آیا این حدیث درست است؟ جعل نیست؟
تبهای اولیه
درباره‘ عزاداری حضرت رضا(ع)چنین نوشتهاند:امام(ع)،دعبل خزاعی،شاعر معروف را میخواست،به او به عنوان«یاری دهنده‘ اهل بیتـ»خوشامد میگفت.وقتی که دعبل مرثیهاش را میخواند، حضرت(ع)پردهای نصب میکرد تا اعضای خانواده،پشت آن بنشینند و گوش کنند مرثیههای طولانی و سوزناک دعبل،صدای شیون حضار را بلند میکرد و گاه میشد که امام رضا(ع)چندبار از حال برود.ظاهر امام رضا(ع)در دوره‘ ولایت عهدی میخواست مجالس عمومی عزاداری برگزار کند که حکومت عباسی مانع میشد؟ اگر امام رضا از مدینه تنها امدند، پس این داستان چیه ؟
با سلام
بطوری که نوشتهاند وقتی دعبلخزاعی در خراسان به زیارت حضرت رضا (ع) نایل آمد اشعاری در مدح آن حضرت سرود و خلعتی فاخر و چند هزار درهم صله گرفت .
امام همام به او لقب دعبل – که در عربی به معنی شتر کهن سال است – عطا فرمودند.
تفصیل مطلب و شرح حال دعبل در بسیاری از کتابها و مآخذ معتبر ذکر شده است و خوانندگان علاقهمند میتوانند به دائرهالمعارف اسلام و ترجمه عربی کتاب بروکلمن« تاریخالادبالعربی » و از مآخذ شرقی به کشفالظنون و وفیاتالاعیان و اغانی مراجعه کنند.
آقای ابوالقاسم حبیبالهی (نوید) دانشیار محترم دانشکده – ادبیات مشهد نیز مقالهای دارند تحت عنوان « دعبل خزاعی مداح اهل بیت (ع) » که در شماره چهارم نامه آستان قدس چاپ شده است .
ظاهراً دیوان کامل دعبل در دست نیست ( دائرهالمعارف اسلام ) ولی اشعاری که در مدح حضرت رضا (ع) و خاندان عصمت و طهارت سروده از دیرباز نقل شده و مایه تمتع و استفاده بزرگان دین و ارباب ادب بوده است .
مرحوم مجلسی عالم بزرگ شیعه قصیده تائیه دعبل را که در مدح حضرت رضا (ع) است به فارسی ترجمه و شرح کرده است و دو نسخه از این شرح در کتابخانه آستان قدس محفوظ است.
این دو نسخه در جلد سوم (شماره ۱۲ ادبیات) و در جلد هفتم (شماره ۶۸۶ ادبیات) معرفی شده و نسخه اولی که اقدم واصح است در ۱۱۲۳ کتابت و بوسیله شخصی به نام حاج سید محمد در سال ۱۳۰۹ ه .قمری وقف شده است.
این نسخه ۳۴ ورق ۱۵ سطری به ابعاد ۵/۱۸ در ۵/۱۲ سانتیمتر دارد و مشتمل است بر دیباچه (۱ آ) ، مقدمهای در «بیان نسب و برخی از احوال دعبل» (۲ ب) و فصلی «در بیان سندهای اخبار متعدده» (۳ آ) که از ابن بابویه و شیخ طوسی و کشی و ابن طلحه مالکی روایاتی دال بر صحت انتساب این قصیده به دعبل ذکر شده است.
هیئت تحریریه نامه آستان قدس مناسب دانست متن و شرح یا ترجمه قصیده دعبل را به دوستداران دربار ولایت مدار رضوی تقدیم کند باشد که مورد پسند افتد و خدمتی بشود.
در رسمالخط نسخه تقریباً تغییری داده نشد و سعی گردید حتیالامکان متن همان طور که نوشته شده است در دسترس خوانندگان محترم گذاشته شود.
اول قصیده اینست:
تجاوبن بالاد نان و الزفرات نوائح عجم اللفظ و انلقطات(۹آ)
نوائح عجم اللفظ و انلقطات(۹آ) نوائح عجم اللفظ و انلقطات(۹آ)
چون میان شعرا متعارف است که در اول قصاید شعری چند مناسب در عشق و شوق یا در سوز و گداز و یا در شکایت روزگار میگویند و بعد از آن بر سر هر مطلب میآیند این ابیات را در صدر قصیده ایراد نموده است.
و دنین صدای حزین است و زقره آه دردآمیز است و نوائح جمع نائحه است یعنی زنان نوحه کننده و کلام اعجم کلامیرا میگویند که از آن معنی مفهوم نشود، یعنی جواب یکدیگر گفتند و صدا بلند کردند.
و نالهای (نالههای) سوزناک و آههای دردناک نوحه کننده چند که لفظ و سخن ایشان فهمیده نمیشد مراد خوانندگی مرغانست که عشاق و ارباب اندوه را بوجد میآورند. ع
یخبرن بالانفاس من سرانفس اساری هویات و اخرات
اساری هویات و اخرات اساری هویات و اخرات
یعنی میدادند به نفسهای خود از راز نهان جانی چند که اسیر عشق و هوا گردیدهاند بعضی از عشاق گذشتهاند و بعضی آینده.
فاصعدن او اسفضن حتی تفوضت صفوف الدجا بالفجر منهزمات
یعنی آن مرغان نوحه (۹ ب) کننده گاه به جانب پستی پرواز کردند تا آنکه شکسته و پراکنده شدند لشکرهای تاریکی شب از هجو عساکر روشنایی صبح گریزندگان. ع
علی العرصات الخالیات من المها سلام شج صب علی العرصات
مها جمع مهاتست و مهاه گاو گوهی است و گاهی به اعتبار خوش چشمی و وحشی بودن تشبیه میکنند معشوق را به آن و شاید اینجا این معنی مراد باشد.
و شجی به معنی حزین است و صب به معنی بسیار مشتاقست، یعنی باد بر آن عرصهای خالی از معشوق من که در زمان سابق در آنجا بودهاند سلام اندوهناک که مشتاق است و محزونست بر خالی بودن آن عرصها از معشوق من .ع
فعهدی بها خضر المواهد مالفا من العطرات البیض و الخفرات
یعنی دیدهام و به خاطر دارم وقتی را که آن عرصهای معشوق من مکانها و بقعهای (بقعههای) آنها سبز و خرم و محل الفت بود به سبب دلربایان خوشبویان سفید رویان با نهایت شرم و حیا که در آن زمینها بودند.
لیالی یعدین الوصال علی القلی و تعدی تدایینا علی الغربات
یعنی آنچه به خاطر دارم در شبی چند بود که آن شبها (۱۰ آ) با آن معشوقان یاری میکردند وصال محبوب را بر دشمنی و هجران و یاری میکردند نزدیکی محبوب را بر دوری هجران.
و اذهن یلحظن العیون سوافراً ویسترن بالایدی علی الوجنات
یعنی و در هنگامی که معشوقان از زیر چشم نظر میکردند بسوی دیدهای (دیدههای) نظاره و تماشاکنندگان با روهای گشوده بیحجاب و از روی حیاگونهای (=گونههای) خود را میپوشانیدند به دستهای خود.
و اذکل یوم لی بلحظی نشوه یبیت بها قلبی علی نشوات
یعنی و در روزگاری که در هر روز آن به مشاهده جمال دلبران برای من نشاءبهم میرسد که دلم شبهای بسیار آن نشاء بسر میآورد و چون از تغزل فارغ شد بر سر مطلب آمد و گفت. ع
فکم حسرات هاجها بمحسر و قوفی یوم الجمع من عرفات
یعنی پس چه حسرتها و اندوهها که از برای من بهیجان آمد در وادی محشر که منتهای منی است از جانب مشعرالحرام بسبب اجتماعی که مردم در روز عرفه در عرفات کردند و امام زمان در میان ایشان نبود یا بود و مغلوب دشمنان بود. ع
الم تر للایام (۱۰ب) ماجرجورها علی الناس من نقض و طول شتات
یعنی آیا نمیبینی (نمیبینی) روزگار را که جنایتها کرد جور و ظلم آن بر مردم از همزدن عهدها که در باب امامت ائمه علیهم السلام از ایشان گرفته شده بود و بطول انجامیدن پراکندگی مردم و احوال ایشان. ع
و من دول المستهزیین و من غدا بهم طالبا للنور فی الظلمات
یعنی و از دولتهای خلفای جور که بشرع و دین و ائمه مسلمانان سخریه و استهزا مینمایند یا بخواهش نفس خود عمل مینمایند و از گمراهی آن جماعت که طلب مینمایند بسبب متابعت آن خلیفهای (خلیفههای) نا حق نور هدایت را در تاریکی جهالت و ضلالت. ع
فکیف و انی بطالب زلفه الی الله بعد الصوم و الصلوات
سوی حب ابنآء النبی و رهطه و بغض بنی الزرقاء و العبلات
یعنی پس چگونه و کجا به هم میرسد طلب کردن امری که موجب قرب باشد بسوی حق تعالی بعد از روزه و نمازها بغیر دوستی فرزندان پیغمبر و خویشان نزدیک او دشمنی فرزندان ازرق کبود چشم و فرزندان امیه که ایشان را عبلات میگفتند و اول اشاره است (۱۱ آ) به اولاد مروان که سالها در میان بنیامیه پادشاهی کردند به جور و ستم زیرا که مروان مادرش زن زناکار مشهوری بود چنانچه ابن جوزی از محدثان اهل سنت روایت کرده است که روزی میان حضرت امام حسین صلوات الله علیه و مروان نزاعی شد حضرت به او گفت ای پسر زن ازرق میشوم زناکار که در بازار عکاظ که از بازارهای مشهور عرب بود مینشست.
و دویم اشاره است به جمیع سلسله میشومه بنی امیه که حق تعالی در قرآن مجید ایشانرا شجره ملعونه نامیده است و در مدت هزار ماه غصب خلافت ائمه حق کردند و اول ایشان معاویه بود و آخر ایشان مروان حمار و بنی مروان نیز از جمله ایشان بود. ع
و هند و ما ادت سمیه و ابنها اولوا الکفر فی الاسلام و الفجرات
یعنی و بغض و عداوت هند جگرخوار که مادر معاویه بود و آنچه حاصل و صادر شد از سمیه و پسر او که زیاد باشد و ایشان صاحبان کفر و فجورها بودند در اسلام و بدانکه سمیه مادر زیاد از زناکاران مشهور بود و به این سبب پدر (۱۱ ب) زیاد معلوم نبود و او را زیادبن ابیه میگفتند یعنی زیاد پسر پدرش و چون زیاد و معاویه در عداوت حضرت امیرالمومنین (ع) با یکدیگر شریک بودند معویه زیاد را به خود ملحق کرد و گفت برادر اوست زیرا که تا چنین نسبتهای کثیف نباشد آن اعمال قبیحه از کسی صادر نمیگردد.
عبیدالله پسر زیاد نیز جرات بر قتل سیدالشهداء و جگرگوشه رسول خدا و سایر نفوس مقدسه و سفک دماء محترمه و اعمال قبیحه (در حاشیه: شنیعه) دیگر نمود لعنهالله علیهم اجمعین. ع
و هم نقضوا عهدالکتاب و فرضه و محکمه بالزور و الشبهات
یعنی ایشان نقض کردند و شکستند عهد واجبی را که در آیات محکمه واضح الدلالات قرآن مجید بر ایشان لازم شده بود که آن خلافت و امامت ائمه حق علیهمالسلام است ببهتانها که بر پیغمبر (ص) بستند و احادیث دروغ که بر آنحضرت افترا کردند و شبهای (شبهههای) باطل واهی ( ۱۲ آ ) که برای مردم ظاهر ساختند . ع
و لا (بدل : لم) تک الامحنهکشفتهم بدعوی ضلال من هن وهنات
یعنی نبود غضب کردن آن ملاعین خلافت امیرالمومنین (ع) را با آن وضوح و ظهور مگر امتحانی از خدا که کفر آن منافقان را ظاهر گردانید و کینههای ( کینههای) دیرینه ایشانرا رسوا کرد بدعوای گمراهی که کردند بسبب غرضهای باطل و نفاقهای پنهان و کینهای (کینههای) دیرینه. ع
تراث بلا قربی و ملک بلاهدی و حکم بلاشوری بغیر هداه
یعنی آن گمراهی میراثی بود که از حضرت رسول صلیالله علیه و آله بردند بدون قرابیت و خویشی و پادشاهی و خلافتی بود که متصرف شدند بی هدایت و دانائی و حکمی بود که در میان مسلمانان جاری ساختند بدون مشورت با هادیان و راهنمایان دین.ع
زرایا ارتنا خضره الافق حمره وردت اجاجاً طعم کل فرات
یعنی اینها مصیبتی چند است که نمود بجای سبزی افق آسمانرا به سرخی و گردانید در کام ما مزه هر آب شیرینرا شور و تلخ اشاره (۱۲ب) است بآنچه مشهور است میان عرب و عجم که کسی که برو غم و الم غالب شد دنیا در نظر او تیره و متغیر مینماید و در کام او لذتها ناگوار میشود و ممکن است اشاره باشد باحادیثی که وارد شده است که زیادتی سرخی افق مشرق و مغرب بعد از شهادت حضرت امام حسین صلوات الله علیه بهم رسید و چون غصب حق امیرالمؤمنین علیه السلام شد آب آسمان بر طرف شد و ابرها آب شور از دریا بر میدارند و در زمان حضرت صاحبالامرعلیهالسلام که حق بصاحبش برمیگردد و آب شیرین از آسمان میبارد و برکتهای زمین مضاعف میگردد. ع
و ما سهلت تلک المذاهب فیهم علی الناس الابیعه الفلتات
یعنی و آسان نکرد این مذهبها و بدعتها را که در میان ایشان بهمرسیده است بر مردم مگر بیعت باطلی که بی تامل و تدبر با ابوبکر کردند و بآن چسبیدند و گفتند ما بیعت را بهم نمیتوانیم زد و آن بیعت را اجماع نام کردند و در نظر مردم مشتبه گردانیدند و با آنکه در اول حال اکثر مهاجران و انصار بیعت نکردند و احدی از بنی هاشم بیعت (۱۳آ) نکرد و چون منافقان را بطمع اموال و مناصب با خود یار کردند و بجبر و عنف مردم را به بیعت میبردند و ریسمانها در گردن ایشان کرده میکشیدند و شمشیرها بر بالای سرایشان بود که بیعت میکردند و چنین خلافت و بیعتی را اجماع نامیده و حجت خلافت خود ساختند.
و تفصیل این سخنان انشاءالله در کتاب حویهالقلوب مذکور خواهد شد. ع
و ما قیل اصحاب السقیفه جهره بدعوی تراث فی الضلال بنات
یعنی نبود گفتار (۱۳ب) آنها که در سقیفه بنی ساعده گفتند بآواز بلند در وقتی که معارضه با انصار میکردند که دعوای میراث حضرت رسول اکرم(ص) کردند بسبب گمراهی و گفتند ما خویشان آنحضرتیم ( آن حضرتیم ) بلند مرتبه یعنی آنسخن ( آن سخن) فایده بایشان نمیبخشید و این اشاره است بانکه حضرت امیرالمومنین علیهالسلام مکرر در نظم و نثر میفرمودند که حجتی که قریش بر انصار تمام کردند که ما خویشان پیغمبریم و احقیم بخلافت آن حضرت همان حجت را من بر ایشان دارم که شما از قبیله آنحضرتید دعوی حقیقت میکنید من که پسر عم و داماد اویم چون اولی و احق نباشم قطع نظر از نص روز غدیر و غیر آن و افضل بودن در جمیع کمالات . ع
ولو قلدوالموصی الیه امورها لزمت بمامون علی العثرات
یعنی اگر این امت بیشرم میگذاشتند امور خود را بان کسی که حضرت رسول (ص) او را وصی خود گردانید و سفارش امت را باو کرد هر آینه چسبانیده بودند و تفویض کرده بودند بکسی که ایمن بودند از آنکه از او خطایی و لغزشی واقع شود یعنی بر حق علیابن ابی طالب صلوات الله علیه . ع
اخی خاتم الرسل المصطفی (درحاشیه : المصفی) منالقدی (۱۴آ) و مفترسالابطال فی الغمرات
یعنی آن مامون برادر آخر پیغمبران بود و پاکیزه بود از هر بدی که بخاطر خلدو درنده شجاعان بود در جنگهای عظیم . ع
فان جحدوا کان الغدیر شهیده و بدر و احد شامخ الهضبات
یعنی پس اگر انکار کنند خلافت و استحقاق امامت او را نص روز غدیر که در عالم مشهور است گواه اوست و جوابهای او در جنگ بدر و احد که کوههای بلند دارد شاهد استحقاق خلافت اوست . ع
وای من القران تتلی بفضله و ایثاره بالقوت فی اللزبات
یعنی و گواهی میدهد بر خلافت او آیه چند از قرآن که مردم میخوانند و دلالت میکند بر فضیلت او و اختیار کردن او مساکین را بقوت خود. و شدتها و تنگیها و قحطها اشاره است بقصه نزول سوره کریمه هلاتی و غیر آن از صدقات آنحضرت که عامه و خاصه روایت کردهاند . ع
و عز جلال ادرکته بسبقها مناقب کانت فیه مؤتنفات
یعنی و بزرگواری جلالت و عظمتی که دریافته است آنرا بسبب سبقت گرفتن بسوی منقبتی چند که در آنحضرت بود و دیگری پیش [ از ] او آنها را درنیافته بود . ع
مناقب (۱۴ب) لم تدرک بکید و لم تنل بشیء سوی حد القنا الذریات
یعنی آنچه مذکور شد منقبتی چند است که نمیتوان یافت آنها را مگر پایمال و نمیتوان بآنها رسید بچیزی مگر بدم نیزهای ( نیزههای ) تند برنده یعنی از جمله منبقتهای آنحضرت شجاعت بینهایت بود که اساس دین مبین بزور بازوی معجز نمای آنحضرت شد و اکثر عداوت منافقان با آن جناب از آنجهت بود . ع
نجی لجبریل الامین و انتم عکوف علی العزی معاً و منات
یعنی حضرت امیرالمومنین علیهالسلام همراز جبرئیل امین بود زیرا که صدای وحی خدا که بر حضرت رسول صلیالله علیه و آله نازل میشد او میشنید چنانکه خود فرموده در وقتی که شما ملازمت مینمودید بر سجده کردن و پرستیدن عزی و منات هر دو که دو بت بزرگ قریش بودند و این خطاب با کسی است که غصب خلافت آنحضرت کرد مانند ابوبکر و عمر و عثمان و معویه . ع
بکیت لرسمالدار من عرفات و اذریت دمع العین بالعبرات
این مطلع دویم این قصیده است یعنی گریستم برای آثار خانه خراب آل پیغمبر که ایشانرا از آنجا دور کرده بودن و منافقان (۱۵آ) جای ایشانرا غضب کرده بودند و در عرفات و پاشیدم آب چشم خود را بگریه کردنها . ع
و بان عری صبری و هابت صبابتی رسوم دیار قد عفت و عرات
یعنی و بریده شد حلهای (حلههای) صبر من و بهیجان آمد شوق بسبب نشانهای منزلها و خانها (خانهها ) که اکثر آنها محو شده بود و چول [۱] و ناهموار شده بودند. ع
مدارس ایات خلت من تلاوه و منزل وحی مقفر العرصات
یعنی و آن خانها (خانهها ) محل درس گفتن آیه چند بود که اهل بیت رسالت در آنها تفسیر آیات میفرمودند و اکنون بسبب چوله مخالفان خالی شدهاند آنها از تلاوت قرآن چه جای تفسیر آن محل نزول وحی الهی بود و اکنون عرصهای آن از هدایت و عبادت خالی و ویران و بپایان شده است . ع
لال رسولالله بالخیف من منی و بالبیت والتعریف و الجمرات
یعنی آن خانها از آل رسول خدا بود صلوات علیهم در خیف یعنی مسجد منی و در خانه کعبه و در عرفات و در جمرات .
دیار لعبدالله بالخیف من منی و للسید الداعی الی الصلوات
دیار علی والحسین و جعفر ( ۱۵ب ) و حمزه و السجاد ذی الثفنات
یعنی خانها بود از عبدالله پدر حضرت رسول صلیالله علیه و آله در خیف منی و از سید و بزرگی که مردمرا خواند بسوی نمازها یعنی حضرت رسالت صلیاللهعلیه و آله و خانهای علی ابن ابی طالب و حسین و جعفر طیار و حمزه سیدالشهدا و حضرت امام زینالعابدین که بسیار سجده کننده بود و از بسیاری سجود پیشانی او پینها (پینهها) [۲] به هم رسیده بود مانند پینه زانو و سینه شتر و هر سال چندین مرتبه به مقراض میبریدند آن پینها را.
دیار لعبدالله والفضل صنوه نجی رسولالله فی الخلوات
یعنی و خانها از عبدالله پسر عباس عموی پیغمبر و فضل برادر عبدالله که همراز حضرت رسول خدا صلیالله علیه و آله در خلوتها و ظاهراً دعبل در اینجا تقیه از مامون کرده است که از اولاد عباس بود.
وسبطی رسولالله وابنی وصیه و وارث علم الله و الحسنات
یعنی و خانهای دو فرزند زاده رسول خدا و دو پسر وصی او و وارث علم خدا و نیکیها و کمالات (۱۶ آ)
منازل وحیالله ینزل بینها علی احمد المذکور فی الصلوات
یعنی آن خانها محل وحی خدا بود که وحی نازل میشد در میان آنها بر احمد که مذکور میشود نام او در نمازها و بروایت دیگر در سینها (سینهها) . شعر:
منازل قوم یهتدی بهدایهم فیومن منهم زله العثرات
یعنی و آنها منزلهای قومی بودند که هدایت مییافتند مردم به هدایت ایشان و ایمن بودند از آنکه از ایشان لغزشی واقعشود (= واقع شود) بسبب عصمت ایشان.ع
منازل جبریل الامین یحلها من الله بالتسلیم و البرکات
یعنی آندیار محل نزول جبرئیل بود که امین است بر وحی خدا و حلول میکرد از آن (بدل = در آن) خانها از جانب حق تعالی بسلام کردن و برکتها. ع
منازل وحی الله و معدن علمه سبیل رشاد واضح الطرقات
یعنی آن خانها بودند محل نزول وحی خدا و معدن علم او و راه صلاحی که راههای آن ظاهر و واضح است.
منازل کانت للصلوه و للتقی وللصوم و التطهیر و الحسنات
(۱۶ ب) یعنی منزلی چند که بودند برای نماز و پرهیزکاری و از برای روزه و پاک گردانیدن خود از صفات ذمیمه و ارتکاب اموری که موجب ثواب و حسنه باشد.ع
منازل لاتیم یحل بربعبها ولا ابن صهاک هاتک الحرمات
یعنی منزلی چند بود که نزول نکرد در ساحت آنها هتک کننده حرمتهای اهل بیت رسالت علیهمالسلام. و مترجم گوید که ممکن است که مراد بدیار و منزلها خانه آبادهای رفیع و منازل امامت و خلافت باشد و (ظ:نه) خانهای ظاهری چنانکه در آیه کریمه «فی بیوته اذن الله» گفتهاند و در کتاب حیوه القلوب بیان کردهام.
دیار عفاها جور کل منابذ ولم تعف للایام و السنوات
یعنی خانه چند است که اثر آنها را برطرف کرده است ستم هر دشمنی که در مقام محاربه باشد و علانیه عداوت کند و محو و خراب نشده است از گذشتن روزها و سالهای بسیار و غرض آنست که بنای دولت ایشان مثل بناهای دیگر نیست (۱۷ آ) که بمرور ایام برطرف شود بلکه از جور ظالمان چند روزی پنهان شده است. ع
قفا نسأل الدار التی خف اهلها متی عهدها بالصوم و الصلوات
در میان عرب شایع است که خطب عامرا (= عام را) بصیغه تثنیه میکنند و جهات آنرا در بحارالانوار ذکر کردهام.
یعنی بایستید ای برادران تا سئوال کنیم از خانه (ای) که اهلش سبک و کم شدهاند چند گاه است که روزهها و نمازها در آن برطرف شده است غرض بیان آنست که سالهای بسیار است که از استیلای مخالفان و مغلوب گردیدن اهل بیت علیهم السلم آثار دین اسلام و ایمان از میان مردم محو شده است و بدعتهای منافقان ظاهر گردیده است و بعوض عیادت و ورع و تقوی شرب خم و لهو و لعب و قتل نفوس و نهب اموال شیعیان شایع شده است.
و این الاولی شطت بهم غربه النوی افانین فی الاقطار مفترقات
یعنی و کجایند آنها که دور گردانید ایشانرا غربت و مکان و دوری از جاهای خود پراکنده در اطراف عالم مانند شاخهای درخت که پراکنده شوند. ع
هم اهل (۱۷ ب) میراث النبی اذا اعتزوا و هم خیر سادات و خیر حمات
یعنی ایشانند اهل میراث پیغمبر هر گاه نسب خود را بیان کنند و ایشانند بهترین سروران و حمایت کنندگان امت در دنیا و آخرت.ع
اذا لم نناج الله فی صلواتنا باسمائهم لم یقبل الصلوات
یعنی هر گاه مناجات نکنیم با خدا در نمازهای خود بنامهای مبارک ایشان خدا قبول نمیکند نمازهای ما را.ع
مطاعیم فی الاعسار فی کل مشهد لقد شرفوا بالفضل والبرکات
و ما الناس الا غاصب و مکذب و مضطغن ذواحنه و ترات
یعنی و نیستند مردم یعنی منکران اهل بیت علیهم السلم مگر غصب کننده حق ایشان یا تکذیب کننده که ایشانرا بدروغ نسبت دهند یا کینهوری که (۱۸ آ) عداوت ایشانرا در دل دارد و طلب کننده است خونها را که رسول خدا و امیرالمومنین صلواتالله علیهما در راه دین ریختهاند.ع
............!!!!
...........!
.............!!
آقا رضا سلام و سپاس
من فکر می کنم هنوز جواب اینکه خانواده امام در طوس نبودند که در این حدیث آمده در جواب شما نبود. لطفا به این قسمت از سوال هوریا هم پاسخ دهید.
درباره‘ عزاداری حضرت رضا(ع)چنین نوشتهاند:امام(ع)،دعبل خزاعی،شاعر معروف را میخواست،به او به عنوان«یاری دهنده‘ اهل بیتـ»خوشامد میگفت.وقتی که دعبل مرثیهاش را میخواند، حضرت(ع)پردهای نصب میکرد تا اعضای خانواده،پشت آن بنشینند و گوش کنند مرثیههای طولانی و سوزناک دعبل،صدای شیون حضار را بلند میکرد و گاه میشد که امام رضا(ع)چندبار از حال برود.ظاهر امام رضا(ع)در دوره‘ ولایت عهدی میخواست مجالس عمومی عزاداری برگزار کند که حکومت عباسی مانع میشد؟ اگر امام رضا از مدینه تنها امدند، پس این داستان چیه ؟
با سلام
15 - أقول: رأيت في بعض مؤلفات المتأخرين أنه قال: حكى دعبل الخزاعي قال: دخلت على سيدي ومولاي علي بن موسى الرضا عليه السلام في مثل هذه الايام فرأيته جالسا جلسة الحزين الكئيب، وأصحابه من حوله، فلما رآني مقبلا قال لي: مرحبا بك يا دعبل مرحبا بناصرنا بيده ولسانه، ثم إنه وسع لي في مجلسه وأجلسني إلى جانبه، ثم قال لي: يا دعبل احب أن تنشدني شعرا فان هذه الايام أيام حزن كانت علينا أهل البيت، وأيام سرور كانت على أعدائنا خصوصا بني امية، يا دعبل من بكى وأبكى على مصابنا ولو واحدا كان أجره على الله يا دعبل من ذرفت عيناه على مصابنا وبكى لما أصابنا من أعدائنا حشره الله معنا في زمرتنا، يا دعبل من بكى على مصاب جدي الحسين غفر الله له ذنوبه البتة ثم إنه عليه السلام نهض، وضرب سترا بيننا وبين حرمه، وأجلس أهل بيته من وراء الستر ليبكوا على مصاب جدهم الحسين عليه السلام ثم التفت إلي وقال لي: يا دعبل ارث الحسين فأنت ناصرنا ومادحنا ما دمت حيا، فلا تقصر عن نصرنا ما استطعت قال دعبل: فاستعبرت وسالت عبرتي وأنشأت أقول: أفاطم لو خلت الحسين مجدلا * وقد مات عطشانا بشط فرات إذا للطمت الخد فاطم عنده * وأجريت دمع العين في الوجنات أفاطم قومي يا ابنة الخير واندبي * نجوم سماوات بأرض فلاة قبور بكوفان واخرى بطيبة * واخرى بفخ نالها صلواتي قبور ببطن النهر من جنب كربلا * معرسهم فيها بشط فرات توافوا عطاشا بالعراء فليتني * توفيت فيهم قبل حين وفاتي إلى الله أشكو لوعة عند ذكرهم * سقتني بكأس الثكل والفضعات إذا فخروا يوما أتوا بمحمد * وجبريل والقرآن والسورات وعدوا عليا ذا المناقب والعلا * وفاطمة الزهراء خير بنات وحمزة والعباس ذاالدين والتقى * وجعفرها الطيار في الحجبات * (الهامش) * اللوعة: حرقة الحزن والهوى والوجد
البته اخبار از ماندن فرزند امام در مدینه حکایت دارند وشاید معنی حرم خدمتکاران واهل خانه آنحضرت در خراسان بوده باشند در هر صورت اخبار صحیحتر در مورد عزاداری از امام رضا (ع) وارد شده که ذیلا خواهند آمد.
أبو علي - أبو جعفر - دعبل بن علي بن رزين بن عثمان بن عبد الرحمن بن عبد الله بن بديل بن ورقاء بن عمرو بن ربيعة بن عبد العزى بن ربيعة بن جزي بن عامر بن مازن ابن عدي بن عمرو بن ربيعة الخزاعي.
اى دعبل ! براى حسين بن على عليه السّلام مرثيه بگو، تو تا زنده اى ، ياور و ستايشگر مايى ، پى تا مى توانى ، از يارى ما كوتاهى مكن .
اما شیخ صدوق حدیث دیگری مستندا از وی آورده :
حدثنا الحسين بن إبراهيم بن أحمد بن هشام المؤدب وعلي بن عبد الله الوراق رضي الله عنهما قالا: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه إبراهيم بن هاشم عن عبد السلام بن صالح الهروي قال: دخل دعبل بن علي الخزاعي (ره) علي موسى الرضا عليهما السلام بمرو فقال له: يا بن رسول الله (ص) إني قد قلت فيك قصيدة وآليت على نفسي أن لا أنشدها أحدا قبلك فقال عليه السلام: هاتها فانشده: مدارس آيات خلت من تلاوة * ومنزل وحي مقفر العرصات فلما بلغ إلى قوله: أرى فيئهم في غيرهم متقسما * وايديهم من فيئهم صفرات بكى أبو الحسن الرضا عليه السلام وقال له: صدقت يا خزاعي فلما بلغ إلى قوله: إذا وتروا مدوا إلى واتريهم * اكفا عن الاوتار منقبضات جعل أبو الحسن عليه السلام يقلب كفيه ويقول: أجل والله منقبضات فلما بلغ إلى قوله: لقد خفت في الدنيا وأيام سعيها * وإني لارجو الامن بعد وفاتي قال الرضا عليه السلام: آمنك الله يوم الفزع الاكبر فلما انتهى إلى قوله: وقبر ببغداد لنفس زكية * تضمنها الرحمن في الغرفات ..عيون اخبار رضا
امام رضا (ع) فرمودند: محرم ماهى بود كه اعرابجاهلى حرمت آن را نگه مىداشتند و جنگ نمىكردند. اما در اين ماه بود كه خون ما راحلال شمردند و حرمت ما را شكستند و فرزندان و زنانمان را به اسيرى بردند و خيمههايمان را به آتش كشيدند و دارايى هايمان را غارت كردند و حرمت رسول خدا را در موردما نگه نداشتند. همانا روز حسين (عاشوراء) مژه هاى ما را از شدت گريستن مجروح ساختو اشكهايمان را جارى كرد و عزيز ما را در سرزمين گرفتارى و بلا ذليل كرد و ما راميراث دار گرفتارى و بلا تا روز انقضاء (مرگ) نمود، پس بر مثل حسين، گريه كنندگانبايد گريه كنند؛ چرا كه گريه بر او گناهان كبيره را از بين مىبرد. سپس فرمود: زمانى كه محرم وارد مىشد، پدرم ديگر نمىخنديد و پيوسته محزون بود تا اينكه ده روزسپرى مىشد. زمانى كه روز دهم مىرسيد، آن روز، روز مصيبت و حزن و گريه اش بود ومىفرمود: اين همان روزى است كه حسين (ع) در آن كشته شده است.