در حلقه مریدان

تب‌های اولیه

197 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

مفتقر;673742 نوشت:
یعنی وقتی تو قلب مرید تمنای وصال خدا جاری شده همین خودش یه مژدگانی هست از حق، چون میخواسته مژده بده به رسیدن به حق اون طلب ایجاد شده،

سلام و عرض ادب
ببخشید منظور از این طلب و تمنایی که توی قلب مرید ایجاد شده همون نیاز هست؟یا نه اینکه مرید دلش بخواد به خدا برسه و برای این خواسته اش دعا میکنه منظور هست؟
ممنونم خداخیرتون بده

تقصیرکار;688148 نوشت:
سلام بنده یه سوال داشتم.. بعد از تصمیم و مداومت بر ترک هر گناه اون حالت اطمینان نفس نسبت به عدم بازگشت به گناه بعد از چه مدت حاصل میشه؟ خیلی ممنونم.

سلام علیکم و رحمه الله

از دید حقیر سیر و سلوک تحلیل زمانی نداره، و بهتر هست مرید فکر خودش رو خراب این مطلب نکنه...

اما اطمینان از عدم بازگشت به گناه به نظرم حالت جالبی نیست...

سالک از دو حال بیرون نیست یا موفق به ترک گناه هست پس شکر بر گردنش هست
یا موفق به ترک گناه نیست پس استغفار گردنش هست و در دو حالت محتاج این هست که شکرش یا استغفارش پذیرفته شده باشه...

سلام علیکم و رحمه الله خدمت جمیع عزیزان

بحث متاسفانه تبدیل شده به سوال و جواب و بسیاری از سوالات هم در خور حالت مرید نیست از دید بنده...

مرید شدن و مرید موندن و مرید موفق شدن راه و رسم بی شماری داره که بنده به اندازه توان سعی کردم از متون بزرگ و تجربیات خودم در اختیار همه قرار بدم.

مرید بودن و مرید موندن ادب خیلی خاصی هم داره... منظور اصلا ادب کوچه و بازار و یا حالت عادی مودب بودن نیست. منظور نوع برخورد یک انسان به سیر الی الله هست، به استاد و به این مطالب...

سوال پرسیدن اصلا بد نیست و خیلی هم خوب هست اما از ابتدای این تاپیک عرض کردیم که این مسیر به گفت و شنید مشکلاتش حل نمیشه... اگر هزار رساله بنویسیم. مگر کم نوشتن؟ مگر کم حاشیه بر حاشیه فلان حالشیه وجود داره؟

خواهید پرسید پس گفت و شنید برای چی هست؟
عرض میکنیم گفت و شنید برای این هست که همگی شوقی در دل زنده نگه داریم که عمل کنیم. کار کنیم، امید داشته باشیم و قلب رو به بیماری و گناه نابخشودنی یاس نکشیم.

گفت شنید برای این هست که بدانیم فلان شهر عشق هست بلند شیم راه بریم نه اینکه بشینیم قصه راه فلان شهر رو نشسته در کنار هم تعریف کنیم. بشینیم بحث کنیم که دروازه ورودی شهر عشق دوازده هست یا سیزده متر؟ راهش بیست کیلومتر هست یا دیویست کیلومتر؟

هدف از این تاپیک از روز ابتدا تا الان و تا جایی که خدا اجازه بده این نبوده و نخواهد بود.

بنده هم خیلی دوست دارم مثل دیگر تاپیک ها اینجا از ازدحام و از انواع سوالات پر بشه، و از انواع اقا این بهترین تاپیک عمر ما هست و هزار هزار صلوات به روح نویسنده جاری

اما هدف از حلقه مریدان چی هست؟ هدف این هست که هر مریدی در هر گوشه که نشسته سر بر زانوی خود بگذاره و قدری به خودش رجوع کنه، قدری سکوت کنه، قدری اشک بریزه و قدری تامل کنه در خودش...
مرید باید ببینه هدفش از سوال چی هست؟ مشکلش چی هست؟ کجای کارش میلنگه؟ خیلی از سوالات رو مطرح نکنه به ادب... در خودش نگه داره که اجابت کننده اصلی خداوند هست. و درمان تمام مشکلات خداوند هست.

از اون دلبر خدا یه جمله می نویسم و قدری همه رو به فکر بر این جمله دعوت میکنم:

هر کس که شاخ (شاخه) را گرفت شکست و فرو افتاد هر کس که ریشه را گرفت کل شاخه ها از آن اوست.

مفتقر;689300 نوشت:
سلام علیکم و رحمه الله

از دید حقیر سیر و سلوک تحلیل زمانی نداره، و بهتر هست مرید فکر خودش رو خراب این مطلب نکنه...

اما اطمینان از عدم بازگشت به گناه به نظرم حالت جالبی نیست...

سالک از دو حال بیرون نیست یا موفق به ترک گناه هست پس شکر بر گردنش هست
یا موفق به ترک گناه نیست پس استغفار گردنش هست و در دو حالت محتاج این هست که شکرش یا استغفارش پذیرفته شده باشه...


خیلی ممنون دوست گرامی اما منظور بنده از اطمینان به نفس حالت عجب و غرور نیست بلکه اون حالت سکون و آرامش نفس هست از رها شدن از عادت و گناه در عین حال که همین ترک معصیت رو هم توفیق و عنایت الهی و از ناحیه پروردگار میدونه...

زهی مصطفی (ص) که در عین صفا از همه ی خیال ها فارغ...

جان به فدای سرور این امت، معلم این امت، محمد مصطفی(ص) که در چه مرتبه ای بود اما از خیلی از خیالات هم باز بود.

خیلی ها در این امت تلاش کردن بالا برند شاید یه کارهایی هم انجام دادند اما کلشون هم از خیلی چیزا پر شد.

سلام و عرض احترام خدمت همه عزیزان مهمان این تاپیک

حمد و سپاس به درگاه خدا به خاطر اینکه یک بار دیگه ما رنگ ماه رمضان رو دیدیم. و از خدا میخوایم که در این ماه حال ناخوش ما رو به حال خوش خودش تغیر بده...

عرض عذرخواهی به دلیل تاخیر در ارائه مطلب.... انشالله با سرعت بیشتری مطلب ارائه میدیم خدمت عزیزان.

منام بندگان خدا خواب نباشد. بلکه عین واقعه بیداری باشد زیرا چیزها باشد که در بیداری بر وی عرضه نکنند از نازکی و ضعف او در خواب ببیند تا طاقت دارد. و چون کامل شد بی حجاب بنمایند.

خواب دیدن فضیلت نیست اما خواب دیدن برای خیلی از مریدها تبدیل به کلاس درس میشه به این طریق که مطلبی که هرچقدر در بیداری به یه نفر ارائه بدی قبول نکنه در خواب راحت می پذیره اما اگر مرید پخته شه در بیداری بهش مطلب عرضه خواهد شد.
خوشا مریدی که زندگیش شده باشه طلب و کل زندگیش رو هم کلاس درس بدونه خواب و بیداریش رو کلاس درس خداوند بدونه برای یادگرفتن معرفت.
خوشا مریدی که امروز و فردا نکنه ...

شخصی به وعظ رفت واعظ شهر برآمد و مقریان آیت های تشبیه خوانند ...
((الرحمن علی العرش استوی))
((جا ربک صفا صفا)) اغاز کردند ...
واعظ چون مشبهی بود معنی آیت های تشبه گفت و احادیث تواتر کرد و میگفت وای بر آن کس که خدا را بدین صفت تشبیه نکند. عاقبت او دوزخ باشد.

هفته دیگر واعظی رسید مقریان همه آیت های تنزیه خواندند ((لیس کمثل شیی)) ، ((لم یلد و لم یولد))
و اغاز کرد مشبهیان را کافر گفتن که هر که صورت گوید هرگز از دوزخ نرهد. هر که مکان گوید وای بر او و دین او...


مردم سخت ترسیدند و گریان و ترسان به خانه بازگشتند. آن یکی به خانه آمد افطار نکرد به کنج خانه سر بر زانو نهاد بر عادت طفلان گرد او می گشتند میراند هر یکی را و بانگ میزد و همه ترسان بر مادر جمع شدند. زن آمد پیش شوی خود نشست و گفت خیرست، طعام سرد شد نمیخوری؟ کودکان چرا میزنی و میگریانی؟
گفت بر خیز از پیشم که آتشی در من افتاده است. گفت بدای خدا که بدو امید داری که در میان نهی که چه حالست؟
تو مرد صبوری و ترا واقعه ها عجب امده و صبر کردی و سهل گرفتی!
گفت چه کنم که ما را عاجز کرده اند، آن هفته آن عالم گفت خدا را بر عرش دانید هر که بر عرش نداند کافرست.
این هفته عالمی گفت هر که خدا را بر عرش داند عمل او مقبول نیست.
عاجز شدیم کدام گیریم؟
زن گفت ای مرد عاجز مشو و سرگردان میندیش، اگر بر عرش است و اگر بی عرش است اگر در جاییست اگر بی جاییست هر جا که هست عمرش دراز باد دولتش پاینده باد تو از درویشی خویش اندیش و درویشی خویش کن.

اولویت مرید باید عمل خودش باشه سوالات اعتقادی هم خوبه چون اعتقاد و عمل یکدیگر رو کمک میکنند اما کسی که همه دغدغه اش بشه سوالاتی که جواب خیلی هاش به کارش نخوره کارش جلو نخواهد رفت و سرگردانی از پی سرگردانی...

این لا اله الا الله کار زبان نیست، کار معامله است.

معامله یعنی عمل.

قومی باشند که بر رنجور آیت الکرسی خوانند، قومی باشند که آیه الکرسی باشند.

روزی در پیش است که آن روز را تغابن گویند که آه چه کردیم؟ آنرا هیچ سود نباشد اما تغابن این ساعت سود دارد.

سلام علیکم و رحمه الله
تاسف بر خطا تاسف بر شیوه عملکرد تاسف بر جایگاه و تاسف بر حالاتی که سالک در این روزها دچارش هست بسیار سود بخش هست از این جهت که پشیمانی و تاسف می تونه حرکت دهنده فرد به سمت جلو باشه. البته تاسفی که در فرد حالت بیدار شدن و عمل کردن ایجاد کنه و گرنه تاسفی که منتهی به یاس بشه مذموم و ناپسند هست.
روزی در پیش هست به نام روز تغابن
تمام مردم آه آه که چه کردیم و چه نکردیم؟!
افسوس که در اون روز تاسف هیچی سودی نخواهد داشت.

شیخ ابوالحسن خرفانی مرد بزرگ بود و در عهد سلطان محمود و او پادشاه بیدار و طالب حکایت شیخ کردند به خدمت بیامد و به نیاز. شیخ او را هیچ التفات نکرد شاه گفت که آخر قول خداست که اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم .
گفت ای پادشاه اسلام ما را چنان لذت اطیعوالله فرو گرفت که لذت اطیعوالرسول نماند به مرتبه سیم کجا رسیم؟ پادشاه بگریست و دستش لرزان دست شیخ بگرفت و بوسید.

پادشاه خودش رو اولی اولی الامر می دونست و توقع داشت که به دلیل داخل شدن در این آیه مورد اطاعت و ارادت قرار بگیره شیخ ابولحسن به پادشاه یاد آور شد که اولویتی وجود داره و هنوز اولویت به مربته ارادت به پادشاه نرسیده...
منظور این هست که مرید باید اولویت ها رو درک کنه... در مسیر معنویت هم همین هست یه چیزی هست به نام اصل یه چیزی هست به نام فرع
متاسفانه می بینیم این روزها عوام مسلمانان در هر بازی که اولویت مسیر معنوی نیست چنان غوطه ور هستن که به اصول نخواهند رسید و ازین بدتر این هست که یا سرشون کلاه رفته یا براشون تبلیغ سو شده که بله اصل معنویت یعنی این بازی که شما مشغولش هستید.
در حالی که اگر فرد تنها خودش رو یک تحلیل درست و حسابی کنه می بینه که دستش از هر مسئله معنوی کوتاه هست و اگر مرگ او رو دریابه هیچ سخنی در برابر پروردگار نداره الا اینکه من فکر میکردم تو این بازی باشم هفت در بهشت به روی من باز خواهد شد اساعه.
اگر ندا بیاد که به چه دلیل و منطقی این فکر رو کردی؟ تنها بگه دیدم همه مردم ازین راه میرفتن و تو این بازی بودند من هم مشغول شدم ...
و نمیدانم چقدر این جمله بتونه به یک انسان که باید تمام زندگیش رو خرج خودسازی و عبادت میکرده در اون لحظه کمک کنه؟



اکنون تو غرق هوایی از پرتو نور چگونه بحث کنی و اگر بحث کنی همه هوا باشد، آن فلان مست می باشد جنبش هوا است هوا کو و پرتو نورخدا کو؟

منظور از هوا ، هوس نیست برعکس یعنی ترک هوس و ترک تعلقات و ترک دنیا هست. اما ابتدای مسیر تا مرید قدری مراقبت میکنه از قلبش دچار حالت مستی میشه، یعنی خود به خود ترک دنیا باعث گرم شدن و مست شدن مرید میشه بد نیست اما حالت کاملی هم نیست، برای بسیاری از نو مرید ها دیگه این حالت میشه کعبه آمال.
اما هوا کجا و پرتو نور خدا کجا باید خیلی جلو تر رفت. بسیاری از سایرین اگر گرمی دارند گرمی هوا هست ... اما فردی که در این مرتبه مونده چجور می تونه راجع به یک مرتبه بالاتر از خودش صحبت کنه
حتی بسیاری از شطحیات( به اصطلاح صحبت هایی که از بسیاری از حتی بزرگان این راه خارج شده و کلماتی هست که به ظاهر با اصول دین همخوانی نداره) در حالت هوا خارج شده...

زنهار از شیخ همین صورت خوب و همین سخن خوب و افعال و اخلاق خوب راضی مشوید ورای آن چیزی هست آنرا بطلبید...

قبلا صحبت کردیم که نشان پیغامبر رو کسی مثل دلبر قرن درک کرد و بسیاری از به ظاهر صحابه که روز و شب در جوار پیغامبر بودند درک نکردند.

این شیوخ راه زنان دین محمد(ص) بودند. همه موشان خانه ی دین خراب کنندگان. اما گربه گانند خدای را که ازبندگان عزیز که پاک کننده این موشان اند.

افرادی در لباس پیغامبری هستند اما نه تنها توانایی پیغامبری ندارد بلکه راهبر نیستند و راهزن هم هستن. متاسفانه بسیاری از وعظ ها و سخنان رو این روزها از اهل این لباس از بعضی از این صنف میشنوه که آدم می مونه اون همه درس و بحث نتیجه اش چی شده؟؟!!!


کتاب خدا چقدر زیبا به تصویر می کشه که بنده ای از بندگان ما معلم اولوالعظم شد.
خدا علمای حقیقی و آونها که به راستی لباس پیغامبر برازندشون هست رو در پناه خودش بگیره، نه زنی با لباس مرد مرد خواهد شد و نه مردی بدون لباس از مردی میفته.

[="Arial"][="Black"]عرض سلام و ادب
من به نمایندگی از تمامی دوستانی که پیگیر مطالب این تاپیک بودند از جناب مفتقر تشکر و قدردانی میکنم و منتظر ادامه مطالب حضرتعالی هستیم.
با تشکر

سلام و عرض ادب

ببخشید فرمودید که تمام دستورات الهی برای سکون نفس هست و فرد باید از هر چه نفسش رو پراکنده میکنه دوری کنه.

حالا سوال من اینجاست که گاهی میشه فرد احساس میکنه چیزی داره نفسش رو پراکنده میکنه و تصمیم قطعی میگیره که دیگه از اون به بعد سراغ اون چیز نداره.

ولی از همون موقع نفسش بازی در میاره. یعنی یه حالاتی وارد نفسش میشه که از اون پراکندگیه بدتره. حالا فرد باید با این نفس چیکار کنه؟

یا اینکه اصلا این حالات بدتر ربط به اون قضیه داره که فرد خواسته نفسش رو محروم کنه؟

ممنون میشم راهنمایی بفرمایید خداخیرتون بده

[="Georgia"][="Blue"]

بال;724249 نوشت:
سلام و عرض ادب

ببخشید فرمودید که تمام دستورات الهی برای سکون نفس هست و فرد باید از هر چه نفسش رو پراکنده میکنه دوری کنه.

حالا سوال من اینجاست که گاهی میشه فرد احساس میکنه چیزی داره نفسش رو پراکنده میکنه و تصمیم قطعی میگیره که دیگه از اون به بعد سراغ اون چیز نداره.

ولی از همون موقع نفسش بازی در میاره. یعنی یه حالاتی وارد نفسش میشه که از اون پراکندگیه بدتره. حالا فرد باید با این نفس چیکار کنه؟

یا اینکه اصلا این حالات بدتر ربط به اون قضیه داره که فرد خواسته نفسش رو محروم کنه؟

ممنون میشم راهنمایی بفرمایید خداخیرتون بده


[=&quot]با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی
[=&quot]با کسب اجازه از جناب مفقر که در ملک ایشان گام نهاده و اظهار نظر می کنم.
[=&quot]به نظر بنده اینکه انسان به نعمت حضور و مراقبت متنعم گشته و اموری را که موجب پراکندگی نفس وی است شناسایی کند و موفق به بیرون راندن آنها از زندگی خود شود برکاتی است که از جانب حق سبحانه و تعالی نصیب انسان شده و انسان باید بواسطه شکر و حمد الهی درصدد تقویت این نعمت خاصه باشد.
[=&quot]بدیهی است که بعد از چنین مجاهدتی نفس با تمامی قوای خود به میدان آمده و موجبات رهزنی و بازیگری درمسیر انسانیت را فراهم می سازد که به تعبیر شریف شما این بازیگریها ممکن است به مراتب بدتر از آن پراکندگی اولیه باشد. همینطور است. زیرا این مسیری است که هر چه بیشتر در آن جلوتر روید کتلها و گردنه های بیشتری را در جلوی دیدگان خود مشاهده خواهید کرد و گذر از تمامی این گردنه هاست که جان را لایق دیدار جانان میسازد.
[=&quot]فقط در این میان یک نکته ظریف باقی می ماند و آن اصل اعتدال است. چه بسا ممکن است سالک الی الله در توغل تامی که نسب به شرعیات و مجاهدات نفسانی یافته آنچنان پیش رود که خدای ناکرده منجر به افراط شود که این افراط خود بهترین بستر برای رهزنی و بازیگری نفس و نعوذبالله توقف و ناامیدی در سلوک الی الله شود.
[=&quot]برای پرهیز از این آسیب خطرناک لازم است سالک الی الله همواره میانه رو بوده و علی رغم پرهیز از پراکندگیها و مزاحمتهای سیر الی الله سدی عظیم جلوی تمامی خواسته های نفسانی خود ایجاد نکند که موجب فرار و دل زدگی آن گردد.
[/]

با سلام و احترام خدمت تمام دوستان بویژه استاد اویس

تشکر از بیانات و توضیحات ایشون.

اگر خدا بخواهد گزیده ها رو ادامه خواهیم داد.

معرفت زندگی دل است به خدای عز و جل، آنچه زنده است بمیران و آن تن تو است...

و آنچه مرده است زنده کن و آن دل تو است...
و آنچه غایب است حاضر کن و ان آخرتست.
و آنچه حاضر است غایب کن و آن دنیاست.
و آنچه هست نیست کن و آن هواست. و آنچه نیست بود هست کن و آن نیت است.

آن لذت طاعت را دیدی؟ مزد خود را بستدی. بایستی که تو آن را ندیدی و در نیافتی، تا غرق عالم ربانی بودی، و از آن بزرگتر، بلندتر، بلندتر جویی که الله اکبر عبارتست ازین که بردار فکرت را از آنچه در وهم تو می آید و اندیشه توست. و نظر را بلندتر دار که او اکبر است از آن همه تصور ها اگر چه تصور نبی است و مرسل است و اولوالعزم . از آن اکبر است.

بسیاری از مریدان در این موندن که اعمالشون حال داد یا حال نداد، حال خوش داشتند یا نداشتند بیان نورانی در این زمینه این هست که خودت رو و حالت رو فراموش کن میگه اگر غرق شدی در لذت مناجات انگار مزدش رو گرفتی و بهره اضافه تر نداری...
عزیزان همه ماها میدونیم که هیچ لذتی مثل لذت مناجات نیست اما این صحبت های گزیده برای این هست که مرید رو حرکت بدیم به سمت جلو...
مرید اگر غرق شد در اینکه چقدر نماز حال داد پس خودش رو عادت میده به حال پرستی نه خدا پرستی وقتی حالش رفت نمازش هم رفت...
کاش مرید خودش رو بلکل فراموش کنه، انگار غرق شده در دریا و فقط چشمش به کمک از جانب بالا باشه حالا چه حالش خوش باشه چه ناخوش
چه در زندگی مادی دچار مشکل شده چه در زندگی معنوی و درونی...
بیانات ادامه هم مربوط میشه به کشف و کرامت و اینکه خیلی ها تا قدری جلو می رند کوس خدا رو یافتیم سر میدند... عزیز جان خدا بزرگتر است از اونچه که تو یافتی حرکت کن جلو تر برو...

هر مومنی از خود داند و دریابد که بسیار چیزها ازو صادر گردد که او به آن خشنود نیست و پسندیده نمیداند و به سبب صدور آن از خود شاکی پس چیزی درو هست که اقتضای ان امور میکند آن را بیابد...

آدمی را رنج چگونه مستعد نیکی ها می کند. چون رنج نمی باشد انانیت حجاب او می شود. اکنون می باید که بی رنجوری، مرد پیوسته همچنان رنجور باشد و خود را رنجور بدارد تا سالم باشد از آفات.

بسیاری از مرید ها هستن به اشتباه متوجه شدند که اول در زندگی ارامشی باید تامین بشه بعدش راه خدا رو از سر بگیریم. اول سلامتی جسمی به دست بیاریم بعدش سلوک کنیم. اول ازدواج کنیم بعدش سلوک کنیم. سلوک مال کسی هست که ازدواجش مدرکش خرج و مخارج زندگیش تامین شده بعدش ما بیایم یه نمازی هم بگیریم دست...

رنج داشتن در زندگی حالتی از اضطرار رو ایجاد میکنه که فرد برای فریاد رسی تو نفس خودش از تمام اسباب قطع امید میکنه پس در این حالت چقدر یافتن خدا میتونه راحت به وقوع بپیونده ...

و هر وقت نفس وقت اضافه داشت، پول اضافه داشت، امنیت اضافه داشت هلاک شده .... نوعا بشر زمان نداری در اعتراض کفران هست زمان دارایی در فساد...

اما مرید می تونه حالا که حالت رنجوری برای نفسش مناسب تر هست همیشه خودش رو رنجور بداره از خنده های بیش از حد پرهیز کنه و خودش رو محزون نگه داره در قلب خودش...

چه رنجی بالاتر از اینکه آینده زندگی معنوی هر سالکی در حد فاصله دوزخ و بهشت در نوسان هست...

آن سخن ابافلان و فلان از بهر آنان چنان می نماید که او اسرار خود گفته است و پیغامبر هیچ اسرار نگفت الا موعظه...

یه خطری که معمولا سالک های مبتدی رو تهدید میکنه و این خطر گرفتار خیلی از علما و فضلا هم شده اعتقاد به این هست که فلان و فلان اسرار گفتند پیامبر فقط موعظه کرد.... زهی اعتقاد و زهی احترام به معلم کل امت (ص)...

اشتهای آب را اگر ندانی که صادق است یا کاذب، حلواهای شکر پیش او بنه، اگر به آن التفات کرد صادق نیست.

حکایت حال مریدی هست که در وجودش ادعای طلب و خواستن و دوست داشتن خدا پیدا شده اما به اندک سر سوزن مسائلی که در راه طلب خدا بهش رجوع میکنه حالش میچرخه به سمت همون مسائل...
این حلواهای شکر می تونه خواب خوب دیدن، رجوع دوست و رفیق و آشنا به سالک برای کمک و دستگیری، توجه مذهبی ها به سالک، نور ایجاد شده در چهره ی سالک، حال خوش سالک، غیب گویی سالک، ضمیر خوانی سالک و غیره باشه...

و چقدر هزار هزار سالک اول مسیر خدا رو خواستن و طالب و تشنه آب بودند اما اولین حلوای شکری که دیدند تشنگی یادشون رفت و به چه روزهایی افتادند...

پناه می بریم بر خدا

هنوز ما را اهلیت گفت نیست، کاشکی اهلیت شنودن بودی. تمام گفتن می باید و تمام شنودن!

بر دل ها مُهر است، و بر زبان ها مُهر است و بر گوش ها مُهر است.

اندکی پرتو می زند، اگر شکر کند افزون کند. شکر چنان است که به زبان حال میگویی که اَرِنا الاشیاء کما هی. جواب می آید لئن شکرتم لازیدنکم.

متاسفانه مریدها این روزها تا چند حدیث و آیه یاد میگیرند شروع میکنند به ارائه مطلب به دیگران....

ازون بدتر جلوی هر کسی که از کوچک و بزرگ سر بلند میکنند شروع میکنند به گفتن یعنی اصلا گوش ندارند حالا حساب کنید دست بر قضا جلوی یک راه رفته ای باشه که نفسش قادر به کمک و یاری به شما باشه... گفتن شما باعث میشه که ایشون دیگه نتونه گفت داشته باشه و ازون بدتر گفتن شما باعث میشه تمام عیوبتون اشکار بشه و نشون بده که تو چه مرحله ای گیر افتادید...

ادب زیارت اولیا در خیلی مواقع سکوت محض هست...

و اما خطابه های بعدی حالت گلایه هست که متاسفانه مهر غفلت بر تمام جوارح زده شده وگرنه عالم خدا پر از نور هست برای اهل الله.

فراض آخر این هست که پرتوی نور اگر رو کرد به کسی شکر کنه، طالب دنبال چی هست؟ همون خطاب ارنا الاشیا
به من نشون بده اشیا رو اونجور که هست!!! نه اونجور که من توهم کردم؟! حقیقت اشیاء اما بزرگترین شی عالم هستی چی هست؟

اگر انسان شکر کنه به خاطر حالاتش به خاطر علم و معرفتی که خدا عطا کرده خداوند نعمت رو بیشتر خواهد کرد انشا الله .

هر یک از شما خود را چنان انگارید که در حق هر یک از شما ممکن است که مرگ سایه بر او افکنده باشد و انقضای اجلش نزدیک شده هان بشتابید و خود را در نهر توبه شست و شوی دهید تا پاک میرید که خدای شما پاک است و جز پاک را به پاک راه نیست...


خود این شست و شوی کنید که شست و شوی مرده شوی این پاکی نبخشد!!!

اکنون روی دل به خدا آرید که در ساعت مرگ روی تن با قبله کردن کفایت نیفتد!!!

در روز قیامت شخص دوست دارد که فرزند و پیوند و برادر خویش و هر کس که در روی زمین است فدا کند و خلاص شود و از او قبول نکنند، امروز که قبول می کنند غنیمت شمرید و همه را در راه خدا فدا کنید. و از عتاب (( قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ))

بیرون آیید.

چون در دریا افتادی و شنا نمیدانی، مرده شو تا آبت بر سر نهد.

آن کس که مال درباخت به از مال چیزی دید. آن کس که نفس در باخت به از نفس چیزی دید. ((و لبنونکم بشی ء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابرین)) این نه ابتلاست بشارت است می نگر که نظرشان بر صبر خویشتن است؟!!

خیلی وقتا هست که نو مرید یا نظرش بر توکل خودش هست یا نظرش بر صبر خودش ؟!! نظر باید بر الله باشه...

سلام و عرض ادب

ممنونم از اینکه دوباره پست ها رو از سر گرفتید.خیر دنیا و آخرت نصیبتان.

ببخشید امکانش هست کمی بیشتر این فراز ها رو توضیح بدید؟

ممنونم

مفتقر;765945 نوشت:
آن کس که نفس در باخت به از نفس چیزی دید.

مفتقر;765945 نوشت:
یا نظرش بر صبر خودش ؟!! نظر باید بر الله باشه...

سلام علیکم و رحمه الله

بسته به مرتبه مرید بذل نفس می تونه بذل جسم باشه به عنوان دون ترین مرتبه نفس برای رضای خدا انجام اعمال بدنی برای خدا گذشتن از تمایلات جسمانی مثل خوردن خوابیدن سخن گفتن البته در همه اینها منظور اون هست که زائد هست از نیاز واجب بدن می تونه بذل و گذشتن از هواها و تمایلات نفس باشه می تونه ازین بالاتر بذل خیالات خداگونه باشه، میتونه نه ازین عمیق تر بذل وجود باشه در حال رویت صاحب اصلی وجود... دیگه برسه به جایی که خودش رو نبینه اون وسط ...

اما سوال دوم بسیاری از صاحبان صبر و یا صاحبان توکل به این دلیل صبر میکنند و یا به این دلیل توکل میکنند که به مطلوب خودشون برسند یعنی تکیه ای عمل بر روی خود عمل هست به خودشون میگند اگر بر خدا توکل کنیم کارمون درست میشه بله کار رو خدا میسازه اما منظور و نیت فرد این هست چون توکل کرده خدا رو مجبور کرده به کمک...

نظر بر روی خود توکل هست در حقیقت توکل کرده بر روی توکل خودش یا توکل کرده بر روی صبر خودش ازین بدتر بعضی وقت ها هست اوازه صبر و توکل مرید عالم رو پر کرده یعنی دستاویزی شده برای ارائه خودش به دیگران .... هر جا میشینه ارائه می کنه که چه درد هایی داره و صبر کرده ... یا چه توکل هایی که بر استان خدا انجام داده... این جور برخورد شایسته درگاه بلند مرتبه الله جل و جلاله نیست.

چنان گرم باشید در آن طلب که گرمی طلب شما بر هر که بزند آن کس بیفتد و با شما یار شود و هر که مانع شما شود (در این گرمی) آن شیطان است ....

منظور این هست که مرید باید در طلب گرم باشه ، گرمی رو بیشتر کنه و جایی نشینه عملی انجام نده که سرد بشه در این راه ...

مرید فلان شیخ گفت هر روز هفتار بار خدا را معاینه می بینم. شیخ امر کرد که تو را دیدن ابایزید بهتر اگر یکبار ابایزید ببین بهتر که هفتاد بار خدا را.

(ابایزید ) از بیشه بیرون می آمد، (مرید هم از طرف دیگر) آمد. (مرید ابایزید را ) بدید. بیفتاد و بمرد. زیرا عاشق بود!! و طالب بمرد!!! یعنی اندکی نفس درو مانده بود که آن هم نماند.. به نظر عاجز خود به بصیرت یا قصور خودبه صورت تصور خود ( خدا را ) می بیند اما به قوت (ابایزید ) نبیند خدا را ... (نتوانست به قوت بایزید خدا را ببیند) اکنون صد هزار ابایزید در گرد نعلین موسی (ع) نرسد.

داستان بسیار زیبایی هست از مریدی که شیخ خودش بهش دستور داد که برو بایزید رو ببین اما سر پیچی میکرد و اعتقادش هم این بود که من خودم خدا رو روزی هفتاد بار می بینم معاینه چه نیاز به دیدن بایزید هست برای من ....

القصه اخرنظر شیخ خودش رو ترتیب اثر داد و بایزید رو در بیشه دید، دیدن همانا و از دنیا رفتن همانا... شبیه هست به داستان همام صحابه گرانقدر حضرت امیر(ع) که وقتی تقوا رو از نظر مولا دید قالب تهی کرد و از دنیا رفت در حالی که خودش از اهل تقوا بود....

حکایت حال بسیاری از مرید های راه اسلام هست که ما خودمون اهل واجبات و فلان مراتب هستیم بریم فلانی رو زیارت کنیم برای چی؟ اگر کسی در اهل اسلام اسراری که در این داستان هست رو در کنار این جمله اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علی ولی الله قرار بده متوجه میشه چرا بعد از اشهد ان لا اله الا الله اون دو جمله اومده، دست بر میداره ازین نگاه که خدا ما را بس... خدا رو به اندازه قوت نبی و ولی دیدن هنر هست نه به اندازه قوت هیکل خود مرید...

چرا به خدا تضرع ننمایی؟؟ (نشان نمیدهی)

نیم شب بیدار شو، برخیز دو دوگانه (نماز) بگزار! نیاز نیاز نیاز و روی بر خاک نه، دو قطره ببار که خداوندا اگر انبیا و اولیا را تو نخوایی چو حلقه بر در مانند اکنون به من فلان بزرگ را نمودی، چشم مرا به او بینا گردان ...

طوبی ' لِمَن رَآنی و آمن بی، و طوبی ' لمن رأی مَن رآنی‌.... (اشاره هست به حدیثی از حضرت رسول(ص): خوشا به حال کسی که مرا دیده و به من ایمان آورده باشد و خوشا به حال کسی که دیده باشد آن کس که مرا دیده.؟!!!

تنها راه نجات رو به صورت خیلی شیوا و زیبا نشان میده برای مرید...

امر است که مستعد شوید و قابل شوید. این امر قدیم است، قایم به ذات خدا، ازلاً و ابداً الا به گوشها نمی رسد. زیرا گوش ها پر گل است، چشم ها پر گل است و آن کلام لطیف عظیم.

به حضرت حق تضرع می کردم که مرا با اولیای خود اختلاط ده و هم صحبت کن! به خواب دیدم که مرا گفتند که تو را با یک ولی همصحبت کنیم. گفتم : کجاست آن ولی؟ شب دیگر دیدم که گفتند در ... است.

چون بعد چندین مدت بدیدم گفتند که وقت نیست هنوز! الامور مرهونه باوقاتها.

تضرع مفتاح گشایش...

[=microsoft sans serif]عرض سلام و ادب
جناب مفتقر ممنون میشیم اگر لطف کنید و مطالب رو ادامه بدید.
با تشکر

*گوهــر*;781008 نوشت:
عرض سلام و ادب
جناب مفتقر ممنون میشیم اگر لطف کنید و مطالب رو ادامه بدید.
با تشکر

با تشکر از سرکار گوهر بابت پیگیری مطالب

کسی به طریق معین منفعتی یافت آن طریق را سخت گیرد...

بسیاری از عزیزان حاضر در این مکان در این سایت بعد از شنیدن بسیاری از صحبت ها دیگه بلد هستند چگونه طی طریق کنند
تجربه کسب کردند عده ای هنوز روش رو نفهمیدند صحبتی درباره اونها نیست باید بیشتر تامل و نظر کنند در صحبت ها اما عده ای روش رو میدونند چون در برهه ای اون طریق رو پیاده کردند و منفعت ها دیدن
پس تنها چیزی که باعث میشه الان از همون روش نفع نبرند سستی کردن هست...

فرمایش پیر این هست وقتی یه روشی رو بلد هستی دیگه سخت بچسب بهش دنبال چیز دیگه نباش...

ابوبکر ربابی آوازه جوحی شنیده بود (هر دو از دزدان مشهور زمان قدیم هستند) روزی همدیگر را بدیدند نشناختند.

هر دو از یک شخص استر او را و جامه های او را و کیسه اش را بدزدیدند آن شخص از غصه طبلکی در گردن آویخت که مرا هم بدزدند، آن طبلکش را هم بدزدیدند.

همچنین به حریفی هر دو هم دیگر را صنعت خود می نمود هرگاه این چستی بنمودی آن دگر هم طراری و چستی بنمودی که برچستی او غالب شدی تا روزی بوبکر به دیگر گفت تو کیستی بدین چستی؟

گفت جوحی!!!!!

گفت صدقت.( راست گفتی و تصدیق می کنم که جوحی باشی).

همچنین دو درویش صاحب دل بهم افتادند؟!!!

لا حول و لا قوه الا بالله از این داستان بسیاری از عزیزان میان میپرسن نشانه اولیا خدا چی هست؟ از کجا معلوم فلانی اولیا هست؟ از کجا بشناسیم پیر صادق کی هست؟

از کجا بدونیم ولی عاشق کدام هست؟

عزیزان برای شناخت هر چیزی باید از جنس همون چیز بود... اگر دنبال بی نشان هستی بی نشان باش...

مفتقر;781654 نوشت:
عزیزان برای شناخت هر چیزی باید از جنس همون چیز بود...

جایی شنیدم یا خواندم که وقتی کسی عاشق میشه ،در واقع عاشق خودش میشه.کسی عاشق چیزی نمیشه که ضد خودش باشه.منتها چه سری هست که آدم عاشق چیزی میشه که در خودش هست؟!!
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد....وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد.
موضوع اینه که بیگانه ای در کار نیست....
شاید چیزی هست که من در خودم به دنبالش میگردم و در دیگری تبلورش را می یابم.
.....

یکی دیگه.;781666 نوشت:
جایی شنیدم یا خواندم که وقتی کسی عاشق میشه ،در واقع عاشق خودش میشه.کسی عاشق چیزی نمیشه که ضد خودش باشه.منتها چه سری هست که آدم عاشق چیزی میشه که در خودش هست؟!!
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد....وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد.
موضوع اینه که بیگانه ای در کار نیست....
شاید چیزی هست که من در خودم به دنبالش میگردم و در دیگری تبلورش را می یابم.
.....


با تشکر از فرمایشاتتون همین طور که عرض میکنید هست .... عشق از محبوب ازلی داستانش به همین منوال بوده تا کنون او هم عاشق خودش بود و عاشق خودش هم شد تنها ذکر این نکته خالی از لطف نیست که آینه ای باید که جمال خودش رو در اون به نظاره می نشست...

شناخت و عشق هم رابطه تنگاتنگ دارند اگر شما محبت چیزی درونتون هست از پس شناختن اون چیز بوده هرچند که اون شناخت شبیه علم قیل و قال امروزی نباشه...

اما در باره آدمی ..... آدمی اون درونش آینه هست... اگر به زنگار تاریکی نیالوده باشدش ....

نظر به درون پاک انداختی نظر به آینه انداختی .... حالا در بسیاری آینه شخص خود آدم هست در بسیاری آینه نفس دوست آدم هست....

چندین پرده ظلمت و چندین هزار پرده نور که رشته ی امید را بگسلد...

متاسفانه بسیاری از متون عرفانی ما و بسیاری از صحبت های منبر و خطابه ها شده همین نامید کردن مردم؟!! هزار هزار حجاب وجود داره از اینجا تا خدا؟!
، صحبت ها علم هست و توضیح طولانی بودن راه هست اما امید رو هم پاره میکنه که کی این همه حجاب رو زد کنیم... قرآن خوب خدا که میگه بگو به بندگان من نزدیکم رها شده، متن عرفانی محسوب نمیشه اما صد هزار حجاب وجود داره تا خدا شده حرف عرفانی...

به ذات خدا که اگر هزار رساله بخواند کسی، او را همان مشرب نباشد هیچ سود ندارد و چنان باشد که خری را بار کنی خرواری کتاب.

فهمیدن متون رو حالی مناسب اون متن باید. اگر انسان نمی فهمه یعنی حالش مناسب و متناسب اون متن نیست باید فکر چاره کنه؟!

کافری که از این در درآید و ما را ببیند و ایمان آورد و روی به ما آرد از ما بیشتر برخورد ازین مشایخ، زیرا از خود پر باشند و سرمایه ایشان که نیازست روزگار به باد داده و ایشان پراکنده دهر....

متاسفانه علم با خیلی ها این میکنه که پرشون میکنه و دیگه فرصت و جایی برای چیز دیگه باقی نمیگذاره منظور علم مرسوم هست ... حالا میخواد مشایخ باشه اونکه از علم خودش پر شده میخواد مرید باشه....

پس مرید همیشه خودش رو خالی نگه داره هر علمی رو هم که خوند باز خودش رو مقید به اون علم نکنه مثلا اگر فیزیک خوند همه چیز رو از دریچه دید فیزیک نگاه نکنه باز ذهن و قلب و روحش رو خالی نگه داره .... و سرمایه این راه چی هست؟ نیاز نیاز نیاز ...

هلاکت در این راه چی هست ؟ بی نیازی؟!

آخر شیخی مراد است، مریدی بی مرادی است. پس بی مرادی همان یک بار بود که تو از آن گریختی. همان که بزرگی از اولیا در حق ابلیس گفت چه جای چندین سال عبادت؟ سجود خود همان یکی بودی و ابلیس آن نکرد.


از آداب مرید این هست که خودش رو نیست کنه تحت اراده شیخ و استاد. و در عجایب کار ابلیس این هست چندین سال سجده و عبادت کرد اما به تعبیر بزرگی از اولیا سجده همان یکی بود که تخلف کرد پس خودش رو باید نیست می کرد در درگاه که نکرد.

در احوالات مریدان نیز همین هست که به نظر خودشون خیلی تلاش میکنند و خیلی مجاهدت ها اما زمان آزمایش هست که تعیین میکنه اون همه مجاهدت ها باعث فهم بیشتر شده یا نه ریاضت مرتاضانه بوده؟!


سلام و عرض ادب

گاهی میشه فرد حس میکنه حرفی که مراد و حتی رفقا دارن بهش میزنن حرف گرم هست.

و همین حس بیشتر اذیتش میکنه.

حتی براش ممکنه این حالت باشه که اگر چیزی رو ازم پنهان نمیکردن برام راحت تر بود تا اینکه بخوان حرف گرم بزنن.

حتی اگر این حس درونش پیش اومده باشه که مرادش داره باهاش مکر میکنه. برای همین حرف گرم میزنه.

اگر با تمام این حالات که درون فرد به وجود اومده . باز سعی کنه در مقابل مرادش درست رفتار کنه. باز مردود امتحان مرادش محسوب میشه؟ چون ممکنه تمام رفتار های مراد و رفقا امتحان باشه.

و این فرد برای از بین رفتن همیشگی این حالات باید چیکار کنه؟

بال;782727 نوشت:
سلام و عرض ادب

گاهی میشه فرد حس میکنه حرفی که مراد و حتی رفقا دارن بهش میزنن حرف گرم هست.

و همین حس بیشتر اذیتش میکنه.

حتی براش ممکنه این حالت باشه که اگر چیزی رو ازم پنهان نمیکردن برام راحت تر بود تا اینکه بخوان حرف گرم بزنن.

حتی اگر این حس درونش پیش اومده باشه که مرادش داره باهاش مکر میکنه. برای همین حرف گرم میزنه.

اگر با تمام این حالات که درون فرد به وجود اومده . باز سعی کنه در مقابل مرادش درست رفتار کنه. باز مردود امتحان مرادش محسوب میشه؟ چون ممکنه تمام رفتار های مراد و رفقا امتحان باشه.

و این فرد برای از بین رفتن همیشگی این حالات باید چیکار کنه؟

سلام علیکم و رحمه الله

منظور از حرف گرم چی هست؟

منظورم حرفی هست که واقعیت نداره ولی دوای فعلی مرید هست.

حرفی هست که مرید رو گرم میکنه.

منظورم حرفی هست که به تناسب حال مرید مراد به اون میزنه هر چند حقیقت نداشته باشه.

بال;782760 نوشت:
منظورم حرفی هست که واقعیت نداره ولی دوای فعلی مرید هست.

حرفی هست که مرید رو گرم میکنه.

منظورم حرفی هست که به تناسب حال مرید مراد به اون میزنه هر چند حقیقت نداشته باشه.


سلام علیکم و رحمه الله

اگر مرید یقین داره و باید هم یقین داشته باشه که اون حرفی که بهش زده شده دوای درمانش هست دیگه چه جای اینکه بشینه محاسبه کنه که این دارو چی هست و چجور هست ؟ درمان رو استفاده میکنه....

اما اینکه چه وقت هست که این حالات خارج میشه تجربه به حقیر نشون داده هیچ وقت و یه چیزی همه مرید ها رو زد زمین و اون فکر خراب بود؟!!

فکر خراب فکر خراب و فکر خراب چقدر آدم رو از راه باز میکنه... داروی فرار از فکر چی هست؟ ذکر.

یکی دیگه.;781666 نوشت:
کسی عاشق چیزی نمیشه که ضد خودش باشه.منتها چه سری هست که آدم عاشق چیزی میشه که در خودش هست؟!!

هو المحبوب

با سلام و ادب

و یک نکته ی تکان دهنده اینکه، چطور می شود انسان با روح الهی عِلوی، عاشق چیزی بشود که این روح را آلوده و در بند می کند

پر پروازش را می گیرد و او را به محبوبش "زمین" جذب می کند؟!جاذبه ی زمین چطور روح را می رباید و عاشق خویش می کند؟

این یعنی هم جنس و هم سنخ زمین شده ام!!!

سلام بر شما

حبیبه;782870 نوشت:
و یک نکته ی تکان دهنده اینکه، چطور می شود انسان با روح الهی عِلوی، عاشق چیزی بشود که این روح را آلوده و در بند می کند

پر پروازش را می گیرد و او را به محبوبش "زمین" جذب می کند؟!جاذبه ی زمین چطور روح را می رباید و عاشق خویش می کند؟

این یعنی هم جنس و هم سنخ زمین شده ام!!!

عشقی که ما امروز در محاورات به کار میبریم، کلمه ای است که قربانی هوس شده است.
اما عشق به معنای حقیقی آن کلمه ی مقدسی است که با آلودگی قابل جمع نیست.
گاهی باعث میشود زمین را فراموش کنی.

حبیبه;782870 نوشت:
جاذبه ی زمین چطور روح را می رباید و عاشق خویش می کند؟

جاذبه ی زمین قدرت ربایش روح را ندارد.نهایتا چیزی را میرباید که من آن را عقل مینامم.ولی در واقع عقلی هم نبوده است.

دلبری از دلبران خدا را گفتند سر بر آر انظر الی آثار رحمه الله گفت آن آثار است گلها در اندرون است....

بدون شرح

گلها در اندرون است و اندرون هم اثر خداست.
سر برآری ،سر به تو داری،....همه و همه اثر خداست.
الها راهها به سمت توست.فهمی عنایت کن تا تو را ببینیم.در همان آینه ای که دوست تر میداری.

اسرار اولیا حق را ندانند رساله ایشان مطالعه میکنند، هر کسی خیالی می انگیزد و گوینده آن سخن را متهم میکنند. خود را هرگز متهم نمکنند و نگویند که این کفر و خطا در آن سخن نیست، در جهل و خیال اندیشی ماست.

حرف منظوم را پهلوی همدگر می نویسی چگونه خوشی می آید؟!! تا بدانی که خوشی در جمعیت یارانست. پهلوی هم دگر می نازند، و جمال می نمایند. آنکه جدا جدا می فاتند هوا در میان ایشان در می آید آن نور ایشان می رود.

عامل اصلی در چاه افتادن خیلی از مرید ها چی بود؟ اینکه راه رو بگیریم تنهایی بریم. چقدر دوست و رفیق داشتن و اعتماد داشتن به نظر دوستان و رفقا آدمی رو جلو میندازه توجه کنید نگفتم اعتماد به نظر استاد گفتم حتی اعتماد به نظر دوستت حتی اگر بدونی پایین تر از شما هست منظور رفقای سلوکی... نه رفقای دنیوی...

و چقدر ادمی از اعمال نظر خودش ضربه میخوره نظر من این هست که فلان کار رو نکنم، نظر خودم این هست که برم زیارت، نظر خودم این هست فلان مجلس رو نرم؟! ای امان از دست نظر خود آدمی در مورد خودش ازین خراب تر حکایت حال مریدی هست که برای خودش استخاره بگیره و برای خودش قرآن باز کنه...
خدایا من رو دوست داری؟ بذار قرآن باز کنم ببینم حتما میگه آره یا نه؟!!!

عزیزان تنهایی پر برکت هست اگر آدمی بدونه چجور ازش استفاده کنه، خیلی وقت ها مرید خراب کاری میکنه پشتش هم از دوستان خودش فاصله میگره دیگه بد و بدتر همینجور اوضاع خراب و خراب تر میشه...

اما در کنار رفقای سلوکی بودن، در کنار هم بودن در جمعیت بودن حفاظی هست که شیطان رو میترسونه ... نزدیک جمعیت نمیشه ...