دروغ در ذهن مخاطب شکل می گیرد یا در زبان ما؟
تبهای اولیه
منظورم این هست که، اگر ما از لفظهایی استفاده کنیم که ظاهرا دروغ نیست، اما چیزی که در ذهن مخاطب ایجاد می شود، با واقع متفاوت باشد، دروغ تلقی میشه؟
مثالی که الان در ذهنم هست اینکه:
در یکی از سریالها فردی که مامور انتظامی بود، گفت به فلانی بگین از بنیاد جانبازان اومدن؛
طرف گفت شما که پلیس هستین و از اداره پلیس اومدین، از من نخواین که دروغ بگم!
پلیس در جواب گفت: بله اما پیش پای شما بنیاد جانبازان بودیم، پس اینطوری بگین اشکال ندارد!
تشکر
کارشناس بحث : بصیر
با سلام و عرض ادب
در واقع به این عمل در زبان دین «توریه» می گویند.
«توریه آن است که لفظی به کار ببری که ظاهر در معنایی است ولی خود، معنایی دیگر از آن اراده بکنی که آن لفظ شامل آن نیز میشود، لکن آن معنا خلاف ظاهر لفظ است».(احمد بن محمد فیومی، مصباح المنیر، ماده وری، ص656.)
در باب حکم توریه، باید به انواع توریه بر حسب قصد متکلم توجه داشت. اگر مقصود از توریه، صرفاً پنهان داشتن مقصود اصلی خویش از کلام باشد، بدون اینکه با عدم نصب قرائن کلامی لازم یا نصب قرائن انحرافی، موجب فریب مخاطب شود، در آن صورت توریه جایز است؛ زیرا پنهان کردن مقصود اصلی و واقع، فی حد نفسه، عمل غیراخلاقی نیست مگر عناوین ثانویه بر آن مترتب شود. اما اگر در توریه قصد فریب مخاطب وجود داشته باشد و گوینده بخواهد معنای خلاف واقع به مخاطب تفهیم کند، توریه مصداق فریب بوده و جایز نیست مگر در موارد جواز فریب.
[="tahoma"]درباره حقیقت توریه و جواز آن نظراتی است که باید چنین گفت:
مسئله اول در توریه این است که آیا توریه، کذب است یا نه؟
مسئله دوم اینکه، توریه در چه مواردی جایز است؟
آیا مطلقاً جایز است یا تنها در برخی موارد؟
اگر توریه، کذب باشد تنها در موارد جواز کذب، توریه هم جایز خواهد بود،
ولی اگر کذب نباشد، ممکن است گفته شود مطلقاً جایز است.
در هر صورت در این مسئله سه قول وجود دارد:
برخی توریه را «مصداق دروغ میدانند». بنابراین، آن را تنها در موارد جواز دروغ، جایز میدانند.
برخی آن را «مصداق دروغ نمیدانند». بنابراین، توریه را مطلقاً جایز میشمارند.
برخی نیز با اینکه توریه را دروغ نمیدانند، «اما گفتن آن را بطور مطلق، جایز نمیدانند». و فقط در موارد جواز دروغ، به عنوان فرار از دروغ جایز میدانند.
[/]
ملا مهدی نراقی از اساتید اخلاق در کتاب جامع السعادت درباره توریه چنین می گوید: ایشان توریه و تعریض به کذب را قائم مقام کذب میدانند و معتقدند: محذور کذب، که تفهیم امر خلاف واقع بود، در اینجا هم وجود دارد. لذا انسان تنها در موارد جواز کذب، حق دارد از توریه استفاده کند. بنابراین، توریه و تعریض به کذب به طور مطلق و در موارد غیراضطراری جایز نیست.( مهدی نراقی، جامع السعادات، ج2 ص 100.)
امام خمینی در باره توریه چنین نظر می دهند که:«فتحصل من جمیع ذلک عدم قیام دلیل علی الحاق ما لیس بکذب به توریه کان او انشاء او فعلاً مع أنه قد وردت التوریة فی روایات ظاهرة فی جوازها مطلقا».(امام خمینی(ره) ، مکاسب محرمه، ج2 ص47.)
سپس روایاتی که بر جواز توریه دلالت دارند را مورد بحث قرار میدهند سرانجام، میفرمایند: «از آنچه گذشت نتیجه میشود که توریه و همچنین انشاءات و افعالی که مفید فایده کذب هستند، به خاطر اصل، و قصور ادله بلکه دلالت برخی روایات بر جواز، حرام نمیباشند.»( امام خمینی(ره) ، مکاسب محرمه، ج2 ص 49).
بد نیست نمونه هایی از روایات درباره توریه یا مثالهایی را ذکر کنیم که بحث روشن تر بشود:
مثلاً معاویه به شخصی، که در قلبش مؤمن به حضرت علی(ع) بود، امر کرد تا حضرت را لعن کند. او بالای منبر رفت و گفت: «معاویه به من امر کرد تا علی(ع) را لعن کنم. آگاه باشید که من او را لعن کردم.» مراد اصلی خویش از ضمیر «او»، معاویه بوده ولی ظاهر کلامش با توجه به جمله قبل، حضرت علی(ع) است.
یا مثلاً وقتی کلامی گفتهاید و میخواهید آن را انکار بکنید، در پاسخ سائلی که میپرسد «آیا شما این جمله را نگفتهاید» میگویید: «علم الله ما قلته.» در حالیکه، مراد شما از «ما» مای موصوله است؛ یعنی «خدا میداند من چه گفتهام». ولی مخاطب از آن، «مای نافیه» متوجه میشود؛ یعنی «خدا میداند من نگفتهام».
یا وقتی طلبکار به در خانه میآید و از پشت در میپرسد، آیا صاحبخانه هست؟ مستخدم در جواب میگوید: اینجا نیست. در حالیکه، صاحبخانه در خانه است. ظاهر کلام او این است که، او در خانه نیست، ولی خودش از کلمه «اینجا» پشت در را اراده کرده است.
اما نمونههايى از موارد مشروعيت توريه:چنانچه رهايى مؤمنى يا بازگرداندن مال مظلومى و يا دفع ستم از انسانى يا مال و يا عِرض او متوقّف بر دورغ گفتن باشد در صورتى كه امكان توريه وجود داشته باشد بنابر قول برخى واجب است توريه شود و در صورت عدم امكان، قسم دروغ، جايز بلكه واجب است.(المراسم العلوية/ 188 ؛ شرائع الإسلام 2/ 402 ؛ قواعد 2/ 188 ؛ جامع المقاصد 4/ 27 ؛ الروضة البهية 4/)
برخى بر وجوب توريه در اين صورت اشكال كرده اند. (نهاية المرام 2/ 341) و برخى، آن را واجب ندانستهاند.( جواهر الكلام 22/ 73 و 35/ 342 ـ 343)
هرگاه كسى عليه ديگرى مدّعى طلبى باشد كه وى آن را ادا كرده و يا طلبكار او را بری الذمه نموده است و مُدَّعى عَلَيه از اين بيم داشته باشد كه ادعاى ابراء يا اداى دين به دليل نداشتن بيّنه و شاهد منتقل به قسم شود و مدّعى با قسم طلب ادعايى خود را بگيرد، جايز است اصل طلب او را انكار كند و بر آن قسم بخورد به شرط آنكه توريه نمايد تا دروغ لازم نيايد. (جواهر الکلام 32/ 204 ـ 205 .)
تشکر.
در مورد نظر امام خمینی لطف میکنین توضیح بیشتری بدین؟ خوب متوجه نشدم، یعنی جایز میدانن؟
در مورد مثالهای پست هم فقط مثال بود یا منظورتون این بود که همه اون مثالها جای صحیح استفاده از توریه است؟
تشکر.در مورد نظر امام خمینی لطف میکنین توضیح بیشتری بدین؟ خوب متوجه نشدم، یعنی جایز میدانن؟
در مورد مثالهای پست هم فقط مثال بود یا منظورتون این بود که همه اون مثالها جای صحیح استفاده از توریه است؟
[="blue"]باسلام
در تایپک مربوط به توریه، خلاصه بحث چنین است که امام خمینی، توریه را ملحق به دروغ نمی کنند و کذب به حساب نمی آورند، لذا اشکالی در آن نمی بینند.
مثالهایی که برای توریه از روایات و غیره، ذکر شد، صرفا جهت مثال بود تا معنای توریه روشن شود.
آن بزرگوارانی که توریه را شاخه ای از کذب می دانند، آنها هم قبول دارند که در برخی موارد، کذب، جایز است، پس در برخی موارد توریه را هم جایز می دانند،
یعنی اینطور نیست که همه جا توریه، گناه داشته باشد، همانطور که همه جا دورغ، گناه نیست.
مثالهای مذکور هم، همین طور است، اگر مرجعی توریه را مطلقا جایز بداند، پس همه مثالهای مذکور در نزد ایشان، مورد جواز را شامل می شود.
اگر مرجعی هم توریه را کذب و دروغ بخواند، مثالهای مذکور اگر دارای شرایط جواز توریه باشند، اشکال ندارد.
برخی از مثالها هم که در تایپک آخری آمده بود، مطلقا موارد جواز توریه در نزد عموم را ذکر می کرد.[/]
باسلام
در تایپک مربوط به توریه، خلاصه بحث چنین است که امام خمینی، توریه را ملحق به دروغ نمی کنند و کذب به حساب نمی آورند، لذا اشکالی در آن نمی بینند.
اما با توجه به توضیحات شما، حداقلش اینه که برخی موارد جنبه ی فریب داره؛ اگر نظر امام عینا همین مطلب شماست، به نظر شما جای نقد نداره؟ به هر حال فریب عمل نکوهیده ای هست
اما با توجه به توضیحات شما، حداقلش اینه که برخی موارد جنبه ی فریب داره؛ اگر نظر امام عینا همین مطلب شماست، به نظر شما جای نقد نداره؟ به هر حال فریب عمل نکوهیده ای هست
سلام علیکم
امام خمینی (ره) یک مرجع هستند و در مورد مساله مذکور، در مقام بررسی یک بحث علمی می باشند، لذا دارن بیان می کنند که توریه، دروغ نیست، نه اینکه دیگر در هیچ جا اشکال نداشته باشد،
می خواهند بفرمایند اگر کسی توریه نمود، به این کار دروغ نمی گویند، حالا این عمل چه حکم دیگری پیدا می کند، باید به مواردِ آن رجوع کرد.
مثلا ممکن است در بعضی موارد حکم، حیله و نیرنگ را داشته باشد، بعضی موارد حکم ایذاء مومن را داشته باشد، بعضی موارد دیگر در حکم تمسخر باشد، و غیره، که حکم هر کدام باید در جای خود، مجددا بررسی شود.
البته باید دانست که در مواردی که معنای فریب دارد، اینطور نیست که همیشه فریب، عملی مبغوض و به ناحق باشد، برخی موارد، [="blue"]فریب هم لازم است، مثلا در برابر دشمن.
آلعمران : 54 وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرين.
النمل : 50 وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُون.
النساء : 142 إِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ ...[/]
با عرض سلام و احترام خدمت همه بزرگواران و دوستان
توریه جایز است و دروغ محسوب نمی شود (1)
همیشه سالم و موفق باشید
پی نوشت:
1. استفتاء از دفتر امام خمینی و آیت الله خامنه ای ، آیت الله مکارم شیرازی ، آیت الله سیستانی در قم ؛ آیت الله بهجت ، جامع المسائل ج 2 ص476
اصولا برای هر نوع رذیلتی باید یک "راه در رو" گذاشت. راه در روی دروغ هم توریه است یعنی طرف رو بپیچونی طوری که اون گول بخوره (رذیلتت رو انجام می دی) ولی کلمه به کلمه دروغ نگفته باشی کافیه.
با عرض سلام و احترام خدمت همه بزرگواران و دوستانتوریه جایز است و دروغ محسوب نمی شود (1)
همیشه سالم و موفق باشیدپی نوشت:
1. استفتاء از دفتر امام خمینی و آیت الله خامنه ای ، آیت الله مکارم شیرازی ، آیت الله سیستانی در قم ؛ آیت الله بهجت ، جامع المسائل ج 2 ص476
یعنی توریه در هر موردی به دلبخواه جایز است؟
البته از لحاظ فقهی منظور سوالم هست نه اخلاقی.
اگر اینطور است که سنگ روی سنگ بند نمیشود!
بنده که احتیاط میکنم ان شالله
یعنی توریه در هر موردی به دلبخواه جایز است؟ البته از لحاظ فهی منظور سوالم هست نه اخلاقی. اگر اینطور است که سنگ روی سنگ بند نمیشود! بنده که احتیاط میکنم ان شالله
با تشکر از اظهار نظرتان
بله توریه جایز است و می توان در مواردی که گفتن راست ، مشکلاتی ایجاد می کند از آن استفاده کرد تا مبتلا به دروغ گویی نشد . اما قطعا راست گویی اولویت دارد و احتیاط کردن در این موارد بهتر است .
همیشه سالم و موفق باشید
اما ظاهراً همه چیز باید در اصطلاحات تخصصی پیچیده شود و کار بد توجیه گردد !
قدیما می گفتن " النجاح فی الصدق " اما ظاهراً همه چیز باید در اصطلاحات تخصصی پیچیده شود و کار بد توجیه گردد !
با تشکر از اظهار نظر شما
مسئله توریه خیلی تخصصی نیست و دروغ و کار بدی نیست تا نیازی به توجیه داشته باشد .
توریه یعنی شما انسان با ایمانی هستید و مقیدید که دروغ نگویید اما جایی اگر راستش را بگویید ضرر مهمی به شما می رسد و آبروی تان در خطر می افتد ، می توانید برای فرار از دروغ که یک کار حرام است توریه کنید و این عین دین و شیوه عقلاست .
همیشه سالم و موفق باشید
توریه یعنی شما انسان با ایمانی هستید و مقیدید که دروغ نگویید اما جایی اگر راستش را بگویید ضرر مهمی به شما می رسد و آبروی تان در خطر می افتد
بقول هرودت که می گفت : ایرانیان ضرب المثلی دارند که می گوید :
مرد برای نامش می میرد و نامرد برای نانش
دروغ آبرو نمی آورد
بهتر است نطفه نادرستی در ذهنمان شکل نگیرد
چرا که بیشتر سیئات از کوچک شمردنش ، بزرگ می شود
این عین سیاست است و سیاست با راستی سنخیتی ندارد !
این بر می گردد به اعتقاد و شجاعت آدم و اینکه تا چه اندازه برای نام خودش ارزش قایل باشد . بقول هرودت که می گفت : ایرانیان ضرب المثلی دارند که می گوید : مرد برای نامش می میرد و نامرد برای نانش دروغ آبرو نمی آورد بهتر است نطفه نادرستی در ذهنمان شکل نگیرد چرا که بیشتر سیئات از کوچک شمردنش ، بزرگ می شود
با تشکر از اظهار نظرتان جناب خالد بن ولید
عرض کردیم که توریه دروغ نیست و اتفاقا برای فرار از حرام و گناهی به نام دروغ ، جایز است .
یعنی می فرمایید نام این قدر ارزش مند است که انسان باید جانش را برای نامش بدهد !!
این سخن ، حرفی شاعرانه و احساسی است و الا عقل به روشنی درک می کند که جان بیش از نام می ارزد ، وقتی جانی نباشد نام چه ارزشی دارد ؟!
از طرف دیگر ، اینجا بحث تنها عقلی نیست هر چند اگر تنها عقلی هم بود کافی بود . بلکه دینی است و اسلام در شرایطی به ما اجازه ، توریه می دهد .
هر مسلمانی می داند که بر اساس دین مترقی و عاقلانه خود می تواند در جایی که مثلا جانش در خطر است حتی دروغ بگوید و خود را نجات دهد چه رسد به گفتن راستی به نام توریه که نشان دهنده ایمانی والاتر است .
موفق و مؤید باشید
نکته ی اخلاقی که می توان در مسئله ی توریه به آن اشاره کرد این است که توریه روشی است براى اينكه روح انسان به دروغ گفتن عادت پیدا نكند، البته در جایی که راست گفتن مفسده ای داشته باشد بنابراین اگرجایگاه جواز توریه همان جایگاه جواز دروغ باشد باید بدانیم که: دروغ منفعت خيز با دروغ مصلحت آميزمتفاوت است.. در جايى كه مجبوریم خلاف بگويیم، يعنى در جايى كه از راستى فتنه ای ایجاد می شود؛ می توانیم توریه نماییم نه اينكه انسان در هر موردى كه منافع خودش اقتضا مىكند دروغ بگويد به شكل توريه.
سلام و عرض ادب
یعنی می فرمایید نام این قدر ارزش مند است که انسان باید جانش را برای نامش بدهد !!
در ضرب المثل مذکور نام در مقابل نان بود
بقول هرودت که می گفت : ایرانیان ضرب المثلی دارند که می گوید :« مرد برای نامش می میرد و نامرد برای نانش»
و آن اشاره به مثال شما در توجیه توریه بود
اما جایی اگر راستش را بگویید ضرر مهمی به شما می رسد و آبروی تان در خطر می افتد
که برای من خواننده اینگونه تداعی میشد که برای فرار از ضرر مالی میتوان حقیقت را واژگونه القاء کرد
و حال مردانگی و حفظ آبرو و معاش در این مقوله دچار چولگی شده و ظاهراً چیزهایی فراتر از انسانیت میتوانند قرار بگیرند
بهتر است نطفه نادرستی در ذهنمان شکل نگیرد چرا که بیشتر سیئات از کوچک شمردنش ، بزرگ می شود
و آیا با چنین فتاوایی اعتماد و اطمینان از جامعه رخت نمی بندد
یا به قول دوستمان سنگ بر روی سنگ می ماند
اگر اینطور است که سنگ روی سنگ بند نمیشود!
نکته ی اخلاقی که می توان در مسئله ی توریه به آن اشاره کرد این است که توریه روشی است براى اينكه روح انسان به دروغ گفتن عادت پیدا نكند
اصل نتیجه عمل است و با توریه در ذهن مخاطب چیزی ،غیر از حقیقت نقش میبندد
توریه سوء استفاده از اعتماد مخاطب است
البته در جایی که راست گفتن مفسده ای داشته باشد بنابراین اگرجایگاه جواز توریه همان جایگاه جواز دروغ باشد باید بدانیم که: دروغ منفعت خيز با دروغ مصلحت آميزمتفاوت است.. در جايى كه مجبوریم خلاف بگويیم، يعنى در جايى كه از راستى فتنه ای ایجاد می شود؛ می توانیم توریه نماییم نه اينكه انسان در هر موردى كه منافع خودش اقتضا مىكند
نمایاندنِ حقیقت غیر از آنچه که هست به هر حال شاخه ای از دروغ و اشاعه دروغ است
آن زمان که ما ایمان به خدایی داشتیم یاد مان میدادند که: دروغگو دشمن خدا است.
گر چه که الان هم موضع من نسبت به دروغ تغییر نکرده
بلکه دروغ را چون بد است؛ نفی میکنم !،نه اینکه چون موجب عِقاب است دروغ بد است.
دروغ بد است چون انسانی نیست
دروغ بد است زیرا رافع مسئولیتهای انسانی است
اگر کسی با توریه تقیه یا دروغ مطلب خلاف را القاء کند آن فرد در آن مورد دروغگوست و باید درجه اطمینان آن شخص را دوباره مورد ارزیابی قرار داد
با این تعابیر آیا این سؤال را پیش نمی آورد که آیا ممکن نیست سایر بزرگان دین در نقلهای دینی برای اینکه حفظ آبروی بزرگتری را کرده باشند حقایقی را مخفی یا منقلب کرده باشند و باید در گفتار آنان به بازبینی دقیق تر و شکاکانه تری پرداخت
به خصوص که متدینین مجوز شرعی هم دارند و در نظر آوریم که نمایندگان دینی در برابر جامعه مسئولیتی ندارند و خود را تنها پاسخگو در مقابل شارع دین میدانند که دست ما تا ابد در این دنیا بر شارع مقدس کوتاه است و از قضاوت ایشان در مورد این افراد محروم هستیم .
هم خانواده که نه ! ولی شبیه به آن؛ «تقیه»سالیان پیش که دین داشتم ! اینطور بر من القاء شده بود که:
«تقیه» زمانی جواز دارد که «جان» فرد در خطر است و حفظ کل دین و مذهب هم تنها به حفظ «جان» آن فرد وابسته باشد یعنی اگر این فرد بمیرد !کل دین به فنا میرود و هیچ امیدی به احیاء و بقای دین تصور نشود در چنین شرایط خطیر و نادری مجوز تقیه هست که حتی در صحنه کربلا هم چنین شرایطی متصور نبود
حال با چنین فتوایی از منقلب کردن حقیقت (توریه) آیا جواز تقیه دچار توریه نشده؟
به هر حال من که از بازی با کلمات خسته و در مانده ام با این اوصاف مضطرب از اطمینان به شما و ناچاراً معتمد به صداقت شما!!!
فقط تنها میتوانم برای شما بگویم :
دروغگو دشمن خداست
و برای عامه مردم بگویم:
دروغگو دشمن خود و مردم است
موفق باشید
اصل نتیجه عمل است و با توریه در ذهن مخاطب چیزی ،غیر از حقیقت نقش میبندد توریه سوء استفاده از اعتماد مخاطب است
بله درتوریه هم برای ما نتیجه ی عمل مهم است ولی نتیجه وهدف از توریه نقش بستن دروغ در ذهن مخاطب نیست بلکه دفع مفسده است.
نمایاندنِ حقیقت غیر از آنچه که هست به هر حال شاخه ای از دروغ و اشاعه دروغ است
همانطور که گفتیم اگرانسان به دروغ گفتن ناچار شود و ضرورت و حاجتى پيش آيد و مصلحتى اقتضا كند اگر كسى به دروغ در اين گونه موارد ناچار شود براى او رواست، زيرا گفتار او بر مقتضاى حق و دين است، و او در حقيقت راستگوست، اگرچه كلام او غير از آن را بفهماند، از اين رو كه قصد و نيّتش راست و صحيح بوده و ارادهاش در طريق خير و صلاح می باشد پس چنين سخنى بيرون از حقيقت صدق نيست، بلكه چون بر حق دلالت مىكند مطلوب است، پس نبايد به ظاهر و قالب آن نگريست، بلكه بايد به معنى و حقيقت آن توجّه نمود
بلکه دروغ را چون بد است؛ نفی میکنم !،نه اینکه چون موجب عِقاب است دروغ بد است.
دروغ را چون بد است نمی گوییم و نفی می کنیم اما دلیل نفی آن همان مطابق نبودنش با حق است وراستی را می گوییم چون منطبق بر حق است اما دروغى كه با آن، انسان حقيقتى را نجات مىدهد در واقع دیگر جایگاه دروغ را نخواهد داشت .
چطور ممكن است انسان معتقد باشد به اين مطلب كه راست را بايد گفت ولو اينكه فلسفه خودش را بكلى از دست بدهد؟! راستى را كه منشأ جنايتها در دنيا مىشود بايد گفت، دروغى را كه جلو جنايتها را در عالم مىگيرد و جانها و حقيقتهايى را نجات مىدهد نبايد گفت! آيا وجدان چنين حكمى مىكند؟!
سلام و عرض ادب
دروغ را چون بد است نمی گوییم و نفی می کنیم اما دلیل نفی آن همان مطابق نبودنش با حق است وراستی را می گوییم چون منطبق بر حق است اما دروغى كه با آن، انسان حقيقتى را نجات مىدهد در واقع دیگر جایگاه دروغ را نخواهد داشت . چطور ممكن است انسان معتقد باشد به اين مطلب كه راست را بايد گفت ولو اينكه فلسفه خودش را بكلى از دست بدهد؟! راستى را كه منشأ جنايتها در دنيا مىشود بايد گفت، دروغى را كه جلو جنايتها را در عالم مىگيرد و جانها و حقيقتهايى را نجات مىدهد نبايد گفت! آيا وجدان چنين حكمى مىكند؟!
هر چند که به خاطر وقوع حتمی توریه یا تقیه ای که احتمال به یقین میدهم کنه دین را فرا گرفته
ولی باز باعث نمیشود که سخنان حکیمانه دین یا بزرگان آن را نپذیرم و سرلوحه زندگی قرار ندهم
و آن این است:
آيا نديدى خدا چگونه مثل زده سخنى پاك كه مانند درختى پاك است كه ريشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است (۲۴)
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء ﴿۲۴﴾
ميوهاش را هر دم به اذن پروردگارش مىدهد و خدا مثلها را براى مردم مىزند شايد كه آنان پند گيرند (۲۵)
تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿۲۵﴾
و مثل سخنى ناپاك چون درختى ناپاك است كه از روى زمين كنده شده و قرارى ندارد (۲۶)
وَمَثلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ ﴿۲۶﴾
به نظر من آن «توریه» ای که شما میگویید:"دفع مفسده است"؛ دفع ظاهر شر است . همان دفع مفسده در نهایت خود فساد عظیمی است که شاید به قیمت جان انسانیت تمام شود
شما بگویید :این فساد (توریه) دفع مفسده
ولی باز، فساد« فساد» است
شاید مثال بیاورید سربازی که در دست دشمن اسیر میشود باید حقیقت را فاش نکند تا جان هم رزمانش نجات پیدا کند
ولی او میتواند نگوید و یا اگر خلاف بگوید به وظیفه سربازیش که حفظ جان هم رزمان و کشورش است ارجاع دهد
مفسدهِ جواز ِتوریه و تقیه! و سوء استفاده از چنین مجوزی، فراتر از این مثال است.
در هر موقعیت خطیری هر کس از متدینین امکان آن دارد که موقعیت خود را چون آن سرباز و منافع دنیوی یا حفظ همقطاران خود را، مطابق با کیان و آیین بیابد!
هرگز به کسی که به شما دروغ می گوید اعتماد نکنید و هرگز به کسی که به شما اعتماد کرده دروغ نگوئید
به هر حال از پاسخگویی شما
و همینطور جناب سجاد بزرگوار متشکرم
موفق باشید
ین سخن ، حرفی شاعرانه و احساسی است و الا عقل به روشنی درک می کند که جان بیش از نام می ارزد ، وقتی جانی نباشد نام چه ارزشی دارد ؟!
او برای نانش مرد یا برای نامش ؟
او احساساتی بود ؟
هر مسلمانی می داند که بر اساس دین مترقی و عاقلانه خود می تواند در جایی که مثلا جانش در خطر است حتی دروغ بگوید و خود را نجات دهد چه رسد به گفتن راستی به نام توریه که نشان دهنده ایمانی والاتر است .
ظاهراً امامان شیعه نمی توانسته اند توریه کنند تا جانشان را حفظ کنند !!
طبق گفته شما :
یا دینشان مترقی نبوده یا عاقل نبوده اند !!
اونوقت بمن اخطار می شود که توهین به مقدسات نکن !
باسلام و ادب خدمت دوستانی که در این تایپک شرکت کرده اند.
ما کاری به نقش بستن امور در ذهن شخصی خودمان یا مخاطبین نداریم به حقیقت کار داریم.
دروغ امری است که دارای عوارض خطرناکی است. و در عالم تاثیر نامطلوب و باعث بی اعتمادی می شود، تا می شود از دروغ باید فاصله گرفت، توریه هم اگر به قصد حقه بازی باشد روشی نامطلوبست، حتی بالاتر ازاین، هر راستی هم که باعث ظلمی بشود گفتنش صحیح نیست، چیزی که به غلط در ذهن مردم شکل گرفته این که دروغ قبح ذاتی و راست گفتن، حسن ذاتی دارد.
حسن و قبح ذاتی برای امثال عدالت و ظلم است. عدالت حسن ذاتی و ظلم، قبح ذاتی دارد.،
گاهی فاش کردن حقیقت، ظلم است، گاهی دروغ گفتن، به عدالت نزدیکتر است. (اگر مطلب روشن نشده از آیات و روایات درجواز دروغ شاهد مثال بیاورم، تا تایپک طولانی نشود)
[="Tahoma"][="Navy"]راستگویی و دروغ گویی به طور مطلق حسن و قبیح نیستند.
خیلی از اوقات راست گفتن خیانت است، باعث ریختن آبروی مردم می شود، اسرار آنها فاش می شود، آیا اگر همسر شما از شما پرسید مادرت درباره من چه گفته؟ -درحالیکه از او تعریف خوبی نکرده و با او بداست- ، آیا واقعیت را می گویید و رابطه ها را به هم می زنید و به اصطلاح دوبه هم زنی می کنید، آبرویش را می برید؟
یا همسر شخصی خیانت کرده، ولی دوست ندارد بخاطر کار زشت او، آبروی اش(شوهر) برود، توریه برای این گونه مواقع است، که نه دورغ گفته باشی ونه رازی را بر ملا کرده باشی.
البته گاهی اوقات با گفتن راست، مطلب بر ملا نمی شود، در آن مواقع بهتر است که راست بگویید. و آن موقعی است که مخاطب شما باور نمی کند که آنچه گفته اید، واقعیت داشته باشد. مثل جریان پیامبر و ابوذر که پیامبر را از ترس مشرکین درکیسه ای کرد و از خانه بیرون برد، از او پرسیدند که چه در کیسه داری؟ گفت رسول خداست. آنها باور نکردند.
خوب در اینجا راستی را گفت که آنها باور نداشتند، اگر باور می کردند، حتما برای حفظ جان پیامبر باید چیزی میگفت که نه دروغ باشد و نه جان پیامبر را در خطر انداخته باشد. توریه برای اینگونه موارد است که با آن دفع مفسده و جلب مصلحتی شده باشد.
هم از اهل بیت شواهدی داریم که تقیه و توریه کرده اند وهم از آیات دلیل داریم که دورغ به طور مطلق قبیح نیست.
ادامه... [/]
[="Tahoma"][="Navy"]من اگر به خاطر نامم بمیرم، هنر نکرده ام، شاید خونم هدر رفته باشد، زیرا من کسی نیستم که بگویم جانم را می دهم، نامم باقی بماند. این که می شود خودستایی.
اما گاهی بقای نام شخص، مساوی با بقای نام دین است، اگر همچون حسین بن علی علیه السلام، جانش رامی دهد که نامش باقی بماند، او امام است و بقای نام او، باعث بقای نام دین خواهد بود.
دوستان گاهی مراتب را در نظر نمی گیرند، یک امری در ذهنشان به طور مطلق جا گرفته، با همان ذهنیت، به مطالبشان استناد می کنند.
عزیزان به این مراتب توجه بفرمایید، نان که این همه احترام دارد، تا موقعی محترم است که جان من باقی بماند، جان من تا موقعی محترم است که جان امامم باقی بماند، اگر امر دائر شد بر بقای جان امام و جان من، من باید جانم را بدهم تا جان امام محفوظ بماند، جان امام هم تا موقعی محترم است که دین باقی بماند، اگر بخواهد دین خدا از بین برود، امام هم جانش را می دهد. امام حسین علیه السلام فرمودند: «ان لم یستقم دین محمد الا بقتلی، فیا سیوف خذینی». اگر دین محمد(ص) باقی نمی ماند مگر به قتل من، پس ای شمشیرها مرا دربرگیرید.
ادامه...[/]
[="Tahoma"][="Navy"]راست و دورغ هم همینطوراست، تا موقعی راست، خوب، و دروغ بد است، که باعث حفظ دین و بقای نظام بشود. والا این دو هم، ابزاری برای بیان حقیقتند. توجه داشته باشید، واقعیت با حقیقت فرق می کند، واقعیت آن چیزی است که به وقوع پیوسته و به ظاهر اتفاق افتاده است. اما حقیقت، آن مطلبِ حقی است که از در عالم حکم فرماست. و یا می توان گفت از وقوع اعمال برداشت می شود.
اکثر مردم چون از راست گفتن، برداشت حقیقت می کنند، مخالفت با آن را دشمن می دارند، در حالیکه در خیلی موارد، راستی، فقط واقعیت است، نه حقیقت.
علىّ مع الحقّ و الحقّ مع علىّ يدور معه حيثما دار. يعنى علىّ با حقّ است و حقّ با علىّ هر جا علىّ دور زند و برود حقّ با او دور مىزند.
لطفا دقت بیشتر کنیم تا از برداشتهای شخصی پیرامون دروغ، کذب، توریه، تقیه، واقعیت، حقیقت، در امان باشیم..
[/]
«تقیه» زمانی جواز دارد که «جان» فرد در خطر است و حفظ کل دین و مذهب هم تنها به حفظ «جان» آن فرد وابسته باشد یعنی اگر این فرد بمیرد !کل دین به فنا میرود و هیچ امیدی به احیاء و بقای دین تصور نشود در چنین شرایط خطیر و نادری مجوز تقیه هست که حتی در صحنه کربلا هم چنین شرایطی متصور نبود
لا يتخذ المومنون الكفارين اولياء من دون المؤ منين و من يفعل ذلك فليس من اللّه فى شىء الا ان تتقوا منهم تقئه و يحذركم اللّه نفسه و الى اللّه المصير
مؤ منين به هيچ بهانه اى نبايد كفار را ولى و سرپرست خود بگيرند با اينكه در بين خود كسانى را دارند كه سرپرست شوند و هركس چنين كند ديگر نزد خدا هيچ حرمتى ندارد، مگر اينكه از در تقيه، سرپرستى كفار را قبول كرده باشند و فراموش نكنند كه در بين كسانى كه ترس آورند خدا نيز هست و بازگشت همه به سوى خدا است .
در تفسیر المیزان در رابطه با این آیه چنین می خوانیم:
آيه شريفه دلالتى روشن بر جواز تقيه دارد، هم چنان كه آيه اى كه درباره داستان عمار و پدرش ياسر و مادرش سميه نازل شده اين دلالت را دارد، و آيه اين است كه مى فرمايد: من كفر باللّه من بعد ايمانه، الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان، و لكن من شرح بالكفر صدرا فعليهم غضب من اللّه، و لهم عذاب عظيم
چون دين جز اين نمى خواهد و شارع دين هم جز اين هدفى ندارد كه حق را زنده كند و جان تازه اى بخشد، و بسيار مى شود كه تقيه كردن و بر حسب ظاهر طبق دلخواه دشمن و مخالفين حق عمل كردن مصلحت دين و حيات آن را چنان تامين مى كند كه ترك تقيه آن طور تامين نكند، و اين قابل انكار نيست، مگر كسى بخواهد منكر واضحات شود،
[=microsoft sans serif]پست جمعبندی:[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]سوال:[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
اگر ما از لفظهایی استفاده کنیم که ظاهرا دروغ نیست، اما چیزی که در ذهن مخاطب ایجاد می شود، با واقع متفاوت باشد، دروغ تلقی میشه؟[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]پاسخ:[=microsoft sans serif]
در واقع به این عمل در زبان دین «توریه» می گویند.«توریه آن است که لفظی به کار ببری که ظاهر در معنایی است ولی خود، معنایی دیگر از آن اراده بکنی که آن لفظ شامل آن نیز میشود، لکن آن معنا خلاف ظاهر لفظ است».
(احمد بن محمد فیومی، مصباح المنیر، ماده وری، ص656.)
در باب حکم توریه، باید به انواع توریه بر حسب قصد متکلم توجه داشت. اگر مقصود از توریه، صرفاً پنهان داشتن مقصود اصلی خویش از کلام باشد، بدون اینکه با عدم نصب قرائن کلامی لازم یا نصب قرائن انحرافی، موجب فریب مخاطب شود، در آن صورت توریه جایز است؛ زیرا پنهان کردن مقصود اصلی و واقع، فی حد نفسه، عمل غیراخلاقی نیست مگر عناوین ثانویه بر آن مترتب شود. اما اگر در توریه قصد فریب مخاطب وجود داشته باشد و گوینده بخواهد معنای خلاف واقع به مخاطب تفهیم کند، توریه مصداق فریب بوده و جایز نیست مگر در موارد جواز فریب.
.
[=microsoft sans serif]سوال:[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif] [=microsoft sans serif]پاسخ:[=microsoft sans serif]
درباره حقیقت توریه و جواز آن نظراتی است که باید چنین گفت:مسئله اول در توریه این است که آیا توریه، کذب است یا نه؟مسئله دوم اینکه، توریه در چه مواردی جایز است؟آیا مطلقاً جایز است یا تنها در برخی موارد؟اگر توریه، کذب باشد تنها در موارد جواز کذب، توریه هم جایز خواهد بود،ولی اگر کذب نباشد، ممکن است گفته شود مطلقاً جایز است.در هر صورت در این مسئله سه قول وجود دارد:
برخی توریه را «مصداق دروغ میدانند». بنابراین، آن را تنها در موارد جواز دروغ، جایز میدانند.
برخی آن را «مصداق دروغ نمیدانند». بنابراین، توریه را مطلقاً جایز میشمارند.
برخی نیز با اینکه توریه را دروغ نمیدانند، «اما گفتن آن را بطور مطلق، جایز نمیدانند». و فقط در موارد جواز دروغ، به عنوان فرار از دروغ جایز میدانند.
ملا مهدی نراقی از اساتید اخلاق در کتاب جامع السعادت درباره توریه چنین می گوید: ایشان توریه و تعریض به کذب را قائم مقام کذب میدانند و معتقدند: محذور کذب، که تفهیم امر خلاف واقع بود، در اینجا هم وجود دارد. لذا انسان تنها در موارد جواز کذب، حق دارد از توریه استفاده کند. بنابراین، توریه و تعریض به کذب به طور مطلق و در موارد غیراضطراری جایز نیست.
( مهدی نراقی، جامع السعادات، ج2 ص 100
[=microsoft sans serif]سوال:
[=microsoft sans serif]قدیما می گفتن " النجاح فی الصدق " اما ظاهراً همه چیز باید در اصطلاحات تخصصی پیچیده شود و کار بد توجیه گردد آیا این فریب دادن نیست؟؟
[=microsoft sans serif]پاسخ:
[=microsoft sans serif]توریه یعنی شما انسان با ایمانی هستید و مقیدید که دروغ نگویید اما جایی اگر راستش را بگویید ضرر مهمی به شما می رسد و آبروی تان در خطر می افتد ، می توانید برای فرار از دروغ که یک کار حرام است توریه کنید و این عین دین و شیوه عقلاست .
[=microsoft sans serif] نکته ی اخلاقی که می توان در مسئله ی توریه به آن اشاره کرد این است که توریه روشی است براى اينكه روح انسان به دروغ گفتن عادت پیدا نكند، البته در جایی که راست گفتن مفسده ای داشته باشد بنابراین اگرجایگاه جواز توریه همان جایگاه جواز دروغ باشد باید بدانیم که: دروغ منفعت خيز با دروغ مصلحت آميزمتفاوت است.. در جايى كه مجبوریم خلاف بگويیم، يعنى در جايى كه از راستى فتنه ای ایجاد می شود؛ می توانیم توریه نماییم نه اينكه انسان در هر موردى كه منافع خودش اقتضا مىكند دروغ بگويد به شكل توريه
[=microsoft sans serif]سوال:
آیاتوریه سوء استفاده از اعتماد مخاطب است؟
پاسخ:
درتوریه برای ما نتیجه ی عمل مهم است ولی نتیجه وهدف از توریه نقش بستن دروغ در ذهن مخاطب نیست بلکه دفع مفسده است.همانطور که گفتیم اگرانسان به دروغ گفتن ناچار شود و ضرورت و حاجتى پيش آيد و مصلحتى اقتضا كند اگر كسى به دروغ در اين گونه موارد ناچار شود براى او رواست، زيرا گفتار او بر مقتضاى حق و دين است، و او در حقيقت راستگوست، اگرچه كلام او غير از آن را بفهماند، از اين رو كه قصد و نيّتش راست و صحيح بوده و ارادهاش در طريق خير و صلاح می باشد پس چنين سخنى بيرون از حقيقت صدق نيست، بلكه چون بر حق دلالت مىكند مطلوب است، پس نبايد به ظاهر و قالب آن نگريست، بلكه بايد به معنى و حقيقت آن توجّه نمود
سوال:
تفاوت دروغ با توریه چیست؟
پاسخ:
دروغ را چون بد است نمی گوییم و نفی می کنیم اما دلیل نفی آن همان مطابق نبودنش با حق است وراستی را می گوییم چون منطبق بر حق است اما دروغى كه با آن، انسان حقيقتى را نجات مىدهد در واقع دیگر جایگاه دروغ را نخواهد داشت .چطور ممكن است انسان معتقد باشد به اين مطلب كه راست را بايد گفت ولو اينكه فلسفه خودش را بكلى از دست بدهد؟! راستى را كه منشأ جنايتها در دنيا مىشود بايد گفت، دروغى را كه جلو جنايتها را در عالم مىگيرد و جانها و حقيقتهايى را نجات مىدهد نبايد گفت! آيا وجدان چنين حكمى مى كند؟!ما کاری به نقش بستن امور در ذهن شخصی خودمان یا مخاطبین نداریم به حقیقت کار داریم.دروغ امری است که دارای عوارض خطرناکی است. و در عالم تاثیر نامطلوب و باعث بی اعتمادی می شود، تا می شود از دروغ باید فاصله گرفت، توریه هم اگر به قصد حقه بازی باشد روشی نامطلوبست، حتی بالاتر ازاین، هر راستی هم که باعث ظلمی بشود گفتنش صحیح نیست، چیزی که به غلط در ذهن مردم شکل گرفته این که دروغ قبح ذاتی و راست گفتن، حسن ذاتی دارد.حسن و قبح ذاتی برای امثال عدالت و ظلم است. عدالت حسن ذاتی و ظلم، قبح ذاتی دارد.،گاهی فاش کردن حقیقت، ظلم است، گاهی دروغ گفتن، به عدالت نزدیکتر است. راستگویی و دروغ گویی به طور مطلق حسن و قبیح نیستند.خیلی از اوقات راست گفتن خیانت است، باعث ریختن آبروی مردم می شود، اسرار آنها فاش می شود.هم از اهل بیت شواهدی داریم که تقیه و توریه کرده اند وهم از آیات دلیل داریم که دورغ به طور مطلق قبیح نیست.
تا موقعی راست، خوب، و دروغ بد است، که باعث حفظ دین و بقای نظام بشود. والا این دو هم، ابزاری برای بیان حقیقتند. توجه داشته باشید، واقعیت با حقیقت فرق می کند، واقعیت آن چیزی است که به وقوع پیوسته و به ظاهر اتفاق افتاده است. اما حقیقت، آن مطلبِ حقی است که در عالم حکم فرماست. و یا می توان گفت از وقوع اعمال برداشت می شود.اکثر مردم چون از راست گفتن، برداشت حقیقت می کنند، مخالفت با آن را دشمن می دارند، در حالیکه در خیلی موارد، راستی، فقط واقعیت است، نه حقیقت.همینطور مردم از کذب، یعنی کتمان واقعیت، این را می فهمند که حقیقت را کتمان کرده ای. اما اینطور نیست، مثلا اگر جان امام در خطر باشد، شما دروغی بگویی که جان امام حفظ شود، خلاف واقعیت عمل کرده ای (خلاف آنچه در عالم ظاهر به وقوع پیسوته)، اما باعث شده ای حقیقت، (یعنی حق)، باقی بماند