~٠•✿یوسف آل پیمبر ✿•٠~ویژه نامه ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان
تبهای اولیه
[b]content[/b]
چون گشودند زهم دفتر دانائی را
زمزمه کرد ملک نغمۀ شیدائی را
کرد پُر ،نور خدا این شب رؤیائی را
تاببیننـــد همه جلــوۀ زیبـــائی را
هانفی گفت در رحمت حق واشده است
خلقت روی علی اکبــر لیــلا شده است
این گل سرخ که رخسارۀ احمد دارد
خال برگونۀ خود ،ابروی ممتد دارد
رنگ و بو از چمن گلشن ایــزد دارد
صورت وسیرت خود را زمحمد دارد
همه گل ها بنشتنــد به نظـــارّۀ او
تا که بابا بزند بوسه به رخســارۀ او
شاد شد قلب همه از دل خرسند حسین
شد زمین محو جمال گل دلبند حسین
در وجود حضرتت پیدا کمال اهلبیت
یک بشر پا تا به سر، سر تا به پا خیرالبشر
یک جوان و این همه حسن و جمال اهلبیت
سرو قدش نخل امید عزیز فاطمه
ماه رویش آفتاب بیزوال اهلبیت
هر چه دارند انبیا و اوصیا و اولیا
در وجـود نـازنینت آفریده کبریا
این پسر سرتا قدم جان است در چشم حسین(ع)
یک بهشت روح و ریحان است در چشم حسین(ع)
ابرویش تصویر بسمالله الرحمان الرحیم
صورتش سی جزو قرآن است در چشم حسین(ع)
هل اتی و عادیات و فجر و واللیل و نبأ
شمس و قدر و نور و فرقان است در چشم حسین(ع)
همسر شمس الضحی ماه تمام آورده است
یا دوبـاره حضرت زهرا(س) امام آورده است
ولادت باسعادت حضرت علی اکبر:doa(6): و روز جوان مبارک
ای رخ تو مطلع الانوار حُسن
خال لبت نقطه ی پرگار حُسن
بزم وفا را رخ ماه تو شمع
خوبی خوبان جهان در تو جمع
ولادت حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان مبارک باد.
بانگاهی عاشقانه، قبله جان حسینی
یوسف آل عبائی، قبله دلهای مایی
ای علی دوم عشق، حیدر کرببلائی
ولادت حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان مبارک باد.
الا ای ماه شعبان! ماه احمد را تماشا کن
جمال بیمثال حیّ سرمد را تماشا کن
در اقطاع زمین خلد مخلّد را تماشا کن
محمّـد را محمّد را محمّد را تماشا کن
ولادت یافت با حُسن رسول الله، زیبایی
جمـال ماه لیلا را ببین با چشم زهرایی
ولادت حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان مبارک باد.
الا ای خضرِ رحمت تشنهکامِ لعلِ لبهایت!
خجل گردیده زیبایی، ز شرم روی زیبایت
زیـارت نامه زوار ثـارالله، سیمایت
حسین بن علی گردیده محو قد و بالایت
جـلال احمـد و آلـت، جمـال الله تمثالت
سر و جان خاک درگاهت، دل بابا به دنبالت
ولادت حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان مبارک باد.
[h=1]سيره و سيماي جوان امام حسين عليه السلام
[/h]
حضرت علي اكبر (ع) فرزند ابي عبدالله الحسين(ع) بنا به روايتي در يازدهم شعبان،(1)سال43 قمري در مدينه منوره ديده به جهان گشود.
پدر گرامي اش امام حسين بن علي بن ابي طالب (ع) و مادر محترمه اش ليلي بنت ابي مرّه بن عروه بن مسعود ثقفي است.(2)
در کتاب اعلام النساء آمده :هِيَ مِن فَواضِلِ نِساءِ عَصرِها
ولي تاريخ ولادت و وفاتش معلوم نيست،همچنان که آمدن او در کربلا معلوم نيست،وَ لَعَلَّها کانَت مُتَوَفّاه قَبلَ الطَّفِّ
يعني شايد {ليلي}قبل از جريان کربلا از دنيا رفته باشد.
درسنّ شريف حضرت علي اکبر به هنگام شهادت، اختلاف است. برخي مي گويند هجده ساله، برخي مي گويند نوزده ساله و عده اي هم مي گويند بيست و پنج ساله بود.(3)
ابوالفرج اصفهاني از مغيره روايت كرد: روزي معاويه بن ابي سفيان به اطرافيان و هم نشينان خود گفت: به نظر شما سزاوارترين و شايسته ترين فرد امت به امر خلافت كيست؟ اطرافيان گفتند: جز تو كسي را سزاوارتر به امر خلافت نمي شناسيم! معاويه گفت: اين چنين نيست. بلكه سزاوارترين فرد براي خلافت، علي بن الحسين(ع)است كه جدّش رسول خدا(ص) مي باشد و در وي شجاعت و دليري بني هاشم، سخاوت بني اميه و فخر و فخامت ثقيف تبلور يافته است. (4)
اما از اين كه وي از امام زين العابدين(ع)، فرزند ديگر امام حسين(ع) بزرگتر يا كوچك تر بود، اتفاقي ميان مورخان و سيره نگاران نيست. روايتي از امام زين العابدين(ع) نقل شده كه دلالت دارد بر اين كه وي از جهت سن كوچك تر از علي اكبر(ع) بود. آن حضرت فرمود: كان لي اخ يقال له عليّ اكبر منّي قتله الناس ...(5)مقبره حضرت علي اكبر عليه السلام در كربلاي معلي پايين پاي اباعبدالله الحسين عليه السلام است و در سلام زيارت عاشورا منظور از وعلي علي ابن الحسين آقا علي اكبر عليه السلام مي باشد.
امام حسين (ع) در تربيت وي و آموزش قرآن ومعارف اسلامي و اطلاعات سياسي و اجتماعي به آن جناب تلاش بليغي به عمل آورد و از وي يك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتي همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگيخت.
نقل است روزي علي اكبر(ع) به نزد والي مدينه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پيغامي را خطاب به او ميبرد، در آخر والي مدينه از علي اكبرسئوال كرد نام تو چيست؟ فرمود: علي سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علي آن شخص عصباني شد، و چند بار گفت: علي، علي، علي، « ما يُريدُ اَبُوك؟ » پدرت چه مي خواهد، همه اش نام فرزندان را علي مي گذارد، اين پيغام را علي اكبر(ع) نزد اباعبدالله الحسين (ع) برد، ايشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنايت كند نام همه ي آنها را علي مي گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نمايد نام همه ي آنها را نيز فاطمه مي گذارم.
درباره شخصيت علي اكبر(ع) گفته شد، كه وي جواني خوش چهره، زيبا، خوش زبان و دلير بود و از جهت سيرت و خلق و خوي و صباحت رخسار، شبيه ترين مردم به پيامبر اكرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگي را از جدش علي ابن ابي طالب (ع) به ارث برده و جامع كمالات، محامد و محاسن بود. (6)
روز عاشورا وقتى اذن ميدان طلبيد و عازم جبهه پيكار شد، امام حسين (ع) چهره به آسمان گرفت و گفت:«اللّهم اشهد على هؤلاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه الناس برسولك محمد خلقا و خلقا و منطقا و كنا اذا اشتقنا الى رؤية نبيك نظرنا اليه...».
شجاعت و دلاورى حضرت على اكبر(ع) و رزم آورى و بصيرت دينى و سياسى او، در سفر كربلا بويژه در روز عاشورا تجلى كرد. سخنان و فداكاريهايش دليل آن است. وقتى امام حسين (ع) از منزلگاه «قصر بنى مقاتل» گذشت، روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس از بيدارى «انا لله و انا اليه راجعون» گفت و سه بار اين جمله و حمد الهى را تكرار كرد. حضرت على اكبر (ع) وقتى سبب اين حمد و استرجاع را پرسيد، حضرت فرمود: در خواب ديدم سوارى مي گويد اين كاروان به سوى مرگ مي رود. پرسيد: مگر ما بر حق نيستيم؟ فرمود: چرا. پس گفت: «فاننا اذن لا نبالى ان نموت محقين» پس باكى از مرگ در راه حق نداريم!
در روز عاشورا پس از شهادت ياران امام، اولين كسى كه اجازه ميدان طلبيد تا جان را فداى دين كند، او بود. اگر چه به ميدان رفتن او بر اهل بيت و بر امام بسيار سخت بود، ولى از ايثار و روحيه جانبازى او جز اين انتظار نبود. وقتى به ميدان مي رفت، امام حسين (ع) در سخنانى سوزناك به آستان الهى، آن قوم ناجوانمرد را كه دعوت كردند ولى تيغ به رويشان كشيدند، نفرين كرد. على اكبر چندين بار به ميدان رفت و رزمهاى شجاعانه اى با انبوه سپاه دشمن نمود. پس از شهادت، امام حسين (ع) صورت بر چهره خونين حضرت على اكبر (ع) نهاد و دشمن را باز هم نفرين كرد: «قتل الله قوما قتلوك...».
در روايتي به نقل از شيخ جعفر شوشتري در كتاب خصائص الحسينيه آمده است: اباعبدالله الحسين هنگامي كه علي اكبر را به ميدان مي فرستاد، به لشگر خطاب كرد و فرمود:« يا قوم، هولاءِ قد برز عليهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله....... اي قوم، شما شاهد باشيد، پسري را به ميدان مي فرستم، كه شبيه ترين مردم از نظر خلق و خوي و منطق به رسول الله (ص) است بدانيد هر زمان ما دلمان براي رسول الله(ص) تنگ مي شد نگاه به وجه اين پسر مي كرديم.
امام حسين (ع) در تربيت وي و آموزش قرآن ومعارف اسلامي و اطلاعات سياسي و اجتماعي به آن جناب تلاش بليغي به عمل آورد و از وي يك انسان كامل و نمونه ساخت و شگفتي همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگيخت.
حضرت على اكبر (ع)، نزديكترين شهيدى است كه با امام حسين«ع» دفن شده است. مدفن او پايين پاى ضريح مقدس اباعبد الله الحسين«ع»، در کربلاي معلّي قرار دارد.
به هر روي علي اكبر(ع) در ماجراي عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در كنار پدرش امام حسين(ع)بود و با دشمنانش به سختي مبارزه مي كرد. شيخ جعفر شوشتري در خصائص نقل مي كند: هنگامي كه اباعبد الله الحسين عليه السلام در كاروان خود حركت به سمت كربلا مي كرد، حالتي به حضرت(ع) دست داد بنام نوميه و در آن حالت مكاشفه اي براي حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت كه خارج شد استرجاع كرد: و فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون » علي اكبر(ع) در كنار پدر بود، و مي دانست امام بيهوده كلامي را به زبان نمي راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودي؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان ديدم اين كاروان مي رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علي اكبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نيستيم؟ حضرت فرمود: آري ما بر حق هستيم. علي اكبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باكي نداريم،گفتني است، با اين كه حضرت علي اكبر(ع) به سه طايفه معروف عرب پيوند و خويشاوندي داشته است، با اين حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهيان يزيد، هيچ اشاره اي به انتسابش به بني اميه و ثفيف نكرد، بلكه هاشمي بدون و انتساب به اهل بيت(ع) را افتخار خويش دانست و در رجزي چنين سرود:
أنا عَلي بن الحسين بن عَلي
نحن بيت الله آولي يا لنبيّ
أضربكَم با لسّيف حتّي يَنثني
ضَربَ غُلامٍ هاشميّ عَلَويّ
وَ لا يَزالُ الْيَومَ اَحْمي عَن أبي
تَاللهِ لا يَحكُمُ فينا ابنُ الدّعي
وي نخستين شهيد بني هاشم در روز عاشورا بود و در زيارت شهداي معروفه نيز آمده است:السَّلامُ عليكَ يا اوّل قتيل مِن نَسل خَيْر سليل. (7)
علي اكبر(ع) درنبرد روز عاشورا دويست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاكت رسانيد و سرانجام مرّه بن منقذ عبدي بر فرق مباركش ضربتي زد و او را به شدت زخمي نمود. آن گاه ساير دشمنان، جرأت و جسارت پيدا كرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وي را آماج تيغ شمشير و نوك نيزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانيدند.
امام حسين(ع) در شهادتش بسيار اندوهناك و متأثر گرديد و در فراقش فراوان گريست و هنگامي كه سر خونين اش را در بغل گرفت، فرمود:ولدي علي عَلَي الدّنيا بعدك العفا.(8)
فرز ندم علي ،ديگر بعد از تو اف بر اين دنيا
حضرت على اكبر (ع)، نزديكترين شهيدى است كه با امام حسين«ع» دفن شده است. مدفن او پايين پاى ضريح مقدس اباعبد الله الحسين«ع»، در کربلاي معلّي قرار دارد.
نويسنده: حسن نجفي
پي نوشت ها:
1- مستدرك سفينه البحار (علي نمازي)، ج 5، ص 388
2- أعلام النّساء المؤمنات (محمد حسون و امّ علي مشكور)، ص 126؛ مقاتل الطالبين (ابوالفرج اصفهاني)، ص 52.
3- مقاتل الطالبين، ص 52؛ منتهي الآمال (شيخ عباس قمي)، ج 1، ص 373 و ص 464
4- الارشاد، ص 458
5- نسب قريش (مصعب عبن عبدالله زبيري)، ص 85، الطبقات الكبري (محمد بن سعد زهري)، ج 5، ص 211
6- منتهي الامال ، ج1، ص
7- منتهي الآمال، ج 1، ص 375
8- همان
[h=1]کرامتی از سرور جوانان
[/h]
حضرت امام خمینی (قدس سره) در درس اخلاقشان فرمودند: تمام مدایح و گفتار اهل بیت (علیهم السلام) خصوصاً حضرت اباعبدالله (علیه السلام) در مورد حضرت علی اکبر (علیه السلام) حاکی از این است که اگر علی اکبر (علیه السلام) در کربلا به شهادت نمی رسید، خود، امام « مفترض الطاعه » می بود. (امامی که اطاعت او واجب است) . در این مختصر بهتر است به یک نمونه از کرامات ایشان بپردازیم:
فردی به نام حاج عبدعون، برادرش را که به مرض سختی دچار شده بود نزد حافظ الصحه، یکی از سه پزشک معروف کربلا می برد. پس از چند ماه معالجه سودی نمی کند و هر روز حال او بدتر می شود عبدعون نزد پزشک می رود و سخنان زشتی به او می گوید و خطاب می کند که:اسمت خیلی بزرگ است ولی از معالجه تو سودی ندیدیم. بعد بدون خداحافظی می رود. ولی بر خلاف انتظار از آن روز به بعد حال برادرش بهتر می شود و یک دفعه شفا می یابد. نزد حافظ الصحه می رود و عذر خواهی می کند.
طبیب می گوید: بنشین تا برایت بگویم. من بعد از سخنان تو خیلی دل شکسته شدم. ظهر، هنگام ادای نماز به حضرت علی اکبر (علیه السلام) متوسل شدم و عرض کردم ای نور چشم حسین (علیه السلام) تو را به حق پدرت قسم می دهم که شفای این مریض را از خدا بخواه. دیدی چگونه به من توهین کرد؟ بسیار گریه کردم. همان شب در خواب خدمت آقا علی اکبر (علیه السلام) شرف یاب شدم عرض ادب کردم و همان مطلب را تکرار کردم. فرمودند: من شفای آن مریض را از خدا خواستم و از هاتفی شنیدم که « این مریض مردنی است و تا نه روز دیگر می میرد ولی به برکت دعا و شفاعت شما خدا با شفای او سی سال به عمرش افزوده است و از همین ساعت او را شفا دادیم.» آن مرد سی سال دیگر عمر کرد و در هفتاد سالگی در گذشت. وصیت کرد پیکرش را پایین پای حضرت علی اکبر (علیه السلام) دفن کنند.
منبع: خورشید جوانان
[/HR]تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه_شکوری
[h=1]غنچه تکبیر لبهای حسین
[/h]
ای رخ تو کعبه دلها ، میوه ی قلب گل زهرا
ذکر همه عاشقا اینه ، خوش آمدی یوسف لیلا
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]ای جان ما جانان ما ، خورشید ما مهتاب ما
با مقدمت خنده نشست ، روی لب ارباب ما
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif][=Microsoft Sans Serif]میلاد نور چشم آقا ابا عبدالله حسین (ع) مبارک
[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل و سلم علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم چه خوب است به مناسبت تولد شبیه ترین مردم به رسول خدا صلوات الله علیه و آله هر کسی میتواند 100 صلوات به روح ملکوتی حضرت علی اکبر سلام الله علیه هدیه کند بسم الله
[="Arial"][="Green"]روز_جوان_مبارک
میلاد_حضرت_علی_اکبر
کاش لایق تعریف های امام خامنه ای باشیم
واقعیت دیگری که از آن نباید غفلت کرد، انگیزههای دینی در نسل امروز انقلاب است. یکوقت است که ما پیرمردهایی که از دورهی انقلاب باقی ماندهایم، ما انقلابی باقی ماندهایم اما جوانهای ما از دست رفتهاند؛ میبینیم اینجوری نیست.
ما امروز، جوان انقلابی بسیار داریم، در سرتاسر کشور داریم، از همهی قشرها داریم، در دانشگاهها بسیار داریم، جوانی که هم متدین است، هم انقلابی است؛ به اعتقاد من این جوان از جوان انقلابی اولِ انقلاب شأنش بالاتر است.
چرا؟
چون آنروز اولاً آن انقلابِ با آن عظمت و پرهیجان اتفاق افتاده بود؛
ثانیاً آنروز اینترنت نبود، ماهواره نبود، این همه تبلیغات گوناگون نبود، این جوان در معرض این همه آسیب نبود، جوان امروز در معرض این همه آسیبها است؛ اینترنت جلوی او است،
این همه تلاش دارد میشود برای اینکه این جوان را منحرف کنند، [اما] این جوان متدین باقی میمانَد؛ نمازخوان است، به نماز اهمیت میدهد، نمازِ شب میخواند، نافله میخواند، در مراسم مهم دینی شرکت میکند، پای انقلاب میایستد، شعارهای از دل برآمده میدهد؛ اینها چیزهای مهمی است.
نسل امروزِ انقلاب، به نظر ما یکی از افتخارات بزرگ است. این یک واقعیتی است، باید این را دید.امام خامنه ای ۹۲/۱۲/۱۵
/plus.google.com/u/0
[/]
حسین در مرگ پیامبر شاید از همه بیتابتر بود. او اگرچه آن زمان کودک بود، امّا این جراحت قلبش تا بزرگی التیام نیافت. آن قدر بغض کرد، آن قدر لب برچید، آن قدر گریه کرد که آتش به جان فرشتگان آسمان زد و اگر کفر نبود میگفتم که خدا هم بیتاب شد از این همه بیتابی. آنقدر که محمدی کهتر، پیامبری دیگر، و شبیهی از پیامبر را بعدها در دامان حسین گذاشت تا جگر سوختهاش التیام بیابد.
وقتی علیّ اکبر به دنیا آمد، چند نفر با دیدنش بیاختیار «لیلا» را «آمنه» صدا زدند و «علی» را «محمد»! عجیب بود این شباهت. انگار به محض تولّد او، بوی پیامبر در فضای خانه استشمام شد.
محمد بود! به واقع محمد بود! وقتی در کوچه و خیابان میگذشت، همه انگشت حیرت به دهان میگزیدند و ظهور دوباره پیامبر را به حیرت مینگریستند.
در کربلا هم همین شد:
اول، تا مدّتی هیچکس او را نمیشناخت. نقاب به صورت انداخته، عمّامه سحاب به سر پیچیده، و تحت الحنک به گردن بسته بود. گیسوان سیاهش را به نیم کرده، نیمی از دو سوی گردن بر شانه آویخته و نیم دیگر بر پشت ریخته؛ بی هیچ کلام شروع به گشت زدن در میدان کرد. پاهایش را به دو پهلوی اسب میفشرد. با جلال و جبروت، میدان را در زیر پایش به لرزه در میآورد و دلهای دشمنان را میان زمین و آسمان معلّق نگه می داشت. نفس در سینهها حبس شده بود و همه چشمها نگران این سوار بود. انگار سر و گردن سپاه دشمن همه به ریسمانی بسته شده بود در دست های او، که با گردش او سرها و گردنها نیز میچرخید و دور شمسی او را دنبال میکرد.
گهگاه سرها پیشتر میآمد و نگاه ها حیران تر میشد و این همان لحظه بود که باد، نقاب را از صورت او کنار میزد و بخشی از شمایل او را عیان میکرد.
تو خیال کن که ابر و باد دست به دست هم میدهند و جرعه نور را میپوشانند. ابر اما ناگهان کنار رفت. نقاب به بالا گریخت و قرص ماه تماماً نمایان شد. فغان از سپاه دشمن برخواست که: «والله این رسول الله است! این پیامبر خاتم است! این نبی مکرم است!».
هول در دل «ابن سعد» افتاد. او سوار را خوب میشناخت اما با گمان مردم باید چه کرد؟ این انفعال و اضمحلال که در سپاه او افتاده بود، عنان را از دستش میربود و کار به فرجام نمیرسید.
فریاد زد که: «این جا کجا و پیامبر؟! عقلتان کجا رفته مردم؟!»
یکی با صدای لرزان و ملتهب گفت: «پس کیست که در میدان ظهور کرده است؟! من پیامبر را به چشم دیده ام. هم اوست بر قلّه شباب و جوانی!».
و دیگری قاطعانه فریاد زد: «کور شوم اگر این همان محمد نباشد که من با همین دو چشم دیده ام».
و سومی شمشیر از نیام کشید: «کشانده ای ما را به جنگ با پیامبر؟!»
و اسب علی همچنان در میانه میدان چرخ میزد و سمها را محکمتر از همیشه بر خاک میکوفت و انگار میکرد که دلهای دشمنان را زیر پا گرفته است.
صدای ابن سعد به تحقیر و استهزای یاران خویش بلند شد:
_ دست بردارید از این گمان های باطل! بیدار شوید از این خواب وهم! این که پیش روی شماست علی اکبر است. همان کسی است که برای قتل او جایزه های کلان معین شده است.
این کلام اگر چه پرده از واقعیت برداشت اما باز هم کسی پا پیش نگذاشت.
....
زیاد تعجبی نداشت وقتی دشمن در کربلا برای «علی اکبر» امان آورد. دشمن گمان می برد که دو نفر را اگر از سپاه امام جدا کند، کمر امام میشکند، یکی عباس بن علی و دیگر علی بن الحسین.
سپاه امام، همه گوهر بودند، همه عزیز بودند، همه نور چشم خداوند بودند، اما گمان دشمن این بود که امام با این دو بال پرواز میکند. برای همین برای هر دو بال، پیشنهاد امان نامه کرد. خواست این دو بال را پیش از وقوع جنگ از امام جدا کند و امام را بی بال در زمین کربلا رها.
و چه گمان باطلی! عباس یک عمر زیسته بود تا در رکاب حسین بمیرد. یک عمر جانش را سر دست گرفته بود تا به کربلای حسین بیاورد. حالا دشمن، شب ام البنین را بهانه کرده بود تا از مسیر قبیله بنیکلاب، خودش را به ماه بنی هاشم برساند. پیشنهاد امان به علی اکبر نیز، اگر نه بیشتر به همین اندازه ابلهانه بود. کورخوانده بود دشمن و در جهل مرکب دست و پا می زد.
قلب را از سینه جدا ساختن، چشم و بینایی را دو تا دیدن، و نور را از خورشید مجزا تلقی کردن چقدر احمقانه است!
علی همان دمِ اول، شمشیر یاس را بر سینه شان فرو نشاند و فریاد زد: «من نسب به پیامبر می برم. آن چه افتخار من است، قرابت رسول الله است. باقی همه هیچ.»
شب عاشورا هم که امام، اصحاب را رخصت رفتن فرمود و بیعتش را برداشت؛ اول کسان که بر ماندن خویش پای فشردند و بیعت خویش را تجدید و تشدید کردند، همین دو بزرگوار بودند.
هر لحظه اخبار تازه ای از خیانت کوفیان می رسید. امام فرمود: «اینها طالب من اند. بقیه جانتان را بردارید و در سیاهی شب بگریزید. من راضی ام از شما، و بیعتم را از دوشتان بر می دارم.»
از آن عده ی ناچیز، انبوهی سرخویش گرفتند و جان به سیاهی شب سپردند و گوهران منتخب ماندند.
عباس و علی برخاستند، بر امام خویش سلام گفتند و این مضمون را به دامان محبوب ریختند: «جهان بی حضور تو خالی است. زندگی بدون تو بی معناست. دنیا پس از تو نباشد.»
عجیب بود رابطه ی میان این پدر و پسر. نمیشود در تمام عالم، میان یک پدر و پسر این همه عاطفه، این همه تعلق، این همه عشق، این همه انس و این همه ارادت حاکم باشد...!
رابطه ی حسین با علی اکبر فقط رابطه ی یک پدر و پسر نبود. رابطه ی یک باغبان با زیباترین گل آفرینش بود. رابطه ی عاشق و معشوق بود. رابطه ی دو انیس و همدل جدایی ناپذیر بود. رابطه ی علی اکبر با حسین فقط رابطه ی یک پسر با پدر نبود. رابطه ی ماموم و امام بود. رابطه ی مرید و مراد بود.. رابطه ی محب و محبوب است. نه... چگونه می توانم با این زبان الکن به شرح رابطه ی میان این دو اسم اعظم بپردازم؟ بارها در کوچه پس کوچه های این رابطه، گیج و منگ و گم شدم. مانده ام که کدامیک از این دو مراد بودند و کدامیک مرید؟ مراد حسین بود یا علی اکبر؟
اگر مراد حسین بود-که بود- پس این نگاه مریدانه ی او به قامت علی اکبر، به راه رفتن او، به کردار او و حتی به لغزش مژگان او از کجا آمده بود؟ و اگر محبوب، علی اکبر بود، پس این بال گستردن و سر ساییدن در آستان حسین چگونه بود؟
آن روز که حرّ بن یزید ریاحی برای جنگ آمده بود، یا لااقل بستن راه بر امام. اما ارتباط امام را با پیامبر و مقام امام را در نزد خداوند و شأن امام را در مسیر هدایت انکار نمی کرد. امّا قبل از آن که حرّ در آن برهوت حقیقت و معنویت، به امام بپیوندد، وقتی هنوز در جبهه ی مقابل بود؛ به امام گفت: «نماز را به امامت شما می خوانیم.»
و امام به علی اکبر فرمود: «علیّ اکبرم، اذان بگو.»
[/HR] منبع: با الهام از کتاب «پدر، عشق و پسر» نوشته سید مهدی شجاعی.
درباره اخلاق و رفتار حضرت علی اکبر(ع) همین بس که امام حسین(ع) هنگام ورود ایشان به میدان رزم فرمودند: «خدایا! گواه باش که جوانی به مبارزه ایشان میفرستم که از همه مردم از نظر اخلاق و سیما و گفتار، به رسول خدا شبیهتر است».
وارث: حضرت علی اکبر(ع) یکی از 6 فرزند امام حسین(ع) است که کنیهاش ابوالحسن و ملقب به اکبر است، چون بزرگترین فرزند امام حسین(ع) بود، لذا با این لقب، ملقب شده است. وی در روز یازهم شعبان در مدینه متولد شد، نام مادر بزرگوارش، لیلا دختر ابی مرّة بن عروة بن مسعود ثقفی است که از ابوالفرج نقل میکنند: معاویه روزی پرسید: سزاوارترینِ مردم به خلافت چه کسی است؟ گفتند: شما. گفت: نه، سزاوارترینِ مردم به خلافت، علی بن الحسین(علیاکبر) است که جدش رسول خداست و در او شجاعت بنیهاشم و سخاوت بنیامیه و امتیازات ثقیف با هم گردآمده است.در تاریخ آمده است که امام حسین(ع) سه فرزند خود را علی نامیده بود و هر یک را با لقب اکبر، اوسط «زین العابدین» و اصغر (شهید شیرخواره کربلا) ملقب کرده بود، همچنین طبق نقل برخی مؤرخان حضرت علی اکبر(ع) نخستین کس از خاندان بنیهاشم بود که بعد از شهادت یاران امام حسین(ع) به میدان جنگ رفت و به شهادت رسید.درباره اخلاق و رفتار ایشان همین بس که امام حسین(ع) هنگام ورود حضرت علی اکبر(ع) به میدان رزم دشت نینوا چنین فرمود: «خدایا گواه باش که جوانی به مبارزه ایشان میفرستم که از همه مردم از نظر اخلاق و سیما و گفتارش به رسول خدا شبیهتر است، ما هر وقت شوق دیدار پیامبرت را داشتیم به او مینگریستیم»، همچنین در جایی دیگر فرمود: علی اکبر(ع) جلوهای از رخ و رفتار زیبای رسول خدا(ص) است: «... اَشبه الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسولک ...»؛ یعنی شبیهترین مردم از نظر سیما، رفتار و خُلق و خوی و از نظر گفتار به پیامبر است.در این روایت سه ویژگی حضرت علیاکبر(ع) از سوی امام معصوم بیان میشود، یک اینکه حضرت(ع) اخلاقی بسیار نیکو و پسندیده داشت و در این نیک خلقی به پیامبر اکرم(ص) شباهت دارد، دیگر شباهت ظاهری و جسمانی است و در نهایت شباهت در نطق و بیان گفتار و کردار و جامعتر از آن سیره و همه جلوههای رفتاری به رسول خاتم(ص) است.این شباهت نیز در بین اصحاب پیامبر که آن جناب را دیده بودند معروف بوده داشت و تمام بنیهاشم و اصحاب پیامبر که یاد پیامبر(ص) میافتادند به زیارت علیاکبر(ع) میرفتند، چنانکه از عبارت حدیث امام حسین(ع) این مطلب روشن میشود، بنابراین امام حسین(ع) در تبیین شخصیت حضرت علی اکبر(ع) فرزند برومندش را جلوهای تمامنما از رفتار و کردار پیامبر(ص) معرفی کرده است.