آیا بازم به خدا اعتماد کنم ؟

تب‌های اولیه

419 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

ناصر یوسف نژاد;243321 نوشت:
شما زمانی می توانید ادعا کنید که به زبان عربی مسلط باشید و تفاوت ادبیات قرآن رو با دیگر نوشته های عرب بدونید. اینجا کارشناس عرب باید قضاوت کنه که آیا نوع ادبیات شباهت به ادبیات قرآن دارد یا خیر.
آیا شما کارشناس ادبیات عرب هستید؟
هرگونه قضاوت بنده و شمایی که به زبان و ادبیات عرب تسلط نداریم در مورد ادبیات قرآن، میتواند اشتباه باشد.

پس خدا چرا به زبان عربی داده که من نفهمم !
خدا نمیتوانست به زبانی قرآن را بیان کند که همه بفهمند و این رو میشه گفت معجزه جاوید !

بهلول;243318 نوشت:
هرگز شرک را نمیبخشد .

پس تکلیف این همه آدمی که با شرک به دنیا اومدن و مردن . چی . شما خدا هستی این حرفو می زنی . اتفاقا همین بحث خیلی خوبیه .

بهلول;243318 نوشت:
شما این امار 80 در صد

با استفاده از روش تفسیری ، حتما منظورش فقط یک مثال بوده . نشان دهنده کثرت .

ناصر یوسف نژاد;243322 نوشت:
شما بفرمایید کجای سبک فرق داشت؟!

آیا شما کارشناس ادبیات فارسی هم هستید؟!

اگر نیستید حرف شما ممکن است بر اساس عدم اطلاعات علمی، نادرست باشد.

شما از کجا میگویید که شباهت دارد ؟
شما کارشناس ادبیات فارسی هستید ؟
خواهشمندم مدرکتون رو اسکن و ضمیمه کنید :Gol:

helmon;243320 نوشت:
اخلاقی تر از قرآن هم میتوان نوشت Smile
در میان کتب دینی بله قرآن حرف اول را میزند
شما خدا رو با انسان اشتباه گرفتی
لیوان انسان میتونه نیمه خالی داشته باشه ولی لیوان خدا نه
در ضمن اول باید اسلام بر من ثابت شود بعد نوشته هایش را به خدا نسبت بدهم

اخلاقی تر از قرآن را آیا نوشته اید؟ یا دیگران نوشته اند؟

ارائه بدهید.

تا اینجا شما فقط 3 تا ادعا مطرح کرده اید. بدون ذکر سند و دلیل. دلایل خود را ارائه بدهید.

برگشتید به صفحه اول این بحث. بنده عرض کردم در مواردی که علم بشر (بشر مثل من و شما) ناقص باشد، نمی تواند در مواردی اینچنین حکم بدهد. پس توان رد کردن را ندارد.

این بحث یک بحث کارشناسی است. شما نه کارشناس ادبیات عرب هستید، نه کارشناس ادبیات پارسی، نه کارشناس اخلاق.

اما در هر سه مورد اظهار نظر کردید. آیا در جهان امروز، از کسی که کارشناس مسئله ای نیست، ادعایی قبول می کنند؟!

اگر بنده در مورد مثلا زبان ژاپنی که هیچ آشنایی با آن ندارم، برای شما ادعایی مطرح کنم، شما که می دانید بنده کارشناس زبان ژاپنی نیستم، آیا حرف مرا قبول می کنید؟

راستی اگر عرب ها اینقدر خوب عربی را میفهمند و قرآن را درک میکنند چرا به زنان اجازه رانندگی نمیدهند و ما میدهیم !
یا ما احمقیم یا آنها !
پس چطور به تعداد مسلمانان افتخار میکنید !؟

helmon;243323 نوشت:
پس خدا چرا به زبان عربی داده که من نفهمم !
خدا نمیتوانست به زبانی قرآن را بیان کند که همه بفهمند و این رو میشه گفت معجزه جاوید !

اگر به زبان پارسی می داد، آنوقت عرب ها نمی فهمیدند. به هر زبانی می آمد، ناگزیر عده ی زیادی آن زبان را نمی فهمیدند.

شما کجای قرآن را متوجه نشدید. آیا همه ی قرآن را نفهمیدید، یا بخشی از آن را؟

ناصر یوسف نژاد;243328 نوشت:
اخلاقی تر از قرآن را آیا نوشته اید؟ یا دیگران نوشته اند؟

ارائه بدهید.

تا اینجا شما فقط 3 تا ادعا مطرح کرده اید. بدون ذکر سند و دلیل. دلایل خود را ارائه بدهید.

برگشتید به صفحه اول این بحث. بنده عرض کردم در مواردی که علم بشر (بشر مثل من و شما) ناقص باشد، نمی تواند در مواردی اینچنین حکم بدهد. پس توان رد کردن را ندارد.

این بحث یک بحث کارشناسی است. شما نه کارشناس ادبیات عرب هستید، نه کارشناس ادبیات پارسی، نه کارشناس اخلاق.

اما در هر سه مورد اظهار نظر کردید. آیا در جهان امروز، از کسی که کارشناس مسئله ای نیست، ادعایی قبول می کنند؟!

اگر بنده در مورد مثلا زبان ژاپنی که هیچ آشنایی با آن ندارم، برای شما ادعایی مطرح کنم، شما که می دانید بنده کارشناس زبان ژاپنی نیستم، آیا حرف مرا قبول می کنید؟

قرآن میگوید که با کنیزانتان میتوانید ارتباط جنسی داشته باشید من میگویم نه ! اخلاقی تر !
قرآن میگوید چند زن بگیرید من میگویم نه
قرآن میگوید بجنگید من میگویم صلح کنید
قرآن میگوید میتوانید قصاص کنید من میگویم ببخشید
خوب این ها شد اخلاقی تر
هر چند میدانم که به نتیجه نخواهیم رسید
بیخیال کارشناسی هم جواب نمیدهد
منم دیگه حوصله کل کل ندارم !
شده دقیقا بحث طرفدار های دو تیم استقلال و پیروزی
حالا هر چی سر هم بکوبن باز هم بدون منطق هیچکدام حرف دیگری را قبول نمیکنن
به نظرم ادامه بحث با این روند بی فایده هست

helmon;243320 نوشت:
اخلاقی تر از قرآن هم میتوان نوشت Smile
در میان کتب دینی بله قرآن حرف اول را میزند
شما خدا رو با انسان اشتباه گرفتی
لیوان انسان میتونه نیمه خالی داشته باشه ولی لیوان خدا نه
در ضمن اول باید اسلام بر من ثابت شود بعد نوشته هایش را به خدا نسبت بدهم

پس حدس بنده درست بود و شما قران را که در 1400 سال پیش نازل شده و مانع از زنده بگور کردن دختران معصوم گردیده حتی به عنوان یک کتاب اخلاقی کامل قبول نداری حال مقیاس شما چیست و با کدام ترازو این سنجش را انجام میدهی معلوم نیست احتمالاً مقیاس شما من وجودتان است و این همان است که به ان میگویند شیطان و شرک در وجود انسان از همین جا نشئت میگیرد و موجب سقوط او میشود .

خیر اشتباه نکن لیوان پر است منتهی هر کس به قدر توان خودش پری انرا ملاحظه میکند یعنی انچه را شما خالی میبینی به واسطه عدم توانائی در درک و علم زمان است و قران برای همه زمانهاست و بسیاری از اسرار ان برای ما پوشیده است لذا برای بنده اگر در خانه کس است یک حرف بس است هیچ علاقه ای هم ندارم اینشناین فرن بشوم همین اخلاقیات ان نیز مرا به سر منزل مقصود میرساند مگر در این عمر محدود چه میخواهم بکنم

همینکه قبول کنی اسلام از نظر اخلاقی حرف اول را میزند کافی است چرا خود را به مهلکه میندازی مگر انسان از زندگی چه میخواهد . حتی اگر بیخیال قیامت بشوی!

ناصر یوسف نژاد;243330 نوشت:
اگر به زبان پارسی می داد، آنوقت عرب ها نمی فهمیدند. به هر زبانی می آمد، ناگزیر عده ی زیادی آن زبان را نمی فهمیدند.

شما کجای قرآن را متوجه نشدید. آیا همه ی قرآن را نفهمیدید، یا بخشی از آن را؟

من گفتم زبانی که همه انسان ها بفهمند !
همانطور که موسیقی را همه انسان ها درک میکنند
هنر را همه درک میکنند
خنده و گریه و جیغ را همه درک میکنند
آیا خداوند از ایجاد چنین زبانی درمانده بوده !؟
خدایی که من معتقدم نه میتوانسته این کار را انجام دهد

helmon;243329 نوشت:
راستی اگر عرب ها اینقدر خوب عربی را میفهمند و قرآن را درک میکنند چرا به زنان اجازه رانندگی نمیدهند و ما میدهیم !
یا ما احمقیم یا آنها !
پس چطور به تعداد مسلمانان افتخار میکنید !؟

الان اینکه ما احمقیم یا آنها، به فهم ما از دین برمیگردد، نه خود دین. تقصیر دین نیست .

helmon;243325 نوشت:
شما از کجا میگویید که شباهت دارد ؟
شما کارشناس ادبیات فارسی هستید ؟
خواهشمندم مدرکتون رو اسکن و ضمیمه کنید :gol:

آفرین. این شد بحث منطقی.
بنده بر اساس نظرات کارشناسان ادبیات پارسی نظر دادم. نظر خودم نیست.

اگر یک کارشناس ادبیات پارسی بگوید که سبک عطار و مولانا شباهت دارد، قبول می کنید؟

[=0 Zar][=Times New Roman]عطار روح بود و سنایی دو چشم او ما از پی سنایی و عطار امدیم

[=0 Zar][=Times New Roman]مولوی


[=0 Zar][=Times New Roman]مولانا در دیوان شمس از پی سنایی و عطار رفته است و مثنوی معنوی را به شیوه ی الهی نامه سنایی به نظم در آورده است.
[=0 Zar][=Times New Roman]منبع: http://ghadimisaba.blogfa.com/post-53.aspx

ناصر یوسف نژاد;243335 نوشت:
الان اینکه ما احمقیم یا آنها، به فهم ما از دین برمیگردد، نه خود دین. تقصیر دین نیست .

چطور به تعداد مسلمانان فخر میکنی و دلیل حق بودن را تعداد بیان میکنید بعد میگید اگر این چنین است پس ما احمقیم !
پس چرا نشه نتیجه گرفت همین حماقت باعث شده بریم پی اسلام
پیامبر هم انسان بوده
همه نیاز های عاطفی انسان را درک میکرده
نیاز به جاودانگی
و فضایل اخلاقی دیگر
همراه با برخی اسطوره های قدیمی
مگر این که شما بصورت عقلی و منطقی قرآن را ثابت کنید
مگر نمیگویید قرآن سرتاسر معجزه هست
خوب نشانم دهید
نکند معجزه اش این است که هیچ کس نمیفهمد !

helmon;243338 نوشت:
چطور به تعداد مسلمانان فخر میکنی و دلیل حق بودن را تعداد بیان میکنید بعد میگید اگر این چنین است پس ما احمقیم !
پس چرا نشه نتیجه گرفت همین حماقت باعث شده بریم پی اسلام
پیامبر هم انسان بوده
همه نیاز های عاطفی انسان را درک میکرده
نیاز به جاودانگی
و فضایل اخلاقی دیگر
همراه با برخی اسطوره های قدیمی
مگر این که شما بصورت عقلی و منطقی قرآن را ثابت کنید
مگر نمیگویید قرآن سرتاسر معجزه هست
خوب نشانم دهید
نکند معجزه اش این است که هیچ کس نمیفهمد !

باز که شلوغ کردی

قرار بود پله به پله جلو برویم.
تا اینجا بنده صحت گفته های خودم را و خلاف فرمایشات حضرتعالی را اثبات کرده ام.
شما 3 ادعا مطرح کردید بدون دلیل. یک پرسش شما را بنده جواب دادم در مورد عطار و مولوی.
قضاوت با جمع. آیا قانع کننده بود جواب بنده یا خیر؟

helmon;243331 نوشت:
قرآن میگوید که با کنیزانتان میتوانید ارتباط جنسی داشته باشید من میگویم نه ! اخلاقی تر !
قرآن میگوید چند زن بگیرید من میگویم نه
قرآن میگوید بجنگید من میگویم صلح کنید
قرآن میگوید میتوانید قصاص کنید من میگویم ببخشید
خوب این ها شد اخلاقی تر
هر چند میدانم که به نتیجه نخواهیم رسید
بیخیال کارشناسی هم جواب نمیدهد
منم دیگه حوصله کل کل ندارم !
شده دقیقا بحث طرفدار های دو تیم استقلال و پیروزی
حالا هر چی سر هم بکوبن باز هم بدون منطق هیچکدام حرف دیگری را قبول نمیکنن
به نظرم ادامه بحث با این روند بی فایده هست

helmon;243334 نوشت:
من گفتم زبانی که همه انسان ها بفهمند !
همانطور که موسیقی را همه انسان ها درک میکنند
هنر را همه درک میکنند
خنده و گریه و جیغ را همه درک میکنند
آیا خداوند از ایجاد چنین زبانی درمانده بوده !؟
خدایی که من معتقدم نه میتوانسته این کار را انجام دهد

مشکل اصلا بر سر فهم دین نیست، مشکل بر سر قبول آن است.

شما احکام خدا را نه اینکه نفهمیده باشی، فهمیدی، اما چون با عقل بشری شما سازگار نیست، آنرا قبول نمی کنی.

در مورد زن گرفتن: آن زمان جنگ های زیادی برگزار می شد. شوهران زیادی می مردند و زنانشان بعد از آنها می ماندند، بیمه تأمین اجتماعی و یا بیمه عمر و یا از این چیزها نبود، زنانی که شوهران آنها می ماندند، اغلب فرزندانی هم داشتند.
شما بفرمایید که این زنان بدبخت، آیا باید در جوانی تا پایان عمر مجرد می ماندند؟
این اخلاقی تر شما بود؟!
از این حکم شما بی رحمانه تر و بی اخلاقی تر حکم در مورد زنان وجود ندارد.

در مورد جنگ: آفرین . من هم می گویم صلح. اما اگر یک نفهمی آمد با من و شما بجنگد، آنوقت که داشت به شما تجاوز می کرد، آیا بنده باید سکوت کنم؟! آیا این اخلاقی است زمانی که می توانم به شما کمک کنم، بگویم جنگ اخلاقی نیست؟! بی طرفی اخلاقی است، شما خودتان الان منکر این ادعایتان شدید.
همین الان داشتید قشون جمع می کردید و هل من مبارز می طلبیدید برای بنده. اگر من کوتاه نمی آمدم تا الان معلوم نبود کار به کجا ها می کشید.

اگر واقعا طرفدار صلح بودید، مثل بنده کوتاه می آمدید. حالا دیدید که فقط ادعای اخلاقیات را دارید؟ شما در زمان عمل خود را ملتزم به اخلاقیات نمی دانید، فقط شعار می دهید.
پس جنگ برای دفاع از حق لازم است.

در مورد قصاص: بعله. قرآن گفته می توانید قصاص کنید، اما اگر گذشت کنید بهتر است.

helmon;243338 نوشت:
چطور به تعداد مسلمانان فخر میکنی و دلیل حق بودن را تعداد بیان میکنید بعد میگید اگر این چنین است پس ما احمقیم !
پس چرا نشه نتیجه گرفت همین حماقت باعث شده بریم پی اسلام
پیامبر هم انسان بوده
همه نیاز های عاطفی انسان را درک میکرده
نیاز به جاودانگی
و فضایل اخلاقی دیگر
همراه با برخی اسطوره های قدیمی
مگر این که شما بصورت عقلی و منطقی قرآن را ثابت کنید
مگر نمیگویید قرآن سرتاسر معجزه هست
خوب نشانم دهید
نکند معجزه اش این است که هیچ کس نمیفهمد !

اولین معجزه ی قرآن این است که مخالفانی مثل شما و یا بدتر از شما هم نتوانسته اند مثل آن بیاورند، آنهم در طول 14 قرن.

معجزات زیاد دارد، معجزات عددی... یا مثلا اینکه 1200 سال قبل از اینکه اصلا بشر بداند اثر انگشت انسانها با یکدیگر متفاوت است، این را قرآن اعلام کرده است.

شما بفرمایید کدام انسان 1400 سال پیش و در کدام کتاب و کدام کشور این را کشف کرده؟ سند ارائه بده جانم.

با سلام خدمت آقا ناصر ...
آقا ناصر با عرض معذرت ... من فکر میکنم شما دارید به هر عنوانی که شده از زیر پاسخ دادن طفره میدید ... حرف اصلی جناب هلمون اینه که ... دین اسلام جزو بهترین دستور عمل هاست ... دین خوبی هم هست ... خیلی چیزها نشون میده دینی الهی است ولی یه جاهاییش هم مشکل داره ... و دین و راه و روشی که از سمت خدا اومده نباید کوچکترین مشکلی داشته باشد ... و این مساله چگونه است ...

آقا ناصر من یه مشکلی که با خیلی از به اصطلاح مذهبیون دارم اینه که آنقدر مذهبی شده اند که دیگر اصلا قدرت استدلال کردن ندارند ... یا حداقلش من اینگونه فکر میکنم ... به عنوان مثال یه بی عدالتی در قرآن به آنها نشان میدهم ... میگویند این عین عدالت است چون فعل خداست . حرف احادیث هم که به میون میاد که دیگه هیچی ...

در عین حالیکه من به شدت به اسلام اعتقاد دارم ... این چیزها رو هم توش خوندم ....

1-یه حدیث از امام صادق داریم که ایشون میفرمایند هرگاه مومنی نامحرمی را ببیند و سرش را پایین بیاندازد خداوند در آن دنیا 40 فصر به ایشون میدهد که هر قصر دارای 40 سرا و هر سرا دارای 40 اتاق هست که خداوند حوری در آنجا قرار داده تا نعوذ بالله ایشون بره و ... ( ببخشید ... بهشت چجور جایی هست !!! تعریف عشق چی هست !!! ... دلم را به یکی بدهم و براش حاضر باشم فرهاد کوه کن بشم یا اینکه به هر سرایی وارد شوم و از خود نشانی به جا بگذارم !!!)

2- یا یه حدیث از حضرت محمد داریم که ایشون میفرمایند ... زن عورت است ... ببحشید شرمم میشه معادل فارسی اینو بگم خودتون ترجمش کنید ... میتونستن ایشون بگن زن به مانند مرواریدی در صدف هستند ...

نعوذ بالله من خودمو کسی نمیدونم ... ولی اونقدر که قدرت درکم بهم اجازه میده ... میدونم اینا مشکل دارن ...

خیلی از آیه های قرآن رو میخونم سرم سوت میکشه و تنم میلرزه ... ولی هر چند وقت یه بار هم یه سوتی اینجوری توی دین پیدا میکنم .... حتی الان ما کمیته ای داریم که وظیفش اینه که این سوتی ها رو پیدا کنه و یا از تو کتاب ها حذف کنه یا ... ( خواستین تا دلتون خواست مثال دارم )

سردرگمم ... مصله هلمان ....

با سلام خدمت آقا ناصر ...
آقا ناصر با عرض معذرت ... من فکر میکنم شما دارید به هر عنوانی که شده از زیر پاسخ دادن طفره میدید ... حرف اصلی جناب هلمون اینه که ... دین اسلام جزو بهترین دستور عمل هاست ... دین خوبی هم هست ... خیلی چیزها نشون میده دینی الهی است ولی یه جاهاییش هم مشکل داره ... و دین و راه و روشی که از سمت خدا اومده نباید کوچکترین مشکلی داشته باشد ... و این مساله چگونه است ...

آقا ناصر من یه مشکلی که با خیلی از به اصطلاح مذهبیون دارم اینه که آنقدر مذهبی شده اند که دیگر اصلا قدرت استدلال کردن ندارند ... یا حداقلش من اینگونه فکر میکنم ... به عنوان مثال یه بی عدالتی در قرآن به آنها نشان میدهم ... میگویند این عین عدالت است چون فعل خداست . حرف احادیث هم که به میون میاد که دیگه هیچی ...

در عین حالیکه من به شدت به اسلام اعتقاد دارم ... این چیزها رو هم توش خوندم ....

1-یه حدیث از امام صادق داریم که ایشون میفرمایند هرگاه مومنی نامحرمی را ببیند و سرش را پایین بیاندازد خداوند در آن دنیا 40 فصر به ایشون میدهد که هر قصر دارای 40 سرا و هر سرا دارای 40 اتاق هست که خداوند حوری در آنجا قرار داده تا نعوذ بالله ایشون بره و ... ( ببخشید ... بهشت چجور جایی هست !!! تعریف عشق چی هست !!! ... دلم را به یکی بدهم و براش حاضر باشم فرهاد کوه کن بشم یا اینکه به هر سرایی وارد شوم و از خود نشانی به جا بگذارم !!!)

2- یا یه حدیث از حضرت محمد داریم که ایشون میفرمایند ... زن عورت است ... ببحشید شرمم میشه معادل فارسی اینو بگم خودتون ترجمش کنید ... میتونستن ایشون بگن زن به مانند مرواریدی در صدف هستند ...

من خودمو کسی نمیدونم ... ولی اونقدر که قدرت درکم بهم اجازه میده ... میدونم اینا مشکل دارن ...

خیلی از آیه های قرآن رو میخونم سرم سوت میکشه و تنم میلرزه ... ولی هر چند وقت یه بار هم یه سوتی اینجوری توی دین پیدا میکنم .... الان ما کمیته ای داریم که وظیفش اینه که این سوتی ها رو پیدا کنه و از تو کتاب ها حذف کنه یا ... ( خواستین تا دلتون خواست مثال دارم )

سردرگمم ... مثله هلمان ...

محسن ایلخانی;243449 نوشت:
با سلام خدمت آقا ناصر ...
آقا ناصر با عرض معذرت ... من فکر میکنم شما دارید به هر عنوانی که شده از زیر پاسخ دادن طفره میدید ... حرف اصلی جناب هلمون اینه که ... دین اسلام جزو بهترین دستور عمل هاست ... دین خوبی هم هست ... خیلی چیزها نشون میده دینی الهی است ولی یه جاهاییش هم مشکل داره ... و دین و راه و روشی که از سمت خدا اومده نباید کوچکترین مشکلی داشته باشد ... و این مساله چگونه است ...

آقا ناصر من یه مشکلی که با خیلی از به اصطلاح مذهبیون دارم اینه که آنقدر مذهبی شده اند که دیگر اصلا قدرت استدلال کردن ندارند ... یا حداقلش من اینگونه فکر میکنم ... به عنوان مثال یه بی عدالتی در قرآن به آنها نشان میدهم ... میگویند این عین عدالت است چون فعل خداست . حرف احادیث هم که به میون میاد که دیگه هیچی ...

در عین حالیکه من به شدت به اسلام اعتقاد دارم ... این چیزها رو هم توش خوندم ....

1-یه حدیث از امام صادق داریم که ایشون میفرمایند هرگاه مومنی نامحرمی را ببیند و سرش را پایین بیاندازد خداوند در آن دنیا 40 فصر به ایشون میدهد که هر قصر دارای 40 سرا و هر سرا دارای 40 اتاق هست که خداوند حوری در آنجا قرار داده تا نعوذ بالله ایشون بره و ... ( ببخشید ... بهشت چجور جایی هست !!! تعریف عشق چی هست !!! ... دلم را به یکی بدهم و براش حاضر باشم فرهاد کوه کن بشم یا اینکه به هر سرایی وارد شوم و از خود نشانی به جا بگذارم !!!)

2- یا یه حدیث از حضرت محمد داریم که ایشون میفرمایند ... زن عورت است ... ببحشید شرمم میشه معادل فارسی اینو بگم خودتون ترجمش کنید ... میتونستن ایشون بگن زن به مانند مرواریدی در صدف هستند ...

من خودمو کسی نمیدونم ... ولی اونقدر که قدرت درکم بهم اجازه میده ... میدونم اینا مشکل دارن ...

خیلی از آیه های قرآن رو میخونم سرم سوت میکشه و تنم میلرزه ... ولی هر چند وقت یه بار هم یه سوتی اینجوری توی دین پیدا میکنم .... الان ما کمیته ای داریم که وظیفش اینه که این سوتی ها رو پیدا کنه و از تو کتاب ها حذف کنه یا ... ( خواستین تا دلتون خواست مثال دارم )

سردرگمم ... مثله هلمان ...


دقیقا !

محسن ایلخانی;243445 نوشت:
با سلام خدمت آقا ناصر ...
آقا ناصر با عرض معذرت ... من فکر میکنم شما دارید به هر عنوانی که شده از زیر پاسخ دادن طفره میدید ... حرف اصلی جناب هلمون اینه که ... دین اسلام جزو بهترین دستور عمل هاست ... دین خوبی هم هست ... خیلی چیزها نشون میده دینی الهی است ولی یه جاهاییش هم مشکل داره ... و دین و راه و روشی که از سمت خدا اومده نباید کوچکترین مشکلی داشته باشد ... و این مساله چگونه است ...

آقا ناصر من یه مشکلی که با خیلی از به اصطلاح مذهبیون دارم اینه که آنقدر مذهبی شده اند که دیگر اصلا قدرت استدلال کردن ندارند ... یا حداقلش من اینگونه فکر میکنم ... به عنوان مثال یه بی عدالتی در قرآن به آنها نشان میدهم ... میگویند این عین عدالت است چون فعل خداست . حرف احادیث هم که به میون میاد که دیگه هیچی ...

در عین حالیکه من به شدت به اسلام اعتقاد دارم ... این چیزها رو هم توش خوندم ....

1-یه حدیث از امام صادق داریم که ایشون میفرمایند هرگاه مومنی نامحرمی را ببیند و سرش را پایین بیاندازد خداوند در آن دنیا 40 فصر به ایشون میدهد که هر قصر دارای 40 سرا و هر سرا دارای 40 اتاق هست که خداوند حوری در آنجا قرار داده تا نعوذ بالله ایشون بره و ... ( ببخشید ... بهشت چجور جایی هست !!! تعریف عشق چی هست !!! ... دلم را به یکی بدهم و براش حاضر باشم فرهاد کوه کن بشم یا اینکه به هر سرایی وارد شوم و از خود نشانی به جا بگذارم !!!)

2- یا یه حدیث از حضرت محمد داریم که ایشون میفرمایند ... زن عورت است ... ببحشید شرمم میشه معادل فارسی اینو بگم خودتون ترجمش کنید ... میتونستن ایشون بگن زن به مانند مرواریدی در صدف هستند ...

نعوذ بالله من خودمو کسی نمیدونم ... ولی اونقدر که قدرت درکم بهم اجازه میده ... میدونم اینا مشکل دارن ...

خیلی از آیه های قرآن رو میخونم سرم سوت میکشه و تنم میلرزه ... ولی هر چند وقت یه بار هم یه سوتی اینجوری توی دین پیدا میکنم .... حتی الان ما کمیته ای داریم که وظیفش اینه که این سوتی ها رو پیدا کنه و یا از تو کتاب ها حذف کنه یا ... ( خواستین تا دلتون خواست مثال دارم )

سردرگمم ... مصله هلمان ....

دوست من.
شما چرا توجه نمی کنید. بنده اگر برای تمام سؤالات شما جواب داشته باشم(که برای همه آنها ندارم) شما اجازه ی جواب دادن به بنده نمی دهید.
این که به این نتیجه رسیدید که دین نباید ایراد داشته باشد اگر از جانب خدا باشد، حرف درستی است. پس بیایید با هم پله به پله جلو برویم تا ببینیم ایراداتی که به دین وارد می کنید، آیا واقعاً ایراد است، یا شما فکر می کنید ایراد است.
در مباحث و مناظرات اصل بر این است که اول موضوع مطرح می شود. به این موضوع پرداخته می شود، نتیجه که حاصل شد، سراغ موضوع دیگر می روند. نکته مهم در مباحث و مجادلات، این است که ادعای بدون استدلال اصلا قابل استماع نیست.
پس هر زمان خواستید ادعایی مطرح کنید، حتماً قبل از آن منبع و سند و استدلال آن را در دست داشته باشید.

شما در همین ارسال خودتان توجه بفرمایید، اول در مورد بنده ادعا کردید که توان استدلال ندارم، در حالیکه دیروز در مقابل 3 ادعایی که این دوست عزیز هلمان مطرح کردند، بنده خلاف یکی از ادعاهای ایشان را اثبات کردم، و ایشان برای دو ادعای دیگر دلایلی ارائه ندادند.
ایشون از ادامه بحث کناره گرفتند. این کجا ثابت می کند که بنده استدلال ندارم؟
شما موضوعات مورد نظرتون رو تک به تک بفرمایید تا روی آنها بحث کنیم. بحث علمی. منطقی. نه گفتگوی خاله زنکی!
طرح موضوع واحد + ادعا + سند + استدلال = بحث منطقی و علمی.

بنده برای این گونه بحث ها و مناظرات آمادگی دارم، فقط به این شرط که شرایط فوق رعایت گردد.

یک نکته ای را که بنده در ارسال های شما دوستان دیدم، این بود که مبنای درست یا غلط بودن همه چیز را، علم محدود و ناقص بشری قرار داده اید.
عنوان می کنید که چون به عقل من جور در نمی آید، پس ایراد دارد. ببینید دوستان، خیلی از اکتشافات علمی که امروزه من و شما به آن باور داریم، روزگاری به عقل کسی جور در نمی آمد. مثلا پدرم خدابیامرز از زمانی که تلویزیون تازه به ایران آمده بود، خاطره ای را نقل می کرد که کسی که تلویزیون دیده بود، وقتی می گفت یک آدم از داخل یک جعبه صحبت می کند، حرف او را کسی باور نکرده بود و با عقل کسی جور در نیامده بود، در حالیکه کاملا درست می گفت.

یک نکته ی دیگر را که در طول این مدت از واکنش های دوست عزیزمون هلمان برداشت کردم، این است که ایشان علاقه ای به این ندارند که جوابی برای سؤالاتشان پیدا شود.
یا بهتر بگویم، علاقه دارند که سؤالاتشان بی جواب بماند.
این مسئله جای بحث دارد.
حاضرم روی این مسئله هم با شما بحث کنم. احتمالا ایشان «دیگری مهمی» دارند که منبع بیشتر اطلاعات ایشان است، و ادعاهای ایشان، همان ادعاهای دیگری مهم ایشان است.
ایشان از این دیگری مهم، برای خود بتی شکست ناپذیر ساخته اند،
بدیهی است ترجیح می دهند سؤالات و شبهات ایشان بی پاسخ بماند، تا الگوی ایشان شکست ناپذیر باقی بماند.
ای کاش ایشان «دیگری مهم» خود را هم به این بحث دعوت می کردند تا با ایشان آشنا می شدیم.

limbo;243324 نوشت:
پس تکلیف این همه آدمی که با شرک به دنیا اومدن و مردن . چی . شما خدا هستی این حرفو می زنی . اتفاقا همین بحث خیلی خوبیه .

با استفاده از روش تفسیری ، حتما منظورش فقط یک مثال بوده . نشان دهنده کثرت .

وقتی معنی شرک و کفر را ندانی طبیعی است دچار چنین شبهاتی میشوی شرک به معنی شریک قائل شدن برای خداوند و کفر به معنی پوشاندن خداست و هردو اینها از روی علم به عمل است لذا اینکه بگوئیم کسی مشرک یا کافر بدنیا میاید از ریشه غلط است .

خیر اینکه در چیزی غلو کنیم مغالطه است نه تفسیر که اگر تفسیر هم باشد تفسیر به رای است و از عمل شیطان

خداوند با شما صحبت می کند، شما باید توان درک داشته باشید.

خداوند متعال که آفریننده ی کائنات می باشد، از راه غیر مستقیم با بندگانش صحبت کرده و می کند، لیکن شنیدن صحبت های خداوند، کمی اندیشیدن لازم دارد.

مثلا خداوند در مورد عقل بشر، با ما صحبت کرده و هر روزه هم صحبت می کند. خداوند متعال به شکلی غیر مستقیم هر روزه به ما می گوید که برای درک جهان و حقایق آن، تنها به عقل تکیه نکنید، زیرا عقل شما تنها نیمی از حقیقت را به شما نشان می دهد.

مصداق آن هم خورشید و ماه است.

شما به آسمان نگاه کنید. یک جسم گرد و نورانی (ماه) می بینید که از یک سمت در آسمان ظاهر شده، و از سمت دیگر غروب می کند.
عقل شما به شما می گوید که این حتما به دور زمین در حال چرخش است، اینجا عقل شما با استفاده از ادراکات حواس پنجگانه (دیدن، شنیدن، لمس کردن، ... ) توانست به حقیقت دست پیدا کند.

شما به آسمان نگاه کنید. یک جسم گرد و نورانی دیگر (خورشید) می بینید که از یک سمت ظاهر شده، واز سمت دیگر غروب می کند.
عقل شما اینبار هم با تکیه بر همان ادارکات حواس ناقص بشری، به شما می گوید حتما این جسم هم به دور زمین می گردد.
اینبار عقل شما به اشتباه افتاده. چون خورشید دور زمین نمی گردد و این زمین است که به دور خورشید می گردد.
اینگونه خداوند با بشر صحبت می کند و به ما می گوید که برای درک جهان از عقل ناقص بشری که با تکیه بر ادراکات حواس پنجگانه ، به استقراء ناقص دست می زند، استفاده نکنیم، و بیش از 50% به آن تکیه نکنیم و

همیشه این احتمال را بدهیم که شاید این نیمی از حقیقت است که ما می بینیم، نه همه ی آن.

یا علی

خدا نگهدار همه.

helmon;240774 نوشت:
سلام ! لطفا قبل از جواب کامل بخونید کمی فکر کنید و پاسخ بدین Smile خوب ! من با علم به این نتیجه رسیدم که خدا وجود داره یعنی این که امکان اتفاقی بودن این جهان هستی خیلی خیلی کم هست و به احتمال زیاد (99 درصد ) خدا وجود داره ! خوب وجود داشتن خدا ربطی به دین نداره !

جناب helmon

با سلام به شما و همه دوستاني كه در اين تايپيك، مشاركت كرده اند.

:Gol:

چند نكته ي مقدماتي
اجمالاً با توجه به كثرت پست ها و مشاركت خوب كاربران، بعضي پست ها را مطالعه كردم، نكاتي را مقدمتاً در همين راستا خدمت شما و دوستان عزيزم عرض مي كنم:

اولاً همينكه گفته ايد با تحقيق به وجود خدا رسيده ايد و اعتقاد 99 درصدي به وجود خدا داريد گام بسيار ارزشمند و لازمي است اما كافي نيست بايد با توجه به براهين عقلي و نقلي خداي مورد اعتقادتان را بشناسيد.

ثانياً چنين سؤالي(موضوع تايپيك) بدون شك، از عدم شناخت كافي و عميق، نسبت به خدا حاصل مي شود و نشان دهنده آنست كه پرسشگر براي شناخت اصولي و قاعده مند كه جزو گرايشات ذاتي و ساختاري وجود آدمي است(انسان فطرتاً حقيقت جوست و تا به شناخت حقيقي دست نيابد آرام و قرار نمي گيرد) تلاشي نكرده است. پرواضح است كه شناخت درست و مبنائي سير مشخص و دقيق مبتني بر براهين عقلاني دارد. كه انشاء الله در خلال بحث هاي آتي اجمالاً اشاره خواهيم كرد. (گرچه در جاي خود بسيار بحث شده)

ثالثاً اين مسأله موجب مي شود كه در برابر اين سؤال و يا ابهام پرسشگر، تنها از او بپرسيم كه آيا صرف اعتقاد (99%) به وجود خدا براي انسان كه مسافري است به مقصد كمال و سعادت كافي است؟

آيا گمان نمي كنيد اين اندازه شناخت، در قالب مثال؛ نظير آنست كه شما تنها بدانيد كه براي رفع تشنگي چيزي در عالم وجود دارد و تلاش بيشتري براي شناخت اسم و صفات آن چيز، خصوصيات، ويژگيها، آثار، چگونگي دسترسي به آن و ... نكنيد. و حتي به خودتان زحمت ندهيد كه بدنبال رفع عطشتان، اين طرف و ان طرف را جستجو كنيد.؟؟؟

و در اين حال، بدون اينكه تلاشي در جهت شناخت و دستيابي به آن چيز كنيد گوشه اي زانوي غم گرفته و جمعيتي را يافته ضمن فرياد واعطشا، همه چيز را زير سؤال ببريد؟ اصل وجود آب را، خواص و ويژگيها و آثار آن را؟

رابعاً با اين مقدمات، كه بيان كرديم، معلوم مي شود كه شناخت شما نسبت به خداوند هستي بخش كه واجد همه كمالات مطلقه است(و در جاي خود بحث و اثبات شده) شناخت دقيق و كافي اي نيست كه بتواند شما را در مواجهه با مسائل گوناگون و متضاد زندگي بشري، نظير پستي و بلندي، دارائي و نداري، خير و شر، مرگ و زندگي، بيماري و صحت و نظائر آن، بيمه نموده و از آسيب هاي اين مسائل حفظ كند.

بي شك، ظرفيت هضم و درك حقائق پيچيده ي عالم هستي، نيازمند به انتخاب يك جهان بيني دقيق و عميق و البته وحياني دارد تا گرفتار وضعيت (تعارض تعارض) كه شما در آن قرار گرفته ايد نشود.

خامساً موضوع انتخابي، يك موضوع بسيار كلي و داراي ابعاد و شاخه هاي بسيار گسترده است كه هر كسي مي تواند از زاويه نگاه خود و با توجه به يك خاطره يا رخداد، بحث را به اين سو و آنسو بكشاند و بگونه اي كه هر روز بايد بحث را روي شاخه اي دنبال كنيم و اين شيوه نتيجه اي جز انحراف و سرگشتگي بيشتر در پي ندارد. چنانكه در پست هاي خود شما نيز اين مشكل، بشدت مشهود است و چيزي بنام تمركز و ثبات، موضوعيت ندارد.

آشفتگي و پراكندگي از جمله آفات بحث
به بعضي از اين آشفتگي ها كه در خلال بررسي موضوع، ذكر شده توجه كنيد، (اساساً پاسخگويي به اين سؤال كلي و فاقد مبناي مشخص، نه تنها دشوار بلكه غيرممكن است):

- گاهي رابطه ي خدا را با كل آفرينش، مورد اشكال قرار داده و مستمسك بي اعتمادي به خدا قرار مي دهيم.


- گاهي رابطه ي خدا را با انسان، اشكال مي كنيم.
- گاهي رابطه ي انسان با خدا اشكال مي گيريم.
- گاهي بحث نبوت را در رابطه با خدا پيش مي كشيم.
- گاهي بحث اديان و ساير انبياء
- گاهي بحث قرآن را نقد مي كنيم و گاهي ساير كتب الهي ...
- گاهي بحث عدالت خدا را مورد سؤال قرار مي دهيم.
- گاهي سختي ها و كمبودها و مشكلات زندگي را در رابطه با بحث، مطرح مي كنيم.
- گاهي مرگ و مير انسانها را حجت براي ديدگاه مان مي گيريم.
- گاهي با ذكر شواهدي، به صفات كمالي خدا اشكال مي كنيم.

و اين قصه همينطور ادامه دارد و اصلاً محدوديتي ندارد كه بخواهيم از يك گوشه موضوع را بحث و بررسي كنيم.

واقعيت ابهامات كلي و غيرمتمركز
دوستان عزيز، كاربران فرهيخته ي سايت مستحضرند كه:

اولاً هر كدام از اين ابهامات و اشكالات،(كه بيانش گذشت) بطور مستقل و مجزا، پاسخهاي متعدد مشخص و معيني دارد. كه هم پيشتر بررسي شده و هم قابليت بررسي مجدد و قرار گرفتن در فضاي بحث را دارد.

ثانياً معمولاً سؤالات كلي با ابعاد گسترده كه بدون ساختار منظم و مرحله به مرحله، طرح مي شود و پرسشگر و كاربران هر از گاهي بحث را از شاخه اي به شاخه ي ديگر منتقل مي كنند، سرانجام و نتيجه خوبي نداشته و علاوه بر دشوار كردن مديريت بحث، بر ابهام و سرگشتگي مخاطبان و مراجعان مي افزايد.

براي تصديق سخن بنده كافي است، تنها به پست اول تايپيك "هلمون" و برخي پست هاي ديگر ايشان و بعضي كاربران كه شاخه هاي متنوع و گسترده ي جديدي باز كرده اند مراجعه كنيد. و وضعيت دهشتناك پراكندگي و از هم گسيختگي بحث را مشاهده نماييد.

اگر طرفدار نگاه خوشبينانه به مسائل باشيم مي توانيم، اين وضعيت را اتفاقي و غيرعامدانه بشماريم، اينكه اين پراكندگي و شاخه به شاخه كردن ناخواسته بوده و اگر راهكار مناسبي براي پيشبرد منطقي بحث ارائه شود، چنانكه همه دوستان استقبال مي كنند، پرسشگر اصلي هم مخالفتي ندارد.

پيشنهاد سازنده
در پايان اين بخش از سخن، پيشنهاد مي كنم: مسير بحث از دامنه هاي غير لازم به پايه هاي ضروري بحث منتقل شود. دامنه ها همان شاخ و برگ هاي غير ضروري، در اين مبحثند و پايه ها همان مبحث شناخت خدا و شناخت برخي صفات جمال و جلال الهي است كه در حل و فصل مشكلات ديدگاه انسان نسبت به عالم هستي نقش كليدي و تعيين كننده اي دارند.

انشاءالله در پست بعدي به دلايل ديگري در ارتباط با اين پيشنهاد سازنده اشاره خواهم كرد:

با توجه به وقت نماز ظهر ادامه بحث را در فرصت ديگري دنبال خواهم كرد.

ملتمس دعا ...

:Gol:

helmon;240774 نوشت:
سلام !
لطفا قبل از جواب کامل بخونید کمی فکر کنید و پاسخ بدین Smile
خوب ! من با علم به این نتیجه رسیدم که خدا وجود داره
یعنی این که امکان اتفاقی بودن این جهان هستی خیلی خیلی کم هست
و به احتمال زیاد (99 درصد ) خدا وجود داره !
خوب وجود داشتن خدا ربطی به دین نداره !
الان چند مسئله پیش میاد !
1- خدا جهان رو ساخته ول کرده !
2- خدا جهان رو ساخته و نگهش میداره ولی به ما کاری نداره
3- خدا نمیخواد با ما ارتباز برقرار کنه
4-خدا میخواد با ما ارتباط برقرار کنه
خوب !
این بخش سوم خودش تقسیم میشه به شاخه های زیر !
1- خدا دین و پیامبر فرستاده ولی کلا دستوراتش تحریف شده و از بین رفته و به ما نرسیده
2- خدا هنوز با ما ارتباط برقرار نکرده و در آینده میخواد این کار رو انجام بده
3- خدا پیامبر و دین فرستاده و دستوراتش به طور کامل به ما رسیده
خوب الان چند تا دین داریم !
من خودم تورات و انجیل رو خوندم و واقعا مسخره هستن پس اینا یا تحریف شدن یا از اول اشتباه بودن و دروغ بوده !
قرآن و اسلام هم کمی وضعش از این دوتا بهتره
ولی قرآن هم سوتی زیاد داره
1- خدایی که میخواد ما نفهمیم چی میگه چرا اصلا قرآن فرستاده !
2- دروغ های موجود در قرآن (دقت کنید احادیث منظورم نیست چون که اون وضعش خرابه ...)
خوب من به معنی قرآن رو خوندم
بعضی جاهاش مسخره هست !
مانند اشاره به هفت آسمان Smile شاید هم من نفهمیدم
و یک دروغ !
خدا گفته در قرآن که فرزندانتان را از ترس گرسنگی نکشید که آنکه خلق میکند حتما روزیش رو هم میده !
ولی بسیار افراد و کودکانی که از گرسنگی مردن!
همچنین چند شب پیش که نیمه شعبان بود !
حدیث معتبری در تلوزیون دیدم که خدا به ذات خود قسم خورده که در این روز هر کس چیزی از او بخواهد برآورده کند در حالی که به من گفت بیلاخ! این خواسته من هم خواسته ای نبود که مثلا بگم یه برج یا چیز دیگر و به ضرر کسی هم نبود یک خواسته کاملا منطقی !
بعضی افراد تا یک چیزی کشف میشه به قرآن ربط میدن و میگن هوی ببین معجزه !
خوب قرآن کتاب گنگی هست و طوری نوشته شده که میشه کلی برداشت ازش کرد
و این همه افراد با تمام تلاش و انگیزشون میخوان هر طور که شده این مسائل رو به قرآن ربط بدن ! و خوب معلومه که چیز هایی پیدا میشن براش
در ضمن من عدالت خدا هم برام ثابت نشده و هر چی در موردش فکر کردم به بیراهه رسید
خلاصه کلام این که فکر میکنم خدا هست
ولی مطمئن نیستم که اسلام یا دین های دیگه از طرف خدا هست یا نتیجه افکار بعضی ها !
بار ها از خدا خواستم حتی شده در خواب نشانه ای به من نشون بده ولی باز هم نتیجه ای نداشته
با این وضع ادامه اعتقاد به خدا رو حماقت میدانم !
بسیار هم در این موارد تحقیق کردم
اگر پاسخ قانع کننده ای در این موارد دارید مهم نیست از کدام منبع و کدام مرجع بیان کنید
امیدوارم که به نتیجه برسم !
آخر زندگی بدون برخی چیز هایی که در برخی دین ها وعده داده شده (مانند زندگی بعد از مرگ و ... ) واقعا برایم وحشت ناک و تلخ خواهد بود (گرچه الانش هم هست ولی یه باریکه امیدی داریم !)
میترسم دین واقعا به خاطر امید دادن به مردم و کنترل اونها توسز برخی افراد ایجاد شده باشه Fool
لطفا صریح و علمی و منطقی پاسخ بدین :Gol:

کارشناس بحث : صدیق


سلام مجدد:Gol:

پيش از آنكه رشته بحث از دست بنده خارج بشه و يا بين گام اول و دوم و ... فاصله بيفته اجازه بدهيد گام اول را محكم و استوار بردارم تا گام هاي بعدي ...

و اگر احياناً دوستان موافق باشند از هر گونه ارسال پست جديد كه همان سبك و سياق سابق(شاخه به شاخه رفتن و سرگشتگي) را دنبال مي كند پرهيز كنيم تا مسير بحث، را بطور مشخص تعيين كنيم.

مقدمه دوم، با چند تمثيل
در ادامه بحث، حكايت اين سؤال و سؤال كننده را در قالب تمثيل، به مصاديق زير تشبيه مي كنيم:

1) فرض كنيد شخصي تشنه است و مي داند چيزي براي رفع عطش وجود خارجي دارد اما نه تلاشي براي شناخت، نه براي بدست آوردن آن و نه پرس و جو از ديگران مي كند. و به يكباره شروع به قضاوت در باره ي آب مي كند، اصل وجود آب، خصوصيات، آثار و رابطه ي آب را با همه چيز زير سؤال مي برد. مثلاً بگويد: آب هيچ لطفي ندارد چون در دسترس من نيست؛ ما كه خيري از آب نديديم؛ اين چه آبي است كه خيرش به ما نمي رسد؛ نبودنش بهتر از بودنش است؛ من تشنه باشم و آبي نبينم؛ و ده ها گزينه از اين دست ...

آيا شما قضاوتهاي غيرمنطقي و سطحي چنين شخصي را تأييد خواهيد كرد؟

2) يا مثلاً كسي در غاري به سختي زندگي مي كند و مي داند كه در بيرون غار حتماً نوري وجود دارد و آسايشي. اما براي كسب و برخورداري از ان نور و رسيدن به آسايش تلاشي نكند و منتظر باشد كه نور و آسايش، بدون حساب زندگي او را در برگيرد و چون انتظارش غيرمعقول بوده و بر اساس نظام اسباب و عللي حاكم بر جهان، محقق نخواهد شد، زمين و زمان را زير سؤال برده و قضاوت هاي ناروائي در باره چيستي و چگونگي نور و آثار و فوايد آن كند و آن را خالي از هر خير و لطفي بداند ...

چنين قضاوت هايي را ناشي از چه امري مي دانيد؟ آيا غير از آن است كه همه اينها ناشي از عدم شناخت و عدم تلاش ايشان، در بدست آوردن و استفاده از نعمات و مواهب الهي است؟ در حاليكه ميليونها نفر از انسانها از نعمتها و مواهب الهي در مسير كمال و بهتر شدن زندگي استفاده مي كنند، گروهي بدليل جهل و عدم تلاش و كوشش خود، كاستي ها و نواقص و مشكلات و سختي ها و محدوديت هاي شان را به حساب خالق هستي بخش و يا نظام هستي و ديگران بگذارند؟


شناخت خدا
3) اگر انسان به شناخت درست و كاملي كه از راههاي مختلف امكان پذير است اهتمام ورزد، خداوند را آنگونه كه شايسته است خواهد شناخت:

راه هاي شناخت خدا:
الف) راه عقلي (استدلالها و براهين عقلي و فلسفي)
ب) سير آفاق و انفسي (مطالعه در اسرار و شگفتيهاي عالم هستي و درون خود)
ج) راه نقلي (از طريق مطالعه در آيات و روايات و عبرت گيري از تاريخ)
د) كشف و شهود (از طريق تهذيب نفس و خودسازي و عبادت و عمل خالصانه)

صفات خدا
اينكه خداي هستي بخش، همان واجب الوجود بالذات است كه واجد همه كمالات جمالي و جلالي(حيات و علم و قدرت و حكمت و ...) است و شريكي ندارد، نه زاده شده و نه كسي از او زاده مي شود و نيز اينكه چنين وجودي از هرگونه نقص و عيب و محدوديت و نيازمندي مبراست. (ر.ك: آموزش عقائد، آية الله مصباح يزدي و مبدأ شناسي، موسوي مازندراني و منابع ديگر ديني)

فوايد شناخت خدا
اين مرتبه از شناخت، موجب مي شود كه نگاهش به مسائل عالم هستي تغيير كند. وقتي خداوند را عالم و قادر و عادل و حكيم علي الاطلاق دانست ديگر براي مسائل و رخدادهاي جاري و مشكلات و شرور عالم هستي تفسير خاص خودش را دارد، تفسيري كه تأييد عقل و وحي را بعنوان پشتوانه بدنبال دارد، نه نگاه بسته و محدود و مبتني بر تفسير به رأي خويش.

مثلاً كسي كه كتاب بزرگترين رياضيدان جهان را در دست مي گيرد اگر قسمت هاي زيادي از كتاب اين دانشمند را نفهميد، هيچگاه نمي گويد كه اين كتاب، اثر بي ارزش و نويسنده اش شخص معلوم الحالي بوده بلكه به حساب جهالت و ناداني خود مي گذارد و مي گويد من نمي فهمم.

اسرار شرور عالم هستي
حكايت بسياري از مسائلي كه ما فلسفه و حكمتش را نمي دانيم نيز چنين است. اصولاً متفكران اسراري را براي شرور موجود در عالم هستي برشمرده اند:

1) شرور، لازمه ذاتي عالم ماده يا جزو اقتضاءات عالم مادي است، اصل تضاد اعم از زشتي و زيبائي، پستي و بلندي، صحت و بيماري، فقر و غني و ... اموري غيرقابل انفكاك از عالم ماده اند.

2) شرور، علت شكوفاشدن استعدادهاست، اگر انسان در سختي قرار نگيرد به استعدادها و توانائي هاي نهفته در وجودش پي نمي برد، بدون وجود بدي ها و سختي ها زيبائي ها و خوبي ها نمايان نمي شدند.

3) شرور؛ عامل بيداري از غفلت ها و عبرت اموزي انسان مي شود، اگر انسان بيمار نمي شد پيگيري درمان منتفي بود و ممكن بود بطور ناگهاني مرگ را ملاقات كند، اخطار و جريمه پليس، بظاهر شر است اما در حقيقت خير است زيرا از خطرات و حوادث بزرگتر پيشگيري مي كند.

4) شرور؛ هديه اي به بندگان خاص، البلاء للولاء خداوند با دادن سختي به اولياء و بندگان خاص خودش زمينه هاي ارتقاء معنوي انها را فراههم مي سازد.

5) شرور؛ آزمون الهي اند، براي شناخت مؤمنان واقعي از غيرواقعي و بعبارتي سره از ناسره، امتحان و آزمون هاي مختلف در زندگي انسان ضروري است و اين سنت الهي است، همانگونه كه آدميان، طلاي ناخالص را حرارت مي دهد تا طلاي خالص را بدست بياورد.

در نتيجه، لازمه ورود در مسائل و مباحث اينچنيني چنانكه در پست قبلي اشاره كردم، شناخت دقيق و عميق نسبت به خداوند است. و بدون چنين سرمايه اي همانند آنست كه بدون دسترسي به پادزهر لازم و مناسب، سمومي را وارد بدن خود كنيم.

چند پيشنهاد
تأكيد مي كنم: اين عنوان سؤال، براي بررسي و تحقيق مناسب نيست.

2 راه پيشنهاد مي كنم:

الف) مي توانيم اين بحث در هم پيچيده و ناموزون را همين جا متوقف كرده و از موضوعاتي مشابه زير شروع كنيم:

1) "چگونه مي توانيم با شناخت بيشتر خدا، سطح اعتمادمان را نسبت به او افزايش دهيم؟"

2) "بازشماري نمونه هاي عملي زندگي كه مي تواند موجب اعتماد بيشتر انسان به خدا شود؟"

3) "چه كنيم كه اعتماد ما به خدا سلب نشود؟"

4) "چرا بعضي وقتها اعتماد ما نسبت به خدا كمرنگ مي شود"

5) "چه كنيم اعتقاد و اعتمادمان به خدا تقويت گردد؟"

6) و موضوعاتي از اين دست ...

ب) و يا عنوان موضوع به همين صورت باقي بماند، اجزاء بحث را مشخص نموده و گام به گام با كمك يكديگر بحث را جلو ببريم و از شاخه به شاخه شدن و حاشيه ها پرهيز كنيم.

1) مثلاً از رابطه خدا و افرينش شروع كنيم: اينكه چرا خدا آفريد؟ چرا اينگونه آفريد؟ چيستي آفرينش؟ چرا تفاوت؟ تفاوت يا تبعيض و ...

2) يا رابطه خدا و دين، ضرورت دين؟ چيستي دين؟ انسان و دين؟ كدام دين؟ چرا تحريف؟ چه لزومي به سير كمالي اديان بوده؟ علل شرايع؟ مگر خدا قدرت نداشته يكباره دين كامل را تشريع كند؟ و ...

3) و نمونه هايي از اين دست ...

يك نفس عميق بكشيد ...:Gol:

موفق باشيد ...:Gol:



اگه نخواي به خداي به اين بزرگي و مهربوني اعتماد كني پس كي رو تو اين دنيا قابل اعتماد تر از اون ميشناسي. راضي ام به رضاي خدا .خودم سپردم بهش .

سلام مجدد:Gol:

در ادامه پيشنهادم، دو سؤال از دوستان عزيز و جناب هلمون مي كنم، انشاء الله با اين دو سؤال بحث جذاب و خوبي را دنبال كنيم:

اول) چه شناختي از خداي هستي بخش داريد؟ خداي عالم بايد چه صفات و ويژگي هايي داشته باشد؟

دوم) در نگاه شما به چه كسي و با چه ويژگيهايي مي توان اعتماد كرد؟ به چه كسي نمي توان اعتماد كرد؟

بسم الله ... اين گوي و اين هم ميدان ... :Gol:

صدیق;247142 نوشت:
سلام مجدد:gol:

در ادامه پيشنهادم، دو سؤال از دوستان عزيز و جناب هلمون مي كنم، انشاء الله با اين دو سؤال بحث جذاب و خوبي را دنبال كنيم:

اول) چه شناختي از خداي هستي بخش داريد؟ خداي عالم بايد چه صفات و ويژگي هايي داشته باشد؟

دوم) در نگاه شما به چه كسي و با چه ويژگيهايي مي توان اعتماد كرد؟ به چه كسي نمي توان اعتماد كرد؟

بسم الله ... اين گوي و اين هم ميدان ...

:gol:

خیلی ممنون از پست های خوب شما
خوب بهتره من یکم قضیه رو بسط بدم
خوب هر کسی کمی دقت کنه و تفکر کنه در مورد موجودات و جهان به این نتیجه میرسه که این ها اتفاقی نیست
یعنی یه جورایی وجود خداوند (یا یک چیز هوشمند که هستی رو رو به جولو میبره ماملا مشهود هست)
خوب الان دو گزینه مطرح میشه
یا این که خود این زرات هوشمند هستن
یا این که یک موجود هوشمند این ذرات و جهان رو به پیش میبره که گزینه دوم بسیار محکم تره
ولی خوب این که خدا وجود داره (من که مطمئن هستم وجود داره) دلیل بر پذیرش ادیان نمیشه
چون ادیان ربطی به خدا ندارند و هر کس میتونه ادعای پیامبری کنه
ادیان فضائل اخلاقی رو برای این که مردم خوششون بیاد به خودشون نسبت میدن
و در کنار این ها یک سری داستان ها و چیز های که نمیشه درستی یا غلط بودنشون رو فهمید رو ارائه میدن
مثل جهان پس از مرگ وجود جن و فرشته و ....
خوب البته این مثئله جدیدی نیست
به هر حال برای این که ادعا های درست رو از ادعا های دروغ تشخیص بدیم باید یه نشانه هایی باشه
مثل معجزه
تا ما مطمئن بشیم که این دین که ادعای از طرف خدا بودن رو داره آیا واقعا اینگونه هست و یا نه برای کنترل جوامع و مردم ساخته شده
من که تا بحال معجزه ندیدم
میگن قرآن معجزه پیامبر هست
دقیقا کجاش !؟
اکثر این معجزات رو به زور به قرآن ربط دادن
برای مثال یه زمانی یه فیلمی اومد به اسم راز
گفتن بعله این با اسلام سازگاره
و مسلمان ها کیف میکردن که به به این همون خدای ماس و فلان و بهمان
بعدا معلوم شد این فیلم برای گول زدن مردم بوده و برای بالا کشیدن پول مردم توسط شرکت های هرمی و ...
والا معجزات دیگه هم که به قرآن نسبت میدن وضعش از این هم خراب تره
الان مثلا هر خاصیتی در مورد یه ماده کشف بشه میگن آها دیدی !
دلیلشونم اینه که اسم اون ماده تو قرآن هست !
خیلی وقتا هم نیست و یه چیز دیگه رو ربط میدن به اون !
اصلا دلیل این که اسلام رو از طرف خدا بدونیم چیه ؟
در طول این 1400 سال هر کی هر چیز خوبی به ذهنش رسیده برداشته چسبونده به اسلام !
دلیل و برهانی از اسلام میخوام که توسط انسان ها ایجاد نشده باشه
مثلا یکی دلیلش اینه که نمیدونم اسلام میگه به دیگران خوبی کنید و همچین چیز هایی
هر چند این ها چیز بدی نیست ولی دلیل خدایی بودن نمیشه
--
تا جایی که من کتاب های اسلامی و حتی خود قرآن رو میخونم
همشون بحثشون سر اثبات خداست !
ولی خود اون دین چجوری معلوم میشه که واقعا از طرف خداست !؟
در ضمن افرادی که فکر میکنند 1400 سال پیش مردم احمق بودن یا اعراب جاهل بودن فلان بهتره بدونید که فرق خیلی چندانی با انسان های امروزی نداشتن و این که بگیم چون این قرآن در اون زمان اومده دلیل حق بودنش هست نمیشه

helmon;248589 نوشت:
خوب الان دو گزینه مطرح میشه یا این که خود این زرات هوشمند هستن یا این که یک موجود هوشمند این ذرات و جهان رو به پیش میبره که گزینه دوم بسیار محکم تره ولی خوب این که خدا وجود داره (من که مطمئن هستم وجود داره) دلیل بر پذیرش ادیان نمیشه

سلام مجدد:Gol:

همانطوريكه شما اشاره كرديد: ماده ي فاقد شعور نمي تواند عامل اينهمه شگفتي و عظمت در نظام خلقت باشد.

دليل اين نوع نگاه نيز روشن است:

مادیون می گویند: در آفرينش جهان، طرح و تدبيرِ از پيش در نظر گرفته شده اى در كار نيست و نظام موجود، يا مولود حركت پيوسته ماده است كه به صورت تصادفى پيدا شده يا در نتيجه خصيصه ماده مى باشد كه با حركت خود، در بستر زمان، انواعى را پديد آورده است.

راسل، پرچمدار ماديون در عصر حاضر، مى گويد: بشر مولود عواملى است كه در ايجاد او تدبيرى به كار نرفته و غايتى برايش در نظر گرفته نشده است. اصل بشر، نمود و عواطف او چون آرزو، ترس، عشق و عقيده چيزى جز مظهر تلفيق تصادفى اتم هاى مختلف نيست.(1)

در تحليل و نقد اين انديشه گفتني است: تفسير جهان از طريق تصادف، صحيح نيست؛ زيرا تصادف اگر بتواند از عهده تفسير يك يا دو پديده برآيد، اما آيا مى تواند تمام جهان هستى با اين نظم دقيق را توجيه كند؟

ماديون نظام حاكم بر ماده را مولود حركت هاى پيوسته ماده مى دانند. كه بتدريج به اين نظام منتهى شده است، درحاليكه ما هدفدارى را در اين نظام بوضوح، مشاهده مى كنيم و مى بينيم كه هرگز تصادف يا خصيصه گرايى نمى تواند آن را توجيه كند.

ما بوضوح مشاهده مى كنيم كه در بدن مادر، اعضايى وجود دارد كه مى تواند غذاى نوزاد را به موقع آماده سازد. مجراى خروجى شير و دهان كودك به نوعى، با يكديگر هماهنگى دارد كه حاكى از هدفدارى و آينده نگرى است و تصادف كور و كر نمى تواند آن را توجيه كند وتصادف همواره منشاء بى نظمى و هرج و مرج است نه هدفدارى و آينده نگرى!

فرض كنيد مصالح ساختمانى يك آپارتمان چهار طبقه(حتي يك طبقه) را در ظرفى بزرگ بريزيم و ماهها و سالها آن را به حركت درآوريم، هيچ گاه از اين حركت ممتد، جزئى ترين نظمى پديد نمى آيد. پس چگونه ذرّات جهان در سايه حركت ممتد، مبداء پيدايش نظم هاى جزئى بوده كه روى هم جمع شده و نظام موجود را تشكيل داده است؟(2)

پس تحقق چنين نظم شگفت انگيزي در اثر تصادف و يا خصيصه ماده، بدون تدبير يك نيروي با اراده و باشعور و مدبر محال است. و قطعاً بايد امر خلقت و تدبير اين عالم توسط يك موجود دانا و توانا و حكيم و واجد همه كمالات به انجام رسيده باشد. عقل، هم اين مطلب، را هم از طريق براهين ساده تجربي و عقلي و هم با استفاده از براهين پيچيده ي فلسفي ثابت مي كند.

پس تا اين مرحله اختلافي نداريم:

اينكه اصل وجود خدا (خالق هستي بخش) ثابت است و اينكه خداي هستي بخش، كه اين همه عظمت و شگفتي آفريده، و كمالات عديده اي را در جهان پديدآورده، همه كمالات را در عالي ترين سطح ممكن داراست.

ادامه بحث در پست بعدي ...:Gol:

پاورقي_______________________________________
1) بنقل از سرچشمه هستی، جعفر سبحانى، ص 38.
2) همان منبع.

سلام مجدد:Gol:

helmon;248589 نوشت:
ولی خوب این که خدا وجود داره (من که مطمئن هستم وجود داره) دلیل بر پذیرش ادیان نمیشه چون ادیان ربطی به خدا ندارند و هر کس میتونه ادعای پیامبری کنه ادیان فضائل اخلاقی رو برای این که مردم خوششون بیاد به خودشون نسبت میدن. و در کنار این ها یک سری داستان ها و چیز های که نمیشه درستی یا غلط بودنشون رو فهمید رو ارائه میدن
مثل جهان پس از مرگ وجود جن و فرشته و ....
خوب البته این مثئله جدیدی نیست

حال كه اصل وجود خداي دارنده ي همه كمالات(خالق همه جهان) ثابت شد به اين معنا هيچ نقص و عيبي در آن ذات پاك، راه ندارد پس خدا علاوه بر دارا بودن ديگر صفات كمالي حكيم علي الاطلاق نيز هست.

حكيم به دو معنا بكار مي رود:

1- در يك معنا يعني كسي كه همه كارهايش عين كمال و استواري و اتقان است.
2- و در معناي ديگر يعني اينكه كار "عبث و بيهوده" و "قبيح و زشت" نمي كند.

خداي حكيم در معناي دوم، يعني اينكه اين نظام(جهان و انسان) را بدون هدف و غايت و بيهوده و عبث، نيافريده و قطعاً هدف والائي را دنبال مي كند. زيرا فقدان هدف و غايت نشان بيهودگي است و بيهودگي زشت و ناپسند است.

حكمت الهي در اين معنا اقتضاءاتي در پي دارد:

- حكمت الهي اقتضاء مي كند همه اسباب و لوازم مورد نياز انسان را براي رسيدن به هدف نهايي (رسيدن به كمال) در اختيار او قرار دهد.

در قالب تمثيل آيا زشت و ناپسند نيست، انسان ميهماني دعوت كند اما آدرس خود را به او ندهد، خصوصاً اگر ميهمان عزيز و محترم باشد اقتضاء مي كند كه ميزبان، فرد يا افرادي را براي مشايعت و همراهي وي بفرستد.

از آنجائيكه انسان اشرف مخلوقات است و رسيدن به هدايت و سعادت وي براي خدا موضوعيت دارد قطعاً كساني را براي هدايت و راهنمائي ارسال خواهد كرد و از خداي حكيم بدور است كه هدفي متعالي را براي انسان درنظر بگيرد و اسبابش را از او دريغ كند.

- از جمله ي اين اسباب و لوازم، بنا به قاعده ي لطف، ارسال رسل و انزال كتب است، تا انسان در رسيدن به هدف مورد نظر سرگردان و حيران نباشد، عدم ارسال پيامبران براي هدايت بشر با غرض خداوند كه رسيدن بندگان به كمال است تعارض پيدا مي كند و در نتيجه نقض غرض مي شد. و اين با حكمت الهي سازگار نيست.

- حكمت الهي همچنين اقتضاء مي كند كه انسان كه ظرفيت و قابليت جاودانه بودن را دارد، شرايط لازم براي جاودانگي را برايش فراهم سازد از اينرو مسأله ي معاد و قيامت ضرورت مي يابد.

- همچنين حكمت و عدل الهي اقتضا مي كند كه براي خوبان و نيكوكاران، پاداش و براي بدان و زشتكاران، جزاء و عقاب فراهم كند و از انجائيكه اين دنيا ظرفيت لازم براي تحقق عدالت واقعي را ندارد جهان ديگري را براي اين امر محقق سازد. (بهشت و دوزخ و ...)

- و ده ها اقتضاء ديگر كه حكمت و عدل الهي ضرورت انها را براي ما روشن مي سازد.

نتيجه اي كه با اين توضيح، حاصل مي شود؛ ضرورت اديان الهي، ارسال پيامبران و نيز حقانيت ايشان است.

جالب اينجاست كه هيچ يك از پيامبران دعوتشان را به خود نسبت نداده و همه خود را پيام آوري از سوي خداي يكتا معرفي مي كردند، بعبارتي مردم را به خود فرا نمي خواندند بلكه بسوي خدا و به عبادت خدا و پرهيز از طاغوت مي خوانده اند. و اين خود دليلي بر حقانيت ايشان است.

helmon;248589 نوشت:
به هر حال برای این که ادعا های درست رو از ادعا های دروغ تشخیص بدیم باید یه نشانه هایی باشه

مثل معجزه
تا ما مطمئن بشیم که این دین که ادعای از طرف خدا بودن رو داره آیا واقعا اینگونه هست و یا نه برای کنترل جوامع و مردم ساخته شده
من که تا بحال معجزه ندیدم


اما براي اثبات حقانيت نبوت، راه هايي وجود دارد از جمله:

1) اصل معجزه، ارائه معجزه از سوي پيامبران، و عجز ديگران در همانند آوري(تحدي)، خود دليلي بر حقانيت نبوت ايشان بوده است.

2) راه دیگر شناخت حقانیت كسی كه مدعی پیامبری است، آن است كه یكی از پیامبران الهی بر صدق مدعای او گواهی دهد و سفارت الهی او را تأیید نماید.

3) و راه دیگر باز شناختن پیامبران حقیقی از مدعیان دروغین پیامبری آن است كه انسان با نظر به مجموعه ای از قراین و شواهد به حقانیت یك پیامبر یقین پیدا كند و به طور قطعی دریابد كه او فرستاده ی خداوند است. این قراین و شواهد، هر یك به تنهایی موجب ایجاد ظن به صدق پیامبر می گردد، اما همراهی آنها با یكدیگر، ظن یاد شده را چنان تقویت می كند كه دیگر هیچ جایی برای احتمال مخالف باقی نمی ماند. اين قرائن و شواهد عبارتند از:

1. ویژگی های اخلاقی و نفسانی. 2. ویژگی محیط. 3. پیروان. 5. ثبات قدم و پایبندی به اصول اولیه دعوت. 6. تعالیم.

افزون بر سه راه یاد شده، راههای دیگری برای شناخت حقانیت پیامبران الهی مطرح است كه عبارتند از: الف) محتوای دعوت و ب) جامعیت كمال و تكمیل.(1)

با اينهمه راه براي تشخيص حقانيت نبوت، در همان زمان هم عده بسياري بدلايل مختلف، از پذيرش دين الهي اعراض مي كرده اند، تكرار اين اعراض، در طول زمان و حتي امروزه نيز امر غريب و بعيدي نيست و هر كس كه نخواهد راه حق و سعادت را بپذيرد ممكن است به بهانه هاي واهي از پذيرش حق، سرباز زند.

عليرغم انكه دعوت به تحدي و همانندآوري يكي از شيوه هاي اثبات حقانيت معجزه ي پيامبران بوده است، با گذشت اينهمه اعصار و قرون، دشمنان و مخالفان دين و طريق انبياء با اينهمه انگيزه و امكاناتي كه در اختيار داشته و دارند هنوز نتوانسته اند به تحدي پيامبران الهي عموماً و به تحدي اسلام (قرآن) خصوصاً پاسخ دهند، لكن جهل و ناداني و دنياطلبي و دين ستيزي اكثريت گمراه، كه تحت تأثير اغوا و فريب صاحبان زر و زيور و تزوير به حقيقت دين و انبياء الهي پشت كرده و گمراهي و ضلالت را برگزيده اند، راه را بر ايشان در پذيرش حقانيت پيامبران الهي بسته است.

باميد برخورداري بشريت از نور هدايت الهي ...:Sham:

موفق باشيد ...:Gol:

براي مطالعه بيشتر ر.ك:
1. رسالت جهاني پيامبران و برهان رسالت، آية الله جعفر سبحاني.
2. درس هايي از اصول دين، هيات تحريريه مؤسسه در راه حق.
3. فلسفه ي وحي ونبوت، محمدي ري شهري.
4. عقايد استدلالي، ج 1، ترجمه و شرح محاضرات في الالهيات، انتشارات نصايح.
5. مجموعه آثار، استاد مطهري، ج 4، بخش توحيد، انتشارات صدرا.

پاورقي_____________________________________________

1) رباني گلپايگاني، عقايد استدلالي، مبحث راههاي شناخت انبياء، با كمي تغيير و اضافات.

helmon;248589 نوشت:
به هر حال برای این که ادعا های درست رو از ادعا های دروغ تشخیص بدیم باید یه نشانه هایی باشه مثل معجزه تا ما مطمئن بشیم که این دین که ادعای از طرف خدا بودن رو داره آیا واقعا اینگونه هست و یا نه برای کنترل جوامع و مردم ساخته شده من که تا بحال معجزه ندیدم میگن قرآن معجزه پیامبر هست دقیقا کجاش !؟

سلام

در پاسخ به اين بخش از سؤال شما گفتني است:

معجزه بايد به گونه‏ اى انجام گيرد تا كارشناسان همان دوره به خوبى تشخيص دهند كه آن چه ارائه شده به درستى نشانه ما وراى جهان طبيعت و بيرون از توان بشريت است و هيچ گونه ظاهر سازى و رويه كارى در كار نيست.(1) و اين واقعيت بايد براى هميشه محفوظ بماند. لذا انبيا كارهايى انجام دادند كه از توان ماهرترين‏ كارشناسان آن دوره بيرون بوده تا اين كه به خوبى اين تشخيص صورت گيرد و براي هميشه اين برترى و تفوق روشن باشد.

از همين رو معجزه اسلام قرآن است كه با شيواترين سبك و رساترين بيان و استوارترين محتوا بر عرب آن زمان عرضه شد، در حالى كه يگانه مهارت عرب آن‏ دوره در زبان و بيان آنان بوده و به خوبى تشخيص دادند كه اين سخن نمى ‏تواند ساخته بشر باشد كه اين گونه آنان را از هم آوردى ناتوان سازد. البته اين بلنداى شيوه‏ قرآنى-چه از لحاظ نظم و چه از لحاظ محتوا-هم چنان پا بر جا است.

- وليد بن مغيره مخزومى كه سخن‏ورى نيرومند و از سران بلند پايه و سرشناس‏ عرب به شمار مى‏ رفت درباره قرآن چنين مى‏ گويد: «يا عجبا لما يقول ابن ابي كبشة(2) فو الله ما هو بشعر و لا بسحر و لا بهذي جنون و ان قوله لمن كلام الله. . . ، آن چه فرزند ابن ابى كبشه مى‏ سرايد، به خدا سوگند! نه شعر است و نه سحر و نه گزاف گويى بى‏ خردان، بى‏ گمان گفته او سخن خداست. . . ».

- طفيل بن عمرو دوسى كه مردى شاعر پيشه و با انديشه و از اشراف قريش‏ به شمار مى‏ رفت، عازم خانه خدا گرديد. كسانى از قريش به گرد او آمدند تا او را از حضور و شنيدن سخن پيامبر باز دارند، گويد: «محمد صلى الله عليه و آله را در مسجد يافتم و سخن‏ او را شنيدم، خوش آيندم آمد. به دنبال او روانه شدم و با خود گفتم: واى بر تو، گوش‏ فرا ده، اگر سخن راست گويد بپذير و اگر نادرست‏ بود ناشنيده بگير. در خانه به‏ خدمت او شتافتم و عرضه داشتم: آن چه دارى بر من عرضه كن. او اسلام را بر من‏ عرضه كرد و آياتى چند از قرآن بر من تلاوت نمود، به خدا سوگند!چنين سخنى‏ شيوا و جالب نشنيده بودم و مطالبى ارجمندتر از آن نيافته بودم. از اين‏رو اسلام‏ آوردم و شهادت به حق را از دل و جان بر زبان جارى ساختم‏». آن گاه به سوى قوم‏ خود شتافت و سر گذشت‏ خود را بر ايشان بازگو كرد و همگى اسلام را پذيرفتند و او يكى از داعيان بلند آوازه اسلام شناخته شد.(3)

- نضر بن حارث بن كلده از سران قريش و تيزهوشان عرب شناخته مى‏ شد كه با پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله دشمنى آشكار داشت. لذا شهادت مانند او درباره عظمت قرآن و نيرومندى آن در پيش رفت دعوت، قابل توجه است. «و الفضل ما شهدت به‏ا لاعداء، بزرگى همان بس كه دشمنان بر آن گواه شوند».

او از در چاره انديشى درباره پيامبر صلى الله عليه و آله با سران قريش چنين گويد: «به خدا سوگند!پيش آمدى برايتان رخ داده كه تا كنون چاره‏ اى براى آن نيانديشيده‏ ايد. محمد در ميان شما جوانى بود آراسته، مورد پسند همگان، در سخن راست‏گوترين‏ و در امانت دارى بزرگ وارترين شما بود. تا هنگامى كه موى‏ هاى سفيد در دو طرف‏ گونه‏ اش هويدا گشت و آورد آن چه را كه آورد، آن گاه گفتيد: ساحر است. نه به خدا سوگند! هرگز به ساحرى نمى‏ ماند. گفتيد: كاهن است. نه به خدا سوگند! هرگز سخن‏ او به سخن كاهنان نمى‏ خورد. گفتيد: شاعر است: نه به خدا سوگند! هرگز سخن او بر اوزان شعرى استوار نيست. گفتيد: ديوانه است. نه به خدا سوگند! هرگز رفتار او به ديوانگان نمى‏ ماند. پس خود دانيد و درست‏ بيانديشيد، كه رخ داد بزرگى پيش‏آمد كرده كه نبايد آن را ساده گرفت‏»(4)

اينها و ده ها نمونه ي ديگر كه در صدر اسلام از سوي بزرگان و فرهيختگان آن زمان در مواجهه با سخنان خدا در قرآن در تاريخ ثبت شده و نشان انست كه قرآن، كلام محمد (ص) نيست و اصولاً سخن عادي بشر نيست، كما اينكه تا كنون با تمام انگيزه و تواني كه دشمنان دين داشته اند نتوانسته اند دعوت به تحدي قرآن را جواب روشني بدهند.

البته براي اثبات اعجاز قرآن، وجوهي در منابع ديني ذكر شده كه در پست هاي بعدي به برخي وجوه آن اشاره مي كنيم.

موفق باشيد ...:Gol:

پاورقي___________________________________________________
1) البته اين بدين معنا نيست كه اين تشخيص مخصوص همان دوره باشد، زيرا ضرورت دارد كه در طول تاريخ‏، روشن باشد آن چه بر دست انبيا انجام گرفته از توان بشريت‏ به طور مطلق خارج است و با فعل و اراده ما فوق‏ الطبيعه انجام گرفته و اگر فرضا امروزه ثابت گردد كه آن چه در آن روزگار انجام گرفته از ابزاري استفاده شده كه‏ كاملا طبيعي ولي از ديد كارشناسان آن روزگار پوشيده بوده است، لازمه‏ اش آن خواهد بود كه‏«العياذ بالله‏» انبيا نيرنگ باز ماهري بوده‏ اند و در رسالت الهي دروغ گفته‏ اند. چنين احتمالي هرگز درباره انبياي عظام نشايد وساحت قدس ايشان از هر گونه دغل بازي و تزوير به دور است.
2) مشركان، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را با اين عنوان ياد مي‏كردند و او را به‏«ابو كبشة‏»نسبت مي‏دادند. او مردي از قبيله‏«خزاعة‏»بود كه در ديانت‏ با قريش مخالفت ورزيد. گويند او جد مادري پيامبر بود كه او را به وي نسبت‏ مي‏دادند.
3) سيره ابن هشام، ج 2، ص 25-21. اسد الغابة، ج 3، ص 54
4) سيره ابن هشام، ج 1، ص 321-320. الدر المنثور، ج 3، ص 180، بنقل از پايگاه انديشه قم، مبحث قرآن شناسي، تشخيص اعجاز، با تغيير و تصرف

helmon;248589 نوشت:
میگن قرآن معجزه پیامبر هست دقیقا کجاش !؟ اکثر این معجزات رو به زور به قرآن ربط دادن برای مثال یه زمانی یه فیلمی اومد به اسم راز گفتن بعله این با اسلام سازگاره و مسلمان ها کیف میکردن که به به این همون خدای ماس و فلان و بهمان بعدا معلوم شد این فیلم برای گول زدن مردم بوده و برای بالا کشیدن پول مردم توسط شرکت های هرمی و ... والا معجزات دیگه هم که به قرآن نسبت میدن وضعش از این هم خراب تره الان مثلا هر خاصیتی در مورد یه ماده کشف بشه میگن آها دیدی ! دلیلشونم اینه که اسم اون ماده تو قرآن هست ! خیلی وقتا هم نیست و یه چیز دیگه رو ربط میدن به اون ! اصلا دلیل این که اسلام رو از طرف خدا بدونیم چیه ؟ در طول این 1400 سال هر کی هر چیز خوبی به ذهنش رسیده برداشته چسبونده به اسلام ! دلیل و برهانی از اسلام میخوام که توسط انسان ها ایجاد نشده باشه مثلا یکی دلیلش اینه که نمیدونم اسلام میگه به دیگران خوبی کنید و همچین چیز هایی هر چند این ها چیز بدی نیست ولی دلیل خدایی بودن نمیشه

سلام مجدد

بسياري از اشكالات شما از عدم آشنائي تان با حقيقت معجزه و ابعاد اعجاز قران ناشي مي شود كه اميد با مطالعه اين مطالب تا حدود زيادي، مرتفع خواهد شد:

با رجوع به آيات قرآن و منابع تفسيري، نكات زير در باره ابعاد معجزه بدست مي آيد:

اولاً: قرآن مثل و مانند ندارد و كسي نمي تواند مثل آن را بياورد(1) و تغيير ناپذير است ـ چنان كه در متن شبهه نيز به اين مطلب اعتراف شده است.

ثانياً: اين دو ويژگي مخصوص قرآن است و هيچ كتاب ديگري كه نوشته بشر است چنين خصوصيتي ندارد؛ و توجه به اين دو مطلب براي تصديق معجزه بودن قرآن كافي است. چرا كه: «معجزه به كار ويژه و خارق العاده اي گفته مي شود كه تنها فرستادگان الهي توان انجام آن را دارند و بشر عادي حتي اگر تمام قواي خود را به كار گيرد، از آوردن مثل آن عاجز و ناتوان است.»(2)

و وقتي ثابت شد كه قرآن مثل ندارد و بشر عادي توان آوردن حتي مثل سوره اي از آن را ندارد، معجزه بودن آن ثابت مي شود. معجزه بودن قرآن در آية 23 سوره بقره، به صورت قياس استثنايي بيان شده است: «اگر شما در حقانيت قرآن ترديد داريد و آن را ساختة فكر بشر مي پنداريد، پس آوردن همانند آن بايد براي شما ممكن باشد؛ در صورتي كه اگر همه شما توان خود را به كار گيريد قطعاً نمي توانيد مانند آن را بياوريد و همين ناتواني شما نشانة كلام الله بودن قرآن است.»(3)

تغيير ناپذير بودن قرآن، معجزه بودن آن را بيش تر تأکيد مي كند. هر چند اين وصف يكي از اوصافي است كه قرآن را بي مثل مي كند.

با اين وجود، اعجاز قرآن، محدود به يك بُعد نيست بلكه در ابعاد مختلف مانند ابعاد زير معجزه است:

1ـ درس نخوانده بودن پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ.
2ـ فصاحت و بلاغت.
3ـ آموزه ها و معارف عالي.
4ـ هماهنگي و عدم وجود اختلاف در كل آيات قرآن.
5ـ وجود خبرهاي غيبي در قرآن.
6ـ طرح مسائل دقيق علمي.
7ـ آفرينش هاي هنري و ...

كه البته هر بخش، توضيحات مفصلي در بر دارد كه در حوصله ي اين بحث نمي گنجد. (مي توانيد به منابعي كه در ادامه معرفي خواهد شد مراجعه كنيد.)

برخي از انديشمندان غير مسلمان نيز وقتي با ديده انصاف به قرآن نظر كرده اند به عظمت، بلكه به اعجاز قرآن اقرار كرده اند.(4) براي نمونه يك مورد را ذكر مي كنيم:

بانو دكتر «لورا واكيا واگليري» استاد دانشگاه «ناپل» در كتاب «پيشرفت سريع اسلام» مي نويسد: «كتاب آسماني اسلام نمونه اي از اعجاز است ... قرآن كتابي است كه نمي توان از آن تقليد كرد، نمونه سبك و اسلوب قرآن در ادبيات، سابقه ندارد، تأثيري كه اين سبك در روح انسان ايجاد مي كند ناشي از امتيازات و برتري هاي آن است ... چطور ممكن است اين كتاب اعجاز آميز ساختة محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ باشد در صورتي كه او يك عرب درس نخوانده اي بود ... ما در اين كتاب گنجينه ها و ذخائري از علوم مي بينيم كه فوق استعداد و ظرفيت با هوش ترين اشخاص و بزرگ ترين فيلسوفان و قوي ترين رجال سياست و قانون است. به دليل اين جهات است كه قرآن نمي توان كار يك مرد تحصيل كرده و دانشمندي باشد.»(5)

موفق باشيد ...:Gol:

براي مطالعه بيشتر رجوع كنيد به منابع زير:

1. آيت الله عبدالله جوادي آملي، قرآن در قرآن، قم: مركز نشر اسراء، چ دوم، 1378، ص 85 ـ 177.
42. همان، تسنيم، قم: مزكز نشر اسراء، چ اول، 1378، ج 2، ص 409 ـ 443.
3. شهيد آيت الله مرتضي مطهري، مجموعه آثار، تهران: صدرا، چ چهارم، 1377، ج 4، ص 426 ـ 617.

پاورقي_____________________________________________
1) رجوع شود به آيات مربوط به تحدي؛ اسراء/ 88 و در آيه 34 سوره طور از مخالفان خواسته شده تا سخني مانند قرآن بياورند؛ هود/ 13، آيه 23 سوره بقره و آيه 38 سوره يونس.
2) جوادي آملي، عبدالله، قرآن در قرآن، قم، انتشارات اسراء، چاپ دوم، 1378، ص 89
3) جوادي آملي، عبدالله، تسنيم، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، 1378، ج 2، ص 413 ـ 414.
4) ر.ك: معرفت، محمد هادي، التمهيد، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، چاپ اول، 1411 ه‍ ق، ج 4، ص 191 ـ 202؛ و مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ بيست و دوم، 1366، ج 1، ص 135 ـ 138.
5) تفسير نمونه، همان، ص 138، بنقل از پايگاه انديشه قم با كمي تغيير و تصرف.

صدیق;247142 نوشت:
سلام مجدد:Gol:

در ادامه پيشنهادم، دو سؤال از دوستان عزيز و جناب هلمون مي كنم، انشاء الله با اين دو سؤال بحث جذاب و خوبي را دنبال كنيم:

اول) چه شناختي از خداي هستي بخش داريد؟ خداي عالم بايد چه صفات و ويژگي هايي داشته باشد؟

دوم) در نگاه شما به چه كسي و با چه ويژگيهايي مي توان اعتماد كرد؟ به چه كسي نمي توان اعتماد كرد؟

بسم الله ... اين گوي و اين هم ميدان ...

:Gol:

سلام دوستان:Gol:

دوستان عزيز:Gol:

به فرض اينكه وجود خدا براي ما اثبات شده و ترديدي در آن نداريم. با اين فرض، اگر در باره پرسشهاي زير، مورد سؤال قرار بگيريد چه پاسخي داريد:

1) چه شناختي در باره ي حقيقت وجودي خدا داريد؟ خداوند، را داراي چه صفات كمالي مي دانيد؟ آيا خداوند و صفات او محدودند يا نامحدود؟ دلايلتان بر اين نوع شناخت چيست؟

البته اينها سؤالات جديدي نيستند و در تايپيك هاي بسياري در همين سايت، مورد بررسي قرار گرفته است. و چه بسا در نگاه اول، خيلي ابتدائي بنظر برسند. و پاسخ آنها بالوجدان براي هر كسي كه به وجود خدا اذعان دارد روشن باشد. گرچه با رجوع به آيات و نشانه هاي جهان و انسان و شگفتيهاي آن دو و با انديشه ورزي و تعقل، امكان دستيابي به دلايل تجربي و عقلاني نيز ثابت است.

آنچه در اين مجال مهم است؛ كاركرد اين نوع نگاه و شناخت و اعتقاد به خداي هستي بخش است.

پس از شناخت خدا و صفات كمالي او، اينكه شناخت شما در چه سطح و ميزاني باشد در نوع نگاه شما به پديده ها و اتفاقات و حوادثي كه در پيرامون زندگي با آنها مواجه خواهيد شد تأثير مستقيم دارد.

بي شك اگر شناخت تان از خداوند، شناخت محدود و بسته و ناقص و نارسائي باشد، تجزيه و تحليل تان از حوادث و اتفاقات پيراموني بسته و محدود و ناقص و نارسا خواهد بود. و در نقطه ي مقابل هر چه شناخت دقيق تر و عميق تر باشد درك و هضم اتفاقات پيراموني نيز تابع اين نوع شناخت است.

بعنوان مثال اگر خداوند را داراي قدرت و علم و اراده و حكمت و خيرخواهي مطلق بدانيد دليلي بر نقص و ضعف آثار و جلوه هاي او نخواهيد يافت و اگر فلسفه و حكمت بعضي رويدادها(شرور و مشكلات و كمبودها و محدوديت ها) برايتان سؤال باشد قضاوت محدود خودتان را بر آن اتفاقات حمل نمي كنيد بلكه از چند جهت به قضايا مي نگريد:

1) نقص و ضعف و محدوديت و اصل تضاد و تزاحم در امور عالم ماده جزو اقتضاءات و ذاتي آن است و اگر اين تضادها و تزاحمات نبود ديگر اين جهان عالم ماده نبود بلكه عالم مجردات بود كه پيشتر خدا آن جهان را خلق كرده بود و تكرار آفرينش چنين جهاني وجهي نداشته و كار بيهوده اي مي بود در حاليكه از خداي حكيم كار بيهوده و عبث محال است.

2) بسياري از نواقص و كاستي ها و ضعف ها و شرور ناشي از آزادي و اختيار و عملكرد ضعيف و نتيجه ي گناه و غفلت خود انسان است. چنانكه خداوند مي فرمايد:

"مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَكَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا ؛(نساء؛ 79) هر خيری که به تو رسد از جانب خداست و هر شری که به تو رسد از جانب خود تو است تو را به رسالت به سوی مردم فرستاديم و خدا به شهادت کافی است."

3) نگاه محدود ما به اتفاقات و حوادث پيراموني ناشي از جزئي نگري و محدوديت افق ديد ما به مسائل است، اگر نگاه مان را به سمت و سوي نگاه كلي نسبت به مسائل تغيير دهيم همه اتفاقاتي كه ما شر و امور نالازم و دشوار فرض مي كنيم خير و لازم و راحتي خواهد بود.

مثلاً چون بسياري از اتفاقات موجب مرگ و مير مي شوند و ما نسبت به مرگ نگاهي توأم با اكراه داريم چون موجب جدائي ما از عزيزان مان مي شود، لذا اين قبيل امور را شر مي پنداريم در حاليكه اگر نگاهمان را تغيير دهيم و مرگ را براي بشريت يك امر لازم و ضروري بدانيم كه اگر نبود چه اتفاقي براي جهان و ساكنان آن مي افتاد، آنگاه همه ي اتفاقاتي كه شر مي پنداشتيم خير بودند.

4) چنين نگاه محدودي به اتفاقات جهان ناشي از جهل ماست، و ما بدليل محدوديتي كه داريم قضاوت هامان نيز محدود و بسته است لذا به قضاوت هامان در اين خصوص نبايد اعتنا كنيم. اگر خدا را با همه صفات مطلق كمالي اش شناختيم كار او نمي تواند توأم با نقص و ضعف باشد و با خود مي گوييم حتماً اسرار و حكمت هايي در اين اتفاقات هست كه ما نسبت به آنها جاهليم.

چنانكه اگر كتاب بهترين رياضيدان عصر را بخوانيم و بخش هاي زيادي از آن را درك نكنيم، آن را بحساب ضعف و نقص و محدوديت توانائي آن دانشمند نمي گذاريم، بلكه خود را جاهل و ناتوان در درك معارف كتاب مي دانيم.

با اين وصف؛ آيا در مواجهه با كمبودها و مشكلات و معضلات و نارسايي هاي زندگي مي توانيم بگوييم " آيا مي توانيم به خدا اعتماد كنيم"؟(دقت كنيد)

با اين توصيفات در نگاه شما؛

2) به چه كسي و با چه ويژگيهايي مي توان اعتماد كرد؟ به چه كسي نمي توان اعتماد كرد؟

3) آيا با فرض يك شناخت كامل و جامع از خداوند، مي توان به او اعتماد كرد؟

لطفاً مشاركت كنيد ...:Gol:

helmon;240794 نوشت:
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلي‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلي‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ اَلْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ اَلْمُبْطِلُونَ‏؛

و چون پروردگارت فرزندان بني آدم را از پشت‏هاي ايشان برگرفت و آنان را بر خودشان گواه گرفت [و پرسيد] آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا شهادت مي‏دهيم تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [حقيقت‏] بي‏خبر بوديم. يا مبادا بگوييد همانا پدران ما در گذشته شرك آورده بودند و ما فرزنداني از پي ايشان بوديم، آيا ما را به خاطر كاري كه باطل انديشان كردند هلاك مي‏كني‏، (اعراف، آيات 172 و 173)
--
قدیم ها مردم فکر میکردن که اسپرم انسان (که بهش تخم میگفتن) از پشت انسان میاد
و قرآن هم این رو اشتباه بیان کرده
یعنی خدا نمیدونسته که اسپرم ها در بیضه ساخته میشن و ربطی به پشت(کمر) ندارن !؟

قدیم ها مردم فکر میکردن که اسپرم انسان (که بهش تخم میگفتن) از پشت انسان میاد
و قرآن هم این رو اشتباه بیان کرده
یعنی خدا نمیدونسته که اسپرم ها در بیضه ساخته میشن و ربطی به پشت(کمر) ندارن !؟

سلام این جملتونو رو دیدم و تعجب کردم شما آیه ی مربوط به جناق سینه و پشت و کمر رو نخوندین/؟ یا به تفاسیر مراجعه نکردین ؟
شما فک میکنی خدا نمیدونسته و گفته یا اینکه ما خوندیم و به عمقش پی نبردیم
محل اصلی و دقیقش که از اونجا نشأت میگیره جناق سینه و پشت کمر هست

صدیق;251193 نوشت:
سلام مجدد
اولاً: قرآن مثل و مانند ندارد و كسي نمي تواند مثل آن را بياورد.

اشعار حافظ مثل و مانند ندارد و كسي نمي تواند مثل آن را بياورد؟!
اشعار حافظ از طرف خداست؟

helmon;240774 نوشت:
سلام !
لطفا قبل از جواب کامل بخونید کمی فکر کنید و پاسخ بدین Smile
خوب ! من با علم به این نتیجه رسیدم که خدا وجود داره
یعنی این که امکان اتفاقی بودن این جهان هستی خیلی خیلی کم هست
و به احتمال زیاد (99 درصد ) خدا وجود داره !
خوب وجود داشتن خدا ربطی به دین نداره !
الان چند مسئله پیش میاد !
1- خدا جهان رو ساخته ول کرده !
2- خدا جهان رو ساخته و نگهش میداره ولی به ما کاری نداره
3- خدا نمیخواد با ما ارتباز برقرار کنه
4-خدا میخواد با ما ارتباط برقرار کنه
خوب !
این بخش سوم خودش تقسیم میشه به شاخه های زیر !
1- خدا دین و پیامبر فرستاده ولی کلا دستوراتش تحریف شده و از بین رفته و به ما نرسیده
2- خدا هنوز با ما ارتباط برقرار نکرده و در آینده میخواد این کار رو انجام بده
3- خدا پیامبر و دین فرستاده و دستوراتش به طور کامل به ما رسیده
خوب الان چند تا دین داریم !
من خودم تورات و انجیل رو خوندم و واقعا مسخره هستن پس اینا یا تحریف شدن یا از اول اشتباه بودن و دروغ بوده !
قرآن و اسلام هم کمی وضعش از این دوتا بهتره
ولی قرآن هم سوتی زیاد داره
1- خدایی که میخواد ما نفهمیم چی میگه چرا اصلا قرآن فرستاده !
2- دروغ های موجود در قرآن (دقت کنید احادیث منظورم نیست چون که اون وضعش خرابه ...)
خوب من به معنی قرآن رو خوندم
بعضی جاهاش مسخره هست !
مانند اشاره به هفت آسمان Smile شاید هم من نفهمیدم
و یک دروغ !
خدا گفته در قرآن که فرزندانتان را از ترس گرسنگی نکشید که آنکه خلق میکند حتما روزیش رو هم میده !
ولی بسیار افراد و کودکانی که از گرسنگی مردن!
همچنین چند شب پیش که نیمه شعبان بود !
حدیث معتبری در تلوزیون دیدم که خدا به ذات خود قسم خورده که در این روز هر کس چیزی از او بخواهد برآورده کند در حالی که به من گفت بیلاخ! این خواسته من هم خواسته ای نبود که مثلا بگم یه برج یا چیز دیگر و به ضرر کسی هم نبود یک خواسته کاملا منطقی !
بعضی افراد تا یک چیزی کشف میشه به قرآن ربط میدن و میگن هوی ببین معجزه !
خوب قرآن کتاب گنگی هست و طوری نوشته شده که میشه کلی برداشت ازش کرد
و این همه افراد با تمام تلاش و انگیزشون میخوان هر طور که شده این مسائل رو به قرآن ربط بدن ! و خوب معلومه که چیز هایی پیدا میشن براش
در ضمن من عدالت خدا هم برام ثابت نشده و هر چی در موردش فکر کردم به بیراهه رسید
خلاصه کلام این که فکر میکنم خدا هست
ولی مطمئن نیستم که اسلام یا دین های دیگه از طرف خدا هست یا نتیجه افکار بعضی ها !
بار ها از خدا خواستم حتی شده در خواب نشانه ای به من نشون بده ولی باز هم نتیجه ای نداشته
با این وضع ادامه اعتقاد به خدا رو حماقت میدانم !
بسیار هم در این موارد تحقیق کردم
اگر پاسخ قانع کننده ای در این موارد دارید مهم نیست از کدام منبع و کدام مرجع بیان کنید
امیدوارم که به نتیجه برسم !
آخر زندگی بدون برخی چیز هایی که در برخی دین ها وعده داده شده (مانند زندگی بعد از مرگ و ... ) واقعا برایم وحشت ناک و تلخ خواهد بود (گرچه الانش هم هست ولی یه باریکه امیدی داریم !)
میترسم دین واقعا به خاطر امید دادن به مردم و کنترل اونها توسز برخی افراد ایجاد شده باشه Fool
لطفا صریح و علمی و منطقی پاسخ بدین :Gol:

از قدیم گفتن آدم خواب رو میشه بیدار کرد اما کسی که خودشو به خواب زده نه!
آقا بیدارین؟؟؟؟؟
این همه آیه قرآن اینهمه حجت برحق با ینهمه روایات معتبر
خدایی تا حالا بهشون رجوع کردی
با یک نهج البلاغه هم میتونی جواب بگیری
التماس دعا

fdg

وای چقدر لذت بردم از بحثهای قشنگتون. وای!!34 صفحه!!!!!!خسته شدم از بس خوندم.اما من از این مسایل هم فراتر رفتم.البته بعد میفهمید من هیچ کس نیستم. من دوره ای دقیقا بحثهای دوستمون هلمون رو مطرح میکردم.خیلی بحثهای عمیقی هستن.اما بعد پیش رفتم و به نتایج جالبی رسیدم.اما ناراحت کننده.
دوستای من هیچ به این فکر کردید که این عقلی که دارید باهاش به هم فلان چیز رو اثبات میکنید اصلا چیه؟
چیز خوب و بد همش نسبی هست.کار درست و غلط همش نسبی هست.همه چیز نسبی هست.با این فکر شما چی رو میخواید به هم اثبات کنید؟
میدونید توی مثلا بحث مسایل جنسی آدم به جنس مخالف علاقه داره.اما خدا(برفرض وجود) میتونست کاری کنه که آدم به یه تیکه آجر هم علاقه داشته باشه.فکر و عقل ما هم باهاش چیزی رو نمیشه اثبات کرد.حتی عقل ما مال خودمون نیست.ما وجود نداشتیم .خدا(برفرض وجود) اینجور ما رو آفرید.من حتی همین حرفم رو هم که از روی عقل هست اعتقادی بهش ندارم. اما آخر اون چیزیه که شما بهش میگین عقل!!!!!(بر فرض وجود نداشتن خدا هم که باز عقل زیر سواله شما عقل رو با خودش میخواید اثبات کنید یک دور مصرح!!!و از جهتی تسلسل پیش میاد البته شما منطقیون به این میگین دور مصرح واز جهتی تسلسل .من که کلا عقل رو قبول ندارم.)
من به جنون رسیدم و هیچ کس نتونست جواب سوالام رو بده. دارم راحت زندگیم رو میکنم تا بمیرم.فقط جوری زندگی میکنم که کسی رو اذیت نکنم .کاش وجود نداشتم.نه جهنم میخوام نه بهشت.حتی غصه نمیخوردم که چرا مثلا بهشت نرفتم.........باز دارم فکر میکنم.بی خیال...راحت زندگی کن انسان باش.سعی کن کسی رو اذیت نکنی .چه خدا باشه چه نباشه.چه بهشت و جهنم باشه چه نباشه.
دوستتون دارم

ناشناخته;279506 نوشت:
.خدا(برفرض وجود)

مشکل همین جاست.
بر فرض وجود اگر خدا وجود دادشته باشد؟
فرضی وجود ندارد حتما وجود دارد
آیا شما می توانید برهان علیت را زیر سوال ببرید و نقض کنید
بفرمایید

در برهان علیت میگیم در جهان هستی هر معلولی علتی دارد ولی اگر علتی وجود نداشت که خود معلول علت دیگر نباشد تسلسل به وجود میآمد و چیزی وجود نداشت.پس علتی وجود داشته که وجود، ذاتی او بوده و علت و خالق تمام معلولهای جهان است.و آن خداوند یکتا است.
اما سوال 1-با این دلیل فقط خلقت همه جهان از وجودی مطلق اثبات میشود.این وجود میتواند همان توده عظیم باشد(در نظریهbig bang).وطبق قانون بقا ماده و انرژی ،ماده وجود ذاتی دارد و فنا ناپذیر است.(برهان نظم هم رد میشود به طور خلاصه همون توده عظیم ناظم این مجموعه هست و بعد از نامنظمیها و برخوردها کهکشانها و سیارات با جاذبه فیزیکی خود نظم نسبی پیدا کردند که همچنان هم برخوردهایی وجود دارد پس نظم دلیل بر ناظم عاقل نیست بلکه هم خود نظم قابل بحث است* و هم اینکه این نظم به صورت اتفاقی و بعد از نامنظمیهای بسیار باقی مانده.در مورد نظم زمین هم همینطور کلیه ی جانداران روی زمین باقی مانده هستند آنها که درون همان آب و هوا و شرایط بوجود آمدند مسلما تطبیق اندام داشته اند تا منقرض نشدند.مثال معروف دایناسورها نابود شدند چون نظم و سیستم سازگاریشان با محیط سازگار نبود.) *نظم به دلیل ناظم عاقل است پس بی نظمی ها در جهان اثر چیست؟بی نظمی ناظم نمیخواهد پس کلا این مسایل مربوط به روابط اجسام وفیزیک است.و رویدادها کاملااز جهت فیزیکی و عقلی قابل بررسی است.

شما میگید خدا بود وقتی هیچ چیز نبود.آیا از عدم چیزی به وجود میآید؟
قانون بقا ماده و انرژی کاملا این رو رد میکنه.و هیچ منطقی با این حرف سازگار نیست. فرضیه من بسیار بسیار نزدیکتر از دلیلهایی هست که برای اثبات خدا گفته میشه.
(جواب سوال من هم این نباشه که عقل ما هنوز به این نرسیده و علم ما محدود هست.چون شما خدا رو اثبات شده فرض کردید اما دلیل شما با منطق سازگار نیست شما خودتون چطور بوجود آمدن چیزی از عدم رو قبول کردید؟ این یک نوع سماجت هست به خاطر چیزی که هنوز اثبات نکردید)
ممنون

ناشناخته;279785 نوشت:
در برهان علیت میگیم در جهان هستی هر معلولی علتی دارد ولی اگر علتی وجود نداشت که خود معلول علت دیگر نباشد تسلسل به وجود میآمد و چیزی وجود نداشت.پس علتی وجود داشته که وجود، ذاتی او بوده و علت و خالق تمام معلولهای جهان است.و آن خداوند یکتا است.
اما سوال 1-با این دلیل فقط خلقت همه جهان از وجودی مطلق اثبات میشود.این وجود میتواند ....

بنابراین شما قبول دارید که این جهان خدایی دارد(توده منظم یا ... یا ....)(چرا نوشته بودید بر فرض وجود خدا؟)
و مشکل شما روی صفات این علت اصلی جهان است.

نقل قول:

در برهان علیت میگیم در جهان هستی هر معلولی علتی دارد ولی اگر علتی وجود نداشت که خود معلول علت دیگر نباشد تسلسل به وجود میآمد و چیزی وجود نداشت.پس علتی وجود داشته که وجود، ذاتی او بوده و علت و خالق تمام معلولهای جهان است.و آن خداوند یکتا است.

ناشناخته;279786 نوشت:
شما میگید خدا بود وقتی هیچ چیز نبود.آیا از عدم چیزی به وجود میآید؟
قانون بقا ماده و انرژی کاملا این رو رد میکنه.و هیچ منطقی با این حرف سازگار نیست.
ممنون

شما حرف خودتون را نقض کردید یا من اشتباه متوجه شدم
شما در مطلب قبلی با برهان علیت ثابت کردید که یک علت اصلی که خود معلول علت دیگری نیست وجود دارد
و حالا می گوید این واجب الوجودی که من وجودش را ثابت کردم وجود داشتنش غیر منطقی است؟

به نظرم مشکل شما مانند من بر روی صفات و خصوصیات این واجب الوجود است

عزیزم من واجب الوجود رو قبول کردم و قبول داشتم اما اینکه جسم نباشه و.... به طور خلاصه اون خدایی باشه که مد نظر شما هست رو هیچ دلیلی بر اثباتش نمیبینم.فقط واجب الوجود اثبات میشه نه چیز دیگه.یعنی در نظریه ای که گفتم علت اصلی (واجب الوجود) همون ماده هست.
من نمیگم واجب الوجود نیست میگم واجب الوجود لزوما خدایی که مد نظر ما هست نیست.حرفام تضادی نداره
بله .فرمایش شما صحیحه.بحث ما بر سر ماهیت واجب الوجود هست
ممنون

سوال شما یه جور مغلطه هست.اگه عمدی نیست بیشتر دقت کنید.
ببینید شما میگید چرا من گفتم که خدا بر فرض وجود.اما گفتم واجب الوجود حتما وجود داره.خب این مشخصه توی حرف اول من منظور من وجود خدایی بود که شما بهش اعتقاد داری.و در بحث دوم واجب الوجود رو قبول کردم حتی قبول نکردم واجب الوجود خدای من میشه تا بعد برسیم به بحث اینکه ماهیتش چی هست و بعد اگه دقیقا همون خدا بود حرفام متضاد میشد.من واجب الوجود رو به عنوان خدا قبول ندارم ماده ای که وجود داشته نه عقل داره و.... ما برحسب شرایط به وجود اومدیم

خدا بود زمانی که هیچ چیز نبود.این رو هم جواب بدین.
یکی میگفت خدا بود زمانی که حتی زمان نبود.بهش خندیدم.کمی دقت کنید خودش میگه زمانی که زمان نبود!!!زمان یک وجود فکری و عقلانی هست.زمان همیشه وجود داشته و خواهد بود.حتی چیزی که محدودیت در زمان نداشته باشه (یعنی مثلا خدایی که شما میگید)باز هم زمان قبل و بعد داره .در قرآن آمده ( إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی‏ سِتَّةِ أَیَّامٍ) خب پس زمان برای خدایی که شما میگید هم معنا داره زمانی که صرف درست کردن آسمان و زمین شد 6 روز بود حالا این 6 روز منظور 6 روز کره زمین بوده یا چیز دیگه مبحث ما نیست.بحث ما وجود زمان هست.
قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ
---------
وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فِیها وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَهِ أَیَّامٍ
-------
فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ..............
البته وجود زمان هیچ چیزی رو اثبات نمیکنه هیچ تضادی هم با حرفاتون نداره چون زمان به وجود برمیگرده یعنی زمان وجودش همراه با وجود ظاهری و... هست اما علت وجودش(وجود عقلانی نه واقعی) همون وجود واقعی هست. فقط عناد چشم بسته عده ای باعث میشه هیچی از حرفاشون رو دیگه گوش ندی.

ناشناخته;279506 نوشت:
وای چقدر لذت بردم از بحثهای قشنگتون. وای!!34 صفحه!!!!!!خسته شدم از بس خوندم.اما من از این مسایل هم فراتر رفتم.البته بعد میفهمید من هیچ کس نیستم. من دوره ای دقیقا بحثهای دوستمون هلمون رو مطرح میکردم.خیلی بحثهای عمیقی هستن.اما بعد پیش رفتم و به نتایج جالبی رسیدم.اما ناراحت کننده.
دوستای من هیچ به این فکر کردید که این عقلی که دارید باهاش به هم فلان چیز رو اثبات میکنید اصلا چیه؟
چیز خوب و بد همش نسبی هست.کار درست و غلط همش نسبی هست.همه چیز نسبی هست.با این فکر شما چی رو میخواید به هم اثبات کنید؟دوستتون دارم

سلام،:Gol: گرچه در باب نقد نسبي گرايي در همين سايت بسيار نگاشته ايم اما باختصار نكاتي از سقراط، ارسطو و افلاطون را از مجله پگاه حوزه، شماره 128، صفحه 14 متذكر مي شويم:

1 . یکی از نقدهای سقراط بر نسبی گرایی پروتاگوراس، استدلال از طریق استحاله اجتماع نقیضین است . او می گوید: «آیا هر کس مقیاس چیزهای آینده را نیز در خود می داند; مثلا اگر غیر پزشکی معتقد باشد که این شخص تب خواهد کرد و تنش گرم خواهد شد و پزشکی نیز بر خلاف این عقیده باشد، آیا آن چه روی خواهد داد، مطابق عقیدة یکی از آن دو خواهد بود یا موافق عقیده هر دو؟» (افلاطون، 1377، 1400 - 1401) . آیا می توان پندار پزشک با غیر پزشک یا کشاورز با غیر کشاورز را یک سان دانست (همان، ص 1404 1406) . به عبارت دیگر، لازمه نسبی گرایی این است، که همه پندارها و انسان ها یک سان باشند; انسان دانا و داناتر و جاهل معنا نداشته باشد و تنها درستی و نادرستی به پذیرش و عدم پذیرش افراد بستگی داشته باشد . (همان، ص 1392) .

2 . نقد دیگر سقراط این است: «اگر بنا بر آن است که هر پندار و عقیده ای درست شمرده شود، پس آیا ابلهی و اتلاف وقت نیست که مردمان دربارة آرا و عقاید یک دیگر بحث و گفت وگو کنند و درستی و نادرستی آنها را بررسی نمایند و نظری بر خلاف نظر دیگران در میان آورند؟» . (ارسطو، 1378، 144) .

3 . نقد ارسطو بر نظریه نسبی گرایی پروتاگوراس چنین است:
«اگر هر پنداری که هر کسی دارد، یا هر چه بر هر کس نمودار می شود، حقیقت باشد، پس همة احکام باید در آن واحد، هم مطابق حقیقت باشند و هم خلاف حقیقت، زیرا بسیاری از آدمیان عقاید مخالف یک دیگر دارند و معتقدند که هر کس با آنان هم عقیده نیست در اشتباه است . بنابراین به حکم ضرورت، همه چیز باید هم باشد و هم نباشد» (همان، ص 428 - 429 و 380)، یعنی نظریه نسبی گرایی، مستلزم اجتماع نقیضین و اجتماع مطابقت و عدم مطابقت حقیقت در احکام و در آن واحد است . و لازم می آید که شی ء واحد، هم باشد هم نباشد . هم نیک است و هم بد و محتوای های همه ادعاهای متناقض در آن واحد صادقند . در حالی که بی گمان یکی از دو طرف در اشتباه است . (همان، ص 154) .

4 . نسبی گرایی معرفتی به انکار هستی می انجامد، زیرا هر نمودی ممکن نیست حقیقت باشد و نسبی گرا باید بگوید هر چیزی نسبت به پندار و ظن و نسبت به ادراک هر شخصی حقیقت است; بنا بر این، هیچ چیز به وجود نیامده و نخواهد آمد مگر آن که کسی چنین بپندارد . پس دلیلی بر واقعیت هستی بما هو هستی در دست نیست . (همان، ص 146 - 147) . ارسطو ضمن بیان روایت دموکریت، امپروکلس و پارمیندس از نسبی گرایی معرفتی و نقد آن ها، (همان، ص 147 - 148) . این رویکرد را منشا یاس نوآموزان فلسفه دانسته و جستن حقیقت را مانند دویدن در پی پرندگان معرفی می کند و ریشة گرایش به نسبی گرایی را حس گرایی افراطی می داند، زیرا جهان طبیعت دایم در حال تغییر و حرکت است; بنابراین، احکام آن نیز متغیر و دست خوش دگرگونی خواهد بود.

موفق باشيد ...:Gol:

با سلام
حرفهای من اصلا تناقضی نداره.چون در ابعاد مختلف وجه خوب یا بد پیدا میکنه(در همه ابعاد یکی نیست). این کار که برای شما خوبه به ضرر فلان کس هست پس این کار هم خوبه و هم بده.
حالا شما معیار خوب و بد رو کی معرفی میکنید؟ شما؟ اون طرف؟ خدا؟ عقل؟...اگه شما یا اون طرف باشید که نظرهاتون دقیقا در تضاد هست.اگه خدا باشه که عرض کردم هنوز کسی نتونسته بهم ثابتش کنه. عقل هم که عرض کردم عقل رو با عقل میشه اثبات کرد؟ شما دقیقا با همون عقلی که ما بر سرش داریم بحث میکنیم و با مسایل عقلی میخواید عقل رو ثابت کنید؟ این دقیقا یک دور هست.(کارخوب چرا خوبه؟کار بد چرا بده؟ این رو به من بگید)
در ضمن من مبتدی نیستم .محض اطلاع حتی با اشخاصی این رو مطرح کردم که خیلی مشهور هستن و اسم آوردنشون اینجا درست نیست.اما نتونستن جوابی بدن.
شما از شاگردهای اونها محسوب میشید.فکر کنم بیشتر لازمه روی سوالهای من کار بشه.امیدوارم جواب بگیرم.چون خیلی دوست دارم خدا داشته باشم.خیلی زیباست
خدایی با اونهمه عظمت که شما میگید چطور این آدمهای مثلا مسلمان واقعا میشناسنش و اینجور جلوش میایستند؟جلو این خدا انسان حتی نمیتونه بایسته پاهاش میلرزه .من چندین سال پیش که این تحقیقات رو شروع نکرده بودم نماز میخوندم اما نه این نماز که خیلیها میخونن.خود انسان از حقارتش خجالت میکشه جلو این خدا بایسته.به حالت مرگ میره.حتی به زور حرف میزنه. اما من میبینم این نمازها رو.راحت راحت!!جلو یه آدم خیلی معتبر هم بودند به این راحتی حرف نمیزدند چه برسه به خدا!

من قرار شده به عقلم اعتماد کنم.همون که شما میگید عقل هست و خیلیها قبولش دارند!!!اکثر عقلا قبولش دارند.خب بلاخره باید یک جور بتونیم فعلا روی بحث خداشناسی نظر بدیم و بحث کنیم.
خب: من این آقای پروتاگوراس رو حتی اسمش رو هم نشنیدم و نظرش رو هم شنیدم و جای خندیدن داره نه جواب دادن!!! نظریه این آقا دقیقا اجتماع نقیضین هست و ارسطو داره میگه اجتماع نقیضین محاله!!!! اونوقت آیا توی منطق این نیست که محال بودن اجتماع نقیضین یک امر بدیهی هستش؟!!!!!!!!! آیا خود آدم این رو نمیفهمه؟!!!این توهین به من نیست؟ جواب سؤالم رو اینقد راحت فرض کردید؟ اون آقای پروتاگوراس ذهنش معیوب بوده.شما ببخشیدش .در ضمن من هر گونه نسبتی با این آقای پروتاگوراس رو رد میکنم. حرفم اصلا حرف اون نیست.
فهمیدن سؤال نیمی از جواب هست.سؤالم رو باز بخونید من گفتم نسبی هست یعنی نسبت به این و اون فرق میکنه شما میگید منظورت اینه که هر دو درست هستند! اجتماع نقیضین شروطی داره که باید دقیقا یکی باشند تا صورت بگیره. از جمله زمان.مکان و... حالا آقای پروتاگوراس منظورش چی بوده نمیدونم اما اگه این بوده که شما میگید هر آدمی میفهمه که یک چیز هم نمیتونه باشه و هم نباشه

من که نمیدونم چطور سعی میکند جواب بدید!! حرفهام واضح هستند جواب ندارند که!! عقل رو ثابت کنید خب!!!! میتونید؟ نمیتونید دیگه.شما جواب این رو بدید بقیه سوالات رو بذارید برای بعد. مطمئنم نمیتونید عقل رو ثابت کنید.من حتی فلاسفه و منطقیون رو زیر سوال بردم اونوقت شما میگید یک نوآموز فلسفه هستم؟ من 7 سال فلسفه و منطق خوندم همشو دارم میبرم زیر سوال.شما عقل رو اثبات کن
(هی میخوام چیزی رو نکنم نمیذارید.ساده حرف میزنم الفاظ بعید هم بکار نمیبرم چون فلسفه و منطق خیلی راحته من حتی به اساتید فلسفه هم ایراد گرفتم و بعد متوجه اشکالشون شدن البته اگه قبلا ملاصدرا این مورد رو نگفته بود باور نمیکردند.شما هم کتاب بخونید فکر نکنید همه چیز رو بلد هستید.جوابی بدید که لا اقل دلگرم بشم نه اینکه بگم حتی سوالم رو نفهمیدید )
سوال من درباره وجود مغز نیست درباره حجیت(ملاک بودن.سند بودن) عقل هم نیست.درباره اینه که آیا این مغز ما و این نتیجه گیریهامون اصلا با حقایق در همه جهت تطبیق داره یا نه.من که اینجا موندم و فقط دارم دور خودم دور میزنم

الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :حُجَّةُ اللّه ِ عَلَى العِبادِ النَّبِيُّ ، و الحُجَّةُ فيما بَينَ العِبادِ و بَينَ اللّه ِ العَقلُ .
لإمامُ الكاظمُ عليه السلام :إنَّ للّه ِِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَينِ : حُجَّةً ظاهِرَةً ، و حُجَّةً باطِنَةً ، فأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ و الأنبِياءُ و الأئمَّةُ عليهم السلام ، و أمّا الباطِنَةُ فَالعُقولُ .
.الكافى :ابن سكيّت به امام هادى عليه السلام عرض كرد: به خدا سوگند كه نظير شما هرگز نديده ام؛ بفرماييد كه امروزه حجّت بر مردم چيست؟ حضرت فرمود : عقل، كه به واسطه آن امام راستين شناخته و تصديق شود و امام دروغين شناخته و تكذيب گردد. ابن سكّيت گفت: به خدا قسم كه جواب [درست ]همين است.
جواب من رو با اینها ندید.عرض کردم در بحث ما حتی کسی خدا رو به من اثبات نکرده.در ضمن بر فرض اثبات هم باز ثابت نمیشه عقل ما حقایق رو بهمون میگه حتی اجتماع نقیضین شاید فقط محدودیتی هست که عقل ما داره و... تا وقتی که با عقل میخواید جواب من رو بدید نشون میده هنوز سوالم رو درک نکردید.من میگم اون چیه که عقل رو ثابت میکنه؟
تا بدانجا رسید دانش من که همی بدانمی که نادانم
منظور ابو علی سینا شاید همین بوده

[=b]شيخ انصارى پس از نقل اين قمست از سخنان صاحب حدائق با تعجب مى‏گويد:
[=b]«نمى‏دانم ايشان چگونه دليل نقلى را در احكام نظرى مقدم بر چيزى قرار داده كه در بداهت مانند اين گفته است كه الواحد نصف الاثنين در حالى كه ضروريات دين و مذهب در بداهت مانند آن نيستند.

دقت کنید علما میخوان از طریق دلیل نقلی عقل رو اثبات کنند.خب یکی نیست بگه آقایون شما خدا رو با همین عقل پذیرفتید حالا که به عقل شک کردید پس چطور حرف همون خدا رو میارید وسط؟ در صورتی که با همون عقل ثابتش کردید. که الان زیر سواله. این عجیبه نه اونی که شیخ گفت.اصلا در مرحله اول عقل رو با نقل نمیشه اثبات کرد.
خب فقط دلیل عقلی باقی میمونه برای حجیت عقل که اون هم رد میشه چون ما با همین عقلمون که زیر سواله داریم صغری و کبری میچینیم و نتیجه میگیریم

[=B]ابان بن تغلب مى‏گويد: به امام صادق گفتم: چه مى‏فرمايى درباره مردى كه يك انگشت از انگشتان زنى را بريده است ديه آن چقدر است؟ فرمود: ده شتر. عرض كردم: اگر دو انگشت او را قطع كند؟ فرمود: سى شتر. عرض كردم: اگر چهار انگشت او را قطع كند؟ فرمود: بيست تا. عرض كردم: سبحان اللّه‏ سه انگشت را مى‏برد سى شتر بر اوست ولى چهار انگشت رامى برد بيست شتر بر اوست؟! اين مطلب در عراق به ما مى‏رسيد و ما از گوينده آن بيزارى مى‏كرديم و مى‏گفتيم: كسى كه اين سخن را آورده شيطان است! امام فرمود: آرام باش اى ابان! اين، حكم رسول خداست كه زن تا ثلث ديه با مرد برابرى مى‏كند و چون به ثلث رسيد آن وقت به نصف ديه بر مى‏گردد. اى ابان! تو مرا به قياس اخذ كردى و سنت پيامبر اگر قياس شود، دين از بين مى‏رود.

خب شما اینها رو قبول دارید دقیقا حرف من رو زده. البته در ادامه گفته که امام چون میدونسته ممکنه افراد نتونن بفهمند یا مهارت جواب دادن رو نداشته باشند و گفتند که [=B]از همه مهمتر اين است كه نبايد در مسائل مربوط به اصول دين، در مطالب عقلى وارد شد كه انسان در معرض هلاك دائم و عذاب هميشگى قرار مى‏دهد و در روايات، بخصوص روايات مربوط به خوض در مسائل قضا و قدر!!!
من توی همینا وارد شدم ای خدا اگه هستی نجاتم بده من برای رسیدن به تو حتی عقلم رو از دست دادم:Ghamgin:

موضوع قفل شده است