جمع بندی علت تحریم متعه توسط عمر چه بود؟
تبهای اولیه
سلام در کتاب صحیح مسلم از جابر بن عبد الله آمده است که حدثني محمد بن رافع، حدثنا عبد الرزاق، أخبرنا ابن جريج، أخبرني أبو الزبير، قال: سمعت جابر بن عبد الله، يقول: «كنا نستمتع بالقبضة من التمر والدقيق، الأيام على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم، وأبي بكر، حتى نهى عنه عمر، في شأن عمرو بن حريث» متعه در زمان پیامبر (ص) و ابوبکر هم رایج بود تا اینکه عمر از آن نهی کرد: 1-آیا در تاریخ علتی برای نهی عمر وجود دارد؟ به چه علتی نهی کرد؟ مطالبی نقل می کنند که عمر وقتی پیامد هایی از متعه برای برخی از افراد را دید به این اقدام دست زد،آیا صحیح است؟ 2-آیا مخالفتی با گفته ی عمر در زمان او درباره حرمت متعه شد؟ اگر شد توسط چه کسی و اگر نشد چرا؟ 3-بغیر از شیعیان اگر بقیه افراد سخن عمر را پذیرفتند،با توجه به اینکه در قرآن به حلیت آن اشاره شده به چه علت نظر عمر بر خلاف قرآن را پذیرفتند؟
1-آیا در تاریخ علتی برای نهی عمر وجود دارد؟ به چه علتی نهی کرد؟ مطالبی نقل می کنند که عمر وقتی پیامد هایی از متعه برای برخی از افراد را دید به این اقدام دست زد،آیا صحیح است؟
بله گزارش هایی در این زمنیه آمده که علت ظاهری تحریم متعه از سوی خلیفه دوم را عوارض اجتماعی آن می داند که به برخی از آنها اشاره می کنیم
اول: در برخی از نقلها نیز چنین آمده است: «متعه در زمان پیامبر و خلیفه اول و حتی چهار سال اول خلافت عمر، جایز بود تا اینکه روزی؛ عمر بر خواهرش، «عفرا» وارد شد، دید که در دامنش طفلی گذاشته و او را شیر میدهد! گفت: خواهرم این بچه چیست؟ گفت: این فرزندم است که از گوشت و پوست من است! عمر گفت: تو که ازدواج نکردی! چگونه بچه شیر میدهی؟! خواهر عمر گفت: من با شخصی متعه کردهام ... عمر بسیار ناراحت شد و رنگ صورتش تغییر کرد تا جایی که طفل را به ناراحتی از دامن خواهرش گرفت و بر دست گرفت و به سوی مسجد رفت... در مسجد به مردم گفت: آیا دوست دارید دختران مجرد شما بچه بزایند؟!! ...ای مردم! متعه در زمان رسول خدا و بعد از آن حلال بود، اما اکنون آنرا حرام اعلام میکنم و هر کس از این به بعد این کار را انجام دهد او را مجازات میکنم»
دوم: جریانی برای شخصی به نام «سلمة بن امیه» ذکر شده است که در زمان عمر، با زنی به نکاح متعه همبستر شد و آن زن؛ فرزندی به دنیا آورد، که سلمه او را به فرزندی نپذیرفت! خلیفه دوم بعد از اطلاع از این ماجرا به طور کلی از متعه نهی کرد(2) برخی نام وی را ربیعه بن امیه ذکر کرده اند(3)
سه: امّ عبدالله دختر ابى خيثمه مىگويد:
مردى از شام آمد، به خانه من وارد شد و به من گفت:
مجرّد بودن بر من سخت است، زنى را برايم پيدا كن تا او را به متعه بگيرم.
من او را به زنى راهنمائى كردم. آن مرد نزد آن زن رفت و او را به متعه گرفت و چند نفر شاهد عادل هم براى اين كار در نظر گرفت. مدتى را با آن زن ماند و به شام برگشت. عمر بن خطاب از اين مسأله با خبر شد، كسى را دنيال من فرستاد و من نزد او رفتم
. عمر بن خطاب از من پرسيد:
آن چه از تو شنيدهام درست است؟
گفتم: بله.
گفت: هر وقت آن مرد به مدينه آمد مرا با خبر كن.
وقتى كه آن مرد از شام به مدينه آمد، عمر بن خطاب را با خبر كردم. عمر بن خطاب كسى را دنبال او فرستاد و آن مرد نزد عمر بن خطاب آمد.
عمر بن خطاب از او پرسيد:
چرا اين كار را كردى؟
آن مرد گفت:
در زمان پيامبر دست به اين كار مىزدم، پيامبر ما را منع نكرد، در زمان ابوبكر هم چنين مىكردم، او هم منع نكرد. در زمان خلافت تو هم اين كار را مىكردم و تو ما را از اين عمل نهى نكرده بودى. عمر بن خطاب گفت: قسم به آن كه جانم به دست اوست، اگر پس از نهى از متعه، دست به اين كار زده بودى سنگسارت مىكردم. اين را به همه روشن كنيد تا مرز ازدواج و زنا از هم مشخّص شود
خلیفه دوم برای غلبه بر این مشکل اجتماعی صورت مسئله را پاک نمود.
منابع
1. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص 423، بیروت، البلاغ، 1419ق.
2. عسقلانی، ابن حجر، الإصابة، تحقیق، عادل احمد، عبد الموجود، على محمد، معوض، ج3، ص 121، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415 ق.
3. علامه طباطبائی، ج4، ص295
4. همان، ص296
2-آیا مخالفتی با گفته ی عمر در زمان او درباره حرمت متعه شد؟ اگر شد توسط چه کسی و اگر نشد چرا؟
با توجه به روحیه خیلفه دوم کسی نمی توانست به صورت کلی اعتراض کند حتی شخصی نیز که اعتراض کرد با ترس و مقدمه وارد شده و اعتراض خود را رساند. حکایت این داستان خود از اعمال فشار عمر در این رابطه و موارد مشابه حکایت دارد
«عمران بن سواده» نقل می کند: «با عمر نماز صبح خواندم، آنگاه بعد از نماز بیرون رفت و من با او رفتم. گفت: حاجتى دارى؟!....گفتم: پندى دارم!... مسلمانان چهار چیز را بر تو عیب مىگیرند. عمر در حالیکه سر تازیانه را به چانه نهاده و ته آنرا به دامن خویش گذاشت! گفت: بگو! گفتم: مىگویند:.... متعهی زنان را حرام کرده اى، در صورتى که خدا روا داشته است؟! گفت: پیامبر خدا(ص) آنرا هنگام ضرورت حلال کرد، اما بعدها گشایشی در کار مسلمانان به وجود آمد و بیاد ندارم کسى از مسلمانان پس از این گشایش، بدان عمل کرده باشد. اکنون هر کس بخواهد میتواند زنى به نکاح گیرد و پس از سه روز او را طلاق دهد»(1)
1.طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 4، ص 225، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
بغیر از شیعیان اگر بقیه افراد سخن عمر را پذیرفتند،با توجه به اینکه در قرآن به حلیت آن اشاره شده به چه علت نظر عمر بر خلاف قرآن را پذیرفتند؟
در برخی از موارد ترس قالب بود زیرا برخورد عمر با مخالفان بسیار تند گزارش شده است. بدعتهای عمر منحصر به متعه نیست که مردم اعتراض کرده یا نکرده باشند، تکتف در نماز، حذف حی علی خیرالعمل، نماز تروایح از جمله آنان است.
وقتی مهمترین امر که جانشینی پیامبرصلی الله علیه واله وسلم باشد مورد هجوم قرار گرفت، و کسی سخنی نگفت مردم نسب به سایر مسائل به نوعی بی تفاوت شدند.
.طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 4، ص 225، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
سلام
چقدر می توان به مطالب تاریخ طبری اعتماد کرد؟
من می خواهم بعد از یک سری مقدمات نوشتن کتابی را آغاز کنم.اگر امکان دارد توضیخات لازم را بفرمائید.
ممنونم
علت تحریم متعه توسط عمر چه بود؟
سلام
یک داستان دیگر هم دارد که در اینجا ندیدم!
[="Tahoma"]سلام
یک داستان دیگر هم دارد که در اینجا ندیدم!
سلام
اگر غیر از آنچه که کارشناس محترم بحث نقل کردند و بنده هم از سایت پرسمان می آورم شما هم مطلب دیگری شنیده اید اگر مقدور است آن را هم بیان کنید:
آن چه از خود عمر بن خطّاب در اين زمينه آمده چنين است : خوله دختر حكيم نزد عمر بن خطاب آمد و گفت : ربيعه پسر اميّه زنى را به متعه گرفت و آن زن از آن مرد حامله شد . عمر بن خطّاب در حالى كه خشمگين بود و رداى خود را مىكشيد ، از خانه خارج شد و گفت : اين هم متعه . اگر پيش از نهى اين كار را مىكرد سنگسارش مىكردم ( 1)
سلمه بن اميّه زنى به نام سَلْمى را به مُتعه گرفت ، اين زن از او بچهدار شد . اين مرد آن بچه را انكار كرد . اين مسأله به عمر بن خطاب رسيد و عمر بن خطاب مُتعه را تحريم كرد ( 2 ) |
امّ عبدالله دختر ابىخيثمه مىگويد : مردى از شام آمد ، به خانه من وارد شد و به من گفت : مجرّد بودن بر من سخت است ، زنى را برايم پيدا كن تا او را به متعه بگيرم . من او را به زنى راهنمائى كردم . آن مرد نزد آن زن رفت و او را به متعه گرفت و چند نفر شاهد عادل هم براى اين كار در نظر گرفت . مدتى را با آن زن ماند و به شام برگشت . عمر بن خطاب از اين مسأله با خبر شد ، كسى را دنيال من فرستاد و من نزد او رفتم . عمر بن خطاب از من پرسيد : آن چه از تو شنيدهام درست است ؟ گفتم : بله . گفت : هر وقت آن مرد به مدينه آمد مرا با خبر كن . وقتى كه آن مرد از شام به مدينه آمد ، عمر بن خطاب را با خبر كردم . عمر بن خطاب كسى را دنبال او فرستاد و آن مرد نزد عمر بن خطاب آمد . عمر بن خطاب از او پرسيد : چرا اين كار را كردى ؟ آن مرد گفت : در زمان پيامبر دست به اين كار مىزدم ، پيامبر ما را منع نكرد ، در زمان ابوبكر هم چنين مىكردم ، او هم منع نكرد . در زمان خلافت تو هم اين كار را مىكردم و تو ما را از اين عمل نهى نكرده بودى . عمر بن خطاب گفت : قسم به آن كه جانم به دست اوست ، اگر پس از نهى از متعه ، دست به اين كار زده بودى سنگسارت مىكردم . اين را به همه روشن كنيد تا مرز ازدواج و زنا از هم مشخّص شود ( 3 ) |
اين قضايا نشان مىدهد كه نابسامانىهايى در مسأله متعه پيش آمده و موجب مشكلاتى شده بود و عمر بن خطاب براى حلّ اين مشكلات ، متعه را تحريم كرده است . در اين مسأله علماى اهل سنّت و ديگران ، ديدگاههايى را اظهار كردهاند . به عنوان نمونه به برخى از اين ديدگاهها اشاره مىكنيم :
زندگى مسلمانان در زمان عمر بن خطّاب ، بسيار مرفّه گرديد ، مسلمانان در سايه ثروتهايى كه به دست آوردند ، روى به تمتّعات جنسى آوردند و پيامد اين تحوّل اين شد كه بازار متعه رواج يافت و بازار ازدواج دائمى كساد شد . عمر بن خطاب براى حفظ بنيان خانواده ، ازدواج متعهاى را تحريم كرد ( 4 ) |
در سايهى پيشرفتها و پيروزىهاى نظامى ، اسيران فراوانى به جزيرهالعرب آورده شدند . در ميان اسيران دختران زيباروى زيادى وجود داشتند ، مسلمانان به جاى ازدواج دائم ، با اين دختران ازدواج متعهاى مىكردند و عمر بن خطاب ، از اين عمل ، مسلمانان را نهى كرد ( 5 ) |
مسلمانان به خاطر ثروتهاى فراوانى كه به دست آوردند ، به مكه مسافرت مىكردند ، در مكه مدتها مىماندند ، در اين مدّت به خاطر دورى از خانواده خود ، ازدواج متعهاى مىكردند و پس از مدتى به وطن خود بازمىگشتند . پس از ان از اين زنان بچه به دنيا مىآمد ، مادران بچهها ، اين بچهها را به بيتالمال تحميل مىكردند . عمر بن خطاب متعه را نهى كرد تا بچههاى بىسرپرست ، به وجود نيايند ( 6 ) |
مسلمانانى كه به مكه مىرفتند ، كنيزان را مىخريدند و آزاد مىكردند . پس از آزاد كردن آنها ، با آنها ازدواج متعهاى مىكردند و عمر بن خطاب از اين عمل نهى كرد ( 7 ) |
نيروهاى رزمى و غير آنان كه به خارج از وطن خود مىرفتند ، در ديار غربت ، ازدواج متعهاى مىكردند و دير به وطن خود برمىگشتند . زنان اين مسلمانان از دست شوهرانشان به عمر بن خطاب شكايت مىكردند و عمر بن خطاب هم براى اين كه اين شوهران به خانواده خود برسند ، نكاح متعهاى را منع كرد و دستور داد بيش از چهار ماه حق ندارند دور از خانواده خود باشند ( 8 ) |
اينها توجيهاتى است كه از سوى برخى اظهار شده است . نكتهاى كه بايد به آن توجه شود اين است كه علماى اهل سنّت پيرو نهى عمر بن خطاب هستند و كار او را درست مىدانند و برخى از آنان همين الان ازدواج متعهاى را مانند زنا مىدانند و آن را زنا به حساب مىآورند و به خاطر زنا بودن آن را حرام مىدانند ( 8 ) |
ولى از ديدگاه فقه شيعه ، متعه هيچگونه اشكالى ندارد و توجیهات فوق هم دلیلی بر نسخ و حرمت حکم نمی شود و اگر مرد و زنى به توافق برسند و موانعى در كار نباشد مىتوانند ازدواج مُتعهاى كنند و اگر فرزندى از آنان به دنيا بيايد فرزند اين پدر و مادر است . براى آگاهى بيشتر درباره متعه رجوع شود به الميزان ، ج 4 ، ص 271 به بعد . . متعه و آثار حقوقى و اجتماعى آن . . الغدير ، ج . 6 . زواج المتعه ، نوشته سيد جعفر مرتضى عاملى . منابع: |
( 1 ) الميزان ، ج 4 ، ص 295 ، به نقل از تفسير الدّر المنثور
( 2 ) همان ، ص 296 به نقل از الاصابه
( 3 ) همان ، ص 296
( 4 ) متعه و آثار حقوقى و اجتماعى آن ، نوشتهى دكتر محسن شفائى ، ص 167 ، چاپ ششم ، 1352 هجرى شمسى
( 5 ) همان
( 6 ) همان
( 7 ) همان
( 8 ) همان
( 9 ) الميزان ، ج 4 ، ص 301 ، 306 و 310
با سلام
گذشته از دلائلي كه در باب تحريم متعه نساء مثلا در شان عمروبن حريث (كه از قاتلان امام حسين ع در جريان كوفه و كربلا هم بود)ذكر شد يك اصل ديگر هم بود وآن عشق به يهود وجاهليت بود چون :
عُمْره: اهلِ جاهلیت از حُمس و حِله و طُلس، به غیر از حج برای عُمره هم به كعبه می آمدند. در عمره خلاف حجّ قبلا حلق كرده و از تلبید خودداری می كردند(همانطور كه بعدا خلفاي غاصب برخلاف سنت پيامبر انجام دادند)
در ایام حج انجامِ عمره را گناهی بزرگ می شمردند. و عمره در ماه های حج، ذی قعده، ذی حجّه و محرم را [برحسب اعتقاد جاهلی] بس نابخشودنی می دانستند. می گفتند: «إِذَا بَرَأَ الدُّبُرْ وَعَفَا الْوَبَره، و دَخَلَ صَفَرْ، حُلَّتِ الْعُمْرَةُ لِمَنْ اعْتَمَرْ.
«چون پسین شتر از رنجِ سِفرِ حج پاك شود و پشمش بروید و ماه صفر درآید، عُمره برآنان كه عزم كرده اند، حلال شود.»
794- وكان عند قريش والعرب أن العمرة في أشهر الحج من الكبائر ويقولون: إذا برأ الدبر، وعفا الأثر، وانسلخ صفر فقد حلت العمرة لمن اعتمر.
فأراد الله عزّ وجلّ أن يزيل عن قلوبهم ما تعوّدوه وألفوه، وأن لا تنقطع العمرة في كل وقت، فحلّ قوم، وتوقف قوم وقالوا: ما بال رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يحل، وأمرنا بالإحلال؟.
795- فدخل رسول الله صلى الله عليه وسلم على أم سلمة وهو غضبان، فقالت: (793) قوله: «ولم يكن أحد منهم ساق هديا» : أخرج الشيخان من حديث جابر بن عبد الله قال: أهل النبي صلى الله عليه وسلم هو وأصحابه بالحج وليس مع أحد منهم هدي غير النبي صلى الله عليه وسلم وطلحة، فأمر النبي صلى الله عليه وسلم أصحابه أن يجعلوها عمرة ويطوفوا، ثم يقصروا ويحلوا إلّا من كان معه الهدي ... الحديث.
(794) قوله: «وكان عند قريش» : أخرجاه في الصحيحين من حديث ابن عباس: البخاري في المناسك، باب التمتع والقران والإفراد بالحج، رقم 1564، ومسلم كذلك، باب جواز العمرة في أشهر الحج، رقم 1240.
الكتاب: شرف المصطفى
المؤلف: عبد الملك بن محمد بن إبراهيم النيسابوري الخركوشي، أبو سعد (المتوفى: 407هـ)
الناشر: دار البشائر الإسلامية - مكة
بگزارش مورخين ، دين جاهلي داراي افراط و تفريط بود واسلام آنرا تعديل نمود و امت وسط را بعنوان بهترين امت معرفي نمود .اما بعد از انقلاب سقيفه به اعقاب جاهليت ، دوباره خلفاي جاهلي دين اسلام را جاهلي ويهودي نمودند مثلا جناب عمر آنقدر عاشق جاهليت بود كه متعه حج را بر خلاف صريح قرآن وسنت پيامبر تحريم نمود و مقام ابراهيم ع را به مكان جاهليتش برگرداند
ودر خبري ديگر رسول خدا ص بعمر گفتند تو هرگز به اين حكم يعني متعه حج ايمان نخواهي آورد !!!!!
زمانی که رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم دستور داد که عمره حج از عمره تمتع جدا شود و در این فاصله حجّ و عمره مقاربت شخص با همسرش را تجویز فرمود. عمر اعتراض شدیدی به آن حضرت کرد و این عبارت بی ادبانه و توهین آمیز را گفت:
«آیا ما در حالی احرام ببندیم که از عورت ما قطرات منی می چکد؟»»(سنن ابی داود، ص 103).
وبروايت كافي حضرت به او فرمود:
«تو هرگز به این حکم ایمان نخواهی آورد ؟!
و مخالفت زشت عمر وحزبش با امر الله و رسولش در حضور رسول خدا ص :
- حدثنا أحمد بن حنبل ثنا عبد الوهاب الثقفي ثنا حبيب يعني المعلم عن عطاء حدثني جابر بن عبد الله
: أن رسول الله صلى الله عليه و سلم أهل هو وأصحابه بالحج وليس مع أحد منهم يومئذ هدي إلا النبي صلى الله عليه و سلم وطلحة وكان علي رضي الله عنه قدم من اليمن ومعه الهدي فقال أهللت بما أهل به رسول الله صلى الله عليه و سلم وإن النبي صلى الله عليه و سلم أمر أصحابه أن يجعلوها عمرة يطوفوا ثم يقصروا ويحلوا إلا من كان معه الهدي فقالوا اننطلق إلى منى وذكورنا تقطر ؟ (از آلتمان منی بچکد) فبلغ ذلك رسول الله صلى الله عليه و سلم فقال " لو أني استقبلت من أمري ما استدبرت ما أهديت ولولا أن معي الهديض لأحللت " .
قال الشيخ الألباني : صحيح
[="Tahoma"][="Navy"] اين قضايا نشان مىدهد كه نابسامانىهايى در مسأله متعه پيش آمده و موجب مشكلاتى شده بود و عمر بن خطاب براى حلّ اين مشكلات ، متعه را تحريم كرده است . در اين مسأله علماى اهل سنّت و ديگران ، ديدگاههايى را اظهار كردهاند . به عنوان نمونه به برخى از اين ديدگاهها اشاره مىكنيم : زندگى مسلمانان در زمان عمر بن خطّاب ، بسيار مرفّه گرديد ، مسلمانان در سايه ثروتهايى كه به دست آوردند ، روى به تمتّعات جنسى آوردند و پيامد اين تحوّل اين شد كه بازار متعه رواج يافت و بازار ازدواج دائمى كساد شد . عمر بن خطاب براى حفظ بنيان خانواده ، ازدواج متعهاى را تحريم كرد ( 4 ) در سايهى پيشرفتها و پيروزىهاى نظامى ، اسيران فراوانى به جزيرهالعرب آورده شدند . در ميان اسيران دختران زيباروى زيادى وجود داشتند ، مسلمانان به جاى ازدواج دائم ، با اين دختران ازدواج متعهاى مىكردند و عمر بن خطاب ، از اين عمل ، مسلمانان را نهى كرد ( 5 ) مسلمانان به خاطر ثروتهاى فراوانى كه به دست آوردند ، به مكه مسافرت مىكردند ، در مكه مدتها مىماندند ، در اين مدّت به خاطر دورى از خانواده خود ، ازدواج متعهاى مىكردند و پس از مدتى به وطن خود بازمىگشتند . پس از ان از اين زنان بچه به دنيا مىآمد ، مادران بچهها ، اين بچهها را به بيتالمال تحميل مىكردند . عمر بن خطاب متعه را نهى كرد تا بچههاى بىسرپرست ، به وجود نيايند ( 6 )امّ عبدالله دختر ابىخيثمه مىگويد : مردى از شام آمد ، به خانه من وارد شد و به من گفت : مجرّد بودن بر من سخت است ، زنى را برايم پيدا كن تا او را به متعه بگيرم . من او را به زنى راهنمائى كردم . آن مرد نزد آن زن رفت و او را به متعه گرفت و چند نفر شاهد عادل هم براى اين كار در نظر گرفت . مدتى را با آن زن ماند و به شام برگشت . عمر بن خطاب از اين مسأله با خبر شد ، كسى را دنيال من فرستاد و من نزد او رفتم . عمر بن خطاب از من پرسيد : آن چه از تو شنيدهام درست است ؟ گفتم : بله . گفت : هر وقت آن مرد به مدينه آمد مرا با خبر كن . وقتى كه آن مرد از شام به مدينه آمد ، عمر بن خطاب را با خبر كردم . عمر بن خطاب كسى را دنبال او فرستاد و آن مرد نزد عمر بن خطاب آمد . عمر بن خطاب از او پرسيد : چرا اين كار را كردى ؟ آن مرد گفت : در زمان پيامبر دست به اين كار مىزدم ، پيامبر ما را منع نكرد ، در زمان ابوبكر هم چنين مىكردم ، او هم منع نكرد . در زمان خلافت تو هم اين كار را مىكردم و تو ما را از اين عمل نهى نكرده بودى . عمر بن خطاب گفت : قسم به آن كه جانم به دست اوست ، اگر پس از نهى از متعه ، دست به اين كار زده بودى سنگسارت مىكردم . اين را به همه روشن كنيد تا مرز ازدواج و زنا از هم مشخّص شود ( 3 )
سلام
این ادله نشان دهنده آنستکه دخل تصرفات در احکام می تواند انگیزه شخصی یا اجتماعی و سیاسی داشته باشد.
لذا باید مرز حلال و حرام از جواز و منع سیاسی که به حسب مصالح اجتماعی لحاظ می شوند جدا گردد
اما از آنجا که در صدر چنین تمایز و تفکیکی نبوده عدم جواز حکومتی به منزله حرمت شرعی شمرده شده است
البته سلیقه های شخصی شانی در دخل و تصرف در احکام شرعی نباید داشته باشند که متاسفانه خیلی از این دخل و تصرفات صدر اسلام ناشی از این امر بوده است
یا علیم[/]
سلام
صحيح مسلم : 3006 - حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى وَابْنُ بَشَّارٍ قَالَ ابْنُ الْمُثَنَّى حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ قَالَ سَمِعْتُ قَتَادَةَ يُحَدِّثُ عَنْ أَبِى نَضْرَةَ قَالَ كَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ يَأْمُرُ بِالْمُتْعَةِ وَكَانَ ابْنُ الزُّبَيْرِ يَنْهَى عَنْهَا قَالَ فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ عَلَى يَدَىَّ دَارَ الْحَدِيثُ تَمَتَّعْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم-.
فَلَمَّا قَامَ عُمَرُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ يُحِلُّ لِرَسُولِهِ مَا شَاءَ بِمَا شَاءَ وَإِنَّ الْقُرْآنَ قَدْ نَزَلَ مَنَازِلَهُ فَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ كَمَا أَمَرَكُمُ اللَّهُ وَأَبِتُّوا نِكَاحَ هَذِهِ النِّسَاءِ فَلَنْ أُوتَى بِرَجُلٍ نَكَحَ امْرَأَةً إِلَى أَجَلٍ إِلاَّ رَجَمْتُهُ بِالْحِجَارَةِ.
عمر صراحتا اعلام میکند مثل پیامبر ص حکم شرعی وضع میکند ! بنابر روایت صحیح مسلم و .... که قران نزولش تمام شد ومحمد ص مرد و الله برای رسولش هر چه خواست حلال کرد اما من #متعه را حرام میکنم ومرتکبش را سنگسار ...ان الله یحل لرسوله مایشاء !!!
2736 - أخبرنا محمد بن علي بن الحسن بن شقيق قال أنبأنا أبي قال أنبأنا أبو حمزة عن مطرف عن سلمة بن كهيل عن طاوس عن بن عباس قال سمعت عمر : يقول والله إني لأنهاكم عن المتعة وإنها لفي كتاب الله ولقد فعلها رسول الله صلى الله عليه و سلم يعني العمرة في الحج
قال الشيخ الألباني : صحيح الإسناد (وصحیح الاسناد نزد آلبانی یعنی حدیث شروط خمسه صحت رادارد وکاملا صحیح است )
وبروایت صحیح نسایی ابن عباس میگوید:از عمربن الخطاب میشنیدم که میگفت: به خدا قسم،من از متعه نهی میکنم در حالی که یقینا در کتاب خدا نازل شده و قطعا رسول الله نیز آن را انجام داده ؟؟!!!
.
الله ورسولش هرچي گفتن برا خودشون گفتن ، هرچی من میگم ؟!
وعلتش را هم عمر اینگونه بیان میکند :
62أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى وَمُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ وَاللَّفْظُ لَهُ قَالَا حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ قَالَ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ الْحَكَمِ عَنْ عُمَارَةَ بْنِ عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مُوسَى عَنْ أَبِي مُوسَى أَنَّهُ كَانَ يُفْتِي بِالْمُتْعَةِ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ رُوَيْدَكَ بِبَعْضِ فُتْيَاكَ فَإِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فِي النُّسُكِ بَعْدُ حَتَّى لَقِيتُهُ فَسَأَلْتُهُ فَقَالَ عُمَرُ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ فَعَلَهُ وَلَكِنْ كَرِهْتُ أَنْ يَظَلُّوا مُعَرِّسِينَ بِهِنَّ فِي الْأَرَاكِ ثُمَّ يَرُوحُوا بِالْحَجِّ تَقْطُرُ رُءُوسُهُمْ . نسایی
إبن حجر عسقلاني نقل ميكند از سهيلي ـ از علماء و فقهاء نامي أهل سنت ـ :
بأن النهي عن نكاح المتعة يوم خيبر و هذا شئ لا يعرفه أحد من أهل السير و رواة الأثر
فتح الباري لإبن حجر العسقلاني، ج9، ص145 ـ عمدة القاري للعيني، ج17، ص247 ـ إرشاد الساري للقسطلاني، ج6، ص536 ـ زاد المعاد لإبن القيم الجوزية، ج2، ص18 ـ نصب الراية للزيلعي، ج3، ص335
و علي هذا أكثر الناس
نظر أكثر مردم هم اين است كه متعه در روز خيبر حرام نشده است
فتح الباري لإبن حجر العسقلاني، ج9، ص145
[="Tahoma"]سلام
پاسخ سایت islamquest به سوال تاپیک:
متعه یا ازدواج موقت از احکامی است که در زمان خلیفه دوم منع شد. از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده است: ما زمان پیامبر(ص) متعه میکردیم، در زمان ابوبکر نیز این کار مجاز بود تا اینکه عمر از این کار نهی کرد.[1]
اگرچه نقلهایی وجود دارد که متعه در همان زمان پیامبر(ص) ممنوع شده بود،[2] اما نظر تمام شیعیان و بسیاری از اهل سنت آن است که این ممنوعیت در زمان عمر اتفاق افتاده است.
درباره چرایی مخالفت خلیفه دوم با این حکم؛ مطالبی بیان شده است که در ذیل، به بررسی آنها میپردازیم:
1. «عمران بن سواده» همین مطلب را از عمر جویا میشود: «با عمر نماز صبح خواندم، آنگاه بعد از نماز بیرون رفت و من با او رفتم. گفت: حاجتى دارى؟!....گفتم: پندى دارم!... مسلمانان چهار چیز را بر تو عیب مى گیرند. عمر در حالیکه سر تازیانه را به چانه نهاده و ته آنرا به دامن خویش گذاشت! گفت: بگو! گفتم: مى گویند:.... متعهی زنان را حرام کرده اى، در صورتى که خدا روا داشته است؟! گفت: پیامبر خدا(ص) آنرا هنگام ضرورت حلال کرد، اما بعدها گشایشی در کار مسلمانان به وجود آمد و بیاد ندارم کسى از مسلمانان پس از این گشایش، بدان عمل کرده باشد. اکنون هر کس بخواهد میتواند زنى به نکاح گیرد و پس از سه روز او را طلاق دهد».[3]
با توجه به ظاهر متن بالا؛ گویا عمر معتقد بوده که نکاح متعه فقط برای زمان سختی و کم بضاعتی مسلمانان وضع شده است، و هنگامی که مسلمانان در گشایش باشند باید به دنبال نکاح دائم باشند.
در اینباره باید گفت:
اولاً: میدانیم برفرض دسترسی به برخی از حکمتهای احکام و قوانین اسلام، نمیتوان وجود یا عدم آن حکم را منوط به حکمت آن دانست، به عبارت دیگر، بر فرض اینکه، یکی از حکمتهای تشریع متعه، زندگی سخت مسلمانان باشد، نمیتوان گفت که در شرایط گشایش، دیگر این حکم جاری نیست؛ چرا که ما به علت تامه تشریع حکم دست پیدا نکردیم، و چه بسا علتهای فراوان دیگری باشد که بدان پی نبردهایم.
ثانیاً: اگر مسلمانان در مرکز حکومت اسلامی به گشایش رسیدند، آیا باید متعه را برای همه مسلمانان، در هر منطقهای، آن هم برای همیشه، تحریم کرد؟!
ثالثاً: در ذیل این داستان، خلیفه دوم به جای متعه، نکاح دائم کوتاه مدت را پیشنهاد میکند، که در واقع معلوم نیست چنین نکاحی چه فرقی با متعه - جز در اسم - دارد؟
2. جریانی برای شخصی به نام «سلمة بن امیه» ذکر شده است که در زمان عمر، با زنی به نکاح متعه همبستر شد و آن زن؛ فرزندی به دنیا آورد، که سلمه او را به فرزندی نپذیرفت! خلیفه دوم بعد از اطلاع از این ماجرا به طور کلی از متعه نهی کرد.[4]
این نقلها نشانگر آن است که یک مشکل اجتماعی در آن زمان احساس میشد که به جای آسیبشناسی و رفع مشکل، بدترین راه انتخاب، و صورت مسئله پاک شد! موضوعی که باعث درگیر شدن اجتماع با معضلات بزرگتری شد؛ لذا امیر المؤمنین(ع) در جایی فرمودند: اگر عمر متعه را تحریم نمیکرد، جز انسان شقی و تیره بخت، کسی زنا نمیکرد.[5]
3. در برخی از نقلها نیز چنین آمده است: «متعه در زمان پیامبر و خلیفه اول و حتی چهار سال اول خلافت عمر، جایز بود تا اینکه روزی؛ عمر بر خواهرش، «عفرا» وارد شد، دید که در دامنش طفلی گذاشته و او را شیر میدهد! گفت: خواهرم این بچه چیست؟ گفت: این فرزندم است که از گوشت و پوست من است! عمر گفت: تو که ازدواج نکردی! چگونه بچه شیر میدهی؟! خواهر عمر گفت: من با شخصی متعه کردهام ... عمر بسیار ناراحت شد و رنگ صورتش تغییر کرد تا جایی که طفل را به ناراحتی از دامن خواهرش گرفت و بر دست گرفت و به سوی مسجد رفت... در مسجد به مردم گفت: آیا دوست دارید دختران مجرد شما بچه بزایند؟!! ...ای مردم! متعه در زمان رسول خدا و بعد از آن حلال بود، اما اکنون آنرا حرام اعلام میکنم و هر کس از این به بعد این کار را انجام دهد او را مجازات میکنم».[6]
البته این ماجرا در دیگر کتابهای شیعه و در هیچ کتابی از کتب اهل سنت نیامده و با توجه به ضعف کتاب و نویسندۀ آن و نیز اشکالاتی در محتوا نمیتوان این نقل را پذیرفت.
[/HR] [1]. الحمیدی، محمد بن فتوح، الجمع بین الصحیحین البخاری ومسلم، تحقیق، د. علی حسین البواب، ج 2، ص 295، بیروت، دار النشر، دار ابن حزم، 1423 ق.
[2]. ابن کثیر، البدایة و النهایة، بیروت، ج 4، ص 194، دار الفکر، 1407ق.
[3]. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 4، ص 225، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
[4]. عسقلانی، ابن حجر، الإصابة، تحقیق، عادل احمد، عبد الموجود، على محمد، معوض، ج3، ص 121، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415 ق.
[5]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 5، ص 448، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[6]. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص 423، بیروت، البلاغ، 1419ق.
خلیفه دوم برای غلبه بر این مشکل اجتماعی صورت مسئله را پاک نمود.
میشه علت مخالفت عمر را قضیه زیر دانست؟
وداستان زیر صحت دارد؟
مقدس اردبیلی در « حدیقه » از جناب امیر مومنان علیه السلام روایت کرده
آن حضرت درمنبر فضیلت نکاح و متعه را بیان می فرمود:
تا به جائی رسید که فرمود: من ازروزی که به تکلیف رسیده ام تا حال
یک شب بی زن نخوابیده ام، درباقی عمر هم یک شب بی زن نخواهم خوابید،
عمرحاضر بود باخود خیال کردکه با این حرف می توانم علی را کذاب کنم
عرض کرد یا علی متوقعم که امشب قدم به خانه ی من رنجه فرمائی ومهمان
من باشی،چون حضرت را عادت نبود که اجابت دعوت مسلمان ننماید قبول فرمود
عمربام بسیار بلندی داشت حضرت را بالای آن بام برد وبعد ازصرف طعام چون
حضرت به استراحت مشغول شد، عمرازبام به زیر آمد ونردبان را برداشته به روی
زمین خوابانید که حضرت نتواند به زیرآید،پس داخل حجره ی خود شد و بخفت
اتفاقا عمر خواهری داشت،مدتی بود که عاشق حسن وجمال حضرت بود و اورا میسر
نمی شد آنوقت فرصت را غنیمت شمرده و برخواست آهسته به نزد نردبان آمد و
نردبان را بربام گذاشت وبالا رفت،وبالای سر حضرت نشست،
حضرت چشم باز کرد و فرمود: کیستی،
عرض کرد منم خواهر عمر،
یاعلی، تورا به حق رسول خدا مرا متعه کن
مقدس اردبیلی در « حدیقه » از جناب امیر مومنان علیه السلام روایت کرده
آن حضرت درمنبر فضیلت نکاح و متعه را بیان می فرمود:
تا به جائی رسید که فرمود: من ازروزی که به تکلیف رسیده ام تا حال
یک شب بی زن نخوابیده ام، درباقی عمر هم یک شب بی زن نخواهم خوابید،
عمرحاضر بود باخود خیال کردکه با این حرف می توانم علی را کذاب کنم
و دروغ او را بر خلق ظاهر گردانم،صبرکردچون حضرت از منبر پائین آمد،
عرض کرد یا علی متوقعم که امشب قدم به خانه ی من رنجه فرمائی ومهمان
من باشی،چون حضرت را عادت نبود که اجابت دعوت مسلمان ننماید قبول فرمود
عمربام بسیار بلندی داشت حضرت را بالای آن بام برد وبعد ازصرف طعام چون
حضرت به استراحت مشغول شد، عمرازبام به زیر آمد ونردبان را برداشته به روی
زمین خوابانید که حضرت نتواند به زیرآید،پس داخل حجره ی خود شد و بخفت
اتفاقا عمر خواهری داشت،مدتی بود که عاشق حسن وجمال حضرت بود و اورا میسر
نمی شد آنوقت فرصت را غنیمت شمرده و برخواست آهسته به نزد نردبان آمد و
نردبان را بربام گذاشت وبالا رفت،وبالای سر حضرت نشست،
حضرت چشم باز کرد و فرمود: کیستی،
عرض کرد منم خواهر عمر،
یاعلی، تورا به حق رسول خدا مرا متعه کن
این مطلب در منابع اولیه فریقین یافت نمی شود
مقدس اردبیلی در « حدیقه » از جناب امیر مومنان علیه السلام روایت کرده
آن حضرت درمنبر فضیلت نکاح و متعه را بیان می فرمود:
تا به جائی رسید که فرمود: من ازروزی که به تکلیف رسیده ام تا حال
یک شب بی زن نخوابیده ام، درباقی عمر هم یک شب بی زن نخواهم خوابید،
عمرحاضر بود باخود خیال کردکه با این حرف می توانم علی را کذاب کنم
و دروغ او را بر خلق ظاهر گردانم،صبرکردچون حضرت از منبر پائین آمد،
عرض کرد یا علی متوقعم که امشب قدم به خانه ی من رنجه فرمائی ومهمان
من باشی،چون حضرت را عادت نبود که اجابت دعوت مسلمان ننماید قبول فرمود
عمربام بسیار بلندی داشت حضرت را بالای آن بام برد وبعد ازصرف طعام چون
حضرت به استراحت مشغول شد، عمرازبام به زیر آمد ونردبان را برداشته به روی
زمین خوابانید که حضرت نتواند به زیرآید،پس داخل حجره ی خود شد و بخفت
اتفاقا عمر خواهری داشت،مدتی بود که عاشق حسن وجمال حضرت بود و اورا میسر
نمی شد آنوقت فرصت را غنیمت شمرده و برخواست آهسته به نزد نردبان آمد و
نردبان را بربام گذاشت وبالا رفت،وبالای سر حضرت نشست،
حضرت چشم باز کرد و فرمود: کیستی،
عرض کرد منم خواهر عمر،
یاعلی، تورا به حق رسول خدا مرا متعه کن
چنين حكايتي را در هيچ يك از منابع معتبر روايي نيافتيم. تنها جايي كه اين حكايت را بدون سند معتبر يافتيم كتاب «الانوار النعمانيه» از تأليفات متأخرين است.
در خصوص اين كتاب بايد گفت كه كتاب انوار نعمانية تأليف مرحوم جزائري (متوفاي 1112)، كتابي روايي است كه در آن مجموعه اي از روايات جمع آوري شده و در بين آنها مانند ساير كتب، رواياتي صحيح، ضعيف و يا حتي در بعضي موارد مجعول موجود است و با توجه به برخي از مطالب تندي كه در اين كتاب وجود دارد. برخي از بزرگان همانند مرحوم انگجي در پاروقي جلد 2 صفحه 108 انوار نعمانيه مي نويسد: خواندن برخي از كتب سيد نعمت الله جزايري شرعا اشكال دارد.
در پاورقي كتاب آيات الاحكام جرجاني در خصوص اين حكايت مي خوانيم:« قضيۀ ازدواج حضرت على(ع) همشيرۀ خليفه را از جملۀ موضوعات و مفتريات بوده كه مخالفان از براى اهانت به مقام شامخ حضرت على(ع) و توليد عداوت بين على (ع) و خليفۀ دوم و بين پيروان على و ساير مسلمين وضع و جعل كردهاند» (جرجانى، سيد امير ابو الفتح حسينى، تفسير شاهى، تهران، انتشارات نويد، 1404 ق، ج1، ص 360.)
خودتان هم اگر دقت کنید می بینید چنین روایتی با عقل جور در نمیاد حضرت علی در زمان حیات حضرت زهرا در جنگهای پیامبر حضور داشتند حالا چطور ایشان یه شب بدون زن نگذراندن ؟
حضرت زهرا به علت داشتن فرزندان کوچک که نمیشده هر بار حضرت علی را در جنگ ها همراهی کنند
برخی جنگها هم خارج از مدینه انجام شده و حداقل مسافتی برای رفتن به ان محل وجود داشته اینگونه هم نبوده صبح بروند و شب برگردند
تا آنجایی هم که از دین انتظار می رود لشکر مسلمانان نباید و هیچ وقت نشده گروهی زن حاضر به خدمت ( از این نوع خدمتها ) همراه داشته باشند
جمع بندی
پرسش:
علت تحریم متعه توسط عمر چه بود؟ آیا مخالفتی با گفته ی عمر در زمان او درباره حرمت متعه شد؟ اگر شد توسط چه کسی و اگر نشد چرا؟ بغیر از شیعیان اگر بقیه افراد سخن عمر را پذیرفتند،با توجه به اینکه در قرآن به حلیت آن اشاره شده به چه علت نظر عمر بر خلاف قرآن را پذیرفتند؟
پاسخ:
عمر بن خطاب با اذعان به اینکه متعه در زمان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) حلال بوده دستور به حرمت آن داد(1). از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده است: ما زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) متعه میکردیم، در زمان ابوبکر نیز این کار مجاز بود تا اینکه عمر از این کار نهی کرد.(2)
در علت تحریم متعه از سوی عمر گزارش هایی آمده که علت ظاهری تحریم متعه از سوی خلیفه دوم را عوارض اجتماعی آن می داند
برخی از آنها عبارتند:
اول: روزی؛ عمر بر خواهرش، «عفرا» وارد شد، دید که در دامنش طفلی گذاشته و او را شیر میدهد! گفت: خواهرم این بچه چیست؟ گفت: این فرزندم است که از گوشت و پوست من است! عمر گفت: تو که ازدواج نکردی! چگونه بچه شیر میدهی؟! خواهر عمر گفت: من با شخصی متعه کردهام ... عمر بسیار ناراحت شد و رنگ صورتش تغییر کرد تا جایی که طفل را به ناراحتی از دامن خواهرش گرفت و بر دست گرفت و به سوی مسجد رفت... در مسجد به مردم گفت: آیا دوست دارید دختران مجرد شما بچه بزایند؟!! ...ای مردم! متعه در زمان رسول خدا و بعد از آن حلال بود، اما اکنون آنرا حرام اعلام میکنم و هر کس از این به بعد این کار را انجام دهد او را مجازات میکنم»(3)
دوم: جریانی برای شخصی به نام «سلمة بن امیه» ذکر شده است که در زمان عمر، با زنی به نکاح متعه همبستر شد و آن زن؛ فرزندی به دنیا آورد، که سلمه او را به فرزندی نپذیرفت! خلیفه دوم بعد از اطلاع از این ماجرا به طور کلی از متعه نهی کرد(4) برخی نام وی را ربیعه بن امیه ذکر کرده اند(5)
سوم : امّ عبدالله دختر ابى خيثمه مىگويد:
مردى از شام آمد، به خانه من وارد شد و به من گفت:
مجرّد بودن بر من سخت است، زنى را برايم پيدا كن تا او را به متعه بگيرم.
من او را به زنى راهنمائى كردم. آن مرد نزد آن زن رفت و او را به متعه گرفت و چند نفر شاهد عادل هم براى اين كار در نظر گرفت. مدتى را با آن زن ماند و به شام برگشت. عمر بن خطاب از اين مسأله با خبر شد، كسى را دنيال من فرستاد و من نزد او رفتم
. عمر بن خطاب از من پرسيد:
آن چه از تو شنيده ام درست است؟
گفتم: بله.
گفت: هر وقت آن مرد به مدينه آمد مرا با خبر كن.
وقتى كه آن مرد از شام به مدينه آمد، عمر بن خطاب را با خبر كردم. عمر بن خطاب كسى را دنبال او فرستاد و آن مرد نزد عمر بن خطاب آمد.
عمر بن خطاب از او پرسيد:
چرا اين كار را كردى؟
آن مرد گفت:
در زمان پيامبر دست به اين كار مىزدم، پيامبر ما را منع نكرد، در زمان ابوبكر هم چنين مىكردم، او هم منع نكرد. در زمان خلافت تو هم اين كار را مىكردم و تو ما را از اين عمل نهى نكرده بودى. عمر بن خطاب گفت: قسم به آن كه جانم به دست اوست، اگر پس از نهى از متعه، دست به اين كار زده بودى سنگسارت مىكردم. اين را به همه روشن كنيد تا مرز ازدواج و زنا از هم مشخّص شود(6)
خلیفه دوم برای غلبه بر این مشکل اجتماعی صورت مسئله را پاک نمود.
اما اینکه چرا کسی با او مخالفت نکرد با توجه به روحیه خیلفه دوم کسی نمی توانست به صورت جدی اعتراض کند حتی شخصی نیز که اعتراض کرد با ترس و مقدمه وارد شده و اعتراض خود را رساند. حکایت این داستان خود از اعمال فشار عمر در این رابطه و موارد مشابه حکایت دارد
«عمران بن سواده» نقل می کند: «با عمر نماز صبح خواندم، آنگاه بعد از نماز بیرون رفت و من با او رفتم. گفت: حاجتى دارى؟!....گفتم: پندى دارم!... مسلمانان چهار چیز را بر تو عیب مىگیرند. عمر در حالیکه سر تازیانه را به چانه نهاده و ته آنرا به دامن خویش گذاشت! گفت: بگو! گفتم: مىگویند:.... متعهی زنان را حرام کرده اى، در صورتى که خدا روا داشته است؟! گفت: پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) آنرا هنگام ضرورت حلال کرد، اما بعدها گشایشی در کار مسلمانان به وجود آمد و بیاد ندارم کسى از مسلمانان پس از این گشایش، بدان عمل کرده باشد. اکنون هر کس بخواهد میتواند زنى به نکاح گیرد و پس از سه روز او را طلاق دهد»(7)
عبدالله بن عمر نیز با این حکم مخالف بود،ترمذی می گوید: از عبدالله بن عمر در مورد متعه حج سؤال شد.
عبدالله در پاسخ گفت: متعه حج حلال است.
پرسش گر گفت: پدرت آن را منع کرده بود؟
عبدالله گفت: اگر پدرم منع کرده باشد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) جایز دانسته، آیا فرمان پدرم قابل پیروی است یا فرمان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)؟
آن مرد گفت: البته فرمان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله).
عبدالله بن عمر گفت: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) خود این عمل را انجام داده بود.(8)
شاید اعتراض عبدالله بن عمر پس از درگذشت عمر باشد.
بنابراین علت ظاهری تحریم متعه از سوی عمر تبعات اجتماعی آن بوده است و اما غافل از اینکه تبعات تحریم آن بیشتر از تبعات اجتماعی آن می باشد. همانطور که حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: لولا أن عمر نهى عن المتعة ما زنى إلا شقی(9) یعنی اگر عمر از متعه نهی نمی کرد هیچ کس زنا نمی کرد الا کسی که بسیار شقی باشد.
پی نوشت ها:
1. بخاری، صحیح بخاری، طبع (امیریه بولاق مصر)، کتاب التفسیر، باب فمن تمتع بالعمرة الی الحج،ص 27
2. حمیدی، محمد بن فتوح، االجمع بین الصحیحین البخاری ومسلم، تحقیق، د. علی حسین البواب، ج 2، ص 295، بیروت، دار النشر، دار ابن حزم، 1423 ق.
3. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص 423، بیروت، البلاغ، 1419ق.
4. عسقلانی، ابن حجر، الإصابة، تحقیق، عادل احمد، عبد الموجود، على محمد، معوض، ج3، ص 121، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415 ق.
5. علامه طباطبائی، ج4، ص295
6. همان، ص296
7.طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 4، ص 225، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
8.سنن ترمذی: 2/ 224، کتاب حج، باب «ما جاء فی التمتع»، حدیث 825.
9. طبرى ابو جعفر محمد بن جرير، جامع البيان فى تفسير القرآن، دار المعرفه، بيروت، 1412 ق، چاپ اول، ج5، ص10.