي حدس و گمانها و كمي هم تحقيق و كمي هم احتمال دادن همه احتمالات .. بتوان و يا موفق گرديد خدمتي هرچند كوچك وناچيز به خود قرآن و خود تاريخ و همه دوستداران حقيقت و حقايق پنهان مانده و مخصوصا حضورمبارك حضرتش انجام داد و شايد ..
شايدهاي ديگر..؟؟؟؟؟؟؟؟
در ضمن هر گردی که گردو نیست. شما یک سر بروید بهشت زهرا! می بینید که در حرم امام هم این اشکال بکار رفته است!
نیازی نیست بنده اثبات کنم این تصویری که در کنار انست را بنده نکشیده ام بلکه باستانشناسان با توجه به پایه زاویه و سنگهای فرو ریخته کشیده اند .
جالب است شما هر ادعائی میکنید و نیاز به اثبات هم ندارد ولی بقیه که مطلبی را نقل میکنند باید صد جور دلیل و برهان بیاورد براستی درست گفته اند که دیوار حاشا بلند است .
نمونه اش هم همین مطلب بهشت زهرا کجای بهشت زهرا یک بنای واحد بصورت ابلیسک میباشد کجای حرم امام شبیه ابلیسک است حال اگر یگ گوشه ای با تصورات ذهنی شبیه این شد با اینکه یک بنای واحد به شکل ابلیسک باشد قابل مقایسه است .
ن کجای بهشت زهرا یک بنای واحد بصورت ابلیسک میباشد کجای حرم امام شبیه ابلیسک است حال اگر یگ گوشه ای با تصورات ذهنی شبیه این شد با اینکه یک بنای واحد به شکل ابلیسک باشد قابل مقایسه است .
بهلول;273324 نوشت:
کجای حرم امام شبیه ابلیسک است حال اگر یگ گوشه ای با تصورات ذهنی شبیه این شد با اینکه یک بنای واحد به شکل ابلیسک باشد قابل مقایسه است .
مشاهده نمودید؟
چند تصویر دیگر هم می گذارم تا روشن شوید هر چند رضا آن را حذف می کند!
بوستان هفت چنار تهران که سه نماد فراماسونری در آن قرار دارد
یکی از سه نمادهای فراماسونری در پارک هفت چنار تهران
سنگ فرش شطرنجی و نماد فراماسونری در پارک هفت چنار تهران
در صورتی که کوروش، اولین پادشاه سلسله هخامنشی، پادشاهی بود مثل همه پادشاهان دیگر که سعی در بسط و توسعه قلمرو خود داشته و در این راه از هیچ جنایت و کشتاری دریغ ننموده است. اگر نگاهی منصفانه به تاریخ بیاندازیم، متوجه میشویم که این شاه هم مثل همه شاهان ظلم و جور عمل نموده است و حتی وقتی از تومورس فائیم، بیوهء فرمانروای قبایل هون که بعد از مرگ شوهرش ریاست هونها(ماساژتها) را به عهده داشت؛ خواستگاری نمود و امید داشت که با این ازدواج بتواند بر سرزمین های ماوراء رودخانه سیحون تسلط یابد، و ملکه تومورس و بزرگان آنجا با چنین وصلتی مخالفت کردند، او به آنجا لشکر کشی کرده و پس از شکست و ناکامی در برابر آنان، برای تسکین خویش به حیله استفاده از شراب متوسل شد و پسر ملکه هونها(ماساژتها) را کشت و سرانجام خودش هم در همین جنگ کشته شد. .
سلام
جناب اسناد این فرمایشاتون رو قید می کنید لطفا؟
بنده چیز دیگری خوانده ام. زمانیکه کورش قصد بابل کرد، بخت النصر فرمانروای آنجا بود. بخت النصر به پسرش بِشِّسَّدر (یعنی فرمانده ی سپاه شکست ناپذیر) دستور داد جلوی کورش را بگیرد. بشسدر با سپاهی به اطراف بابل رفت تا جلوی سپاه کورش را بگیرد، اما هنگامی که سپاه کورش را دید، متوجه شد نمی تواند با آنان بجنگد و به طرف قلعه ی بابل فرار کرد. در هنگام فرار تمام مزارع را در سر راه آتش زد که به دست سپاه کورش نیفتند. مزارعی که متعلق به مردم سرزمین خودش بود.
بعد از فتح بابل و زمانیکه کورش قصد ترک آنجا را داشت، در یک سخنرانی خطاب به مردم بابل گفت: من برای غارت شما نیامده ام، بلکه آمدم تا شما را از شر فرمانروایی فاسد نجات دهم. پسر فرمانروای شما مزارع شما را آتش زد و محصولات شما را نابود کرد. من دستور می دهم تا از سیلوهای پارس، به میزان دو برابر آنچه فرمانروایتان به شما خسارت زده، به شما محصول بدهند.
و اما در مورد اینکه فرمودید مثل پادشاهان دیگر با هر وسیله دنبال کشورگشایی بود:
به کورش خبر دادند حاکم محلی کرمان خراج سالیانه را پرداخت نکرده و گفته دیگر پرداخت نمی کند. کورش سپاهی مجهز برداشت و به سمت کرمان لشکر کشید. وقتی سپاه به مقابل دروازه ی کرمان رسید، حاکم کرمان به بیرون از قلعه آمد و گفت ای کورش سپاه خود را از اینجا ببر که من تسلیم تو نخواهم شد، و به تو خراج نخواهم داد.
کورش چند نفر را مخفیانه به داخل کرمان فرستاد تا از اوضاع اجتماعی و وضع زندگی مردم مطلع شوند. آنها رفتند و برگشتند و کورش پرسید آنجا چه دیدید؟ آنها گفتند به جهت خشکسالی مردم وضع بدی دارند و حاکم آنها امسال مالیات آنها را بخشیده و همه از او راضی هستند.
کورش پیکی به نزد حاکم کرمان فرستاد و ساعتی بعد دو پادشاه در مقابل هم ایستادند. کورش خطاب به او گفت: به قصد شکست تو آمده بودم و خود می دانی که بر این کار توانا هستم. اما به جهت اینکه مردمت از تو راضی هستند، تو را می بخشم. امسال از تو مالیات نمی گیرم به جهت خشکسالی. و این حاکم تا پایان عمر کورش در خدمت او بود و عده ای گفته اند، همین حاکم بود که در نبرد آخر وقتی کورش به دست ماساژتها کشته شد، جنازه ی او را تا پارسه گرد حمل کرد.
اما در مورد توسل به حیله:
مشاوران حاکم فنیقیه به او گفتند که شایع شده ایران قصد حمله به ما را دارد و باید آماده شویم. حاکم دستور به آماده باش داد اما گفت عده ای را به ایران و دربار پارسه گرد بفرستید و ببینید نظر کورش در این باره چیست. آنها رفتند و برگشتند و گفتند کورش می گوید قصد حمله به فنیقیه را ندارد. حاکم گفت: بروید و مطمئن باشید که کورش به فنیقیه حمله نخواهد کرد، زیرا راستگویی از صفات شاه پارسیان است.
بنده چیز دیگری خوانده ام. زمانیکه کورش قصد بابل کرد، بخت النصر فرمانروای آنجا بود. بخت النصر به پسرش بِشِّسَّدر (یعنی فرمانده ی سپاه شکست ناپذیر) دستور داد جلوی کورش را بگیرد. بشسدر با سپاهی به اطراف بابل رفت تا جلوی سپاه کورش را بگیرد، اما هنگامی که سپاه کورش را دید، متوجه شد نمی تواند با آنان بجنگد و به طرف قلعه ی بابل فرار کرد. در هنگام فرار تمام مزارع را در سر راه آتش زد که به دست سپاه کورش نیفتند. مزارعی که متعلق به مردم سرزمین خودش بود.
بعد از فتح بابل و زمانیکه کورش قصد ترک آنجا را داشت، در یک سخنرانی خطاب به مردم بابل گفت: من برای غارت شما نیامده ام، بلکه آمدم تا شما را از شر فرمانروایی فاسد نجات دهم. پسر فرمانروای شما مزارع شما را آتش زد و محصولات شما را نابود کرد. من دستور می دهم تا از سیلوهای پارس، به میزان دو برابر آنچه فرمانروایتان به شما خسارت زده، به شما محصول بدهند.[/b]
[="purple"]کورش بزرگ در متن عهد عتیق (تورات) گرامی داشته شده و نجاتدهنده یهودیان از اسارت هفتاد ساله در بابل معرفی شده است. اما در همان کتاب او مجری خواست و اراده و این سخن خدای بزرگ برای نابودی بابل نیز بوده است: «من خود بر ضد بابل بر خواهم خواست و آنرا نابود خواهم کرد. نسل بابلیان را ریشهکن خواهم کرد تا دیگر کسی از آنان زنده نماند. بابل را به باتلاق تبدیل خواهم کرد تا جغدها در آن منزل کنند. با جاروی هلاکت بابل را جارو خواهم کرد تا هر چه دارد از بین برود ([="darkorchid"]کتاب اشعیا، باب ۱۴، بند ۲۲ و ۲۳[/])»؛ «پس از هفتاد سال، پادشاه بابل و قوم او را بخاطر گناهانشان مجازات خواهم نمود و سرزمین ایشان را به ویرانهای ابدی تبدیل خواهم کرد ([="darkorchid"]کتاب اِرمیا، باب ۲۵، بند ۱۲[/])». شواهد تاریخی و باستانشناختی نشان میدهد که این خواست در عمل به دست کورش اتفاق افتاد و پس از حمله کورش به بابل تمدن کهن و باشکوه آن برای همیشه از میان رفت.[/]
کورش بزرگ در متن عهد عتیق (تورات) گرامی داشته شده و نجاتدهنده یهودیان از اسارت هفتاد ساله در بابل معرفی شده است. اما در همان کتاب او مجری خواست و اراده و این سخن خدای بزرگ برای نابودی بابل نیز بوده است:«من خود بر ضد بابل بر خواهم خواست و آنرا نابود خواهم کرد. نسل بابلیان را ریشهکن خواهم کرد تا دیگر کسی از آنان زنده نماند. بابل را به باتلاق تبدیل خواهم کرد تا جغدها در آن منزل کنند. با جاروی هلاکت بابل را جارو خواهم کرد تا هر چه دارد از بین برود (کتاب اشعیا، باب ۱۴، بند ۲۲ و ۲۳)»؛ «پس از هفتاد سال، پادشاه بابل و قوم او را بخاطر گناهانشان مجازات خواهم نمود و سرزمین ایشان را به ویرانهای ابدی تبدیل خواهم کرد (کتاب اِرمیا، باب ۲۵، بند ۱۲)». شواهد تاریخی و باستانشناختی نشان میدهد که این خواست در عمل به دست کورش اتفاق افتاد و پس از حمله کورش به بابل تمدن کهن و باشکوه آن برای همیشه از میان رفت.
سلام
تورات تحریف شده برادر من. همینطور انجیل. بخوانید در پیدایش ماجرای زایش سلیمان را!
آیا سلیمان (ع) حرامزاده است؟؟؟!!! استغفرالله.
بخشی از تورات تحریف شده است و کلام شیطان است. از شر شیطان به خداوند سبحان پناه ببرید و بندگان صالح خداوند را بدنام نکنید.
سلام برادر درست می فرمایید ولی این همون توراتی هست که برخی از حضور کوروش در اون افتخار می کنند.
من این قسمت از تورات رو بنا بر حرف اون دسته از دوستانی آوردم که دلیل موحد و پیمبر بودن کوروش رو تورات ذکر کردند.
ولی از طرفی هم یهودیان بخاطر عنایت و ارادت خاصی که به کوروش داشتند ازش دروغ نمی نوشتند.
برادر من، عزیز من؛ بخدا قسم که یهودیان داود را برتر از کورش می دانند و از او با عنوان پیامبر و پادشاه با جلال و با عظمت یاد می کنند و اصلا عیسی (ع) را به این خاطر قبول نداشتند که می گفتند چرا مانند داود نیستی. اما در همین کتاب مقدس (تحریف شده) یهودیان، گفته شده که داوود رفت پشت بام خانه اش و زن شوهر دار همسایه را در حیاط دید. به او گفت بیا ... بعد که مرتکب زنا شدند، آن زن گفت من باردارم! داود همسر او را که در جبهه ها می جنگید فراخواند و او را به مرخصی پیش همسرش فرستاد و گفت برو استراحت کن تا شاید آن مرد به اشتباه بیفتد و آن بچه ی حرامزاده را فرزند خود بداند. اما آن مرد در حیاط خوابید و پیش همسرش نرفت و به داود گفت همرزمانم در حال جنگند و عادلانه نیست که من به بسترم بروم و با همسرم بخوابم. داود هم نامه ای به او داد و گفت این را ببر به فرمانده ات بده. و در آن نوشته بود که حامل این نامه را به خط مقدم بفرستید و او را تنها بگذارید تا هلاک شود و همین اتفاق هم افتاد.
حالا از شما می پرسم، آیا داود یکی از برترین انبیاء یهود نیست؟ پس چگونه این کلمات در کتاب مقدس وجود دارد؟! آیا غیر از این است که شیطان بر عده ای غالب شده و کلمات باطلش را به آنان القا کرده؟!
اما بخدا روز قیامت خداوند از شما بابت تهمت هایی که به کورش می زنید سؤال می کند و باید جواب بدهید و اگر بخواهید کتاب مقدس تحریف شده را دلیل بیاورید، خداوند قرآن را جلوی شما می گذارد که در آن به صراحت گفته شده کتب پیشین تحریف شده است.
برادر من، عزیز من؛ بخدا قسم که یهودیان داود را برتر از کورش می دانند و از او با عنوان پیامبر و پادشاه با جلال و با عظمت یاد می کنند و اصلا عیسی (ع) را به این خاطر قبول نداشتند که می گفتند چرا مانند داود نیستی. اما در همین کتاب مقدس (تحریف شده) یهودیان، گفته شده که داوود رفت پشت بام خانه اش و زن شوهر دار همسایه را در حیاط دید. به او گفت بیا ... بعد که مرتکب زنا شدند، آن زن گفت من باردارم! داود همسر او را که در جبهه ها می جنگید فراخواند و او را به مرخصی پیش همسرش فرستاد و گفت برو استراحت کن تا شاید آن مرد به اشتباه بیفتد و آن بچه ی حرامزاده را فرزند خود بداند. اما آن مرد در حیاط خوابید و پیش همسرش نرفت و به داود گفت همرزمانم در حال جنگند و عادلانه نیست که من به بسترم بروم و با همسرم بخوابم. داود هم نامه ای به او داد و گفت این را ببر به فرمانده ات بده. و در آن نوشته بود که حامل این نامه را به خط مقدم بفرستید و او را تنها بگذارید تا هلاک شود و همین اتفاق هم افتاد.
حالا از شما می پرسم، آیا داود یکی از برترین انبیاء یهود نیست؟ پس چگونه این کلمات در کتاب مقدس وجود دارد؟! آیا غیر از این است که شیطان بر عده ای غالب شده و کلمات باطلش را به آنان القا کرده؟!
اما بخدا روز قیامت خداوند از شما بابت تهمت هایی که به کورش می زنید سؤال می کند و باید جواب بدهید و اگر بخواهید کتاب مقدس تحریف شده را دلیل بیاورید، خداوند قرآن را جلوی شما می گذارد که در آن به صراحت گفته شده کتب پیشین تحریف شده است.
آنزمان شما می دانید و کورش و عدالت خدا.
یا حق
سلام حق با شماست برادر یوسف ولی چیزی که مشخص هست اینه که ذوالقرنین کوروش نیست.
این هم که برخی می فرمایند ذوالقرنین کوروش هست در حقیقت توهین به ذوالقرنین هستش.
من قصد توهین و شستن گناهان کوروش رو ندارم.ما داریم طبق اسناد و مدارک تاریخی بحث میکنیم تا به یه جایی برسیم نمی تونم که بخاطر تعصب چشمامو به رو حقایق ببندم و فقط مدح کوروش رو بکنم.
[="Indigo"]شخصیتی به نام کورش که امروزه کسانی کوشش کردهاند تا از او امامزادهای معصوم بسازند، ارتباطی با شخصیت واقعی و تاریخی کورش ندارد. شخصیت امروزی کورش محصول مصادره به مطلوب منابع تاریخی و ادعاها و سخنان مجعول منسوب به او است.
تاریخ و مطالعات باستانی دو کاربرد اصلی دارد: اقناع حس کنجکاوی و کسب تجربه از گذشتگان برای ساختن امروز و فردا. در هر دو مورد، لازم است تا به تاریخ و شواهد باستانی «همانگونه که بوده» توجه شود و نه «آنگونه که دوست داریم بوده باشند». قطعهقطعه کردن تاریخ بنا به ذوق و پسند شخصی و برداشتن تکههای مورد علاقه و نادیده انگاشتن تکههایی که بدان علاقه نداریم، نه به کار اقناع حس کنجکاوی میآید و نه به کار تجربه و آموختن از تاریخ. چرا که در هر دو مورد، بخشی از واقعیت نادیده گرفته شده است.
چنین اعمالی به کار دو گروه میآید: کسانی که به دنبال دستمایههایی برای دلخوشی و تخدیرهای ناشی از خلأهای عاطفی هستند، و نیز کسانی که تاریخ را ابزاری برای القای مفاهیمی به سود منافع خود و بهرهکشیهای ناشی از آن میدانند (همچون پانایرانیستها، پانترکیستها، پان عربیستها و دیگر انواع گرایشهایی که در نهایت به نژادپرستی و فاشیسم ختم شدهاند و یا خواهند شد). هر دوی این گروهها، نه تنها بخشی از تاریخ را نادیده میگیرند، که با افزودههای مجعول و ادعاهای ساختگی (همچون انبوهی از نقلقولهای دروغین منسوب به کورش)، خود یا هواداران خود را گمراه میسازند و راه دستیابی به واقعیتها و تجارب تاریخی را مسدود میکنند.
چنین است که هر گاه تاریخ را یکسونگرانه ببینیم و در دل ما باور به چیزی مطلقاً خوب و نقدناپذیر جوانه زند، فاشیسم و استبداد از همانجا شروع به رشد میکند.
این اشخاص به هنگامی که با روایت تاریخی خوشایندی مواجه میشوند، نه منبعی میخواهند و نه تردیدی در منابع به خود راه میدهند. اما به هنگامی که سخن مغایری را میشنوند از هیچگونه انکار و تردید در منابع خودداری نمیکنند. منابع را غرضورزانه، غیرمعتبر، دشمننگاری، غلط در ترجمه، تحریف در متن و امثال آن قلمداد میکنند و انواع و اقسام لطائفالحیل و شگردها را برای نادیده شدن و انکار آنها بکار میگیرند. آنان در کنار همه اینها، از هیچگونه اتهام و پروندهسازی برای کسانی که منابع تاریخی را منصفانه و واقعگرایانه و بدون دخل و تصرف نقل میکنند، کوتاهی نمیکنند و سعی میکنند تا ضعف خود را با روشهای ناکارآمد تخریبی جبران میکنند.
چه نیک میبود اگر ما آن اندازه که به فردوسی مینازیم، از او میآموختیم. چرا که او تاریخنگار منصف و شرافتمندی است که بیش از آنکه کشورها و اقوام و ادیان برایش مهم باشند، به انسانیت و شرف انسانی بها میدهد. قلب او برای ایران میتپد، اما نیکیها و دلاوریهای تورانیان را با صدای بلند و فاخرترین سرودهها بیان میکند و زشتکاریهای ایرانیان را نیز لاپوشانی نمیکند؛ حتی اگر جنگافروزیها و جنایتهای گشتاسپ و پیروان زرتشت باشد. از همین رو است که گشتاسپ اوستا، شخصیتی محبوب و ستودهشده، و گشتاسپ شاهنامه شخصیتی منفور و مذمتشده است.
چنین کارهایی در قبال بسیاری از شخصیتهای ملی یا مذهبی و یا رویدادها و مکاتب گوناگون انجام شده است، اما نگارنده مثال را از کورش بزرگ و روایتهای تاریخی و اسناد باستانی مرتبط با او میآورد که بدان تسلط بیشتری دارد.
در باره رفتارهای توأم با انسانیت و مهر و مدارای کوروش بسیار گفته شده و در جای خود تا حدی درست هستند. اما در این میان این نکته مهم معمولاً مغفول واقع میشود که این یک اصل عمومی و بدون استثناء در تاریخ است که هیچ پادشاه یا سرداری نمیتوانسته و نمیتواند بدون قتلعامهای گسترده و بدون غارت داراییهای عمومی و خصوصی مردمان کشور خودش و نیز کشور مقابل، دست به کشورگشایی و جهانگشایی بزند. هیچ پادشاهی آن اندازه اموال شخصی نداشته تا بتواند مخارج دهها و صدها هزار سپاهی را برای ماهها و سالها فراهم کند.
محرک آن پادشاه و سرداران و سپاهیان برای جهانگشایی، فقط امید به پیروزی و غارت کشور مغلوب بوده است. چنانکه بسیاری از پادشاهان چنین اعمالی را با افتخار در کتیبههای خود آوردهاند: «در حران نبردی بزرگ بین ما و والرین قیصر روم در گرفت. ما آنان را بزدیم و قیصر را اسیر کردیم و او را به پارس بردیم. ما شهرهای سوریه و کیلیکیه و کاپادوکیه را در آتش سوزاندیم و ویران نمودیم و غارت کردیم. پس آنگاه به میمنت این پیروزی آتشکدهها نشاندیم و موبدان را مورد لطف و عنایت خود قرار دادیم» (از کتیبه شاپور یکم ساسانی بر دیوار کعبه زرتشت در نقشرستم).
[="Red"]عریان، سعید، راهنمای کتیبههای ایرانی میانه، تهران، ۱۳۸۲، صفحه ۷۰ تا ۷۳[/]
آگاهیهای ما در باره کورش تا حد بسیار زیادی متکی به منابع یونانی است. چرا که در منابع ایرانی، مطلقاً کسی به نام کورش وجود خارجی ندارد، تا چه رسد به شرح و توصیفی در باره او. مگر در حد یادکرد از نام او در آثار ابوریحان بیرونی و حمزه اصفهانی که حتی در همین حد نیز با سکوت فردوسی در شاهنامه روبرو شده است. فردوسی در حالی از افتخارات و کرامات اسکندر تعریف و تمجید کرده، که برخلاف ابوریحان و حمزه و ابنخلدون، حتی اشارهای به نام کورش نیز ننموده است. فردوسی از اسکندر با صفات نیکی همچون خردمند، بیداردل، دورکننده بدیها، سازنده، آرام کننده کشور، شاهوار، با فر و فرهنگ، خوبچهر، خوبگفتار، دادگر، پیروزبخت، بخشنده و آشتیجو یاد کرده است.
[="Red"]شاهنامه فردوسی، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، ۱۳۸۶، دفتر پنجم، صفحه ۵۲۳ به بعد.[/]
عمده نقلقولهایی که از رفتار محبتآمیز کورش با کشورها و پادشاهان مغلوب بیان میشود، نه بر اساس منابع ایرانی، که برگرفته از گزارشهای مورخان یونانی و از جمله هرودوت و دیودور سیسیلی و کتزیاس است. اما در روایتهای همین مورخان، نکات دیگری نیز هست که تعمداً نادیده انگاشته میشوند.
به تاریخ هرودوت بیش از هر تاریخنامه دیگری استناد میشود و قسمتهای باب میل آن نقل میشود، اما بسیاری از بخشهای آن که باب میل نیستند، نادیده گرفته میشوند و در این مواقع او را مورخی مغرض و دشمن ایران مینامند. برای مثال، او آورده که پس از اینکه کروزوس (آخرین پادشاه لیدی) به شگردی از خرمن آتشی که کورش برای سوزاندنش برپا کرده بود، نجات یافت، از کورش پرسید «سربازان تو اکنون در شهر در حال انجام چه کاری هستند؟» کورش پاسخ داد «در حال غارت شهر و گنجینههای تو هستند».
[="Red"]Godley, A. D., The Histories, book I, Chapter 88, p. 40.
تواریخ هرودوت، کتاب اول، بند ۸۸[/]
او همچنین آورده است که کورش به ملکه توموروس (شاه ماساژتها) دل بست و چون با مخالفت او روبرو شد، پسرش را (و به روایتی دیگر پسر و شوهرش را) به گروگان گرفت و سر او را در تشتی از خون برای مادر فرستاد. به گزارش هرودوت، ملکه توموروس قبلاً برای کورش پیغامی بدین مضمون فرستاده بود که «تو را نصیحت میکنم از این کار دست برداری. به فرمانروایی ملت خویش خرسند باش و فرمانروایی من بر ملت خویش را نیز روا دار. افسوس که به سخنم اعتنا نخواهی کرد، چون به کمترین چیزی که اعتنا داری، صلح و صفا است. از نبرد با من درگذر که پیروز نخواهی شد و این برای فرزند کمبوجیه ننگ است که از زنی شکست خورد». کورش به سخن توموروس بیاعتنا ماند و به حملهای روی آورد که مطابق با پیشبینی توموروس، به شکست و کشته شدنش انجامید.
مورخ دیگر یونانی که گزارشهایی در باره کورش آورده، کتزیاس است. کتزیاس کورش را پادشاهی اهل مدارا و جوانمردی میداند و روایتهای او نَقل و نُقل محافل است. او آورده است که کورش با کروزس با گذشت رفتار کرد و این را بسیار گفتهاند و شنیدهایم. اما همو چیزی دیگری نیز گفته است که آنرا نادیده انگاشتهایم. او در کنار گزارشش از مهربانی و گذشت کورش، همچنین آورده است که «کورش چشمان آتیس (پسر کرزوس و ولیعهد لیدی) را در برابر مادرش از حدقه در آورد و سپس او را سر برید. مادر آتیس از غصه این اتفاق خود را از بام به زیر افکند و خودکشی کرد».
کتزیاس پس از نقل رفتار محبتآمیز کورش با آستیاگ (آخرین پادشاه ماد) این را نیز آورده است که «کورش پس از تصرف ماد، اَسپیتاماس (شوهر آمیتیس و داماد آستیاگ) را کشت و زنش را تصرف کرد و به جمع زنان خود افزود».
او همچنین آورده است که «کورش چشمان پِتیساکاس (پیشکار خودش) را از حدقه در آورد و پوستش را زنده زنده کند و به صلیبش کشید. به این دلیل که پتیساکاس مأمور آوردن آستیاگ به دربار بود، اما او را در بیابان رها کرده بود و موجب خشم کورش شد که با آستیاگ با مهربانی و گذشت رفتار میکرد».
کتزیاس همچنین نقل میکند که «کورش قبل از حمله به ماساژتها، به سرزمین دِربیکسهای سکایی حمله برد و پس از قتلعام سی هزار نفر از دربیکسها و کشتن پادشاه آنان و دو پسرش، کشورشان را تصرف کرد».
[="Red"]تاریخ کتزیاس، خلاصه فوتیوس، ترجمه کامیاب خلیلی، تهران، ۱۳۸۰، بخشهای یک تا هفت، صفحه ۱۵ تا ۳۸[/]
متداول است که عدهای به هنگام مواجهه با چنین روایتهایی، آنها را روایتهای مجعول و دروغ از سوی دشمنان ایران بدانند. البته که شاید چنین باشد، چرا که هیچ مورخ و متن تاریخیای، یکسره درست و مطابق با واقعیت نیست. اما مسئله اینجاست که ما برای بیان افتخارات کورش نیز دقیقاً متکی به همین منابع هستیم و در چنین مواقعی فراموش میکنیم که آن منابع مغرضانه و غیرمعتبر و دشمنانه بودهاند.
انگهای «غرضورزی» و «دشمنی با ایران» به پیشانی هر مورخی که بچسبد، به پیشانی کتزیاس- که روایتهای بالا را از قول او آوردم- نمیچسبد. چرا که کتزیاس مورخ دربار هخامنشیان و پزشک مخصوص اردشیر دوم هخامنشی و ملکه پروشات بود. اردشیر او را به سبب حذاقت و نیز علاقهای که به ایران و تاریخ هخامنشیان داشت، به عنوان مورخ و پزشک به دربار خود فراخوانده بود و اسناد رسمی بایگانیهای هخامنشی را در اختیار او نهاده بود. به همین دلیل، نوشتههای کتزیاس- برخلاف هرودوت- بر اساس روایتهای شفاهی و شایعهها نیست و متکی بر اسناد رسمی دست اولِ هخامنشیان است. علاقه کتزیاس به ایران موجب شد که در جنگی که کورش کوچک (برادر اردشیر) با همکاری یونانیان علیه ایران ترتیب داد، شرکت کند و در دفاع از هخامنشیان و مقابله با یونانیان به نبرد برخیزد.
اتهام دشمنی به کتزیاس در حالی انجام میشود که اتفاقاً گزارش آریستوبولوس- یعنی کسی که به راستی دشمن ایران و از سرداران مهاجم اسکندر بوده- را بدون تردید و بدون اینکه به هویت او اشاره کنیم، مکرراً نقل کردهایم. و آن عبارت است از آگاهی ما در باره اینکه بنای مشهور به «مادر سلیمان» آرامگاه احتمالی کورش است.
آگاهی ما از غارت تختجمشید به دست اسکندر و نیز سوزاندن تختجمشید به دست همو، متکی به گزارش دیودور سیسیلی است. او آورده است که «اسکندر بزرگترین دشمن تمام آسیا بود و تختجمشید ثروتمندترین شهر در زیر آفتاب بود. او اجازه داد تا سپاهیانش بجز خزانه و هدیش شاهی که به خودش اختصاص یافت، همه جا را غارت کنند و سپس بسوزانند. در خزانه تختجمشید که اسکندر شخصاً آنجا را غارت کرد و سپس به آتش کشید، ۱۲۰٫۰۰۰ تالان (۳٫۶۰۰٫۰۰۰ کیلوگرم) طلا و نقره وجود داشت». اما همین دیودور در ادامه مطلبش، چیز دیگری هم نوشته است که عامداً و به نفع کورش نادیده گرفته شده است: «اینها بازمانده طلا و جواهراتی بود که کورش در طی مدت پادشاهی خود از غارت کشورها تصاحب کرده بود».
[="Red"]دیودور سیسیلی، ایران و شرق باستان در کتابخانه تاریخی، ترجمه حمید بیکس شورایی و اسماعیل سنگاری، تهران، ۱۳۸۴، صفحه ۷۲۴ و ۷۲۵[/]
گزنفون نیز نویسنده دیگریست که مکرراً برای شرح و توصیف خصال برجسته و مردانگیها و بزرگواریهای کورش بدو استناد میشود. اما آشکارا و تعمداً بسیاری از گزارشهای او نادیده گرفته میشوند. برای مثال آنچه که او در فصل ششم از کتاب اول «کورشنامه/ سیروپدی» در مورد حمله ناگهانی به اشخاص بیسلاحی که در خواب بودند، آورده است. یا آنچه که او در فصل چهارم از کتاب اول آورده و کورش را با اعراب گرسنهای مقایسه کرده که با شمشیر به دنبال هموطنان ماد خود افتاده و آنان را بیمحابا میکشته است. یا آنچه که در فصل ششم کتاب چهارم آورده که به هنگام تقسیم غنائم جنگی یا دریافت خراج، دختران زیبا به کورش تقدیم میشدهاند. یا آنچه که در فصل سوم کتاب سوم نقل شده که کورش و سپاهیانش به اندازهای از اهالی شهر را کشتند که «زنان شیون و زاری آغاز کردند و دیوانهوار به هر سو میگریختند. آنان اطفال خود را به آغوش گرفته بودند و از معدود کسانی که زنده مانده بودند، استغاثه میکردند که نگذارید ما تنها و بیپناه بمانیم». همه اینها و بسیاری مطالب دیگر مانند اینها، به هنگام انبوه نقلقولهای رایج از گزنفون نادیده انگاشته میشوند.
برای نمونهای دیگر، میتوان به الواح هخامنشی کشف شده در بابل اشاره کرد. اینکه به موجب این الواح دانسته شده که کورش و کمبوجیه برخلاف دیگر پادشاهان به فعالیتهای اقتصادی در مؤسسه مالی اگیبی روی آورده بودند را مکرر خوانده و شنیدهایم، اما نخواستهایم توجه کنیم که سرمایه اینکار از محل غارت لیدی تأمین شده بود. همچنین این قسمت از همان الواح نادیده گرفته شدهاند که برخی از فعالیتهای مالی اگیبی که در گستره وسیعی از جهان آنروز نفوذ داشت، عبارت بود از: اعطای وام با بهره سی تا پنجاه درصد در ماه، خرید و فروش برده و اجاره دادن فاحشه.
[="Red"]Beitrage zur Assyriologie und Semitischen Sprachwissenschaft, Dritter band, heft 3, Leipzig, 1897.
ترجمه پنجاه لوح حقوقی و اداری از زمان پادشاهی کورش، دانشنامه آشورولوژی و زبان شناسی، جلد سوم، دفتر سوم، لایپزیک، ۱۸۹۷[/]
کورش بزرگ در منشور مشهورش نکاتی دال بر برانداختن بردهداری یا برانداختن بهرهکشی از انسانها آورده است. اما این ادعا با کتیبههای دیگر عصر هخامنشی موافقت ندارد. برای مثال به موجب لوحه شماره ۲۵۲ از سال هشتم پادشاهی کورش در بابل، دختری به نام تابموتو به دلیل اینکه پدرش یک سکه طلا و ده سکه نقره به مؤسسه مالی یا رباخانه اگیبی بدهی داشت، به گرو گرفته شد تا زمانی که پدرش بدهی خود را تسویه کند (دخترانی که به گرو گرفته میشدند، برای بهرهکشی جنسی اجاره داده میشدند تا خسارت تأخیر را جبران کنند).
هیچیک از این نمونهها، تناقض در تاریخنامهها و اسناد تاریخی نیست. بلکه نگاه جامع و بدون جانبداری به رویدادها و اشخاص است. تناقضها در ذهن ماست که با مصادره و جعل منابع، شخصیتی معصوم و پیامبرگونه به نام کورش در اوهام و تخیلات خود ساختهایم که ارتباط چندانی با شخصیت واقعی کورش ندارد. شخصیت واقعیای که شواهد فراوانی از خشونتورزیها، غارتگریها، قتلعامها و زنبارگیهای او در دست است.
در پاسخ به کسانی که گاهی خرده میگیرند که «چرا یک روز از زیباییها و افتخارات مینویسی و روزی دیگر از زشتیها و حقارتها؟» باید این نکته بدیهی را تکرار کرد که هر پژوهشگری که بخواهد منصف باشد، نه به دنبال بیان صِرف زیباییهاست و نه به دنبال پیدا کردن زشتیها. او دنبال آنچه میگردد که واقعیت باشد و یا دستکم مطلبی را بیان کند که متکی بر شاهدی تاریخی باشد. اینکه گاهی زشت میگردد و گاهی زیبا، به او مربوط نمیشود، بلکه به اسناد تاریخی و شواهد باستانی مربوط میشود. اگر این نوشتهها برای عدهای عجیب به نظر میرسد، از آن رو است که برخی از ما عادت به یکسونگری و مطلقانگاری و مطلقاندیشی، و قهرمانسازی و دیوپروری داریم و نمیتوانیم پیوند عاطفی مناسبی با مطالبی که با رویکردی بدور از قهرمانسازیهای وهمی و بدون مصادره به مطلوب منابع نوشته میشوند، برقرار کنیم.
اقناع حس کنجکاوی و یا درس گرفتن از تاریخ، تنها و تنها با توجه به واقعیتهای راستین ممکن است. افتخار کردن به گذشته نیز تنها با تکیه به واقعیتها ممکن میشود و نه با اتکای به آنچه که پایه و اساسی ندارد و در حکم خودفریبی یا دیگرفریبی است.
افتخارات فرهنگ و تمدن ایران بیش از آنست که نیاز به تحریف واقعیتها باشد. کسانی که از روی حب و بغض، دیوارهای روستای نیاکانی ما را سیاه میکنند و یا کسانی که از روی شیفتگی بیجا، دیوارهای آنرا سراسر سفید میکنند، هیچکدام خادم میهن نیستند. خادمان میهن کسانی نیستند که با شعارهای توخالی و خودساخته دستاندر کار جعل و تاریخسازیاند، بلکه کسانی هستند که آستینهای خود را برای انجام کاری بالا زدهاند. دیوارهای روستای پرخاطره نیاکانی ما همانگونه که هست، دوستداشتنی و آموختنیست. با همان دیوارهای نیمریخته، با همان درختهای خشکیده و تازه جوانه زده، با همان کوچههای پر از گُل و گِل، با همان بزغالههایی که بوی پشگل میدهند و با همان عطر کاهگلهای باران خورده که دوستداشتنیترین بوی عالم است.[/]
سلام حق با شماست برادر یوسف ولی چیزی که مشخص هست اینه که ذوالقرنین کوروش نیست.
این هم که برخی می فرمایند ذوالقرنین کوروش هست در حقیقت توهین به ذوالقرنین هستش.
من قصد توهین و شستن گناهان کوروش رو ندارم.ما داریم طبق اسناد و مدارک تاریخی بحث میکنیم تا به یه جایی برسیم نمی تونم که بخاطر تعصب چشمامو به رو حقایق ببندم و فقط مدح کوروش رو بکنم.
بنده چنین ادعایی نکردم، اما منبع موثق برای بنده، قول علامه طباطبائی است. و از آن عبور نمی کنم. و نه نقطه ای به آن اضافه، و حرفی از آن کم می کنم.
کورش که خودش نگفته من ذوالقرنین هستم، اگر بعد از مرگ شما یک عده بگویند شما پیامبر هستی، مردم باید برای اینکه گفته ی آنان را تکذیب کنند، هر خلافی را به شما نسبت دهند؟! این عادلانه نیست.
در ارسال شماره 116 (بالای همین ارسال بنده) بقدری نکات متناقض و دروغ وجود دارد که اگر بخواهم تک تک آنها را شرح دهم، شاید یک هفته فرصت بخواهد و در یک ارسال نمی گنجد.
چند مثال کوچک از آنهمه دروغ و کلمات باطل:
شاپور اول ساسانی را دلیل ظالم بودن هخامنشیان و کورش آورده اید!!!
بر اساس این نتیجه ی باطل که کتزیاس در دربار هخامنشیان بوده، پس خیانت نمی کند، تمام گفته های منتسب به او را باور کرده اید که این دو اشکال دارد: خیلی ها (اسم نمی برم!) ابتدا در بارگاه حکام بودند! اما بعداً خیانت کردند و گزارشات آنها اگر قرار باشد مبنا قرار گیرد خیلی تهمت ها را به بزرگان باید بپذیریم. (اما ما مثل شما نیستیم هر دروغی را که به هر عادلی نسبت دادند قبول کنیم).
در مورد اینکه فرمودید اسکندر گنج های کورش را از تخت جمشید! غارت کرد!
دو اشتباه مرتکب شده اید، گنج های تخت جمشید مربوط به داریوش اول است، نه کورش. و دوم، علت محبوبیت اسکندر و راز ریشه گرفتن سلوکیان و علاقمندی ایرانیان به آنها، بذل و بخشش های اسکندر و برابر دانستن ایرانیان و یونانیان در همان مدت عمر کوتاه حکومت او بر ایران (7سال) است و این روش مخالفان یونانی زیادی داشت.
برادر من. نمی دانم که تعمداً دروغ می گویی یا نه. اما بدان که اگر تمام دنیا را به من هدیه می دادید، حاضر نبودم این مطالبی که در پست بالای شما آورده شده و اکثر قریب به اتفاق آن باطل است را بر زبان بیاورم! حال تعجب می کنم که شما مجاناً آنها را بر زبان آوردید! فقط خدا می تواند به امثال شما رحم کند.
یعنی این ابلیسک که مورد تنفر مسلمانان بود از سنگ یکپارچه ساخته شده بود .
اصل عمل رمی جمرات از مسلمات است که در صدر اسلام بوده ولی قراین نشان می دهد که در عصر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و در ایّام ائمّه معصوم علیهم السلام ستونی در محلّ جمرات وجود نداشته و حاجیان سنگ های خود را بر آن قطعه زمین می انداختند و سنگ ها روی هم انباشته می شد و بدین جهت آن را جمره؛ یعنی «مجتمع الحصی» (= محل جمع شدن سنگریزه ها) گفته اند.
برای پی بردن به این حقیقت، نخست به سراغ عبارات فقهای شیعه و اهل سنّت می رویم، بعد کلمات ارباب لغت و سپس روایات اسلامی را بررسی می کنیم:
عبارات گروهی از فقهای شیعه در معنای جمره
همان گونه که پیشتر اشاره شد، بسیاری از فقها در توضیح معنای جمره سکوت اختیار کرده اند؛ ولی گروهی از آن ها تعبیراتی دارند که نشان می دهد جمره همان قطعه زمین اطراف ستون هاست.
در اینجا قول چهارده کتاب از فقهای معروف (هفت کتاب از فقهای شیعه و هفت کتاب از فقهای اهل سنّت) را می آوریم که نشان می دهد جمره در عصر آنها به همان قطعه زمین اطلاق می شده است، که سنگ بر آن می انداختند:
1 ـ مرحوم سید ابوالمکارم ابن زهره در کتاب «غُنیه» چنین می گوید:
«وإذا رمی حصاة فوقعت فی محمل أو علی ظهر بعیر، ثمّ سقطت علی الأرض أجزأت... کلّ ذلک بدلیل الإجماع المشار إلیه».
هنگامی که سنگی بیندازد و آن سنگ در محمل یا روی پشت شتر بیفتد، سپس روی زمین (جمره) قرار بگیرد، کافی است... تمام اینها به دلیل اجماعی است که قبلاً اشاره کرده ایم !»(1)
2 ـ مرحوم علاّمه حلّی، در کتاب «منتهی» می فرماید:
«إذا رمی بحصاة فوقع علی الأرض ثمّ مرّت علی سَنَنها(2) أو أصابت شیئاً صلباً کالمحمل و شبهه ثمّ وقعت فی المرمی بعد ذلک أجزأه، لأنّ وقوعها فی المرمی بفعله و رمیه»
«هنگامی که سنگریزه ای بیندازد و روی زمین بیفتد و سپس بغلتد، یا به چیز محکمی مانند محمل یا شبه آن بخورد، سپس در داخل محلّ رمی بیفتد، کافی است؛ زیرا افتادن در محلّ رمی، با فعل او و به وسیله او بوده است.»(3)
این تعبیر نشان می دهد که محلّ رمی کمی گود بوده و اگر سنگ نزدیک آن می افتاده و غلط می خورده و در آن محل می افتاد، کفایت می کرده است. این دلیل بر آن است که ستونی در آنجا به عنوان «مرمی» (محلّ رمی) وجود نداشته است.
منبع
1 . غنیه، قسم الفروع، ص 189
2 . سَنَن (بر وزن بدن) به معنای «طریق» است و «امض علی سَنَنک»؛ یعنی به راه خود ادامه بده. بنابراین، معنای جمله چنین می شود: سنگریزه به زمین افتاد و به راه خود ادامه داد و در جمره افتاد.
بنده چنین ادعایی نکردم، اما منبع موثق برای بنده، قول علامه طباطبائی است. و از آن عبور نمی کنم. و نه نقطه ای به آن اضافه، و حرفی از آن کم می کنم.
کورش که خودش نگفته من ذوالقرنین هستم، اگر بعد از مرگ شما یک عده بگویند شما پیامبر هستی، مردم باید برای اینکه گفته ی آنان را تکذیب کنند، هر خلافی را به شما نسبت دهند؟! این عادلانه نیست.
والسلام
[="indigo"] من به کسی خلافی نسبت ندادم برادر و فقط اون نقاطی رو که تو تاریخ نادیده گرفته شده همراه با اسناد و مدارک تاریخی اون آوردم و چیزی از خودم که درنیاوردم.
[="red"]منابع رو با فونت قرمز و درشت نوشتم[/].
[/]
نحوه ساخت این بنای با عظمت و عجیب جزء مجهولات تاریخی است
به کار گیری اجنه و شیاطین همانند جریان سلیمان (ع) در این بنا نیز محتمل است
بخاطر وجود سرستون ها و وردی آن که نقش حیواناتی عجیب مثلا شیر بالدار در آن هویداست
در کتیبه های تاریخی ملل مختلف خدایان شیطانی که همان اجنه هستند این گونه نقش می
شدند.[/]
قال الله تعالی:
[="RoyalBlue"]بشارت باد بر بندگانی که اقوال را می شنود و بهترین را بر می گزینند.[/]
[="Indigo"]باستان گرایی و شاهدوستی بر خلاف وطن پرستی از مذمومات اسلام است.
اگر کوروش نبی بود چرا هیچ نصی در رابطه با او و احترامش و احترام به مزارش در احادیث نیامده؟؟؟
چرا امیرالمومنین علیه السلام خود را ذوالقرنین خواندند؟؟؟
چرا اکثریت بی شمار کوروش دوستان ضد اسلام و ولایت و انقلاب هستند؟؟؟
[/]
[="Indigo"]چرا این ها در سیره امام روح الله و امام خامنه ای منفور مطرود هستند[/]
[="Blue"]حضرت امام(ره) در بیانات متعددی با این مضمون واحد اظهار داشتند که:[/]
[="Blue"] 2500 سال شاهنشاهی برای ملت ایران و برای کشور ایران جز نکبت، تباهی، سیاهی و حکومت طاغوت هیچ بهرهای نداشته است.
به همین خاطر ما در حکومتها و سلسلههای مختلفی که به تعبیر رایج 2500 ساله بود، هیچ
نقطه مثبتی را مشاهده نمیکنیم و این تعبیر صریح حضرت امام(ره) است، یعنی میتوان در
صحیفه امام(ره) از جلد 2 تا جلدهای 11 و 12[/]
[="Indigo"]چرا یک عالم یا یک عارف از او و مزارش تعریف نکرده؟؟؟
مانند شخص زرتشت که در احوالات تاریخی از قول نبی مکرم آمده که زرتشتیان را بخاطر دینشان تحقیر نکنند(به احترام شخصیت زرتشت)
علمایی هم که اسم اورا آورده اند نظیر علامه طباطبایی و ... می گویند محترم است طبق شایعات پیرامونش مبنی بر دادگری بودنش!!!
بماند که متونی تاریخی موجود است که کوروش را سفاک و خون ریز می دانند که در زیرچتر حمایت فرهنگی یهودیت سانسور شده است.[/]
[="Red"]این متن براساس اعتقاد کامل به هویت الهی ایرانیان و حب وطن که از پایه های اساسی ایمان است نگارش شده.[/]
[=Times New Roman]سلام و عرض ادب
قصد بحث ندارم.
فقط اینکه لغت monolithic به معنی سخت و انعطاف ناپذیر می باشد. نه سنگ یکپارچه
موفق باشید
سلام
از فرهنگ آریان پور
monolith
(معمارى يا مجسمه سازى) تك سنگ هر چيز كه از يك قطعه سنگ درست شده باشد
this column is a monolith
اين ستون از يك قطعه سنگ درست شده است.
(مجازى) تك سنگ مانند، يكپارچه، محكم، عظيم
همچنین
A monolith is a geological feature consisting of a single massive stone or rock, such as some mountains, or a single piece of rock placed as, or within, a monument.
این جناب شهاب که مطلبتان کپی وبلاگش است از سال 90 به دفاع از اسلام برخواسته
شما به وبلاگ من نگاه کنید از سال 87 تاکنون
چه مقدار اطلاعات در حمایت از سلاطین سابق ایران می بینید؟
در وبلاگ من چیزی بر ضد اسلام می بینید؟
دفاع من در اینجا از ایشان فقط برای جلوگیری از افراط هاست، همین!
[="indigo"] بنده یک بلانسبت به شما بدهکار هستم برادر.البته که منظورم خدایی نکرده شما نبودید.
اصلا آدم بی اعتقاد و ضد انقلاب و ولایت تو این سایت چیکار میکنه؟
دوما متن جناب شهاب هستش و احتمالا منظورش امثال بچه های سایت هایی مثل بالاترین و روشنفکرای تاریک دل و این ها بوده نه بچه های اسک دین.
اینکه شما این سایت رو برای بحث انتخاب کردید نشون دهنده ی دغدغه ی دینی و حساسیت شما روی دین و به این موضوع هستش منم مثل شما دنبال حقیقت هستم و بعضی شبهه هام توسط شما و دیگر دوستان خداروشکر برطرف شد.من که دنبال تحمیل و اثبات زوری حرفام نیستم.
ایشالله ادامه میدیم با شما و دیگر دوستان تا به یک جمع بندی حقیقی و منطقی و با سند و مدرک راجع به کوروش برسیم.[/]
بنده چنین ادعایی نکردم، اما منبع موثق برای بنده، قول علامه طباطبائی است. و از آن عبور نمی کنم. و نه نقطه ای به آن اضافه، و حرفی از آن کم می کنم.
کورش که خودش نگفته من ذوالقرنین هستم، اگر بعد از مرگ شما یک عده بگویند شما پیامبر هستی، مردم باید برای اینکه گفته ی آنان را تکذیب کنند، هر خلافی را به شما نسبت دهند؟! این عادلانه نیست.
در ارسال شماره 116 (بالای همین ارسال بنده) بقدری نکات متناقض و دروغ وجود دارد که اگر بخواهم تک تک آنها را شرح دهم، شاید یک هفته فرصت بخواهد و در یک ارسال نمی گنجد.
چند مثال کوچک از آنهمه دروغ و کلمات باطل:
شاپور اول ساسانی را دلیل ظالم بودن هخامنشیان و کورش آورده اید!!!
بر اساس این نتیجه ی باطل که کتزیاس در دربار هخامنشیان بوده، پس خیانت نمی کند، تمام گفته های منتسب به او را باور کرده اید که این دو اشکال دارد: خیلی ها (اسم نمی برم!) ابتدا در بارگاه حکام بودند! اما بعداً خیانت کردند و گزارشات آنها اگر قرار باشد مبنا قرار گیرد خیلی تهمت ها را به بزرگان باید بپذیریم. (اما ما مثل شما نیستیم هر دروغی را که به هر عادلی نسبت دادند قبول کنیم).
در مورد اینکه فرمودید اسکندر گنج های کورش را از تخت جمشید! غارت کرد!
دو اشتباه مرتکب شده اید، گنج های تخت جمشید مربوط به داریوش اول است، نه کورش. و دوم، علت محبوبیت اسکندر و راز ریشه گرفتن سلوکیان و علاقمندی ایرانیان به آنها، بذل و بخشش های اسکندر و برابر دانستن ایرانیان و یونانیان در همان مدت عمر کوتاه حکومت او بر ایران (7سال) است و این روش مخالفان یونانی زیادی داشت.
برادر من. نمی دانم که تعمداً دروغ می گویی یا نه. اما بدان که اگر تمام دنیا را به من هدیه می دادید، حاضر نبودم این مطالبی که در پست بالای شما آورده شده و اکثر قریب به اتفاق آن باطل است را بر زبان بیاورم! حال تعجب می کنم که شما مجاناً آنها را بر زبان آوردید! فقط خدا می تواند به امثال شما رحم کند.
والسلام
[="Indigo"] سلام برادر.شما چرا انقدر از دست من حرص میخوری؟
حرف من که نیست من فقط ناقل کتب تاریخی هستم.[/][="Indigo"]تا اگر بنظر شما و دیگر دوستان اشتباه هستش راهنمایی فرمایید تا به یه نتیجه ای برسیم[/].
[="Indigo"]نه اینکه به من هدیه ای چیزی داده باشند تا از خودم اینارو دربیارم.[/]
[="Indigo"] اگر بنا باشه که برای اینکه به شخصیت کوروش توهین نشه من فقط مطالب خوشایند و خوب راجع بهش رو برای شما گلچین کنم و بیارم که به جایی نمی رسیم.[/]
در ضمن:
[="Red"]کتب و اسناد تاریخی با فونت قرمز و درشت نوشته شدند.[/]
در این میان این نکته مهم معمولاً مغفول واقع میشود که این یک اصل عمومی و بدون استثناء در تاریخ است که هیچ پادشاه یا سرداری نمیتوانسته و نمیتواند بدون قتلعامهای گسترده و بدون غارت داراییهای عمومی و خصوصی مردمان کشور خودش و نیز کشور مقابل، دست به کشورگشایی و جهانگشایی بزند.
یعنی شما فتوحات اسلامی در صدر اسلام را نیز شامل این مسئله می دانید؟
گزنفون نیز نویسنده دیگریست که مکرراً برای شرح و توصیف خصال برجسته و مردانگیها و بزرگواریهای کورش بدو استناد میشود. اما آشکارا و تعمداً بسیاری از گزارشهای او نادیده گرفته میشوند. آنچه که در فصل ششم کتاب چهارم آورده که به هنگام تقسیم غنائم جنگی یا دریافت خراج، دختران زیبا به کورش تقدیم میشدهاند.
گزنفون، کورشنامه، ترجمه رضا مشایخی، تهران، ۱۳۸۶
مگر اشکالی دارد؟
رفتار اعراب پس از پیروزی بر ایران
فاتحان، گریختکان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری باندازهای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند. شصت هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند ؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناختهٔ بسیار بر جای نهادند.
عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت
ندیدم کسی بر آنها خورده گرفته باشد و از دایره توحید خارجشان کرده باشد!
اولا ما با عمر کاری نداریم و نمیخوام راجع به عمر حرفی بزنم که باعث دلخوری اهل تسنن بشه.ما که پیرو عمر نیستیم:
ردکردن پیشنهاد فرماندهی سپاه از سوی امام علی :
دربعضی از تواریخ آمده که قبل از حمله به ایران، عمر پیشنهاد فرماندهی سپاه اسلام به قادسیه را به علی داد ولی حضرت درخواست عمر را رد کردند و عمر، سعد بن ابی وقاص را اعزام کرد . درشرح ابن ابی الحدید از ابن عباس نقل میکند که : با عمر دریکی از جنگها به سوی شام خارج شدم یک روز تنها بودم که عمر به من گفت: از پسرعمویت گلایه دارم از او خواستم که با من در این جنگ همراه باشد قبول نکرد.( شرحنهجالبلاغة ج : 12 ص : 79)
حضرت علی نه تنها در این جنگ بلکه در جاهای دیگرنیز پیشنهاد ابابکر را برای فرماندهی جنگها قبول نکردند.
درزمان خلافت ابابکر که اشعث بن قیس تحرکاتی را علیه خلیفه انجام داده بود ابابکر درباب فرماندهی لشکر اعزامی به سوی اشعث با عمر مشورت کرده وهر دو به نتیجه رسیدند که علی برای این امر مناسب است ولی ایشان نپذیرفتند.. الفتوح/ترجمه،متن،ص:41
دوما این سخنان دکتر مطهری و علی شریعتی رو بخونید:
دکترعلی شریعتی : دکتر شريعتي در کتاب فاطمه فاطمه است مینویسد :« میبینیم که شبه محققان و شبه ایران دوستان اخیری که میگویند ایرانیان به زور شمشیر و فشار مالیات و جزیه مسلمان شدند، تا چه حد خودشان «دانشمندان مالیاتی»اند که میخواهند به عقل فاقد خوشان، ملت و مردم ایران را از پذیرش اسلام، که «دین بیگانه» است، تبرئه کنند و آن وقت، او را ملتی معرفی کنند که به قدری ترسو و بزدل است که با برق شمشیر وحشیان، و به قدری پست که برای فرار از مالیات، از ملیت و هویت و مذهبش و همه مقدساتش دست میشوید و همهی افرادش « دین ماموران مالیات» را قبول میکنند... خلاصهی تحقیقات علمی این آقایان که ادای مستشرقان بازاری یا مغرض را در میآورند و آن هم ناشیانه و مضحک، این است که ملت و مردم ایران، عدالت و آزادی و برابری و حقیقت و فضائل انسانی و ارزشهای متعالی اسلام و برتری محمد و علی را بر یزدگرد و بزرگمهر و فضیلت حسین و زینب را بر زریز و شیرن، نمیفهمیدند ؛ شمشیر را میفهمیدند و پول را و نژاد را و بس »
شهید مطهری : ایشان فرموده: حقيقت اين است كه مهمترين عامل شكست حكومت ساسانى را بايد ناراضى بودن ايرانيان از وضع دولت و آيين و رسوم اجحاف آميز آن زمان دانست. اين نكته از نظر مورخين شرقى و غربى مسلّم است كه رژيم حكومت و اوضاع اجتماعى و دينى آن روز به قدرى فاسد و خراب بود كه تقريباً همه مردم از آن ناراضى بودند. اين نارضايى ناشى از جريانهاى چند سال اخير بعد از خسرو پرويز نبود، زيرا اگر روح مردمى به اساس يك رژيم يا يك آيين خوشبين باشد، نارضايى موقت سبب نمىشود كه هنگامى كه دشمن مشترك رو مىآورد آن مردم نجنگند. برعكس، اگر روح ملى زنده باشد هرچند اوضاع ظاهر خراب باشد، در اينگونه مواقع ملت خود را جمع و جور مى كند، اختلافات داخلى را كنار مىگذارد و يك دست به دفع دشمن مشترك مىپردازد، همچنان كه نظير آن را در تاريخ زياد ديدهايم.....
مرحوم زرینکوب: وي در کتاب کارنامه اسلام مینویسد: «چندی بعد اعراب هم بر فارس دست یافتند هم بر خراسان و ماوراء النهر. این فتوحات خیره کننده -که تا حدی به تقدیر الهی یا معجزه اسلامی تعبیر شد- در واقع فقط بدان سبب امکان داشت که همه جا در قلمرو ایران و بیزانس مقدم مهاجمان (عرب) را عامه مردم با علاقه استقبال کردند. اگر عامه مردم این ممالک با مهاجمان به چشم عداوت مینگریستند این فتوحات چنین آسان دست نمیداد. بیزانسیها چون در مصر از سوریه نیز منفورتر بودند، ده هزار سرباز مسلمان کافی بود تا (تمامی) مصر را از چنگ بیزانس بیرون بیاورد. چند شهری هم که مقاومت کرد، یک دوسال بیش در دست بیزانس نماند. بدینگونه، هنوز یک ربع قرن از هجرت پیامبر نگذشته بود که بیرون از جزیره العرب، از تیسفون ساسانی گرفته تا اسکندریه بیزانسی، همه جا قلمرو اسلام بود با بانگ اذان، که شهادت میداد به وحدت خدا و رسالت محمد.
سوما این مقاله رو هم بخونید:
[="Red"] بررسی جعلیات کتاب «دو قرن سکوت» نوشته عبدالحسین زرین کوب[/] مقدمه ی این مقاله:
[="Red"]از آنجا که کتاب دو قرن سکوت زرین کوب در طول سالیان دراز دستاویز بسیاری مغرضان و نژاد پرستان و فاشیستها شده تا با توسل به آن به اسلام و اقوام دیگر توهین کنند ، بر آن شدیم که چند برگ از این کتاب را با احترام به شخصیت علمی استاد زرین کوب مرور کنیم تا مشخص شود این کتاب از دید علمی تا چه حد دارای اعتبار است !
پیش از هر مطلبی باید این نکته را متذکر شوم که به هیچ وجه بحث و نقد ما پیرامون شخصیت دکتر زرین کوب نیست وقصد تحقیر و انگ زدن به ایشان را نخواهم داشت...چه خود دکتر زرین کوب در کتابی که سالها بعد (1342) نوشتند یعنی کتاب کارنامه اسلام –به خوبی به تمدن اسلامی پرداختند و نوشته های ارزشمنددیگری از ایشان به جای مانده ا[/]ست
شما می گوئید چون فلان عمل به کوروش نسبت داده شده است پس موحد نیست
من می گویم بدتر از این عمل را دیگرانی هم مرتکب شدند ولی کسی آنها را از دایره توحید خارج نساخت!
حتی اگر از این نکته هم صرف نظر کنیم که غالب دشمنان کوروش بت پرست بودند و غالب دشمنان اعراب اهل کتاب!
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بیکند شهری بود از سغد . سغد مرکز تجاری بین المللی در شرق ایران در زمان ساسانیان بود و شهری بسیار زیبا و ثروتمند . اندربیکند" مردی بود که وی را دو دختر با جمال ( زیبا ) داشت . ورقا ابن نصر " فرمانده سپاه اعراب هر دو دختر را از خانه بیرون کشید . مرد ایرانی گفت : در میان این شهر بزرگ چرا دختران مرا میبری ؟ ورقا پاسخی نداد . مرد بجست و کاردی بر وی بزد . ورقا زخمی شد ولی کشته نشد . چون خبر به قتیبه رسید . گفته شد که همه شهر "حرب" هستند . در نتیجه شهر به کلی منهدم گشت . مردان قادر به جنگ قتل عام گشتند و اموال شهر به تصرف در آمد . سپس کشتار سمرقند و خوارزم شد . بعد از آن گرگان به محاصره "یزید مهلب" در آمد . طبری مینویسد او به مناسبت این مبارزه طولانی ایرانیان طبرستان با اعراب و کشتن عده زیادی از مسلمانان در آنجا آنقدر از مردمان آنها خواهد کشت که خونشان به جریان بیافتد و آسیاب ها بگردش درافتد و با خون آنها گندم و نان بپزند . محاصره بعد از 7 ماه به پایان رسید .یزید مهلب 1000 نفر را در دره ای برد و همگان را قتل عام نمود . ولی خونشان به جریان نیافتاد . لیکن دستور داد آب را به خونها ببندند تا جریان بیافتد گزارش این نبرد حاکی از آن است که 14000 هزار ترک در شبه جزیره و 40000 تن ایرانی در نبرد گرگان کشته شدند و هزاران اسیر بدست آمد و 30 میلیون درهم غنائم بدست آمد . که یک پنجم آن به مبلغ 6 میلیون درهم راهی دمشق شد .
یا
[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یکی از شهرهای کرانه جنوب شرقی دریای خزر شهر "تمیشه" بود که به سختی با سپاه اعراب نبرد کرد . "سعید عاص" شهر را محاصره کرد و آنگاه که آذوقه شهر به اتمام رسید مردم از گرسنگی زنهار ( امان ) خواستند . به آن شرط که سپاه "سعید ابن عاص" مردمان شهر را نکشد . لیکن بعد از عقد قرار داد سعید تمام مردمان شهر را به جز یک نفر را در دره ای گرد آورد و تمام افراد شهر را از لب تیغ گذراند.
یا
[/][/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بلاذری مینوسید :[/][/][/][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]"اشعث ابن قیس" آذربایجان را فتح کرد و درب آن شهر را به روی سپاه اعراب گشود . در زمان عثمان وی والی آذربایجان شد او شماری زیادی از خانواده های عرب را روانه آذربایجان کرد تا در آنجا سکنی گزینند . عشایر عرب از بصره و کوفه و شام راهی آذربایجان شدند . به گفته وی عده معدودی از عربان زمینهای عجمان را خریدند . لیکن اکثر عربان برای مصادره کردن زمینهای مجوسان با یکدیگر مسابقه نمودند - یعنی هر گروهی هرچه میتوانست مصادره میکرد . بدین صورت اموال و زمینهای ایرانیان یکی پس از دیگری به تاراج گذاشته شد .[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] یا
[/][/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بلاذری مینویسد : پس از فتح استخر همه مردمان شهر از لب تیغ گذشتند . کسی جان سالم بدر نبرد .بلاذری میگوید : عامر سوگند یادکرده بود بعد از اینهمه مدت مقابله ایرانیان استخر در برابر لشگر اعراب پس از فتح آنان - آنقدر از مردم آنجا خواهم کشت که جوی خون سرازیر شود .بلاذری کشته شدگان ایرانی را در گور حدود 40 هزار تن تخمین زد . او خبر از قتل عام بیش از 100 هزار تن ایرانی در استخر توسط عبدالله عامر خبر میدهد .[/]
[/][/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع ابن زیاد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند) و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند؛ و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. (کتاب تاریخ سیستان صفحه۳۷، ۸۰ - کتاب تاریخ کامل جلد1 صفحه ۳۰۷)
[/][/][/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبیدا (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند. (کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه 116 -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه 2011)[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعدها به «رود خون» معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید «چندان از آنها بکشم که خونهاشان را در رودشان روان کنم» و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد «گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ میآوردند و در رود گردن میزدند» مغیره گوید که «بر رود؛ آسیابها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند ... کشتگان (پارسیان) در الیس هفتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ 123) [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در شوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خودداری کرده بودند گردن زدند. (کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶)[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مامور خلیفهی اسلام به بهانه (دادرسی) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکانهای متعددی جمع کردند و سپس مردم را یکیک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند ... و دیهی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور میبردند. (کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ - کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹)[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در حمله به سرخس؛ اعراب مسلمان «همهی مردم شهر را بجز یک صد نفر؛ کشتند. (کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه 208و 303)[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]
[/][/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در حمله به نیشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بطوریکه «آنروز از وقت صبح تا نماز شام میکشتند و غارت میکردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 282)[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در حملهی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب (سعید بن عاص) از وحشت؛ نماز خوف خواند. پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان «امان» داد و سوگند خورد «یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت» مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: «من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸)[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پس از فتح "استخر" (سالهای 28-30 هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم"استخر" را محاصره کنند. مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح "استخر" (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد بطوریکه سوگند خورد که چندان بکشد از مردم "استخر" که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمیرفت تا آب گرم به خون ریختندپس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند "چهل هزار کشته" بودند بیرون از مجهولان .(کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه 135-- کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 163)[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب؛ بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 215) [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان؛ حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز؛ بعنوان خراج سالانه؛ با اعراب مهاجم صلح کردند. (کتاب تاریخ یعقوبی صفحه 62 -کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه 2116, 2118 - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 178,179)[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]کافی است یا باز هم نیاز است؟ حداقل من در جایی ندیدم که کسی این مهاجمین را غیرموحد دانسته باشد. تاریخ نویسان ذکر شده هم مسلمانند و فکر نمی کنم کسی طبری را ملحد و دشمن اسلام بداند! [/]
[="indigo"] طبق تاریخ طبری که شما میفرمایید امام حسین (ع) و حسن (ع) یعنی ذخایر امامت توسط امام علی (ع) به جنگ فرستاده شدند و خون ریزی های فراوان کردند.
طبق تاریخ طبری که شما میفرمایید یزید و ابن مرجانه بر سر بریده ی امام حسین (ع) گریه کردند.
این تاریخ پر از دروغ های بزرگ هستش و همه ی این ها برمیگرده به اینکه اولا مورخ مغرض و سنی بوده و دوما شیوه ی تاریخ نویسی به این صورت بوده که روایت هارو از افراد مختلف شهر میگرفته و می نوشته.
این تاریخ مغرضانه نگارش بعلاوه ی اینکه گفتم ما به عمر کاری نداریم و غیر از عمر معصوم و پیامبر ص اگر کاری کردند همه اش به دستور خدا بوده.[/]
[="Indigo"]تاریخ طبری
تاریخ طبری منبعی سرشار از کذب و دروغ است، ظاهرآ کتابی در تاریخی عمومی است، (از آغاز آفرینش تا 302)، به زبان عربی و تألیف ابوجعفر محمدبن جریر طبری است. نام اصلی کتاب تاریخ الامم و الرسل و الملوک است، اما به تاریخ طبری مشهور شده است. این کتاب به سبب تفصیل، قدمت و روش خاص مؤلف، اثری منحصر به فرد است. تاریخ دقیق آغاز تألیف آن معلوم نیست، ولی مسلّم است که طبری پس از نوشتن جامع البیان فی تفسیر القرآن، به تألیف آن پرداخته است. وی تفسیر خود را از 283 تا 290 بر شاگردانش املا می کرده، و سپس اجازه روایت تاریخ خود را تا حوادث 294، یعنی تا پیش از روی کار آمدن مقتدر (295ـ320)، به شاگردانش داده است، به نوشتة یاقوت حموی متوفی در قرن هفتم، تألیف تاریخ طبری در 303 به پایان رسیده است.
تاریخ طبری مانند بسیاری از منابع تاریخی، دروغها و کار های نشدنی بسیاری دارد، و بعنوان کتاب تاریخ و منبع تاریخی نمی توان از آن استفاده کرد. تحقیقات انجام گرفته روی تاریخ طبری نشان می دهد، که تنها به شرح روایات نقل قول شده پرداخته، و بدین ترتیب فقط امانت داری نویسنده تایید می شود. روایات تاریخ طبری تفاوت مهمی با بسیاری از آثار هم نوع خودش دارد، و این نشان میدهد که طبری امانت داری در نقل روایت ها را نگاه داشته است، و اساسا به این نمی پردازد روایاتی که صد ها سال با او فاصله دارند، تا چه حد به واقعیت نزدیکند و این امانت داری طبری در نقل روایات و احادیث بمعنای صحت مطالب تاریخی نمی باشد.
تاریخ طبری از دو بخش تاریخ جهان و تاریخ اسلام تشکیل می شود، قسمت اعظم این اثر، یعنی بخش تاریخ اسلام آن، به ترتیبِ سالشمار هجری و منحصر به رویداد های سیاسی و شرح جنگ هاست. بخش تاریخ جهان ترتیب سالشمار ندارد، و ترتیب آن موضوعی است. طبری گفته، که هدفش در این کتاب ذکر تاریخ شاهان، و تاریخ پیامبران است، وقوع و زمان را به شب و روز تعیین کنند، و درست به همین سبب، کتابش را با بحث در بارة زمان و ماهیت و مقدار آن از ابتدای خلق آدم آغاز نموده، و در این خصوص بعد از نقل گزارش های مفصّل از راویان اخبار، به عقاید ادیان و امت های گوناگون و آرای زردشتیان استناد کرده است. طبری مسلماً اولین کسی نبوده که وقایع نگاری را بر اساس سالشمار تنظیم کرده، اما می توان گفت که این روش را به کمال رسانده است.
طبری نوشته هائی بجای گذارده، که مملو از داده های غیر عقلانی است، و نمی توان بسادگی آنها را باور کرد. بعنوان مثال صحبت از قلعه ای یا شهری می کند، که همیشه صد هزار سرباز بر دیوار های آن در حال نگهبانی بوده، اما این قلعه بوسیله چند هزار سپاهی عرب فتح میشود. او با سادگی خودش فکر می کرد و می پنداشت، و هرگز هیچ تحلیل بکار نمی برد، و شاید هم مزدور کسی بود، و یا اصلاً شخص طبری واقعیت ندارد. در هر صورت انسان قرن 21 تحلیل دارد، شعور و فهم و اینترنت دارد، و هرگز مهملات را باور نمی کند، و انوش راوید هم مچ دروغگو ها را می گیرد و آنها را افشا می کند.
به روایت زیر دقت کنید: دروغ نامه: معاویه قیساریه را چندان در محاصره داشت . . . .. معاویه آن را به قهر بگشود، و در آن هفتصد هزار سپاهی مزدور، سی هزار سامری و دویست هزار یهودی بیافت. سیصد بازار در آنجا بدید، که همه برپای بودند و هر شب یکصد هزار تن بر باروی شهر نگهبانی میکردند.
انوش: نادرست بودن چنین روایت تاریخی آشکارتر از آن است، که نیاز به توضیح باشد، اما فرض کنیم که برای اینکه صد هزار نگهبان بر دیوار های شهری مثلا با فاصله ای 5 متری از یکدیگر بخواهند نگهبانی بدهند، بنا بر این آن شهر پانصد کیلومتر دیوار دارد!، چقدر این تاریخ نگاری احمقانه است، و اگر قبول کنیم که هفتصد هزار سپاهی مزدور را در خود جای داده بود، این تعداد سپاهی بعلاوه افراد خانواده و دویست هزار یهودی و سی هزار سامری باید شهری چند میلیون نفری بوده باشد، که تنها هفده هزار سپاهی عرب آنرا تسخیر میکنند!؟ برای چنین تعدادی از ساکنان شهر چه مقدار زمین زراعتی و یا گله های گاو و گوسفند لازم است؟ روی این زمین ها چه تعداد زارع و چوپان باید مدام کار میکردند؟ این مجموع نگهبانان، زارعین و چوپانان با زنها و بچه ها روی هم به چه تعدادی میرسیده اند؟
واضح است که چنین قلعه ای با امکانات امروزی نیز خودش بتنهائی یک کشور میشود، از این نمونه ها بسیار است و نشان میدهد، که ارقام ارائه شده در این مثلاً منابع تاریخی به هیچوجه قابل اعتماد نیستند. عجیب تر اینکه این قلعه با هفتصد هزار سپاهی و صد هزار نگهبان دائمی بمدت هفت ماه در محاصره یک سپاه هفده هزار نفری از پای در می آید!؟ وقتی انوش راوید می گوید، دروغگو ها در تاریخ ما جولان می دهند بی دلیل نیست، انسان قرن 21 هر چه را می خواند تحلیل می کند، و می داند کسی که دروغ می گوید دروغگوست. قسمت اعظم تاریخ طبری مجموعه ای از روایات گوناگون از راویان مختلف است، که به شکلِ معمولِ روایتِ خبر، نقل شده است، بدین صورت که ابتدا سلسلة راویان و سپس خبر گزارش می شود. بنابر این تاریخ طبری صرفاً نقلی است، و مؤلف دخل و تصرفی در منابع خود نکرده و مطالب را بدون در نظر گرفتن صحت و سقم آنها ضبط نموده است. وی روایات متعدد و متنوع راجع به هر واقعه را آورده، و مطالب غیر واقعی و افسانه های حماسی و دینی با اشتباه های مهم در کتابش بسیار دیده می شود. ازینرو باید محتوای هر روایت بررسی و با روایات دیگر مقایسه شود، و مختصات و مسائل آن معلوم گردد.
آنچه بنام تاریخ بجای مانده ملغمه ای از روایت هائی است، که مملو از رجز خوانی و توجیهی جز تقدیر الهی در ذهن مؤلف نمی توانسته داشته باشد. در واقعی بودن این روایتها باید تردید کرد، و با بررسی های علمی و انتقادی، تاریخ واقعی را از درونش استخراج کرد، کاری که هنوز توجه کسی را جلب نکرده است، ولی انوش راوید اینکار را می کند. اگر ما تعداد کسانی را که به روایت تاریخ طبری یا تاریخ های مشابه از ابتدای شروع دروغ تجاوزات اعراب، تا زمانی که تمام ایران بدست اعراب سقوط کرد را جمع بزنیم، به شماره های نجومی خواهد رسید، که با توجه به میزان جمعیت در آن زمان نامعقول به نظر میرسند.
در داستانی که به جای تاریخ به خورد سادگان داده اند آمده: دروغ نامه: قبل از جنگ قادسیه چند برخورد دیگر نیز پیش آمده بود، که تنها در یکی از آنها بنام جنگ بویب بین سپاهیان مهران سردار ایرانی و مثنی بن حارثه سردار عرب، نبردی در میگیرد. گفته شده است، کسانی که آنرا دیده اند تخمین میزدند که استخوان یکصد هزار کس کشته شده بوده است.
انوش: این قبیل اعداد ارائه شده واقعی نیستند، که هیچ بلکه احمقانه است، در رابطه با هرقل و سپاهیان روم نیز در جنگ های شام همینگونه است، و هر چند ماهی هرقل صد، دویست یا سیصد هزار سپاهی را در جنگ با چند هزار سپاهی عرب از دست میدهد. در موارد زیادی ارقام نجومی نیز بسیار دیده میشود، اعدادی مانند، هزار هزار هزار (میلیارد) و یا اعداد بزرگتری که همگی اغراق آمیزند، خصوصا که این روایت ها از جانب اعراب داده شده اند، و اعراب بنا به آنچه آمده بیشتر از عدد هزار، آنهم به شکل ده تا صد تا، را نميتوانستند بشمارند، و در میانشان بندرت کسی قادر به خواندن و نوشتن بوده است.
شیوه گزارش و شکل روایات در تاریخ طبری یکسان نیست، سبب آن میزان اهمیت و کثرت حوادث، محتوای روایات و تأثیر زمان بر آنها بوده است. طبری هیچ تردیدی در اینکه گاو میتواند بخواست خدا حرف بزند ندارد، نوشته: دروغ نامه: سعد در اثنای این اقامت، عاصم بن عمرو را سوی اسفل فرات فرستاد، و او تا میشان برفت به جستجوی گوسفند و گاو بود، اما بدست نیاورد.... پیش رفت تا بر کنار بیشه ای مردی را بگرفت، و از او پرسش کرد و جای گوسفند و گاو می جست، و آن کس قسم خورد و گفت نمیدانم. اما او چوپان چهار پایان در آن بیشه بود، و گاوی بانگ برآورد که بخدا دروغ میگوید اینک ماییم.... بله ما این را شنیدیم و دیدیم و گاوان را براندیم، حجاج گفت دروغ میگوئید، گفتند اگر تو آنجا بوده ای و ما نبوده ایم چنین باشد، گفت راست میگویید،....
انوش: دشمنان تاریخی ایران بزرگ این قبیل پرت و پلاها را منابع تاریخ می دانند، و می گویند: انوش راوید تو منابعت کدام است، دشمنان ایران می گویند که ما این منابع مهم احمقانه را داریم!. عزیزان، شما انسان قرن 21 هستید، هر آنچه را که می خوانید تحلیل نمایید، و به گردونه چرخ یاد گیری بسپارید، ببینید آیا واقعیست یا از اساس دروغ است. ما ایرانیان از گذشته های دور دشمنان بسیار داشتیم، که با ترفند ها و رجز خوانی ها سعی در کوچک شمردن و نا بود کردن ما داشتند، هوشیار باشید و با تمام وجود از ایران و ایرانی در مقابل این دروغها و دشمنان دفاع نمایید، و بازی با تاریخ توسط استعمار را آشکار کنید. ادامه دارد و بازنویسی می شود. پرسش: مطالب شما در خصوص دروغهاي تاريخ طبري را ملاحظه كردم. آيا تحقيق جامع درباره صحت و سقم تاريخ طبري سراغ داريد كه معرفي نماييد؟
پاسخ: خیر، بصورت کلی نمی دانم، تا این تاریخ در جستجو های اینترنتی هم، تحقیق جامع در باره کتاب های دروغی منجمله تاریخ طبری ندیدم. درک و دانستن این گونه دروغها تازگی دارد، قبل از اینترنت اگر کسی حرفی داشت نمی توانست خوب بگوید، مخصوصاً که استعمار و امپریالیسم سابق هم دور دروغ های تاریخ خط قرمز داشتند. اما امروزه از آغاز قرن 21 و با پیدایش امپریالیسم نو، دروغ های تاریخ برایشان کم اهمیت شده، و خط قرمز هم کم رنگ گردیده است، که اینک ما می توانیم براحتی در باره آنها بنویسیم و بگوییم. می دانم در آینده گرایش دروغ های تاریخ همه گیر حرفه ای می شود، و تحقیقها و تحلیل های گسترده ای انجام خواهد شد. در ضمن بگویم، با خواندن کتاب به راحتی می توانید دروغ بودن هر جمله را متوجه شوید، و نیازی به تحقیق و تحلیل جامع نیست.[/]
[="Arial Black"]خیر کوروش هرگز موحد نبوده چون اگر بود مردم بسیاری رو در طی موحد کردن اونا میکشت.
این ایرادی است که مطهری به کوروش بزرگ گرفته بود!:Khandidan!:
با عرض معذرت و ذكر اين نكته كه مدت كوتاهي هم ميباشد كه از تاريخ آخرين ارسال دوستان ميگذرد..بايد عرض نمايم كه برداشت اين حقيرچنين ميباشد كه؟؟
1 كوروش دوستي نبايد به معناي شاه دوستي قلمداد شود..
2 شاه دوستي نيز نبايد به معناي ضديت با نظام مقدس جمهوري اسلامي برداشت گردد..{ چنانچه خداوند در قرآن و آياتي از كتاب هدايتگر و نوراني خود ، خود را پادشاه زمين و آسمان لقب داده يا معرفي نموده است و حتي پيامبران الهي و بزرگي نيزداراي اين لقب بوده اند و اگررهبر و بنيانگذار نظام مقدس جمهوري اسلامي ما دراين رابطه فرمايشي نيز بيان فرموده اند بايد گفت و پذيرفت كه شايد درك غرض ومنظور ايشان ازقدرت درك و تصورما خارج گردد كه ما نتوانيم حتي تصورش را نماييم }
3 و همچنين فكرهم نميكنم كه اگر تاكيدي بر ذوالقرنين بودن كوروش كبير ميگردد .. بايد آنرا تاييدي بر پيامبربودن ايشان گذارد و..
واميدوارم كه دوستان گرامي درارائه انواع علوم و دانسته هاي ارزشمند علمي،اعتقادي خود به افراد كمسواد يا بيسواد هموطن و هم مذهبي همچون من و امثال من نيز كه براي بهره بردن هاي علمي،اعتقادي به اين سايت مقدس آمده ايم .. تا جاييكه مقدور ميباشد مباحث ارزشمند خود را به جرگه سياست وارد ننموده و آنها را سياسي ننمايند كه با اين اقدامات كه احتمالا همه يا اكثرا هم ناخواسته نيز پيش خواهند آمد .. مسيربحث و گفتگو به بيراهه خواهد رفت و مسيرتبادل اطلاعات نيزبه گمراهي كشيده خواهد شد و متاسفانه آنچه عايد خواهدشد .. هيچ يا حداقل اطلاعات مفيد خواهدبود..
و انشاا... كه در اين چندسطر بيسوادانه جز دوستي و مهرباني هيچ منظور و برداشتي نيز تصور و برداشت نگردد..انشاا...
سوگند بخدا! معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما معاویه حیلهگر و جنایتکار است، اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرکترین افراد بودم، ولی هر نیرنگی گناه، و هر گناهی نوعی کفر و انکار است، روز رستاخیز در دست هر حیلهگری پرچمی است که با آن شناخته میشود. بخدا سوگند! من با فریبکاری غافلگیر نمیشوم، و با سختگیری ناتوان نخواهم شد.[/]
[="darkgreen"]الاسراء
وَإِنْ كَادُوا لَیفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِی أَوْحَینَا إِلَیكَ لِتَفْتَرِی عَلَینَا غَیرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِیلًا«73»
و چیزی نمانده بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کردهایم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندی و در آن صورت تو را به دوستی خود بگیرند
وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَیهِمْ شَیئًا قَلِیلًا«74»
و اگر تو را استوار نمیداشتیم قطعا نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی
إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَینَا نَصِیرًا«75»
در آن صورت حتما تو را دو برابر [در] زندگی و دو برابر [پس از] مرگ [عذاب] میچشانیدیم آنگاه در برابر ما برای خود یاوری نمییافتی[/]
[="blue"]و این بخشی از منشور منتصب به کورش است انکه ذوالقرنینش میخوانند [/]
فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند. فرمان دادم که هیچکس مردم شهر را نیازارد و به دارایی آنان دست یازی نکند.
مردوک خدای بزرگ از کار من خشنود شد... او مهربانی ا ش و فراوانی را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در آشتی و آرامش پایگاه بلندش را ستودیم.
من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی را که بسته شده بود، بگشایند. [="red"]همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم[/].
[="blue"]و اما ذوالقرنین چه کسی میتواند باشد؟[/]
ترجمه جوامع الجامع، ج4، ص: 13
امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: ذوالقرنين بنده نيكوكارى بود كه در راه اطاعت خدا برطرف راست پيشانيش ضربتى خورد و از دنيا رفت و سپس خداوند او را زنده كرد مرتبه دوّم نيز در راه خدا ضربتى بر طرف چپ پيشانيش خورد و مرد، اين بار نيز خداوند او را هم چنان برانگيخت و از اين رو، به ذو القرنين ملقّب شد، [="darkgreen"]و در ميان شما امّت نيز مثل او پيدا مىشود.[/]
[="blue"]ایا به غیر خود او کسی در میان امت میتواند مانند ذوالقرنین باشد؟[/]
الاسراء
وَإِنْ كَادُوا لَیفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِی أَوْحَینَا إِلَیكَ لِتَفْتَرِی عَلَینَا غَیرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِیلًا«73»
و چیزی نمانده بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کردهایم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندی و در آن صورت تو را به دوستی خود بگیرند
وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَیهِمْ شَیئًا قَلِیلًا«74»
و اگر تو را استوار نمیداشتیم قطعا نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی
إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَینَا نَصِیرًا«75»
در آن صورت حتما تو را دو برابر [در] زندگی و دو برابر [پس از] مرگ [عذاب] میچشانیدیم آنگاه در برابر ما برای خود یاوری نمییافتی
چه ربطی به کوروش داشت؟
بهلول;276693 نوشت:
خطبهاى از حضرت علی ( ع )
سیاست دروغین معاویه
سوگند بخدا! معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما معاویه حیلهگر و جنایتکار است، اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرکترین افراد بودم، ولی هر نیرنگی گناه، و هر گناهی نوعی کفر و انکار است، روز رستاخیز در دست هر حیلهگری پرچمی است که با آن شناخته میشود. بخدا سوگند! من با فریبکاری غافلگیر نمیشوم، و با سختگیری ناتوان نخواهم شد.
چه ربطی به کوروش داشت؟
بهلول;276728 نوشت:
و در ميان شما امّت نيز مثل او پيدا مىشود.
اگر این حدیث را ملاک قرار دهید می بینید که ذوالقرنین حضرت مهدی عج نبوده اند!
سایر موارد آن کتیبه پیش از این توضیح داده شده است...
1- ربطش در این است که کوچکترین حرکتی به سمت کفار از جهت نبی یا امام با دو برابر عذاب در دنیا واخرت مواجه است پس کسی که به بتها احترام میگذارد نمیتواند نبی باشد .
2-ایا احترام به بتها سیاست بازی و نیرنگ نیست ! در هر حال کسی که در عین قدرت به بتها احترام میگذارد یا کافر است و یا منافق و نمیتواند موحد باشد .
3- وقتی امام علی (ع) میفرماید مانند او هم اکنون در بین شما هست دقیقاً مفهوم اش اینست که هم اکنون هم مانند ذوالقرنین بین ما هست دیگر از این واضح تر مگر بین امام علی و امام مهدی تفاوتی وجود دارد !
1- ربطش در این است که کوچکترین حرکتی به سمت کفار از جهت نبی یا امام با دو برابر عذاب در دنیا واخرت مواجه است پس کسی که به بتها احترام میگذارد نمیتواند نبی باشد .
2-ایا احترام به بتها سیاست بازی و نیرنگ نیست ! در هر حال کسی که در عین قدرت به بتها احترام میگذارد یا کافر است و یا منافق و نمیتواند موحد باشد .
3- وقتی امام علی (ع) میفرماید مانند او هم اکنون در بین شما هست دقیقاً مفهوم اش اینست که هم اکنون هم مانند ذوالقرنین بین ما هست دیگر از این واضح تر مگر بین امام علی و امام مهدی تفاوتی وجود دارد !
1- کوروش پیروان دین بر حق الهی زمان خودش را از اسارت رهانید!
2- منبع شما کتیبه ای بابلی است. کتیبه ای که خود کوروش ننوشته است!
3- اگر متن شما را به عنوان معیار قرار دهیم " و در ميان شما امّت نيز مثل او پيدا مىشود. " عبارت "می شود" اشاره به آینده دارد و نه حال! دیپلم که دارید احیانا؟؟!!!
و این که گفته "مثل او" یعنی ذوالقرنین شخصی مربوط به گذشته بوده و صاحب عصر عج، ذوالقرنین مورد اشاره نیستند.
1- کوروش پیروان دین بر حق الهی زمان خودش را از اسارت رهانید!
از اینگونه رفرم ها در تاریخ زیاد است و هیچ دلیلی بر عدم کفر و نفاق نیست .
anoushiravan;276864 نوشت:
2- منبع شما کتیبه ای بابلی است. کتیبه ای که خود کوروش ننوشته است!
نقل قول:
«منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نيرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.»
اگر این کتیبه بابلی است پس انکه گفته منم کورش لابد یک بابلی بوده !
anoushiravan;276864 نوشت:
3- اگر متن شما را به عنوان معیار قرار دهیم " و در ميان شما امّت نيز مثل او پيدا مىشود. " عبارت "می شود" اشاره به آینده دارد و نه حال! دیپلم که دارید احیانا؟؟!!!
میشود ماضی استمراری است و به حال اینده مشتمل میشود و الا معنی نداشت که در مورد ذوالقرنین که داستان ان بصورت ماضی در قران کریم امده مشمول شود .
و اینهم ترجمه ای دیگر از کتابی دیگر شاید معلومات شما را کامل کند
نقل قول:
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج15، ص: 119
از على بن ابى طالب (ع) روايت شده است كه او بنده صالحى بود كه محبوب و دوستدار خداوند بود و مردم را به تقوى امر مىكرد. مردم شمشيرى بر يك قسمت سرش زدند و براى مدتى از ميان ايشان غايب شد. سپس بازگشت و مردم را بطرف خداوند دعوت كرد و بر قسمت ديگر سرش نيز شمشير زدند.
از اينرو ذو القرنين ناميده شده. در ميان شما نيز مانند او- يعنى خود حضرت- هست.
anoushiravan;276864 نوشت:
و این که گفته "مثل او" یعنی ذوالقرنین شخصی مربوط به گذشته بوده و صاحب عصر عج، ذوالقرنین مورد اشاره نیستند.
قبلش که بر اینده شامل میشد حالا گذشته شد میفرماید مانند او نه خود او در میان شما پیدا میشود یعنی هست و در اینده نیز خواهد بود و این دقیقاً امام زمان را شامل میشود .
از اینگونه رفرم ها در تاریخ زیاد است و هیچ دلیلی بر عدم کفر و نفاق نیست .
دلیل کفر است؟ مسلما هر چه باشد غیر موحد بودن از آن نتیجه گرفته نمی شود!
بهلول;276885 نوشت:
اگر این کتیبه بابلی است پس انکه گفته منم کورش لابد یک بابلی بوده !
ابتدا اطلاعاتتان را بالا ببرید و بعد در اینجا نظر دهید!
بهلول;276885 نوشت:
ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج15، ص: 119
از على بن ابى طالب (ع) روايت شده است كه او بنده صالحى بود كه محبوب و دوستدار خداوند بود و مردم را به تقوى امر مىكرد. مردم شمشيرى بر يك قسمت سرش زدند و براى مدتى از ميان ايشان غايب شد. سپس بازگشت و مردم را بطرف خداوند دعوت كرد و بر قسمت ديگر سرش نيز شمشير زدند.
دلیل کفر است؟ مسلما هر چه باشد غیر موحد بودن از آن نتیجه گرفته نمی شود!
مطالب را درست نمیخوانی یا نمیخواهی درست به خوانی عرض کردم ازاد کردن به ااصطلاح موحدین منافق بنیادین
دلیل بر عدم کفر و نفاق نیست والا دلیل عدم موحد بودن ایشان احترام به بتهاست .
anoushiravan;276952 نوشت:
ابتدا اطلاعاتتان را بالا ببرید و بعد در اینجا نظر دهید!
دم خروس را باور کنیم یا حرف شما را ؟
anoushiravan;276952 نوشت:
این هم دلیلی بر رد حرف خودتان!
مربوط به گذشته است!
چرا مطلب نقلی را میجوی در انتهای نقل میفرماید
نقل قول:
از اينرو ذو القرنين ناميده شده. در ميان شما نيز مانند او- يعنى خود حضرت- هست.
مطالب را درست نمیخوانی یا نمیخواهی درست به خوانی عرض کردم ازاد کردن به ااصطلاح موحدین منافق بنیادین
دلیل بر عدم کفر و نفاق نیست والا دلیل عدم موحد بودن ایشان احترام به بتهاست .
بیدار کردن کسی که نخواهد بیدار شود به سادگی ممکن نیست!
آزادکردن قومی که خداوند در تورات، مومنانش را به او بشارت داده را از نفاق می دانید؟ قوم برگزیده خداوند (در آن زمان) را منافق می دانید؟ فراموش نکنید اگر قرار بر شناسایی منافقان باشد، اقوام دیگری مقدم هستند که نوه پیامبرشان را کشتند و دخترش را به خواری مضروب کردند! و یهود با آل موسی چنین نکرد!
چه نفعی برای او داشته که این کار را بکند؟
یهود قدرتی داشت؟ میان مردمان همسایه که از کفار و مشرکان بودند، ارج و قربی داشت؟
شما مجبور نیستید بپذیرید که کوروش موحد یا ذوالقرنین بوده است، همه چیز در روز رستاخیز مشخص خواهد شد!
«جابر گوید:از پیامبر(ص) شنیدم که می فرمود:ذوالقرنین بنده شایسته ای بود که خداوند او را حجت بر بندگانش قرار داده بود.او قومش را به سوی خداوند فراخواند و به تقوای الهی فرمانشان داد.اما آنها بر یک سوی سرش زدند.او نیز چندان از دید آنها پنهان گردید که گفته شد:مرده یا در بیابانی که می رفت هلاک شده.سپس دوباره ظاهر شد و به سوی قومش بازگشت.پس بر سمت دیگر سرش زدند و در میان شما نیز کسی است که بر شیوه او رفتار می کند.»
الموفق خوارزمی در المناقب از قول امام علی(ع)درباره ذوالقرنین چنین روایت می کند:«او قومش را به پرستش خداوند فراخواند،پس بر دو طرف سرش زدند و در میان شما نیز چون او هست.»
نتیجه اخلاقی این که ذوالقرنین امیر مومنان (ع) و یا حضرت حجت (عج) متفاوت است! و اینان از هم متمایزند!
وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَى وَالْیتَامَى وَالْمَسَاكِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ«البقرة/83»
و چون از فرزندان اسرائیل پیمان محکم گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و مستمندان احسان کنید و با مردم [به زبان] خوش سخن بگویید و نماز را به پا دارید و زکات را بدهید آنگاه جز اندکی از شما [همگی] به حالت اعراض روی برتافتید
سَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ كَمْ آتَینَاهُمْ مِنْ آیةٍ بَینَةٍ وَمَنْ یبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ
«البقرة/211»
از فرزندان اسرائیل بپرس چه بسیار نشانههای روشنی به آنان دادیم و هر کس نعمتخدا را پس از آنکه برای او آمد [به کفران] بدل کند خدا سختکیفر است
أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِی لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَیتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَیكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَیهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ«البقرة/246»
آیا از [حال] سران بنی اسرائیل پس از موسی خبر نیافتی آنگاه که به پیامبری از خود گفتند پادشاهی برای ما بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم [آن پیامبر] گفت اگر جنگیدن بر شما مقرر گردد چه بسا پیکار نکنید گفتند چرا در راه خدا نجنگیم با آنکه ما از دیارمان و از [نزد] فرزندانمان بیرون رانده شدهایم پس هنگامی که جنگ بر آنان مقرر شد جز شماری اندک از آنان [همگی] پشت کردند و خداوند به [حال] ستمکاران داناست
لَقَدْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَیهِمْ رُسُلًا كُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِیقًا كَذَّبُوا وَفَرِیقًا یقْتُلُونَ«المائدة/70»
ما از فرزندان اسرائیل سخت پیمان گرفتیم و به سویشان پیامبرانی روانه کردیم هر بار پیامبری چیزی بر خلاف دلخواهشان برایشان آورد گروهی را تکذیب میکردند و گروهی را میکشتند
وَلَمَّا وَقَعَ عَلَیهِمُ الرِّجْزُ قَالُوا یا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِی إِسْرَائِیلَ«الأعراف/134»
و هنگامی که عذاب بر آنان فرود آمد گفتند ای موسی پروردگارت را به عهدی که نزد تو دارد برای ما بخوان اگر این عذاب را از ما برطرف کنی حتما به تو ایمان خواهیم آورد و بنیاسرائیل را قطعا با تو روانه خواهیم ساخت
وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ یعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا یا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ
«الأعراف/138»
و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم تا به قومی رسیدند که بر [پرستش] بتهای خویش همت میگماشتند گفتند ای موسی همان گونه که برای آنان خدایانی است برای ما [نیز] خدایی قرار ده گفت راستی شما نادانی میکنید
وَلَقَدْ بَوَّأْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جَاءَهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّكَ یقْضِی بَینَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ فِیمَا كَانُوا فِیهِ یخْتَلِفُونَ
«یونس/93»
به راستی ما فرزندان اسرائیل را در جایگاه[های] نیکو منزل دادیم و از چیزهای پاکیزه به آنان روزی بخشیدیم پس به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنکه علم برای آنان حاصل شد همانا پروردگار تو در روز قیامت در باره آنچه بر سر آن اختلاف میکردند میانشان داوری خواهد کرد
وَقَضَینَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَینِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِیرًا«الإسراء/4»
و در کتاب آسمانی[شان] به فرزندان اسرائیل خبر دادیم که قطعا دو بار در زمین فساد خواهید کرد و قطعا به سرکشی بسیار بزرگی برخواهید خاست
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یقُصُّ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَكْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یخْتَلِفُونَ«النمل/76»
بیگمان این قرآن بر فرزندان اسرائیل بیشتر آنچه را که آنان در بارهاش اختلاف دارند حکایت میکند
وَإِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ یا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَی مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَینَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِینٌ«الصف/6»
و هنگامی را که عیسی پسر مریم گفت ای فرزندان اسرائیل من فرستاده خدا به سوی شما هستم تورات را که پیش از من بوده تصدیق میکنم و به فرستادهای که پس از من میآید و نام او احمد است بشارتگرم پس وقتی برای آنان دلایل روشن آورد گفتند این سحری آشکار است
[="red"]روز رستاخیز در دست هر حیلهگری پرچمی است که با آن شناخته میشود.[/]
اخوی انوشیروان این تصویر گور کمبوجیه اول پدر کورش است که در اصل شبیه ابلیسک بوده
البینه علی المدعی
شما ثابت بفرمائید که بوده است
شاید سرش کروی بوده! شاید مخروطی باشد! شاید گنبد باشد!
در ضمن هر گردی که گردو نیست. شما یک سر بروید بهشت زهرا! می بینید که در حرم امام هم این اشکال بکار رفته است!
[="Arial"][="RoyalBlue"]بنام او
موضوع جديد با عنوان ذوالقرنين قرآن ، بدرستي يا راستي .. چه كسي ميباشد ؟؟ به خيال تكراري بودن موضوع توسط مسئولين محترم سايت بسته يا مسدود گرديد .. درحاليكه اين موضوع آنگونه كه بخوبي و روشني ازنامش پيدا بود كنارگذاشتن همه احتمالات قبلي و يا پيش كشيدن احتمالي ديگر و بر اساس منابع يا مدارك تازه تر درمورد امام زمان {عج} بود كه متاسفانه و البته شايد .. مديران اين انجمن به اندازه كافي به متن انتخابي موضوع توجه و دقت كافي نكرده و آنرا بدليل تكراري بودن مسدود نمودند .. { كه درمورد احتمال تكراري بودن كاربسيارپسنديده اي نيز انجام دادند و ازاين بابت جاي هيچ گله نيز نميباشد }..
واما در يكي ازپستهاي ارسالي همين موضوع به آياتي از سوره مبارك كهف اشاره گرديد كه ميتوانستند باورهاي فعلي را تحت تاثير خود قرارداده و يك باورجديد را ونه با حدس وگمان زير خط پنجاه درصد كه شايد بالاي هشتاد درصد تا صد درصد حتي بوجود آورند كه دراين لحظه و بطور بسيار تا بسيار فشرده و بدون پرداختن به هر مقدمه و پيش گفتاري و حتي .. ارائه دلايل حدس و گماني شان .. به آن اشاره مينمايم ..
1 ذوالقرنين قرآن .. شايد كه تنها يك تن و تنها مربوط به گذشته نبوده و يا نباشد .. { ازاين جهت ميگويم كه قرآن را بسيار اسرارآميزتر و حتي پيچيده تر از آن چيزي كه ظاهربعضي آياتش نشان ميدهد ديده يا ميبينم }
2 كوروش كبير بدليلي كه كمي هم شرح داده خواهدشد.. همان ذوالقرنين نهفته در دل تاريخ و در دل گذشته يا گذشته ها ميباشد..{ اين را به نسبت كانديداهاي معرفي شده و مدارك و شواهد موجود و بيشترازهمه .. نظر متفكر و انديشمند جهان اسلام و تشيع و ايران عزيز .. مرحوم .. آيت ا...طباطبايي بزرگ وبزرگوار عرض نمودم كه ايشان نيز نه چشم وگوش بسته و تنها تاييد ساده از يك نظر يا حدس وگمان و تحقيق ساده از ابوالكلام آزاد آنرا بيان فرموده باشند كه تفسيري جامع وكامل از تحقيقات شخصي خودشان با در نظرگرفتن همه احتمالات و بررسي همه شخصيتهاي كانديد براي اين نام مقدس و شخصيت قرآني انجام داده اند كه درپايان و بعد از مطالعه همه آنها و درنظرگرفتن همه جوانب .. راي ونظر مقدس خودشان را بيان نموده اند كه در تفسير الميزان
جلد 13 كه از صفحه 523 نيز آغازگرديده موجود ميباشد كه ايشان درصفحه 531 و خطوط آخري يا انتهايي آن و با قبول اشكالاتي بر تحقيقات جناب ابوالكلام هندي .. بنوعي سخن يا نتيجه تحقيقات ايشان را مورد تاييد خود قرار داده كه اين تاييد و درپايان بيان نظر مقدس خودشان ، به هيچ عنوان نميتواند و نبايد تاييد و تحقيق كوچكي شمرده شود .. شخصيتي كه الميزان را با علم و همراه با تواضع هرچه تمام به جهان اسلام و تشيع و ايرانيان عاشق مذهب پاك و معصوم و مظلوميت شيعه هديه نمودند .. } {روحشان همواره شاد و همنشين اهل بيت {ع} و محبين و عاشقان اهل بيت {ع} .. انشاا... }
...[/]
[="Arial"][="RoyalBlue"]بنام او
ضمن تصحيح يك اشتباه ازپست بالا كه صفحه 541 به اشتباه 531 درج گرديد
ادامه آن..
و از طرفي و هرچه باشد .. اگرچه بقول فرمايش بعضي دوستان مخالف .. كوروش چندتمدن را و ازجمله .. بابل را ساقط نمود .. اما وازطرفي هم بايد گفت و قبول هم نمود كه باعث نجات يكي از اديان الهي ومورد تاييد قرآن و مامسلمانان هم شده .. { اگرچه امروزه واينان بمانند آنزمان وآنان كه در اسارت بودند .. محبوبيت چنداني هم بين ما نداشته و يا ندارند } .. بنابراين و بگمانم .. نجات پيروان يك دين بزرگ والهي از اسارت كفار و بت پرستان آن زمان و براي ما مسلمانان بمراتب بهتر و سرفرازانه تر از سرنگوني خود آن بت پرستان وكفار يا تمدن كفر و بت پرستي بوده وخواهدبود و مصداق اين جمله اين خواهد بود كه اگر ايرانيان درطول تاريخ قتل و غارتهايي عليه مسحيحان و يهوديان انجام داده بودند امروز چه بلاهايي برسر ما و به بهانه بازماندگان آن نسلها درمياوردند وامروز وبا شرايط حاكم برجهان امروز .. غيرازاين بود كه ما را قومي خونخوار و وحشي و بازمانده همان اقوام وحشي وبي تمدن معرفي مينمودند كه اگر داراي قدرت نظامي برترهم شوند بعيد نخواهد بود كه مجددا همان خونخواري و قتل و چپاولها را و اينبار برسر ما بازماندگان مسيحيان و يهوديان آن زمان انجام دهند و .. وازاينجورحرفها كه نمونه اش هم به اندازه هايي گفته شده ويا خواهدشد }..
{ و شايد يك تحريف نيز از متن منشوركوروش با جابجايي فقط يك مكث كوچك وناچيز كه اكثريت آنرا ناديده گرفته يا ميگيرند كه بهمان سبب شايد با كوروش دشمني ميورزند .. بوجود آورده شده كه اگرلازم شد آنرا نيزبيان خواهم نمود }
{ وحتي وازطرفي و بگمانم .. اگر تعدادي يهودي ..بدروغ هم نام كوروش را در كتابهاي مقدس خودشان آورده باشند .. براستي ما ايرانيان چندميليارد و ميليارد ميتوانستيم خرج نماييم تا چنين اتفاقي بوقوع پيوندد ؟؟ و آيا ميشد كه بشود ؟؟ }
3 ؟؟؟
بادرنظرگرفتن اين موضوع و اين احتمال يا احتمال نزديك به واقعيت كه ذوالقرنين .. يك تن و مربوط فقط به گذشته نبوده و نخواهد بود و كوروش بزرگ ايراني و نه خارجي نيز .. همان ذوالقرنين گذشته ميباشد .. خاسته يا ناخاسته اين سوال پيش ميايد كه ؟؟؟
براستي ذوالقرنين دوم چه كسي ميتواند باشد؟؟
واين موضوع .. موضوع مهمي بوده و خواهد بود كه ذهن شيعه و ايراني هر دو بايد يا ميتوانند باهم و دركنار هم براي اثباتش تلاش نموده يا حداقل اجازه دهند كه سلولهاي محقق و جستجوگر ذهن خلاقشان دراين زمينه نيز كمي فعاليت نموده .. شايد حقايق پنهان مانده در دل تاريك تاريخ و يا در وراي آيات مقدس قرآن .. از دل همين حدس وگمان و نظرها و نظريه ها پيدا و آشكار گردند و شايد با كمي دقت و كمي هم كنارگذاشتن تعصب و تفريط در ايران پرستي يا شيعه دوستي خود .. { و فقط اصطلاحات رايج اند و نه پرستش ايران بمانند بت پرستي } .. و كمي هم قبول برخي حدس و گمانها و كمي هم تحقيق و كمي هم احتمال دادن همه احتمالات .. بتوان و يا موفق گرديد خدمتي هرچند كوچك وناچيز به خود قرآن و خود تاريخ و همه دوستداران حقيقت و حقايق پنهان مانده و مخصوصا حضورمبارك حضرتش انجام داد و شايد ..
شايدهاي ديگر..؟؟؟؟؟؟؟؟
باسپاس..[/]
نیازی نیست بنده اثبات کنم این تصویری که در کنار انست را بنده نکشیده ام بلکه باستانشناسان با توجه به پایه زاویه و سنگهای فرو ریخته کشیده اند .
جالب است شما هر ادعائی میکنید و نیاز به اثبات هم ندارد ولی بقیه که مطلبی را نقل میکنند باید صد جور دلیل و برهان بیاورد براستی درست گفته اند که دیوار حاشا بلند است .
نمونه اش هم همین مطلب بهشت زهرا کجای بهشت زهرا یک بنای واحد بصورت ابلیسک میباشد کجای حرم امام شبیه ابلیسک است حال اگر یگ گوشه ای با تصورات ذهنی شبیه این شد با اینکه یک بنای واحد به شکل ابلیسک باشد قابل مقایسه است .
مشاهده نمودید؟
چند تصویر دیگر هم می گذارم تا روشن شوید هر چند رضا آن را حذف می کند!
سلام
جناب اسناد این فرمایشاتون رو قید می کنید لطفا؟
بنده چیز دیگری خوانده ام. زمانیکه کورش قصد بابل کرد، بخت النصر فرمانروای آنجا بود. بخت النصر به پسرش بِشِّسَّدر (یعنی فرمانده ی سپاه شکست ناپذیر) دستور داد جلوی کورش را بگیرد. بشسدر با سپاهی به اطراف بابل رفت تا جلوی سپاه کورش را بگیرد، اما هنگامی که سپاه کورش را دید، متوجه شد نمی تواند با آنان بجنگد و به طرف قلعه ی بابل فرار کرد. در هنگام فرار تمام مزارع را در سر راه آتش زد که به دست سپاه کورش نیفتند. مزارعی که متعلق به مردم سرزمین خودش بود.
بعد از فتح بابل و زمانیکه کورش قصد ترک آنجا را داشت، در یک سخنرانی خطاب به مردم بابل گفت: من برای غارت شما نیامده ام، بلکه آمدم تا شما را از شر فرمانروایی فاسد نجات دهم. پسر فرمانروای شما مزارع شما را آتش زد و محصولات شما را نابود کرد. من دستور می دهم تا از سیلوهای پارس، به میزان دو برابر آنچه فرمانروایتان به شما خسارت زده، به شما محصول بدهند.
و اما در مورد اینکه فرمودید مثل پادشاهان دیگر با هر وسیله دنبال کشورگشایی بود:
به کورش خبر دادند حاکم محلی کرمان خراج سالیانه را پرداخت نکرده و گفته دیگر پرداخت نمی کند. کورش سپاهی مجهز برداشت و به سمت کرمان لشکر کشید. وقتی سپاه به مقابل دروازه ی کرمان رسید، حاکم کرمان به بیرون از قلعه آمد و گفت ای کورش سپاه خود را از اینجا ببر که من تسلیم تو نخواهم شد، و به تو خراج نخواهم داد.
کورش چند نفر را مخفیانه به داخل کرمان فرستاد تا از اوضاع اجتماعی و وضع زندگی مردم مطلع شوند. آنها رفتند و برگشتند و کورش پرسید آنجا چه دیدید؟ آنها گفتند به جهت خشکسالی مردم وضع بدی دارند و حاکم آنها امسال مالیات آنها را بخشیده و همه از او راضی هستند.
کورش پیکی به نزد حاکم کرمان فرستاد و ساعتی بعد دو پادشاه در مقابل هم ایستادند. کورش خطاب به او گفت: به قصد شکست تو آمده بودم و خود می دانی که بر این کار توانا هستم. اما به جهت اینکه مردمت از تو راضی هستند، تو را می بخشم. امسال از تو مالیات نمی گیرم به جهت خشکسالی. و این حاکم تا پایان عمر کورش در خدمت او بود و عده ای گفته اند، همین حاکم بود که در نبرد آخر وقتی کورش به دست ماساژتها کشته شد، جنازه ی او را تا پارسه گرد حمل کرد.
اما در مورد توسل به حیله:
مشاوران حاکم فنیقیه به او گفتند که شایع شده ایران قصد حمله به ما را دارد و باید آماده شویم. حاکم دستور به آماده باش داد اما گفت عده ای را به ایران و دربار پارسه گرد بفرستید و ببینید نظر کورش در این باره چیست. آنها رفتند و برگشتند و گفتند کورش می گوید قصد حمله به فنیقیه را ندارد. حاکم گفت: بروید و مطمئن باشید که کورش به فنیقیه حمله نخواهد کرد، زیرا راستگویی از صفات شاه پارسیان است.
منبع: کورش کبیر، هرولد آلبرت لمپ
هر گردی گردو نیست هر چارگوشی هم ابلیسک نیست
ابلیسک واقعی تصاویر زیر است که اتفاقاً گور پدر کورش هم به همین شکل بوده که تخریب شده .
[="purple"]کورش بزرگ در متن عهد عتیق (تورات) گرامی داشته شده و نجاتدهنده یهودیان از اسارت هفتاد ساله در بابل معرفی شده است. اما در همان کتاب او مجری خواست و اراده و این سخن خدای بزرگ برای نابودی بابل نیز بوده است: «من خود بر ضد بابل بر خواهم خواست و آنرا نابود خواهم کرد. نسل بابلیان را ریشهکن خواهم کرد تا دیگر کسی از آنان زنده نماند. بابل را به باتلاق تبدیل خواهم کرد تا جغدها در آن منزل کنند. با جاروی هلاکت بابل را جارو خواهم کرد تا هر چه دارد از بین برود ([="darkorchid"]کتاب اشعیا، باب ۱۴، بند ۲۲ و ۲۳[/])»؛ «پس از هفتاد سال، پادشاه بابل و قوم او را بخاطر گناهانشان مجازات خواهم نمود و سرزمین ایشان را به ویرانهای ابدی تبدیل خواهم کرد ([="darkorchid"]کتاب اِرمیا، باب ۲۵، بند ۱۲[/])». شواهد تاریخی و باستانشناختی نشان میدهد که این خواست در عمل به دست کورش اتفاق افتاد و پس از حمله کورش به بابل تمدن کهن و باشکوه آن برای همیشه از میان رفت.[/]
به این تصویر ساخته شده در بهشت زهرا ابلیسک گویند و نه به مقبره ای کهن
ابلیسکهای کهن از یک سنگ یکپارچه ساخته میشدند
Ancient obelisks were often monolithic
[="Blue"]
یعنی این ابلیسک که مورد تنفر مسلمانان بود از سنگ یکپارچه ساخته شده بود .[/]
سلام
تورات تحریف شده برادر من. همینطور انجیل. بخوانید در پیدایش ماجرای زایش سلیمان را!
آیا سلیمان (ع) حرامزاده است؟؟؟!!! استغفرالله.
بخشی از تورات تحریف شده است و کلام شیطان است. از شر شیطان به خداوند سبحان پناه ببرید و بندگان صالح خداوند را بدنام نکنید.
یا حق
[="indigo"] سلام برادر درست می فرمایید ولی این همون توراتی هست که برخی از حضور کوروش در اون افتخار می کنند.
من این قسمت از تورات رو بنا بر حرف اون دسته از دوستانی آوردم که دلیل موحد و پیمبر بودن کوروش رو تورات ذکر کردند.
ولی از طرفی هم یهودیان بخاطر عنایت و ارادت خاصی که به کوروش داشتند ازش دروغ نمی نوشتند.[/]
برادر من، عزیز من؛ بخدا قسم که یهودیان داود را برتر از کورش می دانند و از او با عنوان پیامبر و پادشاه با جلال و با عظمت یاد می کنند و اصلا عیسی (ع) را به این خاطر قبول نداشتند که می گفتند چرا مانند داود نیستی. اما در همین کتاب مقدس (تحریف شده) یهودیان، گفته شده که داوود رفت پشت بام خانه اش و زن شوهر دار همسایه را در حیاط دید. به او گفت بیا ... بعد که مرتکب زنا شدند، آن زن گفت من باردارم! داود همسر او را که در جبهه ها می جنگید فراخواند و او را به مرخصی پیش همسرش فرستاد و گفت برو استراحت کن تا شاید آن مرد به اشتباه بیفتد و آن بچه ی حرامزاده را فرزند خود بداند. اما آن مرد در حیاط خوابید و پیش همسرش نرفت و به داود گفت همرزمانم در حال جنگند و عادلانه نیست که من به بسترم بروم و با همسرم بخوابم. داود هم نامه ای به او داد و گفت این را ببر به فرمانده ات بده. و در آن نوشته بود که حامل این نامه را به خط مقدم بفرستید و او را تنها بگذارید تا هلاک شود و همین اتفاق هم افتاد.
حالا از شما می پرسم، آیا داود یکی از برترین انبیاء یهود نیست؟ پس چگونه این کلمات در کتاب مقدس وجود دارد؟! آیا غیر از این است که شیطان بر عده ای غالب شده و کلمات باطلش را به آنان القا کرده؟!
اما بخدا روز قیامت خداوند از شما بابت تهمت هایی که به کورش می زنید سؤال می کند و باید جواب بدهید و اگر بخواهید کتاب مقدس تحریف شده را دلیل بیاورید، خداوند قرآن را جلوی شما می گذارد که در آن به صراحت گفته شده کتب پیشین تحریف شده است.
آنزمان شما می دانید و کورش و عدالت خدا.
یا حق
سلام حق با شماست برادر یوسف ولی چیزی که مشخص هست اینه که ذوالقرنین کوروش نیست.
این هم که برخی می فرمایند ذوالقرنین کوروش هست در حقیقت توهین به ذوالقرنین هستش.
من قصد توهین و شستن گناهان کوروش رو ندارم.ما داریم طبق اسناد و مدارک تاریخی بحث میکنیم تا به یه جایی برسیم نمی تونم که بخاطر تعصب چشمامو به رو حقایق ببندم و فقط مدح کوروش رو بکنم.
[="Indigo"]شخصیتی به نام کورش که امروزه کسانی کوشش کردهاند تا از او امامزادهای معصوم بسازند، ارتباطی با شخصیت واقعی و تاریخی کورش ندارد. شخصیت امروزی کورش محصول مصادره به مطلوب منابع تاریخی و ادعاها و سخنان مجعول منسوب به او است.
تاریخ و مطالعات باستانی دو کاربرد اصلی دارد: اقناع حس کنجکاوی و کسب تجربه از گذشتگان برای ساختن امروز و فردا. در هر دو مورد، لازم است تا به تاریخ و شواهد باستانی «همانگونه که بوده» توجه شود و نه «آنگونه که دوست داریم بوده باشند». قطعهقطعه کردن تاریخ بنا به ذوق و پسند شخصی و برداشتن تکههای مورد علاقه و نادیده انگاشتن تکههایی که بدان علاقه نداریم، نه به کار اقناع حس کنجکاوی میآید و نه به کار تجربه و آموختن از تاریخ. چرا که در هر دو مورد، بخشی از واقعیت نادیده گرفته شده است.
چنین اعمالی به کار دو گروه میآید: کسانی که به دنبال دستمایههایی برای دلخوشی و تخدیرهای ناشی از خلأهای عاطفی هستند، و نیز کسانی که تاریخ را ابزاری برای القای مفاهیمی به سود منافع خود و بهرهکشیهای ناشی از آن میدانند (همچون پانایرانیستها، پانترکیستها، پان عربیستها و دیگر انواع گرایشهایی که در نهایت به نژادپرستی و فاشیسم ختم شدهاند و یا خواهند شد). هر دوی این گروهها، نه تنها بخشی از تاریخ را نادیده میگیرند، که با افزودههای مجعول و ادعاهای ساختگی (همچون انبوهی از نقلقولهای دروغین منسوب به کورش)، خود یا هواداران خود را گمراه میسازند و راه دستیابی به واقعیتها و تجارب تاریخی را مسدود میکنند.
چنین است که هر گاه تاریخ را یکسونگرانه ببینیم و در دل ما باور به چیزی مطلقاً خوب و نقدناپذیر جوانه زند، فاشیسم و استبداد از همانجا شروع به رشد میکند.
این اشخاص به هنگامی که با روایت تاریخی خوشایندی مواجه میشوند، نه منبعی میخواهند و نه تردیدی در منابع به خود راه میدهند. اما به هنگامی که سخن مغایری را میشنوند از هیچگونه انکار و تردید در منابع خودداری نمیکنند. منابع را غرضورزانه، غیرمعتبر، دشمننگاری، غلط در ترجمه، تحریف در متن و امثال آن قلمداد میکنند و انواع و اقسام لطائفالحیل و شگردها را برای نادیده شدن و انکار آنها بکار میگیرند. آنان در کنار همه اینها، از هیچگونه اتهام و پروندهسازی برای کسانی که منابع تاریخی را منصفانه و واقعگرایانه و بدون دخل و تصرف نقل میکنند، کوتاهی نمیکنند و سعی میکنند تا ضعف خود را با روشهای ناکارآمد تخریبی جبران میکنند.
چه نیک میبود اگر ما آن اندازه که به فردوسی مینازیم، از او میآموختیم. چرا که او تاریخنگار منصف و شرافتمندی است که بیش از آنکه کشورها و اقوام و ادیان برایش مهم باشند، به انسانیت و شرف انسانی بها میدهد. قلب او برای ایران میتپد، اما نیکیها و دلاوریهای تورانیان را با صدای بلند و فاخرترین سرودهها بیان میکند و زشتکاریهای ایرانیان را نیز لاپوشانی نمیکند؛ حتی اگر جنگافروزیها و جنایتهای گشتاسپ و پیروان زرتشت باشد. از همین رو است که گشتاسپ اوستا، شخصیتی محبوب و ستودهشده، و گشتاسپ شاهنامه شخصیتی منفور و مذمتشده است.
چنین کارهایی در قبال بسیاری از شخصیتهای ملی یا مذهبی و یا رویدادها و مکاتب گوناگون انجام شده است، اما نگارنده مثال را از کورش بزرگ و روایتهای تاریخی و اسناد باستانی مرتبط با او میآورد که بدان تسلط بیشتری دارد.
در باره رفتارهای توأم با انسانیت و مهر و مدارای کوروش بسیار گفته شده و در جای خود تا حدی درست هستند. اما در این میان این نکته مهم معمولاً مغفول واقع میشود که این یک اصل عمومی و بدون استثناء در تاریخ است که هیچ پادشاه یا سرداری نمیتوانسته و نمیتواند بدون قتلعامهای گسترده و بدون غارت داراییهای عمومی و خصوصی مردمان کشور خودش و نیز کشور مقابل، دست به کشورگشایی و جهانگشایی بزند. هیچ پادشاهی آن اندازه اموال شخصی نداشته تا بتواند مخارج دهها و صدها هزار سپاهی را برای ماهها و سالها فراهم کند.
محرک آن پادشاه و سرداران و سپاهیان برای جهانگشایی، فقط امید به پیروزی و غارت کشور مغلوب بوده است. چنانکه بسیاری از پادشاهان چنین اعمالی را با افتخار در کتیبههای خود آوردهاند: «در حران نبردی بزرگ بین ما و والرین قیصر روم در گرفت. ما آنان را بزدیم و قیصر را اسیر کردیم و او را به پارس بردیم. ما شهرهای سوریه و کیلیکیه و کاپادوکیه را در آتش سوزاندیم و ویران نمودیم و غارت کردیم. پس آنگاه به میمنت این پیروزی آتشکدهها نشاندیم و موبدان را مورد لطف و عنایت خود قرار دادیم» (از کتیبه شاپور یکم ساسانی بر دیوار کعبه زرتشت در نقشرستم).
[="Red"]عریان، سعید، راهنمای کتیبههای ایرانی میانه، تهران، ۱۳۸۲، صفحه ۷۰ تا ۷۳[/]
آگاهیهای ما در باره کورش تا حد بسیار زیادی متکی به منابع یونانی است. چرا که در منابع ایرانی، مطلقاً کسی به نام کورش وجود خارجی ندارد، تا چه رسد به شرح و توصیفی در باره او. مگر در حد یادکرد از نام او در آثار ابوریحان بیرونی و حمزه اصفهانی که حتی در همین حد نیز با سکوت فردوسی در شاهنامه روبرو شده است. فردوسی در حالی از افتخارات و کرامات اسکندر تعریف و تمجید کرده، که برخلاف ابوریحان و حمزه و ابنخلدون، حتی اشارهای به نام کورش نیز ننموده است. فردوسی از اسکندر با صفات نیکی همچون خردمند، بیداردل، دورکننده بدیها، سازنده، آرام کننده کشور، شاهوار، با فر و فرهنگ، خوبچهر، خوبگفتار، دادگر، پیروزبخت، بخشنده و آشتیجو یاد کرده است.
[="Red"]شاهنامه فردوسی، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، ۱۳۸۶، دفتر پنجم، صفحه ۵۲۳ به بعد.[/]
عمده نقلقولهایی که از رفتار محبتآمیز کورش با کشورها و پادشاهان مغلوب بیان میشود، نه بر اساس منابع ایرانی، که برگرفته از گزارشهای مورخان یونانی و از جمله هرودوت و دیودور سیسیلی و کتزیاس است. اما در روایتهای همین مورخان، نکات دیگری نیز هست که تعمداً نادیده انگاشته میشوند.
به تاریخ هرودوت بیش از هر تاریخنامه دیگری استناد میشود و قسمتهای باب میل آن نقل میشود، اما بسیاری از بخشهای آن که باب میل نیستند، نادیده گرفته میشوند و در این مواقع او را مورخی مغرض و دشمن ایران مینامند. برای مثال، او آورده که پس از اینکه کروزوس (آخرین پادشاه لیدی) به شگردی از خرمن آتشی که کورش برای سوزاندنش برپا کرده بود، نجات یافت، از کورش پرسید «سربازان تو اکنون در شهر در حال انجام چه کاری هستند؟» کورش پاسخ داد «در حال غارت شهر و گنجینههای تو هستند».
[="Red"]Godley, A. D., The Histories, book I, Chapter 88, p. 40.
تواریخ هرودوت، کتاب اول، بند ۸۸[/]
او همچنین آورده است که کورش به ملکه توموروس (شاه ماساژتها) دل بست و چون با مخالفت او روبرو شد، پسرش را (و به روایتی دیگر پسر و شوهرش را) به گروگان گرفت و سر او را در تشتی از خون برای مادر فرستاد. به گزارش هرودوت، ملکه توموروس قبلاً برای کورش پیغامی بدین مضمون فرستاده بود که «تو را نصیحت میکنم از این کار دست برداری. به فرمانروایی ملت خویش خرسند باش و فرمانروایی من بر ملت خویش را نیز روا دار. افسوس که به سخنم اعتنا نخواهی کرد، چون به کمترین چیزی که اعتنا داری، صلح و صفا است. از نبرد با من درگذر که پیروز نخواهی شد و این برای فرزند کمبوجیه ننگ است که از زنی شکست خورد». کورش به سخن توموروس بیاعتنا ماند و به حملهای روی آورد که مطابق با پیشبینی توموروس، به شکست و کشته شدنش انجامید.
مورخ دیگر یونانی که گزارشهایی در باره کورش آورده، کتزیاس است. کتزیاس کورش را پادشاهی اهل مدارا و جوانمردی میداند و روایتهای او نَقل و نُقل محافل است. او آورده است که کورش با کروزس با گذشت رفتار کرد و این را بسیار گفتهاند و شنیدهایم. اما همو چیزی دیگری نیز گفته است که آنرا نادیده انگاشتهایم. او در کنار گزارشش از مهربانی و گذشت کورش، همچنین آورده است که «کورش چشمان آتیس (پسر کرزوس و ولیعهد لیدی) را در برابر مادرش از حدقه در آورد و سپس او را سر برید. مادر آتیس از غصه این اتفاق خود را از بام به زیر افکند و خودکشی کرد».
کتزیاس پس از نقل رفتار محبتآمیز کورش با آستیاگ (آخرین پادشاه ماد) این را نیز آورده است که «کورش پس از تصرف ماد، اَسپیتاماس (شوهر آمیتیس و داماد آستیاگ) را کشت و زنش را تصرف کرد و به جمع زنان خود افزود».
او همچنین آورده است که «کورش چشمان پِتیساکاس (پیشکار خودش) را از حدقه در آورد و پوستش را زنده زنده کند و به صلیبش کشید. به این دلیل که پتیساکاس مأمور آوردن آستیاگ به دربار بود، اما او را در بیابان رها کرده بود و موجب خشم کورش شد که با آستیاگ با مهربانی و گذشت رفتار میکرد».
کتزیاس همچنین نقل میکند که «کورش قبل از حمله به ماساژتها، به سرزمین دِربیکسهای سکایی حمله برد و پس از قتلعام سی هزار نفر از دربیکسها و کشتن پادشاه آنان و دو پسرش، کشورشان را تصرف کرد».
[="Red"]تاریخ کتزیاس، خلاصه فوتیوس، ترجمه کامیاب خلیلی، تهران، ۱۳۸۰، بخشهای یک تا هفت، صفحه ۱۵ تا ۳۸[/]
متداول است که عدهای به هنگام مواجهه با چنین روایتهایی، آنها را روایتهای مجعول و دروغ از سوی دشمنان ایران بدانند. البته که شاید چنین باشد، چرا که هیچ مورخ و متن تاریخیای، یکسره درست و مطابق با واقعیت نیست. اما مسئله اینجاست که ما برای بیان افتخارات کورش نیز دقیقاً متکی به همین منابع هستیم و در چنین مواقعی فراموش میکنیم که آن منابع مغرضانه و غیرمعتبر و دشمنانه بودهاند.
انگهای «غرضورزی» و «دشمنی با ایران» به پیشانی هر مورخی که بچسبد، به پیشانی کتزیاس- که روایتهای بالا را از قول او آوردم- نمیچسبد. چرا که کتزیاس مورخ دربار هخامنشیان و پزشک مخصوص اردشیر دوم هخامنشی و ملکه پروشات بود. اردشیر او را به سبب حذاقت و نیز علاقهای که به ایران و تاریخ هخامنشیان داشت، به عنوان مورخ و پزشک به دربار خود فراخوانده بود و اسناد رسمی بایگانیهای هخامنشی را در اختیار او نهاده بود. به همین دلیل، نوشتههای کتزیاس- برخلاف هرودوت- بر اساس روایتهای شفاهی و شایعهها نیست و متکی بر اسناد رسمی دست اولِ هخامنشیان است. علاقه کتزیاس به ایران موجب شد که در جنگی که کورش کوچک (برادر اردشیر) با همکاری یونانیان علیه ایران ترتیب داد، شرکت کند و در دفاع از هخامنشیان و مقابله با یونانیان به نبرد برخیزد.
اتهام دشمنی به کتزیاس در حالی انجام میشود که اتفاقاً گزارش آریستوبولوس- یعنی کسی که به راستی دشمن ایران و از سرداران مهاجم اسکندر بوده- را بدون تردید و بدون اینکه به هویت او اشاره کنیم، مکرراً نقل کردهایم. و آن عبارت است از آگاهی ما در باره اینکه بنای مشهور به «مادر سلیمان» آرامگاه احتمالی کورش است.
آگاهی ما از غارت تختجمشید به دست اسکندر و نیز سوزاندن تختجمشید به دست همو، متکی به گزارش دیودور سیسیلی است. او آورده است که «اسکندر بزرگترین دشمن تمام آسیا بود و تختجمشید ثروتمندترین شهر در زیر آفتاب بود. او اجازه داد تا سپاهیانش بجز خزانه و هدیش شاهی که به خودش اختصاص یافت، همه جا را غارت کنند و سپس بسوزانند. در خزانه تختجمشید که اسکندر شخصاً آنجا را غارت کرد و سپس به آتش کشید، ۱۲۰٫۰۰۰ تالان (۳٫۶۰۰٫۰۰۰ کیلوگرم) طلا و نقره وجود داشت». اما همین دیودور در ادامه مطلبش، چیز دیگری هم نوشته است که عامداً و به نفع کورش نادیده گرفته شده است: «اینها بازمانده طلا و جواهراتی بود که کورش در طی مدت پادشاهی خود از غارت کشورها تصاحب کرده بود».
[="Red"]دیودور سیسیلی، ایران و شرق باستان در کتابخانه تاریخی، ترجمه حمید بیکس شورایی و اسماعیل سنگاری، تهران، ۱۳۸۴، صفحه ۷۲۴ و ۷۲۵[/]
گزنفون نیز نویسنده دیگریست که مکرراً برای شرح و توصیف خصال برجسته و مردانگیها و بزرگواریهای کورش بدو استناد میشود. اما آشکارا و تعمداً بسیاری از گزارشهای او نادیده گرفته میشوند. برای مثال آنچه که او در فصل ششم از کتاب اول «کورشنامه/ سیروپدی» در مورد حمله ناگهانی به اشخاص بیسلاحی که در خواب بودند، آورده است. یا آنچه که او در فصل چهارم از کتاب اول آورده و کورش را با اعراب گرسنهای مقایسه کرده که با شمشیر به دنبال هموطنان ماد خود افتاده و آنان را بیمحابا میکشته است. یا آنچه که در فصل ششم کتاب چهارم آورده که به هنگام تقسیم غنائم جنگی یا دریافت خراج، دختران زیبا به کورش تقدیم میشدهاند. یا آنچه که در فصل سوم کتاب سوم نقل شده که کورش و سپاهیانش به اندازهای از اهالی شهر را کشتند که «زنان شیون و زاری آغاز کردند و دیوانهوار به هر سو میگریختند. آنان اطفال خود را به آغوش گرفته بودند و از معدود کسانی که زنده مانده بودند، استغاثه میکردند که نگذارید ما تنها و بیپناه بمانیم». همه اینها و بسیاری مطالب دیگر مانند اینها، به هنگام انبوه نقلقولهای رایج از گزنفون نادیده انگاشته میشوند.
[="Red"]گزنفون، کورشنامه، ترجمه رضا مشایخی، تهران، ۱۳۸۶[/]
برای نمونهای دیگر، میتوان به الواح هخامنشی کشف شده در بابل اشاره کرد. اینکه به موجب این الواح دانسته شده که کورش و کمبوجیه برخلاف دیگر پادشاهان به فعالیتهای اقتصادی در مؤسسه مالی اگیبی روی آورده بودند را مکرر خوانده و شنیدهایم، اما نخواستهایم توجه کنیم که سرمایه اینکار از محل غارت لیدی تأمین شده بود. همچنین این قسمت از همان الواح نادیده گرفته شدهاند که برخی از فعالیتهای مالی اگیبی که در گستره وسیعی از جهان آنروز نفوذ داشت، عبارت بود از: اعطای وام با بهره سی تا پنجاه درصد در ماه، خرید و فروش برده و اجاره دادن فاحشه.
[="Red"]Beitrage zur Assyriologie und Semitischen Sprachwissenschaft, Dritter band, heft 3, Leipzig, 1897.
ترجمه پنجاه لوح حقوقی و اداری از زمان پادشاهی کورش، دانشنامه آشورولوژی و زبان شناسی، جلد سوم، دفتر سوم، لایپزیک، ۱۸۹۷[/]
کورش بزرگ در منشور مشهورش نکاتی دال بر برانداختن بردهداری یا برانداختن بهرهکشی از انسانها آورده است. اما این ادعا با کتیبههای دیگر عصر هخامنشی موافقت ندارد. برای مثال به موجب لوحه شماره ۲۵۲ از سال هشتم پادشاهی کورش در بابل، دختری به نام تابموتو به دلیل اینکه پدرش یک سکه طلا و ده سکه نقره به مؤسسه مالی یا رباخانه اگیبی بدهی داشت، به گرو گرفته شد تا زمانی که پدرش بدهی خود را تسویه کند (دخترانی که به گرو گرفته میشدند، برای بهرهکشی جنسی اجاره داده میشدند تا خسارت تأخیر را جبران کنند).
هیچیک از این نمونهها، تناقض در تاریخنامهها و اسناد تاریخی نیست. بلکه نگاه جامع و بدون جانبداری به رویدادها و اشخاص است. تناقضها در ذهن ماست که با مصادره و جعل منابع، شخصیتی معصوم و پیامبرگونه به نام کورش در اوهام و تخیلات خود ساختهایم که ارتباط چندانی با شخصیت واقعی کورش ندارد. شخصیت واقعیای که شواهد فراوانی از خشونتورزیها، غارتگریها، قتلعامها و زنبارگیهای او در دست است.
در پاسخ به کسانی که گاهی خرده میگیرند که «چرا یک روز از زیباییها و افتخارات مینویسی و روزی دیگر از زشتیها و حقارتها؟» باید این نکته بدیهی را تکرار کرد که هر پژوهشگری که بخواهد منصف باشد، نه به دنبال بیان صِرف زیباییهاست و نه به دنبال پیدا کردن زشتیها. او دنبال آنچه میگردد که واقعیت باشد و یا دستکم مطلبی را بیان کند که متکی بر شاهدی تاریخی باشد. اینکه گاهی زشت میگردد و گاهی زیبا، به او مربوط نمیشود، بلکه به اسناد تاریخی و شواهد باستانی مربوط میشود. اگر این نوشتهها برای عدهای عجیب به نظر میرسد، از آن رو است که برخی از ما عادت به یکسونگری و مطلقانگاری و مطلقاندیشی، و قهرمانسازی و دیوپروری داریم و نمیتوانیم پیوند عاطفی مناسبی با مطالبی که با رویکردی بدور از قهرمانسازیهای وهمی و بدون مصادره به مطلوب منابع نوشته میشوند، برقرار کنیم.
اقناع حس کنجکاوی و یا درس گرفتن از تاریخ، تنها و تنها با توجه به واقعیتهای راستین ممکن است. افتخار کردن به گذشته نیز تنها با تکیه به واقعیتها ممکن میشود و نه با اتکای به آنچه که پایه و اساسی ندارد و در حکم خودفریبی یا دیگرفریبی است.
افتخارات فرهنگ و تمدن ایران بیش از آنست که نیاز به تحریف واقعیتها باشد. کسانی که از روی حب و بغض، دیوارهای روستای نیاکانی ما را سیاه میکنند و یا کسانی که از روی شیفتگی بیجا، دیوارهای آنرا سراسر سفید میکنند، هیچکدام خادم میهن نیستند. خادمان میهن کسانی نیستند که با شعارهای توخالی و خودساخته دستاندر کار جعل و تاریخسازیاند، بلکه کسانی هستند که آستینهای خود را برای انجام کاری بالا زدهاند. دیوارهای روستای پرخاطره نیاکانی ما همانگونه که هست، دوستداشتنی و آموختنیست. با همان دیوارهای نیمریخته، با همان درختهای خشکیده و تازه جوانه زده، با همان کوچههای پر از گُل و گِل، با همان بزغالههایی که بوی پشگل میدهند و با همان عطر کاهگلهای باران خورده که دوستداشتنیترین بوی عالم است.[/]
بنده چنین ادعایی نکردم، اما منبع موثق برای بنده، قول علامه طباطبائی است. و از آن عبور نمی کنم. و نه نقطه ای به آن اضافه، و حرفی از آن کم می کنم.
کورش که خودش نگفته من ذوالقرنین هستم، اگر بعد از مرگ شما یک عده بگویند شما پیامبر هستی، مردم باید برای اینکه گفته ی آنان را تکذیب کنند، هر خلافی را به شما نسبت دهند؟! این عادلانه نیست.
در ارسال شماره 116 (بالای همین ارسال بنده) بقدری نکات متناقض و دروغ وجود دارد که اگر بخواهم تک تک آنها را شرح دهم، شاید یک هفته فرصت بخواهد و در یک ارسال نمی گنجد.
چند مثال کوچک از آنهمه دروغ و کلمات باطل:
شاپور اول ساسانی را دلیل ظالم بودن هخامنشیان و کورش آورده اید!!!
بر اساس این نتیجه ی باطل که کتزیاس در دربار هخامنشیان بوده، پس خیانت نمی کند، تمام گفته های منتسب به او را باور کرده اید که این دو اشکال دارد: خیلی ها (اسم نمی برم!) ابتدا در بارگاه حکام بودند! اما بعداً خیانت کردند و گزارشات آنها اگر قرار باشد مبنا قرار گیرد خیلی تهمت ها را به بزرگان باید بپذیریم. (اما ما مثل شما نیستیم هر دروغی را که به هر عادلی نسبت دادند قبول کنیم).
در مورد اینکه فرمودید اسکندر گنج های کورش را از تخت جمشید! غارت کرد!
دو اشتباه مرتکب شده اید، گنج های تخت جمشید مربوط به داریوش اول است، نه کورش. و دوم، علت محبوبیت اسکندر و راز ریشه گرفتن سلوکیان و علاقمندی ایرانیان به آنها، بذل و بخشش های اسکندر و برابر دانستن ایرانیان و یونانیان در همان مدت عمر کوتاه حکومت او بر ایران (7سال) است و این روش مخالفان یونانی زیادی داشت.
برادر من. نمی دانم که تعمداً دروغ می گویی یا نه. اما بدان که اگر تمام دنیا را به من هدیه می دادید، حاضر نبودم این مطالبی که در پست بالای شما آورده شده و اکثر قریب به اتفاق آن باطل است را بر زبان بیاورم! حال تعجب می کنم که شما مجاناً آنها را بر زبان آوردید! فقط خدا می تواند به امثال شما رحم کند.
والسلام
اصل عمل رمی جمرات از مسلمات است که در صدر اسلام بوده ولی قراین نشان می دهد که در عصر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و در ایّام ائمّه معصوم علیهم السلام ستونی در محلّ جمرات وجود نداشته و حاجیان سنگ های خود را بر آن قطعه زمین می انداختند و سنگ ها روی هم انباشته می شد و بدین جهت آن را جمره؛ یعنی «مجتمع الحصی» (= محل جمع شدن سنگریزه ها) گفته اند.
برای پی بردن به این حقیقت، نخست به سراغ عبارات فقهای شیعه و اهل سنّت می رویم، بعد کلمات ارباب لغت و سپس روایات اسلامی را بررسی می کنیم:
عبارات گروهی از فقهای شیعه در معنای جمره
همان گونه که پیشتر اشاره شد، بسیاری از فقها در توضیح معنای جمره سکوت اختیار کرده اند؛ ولی گروهی از آن ها تعبیراتی دارند که نشان می دهد جمره همان قطعه زمین اطراف ستون هاست.
در اینجا قول چهارده کتاب از فقهای معروف (هفت کتاب از فقهای شیعه و هفت کتاب از فقهای اهل سنّت) را می آوریم که نشان می دهد جمره در عصر آنها به همان قطعه زمین اطلاق می شده است، که سنگ بر آن می انداختند:
1 ـ مرحوم سید ابوالمکارم ابن زهره در کتاب «غُنیه» چنین می گوید:
«وإذا رمی حصاة فوقعت فی محمل أو علی ظهر بعیر، ثمّ سقطت علی الأرض أجزأت... کلّ ذلک بدلیل الإجماع المشار إلیه».
هنگامی که سنگی بیندازد و آن سنگ در محمل یا روی پشت شتر بیفتد، سپس روی زمین (جمره) قرار بگیرد، کافی است... تمام اینها به دلیل اجماعی است که قبلاً اشاره کرده ایم !»(1)
2 ـ مرحوم علاّمه حلّی، در کتاب «منتهی» می فرماید:
«إذا رمی بحصاة فوقع علی الأرض ثمّ مرّت علی سَنَنها(2) أو أصابت شیئاً صلباً کالمحمل و شبهه ثمّ وقعت فی المرمی بعد ذلک أجزأه، لأنّ وقوعها فی المرمی بفعله و رمیه»
«هنگامی که سنگریزه ای بیندازد و روی زمین بیفتد و سپس بغلتد، یا به چیز محکمی مانند محمل یا شبه آن بخورد، سپس در داخل محلّ رمی بیفتد، کافی است؛ زیرا افتادن در محلّ رمی، با فعل او و به وسیله او بوده است.»(3)
این تعبیر نشان می دهد که محلّ رمی کمی گود بوده و اگر سنگ نزدیک آن می افتاده و غلط می خورده و در آن محل می افتاد، کفایت می کرده است. این دلیل بر آن است که ستونی در آنجا به عنوان «مرمی» (محلّ رمی) وجود نداشته است.
منبع
1 . غنیه، قسم الفروع، ص 189
2 . سَنَن (بر وزن بدن) به معنای «طریق» است و «امض علی سَنَنک»؛ یعنی به راه خود ادامه بده. بنابراین، معنای جمله چنین می شود: سنگریزه به زمین افتاد و به راه خود ادامه داد و در جمره افتاد.
[="indigo"] من به کسی خلافی نسبت ندادم برادر و فقط اون نقاطی رو که تو تاریخ نادیده گرفته شده همراه با اسناد و مدارک تاریخی اون آوردم و چیزی از خودم که درنیاوردم.
[="red"]منابع رو با فونت قرمز و درشت نوشتم[/].
[/]
[="indigo"]این ها سوالاتی هستند که دررابطه با شاه دادگر و فرهنگ دوست و بشر دوست کوروش آماده شده است:
اگر کسی پاسخ یا نظر عقده ی مخالفی دارد خوشحال میشویم که بقیه دوستان رو هم راهنمایی کند:
کوروش در زبان روسی که ریشه آریایی دارد به معنای مار سیاه زهراگین و خروس جنگی است.
مار از مقدسات ماسونی است.
در فارسی به خورشید و فرزند خورشید نسبت می دهند.
ریشه آن خوروش است.
مصر باستان شیطان را هوروس و خدای خورشید می دانند.
در لهجه ساکسون ها کوروش سایروس گفته می شود.
همان ساکسون ها به ستاره سیروس هم سایروس گویند.
امیر المومنین علی (ع) در معرفی دجال از ستاره صبح نام می برند.
ستاره صبح همان سیروس است.
همان پنتا گرام است.
ماسونها در پرچم ها آثار هنری و تجاری طلسمات و خالکوبی ها و ... از این ستاره استفاده
می کنند.
در متون تاریخی یهود کوروش قاطر پارسی نام دارد.
همان یهودی ها می گویند او دورگه است چون مادرش یهودی بوده و به خواست مادر یهودی ها را از اسارت بخت النصر نجات داد.
در کوروشنامه آمده به فرمان کوروش هرکس آزاد است هرچه را خواست بپرستد.
این امر با اصل توحید در تضاد است و ترویج کفر و شرک است.
حال اگر او پیامبر است و ذوالقرنین چنین چیزی با بعثت و عصمت انبیا ساز گار است؟
فردوسی علیه الرحمه بزرگترین تاریخ نگار ادبی ایران نه از او و فرزندان و نه از هخامنشیان
اسمی نیاورده است!!!چرا؟!
کلمه شناسان ریشه هخامنش را خاخام منش میدانند.
در کتیبه ها اینهارا با محاسن و موهای بلند بافته نقش کرده اند.این امر از سنت های یهود است که امروز هم بوضوح عیان است.
کمبوجیه فرزند کوروش دادگر بعد از قتل برادر کوچکتر با ۲ خواهرش آتوسا و رکسانا ازدواج کرد به نحوی که کاهنان و عابدان پارسی معترض شدند.
این امر از سنت های مصر کافر باستان بود.
از اعتراض پارسیان و اجرای این سنت توسط کمبوجیه عیان می شود که مذهب و ریشه او متفاوت بوده است.
توصیه می کنم بعد از خواندن این متن به نزدیک ترین کتابخانه و کتابفروشی در دسترستان
مراجعه کنید و طلب کتب تاریخی هخامنشیان کنید .
از ۱۰ نویسنده ۹تا خارجی هستند و آن یک ایرانی هم از کتب خارجی ها مصدر گرفته است.
اما منشور حقوق بشر:
بر فرض صحت که حقوق بشر را کوروش مطرح کرده است!
پس این امر مربوط به ۲۵۰۰ سال قبل است
اما چرا وقتی که ریشه کلمه حقوق بشر را در متون تاریخی جست و جو می کنیم به سال ۱۲۱۵میلادی میرسیم.
یعنی بعد از کوروش هیچ حکومتی و عالم و نویسنده ای دنبال این امر را نگرفته است؟؟؟
نزدیک به ۲۰ مورخ ومتن شناس لوح گلی حقوق بشر را یک افسانه من درآوردی توسط دربار پهلوی میدانند.
چرااین امر با انقلاب به فراموشی سپرده شد تا زمان روی کار آمدن جریان انحرافی صهیونیستی؟؟؟
جالب ماجرا اینجاست که مورخین متعهد و انقلابی باالکل منکر وجود و صحت تاریخ هخامنشیان شده اند.
کافی است در شبکه یک بار جست و جو کنید.[/]
[="Indigo"] تخت جمشید:
نحوه ساخت این بنای با عظمت و عجیب جزء مجهولات تاریخی است
به کار گیری اجنه و شیاطین همانند جریان سلیمان (ع) در این بنا نیز محتمل است
بخاطر وجود سرستون ها و وردی آن که نقش حیواناتی عجیب مثلا شیر بالدار در آن هویداست
در کتیبه های تاریخی ملل مختلف خدایان شیطانی که همان اجنه هستند این گونه نقش می
شدند.[/]
قال الله تعالی:
[="RoyalBlue"]بشارت باد بر بندگانی که اقوال را می شنود و بهترین را بر می گزینند.[/]
[="Indigo"]باستان گرایی و شاهدوستی بر خلاف وطن پرستی از مذمومات اسلام است.
اگر کوروش نبی بود چرا هیچ نصی در رابطه با او و احترامش و احترام به مزارش در احادیث نیامده؟؟؟
چرا امیرالمومنین علیه السلام خود را ذوالقرنین خواندند؟؟؟
چرا اکثریت بی شمار کوروش دوستان ضد اسلام و ولایت و انقلاب هستند؟؟؟
[/]
[="Indigo"]چرا این ها در سیره امام روح الله و امام خامنه ای منفور مطرود هستند[/]
[="Blue"]حضرت امام(ره) در بیانات متعددی با این مضمون واحد اظهار داشتند که:[/]
[="Blue"] 2500 سال شاهنشاهی برای ملت ایران و برای کشور ایران جز نکبت، تباهی، سیاهی و حکومت طاغوت هیچ بهرهای نداشته است.
به همین خاطر ما در حکومتها و سلسلههای مختلفی که به تعبیر رایج 2500 ساله بود، هیچ
نقطه مثبتی را مشاهده نمیکنیم و این تعبیر صریح حضرت امام(ره) است، یعنی میتوان در
صحیفه امام(ره) از جلد 2 تا جلدهای 11 و 12[/]
[="Indigo"]چرا یک عالم یا یک عارف از او و مزارش تعریف نکرده؟؟؟
مانند شخص زرتشت که در احوالات تاریخی از قول نبی مکرم آمده که زرتشتیان را بخاطر دینشان تحقیر نکنند(به احترام شخصیت زرتشت)
علمایی هم که اسم اورا آورده اند نظیر علامه طباطبایی و ... می گویند محترم است طبق شایعات پیرامونش مبنی بر دادگری بودنش!!!
بماند که متونی تاریخی موجود است که کوروش را سفاک و خون ریز می دانند که در زیرچتر حمایت فرهنگی یهودیت سانسور شده است.[/]
[="Red"]این متن براساس اعتقاد کامل به هویت الهی ایرانیان و حب وطن که از پایه های اساسی ایمان است نگارش شده.[/]
[="Red"] نویسنده : شهاب[/]
وبلاگ :http://shamime1shahid.blogfa.com
[=Times New Roman]سلام و عرض ادب
قصد بحث ندارم.
فقط اینکه لغت monolithic به معنی سخت و انعطاف ناپذیر می باشد. نه سنگ یکپارچه
موفق باشید
سلام
از فرهنگ آریان پور
monolith
(معمارى يا مجسمه سازى) تك سنگ هر چيز كه از يك قطعه سنگ درست شده باشد
this column is a monolith
اين ستون از يك قطعه سنگ درست شده است.
(مجازى) تك سنگ مانند، يكپارچه، محكم، عظيم
همچنین
A monolith is a geological feature consisting of a single massive stone or rock, such as some mountains, or a single piece of rock placed as, or within, a monument.
نحن ابناء الدلیل
اثبات کنید
سنت های یهود؟
یعنی الان هم ریش بلند فقط سنت یهود است؟
تصویر حمورابی در 1729 پیش از میلاد
خوب موسی ع کی شریعت یهود را آورد؟ موسی ع در120 سالگی و در 1271 پیش از میلاد وفات یافت!
در زیر چند تصویر دیگر آورده می شود که ریش بلند و بافته داشته و مقدم بر یهود بودند
مردی از آکد (مابین سال های 2334 تا 2279 پیش از میلاد)
مرد بین النهرینی مابین سال های 2750 تا 2600 پیش از میلاد
این استوانه در سال ۱۲۵۸ خورشیدی/ 1879میلادی در شهر بابل باستانی پیدا شده و در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری میشود.
رضا شاه کی به حکومت رسید؟ 1304 شمسی!
چه کسی این را گفته است؟
افراط کاری های شماست که باعث این مسئله می شود
این جناب شهاب که مطلبتان کپی وبلاگش است از سال 90 به دفاع از اسلام برخواسته
شما به وبلاگ من نگاه کنید از سال 87 تاکنون
چه مقدار اطلاعات در حمایت از سلاطین سابق ایران می بینید؟
در وبلاگ من چیزی بر ضد اسلام می بینید؟
دفاع من در اینجا از ایشان فقط برای جلوگیری از افراط هاست، همین!
اگر کوروش نبی بود چرا هیچ نصی در رابطه با او و احترامش و احترام به مزارش در احادیث نیامده؟؟؟
استاد عزیز دعای ام داوود رو بخون. جوابت رو میگیری.
اونجا که معصوم - علیه السلام - به عده ای از جمله ذی القرنین سلام و درود فرستاده.
[="indigo"] بنده یک بلانسبت به شما بدهکار هستم برادر.البته که منظورم خدایی نکرده شما نبودید.
اصلا آدم بی اعتقاد و ضد انقلاب و ولایت تو این سایت چیکار میکنه؟
دوما متن جناب شهاب هستش و احتمالا منظورش امثال بچه های سایت هایی مثل بالاترین و روشنفکرای تاریک دل و این ها بوده نه بچه های اسک دین.
اینکه شما این سایت رو برای بحث انتخاب کردید نشون دهنده ی دغدغه ی دینی و حساسیت شما روی دین و به این موضوع هستش منم مثل شما دنبال حقیقت هستم و بعضی شبهه هام توسط شما و دیگر دوستان خداروشکر برطرف شد.من که دنبال تحمیل و اثبات زوری حرفام نیستم.
ایشالله ادامه میدیم با شما و دیگر دوستان تا به یک جمع بندی حقیقی و منطقی و با سند و مدرک راجع به کوروش برسیم.[/]
[="Indigo"] سلام برادر.شما چرا انقدر از دست من حرص میخوری؟
حرف من که نیست من فقط ناقل کتب تاریخی هستم.[/][="Indigo"]تا اگر بنظر شما و دیگر دوستان اشتباه هستش راهنمایی فرمایید تا به یه نتیجه ای برسیم[/].
[="Indigo"]نه اینکه به من هدیه ای چیزی داده باشند تا از خودم اینارو دربیارم.[/]
[="Indigo"] اگر بنا باشه که برای اینکه به شخصیت کوروش توهین نشه من فقط مطالب خوشایند و خوب راجع بهش رو برای شما گلچین کنم و بیارم که به جایی نمی رسیم.[/]
در ضمن:
[="Red"]کتب و اسناد تاریخی با فونت قرمز و درشت نوشته شدند.[/]
یعنی شما فتوحات اسلامی در صدر اسلام را نیز شامل این مسئله می دانید؟
مگر اشکالی دارد؟
رفتار اعراب پس از پیروزی بر ایران
فاتحان، گریختکان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری باندازهای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند. شصت هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند ؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناختهٔ بسیار بر جای نهادند.
عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت
ندیدم کسی بر آنها خورده گرفته باشد و از دایره توحید خارجشان کرده باشد!
سلام.
اولا ما با عمر کاری نداریم و نمیخوام راجع به عمر حرفی بزنم که باعث دلخوری اهل تسنن بشه.ما که پیرو عمر نیستیم:
ردکردن پیشنهاد فرماندهی سپاه از سوی امام علی :
دربعضی از تواریخ آمده که قبل از حمله به ایران، عمر پیشنهاد فرماندهی سپاه اسلام به قادسیه را به علی داد ولی حضرت درخواست عمر را رد کردند و عمر، سعد بن ابی وقاص را اعزام کرد . درشرح ابن ابی الحدید از ابن عباس نقل میکند که : با عمر دریکی از جنگها به سوی شام خارج شدم یک روز تنها بودم که عمر به من گفت: از پسرعمویت گلایه دارم از او خواستم که با من در این جنگ همراه باشد قبول نکرد.( شرحنهجالبلاغة ج : 12 ص : 79)
حضرت علی نه تنها در این جنگ بلکه در جاهای دیگرنیز پیشنهاد ابابکر را برای فرماندهی جنگها قبول نکردند.
درزمان خلافت ابابکر که اشعث بن قیس تحرکاتی را علیه خلیفه انجام داده بود ابابکر درباب فرماندهی لشکر اعزامی به سوی اشعث با عمر مشورت کرده وهر دو به نتیجه رسیدند که علی برای این امر مناسب است ولی ایشان نپذیرفتند.. الفتوح/ترجمه،متن،ص:41
دوما این سخنان دکتر مطهری و علی شریعتی رو بخونید:
دکترعلی شریعتی : دکتر شريعتي در کتاب فاطمه فاطمه است مینویسد :« میبینیم که شبه محققان و شبه ایران دوستان اخیری که میگویند ایرانیان به زور شمشیر و فشار مالیات و جزیه مسلمان شدند، تا چه حد خودشان «دانشمندان مالیاتی»اند که میخواهند به عقل فاقد خوشان، ملت و مردم ایران را از پذیرش اسلام، که «دین بیگانه» است، تبرئه کنند و آن وقت، او را ملتی معرفی کنند که به قدری ترسو و بزدل است که با برق شمشیر وحشیان، و به قدری پست که برای فرار از مالیات، از ملیت و هویت و مذهبش و همه مقدساتش دست میشوید و همهی افرادش « دین ماموران مالیات» را قبول میکنند... خلاصهی تحقیقات علمی این آقایان که ادای مستشرقان بازاری یا مغرض را در میآورند و آن هم ناشیانه و مضحک، این است که ملت و مردم ایران، عدالت و آزادی و برابری و حقیقت و فضائل انسانی و ارزشهای متعالی اسلام و برتری محمد و علی را بر یزدگرد و بزرگمهر و فضیلت حسین و زینب را بر زریز و شیرن، نمیفهمیدند ؛ شمشیر را میفهمیدند و پول را و نژاد را و بس »
شهید مطهری : ایشان فرموده: حقيقت اين است كه مهمترين عامل شكست حكومت ساسانى را بايد ناراضى بودن ايرانيان از وضع دولت و آيين و رسوم اجحاف آميز آن زمان دانست. اين نكته از نظر مورخين شرقى و غربى مسلّم است كه رژيم حكومت و اوضاع اجتماعى و دينى آن روز به قدرى فاسد و خراب بود كه تقريباً همه مردم از آن ناراضى بودند. اين نارضايى ناشى از جريانهاى چند سال اخير بعد از خسرو پرويز نبود، زيرا اگر روح مردمى به اساس يك رژيم يا يك آيين خوشبين باشد، نارضايى موقت سبب نمىشود كه هنگامى كه دشمن مشترك رو مىآورد آن مردم نجنگند. برعكس، اگر روح ملى زنده باشد هرچند اوضاع ظاهر خراب باشد، در اينگونه مواقع ملت خود را جمع و جور مى كند، اختلافات داخلى را كنار مىگذارد و يك دست به دفع دشمن مشترك مىپردازد، همچنان كه نظير آن را در تاريخ زياد ديدهايم.....
مرحوم زرینکوب: وي در کتاب کارنامه اسلام مینویسد: «چندی بعد اعراب هم بر فارس دست یافتند هم بر خراسان و ماوراء النهر. این فتوحات خیره کننده -که تا حدی به تقدیر الهی یا معجزه اسلامی تعبیر شد- در واقع فقط بدان سبب امکان داشت که همه جا در قلمرو ایران و بیزانس مقدم مهاجمان (عرب) را عامه مردم با علاقه استقبال کردند. اگر عامه مردم این ممالک با مهاجمان به چشم عداوت مینگریستند این فتوحات چنین آسان دست نمیداد. بیزانسیها چون در مصر از سوریه نیز منفورتر بودند، ده هزار سرباز مسلمان کافی بود تا (تمامی) مصر را از چنگ بیزانس بیرون بیاورد. چند شهری هم که مقاومت کرد، یک دوسال بیش در دست بیزانس نماند. بدینگونه، هنوز یک ربع قرن از هجرت پیامبر نگذشته بود که بیرون از جزیره العرب، از تیسفون ساسانی گرفته تا اسکندریه بیزانسی، همه جا قلمرو اسلام بود با بانگ اذان، که شهادت میداد به وحدت خدا و رسالت محمد.
سوما این مقاله رو هم بخونید:
[="Red"] بررسی جعلیات کتاب «دو قرن سکوت» نوشته عبدالحسین زرین کوب[/]
مقدمه ی این مقاله:
[="Red"]از آنجا که کتاب دو قرن سکوت زرین کوب در طول سالیان دراز دستاویز بسیاری مغرضان و نژاد پرستان و فاشیستها شده تا با توسل به آن به اسلام و اقوام دیگر توهین کنند ، بر آن شدیم که چند برگ از این کتاب را با احترام به شخصیت علمی استاد زرین کوب مرور کنیم تا مشخص شود این کتاب از دید علمی تا چه حد دارای اعتبار است !
پیش از هر مطلبی باید این نکته را متذکر شوم که به هیچ وجه بحث و نقد ما پیرامون شخصیت دکتر زرین کوب نیست وقصد تحقیر و انگ زدن به ایشان را نخواهم داشت...چه خود دکتر زرین کوب در کتابی که سالها بعد (1342) نوشتند یعنی کتاب کارنامه اسلام –به خوبی به تمدن اسلامی پرداختند و نوشته های ارزشمنددیگری از ایشان به جای مانده ا[/]ست
http://shahaab.blogfa.com/post-98.aspx
بحث ما بر سر دلیل اسلام آوردن ایرانیان نیست
شما می گوئید چون فلان عمل به کوروش نسبت داده شده است پس موحد نیست
من می گویم بدتر از این عمل را دیگرانی هم مرتکب شدند ولی کسی آنها را از دایره توحید خارج نساخت!
حتی اگر از این نکته هم صرف نظر کنیم که غالب دشمنان کوروش بت پرست بودند و غالب دشمنان اعراب اهل کتاب!
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بیکند شهری بود از سغد . سغد مرکز تجاری بین المللی در شرق ایران در زمان ساسانیان بود و شهری بسیار زیبا و ثروتمند . اندربیکند" مردی بود که وی را دو دختر با جمال ( زیبا ) داشت . ورقا ابن نصر " فرمانده سپاه اعراب هر دو دختر را از خانه بیرون کشید . مرد ایرانی گفت : در میان این شهر بزرگ چرا دختران مرا میبری ؟ ورقا پاسخی نداد . مرد بجست و کاردی بر وی بزد . ورقا زخمی شد ولی کشته نشد . چون خبر به قتیبه رسید . گفته شد که همه شهر "حرب" هستند . در نتیجه شهر به کلی منهدم گشت . مردان قادر به جنگ قتل عام گشتند و اموال شهر به تصرف در آمد . سپس کشتار سمرقند و خوارزم شد . بعد از آن گرگان به محاصره "یزید مهلب" در آمد . طبری مینویسد او به مناسبت این مبارزه طولانی ایرانیان طبرستان با اعراب و کشتن عده زیادی از مسلمانان در آنجا آنقدر از مردمان آنها خواهد کشت که خونشان به جریان بیافتد و آسیاب ها بگردش درافتد و با خون آنها گندم و نان بپزند . محاصره بعد از 7 ماه به پایان رسید .یزید مهلب 1000 نفر را در دره ای برد و همگان را قتل عام نمود . ولی خونشان به جریان نیافتاد . لیکن دستور داد آب را به خونها ببندند تا جریان بیافتد گزارش این نبرد حاکی از آن است که 14000 هزار ترک در شبه جزیره و 40000 تن ایرانی در نبرد گرگان کشته شدند و هزاران اسیر بدست آمد و 30 میلیون درهم غنائم بدست آمد . که یک پنجم آن به مبلغ 6 میلیون درهم راهی دمشق شد .
یا
[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یکی از شهرهای کرانه جنوب شرقی دریای خزر شهر "تمیشه" بود که به سختی با سپاه اعراب نبرد کرد . "سعید عاص" شهر را محاصره کرد و آنگاه که آذوقه شهر به اتمام رسید مردم از گرسنگی زنهار ( امان ) خواستند . به آن شرط که سپاه "سعید ابن عاص" مردمان شهر را نکشد . لیکن بعد از عقد قرار داد سعید تمام مردمان شهر را به جز یک نفر را در دره ای گرد آورد و تمام افراد شهر را از لب تیغ گذراند.
یا
[/][/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بلاذری مینوسید :[/][/][/][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]"اشعث ابن قیس" آذربایجان را فتح کرد و درب آن شهر را به روی سپاه اعراب گشود . در زمان عثمان وی والی آذربایجان شد او شماری زیادی از خانواده های عرب را روانه آذربایجان کرد تا در آنجا سکنی گزینند . عشایر عرب از بصره و کوفه و شام راهی آذربایجان شدند . به گفته وی عده معدودی از عربان زمینهای عجمان را خریدند . لیکن اکثر عربان برای مصادره کردن زمینهای مجوسان با یکدیگر مسابقه نمودند - یعنی هر گروهی هرچه میتوانست مصادره میکرد . بدین صورت اموال و زمینهای ایرانیان یکی پس از دیگری به تاراج گذاشته شد .[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
یا
[/][/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بلاذری مینویسد : پس از فتح استخر همه مردمان شهر از لب تیغ گذشتند . کسی جان سالم بدر نبرد .بلاذری میگوید : عامر سوگند یادکرده بود بعد از اینهمه مدت مقابله ایرانیان استخر در برابر لشگر اعراب پس از فتح آنان - آنقدر از مردم آنجا خواهم کشت که جوی خون سرازیر شود .بلاذری کشته شدگان ایرانی را در گور حدود 40 هزار تن تخمین زد . او خبر از قتل عام بیش از 100 هزار تن ایرانی در استخر توسط عبدالله عامر خبر میدهد .[/]
[/][/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع ابن زیاد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند) و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند؛ و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. (کتاب تاریخ سیستان صفحه۳۷، ۸۰ - کتاب تاریخ کامل جلد1 صفحه ۳۰۷)
[/][/][/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبیدا (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند. (کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه 116 -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه 2011)[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعدها به «رود خون» معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید «چندان از آنها بکشم که خونهاشان را در رودشان روان کنم» و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد «گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ میآوردند و در رود گردن میزدند» مغیره گوید که «بر رود؛ آسیابها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند ... کشتگان (پارسیان) در الیس هفتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ 123) [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در شوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خودداری کرده بودند گردن زدند. (کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶)[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مامور خلیفهی اسلام به بهانه (دادرسی) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکانهای متعددی جمع کردند و سپس مردم را یکیک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند ... و دیهی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور میبردند. (کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ - کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹)[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در حمله به سرخس؛ اعراب مسلمان «همهی مردم شهر را بجز یک صد نفر؛ کشتند. (کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه 208و 303)[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[/][/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در حمله به نیشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بطوریکه «آنروز از وقت صبح تا نماز شام میکشتند و غارت میکردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 282)[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در حملهی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب (سعید بن عاص) از وحشت؛ نماز خوف خواند. پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان «امان» داد و سوگند خورد «یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت» مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: «من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸)[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پس از فتح "استخر" (سالهای 28-30 هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم"استخر" را محاصره کنند. مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح "استخر" (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد بطوریکه سوگند خورد که چندان بکشد از مردم "استخر" که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمیرفت تا آب گرم به خون ریختندپس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند "چهل هزار کشته" بودند بیرون از مجهولان .(کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه 135-- کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 163)[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب؛ بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 215) [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان؛ حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز؛ بعنوان خراج سالانه؛ با اعراب مهاجم صلح کردند. (کتاب تاریخ یعقوبی صفحه 62 -کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه 2116, 2118 - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 178,179)[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]کافی است یا باز هم نیاز است؟ حداقل من در جایی ندیدم که کسی این مهاجمین را غیرموحد دانسته باشد. تاریخ نویسان ذکر شده هم مسلمانند و فکر نمی کنم کسی طبری را ملحد و دشمن اسلام بداند!
[/]
[="indigo"] طبق تاریخ طبری که شما میفرمایید امام حسین (ع) و حسن (ع) یعنی ذخایر امامت توسط امام علی (ع) به جنگ فرستاده شدند و خون ریزی های فراوان کردند.
طبق تاریخ طبری که شما میفرمایید یزید و ابن مرجانه بر سر بریده ی امام حسین (ع) گریه کردند.
این تاریخ پر از دروغ های بزرگ هستش و همه ی این ها برمیگرده به اینکه اولا مورخ مغرض و سنی بوده و دوما شیوه ی تاریخ نویسی به این صورت بوده که روایت هارو از افراد مختلف شهر میگرفته و می نوشته.
این تاریخ مغرضانه نگارش بعلاوه ی اینکه گفتم ما به عمر کاری نداریم و غیر از عمر معصوم و پیامبر ص اگر کاری کردند همه اش به دستور خدا بوده.[/]
[="Indigo"]تاریخ طبری
تاریخ طبری منبعی سرشار از کذب و دروغ است، ظاهرآ کتابی در تاریخی عمومی است، (از آغاز آفرینش تا 302)، به زبان عربی و تألیف ابوجعفر محمدبن جریر طبری است. نام اصلی کتاب تاریخ الامم و الرسل و الملوک است، اما به تاریخ طبری مشهور شده است. این کتاب به سبب تفصیل، قدمت و روش خاص مؤلف، اثری منحصر به فرد است. تاریخ دقیق آغاز تألیف آن معلوم نیست، ولی مسلّم است که طبری پس از نوشتن جامع البیان فی تفسیر القرآن، به تألیف آن پرداخته است. وی تفسیر خود را از 283 تا 290 بر شاگردانش املا می کرده، و سپس اجازه روایت تاریخ خود را تا حوادث 294، یعنی تا پیش از روی کار آمدن مقتدر (295ـ320)، به شاگردانش داده است، به نوشتة یاقوت حموی متوفی در قرن هفتم، تألیف تاریخ طبری در 303 به پایان رسیده است.
تاریخ طبری مانند بسیاری از منابع تاریخی، دروغها و کار های نشدنی بسیاری دارد، و بعنوان کتاب تاریخ و منبع تاریخی نمی توان از آن استفاده کرد. تحقیقات انجام گرفته روی تاریخ طبری نشان می دهد، که تنها به شرح روایات نقل قول شده پرداخته، و بدین ترتیب فقط امانت داری نویسنده تایید می شود. روایات تاریخ طبری تفاوت مهمی با بسیاری از آثار هم نوع خودش دارد، و این نشان میدهد که طبری امانت داری در نقل روایت ها را نگاه داشته است، و اساسا به این نمی پردازد روایاتی که صد ها سال با او فاصله دارند، تا چه حد به واقعیت نزدیکند و این امانت داری طبری در نقل روایات و احادیث بمعنای صحت مطالب تاریخی نمی باشد.
تاریخ طبری از دو بخش تاریخ جهان و تاریخ اسلام تشکیل می شود، قسمت اعظم این اثر، یعنی بخش تاریخ اسلام آن، به ترتیبِ سالشمار هجری و منحصر به رویداد های سیاسی و شرح جنگ هاست. بخش تاریخ جهان ترتیب سالشمار ندارد، و ترتیب آن موضوعی است. طبری گفته، که هدفش در این کتاب ذکر تاریخ شاهان، و تاریخ پیامبران است، وقوع و زمان را به شب و روز تعیین کنند، و درست به همین سبب، کتابش را با بحث در بارة زمان و ماهیت و مقدار آن از ابتدای خلق آدم آغاز نموده، و در این خصوص بعد از نقل گزارش های مفصّل از راویان اخبار، به عقاید ادیان و امت های گوناگون و آرای زردشتیان استناد کرده است. طبری مسلماً اولین کسی نبوده که وقایع نگاری را بر اساس سالشمار تنظیم کرده، اما می توان گفت که این روش را به کمال رسانده است.
طبری نوشته هائی بجای گذارده، که مملو از داده های غیر عقلانی است، و نمی توان بسادگی آنها را باور کرد. بعنوان مثال صحبت از قلعه ای یا شهری می کند، که همیشه صد هزار سرباز بر دیوار های آن در حال نگهبانی بوده، اما این قلعه بوسیله چند هزار سپاهی عرب فتح میشود. او با سادگی خودش فکر می کرد و می پنداشت، و هرگز هیچ تحلیل بکار نمی برد، و شاید هم مزدور کسی بود، و یا اصلاً شخص طبری واقعیت ندارد. در هر صورت انسان قرن 21 تحلیل دارد، شعور و فهم و اینترنت دارد، و هرگز مهملات را باور نمی کند، و انوش راوید هم مچ دروغگو ها را می گیرد و آنها را افشا می کند.
به روایت زیر دقت کنید:
دروغ نامه: معاویه قیساریه را چندان در محاصره داشت . . . .. معاویه آن را به قهر بگشود، و در آن هفتصد هزار سپاهی مزدور، سی هزار سامری و دویست هزار یهودی بیافت. سیصد بازار در آنجا بدید، که همه برپای بودند و هر شب یکصد هزار تن بر باروی شهر نگهبانی میکردند.
انوش: نادرست بودن چنین روایت تاریخی آشکارتر از آن است، که نیاز به توضیح باشد، اما فرض کنیم که برای اینکه صد هزار نگهبان بر دیوار های شهری مثلا با فاصله ای 5 متری از یکدیگر بخواهند نگهبانی بدهند، بنا بر این آن شهر پانصد کیلومتر دیوار دارد!، چقدر این تاریخ نگاری احمقانه است، و اگر قبول کنیم که هفتصد هزار سپاهی مزدور را در خود جای داده بود، این تعداد سپاهی بعلاوه افراد خانواده و دویست هزار یهودی و سی هزار سامری باید شهری چند میلیون نفری بوده باشد، که تنها هفده هزار سپاهی عرب آنرا تسخیر میکنند!؟ برای چنین تعدادی از ساکنان شهر چه مقدار زمین زراعتی و یا گله های گاو و گوسفند لازم است؟ روی این زمین ها چه تعداد زارع و چوپان باید مدام کار میکردند؟ این مجموع نگهبانان، زارعین و چوپانان با زنها و بچه ها روی هم به چه تعدادی میرسیده اند؟
واضح است که چنین قلعه ای با امکانات امروزی نیز خودش بتنهائی یک کشور میشود، از این نمونه ها بسیار است و نشان میدهد، که ارقام ارائه شده در این مثلاً منابع تاریخی به هیچوجه قابل اعتماد نیستند. عجیب تر اینکه این قلعه با هفتصد هزار سپاهی و صد هزار نگهبان دائمی بمدت هفت ماه در محاصره یک سپاه هفده هزار نفری از پای در می آید!؟ وقتی انوش راوید می گوید، دروغگو ها در تاریخ ما جولان می دهند بی دلیل نیست، انسان قرن 21 هر چه را می خواند تحلیل می کند، و می داند کسی که دروغ می گوید دروغگوست.
قسمت اعظم تاریخ طبری مجموعه ای از روایات گوناگون از راویان مختلف است، که به شکلِ معمولِ روایتِ خبر، نقل شده است، بدین صورت که ابتدا سلسلة راویان و سپس خبر گزارش می شود. بنابر این تاریخ طبری صرفاً نقلی است، و مؤلف دخل و تصرفی در منابع خود نکرده و مطالب را بدون در نظر گرفتن صحت و سقم آنها ضبط نموده است. وی روایات متعدد و متنوع راجع به هر واقعه را آورده، و مطالب غیر واقعی و افسانه های حماسی و دینی با اشتباه های مهم در کتابش بسیار دیده می شود. ازینرو باید محتوای هر روایت بررسی و با روایات دیگر مقایسه شود، و مختصات و مسائل آن معلوم گردد.
آنچه بنام تاریخ بجای مانده ملغمه ای از روایت هائی است، که مملو از رجز خوانی و توجیهی جز تقدیر الهی در ذهن مؤلف نمی توانسته داشته باشد. در واقعی بودن این روایتها باید تردید کرد، و با بررسی های علمی و انتقادی، تاریخ واقعی را از درونش استخراج کرد، کاری که هنوز توجه کسی را جلب نکرده است، ولی انوش راوید اینکار را می کند. اگر ما تعداد کسانی را که به روایت تاریخ طبری یا تاریخ های مشابه از ابتدای شروع دروغ تجاوزات اعراب، تا زمانی که تمام ایران بدست اعراب سقوط کرد را جمع بزنیم، به شماره های نجومی خواهد رسید، که با توجه به میزان جمعیت در آن زمان نامعقول به نظر میرسند.
در داستانی که به جای تاریخ به خورد سادگان داده اند آمده:
دروغ نامه: قبل از جنگ قادسیه چند برخورد دیگر نیز پیش آمده بود، که تنها در یکی از آنها بنام جنگ بویب بین سپاهیان مهران سردار ایرانی و مثنی بن حارثه سردار عرب، نبردی در میگیرد. گفته شده است، کسانی که آنرا دیده اند تخمین میزدند که استخوان یکصد هزار کس کشته شده بوده است.
انوش: این قبیل اعداد ارائه شده واقعی نیستند، که هیچ بلکه احمقانه است، در رابطه با هرقل و سپاهیان روم نیز در جنگ های شام همینگونه است، و هر چند ماهی هرقل صد، دویست یا سیصد هزار سپاهی را در جنگ با چند هزار سپاهی عرب از دست میدهد. در موارد زیادی ارقام نجومی نیز بسیار دیده میشود، اعدادی مانند، هزار هزار هزار (میلیارد) و یا اعداد بزرگتری که همگی اغراق آمیزند، خصوصا که این روایت ها از جانب اعراب داده شده اند، و اعراب بنا به آنچه آمده بیشتر از عدد هزار، آنهم به شکل ده تا صد تا، را نميتوانستند بشمارند، و در میانشان بندرت کسی قادر به خواندن و نوشتن بوده است.
شیوه گزارش و شکل روایات در تاریخ طبری یکسان نیست، سبب آن میزان اهمیت و کثرت حوادث، محتوای روایات و تأثیر زمان بر آنها بوده است. طبری هیچ تردیدی در اینکه گاو میتواند بخواست خدا حرف بزند ندارد، نوشته:
دروغ نامه: سعد در اثنای این اقامت، عاصم بن عمرو را سوی اسفل فرات فرستاد، و او تا میشان برفت به جستجوی گوسفند و گاو بود، اما بدست نیاورد.... پیش رفت تا بر کنار بیشه ای مردی را بگرفت، و از او پرسش کرد و جای گوسفند و گاو می جست، و آن کس قسم خورد و گفت نمیدانم. اما او چوپان چهار پایان در آن بیشه بود، و گاوی بانگ برآورد که بخدا دروغ میگوید اینک ماییم.... بله ما این را شنیدیم و دیدیم و گاوان را براندیم، حجاج گفت دروغ میگوئید، گفتند اگر تو آنجا بوده ای و ما نبوده ایم چنین باشد، گفت راست میگویید،....
انوش: دشمنان تاریخی ایران بزرگ این قبیل پرت و پلاها را منابع تاریخ می دانند، و می گویند: انوش راوید تو منابعت کدام است، دشمنان ایران می گویند که ما این منابع مهم احمقانه را داریم!. عزیزان، شما انسان قرن 21 هستید، هر آنچه را که می خوانید تحلیل نمایید، و به گردونه چرخ یاد گیری بسپارید، ببینید آیا واقعیست یا از اساس دروغ است. ما ایرانیان از گذشته های دور دشمنان بسیار داشتیم، که با ترفند ها و رجز خوانی ها سعی در کوچک شمردن و نا بود کردن ما داشتند، هوشیار باشید و با تمام وجود از ایران و ایرانی در مقابل این دروغها و دشمنان دفاع نمایید، و بازی با تاریخ توسط استعمار را آشکار کنید. ادامه دارد و بازنویسی می شود.
پرسش: مطالب شما در خصوص دروغهاي تاريخ طبري را ملاحظه كردم. آيا تحقيق جامع درباره صحت و سقم تاريخ طبري سراغ داريد كه معرفي نماييد؟
پاسخ: خیر، بصورت کلی نمی دانم، تا این تاریخ در جستجو های اینترنتی هم، تحقیق جامع در باره کتاب های دروغی منجمله تاریخ طبری ندیدم. درک و دانستن این گونه دروغها تازگی دارد، قبل از اینترنت اگر کسی حرفی داشت نمی توانست خوب بگوید، مخصوصاً که استعمار و امپریالیسم سابق هم دور دروغ های تاریخ خط قرمز داشتند. اما امروزه از آغاز قرن 21 و با پیدایش امپریالیسم نو، دروغ های تاریخ برایشان کم اهمیت شده، و خط قرمز هم کم رنگ گردیده است، که اینک ما می توانیم براحتی در باره آنها بنویسیم و بگوییم. می دانم در آینده گرایش دروغ های تاریخ همه گیر حرفه ای می شود، و تحقیقها و تحلیل های گسترده ای انجام خواهد شد. در ضمن بگویم، با خواندن کتاب به راحتی می توانید دروغ بودن هر جمله را متوجه شوید، و نیازی به تحقیق و تحلیل جامع نیست.[/]
برای اطلاعات بیشتر
[="Red"] دورغ نامه ای بنام تاریخ طبری:[/]
http://ravid.blogfa.com/page/9.aspx
دوست عزیز
این تواریخ مورد رجوع بخش غالب دنیای مسلمین است
كتاب تاريخ الطبري " تاريخ الرسل والملوك "أو"الأمم والملوك" من أهم كتب المصادر في مجال التاريخ.....
[="Arial Black"]خیر کوروش هرگز موحد نبوده چون اگر بود مردم بسیاری رو در طی موحد کردن اونا میکشت.
این ایرادی است که مطهری به کوروش بزرگ گرفته بود!:Khandidan!:
[="Arial"][="RoyalBlue"]بنام او
با عرض معذرت و ذكر اين نكته كه مدت كوتاهي هم ميباشد كه از تاريخ آخرين ارسال دوستان ميگذرد..بايد عرض نمايم كه برداشت اين حقيرچنين ميباشد كه؟؟
1 كوروش دوستي نبايد به معناي شاه دوستي قلمداد شود..
2 شاه دوستي نيز نبايد به معناي ضديت با نظام مقدس جمهوري اسلامي برداشت گردد..{ چنانچه خداوند در قرآن و آياتي از كتاب هدايتگر و نوراني خود ، خود را پادشاه زمين و آسمان لقب داده يا معرفي نموده است و حتي پيامبران الهي و بزرگي نيزداراي اين لقب بوده اند و اگررهبر و بنيانگذار نظام مقدس جمهوري اسلامي ما دراين رابطه فرمايشي نيز بيان فرموده اند بايد گفت و پذيرفت كه شايد درك غرض ومنظور ايشان ازقدرت درك و تصورما خارج گردد كه ما نتوانيم حتي تصورش را نماييم }
3 و همچنين فكرهم نميكنم كه اگر تاكيدي بر ذوالقرنين بودن كوروش كبير ميگردد .. بايد آنرا تاييدي بر پيامبربودن ايشان گذارد و..
واميدوارم كه دوستان گرامي درارائه انواع علوم و دانسته هاي ارزشمند علمي،اعتقادي خود به افراد كمسواد يا بيسواد هموطن و هم مذهبي همچون من و امثال من نيز كه براي بهره بردن هاي علمي،اعتقادي به اين سايت مقدس آمده ايم .. تا جاييكه مقدور ميباشد مباحث ارزشمند خود را به جرگه سياست وارد ننموده و آنها را سياسي ننمايند كه با اين اقدامات كه احتمالا همه يا اكثرا هم ناخواسته نيز پيش خواهند آمد .. مسيربحث و گفتگو به بيراهه خواهد رفت و مسيرتبادل اطلاعات نيزبه گمراهي كشيده خواهد شد و متاسفانه آنچه عايد خواهدشد .. هيچ يا حداقل اطلاعات مفيد خواهدبود..
و انشاا... كه در اين چندسطر بيسوادانه جز دوستي و مهرباني هيچ منظور و برداشتي نيز تصور و برداشت نگردد..انشاا...
باتقديروتشكر..[/]
[="blue"]خطبهاى از حضرت علی ( ع )
سیاست دروغین معاویه
سوگند بخدا! معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما معاویه حیلهگر و جنایتکار است، اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرکترین افراد بودم، ولی هر نیرنگی گناه، و هر گناهی نوعی کفر و انکار است، روز رستاخیز در دست هر حیلهگری پرچمی است که با آن شناخته میشود. بخدا سوگند! من با فریبکاری غافلگیر نمیشوم، و با سختگیری ناتوان نخواهم شد.[/]
[="darkgreen"]الاسراء
وَإِنْ كَادُوا لَیفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِی أَوْحَینَا إِلَیكَ لِتَفْتَرِی عَلَینَا غَیرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِیلًا«73»
و چیزی نمانده بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کردهایم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندی و در آن صورت تو را به دوستی خود بگیرند
وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَیهِمْ شَیئًا قَلِیلًا«74»
و اگر تو را استوار نمیداشتیم قطعا نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی
إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَینَا نَصِیرًا«75»
در آن صورت حتما تو را دو برابر [در] زندگی و دو برابر [پس از] مرگ [عذاب] میچشانیدیم آنگاه در برابر ما برای خود یاوری نمییافتی[/]
[="blue"]و این بخشی از منشور منتصب به کورش است انکه ذوالقرنینش میخوانند [/]
فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند. فرمان دادم که هیچکس مردم شهر را نیازارد و به دارایی آنان دست یازی نکند.
مردوک خدای بزرگ از کار من خشنود شد... او مهربانی ا ش و فراوانی را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در آشتی و آرامش پایگاه بلندش را ستودیم.
من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی را که بسته شده بود، بگشایند. [="red"]همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم[/].
[="blue"]و اما ذوالقرنین چه کسی میتواند باشد؟[/]
ترجمه جوامع الجامع، ج4، ص: 13
امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: ذوالقرنين بنده نيكوكارى بود كه در راه اطاعت خدا برطرف راست پيشانيش ضربتى خورد و از دنيا رفت و سپس خداوند او را زنده كرد مرتبه دوّم نيز در راه خدا ضربتى بر طرف چپ پيشانيش خورد و مرد، اين بار نيز خداوند او را هم چنان برانگيخت و از اين رو، به ذو القرنين ملقّب شد، [="darkgreen"]و در ميان شما امّت نيز مثل او پيدا مىشود.[/]
[="blue"]ایا به غیر خود او کسی در میان امت میتواند مانند ذوالقرنین باشد؟[/]
سلام
چه ربطی به کوروش داشت؟
چه ربطی به کوروش داشت؟
اگر این حدیث را ملاک قرار دهید می بینید که ذوالقرنین حضرت مهدی عج نبوده اند!
سایر موارد آن کتیبه پیش از این توضیح داده شده است...
1- ربطش در این است که کوچکترین حرکتی به سمت کفار از جهت نبی یا امام با دو برابر عذاب در دنیا واخرت مواجه است پس کسی که به بتها احترام میگذارد نمیتواند نبی باشد .
2-ایا احترام به بتها سیاست بازی و نیرنگ نیست ! در هر حال کسی که در عین قدرت به بتها احترام میگذارد یا کافر است و یا منافق و نمیتواند موحد باشد .
3- وقتی امام علی (ع) میفرماید مانند او هم اکنون در بین شما هست دقیقاً مفهوم اش اینست که هم اکنون هم مانند ذوالقرنین بین ما هست دیگر از این واضح تر مگر بین امام علی و امام مهدی تفاوتی وجود دارد !
1- کوروش پیروان دین بر حق الهی زمان خودش را از اسارت رهانید!
2- منبع شما کتیبه ای بابلی است. کتیبه ای که خود کوروش ننوشته است!
3- اگر متن شما را به عنوان معیار قرار دهیم " و در ميان شما امّت نيز مثل او پيدا مىشود. " عبارت "می شود" اشاره به آینده دارد و نه حال! دیپلم که دارید احیانا؟؟!!!
و این که گفته "مثل او" یعنی ذوالقرنین شخصی مربوط به گذشته بوده و صاحب عصر عج، ذوالقرنین مورد اشاره نیستند.
از اینگونه رفرم ها در تاریخ زیاد است و هیچ دلیلی بر عدم کفر و نفاق نیست .
اگر این کتیبه بابلی است پس انکه گفته منم کورش لابد یک بابلی بوده !
میشود ماضی استمراری است و به حال اینده مشتمل میشود و الا معنی نداشت که در مورد ذوالقرنین که داستان ان بصورت ماضی در قران کریم امده مشمول شود .
و اینهم ترجمه ای دیگر از کتابی دیگر شاید معلومات شما را کامل کند
قبلش که بر اینده شامل میشد حالا گذشته شد میفرماید مانند او نه خود او در میان شما پیدا میشود یعنی هست و در اینده نیز خواهد بود و این دقیقاً امام زمان را شامل میشود .
دلیل کفر است؟ مسلما هر چه باشد غیر موحد بودن از آن نتیجه گرفته نمی شود!
ابتدا اطلاعاتتان را بالا ببرید و بعد در اینجا نظر دهید!
این هم دلیلی بر رد حرف خودتان!
مربوط به گذشته است!
مطالب را درست نمیخوانی یا نمیخواهی درست به خوانی عرض کردم ازاد کردن به ااصطلاح موحدین منافق بنیادین
دلیل بر عدم کفر و نفاق نیست والا دلیل عدم موحد بودن ایشان احترام به بتهاست .
دم خروس را باور کنیم یا حرف شما را ؟
چرا مطلب نقلی را میجوی در انتهای نقل میفرماید
و این یعنی زمان حال و اینده
بیدار کردن کسی که نخواهد بیدار شود به سادگی ممکن نیست!
آزادکردن قومی که خداوند در تورات، مومنانش را به او بشارت داده را از نفاق می دانید؟ قوم برگزیده خداوند (در آن زمان) را منافق می دانید؟ فراموش نکنید اگر قرار بر شناسایی منافقان باشد، اقوام دیگری مقدم هستند که نوه پیامبرشان را کشتند و دخترش را به خواری مضروب کردند! و یهود با آل موسی چنین نکرد!
چه نفعی برای او داشته که این کار را بکند؟
یهود قدرتی داشت؟ میان مردمان همسایه که از کفار و مشرکان بودند، ارج و قربی داشت؟
شما مجبور نیستید بپذیرید که کوروش موحد یا ذوالقرنین بوده است، همه چیز در روز رستاخیز مشخص خواهد شد!
«جابر گوید:از پیامبر(ص) شنیدم که می فرمود:ذوالقرنین بنده شایسته ای بود که خداوند او را حجت بر بندگانش قرار داده بود.او قومش را به سوی خداوند فراخواند و به تقوای الهی فرمانشان داد.اما آنها بر یک سوی سرش زدند.او نیز چندان از دید آنها پنهان گردید که گفته شد:مرده یا در بیابانی که می رفت هلاک شده.سپس دوباره ظاهر شد و به سوی قومش بازگشت.پس بر سمت دیگر سرش زدند و در میان شما نیز کسی است که بر شیوه او رفتار می کند.»
الموفق خوارزمی در المناقب از قول امام علی(ع)درباره ذوالقرنین چنین روایت می کند:«او قومش را به پرستش خداوند فراخواند،پس بر دو طرف سرش زدند و در میان شما نیز چون او هست.»
نتیجه اخلاقی این که ذوالقرنین امیر مومنان (ع) و یا حضرت حجت (عج) متفاوت است! و اینان از هم متمایزند!
وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَى وَالْیتَامَى وَالْمَسَاكِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ«البقرة/83»
و چون از فرزندان اسرائیل پیمان محکم گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و مستمندان احسان کنید و با مردم [به زبان] خوش سخن بگویید و نماز را به پا دارید و زکات را بدهید آنگاه جز اندکی از شما [همگی] به حالت اعراض روی برتافتید
سَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ كَمْ آتَینَاهُمْ مِنْ آیةٍ بَینَةٍ وَمَنْ یبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ
«البقرة/211»
از فرزندان اسرائیل بپرس چه بسیار نشانههای روشنی به آنان دادیم و هر کس نعمتخدا را پس از آنکه برای او آمد [به کفران] بدل کند خدا سختکیفر است
أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِی لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَیتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَیكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَیهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ«البقرة/246»
آیا از [حال] سران بنی اسرائیل پس از موسی خبر نیافتی آنگاه که به پیامبری از خود گفتند پادشاهی برای ما بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم [آن پیامبر] گفت اگر جنگیدن بر شما مقرر گردد چه بسا پیکار نکنید گفتند چرا در راه خدا نجنگیم با آنکه ما از دیارمان و از [نزد] فرزندانمان بیرون رانده شدهایم پس هنگامی که جنگ بر آنان مقرر شد جز شماری اندک از آنان [همگی] پشت کردند و خداوند به [حال] ستمکاران داناست
لَقَدْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَیهِمْ رُسُلًا كُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِیقًا كَذَّبُوا وَفَرِیقًا یقْتُلُونَ«المائدة/70»
ما از فرزندان اسرائیل سخت پیمان گرفتیم و به سویشان پیامبرانی روانه کردیم هر بار پیامبری چیزی بر خلاف دلخواهشان برایشان آورد گروهی را تکذیب میکردند و گروهی را میکشتند
وَلَمَّا وَقَعَ عَلَیهِمُ الرِّجْزُ قَالُوا یا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِی إِسْرَائِیلَ«الأعراف/134»
و هنگامی که عذاب بر آنان فرود آمد گفتند ای موسی پروردگارت را به عهدی که نزد تو دارد برای ما بخوان اگر این عذاب را از ما برطرف کنی حتما به تو ایمان خواهیم آورد و بنیاسرائیل را قطعا با تو روانه خواهیم ساخت
وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ یعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا یا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ
«الأعراف/138»
و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم تا به قومی رسیدند که بر [پرستش] بتهای خویش همت میگماشتند گفتند ای موسی همان گونه که برای آنان خدایانی است برای ما [نیز] خدایی قرار ده گفت راستی شما نادانی میکنید
وَلَقَدْ بَوَّأْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جَاءَهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّكَ یقْضِی بَینَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ فِیمَا كَانُوا فِیهِ یخْتَلِفُونَ
«یونس/93»
به راستی ما فرزندان اسرائیل را در جایگاه[های] نیکو منزل دادیم و از چیزهای پاکیزه به آنان روزی بخشیدیم پس به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنکه علم برای آنان حاصل شد همانا پروردگار تو در روز قیامت در باره آنچه بر سر آن اختلاف میکردند میانشان داوری خواهد کرد
وَقَضَینَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَینِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِیرًا«الإسراء/4»
و در کتاب آسمانی[شان] به فرزندان اسرائیل خبر دادیم که قطعا دو بار در زمین فساد خواهید کرد و قطعا به سرکشی بسیار بزرگی برخواهید خاست
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یقُصُّ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَكْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یخْتَلِفُونَ«النمل/76»
بیگمان این قرآن بر فرزندان اسرائیل بیشتر آنچه را که آنان در بارهاش اختلاف دارند حکایت میکند
وَإِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ یا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیكُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَی مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَینَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِینٌ«الصف/6»
و هنگامی را که عیسی پسر مریم گفت ای فرزندان اسرائیل من فرستاده خدا به سوی شما هستم تورات را که پیش از من بوده تصدیق میکنم و به فرستادهای که پس از من میآید و نام او احمد است بشارتگرم پس وقتی برای آنان دلایل روشن آورد گفتند این سحری آشکار است
[="red"]روز رستاخیز در دست هر حیلهگری پرچمی است که با آن شناخته میشود.[/]