جمع بندی آیا خداوند کافران را در اصل خلقت به صورت کافر آفریده است؟
تبهای اولیه
سلام علیکم
باعرض ادب و احترام به محضر استاد گرامی و کاربران محترم
آغاز سال جدید را به محضر همه شما خوبان تبریک عرض نموده و از خداوند عزیز سالی سرشار از برکت و معنویت برایتان خواستارم
ببخشید از محضرتان سوالی داشتم
بنده حقیر در کتاب اصول کافی به حدیثی برخوردم که تفسیرش را متوجه نشدم!
امـام صـادق علیه السلام فرمود: چون خداوند بنده رادر سرشت کافر بیافریند آن بنده نـمیرد تا بدى را دوست او گرداند، پس بدان نزدیک شود، و در نتیجه به کبر و زور گـوئى (یا هرزگى ) او را گرفتار کند، پس دلش سخت شود، و خلقش ناپسند گردد، و رویـش سـخـت ، و پـسـتـیـش آشـکـار، و شـرمـش کـم شـود، و خداوند پرده اش راست بدرد، و بـحـرامـهـا(ى خداوند) در افتد و از آنها جدا نگردد، سپس بنافرمانیهاى خداست دچار شود و فرمانبرداریش را بد دارد، و به مردمان به پرد، و از ستیزه سیر نشود، از خداوند عافیت بخواهید و دوام آنرا بجوئید.
این حدیث برایم ایجاد سوال نمود که اگر خداوندعزیز بنده اش را در سرشت کافر بیافریند ، بعد هم آن بنده هرکار کند نتواند مومن شود و آخرش خداوند اورا به طینتش گرفتار میکند پس فلسفه آمدن چنین بنده ای به این دنیا چیست!؟ پس برای چه عذاب میشود؟ اینگونه که دیگر اختیاری ندارد و عدالت خداوند زیر سوال میرود!!
اما از آنجا که بنده حقیر یقیین دارم خداوند عادل است و در اصل سخنان معصومین (ع) هیچ شکی ندارم و یقیین دارم اگر بنده متوجه حدیث نمیشوم و برایم ایجاد سوال نموده به خاطر عقل ناقص و فقر علمی ام است تصمیم گرفتم در فهم این حدیث از محضر شما کسب فیض نمایم
اگر حقیر را در رسیدن به پاسخ این سوال یاری بفرمایید سپاسگزار خواهم بود
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
یازهرا(سلام الله علیها)
مـام صـادق علیه السلام فرمود: چون خداوند بنده رادر سرشت کافر بیافریند آن بنده نـمیرد تا بدى را دوست او گرداند، پس بدان نزدیک شود، و در نتیجه به کبر و زور گـوئى (یا هرزگى ) او را گرفتار کند، پس دلش سخت شود، و خلقش ناپسند گردد، و رویـش سـخـت ، و پـسـتـیـش آشـکـار، و شـرمـش کـم شـود، و خداوند پرده اش راست بدرد، و بـحـرامـهـا(ى خداوند) در افتد و از آنها جدا نگردد، سپس بنافرمانیهاى خداست دچار شود و فرمانبرداریش را بد دارد، و به مردمان به پرد، و از ستیزه سیر نشود، از خداوند عافیت بخواهید و دوام آنرا بجوئید.
این حدیث برایم ایجاد سوال نمود که اگر خداوندعزیز بنده اش را در سرشت کافر بیافریند ، بعد هم آن بنده هرکار کند نتواند مومن شود و آخرش خداوند اورا به طینتش گرفتار میکند پس فلسفه آمدن چنین بنده ای به این دنیا چیست!؟ پس برای چه عذاب میشود؟ اینگونه که دیگر اختیاری ندارد و عدالت خداوند زیر سوال میرود!!
اما از آنجا که بنده حقیر یقیین دارم خداوند عادل است و در اصل سخنان معصومین (ع) هیچ شکی ندارم و یقیین دارم اگر بنده متوجه حدیث نمیشوم و برایم ایجاد سوال نموده به خاطر عقل ناقص و فقر علمی ام است تصمیم گرفتم در فهم این حدیث از محضر شما کسب فیض نمایم
با سلام و عرض ادب
از پرسش زیبایی که مطرح فرمودید تقدیر و تشکر می کنم
همان طور که آیات قرآن کریم متشابهات و محکمات دارند، روایات نیز برخی متشابه و برخی دیگر محکم هستند؛ متشبهات به آن دسته از آیات و روایات گفته می شود که در نگاه نخستين مبهم مىنماید و احتمالهاى گوناگون در آنها مىرود. اينگونه آيات و روایات را متشابهات گويند.
انسانهاى واقع بين و حقيقت جو و ژرف انديش براى فهم اينگونه آيات و روایات به سراغ آيه ها و روایات محكم مى روند و با کنار هم گذاشتن اين دو دسته از آیات و روایات به کنه آن ها پی می برند.
روایتی که از اصول کافی نقل فرمودید مربوط به سرشت و طینت انسانی است؛ این نوع روایات، متشابه هستند، لذا برای فهمشان باید به روایات دیگر در این باب رجوع کرده و اگر ابهامی در این روایات وجود دارد برطرف گردد.
با دقّت نظر در روایات مختلفی که در ارتباط با طینت و سرشت انسان وارد شده، به این نتیجه میرسیم که هیچ انسانی در سرشت و طینت کفر آفریده نشد، بلکه همهی انسانها از دو حیث علّیینی و سجّینی خلق شده اند.
روایتی که از امام صادق عليه السّلام نقل شده است شاهد بر این گفتار است که همهی انسانها از دو حیث علّیینی و سجّینی خلق شده اند.
امام علیه السلام فرمودند:
«همانا خداى عز و جل چون خواست آدم عليه السّلام را بيافريند، در ساعت اول روز جمعه جبرئيل را فرستاد تا با دست راستش كه از آسمان هفتم به آسمان دنيا می رسيد مشت كرد، و از هر آسمان خاكى برداشت، و مشت ديگرى از زمين هفتم بالا تا زمين هفتم دور برگرفت. سپس خداى عز و جل كلمه ی خود (جبرئيل) را دستور داد تا مشت اول را به دست راست و مشت دوم را به دست چپ خود نگه داشت، سپس آن گل را به دو قسمت شكافت . پس از زمین خلقی(ذرّیه ای) را نمودار ساخت و از آسمانها نیز خلقی(ذرّیه ای) را نمودار ساخت . آنگاه خداى تعالى نسبت به آنچه در دست راستش بود فرمود:رسولان و پيغمبران و اوصياء و صديقان و مؤمنان و سعادتمندان و هر كه ارجمنديش را خواستم، از تو است.پس آنچه در باره ی آنها فرمود، چنان كه فرمود ثابت و لازم شد.و نسبت به آنچه در دست چپش بود، فرمود: ستمگران و مشركين و كفار و طغيانگران و هر كه خوارى و شقاوتش را خواستم از تو است، پس آنچه در باره ی آنها فرمود، چنان كه فرمود ثابت و لازم شد. سپس تمام آن دو طينت به يكديگر آميخته شد. اينست آنچه خداى عز و جلّ فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى. همانا خدا شكافنده ی دانه و هسته است»(الأنعام:95) ... »(الكافي ،ج2 ،ص5)
در این روایت شریف امام صادق علیه السلام صراحتا بیان می فرمایند: «سپس تمام آن دو طينت بيكديگر آميخته شد» یعنی دو طینت علّیین و سجّین در حضرت آدم علیه السلام و همچنین سایر انسان ها آمیخته شده است.
احتمالاً مراد از اینکه انسانها مرکّب از طینت سجّینی و علّیینی هستند ، این است که همه ی انسانها از دو حیث حیوانی( زمینی و سجّینی) و انسانی(آسمانی و علّیینی) تشکیل شده اند ، که جنبه ی انسانی آنها از سنخ طینت علّیین و جنبه ی حیوانی آنها از سنخ سجّین است. لکن در ابتدای تولّد جنبه انسانی بالقوّه است و باید شکوفا شود.
علامه مجلسی رحمه الله علیه در شرح اصول کافی به بیان دیگری به این مطالب اشاره می فرمایند: «در این جهان ،مومن و کافر همه در هم آمیخته و مومن و کافر به هم سایند و از گریبان هم درآیند ،دل و روان مومنی در تیرگی کردار کافری اندر شود،و دل و روان کافری چهره رفتار مومنی را بنماید». (ر.ک: کتاب کافی،جلد4.شرح علامه مجلسی)
حاصل سخن اینکه:
روایت فوق از جمله روایات متشابه می باشد و برای فهم آن بایستی به روایات دیگر مراجعه کرد. از سایر روایات وارده می توان دو نکته را (در این باب) برداشت کرد:
الف: هر انسانی می تواند با اختیار خویش راه خوب و بد را انتخاب کند و هیچ انسانی برای انتخاب کفر و یا انتخاب توحید مجبور نیست (این همان نکته ای است که حضرت عالی اشاره فرمودید) علامه مجلسی هم در شرح اصول کافی به این مورد اشاره می فرمایند: «سرنوشت بشر هم همان روشی است که در زندگی او رخ می دهد،سرنوشت، هستی او را دربر دارد و خود اوست که این دفتر را به دست خود ،در هر فرصت و پیشامد ،امضاءمی کند واین خود انسان است که سرنوشت خود را رقم می زند». (پس انسان مجبور نیست)
ب: با توجه به نکته اول روایتی که حضرت عالی از اصول کافی نقل فرمودید بایستی (با توجه به روایات دیگر) به گونه ای معنی شود که مخلّ نکته اول نشود و آن این است که بگوییم طینت انسان ها مرکب از طینت علّیین و سجّین است و هر انسانی به این هدف به دنیا آمده است که طینت علّیین را با عمل به دستورات الهی شکوفا کند. (این مطلب نیز از روایت امام صادق علیه السلام برداشت می شود)
بنابراین طبق روایت امام صادق علیه السلام همه انسان ها هم طینت علّیین (آسمانی) دارند و هم طینت سجّین (زمینی) لذا اگر کسی با آزادی اراده و انتخاب خویش به طرف طینت سجّین سوق پیدا کند گرفتار کبر و ... شده و پستی اش آشکار می شود اما کسی که به طرف طینت علّیین سوق پیدا کند گرفتار خدا شده و روح متعالی اش آشکار می شود.
ب: با توجه به نکته اول روایتی که حضرت عالی از اصول کافی نقل فرمودید بایستی (با توجه به روایات دیگر) به گونه ای معنی شود که مخلّ نکته اول نشود و آن این است که بگوییم طینت انسان ها مرکب از طینت علّیین و سجّین است و هر انسانی به این هدف به دنیا آمده است که طینت علّیین را با عمل به دستورات الهی شکوفا کند. (این مطلب نیز از روایت امام صادق علیه السلام برداشت می شود)
بنابراین طبق روایت امام صادق علیه السلام همه انسان ها هم طینت علّیین (آسمانی) دارند و هم طینت سجّین (زمینی) لذا اگر کسی با آزادی اراده و انتخاب خویش به طرف طینت سجّین سوق پیدا کند گرفتار کبر و ... شده و پستی اش آشکار می شود اما کسی که به طرف طینت علّیین سوق پیدا کند گرفتار خدا شده و روح متعالی اش آشکار می شود.
سلام علیکم
باعرض ادب و احترام به محضر شما استاد گرامی و محترم
از پاسخ عالمانه شما سپاسگزارم
حقیر مطلبتان را خواندم، اما اجازه بفرمایید برروی آن تامل نمایم تا مطلب راکامل متوجه شوم و اگر سوالی بود از محضرتان خواهم پرسید....
یازهراسلام الله علیها
نابراین طبق روایت امام صادق علیه السلام همه انسان ها هم طینت علّیین (آسمانی) دارند و هم طینت سجّین (زمینی) لذا اگر کسی با آزادی اراده و انتخاب خویش به طرف طینت سجّین سوق پیدا کند گرفتار کبر و ... شده و پستی اش آشکار می شود اما کسی که به طرف طینت علّیین سوق پیدا کند گرفتار خدا شده و روح متعالی اش آشکار می شود.
سلام.با اجازه من هم شبهاتی دارم.سعی می کنم، تا حدالامکان مرتبط به موضوع تاپیک بپرسم، ولی با اینحال احتمالا کمی از موضوع تاپیک خارج شود...فلسفه، این نوع خلقت چیست؟چرا از همان اول همه انسان ها تنها با طینت آسمانی خلق نشدند؟و چه تفاوتی بین انسانی که دو طینت دارد و انسانی که تنها طینت آسمانی دارد، برقرار است؟؟(از لحاظ، مقام، حوزه اختیار...)
پی نوشت:
اگر فکر می کنید که خارج از موضوع تاپیک است، از پاسخ دادن صرف نظر کنید :Sham:
با نام خدا
[=book antiqua]
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَالنَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَالنَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» ( روم 30 )
[=b mitra][=book antiqua] پس روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسان ها را بر آن آفريده؛ دگرگونى در آفرينش الهى نيست. اين است آيين استوار، ولى اكثر مردم نمى دانند
_________
خداوند واژه مردم رو به کار برده نه جداگانه کافر و مومن ==> پس فطرت همه یکسان هست و تمام انسان ذاتا فطرتی خداجو دارند.
بعد از اینکه متولد شدند تحت تاثیر قرار می گیرند و بر اساس اختیار خود به سمتی و سویی می روند.
ب: با توجه به نکته اول روایتی که حضرت عالی از اصول کافی نقل فرمودید بایستی (با توجه به روایات دیگر) به گونه ای معنی شود که مخلّ نکته اول نشود و آن این است که بگوییم طینت انسان ها مرکب از طینت علّیین و سجّین است و هر انسانی به این هدف به دنیا آمده است که طینت علّیین را با عمل به دستورات الهی شکوفا کند. (این مطلب نیز از روایت امام صادق علیه السلام برداشت می شود)
بنابراین طبق روایت امام صادق علیه السلام همه انسان ها هم طینت علّیین (آسمانی) دارند و هم طینت سجّین (زمینی) لذا اگر کسی با آزادی اراده و انتخاب خویش به طرف طینت سجّین سوق پیدا کند گرفتار کبر و ... شده و پستی اش آشکار می شود اما کسی که به طرف طینت علّیین سوق پیدا کند گرفتار خدا شده و روح متعالی اش آشکار می شود.
بسمه العلیم
با سلام و ادب و همینطور تشکر از پاسخ بسیار خوب حضرتعالی
روایات مشابهی در خصوص طینت کافر و مؤمن وجود دارد که آیاتی نیز آن را همراهی و تایید می کند:
حدیث منقول از امام باقر علیه السلام به روایت ابی الجارود:
"خلقهم حین خلقهم مؤمنا و کافرا و شقیّا و سعیدا و لذلک یعودون یوم القیامة مهتدیا و ضالا"
آنها در هنگام خلقت مؤمن و کافر و اهل سعادت و شقاوت خلق نمود و به این دلیل است که روز قیامت
عده ای هدایت یافته و گروهی گمراه به سوی خدا باز می گردند.
آیه:"والذی خلقکم فمنکم کافر و منکم مؤمن"و کسی که شما را آفرید گروهی از شما مؤمن و گروهی کافرید.
طبق فرمایش حضرتعالی مردم دو جنبه ی سجینی و علیینی دارند و با اعمال اختیاری خویش می توانند در هر سو رشد کنند.
امّا ظاهرا قضیّه در بحث خلقت کمی متفاوت است،حضرت علّامه طباطبایی می فرمایند:خداوند به قضای مشروطش مردم را دو دسته
آفریده است:مؤمن و کافر.امّا معلوم نیست چه کسی مؤمن و چه کسی کافر است،و این مطلب با افعال و رفتار اختیاری انسان معلوم می شود
یعنی آنچه در ابتدای هستی گذشت قضای مشروط است،امّا در مرحله ی بقا، آن مشروط،به افعال اختیاری انسان حتمی می شود.
من موندم هدف این حدیث از امام صادق(ع) چی بوده ، پاسخ کارشناس هم ماشالله خیلی پیچیده بود . خود پاسخ کارشناس هزارتا سوال از توش در میاد
خود حدیث واضح و مبرهن داره معنا و مفهومش رو میرسونه حالا شما بفرمایید علت بیان این حدیث چی بوده در حالی که توی قرآن هم گفته شده انسان ها فطرتا خوب آفریده شده
اگر فکر می کنید که خارج از موضوع تاپیک است، از پاسخ دادن صرف نظر کنید
سلام علیکم
پرسشی که مطرح فرمودید بسیار عالی است منتهی پرداختن به این موضوع تاپیک را از بحث اصلی منحرف می کند لذا از محضرتون تقاضا دارم تاپیک جدیدی در ارتباط با پرسشتون ایجاد بفرمایید در خدمتتون خواهیم بود.
با تشکر
حاصل سخن اینکه:
روایت فوق از جمله روایات متشابه می باشد و برای فهم آن بایستی به روایات دیگر مراجعه کرد. از سایر روایات وارده می توان دو نکته را (در این باب) برداشت کرد:
الف: هر انسانی می تواند با اختیار خویش راه خوب و بد را انتخاب کند و هیچ انسانی برای انتخاب کفر و یا انتخاب توحید مجبور نیست (این همان نکته ای است که حضرت عالی اشاره فرمودید) علامه مجلسی هم در شرح اصول کافی به این مورد اشاره می فرمایند: «سرنوشت بشر هم همان روشی است که در زندگی او رخ می دهد،سرنوشت، هستی او را دربر دارد و خود اوست که این دفتر را به دست خود ،در هر فرصت و پیشامد ،امضاءمی کند واین خود انسان است که سرنوشت خود را رقم می زند». (پس انسان مجبور نیست)
ب: با توجه به نکته اول روایتی که حضرت عالی از اصول کافی نقل فرمودید بایستی (با توجه به روایات دیگر) به گونه ای معنی شود که مخلّ نکته اول نشود و آن این است که بگوییم طینت انسان ها مرکب از طینت علّیین و سجّین است و هر انسانی به این هدف به دنیا آمده است که طینت علّیین را با عمل به دستورات الهی شکوفا کند. (این مطلب نیز از روایت امام صادق علیه السلام برداشت می شود)
بنابراین طبق روایت امام صادق علیه السلام همه انسان ها هم طینت علّیین (آسمانی) دارند و هم طینت سجّین (زمینی) لذا اگر کسی با آزادی اراده و انتخاب خویش به طرف طینت سجّین سوق پیدا کند گرفتار کبر و ... شده و پستی اش آشکار می شود اما کسی که به طرف طینت علّیین سوق پیدا کند گرفتار خدا شده و روح متعالی اش آشکار می شود.
سلام علیکم
ازمحضرتان عذرخواهی میکنم استاد،بنده پستهای اولتان را متوجه شدم،اینکه حلقت انسانها چگونه بوده است،اما شاید کامل هنوز نتوانستم ارتباطش را با حدیث بفمم
اجازه بفرمایید توضیح دهم ببنید درست متوجه شدم
شما فرمودید طینت انسانها مرکب است،درست است؟ یغنی انسانها هم میل به خوبی دارند و هم به بدی،حال اختیار با خودشان است که کدام طینت را انتخاب کنند و پیش بگیرند،اگر به سمت خوبی رفتند طینت آسمانی عالب میشود،اگر به سمت بدی رفتند طینت زمینی غالب میشود،تا اینجایش را اینگونه متوجه فرمایشات شما شده ام
اما نمیدانم توانسته ام دقیق بین مطالب و حدیثی که اشکال داشتم ارتباط برقرار کنم یانه !
یعنی امام صادق روحی و ارواحنافداه میخواستند به صورت جدا یکی از طینت هارا توضیح دهند که اینگونه فرموده اند؟ یعنی میخواستند بگویند اگر کسی به سمت بدی برودطینت زمینیش غالب می شود همه چیز دست به دست هم میدهد و اورا به سقوط میکشاند؟!
یعنی منظور از این جمله که چون خداوند بنده رادر سرشت کافر بیافریند آن بنده نـمیرد تا بدى را دوست او گردانداین است که غلبه این سرشت این کار را میکند نه خداوند؟! یعنی خداوند میخواهد بنده به خیر برود،اما این طینت که غلبه میکند نمیگذارد به سمت خیر برود و اورا به شر میبرد،
آیا درست متوجه شدم؟
حال یک سوال ،آیا امکان ارد اینجا حضرت منظورشان از عبارت چون خداوند بنده رادر سرشت کافر بیافریند این بوده است اگر اینگونه بود این اتفاقات می افتاد اما اینگونه نیست و انسان مرکب است پس میتواند به سمت خیر برود؟ یعنی اگر اینگونه بود ولی اینگونه نیست و هیچ بنده ای در طینت کافر مطلق نیست!!
از صبوریتان در پاسخگویی نیز سپاسگزارم
یازهراسلام الله علیها
بسمه العلیمبا سلام و ادب و همینطور تشکر از پاسخ بسیار خوب حضرتعالی
روایات مشابهی در خصوص طینت کافر و مؤمن وجود دارد که آیاتی نیز آن را همراهی و تایید می کند:
حدیث منقول از امام باقر علیه السلام به روایت ابی الجارود:
"خلقهم حین خلقهم مؤمنا و کافرا و شقیّا و سعیدا و لذلک یعودون یوم القیامة مهتدیا و ضالا"
آنها در هنگام خلقت مؤمن و کافر و اهل سعادت و شقاوت خلق نمود و به این دلیل است که روز قیامت
عده ای هدایت یافته و گروهی گمراه به سوی خدا باز می گردند.
آیه:"والذی خلقکم فمنکم کافر و منکم مؤمن"و کسی که شما را آفرید گروهی از شما مؤمن و گروهی کافرید.
طبق فرمایش حضرتعالی مردم دو جنبه ی سجینی و علیینی دارند و با اعمال اختیاری خویش می توانند در هر سو رشد کنند.
امّا ظاهرا قضیّه در بحث خلقت کمی متفاوت است،حضرت علّامه طباطبایی می فرمایند:خداوند به قضای مشروطش مردم را دو دسته
آفریده است:مؤمن و کافر.امّا معلوم نیست چه کسی مؤمن و چه کسی کافر است،و این مطلب با افعال و رفتار اختیاری انسان معلوم می شود
یعنی آنچه در ابتدای هستی گذشت قضای مشروط است،امّا در مرحله ی بقا، آن مشروط،به افعال اختیاری انسان حتمی می شود.
سلام علیکم
باعرض ادب و احترام به محضر شما خواهرگرامی
از اینکه دربحث شرکت فرمودید سپاسگزارم
ببخشید بنده که پاسخ شما را خواندم احساس کردم با آنچه استاد فرمودند متفاوت است،شاید هم حقیر درست مفهوم کلامتان را نفهمیدم
بنده الان متوجه نشدم پاسخ استاد را رد فرمودید یا تایید
بند از مطلب شما اینگونه برداشت نمودم که حدیث امام صادق علیه السلام جزو روایات متشابه نیست ودقیقا همین که فرمودند از آن برداشت میشود،یعنی واقعا حضرت میخواهند بفرمایند انسانهایی در سرشت کافر آفریده شده اند؟ درست متوجه منظورتان شدم؟!
خب با این تفسیر که شبهه بنده باقی میماند! انسانی که در اصل کافر خلق شده برای چه به این دنیا می آید؟ او که هیچگونه نمیتواند مومن شود! زیرا اصلا طینت آسمانی ندارد که بتواند به آن برسد،مگر آفرینشش دست خودش بوده؟!! کافر خلق بشود،بیاید این دنیا بعد اینحا به اختیار خودش کفرش را بروز دهد،اما سوال اینجاست مگر میتواند مومن شود؟!! اختیار زمانی است که بین دو امر مخیر باشیم ،اما اینگونه که ایشان فقط میتواند به سمت بدی رود!!
اگر بیشتر در خصوص مطلبتان توضیح بفرمایید سپاسگزار خواهم بود
یازهراسلام الله علیها
[=Franklin Gothic Medium]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله،
این حدیث تنها حدیث در این زمینه نیست و مطالب پیرامون آن فراوان است و مرحوم علامه مجلسی هم توضیحات قابل تأملی در مورد برخی از آنها دارند، لیکن در برخی از این روایات صریحاً ذکر شده است که اینها از اسرار است و فاش کنندهی اسرار هم مانند کسی است که اهل بیت علیهمالسلام را به قتل برساند، چرا که با فاش کردن اسرار برای کسانی که ظرفیت آنها را ندارند کل دعوت انبیاء علیهمالسلام لوث میگردد و این یعنی حذف اثربخشی ایشان که کمتر از کشتن ایشان نیست ... در این موارد هم امکان دارد از روایاتی که در این زمینه هستند معنای جبرگرایی برداشت شود، مگرنه برای کسی که ظرفیت درک این احادیث را داشته باشد هیچ کدام از این روایات و آیاتی که روایات مذکور مفسّر آنها هستند معنای جبر نداده و از انسان سلب اختیار نمینماید. بهتر است پاسخ این گونه سؤالات را به صورت خصوصی از اساتید سایت یا حوزه بپرسید و ممنون میشوم اگر اینگونه تاپیکها در سایت تأیید نشوند که ذهن دوستانی که بدون این مسائل هم در مسألهی جبر و اختیار مشکل دارند مشوش نگردد ... مسألهی جبر و اختیار آنقدرها پیچیده نیست ولی کسی که یک کمی از سر داستان را بخواند و یک کمی از وسط آن را و یک کمی هم از آخر آن را بخواند و همانها را هم با دقت کافی نخواند و وقت روی هضم کردن مطلب نگذارد بعید است که به درستی جا بیفتد و به جبرگرایی منجر نشود ... اگر با توجه به دشمنی دشمنان ناچار از جواب دادن به این گونه سؤالات هستید لااقل به طور کامل جواب دهید تا کسی که به دنبال جواب بود سرگردان نشود، روایاتی که صحبت از مخلوط شدن طینت مؤمنین و کافران مینمایند بعد ادامه میدهند که به دلیل همین اختلاط است که مؤمن از کافر و کافر از مؤمن متولد میشود، نه اینکه هر دو طینت در «سرشت» هر دو گروه مؤمن و کافر به کار رفته باشد، گرچه وجهی از اثر اختلاط دو طینت در اعمال انسانهایی که گاهی ثواب میکنند و گاهی گناه میکنند هم شمرده شده است (که البته جدای از این است که خود سرشت آن شخص چه باشد) که بر اساس آن بیان دیگر قیامت هم معنایی تا حدودی متفاوت از آنچه که معمولاً در ذهن ماست به خود میگیرد بدون آنکه به عدالت خداوند لطمهای وارد شود، به فرمودهی مرحوم علامهی مجلسی اینجا صحبت از علم خداست، علمی که فرا-زمان است و میداند چه کسی در زمان حیاتش با اختیار خودش چه کسب خواهد کرد و اگر بین خیر و شرّ مخیّر گردد سعیش در چه راستایی خواهد بود ... گرچه مسأله از این هم فراتر است ... و الله العالم
یا علی علیهالسلام
بنده یه دیدگاه دیگری هم به این قضیه دارم :
تا اون جایی که میدونیم پاکی و عدم پاکی نطفه انسانی مطرح هست ( یعنی حرام و . . .در نطفه فرزند اثر میگذا رند )
به حالت ساده تر :
یک لیوان کثیف
یک لیوان پاک در نظر بگیرید :
ما یه اب پاکی رو به این دو لیوان میریزیم
یقینا اونی که کثیف هست اب رو کثیف خواهد کرد ( به نسبت اینکه چقدر کثیفی داره )
اب رو بنده اینجا فطرت پاک در نظر گرفتم
و اینم به این معنی نیست که کافر کلا ظرفیت درک خدا رو نداره .
بلکه انسان هایی از دل کفر به حق میرسند و اعلام می کنند .
پس انسان تحت تاثیر قوانین دنیای مادی هم قرار داره
پس خلقت انسان = خلقت جسمی + خلقت روحی و فطری
خلقت جسمی تحت تاثیر عوامل دنیوی هست و و این فطرت رو هم ( فطرت پاک ) رو متقابلا تحت تاثیر قرار میده .
اما انسان میتونه با ذکر حق خودش رو نجات بده
پی نوشت :
دیدگاه و برداشت شخصی
واقعا حضرت میخواهند بفرمایند انسانهایی در سرشت کافر آفریده شده اند؟ درست متوجه منظورتان شدم؟!
بسمه الحق
با سلام و عرض ادب
خیر اینگونه نیست که خداوند افراد مشخصی را کافر آفریده باشد تا موجب جبر و خدشه ی بر عدالت حق تعالی شود
ما اگر در علم فعلی خداوند،تأملی داشته باشیم شبهه ی که فرمودید حلّ می شود(علم بعد از ایجاد خلق)
به موجب قضای الهی،عده ای از مردم به اغوای شیطان و به موجب پیروی از او کافر می شوند،این قانون لایتغیّر الهی است
که هر که مطیع شیطان و نفس امّاره شد و از حق روی برگرداند،جزء مغضوبین یا کفار خواهد بود،این همان قضای مشروطی است
که از قول حضرت علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه عرض نمودم،خب بعد از اینکه انسان در متن واقع و در عالم دنیا،با اراده و اختیار
سوء خویش راه کفر را برگزید،آن قضای مشروط حتمی می شود.
مثل اینکه آتشی باشد خاصیت آتش سوزندگی است(قضا) اما اینکه شما دستتان را در آتش کنید و بسوزید یا آن را برای پخت غذا استفاده کنید
دیگر به عهده و اختیار شماست.بحث طینت،بحث شرط و اقتضاست نه حتم و جبر.
که هر که مطیع شیطان و نفس امّاره شد و از حق روی برگرداند،جزء مغضوبین یا کفار خواهد بود،این همان قضای مشروطی است که از قول حضرت علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه عرض نمودم،خب بعد از اینکه انسان در متن واقع و در عالم دنیا،با اراده و اختیار سوء خویش راه کفر را برگزید،آن قضای مشروط حتمی می شود. مثل اینکه آتشی باشد خاصیت آتش سوزندگی است(قضا) اما اینکه شما دستتان را در آتش کنید و بسوزید یا آن را برای پخت غذا استفاده کنید دیگر به عهده و اختیار شماست.بحث طینت،بحث شرط و اقتضاست نه حتم و جبر.به موجب قضای الهی،عده ای از مردم به اغوای شیطان و به موجب پیروی از او کافر می شوند،این قانون لایتغیّر الهی است
باتشکر از توضیحات خوب شما
ببخشید ابتدا قبل از ادامه بحث یک نکته را بیان نمایم
حقیر کاملا بحث جبر و اختیار را قبول دارم و در این زمینه مشکلی ندارم،یعنی اصلا و ابدا بحث اکنون بنده برسر این نیست که انسانها از خود اختیاری ندارند
بنده یقینن دارم از حدیث امام صادق علیه السلام هرگز جبر خداوند تفسیر نخواهد شد،حقیر دقیقا دنبال برقراری این ارتباطم ،یعنی میخواهم از این حدیث اختیار را متوجه شوم نه جبر را،یعنی آنقدر بنده این بحث را برای خودم قابل تفهیم مینمایم تا به اختیار در این حدیث برسم زیرا در اینکه انسان دارای اختیار است و خداوند عادل است به لطف الهی هیچ شکی هیچ شکی و سر سوزن تردیدی ندارم ،پس قطعا همانگونه که استاد فرموردند این حدیث متشابه هست و تفسیر دارد که باید به گونه ای تفسیر گردد که بین اختیار و عدالت الهی و متن حدیث جمع بسته شود،خقیر میخواهم دقیقا به این برسم،اما خوب باید مباحثه نمایم تا خوب متوجه شوم
شما اکنون در خصوص قضای مشروط و مختار بودن انسان توضیح فرمودید که کاملا صحیح است،اما ارتباطش با حدیث را هم ذکر بفرمایید یعنی بفرمایید این جمله امام علیه السلام چه گونه معنا میشود(با توجه به عدالت الهی و اینکه انسان مختار است)
چون خداوند بنده رادر سرشت کافر بیافریند آن بنده نـمیرد تا بدى را دوست او گرداند
یازهراسلام الله علیها
سم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله،
این حدیث تنها حدیث در این زمینه نیست و مطالب پیرامون آن فراوان است و مرحوم علامه مجلسی هم توضیحات قابل تأملی در مورد برخی از آنها دارند، لیکن در برخی از این روایات صریحاً ذکر شده است که اینها از اسرار است و فاش کنندهی اسرار هم مانند کسی است که اهل بیت علیهمالسلام را به قتل برساند، چرا که با فاش کردن اسرار برای کسانی که ظرفیت آنها را ندارند کل دعوت انبیاء علیهمالسلام لوث میگردد و این یعنی حذف اثربخشی ایشان که کمتر از کشتن ایشان نیست ... در این موارد هم امکان دارد از روایاتی که در این زمینه هستند معنای جبرگرایی برداشت شود، مگرنه برای کسی که ظرفیت درک این احادیث را داشته باشد هیچ کدام از این روایات و آیاتی که روایات مذکور مفسّر آنها هستند معنای جبر نداده و از انسان سلب اختیار نمینماید. بهتر است پاسخ این گونه سؤالات را به صورت خصوصی از اساتید سایت یا حوزه بپرسید و ممنون میشوم اگر اینگونه تاپیکها در سایت تأیید نشوند که ذهن دوستانی که بدون این مسائل هم در مسألهی جبر و اختیار مشکل دارند مشوش نگردد ... مسألهی جبر و اختیار آنقدرها پیچیده نیست ولی کسی که یک کمی از سر داستان را بخواند و یک کمی از وسط آن را و یک کمی هم از آخر آن را بخواند و همانها را هم با دقت کافی نخواند و وقت روی هضم کردن مطلب نگذارد بعید است که به درستی جا بیفتد و به جبرگرایی منجر نشود ... اگر با توجه به دشمنی دشمنان ناچار از جواب دادن به این گونه سؤالات هستید لااقل به طور کامل جواب دهید تا کسی که به دنبال جواب بود سرگردان نشود، روایاتی که صحبت از مخلوط شدن طینت مؤمنین و کافران مینمایند بعد ادامه میدهند که به دلیل همین اختلاط است که مؤمن از کافر و کافر از مؤمن متولد میشود، نه اینکه هر دو طینت در «سرشت» هر دو گروه مؤمن و کافر به کار رفته باشد، گرچه وجهی از اثر اختلاط دو طینت در اعمال انسانهایی که گاهی ثواب میکنند و گاهی گناه میکنند هم شمرده شده است (که البته جدای از این است که خود سرشت آن شخص چه باشد) که بر اساس آن بیان دیگر قیامت هم معنایی تا حدودی متفاوت از آنچه که معمولاً در ذهن ماست به خود میگیرد بدون آنکه به عدالت خداوند لطمهای وارد شود، به فرمودهی مرحوم علامهی مجلسی اینجا صحبت از علم خداست، علمی که فرا-زمان است و میداند چه کسی در زمان حیاتش با اختیار خودش چه کسب خواهد کرد و اگر بین خیر و شرّ مخیّر گردد سعیش در چه راستایی خواهد بود ... گرچه مسأله از این هم فراتر است ... و الله العالم
یا علی علیهالسلام
سلام علیکم
باعرض ادب و احترام به محضر شما و تشکر به خاطر حضورتان در بحث
ابتدا از دغدغه بجایی که دارید سپاسگزاری میکنم
اما در این بحث ابدا قرار نیست بحث عدالت یا اختیار انسان را زیر سوال ببریم! اتفاقا کاملا برعکس! بنده دقیقا میخواهم از این حدیث به عدالت و اختیار انسان برسم یعنی میخواهم بتوانم بین حدیث حضرت روحی فداه و عدالت الهی و اختیار انسان جمع ببندم زیرا یقیین دارم اینگونه است! فقط به خاطر فهم کم و فقر علمیم خودم نتوانستم این ارتباط را برقرار سازم به همین دلیل ازاستاد گرامی و شما بزرگوران دارم راهنمایی میگیرم
به فرمودهی مرحوم علامهی مجلسی اینجا صحبت از علم خداست، علمی که فرا-زمان است و میداند چه کسی در زمان حیاتش با اختیار خودش چه کسب خواهد کرد و اگر بین خیر و شرّ مخیّر گردد سعیش در چه راستایی خواهد بود ...
این جمله ای که فرمودید قابل تامل است
اما اکنون بنده متوجه پاسخ شما بزرگوار نشدم! شما الان میخواهید بفرمایید که خداوند انسانها را به صورت جدا کافر و مومن خلق نموده است؟ یعنی قبل از خلقت میدانسته این موجودی که الان دارد خلق میکند با اختیار خودش به سمت شر میرود پس او را کافر خلق کرده استاینگونه نه عدالت خداوند زیر سوال میرود نه عدل الهی و حدیث هم همان معنای ظاهرش را دارد و دیگر متشابه نمیشود ،آیا برداشتم از مطلب شما صحیح بوده یا اینکه کلا اشتباه متوجه شدم ؟!
یازهرا(سلام الله علیها)
یعنی آنقدر بنده این بحث را برای خودم قابل تفهیم مینمایم تا به اختیار در این حدیث برسم
برادر من حدیث داره خیلی واضح جبر رو میگه اون وقت شما میخواین از توش اختیار رو در بیارین؟
همین میشه که غیر مسلمانان همیشه به "تفسیر" ایراد میگیرند و میگند مسلمانان هر آیه قرآن رو از توش هزارتا تفسیر در میارن و برا خودشون میسازن
برادر من حدیث داره خیلی واضح جبر رو میگه اون وقت شما میخواین از توش اختیار رو در بیارین؟
همین میشه که غیر مسلمانان همیشه به "تفسیر" ایراد میگیرند و میگند مسلمانان هر آیه قرآن رو از توش هزارتا تفسیر در میارن و برا خودشون میسازن
سلام علیکم
باعرض ادب و احترام به محضر شما کاربر گرامی و محترم
بنده حقیر از قبل در خصوص جبر و اختیار به لطف الهی به یقیین رسیده ام و یقیین دارم که انسانها دردنیا دارای اختیارند و در مورد عدالت خدا نیز قبلا به لطف الهی به یقیین رسیده ام،(البته مسند یعنی با برسی و تحقیق و مباحثه در آیات و روایات به یقیین رسیده ام)
پس جایی که در عدالت الهی و مساله اختیار شکی وجود ندارد اگر بنده حقیر از ظاهر حدیث جبر متوجه شوم یا بی عدالتی متوجه شوم معلوم میشود که بنده در فهم حدیث دچار مشکل شده ام و این حدیث دارای ظاهر و باطن است یا تفسیری دارد که وقتی آن را بدانم با اختیار و عدالت خدا دیگر هیچ منافاتی نخواهد داشت!
یازهراسلام الله علیها
حقیر کاملا بحث جبر و اختیار را قبول دارم و در این زمینه مشکلی ندارم،یعنی اصلا و ابدا بحث اکنون بنده برسر این نیست که انسانها از خود اختیاری ندارند
بنده یقینن دارم از حدیث امام صادق علیه السلام هرگز جبر خداوند تفسیر نخواهد شد،حقیر دقیقا دنبال برقراری این ارتباطم ،یعنی میخواهم از این حدیث اختیار را متوجه شوم نه جبر را،یعنی آنقدر بنده این بحث را برای خودم قابل تفهیم مینمایم تا به اختیار در این حدیث برسم زیرا در اینکه انسان دارای اختیار است و خداوند عادل است به لطف الهی هیچ شکی هیچ شکی و سر سوزن تردیدی ندارم ،پس قطعا همانگونه که استاد فرموردند این حدیث متشابه هست و تفسیر دارد که باید به گونه ای تفسیر گردد که بین اختیار و عدالت الهی و متن حدیث جمع بسته شود،خقیر میخواهم دقیقا به این برسم،اما خوب باید مباحثه نمایم تا خوب متوجه شومشما اکنون در خصوص قضای مشروط و مختار بودن انسان توضیح فرمودید که کاملا صحیح است،اما ارتباطش با حدیث را هم ذکر بفرمایید یعنی بفرمایید این جمله امام علیه السلام چه گونه معنا میشود(با توجه به عدالت الهی و اینکه انسان مختار است)
یازهراسلام الله علیها
بسمه البصیر
بگذارید بحث را به گونه ی دیگری پی بگیریم.
سخن از خلقت انسان است و طینت او،خب این مربوط به عالم غیب و قبل از دنیا می شود،درست است؟
آیا قبل از خلقت مادی انسان و ورودش به دنیا کفر و ایمان معنا دارد؟
آیا حیطه ی تمایز کفر از ایمان تشریع نیست؟
این را هم باید توجه کرد که در عالم غیب که محل بحث طینت و سرشت است
اشیاء به وجود جمعی عقلانی وجود دارند و از هم متمایز نیستند.
سلام علیکم
خدمت تمامی عزیزان عرض ادب و احترام دارم
آنچه مسلّم است و از آیات و روایات فراوان برداشت می شود انسان در دنیای فعلی قدرت انتخاب دارد که اگر غیر از این بود ارسال 124 هزار پیامبر لغو می بود، فلسفه و حکمت وجودی انوار مقدس اهل بیت عصمت و طهارت هم لغو بود، لذا به یقین انسان در این کُرهی خاکی قدرت انتخابِ خوب و بد دارد.
اما اصل پرسش سرکار «یارب» گرامی این است که اگر این چنین است، روایت امام صادق علیه السلام را چگونه می توان معنی کرد که ضرری به این حقیقت نرساند؟
در پاسخ به این پرسش مطالبی در چند پست اول تاپیک عرض شد، در تکملهی مطالب قبلی نکاتی در ارتباط با طینت و سرشت انسان تقدیم می گردد:
اصل روح انسان، الهی است و طبق روایات بسیاری روح انسان از انواروجودی حضرات معصومین علیهم السلام خلق شده است. آیاتی از قرآن کریم که روح انسان را به خداوند منتسب می کنند مویّد این گفتار است « نفخت فیه من روحی» لذا در این که اصل روح انسان الهی بوده و منتسب به خداوند است ظاهرا شکّی نباید وجود داشته باشد. منتهی سخن در این است که طینت انسان به چه معنی است!
طينت از ماده طين، به معناي گل، مشتق شده است. طينت بر وزن فِعله است که در صرف عربی، براي بيان حالت و نوع كار یا صفتی به کار می رود. مانند واژه فطرت كه دلالت بر نوع خاصي از خلقت دارد. طينت به معناي سرشت خاصي است كه داراي ويژگي خاصي ميباشد.(مجمع البحرين، ج 3، ص 438) سرشت انسان را از اين جهت طینت گفتهاند كه ماده اولیه آفرينش انسان نخستین از گل بوده است و نطفه هر انسانی هم از انواع مواد موجود در خاک تشکیل می شود. چنانچه خداي متعال ميفرمايد:"وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ" و به يقين، انسان را از چکیده گل آفريديم"(مومنون:9)
اگر روايات گوناگون در باب طینت را بررسي كنيم، متوجه خواهيم شد كه همگي به جنبهی مادی آفرينش انسان يعنی آب و هوا، خاك، وراثت، محيط خانوادگی و اجتماعی توجه دارند. لذا بحث طینت وقتی معنی پیدا می کند که انسان موجود به وجود مادی شود.
بنابراین با توجه به معنی و مفهوم طینت، سجّينی و علّيينی شدن انسان بعد از گذر از دنيا معلوم می شود؛(ناگفته پیداست که در علم الهی از ازل معلوم است که چه کسی سجینی است و چه کسی علّیینی) علّیین و سجّینی شدن انسان هنگام انعقاد نطفه و بلکه قبل تر از آن مشخص می شود؛ به اینکه نطفه این شخص از چه موادّی تشکیل یافته است از حرام یا حلال و در چه محافلی بوده است، آیا در بلاد کفر بوده است یا در بلاد اسلام و ... .
اگر بتوانیم این مطالب را قبول کنیم می توان متوجه شد که منظور از روایت امام صادق علیه السلام و روایاتی نظیر آن، اين نيست كه برخی ذاتاً اهل شقاوت (کافر) و گروهی ذاتاً اهل سعادتاند(شیعه) و طينت، علت تامه براي رفتار و اعمال انساني نیست. در واقع اين روايات در بيان اين است كه آب و هوا، خاك، وراثت و محيط خانوادگی و اجتماعی، زمينهساز سعادت و شقاوتاند يعنی: آب و هوا و فضای خوب، محيط خانوادگی و اجتماعی خوب و تربيت خوب به منزله مواد اوليه خوب است و سعادت انسان با اين مواد اوليه ارتباط دارد. همچنين محيط نامناسب، آب و هوا و خاك نامناسب و... به منزله مواد اوليه ناپاك است و شقاوت انسان با اين مواد اوليه ارتباط دارد. به عبارت ديگر مواد اوليه، زمينه است، نه علت تامه. لذا بسیار میبینیم که در يك خانواده، دو برادر، كه از جهت تمام مواد اوليه يكسان هستند، از نظر فکری، خلق و خو و رفتار متفاوتند.
بنابراین اگر سرشت را به معنی نوع خلقت مادّی، معنی کنیم مشکل حلّ خواهد شد، «وقتی خداوند بنده را در محیط ناپاک و کفر بیافریند آن بنده نمیرد تا بدی را دوست او گرداند» البته این فراز از روایت نیز جبر را برای چنین فردی ثابت نمی کند، چون همه انسان ها با فطرت الهی آفریده شده اند لذا همه به خوبی ها گرایش دارند منتهی افرادی که در محیط کفر به دنیا آمده اند بالطبع محیط بر ان ها تأثیر گذاشته و گرایششان به بدی ها بیشتر خواهد بود. (ممکن است سوالاتی در ارتباط با این مطالب پیش آید در این صورت مطرح فرمایید ان شاء الله در خدمتیم)
با سلام
قبل از هر چیزی ابتدا باید سند حدیث مورد بررسی قرار گیرد.
سند اخبار طینت عموما یا غالبا ضعیف و بی اعتبار است.
قبل از هر چیزی ابتدا باید سند حدیث مورد بررسی قرار گیرد. سند اخبار طینت عموما یا غالبا ضعیف و بی اعتبار است.با سلام
سلام علیکم
باعرض ادب و احترام به محضر شما و باتشکر از حضور شما در بحث
منبعی که حقیر این حدیث را دیده ام کتاب اصول کافی است(کتابشناسی حدیث ذکر شده :كلينى، محمد بن يعقوب، أصول الكافي / ترجمه مصطفوى،جلد 4، صفحه 22، كتاب فروشى علميه اسلاميه - تهران، چاپ: اول، 1369 ش.)
یازهراسلام الله علیها
سلام علیکم
باعرض ادب و احترام به محضر شما و باتشکر از حضور شما در بحثمنبعی که حقیر این حدیث را دیده ام کتاب اصول کافی است(کتابشناسی حدیث ذکر شده :كلينى، محمد بن يعقوب، أصول الكافي / ترجمه مصطفوى،جلد 4، صفحه 22، كتاب فروشى علميه اسلاميه - تهران، چاپ: اول، 1369 ش.)
یازهراسلام الله علیها
منبع را عرض نکردم خواهر، سند غیر از منبع است،
اغلب احادیث باب طینت در اصول کافی که حدود ا0، 15 تا حدیث است یا ضعیف است یا مجهول یا مرسل.
میتونید مرآة العقول مجلسی را ملاحظه فرمایید.
منبع را عرض نکردم خواهر، سند غیر از منبع است،
اغلب احادیث باب طینت در اصول کافی که حدود ا0، 15 تا حدیث است یا ضعیف است یا مجهول یا مرسل.
میتونید مرآة العقول مجلسی را ملاحظه فرمایید.
بله این موضوع را متوجه هستم که ممکن است منبعی معتر باشد ولی حدیثی در آن باشد که سندش ضعیف باشد، به همین دلیل آدرس دادم که اگر شما در خصوص سند این حدیث اطلاعی دارید بیان بفرمایید
یازهراسلام الله علیها
یازهراسلام الله علیهابله این موضوع را متوجه هستم که ممکن است منبعی معتر باشد ولی حدیثی در آن باشد که سندش ضعیف باشد، به همین دلیل آدرس دادم که اگر شما در خصوص سند این حدیث اطلاعی دارید بیان بفرمایید
با عرض سلام مجدد، بنده در تپ تاک بودم که مجبور شدم بيام از سيستم بحث رو دنبال کنم،
به لطف خدا حديث رو پيدا کردم، حديث دوّم از «باب القسوه» از «کتاب الإيمان والکفر» از کتاب شريف کافي تأليف ثقة الإسلام کليني(ره)،
سلسله سند حديث به قرار زير است:
عَليُّ بْنُ إِبْراهِيمَ عَنْ أَبيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ إِسْماعِيلَ بْنِ دُبَيْسٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام
ضعف سند حديث، کاملا هويدا است (عمّن ذکره) و نياز به بيان زائدي ندارد، با اين حال عرض ميشود:
علاوه بر «مَن ذکره» که مجهول است، خود محمّد بن حفص و نيز اسماعيل بن دبيس، هر دو از راويان مجهول الحال ميباشند.
لذا صدور حديث کذائي از ناحيه معصوم(ع) معلوم نبوده، قابل استناد نميباشد.
علامه مجلسي نيز در مرآة العقول آنرا «مرسل» ارزيابي کرده است، (مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول(ص)، ج10 ص293)
و حديث مرسل قابل استناد نيست مگر در موارد خاص مذکور در فنّ درايه.
و الله يقول الحقّ وهو يهدي السبيل.
بَابُ الْقَسْوَةِ
۱- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عِيسَي رَفَعَهُ قَالَ فِيمَا نَاجَي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مُوسَي ع يَا مُوسَي لَا تُطَوِّلْ فِي الدُّنْيَا أَمَلَكَ فَيَقْسُوَ قَلْبُكَ وَ الْقَاسِي الْقَلْبِ مِنِّي بَعِيدٌ
۲- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ دُبَيْسٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَبْدَ فِي أَصْلِ الْخِلْقَةِ كَافِراً لَمْ يَمُتْ حَتَّي يُحَبِّبَ اللَّهُ إِلَيْهِ الشَّرَّ فَيَقْرُبَ مِنْهُ فَابْتَلَاهُ بِالْكِبْرِ وَ الْجَبْرِيَّةِ فَقَسَا قَلْبُهُ وَ سَاءَ خُلُقُهُ وَ غَلُظَ وَجْهُهُ وَ ظَهَرَ فُحْشُهُ وَ قَلَّ حَيَاؤُهُ وَ كَشَفَ اللَّهُ سِتْرَهُ وَ رَكِبَ الْمَحَارِمَ فَلَمْ يَنْزِعْ عَنْهَا ثُمَّ رَكِبَ مَعَاصِيَ اللَّهِ وَ أَبْغَضَ طَاعَتَهُ وَ وَثَبَ عَلَي النَّاسِ لَا يَشْبَعُ مِنَ الْخُصُومَاتِ فَاسْأَلُوا اللَّهَ الْعَافِيَةَ وَ اطْلُبُوهَا مِنْهُ
۳- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لَمَّتَانِ لَمَّةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ لَمَّةٌ مِنَ الْمَلَكِ فَلَمَّةُ الْمَلَكِ الرِّقَّةُ وَ الْفَهْمُ وَ لَمَّةُ الشَّيْطَانِ السَّهْوُ وَ الْقَسْوَةُ
دوستان چه طور راضی میشوند بدون اوردن اصل روایت به زبان عربی
روی ان بحث و گفتگو کنند!!!
کلی از اشتباهات سر بی توجهی به این مسئله به وجود می اید.
دوستان چه طور راضی میشوند بدون اوردن اصل روایت به زبان عربی
روی ان بحث و گفتگو کنند!!!
کلی از اشتباهات سر بی توجهی به این مسئله به وجود می اید.
سلام علیکم
باعرض ادب و احترام به محضر شما و تشکر از شما به خاطر حضورتان در بحث
از اینکه لطف فرمودید و اصل حدیث را آوردید سپاسگزارم
حال اگر میشود بفرمایید اشتباهاتی که رخ داده مربوط به چه چیزهایی است و اگر امکان دارد تفسیر حدیث را هم بیان بفرمایید و درواقع سوال بنده را در پست اول پاسخ دهید
باتشکر
یازهراسلام الله علیها
[="Navy"] دوستان چه طور راضی میشوند بدون اوردن اصل روایت به زبان عربیبَابُ الْقَسْوَةِ
۱- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عِيسَي رَفَعَهُ قَالَ فِيمَا نَاجَي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مُوسَي ع يَا مُوسَي لَا تُطَوِّلْ فِي الدُّنْيَا أَمَلَكَ فَيَقْسُوَ قَلْبُكَ وَ الْقَاسِي الْقَلْبِ مِنِّي بَعِيدٌ
۲- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ دُبَيْسٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَبْدَ فِي أَصْلِ الْخِلْقَةِ كَافِراً لَمْ يَمُتْ حَتَّي يُحَبِّبَ اللَّهُ إِلَيْهِ الشَّرَّ فَيَقْرُبَ مِنْهُ فَابْتَلَاهُ بِالْكِبْرِ وَ الْجَبْرِيَّةِ فَقَسَا قَلْبُهُ وَ سَاءَ خُلُقُهُ وَ غَلُظَ وَجْهُهُ وَ ظَهَرَ فُحْشُهُ وَ قَلَّ حَيَاؤُهُ وَ كَشَفَ اللَّهُ سِتْرَهُ وَ رَكِبَ الْمَحَارِمَ فَلَمْ يَنْزِعْ عَنْهَا ثُمَّ رَكِبَ مَعَاصِيَ اللَّهِ وَ أَبْغَضَ طَاعَتَهُ وَ وَثَبَ عَلَي النَّاسِ لَا يَشْبَعُ مِنَ الْخُصُومَاتِ فَاسْأَلُوا اللَّهَ الْعَافِيَةَ وَ اطْلُبُوهَا مِنْهُ
۳- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لَمَّتَانِ لَمَّةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ لَمَّةٌ مِنَ الْمَلَكِ فَلَمَّةُ الْمَلَكِ الرِّقَّةُ وَ الْفَهْمُ وَ لَمَّةُ الشَّيْطَانِ السَّهْوُ وَ الْقَسْوَةُ
روی ان بحث و گفتگو کنند!!!
کلی از اشتباهات سر بی توجهی به این مسئله به وجود می اید.
حدیث مورد بحث، حدیث دوم است، نه همه احادیث باب.[/]
سلام علیکم
باعرض ادب و احترام به محضر شما و تشکر از شما به خاطر حضورتان در بحث
از اینکه لطف فرمودید و اصل حدیث را آوردید سپاسگزارم
حال اگر میشود بفرمایید اشتباهاتی که رخ داده مربوط به چه چیزهایی است و اگر امکان دارد تفسیر حدیث را هم بیان بفرمایید و درواقع سوال بنده را در پست اول پاسخ دهیدباتشکر
یازهراسلام الله علیها
سلام علیکم
منظورم این نبود که اشتباهی رخ داده است. منظورم این بود که مقتضی ( برای اشتباه کردن ) موجود است و توجه نکردن به اصل روایت خلاف احتیاط و کار علمی است.
اگر مطلبی به ذهنم رسید عرض خواهم کرد.
[="Navy"]
حدیث مورد بحث، حدیث دوم است، نه همه احادیث باب.[/]
میدانم
اما من برای بررسی روایات به کل باب و احادیثش مراجعه میکنم.
بَابُ الْقَسْوَةِ
۱- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عِيسَي رَفَعَهُ قَالَ فِيمَا نَاجَي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مُوسَي ع يَا مُوسَي لَا تُطَوِّلْ فِي الدُّنْيَا أَمَلَكَ فَيَقْسُوَ قَلْبُكَ وَ الْقَاسِي الْقَلْبِ مِنِّي بَعِيدٌ
۲- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ دُبَيْسٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَبْدَ فِي أَصْلِ الْخِلْقَةِ كَافِراً لَمْ يَمُتْ حَتَّي يُحَبِّبَ اللَّهُ إِلَيْهِ الشَّرَّ فَيَقْرُبَ مِنْهُ فَابْتَلَاهُ بِالْكِبْرِ وَ الْجَبْرِيَّةِ فَقَسَا قَلْبُهُ وَ سَاءَ خُلُقُهُ وَ غَلُظَ وَجْهُهُ وَ ظَهَرَ فُحْشُهُ وَ قَلَّ حَيَاؤُهُ وَ كَشَفَ اللَّهُ سِتْرَهُ وَ رَكِبَ الْمَحَارِمَ فَلَمْ يَنْزِعْ عَنْهَا ثُمَّ رَكِبَ مَعَاصِيَ اللَّهِ وَ أَبْغَضَ طَاعَتَهُ وَ وَثَبَ عَلَي النَّاسِ لَا يَشْبَعُ مِنَ الْخُصُومَاتِ فَاسْأَلُوا اللَّهَ الْعَافِيَةَ وَ اطْلُبُوهَا مِنْهُ
۳- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لَمَّتَانِ لَمَّةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ لَمَّةٌ مِنَ الْمَلَكِ فَلَمَّةُ الْمَلَكِ الرِّقَّةُ وَ الْفَهْمُ وَ لَمَّةُ الشَّيْطَانِ السَّهْوُ وَ الْقَسْوَةُدوستان چه طور راضی میشوند بدون اوردن اصل روایت به زبان عربی
روی ان بحث و گفتگو کنند!!!
کلی از اشتباهات سر بی توجهی به این مسئله به وجود می اید.
خداوند شر را به سمت کافر میبرد یا کافر را به سمت شر؟
ایا مومن به سمت شر نمیرود یا بالعکس؟
ایا فقط کفار از شر لذت میبرند و ان را دوست دارند؟
یحبب الله الیه الشر
کافر به بدی نزدیک میشود یا خدا او را به بدی نزدیک میکند؟
فیقرب منه
خداوند او را مبتلا به کبر و جبریه میکند یا شر با او مخلوط میشود و او را گرفتار کبر و جبریه میکند؟
ابتلا به معنای گرفتاری است یا مخلوط شدن یا ازمایش کردن؟
ابتلاه بالکبر و الجبریه
فلب کافر قسی میشود اما دلیل ان چیست؟ خدا یا کافر یا شر؟
از خدا عافیت بخواهید و ان را طلب کنید
-----
اذا خلق الله العبد فی اصل الخلقه کافرا
تجزیه و ترکیب این عبارت چیست؟
چرا فی اصل الخلقه به سرشت ترجمه شده است؟
من اینها را بلد بودم.
[=Franklin Gothic Medium]
سلام علیکم
باعرض ادب و احترام به محضر شما و تشکر به خاطر حضورتان در بحث
...
ابتدا از دغدغه بجایی که دارید سپاسگزاری میکنم
اما در این بحث ابدا قرار نیست بحث عدالت یا اختیار انسان را زیر سوال ببریم! اتفاقا کاملا برعکس! بنده دقیقا میخواهم از این حدیث به عدالت و اختیار انسان برسم یعنی میخواهم بتوانم بین حدیث حضرت روحی فداه و عدالت الهی و اختیار انسان جمع ببندم زیرا یقیین دارم اینگونه است! فقط به خاطر فهم کم و فقر علمیم خودم نتوانستم این ارتباط را برقرار سازم به همین دلیل ازاستاد گرامی و شما بزرگوران دارم راهنمایی میگیرم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
بزرگوار، شما بحمدالله ایمان بالایی دارید و بخاطر ایمانی که دارید اگر چیزی را دیدید که موافق قرآن نبود سبب شکتان در دین نمیشود و نمیگویید دین تناقضآمیز است، اگر ندانید میپرسید تا بدانید، و احتمالاً آنقدر پیگیری میکنید تا ان شاء الله مطلب کامل برایتان جا بیفتد، مشکلی اگر هست از بیان عام این مطالب است، بدون توجه به این روایات هم بسیاری هستند که جبرگرا شدهاند و صحبت از جبر تاریخ و فرهنگ و غیره میزنند، قرنها قبل این بحث را داشتهاند و امروز که زیستشناسی پیشرفت کرده است این بحث رنگ جدیدی به خود گرفته و همه چیز را به هورمونها و امثال آن ربط میدهند و عوامل طبیعی اثرگذار بر روی آن، حالا این وسط اگر چنین احادیثی ولو از طرف شخصی مانند شما مطرح شود چه وجهی خواهد داشت؟ سؤال شخصی شماست ولی میتواند تا سالها طیف زیادی از مخاطبان را متأثر کند ... آن هم وقتی که در روایات صریحاً گفته شده است بسیاری از این روایات از اسرار است که جز به اهلش نباید گفت ...
با تمام این اوصاف امروزه هم فهم متوسط افراد زیاد شده است و هم اگر شما نگویید هم دشمنانی هستند که این احادیث و آیات مرتبط با آن را رو میکنند تا از دینداران ایراد بگیرند و صورت دین را در نزد دینداران مخدوش نمایند، از این نظر هستند کسانی که اجازهی طرح این مسائل را بدهند ... به هر حال احتیاط لازم است، ان شاء الله حالا که این سؤال طرح شده است به آن جواب کافی هم داده شود ...
این جمله ای که فرمودید قابل تامل است
اما اکنون بنده متوجه پاسخ شما بزرگوار نشدم! شما الان میخواهید بفرمایید که خداوند انسانها را به صورت جدا کافر و مومن خلق نموده است؟ یعنی قبل از خلقت میدانسته این موجودی که الان دارد خلق میکند با اختیار خودش به سمت شر میرود پس او را کافر خلق کرده استاینگونه نه عدالت خداوند زیر سوال میرود نه عدل الهی و حدیث هم همان معنای ظاهرش را دارد و دیگر متشابه نمیشود ،آیا برداشتم از مطلب شما صحیح بوده یا اینکه کلا اشتباه متوجه شدم ؟!
اینکه خداوند مؤمنان و کافران را جداگانه خلق کرده است بارها به تصریح در روایات متعددی آمده است و مطابق روایتی از امام باقر علیهالسلام ۵۰ آیه از قرآن هم شاهد بر آن و مطالبی پیرامون آن است ... البته این احادیث متشابه هستند، از این نظر که در نگاه نخست ظاهراً معنای جبر میدهند، ولی وقتی آنها را در کنار آیات و روایات دیگر ببینیم میبینیم میتوان آنها را طور دیگری معنا کرد که تمام آیات و روایات با هم سازگار بشوند، این وسط هم برخی تصورات ما از احوال قیامت و غیره تغییر خواهد کرد که این هم میشود رشد علمی و رشد فهم ما از اسلام.
در یک نگاه زمان مخلوق خداست، در نتیجه گذشته و حال و آینده برای خداوند یکسان است، با این حساب خودتان بفرمایید که خدایی که گذشته و آینده برایش فرقی ندارد چطور در ابتدای خلقت کافران نداند که ایشان با اختیار خود چه خواهند کرد؟ آیا مسلمانی را میشناسید که خداوند و علم خداوند را محدود به زمان بداند؟ اگر خیر در این صورت جواب سؤال دیگر واضح خواهد بود ... اگرچه این تمام ماجرا نیست ... اگر علم خدا از فعل او جدا نباشد در نتیجه خداوند آینده را خلق کرده است همانطور که گذشته را خلق کرده است، تکثر زمانی را ما تجربه میکنیم مگرنه برای خداوند اینگونه نیست و همه چیز و همه جا و همهی زمانها با هم در نزد او حاضر است ... با این اوصاف فردای ما مشخص است وقتی ما داریم امروز را تجربه میکنیم ... این به نحوی معنای سرنوشت قطعی را خواهد داد که برداشت جبرگرایانه از آن میشود حال آنکه باز هم اینطور نیست!
برای توضیح این مطلب به روایاتی رجوع نمایید که دو علم را برای خداوند برمیشمرند ... علمی قطعی و علمی که غیرقطعی است ... حتماً شما هم دو اصطلاح اجل معلق و اجل قطعی را شنیدهاید ... اگر تمایز آن دو را بدانید مسأله کامل برایتان حل میشود ...
یک نفر امروز تصادف کرد و فوت کرد ... عالمی میگوید اگر صبح صدقه داده بود خطر از سرش میگذشت و بلا دفع میشد ... او جوان بود و به مرگ طبیعی نمرده بود و اجلش یک اجل معلق بوده است که با صدقه دادن به تعویق میافتاد ... ولی الآن دیگر او مرده است و این نشان میدهد که به قول فردوسی این بودنیترین کار بوده است ... در واقع در علم خدا از ابتدا هم پایان زندگی او همینجا بوده است و چارهای از مرگش نبوده است ... علت این است که در علم خداوند خداوند میدانسته است که ایشان صدقه نخواهند داد و این تصادف به همین صورت اتفاق میافتاد ... در مقیاس خداوند، در مقیاس توحید افعالی، همه چیز قطعی و مشخص است، ولی در مقیاس علم ما همه چیز محتمل است و هیچ چیزی قطعی نیست، اگر صدقه دهید هفتاد بلا دفع میشود ... اختیار برای ما در مقیاس علم ما و درک و شعور خود ماست، در این مقیاس ما مواجه هستیم با شرایط متفاوتی و بسته به اعتقادات و ترسها و خواهشها و غیره دست به انتخاب زده و راهی را انتخاب میکنیم، ولی هر راهی و هر چیزی را که انتخاب کنیم در علم قطعی خداوند مشخص بوده است و خداوند میدانسته است که ما چه انتخابی خواهیم کرد ... اینجا ما مختار هستیم و هر کسی داشتن قوهی انتخاب را در خود وجداناً تجربه کرده است، حتی اگر ظاهراً هم محکوم شود که کار خاصی را انجام دهد باطناً اکراهی ندارد و «لا اکراه فی الدین» بارزترین شکل اختیار است، اما در علم خداوند شرایط آیندهی ما و خواهشهای قلبی و نفسانی ما و غیره مشخص است ... خدا میداند که چه کسانی قطعاً در بهشت خواهند بود و چه کسانی ایمان به سلامت به قبر نخواهند برد ... اینها که خبر از غیب است و برخی از آنها به صورت وحی به ما هم رسیده است ناشی از همان علم قطعی خداوند نسبت به آینده است (اگرچه توجیهات دیگری هم برای برخی از آنها میتوان آورد) ...
در مقیاس خداوند همه چیز قطعی است، ارادهای جز ارادهی خداوند حاکم نیست، ولی در مقیاس ما و ارادهی ما دیگر ما مختار هستیم ...
این را اگر پذیرفتید یا قابل تأمل دانستید بعد دیگر میتوانید به سراغ باقی روایات بروید ... روایاتی که میگویند ما از علیین خلق شدیم و روحمان از اعلیعلیین است و روح شیعیان ما از ماست و جسمشان از پایینتر از آن است و چون از ما خلق شدهاند قلبهایشان به سمت ما تمایل دارد و در قیامت به نزد ما برمیگردند ... و دشمنان ما از سجّیل هستند و غیره و غیره ... روایات دیگری هستند که بیان میکنند شیعیان ما مشخص هستند و تا قیامت نه یکی از آنها کم میشود و نه یکی به آنها اضافه میشود و مثلاً حضرت علی علیهالسلام ایشان را به اسم و به صورت میشناختهاند ... روایات در این زمینه بسیارند و با آیاتی از قران پشتیبانی میشوند و اگرچه سندشان یا سند برخی از آنها ضعیف باشد ولی از نظر محتوایی بسیاری از آنها قوی هستند ... روایاتی که معنای اصحاب الیمین و اصحاب الشمال را با توجه به گلی که جبرئيل علیهالسلام از زمین برداشت توضیح میدهند هم همین مطالب را تأیید میکنند ... بر اساس این روایات خوف و رجاء هم معنایی بالاتر مییابند، اینکه ما نمیدانیم طینتمان از آن طینت پاک بوده است یا از آن طینت رجسآلود ... و البته عالمی فرمود که در روایات آمده که کثرت صلوات بر محمد و آل محمد صلاللهعلیهمأجمعین (یعنی خیرخواهی و کسب محبت ایشان) میتواند حتی ذات ناپاک را هم تغییر دهد، گرچه شخصاً آن روایت را ندیدهام ... و الله العالم ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
[="Franklin Gothic Medium"]برادر من حدیث داره خیلی واضح جبر رو میگه اون وقت شما میخواین از توش اختیار رو در بیارین؟
همین میشه که غیر مسلمانان همیشه به "تفسیر" ایراد میگیرند و میگند مسلمانان هر آیه قرآن رو از توش هزارتا تفسیر در میارن و برا خودشون میسازن
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمة الله
روایاتی داریم که ظاهرشان جبرگرایانه است ... آیات و روایاتی هم داریم که نفی جبر میکنند ولی نه به صورت مطلق، بلکه میگوید نه جبر کامل و نه تفویض کامل بلکه امری بین آن دو ... یک سری روایت هم داریم که توضیحاتی دارند که کمک میکنند بتوانیم بین این دو دسته روایات و آیات را با هم جمع کنیم ...
حالا شما کدام گزینه را انتخاب میکنید؟
۱. برخی آیات مؤید اختیار هستند و برخی ظاهراً مؤید جبر هستند، یکی را به دلخواه میگیریم و باقی را انکار میکنیم ... مؤمنین آیات و روایاتی که ظاهراً مؤید جبر هستند را انکار میکنند تا کل دین به روی هوا نرود، کسانی که معتقد نیستند هم به همان آیات و روایات تمسک جسته تا بگویند خود دین هم تکلیفش با خودش روشن نیست ... هیچ کدام هم دلیل کاملی برای توجیه انتخاب خود و کنار گذاردن آیات و روایات دیگر ندارند، اگرچه گاهی توجیهاتی برای انتخاب خود بیابند که حقیقتاً قانعکننده نیست و اگر کسی از نظر فکری موافق ایشان نباشد آنها را به طور کامل نخواهد پذیرفت ...
۲. سعی کنیم ببینیم میشود بین این آیات و روایات را جمع کرد یا خیر، باید دید دست آخر حرف دین کدام است، اگر یک دسته از آیات و روایات مشکل دارند هم باید این مسأله روشن شود ...
اینکه یک عده بگویند شما مدام در حال توجیه هستید چه اهمیتی دارد؟ به نظر شما یک حرف عوامانه نیست؟ ... مثل این است که یک عده در رشتهی فیزیک هر چه میبینند را بخواهند بفهمند و به دنبال راهی برای فهم آن بگردند، بعد یک نفر که دید اینها زندگی معمولشان همینهاست خسته میشود و اعتراض میکند و میگوید شما هم که مدام میپرسید چرا و بعد از خودتان نظریهپردازی میکنید و فلان و بهمان ... اینکه سعی کنیم نظر اسلام را درست متوجه شویم کار علمی است یا اینکه نظریاتمان را روی یک سری از آیات و روایات فیکس کرده و باقی را راحت کنار بگذاریم؟ از کجا معلوم که برداشتی که تا قبل از دیدن این آیات و روایات داشتیم درست بوده است که امروز راحت بگوییم این آیات و روایات غلط هستند؟ اگر بگوییم اصلاً همین ظاهر جبرگرایانهی این روایات درست است و اعتقادات سابق ما غلط بودند یعنی داشتن روحیهی علمی و حقیقتطلبانه؟ ... آن نظر عوامانهی آن افراد چه اهمیتی دارد؟
البته از جهتی اعتراض شما وارد است ... یک بار هست که کسی اسلام را بر اساس آموزههای آن میپذیرد، در این صورت برخی از آموزههای قرآن و اسلام را که نتواند بپذیرد سبب شک کردنش در حقانیت این دین شده و نسبت به آن فاصله میگیرند ... اما یک بار دیگر هست که کسی به صورت فطری به خدا و حقانیت اسلام میرسد، دیگر هر چه که در متن اسلام ببیند و نتواند بپذیرد را به حساب ضعف شناخت خودش از حق گذارده و سعی میکند تا درک خودش را رشد دهد ... این هم میشود رشد علمی و معرفتی ... وقتی هم که هر مطلبی برایش جا میافتد ایمانش به حقانیت دین خدا بیشتر میشود و وقتی روایات را در تفسیر آیات قرآن میخواند در درون خودش اعتراف میکند که خداوند بهتر میدانست رسالتش را در کجا قرار دهد ...
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
با سلام و عرض ادب
از پرسش زیبایی که مطرح فرمودید تقدیر و تشکر می کنم
همان طور که آیات قرآن کریم متشابهات و محکمات دارند، روایات نیز برخی متشابه و برخی دیگر محکم هستند؛ متشبهات به آن دسته از آیات و روایات گفته می شود که در نگاه نخستين مبهم مىنماید و احتمالهاى گوناگون در آنها مىرود. اينگونه آيات و روایات را متشابهات گويند.
انسانهاى واقع بين و حقيقت جو و ژرف انديش براى فهم اينگونه آيات و روایات به سراغ آيه ها و روایات محكم مى روند و با کنار هم گذاشتن اين دو دسته از آیات و روایات به کنه آن ها پی می برند.
روایتی که از اصول کافی نقل فرمودید مربوط به سرشت و طینت انسانی است؛ این نوع روایات، متشابه هستند، لذا برای فهمشان باید به روایات دیگر در این باب رجوع کرده و اگر ابهامی در این روایات وجود دارد برطرف گردد.
با دقّت نظر در روایات مختلفی که در ارتباط با طینت و سرشت انسان وارد شده، به این نتیجه میرسیم که هیچ انسانی در سرشت و طینت کفر آفریده نشد، بلکه همهی انسانها از دو حیث علّیینی و سجّینی خلق شده اند.
روایتی که از امام صادق عليه السّلام نقل شده است شاهد بر این گفتار است که همهی انسانها از دو حیث علّیینی و سجّینی خلق شده اند.
سلام و عرض ادب
استاد بزرگوار آیا شایسته نیست قبل از تفسیر حدیث سند آن را بررسی کنیم؟
یکی از بزرگواران آن را بررسی کرده اند
سلسله سند حديث به قرار زير است:عَليُّ بْنُ إِبْراهِيمَ عَنْ أَبيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ إِسْماعِيلَ بْنِ دُبَيْسٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام
ضعف سند حديث، کاملا هويدا است (عمّن ذکره) و نياز به بيان زائدي ندارد، با اين حال عرض ميشود:
علاوه بر «مَن ذکره» که مجهول است، خود محمّد بن حفص و نيز اسماعيل بن دبيس، هر دو از راويان مجهول الحال ميباشند.
لذا صدور حديث کذائي از ناحيه معصوم(ع) معلوم نبوده، قابل استناد نميباشد.
سلام علیکم بنده حقیر از قبل در خصوص جبر و اختیار به لطف الهی به یقیین رسیده ام و یقیین دارم که انسانها دردنیا دارای اختیارند و در مورد عدالت خدا نیز قبلا به لطف الهی به یقیین رسیده ام،(البته مسند یعنی با برسی و تحقیق و مباحثه در آیات و روایات به یقیین رسیده ام) پس جایی که در عدالت الهی و مساله اختیار شکی وجود ندارد اگر بنده حقیر از ظاهر حدیث جبر متوجه شوم یا بی عدالتی متوجه شوم معلوم میشود که بنده در فهم حدیث دچار مشکل شده ام و این حدیث دارای ظاهر و باطن است یا تفسیری دارد که وقتی آن را بدانم با اختیار و عدالت خدا دیگر هیچ منافاتی نخواهد داشت! یازهراسلام الله علیها
باعرض ادب و احترام به محضر شما کاربر گرامی و محترم
سلام
خواهر بزرگوار یک گزینه دیگر هم هست و آن اینست که اصلا این حدیث معتبر نباشد
کارشناسان سایت باید زحمتش را بکشند و آنرا بررسی کنند
در اینکه خداوند عادل است شکی نیست
در اینکه انسان اختیار دارد کافر شود یا مومن به خدا هم شکی نیست
اما
در اینکه این حدیث صحت دارد یا نه شک داریم
تنها کتابی که صد در صد صحیح است قرآن است و لا غیر
اگدر واقع اين روايات در بيان اين است كه آب و هوا، خاك، وراثت و محيط خانوادگی و اجتماعی، زمينهساز سعادت و شقاوتاند
ضعف سند حديث، کاملا هويدا است (عمّن ذکره) و نياز به بيان زائدي ندارد
و الله يقول الحقّ وهو يهدي السبيل.
خیلی جالبه
1 - دوستان این دوتا مطلب رو باهم مقایسه بکنین
دوستی گفتن حدیث قابل استناد نیست ولی کارشناس تونستن حدیث ضعیف رو هم توجیه کنن.
بر میگردم به همون حرف من ، که برادران گلم الان حرف نامسلمونا هم همینه که آقاجون مسلمانان هر حدیث و هر آیه قرآن و هر مطلبی رو هزارجور توجیه و تفسیر میکنن.
الان خیلی راحت میشه دید که حدیثی که سندش ضعیفه و شاید اصلا غلط باشه رو هم کارشناس عزیز تونستن توجیهی براش بیابند احتمالا اگر میفهمیدند ضعیفه همون اول میگفتن این حدیث غلطه اما چون نمیدونستن یه توجیهی تونستن براش بیابند.
2 - جناب hadi99 عزیز من توی این بررسی سند حدیث مشکل دارم انشالله تاپیکی باید براش زده بشه اخه اومدیم و یه بیچاره ای یه حدیثی از معصوم شنید و به یه نفر گفت حالا جون اون از راویان مشهور حدیث نیست باید حدیث ضعیف السند بشه؟ به هر حال بهتره یا کارشناس حدیث هم پست جناب عالی رو تایید کنند به هر حال ممنون که دنبال سندش رفتید.
[="Franklin Gothic Medium"]حالا شما کدام گزینه را انتخاب میکنید؟
یا علی علیهالسلام
سلام
جناب owari عزیز من حرفی نزدم که جبر رو قبول دارم یا اختیار یا هردو.....من فقط گفتم همونطور که جناب عالی دسته بندی کردید این حدیث جز اون دسته ای هست که کاملا واضح داره جبر رو توضیح میده ، زننده تاپیک سعی دارن از توش اختیار رو در بیارند ، خوب معلومه که میشه در آورد ماشالله با هزار و یه مدل توجیه و تفسیر میشه از یه حدیث هزار جور معنی در آورد همونطور که دوستمون گفتن حدیث اصلا سندش ضعیفه ولی همین حدیث رو هم کارشناس توجیه براش اوردند.
[="Franklin Gothic Medium"]خیلی جالبه
1 - دوستان این دوتا مطلب رو باهم مقایسه بکنین
دوستی گفتن حدیث قابل استناد نیست ولی کارشناس تونستن حدیث ضعیف رو هم توجیه کنن.
بر میگردم به همون حرف من ، که برادران گلم الان حرف نامسلمونا هم همینه که آقاجون مسلمانان هر حدیث و هر آیه قرآن و هر مطلبی رو هزارجور توجیه و تفسیر میکنن.
الان خیلی راحت میشه دید که حدیثی که سندش ضعیفه و شاید اصلا غلط باشه رو هم کارشناس عزیز تونستن توجیهی براش بیابند احتمالا اگر میفهمیدند ضعیفه همون اول میگفتن این حدیث غلطه اما چون نمیدونستن یه توجیهی تونستن براش بیابند.
2 - جناب hadi99 عزیز من توی این بررسی سند حدیث مشکل دارم انشالله تاپیکی باید براش زده بشه اخه اومدیم و یه بیچاره ای یه حدیثی از معصوم شنید و به یه نفر گفت حالا جون اون از راویان مشهور حدیث نیست باید حدیث ضعیف السند بشه؟ به هر حال بهتره یا کارشناس حدیث هم پست جناب عالی رو تایید کنند به هر حال ممنون که دنبال سندش رفتید.
...
سلام
جناب owari عزیز من حرفی نزدم که جبر رو قبول دارم یا اختیار یا هردو.....من فقط گفتم همونطور که جناب عالی دسته بندی کردید این حدیث جز اون دسته ای هست که کاملا واضح داره جبر رو توضیح میده ، زننده تاپیک سعی دارن از توش اختیار رو در بیارند ، خوب معلومه که میشه در آورد ماشالله با هزار و یه مدل توجیه و تفسیر میشه از یه حدیث هزار جور معنی در آورد همونطور که دوستمون گفتن حدیث اصلا سندش ضعیفه ولی همین حدیث رو هم کارشناس توجیه براش اوردند.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر بزرگوار و دوست قدیمی،
حقیر با اعتقادات شما تا حدودی آشنا هستم و منظورم این نبود که جبرگرا هستید یا چیز دیگری، بلکه به همان فرمایشتان که گفتهی برخی از منتقدین را نقل قول کردید پرداختم، اصلاً مهم نیست چه جملهای باشد، وقتی مطلبی را از معصوم علیهالسلام نقل کردند و منبع این نقل هم کتب معتبر شیعه بود دیگر این مطلب قابل اعتناست و تا بشود سعی میکنیم دورش نیاندازیم، یعنی تا با قرآن مخالفت آشکار نداشته باشند انکارشان نمیکنیم، در نتیجه سعی میکنیم یا آنها را طوری بفهمیم که با باورهای پیشینمان موافق باشند و یا باورهای خود را طوری ارتقاء میدهیم که هم باورهای قبلیامان را پوشش دهد و هم با روایات جدید سازگار باشد، وقتی که با همان باورهای قبلی روایات جدید قابل جمع نباشد ... این میتواند مثلاً به صورت ویرایش تصورات مذهبی ما باشد از مقولهها و مفاهیم دینی ... بنابراین ما منکر این نیستیم که تلاش داریم روایات را طوری تفسیر کنیم که در مجموع برایمان قابل فهم باشند ... ظاهر آیات و روایات را مجاز نیستیم انکار کنیم مگر اینکه از ظاهر آیات و روایات دیگری برای این کار حجت داشته باشیم، اگر ظاهر روایات قابل انکار نبود و هیچ راهی هم برای فهم آن و جمع کردنش با باورهای دیگرمان نیافتیم یا پذیرش آن برایمان سنگین بود هم صرف نفهمیدن ما دلیل بر رد کردن آن نمیشود چرا که فرمودهاند حدیث ما صعب مستعصب است که هر کسی نمیتواند آن را حمل کند ...
کاری که ما میکنیم را دیگرانی که همعقیدهی با ما نیستند هم در باب اعتقادات خود اعمال میکنند، یک فیزیکدان هم با مشاهدات جدیدی که به دست میآورد و ظاهراً با قوانین قبلی سازگار نباشد سریع دانستههای پیشین خود را انکار نمیکند و تا جا داشته باشد سعی میکند با همان باورهای قبلیاش این دادههای جدید را هم هضم نماید، اگر نشد و نتوانست آنگاه باورهایش را ارتقاء میدهد و ویرایش میکند تا هم قبلیها درست باشند و هم دادههای جدید قابل هضم گردند، اگر هم فهمید که هیچ راهی برای این کار نیست و در آینده هم نخواهد توانست چنین کند و کس دیگری هم هرگز قادر به جمع کردن دادههای جدید با باورهای قبلی نیست باورهای قبلی خود را غلط در نظر گرفته و دادههای جدید را مثال نقض برای آنها میشمرد ... به همین دلیل میگویم این اعتراضهای ایشان عوامانه است و از روی خستگی و سر رفتن حوصلهاشان است ... آنها ترجیح میدهند با یک روایت ظاهراً عجیب ناگهان کل باورهای یک مسلمان تغییر کند و این انتظار ایشان هم بیجاست، گرچه مانند غر زدن مدام آن را تکرار نمایند و اینجا و آنجا بگویند ... به نظر شما وجه عقلایی در این اعتراض و غرغر کردن هست؟
اما در مورد سندشناسی که فرمودید ... اینجا صحبت از احکام شرعی نیست که تکیهی زیادی بر روی سندها بشود ... در این بحثها حقیر تا فهمیدهام دلالت خود حدیث بالاتر از سند آن است، گرچه سند هم به هر حال اهمیت خود را دارد، ولی به قول خودتان یک نفر ناشناس هم میتواند حامل دادههای مهمی باشد که فهم آیات و روایات دیگری را ساده کند ... مهم است که روایات مخالفت جدّی و صریحی با آیات قرآن به طور خاص و روایات دیگر به طور عام نداشته باشد، در اینجا هم اگرچه روایت بیان شده به نظر میرسد بخاطر جبرگرایی مخالف قرآن و روایات دیگر باشد ولی همین مطلب با بیانهای متعددی در روایات دیگری هم وارد شده است که برخی از این بیانها صراحت و جزئیات کمتر یا بیشتری دارد، از طرف دیگر اگرچه در نگاه اول ظاهرش به جبرگرایی تعبیر شود ولی روایات دیگری هستند که کمک میکند بتوانیم این روایات را طوری تفسیر کنیم که مشکلی با آیات و روایات نداشته باشد، روایاتی که دو علم برای خداوند میشمرد که یکی قطعی است و دیگری قابل تغییر است از جملهی همین روایات است که کمک به فهم بهتر این روایت و روایاتی مانند آن میکند ... گرچه بحث واقعاً تا همین مقدار هم نیست و روایاتی بسیار عجیبتر و سنگینتر از این روایت هم هست که اگر در این روایت گیر کنیم در آن روایات بسیار بیشتر گیر خواهیم کرد و در نگاه اول در عدالت خدا هم ممکن است تردید شود، گرچه اینطور نیست و در عدالت خداوند هم خدشهای وارد نیست ... سبحانه و تعالی عما یحسبون ... این وادیها وادیهایی است که باید با ایمان به خدا واردشان شد مگرنه شک امان از باورهای انسان خواهد برید و شاید به همین دلیل هم از اسرار شمرده شدهاند که باید آنها را به اهلش رساند ...
در پناه خدا باشید ان شاء الله
یا علی علیهالسلام
[="Navy"] اما در مورد سندشناسی که فرمودید ... اینجا صحبت از احکام شرعی نیست که تکیهی زیادی بر روی سندها بشود ... در این بحثها حقیر تا فهمیدهام دلالت خود حدیث بالاتر از سند آن است، گرچه سند هم به هر حال اهمیت خود را دارد، ولی به قول خودتان یک نفر ناشناس هم میتواند حامل دادههای مهمی باشد که فهم آیات و روایات دیگری را ساده کند ... مهم است که روایات مخالفت جدّی و صریحی با آیات قرآن به طور خاص و روایات دیگر به طور عام نداشته باشد، در اینجا هم اگرچه روایت بیان شده به نظر میرسد بخاطر جبرگرایی مخالف قرآن و روایات دیگر باشد ولی همین مطلب با بیانهای متعددی در روایات دیگری هم وارد شده است که برخی از این بیانها صراحت و جزئیات کمتر یا بیشتری دارد، از طرف دیگر اگرچه در نگاه اول ظاهرش به جبرگرایی تعبیر شود ولی روایات دیگری هستند که کمک میکند بتوانیم این روایات را طوری تفسیر کنیم که مشکلی با آیات و روایات نداشته باشد، روایاتی که دو علم برای خداوند میشمرد که یکی قطعی است و دیگری قابل تغییر است از جملهی همین روایات است که کمک به فهم بهتر این روایت و روایاتی مانند آن میکند ... گرچه بحث واقعاً تا همین مقدار هم نیست و روایاتی بسیار عجیبتر و سنگینتر از این روایت هم هست که اگر در این روایت گیر کنیم در آن روایات بسیار بیشتر گیر خواهیم کرد و در نگاه اول در عدالت خدا هم ممکن است تردید شود، گرچه اینطور نیست و در عدالت خداوند هم خدشهای وارد نیست ... سبحانه و تعالی عما یحسبون ... این وادیها وادیهایی است که باید با ایمان به خدا واردشان شد مگرنه شک امان از باورهای انسان خواهد برید و شاید به همین دلیل هم از اسرار شمرده شدهاند که باید آنها را به اهلش رساند ... در پناه خدا باشید ان شاء الله[="Franklin Gothic Medium"]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر بزرگوار و دوست قدیمی،
حقیر با اعتقادات شما تا حدودی آشنا هستم و منظورم این نبود که جبرگرا هستید یا چیز دیگری، بلکه به همان فرمایشتان که گفتهی برخی از منتقدین را نقل قول کردید پرداختم، اصلاً مهم نیست چه جملهای باشد، وقتی مطلبی را از معصوم علیهالسلام نقل کردند و منبع این نقل هم کتب معتبر شیعه بود دیگر این مطلب قابل اعتناست و تا بشود سعی میکنیم دورش نیاندازیم، یعنی تا با قرآن مخالفت آشکار نداشته باشند انکارشان نمیکنیم، در نتیجه سعی میکنیم یا آنها را طوری بفهمیم که با باورهای پیشینمان موافق باشند و یا باورهای خود را طوری ارتقاء میدهیم که هم باورهای قبلیامان را پوشش دهد و هم با روایات جدید سازگار باشد، وقتی که با همان باورهای قبلی روایات جدید قابل جمع نباشد ... این میتواند مثلاً به صورت ویرایش تصورات مذهبی ما باشد از مقولهها و مفاهیم دینی ... بنابراین ما منکر این نیستیم که تلاش داریم روایات را طوری تفسیر کنیم که در مجموع برایمان قابل فهم باشند ... ظاهر آیات و روایات را مجاز نیستیم انکار کنیم مگر اینکه از ظاهر آیات و روایات دیگری برای این کار حجت داشته باشیم، اگر ظاهر روایات قابل انکار نبود و هیچ راهی هم برای فهم آن و جمع کردنش با باورهای دیگرمان نیافتیم یا پذیرش آن برایمان سنگین بود هم صرف نفهمیدن ما دلیل بر رد کردن آن نمیشود چرا که فرمودهاند حدیث ما صعب مستعصب است که هر کسی نمیتواند آن را حمل کند ...
کاری که ما میکنیم را دیگرانی که همعقیدهی با ما نیستند هم در باب اعتقادات خود اعمال میکنند، یک فیزیکدان هم با مشاهدات جدیدی که به دست میآورد و ظاهراً با قوانین قبلی سازگار نباشد سریع دانستههای پیشین خود را انکار نمیکند و تا جا داشته باشد سعی میکند با همان باورهای قبلیاش این دادههای جدید را هم هضم نماید، اگر نشد و نتوانست آنگاه باورهایش را ارتقاء میدهد و ویرایش میکند تا هم قبلیها درست باشند و هم دادههای جدید قابل هضم گردند، اگر هم فهمید که هیچ راهی برای این کار نیست و در آینده هم نخواهد توانست چنین کند و کس دیگری هم هرگز قادر به جمع کردن دادههای جدید با باورهای قبلی نیست باورهای قبلی خود را غلط در نظر گرفته و دادههای جدید را مثال نقض برای آنها میشمرد ... به همین دلیل میگویم این اعتراضهای ایشان عوامانه است و از روی خستگی و سر رفتن حوصلهاشان است ... آنها ترجیح میدهند با یک روایت ظاهراً عجیب ناگهان کل باورهای یک مسلمان تغییر کند و این انتظار ایشان هم بیجاست، گرچه مانند غر زدن مدام آن را تکرار نمایند و اینجا و آنجا بگویند ... به نظر شما وجه عقلایی در این اعتراض و غرغر کردن هست؟
یا علی علیهالسلام
"منبع نقل اگر کتب معتبر شیعه باشد قابل اعتنا است" !! ؟؟
مبنای خودتان است؟
می دونید چقدر احادیث ضعیف و غیر قابل اعتنا در همین کتب معتبره وجود داره؟[/]
[="Navy"]به نظر میرسه وقتی یک ملبی سندش متزلزل بود دیگر جایی برای توجیه و توضیحش باقی نمی ماند چون حجیتی ندارد، چیزی که حجیتی ندارد چرا باید برای توجیهش تلاش بیهوده مبذول داشت؟[/]
[="Blue"]وقتی مطلبی را از معصوم علیهالسلام نقل کردند و منبع این نقل هم کتب معتبر شیعه بود دیگر این مطلب قابل اعتناست و تا بشود سعی میکنیم دورش نیاندازیم، یعنی تا با قرآن مخالفت آشکار نداشته باشند انکارشان نمیکنیم
سلام
اول باید ثابت شود که معصوم نقل کرده بعد بگوییم از زبان معصوم است
هیچ یک از کتب معتبر شیعه صد در صد صحیح نستند حتی کافی، ما که سنی نیستیم معتقد باشیم هر چه در کتب معتبرمان هست صد در صد صحیح است، پس علم رجال چیست؟ برای چیست؟ علم حدیث شناسی برای چیست ؟
ظاهر آیات و روایات را مجاز نیستیم انکار کنیم مگر اینکه از ظاهر آیات و روایات دیگری برای این کار حجت داشته باشیم
چرا آیات قرآن را که تحریف ناپذیرند کنار روایات قرار می دهید برادر؟ قرآن تنها کتابی است که تحریف نشده و نخواهد شد اما هیچ یک از کتب شیعه چنین ویژگی ندارد
ما آیات را مجاز نیستیم انکار کنیم ( به هیچ وجه) ولی روایات جعلی را به دیوار می زنیم به دستور خود اهل بیت[/]
[=Franklin Gothic Medium]
"منبع نقل اگر کتب معتبر شیعه باشد قابل اعتنا است" !! ؟؟
مبنای خودتان است؟
می دونید چقدر احادیث ضعیف و غیر قابل اعتنا در همین کتب معتبره وجود داره؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
از کجا دانستید که آن احادیثی که ضعیف و غیرقابل اعتنا هستند واقعاً ضعیف و قابل اعتنا باشند؟ فقط چون ضعف سندی دارند؟ آیا اگر حدیثی از معاویةبناباسفیان به دست شما برسد که در آن به عظمت حضرت علی علیهالسلام اعتراف کرده باشد شما آن را بخاطر ضعف سندش بر دیوار میکوبید؟ آیا حدیث کساء از زبان عایشه هم نقل نشده است؟ آیا راویان خطبهی غدیر که بسیاری از آنها را مرحوم علامهی امینی جمع کردهاند همگی ثقه بودهاند؟ آیا اهمیت سند برای استخراج احکام فقهی با یک بحث علمی و اعتقادی یکسان است؟
اگر گفتم کتب معتبر شیعه برای این بود که فرض را بگذاریم بر درستی حدیث، تا اگر هیچ طوری نشد آن را بپذیریم تأویلش کنیم، و اگر باز هم نشد آن را بر دیوار بکوبیم، مگرنه که حکمت و علم را از منافق و کافر هم میتوان گرفت تا چه برسد به کتابهای نه چندان معتبر شیعه ... شما فلسفهی بودائیسم را مطالعه کنید هم میتوانید مطالب درستی را از آن استخراج نمایید چرا که مطابق روایت مبارکه هیچ مجموعه باوری نیست که از حق تهی باشد و یکسره باطل باشد که اگر بود زشتی آن به راحتی دیده میشد و مردم به دور آن جمع نمیشدند ... بله به ما دستور دادهاند که به کتابهای مخالفان رجوع نکنیم، ولی کتب شیعه را نمیتوان کتب مخالفان در نظر گرفت ... یک حدیث تا ضدیتی با قرآن و روایات دیگر نداشته باشد قابل اعتناست، چطور منکر این مطلب هستید؟ ... البته بحث ما هم فقهی نیست مگرنه حقیر هم صحبتی نمیکردم، ولی شما هم بهتر از حقیر میدانید که علم درایةالحدیث منحصر در علم رجال نیست، گرچه علم رجال هم اهمیت خودش را دارد ...
به نظر میرسه وقتی یک ملبی سندش متزلزل بود دیگر جایی برای توجیه و توضیحش باقی نمی ماند چون حجیتی ندارد، چیزی که حجیتی ندارد چرا باید برای توجیهش تلاش بیهوده مبذول داشت؟
در نهایت بحث ما علمی است و حقیر قسم نمیخورم که برداشتم حتماً همان منظور خداوند از آیات و منظور خلفای خداوند بر زمین از روایاتی باشد که از ایشان صادر شده است بدون هیچ کم و کاستی، شما که علم رجال دارید هم نمیتوانید چنان قسمی را بخورید، میتوانید؟ ... هر کدام از ما برداشتهایی داریم که در طول زمان رشد کرده و بهبود مییابند و گاهی هم نیاز به ویرایشهایی جزئی یا کلی دارند ... حالا [=Franklin Gothic Medium]آن مطلبی که سند قوی هم ندارد قرار است برای چه چیزی حجت باشد؟ مگر قرار است مانند احکام مبنای عمل قرار بگیرد؟ آیا جز این است که حداکثر عمق معرفتی اعمالمان را ارتقاء میدهد و زمینهی تقویت ایمان و تقوا را فراهم میکند؟ ... این تلاشها هر چه باشد بیهوده نیست برادر ... سند قوی فقط کمک میکند بتوانیم راحتتر به مفاد آن حدیث اعتماد کنیم، مگرنه نه اثبات درستی حدیث است و نه با نداشتن سند قوی میتوان کل حدیث را نادیده گرفت و آن را رد نمود، به زعم حقیر این موضوع از بدیهیات است اگر از نظر شما عکس آن است که بدیهی است ...
اول باید ثابت شود که معصوم نقل کرده بعد بگوییم از زبان معصوم است
هیچ یک از کتب معتبر شیعه صد در صد صحیح نستند حتی کافی، ما که سنی نیستیم معتقد باشیم هر چه در کتب معتبرمان هست صد در صد صحیح است، پس علم رجال چیست؟ برای چیست؟ علم حدیث شناسی برای چیست ؟
سلام علیکم و رحمة الله،
اکثر احادیث ما چنان اثباتی که شما به دنبالش هستید را ندارند، تعداد احادیثی که بدانیم درست با همان الفاظ از معصوم صادر شدهاند بسیار اندکند ...
خود معصومین علیهمالسلام نقل به مضمون و به معنای روایاتشان را اجازه دادهاند ...
خود معصومین علیهمالسلام فرمودهاند که وقتی روایتی از ما برای شما نقل شد آن را به کتاب خدا و روایات پیشینی که از ما دیدهاید عرضه نمایید و اگر مخالف آنها بود آن را کنار بگذارید، در این تذکرات بعضاً صحبتی از سلسلهی سند نشده است، اگرچه گاهی هم چنان مسائلی گوشزد شده باشد ...
بله ما سنی نیستیم و اخباری هم نیستیم، ولی علم رجال تمام علم لازم برای تشخیص قابل اعتنا بودن یا نبودن یک حدیث هم نیست ... علم حدیثشناسی منحصر در علم رجال نیست ... انکار کنندهی روایات اهل بیت علیهمالسلام هم اگر حجت کافی برای این انکارهایشان نداشته باشند مقصرند و باید پاسخگوی محروم کردن بندگان خدا از هدایت خدا باشند ... آیا چنین مسؤولیتی را میپذیرید که خطکشی به دست گرفتهاید و بدون توجه به مفادّ حدیث آن را با یک نفر که به درست یا اشتباه در راویان حدیث وارد شده است رد میکنید؟ حجتتان چیست؟
چرا آیات قرآن را که تحریف ناپذیرند کنار روایات قرار می دهید برادر؟ قرآن تنها کتابی است که تحریف نشده و نخواهد شد اما هیچ یک از کتب شیعه چنین ویژگی ندارد
ما آیات را مجاز نیستیم انکار کنیم ( به هیچ وجه) ولی روایات جعلی را به دیوار می زنیم به دستور خود اهل بیت
آیات قرآن تحریفناپذیرند، حالا چه کسی میداند منظور خداوند از آیاتی که نازل کرده است چه باشد؟ شما میدانید؟ درک شما از آیات قرآن به محکمی اعتبار خود آیات قرآن هست؟ روایات در خود قرآن مفسران واقعی قرآن معرفی شدهاند، اعتبار قرآن به خودش هست و اعتبار مضامین قران به تفسیرهای روایی است که آنها هم در زمان غیبت عموماً ظنیالصدور هستند ... همچنین فرمودهاند که هیچ چیز دورتر از عقل مردمان به فهم قرآن نیست ... حالا چه کار کنیم؟ ... دیگر چه چیزی ماند که شما بگویید حجت است؟ ... راویان حدیث؟ ... اگر یک روایت باشد که کسی راوی غیرثقهی آن را از لیست راویان آن حذف کرده باشد شما چطور متوجه میشوید؟ با این شبهه که حقیر ایجاد کردم دیگر احتمالاً هیچ حجت قطعی برای هیچ کدام از باورهایتان ندارید، دارید؟ ... به زعم حقیر اینطور نیست که شما میفرمایید اما با این حال ان شاء الله هم شما برای تمام گامهایی که در زندگی بر میدارید حجت داشته باشید و هم حقیر ...
از اینکه ظاهراً حضور حقیر در بحث سبب منحرف شدن بحث شده است عذرخواهی میکنم و از ادامهی آن انصراف میدهم ... البته حرف جدیدی هم نداشتم که بزنم ... ان شاء الله باقی بحث را خود بزرگواران ادامه دهند ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
[="Blue"]از اینکه ظاهراً حضور حقیر در بحث سبب منحرف شدن بحث شده است عذرخواهی میکنم و از ادامهی آن انصراف میدهم ... البته حرف جدیدی هم نداشتم که بزنم ... ان شاء الله باقی بحث را خود بزرگواران ادامه دهند ...
در پناه خدا باشید
سلام و عرض ادب
من واقعا نمیدانم چرا روال بحث در این جا این گونه است که شخص حرفش را میزند و بعد میگوید دیگر بحث را ادامه نمی دهم و یا می گوید دیگر از من نقل قول نکنید !
با این شبهه که حقیر ایجاد کردم دیگر احتمالاً هیچ حجت قطعی برای هیچ کدام از باورهایتان ندارید، دارید؟
مطمئنا دارم
شبهات شما خیلی ناشیانه تر از آن هستند که دارایی و ایمان مرا به چالش بکشند گرامی!
من واقعا نمیدانم چرا در فضای مجازی باید یکدیگر را به چالش بکشیم تا بحثمان را به اتمام برسانیم در حالی که به راحتی بدور از اینها هم میشود مباحثه کرد
این فرمایش شما را نادیده می گیرم و سر اصل قضیه میروم
در این تذکرات بعضاً صحبتی از سلسلهی سند نشده است، اگرچه گاهی هم چنان مسائلی گوشزد شده باشد ...
چرا علم رجال مهم است؟ بنابر دستور خود خداوند
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلي ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ
حجرات/6
ای کسانی که ایمان آورده اید ، اگ
ر فاسقی برای شما خبری آورد بررسی و تحقیق کنید تا مبادا گروهی را به نادانی آسیب رسانید ، آن گاه از کرده خود پشیمان گردید.تعریف علم رجال از زبان آقای قزوینی
علم رجال این است که ما تک تک راویان حدیث را از حیث وثاقت و ضعف بررسی کنیم و از این رهگذر اثبات بکنیم آیا روایت صحیح است یا نه؟ صحت و اعتبار یک حدیث و قابل استفاده بودن و استنباط از آن بستگی به علم رجال دارد. آن احادیثی که می توان با وجود ضعف سند به آنها استناد کرد احادیث من بلغ هستند که در زیر تعریفشان را می آورم. اخبار من بلغ " اخباری است با این مضمون که اگر در روایات ضعیف منسوب به پیامبر (ص) وعده پاداش و اجر بر انجام عملی آمده باشد و کسی آن عمل را به شوق رسیدن به آن پاداش انجام دهد، به ثواب آن میرسد، اگر چه در واقع چنین کلامی از رسول خدا (ص) صادر نشده باشد
ما احادیث بسیاری دیدیم در کتب شیعه که ضعف سند داشتند و معاندین آن را مثل چماق بر سر تشیع می زدند ما می گفتیم قبول نداریم اینها را آنها می گفتند نه! در کتابتان آمده!!
مثل آن کسی که حدیث در سایتش قرار داده بود و می گفت پیامبر ص با حضرت علی دعوا کرد و بر او غضب کرد و گفت دفعه آخرت باشد که دخترم زهرا س را اذیت می کنی!! بقیه دوستان شیعه هم آمده بودند برایش به به و چه چه می زدند و می گفتند آفرین! شما چقدر خوب از حضرت زهرا س در سایتتان دفاع می کنید غافل از اینکه آن حدیث داشت به امام علی ع که معصوم است جسارت می کرد. حالا ما بگوییم سند ندارد که ندارد به ما چه؟
روایت شما دارد صراحتا جبر و ظلم را مطرح می کند ما مطالبه کردیم کارشناسان حدیث بیایند و آن را بررسی کنند کار بدی نکردیم می خواهیم به دستور خداوند عمل کنیم. در ضمن بنده در هیچ جای بحثم حدیث را رد نکردم. کردم؟؟ اگر جایی رد کردم از آن قسمت نقل قول بگیرید و برایم بگذارید. پیش آمده برای یک حدیث ماهها تحقیق کرده ام تا بفهمم صحت دارد یا نه حالا این حدیث را به همین راحتی رد کنم؟ حاشا و کلا!!! فقط می گویم باید بررسی شود
آیا چنین مسؤولیتی را میپذیرید که خطکشی به دست گرفتهاید و بدون توجه به مفادّ حدیث آن را با یک نفر که به درست یا اشتباه در راویان حدیث وارد شده است رد میکنید؟ حجتتان چیست؟
خط کشی هم در دستانم ندارم برادر گرامی[/]
اصلاً مهم نیست چه جملهای باشد، وقتی مطلبی را از معصوم علیهالسلام نقل کردند و منبع این نقل هم کتب معتبر شیعه بود دیگر این مطلب قابل اعتناست و تا بشود سعی میکنیم دورش نیاندازیم، یعنی تا با قرآن مخالفت آشکار نداشته باشند انکارشان نمیکنیم، در نتیجه سعی میکنیم یا آنها را طوری بفهمیم که با باورهای پیشینمان موافق باشند و یا باورهای خود را طوری ارتقاء میدهیم که هم باورهای قبلیامان را پوشش دهد و هم با روایات جدید سازگار باشد، وقتی که با همان باورهای قبلی روایات جدید قابل جمع نباشد ... این میتواند مثلاً به صورت ویرایش تصورات مذهبی ما باشد از مقولهها و مفاهیم دینی ... بنابراین ما منکر این نیستیم که تلاش داریم روایات را طوری تفسیر کنیم که در مجموع برایمان قابل فهم باشند ... ظاهر آیات و روایات را مجاز نیستیم انکار کنیم مگر اینکه از ظاهر آیات و روایات دیگری برای این کار حجت داشته باشیم، اگر ظاهر روایات قابل انکار نبود و هیچ راهی هم برای فهم آن و جمع کردنش با باورهای دیگرمان نیافتیم یا پذیرش آن برایمان سنگین بود هم صرف نفهمیدن ما دلیل بر رد کردن آن نمیشود چرا که فرمودهاند حدیث ما صعب مستعصب است که هر کسی نمیتواند آن را حمل کند ...
کاری که ما میکنیم را دیگرانی که همعقیدهی با ما نیستند هم در باب اعتقادات خود اعمال میکنند، یک فیزیکدان هم با مشاهدات جدیدی که به دست میآورد و ظاهراً با قوانین قبلی سازگار نباشد سریع دانستههای پیشین خود را انکار نمیکند و تا جا داشته باشد سعی میکند با همان باورهای قبلیاش این دادههای جدید را هم هضم نماید، اگر نشد و نتوانست آنگاه باورهایش را ارتقاء میدهد و ویرایش میکند تا هم قبلیها درست باشند و هم دادههای جدید قابل هضم گردند، اگر هم فهمید که هیچ راهی برای این کار نیست و در آینده هم نخواهد توانست چنین کند و کس دیگری هم هرگز قادر به جمع کردن دادههای جدید با باورهای قبلی نیست باورهای قبلی خود را غلط در نظر گرفته و دادههای جدید را مثال نقض برای آنها میشمرد ... به همین دلیل میگویم این اعتراضهای ایشان عوامانه است و از روی خستگی و سر رفتن حوصلهاشان است ... آنها ترجیح میدهند با یک روایت ظاهراً عجیب ناگهان کل باورهای یک مسلمان تغییر کند و این انتظار ایشان هم بیجاست، گرچه مانند غر زدن مدام آن را تکرار نمایند و اینجا و آنجا بگویند ... به نظر شما وجه عقلایی در این اعتراض و غرغر کردن هست؟
سلام علیکم
باعرض ادب و احترام به محضر شما
کاملا بااین مطالبی که فرمودید موافق هستم، از توضیحتان بسیار سپاسگزارم،دقیقا مطلبی را که حقیر تصمیم داشتم در خصوص اشکال بزرگوران توضیح دهم به خوبی تبیین نمودید،اجرکم عندالله
یازهرا(سلام الله علیها)
[=franklin gothic medium]علیکم السلام والرحمه
[=franklin gothic medium]
....آیا اگر حدیثی از معاویةبناباسفیان به دست شما برسد که در آن به عظمت حضرت علی علیهالسلام اعتراف کرده باشد شما آن را بخاطر ضعف سندش بر دیوار میکوبید؟ آیا حدیث کساء از زبان عایشه هم نقل نشده است؟ آیا راویان خطبهی غدیر که بسیاری از آنها را مرحوم علامهی امینی جمع کردهاند همگی ثقه بودهاند؟ آیا اهمیت سند برای استخراج احکام فقهی با یک بحث علمی و اعتقادی یکسان است؟
تمثیلی که زدید مبنی بر ذکر فضائل اهل بیت(ع) توسط دشمنانشان، قیاس مع الفارقی است که فسادش نیاز به توضیح ندارد.
اگر گفتم کتب معتبر شیعه برای این بود که فرض را بگذاریم بر درستی حدیث، تا اگر هیچ طوری نشد آن را بپذیریم تأویلش کنیم، و اگر باز هم نشد آن را بر دیوار بکوبیم، مگرنه که حکمت و علم را از منافق و کافر هم میتوان گرفت تا چه برسد به کتابهای نه چندان معتبر شیعه ...
اوّل حکمت را تعريف کنيد ببينيم حکمت يعني چه؟ بعد ميتوانيد ثابت کنيد که مفاد اين حديث ضعيف السند، مصداق حکمت ميباشد. نه، چون دون إثباته خرط القتاد.
بله به ما دستور دادهاند که به کتابهای مخالفان رجوع نکنیم،
اتفاقا در جاهايي به ما دستور داده شده که به کتب مخالفان رجوع کنيم؛ براي مثال در مورد کتابهاي بني الفضّال: «خذوا ما رووا و ذروا ما رأوا» ولی کتب شیعه را نمیتوان کتب مخالفان در نظر گرفت ... یک حدیث تا ضدیتی با قرآن و روایات دیگر نداشته باشد قابل اعتناست، چطور منکر این مطلب هستید؟ ... البته بحث ما هم فقهی نیست مگرنه حقیر هم صحبتی نمیکردم، ولی شما هم بهتر از حقیر میدانید که علم درایةالحدیث منحصر در علم رجال نیست، گرچه علم رجال هم اهمیت خودش را دارد ...
حالا [=franklin gothic medium]آن مطلبی که سند قوی هم ندارد قرار است برای چه چیزی حجت باشد؟ مگر قرار است مانند احکام مبنای عمل قرار بگیرد؟ آیا جز این است که حداکثر عمق معرفتی اعمالمان را ارتقاء میدهد و زمینهی تقویت ایمان و تقوا را فراهم میکند؟
[=franklin gothic medium]نکته ای که از ذهنتان مغفول مانده این است که اهمیت و حساسیت مسائل اعتقادی -نظیر موضوع مورد بحث در این تاپیک- بالاتر از مسائل فقهی و عملی است. لذا برخی از اساطین همچون علامه طباطبائی(ره) تصریح کرده اند که روایات به هیچ وجه در تفسیر آیات قرآنی اعتباری ندارند و بر این باورند که حجیت روایات منحصر در ابواب فقهی است!
خود معصومین علیهمالسلام نقل به مضمون و به معنای روایاتشان را اجازه دادهاند ...
قضيه نقل به معنا چه ربطي به ما نحن فيه دارد؟! مگر در نقل به معنا، حديث را از راوي مجهول و ضعيف اخذ ميکنيم؟!
عجب حرفهاي بيربطي!
خود معصومین علیهمالسلام فرمودهاند که وقتی روایتی از ما برای شما نقل شد آن را به کتاب خدا و روایات پیشینی که از ما دیدهاید عرضه نمایید و اگر مخالف آنها بود آن را کنار بگذارید، در این تذکرات بعضاً صحبتی از سلسلهی سند نشده است، اگرچه گاهی هم چنان مسائلی گوشزد شده باشد ...
آیا چنین مسؤولیتی را میپذیرید که خطکشی به دست گرفتهاید و بدون توجه به مفادّ حدیث آن را با یک نفر که به درست یا اشتباه در راویان حدیث وارد شده است رد میکنید؟ حجتتان چیست؟
حجّت ما عبارت است از آيه شريفه «نبأ». إن جاءکم فاسق بنبأ فتبيّنوا. که در فنّ اصول به تفصيل بحث شده است.
تکليف اين حديث روشن است. يک مسأله اعتقادي حسّاس، به واسطه چند فرد مجهول و ضعيف به معصوم(ع) نسبت داده شده است و وقت انسان بسيار گرانبها تر از اين است که روي چنين مطلبي مانور بدهد. بنده که آنقدر مشغله و گرفتاري دارم که فرصت چنين بحثهاي بيهودهاي برايم مقدور نيست. هر کس بيکار است بسم الله.
التماس دعاء.
[="Blue"]
کارشناس بحث: استاد هادی
سلام و عرض ادب استاد گرامی
استاد بزرگوار،لطف کنید این تاپیک را به یکی از کارشناسان حدیث شناس ارجاع دهید تا بررسی شود حدیث صحیح است یا نه
این طور که به نظر می رسد حدیث ضعیف و غیر قابل استناد می باشد. طبق بررسی یکی از بزرگواران. اما برای حصول اطمینان آن را به کارشناس مجید یا کس دیگری ارجاع دهید
متشکرم[/]
با سلام و عرض ادب
ضمن تقدیر و تشکر از بزرگوارانی که در بحث شرکت فرمودند در ارتباط با سند حدیث عرض می شود، روایات طینت تنها مربوط به هیمن حدیث نمی شود، روایات بسیاری در مورد طینت مومن و کافر وارد شده که قابل انکار نیستند.
در ثانی، كتاب كافي در نزد اصحاب اماميّه دارای اهميت و جايگاه ويژهای است؛ بنابراین نمی توان با ضعیف دانسن اسناد و راویان، این طیف از روایات را کنار گذاشت. جناب صدر المتالهین در شرح کافی در ارتباط با این کتاب شریف می فرماید:«بهترين احاديث و گفتارهايی كه از اهلبيت(ع) برای ما روايت شده، احاديث كتاب كافی تاليف امينالاسلام و ثقةالانام شيخ عالم كامل مجتهد بارع فاخر، محمدبن يعقوب كليني ـ اعلیالله قدره و انار فيالسماء بدره ـ است».
بنابراین سخن گفتن دربارهی روایات این کتاب شریف همواره باید جانب احتیاط را رعایت کرد لذا از دوستان عزیز خواهشمندم در ارتباط با سند این روایت صحبت نفرمایند، چون همان طور که عرض کردم روایات در باب طینت بسیار است و محدود به یک روایت نمی شود که بگوییم چون این روایت خاصّ سندش ضعیف است پس بحث از ریشه اشتباه می باشد! ...
برخورد حديث پژوهان و صاحب نظران به لحاظ نوع نگاهشان به احاديث طينت را می توان به سه دسته تقسيم نمود:
الف: عالمانی كه مفاد اين احاديث را از متشابهات دانسته اند و به كلی از اظهارنظر در خصوص محتوای اين اخبار باز ايستاده و فهم و مراد آن ها را دشوار دانسته اند.
ب: محققانی كه اين احاديث را از اساس مردود شمرده و در اعتبار سندی و يا احيانا در محتوای آن ها خدشه نموده اند.
ج: بزرگانی كه در مقام تفسير و تحليل مفاد اين روايات برآمده و به تبيين محتوايی آن ها پرداخته اند.
از طيف نخست، مرحوم مجلسی را می توان نام برد. ايشان پس از نقل نظرات متعدد در خصوص اين روايات می نويسد: « اشكالات وارده بر نظريات مذكور روشن است و ترك تفكر در امثال اين مسائل مشكل، كه عقل ما از احاطه به كنه آنها عاجز است، بهتر از ورود به اين مباحث و نظريات است؛ خصوصا در اين مسئله ای كه ائمه معصومين (عليهم السلام) از تفكر در اينگونه امور ما را نهی كرده اند». (علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، سال 1404 هـ ق، ج5، ص261.)
از سوی ديگر برخی همچون مرحوم شعرانی (ره) كه از طرفداران نظريه دوم محسوب می شود اين گونه اخبار را از حيث سند ضعيف دانسته اند و گر چه مشتمل بر تعدادی از احاديث معتبر نيز هستند، اما از آنجا كه اين احاديث مفادی مغاير با اصول مذهب و روايات معتبر شيعی دارند در نتيجه بايد به كناری نهاده شوند.
اما ديدگاه سوم كه با فرض پذيرش روايات طينت پيش رفته، با رويكردی عرفانی يا فلسفی يا حديثی به تبيين يافته های خود پرداخته و آراء و نظرياتی را در مقام شرح و تفسير اخبار مورد نظر عرضه داشته است. (ر.ك: نقي زاده، حسن، مقاله «اخبار طينت») .
مطالبی که حقیر بیان کردم با فرض پذیرش روایات طینت هست، در ارتباط با عرایض حقیر در پست 22 و23 ر.ک: درخشان پرتوى از اصول كافى، ج5، ص: 306