جناب ملاصدرا نمیدونم هدفتون از بیان این سوال چی بود ... سوال من با سوال شما فاصلش بین زمین و آسمون هست ...
بچه 10 ساله که عقلی نداره ... تفکری نکرده ... سخن این و اون رو شنیده ... یه درکه ناقصی از خدا داشته ... لباس پوشیده و برای رضای خدا رفته به جنگ ... اگر زمان بت پرستی بود اون بچه 10 ساله برای خوشنودی بت بزرگ این کار رو میکرد ...
خوب مثال من چه ربطی به مثال شما داشت ؟؟؟
سلام بر شما
عذر میخوام میان بحثتون میام. برام سوال بود که شما چرا چنین مطلبی را مطرح کردید؟
اگر کسی حقیقت بر او اشکار شود و ان را نپذیرد که واقعا کافر است بحث ما از اول درباره کسانی هست که حقیقت بر انها اشکار نیست
و چه بسا دلائلی بر بی خدایی دارند که اغلب افراد بی خدا شامل این گروه هستند وگرنه فکر نکنم کسی واقعا خدا را بشناسد و سپس دشمن خدا شود و او را منکر شود
چنین کسانی اگر هم باشند احتمالا دیوانه اند و مغزشان خوب کار نمی کند و باید دنبال معالجه خود باشند
سلام علیکم،
بحث ما هم همین است که برخی مدعی هستند که حقیقت بر آنها آشکار نیست حال آنکه آشکار شده است و آنها هم منکر شدهاند ولی گمان میکنند آنچه منکرش شدهند آنقدرها هم آشکار نبوده است که انکارش برای ایشان تبعات سنگینی داشته باشد. به همین خاطر است که از شما خواستم سراغ اصل مطلب بروید که روی اشکار بودن یا نبودنش بحث کنیم و نه روی اینکه اگر آشکار نبود چه خواهد شد. این آشکار نبودن حقیقت برای دو گروه صراحتاً در روایات ما آمده است، یکی برای طفل صغیر و دیگری برای برای مجنون، ایشان عقلشان پوشیده شده است و اصلاً تکلیفی هم بر ایشان نیست، باقی انسانها همگی ملکفند، اگرچه میزان تکلیفهایشان یکسان نیست، همامنقدر هم که حقیقت برای ایشان آشکار میشود همانقدر ظرفیت داشتهاند و همانقدر هم مکلف میشوند، انسانی که یک میزان آشکار شدن را ببیند و بگوید که من تا آشکار شدن حقیقت به این میزان خاص که مدّ نظرم هست نرسد آنرا نخواهم پذیرفت دارد خودش را گول میزند و از نظر ما چنین کسی مقصر است نه قاصر.
یا علی
از نظره من چون اثبات وجود خدا واقعا واقعا کاره راحتی نیست ... کسانی برنده هستند که در درون این مسیر گام برمیدارند و
و تا زمانیکه نتونستند قاطعانه چیزی رو اثبات کنن ایمان نمیارن ...
آیا شما در ایمان آوردن به خداوند و عمل به احکام دینی اشکالی میبینید؟ به عبارتی آیا شما دستورات دینی را در تضاد با نیازهای بشری میدانید که ایمان نیاوردن این افراد را برایشان حسن میدانید؟
جناب ملاصدرا نمیدونم هدفتون از بیان این سوال چی بود ... سوال من با سوال شما فاصلش بین زمین و آسمون هست ...
بچه 10 ساله که عقلی نداره ... تفکری نکرده ... سخن این و اون رو شنیده ... یه درکه ناقصی از خدا داشته ... لباس پوشیده و برای رضای خدا رفته به جنگ ... اگر زمان بت پرستی بود اون بچه 10 ساله برای خوشنودی بت بزرگ این کار رو میکرد ...
خوب مثال من چه ربطی به مثال شما داشت ؟؟؟
سلام
آن بچه ده ساله اگر شخصی را بکشد طبق قانون شرع مقدس تعزیر می شود و پدرش باید دیه شخص را بپردازد و همین تعزیر شرع مقدس دلالت بر آن دارد که بچه ده ساله هم مسئولیت دارد به همان اندازه که خوب و بد را می فهمد و تعزیرش هم متناسب با فهمش است.
مگر شما نمی گویید آن شخص می فهمد که رضای خدا عمل خوبی است پس می فهمد که قتل هم عمل بدی است. پس این شخص به اندازه عقل ناقصش مسئولیت دارد.
اما ارتباط مثال ما با مثال شما
معاویه لعنت الله علیه سالیان سال با تبلیغات فراوانی که کرده بود مثلا حضرت علی را در منبر ها لعن می کردند طوری جلوه دادند که ایشان و خانواده آنها اشخاص بدی هستند و تحت همین شرایط در کربلا اشخاصی چنین جرم هایی را مرتکب شدند،آنها چه تقصیری دارند در حالی که تبلیغات آنقدر روی اینها تاثیر گذار بوده و در این شرایط دست به چنین کاری زدند؟ (می خواهم ارتباط مثال خود با مثال شما را بیان کنم)[/]
اگر انها واقعا یقین و ایمان داشته باشند که کارشان برای رضای خداست و انها حقند حکم انها چیست از نظر شما ؟
سلام
فرض شما محال است
و في خبر يونس بن عمار عن أبي عبد الله قال لا يستيقن القلب أن الحق باطل أبدا، و لا يستيقن أن الباطل حق أبد
امام صادق عليه السلام : هرگز دل به باطل بودن حق و به حق بودن باطل يقين نمى كند
تفسير العياشي، ج2، ص: 53
عَنْهُ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ وَ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْعَبْدِيِّ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَبَى اللَّهُ أَنْ يُعَرِّفَ بَاطِلًا حَقّاً أَبَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ الْحَقَّ فِي قَلْبِ الْمُؤْمِنِ بَاطِلًا لَا شَكَّ فِيهِ وَ أَبَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ الْبَاطِلَ فِي قَلْبِ الْكَافِرِ الْمُخَالِفِ حَقّاً لَا شَكَّ فِيهِ وَ لَوْ لَمْ يَجْعَلْ هَذَا هَكَذَا مَا عُرِفَ حَقٌّ مِنْ بَاطِل
امام صادق عليه السلام : خداوند ابا كرده است از اين كه باطلى را حق بشناساند؛ خداوند ابا كرده است از اين كه حق را در دل مؤمن، باطلى ترديد ناپذير جلوه دهد؛ خداوند ابا كرده است از اين كه باطل را در دل كافر حق ستيز به صورت حقّى ترديد ناپذير جلوه دهد؛ اگر چنين نمى كرد حق از باطل شناخته نمى شد.
المحاسن، ج1، ص: 277
یقینا اندکی شک در وجود تمام آنها وجود دارد و روز قیامت از اینکه از عملی که یقین بدان نداشتند و عمل کردند بازخواست خواهند شد.
به تعبیر قرآن هم اصل یهودیان هیچکدام یقین ندارند که مذهب آنها حق است
قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿الجمعة: ٦﴾
بگو: «ای یهودیان! اگر گمان میکنید که (فقط) شما دوستان خدائید نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست میگویید (تا به لقای محبوبتان برسید)!»
سلام متشکرم از اینکه وقت گذاشتید و جواب بلند بالایی دادید
من فقط همین جمله شما رو نقد می کنم فکر کنم جواب تمام متن شما رو بدهد
شما گفتید عقل سلیم می گوید ایمان بیاور
مشکل در همین کلمه عقل سلیم است همه عقلشان سلیم نیست و به عبارتی عقل همه یکسان در مورد هرچیزی برخورد نمی کند
بعضیها زود باور و بعضی ها بسیار دیر باور هستند یا شما اسمش را بگذارید عقل ناسلیم دارند
خوب تعداد این افراد زیاد است
شما می دانید هزاران مریضی روانی شناخته شده و ناشناخته وجود دارد که طرز فکر انسانها را تغییر می دهد
مثلا خود افسردگی دنیای فرد را تغییر می دهد
وسواس فکری نگرش و فکر او را در مورد هرچیزی تغییری می دهد
پس غیر طبیعی نیست که بسیاری از افراد نتوانند مثل انسانهایی که عقل سلیم دارند
راحت وجود خدا رو بپذیرند
و سرانجام منکر خدا شوند
اگر بگویید بروند درمان کنند مریضیهای روانی کلا شناختش و درمانش بسیار مشکل است
موفق باشید
سلام بر شما
و با اجازه جناب عرفان
سرکار خانم همه ی بحث شما برمیگردد حول محور جمله ای که قرمز شده.
پاسخ شما را هم آیات شریفه میدهند:
لایکلف الله نفسا الا مااتیها.
خدا هيچ كس را جز [به قدر] آنچه به او داده است تكليف نمىكند
پس همه بهشتین ... چون آقا دزده هم میگه من میدونستم خدایی وجود داره ... ولی دیگران ماشین بنز سوار میشدن و من وقتی دیدم که نمیتونم با کار کردن سوار چنین ماشینی بشم رفتم و دزدی کردم ...
خوب تو وسعش نبوده که صبح تا شب کار کنه دیگه ... خسته میشده ...
جناب باء سلام ...
جناب باء بحث سره کسانی هست که منطقا دارن مسیر رو طی میکنند و اعتقادشون این هست که نمیدونیم خدایی وجود دارد یا خیر وگرنه تکلیف کسانی که میدونند و خودشون رو میزنند به نفهمی یا تکبر میکنند یا قصور میکنند که مشخص هست و خارج از بحث هست .
سلام علیکم،
در حقیقت فکر میکنم بحث ما سر این است که اینجا ادعایی صورت گرفته است مبنی بر اینکه این امکان وجود داشته باشد که کسی با عقل و منطق و تحقیق و مشورت فراوان به عکس ادعای دین برسد، این ادعا اگر راست باشد بله شخص اگر زمانی دید (عین الیقین) که حقیقت خلاف نتایج تحقیقاتش هست و حق با دینداران بوده است مستوجب عذاب نخواهد شد، ولی تمام حرف ما در این است که چنین ادعایی راست نیست، اگرچه شخص مدعی هم قصد دروغگویی نداشته باشد و اینطور نباشد که با ما ناراست باشد، حرف ما این است که چنین کسی با خودش ناراست بوده است و در واقع این نتیجهای که گرفته است روی توجیهات ذهنی او ساخته شده است و نه بر روی حکم عقل.
مثالش همان مثال حضرت ابراهیم علیهالسلام است که پرسیدند چه کسی بت بزرگ را شکسته است؟ ایشان فرمودند که بت بزرگ اگر قادر به انجام چنین کاری باشد. بعد به روایت خداوند آنها یک لحظه در دلشان عقل گفت که بت بزرگ قادر نیست و این ضعف برای خدایان نفی خدایی ایشان است، اما بعد از باطن کلام حضرت به ظاهرش برگشتند و آن نقص را توجیه کردند و گفتند تو میدانی که بت بزرگ قادر نیست و به جای آنکه خدا بودن آنها را مورد مناقشه قرار بدهند اینکه شکستن بتها تقصیر آن بت نبوده است را نتیجه گرفتند و حکم بر علیه حضرت ابراهیم علیهالسلام دادند، حتی به یکدیگر گفتند خدایان خود را یاری برسانید. ایشان ممکن است با خود گفته باشند که شاید هم حق با ابراهیم باشد ولی این حقیقت آنقدرها برای ما آشکار نشد و ای کاش حضرت ابراهیم علیهالسلام همان موقع میرفتند روی منبر و دلهای ما که آمادهی پذیرش حق شده بود را کامل روشن میکردند تا برای ما جای هیچ شک و شبههای مبنی بر خدا نبودن بتها باقی نماند، اینکه یک لحظه گفتند و رد شدند باعث شد که ما یک لحظه در ذهنمان جرقهای زده شود و خاموش شود و در نتیجه ما قاصر هستیم و نه مقصر. حال آنکه از نظر خداوند ایشان را میدانیم که مقصر هستند، چون آن جرقه در دل ایشان خودش خودبخود خاموش نشد و خاموشش کردند و این اعمال اراده در پوشاندن جوانهی حقیقت است که کفر است.
لازم نیست حقیقت حتماً درخت تنومندی شود و بعد کفار برای اینکه کافر بشوند دست بر تبر ببرند و یک هفته تبر بزنند تا بتوانندحقیقت را منکر شوند، انکار حقیقت گاهی به سادگی پنهان کردن یک جوانه و یا یک روزنهی نور است نه به آشکاری بریدن یک درخت تنومند و یا پوشاندن نور یک پروژکتور. اختلاف این دو مثال است که اختلاف ما و سرکار نگارا را در اینجا رقم میزند. به اعتقاد ما ایشان گمان میکنند حقیقت باید حتماً مانند یک درخت یا نور یک پروژکتور به ایشان برسد تا ایشان بتوانند بگویند که من حقیقت را دیدم و حالا مختار هستم که آن را بپذیرم و یا انکار کم، اگر بپذیرم میشوم مؤمن و اگر انکار کنم میشوم کافر ... خیر اگر حقیقت انچنان آشکار باشد ایمان آوردن به آن چندان سودی نخواهد داشت، مثل ایمان آوردن فرعون زمانی که فرشتگان عذابش را دید و گفت ایمان آوردم ولی گفتند ارشی ندارد، اما انکار چنان خقایق آشاری سبب کفر خیلی شدیدتری خواهد شد، مانند انکار ولایت حضرت مولا علیهالسلام بعد از آنکه به تازگی واقعهی غدیر با آن عظمت به صحابی چشانده شده بود، مثل کسانی که معجزات پیامبران گذشته علیهمالسلام را با تمام وجود مقابل خود حاضر میدیدند و باز انکار میکردند، و مثل پی کردن ناقهی صالح علیهالسلام که آنقدر آشکار بود که از شیرش یک روز در میان میخوردند ... به همین خاطر هم کسانی که چنین کفرهایی سنگینی داشته باشند دشمن خدا و شقیترین اشقیاء شمرده شدهاند و هر کافری تا این حدّ شقی نیست، اگرچه هر کافری در کفر خود قاصر هم نیست و مقصر است و عذاب هم خواهد شد، مگر آنکه خداوند به کسی رحم نماید
الهه خشم;591981 نوشت:
این صحبتی هم که شما از حضرت امام صادق عنوان کردین یه مشگلی داره ... کسی که نتونسته خداوند رو برای خودش اثبات کنه ... اگر به چیزی هم اعتقاد پیدا کنه اسم اون حداقلش ایمان نیست ... و اگر هم قرار باشه که ایمان پیدا کنه حداقل سوالی که براش مطرح میشه حالا کدوم دین ... ثانیا ساختار هر دین به گونه ای است که اگر کسی در درون اون دین حرکت کنه و به اون دین ایمان بیاره ... فرم تفکر و اندیشه اش دیگه اجازه تفکر عقلانی در مورد مساله اینکه { خدایی وجود دارد یا ندارد } را نمیدهد ... به بیان دیگر ابتدا باید تکلیف سوال ... { خدایی وجود دارد یا نه } مشخص شود ... سپس طرف سالک شود ... در غیر اینصورت شخص مذکور هیچ وقت به این سوال فکر نمیکند که { آیا خدایی وجود دارد یا نه }
صحبت امام صادق علیهالسلام شخصی که عقلاً احتیاط بر او واجب است را به جای شخصی که سالک الی الله است قرار نمیدهد، چنان کسی لازم نیست به مستحبات اسلام روی آورد و تنها آنقدری عقلاً بر او واجب خواهد بود که او را از عذاب احتمالی باز دارد، اگر عذابی در کار باشد، همیشه در مرحلهی گذار قرار دارد تا زمانی برسد که حجتی پیدا کند که راهش را بتواند با اطمینان پیدا کند، مهم این است که زمانی که حق را شناخت توانایی رفتن به سمت آن را نیز داشته باشد، کسی که در زمانی که نفهمیده خدایی هست یا خیر هر کار زشتی که ازش سر میزده را انجام داده است اگر زمانی فهمید که خدایی هست دیگر همیشه اینطور نیست که روی بازگشت هم داشته باشد، اما کسی که احتیاط عقلانی را داشته است حتی اگر در دنیا متوجه حقیقت نشود هم لااقل حداقلهایی را نزد خودش داشته است و میتواند امید بیشتری به رحمت خداوند داشته باشد، معیار بهشت و جهنم هم وقتی «حسن ظن» و «سوء ظن» به رحمت خدا باشد دیگر معلوم است که کسی که آن احتیاط عقلایی را انجام داده است نباید وارد در جهنم شود. به نظرم خیلی واضح است به نظر شما دارم اشتباه میکنم؟ :Gig:
وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا یعْلَمُونَ«لقمان/25»
و اگر از آنها بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است مسلما خواهند گفت خدا بگو ستایش از آن خداست ولی بیشترشان نمیدانند
سلام
اصل سوال با این ایه در تضاد است یعنی اینکه کسی بگوید افریننده اسمانها و زمین به غیر خداست غیر عقلی میباشد .
سلام علیکم، بحث ما هم همین است که برخی مدعی هستند که حقیقت بر آنها آشکار نیست حال آنکه آشکار شده است و آنها هم منکر شدهاند ولی گمان میکنند آنچه منکرش شدهند آنقدرها هم آشکار نبوده است که انکارش برای ایشان تبعات سنگینی داشته باشد. به همین خاطر است که از شما خواستم سراغ اصل مطلب بروید که روی اشکار بودن یا نبودنش بحث کنیم و نه روی اینکه اگر آشکار نبود چه خواهد شد. این آشکار نبودن حقیقت برای دو گروه صراحتاً در روایات ما آمده است، یکی برای طفل صغیر و دیگری برای برای مجنون، ایشان عقلشان پوشیده شده است و اصلاً تکلیفی هم بر ایشان نیست، باقی انسانها همگی ملکفند، اگرچه میزان تکلیفهایشان یکسان نیست، همامنقدر هم که حقیقت برای ایشان آشکار میشود همانقدر ظرفیت داشتهاند و همانقدر هم مکلف میشوند، انسانی که یک میزان آشکار شدن را ببیند و بگوید که من تا آشکار شدن حقیقت به این میزان خاص که مدّ نظرم هست نرسد آنرا نخواهم پذیرفت دارد خودش را گول میزند و از نظر ما چنین کسی مقصر است نه قاصر.
یا علی
علیک سلام
جناب بائ فکر نمی کنید قسمتی که قرمز کردم بهتان بزرگی به این افراد باشد ؟
من مثال بیماریهای روانی را که واضحترین مثال دراین باره هست زدم و قریب به نیم و یا شاید بیشتر افراد
بیمار روانی باشند ولی دیوانه نباشند
دیوانگی یکی از هزاران بیماری روانی می باشد
البته این بیماریها تشخیص و درمانش بسیار مشکل است
همه عقلشان سلیم نیست و به عبارتی عقل همه یکسان در مورد هرچیزی برخورد نمی کند
بعضیها زود باور و بعضی ها بسیار دیر باور هستند یا شما اسمش را بگذارید عقل ناسلیم دارند
سلام علیکم و رحمه الله
بحث سر زود باوری یا دیر باوری نیست.ولی در مورد سلیم یا ناسلیم چرا!
یعنی اینجا فرض بر این است که (طبق عنوان تاپیک)یک کسی که عقلا سالم است و در حال تحقیق است....
خلاصه وار عرض کنم:
وقتی یک بچه 10 ساله به شما بگوید که کنار دستتان یک عقرب نشسته شما چه می کنید؟
1- اهمیتی نمیدهید و نگاه نمی کنید----> یا دروغ گفته و شما آسیبی نمی بینید....یا راست گفته و شما آسیب می بینید....در هر صورت باور کردن هزینه ای برای شما ندارد ولی ...
2- باور می کنید و نگاه می کنید----> یا دروغ گفته و شما هزینه ای نکرده اید......یا راست گفته و شما آسیبی نمی بینید.
این موضوع ربطی به زود باور یا دیر باور بودن ندارد.
حالا به جای یک بچه 10 ساله محمد "امین" (ص) 40 ساله و امامان بعد از او با براهین و معجزات و عقلانیت بسیار انسانها را به توحید و معاد فرا می خوانند و دستوراتی می دهند که حتی برای زندگی دنیایی نیز سعادت می آورد.
حالا اگر شخصی باور نکند به بهانه اینکه هنوز 50% احتمال دارد اینها دروغ باشد...مثل همان شخصی هستش که از عقرب آسیب می بیند ولی اگر باور کند نه تنها هزینه ای نکرده بلکه از عذاب الهی نیز مصون مانده است.
البته منظورم این نیست که از ترس جهنم خدا پرست بشیم و این موضع را بصورت "حدی" عرض کردم .
نگارا;591960 نوشت:
شما می دانید هزاران مریضی روانی شناخته شده و ناشناخته وجود دارد که طرز فکر انسانها را تغییر می دهد
مثلا خود افسردگی دنیای فرد را تغییر می دهد
وسواس فکری نگرش و فکر او را در مورد هرچیزی تغییری می دهد
پس غیر طبیعی نیست که بسیاری از افراد نتوانند مثل انسانهایی که عقل سلیم دارند
راحت وجود خدا رو بپذیرند
و سرانجام منکر خدا شوند
اگر بگویید بروند درمان کنند مریضیهای روانی کلا شناختش و درمانش بسیار مشکل است
البته این موضوع در همه موارد مصداق دارد وبه نظرم در بحث علمی نباید این موارد را لحاظ کرد.
مسلماً تمام بزه کاریها و جرم و جنایات ریشه در مشکلات روانی دارد.
کسی که برای یک میلیون تومان یا برای 10 میلیارد آدم میکشه.
کسی که تجاوز جنسی به اطفال یا محارم یا به اغیار میکنه.
کسی که از فرط شرابخواری مست میکنه و پشت ماشین میشینه و...
تمام اینها باعث نمیشه که قوانین اجتماعی و حقوق مدنی برای انسانهای سالم تحت تاثیر قرار بگیره. ولی قوانین جامعه و حکومت برای افرادی که واقعا بیمار هستند بعد از کمیسیونهای پزشکی و پزشکی قانونی احکام مربوط به هر فرقه را مشخص می کند.
که این مورد هم همانطور که دوستان دیگر فرمودند خدا فرموده "لا یکلف الله نفسا..."
ولی من فکر کنم که منظور شما در این تاپیک افراد سالم و عاقل باشند.
اون بنده خدایی را در نظر بگیرید که اعتقاد دارد اگر چهل شیعه را بکشد به بهشت می رود و در این راه اعتقادش انقدر شدید است
که خودش را منفجر می کند
سلام علیکم
اینکه در اعتقادش راسخ است قبول، اما از کجا دانستید که حجت خداوند بر او تمام نشده است و او آنرا انکار نکرده است؟
جالب است که این تکفیریها که اینطور حملات انتحاری میکنند اولین نمونههای این روش نیستند، مثلاً حسن صباح را حتماً میشناسید که سربازانش آنقدر تحت نفوذ کلام او بودند که اگر میگفت خود را به ته دره پرت کنند آنها میکردند، در ویکیپدیا آمده است:
شیوهٔ حسن صباح در از بین بردن مخالفان کشتن مستقیم افراد به همراه جانفشانی قاتل بود. مکتب صباح که به الموتیان نیز شناخته میشد، به نام فدائیان معروف بود. آنها اولین افرادی بودند که هدف را برتر از وسیله میدانستند[۲] و به خود اجازه میدادند با تظاهر و تزویر، به سازمان دشمن نفوذ کنند. آنها فقط مخالفان خود را که برای گسترش اسماعیلیه خطر ناک میدیدند میکشتند، هر چند مسائل ناشی از اشغال ایران و فساد روزافزون خلفای عباسی در رشد و گسترش این جنبش بیتاثیر نبود. فداییان باطنی، بسیاری از سران سلجوقی را کشتند و این کار را نیز در زمان جانشینان حسن صباح از جمله کیابزرگ امید ادامه دادند. نهضت آنان نزدیک به ۹۵ سال ادامه داشت تا اینکه هلاکوخان شعلهٔ این جنبش را خاموش کرد و آخرین رهبر آنان که رکن الدین خورشاه نام داشت را به قتل رسانید. البته بعضی آنها را به نام حشاشین میشناسند که اشتباه در بعضی منابع به حشیش فروشان نسبت داده میشوند که اشتباه است اما در اصل در زبان محلی ان زمان به دارو حشاش میگفتند (کتاب خداوند الموت) در ان زمان بازارهای بزرگی در شهرهای اصلی به نام بازار حشاش یعنی بازار دارو فروشها بوده است.[۳] برای آدم کشی آنها هیچگاه از زهر و تیر استفاده نمیکردند و هیچگاه از پشت به کسی خنجر نمیزدند[نیازمند منبع] اگر چه گاهی اوقات گرفتار مامورین میشدند یا کار آنها با زهر و تیر راحت تر میشد. این فرقه در ده سطح طراحی شده بود[نیازمند منبع] و به افراد در سطوح پایینتر گفته میشد که قرآن علاوه بر معنای ظاهری معانی عمیقتر و نهفتهای نیز دارد. پیروان حسن صباح، فدائیان ودوستان خوانده میشدند. در آخرین سطح (امامت)، فرد همه چیز را حتی تجربههای شخصی خویش را تنها در صورتی میپذیرد که عقل بر آن حکم دهد.[نیازمند منبع] عقاید بدین حد سختگیرانه تنها در عدهای از اندیشههای بودایی دیده میشود. حسن صباح عقیده داشت همهٔ افراد توانایی رسیدن به بالاترین سطح را ندارند و بنابراین بیشتر افراد را در ردههای پایین و برای اطاعت از اوامر خویش نگاه میداشت.
عجیب نیست اگر سازماندهی تکفیریها را بر اساس ساز و کار حسن صباح بدانیم. اینکه کسی اینقدر تحت نفوذ کلام یک بزرگی بشوند و دیگر هر کاری بکنند باعث نمیشود ایشان قاصر باشند، همانطور که شخصی که شراب خورده و مست لایعقل شده است اینطور نیست که در انجام گناهانش قاصر به حساب بیاید، با وجودیکه در زمان ارتکاب آن گناهان مجنون میباشد، در واقع اصل تقصیر چنین اشخاصی این است که خود را در دام آن شیاطین و خبائث میاندازند و حتماً حجت تا قبل از ان برایشان تمام شده است و ایشان به آن اعتنا نکردهاند، بخاطر همین خوردن شراب از بزرگترین گناهان است، در واقع چون شخص لایعقل هر گناهی ممکن است انجام دهد گناه شراب به اندازهی تمامی گناهانی است که شخص مست ممکن است مرتکب شود. به طرز مشابه کسی که برای کشتن شیعیان آموزش دیده است حتماً در ابتدای این آموزشهای جسمانی و تلقینهای روانی انتخابی داشته است و حجتی بر او تمام شده است که او رویش را از آن نورهای هدایت بازگردانده است، مثل کسی که نمیتواند ببیند دارد کسی را میکشد چشمانش را میبندد و بعد او را میکشد و بعد دیگر ترس از کشتن برایش رنگ میبازد و دفعهی باز با چشم باز این کار را میکند.
در هر صورت مثالی که شما زدید دلیل بر هیچ چیز نمیشود، اگر از کودکی تحت این القائات بوده باشد هم باز حتماً خداوند حجتی سر راهش قرار میدهد و اگر و تنها اگر نداد (که شما هم دلیلی ندارید که بگویید حتماً اینطور است) آن وقت است که قاصر است و همینطوری مستوجب عذاب نخواهد شد ...
اگر در اون دنیا خدا وجود داشته باشه و خداوند هم بخواد در اون دنیا انسانها رو طبقه بندی کنه و بهشون جایگاه بده ... به نظره من بهترین جایگاه برای کسانی هست که واقعا به دنبال جواب این سوال بودند ... { آیا خدایی وجود دارد یا خیر } و تمام عمرشون رو سره این سوال گذاشتند و در آخر سر یا گمراه شدند ... یا اینکه به حقیقت رسیدند و همچنان اخلاق گرا بودند ...
چه جالب !:Gol:
خداوند هم دقیقاً همین کار را می کند.(توضیح :توحید اولین قدم در مسیر اسلام آوردن است و از کسی تقلید در آن پذیرفته نخواهد شد....همچنین بنا به فرموده معصومین (ع) اصل علم هم همان شناخت خدا و معرفت الله می باشد)پس ملاحظه می شود که فطرت شما و همچنین فطرت تمام انسانها منطبق بر احکام الهی می باشد.(البته انسانهای سالم و به قول سرکار نگارا نه انسانهای "بیمار روانی")
الهه خشم;591964 نوشت:
واقعا از نظره من هیچ فرقی میان حسین فهمیده که با 10 سال سن رفت و خودش رو زیر تانک انداخت و پسر یهودی که 10 سالش هست و تفنگ به دستش میگیره و برای رضای خدا فلسطینی میکشه وجود نداره
چه جالب!:Gol:
این حرفتان هم دقیقا منطبق بر قرآن و سیره نبوی می باشد(توضیح : نیت المومن خیر من عمله) فقط یک نکته را باید مد نظر داشت:
که هردوی اینها برای رضای خدا آدم بکشند.یعنی حسین فهمیده که در خانه خودش نشسته و با خواهر کوچولوش داره پینوکیو نگاه میکنه و یهو میبینه یک تانک عراقی از یک کشور دیگه به زور آمده و وارد خیابونشون شد و الآنه که خواهر و مادرشو یکی کنه به خودش نارنجک میبنده و میره زیر اون تانکه با اون پسر یهودی که جد و آبادش از یک سرزمین دیگه از هیتلر خورده اند و اومده اند انتقامشون را در یک سرزمین دیگر از یک قوم و نژاد دیگری میگیرند...اگر واقعاً این دو نفر برای خدا و طبق دستورات خدا با اینجا رسیده باشند , هر دو مورد رضای خدا هستند..فقط باید بدانیم که :ان الله علیم بذات الصدور.
خلاصه وار:اگر یک دزد چاقو کش که برای دزدی رفته خونه مردم و با چاقو زده صاحب خانه را کشته با یک پزشکی که در حال عمل جراحی با چاقو شخصی را کشته اند هر دو برای رضای خدا این کار را کرده باشند...جای هر دو در بهشته.(مثل همان کارهائی که خضر نبی ع به همراه موسی ع انجام داد و باعث تعجب حضرت موسی ع شد)
بی خدایان هم فکر کنم برای خودشون دلایلی دارن
همچنان که با خدایان دلایلی دارند
میدونم دلیل دارن
به سوالم دقت نکردین..
منم زیاد میرم تو سایتای ینطوری و میخونم دلایلشونو ولی میگم:من تا حلا هر موردی دیدم این بوده که ته ته تهش طرف نتونسته ثابت کنه خدا هست ولی تا حالا ندیدم کسیو که بتونه ثابت کنه خدا نیست!!!واقعا همچین موردی بوده!؟!؟
فرق بین اینکه دلایل وجود خدا رو رد کنی با اینکه دلایل وجود نداشتنشو اثبات...من دومی رو تا حالا ندیدم...متوجه شدین؟
پس همه بهشتین ... چون آقا دزده هم میگه من میدونستم خدایی وجود داره ... ولی دیگران ماشین بنز سوار میشدن و من وقتی دیدم که نمیتونم با کار کردن سوار چنین ماشینی بشم رفتم و دزدی کردم ...
خوب تو وسعش نبوده که صبح تا شب کار کنه دیگه ... خسته میشده ...
جناب بائ فکر نمی کنید قسمتی که قرمز کردم بهتان بزرگی به این افراد باشد ؟
من مثال بیماریهای روانی را که واضحترین مثال دراین باره هست زدم و قریب به نیم و یا شاید بیشتر افراد
بیمار روانی باشند ولی دیوانه نباشند
دیوانگی یکی از هزاران بیماری روانی می باشد
البته این بیماریها تشخیص و درمانش بسیار مشکل است
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
حقیر دشمنی با کسی ندارم که بخواهم به آنها تهمتی بزنم، آنچه گفتم را بارها در خودم دیدهام، و دیدهام که خاص خودم هم نبوده است، از ایات و روایات هم بر آن تأیید یافتم و کسی را ندیدهام که چنین چیزی را انکار کند که حقایق گاهی به صورت روزنهی نور دیده میشوند که انکارش خیلی هم ساده است ولی همان انکار به ظاهر نه چندان مهم میشود مصداق کفر، اگر هم کسی انکار کرده باشد بعد از مدتی فکر کردن مثالهایی از چنان وضعیتهایی را در زندگیاش به یاد آورده است. بنابراین آنچه گفتم تهمت نیست، یادآوری است و تذکر ان شاء الله.
در روانشناسی انسان ابتدا به ساکن یک black box است که یک سری ورودی به او میدهند و یک سری خروجی از آن میگیرند و با نظیر کردن ورودی و خروجیها به هم توابعی چندین و چند متغیره ساخته میشود که به عنوان رفتارشناسی یا روانشناسی انسان معرفی میشود و خلاصه black box تبدیل میشود به یک جعبهی طوسی که اینطور نیست در موردش نتوانیم هیچ چیزی بگوییم ولی در هر صورت رویکرد ما در این شناخت شناسایی انسان از خود انسان بما هو انسان نیست بلکه از غیر انسان است، از تعامل انسان با محیط خارجش است. تا اینجا کار اشکال خاصی به این رویکرد وارد نیست مگر حداکثر اینکه مانند سایر علوم تجربی است و ایمن از خطا نیست چون درکش از موضوع مورد تحقیقش ناقص است، اگر ظلتمت و سیاهی جهل نباشد حداکثر طوسی است و خلاصه کاملاً روشن و واضح و سفید نیست. اما مشکل اصلی وقتی مطرح میشود که به سراغ بررسی صحتسنجی اندازهگیری خود ورودی و خروجیها میرویم، مثلاً از یک یا چندین نفر که مورد تحقیق قرار گرفتهاند با یک پرسشنامه سؤال میکنیم، پاسخ افراد چقدر صادقانه است و چقدر عالمانه است؟ آیا بستگی پاسخها به شخصیت افراد و اعتقادات افراد و فرهنگ افراد و غیره قابل تنزیه هست؟ حتی اگر آن افراد کاملاً هم صادقانه پاسخ بدهند و تکبر و غرور و امیال دیگری پاسخهای آنها را از خود متأثر نکند باز این شبهه وارد است که ایشان چقدر خود را و تحولات موجود در خود را میشناسند که بتوانند شما را در تحقیقتان یاری برسانند؟ من عرف نفسه فقد عرف ربه، پیش از پذیرش دین این گزاره تنها یک گزارهی علمی است ولی اگر درست باشد درستی بسیاری از تحقیقات روانشناسی را به چالش میکشد، خصوصاً اگر فراد خداباور نباشند.
در مسائلی از دست مسألهی مورد نظر این تاپیک بسیاری از افراد حقایقی را منکرند و متوجه آن نیستند و چه بسا در هیچ تحقیق روانشناسی هم نتوان چنین موضوع ظریفی را کشف نمود که بعد بخواهیم اسم آن را بیماری روانی قرار بدهیم یا ندهیم.
دست آخر هم باز میگوییم «لا یکلف الله نفساً الا وسعها» ولی تقصیر برای اثبات کفرانِ حقیقت لازم نیست خیلی بزرگ باشد تا بگوییم تقصیر است، تقصیر کوچک هر چند هم که کوچک باشد باز تقصیر است، شخص لازم نیست بیمار روانی خطرناک و زنجیری باشد تا بگوییم در فلبش مرض است، مرضهای روانی هم شدت و ضعف دارند، صحبت از این است که شما مدعی هستید این بیماری روانی خاص که حقستیزی برای تضمین دوام آرزوهای نفسانی یا راحتطلبی است ممکن است بدون ارادهی شخص مانع او از ایمان آوردن او شود و ما معتقدیم که او در این انکار مقصر است و این بیماری چیزی از بار تقصیر او کم نمیکند و این بیماری در واقع خودش حاصل تقصیر اوست. طفل صغیر هم که باشد میتواند در چنین چیزی نقش داشته باشد، حقیر خودم یکی از همین آزمایشها را در سنین خیلی کم برای خودم به یاد دارم و در نتیجه قبول ندارم اگر کسی بگوید طفل صغیر هیچ تعقلی ندارد و راه درست و غلط را هیچ تشخیص نمیدهد، چنین تجربهای در فیلم شکارچی شنبه که دربارهی تربیت نوجوانان اسرائیلی است به خوبی نمایش داده شده است که به شدت توصیه میکنم از نگاه روانشناسی نگاهش کنید تا ببینید آیا در ایجاد چنان هیولایی از یک نوجوان نابالغ خود آن نوجوان قاصر است یا مقصر. گاهی آزمایشهای خداوند اصلاً ساده نیست.
این نظر حقیر بود، شاید هم اشتباه میکنم :Gig:
یا علی
سلام
من مثالی می زنم که این فرض محال نیست
اون بنده خدایی را در نظر بگیرید که اعتقاد دارد اگر چهل شیعه را بکشد به بهشت می رود و در این راه اعتقادش انقدر شدید است
که خودش را منفجر می کند
سلام
آن شخصی که کمربند انتحاری به کمر می بندد برای کشتن شیعیان یقین بدانید هیچ کدام از اینها با اطمینان قلبی چنین کاری را نمی کنند این ویدیو را ببینید http://film.tebyan.net/film/131076
در این ویدیو یک جوان وهابی را می خواهند برای عملیات انتحاری بفرستند
می گوید من دنبال یک لقمه نان هستم
به او می گویند مستقیم به بهشت می روی
گریه می کند و می گوید می ترسم...
اینهایی که چنین کار هایی را می کنند بدبخت هایی هستند که از شدت فقر مالی مجبور می شوند چنین کار هایی را بکنند و گرنه چرا شاهزاده های سعودی نمی آیند و کمبربند انتحاری به خود نمی بندند که به خیال خودشان به بهشت بروند؟!!!
اینقدر به اینها تلقین می کنند که فلان است و بهمان است رسول الله منتظر توست و ...
که در آخر می گوید میروم اگر راست بود که بود اگر نبود به خیال خام خودش از این فلاکت دنیا نجات پیدا می کنم.
حضرت ابو عبد اللَّه عليه السّلام فرمودند: باقى نمى ماند زمين مگر در آن كسى بايد باشد كه به حقّ آگاه و واقف بوده به طورى كه مردم وقتى در آن چيزى اضافه نمودند او بفرمايد:مردم به حقّ افزودند و هر گاه از آن نقص و كسر نمايند بفرمايد مردم ناقص كردند و زمانى كه عين حقّ را آوردند ايشان را تصديق نمايد و اگر اين چنين نباشد حقّ از باطل ممتاز و مشخّص نمىشود.
علل الشرائع، ج1، ص: 199
طبق این حدیث همواره کسی وجود دارد که حق را از باطل برای مردم تمییز دهد و بر مردم از این جهت اتمام حجت شده است.[/]
پس همه بهشتین ... چون آقا دزده هم میگه من میدونستم خدایی وجود داره ... ولی دیگران ماشین بنز سوار میشدن و من وقتی دیدم که نمیتونم با کار کردن سوار چنین ماشینی بشم رفتم و دزدی کردم ...
نخیر همه بهشتی نیستند چون خداوند به آقا دزده چنین اجازه ای رو نداده.
خانم محترم این سخن شما ارتباطی به بحث ما ندارد.
بحث سر اینست که خداوند به مقدارعقل و توانایی هر کسی از او انتظار بندگی دارد نه بیشتر.
دزدی یک کار حرام است. از آنطرف هم به انسانها دستور داده شده یا کار و تلاش کنند یا به آنچه که دارند قانع باشند و چشمشان به مال و ناموس دیگران نباشد. آخرین راه اون شخصی که فقیره تکدیگری است که اینکار هم برای کسی که توانایی کار کردن دارد مذمت شده.
الهه خشم;591991 نوشت:
خوب تو وسعش نبوده که صبح تا شب کار کنه دیگه ... خسته میشده ...
خسته میشده ، مثل هزاران نفر دیگر که یا ماشین ندارند یا با موتور و ماشینهای مدل پایین سر میکنند او هم یطوری سر کنه....
اگر دزدها حق دزدی داشتند پس دیگر چه دلیلی بود که خداوند شرایطی را فراهم کند که آنها وسوسه شوند و پی دزدی بروند؟؟؟ همان اول همه را در شرایط یکسان و ثروتمند قرار میداد...
همه این اختلافات طبقاتی که بین مردم وجود دارد برای همینست که انسانها آزمایش شوند و مشخص شود هر کسی چقدر بنده است و چه مقدار پایبند اوامر الهیست.
اون بنده خدایی را در نظر بگیرید که اعتقاد دارد اگر چهل شیعه را بکشد به بهشت می رود و در این راه اعتقادش انقدر شدید است
که خودش را منفجر می کند
سلام علیکم
این افراد (به استثنای همان ( ناقص العقلهایشان بهتر بگویم مونگولهایشان ) مستقیما وارد آتش میشوند و عذابشان هم همان اندازه است که عذاب آن کسانیکست که به فرمان آنها دست به این جنایتکاریها زده اند.
کدام عقل سلیمی است که چنین جنایاتی را در حق یک انسان بپذیرد؟
حتی اگر آن انسان کافر باشد ( کافری که با انسان قصد جنگ ندارد) چه رسد به شیعه که به هرصورت که حساب کنیم به خداوند ایمان دارد
میفرماید:
كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَّعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَكُواْ فِيهَا جَمِيعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاء أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِّنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلَكِن لاَّ تَعْلَمُونَ)
هر بار كه امتى [در آتش] درآيد همكيشان خود را لعنت كند تا وقتى كه همگى در آن به هم پيوندند [آنگاه] پيروانشان در باره پيشوايانشان مىگويند
«پروردگارا اينان ما را گمراه كردند پس دو برابر عذاب آتش به آنان بده» [خدا] مىفرمايد: «براى هر كدام [عذاب] دو چندان است ولى شما نمىدانيد.»
برادر عزیز، گویا آنقدر بازی با کلمات در پست حقیر مشهود بوده که حتی ارزش پاسخ دادن از جانب حضرتعالی را نداشته.
حق با شماست.
از این بابت از محضرتان عذرخواهی میکنم.
و یک عذرخواهی دیگر بابت تلف کردن وقت با ارزشتان.
انشاالله که به بزرگواری خودتان ، بنده را عفو میکنید.
خواهش میکنم یه چنین برداشتی از متن من نکنید...من برای اینکه دوباره کاری نشه پست جنابعالی رو نقل قول نکردم...اصلا خدای نکرده منظور بدی ازین کار نداشتم, فقط منظور من این بود که بیشتر با دلایل و نتایج علوم مادر(مثل فیزیک) پیش بریم خیلی بهتر میتونه رو این قشر تاثیر بذاره و من راحتر میتونم بحث رو در این زمینه پیش ببرم تا بقیه علوم...
خواهشا اکر سهوا باعث ناراحتیتون شدم حلال بفرمایید...
ببینید شما گفتید بحث علمیه و با منطق و با سند
خوب من از شما می خواهم با علم و با سندو منطق ثابت کنید عامل بهم خوردن تعادل خدا بوده نه یک نیروی شناخته نشده ؟
خوب نکتش همین جاست...چیزی به اسم نیروی شناخته نشده در حال حاضر در علم فیزیک وجود نداره, ببینید در حد ابتدایی بخوام بگم همونطور که خودتونم میدونید نیروها کلا 5 تا هستن و همگی شناخته شده ان چون همه وقایع رو (چه عملی چه نظری) ما میتونیم با این 5 نیرو توجیه کنیم اما مثلا بعضی موارد هستن (مثل ماده سیاه) که نمیدونیم چی هستش, یا به این حدی نرسیدیم که بعضی نظریات (مثل جا به جایی در زمان یا سیاه چاله ها) رو بیایم با آزمایش اثبات کنیم تا دستگاه هایی رو بسازیم برای انجام اون کارها, به همین دلیل میگیم علم خیلی جا برای پیشرفت داره...به خاطر همین وقتی شما در لحظه ای از تاریخ دنیا هستید که همه این 5 نیرو با هم در تعادل کامل به سر میبرن و هیچ چیز خارجی دیگه ای نیست که بخواد این تعادل رو به هم بزنه بر اساس علم و منطق به این نتیجه میرسیم که این شرایط تا ابد پابرجا خواد موند...اما این اتفاق نمیفته و نیرو یا عاملی خارجی این تعادل رو کاملا از بین میبره, اون عامل خداست...
ظاهرا بنده منظورم را درست بیان نکردم یا اینکه شما پاسخ بنده را دقیق مطالعه نکردید.
آنچه که بنده عرض کردیم این بود که تغییر در عقیده نباید بر اساس مسائل غیر معرفتی صورت بگیرد. منظورم از مسائل غیر معرفتی نیز همچنان که در پاسخ قبلی عرض کردم، این است که فرد تحت تاثیر فضای روانی، اقدام به تغییر عقیده دهد. مثلا فردی به جهت اینکه در حلقه دوستانش همگی مسیحی شده اند، تصمیم بگیرد که مسیحی شود. یا صرفا به جهت اینکه در مسیحیت نماز روزانه نداریم، بخواهد مسیحی شود. هر فرد صاحب اندیشه ای می داند که انتخاب عقیده نباید بر اساس مسائل غیر معرفتی باشد بلکه انسان باید به دنبال حقیقت باشد و دلایل مختلف را بررسی کند تا به نتیجه مطلوب برسد. نه اینکه متاثر از فضاسازی های شبکه های ماهواره ای یا شبکه های اجتماعی اقدام به تغییر عقیده دهد. به نظر شما این مطلب اشکالی دارد؟
موفق باشید
رئوف;591172 نوشت:
منظورم از مسائل غیر معرفتی نیز همچنان که در پاسخ قبلی عرض کردم، این است که فرد تحت تاثیر فضای روانی، اقدام به تغییر عقیده دهد.
دقیقا یکی از کاربران شیفتی دین عوض میکنه..:Gig:
.
توی یه تاپیک می بینه مذهبی ها زیادن از آیات قرآن دفاع میکنه..:Gig:
.
یه روز می بینه یه بابایی اومده خوب داره دین رو زیر سوال می بره ، میره با اون هم عقیده میشه..:Gig:
.
یه بار می بینه مذهبی ها خیلی زیادن ، میگه بچه هااااا بیایید نرم افزار درست کنیم که آیات قرآن رومون تاثیر بزاره گناه نکنیم..:Gig:
.
منو یاد این می اندازن..:Gig:[/]
بحث سر زود باوری یا دیر باوری نیست.ولی در مورد سلیم یا ناسلیم چرا!
یعنی اینجا فرض بر این است که (طبق عنوان تاپیک)یک کسی که عقلا سالم است و در حال تحقیق است....
سلام بر شما
مثل اینکه منظورم را نتوانستم خوب بیان کنم
مثالی می زنم دو نفر ادم سالم فرضکنید یکی نیوتن و دیگری برادرش زیر درختی نشسته اند
و هر دو هم از نظر عقلی ظاهرا سالمند
سیبی از درخت می افتد برادر نیوتن از این مساله براحتی می گذرد و ان را عملی طبیعی می داند و دنبال چرای ان هم نیست
ولی همین مساله چنان ذهن نیوتن را بخود مشغول می دارد که باعث کشف نیروی جاذبه توسط او می شود
ظاهرا هر دو هم از نظر عقلی سالمند ولی عملکرد و توانایی و ضریب هوشی انها متفاوت است
برخورد انها در مساله خداشناسی هم متفاوت خواهد بود
مثلا برادر نیوتن براحتی وجود خدا را قبول می کند بدون هیچ گونه کنجکاوی
ولی نیوتن برای ان دلیل و برهان می خواهد
من یک چنین تفاوتهای ذهنی را مد نظرم است
مثال دیگر اگر از یک بی سواد چوپان بپرسی خدا وجود دارد می گه بله و عمیقا هم به او اعتقاد دارد
حالا این مثال است از این قبیل افراد در دورو برمان پراست
ولی اگر از یک استاد دانشگاه یا مثلا دکارت بپرسی با ان همه علم شاید در وجود او شک داشته باشد
نه اعتقاد ساده و قوی ان چوپان از روی خوبی اوست و نه شک و انکار ان استاد یا دکارت از روی بدطینتی
در مورد بیماریهای روانی
طیف وسیعی از این بیماریها به قدری خفیف است که قابل تشخیص نیست
و دکترها و دادگها فقط موارد شدید و بارز ان را مد نظر قرار می دهند
میدونم دلیل دارن
به سوالم دقت نکردین..
منم زیاد میرم تو سایتای ینطوری و میخونم دلایلشونو ولی میگم:من تا حلا هر موردی دیدم این بوده که ته ته تهش طرف نتونسته ثابت کنه خدا هست ولی تا حالا ندیدم کسیو که بتونه ثابت کنه خدا نیست!!!واقعا همچین موردی بوده!؟!؟
فرق بین اینکه دلایل وجود خدا رو رد کنی با اینکه دلایل وجود نداشتنشو اثبات...من دومی رو تا حالا ندیدم...متوجه شدین؟
منم نگفتم دلایل وجود خدا رو رد می کنند
گفتم دلائلی برای عدم وجود خدا دارند
حالا ممکنه اون دلایلشون درست نباشه و اشکال داشته باشه
همچنان که دلائل خداباوران قابل نقد است و ایراداتی به انها وارد شده
خوب نکتش همین جاست...چیزی به اسم نیروی شناخته نشده در حال حاضر در علم فیزیک وجود نداره, ببینید در حد ابتدایی بخوام بگم همونطور که خودتونم میدونید نیروها کلا 5 تا هستن و همگی شناخته شده ان چون همه وقایع رو (چه عملی چه نظری) ما میتونیم با این 5 نیرو توجیه کنیم اما مثلا بعضی موارد هستن (مثل ماده سیاه) که نمیدونیم چی هستش, یا به این حدی نرسیدیم که بعضی نظریات (مثل جا به جایی در زمان یا سیاه چاله ها) رو بیایم با آزمایش اثبات کنیم تا دستگاه هایی رو بسازیم برای انجام اون کارها, به همین دلیل میگیم علم خیلی جا برای پیشرفت داره...به خاطر همین وقتی شما در لحظه ای از تاریخ دنیا هستید که همه این 5 نیرو با هم در تعادل کامل به سر میبرن و هیچ چیز خارجی دیگه ای نیست که بخواد این تعادل رو به هم بزنه بر اساس علم و منطق به این نتیجه میرسیم که این شرایط تا ابد پابرجا خواد موند...اما این اتفاق نمیفته و نیرو یا عاملی خارجی این تعادل رو کاملا از بین میبره, اون عامل خداست...
خودتون هم گفتین درحال حاضر وجود ندارد
شاید بعدها کشف شود
این چیزها در علم فراوان است
یک زمانی ذرات زیر اتمی محدود به سه چهارتا بود الان زیادشده و چه بسا در اینده هم بیشتر بشه
.
یه روز می بینه یه بابایی اومده خوب داره دین رو زیر سوال می بره ، میره با اون هم عقیده میشه
به نظر من این فرد مذهبی و دین باور است واگر جایی از اون بابای غیر مذهبی به نظر شما اومده که دفاع کرده حتما سوال خودش و
در غالب سخنان اون شخص دیده و می خود به جواب برسه
یک زمانی ذرات زیر اتمی محدود به سه چهارتا بود الان زیادشده و چه بسا در اینده هم بیشتر بشه
به این دلیل ذرات زیر اتمی بیشتر بررسی شد چون نمیتونستن همه خصوصیات یه اتم رو فقط با استناد بر این 3ذره زیر اتمی توضیح بدن, پس تحقیقات در مورد این ذرات بیشتر شد تا اینکه پوزیترون و غیره کشف شدن...اما الان میتونن همه وقایغ قیزیکیو با همین 5 نیرو توضیح بدن...به خصوص به وسیله فیزیک کوآنتومی...به خاطر همین به دنبال کشف نیروی جدید نیستن بلکه به دنبال آزمایش نظریه ها هستن...
امیدوارم منظورم رو رسونده باشم...
به این دلیل ذرات زیر اتمی بیشتر بررسی شد چون نمیتونستن همه خصوصیات یه اتم رو فقط با استناد بر این 3ذره زیر اتمی توضیح بدن, پس تحقیقات در مورد این ذرات بیشتر شد تا اینکه پوزیترون و غیره کشف شدن...اما الان میتونن همه وقایغ قیزیکیو با همین 5 نیرو توضیح بدن...به خصوص به وسیله فیزیک کوآنتومی...به خاطر همین به دنبال کشف نیروی جدید نیستن بلکه به دنبال آزمایش نظریه ها هستن...
امیدوارم منظورم رو رسونده باشم...
مطمئن هستید که تمام وقایع فیزیک رو تونستند با این پنج نیرو توضیح بدن ؟
پس لطفا به من بگید زمانی که نه مکانی بوده نه زمانی یعنی قبل از انفجار
این ذرات کجا بودند ؟ از کجا امده بودند ؟
اگر انها واقعا یقین و ایمان داشته باشند که کارشان برای رضای خداست و انها حقند حکم انها چیست از نظر شما ؟
ملاصدرا;591989 نوشت:
سلام
فرض شما محال است
نگارا;591999 نوشت:
سلام
من مثالی می زنم که این فرض محال نیست
اون بنده خدایی را در نظر بگیرید که اعتقاد دارد اگر چهل شیعه را بکشد به بهشت می رود و در این راه اعتقادش انقدر شدید است
که خودش را منفجر می کند
باء;592009 نوشت:
سلام علیکم
اینکه در اعتقادش راسخ است قبول، اما از کجا دانستید که حجت خداوند بر او تمام نشده است و او آنرا انکار نکرده است؟
نگارا;592194 نوشت:
سلام
من نمی دانم
اما یک سوال شما از کجا می دانید حجت خداوند بر او تمام شده ؟
سلام علیکم،
شما یک مثال نقض برای رد کردن نظر جناب ملاصدرا آوردید، ایرادی به آن وارد کردم که شما هم پذیرفتید بنابراین این مثال دیگر یک مثال نقض نیست، لازم نیست حقیر چیزی را اثبات کنم مهم این است که چون شما مطمئن نیستید پس نمیتوانید برای ردّ صحبت جناب ملاصدرا به آن متمسک شوید. در واقع مثالتان وقتی برای رد کردن نظر ایشان متقن و غیرقابل خدشه است که ابتدا اثبات کنید بر آن افراد حجتی تمام نشده است که فرمودید نمیتوانید و اصلاً نمیدانید که اینطور شده است یا خیر. اشتباه میکنم؟ :Gig:
با این وجود ما بعد از آنکه وجود خداوند را از طریق عقلی اثبات کردیم و عدالت خداوند را هم همینطور دیگر پذیرفتن اینکه چنین کسانی اگر وعدهی عذاب داده شدهاند پس به ناچار باید حجت بر ایشان تمام شده باشد خیلی سرراست خواهد بود.
صحبت امام صادق علیهالسلام شخصی که عقلاً احتیاط بر او واجب است را به جای شخصی که سالک الی الله است قرار نمیدهد، چنان کسی لازم نیست به مستحبات اسلام روی آورد و تنها آنقدری عقلاً بر او واجب خواهد بود که او را از عذاب احتمالی باز دارد، اگر عذابی در کار باشد، همیشه در مرحلهی گذار قرار دارد تا زمانی برسد که حجتی پیدا کند که راهش را بتواند با اطمینان پیدا کند، مهم این است که زمانی که حق را شناخت توانایی رفتن به سمت آن را نیز داشته باشد، کسی که در زمانی که نفهمیده خدایی هست یا خیر هر کار زشتی که ازش سر میزده را انجام داده است اگر زمانی فهمید که خدایی هست دیگر همیشه اینطور نیست که روی بازگشت هم داشته باشد، اما کسی که احتیاط عقلانی را داشته است حتی اگر در دنیا متوجه حقیقت نشود هم لااقل حداقلهایی را نزد خودش داشته است و میتواند امید بیشتری به رحمت خداوند داشته باشد، معیار بهشت و جهنم هم وقتی «حسن ظن» و «سوء ظن» به رحمت خدا باشد دیگر معلوم است که کسی که آن احتیاط عقلایی را انجام داده است نباید وارد در جهنم شود. به نظرم خیلی واضح است به نظر شما دارم اشتباه میکنم؟ :Gig:
یا علی
جناب باء درست هستش که من در استدلاله { گربه شکنجه گر چون موش را شکنجه میکند ... بنابراین در امتداد 500 میلیون سال متمدن شدن گربه ... دست ارحم الراحمینی در بین نبوده } ادعا کردم ممکن هست خدایی وجود نداشته باشه .... ولی خوب خیلی دلایل دیگه ای دارم که اعتقاد دارم با احتمال بسیار بسیار بیشتری ممکن هست خدا وجود داشته باشه ... و فکر میکنم اگر در درون همین سایت پستهام رو خونده باشین متوجه میشین ...
صحبت سره خیلی چیزهاست ... که اگر بخوام در موردش صحبت کنم شاید دهها روز طول بکشه ...
1- آیا اصلا خدایی وجود دارد یا نه ... فرض میکنیم وجود داشته باشد .
2- آیا برای خدایی که وجود دارد اصلا ما ارزش داریم یا نه ... ممکن هست خدای مطلق موجود مختاری رو خلق کرده باشه و اون موجود مختار جهت کسب هدفی ما رو بوجود آورده باشه و پس از اینکه به هدفش رسید ما رو نابود کنه ... مثلا انسانها کامپیوتر رو بوجود آوردند ... ولی ایا کامپیوترها توسط الله بازخواست میشوند ؟؟؟ یا اصلا برای او ارزش دارند .
3- آیا با خدایی واقعا حسابگر طرف هستیم ... از این عدالتی که در درون احکام اسلامی جاری هست ... مثله حق طلاق و حق زوجین از یک زندگی و حق حضانت بچه و ... خوب من شک دارم اون دنیا هم چنین خدایی بخواد عدالت رو اجرا کنه .
4- آیا واقعا این ادیانی که وجود دارند در سطح خدایی به چنین توانگری که تونسته چنین دنیایی با چنین پیچیدیگی هایی رو بوجود بیاره هست ؟؟؟ به قول اون فیلمه ... { دلخوش به فانوسم نکن ... اینجا مگر خورشید نیست }
و ....
جناب باء من قبلا هم براتون توضیح دادم یه روز انیشتن سواره قطار میشه ... و با خودش میپرسه اگر ما یه چراغ داشته باشیم سرعت نور 300 هزار کیلومتر بر ثانیه است ... سپس انیشتن از خودش پرسید اگر چراغ رویه قطاری نصب شده باشد که اون قطار با سرعت 120 متر بر ثانیه حرکت بکند آیا سرعت نور که 300 هزار کیلومتر بر ثانیه است با سرعت 120 متر بر ثانیه جمع میشود ... آزمایش کرد دید خیر جمع نمیشود .و سرعت نور ثابت باقی مانده .. دوباره آزمایش کرد دید باز سرعت نور ثابت است ... جناب انیشتن یک و تنها یک استثنا کوچیک در درون فیزیک پیدا کرد و فیزیک رو تغییر داد ... مفاهیم مکان و زمان رو از اول تعریف کرد ... حال من این همه مشگل در درون دین میبینم ... ولی باید گیر ندم ... ولشون کنم ... خوب من نمیتونم .... با روحیه من سازگار نیست ...
با این وجود ما بعد از آنکه وجود خداوند را از طریق عقلی اثبات کردیم و عدالت خداوند را هم همینطور دیگر پذیرفتن اینکه چنین کسانی اگر وعدهی عذاب داده شدهاند پس به ناچار باید حجت بر ایشان تمام شده باشد خیلی سرراست خواهد بود.
پس طبق استدلال شما هرکسی که بی گناهی را می کشد حتما قبلا حجت خدا بر او تمام شده
وگرنه اقدام به کشتن افراد نمی کرده
اما من نمی توانم این را بپذیرم که هرکس فرد بی گناهی را بکشد قبلا حجت خدا بر او تمام شده باشد
مثل اینکه منظورم را نتوانستم خوب بیان کنم
مثالی می زنم دو نفر ادم سالم فرضکنید یکی نیوتن و دیگری برادرش زیر درختی نشسته اند
و هر دو هم از نظر عقلی ظاهرا سالمند
سیبی از درخت می افتد برادر نیوتن از این مساله براحتی می گذرد و ان را عملی طبیعی می داند و دنبال چرای ان هم نیست
ولی همین مساله چنان ذهن نیوتن را بخود مشغول می دارد که باعث کشف نیروی جاذبه توسط او می شود
ظاهرا هر دو هم از نظر عقلی سالمند ولی عملکرد و توانایی و ضریب هوشی انها متفاوت است
برخورد انها در مساله خداشناسی هم متفاوت خواهد بود
مثلا برادر نیوتن براحتی وجود خدا را قبول می کند بدون هیچ گونه کنجکاوی
ولی نیوتن برای ان دلیل و برهان می خواهد
من یک چنین تفاوتهای ذهنی را مد نظرم است
مثال دیگر اگر از یک بی سواد چوپان بپرسی خدا وجود دارد می گه بله و عمیقا هم به او اعتقاد دارد
حالا این مثال است از این قبیل افراد در دورو برمان پراست
ولی اگر از یک استاد دانشگاه یا مثلا دکارت بپرسی با ان همه علم شاید در وجود او شک داشته باشد
نه اعتقاد ساده و قوی ان چوپان از روی خوبی اوست و نه شک و انکار ان استاد یا دکارت از روی بدطینتی
سلام علیکم،
یک سؤال دارم اگر اجازه بدهید بپرسم. آیا به نظر خودتان هوش شما به اندازهی نیوتون هست؟ البته جواب ندهید ان شاء الله که هست، ولی خوب هوش بسیاری از ما افراد معمولی به هوش شما و ایشان نمیرسد، آیا به نظر شما ما ناچار هستیم هرگز حرف نیوتون را نفهمیم؟ به هر حال هوش ما مثل شماها نباشد محروم که نمیمانیم، به ذهن ما نرسید به ذهن نیوتون رسید حالا هر کس برایش این مسائل مهم یا جالب میشود میتواند برود بخواند. به طرز مشابه هوش حقیر نه به اندازهی ابوعلیسینا است و نه ملاصدرا، اما براهین ایشان را میتوانم بخوانم و یاد بگیرم و بفهمم، شما فکر میکنید نتوانید این کار را بکنید؟ آیا کسی هست که عاقل باشد و برود دانشگاه واحد فلسفه بگیرد و بخواند و پیشنیازهایش را هم بگذراند و هر سؤالی هم که داشت بپرسد و برایش توضیح دهند و باز بگوید نمیتوانم بفهمم چون عقلم ناقصتر است؟ حتی چوپان مثال شما و خیلی آدمهای دیگر هم که اصلاً سواد ندارند اگر بروند درس بخوانند و بعد آن براهین را برایشان توضیح دهید میفهمند. مجنون نباشند بالأخره میفهمند دیگر این که طهارت باطن و اینها لازم ندارد، درک عقلی است و نه دلی که نیاز به ارتباط با ماوراء داشته باشد.
یا علی
پس طبق استدلال شما هرکسی که بی گناهی را می کشد حتما قبلا حجت خدا بر او تمام شده
وگرنه اقدام به کشتن افراد نمی کرده
اما من نمی توانم این را بپذیرم که هرکس فرد بی گناهی را بکشد قبلا حجت خدا بر او تمام شده باشد
سلام علیکم
شما چی فکر میکنید؟ آیا وجود دارد کسی که بیگناهی را از روی عمد بکشد و پیش از آن حجت باطنی (فطری/عقلی) یا حجت ظاهری بر او تمام نشده باشد؟ یعنی نداند که این کار درست نیست؟ میشود بیشتر توضیح دهید که چرا نمیتوانید چنین چیزی را بپذیرید؟
البته اضافه کنم که حقیر آن مطلب را در مورد کسانی که میکشند و در این کشتن خودشان هم میمیرند بیان کردم، چنین کسانی واضح است که دیگر وقتی برای پشیمانی و توبه و جبران مافات و اصلاح مسیر زندگی خود و غیره نخواهند داشت و در واقع آخرین عمل زندگیاشان قتل خود و دیگران است آن هم به ناحق و آن هم از روی عمد. بله برای چنین کسانی حقیر اطمینان دارم که حجت برشان تمام شده است مگر آنکه مجنون باشند یا چیزی شبیه به آن، اگرچه این بحث خیلی خارج از موضوع است و توضیحی که شما در بالا از حقیر نقل فرمودید یک توضیح حاشیهای بود برای اصل صحبتم در پست مذکور که رد کردن مثال نقض شما بود، نه بیشتر.
یا علی
سلام علیکم،
یک سؤال دارم اگر اجازه بدهید بپرسم. آیا به نظر خودتان هوش شما به اندازهی نیوتون هست؟ البته جواب ندهید ان شاء الله که هست، ولی خوب هوش بسیاری از ما افراد معمولی به هوش شما و ایشان نمیرسد، آیا به نظر شما ما ناچار هستیم هرگز حرف نیوتون را نفهمیم؟ به هر حال هوش ما مثل شماها نباشد محروم که نمیمانیم، به ذهن ما نرسید به ذهن نیوتون رسید حالا هر کس برایش این مسائل مهم یا جالب میشود میتواند برود بخواند. به طرز مشابه هوش حقیر نه به اندازهی ابوعلیسینا است و نه ملاصدرا، اما براهین ایشان را میتوانم بخوانم و یاد بگیرم و بفهمم، شما فکر میکنید نتوانید این کار را بکنید؟ آیا کسی هست که عاقل باشد و برود دانشگاه واحد فلسفه بگیرد و بخواند و پیشنیازهایش را هم بگذراند و هر سؤالی هم که داشت بپرسد و برایش توضیح دهند و باز بگوید نمیتوانم بفهمم چون عقلم ناقصتر است؟ حتی چوپان مثال شما و خیلی آدمهای دیگر هم که اصلاً سواد ندارند اگر بروند درس بخوانند و بعد آن براهین را برایشان توضیح دهید میفهمند. مجنون نباشند بالأخره میفهمند دیگر این که طهارت باطن و اینها لازم ندارد، درک عقلی است و نه دلی که نیاز به ارتباط با ماوراء داشته باشد.
یا علی
به نظر شما یک چوپان می تواند کارو زندگیش را رها کند و برود درس فلسفه بخواند
تازه اگر این کار را هم بکند مثل بنده هزار اشکال از فلسفه دارد و یا کلا فلسفه را مثل حقیر رد می کند
شما هوش همه افراد را یکی فرض می کنید ولی به اندازه تمام انسانها هوش افراد با هم متفاوت است بعضی ها ذواقعا قادر به درک ریاضی نیستند و بعضی ها فیزیک و بعضی ها فلسفه و ...
مطمئن هستید که تمام وقایع فیزیک رو تونستند با این پنج نیرو توضیح بدن ؟
پس لطفا به من بگید زمانی که نه مکانی بوده نه زمانی یعنی قبل از انفجار
این ذرات کجا بودند ؟ از کجا امده بودند ؟
یه نظریه تازه به اسم خمیر کیک سوئیسی هست که تازه شروع کردن روش تحقیق میکنن و هنوز حتی انتشار کاملم پیدا نکرده و اساس کارشون رو رو ماده سیاه و سیاهچاله ها گذاشتن...باز هم چون میخوان مبدا این ذرات رو بدونن که برمیگرده به همین 5 نیرو و عوامل ایجاد کننده و حفظ کننده این نیرو دارن تحقیقات رو روشون بیشتر میکنن...در واقع به این علت دنبال قبل بیگ بنگ رفتن که بتونن منشا اصلی این 5 نیرو رو بدونن...اصلیترین ایراد این نظریه بیگ بنگ هم همینه که نمیدونه این ذرات از کجا اومدن فقط با استفاده از نظریه پلانک-انیشتین-کلوین رسیده به صفر مطلق و چگالترین و منقبض ترین حالت ماده و گفته در واقع این ذرات انرژی بودن که هی به ذرات و بالعکس به هم تبدیل میشدن...یعنی ذره و انرژی یکی بودن مثل آب و بخار آب...
خوب نکتش همین جاست...چیزی به اسم نیروی شناخته نشده در حال حاضر در علم فیزیک وجود نداره, ببینید در حد ابتدایی بخوام بگم همونطور که خودتونم میدونید نیروها کلا 5 تا هستن و همگی شناخته شده ان چون همه وقایع رو (چه عملی چه نظری) ما میتونیم با این 5 نیرو توجیه کنیم اما مثلا بعضی موارد هستن (مثل ماده سیاه) که نمیدونیم چی هستش, یا به این حدی نرسیدیم که بعضی نظریات (مثل جا به جایی در زمان یا سیاه چاله ها) رو بیایم با آزمایش اثبات کنیم تا دستگاه هایی رو بسازیم برای انجام اون کارها, به همین دلیل میگیم علم خیلی جا برای پیشرفت داره...به خاطر همین وقتی شما در لحظه ای از تاریخ دنیا هستید که همه این 5 نیرو با هم در تعادل کامل به سر میبرن و هیچ چیز خارجی دیگه ای نیست که بخواد این تعادل رو به هم بزنه بر اساس علم و منطق به این نتیجه میرسیم که این شرایط تا ابد پابرجا خواد موند...اما این اتفاق نمیفته و نیرو یا عاملی خارجی این تعادل رو کاملا از بین میبره, اون عامل خداست...
یادش بخیر ...
یه زمانی حدودا 10 سال پیش یه برنامه تلویزیونی بود که داشت در مورد مساله بیگ بنگ توضیح میداد ... اگر در جریان باشین میدونین که در حدود 13 میلیارد سال پیش انفجار بزرگی رخ داد و زمین و زمان بوجود اومده ... خوب من این مساله رو اون زمان نمیدونستم ... تلویزیون داشت یه برنامه نشون میداد ... برنامه جالبی بود ... داشت عنوان میکرد که چگونه دانشمندان به بیگ بنگ پی بردند ...
دانشمندان وقتی به آسمانها نگاه کردند دیدیند که ستارگان و سیاره هایی که از ما کمی دور هستند ( مثلا 1 سال نوری ) ... با سرعت کمی در حال دور شدن از یکدیگر هستند ...
ولی ستارگان و سیاره هایی که فاصلشون از ما خیلی خیلی دور هست ... ( مثلا 250 میلیون سال نوری ) ... با سرعت خیلی خیلی بیشتری در حال دور شدن از یکدیگر هستند ...
سپس مجری برنامه تلویزیونی یک سوال پرسید ... پرسید ... ما قانونی با عنوان قانون جاذبه داریم ... و باید سیارات و کهکشانها با نیروهای بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار زیاد همدیگه رو جذب کنند و در هم بلعیده شوند ... پس چگونه هست که این سیارات و ستاره ها از همدیگر فاصله میگیرند ... من همونجا گفتم { کاره خداست }
ولی مجری ادامه داد و گفت نظریه ای هست با عنوان نظریه بیگ بنگ که عنوان میکنه در 13 میلیارد سال پیش انفجاری اتفاق افتاده وآسمانها و زمین حاصل همان انفجار هست ... ما هنوز داریم از مبدا اون انفجار فاصله میگیریم ...چون هنوز نیرویه اون انفجار باقی هست ... ما هر چقدر که به دوردستها نگاه میکنیم در حقیقت داریم در بعد زمان به عقب میرویم ... وقتی ما دو سیاره ای که در فاصله 250 میلیون سال نوری از زمین قرار دارند را نگاه میکنیم یعنی 250 میلیون سال برگتیم به عقب ... بنابراین در ان زمان اجرام با سرعت بیشتری از هم دور میشدند و وقتی به اجرامی نگاه میکنیم که یک سال نوری با ما فاصله دارند آنها با سرعت کمتری از هم دور میشوند ... چون از مبدا زمانی بیگ بند فاصله بیشتری دارند ...
باره دومی که گفتم کاره خدا بوده سره مساله 11 سپتامبر بود ... زمانیکه هواپیماهای آمریکایی بلند شدند و به دوقلو ها ضربه زدند ... اون زمان فقط تلویزیون ما روشن بود و من داشتم با مامان تلویزیون نگاه میکردم ... دیدم هواپیماهای آمریکایی بلند شدند و به خوده برج ها برخورد کردند ... من خوشم اومد و گفتم ... این آمریکا اینقدر که دنیا رو اذیت میکنه خدا هم سرشون در آورد ... { گفتم کاره خداست } و بعد ها به حرفم خندیدم ...
به هر حال آدما وقتی به یه مساله میرسن و نمیتونن حلش کنن ... اولش تعجب میکنن بعدش میگن کاره خداست ... و مساله به خوبی و خوشی حل میشه و تموم میشه ... اما یه دانشمند خدا رو نمیزاره اونجا یه علامت سوال میزاره اونجا ....
به نظر من این فرد مذهبی و دین باور است واگر جایی از اون بابای غیر مذهبی به نظر شما اومده که دفاع کرده حتما سوال خودش و
در غالب سخنان اون شخص دیده و می خود به جواب برسه
نه اتفاقا اگر پستهاشونو خونده باشی متوجه میشی که تفکراتشون زیاد مذهبی نیست..
.
فقط بستگی به شرایط موجود در سایت ( نه جامعه و خانواده و اطرافیان ) تغییر تفکر میدن..
.
تابحال ندیدم یه نفر تو زندگیش اینقدر دین و اعتقاد عوض کنه.. ( زود ایمان میارن ، زودم ایمانشونو از دست میدن )
.
مثلا یه بار مذهبی ها زیادن ، به دین اسلام توهین می کنند..
.
دوباره بعد از یه مدت میان از همه عذرخواهی می کنند و میگن توهین کار بدیه..
.
تردیدی نیست که برای من بحث کردن با اینجور افراد حکم باخت رو داره و واقعا در شان من نیست خودم رو درگیر اینجور آدما بکنم ، فقط بسیار کنجکاوم ببینم آخرش چی میشه..:Gig:[/]
به نظر شما یک چوپان می تواند کارو زندگیش را رها کند و برود درس فلسفه بخواند
تازه اگر این کار را هم بکند مثل بنده هزار اشکال از فلسفه دارد و یا کلا فلسفه را مثل حقیر رد می کند
شما هوش همه افراد را یکی فرض می کنید ولی به اندازه تمام انسانها هوش افراد با هم متفاوت است بعضی ها ذواقعا قادر به درک ریاضی نیستند و بعضی ها فیزیک و بعضی ها فلسفه و ...
فکر میکنم همه توانایی یادگیری دارند و فقط سرعتش فرق می کند ، مثلا یکی دفعه اول متوجه میشه ، یکی بعد از ده بار متوجه میشه ، ولی بالاخره متوجه میشه..:Gig:[/]
جناب باء درست هستش که من در استدلاله { گربه شکنجه گر چون موش را شکنجه میکند ... بنابراین در امتداد 500 میلیون سال متمدن شدن گربه ... دست ارحم الراحمینی در بین نبوده } ادعا کردم ممکن هست خدایی وجود نداشته باشه .... ولی خوب خیلی دلایل دیگه ای دارم که اعتقاد دارم با احتمال بسیار بسیار بیشتری ممکن هست خدا وجود داشته باشه ... و فکر میکنم اگر در درون همین سایت پستهام رو خونده باشین متوجه میشین ...
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
بله حقیر تا بحال در مورد شما اینطور متوجه شدهام که شما در یک برزخ میان خداباوری و خداناباوری هستید و اگرچه دلایل قطعی برای خداباوری ندارید ولی همچنان بحمدالله ملتزم به دین اسلام هستید، آن هم بعد از گذشتهای که در مذهبی بودن سپری کردهاید، این یعنی شما عملاً دارید به آن فرمایش امام صادق علیهالسلام عمل میکنید و پلی را پشت سر خودتان خراب نکردهاید بحمدالله و دقیقاً هم به دنبال مرجحی میگردید که با تکیه بر آن بتوانید از این برزخ خارج شده و به جای تکیه دادن به فرضها بر زمین محکم پا بگذارید.
نحوهی بحثهایتان با حقیر تا کنون اینطور بوده است که وقتی برایتان دلایلی میآورم شما در رد آن یک سری مثال میآورید، یعنی به جای آنکه اشکالات را از براهین استفاده شده بیاورید از دنیای خارج سعی دارید مثال نقض بیاورید. خوب منطقاً و عقلاً این شیوه برای رد کردن آن براهین درست است، ولی به شرط آنکه آن مثالهای نقض به راستی مثال نقض باشند، یعنی هم باید درستی خود مثالها روشن باشد و هم اینکه به راستی پذیرفتن آنها نقض منطقی و عقلی براهین بیان شده را نشان دهد و نشود بین آنها را با توضیحات اضافه جمع نمود. اینکه حقیر گفتم مثالهایتان در جزئیات است و این جزئیات میتوانند غلطانداز باشند از همین جهت است. یک مثال برایتان میآورم:
مثلاً سبزیجاتخوارها اساس حرفشان این است که نباید به هیچ موجود زندهای آسیب زد و آنها هم موجوداتی مثل ما هستند و خلاصه هر حیوانی هم جان دارد و جان شیرین خوش است (البته جای تعجب است که آنها سبزیجات را زنده تصور نمیکنند ولی در هر صورت بگذریم)، حال آنکه مثلاً ما داریم که حیوانات حلال گوشت اوج تکاملشان در خورده شدن توسط انسان مؤمن است، این ساز و کار خیلی متفاوت از مسائلی است که انسان معمولاً با آن سر و کار دارد و خلاصه یک اصل بدیهی نزد سبزیجاتخوارها را زیر سؤال میبرد و آن اینکه حیوانات اگرچه امتهایی مثل ما هستند ولی دنیایشان متفاوت است، اگر زن و مرد مال دو سیارهی متفاوت مریخ و ونوس باشند حیوانات مال اصلاً این دنیا نیستند! حالا شاید با ارفاق مال چند کهکشان آنطرفتر باشند. پس اصلی که از نظر آن سبزیجاتخوارها بدیهی است با این نگاه اصلاً بدیهی که نیست هیچ غلط هم هست.
بنابراین مثالهای جزئیاتنگر میتوانند بسیار غلطانداز باشند و باید تا میشود مسائل را بدون درگیر شدن در این مردابهای ابهام حل کرد. تا عقل میتواند در مورد کلیات نظر دهد نیازی هم نیست که خود را درگیر مثالهای خودمان از عالم خارج کرده و بعد تازه بخواهیم با استقراء و برونیابی و سایر روشهای نتیجهیابی ضعیف مطب مورد نظرمان را اثبات یا رد نماییم، خوب مستقیم از همان تعقل میتوان بهره برد، بعد نتایج عقل را میتوان سعی کرد با تفکر و تدبر به شواهد اطراف خودمان تطبیق بدهیم.
الهه خشم;592215 نوشت:
صحبت سره خیلی چیزهاست ... که اگر بخوام در موردش صحبت کنم شاید دهها روز طول بکشه ...
1- آیا اصلا خدایی وجود دارد یا نه ... فرض میکنیم وجود داشته باشد .
2- آیا برای خدایی که وجود دارد اصلا ما ارزش داریم یا نه ... ممکن هست خدای مطلق موجود مختاری رو خلق کرده باشه و اون موجود مختار جهت کسب هدفی ما رو بوجود آورده باشه و پس از اینکه به هدفش رسید ما رو نابود کنه ... مثلا انسانها کامپیوتر رو بوجود آوردند ... ولی ایا کامپیوترها توسط الله بازخواست میشوند ؟؟؟ یا اصلا برای او ارزش دارند .
3- آیا با خدایی واقعا حسابگر طرف هستیم ... از این عدالتی که در درون احکام اسلامی جاری هست ... مثله حق طلاق و حق زوجین از یک زندگی و حق حضانت بچه و ... خوب من شک دارم اون دنیا هم چنین خدایی بخواد عدالت رو اجرا کنه .
4- آیا واقعا این ادیانی که وجود دارند در سطح خدایی به چنین توانگری که تونسته چنین دنیایی با چنین پیچیدیگی هایی رو بوجود بیاره هست ؟؟؟ به قول اون فیلمه ... { دلخوش به فانوسم نکن ... اینجا مگر خورشید نیست }
و ....
وقتی وجود یا عدم وجود خداوند فرض شود و اثبات نشود باقی ایدوئولوژی کلاً روی هوا (فرضیات) بنا خواهد شد، معمولاً اگر چنین گزارهی مبنایی فرض شود برای این است که بعد نتایج آن نقض شده و به این نتیجه برسند که پس فرض انجام شده غلط بوده است: برهان خلف که از قویترین براهین عقلی است.
اینکه موجود مختاری ما را خلق کرده باشد خیلی هم بیراه نیست ولی بگذریم، آنچه که شما میفرمایید آیا کامپیوترها بازخواست خواهند شد یا خیر پاسخ حقیر این است که اگر شما کامپیوتری ساختید که تعقل داشت بله آن کامپیوتر هم میتواند مورد بازخواست قرار بگیرد، خداوند خودش فرموده است که در مقابل تعقل پاداش میدهد یا جزا میکند. البته اینکه میفرمایید آیا نزد خداوند کسی ارزشی دارد یا خیر را در سطوح متفاوتی میتوان پاسخ داد، از سادهترینش گرفته که «خداوند نیافرید تا سودی کند بلکه تا بر بندگان جودی کند» تا آنجا که خداوند فقط خود را میبیند و جز خودش را نمیبیند و در رتبهای که خداوند قرار دارد چیزی همراه او نیست و او یکتاست، ما تجلیات خداوند هستیم، اگر شما برای قدرت خود و علم خود و هوسهای خود و غیره شخصیتهای متفاوتی قائل هستید و مثلاً میگویید من چند نفر هستم متشکل از یک خانم قدرت و یک خانم علم و یک خانم هوس و خانمهای دیگر غیره و غیره، خداوند هم نعوذ بالله خواهد گفت تجلیات متعدد و متباین، ولی اگر شما میگویید من یکی بیشتر نیستم و قدرت و علم و هوس و غیره همه از عوارض وجودی خودم هستند و جدای از من نیستند و همراهم هستند در این صورت باید گفت که خداوند هم در تمام عالم وجود فقط ارادهی خودش و قدرت و علم خودش را میبیند و کسی به نام سرکار الههی خشم و جناب باء و غیره را به این صورتی که ما مستقل از هم میشناسیم نمیشناسد، این مقام را حتی اولیاء خداوند در جایگاه قرب فرائض هم دارند که جهان را از مجرای وحدت نظاره میکنند نه اینکه وحدت را از مجرای کثرت ببینند (قرب نوافل). با این حساب بندگان خداوند جدای از خداوند نیستند که ما فکر کنیم خداوند یک نفر است و ما هم هر کدام یک نفر هستیم و حالا نمیدانیم که آیا خداوند ما را عددی حساب میکند و برایمان ارزشی قائل هست یا خیر، برای خداوند ما تجلیات خود او هستیم و وجودی از خودمان نداریم، التفات او به ما و هر موجود دیگری از موجوداتش تحدیدی است از التفات او به خودش ... حالا اگر اشتباه یا بد بیان نکرده باشم.
اینکه میفرمایید در درون احکام اسلامی بیعدالتی وجود دارد احکام اسلام را با چه معیاری سنجیدید؟ آیا درستی آن معیار را هم مانند وجود داشتن خداوند فرض کردهاید یا برای درستی آن اثباتی چیزی دارید؟ البته حتی اگر هم معیاری داشته باشید دقیقترش این خواهد بود که بفرمایید اگر حکم حق حضانت بچه بر اساس این ادله باشد و مزایا و معایبش محدود به همین مواردی باشد که بنده فهمیدهام چنین مطلبی با معیارهایم جور در نمیآید.
با جناب استوار در بحث گره خوردن عبادات و تقویم معنوی (مثل زمان روزه و حرمت روزه در دو روز خاص از سال و شب قدر و غیره) به تقویم قمری (تا حدودی وضعیت ماه و خورشید از دید ناظر زمینی) بحثهایی داشتیم که در آن مقداری به ارتباط دستورات دین به این دنیای پیچیده هم پرداختیم و به نتایج جالبی (لااقل برای حقیر) هم رسیدیم، اینکه اصلاً چرا باید ملاک اندازهگیری زمان به این صورت باشد، چرا این نجوم اینطور هستند، چرا چیزی به نام شب و روز وضع شده است و مواردی دیگر. از حقیر بپرسید الآن میگویم که اصلاً چنین دینی میتواند در سطح خداوندی باشد که خالق این عالم است. تازه میفهمیم که چرا خداوند فرموده که در رفت و آمد شب و روز و در حرکت ماه و خورشید و در خلقت آسمانها و زمین تدبر کنید در آن نشانههاست و چرا اینقدر دقت در این موارد آمونده معرفی شده است، ادیان دیگر اگر هم اعمال عبادی داشته باشند پیروان خود را به این گونه عبرتها دعوت نمیکنند (لااقل حقیر در این زمینه مثالی بخاطر ندارم) و این نکتهی مهمی است.
منظورتان از آن شعر فانوس و خورشید را نفهمیدم، یعنی معنای شعر را با توجه به محتوای سریال مسافری از هند شاید بتوانم به زور متوجه شوم ولی کاربرد آن در اینجا را نفهمیدم، اگر توضیح بیشتری بدهید ممنون میشوم.
الهه خشم;592215 نوشت:
جناب باء من قبلا هم براتون توضیح دادم یه روز انیشتن سواره قطار میشه ... و با خودش میپرسه اگر ما یه چراغ داشته باشیم سرعت نور 300 هزار کیلومتر بر ثانیه است ... سپس انیشتن از خودش پرسید اگر چراغ رویه قطاری نصب شده باشد که اون قطار با سرعت 120 متر بر ثانیه حرکت بکند آیا سرعت نور که 300 هزار کیلومتر بر ثانیه است با سرعت 120 متر بر ثانیه جمع میشود ... آزمایش کرد دید خیر جمع نمیشود .و سرعت نور ثابت باقی مانده .. دوباره آزمایش کرد دید باز سرعت نور ثابت است ... جناب انیشتن یک و تنها یک استثنا کوچیک در درون فیزیک پیدا کرد و فیزیک رو تغییر داد ... مفاهیم مکان و زمان رو از اول تعریف کرد ... حال من این همه مشگل در درون دین میبینم ... ولی باید گیر ندم ... ولشون کنم ... خوب من نمیتونم .... با روحیه من سازگار نیست ...
این همه مشکل در درون دین میبینید باید بررسی درستی این دین برایتان دغدغه بشود، باید بررسی و بازبینی اصولالدین دوباره برایتان موضوعیت پیدا کند، اما هر اختلاف ظاهری که حتماً یک پارادوکس نیست که برویم سراغ ریشهها و بخواهیم آنها را قطع کرده و با ریشههای جدید و متفاوتی دوباره ساتار خقایق را بسازیم تا نتایج آن خالی از تناقضات باشند، آنچه که در مثال شما خودنمایی میکند این است که یک پارادوکس کشف شده بود که نشان میداد سرعت نمیتواند یک مفهوم برداری باشد حال آنکه یک فرض اساسی دینامیک نیوتونی همین بردار بودن سرعت است، اما آنچه شما تشخیص دادهاید به این راحتی نمیتوان گفت که حتماً یک پارادوکس عقلی است و اشکال ریشهای است و باید اصول موضوعهی پذیرفته شده را تغییر داد و مثلاً گفت خدایی وجود ندارد! گاهی به جای قطع ریشه همین که چند شاخه پایینتر را اصلاح کنید کافی است. ... اما بگذارید یک کار دیگر کنیم ... اصلاً قبول شما هم بیایید و بروید سراغ همان ریشه، مانعی نیست، خوب حالا این ریشه کجاست؟ غیر از این است که باید دید آیا اصلاً خدایی وجود دارد یا خیر؟ خوب حرف حقیر به شما مگر تا کنون غیر این بوده است که ابتدا به این کلیات بپردازید؟ ...
فرض کنید خداوند وجود نداشته باشد، چه میشود؟ یک عالم داریم که یا از بینهایت دور وجود داشته است و هرگز به وجود نیامده است و همیشه از نظر وجودی همین که هست بوده است (مثلاً قانون بقای جرم و انرژی هم برای آن صادق باشد چون خالقی نیست که تولید کند و قاعدتاً پادخالقی هم ندارد که نابود کند) و یا از یک زمان صفری از هیچ یا از یک چیز دیگر به وجود آمده است. اگر از یک چیز دیگر به وجود آمده باشد باز دو حالت میشود که شبیه همان دو حالت اول است، در نتیجه برای بسته شدن استدلال کافی است تنها فرض کنیم یا عالم از منفی بینهایت زمانی وجود داشته است و یا اینکه از یک زمان صفری از هیچ به وجود آمده است (قانون بقای جرم و انرژی بیمعنا خواهد بود). در هر دو صورت هم تعارضاتی با مشاهدات تجربی فعلی خواهیم یافت که نبودن خدا را در مرحلهی صحتسنجی این نظریه دچار مشکل مینماید. اگر وجودی به نام خدا معرفی نماییم که او همیشه بوده و هست و تحولاتی در ذات خود ندارد (پس قانونی از خارج بر آن اثر ندارد)، با پذیرش چنین خدایی عالم وجود باز میتواند از زمان منفی بینهایت شروع شود (البته چون لحظهی صفر زمانی دیگر در این حالت مطرح نیست پس محور زمان معرفی شده یک فضای آفین «Affine» خواهد بود که مرکز مختصات مشخصی ندارد) یا از یک لحظهی صفری به بعد شروع شود و برای اینکه خداوند بدون تحول عامل ایجاد عالم با تحول باشد نیاز به یک سری واسطه در این میان خواهد بود که در یک بیان همان عوالم ملکوت و جبروت و لاهوت خواهد بود، در واقع نیاز به حداقل وجود یک یا برخی از این عوالم واسط است که مانع میشود از اینکه دنیا (عالم ناسوت) را خود خداوند بدانیم و بگوییم خدایی وجود ندارد و باز به مشکلی بر نخوریم، یعنی چه بگوییم طبیعت و چه بگوییم خدا، با این استدلال وجود خداوند واجب خواهد بود. البته حالا خیلی این استدلال بالا پخته نیست و شما هم بیشتر از یک ورزش ذهنی به آن نگاه نکنید، اگر بخواهیم واقعاً به عنوان برهان از آن استفاده نماییم باید روی آن کار بیشتری کرد، برای اثبات خداوند اگر از همان براهین علمایمان استفاده کنیم بهتر و بیشتر میتوان رویشان دقیق شد.
سلام علیکم
اینکه در اعتقادش راسخ است قبول، اما از کجا دانستید که حجت خداوند بر او تمام نشده است و او آنرا انکار نکرده است؟
سلام
من نمی دانم
اما یک سوال شما از کجا می دانید حجت خداوند بر او تمام شده ؟
سلام
نیازی نیست ایشان ثابت کنند که حجت بر آن افراد تمام شده همینکه احتمال این وجود دارد که حجت بر آنها تمام شده باشد دیگر نمی توان به عنوان مثال نقض بدان استناد کرد.
اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال
به نظر شما یک چوپان می تواند کارو زندگیش را رها کند و برود درس فلسفه بخواند
تازه اگر این کار را هم بکند مثل بنده هزار اشکال از فلسفه دارد و یا کلا فلسفه را مثل حقیر رد می کند
اگر منظورتان از «ایا میتواند» بررسی امکانی این مسأله است بله، اگر منظورتان بررسی عملی است بستگی به سنجش شرایط زیادی دارد، اگر هم در یک نگاه آماری پاسخ عملگرایانه میخواهید پاسخم خیر است، اما نگاه آماری به متوسطها میپردازد و نه به جزئیات، اگر کشاورزی با مسألهی فلسفی برخورد کند و درگیر حلش شود و برود از یک نفر سؤال بپرسد و با جوابی که میگیرد برایش پنج سؤال دیگر مطرح شود و برای رفع آنها یک کتاب بخواند و بعد کلاً درگیر صد تا مسألهی جدید شود که تابحال رویشان فکر هم نکرده بوده است چنین کسی بعید نیست اگر دغدغهمند باشد کارش را رها کند و برود فلسفه بخواند. حقیر هم منکر آن نشدم که کسی که میرود فلسفه میخواند با اشکالی در فلسفه برنخواهد خورد، اگر پاسخم را با دقت بیشتری بخوانید میبینید که نوشتهام اگر با اشکالی برخورد کرد آن را بپرسد تا پاسخ بگیرد، اینکه شما کلاً فلسفه را رد میکنید هم خیلی جالی است، واقعاً مورد جالبی هستید اگر بتوانید روی علوم تجربی بیشتر از علوم عقلی تکیه بنمایید، اگر برای ما هم بتوانید موضعتان را توضیح دهید بسیار ممنون میشوم، ممکن است این تاپیک خودبخود پاسخی صریح و موجز داده شود و به نتیجه گیری برسد.
[SPOILER]البته اگر تیر ذهنم به سنگ نخورده باشد گمانم این است که خاستگاه شما بیشتر ریاضیات باشد با تمایلی که به روانشناسی دارید، اولی واقعاً از بهترین علوم عقلی است و منافاتی با فلسفه ندارد و دومی از علوم تجربی است که خودش در مباحث فلسفهی علم مورد تحلیل قرار میگیرد و اگر قرار باشد یکی دیگری را نقد کند به هر حال این فلسفه است که در جایگاه نقادی قرار میگیرد و روانشناسی حداکثر در جایگاه متهم قرار میگیرد و شما هم وکیل مدافع آن، ولی نه دادستان و نه قاضی.[/SPOILER]
نگارا;592230 نوشت:
شما هوش همه افراد را یکی فرض می کنید ولی به اندازه تمام انسانها هوش افراد با هم متفاوت است بعضی ها ذواقعا قادر به درک ریاضی نیستند و بعضی ها فیزیک و بعضی ها فلسفه و ...
اگر بفرمایید کجا چنین مطلبی گفتهام هم باز ممنون میشوم، حقیر تأکید کردم که هوش جناب نیوتون و شما از هوش حقیر بیشتر فرض شده است. اینکه بفرمایید برخی قادر به درک ریاضیات نیستند برایم قابل پذیرفتن نیست، البته اینکه علاقهای به آن نداشته باشند و خلاصه برایشان موضوعیتی نداشته باشد و وقت و انرژی صرف آن نکنند برایم قابل پذیرش است ولی اینکه راه به سوی فهم ان نداشته باشند با آنکه مجنون نیستند و تعقل دارند برایم عجیب است. به نظر حقیر هوش تنها در توازن بین سرعت در یادگیری و ممارست و تمرین با بالا بردن نقش سرعت در یادگیری نیاز به تمرین و ممارست را کمتر میکند، مگرنه هر شخصی با پشتکار میتواند به فهم هر مسألهای که یک فرد باهوش در زمان کم حل میکند برسد.
بحث ما هم سر این است که کسی موضوعیت یک مسألهای مثل وجود خداوند برایش مطرح شده است، بنابراین اگر کسی این سؤالات برایش مطرح نیست نیازی هم نخواهد دید که به دنبال پاسخهای بیشتری برود ولی اگر برایش شبههای ایجاد شود به دنبالش خواهد رفت. فرض سؤال شما این بود که کسی با تحقیق و تفکر به چنان نتایجی رسید حال آنکه کسی که برایش در همان سطح ابتدایی که هست هیچ شبههای پیدا نشده است پس به دنبال تحقیق و غیره هم نمیرود. حالا شما میفرمایید ممکن است کسی دنبال این قضایا برود ولی به علت هوش پایین یا دغدغهی کم یا تعقل کم یا غیره پیش از رسیدن به پاسخهای کامل با پاسخهایی ناقص قانع شود؟ خوب ما هم حرفی نداریم از همان ابتدا گفته شد که «لا یکلف الله نفساً الا وسعها»، کافیست که وقتی به پاسخش رسید دیگر کوچکترین شک و شبههای در جهت عکس باور فعلی خود برایش پیش نیاید که اگر بیاید و به دنبال حلش نباشد دیگر در جهل خود مقصر خواهد بود. صحبت ما هم سر این است که برای باورمندان به خدا و دین خدا چنین حدهای وسطی میتوان قائل شد ولی برای کفر خیر، حالا مثلاً طبق همان روایاتی که جناب ملاصدرا برایمان آوردند ...
اگر اشتباه نکنم :Gig:
یادش بخیر ...
یه زمانی حدودا 10 سال پیش یه برنامه تلویزیونی بود که داشت در مورد مساله بیگ بنگ توضیح میداد ... اگر در جریان باشین میدونین که در حدود 13 میلیارد سال پیش انفجار بزرگی رخ داد و زمین و زمان بوجود اومده ... خوب من این مساله رو اون زمان نمیدونستم ... تلویزیون داشت یه برنامه نشون میداد ... برنامه جالبی بود ... داشت عنوان میکرد که چگونه دانشمندان به بیگ بنگ پی بردند ...
دانشمندان وقتی به آسمانها نگاه کردند دیدیند که ستارگان و سیاره هایی که از ما کمی دور هستند ( مثلا 1 سال نوری ) ... با سرعت کمی در حال دور شدن از یکدیگر هستند ...
ولی ستارگان و سیاره هایی که فاصلشون از ما خیلی خیلی دور هست ... ( مثلا 250 میلیون سال نوری ) ... با سرعت خیلی خیلی بیشتری در حال دور شدن از یکدیگر هستند ...
سپس مجری برنامه تلویزیونی یک سوال پرسید ... پرسید ... ما قانونی با عنوان قانون جاذبه داریم ... و باید سیارات و کهکشانها با نیروهای بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار زیاد همدیگه رو جذب کنند و در هم بلعیده شوند ... پس چگونه هست که این سیارات و ستاره ها از همدیگر فاصله میگیرند ... من همونجا گفتم { کاره خداست }
ولی مجری ادامه داد و گفت نظریه ای هست با عنوان نظریه بیگ بنگ که عنوان میکنه در 13 میلیارد سال پیش انفجاری اتفاق افتاده وآسمانها و زمین حاصل همان انفجار هست ... ما هنوز داریم از مبدا اون انفجار فاصله میگیریم ...چون هنوز نیرویه اون انفجار باقی هست ... ما هر چقدر که به دوردستها نگاه میکنیم در حقیقت داریم در بعد زمان به عقب میرویم ... وقتی ما دو سیاره ای که در فاصله 250 میلیون سال نوری از زمین قرار دارند را نگاه میکنیم یعنی 250 میلیون سال برگتیم به عقب ... بنابراین در ان زمان اجرام با سرعت بیشتری از هم دور میشدند و وقتی به اجرامی نگاه میکنیم که یک سال نوری با ما فاصله دارند آنها با سرعت کمتری از هم دور میشوند ... چون از مبدا زمانی بیگ بند فاصله بیشتری دارند ...
باره دومی که گفتم کاره خدا بوده سره مساله 11 سپتامبر بود ... زمانیکه هواپیماهای آمریکایی بلند شدند و به دوقلو ها ضربه زدند ... اون زمان فقط تلویزیون ما روشن بود و من داشتم با مامان تلویزیون نگاه میکردم ... دیدم هواپیماهای آمریکایی بلند شدند و به خوده برج ها برخورد کردند ... من خوشم اومد و گفتم ... این آمریکا اینقدر که دنیا رو اذیت میکنه خدا هم سرشون در آورد ... { گفتم کاره خداست } و بعد ها به حرفم خندیدم ...
به هر حال آدما وقتی به یه مساله میرسن و نمیتونن حلش کنن ... اولش تعجب میکنن بعدش میگن کاره خداست ... و مساله به خوبی و خوشی حل میشه و تموم میشه ... اما یه دانشمند خدا رو نمیزاره اونجا یه علامت سوال میزاره اونجا ....
سلام علیکم،
اول اینکه نظریهی مهبانگ یک نظریه است و احتمال اینکه اشتباه باشد هم اصلاً منتفی نیست،حقیر هم با آن مشکل جدّی دارم ... اینکه فرمودید «اگر در جریان باشین میدونین که در حدود 13 میلیارد سال پیش انفجار بزرگی رخ داد و زمین و زمان بوجود اومده» دارای قطعیتی است که خیلی فراتر از شأن نظریات علوم تجربی است
دوم اینکه زمانی اگر درست خاطرم باشد پاسکال هم آمد و سعی کرد منظومهی شمسی را مدل کند و نتوانست و آخر کار گفت این خداست که منظومهی شمسی را به عنوان یک نیروی اضافه حفظ میکند، البته به زعم خودش خداباورانه مسأله را داشت حل میکرد ولی در واقع این راه حل در ذات خودش مشرکانه است چون اگر خداوند بخواهد منظومهی شمسی را مستقیم با اعمال قدرت بدون واسطهی خودش حفظ نماید دیگر نباید قدرت خداوند را در کنار سایر نیروها قرار داد و باید گفت هیچ نیرویی نبوده جز نیروی خدا تا مؤمنانه باشد، اما در هر صورت بعد از مدتی با همان دینامیک نیوتونی منظومهی شمسی را مدل کردند و نیازی هم به آن نیروی اضافه نبود و منظومهی شمسی هم به صورتی پایدار مدل شد و خلاصه نقش مستقیم خداوند از آن میان حذف شد، ممکن است در نگاه نخست این حذف کردن نقش مستقیم خداوند به نظر کافرانه بیاید ولی به نظر حقیر بیشتر موحدّانه است در مقایسه با نظر قبلی. حالا اگر به روایات خودمان نگاه کنیم میبینیم که خداوند در این عالم هر کاری را با اسباب خودش انجام میدهد و در نتیجه آن جملات شما با اسلام سازگاری نداشته است و اینطور نیست که اگر بعداً خواستید به برداشت خودتان بخندید در نقش خداوند در ادارهی امور عالم هم بتوانید تردید نمایید. کافی است بگویید که یعنی چی که ما قانونی داریم به نام جاذبه؟ این قانون از کجا شده است قانون این عالم؟ یعنی چی که انفجاری رخ داده است؟ مگر انفجار همینطوری رخ میدهد؟ مادهی انفجاری چه بوده است؟ از کجا آمده بوده است؟ کاری که علوم تجربی انجام میدهند تا حدود زیادی جابجا کردن علامت سؤالها و تولید علامتسؤالهای جدید است، نه پاسخ دادن واقعی به علامت سؤالها. مثلاً میپرسی ماده چیست، به فرض که ماده یک علامت سؤال باشد، میگویند ماده مجموعهای از مولکولهاست، مولکولها علامت سؤالهای جدید هستند، میپرسید آنها چه هستند، میگویند متشکل از اتمها هستند، میپرسید آنها چه هستند میگویند متشکل از الکترون و پروتونها و نوترونها هستند، همینطور این سؤالها را میپرسید و آنها پاسخی عقبتر به شما میدهند تا اینکه به جایی برسید که بگویند نمیدانیم، آنجا مبهم است، اگر رفع ابهام شود هم از طریق تولید علامت سؤالهای جدید این کار انجام میشود. یک علامت سؤال را با m نمایش میدهند، یکی را با e و یکی را با یک نماد دیگر، بعد بین آنها ارتباطاتی را برقرار میکنند و میگویند این ارتباطها قوانین طبیعت است، اما طبیعتی که خودش انبوهی از علامت سؤال است. کار علوم تجربی ربط دادن تعدادی علامت سؤال است به تعدادی علامت سؤال دیگر، آن علامت سؤالها را هم انتظار دارد که ما یک درک حسی ازشان داشته باشیم تا از خیر پرسیدن ماهیتشان بگذریم ولی اگر کسی نگذرد باید بپرسد این چیست و یک نفر باید بلند شود و یک سری علامت سؤال جدید معرفی کند و بگوید این متشکل از آنهاست ... چطور با چنین علمی میتوان وجود خداوند را انکار کرد حقیر نمیفهمم! فکر کنم باید یکی از شما بزرگواران تعدادی علامت سؤال جدید معرفی نماید تا بتواند به این علامت سؤال حقیر پاسخی علمی بدهد! کار کردن با مفاهیم مادهی تاریک و انرژی تاریک هم این وسط خیلی جالب است، خیلی راحت میتوان گفت اصلاً چنین مواد و انرژیهایی وجود ندارند و اینکه شما گمان میکنید چنین چیزهایی وجود دارند بخاطر این است که به کل قوانین جاذبه و ... را اشتباه فهمیدهاید! ولی فعلاً کسی زیاد جرأت پرسیدن چنین پرسشی را ندارد چون اگر بپرسد میگویند تخریب که کاری ندارد اگر مردش هستی نظریهای بده که این مشکلات را رفع نماید و این بندهی خدا هم ترجیح میدهد خراب نکند تا بخواهد کل فیزیک را از ابتدا بسازد و تمامی پدیدهها را با علامتسؤالهایی جدیدی توصیف نماید. فکر کنم خیلی زیادهروی کردم. :Gig:
یا علی
اگر کسی حقیقت بر او اشکار شود و ان را نپذیرد که واقعا کافر است بحث ما از اول درباره کسانی هست که حقیقت بر انها اشکار نیست
و چه بسا دلائلی بر بی خدایی دارند که اغلب افراد بی خدا شامل این گروه هستند وگرنه فکر نکنم کسی واقعا خدا را بشناسد و سپس دشمن خدا شود و او را منکر شود
چنین کسانی اگر هم باشند احتمالا دیوانه اند و مغزشان خوب کار نمی کند و باید دنبال معالجه خود باشند
سلام خانم نگارا
به نظر میاد اینهمه بحث و گفتگوی شما با دوستان چندان پایه و اساس منطقی نداره. شما اصرار دارید بگویید اکثر کفار که تخقیق کرده اند و برایشان حقیقت آشکار نشده.
چنین چیزی صحیح نیست مگر اینکه بگوییم اکثریت انسانها از نعمت عقل و درک مسائل بسیار جزئی هم بی نصیبند. مثلا با وجود اینکه میبینند در این دنیا هیچ چیزی به خودی خود بوجود نمیاید و هیچ موجود بی جانی از خود حرکتی ندارد، میگویند ممکن است کل این دنیا به خودی خود ایجاد شده باشد. از آن بدتر اینکه فکر میکنند جمادات هم به خودی خود حیات و عقل و شعور پیدا کرده اند و تبدیل به حیوان و انسان شده اند.
یا در مورد تکفیریها، مگر ممکن است اینهمه انسان یکجا از نعمت وجدان و عقل سالم بی بهره باشند که جان خود و دیگران را در یک لحظه بگیرند و یا مرتکب آن جنایاتی شوند که از حیوانات وحشی هم سر نمیزند؟
آیا چنین چیزی صحیح است که خداوند توان شناخت خود را به اکثریت انسانها نداده باشد، اما از آنها توقع ایمان آوردن داشته باشد؟ اکثریتی که تا وقت مرگ هم ایمان نمیاورند و بقول شما حقیقت برایشان آشکار نمیشود؟
گفتم بحث بیمورد به درازا کشیده شده. دلیلش اینست که شما هنوز نمیدانید چه چیزی باعث میشود که اینهمه انسان به یکباره کافر شوند و سعی دارید کفر ایشان را به عقل و درایتشان ربط دهید درصورتیکه به خطا رفته اید.
کلید این معما در قرآن کریم است. قرآن این کفر آنها را به پیروی از شهوات نسبت میدهد و میفرماید آنها از نعمت هدایت بهره مند شدند اما باوجود اینکه هیچگونه برهانی بر رد آن نداشتند آن را نپذیرفتند این شد که خداوند بر دلهایشان مهر زد . ایشان کر و کور و گنگند و بنابراین هیچ امیدی به بازگشتشان نیست...
نگارا;591976 نوشت:
وگرنه فکر نکنم کسی واقعا خدا را بشناسد و سپس دشمن خدا شود و او را منکر شود
شما که از اول فرمودید قرآن را قبول دارید بهتره قدری در قرآن بگردید تا متوجه شوید این صحبتهایتان صحیح نیست. یعنی اینها هم نخست در نهایت شناخت بودند، اما پس از گردنکشی و طغیان و وارونه نشان دادن حقایق، به واقع نابینا شدند و راه را گم کردند...
با این وجود ما بعد از آنکه وجود خداوند را از طریق عقلی اثبات کردیم و عدالت خداوند را هم همینطور دیگر پذیرفتن اینکه چنین کسانی اگر وعدهی عذاب داده شدهاند پس به ناچار باید حجت بر ایشان تمام شده باشد خیلی سرراست خواهد بود.
سلام
می دانید کجای استدلال شما از نظر بی خدایان اشکال دارد
اینکه شما وجود خدا و عدالت او را اثبات شده فرض کنید
در حالی که من از همان اول گفتم این افراد حداقل در وجود خدا شک دارند
اگر هم وجود خدا را قبول داشته باشند باز عدالت او برایشان سوال است
از همه اینها که بگذریم کجا خداوند گفته است که هرکس بی گناهی را بکشد قبلا حجت بر او تمام شده است ؟
مثالی می زنم فرض کنید مردی وارد خانه می شود و استغفرالله زنش را با دیگری می بیند
خیلی از مردها در این موقعیت زن خود را می کشند و فکر می کنند هم حق با انها است
در حالی که کشتن انها از روی ناحقی است
کجا حجت بر ان مرد تمام شده ؟
مثال نظیر این زیاد است مثل برادری که خواهرش را از روی غیرت نابجا می کشد و ...
width: 49%"]مثل آنان همچون مثل كسانى است كه آتشى افروختند و چون پيرامون آنان را روشنايى داد خدا نورشان را برد و در ميان تاريكيهايى كه نمىبينند رهايشان كرد (۱۷)
width: 49%"]يا چون [كسانى كه در معرض] رگبارى از آسمان كه در آن تاريكيها و رعد و برقى است [قرار گرفتهاند] از [نهيب] آذرخش [و] بيم مرگ سر انگشتان خود را در گوشهايشان نهند ولى خدا بر كافران احاطه دارد (۱۹)
width: 49%"]نزديك است كه برق چشمانشان را بربايد هر گاه كه بر آنان روشنى بخشد در آن گام زنند و چون راهشان را تاريك كند [بر جاى خود] بايستند و اگر خدا مىخواستشنوايى و بينايىشان را برمىگرفت كه خدا بر همه چيز تواناست (۲۰)
یه نظریه تازه به اسم خمیر کیک سوئیسی هست که تازه شروع کردن روش تحقیق میکنن و هنوز حتی انتشار کاملم پیدا نکرده و اساس کارشون رو رو ماده سیاه و سیاهچاله ها گذاشتن...باز هم چون میخوان مبدا این ذرات رو بدونن که برمیگرده به همین 5 نیرو و عوامل ایجاد کننده و حفظ کننده این نیرو دارن تحقیقات رو روشون بیشتر میکنن...در واقع به این علت دنبال قبل بیگ بنگ رفتن که بتونن منشا اصلی این 5 نیرو رو بدونن...اصلیترین ایراد این نظریه بیگ بنگ هم همینه که نمیدونه این ذرات از کجا اومدن فقط با استفاده از نظریه پلانک-انیشتین-کلوین رسیده به صفر مطلق و چگالترین و منقبض ترین حالت ماده و گفته در واقع این ذرات انرژی بودن که هی به ذرات و بالعکس به هم تبدیل میشدن...یعنی ذره و انرژی یکی بودن مثل آب و بخار آب...
من زیاد تو فیزیک وارد نیستم برای همین نمی تونم زیاد در این موارد بحث کنم
کاش جناب استوار که استاد فیزیک هستند نظر خودشون را در این باره بیان کنند
البته من با این نظر جناب استوار موافق هستم که اگر علت پدیده ای را ندونیم نمی تونیم خدا را جایگزین اون علت کنیم
کلا این امر منطقی نیست
سلام بر شما
عذر میخوام میان بحثتون میام. برام سوال بود که شما چرا چنین مطلبی را مطرح کردید؟
سلام علیکم،
بحث ما هم همین است که برخی مدعی هستند که حقیقت بر آنها آشکار نیست حال آنکه آشکار شده است و آنها هم منکر شدهاند ولی گمان میکنند آنچه منکرش شدهند آنقدرها هم آشکار نبوده است که انکارش برای ایشان تبعات سنگینی داشته باشد. به همین خاطر است که از شما خواستم سراغ اصل مطلب بروید که روی اشکار بودن یا نبودنش بحث کنیم و نه روی اینکه اگر آشکار نبود چه خواهد شد. این آشکار نبودن حقیقت برای دو گروه صراحتاً در روایات ما آمده است، یکی برای طفل صغیر و دیگری برای برای مجنون، ایشان عقلشان پوشیده شده است و اصلاً تکلیفی هم بر ایشان نیست، باقی انسانها همگی ملکفند، اگرچه میزان تکلیفهایشان یکسان نیست، همامنقدر هم که حقیقت برای ایشان آشکار میشود همانقدر ظرفیت داشتهاند و همانقدر هم مکلف میشوند، انسانی که یک میزان آشکار شدن را ببیند و بگوید که من تا آشکار شدن حقیقت به این میزان خاص که مدّ نظرم هست نرسد آنرا نخواهم پذیرفت دارد خودش را گول میزند و از نظر ما چنین کسی مقصر است نه قاصر.
یا علی
آیا شما در ایمان آوردن به خداوند و عمل به احکام دینی اشکالی میبینید؟ به عبارتی آیا شما دستورات دینی را در تضاد با نیازهای بشری میدانید که ایمان نیاوردن این افراد را برایشان حسن میدانید؟
[="Navy"] الهه خشم;591978 نوشت:
سلام
آن بچه ده ساله اگر شخصی را بکشد طبق قانون شرع مقدس تعزیر می شود و پدرش باید دیه شخص را بپردازد و همین تعزیر شرع مقدس دلالت بر آن دارد که بچه ده ساله هم مسئولیت دارد به همان اندازه که خوب و بد را می فهمد و تعزیرش هم متناسب با فهمش است.
مگر شما نمی گویید آن شخص می فهمد که رضای خدا عمل خوبی است پس می فهمد که قتل هم عمل بدی است. پس این شخص به اندازه عقل ناقصش مسئولیت دارد.
اما ارتباط مثال ما با مثال شما
معاویه لعنت الله علیه سالیان سال با تبلیغات فراوانی که کرده بود مثلا حضرت علی را در منبر ها لعن می کردند طوری جلوه دادند که ایشان و خانواده آنها اشخاص بدی هستند و تحت همین شرایط در کربلا اشخاصی چنین جرم هایی را مرتکب شدند،آنها چه تقصیری دارند در حالی که تبلیغات آنقدر روی اینها تاثیر گذار بوده و در این شرایط دست به چنین کاری زدند؟ (می خواهم ارتباط مثال خود با مثال شما را بیان کنم)[/]
[="Navy"] نگارا;591972 نوشت:
سلام
فرض شما محال است
و في خبر يونس بن عمار عن أبي عبد الله قال لا يستيقن القلب أن الحق باطل أبدا، و لا يستيقن أن الباطل حق أبد
امام صادق عليه السلام : هرگز دل به باطل بودن حق و به حق بودن باطل يقين نمى كند
تفسير العياشي، ج2، ص: 53
عَنْهُ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ وَ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْعَبْدِيِّ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَبَى اللَّهُ أَنْ يُعَرِّفَ بَاطِلًا حَقّاً أَبَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ الْحَقَّ فِي قَلْبِ الْمُؤْمِنِ بَاطِلًا لَا شَكَّ فِيهِ وَ أَبَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ الْبَاطِلَ فِي قَلْبِ الْكَافِرِ الْمُخَالِفِ حَقّاً لَا شَكَّ فِيهِ وَ لَوْ لَمْ يَجْعَلْ هَذَا هَكَذَا مَا عُرِفَ حَقٌّ مِنْ بَاطِل
امام صادق عليه السلام : خداوند ابا كرده است از اين كه باطلى را حق بشناساند؛ خداوند ابا كرده است از اين كه حق را در دل مؤمن، باطلى ترديد ناپذير جلوه دهد؛ خداوند ابا كرده است از اين كه باطل را در دل كافر حق ستيز به صورت حقّى ترديد ناپذير جلوه دهد؛ اگر چنين نمى كرد حق از باطل شناخته نمى شد.
المحاسن، ج1، ص: 277
یقینا اندکی شک در وجود تمام آنها وجود دارد و روز قیامت از اینکه از عملی که یقین بدان نداشتند و عمل کردند بازخواست خواهند شد.
به تعبیر قرآن هم اصل یهودیان هیچکدام یقین ندارند که مذهب آنها حق است
قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿الجمعة: ٦﴾
بگو: «ای یهودیان! اگر گمان میکنید که (فقط) شما دوستان خدائید نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست میگویید (تا به لقای محبوبتان برسید)!»
وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ ﴿الجمعة: ٧﴾
ولی آنان هرگز تمنای مرگ نمیکنند بخاطر اعمالی که از پیش فرستادهاند؛ و خداوند ظالمان را بخوبی میشناسد![/]
سلام بر شما
و با اجازه جناب عرفان
سرکار خانم همه ی بحث شما برمیگردد حول محور جمله ای که قرمز شده.
پاسخ شما را هم آیات شریفه میدهند:
خدا هيچ كس را جز [به قدر] آنچه به او داده است تكليف نمىكندلایکلف الله نفسا الا مااتیها.
پس همه بهشتین ... چون آقا دزده هم میگه من میدونستم خدایی وجود داره ... ولی دیگران ماشین بنز سوار میشدن و من وقتی دیدم که نمیتونم با کار کردن سوار چنین ماشینی بشم رفتم و دزدی کردم ...
خوب تو وسعش نبوده که صبح تا شب کار کنه دیگه ... خسته میشده ...
سلام علیکم،
در حقیقت فکر میکنم بحث ما سر این است که اینجا ادعایی صورت گرفته است مبنی بر اینکه این امکان وجود داشته باشد که کسی با عقل و منطق و تحقیق و مشورت فراوان به عکس ادعای دین برسد، این ادعا اگر راست باشد بله شخص اگر زمانی دید (عین الیقین) که حقیقت خلاف نتایج تحقیقاتش هست و حق با دینداران بوده است مستوجب عذاب نخواهد شد، ولی تمام حرف ما در این است که چنین ادعایی راست نیست، اگرچه شخص مدعی هم قصد دروغگویی نداشته باشد و اینطور نباشد که با ما ناراست باشد، حرف ما این است که چنین کسی با خودش ناراست بوده است و در واقع این نتیجهای که گرفته است روی توجیهات ذهنی او ساخته شده است و نه بر روی حکم عقل.
مثالش همان مثال حضرت ابراهیم علیهالسلام است که پرسیدند چه کسی بت بزرگ را شکسته است؟ ایشان فرمودند که بت بزرگ اگر قادر به انجام چنین کاری باشد. بعد به روایت خداوند آنها یک لحظه در دلشان عقل گفت که بت بزرگ قادر نیست و این ضعف برای خدایان نفی خدایی ایشان است، اما بعد از باطن کلام حضرت به ظاهرش برگشتند و آن نقص را توجیه کردند و گفتند تو میدانی که بت بزرگ قادر نیست و به جای آنکه خدا بودن آنها را مورد مناقشه قرار بدهند اینکه شکستن بتها تقصیر آن بت نبوده است را نتیجه گرفتند و حکم بر علیه حضرت ابراهیم علیهالسلام دادند، حتی به یکدیگر گفتند خدایان خود را یاری برسانید. ایشان ممکن است با خود گفته باشند که شاید هم حق با ابراهیم باشد ولی این حقیقت آنقدرها برای ما آشکار نشد و ای کاش حضرت ابراهیم علیهالسلام همان موقع میرفتند روی منبر و دلهای ما که آمادهی پذیرش حق شده بود را کامل روشن میکردند تا برای ما جای هیچ شک و شبههای مبنی بر خدا نبودن بتها باقی نماند، اینکه یک لحظه گفتند و رد شدند باعث شد که ما یک لحظه در ذهنمان جرقهای زده شود و خاموش شود و در نتیجه ما قاصر هستیم و نه مقصر. حال آنکه از نظر خداوند ایشان را میدانیم که مقصر هستند، چون آن جرقه در دل ایشان خودش خودبخود خاموش نشد و خاموشش کردند و این اعمال اراده در پوشاندن جوانهی حقیقت است که کفر است.
لازم نیست حقیقت حتماً درخت تنومندی شود و بعد کفار برای اینکه کافر بشوند دست بر تبر ببرند و یک هفته تبر بزنند تا بتوانندحقیقت را منکر شوند، انکار حقیقت گاهی به سادگی پنهان کردن یک جوانه و یا یک روزنهی نور است نه به آشکاری بریدن یک درخت تنومند و یا پوشاندن نور یک پروژکتور. اختلاف این دو مثال است که اختلاف ما و سرکار نگارا را در اینجا رقم میزند. به اعتقاد ما ایشان گمان میکنند حقیقت باید حتماً مانند یک درخت یا نور یک پروژکتور به ایشان برسد تا ایشان بتوانند بگویند که من حقیقت را دیدم و حالا مختار هستم که آن را بپذیرم و یا انکار کم، اگر بپذیرم میشوم مؤمن و اگر انکار کنم میشوم کافر ... خیر اگر حقیقت انچنان آشکار باشد ایمان آوردن به آن چندان سودی نخواهد داشت، مثل ایمان آوردن فرعون زمانی که فرشتگان عذابش را دید و گفت ایمان آوردم ولی گفتند ارشی ندارد، اما انکار چنان خقایق آشاری سبب کفر خیلی شدیدتری خواهد شد، مانند انکار ولایت حضرت مولا علیهالسلام بعد از آنکه به تازگی واقعهی غدیر با آن عظمت به صحابی چشانده شده بود، مثل کسانی که معجزات پیامبران گذشته علیهمالسلام را با تمام وجود مقابل خود حاضر میدیدند و باز انکار میکردند، و مثل پی کردن ناقهی صالح علیهالسلام که آنقدر آشکار بود که از شیرش یک روز در میان میخوردند ... به همین خاطر هم کسانی که چنین کفرهایی سنگینی داشته باشند دشمن خدا و شقیترین اشقیاء شمرده شدهاند و هر کافری تا این حدّ شقی نیست، اگرچه هر کافری در کفر خود قاصر هم نیست و مقصر است و عذاب هم خواهد شد، مگر آنکه خداوند به کسی رحم نماید
صحبت امام صادق علیهالسلام شخصی که عقلاً احتیاط بر او واجب است را به جای شخصی که سالک الی الله است قرار نمیدهد، چنان کسی لازم نیست به مستحبات اسلام روی آورد و تنها آنقدری عقلاً بر او واجب خواهد بود که او را از عذاب احتمالی باز دارد، اگر عذابی در کار باشد، همیشه در مرحلهی گذار قرار دارد تا زمانی برسد که حجتی پیدا کند که راهش را بتواند با اطمینان پیدا کند، مهم این است که زمانی که حق را شناخت توانایی رفتن به سمت آن را نیز داشته باشد، کسی که در زمانی که نفهمیده خدایی هست یا خیر هر کار زشتی که ازش سر میزده را انجام داده است اگر زمانی فهمید که خدایی هست دیگر همیشه اینطور نیست که روی بازگشت هم داشته باشد، اما کسی که احتیاط عقلانی را داشته است حتی اگر در دنیا متوجه حقیقت نشود هم لااقل حداقلهایی را نزد خودش داشته است و میتواند امید بیشتری به رحمت خداوند داشته باشد، معیار بهشت و جهنم هم وقتی «حسن ظن» و «سوء ظن» به رحمت خدا باشد دیگر معلوم است که کسی که آن احتیاط عقلایی را انجام داده است نباید وارد در جهنم شود. به نظرم خیلی واضح است به نظر شما دارم اشتباه میکنم؟ :Gig:
یا علی
وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا یعْلَمُونَ«لقمان/25»
و اگر از آنها بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است مسلما خواهند گفت خدا بگو ستایش از آن خداست ولی بیشترشان نمیدانند
سلام
اصل سوال با این ایه در تضاد است یعنی اینکه کسی بگوید افریننده اسمانها و زمین به غیر خداست غیر عقلی میباشد .
سلام
من مثالی می زنم که این فرض محال نیست
اون بنده خدایی را در نظر بگیرید که اعتقاد دارد اگر چهل شیعه را بکشد به بهشت می رود و در این راه اعتقادش انقدر شدید است
که خودش را منفجر می کند
علیک سلام
جناب بائ فکر نمی کنید قسمتی که قرمز کردم بهتان بزرگی به این افراد باشد ؟
من مثال بیماریهای روانی را که واضحترین مثال دراین باره هست زدم و قریب به نیم و یا شاید بیشتر افراد
بیمار روانی باشند ولی دیوانه نباشند
دیوانگی یکی از هزاران بیماری روانی می باشد
البته این بیماریها تشخیص و درمانش بسیار مشکل است
سلام علیکم و رحمه الله
بحث سر زود باوری یا دیر باوری نیست.ولی در مورد سلیم یا ناسلیم چرا!
یعنی اینجا فرض بر این است که (طبق عنوان تاپیک)یک کسی که عقلا سالم است و در حال تحقیق است....
خلاصه وار عرض کنم:
وقتی یک بچه 10 ساله به شما بگوید که کنار دستتان یک عقرب نشسته شما چه می کنید؟
1- اهمیتی نمیدهید و نگاه نمی کنید----> یا دروغ گفته و شما آسیبی نمی بینید....یا راست گفته و شما آسیب می بینید....در هر صورت باور کردن هزینه ای برای شما ندارد ولی ...
2- باور می کنید و نگاه می کنید----> یا دروغ گفته و شما هزینه ای نکرده اید......یا راست گفته و شما آسیبی نمی بینید.
این موضوع ربطی به زود باور یا دیر باور بودن ندارد.
حالا به جای یک بچه 10 ساله محمد "امین" (ص) 40 ساله و امامان بعد از او با براهین و معجزات و عقلانیت بسیار انسانها را به توحید و معاد فرا می خوانند و دستوراتی می دهند که حتی برای زندگی دنیایی نیز سعادت می آورد.
حالا اگر شخصی باور نکند به بهانه اینکه هنوز 50% احتمال دارد اینها دروغ باشد...مثل همان شخصی هستش که از عقرب آسیب می بیند ولی اگر باور کند نه تنها هزینه ای نکرده بلکه از عذاب الهی نیز مصون مانده است.
البته منظورم این نیست که از ترس جهنم خدا پرست بشیم و این موضع را بصورت "حدی" عرض کردم .
البته این موضوع در همه موارد مصداق دارد وبه نظرم در بحث علمی نباید این موارد را لحاظ کرد.
مسلماً تمام بزه کاریها و جرم و جنایات ریشه در مشکلات روانی دارد.
کسی که برای یک میلیون تومان یا برای 10 میلیارد آدم میکشه.
کسی که تجاوز جنسی به اطفال یا محارم یا به اغیار میکنه.
کسی که از فرط شرابخواری مست میکنه و پشت ماشین میشینه و...
تمام اینها باعث نمیشه که قوانین اجتماعی و حقوق مدنی برای انسانهای سالم تحت تاثیر قرار بگیره. ولی قوانین جامعه و حکومت برای افرادی که واقعا بیمار هستند بعد از کمیسیونهای پزشکی و پزشکی قانونی احکام مربوط به هر فرقه را مشخص می کند.
که این مورد هم همانطور که دوستان دیگر فرمودند خدا فرموده "لا یکلف الله نفسا..."
ولی من فکر کنم که منظور شما در این تاپیک افراد سالم و عاقل باشند.
سلام علیکم
اینکه در اعتقادش راسخ است قبول، اما از کجا دانستید که حجت خداوند بر او تمام نشده است و او آنرا انکار نکرده است؟
جالب است که این تکفیریها که اینطور حملات انتحاری میکنند اولین نمونههای این روش نیستند، مثلاً حسن صباح را حتماً میشناسید که سربازانش آنقدر تحت نفوذ کلام او بودند که اگر میگفت خود را به ته دره پرت کنند آنها میکردند، در ویکیپدیا آمده است:
شیوهٔ حسن صباح در از بین بردن مخالفان کشتن مستقیم افراد به همراه جانفشانی قاتل بود. مکتب صباح که به الموتیان نیز شناخته میشد، به نام فدائیان معروف بود. آنها اولین افرادی بودند که هدف را برتر از وسیله میدانستند[۲] و به خود اجازه میدادند با تظاهر و تزویر، به سازمان دشمن نفوذ کنند. آنها فقط مخالفان خود را که برای گسترش اسماعیلیه خطر ناک میدیدند میکشتند، هر چند مسائل ناشی از اشغال ایران و فساد روزافزون خلفای عباسی در رشد و گسترش این جنبش بیتاثیر نبود. فداییان باطنی، بسیاری از سران سلجوقی را کشتند و این کار را نیز در زمان جانشینان حسن صباح از جمله کیابزرگ امید ادامه دادند. نهضت آنان نزدیک به ۹۵ سال ادامه داشت تا اینکه هلاکوخان شعلهٔ این جنبش را خاموش کرد و آخرین رهبر آنان که رکن الدین خورشاه نام داشت را به قتل رسانید. البته بعضی آنها را به نام حشاشین میشناسند که اشتباه در بعضی منابع به حشیش فروشان نسبت داده میشوند که اشتباه است اما در اصل در زبان محلی ان زمان به دارو حشاش میگفتند (کتاب خداوند الموت) در ان زمان بازارهای بزرگی در شهرهای اصلی به نام بازار حشاش یعنی بازار دارو فروشها بوده است.[۳] برای آدم کشی آنها هیچگاه از زهر و تیر استفاده نمیکردند و هیچگاه از پشت به کسی خنجر نمیزدند[نیازمند منبع] اگر چه گاهی اوقات گرفتار مامورین میشدند یا کار آنها با زهر و تیر راحت تر میشد. این فرقه در ده سطح طراحی شده بود[نیازمند منبع] و به افراد در سطوح پایینتر گفته میشد که قرآن علاوه بر معنای ظاهری معانی عمیقتر و نهفتهای نیز دارد. پیروان حسن صباح، فدائیان ودوستان خوانده میشدند. در آخرین سطح (امامت)، فرد همه چیز را حتی تجربههای شخصی خویش را تنها در صورتی میپذیرد که عقل بر آن حکم دهد.[نیازمند منبع] عقاید بدین حد سختگیرانه تنها در عدهای از اندیشههای بودایی دیده میشود. حسن صباح عقیده داشت همهٔ افراد توانایی رسیدن به بالاترین سطح را ندارند و بنابراین بیشتر افراد را در ردههای پایین و برای اطاعت از اوامر خویش نگاه میداشت.
بسیاری از سازمانهای زیرزمینی مانند روشنضمیران و فراماسونری شیفتهٔ حسن صباح و سازماندهی او بودهاند.
عجیب نیست اگر سازماندهی تکفیریها را بر اساس ساز و کار حسن صباح بدانیم. اینکه کسی اینقدر تحت نفوذ کلام یک بزرگی بشوند و دیگر هر کاری بکنند باعث نمیشود ایشان قاصر باشند، همانطور که شخصی که شراب خورده و مست لایعقل شده است اینطور نیست که در انجام گناهانش قاصر به حساب بیاید، با وجودیکه در زمان ارتکاب آن گناهان مجنون میباشد، در واقع اصل تقصیر چنین اشخاصی این است که خود را در دام آن شیاطین و خبائث میاندازند و حتماً حجت تا قبل از ان برایشان تمام شده است و ایشان به آن اعتنا نکردهاند، بخاطر همین خوردن شراب از بزرگترین گناهان است، در واقع چون شخص لایعقل هر گناهی ممکن است انجام دهد گناه شراب به اندازهی تمامی گناهانی است که شخص مست ممکن است مرتکب شود. به طرز مشابه کسی که برای کشتن شیعیان آموزش دیده است حتماً در ابتدای این آموزشهای جسمانی و تلقینهای روانی انتخابی داشته است و حجتی بر او تمام شده است که او رویش را از آن نورهای هدایت بازگردانده است، مثل کسی که نمیتواند ببیند دارد کسی را میکشد چشمانش را میبندد و بعد او را میکشد و بعد دیگر ترس از کشتن برایش رنگ میبازد و دفعهی باز با چشم باز این کار را میکند.
در هر صورت مثالی که شما زدید دلیل بر هیچ چیز نمیشود، اگر از کودکی تحت این القائات بوده باشد هم باز حتماً خداوند حجتی سر راهش قرار میدهد و اگر و تنها اگر نداد (که شما هم دلیلی ندارید که بگویید حتماً اینطور است) آن وقت است که قاصر است و همینطوری مستوجب عذاب نخواهد شد ...
یا علی
سلام علیکم و رحمه الله
الهه خشم;591964 نوشت:
الهه خشم;591964 نوشت:
چه جالب !:Gol:
خداوند هم دقیقاً همین کار را می کند.(توضیح :توحید اولین قدم در مسیر اسلام آوردن است و از کسی تقلید در آن پذیرفته نخواهد شد....همچنین بنا به فرموده معصومین (ع) اصل علم هم همان شناخت خدا و معرفت الله می باشد)پس ملاحظه می شود که فطرت شما و همچنین فطرت تمام انسانها منطبق بر احکام الهی می باشد.(البته انسانهای سالم و به قول سرکار نگارا نه انسانهای "بیمار روانی")
چه جالب!:Gol:
این حرفتان هم دقیقا منطبق بر قرآن و سیره نبوی می باشد(توضیح : نیت المومن خیر من عمله)
فقط یک نکته را باید مد نظر داشت:
که هردوی اینها برای رضای خدا آدم بکشند.یعنی حسین فهمیده که در خانه خودش نشسته و با خواهر کوچولوش داره پینوکیو نگاه میکنه و یهو میبینه یک تانک عراقی از یک کشور دیگه به زور آمده و وارد خیابونشون شد و الآنه که خواهر و مادرشو یکی کنه به خودش نارنجک میبنده و میره زیر اون تانکه با اون پسر یهودی که جد و آبادش از یک سرزمین دیگه از هیتلر خورده اند و اومده اند انتقامشون را در یک سرزمین دیگر از یک قوم و نژاد دیگری میگیرند...اگر واقعاً این دو نفر برای خدا و طبق دستورات خدا با اینجا رسیده باشند , هر دو مورد رضای خدا هستند..فقط باید بدانیم که :ان الله علیم بذات الصدور.
خلاصه وار:اگر یک دزد چاقو کش که برای دزدی رفته خونه مردم و با چاقو زده صاحب خانه را کشته با یک پزشکی که در حال عمل جراحی با چاقو شخصی را کشته اند هر دو برای رضای خدا این کار را کرده باشند...جای هر دو در بهشته.(مثل همان کارهائی که خضر نبی ع به همراه موسی ع انجام داد و باعث تعجب حضرت موسی ع شد)
میدونم دلیل دارن
به سوالم دقت نکردین..
منم زیاد میرم تو سایتای ینطوری و میخونم دلایلشونو ولی میگم:من تا حلا هر موردی دیدم این بوده که ته ته تهش طرف نتونسته ثابت کنه خدا هست ولی تا حالا ندیدم کسیو که بتونه ثابت کنه خدا نیست!!!واقعا همچین موردی بوده!؟!؟
فرق بین اینکه دلایل وجود خدا رو رد کنی با اینکه دلایل وجود نداشتنشو اثبات...من دومی رو تا حالا ندیدم...متوجه شدین؟
این شوخی بود دیگه؟:Cheshmak:
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
حقیر دشمنی با کسی ندارم که بخواهم به آنها تهمتی بزنم، آنچه گفتم را بارها در خودم دیدهام، و دیدهام که خاص خودم هم نبوده است، از ایات و روایات هم بر آن تأیید یافتم و کسی را ندیدهام که چنین چیزی را انکار کند که حقایق گاهی به صورت روزنهی نور دیده میشوند که انکارش خیلی هم ساده است ولی همان انکار به ظاهر نه چندان مهم میشود مصداق کفر، اگر هم کسی انکار کرده باشد بعد از مدتی فکر کردن مثالهایی از چنان وضعیتهایی را در زندگیاش به یاد آورده است. بنابراین آنچه گفتم تهمت نیست، یادآوری است و تذکر ان شاء الله.
در روانشناسی انسان ابتدا به ساکن یک black box است که یک سری ورودی به او میدهند و یک سری خروجی از آن میگیرند و با نظیر کردن ورودی و خروجیها به هم توابعی چندین و چند متغیره ساخته میشود که به عنوان رفتارشناسی یا روانشناسی انسان معرفی میشود و خلاصه black box تبدیل میشود به یک جعبهی طوسی که اینطور نیست در موردش نتوانیم هیچ چیزی بگوییم ولی در هر صورت رویکرد ما در این شناخت شناسایی انسان از خود انسان بما هو انسان نیست بلکه از غیر انسان است، از تعامل انسان با محیط خارجش است. تا اینجا کار اشکال خاصی به این رویکرد وارد نیست مگر حداکثر اینکه مانند سایر علوم تجربی است و ایمن از خطا نیست چون درکش از موضوع مورد تحقیقش ناقص است، اگر ظلتمت و سیاهی جهل نباشد حداکثر طوسی است و خلاصه کاملاً روشن و واضح و سفید نیست. اما مشکل اصلی وقتی مطرح میشود که به سراغ بررسی صحتسنجی اندازهگیری خود ورودی و خروجیها میرویم، مثلاً از یک یا چندین نفر که مورد تحقیق قرار گرفتهاند با یک پرسشنامه سؤال میکنیم، پاسخ افراد چقدر صادقانه است و چقدر عالمانه است؟ آیا بستگی پاسخها به شخصیت افراد و اعتقادات افراد و فرهنگ افراد و غیره قابل تنزیه هست؟ حتی اگر آن افراد کاملاً هم صادقانه پاسخ بدهند و تکبر و غرور و امیال دیگری پاسخهای آنها را از خود متأثر نکند باز این شبهه وارد است که ایشان چقدر خود را و تحولات موجود در خود را میشناسند که بتوانند شما را در تحقیقتان یاری برسانند؟ من عرف نفسه فقد عرف ربه، پیش از پذیرش دین این گزاره تنها یک گزارهی علمی است ولی اگر درست باشد درستی بسیاری از تحقیقات روانشناسی را به چالش میکشد، خصوصاً اگر فراد خداباور نباشند.
در مسائلی از دست مسألهی مورد نظر این تاپیک بسیاری از افراد حقایقی را منکرند و متوجه آن نیستند و چه بسا در هیچ تحقیق روانشناسی هم نتوان چنین موضوع ظریفی را کشف نمود که بعد بخواهیم اسم آن را بیماری روانی قرار بدهیم یا ندهیم.
دست آخر هم باز میگوییم «لا یکلف الله نفساً الا وسعها» ولی تقصیر برای اثبات کفرانِ حقیقت لازم نیست خیلی بزرگ باشد تا بگوییم تقصیر است، تقصیر کوچک هر چند هم که کوچک باشد باز تقصیر است، شخص لازم نیست بیمار روانی خطرناک و زنجیری باشد تا بگوییم در فلبش مرض است، مرضهای روانی هم شدت و ضعف دارند، صحبت از این است که شما مدعی هستید این بیماری روانی خاص که حقستیزی برای تضمین دوام آرزوهای نفسانی یا راحتطلبی است ممکن است بدون ارادهی شخص مانع او از ایمان آوردن او شود و ما معتقدیم که او در این انکار مقصر است و این بیماری چیزی از بار تقصیر او کم نمیکند و این بیماری در واقع خودش حاصل تقصیر اوست. طفل صغیر هم که باشد میتواند در چنین چیزی نقش داشته باشد، حقیر خودم یکی از همین آزمایشها را در سنین خیلی کم برای خودم به یاد دارم و در نتیجه قبول ندارم اگر کسی بگوید طفل صغیر هیچ تعقلی ندارد و راه درست و غلط را هیچ تشخیص نمیدهد، چنین تجربهای در فیلم شکارچی شنبه که دربارهی تربیت نوجوانان اسرائیلی است به خوبی نمایش داده شده است که به شدت توصیه میکنم از نگاه روانشناسی نگاهش کنید تا ببینید آیا در ایجاد چنان هیولایی از یک نوجوان نابالغ خود آن نوجوان قاصر است یا مقصر. گاهی آزمایشهای خداوند اصلاً ساده نیست.
این نظر حقیر بود، شاید هم اشتباه میکنم :Gig:
یا علی
[="Navy"] نگارا;591999 نوشت:
سلام
آن شخصی که کمربند انتحاری به کمر می بندد برای کشتن شیعیان یقین بدانید هیچ کدام از اینها با اطمینان قلبی چنین کاری را نمی کنند این ویدیو را ببینید
http://film.tebyan.net/film/131076
در این ویدیو یک جوان وهابی را می خواهند برای عملیات انتحاری بفرستند
می گوید من دنبال یک لقمه نان هستم
به او می گویند مستقیم به بهشت می روی
گریه می کند و می گوید می ترسم...
اینهایی که چنین کار هایی را می کنند بدبخت هایی هستند که از شدت فقر مالی مجبور می شوند چنین کار هایی را بکنند و گرنه چرا شاهزاده های سعودی نمی آیند و کمبربند انتحاری به خود نمی بندند که به خیال خودشان به بهشت بروند؟!!!
اینقدر به اینها تلقین می کنند که فلان است و بهمان است رسول الله منتظر توست و ...
که در آخر می گوید میروم اگر راست بود که بود اگر نبود به خیال خام خودش از این فلاکت دنیا نجات پیدا می کنم.
در هر حال بر شناسایی حق از باطل بر مردم اتمام حجت شده چنانچه داریم:
أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَنْ تَبْقَى الْأَرْضُ إِلَّا وَ فِيهَا مَنْ يَعْرِفُ الْحَقَّ فَإِذَا زَادَ النَّاسُ فِيهِ قَالَ قَدْ زَادُوا وَ إِذَا نَقَصُوا مِنْهُ قَالَ قَدْ نَقَصُوا وَ إِذَا جَاءُوا بِهِ صَدَّقَهُمْ وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ كَذَلِكَ لَمْ يُعْرَفِ الْحَقُّ مِنَ الْبَاطِلِ.
حضرت ابو عبد اللَّه عليه السّلام فرمودند: باقى نمى ماند زمين مگر در آن كسى بايد باشد كه به حقّ آگاه و واقف بوده به طورى كه مردم وقتى در آن چيزى اضافه نمودند او بفرمايد:مردم به حقّ افزودند و هر گاه از آن نقص و كسر نمايند بفرمايد مردم ناقص كردند و زمانى كه عين حقّ را آوردند ايشان را تصديق نمايد و اگر اين چنين نباشد حقّ از باطل ممتاز و مشخّص نمىشود.
علل الشرائع، ج1، ص: 199
طبق این حدیث همواره کسی وجود دارد که حق را از باطل برای مردم تمییز دهد و بر مردم از این جهت اتمام حجت شده است.[/]
سلام علیکم
نخیر همه بهشتی نیستند چون خداوند به آقا دزده چنین اجازه ای رو نداده.
خانم محترم این سخن شما ارتباطی به بحث ما ندارد.
بحث سر اینست که خداوند به مقدار عقل و توانایی هر کسی از او انتظار بندگی دارد نه بیشتر.
دزدی یک کار حرام است. از آنطرف هم به انسانها دستور داده شده یا کار و تلاش کنند یا به آنچه که دارند قانع باشند و چشمشان به مال و ناموس دیگران نباشد. آخرین راه اون شخصی که فقیره تکدیگری است که اینکار هم برای کسی که توانایی کار کردن دارد مذمت شده.
خسته میشده ، مثل هزاران نفر دیگر که یا ماشین ندارند یا با موتور و ماشینهای مدل پایین سر میکنند او هم یطوری سر کنه....
اگر دزدها حق دزدی داشتند پس دیگر چه دلیلی بود که خداوند شرایطی را فراهم کند که آنها وسوسه شوند و پی دزدی بروند؟؟؟ همان اول همه را در شرایط یکسان و ثروتمند قرار میداد...
همه این اختلافات طبقاتی که بین مردم وجود دارد برای همینست که انسانها آزمایش شوند و مشخص شود هر کسی چقدر بنده است و چه مقدار پایبند اوامر الهیست.
در پی سخنان عزیزان عرض کنم حکم انفجار خودکشی است !!!
خود وهابیت می گویند که حکم انفجار خودکشی است شهيد محسوب نميشه
بلکه این ها که حرف می زنند گول می خورند
این بن باز رئیس اعظم وهابیت::
کتابش هم موجود است در سایت ها حجمش 3 مگابایت است
سوال اگر کسی خودش را منفجر کند برای و علیه دشمن برای ایذاء ان ایا شهید محسوب می شود ؟؟
می گه کسی که خودش رو منفجر کند قتل نفس کرده است و شهید محسوب نمی شود
مسائل امام بن باز مجموعه اول ص 167 چاپ دار ابن حزم
اون كسايي كه خودشان را منفجر مي كنند مهره سوخته هستند که گول عده ای بی سواد رو خوردند
سلام علیکم
این افراد (به استثنای همان ( ناقص العقلهایشان بهتر بگویم مونگولهایشان ) مستقیما وارد آتش میشوند و عذابشان هم همان اندازه است که عذاب آن کسانیکست که به فرمان آنها دست به این جنایتکاریها زده اند.
کدام عقل سلیمی است که چنین جنایاتی را در حق یک انسان بپذیرد؟
حتی اگر آن انسان کافر باشد ( کافری که با انسان قصد جنگ ندارد) چه رسد به شیعه که به هرصورت که حساب کنیم به خداوند ایمان دارد
میفرماید:
كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَّعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَكُواْ فِيهَا جَمِيعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاء أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِّنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلَكِن لاَّ تَعْلَمُونَ)
هر بار كه امتى [در آتش] درآيد همكيشان خود را لعنت كند تا وقتى كه همگى در آن به هم پيوندند [آنگاه] پيروانشان در باره پيشوايانشان مىگويند
«پروردگارا اينان ما را گمراه كردند پس دو برابر عذاب آتش به آنان بده» [خدا] مىفرمايد: «براى هر كدام [عذاب] دو چندان است ولى شما نمىدانيد.»
خواهش میکنم یه چنین برداشتی از متن من نکنید...من برای اینکه دوباره کاری نشه پست جنابعالی رو نقل قول نکردم...اصلا خدای نکرده منظور بدی ازین کار نداشتم, فقط منظور من این بود که بیشتر با دلایل و نتایج علوم مادر(مثل فیزیک) پیش بریم خیلی بهتر میتونه رو این قشر تاثیر بذاره و من راحتر میتونم بحث رو در این زمینه پیش ببرم تا بقیه علوم...
خواهشا اکر سهوا باعث ناراحتیتون شدم حلال بفرمایید...
خوب نکتش همین جاست...چیزی به اسم نیروی شناخته نشده در حال حاضر در علم فیزیک وجود نداره, ببینید در حد ابتدایی بخوام بگم همونطور که خودتونم میدونید نیروها کلا 5 تا هستن و همگی شناخته شده ان چون همه وقایع رو (چه عملی چه نظری) ما میتونیم با این 5 نیرو توجیه کنیم اما مثلا بعضی موارد هستن (مثل ماده سیاه) که نمیدونیم چی هستش, یا به این حدی نرسیدیم که بعضی نظریات (مثل جا به جایی در زمان یا سیاه چاله ها) رو بیایم با آزمایش اثبات کنیم تا دستگاه هایی رو بسازیم برای انجام اون کارها, به همین دلیل میگیم علم خیلی جا برای پیشرفت داره...به خاطر همین وقتی شما در لحظه ای از تاریخ دنیا هستید که همه این 5 نیرو با هم در تعادل کامل به سر میبرن و هیچ چیز خارجی دیگه ای نیست که بخواد این تعادل رو به هم بزنه بر اساس علم و منطق به این نتیجه میرسیم که این شرایط تا ابد پابرجا خواد موند...اما این اتفاق نمیفته و نیرو یا عاملی خارجی این تعادل رو کاملا از بین میبره, اون عامل خداست...
[="Times New Roman"][="Black"] رئوف;591172 نوشت:
دقیقا یکی از کاربران شیفتی دین عوض میکنه..:Gig:
.
توی یه تاپیک می بینه مذهبی ها زیادن از آیات قرآن دفاع میکنه..:Gig:
.
یه روز می بینه یه بابایی اومده خوب داره دین رو زیر سوال می بره ، میره با اون هم عقیده میشه..:Gig:
.
یه بار می بینه مذهبی ها خیلی زیادن ، میگه بچه هااااا بیایید نرم افزار درست کنیم که آیات قرآن رومون تاثیر بزاره گناه نکنیم..:Gig:
.
منو یاد این می اندازن..:Gig:[/]
سلام بر شما
مثل اینکه منظورم را نتوانستم خوب بیان کنم
مثالی می زنم دو نفر ادم سالم فرضکنید یکی نیوتن و دیگری برادرش زیر درختی نشسته اند
و هر دو هم از نظر عقلی ظاهرا سالمند
سیبی از درخت می افتد برادر نیوتن از این مساله براحتی می گذرد و ان را عملی طبیعی می داند و دنبال چرای ان هم نیست
ولی همین مساله چنان ذهن نیوتن را بخود مشغول می دارد که باعث کشف نیروی جاذبه توسط او می شود
ظاهرا هر دو هم از نظر عقلی سالمند ولی عملکرد و توانایی و ضریب هوشی انها متفاوت است
برخورد انها در مساله خداشناسی هم متفاوت خواهد بود
مثلا برادر نیوتن براحتی وجود خدا را قبول می کند بدون هیچ گونه کنجکاوی
ولی نیوتن برای ان دلیل و برهان می خواهد
من یک چنین تفاوتهای ذهنی را مد نظرم است
مثال دیگر اگر از یک بی سواد چوپان بپرسی خدا وجود دارد می گه بله و عمیقا هم به او اعتقاد دارد
حالا این مثال است از این قبیل افراد در دورو برمان پراست
ولی اگر از یک استاد دانشگاه یا مثلا دکارت بپرسی با ان همه علم شاید در وجود او شک داشته باشد
نه اعتقاد ساده و قوی ان چوپان از روی خوبی اوست و نه شک و انکار ان استاد یا دکارت از روی بدطینتی
در مورد بیماریهای روانی
طیف وسیعی از این بیماریها به قدری خفیف است که قابل تشخیص نیست
و دکترها و دادگها فقط موارد شدید و بارز ان را مد نظر قرار می دهند
منم نگفتم دلایل وجود خدا رو رد می کنند
گفتم دلائلی برای عدم وجود خدا دارند
حالا ممکنه اون دلایلشون درست نباشه و اشکال داشته باشه
همچنان که دلائل خداباوران قابل نقد است و ایراداتی به انها وارد شده
سلام
من نمی دانم
اما یک سوال شما از کجا می دانید حجت خداوند بر او تمام شده ؟
خودتون هم گفتین درحال حاضر وجود ندارد
شاید بعدها کشف شود
این چیزها در علم فراوان است
یک زمانی ذرات زیر اتمی محدود به سه چهارتا بود الان زیادشده و چه بسا در اینده هم بیشتر بشه
به نظر من این فرد مذهبی و دین باور است واگر جایی از اون بابای غیر مذهبی به نظر شما اومده که دفاع کرده حتما سوال خودش و
در غالب سخنان اون شخص دیده و می خود به جواب برسه
به این دلیل ذرات زیر اتمی بیشتر بررسی شد چون نمیتونستن همه خصوصیات یه اتم رو فقط با استناد بر این 3ذره زیر اتمی توضیح بدن, پس تحقیقات در مورد این ذرات بیشتر شد تا اینکه پوزیترون و غیره کشف شدن...اما الان میتونن همه وقایغ قیزیکیو با همین 5 نیرو توضیح بدن...به خصوص به وسیله فیزیک کوآنتومی...به خاطر همین به دنبال کشف نیروی جدید نیستن بلکه به دنبال آزمایش نظریه ها هستن...
امیدوارم منظورم رو رسونده باشم...
مطمئن هستید که تمام وقایع فیزیک رو تونستند با این پنج نیرو توضیح بدن ؟
پس لطفا به من بگید زمانی که نه مکانی بوده نه زمانی یعنی قبل از انفجار
این ذرات کجا بودند ؟ از کجا امده بودند ؟
سلام علیکم،
شما یک مثال نقض برای رد کردن نظر جناب ملاصدرا آوردید، ایرادی به آن وارد کردم که شما هم پذیرفتید بنابراین این مثال دیگر یک مثال نقض نیست، لازم نیست حقیر چیزی را اثبات کنم مهم این است که چون شما مطمئن نیستید پس نمیتوانید برای ردّ صحبت جناب ملاصدرا به آن متمسک شوید. در واقع مثالتان وقتی برای رد کردن نظر ایشان متقن و غیرقابل خدشه است که ابتدا اثبات کنید بر آن افراد حجتی تمام نشده است که فرمودید نمیتوانید و اصلاً نمیدانید که اینطور شده است یا خیر. اشتباه میکنم؟ :Gig:
با این وجود ما بعد از آنکه وجود خداوند را از طریق عقلی اثبات کردیم و عدالت خداوند را هم همینطور دیگر پذیرفتن اینکه چنین کسانی اگر وعدهی عذاب داده شدهاند پس به ناچار باید حجت بر ایشان تمام شده باشد خیلی سرراست خواهد بود.
یا علی
جناب باء درست هستش که من در استدلاله { گربه شکنجه گر چون موش را شکنجه میکند ... بنابراین در امتداد 500 میلیون سال متمدن شدن گربه ... دست ارحم الراحمینی در بین نبوده } ادعا کردم ممکن هست خدایی وجود نداشته باشه .... ولی خوب خیلی دلایل دیگه ای دارم که اعتقاد دارم با احتمال بسیار بسیار بیشتری ممکن هست خدا وجود داشته باشه ... و فکر میکنم اگر در درون همین سایت پستهام رو خونده باشین متوجه میشین ...
صحبت سره خیلی چیزهاست ... که اگر بخوام در موردش صحبت کنم شاید دهها روز طول بکشه ...
1- آیا اصلا خدایی وجود دارد یا نه ... فرض میکنیم وجود داشته باشد .
2- آیا برای خدایی که وجود دارد اصلا ما ارزش داریم یا نه ... ممکن هست خدای مطلق موجود مختاری رو خلق کرده باشه و اون موجود مختار جهت کسب هدفی ما رو بوجود آورده باشه و پس از اینکه به هدفش رسید ما رو نابود کنه ... مثلا انسانها کامپیوتر رو بوجود آوردند ... ولی ایا کامپیوترها توسط الله بازخواست میشوند ؟؟؟ یا اصلا برای او ارزش دارند .
3- آیا با خدایی واقعا حسابگر طرف هستیم ... از این عدالتی که در درون احکام اسلامی جاری هست ... مثله حق طلاق و حق زوجین از یک زندگی و حق حضانت بچه و ... خوب من شک دارم اون دنیا هم چنین خدایی بخواد عدالت رو اجرا کنه .
4- آیا واقعا این ادیانی که وجود دارند در سطح خدایی به چنین توانگری که تونسته چنین دنیایی با چنین پیچیدیگی هایی رو بوجود بیاره هست ؟؟؟ به قول اون فیلمه ... { دلخوش به فانوسم نکن ... اینجا مگر خورشید نیست }
و ....
جناب باء من قبلا هم براتون توضیح دادم یه روز انیشتن سواره قطار میشه ... و با خودش میپرسه اگر ما یه چراغ داشته باشیم سرعت نور 300 هزار کیلومتر بر ثانیه است ... سپس انیشتن از خودش پرسید اگر چراغ رویه قطاری نصب شده باشد که اون قطار با سرعت 120 متر بر ثانیه حرکت بکند آیا سرعت نور که 300 هزار کیلومتر بر ثانیه است با سرعت 120 متر بر ثانیه جمع میشود ... آزمایش کرد دید خیر جمع نمیشود .و سرعت نور ثابت باقی مانده .. دوباره آزمایش کرد دید باز سرعت نور ثابت است ... جناب انیشتن یک و تنها یک استثنا کوچیک در درون فیزیک پیدا کرد و فیزیک رو تغییر داد ... مفاهیم مکان و زمان رو از اول تعریف کرد ... حال من این همه مشگل در درون دین میبینم ... ولی باید گیر ندم ... ولشون کنم ... خوب من نمیتونم .... با روحیه من سازگار نیست ...
پس طبق استدلال شما هرکسی که بی گناهی را می کشد حتما قبلا حجت خدا بر او تمام شده
وگرنه اقدام به کشتن افراد نمی کرده
اما من نمی توانم این را بپذیرم که هرکس فرد بی گناهی را بکشد قبلا حجت خدا بر او تمام شده باشد
سلام علیکم،
یک سؤال دارم اگر اجازه بدهید بپرسم. آیا به نظر خودتان هوش شما به اندازهی نیوتون هست؟ البته جواب ندهید ان شاء الله که هست، ولی خوب هوش بسیاری از ما افراد معمولی به هوش شما و ایشان نمیرسد، آیا به نظر شما ما ناچار هستیم هرگز حرف نیوتون را نفهمیم؟ به هر حال هوش ما مثل شماها نباشد محروم که نمیمانیم، به ذهن ما نرسید به ذهن نیوتون رسید حالا هر کس برایش این مسائل مهم یا جالب میشود میتواند برود بخواند. به طرز مشابه هوش حقیر نه به اندازهی ابوعلیسینا است و نه ملاصدرا، اما براهین ایشان را میتوانم بخوانم و یاد بگیرم و بفهمم، شما فکر میکنید نتوانید این کار را بکنید؟ آیا کسی هست که عاقل باشد و برود دانشگاه واحد فلسفه بگیرد و بخواند و پیشنیازهایش را هم بگذراند و هر سؤالی هم که داشت بپرسد و برایش توضیح دهند و باز بگوید نمیتوانم بفهمم چون عقلم ناقصتر است؟ حتی چوپان مثال شما و خیلی آدمهای دیگر هم که اصلاً سواد ندارند اگر بروند درس بخوانند و بعد آن براهین را برایشان توضیح دهید میفهمند. مجنون نباشند بالأخره میفهمند دیگر این که طهارت باطن و اینها لازم ندارد، درک عقلی است و نه دلی که نیاز به ارتباط با ماوراء داشته باشد.
یا علی
سلام علیکم
شما چی فکر میکنید؟ آیا وجود دارد کسی که بیگناهی را از روی عمد بکشد و پیش از آن حجت باطنی (فطری/عقلی) یا حجت ظاهری بر او تمام نشده باشد؟ یعنی نداند که این کار درست نیست؟ میشود بیشتر توضیح دهید که چرا نمیتوانید چنین چیزی را بپذیرید؟
البته اضافه کنم که حقیر آن مطلب را در مورد کسانی که میکشند و در این کشتن خودشان هم میمیرند بیان کردم، چنین کسانی واضح است که دیگر وقتی برای پشیمانی و توبه و جبران مافات و اصلاح مسیر زندگی خود و غیره نخواهند داشت و در واقع آخرین عمل زندگیاشان قتل خود و دیگران است آن هم به ناحق و آن هم از روی عمد. بله برای چنین کسانی حقیر اطمینان دارم که حجت برشان تمام شده است مگر آنکه مجنون باشند یا چیزی شبیه به آن، اگرچه این بحث خیلی خارج از موضوع است و توضیحی که شما در بالا از حقیر نقل فرمودید یک توضیح حاشیهای بود برای اصل صحبتم در پست مذکور که رد کردن مثال نقض شما بود، نه بیشتر.
یا علی
به نظر شما یک چوپان می تواند کارو زندگیش را رها کند و برود درس فلسفه بخواند
تازه اگر این کار را هم بکند مثل بنده هزار اشکال از فلسفه دارد و یا کلا فلسفه را مثل حقیر رد می کند
شما هوش همه افراد را یکی فرض می کنید ولی به اندازه تمام انسانها هوش افراد با هم متفاوت است بعضی ها ذواقعا قادر به درک ریاضی نیستند و بعضی ها فیزیک و بعضی ها فلسفه و ...
یه نظریه تازه به اسم خمیر کیک سوئیسی هست که تازه شروع کردن روش تحقیق میکنن و هنوز حتی انتشار کاملم پیدا نکرده و اساس کارشون رو رو ماده سیاه و سیاهچاله ها گذاشتن...باز هم چون میخوان مبدا این ذرات رو بدونن که برمیگرده به همین 5 نیرو و عوامل ایجاد کننده و حفظ کننده این نیرو دارن تحقیقات رو روشون بیشتر میکنن...در واقع به این علت دنبال قبل بیگ بنگ رفتن که بتونن منشا اصلی این 5 نیرو رو بدونن...اصلیترین ایراد این نظریه بیگ بنگ هم همینه که نمیدونه این ذرات از کجا اومدن فقط با استفاده از نظریه پلانک-انیشتین-کلوین رسیده به صفر مطلق و چگالترین و منقبض ترین حالت ماده و گفته در واقع این ذرات انرژی بودن که هی به ذرات و بالعکس به هم تبدیل میشدن...یعنی ذره و انرژی یکی بودن مثل آب و بخار آب...
یادش بخیر ...
یه زمانی حدودا 10 سال پیش یه برنامه تلویزیونی بود که داشت در مورد مساله بیگ بنگ توضیح میداد ... اگر در جریان باشین میدونین که در حدود 13 میلیارد سال پیش انفجار بزرگی رخ داد و زمین و زمان بوجود اومده ... خوب من این مساله رو اون زمان نمیدونستم ... تلویزیون داشت یه برنامه نشون میداد ... برنامه جالبی بود ... داشت عنوان میکرد که چگونه دانشمندان به بیگ بنگ پی بردند ...
دانشمندان وقتی به آسمانها نگاه کردند دیدیند که ستارگان و سیاره هایی که از ما کمی دور هستند ( مثلا 1 سال نوری ) ... با سرعت کمی در حال دور شدن از یکدیگر هستند ...
ولی ستارگان و سیاره هایی که فاصلشون از ما خیلی خیلی دور هست ... ( مثلا 250 میلیون سال نوری ) ... با سرعت خیلی خیلی بیشتری در حال دور شدن از یکدیگر هستند ...
سپس مجری برنامه تلویزیونی یک سوال پرسید ... پرسید ... ما قانونی با عنوان قانون جاذبه داریم ... و باید سیارات و کهکشانها با نیروهای بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار زیاد همدیگه رو جذب کنند و در هم بلعیده شوند ... پس چگونه هست که این سیارات و ستاره ها از همدیگر فاصله میگیرند ... من همونجا گفتم { کاره خداست }
ولی مجری ادامه داد و گفت نظریه ای هست با عنوان نظریه بیگ بنگ که عنوان میکنه در 13 میلیارد سال پیش انفجاری اتفاق افتاده وآسمانها و زمین حاصل همان انفجار هست ... ما هنوز داریم از مبدا اون انفجار فاصله میگیریم ...چون هنوز نیرویه اون انفجار باقی هست ... ما هر چقدر که به دوردستها نگاه میکنیم در حقیقت داریم در بعد زمان به عقب میرویم ... وقتی ما دو سیاره ای که در فاصله 250 میلیون سال نوری از زمین قرار دارند را نگاه میکنیم یعنی 250 میلیون سال برگتیم به عقب ... بنابراین در ان زمان اجرام با سرعت بیشتری از هم دور میشدند و وقتی به اجرامی نگاه میکنیم که یک سال نوری با ما فاصله دارند آنها با سرعت کمتری از هم دور میشوند ... چون از مبدا زمانی بیگ بند فاصله بیشتری دارند ...
باره دومی که گفتم کاره خدا بوده سره مساله 11 سپتامبر بود ... زمانیکه هواپیماهای آمریکایی بلند شدند و به دوقلو ها ضربه زدند ... اون زمان فقط تلویزیون ما روشن بود و من داشتم با مامان تلویزیون نگاه میکردم ... دیدم هواپیماهای آمریکایی بلند شدند و به خوده برج ها برخورد کردند ... من خوشم اومد و گفتم ... این آمریکا اینقدر که دنیا رو اذیت میکنه خدا هم سرشون در آورد ... { گفتم کاره خداست } و بعد ها به حرفم خندیدم ...
به هر حال آدما وقتی به یه مساله میرسن و نمیتونن حلش کنن ... اولش تعجب میکنن بعدش میگن کاره خداست ... و مساله به خوبی و خوشی حل میشه و تموم میشه ... اما یه دانشمند خدا رو نمیزاره اونجا یه علامت سوال میزاره اونجا ....
[="Times New Roman"][="Black"] نگارا;592198 نوشت:
نه اتفاقا اگر پستهاشونو خونده باشی متوجه میشی که تفکراتشون زیاد مذهبی نیست..
.
فقط بستگی به شرایط موجود در سایت ( نه جامعه و خانواده و اطرافیان ) تغییر تفکر میدن..
.
تابحال ندیدم یه نفر تو زندگیش اینقدر دین و اعتقاد عوض کنه.. ( زود ایمان میارن ، زودم ایمانشونو از دست میدن )
.
مثلا یه بار مذهبی ها زیادن ، به دین اسلام توهین می کنند..
.
دوباره بعد از یه مدت میان از همه عذرخواهی می کنند و میگن توهین کار بدیه..
.
تردیدی نیست که برای من بحث کردن با اینجور افراد حکم باخت رو داره و واقعا در شان من نیست خودم رو درگیر اینجور آدما بکنم ، فقط بسیار کنجکاوم ببینم آخرش چی میشه..:Gig:[/]
[="Times New Roman"][="Black"] نگارا;592230 نوشت:
فکر میکنم همه توانایی یادگیری دارند و فقط سرعتش فرق می کند ، مثلا یکی دفعه اول متوجه میشه ، یکی بعد از ده بار متوجه میشه ، ولی بالاخره متوجه میشه..:Gig:[/]
باسلام
یک سوال اگه یه بچه بگه جلو نرید چون جلوتر چاه عمیقی هست و میفتی توش چیکار میکنید?
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
بله حقیر تا بحال در مورد شما اینطور متوجه شدهام که شما در یک برزخ میان خداباوری و خداناباوری هستید و اگرچه دلایل قطعی برای خداباوری ندارید ولی همچنان بحمدالله ملتزم به دین اسلام هستید، آن هم بعد از گذشتهای که در مذهبی بودن سپری کردهاید، این یعنی شما عملاً دارید به آن فرمایش امام صادق علیهالسلام عمل میکنید و پلی را پشت سر خودتان خراب نکردهاید بحمدالله و دقیقاً هم به دنبال مرجحی میگردید که با تکیه بر آن بتوانید از این برزخ خارج شده و به جای تکیه دادن به فرضها بر زمین محکم پا بگذارید.
نحوهی بحثهایتان با حقیر تا کنون اینطور بوده است که وقتی برایتان دلایلی میآورم شما در رد آن یک سری مثال میآورید، یعنی به جای آنکه اشکالات را از براهین استفاده شده بیاورید از دنیای خارج سعی دارید مثال نقض بیاورید. خوب منطقاً و عقلاً این شیوه برای رد کردن آن براهین درست است، ولی به شرط آنکه آن مثالهای نقض به راستی مثال نقض باشند، یعنی هم باید درستی خود مثالها روشن باشد و هم اینکه به راستی پذیرفتن آنها نقض منطقی و عقلی براهین بیان شده را نشان دهد و نشود بین آنها را با توضیحات اضافه جمع نمود. اینکه حقیر گفتم مثالهایتان در جزئیات است و این جزئیات میتوانند غلطانداز باشند از همین جهت است. یک مثال برایتان میآورم:
مثلاً سبزیجاتخوارها اساس حرفشان این است که نباید به هیچ موجود زندهای آسیب زد و آنها هم موجوداتی مثل ما هستند و خلاصه هر حیوانی هم جان دارد و جان شیرین خوش است (البته جای تعجب است که آنها سبزیجات را زنده تصور نمیکنند ولی در هر صورت بگذریم)، حال آنکه مثلاً ما داریم که حیوانات حلال گوشت اوج تکاملشان در خورده شدن توسط انسان مؤمن است، این ساز و کار خیلی متفاوت از مسائلی است که انسان معمولاً با آن سر و کار دارد و خلاصه یک اصل بدیهی نزد سبزیجاتخوارها را زیر سؤال میبرد و آن اینکه حیوانات اگرچه امتهایی مثل ما هستند ولی دنیایشان متفاوت است، اگر زن و مرد مال دو سیارهی متفاوت مریخ و ونوس باشند حیوانات مال اصلاً این دنیا نیستند! حالا شاید با ارفاق مال چند کهکشان آنطرفتر باشند. پس اصلی که از نظر آن سبزیجاتخوارها بدیهی است با این نگاه اصلاً بدیهی که نیست هیچ غلط هم هست.
بنابراین مثالهای جزئیاتنگر میتوانند بسیار غلطانداز باشند و باید تا میشود مسائل را بدون درگیر شدن در این مردابهای ابهام حل کرد. تا عقل میتواند در مورد کلیات نظر دهد نیازی هم نیست که خود را درگیر مثالهای خودمان از عالم خارج کرده و بعد تازه بخواهیم با استقراء و برونیابی و سایر روشهای نتیجهیابی ضعیف مطب مورد نظرمان را اثبات یا رد نماییم، خوب مستقیم از همان تعقل میتوان بهره برد، بعد نتایج عقل را میتوان سعی کرد با تفکر و تدبر به شواهد اطراف خودمان تطبیق بدهیم.
وقتی وجود یا عدم وجود خداوند فرض شود و اثبات نشود باقی ایدوئولوژی کلاً روی هوا (فرضیات) بنا خواهد شد، معمولاً اگر چنین گزارهی مبنایی فرض شود برای این است که بعد نتایج آن نقض شده و به این نتیجه برسند که پس فرض انجام شده غلط بوده است: برهان خلف که از قویترین براهین عقلی است.
اینکه موجود مختاری ما را خلق کرده باشد خیلی هم بیراه نیست ولی بگذریم، آنچه که شما میفرمایید آیا کامپیوترها بازخواست خواهند شد یا خیر پاسخ حقیر این است که اگر شما کامپیوتری ساختید که تعقل داشت بله آن کامپیوتر هم میتواند مورد بازخواست قرار بگیرد، خداوند خودش فرموده است که در مقابل تعقل پاداش میدهد یا جزا میکند. البته اینکه میفرمایید آیا نزد خداوند کسی ارزشی دارد یا خیر را در سطوح متفاوتی میتوان پاسخ داد، از سادهترینش گرفته که «خداوند نیافرید تا سودی کند بلکه تا بر بندگان جودی کند» تا آنجا که خداوند فقط خود را میبیند و جز خودش را نمیبیند و در رتبهای که خداوند قرار دارد چیزی همراه او نیست و او یکتاست، ما تجلیات خداوند هستیم، اگر شما برای قدرت خود و علم خود و هوسهای خود و غیره شخصیتهای متفاوتی قائل هستید و مثلاً میگویید من چند نفر هستم متشکل از یک خانم قدرت و یک خانم علم و یک خانم هوس و خانمهای دیگر غیره و غیره، خداوند هم نعوذ بالله خواهد گفت تجلیات متعدد و متباین، ولی اگر شما میگویید من یکی بیشتر نیستم و قدرت و علم و هوس و غیره همه از عوارض وجودی خودم هستند و جدای از من نیستند و همراهم هستند در این صورت باید گفت که خداوند هم در تمام عالم وجود فقط ارادهی خودش و قدرت و علم خودش را میبیند و کسی به نام سرکار الههی خشم و جناب باء و غیره را به این صورتی که ما مستقل از هم میشناسیم نمیشناسد، این مقام را حتی اولیاء خداوند در جایگاه قرب فرائض هم دارند که جهان را از مجرای وحدت نظاره میکنند نه اینکه وحدت را از مجرای کثرت ببینند (قرب نوافل). با این حساب بندگان خداوند جدای از خداوند نیستند که ما فکر کنیم خداوند یک نفر است و ما هم هر کدام یک نفر هستیم و حالا نمیدانیم که آیا خداوند ما را عددی حساب میکند و برایمان ارزشی قائل هست یا خیر، برای خداوند ما تجلیات خود او هستیم و وجودی از خودمان نداریم، التفات او به ما و هر موجود دیگری از موجوداتش تحدیدی است از التفات او به خودش ... حالا اگر اشتباه یا بد بیان نکرده باشم.
اینکه میفرمایید در درون احکام اسلامی بیعدالتی وجود دارد احکام اسلام را با چه معیاری سنجیدید؟ آیا درستی آن معیار را هم مانند وجود داشتن خداوند فرض کردهاید یا برای درستی آن اثباتی چیزی دارید؟ البته حتی اگر هم معیاری داشته باشید دقیقترش این خواهد بود که بفرمایید اگر حکم حق حضانت بچه بر اساس این ادله باشد و مزایا و معایبش محدود به همین مواردی باشد که بنده فهمیدهام چنین مطلبی با معیارهایم جور در نمیآید.
با جناب استوار در بحث گره خوردن عبادات و تقویم معنوی (مثل زمان روزه و حرمت روزه در دو روز خاص از سال و شب قدر و غیره) به تقویم قمری (تا حدودی وضعیت ماه و خورشید از دید ناظر زمینی) بحثهایی داشتیم که در آن مقداری به ارتباط دستورات دین به این دنیای پیچیده هم پرداختیم و به نتایج جالبی (لااقل برای حقیر) هم رسیدیم، اینکه اصلاً چرا باید ملاک اندازهگیری زمان به این صورت باشد، چرا این نجوم اینطور هستند، چرا چیزی به نام شب و روز وضع شده است و مواردی دیگر. از حقیر بپرسید الآن میگویم که اصلاً چنین دینی میتواند در سطح خداوندی باشد که خالق این عالم است. تازه میفهمیم که چرا خداوند فرموده که در رفت و آمد شب و روز و در حرکت ماه و خورشید و در خلقت آسمانها و زمین تدبر کنید در آن نشانههاست و چرا اینقدر دقت در این موارد آمونده معرفی شده است، ادیان دیگر اگر هم اعمال عبادی داشته باشند پیروان خود را به این گونه عبرتها دعوت نمیکنند (لااقل حقیر در این زمینه مثالی بخاطر ندارم) و این نکتهی مهمی است.
منظورتان از آن شعر فانوس و خورشید را نفهمیدم، یعنی معنای شعر را با توجه به محتوای سریال مسافری از هند شاید بتوانم به زور متوجه شوم ولی کاربرد آن در اینجا را نفهمیدم، اگر توضیح بیشتری بدهید ممنون میشوم.
این همه مشکل در درون دین میبینید باید بررسی درستی این دین برایتان دغدغه بشود، باید بررسی و بازبینی اصولالدین دوباره برایتان موضوعیت پیدا کند، اما هر اختلاف ظاهری که حتماً یک پارادوکس نیست که برویم سراغ ریشهها و بخواهیم آنها را قطع کرده و با ریشههای جدید و متفاوتی دوباره ساتار خقایق را بسازیم تا نتایج آن خالی از تناقضات باشند، آنچه که در مثال شما خودنمایی میکند این است که یک پارادوکس کشف شده بود که نشان میداد سرعت نمیتواند یک مفهوم برداری باشد حال آنکه یک فرض اساسی دینامیک نیوتونی همین بردار بودن سرعت است، اما آنچه شما تشخیص دادهاید به این راحتی نمیتوان گفت که حتماً یک پارادوکس عقلی است و اشکال ریشهای است و باید اصول موضوعهی پذیرفته شده را تغییر داد و مثلاً گفت خدایی وجود ندارد! گاهی به جای قطع ریشه همین که چند شاخه پایینتر را اصلاح کنید کافی است. ... اما بگذارید یک کار دیگر کنیم ... اصلاً قبول شما هم بیایید و بروید سراغ همان ریشه، مانعی نیست، خوب حالا این ریشه کجاست؟ غیر از این است که باید دید آیا اصلاً خدایی وجود دارد یا خیر؟ خوب حرف حقیر به شما مگر تا کنون غیر این بوده است که ابتدا به این کلیات بپردازید؟ ...
فرض کنید خداوند وجود نداشته باشد، چه میشود؟ یک عالم داریم که یا از بینهایت دور وجود داشته است و هرگز به وجود نیامده است و همیشه از نظر وجودی همین که هست بوده است (مثلاً قانون بقای جرم و انرژی هم برای آن صادق باشد چون خالقی نیست که تولید کند و قاعدتاً پادخالقی هم ندارد که نابود کند) و یا از یک زمان صفری از هیچ یا از یک چیز دیگر به وجود آمده است. اگر از یک چیز دیگر به وجود آمده باشد باز دو حالت میشود که شبیه همان دو حالت اول است، در نتیجه برای بسته شدن استدلال کافی است تنها فرض کنیم یا عالم از منفی بینهایت زمانی وجود داشته است و یا اینکه از یک زمان صفری از هیچ به وجود آمده است (قانون بقای جرم و انرژی بیمعنا خواهد بود). در هر دو صورت هم تعارضاتی با مشاهدات تجربی فعلی خواهیم یافت که نبودن خدا را در مرحلهی صحتسنجی این نظریه دچار مشکل مینماید. اگر وجودی به نام خدا معرفی نماییم که او همیشه بوده و هست و تحولاتی در ذات خود ندارد (پس قانونی از خارج بر آن اثر ندارد)، با پذیرش چنین خدایی عالم وجود باز میتواند از زمان منفی بینهایت شروع شود (البته چون لحظهی صفر زمانی دیگر در این حالت مطرح نیست پس محور زمان معرفی شده یک فضای آفین «Affine» خواهد بود که مرکز مختصات مشخصی ندارد) یا از یک لحظهی صفری به بعد شروع شود و برای اینکه خداوند بدون تحول عامل ایجاد عالم با تحول باشد نیاز به یک سری واسطه در این میان خواهد بود که در یک بیان همان عوالم ملکوت و جبروت و لاهوت خواهد بود، در واقع نیاز به حداقل وجود یک یا برخی از این عوالم واسط است که مانع میشود از اینکه دنیا (عالم ناسوت) را خود خداوند بدانیم و بگوییم خدایی وجود ندارد و باز به مشکلی بر نخوریم، یعنی چه بگوییم طبیعت و چه بگوییم خدا، با این استدلال وجود خداوند واجب خواهد بود. البته حالا خیلی این استدلال بالا پخته نیست و شما هم بیشتر از یک ورزش ذهنی به آن نگاه نکنید، اگر بخواهیم واقعاً به عنوان برهان از آن استفاده نماییم باید روی آن کار بیشتری کرد، برای اثبات خداوند اگر از همان براهین علمایمان استفاده کنیم بهتر و بیشتر میتوان رویشان دقیق شد.
یا علی
سلام
نیازی نیست ایشان ثابت کنند که حجت بر آن افراد تمام شده همینکه احتمال این وجود دارد که حجت بر آنها تمام شده باشد دیگر نمی توان به عنوان مثال نقض بدان استناد کرد.
اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال
اگر منظورتان از «ایا میتواند» بررسی امکانی این مسأله است بله، اگر منظورتان بررسی عملی است بستگی به سنجش شرایط زیادی دارد، اگر هم در یک نگاه آماری پاسخ عملگرایانه میخواهید پاسخم خیر است، اما نگاه آماری به متوسطها میپردازد و نه به جزئیات، اگر کشاورزی با مسألهی فلسفی برخورد کند و درگیر حلش شود و برود از یک نفر سؤال بپرسد و با جوابی که میگیرد برایش پنج سؤال دیگر مطرح شود و برای رفع آنها یک کتاب بخواند و بعد کلاً درگیر صد تا مسألهی جدید شود که تابحال رویشان فکر هم نکرده بوده است چنین کسی بعید نیست اگر دغدغهمند باشد کارش را رها کند و برود فلسفه بخواند. حقیر هم منکر آن نشدم که کسی که میرود فلسفه میخواند با اشکالی در فلسفه برنخواهد خورد، اگر پاسخم را با دقت بیشتری بخوانید میبینید که نوشتهام اگر با اشکالی برخورد کرد آن را بپرسد تا پاسخ بگیرد، اینکه شما کلاً فلسفه را رد میکنید هم خیلی جالی است، واقعاً مورد جالبی هستید اگر بتوانید روی علوم تجربی بیشتر از علوم عقلی تکیه بنمایید، اگر برای ما هم بتوانید موضعتان را توضیح دهید بسیار ممنون میشوم، ممکن است این تاپیک خودبخود پاسخی صریح و موجز داده شود و به نتیجه گیری برسد.
[SPOILER]البته اگر تیر ذهنم به سنگ نخورده باشد گمانم این است که خاستگاه شما بیشتر ریاضیات باشد با تمایلی که به روانشناسی دارید، اولی واقعاً از بهترین علوم عقلی است و منافاتی با فلسفه ندارد و دومی از علوم تجربی است که خودش در مباحث فلسفهی علم مورد تحلیل قرار میگیرد و اگر قرار باشد یکی دیگری را نقد کند به هر حال این فلسفه است که در جایگاه نقادی قرار میگیرد و روانشناسی حداکثر در جایگاه متهم قرار میگیرد و شما هم وکیل مدافع آن، ولی نه دادستان و نه قاضی.[/SPOILER]
اگر بفرمایید کجا چنین مطلبی گفتهام هم باز ممنون میشوم، حقیر تأکید کردم که هوش جناب نیوتون و شما از هوش حقیر بیشتر فرض شده است. اینکه بفرمایید برخی قادر به درک ریاضیات نیستند برایم قابل پذیرفتن نیست، البته اینکه علاقهای به آن نداشته باشند و خلاصه برایشان موضوعیتی نداشته باشد و وقت و انرژی صرف آن نکنند برایم قابل پذیرش است ولی اینکه راه به سوی فهم ان نداشته باشند با آنکه مجنون نیستند و تعقل دارند برایم عجیب است. به نظر حقیر هوش تنها در توازن بین سرعت در یادگیری و ممارست و تمرین با بالا بردن نقش سرعت در یادگیری نیاز به تمرین و ممارست را کمتر میکند، مگرنه هر شخصی با پشتکار میتواند به فهم هر مسألهای که یک فرد باهوش در زمان کم حل میکند برسد.
بحث ما هم سر این است که کسی موضوعیت یک مسألهای مثل وجود خداوند برایش مطرح شده است، بنابراین اگر کسی این سؤالات برایش مطرح نیست نیازی هم نخواهد دید که به دنبال پاسخهای بیشتری برود ولی اگر برایش شبههای ایجاد شود به دنبالش خواهد رفت. فرض سؤال شما این بود که کسی با تحقیق و تفکر به چنان نتایجی رسید حال آنکه کسی که برایش در همان سطح ابتدایی که هست هیچ شبههای پیدا نشده است پس به دنبال تحقیق و غیره هم نمیرود. حالا شما میفرمایید ممکن است کسی دنبال این قضایا برود ولی به علت هوش پایین یا دغدغهی کم یا تعقل کم یا غیره پیش از رسیدن به پاسخهای کامل با پاسخهایی ناقص قانع شود؟ خوب ما هم حرفی نداریم از همان ابتدا گفته شد که «لا یکلف الله نفساً الا وسعها»، کافیست که وقتی به پاسخش رسید دیگر کوچکترین شک و شبههای در جهت عکس باور فعلی خود برایش پیش نیاید که اگر بیاید و به دنبال حلش نباشد دیگر در جهل خود مقصر خواهد بود. صحبت ما هم سر این است که برای باورمندان به خدا و دین خدا چنین حدهای وسطی میتوان قائل شد ولی برای کفر خیر، حالا مثلاً طبق همان روایاتی که جناب ملاصدرا برایمان آوردند ...
اگر اشتباه نکنم :Gig:
یا علی
سلام علیکم،
اول اینکه نظریهی مهبانگ یک نظریه است و احتمال اینکه اشتباه باشد هم اصلاً منتفی نیست،حقیر هم با آن مشکل جدّی دارم ... اینکه فرمودید «اگر در جریان باشین میدونین که در حدود 13 میلیارد سال پیش انفجار بزرگی رخ داد و زمین و زمان بوجود اومده» دارای قطعیتی است که خیلی فراتر از شأن نظریات علوم تجربی است
دوم اینکه زمانی اگر درست خاطرم باشد پاسکال هم آمد و سعی کرد منظومهی شمسی را مدل کند و نتوانست و آخر کار گفت این خداست که منظومهی شمسی را به عنوان یک نیروی اضافه حفظ میکند، البته به زعم خودش خداباورانه مسأله را داشت حل میکرد ولی در واقع این راه حل در ذات خودش مشرکانه است چون اگر خداوند بخواهد منظومهی شمسی را مستقیم با اعمال قدرت بدون واسطهی خودش حفظ نماید دیگر نباید قدرت خداوند را در کنار سایر نیروها قرار داد و باید گفت هیچ نیرویی نبوده جز نیروی خدا تا مؤمنانه باشد، اما در هر صورت بعد از مدتی با همان دینامیک نیوتونی منظومهی شمسی را مدل کردند و نیازی هم به آن نیروی اضافه نبود و منظومهی شمسی هم به صورتی پایدار مدل شد و خلاصه نقش مستقیم خداوند از آن میان حذف شد، ممکن است در نگاه نخست این حذف کردن نقش مستقیم خداوند به نظر کافرانه بیاید ولی به نظر حقیر بیشتر موحدّانه است در مقایسه با نظر قبلی. حالا اگر به روایات خودمان نگاه کنیم میبینیم که خداوند در این عالم هر کاری را با اسباب خودش انجام میدهد و در نتیجه آن جملات شما با اسلام سازگاری نداشته است و اینطور نیست که اگر بعداً خواستید به برداشت خودتان بخندید در نقش خداوند در ادارهی امور عالم هم بتوانید تردید نمایید. کافی است بگویید که یعنی چی که ما قانونی داریم به نام جاذبه؟ این قانون از کجا شده است قانون این عالم؟ یعنی چی که انفجاری رخ داده است؟ مگر انفجار همینطوری رخ میدهد؟ مادهی انفجاری چه بوده است؟ از کجا آمده بوده است؟ کاری که علوم تجربی انجام میدهند تا حدود زیادی جابجا کردن علامت سؤالها و تولید علامتسؤالهای جدید است، نه پاسخ دادن واقعی به علامت سؤالها. مثلاً میپرسی ماده چیست، به فرض که ماده یک علامت سؤال باشد، میگویند ماده مجموعهای از مولکولهاست، مولکولها علامت سؤالهای جدید هستند، میپرسید آنها چه هستند، میگویند متشکل از اتمها هستند، میپرسید آنها چه هستند میگویند متشکل از الکترون و پروتونها و نوترونها هستند، همینطور این سؤالها را میپرسید و آنها پاسخی عقبتر به شما میدهند تا اینکه به جایی برسید که بگویند نمیدانیم، آنجا مبهم است، اگر رفع ابهام شود هم از طریق تولید علامت سؤالهای جدید این کار انجام میشود. یک علامت سؤال را با m نمایش میدهند، یکی را با e و یکی را با یک نماد دیگر، بعد بین آنها ارتباطاتی را برقرار میکنند و میگویند این ارتباطها قوانین طبیعت است، اما طبیعتی که خودش انبوهی از علامت سؤال است. کار علوم تجربی ربط دادن تعدادی علامت سؤال است به تعدادی علامت سؤال دیگر، آن علامت سؤالها را هم انتظار دارد که ما یک درک حسی ازشان داشته باشیم تا از خیر پرسیدن ماهیتشان بگذریم ولی اگر کسی نگذرد باید بپرسد این چیست و یک نفر باید بلند شود و یک سری علامت سؤال جدید معرفی کند و بگوید این متشکل از آنهاست ... چطور با چنین علمی میتوان وجود خداوند را انکار کرد حقیر نمیفهمم! فکر کنم باید یکی از شما بزرگواران تعدادی علامت سؤال جدید معرفی نماید تا بتواند به این علامت سؤال حقیر پاسخی علمی بدهد! کار کردن با مفاهیم مادهی تاریک و انرژی تاریک هم این وسط خیلی جالب است، خیلی راحت میتوان گفت اصلاً چنین مواد و انرژیهایی وجود ندارند و اینکه شما گمان میکنید چنین چیزهایی وجود دارند بخاطر این است که به کل قوانین جاذبه و ... را اشتباه فهمیدهاید! ولی فعلاً کسی زیاد جرأت پرسیدن چنین پرسشی را ندارد چون اگر بپرسد میگویند تخریب که کاری ندارد اگر مردش هستی نظریهای بده که این مشکلات را رفع نماید و این بندهی خدا هم ترجیح میدهد خراب نکند تا بخواهد کل فیزیک را از ابتدا بسازد و تمامی پدیدهها را با علامتسؤالهایی جدیدی توصیف نماید. فکر کنم خیلی زیادهروی کردم. :Gig:
یا علی
سلام خانم نگارا
به نظر میاد اینهمه بحث و گفتگوی شما با دوستان چندان پایه و اساس منطقی نداره. شما اصرار دارید بگویید اکثر کفار که تخقیق کرده اند و برایشان حقیقت آشکار نشده.
چنین چیزی صحیح نیست مگر اینکه بگوییم اکثریت انسانها از نعمت عقل و درک مسائل بسیار جزئی هم بی نصیبند. مثلا با وجود اینکه میبینند در این دنیا هیچ چیزی به خودی خود بوجود نمیاید و هیچ موجود بی جانی از خود حرکتی ندارد، میگویند ممکن است کل این دنیا به خودی خود ایجاد شده باشد. از آن بدتر اینکه فکر میکنند جمادات هم به خودی خود حیات و عقل و شعور پیدا کرده اند و تبدیل به حیوان و انسان شده اند.
یا در مورد تکفیریها، مگر ممکن است اینهمه انسان یکجا از نعمت وجدان و عقل سالم بی بهره باشند که جان خود و دیگران را در یک لحظه بگیرند و یا مرتکب آن جنایاتی شوند که از حیوانات وحشی هم سر نمیزند؟
آیا چنین چیزی صحیح است که خداوند توان شناخت خود را به اکثریت انسانها نداده باشد، اما از آنها توقع ایمان آوردن داشته باشد؟ اکثریتی که تا وقت مرگ هم ایمان نمیاورند و بقول شما حقیقت برایشان آشکار نمیشود؟
گفتم بحث بیمورد به درازا کشیده شده. دلیلش اینست که شما هنوز نمیدانید چه چیزی باعث میشود که اینهمه انسان به یکباره کافر شوند و سعی دارید کفر ایشان را به عقل و درایتشان ربط دهید درصورتیکه به خطا رفته اید.
کلید این معما در قرآن کریم است. قرآن این کفر آنها را به پیروی از شهوات نسبت میدهد و میفرماید آنها از نعمت هدایت بهره مند شدند اما باوجود اینکه هیچگونه برهانی بر رد آن نداشتند آن را نپذیرفتند این شد که خداوند بر دلهایشان مهر زد . ایشان کر و کور و گنگند و بنابراین هیچ امیدی به بازگشتشان نیست...
شما که از اول فرمودید قرآن را قبول دارید بهتره قدری در قرآن بگردید تا متوجه شوید این صحبتهایتان صحیح نیست. یعنی اینها هم نخست در نهایت شناخت بودند، اما پس از گردنکشی و طغیان و وارونه نشان دادن حقایق، به واقع نابینا شدند و راه را گم کردند...
سلام
می دانید کجای استدلال شما از نظر بی خدایان اشکال دارد
اینکه شما وجود خدا و عدالت او را اثبات شده فرض کنید
در حالی که من از همان اول گفتم این افراد حداقل در وجود خدا شک دارند
اگر هم وجود خدا را قبول داشته باشند باز عدالت او برایشان سوال است
از همه اینها که بگذریم کجا خداوند گفته است که هرکس بی گناهی را بکشد قبلا حجت بر او تمام شده است ؟
مثالی می زنم فرض کنید مردی وارد خانه می شود و استغفرالله زنش را با دیگری می بیند
خیلی از مردها در این موقعیت زن خود را می کشند و فکر می کنند هم حق با انها است
در حالی که کشتن انها از روی ناحقی است
کجا حجت بر ان مرد تمام شده ؟
مثال نظیر این زیاد است مثل برادری که خواهرش را از روی غیرت نابجا می کشد و ...
من زیاد تو فیزیک وارد نیستم برای همین نمی تونم زیاد در این موارد بحث کنم
کاش جناب استوار که استاد فیزیک هستند نظر خودشون را در این باره بیان کنند
البته من با این نظر جناب استوار موافق هستم که اگر علت پدیده ای را ندونیم نمی تونیم خدا را جایگزین اون علت کنیم
کلا این امر منطقی نیست