آیا مسامحه و سهل انگاری مسلم باعث حادثه عاشورا شد ؟
تبهای اولیه
در تواریخ می خوانیم:
مسلم بن عقیل در خانه هانى پناه گرفت. از طرف دیگر شریک بن عبداالله اعور حارثى نیز بر هانى وارد شده بود. او از بزرگان شیعیان امیرالمؤمنین (ع) در بصره بود. مردى جلیل القدر در بین اصحاب به شمار مىآمد که در صفین حضور داشته و به همراه عمار بن یاسر مىجنگید. او با هانى بن عروه رفاقت خاصى داشت. در منزل هانى مرض سختى بر او عارض شد. ابن زیاد به عیادت او آمد قبل از آمدن ابن زیاد شریک بن عبداالله اعور به مسلم عرض کرد: هدف تو و شیعیان تو هلاکت ابن زیاد است، در اتاق خزانه مخفى شو و هر گاه از آمدن او اطمینان حاصل کردى از اتاق خارج شو و او را به قتل برسان و من سلامت تو را ضمانت مىکنم.
در این هنگام که آنان مشغول صحبت بودند، گفته شد که امیر بر در خانه است. مسلم وارد خزانه شد و بعد از چند لحظه عبیداالله بن زیاد وارد بر شریک شد، ولى مسلم از خزینه بیرون نیامد. چون شریک مشاهده کرد که مسلم دیر کرده به عنوان علامت دادن به او چند بار عمامه خود را از سر برداشت و بر زمین گذاشت. و نیز با قرائت اشعارى او را به خروج از خزانه و حمله به ابن زیاد تحریک و تحریص نمود. مکرّر اشعار را قرائت مىکرد و چشمش را نیز به خزانه دوخته بود. آن گاه با صداى بلند که مسلم بشنود گفت: او را سیراب کن گر چه مرگ من در آن باشد. در این هنگام عبیداالله به هانى التفات کرد و گفت: پسر عموى تو در مرضش هذیان مىگوید. هانى گفت: شریک از زمانى که مریض شده، هذیان مىگوید، خودش نمىداند چه مىگوید.
ابن زیاد از مجلس خارج شد و مسلم متعرّض قتل او نشد.
با توجه به این رخ داد تاریخی بنظر شما :
1- آیا این سهل انگاری و مسامحه مسلم بن عقیل (و به تعبیری مقدس مئابی) ، باعث بوجود آمدن آن جنایت های بزرگ در روز عاشورا نبود ؟؟؟
2- چرا مسلم در حالی که بزرگترین دشمن اهل بیت و تنها مانع قدرت گرفتن اهل بیت در یک قدمیش بود ، دچار چنین اشتباه فاحشی شد؟
از یک طرف ابن زیاد به راحتی جان سالم بدر برد و از طرف دیگر خود این حادثه و اینکه هانی چندین بار آب درخواست کرد و آخر سر در شعری به این مضمون گفت"برایم آب بیاور هرچند که منجر به کشته شدنم شود" خود باعث لو رفتن بزرگان شیعه و قتل آنها در کوفه شد .
سلام
جواب شما یک جمله است و آن اینکه هدف وسیله را توجیح نمی کند.
شما نمی توانی در حالی که به اسلام عمل نمیکنی، از آن دفاع کنی.
و غیر این صورت باید پرسید چرا حضرت علی علیه السلام، عمروعاص را در جنگ صفین نکشت، آیا این مرد حیله گر را نمی شناخت و نمی دانست که با مکر او معاویه از جنگ مغلوب رهایی می یابد و در نهایت حاکم می شود و بعد از او هم یزید؟
و چرا پیامبر ابوسفیان را نکشت؟
و چرا خدا همه کفار را نکشت؟
با سلام
بزرگوار
اولا خارج از موضوعي كه بدان پرداخته ايد
در مورد مسايل تاريخي نظر خواهي نمي توان كرد بايد در مورد اين مسايل تحليل و بررسي كرد و براي هر تحليل سند و مدرك ارائه كرد و در اخر نظر خود را بيان كرد
و در نظر خواهي مطرح كردن اين گونه مسايل درست نيست
اولا :
حوادث تاريخي بازي فوتبال نيست كه با نظر افراد پيش بيني و يا نظرخواهي شود حال برفر ض كه همه بگويند گزينه يك
اگر اسناد تاريخي و دلايل و مدارك خلاف ان را ثابت كنند چه مي شود؟؟
كدام را قبول كنيم
ثانيا:
يا همه بگويند دوم و يا سوم
خب ثم ماذا
ثمره ان چيست؟؟؟
مگر مسايل تاريخي را مي شود با نظر خواهي حل كرد و يا تحليل كرد ؟؟؟
برهان بزرگوار
اين گونه مسايل نياز به تحليل وبررسي و دليل و برهان و سند تاريخي و ديني دارد نه اين كه ان را در نظر خواهي مطرح نماييم
بهتر بود همين سوال را مطرح مي كرديد و از منظر فقهي و كلامي و ....مورد نقد و بررسي قرار مي داديد و ان را تحليل مي كرديد
سلام
به نظر شما اگر ابن زیاد نبود واقعه عاشورا به وقوع نمی پیوست؟
بله قطعا !!!
اگر اهل مطالعه باشید و بخصوص مطالعه تحلیلی و دقیق ، نه صرفا واقعه خوانی ، آنگاه به حتم سخن بنده را تایید می کردید.
تواریخ این بخش از تاریخ را بخوانید ،
دقیق هم بخوانید.
در کل واقعه عاشورا ، هیچ کس به اندازه "ابن مرجانه" در این جنایات سهیم نبوده.
حتی شخص یزید شاید یک دهم نقش ابن زیاد را نداشت.
دهها هزار نفر از مردم کوفه و بصره پای دعوت نامه های مکتوب را امضا کرده بودند.
تنها در کوفه 18هزار نفر با مسلم بیعت کردند.
همینطور در بصره.
نعمان بن بشیر حاکم کوفه بشدت محافظه کار و عافیت طلب بود و هرگز مقاومت چندانی در مقابل قیام احتمالی نمی کرد.
عمرسعد تنها بدنبال آمال دنیایی و حکومت ری بود و حتی در آخرین لحظات هم تصور نمی کرد که بخواهد دستش به چنین جنایت بزرگی آغشته شود...
تنها و تنها یک شخصیت وجود داشت .
و آن ابن زیاد بود.
ابن زیاد با دست خالی و بی لشگر به کوفه وارد شده بود ، بی سپاه و بی یاور.
لابد می دانید ابن زیاد با حفظ سمت هم بصره شیعی را سرکوب کرد و با دستان خالی به بازی کوفه وارد شد و همه چیز را به نیرنگش وارانه ساخت.
هم بصره آماده قیام بود و هم کوفه و هم قبایل اطراف ...
هیچ لشگری هم از شما در کار نبود جز لشگر توهمات ابن زیاد که با آن زیرکی و مکر بی نظیرش تمام ریسته ها را پنبه کرد.
تنها شمشیرزنان قبیله مضجع کافی بودند که به گوشه چشم هانی بن عروه برق شمشیرشان کاخ ابن زیاد را فرو ریزد...
بشرطی که مکر ابن زیاد نبود .
تاریخ نمی خوانید برادر ، متاسفانه ...
تاریخ یکسره درس است . درسهایی که مرتب تکرار می شود.
نقش شخصیت ها و انسان ها را نادیده می گیریم در حالی که اشخاص نقش های کلیدی در وقایع سرنوشت ساز تاریخ داشته اند.
بله اگر ابن زیاد هم کشته می شد ، باز هم عاشورا می آمد.
ولی عاشورای بدون ابن زیاد ، دهم محرمی بود که امام حسین(ع) در دارالحکومه کوفه تدارک سپاه برای حرکت به سمت شام را می دید.
نه سر های برنیزه آویخته و چادرهای سوخته !!!
سلامجواب شما یک جمله است و آن اینکه هدف وسیله را توجیح نمی کند.
شما نمی توانی در حالی که به اسلام عمل نمیکنی، از آن دفاع کنی.
عزیز من ، ما خودمان خدای فقه و اصولیم شما چه می برید و می دوزید ...
کدام وسیله نیازمند توجیه هدف !!!
مگر از نظر شما کشتن آن زنازاده مخوف ، خلاف اسلام بوده ؟
کدام عمل خلاف اسلام را شما توهم کردید ؟
چه توجیه شرعی برای این اهمال و سستی می توان یافت ...؟
و غیر این صورت باید پرسید چرا حضرت علی علیه السلام، عمروعاص را در جنگ صفین نکشت، آیا این مرد حیله گر را نمی شناخت و نمی دانست که با مکر او معاویه از جنگ مغلوب رهایی می یابد و در نهایت حاکم می شود و بعد از او هم یزید؟و چرا پیامبر ابوسفیان را نکشت؟
و چرا خدا همه کفار را نکشت؟
باز چون با بصیرت تاریخ نمی خوانید تفاوت ها را نمی توانید درک کنید ...
آخر این چه قیاسی است ؟
شما پسر نابغه عریان آواره در بیابان را با "ابن زیاد" حاکم کوفه مقایسه می کنید ؟
ابن زیاد آن زمانی که فرصت طلایی هلاکتش را مسلم با غفلتش برباد داد ، بر ترس و وحشت عمومی که در کوفه بپا کرده بود و با سابقه درنده خوییش و قتل عام و سرکوبی که در بصره راه انداخته بود ، مردم را زیر و رو کرد ...
یعنی کافی بود این دیوار وهم و خیال به نام ابن زیاد فروبریزد ، دیگر کسی نبود که بتواند جلوی این سیل خروشان را بگیرد...
اما این را مقایسه می کنید با ابوسفیان تسلیم شده کز کرده در گوشه خانه ...
[=arial]با سلام
بزرگواراولا خارج از موضوعي كه بدان پرداخته ايد
در مورد مسايل تاريخي نظر خواهي نمي توان كرد بايد در مورد اين مسايل تحليل و بررسي كرد و براي هر تحليل سند و مدرك ارائه كرد و در اخر نظر خود را بيان كردو در نظر خواهي مطرح كردن اين گونه مسايل درست نيست
اولا :
حوادث تاريخي بازي فوتبال نيست كه با نظر افراد پيش بيني و يا نظرخواهي شود حال برفر ض كه همه بگويند گزينه يك
اگر اسناد تاريخي و دلايل و مدارك خلاف ان را ثابت كنند چه مي شود؟؟
كدام را قبول كنيمثانيا:
يا همه بگويند دوم و يا سوم
خب ثم ماذا
ثمره ان چيست؟؟؟
مگر مسايل تاريخي را مي شود با نظر خواهي حل كرد و يا تحليل كرد ؟؟؟برهان بزرگوار
اين گونه مسايل نياز به تحليل وبررسي و دليل و برهان و سند تاريخي و ديني دارد نه اين كه ان را در نظر خواهي مطرح نماييمبهتر بود همين سوال را مطرح مي كرديد و از منظر فقهي و كلامي و ....مورد نقد و بررسي قرار مي داديد و ان را تحليل مي كرديد
با سلام خدمت برادر بزرگوارم طاهای گرامی.:Gol:
بله ، نظرسنجی نه چیزی بر حقیقت خواهد افزود و نه چیزی از آن خواهد کاست.
صرفا برای یافتن میزان آگاهی خوانندگان و میزان بصیرت و دقت نظرشان ایجاد شده ...
اگر اسباب ناخرسندیست آن را بزدایید ...
ما در استدلالمان به نظرسنجی تکیه نخواهیم کرد.
به نظر شما اگر ابن زیاد نبود واقعه عاشورا به وقوع نمی پیوست؟
با سلام
در واقعه عاشورا فقط بحث یک شخص نبود بلکه یک حکومت فاسد وغاصبی بود که ظلم می کردند وهرکدام از شخصیت های حکومت نقشی در این عمل داشته اند که مکمل یکدیگر بودند. لذا چه ابن زیاد لعین باشد یا نه امام حسین(ع)زیر بار ظلم نمی رفت وبا یزیدیان مخالفت می کرد چرا که اسلام داشت از بین می رفت ویزید هم نسبت به کارهای خودش هیچ ترسی نداشت ونسبت به دین هم بی تفاوت وشاید هم بیزاربود واز خاندان اهل بیت هم دل خوشی نداشت.
1- آیا این سهل انگاری و مسامحه مسلم بن عقیل (و به تعبیری مقدس مئابی) ، باعث بوجود آمدن آن جنایت های بزرگ در روز عاشورا نبود ؟؟؟ 2- چرا مسلم در حالی که بزرگترین دشمن اهل بیت و تنها مانع قدرت گرفتن اهل بیت در یک قدمیش بود ، دچار چنین اشتباه فاحشی شد؟
باسلام به دوستان خوب
در مورد سؤال مورد نظر پاسخهایى داده شده که به آنها اشاره مىکنیم:
1 - از آن جا که پیامبر (ص) از حیله و مکر نهى کرده، لذا حضرت مسلم از این طریق براى مبارزه با ابن زیاد استفاده نکرد. در حدیثى حضرت صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل کرده که فرمود: «انّ الاسلام قید الفتک»؛730 «همانا اسلام مانع حیله و مکر بوده و آن را غل کرده است.»
2 - در تاریخ آمده است که همسر هانى بن عروه حضرت مسلم را قسم داد تا این کار را در خانه او انجام ندهد، و در مقابل حضرت گریست. و این مطلبى است که حضرت مسلم به آن اشاره کرده است.
3 - این کار با سیره و روش مسلم سازگارى ندارد؛ زیرا او مردى باورع و باتقوا است و در خانه امیرالمؤمنین (ع) تربیت شده است. وظیفه مسلم که از طرف امام حسین (ع) نسبت به آن مسؤلیت دارد این است که از مردم براى حضرت بیعت بگیرد و از حوادث کوفه اطلاع یافته و امام را از آن باخبر سازد. و لذا اگر دست به قتل ابن زیاد مىزد از حیطه وظایف خود خارج مىشد.
4 - حضرت مسلم وظیفه خود را بیدارى مردم مىدانست، اگر بدون بیدارى امت، ابن زیاد و امثال او را به قتل برساند همین مردم دوباره شخصى دیگر مثل او یا از او بدتر را بر سر کار مىآورند. مردم خود باید آگاه شوند و از فساد خلیفه مطّلع گردند. و این هدف با ترور یک فرد حاصل نخواهد شد. و لذا در هیچ نصّ تاریخى ذکر نشده که حضرت مسلم طرح شریک را پذیرفته باشد. چه بسا مسلم در صدد فکر کردن درباره طرح او بوده، ولى قصد قطعى براى اجراى آن نداشته است.
5 - با نظر و تأمل در قضیه پى مىبریم که گویا هانى بن عروه به ابن زیاد پناه و امان ضمنى داده بود، زیرا ابن زیاد به او خبر داد که مىخواهد به عیادت شریک بیاید و او نیز ابن زیاد را اجازه داد و این خود یک نوع امان لفظى و قولى به ابن زیاد از جانب هانى به حساب مىآید. و در این گونه موارد اسلام انسان را مقیّد ساخته تا کسى را که دیگرى امان داده به قتل نرساند گر چه شخصى فاجر و فاسق و امّالفساد باشد. خصوصاً آن که این شخص در خانه دیگرى است و همسر او به این عمل رضایت نداده، بلکه از او تقاضاى صرف نظر از کشتن او را کرده و بر این امر اصرار مىورزد که در خانه او این قتل انجام نگیرد.
6 - همراه ابن زیاد برخى از محافظان نیز آمده بودند که برخى درب خانه ایستاده و برخى دیگر نیز به همراه او داخل خانه شده بودند، چون جوّ حاکم بر کوفه چنین اقتضایى را داشته است. از کجا معلوم که اگر مسلم بر او حمله مىکرد در این تصمیم خود پیروز مىشد و مىتوانست ابن زیاد را به قتل برساند؟!
7 - از کجا معلوم که اگر مسلم ابن زیاد را به قتل مىرساند اهل کوفه به نفع او موضعگیرى کرده و او را به حکومت دارالاماره برمى گزیدند؟ آنان خوف این را داشتند که اگر چنین امرى اتفاق افتاد حکومت شام شخصى خونخوارتر از ابن زیاد را بر آنان بفرستد و همه را به جهت کشته شدن والى شام - ابن زیاد - قتل عام کند، زیرا آنان در قتل او شریک بودند.
دو دليل براي عدم اقدام حضرت مسلم، از زبان ايشان نقل شده است. در مقتل ابيمخنف آمده است: "مسلم گفت: يكي عدم خشنودي هاني از كشته شدن [ابن زياد] و ديگري سخني بود كه مردم از پيامبر(ص) نقل كرده اند [كه آن حضرت فرمود] "ايمان مانع كشتن پنهاني [و ترور] است. مؤمن كسي را نمي كشد [و ترور نمي كند]".
پس علاوه بر اين كه صاحب خانه راضي به انجام ترور در منزل خود نبود، مطلب مهم ديگر اين است كه چون مسلم نمايندة امام حسين(ع) است، بايد فضائل اخلاقي را مو به مو رعايت نمايد. به اصطلاح نزدانيان هدف، توجيه گر وسيله نمي باشد، يعني براي رسيدن به هدف مقدس و عالي از ابزارهاي ناپسند و غير اخلاقي استفاده نمي كنند.
پس انجام ترور عملي است كه از سوي رسول خدا(ص) نهي گرديده است و نبايد صورت بگيرد. در سرتاسر زندگي ائمه از اين اخلاقيات به چشم مي خورد و رمز بقا و جاودانگي آنان توجه به اين امور است كه نمونة بارز آن قيام حضرت اباعبدالله ميباشد.
[1] وسائل الشيعه، ج 18،[ ص 579، باب 6، ح 3.
بله قطعا !!!اگر اهل مطالعه باشید و بخصوص مطالعه تحلیلی و دقیق ، نه صرفا واقعه خوانی ، آنگاه به حتم سخن بنده را تایید می کردید.
ما در استدلالمان به نظرسنجی تکیه نخواهیم کرد.
تواریخ این بخش از تاریخ را بخوانید ،
دقیق هم بخوانید.
عزیز من ، ما خودمان خدای فقه و اصولیم شما چه می برید و می دوزید ...
با سلام
اولا خوب شد که سریال مختار نامه پخش شد که تاریخ را بیاد آوردید !!
ثانیا!!از کدام استدلال سخن میراند!!
شما خودتان را در کجای تاریخ قرار دادید ؟
که راجع به یک واقعه تاریخی این قدر مطلق سخن میگوید؟
در ضمن اشاره به خداوند که بازیچه و دستاویزشما نیست که اینگونه از خداوند یاد میکنید !
یا حق
باسلام به دوستان خوب
در مورد سؤال مورد نظر پاسخهایى داده شده که به آنها اشاره مىکنیم:
1 - از آن جا که پیامبر (ص) از حیله و مکر نهى کرده، لذا حضرت مسلم از این طریق براى مبارزه با ابن زیاد استفاده نکرد. در حدیثى حضرت صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل کرده که فرمود: «انّ الاسلام قید الفتک»؛730 «همانا اسلام مانع حیله و مکر بوده و آن را غل کرده است.»
.
اما پاسخ تک تک مواردی که اشاره کردید :
1 - گرامی ، اسلام مکری را منع نموده که بواسطه فعل حرامی صورت پذیرد . اما مکر در معنای کلی و از راه مشروع آن نه تنها تقبیح و منع نشده بلکه نشانه زیرکی مومن است .
امام صادق علیه السلام میفرمایند :(المومن کیض : مومن زیرک است)
خداوند در قرآن کریم ، فرموده من هم مکر می کنم و اتفاقا بهترین مکر کنندگان هستم آن وقت شما میگویید مکر حرام است؟
مکرو و مکرالله و الله خیرالماکرین
ضمن اینکه دقیقا در موضع مشابهی از سیره معصومین هم چنین مواردی را داریم:
در اين وقت على (عليه السلام ) برخاست واز پيامبر اجازه خواست ؛ پيامبر فرمود: بنشين ؛ چند مرتبه ديگرعمرو مبارز طلبيد و حماسه خواند، فقط على (عليه السلام ) بلند مى شد و مى گفت : يا رسول الله ! اگر او عمرو است ،
من على بن ابيطالبم !
تا اينكه پيامبر اجازه دادند و فرمودند: از خداوند مساءلت دارم كه تو را بر عمرو، نصرت دهد بعد سر را بلند كرد و عرض كرد: پروردگارا! برادر من و پسر عم مرا تنها مگذار! و با چشمى پر از عاطفه و اشك فرمود: برو كه خدا يار و مددكار توست .
اميرالمؤمنين (عليه السلام ) به ميدان آمد و اين رجز را خواند:
((اى عمرو! در كار جنگ شتاب مكن ، آن كس كه تو را جواب گويد، عاجز نيست ، او داراى حسن نيت و بصيرت و راستى مى باشد و اين صفات ، اساس هر رستگاريست .
نزد تو نيامدم جز بر آن اميد كه زن نوحه گر را بر جنازه تو بنشانم و اثر ضربت شمشيرى كه پس از دورانى از طول زمان ، نام آن بماند باقى گذارم )).
عمرو از روى تكبر، پاسخى نداد؛ امام فرمود: شنيدم تو پيمان بستى كه اگر مردى از قريش يكى از سه چيز را از تو بخواهد بپذيرى ؟ گفت : آرى ، فرمود: اول ، من تو را دعوت به توحيد و اسلام و رسالت محمد صلى الله عليه و آله و سلم مى كنم ؛ عمرو گفت : قبول نمى كنم ؛ فرمود: دوم آنكه ، از اين راهى كه آمدى برگرد و از جنگ با پيامبر درگذر؛ گفت : اگر اين كار را كنم زنان قريش مرا سرزنش كنند، زيرا من در جنگ بدر، زخمى برداشتم و نذر كردم تا محمد صلى الله عليه و آله و سلم را نكشم روغن بر موى سرم نمالم ؛ حضرت فرمود: سوم آنكه ، تو را به مبارزه با خود مى خوانم ؛ عمرو بخنديد و گفت : عرب اين خواهش را از من نمى كند؛ من دوست ندارم تو را بكشم زيرا با پدرت ابوطالب دوست بودم و در عموهاى تو كسانى هستند كه از تو زورمندتر هستند؛ تو جوانى و ميل ندارم به دست من كشته شوى ، تو هم كفو من نيستى .فرمود: اما من دوست دارم تو را در راه خدا بكشم ! عمرو گفت : چه گفتى ؟ فرمود: ميل دارم با تو جنگ كنم و تو را بكشم ! عمرو گفت : چه گفتى ؟
فرمود: ميل دارم با تو جنگ كنم و تو را بكشم و براى اين كار پياده شو با هم بجنگيم . عمرو در حالى كه غضبناك بود از اسب پياده شد، بر صورت اسب بكوفت و شمشيرى به پاى اسب زد و اسب روى زمين بيفتاد، شمشير ديگرى به طرف على (عليه السلام ) فرود آورد كه حضرت با سپر آن را رها كرد در حاليكه سپر دو نيم شد و فرقش را شكافت ، حضرت خود را به گوشه ميدان رسانيد و با عمامه سر خود را بست و به ميدان آمد و فرمود:
اى عمرو! تو خجالت نكشيدى با اين شخصيت ، براى خود همراه آوردى با اين كه من جوانم و تنها به جنگ تو آمدم .
عمرو برگشت كه ببيند كيست ، حضرت شمشيرى بى درنگ بر پاى او فرود آورد و او را بر زمين انداخت . دو لشكر، منظره را مى ديدند، و غالب شدن على (عليه السلام ) بر عمرو موجب شد كه صداى تكبير و تهليل بلند شود؛ مشركين رو به فرار گذاشتند و مسلمين با شادى ، مشركين را تعقيب مى كردند تا جايى كه همه مشركين فرار كردند.
امام ، بعد از چند لحظه آمد كه سر عمرو را جدا كند، عمرو گفت : مرا فريب دادى ! فرمود: معنى جنگ همين است عمرو (به قولى ) آب دهان بر صورت امام انداخت و غضبناك شد. امام از روى سينه عمرو برخاست و چند قدمى بزد و آنگاه بازگشت تا سر عمرو را از تن جدا كند.
عمرو گفت : چرا منصرف شدى و اكنون باز آمدى ؟ فرمود: تو آب دهان به صورت من انداختى ، در آن حال من خشمناك شدم ، نخواستم با آن حال غضب ، سر تو را جدا كنم ، بلكه با حال انبساط ، براى رضاى خدا سرت را از تنت جدا مى كنم . امام سر عمرو را جدا كرد و به نزد پيامبر آورد و از كلمات پيامبر در جنگ خندق اين است كه ((ضرب زدن على (عليه السلام ) در جنگ خندق از عبادت جن و انس افضل است )).(84)
2 - در تاریخ آمده است که همسر هانى بن عروه حضرت مسلم را قسم داد تا این کار را در خانه او انجام ندهد، و در مقابل حضرت گریست. و این مطلبى است که حضرت مسلم به آن اشاره کرده است.
.
اولا: زن هانی نبوده و یکی از کنیز هایش بوده .
ثانیا :چندان معتبر نیست و بسیاری از منابع چنین مطلبی را نقل نکرده اند.
ثالثا :
مگر گریه یک کنیز برای انسان حجت می شود ...
جان عزیز زهرا (س) واجب تر بود یا ناخرسندی کنیز هانی !!!
3 - این کار با سیره و روش مسلم سازگارى ندارد؛ زیرا او مردى باورع و باتقوا است و در خانه امیرالمؤمنین (ع) تربیت شده است. وظیفه مسلم که از طرف امام حسین (ع) نسبت به آن مسؤلیت دارد این است که از مردم براى حضرت بیعت بگیرد و از حوادث کوفه اطلاع یافته و امام را از آن باخبر سازد. و لذا اگر دست به قتل ابن زیاد مىزد از حیطه وظایف خود خارج مىشد.
خیر نشان دادیم که هوشیاری و زیرک بودن از صفات مومن است و در سیره ائمه هم به کرات از این نمونه ها وجود دارد.
ضمن اینکه امام حسین (ع) مسلم را نفرستاده بود که فقط خبر بگیرد و از جان خودش و سایر شیعیان دفاع نکند.
در حالیکه ابن زیاد روز قبل میثم تمار از شیعیان خاص امیرالمومنین را به طرز فجیعی به قتل رسانده بود ، مسلم با کوتاهی خودش ، نه تنها موجب شد ابن زیاد جان سالم بدر برد ، بلکه باعث شد ابن زیاد بتواند قدرتش را قدم به قدم تحکیم کند و کسی که بی یار ویاور و دست خالی به دارالعماره آمده بود ، با مکر و فریبش بتدریج تمام شیعیان را شناسایی و سرانشان را گردن زد و دست آخر خود مسلم را هم به شهادت رساند.
این است نتیجه ندانم کاری و تسامح در انجام وظیفه ...
ابصر فاعتبر ...
4 - حضرت مسلم وظیفه خود را بیدارى مردم مىدانست، اگر بدون بیدارى امت، ابن زیاد و امثال او را به قتل برساند همین مردم دوباره شخصى دیگر مثل او یا از او بدتر را بر سر کار مىآورند. مردم خود باید آگاه شوند و از فساد خلیفه مطّلع گردند. و این هدف با ترور یک فرد حاصل نخواهد شد. و لذا در هیچ نصّ تاریخى ذکر نشده که حضرت مسلم طرح شریک را پذیرفته باشد. چه بسا مسلم در صدد فکر کردن درباره طرح او بوده، ولى قصد قطعى براى اجراى آن نداشته است.
باز هم نادرست است .
بیداری امت خیلی پیش از آمدن مسلم انجام شده بود.
18هزارنفر در یک روز با مسلم بیعت کرده بودند.
همه هم از فساد خلیفه مطلع بودند .
اما ندانم کاری مسلم باعث شد ابن زیاد نجات یابد و چنان جو خفقان و رعب وحشتی برقرار سازد که پس از مدتی عده زیادی از ترس و وحشت جازدند و بتدریج با مکر و حیله ابن زیاد ، تمامی سران شیعیان یا گریختند یا به قتل رسیدند.
5 - با نظر و تأمل در قضیه پى مىبریم که گویا هانى بن عروه به ابن زیاد پناه و امان ضمنى داده بود، زیرا ابن زیاد به او خبر داد که مىخواهد به عیادت شریک بیاید و او نیز ابن زیاد را اجازه داد و این خود یک نوع امان لفظى و قولى به ابن زیاد از جانب هانى به حساب مىآید. و در این گونه موارد اسلام انسان را مقیّد ساخته تا کسى را که دیگرى امان داده به قتل نرساند گر چه شخصى فاجر و فاسق و امّالفساد باشد. خصوصاً آن که این شخص در خانه دیگرى است و همسر او به این عمل رضایت نداده، بلکه از او تقاضاى صرف نظر از کشتن او را کرده و بر این امر اصرار مىورزد که در خانه او این قتل انجام نگیرد.
خیر کافر زنازاده دشمن خدا امانش کجا بود ؟
ضمن آنکه همه پیش از آمدن ابن زیاد بر این نقشه توافق کرده بودند.
هم هانی و هم مسلم و هم شریک
تمام تواریخ هم این موضوع را تایید می کند و اگر غیر از این ادعا می کنید سند ارائه کنید.
تنها در برخی تواریخ ، از نارضایتی کنیز هانی سخن بمیان رفته که همانطور که در ابتدا گفته شد محلی از اعراب ندارد...
ضمن اینکه اگر حتی همه مخالف بودند ، قتل کسی که واجب القتل و محرور الدم بوده نیازی به رضایت این و آن ندارد . رضایت خداوند کافیست.
6 - همراه ابن زیاد برخى از محافظان نیز آمده بودند که برخى درب خانه ایستاده و برخى دیگر نیز به همراه او داخل خانه شده بودند، چون جوّ حاکم بر کوفه چنین اقتضایى را داشته است. از کجا معلوم که اگر مسلم بر او حمله مىکرد در این تصمیم خود پیروز مىشد و مىتوانست ابن زیاد را به قتل برساند؟!
این هم دروغ محض است.
چون ابن زیاد تنها با یکی از ملازمینش آمده بود .
هیچ محافظی در کار نبوده .
باز اگر خلاف این را ادعا می کنید سند ارائه دهید.
7 - از کجا معلوم که اگر مسلم ابن زیاد را به قتل مىرساند اهل کوفه به نفع او موضعگیرى کرده و او را به حکومت دارالاماره برمى گزیدند؟ آنان خوف این را داشتند که اگر چنین امرى اتفاق افتاد حکومت شام شخصى خونخوارتر از ابن زیاد را بر آنان بفرستد و همه را به جهت کشته شدن والى شام - ابن زیاد - قتل عام کند، زیرا آنان در قتل او شریک بودند
خیر چنین خوفی را نداشتند.
چون با توجه به فاصله بسیار زیاد میان شام و عراق ، ارسال خونخوار دیگری ممکن نبود.
و از سوی دیگر حسین (ع) هم به چند منزلی کوفه رسیده بود و قطعا پیش از فرستاده یزید به کوفه می رسید.
ضمن اینکه اگر دارالعماره کوفه سقوط می کرد ، و ابن زیاد به درک واصل می شد ، هم زمان هم کوفه از دست یزید خارج می شد و هم بصره .
و یزید برای بدست آوردنش نمی توانست تنها یک نفر را از شام بفرستند .
بلکه نیازمند فراهم ساختن سپاهی عظیم بود .
ضمن آنکه فراهم نمودن چنین سپاهی با توجه به اینکه هنوز خلافتش تثبیت نشده بود ، عملی نبود ، علاوه بر این حتی اگر می توانست سپاه فراهم کند نیازمند ماهها زمان و وقت برای تدارکش بود که تا آن زمان شمشیر حسین بن علی (ع) را بر بالای سرخود می دید.
[=Arial Narrow]دو دليل براي عدم اقدام حضرت مسلم، از زبان ايشان نقل شده است. در مقتل ابيمخنف آمده است: "مسلم گفت: يكي عدم خشنودي هاني از كشته شدن [ابن زياد] و ديگري سخني بود كه مردم از پيامبر(ص) نقل كرده اند [كه آن حضرت فرمود] "ايمان مانع كشتن پنهاني [و ترور] است. مؤمن كسي را نمي كشد [و ترور نمي كند]".
چه بامزه !!!:Khandidan!:
می شود بفرمایید این حدیث کذایی را از کجا آورده اید ؟؟؟!!!!
ترور (terror) که واژه لاتین است به معنای ترساندن و ایجاد رعب و وحشت و معادلش در عربی هم می شود "ارحاب" که باز به همان معناست که گفتم.
اما آن حدیث کذایی که به نقل از مردم گفتید "ايمان مانع كشتن پنهاني [و ترور] است. مؤمن كسي را نمي كشد [و ترور نمي كند]".
اگر آن کلمات لاتین داخل پرانتز را حذف کنید می شود : مومن کسی را نمی کشد !!!
پس تا اینجا که کاملا بی اعتبار ، بی سند و بی معناست.
[=arial narrow]پس انجام ترور عملي است كه از سوي رسول خدا(ص) نهي گرديده است و نبايد صورت بگيرد. در سرتاسر زندگي ائمه از اين اخلاقيات به چشم مي خورد و رمز بقا و جاودانگي آنان توجه به اين امور است كه نمونة بارز آن قيام حضرت اباعبدالله ميباشد.
پس اولا "ترور" واژه لاتینی است که معنایش هیچ ربطی به برداشت عوامانه شما ندارد. (گفتیم که ترور به معنای ایجاد رعب و وحشت است)
و در ثانی چنین واژه ای هم در زمان صدر اسلام مرسوم نبوده که پیامبر عظیم الشان اسلام بخواهند از آن منع کرده باشند.
اگر منظورتان از ترور هم "کشتن پنهانی" است که از نظر اسلام هیچ منعی ندارد نه در قرآن نه در سنت پیامبر و نه در سنت اهل بیت (علیهم السلام) .
خود قرآن به صراحت می فرماید : "فاقتلوهم حیث ثقفتموهم" هر جا آنان را یافتید بقتل برسانیدشان.
و اتفاقا در قیام مختار که مورد تایید امام معصوم قرار گرفت ، بیشتر انتقام ها بصورت ناگهانی و غافلگیری بوده است .
پس در اسلام اصلا چیزی در مورد ممنوعیت کشتن غافلگیرانه و یا پنهانی نداریم ، کسی که از نظر شارع مقدس قتلش واجب شده را هر طور و با هر روش ممکن که بتوانید واجب است که بکشید و اگر مثل مسلم مسامحه کردید ، مرتکب فعل حرام و ترک عمل واجب شده اید.
-------------------------------------
راستی اگر کسی می خواست طبق نظر شما مثلا به فتوای امام خمینی برای قتل سلمان رشدی اقدام کند واقعا مضحکه ای می شد.:khandeh!:
پس از آن غم و اندیشه ،خداوند شما را ایمنی بخشید که خواب آسایش گروهی از شما را فراگرفت و گروهی که وعده نصرت خدا را از روی جهل و نادانی راست نمی پنداشتند هنوز در غم جان خود بودند و از روی انکار می گفتند آیا ممکن است ما را قدرت و فرمانی به دست آید بگو ای پیغمبر ،خداست که بر عالم هستی فرمانرواست خیالات خود را با تو اظهار نمی دارند،با خود می گویند اگر کار ما به وحی خدا و آیین حق بود شکست نمی خوردیم و گروهی در اینجا کشته نمی شدیم ،بگو ای پیغمبر ،اگر در خانه های خود هم بودید باز آنان که سرنوشت آنها در قضای الهی کشته شدن است از خانه به قتلگاه به پای خود البته بیرون می آمدند تا خدا آنچه در سینه پنهان دارند بیازماید و هر چه در دل دارند پاک و خالص گرداندو خدا از راز درونها آگاه است(آیه 154 سوره آل عمران)
ای گرویدگان به دین اسلام،شما به مانند آنان که راه کفر و نفاق پیمودند نباشید که گفتند اگر برادران و خویشان ما به سفر نرفته و یا به جنگ حاضر نمی شدند به مرگ نمی افتادند این آرزوهای باطل را خدا حسرت دلهای آنان خواهد کرد و خداست که زنده می گرداند و می میراند وبه هر چه کنید آگاه است(آیه 156 آل عمران)
آنچه در هنگام مقابله دو صف کارزار به شما رسید به قضای خدا و مشیت نافذ او بود تا معلوم شود حال آنان که ثابت قدم در ایمانند(آیه 166 سوره آل عمران)
آن کسانی که در جنگ با سپاه اسلام همراهی نکرده و گفتند اگر خویشان و برادران ما نیز سخن ما را شنیده و به جنگ احد نرفته بودند کشته نمی شدند ای پیغمبر به چنین منافق مردم بگو پس شما که برای حفظ حیات دیگران چاره توانید کرد مرگ را از جان خود دور کنید اگر راست می گویید(آیه 168 سوره آل عمران)
آن مومنانی که چون مردمی به آنها گفتند لشکر بسیاری بر علیه شما مومنان فراهم شده از آنان در اندیشه و برحذر باشید بر ایمانشان بیفزود و گفتند در مقابل همه دشمنان تنها خدا ما را کفایت است و او نیکویاوری است(آیه 173 سوره آل عمران)
سلام ودرود بر شما دوستان
امیدوارم بدونید در بحث احترام به سخنان دیگران از همه چیز واجبتر است و اینکه شما میتونید حرف کسی را نقد کنید اما اجازه تمسخر و مسخره کردن را ندارید.....
دوستان عزیز بحث در این زمینه ها کاملا مفید است اما اگر به نتیجه واحد برسد که بدونه احترام کمی محال به نظر میرسد.....
دوستان عزیز زندگی مثل پازل می مونه که شاید ما با تیکه های (اگر) به دنبال یک ترسیم درست از آن باشیم اما میبینم با اضافه کردن یک اگر به هر اتفاقی شکل کل اون اتفاق عوض میشه.....
دوستان عزیز بحث در تاریخ مفید است ولی به شرط آنکه بی تعصب و بی طرفانه باشه و یک چیز درونه اون فراموش نشه....
اینکه کسی در راس کار هست که علم مطلق و ذاتی داره و باید به خداوند و اموری که به فرمانش به تحقق می پذیره تسلیم باشیم تا زندگی شکل واقعی خودشو پیدا کنه.....
هیچ کس جز به فرمان خدا نخواهد مرد که اجل هر کس در لوح قضای الهی به وقت معین ثبت است.و هر که برای یافتن متاع دنیا کوشش کند از دنیا بهره مندش کنیم و هر که برای ثواب آخرت سعی نماید از نعمت آخرت برخوردارش گردانیم و البته خداوند سپاسگزاران را جزای نیک خواهد داد(آیه 145 سوره آل عمران)
درود درود درود خداوند بر محمد و آل محمد:Sham:
پس از آن غم و اندیشه ،خداوند شما را ایمنی بخشید که خواب آسایش گروهی از شما را فراگرفت و گروهی که وعده نصرت خدا را از روی جهل و نادانی راست نمی پنداشتند هنوز در غم جان خود بودند و از روی انکار می گفتند آیا ممکن است ما را قدرت و فرمانی به دست آید بگو ای پیغمبر ،خداست که بر عالم هستی فرمانرواست خیالات خود را با تو اظهار نمی دارند،با خود می گویند اگر کار ما به وحی خدا و آیین حق بود شکست نمی خوردیم و گروهی در اینجا کشته نمی شدیم ،بگو ای پیغمبر ،اگر در خانه های خود هم بودید باز آنان که سرنوشت آنها در قضای الهی کشته شدن است از خانه به قتلگاه به پای خود البته بیرون می آمدند تا خدا آنچه در سینه پنهان دارند بیازماید و هر چه در دل دارند پاک و خالص گرداندو خدا از راز درونها آگاه است(آیه 154 سوره آل عمران)
ای گرویدگان به دین اسلام،شما به مانند آنان که راه کفر و نفاق پیمودند نباشید که گفتند اگر برادران و خویشان ما به سفر نرفته و یا به جنگ حاضر نمی شدند به مرگ نمی افتادند این آرزوهای باطل را خدا حسرت دلهای آنان خواهد کرد و خداست که زنده می گرداند و می میراند وبه هر چه کنید آگاه است(آیه 156 آل عمران)
آنچه در هنگام مقابله دو صف کارزار به شما رسید به قضای خدا و مشیت نافذ او بود تا معلوم شود حال آنان که ثابت قدم در ایمانند(آیه 166 سوره آل عمران)
آن کسانی که در جنگ با سپاه اسلام همراهی نکرده و گفتند اگر خویشان و برادران ما نیز سخن ما را شنیده و به جنگ احد نرفته بودند کشته نمی شدند ای پیغمبر به چنین منافق مردم بگو پس شما که برای حفظ حیات دیگران چاره توانید کرد مرگ را از جان خود دور کنید اگر راست می گویید(آیه 168 سوره آل عمران)
آن مومنانی که چون مردمی به آنها گفتند لشکر بسیاری بر علیه شما مومنان فراهم شده از آنان در اندیشه و برحذر باشید بر ایمانشان بیفزود و گفتند در مقابل همه دشمنان تنها خدا ما را کفایت است و او نیکویاوری است(آیه 173 سوره آل عمران)
سلام ودرود بر شما دوستان
امیدوارم بدونید در بحث احترام به سخنان دیگران از همه چیز واجبتر است و اینکه شما میتونید حرف کسی را نقد کنید اما اجازه تمسخر و مسخره کردن را ندارید.....
دوستان عزیز بحث در این زمینه ها کاملا مفید است اما اگر به نتیجه واحد برسد که بدونه احترام کمی محال به نظر میرسد.....
دوستان عزیز زندگی مثل پازل می مونه که شاید ما با تیکه های (اگر) به دنبال یک ترسیم درست از آن باشیم اما میبینم با اضافه کردن یک اگر به هر اتفاقی شکل کل اون اتفاق عوض میشه.....
دوستان عزیز بحث در تاریخ مفید است ولی به شرط آنکه بی تعصب و بی طرفانه باشه و یک چیز درونه اون فراموش نشه....
اینکه کسی در راس کار هست که علم مطلق و ذاتی داره و باید به خداوند و اموری که به فرمانش به تحقق می پذیره تسلیم باشیم تا زندگی شکل واقعی خودشو پیدا کنه.....
هیچ کس جز به فرمان خدا نخواهد مرد که اجل هر کس در لوح قضای الهی به وقت معین ثبت است.و هر که برای یافتن متاع دنیا کوشش کند از دنیا بهره مندش کنیم و هر که برای ثواب آخرت سعی نماید از نعمت آخرت برخوردارش گردانیم و البته خداوند سپاسگزاران را جزای نیک خواهد داد(آیه 145 سوره آل عمران)
درود درود درود خداوند بر محمد و آل محمد:sham:
سلام بر شما دوست گرامی .
از نصایح اخلاقی شما ممنونم و امیدوارم همگی به آن پایبند باشیم.
اما فارغ از نصایحی که فرمودید من هیچ ارتباطی بین مطالب شما و موضوع بحث ندیدم .
و همینطور متوجه ارتباط بین آیاتی که نقل کردید و بحث فعلی نشدم.
آیا منظورتان این بوده که چون مرگ مقرر برای هر فردی تعیین شده ، اشتباهات و خطاهایی که انسان ها در زندگی خود مرتکب می شوند را باید نادیده گرفت ؟
و به این ترتیب نستجیربالله بر قاتلین امام حسین هم حرجی نیست چون شهادت حسین (ع) مقرر الهی بوده و تخلف ناپذیر !!!
خیر اینطور نیست دوست من.
تاریخ را ما انسان ها می سازیم . تاریخ یک امر جبری نیست و ما انسان ها هم مقهور تاریخ نیستیم .
تصمیمات درست یا نادرست ما انسان هاست که سرنوشت و مسیر تاریخ را رقم می زند .
اگر امیرالمومنین هم در آن جنگ خندق ، شجاعت بخرج نمی داد و در مقابل عمروبن عبدود نمی ایستاد و یا اگر مقدس مئابی در می آورد وبا زیرکی عمرو را فریب نمی داد ، شاید دیگر تا کنون چیزی از اسلام باقی نمی ماند و سرنوشت عالم طور دیگری می شد.
بله دوست من این تصمیمات من و شما و سایرین است که در نقاط حساس تاریخی ، مسیر و سرنوشت تاریخ را تغییر می دهد .
اگر نبود سهل انگاری مسلم ، آن زمان ابن مرجانه حرامزاده به درک واصل شده بود و امام حسین (ع) دومین نمونه حکومت الهی را در جهان مستقر می ساخت .
به نظر من عامل اصلي اين بود كه كنيز و زن هاني نگذاشتند مسلم اين كار را در خانه ايشان انجام دهد لذا مسلم به ناچار دست ازاين كار كشيد. وقتي كسي اجازه كاري را در خانه اش ندهد ديگر ممكن نخواهد بود. خانواده هاني مي ترسيدند با اين كار خون خودشان را براي يزيديان مباح سازند.
به نظر من عامل اصلي اين بود كه كنيز و زن هاني نگذاشتند مسلم اين كار را در خانه ايشان انجام دهد لذا مسلم به ناچار دست ازاين كار كشيد. وقتي كسي اجازه كاري را در خانه اش ندهد ديگر ممكن نخواهد بود. خانواده هاني مي ترسيدند با اين كار خون خودشان را براي يزيديان مباح سازند.
بله شاید آن کنیز هم سهم اندکی داشته .
اما این برای من اصلا قابل هضم نیست که انسان جان امام حسین (ع) را فدای یک گوشه چشم و یا قطره اشک کنیز خانه کند.
اما جناب کاوه کمی واقعی فکر کنید .
اولا در بسیاری از نسخه های تاریخی چنین مطلبی نیامده و در برخی دیگر اشاره شده که وقتی مسلم داشت از مخفیگاهش بیرون می آمد که کار را یکسره کند ، کنیز هانی با چشم ملتمسانه اشاره کرد که این کار را نکن.
آخر انسان باید اینقدر ضعیف النفس باشد که با چنین چیزی دلش بلرزد و دستش سست شود ؟؟؟
مسلم یاد اشک هاو خون گریستن های کودکان خردسال ابی عبدالله نبود که به اشاره کنیزی وظیفه اش را فراموش کرد ؟؟؟
از حس کنجکاوی شما باید تقدیر کرد. ا ما اگر مسلم ایشان را در آن حال می کشت ضرب المثل می شد. کاری که حتی اهل خانه هم بدان رضایت نداشتند و یکی از راههایی که بعدا افشا شد این جریان، همین اطلاع زنان از این جریان بود. در کل زنان در جریان کربلا از یک زاویه نقش خیلی بدی داشتند. یکی در ا ین جریان و دیگری در جریان محاصره دارالاماره بوسیله یاران مسلم و قبیله هانی که هر زنی آمد و شوهرش را برداشت و گفت تا دیگران هستند نیازی به تو نیست و شوهرش را با خود برد. و دور مسلم را خالی کردند. اما سندهایی را که شما ضعیف و بی رمق دانسته اید انشائ الله خواهم آورد تا معلوم شود و به این نتیجه برسید که برداشت حضرتعالی هم می تواند به این سمت مایل شود.
از حس کنجکاوی شما باید تقدیر کرد. ا ما اگر مسلم ایشان را در آن حال می کشت ضرب المثل می شد. کاری که حتی اهل خانه هم بدان رضایت نداشتند و یکی از راههایی که بعدا افشا شد این جریان، همین اطلاع زنان از این جریان بود.
با تشکر از پاسخ منطقی حضرتعالی .
با توجه به فرمایشات شما توضیح مختصری را خدمتتان عرض میکنم.
نخست اینکه نارضایتی بانوان منزل (کنیزخانه) بدلیل ترس و واهمه ایشان از عواقب این ماجرا و بنوعی عافیت طلبیشان بوده است .
که از نظر تحلیلی حتی همین واهمه هم بی پایه و اساس بود.
چرا که با به هلاکت رسیدن ابن زیاد ، دیگر همه چیز پایان یافته تلقی می شد چراکه ابن زیاد تنها سوار بر جورعب و وحشت حاکم برکوفه شده بود و نه مقبولیت مردمی داشت و نه حتی کارگزاران حکومتی دل خوشی از وی داشتند .
به این خاطر که حاکم سابق کوفه که فردی نرم خو و محافظه کار بود را عزل کرده بود وحتی کارگزاران حکومتی هم از این وضعیت ناراضی بودند.
ضمن آنکه ابن زیاد حاکم بصره بود و همواره از قدیم الایام بین کوفه و بصره اختلاف و رقابت دیرینه ای وجود داشت و حاکم مستبد بصره قطعا نفرت بیشتری را در میان همه گروه ها بخود جلب می کرد.
بنابراین با حذف ابن زیاد دیگر مانعی وجود نداشت . آن هم در خانه هانی بزرگ کوفه که به اراده اش هزاران مرد شمشیرزن ، برمیخواستند.
تنها می ماند مساله قتل میهمان که باتوجه به سنت اعراب در پاسداشت حرمت میهمان و تعصبی که در این زمینه داشتند ، ممکن بود باعث شماتت عده ای شود.
که البته در مقابل آن چه که بدست می آمد هزینه ای ناچیز محسوب می شود.
------------
پی نوشت :
در مورد طریقه افشای این مساله هم تا آنجا که می دانم بدلیل همین مسامحه مسلم بود که باعث شد بیمار چندین بار خواسته اش را تکرار کند و شک و در نهایت واهمه ابن زیاد را بدنبال آورد که نهایت موجب لو رفتن برنامه قتل وی شد.
نوشته جناب برهان:((عمرو در حالى كه غضبناك بود از اسب پياده شد، بر صورت اسب بكوفت و شمشيرى به پاى اسب زد و اسب روى زمين بيفتاد، شمشير ديگرى به طرف على (عليه السلام ) فرود آورد كه حضرت با سپر آن را رها كرد در حاليكه سپر دو نيم شد و فرقش را شكافت ، حضرت خود را به گوشه ميدان رسانيد و با عمامه سر خود را بست و به ميدان آمد و فرمود:
اى عمرو! تو خجالت نكشيدى با اين شخصيت ، براى خود همراه آوردى با اين كه من جوانم و تنها به جنگ تو آمدم .
عمرو برگشت كه ببيند كيست ، حضرت شمشيرى بى درنگ بر پاى او فرود آورد و او را بر زمين انداخت . دو لشكر، منظره را مى ديدند، و غالب شدن على (عليه السلام ) بر عمرو موجب شد كه صداى تكبير و تهليل بلند شود؛ مشركين رو به فرار گذاشتند و مسلمين با شادى ، مشركين را تعقيب مى كردند تا جايى كه همه مشركين فرار کردند.))
سرکار برهان اگر زحمتی نیست سند این فرموده را قرار دهید تا بررسی کنیم. درضمن درباره اینکه فرمودید کار مسلم توجیه شدنی بود اگر عبیدالله را می کشت، با زهم بنده به سخن حضرتعالی معتقد نیستم. در روز عاشورا ،در ابتدای جنگ یکی از یاران امام آماده بود که عمر بن سعد را به قتل برساند و عمر در تیر رس او بود . اما امام فرمود شما آغاز گر جنگ نباشید. پس باید پذیرفت از دیدگاه ائمه پیروزی به هر قیمتی ملاک نیست. اگر مسلم در آن حال عبیدالله را می کشت، شماتت دائمی بر یاوران امام حسین علیه السلام بار می شد و این قضیه همواره در تاریخ به عنوان یک لکه سیاه می ماند. و تاییدی بر این نظریه می گشت که هدف وسیله را توجیه می کند. کاری که منافقین در زمان انقلاب اسلامی، با این ایده هزاران نفر مردم بیگناه را کشتند. چرا که هدف وسیله را توجیه می کرد. بله حسین بن علی کشته شد، اما یادش ماندگار شد و منشا نهضتهای اسلامی و آزادی خواه گشت.
می بینیم که امیرالمومنین(ع) هم برای شکست دادن آن جنگاور معروف عرب (عمروبن عبدود) ، با زیرکی او را فریب داد و پس از قتلش منادی آسمانی عمل امام را برابر با تمامی اعمال انس و جن دانست.
با سلام به جناب برهان ودیگر دوستان، بنده در جریان بحث نبودم ببخشید.
جناب برهان
اولا:لازم است بدانید که آنچه در تواريخ معتبر آمده حيله و مكر نبوده. در «مغازي واقدي» - كه كتاب تاريخي و معتبر است - چنين آمده است كه: پس از آنكه عمروبن عبدود از علي(ع) خواست كه بازگردد ولي حضرت مصر بر مبارزه با او بودند از عمربن عبدود خواستند كه از اسب پياده شود. زيرا علي(ع) نيز پياده بودند او نيز پذيرفت و اسب خود را پي نمود پس از آن نبرد در گرفت وقتي غبار جنگ فرو نشست صداي تكبير مسلمانان به علت پيروزي علي(ع) به آسمان برخاست.
پس در اینجا حیله ومکری دیده نشده است.
ثانیا:شما میدان جنگ را با منزل هانی یکی ندانید اینها دوموقعیت مختلف بودند که نمی شود با هم قیاس کرد.
اما پاسخ تک تک مواردی که اشاره کردید : 1 - گرامی ، اسلام مکری را منع نموده که بواسطه فعل حرامی صورت پذیرد . اما مکر در معنای کلی و از راه مشروع آن نه تنها تقبیح و منع نشده بلکه نشانه زیرکی مومن است .
جناب برهان شما چرا حیله ومکر را با زیرکی یکی می دانید حیله و مکر مراتبی دارد ممکن است پایینترین مرحله آن زیرکی باشد در زبان عرب، ریشه لغوی «مكر» هر نوع چاره اندیشی را میگویند كه گاهی خوب و گاهی زیان آور است. در كتاب مفردات راغب میخوانیم: «المكر صرف الغیر عما یقصده» مكر این است كه كسی را از منظورش باز دارند (اعم از این كه منظورش خوب یا بد باشد)..
مکر وحیله ای که در حدیث گفته شده منطور همان معناى عرفى اين عبارت است از نوع زيركى كه موجب شود به كسى ناراحتى و صدمه و آسيبى وارد گردد. آن هم به طورى كه شخص نفهمد اين ناراحتى و صدمه از كجا و چگونه به او اصابت نموده است .
در اين بحث هم منظورمكر و حيله به معنى عرفى آن است . يعنى با استفاده از كلك و حقه و با زيركى خاص ، مردم را مورد ايذاء و اذيت قرار دادن یا کشتن به طورى كه آنها منشا صدمات وارده به خودشان را نشناسند.
جناب برهان در قاموس دشمنان اسلام مکر و حیله از لوازم اصلی سیاست و ورود در آن میدان است . در نظر آنها سیاست عبارت است از مکر و حیله و از سیاست جز این چیزی نمی فهمند . در حالی که سیاست در مفهوم اسلامی آن به معنای اداره صحیح فرد و جامعه است .
امام علی (ع) سمبل یک سیاستمدار الهی است در حالی که مخالفانش جز شیطنت چیز دیگری در قاموسشان نبود . در مکتب امام علی (ع) رذیلانه ترین صفت «غدر» که همان مکر و حیله است می باشد .
اگر مولا می خواست به آن شیوه عمل کند خیلی زودتر بخلافت می رسید او می توانست در شورای 6 نفری همانگونه که عبدالرحمن بن عوف از حضرتش خواسته بود به ظاهر بگوید (دروغ مصلحتی)آری راه شیخین می روم و آن گاه که قدرتمند شد این وعده خود را زیر پا بگذارد! ! ولی امام علی (ع) مرد حق است پاسخ منفی می دهد . و باز هم در خانه می نشیند . دشمنان امام این روش خدا پسندانه را حمل بر این می کردند که مولا سیاستمدار نیست! گفتند معاویه از علی (ع) سیاستمدارتر است حضرت در جواب فرمود:
«والله ما معاویه بادهی منی ولکنه یغدر و یفجر و لولا کراهیة الغدر لکنت من ادهی الناس ولکن کل غدرة فجرة و کل فجرة کفرة ولکل غادر لواء یصرف به یوم القیامة والله ما استغفل بالمکیدة و لا استغمز بالشدیدة » نهج البلاغه خطبه 200.
سوگند به خدا معاویه از من سیاستمدارتر نیست اما او نیرنگ می زند و مرتکب انواع گناه می شود و اگر نیرنگ ناپسند و ناشایسته نبود من سیاستمدارترین مردم بودم ولی هر نیرنگی گناه است و هر گناهی نوعی کفر است بخدا سوگند من با مکر و حیله اغفال نمی شوم و در رویاروئی با شداید ناتوان نمی گردم .
امام صادق علیه السلام میفرمایند :(المومن کیض : مومن زیرک است) خداوند در قرآن کریم ، فرموده من هم مکر می کنم و اتفاقا بهترین مکر کنندگان هستم آن وقت شما میگویید مکر حرام است؟ مکرو و مکرالله و الله خیرالماکرین
جناب برهان همانطور که که قبلا گفتم در زبان عرب، ریشه لغوی «مكر» هر نوع چاره اندیشی را میگویند كه گاهی خوب و گاهی زیان آور است.
در قرآن نیز گاهی مكر با كلمه «خیر» ذكر شده مانند: «وَاللَّهُ خَیْرُ الْماكِرِینَ»»؛ خداوند بهترین چاره جویان است. و گاهی با كلمه «سیِّیء» «بد» آمده است، مانند: «لا یَحِیقُ الْمَكْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ »؛ نقشه و اندیشه بد جز به صاحبش احاطه نخواهد كرد.
بنابراین، منظور از آیه این است كه دشمنان «مسیح» با طرحهای شیطانی خود میخواستند جلو این دعوت الهی را بگیرند، اما خداوند برای حفظ جان پیامبر خود و پیشرفت آئینش، تدبیر كرد و نقشههای آنها بر آب شد.
نظیر همین پاسخ در «كید الهی» نیز مطرح میباشد، آن جا كه سوره طارق، آیه 16 و 15 میخوانیم: «إِنَّهُمْ یَكِیدُونَ كَیْداً وَ أَكِیدُ كَیْداً» آنها پیوسته حیله میكنند و من نیز در برابر آنها چاره میكنم.
حدیث هم همینطور یعنی مومن چاره اندیش است ودر برابرمشکلات با دقت وتأمل عمل میکند.
اولا: زن هانی نبوده و یکی از کنیز هایش بوده . ثانیا :چندان معتبر نیست و بسیاری از منابع چنین مطلبی را نقل نکرده اند.
جناب برهان حال همسر هانی بوده یا کنیز خیلی مهم نیست اما اصل قضیه واینکه همسر هانی بوده در کتب معتبرتاریخی مثل مقتل الحسين،ص175و سیره معصومان، ج 4، سید محسن امین ذکر شده است.
خیر نشان دادیم که هوشیاری و زیرک بودن از صفات مومن است و در سیره ائمه هم به کرات از این نمونه ها وجود دارد.
ما هم عرض کردیم نه هر زیزکی وحیله ای.
ضمن اینکه امام حسین (ع) مسلم را نفرستاده بود که فقط خبر بگیرد و از جان خودش و سایر شیعیان دفاع نکند.
مسلم قرار نیست به هر قیمتی از جان خود وشیعیان دفاع کند و ثابت کردیم که نباید ابن زیاد را می کشت.
باز هم نادرست است . بیداری امت خیلی پیش از آمدن مسلم انجام شده بود. 18هزارنفر در یک روز با مسلم بیعت کرده بودند. همه هم از فساد خلیفه مطلع بودند .
ها نشد جناب برهان حرف های خیلی عجیب وغیر معقول میزنی کدام بیداری،بیداری که باعث شد به جنگ با امام حسین(ع)رفتند،درست مسلم ابن زیاد را نکشت ولی چرا مردم به جنگ با امام رفتند،چرا امام را نیزه باران کردند انگشتشان را بریدند آنها که به گفته شما بیدار بودند انشاء الله شما اینطور بیدار نباشی،چرا دست از حمایت یزید برنداشتند.
چه بامزه !!! می شود بفرمایید این حدیث کذایی را از کجا آورده اید
سندش را قبلا (مقتل الحسین)عرض کردم و در خود متن هم مقتل ابی مخنف را ذکر کردم.
ضمن آنکه همه پیش از آمدن ابن زیاد بر این نقشه توافق کرده بودند. هم هانی و هم مسلم و هم شریک تمام تواریخ هم این موضوع را تایید می کند و اگر غیر از این ادعا می کنید سند ارائه کنید.
جناب برهان شما همینطوری از خودتان مطالب مگویید بدون سند و آن موقع از ما سند می خواهید بله در منابع آمده است که به دلیل عدم رضایت هانی که می گفت نمی خواهم خون او در خانه من ریخته شود مسلم از این اقدام منصرف شد،وخود مسلم هم تصیم نهایی را نگرفته بود. که درسیره معصومان، ج 4، سید محسن امین ومقتل ابن ابی مخنف و مقتل الحسين به این نکته اشاره شده ودر ارشاد شیخ مفید و تاریخ طبری نیز به بعض نکاتش اشاره شده است.
ضمن اینکه اگر حتی همه مخالف بودند ، قتل کسی که واجب القتل و محرور الدم بوده نیازی به رضایت این و آن ندارد
ولی گفتیم که نه به هر قیمتی. انشاءالله در اولین فرصت بعدی به ادامه بحث خواهم پرداخت.
عذرخواهی می کنم از تاخیر پیش امده .
باتوجه به ایام شهادت جناب مسلم تمایل نداشتم تا مدتی این بحث را پیگیری کنم.
سرکار برهان اگر زحمتی نیست سند این فرموده را قرار دهید تا بررسی کنیم.
تعجب می کنم نمی دانستید.
چون این داستان معروفیست
منابع :
[=Simplified Arabic]- بحارالاءنوار
[=Simplified Arabic]- تاريخ طبرى
[=Simplified Arabic]- ناسخ التواريخ
[=Simplified Arabic]- داستانهايى از زندگانى حضرت على (عليه السلام )، ص 59.
این منبعی از سایت قدیر : (کلیک کنید)
این هم از سایت تبیان: (کلیک کنید)
درضمن درباره اینکه فرمودید کار مسلم توجیه شدنی بود اگر عبیدالله را می کشت، با زهم بنده به سخن حضرتعالی معتقد نیستم. در روز عاشورا ،در ابتدای جنگ یکی از یاران امام آماده بود که عمر بن سعد را به قتل برساند و عمر در تیر رس او بود . اما امام فرمود شما آغاز گر جنگ نباشید.
این خیلی متفاوت است.
به این دلیل امام حسین (ع) اجازه نداند که این مساله تاثیری در نتیجه نداشت.
سپاه دهها هزار نفری آماده جنگ بودند و شمر هم به عنوان جانشین فرمانده چهارچشمی مترصد فرصت بود.
بنابراین کشتن عمربن سعد نتیجه ای نداشت.
اگر مسلم در آن حال عبیدالله را می کشت، شماتت دائمی بر یاوران امام حسین علیه السلام بار می شد و این قضیه همواره در تاریخ به عنوان یک لکه سیاه می ماند.
خیر چرا به عنوان لکه سیاه باشد.
ایا قصاص کردن و کشتن زنازاده ای که عامل اصلی جنایات بزرگ و قتل فرزندان رسول خدا بود لکه ننگ است ؟
یک سوال واضح و صریح از شما می پرسم :
آیا از نظر شرع مقدس اسلام کشتن فردی که محرورالدم است بطور پنهانی و غافل گیرانه حرام است یا واجب؟
مستدل بفرمایید.
و تاییدی بر این نظریه می گشت که هدف وسیله را توجیه می کند. کاری که منافقین در زمان انقلاب اسلامی، با این ایده هزاران نفر مردم بیگناه را کشتند. چرا که هدف وسیله را توجیه می کرد.
هدف وسیله را توجیه می کند اصطلاحی است به این معنی که از "وسیله نامشروع" می توان برای "هدف مقدس و مشروع" استفاده کرد.
در حالی که ما چنین چیزی نگفتیم.
تمام حرفمان این است که وسیله مشروع بوده.
اسلام هیچگاه کشتن غافلگیرانه را ممنوع نکرده .
بلکه بر مسلم واجب بوده و ایشان متاسفانه تعلل و سهل انگاری کردند که باعث وقوع فجایع بعدی شد.
البته شاید خودشان هم فکر نمی کردند که کار به اینجا بکشد وگرنه همانجا کار را تمام می کردند.
دو دليل براي عدم اقدام حضرت مسلم، از زبان ايشان نقل شده است. در مقتل ابيمخنف آمده است: "مسلم گفت: يكي عدم خشنودي هاني از كشته شدن [ابن زياد] و ديگري سخني بود كه مردم از پيامبر(ص) نقل كرده اند [كه آن حضرت فرمود] "ايمان مانع كشتن پنهاني [و ترور] است. مؤمن كسي را نمي كشد [و ترور نمي كند]".
:Ealam:
[="Microsoft Sans Serif"] تنها به قاضی رفتی
خود قرآن دستور داده و گفته هر کجا آنها را یافتید بکشید و آن وقت تو برای ما حدیث میاری ؟؟؟؟؟؟
[="Blue"] وَاقْتُلُوهُمْ حَيثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ[/](البقرة/191)
و آنها را هر کجا يافتيد، به قتل برسانيد! و از آن جا که شما را بيرون ساختند، آنها را بيرون کنيد![="Red"] و فتنه از کشتار هم بدتر است[/]!
اگر این داستان که برهان آورد درست باشد به نظر اینجانب تنها دلیل بیرون نیامدن مسلم برای کشتن ابن زیاد با توجه به آیه ی بالا ترسیدن بود ه است
و خود بزرگان دین اسلام مگر نگفته اند در جنگ با کفار مکر و حیله جایز است ؟؟؟
نوشته برهان: « تعجب می کنم نمی دانستید.
چون این داستان معروفیست
منابع :
[=Simplified Arabic]- بحارالاءنوار
[=Simplified Arabic]- تاريخ طبرى
[=Simplified Arabic]- ناسخ التواريخ
[=Simplified Arabic]- داستانهايى از زندگانى حضرت على (عليه السلام )، ص 59.
این منبعی از سایت قدیر : (کلیک کنید)
این هم از سایت تبیان: (کلیک کنید)»
جناب برهان، شما همیشه اینجوری منبع معرفی می کنید؟ لطفا با ذکر صفحه منابع را معرفی بفرمایید تا بررسی کنیم . این سایتهایی که فرمودید را دیدم، اما خبری از کتاب و منبع نبود.
« نوشته برهان: این خیلی متفاوت است.
به این دلیل امام حسین (ع) اجازه نداند که این مساله تاثیری در نتیجه نداشت.
سپاه دهها هزار نفری آماده جنگ بودند و شمر هم به عنوان جانشین فرمانده چهارچشمی مترصد فرصت بود.
بنابراین کشتن عمربن سعد نتیجه ای نداشت.»
اگر با این عنوان که کشتن عمر سعد در این حادثه فایده ای نداشته بخواهیم به ماجرا بپردازیم نباید این نکته را فراموش کنیم که کشتن عبیدالله هم می توانست شخص دیگری مانند حصین بن نمیر را با سپاه چند ده هزار نفری به کوفه بکشاند. همانگونه که به مکه لشکر کشید و حتی خانه خدا را به منجنیق بست. پس کشته شدن ابن زیاد نمی توانست نابود کننده امویان در کوفه باشد. همانگونه که دقت دارید کوفه شهری بود پر از شیعیان سیاسی. و حتی گروههای زیادی بودند که طرفدار عثمان بودند و تنها در قبال پول عبیدالله حاضر شدند امام حسین را به شهادت برسانند. پس اگر ا ین پول را دیگری مانند حصین بن نمیر و یا ... به ایشان وعده می داد باز هم همان اتفاق می افتاد.
« نوشته برهان: خیر چرا به عنوان لکه سیاه باشد.
ایا قصاص کردن و کشتن زنازاده ای که عامل اصلی جنایات بزرگ و قتل فرزندان رسول خدا بود لکه ننگ است ؟یک سوال واضح و صریح از شما می پرسم :آیا از نظر شرع مقدس اسلام کشتن فردی که محرورالدم است بطور پنهانی و غافل گیرانه حرام است یا واجب؟
مستدل بفرمایید».
دقت بفرمایید کشتن به هر قیمتی فایده ندارد و برای ادامه حرکت مفید نیست. مثلا بارهای ابوسفیان به مدینه آمد و پیامبر می توانست ایشان را در مدینه به قتل برساند و شرش را کم کند اما چنین نکرد. یعنی کشتن در هر شرایطی پیش برنده کار نیست و گاهی نتیجه عکس می دهد. همانطور که یزید امام حسین را در کربلا کشت، اما دقت نکرد که در این شرایط نباید امام را به شهادت می رساند و اتفاق این کار نتیجه عکس داد و بلای حکومتش شد. به نظر من نکشتن عبیدالله حتما شرایط خاصی داشته است. و ممانعت هایی در این زمینه شده که عبیدالله را نتوانستند بکشند. اگر عبیدالله در این شرایط کشته می شد، به نظر شما امروز چه می گفتند؟ شاید این سخن دور از ذهن نباشد که امروز همه می گفتند مسلم خیلی نامرد بود که عبیدالله را که برای عیادت مریضی آمده بود کشت و چه کار دور از مردانگی ای. اگر بفرمایید شرایط جنگی بوده می گویند اینجا که فعلا قصد جنگ نیست. حتی اگر بپذیریم که امام علی به عمرو حیله جنگی زده باشد، می گویند بله عمرو به عنوان یک جنگجو که برای جنگیدن رفته بود ،تقصیر خودش بود، می خواست حواسش را جمع کند تا کشته نشود. اما اینجا که عبیدالله برای جنگ نرفته بود، برای عیادت رفته بود. یک نکته را باید همیشه در نظر داشت و آن، بررسی شرایط موجود است.مگر حضرت علی که در جمل، دستش به عایشه رسید نمی توانست او را بکشد، چرا نکشت. با اینکه بعدها عایشه مسیر مخالفت با اهل بیت را ادامه داد و حتی پیکر پاک امام حسن را نگذاشت در کنار پیامبر دفن شود و بنای حکومت آل زبیر را ر یخت و چه مصیبت ها که به اهل بیت رسید و ...
پس شرایط باید محیا باشد تا بتوان شخصی را کشت. یک قضیه ای یادم آمد. پیامبر افرادی را که در جریان عقبه می خواستند شترش را رم بدهند دید و به همراهش هم نشان داد. اما ایشان را نکشت و عقوبت نکرد. چرا؟ چون شرایط این کار مهیا نبود؟ همین امروز و در زمانه ما مگر عده ای در حوادث سال گذشته مملکت را به هم نریختند، چرا مجازات نمی شوند؟ چون شرایطش آماده نیست. به نظر من مسلم به همین دلیل نتوانست عبیدالله را بکشد. مسلم همه چیز را برانداز کرد، اما ممانعت خانواده شخص مریض، و بدنامی این کار برای نهضت بزرگ آزاد مرد جهان کم خسارتی نبود.
و خود بزرگان دین اسلام مگر نگفته اند در جنگ با کفار مکر و حیله جایز است ؟؟؟
با سلام خدمت دوستان
جناب نوری قضیه ابن زیاد چه ربطی به جنگ دارد در کوفه هنوز جنگی نشده است.
آیه ای هم که ذکر کردید شأن نزول دارد و مربوط به بت پرستان است که شرایط خواستی داشتند ومربوط به مکه است.وبا این مورد نمی شود قیاس کرد.
در قرآن كريم دنبال فرمان قتال فرمود:" وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ، تجاوز مكنيد كه خدا تجاوزكاران را دوست نمىدارد".
" وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ ..."
كلمه (تعتدوا) از مصدر (اعتدا) است و اعتدا به معناى بيرون شدن از حد است، مثلا وقتى گفته مىشود:" فلان عدا و يا فلان اعتدى" معنايش اين است كه فلانى از حد خود تجاوز كرد و نهى از اعتدا نهيى است مطلق، در نتيجه مراد از آن مطلق هر عملى است كه عنوان تجاوز بر آن صادق باشد مانند قتال قبل از پيشنهاد مصالحه بر سر حق، و نيز قتال ابتدايى، و قتل زنان و كودكان، و قتال قبل از اعلان جنگ با دشمن، و امثال اينها، كه سنت نبويه آن را بيان كرده است.(المیزان،ح2،ص89
آیه ای هم که ذکر کردید شأن نزول دارد و مربوط به بت پرستان است که شرایط خواستی داشتند ومربوط به مکه است.وبا این مورد نمی شود قیاس کرد.
[=Microsoft Sans Serif]اگر اجرای هر آیه ای را محدود به شان نزول کنیم پس بعد از گذشت شان نزول دیگر نباید به بسیاری از آیات قرآن عمل
کرد !!!! چون شان نزول دارد دیگه و فراتر از آن نمی توانیم عمل کنیم !!!! اگه اینطور بود چقدر عالی می شد !:Mohabbat:
مگر همین مردم کوفه در دوره خلافت حضرت علی؛ ........به ایشان خیانت نکردند
...................مردم جاهل ؛ عافیت طلب
.............خواص مکّار قـدرت طلب
............یاران ترسوی فرصت طلب
بیرنگی مردم ونیرنگی خواص ...........همواره ائمه اطهار را زمینگیر میکند وتنها...............
امام حسین می فرماید :
مردم بنده دنیا هستند ودین دین گفتن فقط لقلقه زبان آنها است ووقتی بلاء وامتحان وجانثاری ومبازه در راه اسلام پیش آید ...................شمار دینداران واقعی اندک میشود
مسلمانان سه جور هستند:
مسلمان عافیت طلب
مسلمان فرصت صلب
مسلمان مولا طلب
اگر اجرای هر آیه ای را محدود به شان نزول کنیم پس بعد از گذشت شان نزول دیگر نباید به بسیاری از آیات قرآن عمل کرد !!!! چون شان نزول دارد دیگه و فراتر از آن نمی توانیم عمل کنیم !!!! اگه اینطور بود چقدر عالی می شد !
با سلام مجدد
جناب نوری دقت بفرمایید در آخر متن نوشتم با این مورد نمی شود قیاس کرد نه اینکه با هر موردی. شرایطی که مربوط به بت پرستان و مردم مکه است اصلا قابل قیاس با قضیه مسلم وابن زیاد نیست وربطی ندارند.
اگر غیر از این هست ثابت بفرمایید.
ممنون از پاسخ دقیق و ارزشمند شما .
اگر با این عنوان که کشتن عمر سعد در این حادثه فایده ای نداشته بخواهیم به ماجرا بپردازیم نباید این نکته را فراموش کنیم که کشتن عبیدالله هم می توانست شخص دیگری مانند حصین بن نمیر را با سپاه چند ده هزار نفری به کوفه بکشاند. همانگونه که به مکه لشکر کشید و حتی خانه خدا را به منجنیق بست. پس کشته شدن ابن زیاد نمی توانست نابود کننده امویان در کوفه باشد. همانگونه که دقت دارید کوفه شهری بود پر از شیعیان سیاسی. و حتی گروههای زیادی بودند که طرفدار عثمان بودند و تنها در قبال پول عبیدالله حاضر شدند امام حسین را به شهادت برسانند. پس اگر ا ین پول را دیگری مانند حصین بن نمیر و یا ... به ایشان وعده می داد باز هم همان اتفاق می افتاد.
دقت بفرمایید کشتن به هر قیمتی فایده ندارد و برای ادامه حرکت مفید نیست. مثلا بارهای ابوسفیان به مدینه آمد و پیامبر می توانست ایشان را در مدینه به قتل برساند و شرش را کم کند اما چنین نکرد. یعنی کشتن در هر شرایطی پیش برنده کار نیست و گاهی نتیجه عکس می دهد. همانطور که یزید امام حسین را در کربلا کشت، اما دقت نکرد که در این شرایط نباید امام را به شهادت می رساند و اتفاق این کار نتیجه عکس داد و بلای حکومتش شد. به نظر من نکشتن عبیدالله حتما شرایط خاصی داشته است. و ممانعت هایی در این زمینه شده که عبیدالله را نتوانستند بکشند. اگر عبیدالله در این شرایط کشته می شد، به نظر شما امروز چه می گفتند؟ شاید این سخن دور از ذهن نباشد که امروز همه می گفتند مسلم خیلی نامرد بود که عبیدالله را که برای عیادت مریضی آمده بود کشت و چه کار دور از مردانگی ای. اگر بفرمایید شرایط جنگی بوده می گویند اینجا که فعلا قصد جنگ نیست. حتی اگر بپذیریم که امام علی به عمرو حیله جنگی زده باشد، می گویند بله عمرو به عنوان یک جنگجو که برای جنگیدن رفته بود ،تقصیر خودش بود، می خواست حواسش را جمع کند تا کشته نشود. اما اینجا که عبیدالله برای جنگ نرفته بود، برای عیادت رفته بود. یک نکته را باید همیشه در نظر داشت و آن، بررسی شرایط موجود است.مگر حضرت علی که در جمل، دستش به عایشه رسید نمی توانست او را بکشد، چرا نکشت. با اینکه بعدها عایشه مسیر مخالفت با اهل بیت را ادامه داد و حتی پیکر پاک امام حسن را نگذاشت در کنار پیامبر دفن شود و بنای حکومت آل زبیر را ر یخت و چه مصیبت ها که به اهل بیت رسید و ...
پس شرایط باید محیا باشد تا بتوان شخصی را کشت. یک قضیه ای یادم آمد. پیامبر افرادی را که در جریان عقبه می خواستند شترش را رم بدهند دید و به همراهش هم نشان داد. اما ایشان را نکشت و عقوبت نکرد. چرا؟ چون شرایط این کار مهیا نبود؟ همین امروز و در زمانه ما مگر عده ای در حوادث سال گذشته مملکت را به هم نریختند، چرا مجازات نمی شوند؟ چون شرایطش آماده نیست. به نظر من مسلم به همین دلیل نتوانست عبیدالله را بکشد. مسلم همه چیز را برانداز کرد، اما ممانعت خانواده شخص مریض، و بدنامی این کار برای نهضت بزرگ آزاد مرد جهان کم خسارتی نبود.
چند مطلبی که هنگام مطالعه متن شما به ذهنم رسید را من باب تذکر اشاره می کنم :
1- اول اینکه واقعا اگر با دید تحلیلی و دقیق به حوادث کوفه و آنچه ماقبل از واقعه عاشورا پیش امد بررسی و کنکاش کنیم به این نتیجه می رسیم که حقیقتا نقش "عبیدالله بن زیاد" در کل این ماجرا واقعا متفاوت و بی بدیل است . یعنی نمی توان هیچ شخص دیگری را یافت که چنین قابلیت شیطانی در این حد داشته باشد.
به حوادث بصره نگاهی بیاندازید که چطور شیعیان و قیام کنندگان انجا را چنان سرکوب کرد که نفس کسی بلند نشد و چگونه بزرگانشان را قلع و قمح کرد که قیام بصره بکلی خوابید.
و بعد این شخص با دست خالی و به تمام معنی با دست خالی یعنی بدون لشگر و سپاه و تنها سوار بر مرکب فریب وارد کوفه می شود .
آنهم در شرایطی که کوفه در دست شیعیان و قیام کنندگان است.
18000نفر با مسلم بیعت کرده اند.
اقوام و قبایل همگی اعلام آمادگی کرده اند و ...
آن وقت می بینید که با چنان مکر ، سیاست و برنامه بی نظیری کل جریان را در مدت کوتاهی (فکر کنم کمتر از یک ماه) کاملا وارانه می کند .
آنهم با دستانی کاملا خالی .
آنوقت شما این فرد را مقایسه می کنید با کسی مثل حصین بن نمیر از قبیله بنی تمیم که جز وحشی گری ذره ای خرد و مغز در او نمی بینیم ...
2- دوم اینکه در مقایسه هایتان بعضی اوقات به مواقعی مثال می زنید که واقعا مثال مع الفارق هستند.
مثلا در مورد ابوسفیان و زمانی که وی به مدینه رفت آمد می کرد در حالی که قران خودش صراحتا امان داده بود که این ها بیایند و دعوت پیامبر را بشنوند و بروند. ..
این را مقایسه می کنید با مسئله ابن زیاد ؟؟؟!!!
مگر رسول الله می توانست خودش فرمان صریح قرآن را نقض کند . در حالی که در مساله ابن زیاد چنین موضوعی را نداریم.
یا مثال می زنید به عایشه .
اصلا مساله عایشه کاملا متفاوت است.
امیرالمومنین حاکم است و طرفش هم عطرت و همسر پیامبر خداست و هرچه هم که بشود این حرمت تا آخرین لحظه حفظ می شود.
حتی با آن همه تلاشی که امیرالمومنین برای دفع فتنه و جلوگیری از جنگ کردند باز در نهایت وقتی که قائله خوابید حضرت باز کوچکترین ذره ای بی احترامی و حرمت شکنی به عایشه نکردند و برادرش محمد بن حنفیه را فرستادند که محرمش بود و بعد هم ایشان را با احترام به خانه یکی از افراد معتمد عایشه منتقل کردند...
این کاملا متفاوت است با ابن زیاد .
این دو چه نسبتی با هم داشتند.
خلاصه برخی مواردی که ذکر می کنید به عنوان شاهد مثال واقع از اساس و شرایط متفاوت هستند . چه از نظر شخصیت ها ، چه از نظر شرایط و چه از این نظر که کشتنشان کمکی نمی کرده و اینکه جبهه حق خودش حاکم بوده و بر این اساس با رئفت و مهربانی برخورد می کرده ...
این ها کاملا قیاس مع الفارق هستند بنظر من.
اما در کل با توضیحاتی که دادید تا حدی با شما موافقم که نمی شود خیلی از وقایع را بطور کامل پیش بینی کرد . و اون بحث بدنامی کشتن میهمان را هم تا حدود زیادی موافقم. ولی احساسم این بود که نتایج مفیدش می توانست به مراتب از این بدنامی بزرگتر و برتر باشد.
و در نهایت اینکه بنظرم واقعا وقتی از بالا به ماجراهای تاریخی می نگریم خیلی وقتها می بینیم که چقدر تصمیمات شخصیت ها در لحظات حساس تاریخ سرنوشت ساز بوده و گاهی یک تصمیم کوچک اما در زمان حساس و به موقع می توانسته سرنوشت بشریت و سرنوشت تاریخ را عوض کند .
بقول مقام معظم رهبری :
اگر امثال شبث بن ربعی در یک لحظه حساس از خدا می ترسیدند به جای اینکه از ابن زیاد بترسند تاریخ عوض میشد اما انها امدند تاریخ را عوض کردند عوام متفرق شدند
نوشته اصلی برهان:« اول اینکه واقعا اگر با دید تحلیلی و دقیق به حوادث کوفه و آنچه ماقبل از واقعه عاشورا پیش امد بررسی و کنکاش کنیم به این نتیجه می رسیم که حقیقتا نقش "عبیدالله بن زیاد" در کل این ماجرا واقعا متفاوت و بی بدیل است . یعنی نمی توان هیچ شخص دیگری را یافت که چنین قابلیت شیطانی در این حد داشته باشد.»
به حوادث بصره نگاهی بیاندازید که چطور شیعیان و قیام کنندگان انجا را چنان سرکوب کرد که نفس کسی بلند نشد و چگونه بزرگانشان را قلع و قمح کرد که قیام بصره بکلی خوابید.
و بعد این شخص با دست خالی و به تمام معنی با دست خالی یعنی بدون لشگر و سپاه و تنها سوار بر مرکب فریب وارد کوفه می شود .آنهم در شرایطی که کوفه در دست شیعیان و قیام کنندگان است.
18000نفر با مسلم بیعت کرده اند.
اقوام و قبایل همگی اعلام آمادگی کرده اند و ...
آن وقت می بینید که با چنان مکر ، سیاست و برنامه بی نظیری کل جریان را در مدت کوتاهی (فکر کنم کمتر از یک ماه) کاملا وارونه می کند .
آنهم با دستانی کاملا خالی .
آنوقت شما این فرد را مقایسه می کنید با کسی مثل حصین بن نمیر از قبیله بنی تمیم که جز وحشی گری ذره ای خرد و مغز در او نمی بینیم ...» »
جناب برهان از اینکه بحث را ادامه دادید و نکات خوبی را هم یادداشت فرمودید، سپاسگذارم. اما درباره شخصیت عبیدالله بن زیاد که به نظر حضرتعالی، شخصیتی بی بدیل است چون قبلا در بصره موفق عمل کرده است،به استحضار می رسانم، که شیعه در بصره هرگز صاحب قدرتی قابل ذکر نبود. معدودی از شیعیان در بصره زندگی می کردند و از سوی دیگر این نکته را باید مورد دقت قرار داد که پس از جمل، بصره به شهری با تفکر دشمنی اهل کوفه، و ضد شیعی تبدیل گردید و در چنین جایی کاری از شیعیان ساخته نبود تا مبارزه با ایشان کار سختی باشد. بله امام حسین به شیعیان بصره نامه نوشت اما هرگز نگفت که به بصره می روم چرا که بصره جمعیت بسیار کوچکی از شیعیان را در خود جای داده بود. تفکر عثمانی چنان در بصره حفظ شد که تا قرن دوم شایع بود که محبت عثمان نخستین نشان هر بصری است. از این رو وقتی یونس بن خباب از عباد بن عباد بصری خواست تا خود را معرفی کند، و او را از مردم بصره معرفی کرد، یونس گفت:« شما همان کسانی هستید که عثمان را دوست دارید»( الضعفاء الکبیر، عقیلی، ج 4، ص 458) این موضوع حتی در فقه و فقهای بصره هم تاثیر گذاشت و به گونه ای که حدیث امام صادق، را در بصره بر خود تحریم کرده بودند و اجازه بیان آن را نمی دادند.( تاریخ الثقات، ج1، ص 271)
اما اینکه می فرمایید، عبیدالله وارد شد و شهر کوفه را در اختیار گرفت، باید این دقت را نیز داشته باشید که کوفه شهری مملو از خوارج ، حزب عثمانی و اشرافی بود که در واقع حزب پول بودند. اگر این 18000 نفر خالصا لوجه الله بودند، چرا پس از آنکه سلیمان بن صرد ایشان را دعوت کرد، دیگر خبری از ایشان نشد. و 4000 نفر بیشتر گرد نیامدند.
عبیدالله از نیروهای عثمانی مستقر در کوفه استفاده کرد و توانست پیروز شود. حربه ترساندن مردم از سپاه شام خیلی کارگر بود. بویژه برای اهل کوفه که سپاه بیشتر از مور و ملخ کوفیان را در سال 41 و دوران امام حسن دیده بودند که ریختند در کوفه و به راحتی کوفه را تسلیم خویش کردند. در ضمن حتی در دوران مروان نیز عبیدالله نیروی قابل ذکری نبود و مروان از او خیلی استفاده نکرد. در حالی که اگر این قابلیتهایی را که می فرمایید داشت، حتما باید از سوی مروان و یا از سوی عبدالله بن زبیر به کار گرفته می شد.
نگاهی به زندگانی ابن زیاد
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]وصال مسلم به ملکوت، او که در عرفه شهید شد تا دعاى عرفه مولى الکونین را تفسیر کند و حماسه مسلم بودن و تسلیم نشدن را بیافریند. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبى علیه السلام که از سختترین دورههاى تاریخ اسلام نسبت به پیروان اهلبیت و طرفداران حق بود، «مسلم بن عقیل» با خلوص هر چه تمام در مسیر حق بود و از باوفاترین یاران و از خواص اصحاب امام حسن محسوب مىشد. پس از شهادت امام مجتبى علیه السلام که امامت به حسین بن على علیهماالسلام رسید تا مرگ معاویه که یک دوره ده ساله بود؛ باز «مسلم بن عقیل» را در کنار امام حسین علیه السلام مىبینیم.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]به یاد روح بزرگ انسانهاى خودساخته و پاکی که ایثارشان در راه خدا الهام بخش تعهد و فداکارى است. عظمت انسانى چهرههاى پرفروغ تاریخ خونبار ما چون «مسلم بن عقیل» و «هانی بن عروه»، اسوه همه کسانى است که در زندگى به هدفهایى والاتر از دنیا اعتقاد دارند و ارزشهاى متعالى را مىجویند. انسانهاى نمونه از نظر ایمان، اخلاق، شهامت، جوانمردى و استقامت، همیشه زینت تاریخ بوده و هستند. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«مسلم بن عقیل» یکى از این چهرههاست. شنیدن نام این انسان والا و سرباز فداکار راه حق، یاد آور همه خوبیها، رشادتها و جوانمردیهاست؛ و خواندن زندگینامه این سردار رشید اسلام، درسآموز و الهامبخش و سازنده است. حماسه مسلم بن عقیل در کوفه، پیش درآمدى بر نهضت عظیم عاشورا بود؛ و خود مسلم، پیشاهنگ نهضت سیدالشهدا علیه السلام و سفیر انقلاب کربلا و پیشمرگ حماسه تاریخساز و جاویدان عاشورا بود. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]درباره «مسلم بن عقیل» ، چه مىتوان گفت، جز بیان صداقت و رشادت و ایمانش؟ و چه مىتوان نوشت، جز فداکارى و حماسه و آزادگىاش، و چه مىتوان شنید جز عمل به وظیفه و اطاعت از امام و جهاد در راه حق تا مرز شهادت. و «مسلم بن عقیل» کیست؟ تجسمى از ارزشهاى والاى مکتب؛ الگو و اسوهاى از یک جوانمرد سلحشور و انقلابى پاکباخته و دل به راه خدا داده و سر به راه دوست سپرده و قدم در راه حق نهاده و با شهادت به معراج قرب پروردگار رسیده است. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مسلم بن عقیل کیست؟[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در میان جوانان برومند «بنىهاشم»، «مسلم بن عقیل»، فرزند عقیل یکى از چهرههاى تابناک و شخصیتهاى بارز، به شمار مىرفت. «عقیل» برادر حضرت على علیه السلام و دومین فرزند ابوطالب بود. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]معاویه، پس از بیست سال سلطنت استبدادى مُرد. یزید، پس از معاویه بر سر کار آمد و با تهدید و تطمیع بر اوضاع مسلط شد. مىخواست اباعبدالله الحسین علیه السلام را هم به بیعت وادار کند، که سیدالشهدا نپذیرفت و به طور مخفیانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدینه بیرون آمد و به حرم خدا در مکه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ایام حج در جهت آگاهانیدن مردم، بهرهبردارى کند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«مسلم بن عقیل»، برادرزاده امیرالمؤمنین و پسر عموى حسین بن على بود. دودمانى که مسلم در آن رشد یافت، دودمان علم و فضیلت و شرف بود و خاندانى که شخصیت انسانى و اسلامى «مسلم بن عقیل» در آن شکل گرفت، بهترین زمینه را براى تربیت و تکامل معنوى و حماسى مسلم فراهم کرد. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]از آغاز کودکى، در میان جوانان بنىهاشم به خصوص در کنار امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) بزرگ شد و کمالات اخلاقى و بنیان ولایت و درسهاى حماسه و ایثار و شجاعت را به خوبى فرا گرفت. اجداد «مسلم بن عقیل» کسانى، چون «ابوطالب» و «فاطمه بنت اسد» بودند که در فرزندان خویش، شجاعت و ایمان و دلاورى را به ارث مىگذاشتند و «مسلم بن عقیل»، شاخهاى پربار از این اصل و تبار بود؛ و بنا به اصل وراثت، خصلتهاى برجسته را از نیاکان خود به ارث برده بود. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]به نقل مورخان، در زمان حکومت آن حضرت (بین سالهاى 36 تا 40 هجرى) از جانب آن امام، متصدى برخى از منصبهاى نظامى در لشگر بوده است، از جمله در جنگ صفین، وقتى که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) لشگر خود را صف آرایى مىکرد، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و عبدالله بن جعفر و «مسلم بن عقیل» را بر جناح راست سپاه، مامور کرد. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]شناسنامه «مسلم بن عقیل» را، پیش از آن که از نیاکان و سرزمین و قبیله جستجو کنیم، باید در فکر، عمل و زندگانىاش بیابیم؛ این بهترین معرف «مسلم بن عقیل» است. «مسلم بن عقیل»، در دوران خلافت على علیه السلام در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پس از شهادت آن امام، هرگز از حق که در خاندان او و امامت دو فرزندش، حسنین (علیهماالسلام) تجسم پیدا کرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاکش را بر این آستان فدا کرد. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]یزید براى حفظ سلطه و حاکمیت بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبیدالله بن زیاد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابن زیاد» با حفظ سمت، والى کوفه نیز شد. ماموریت ابن زیاد آن بود که به کوفه برود و «مسلم بن عقیل» را دستگیر کند و سپس او را محبوس یا تبعید کند، یا به قتل برساند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبى (علیه السلام) که از سختترین دورههاى تاریخ اسلام نسبت به پیروان اهلبیت و طرفداران حق بود، «مسلم بن عقیل» با خلوص هر چه تمام در مسیر حق بود و از باوفاترین یاران و از خواص اصحاب امام حسن محسوب مىشد. پس از شهادت امام مجتبى (علیه السلام) که امامت به حسین بن على (علیهماالسلام) رسید تا مرگ معاویه که یک دوره ده ساله بود؛ باز «مسلم بن عقیل» را در کنار امام حسین (علیهالسلام) مىبینیم. در این دوره بیست ساله، یعنى از شهادت على علیه السلام تا حادثه کربلا بسیارى از کسان، یا مرعوب تهدیدها شدند یا مجذوب زر و سیم و فریفته دنیا و صحنه حق را رها کردند و یا به معاویه پیوستند و یا انزواى بىدردسر را برگزیدند، ولى آنان که قلبى سرشار از ایمان و دلى سوخته در راه حق داشتند و مسلمانى را در صبر و مقاومت و مبارزه در شرایط دشوار مىدانستند، امامان حق را تنها نگذاشتند و با زبان و مال و جان و فرزند، به فداکارى در راه خدا و جهاد فى سبیل الله پرداختند. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ارزش و فضیلت پیروان حق در آن دوره، به خصوص وقتى آشکارتر مىشود که به شرایط دشوار دیندارى و حقپرستى در روزگار سلطه امویان آگاه باشیم. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حضرت على علیه السلام از پیامبر اسلام حدیثى را در مدح «عقیل» نقل مىکند که آن حضرت فرمودند: [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«من او را (عقیل) به دو جهت دوست دارم: یکى، به خاطر خودش، و یکى هم به خاطر این که پدرش ابوطالب او را دوست مىداشت.» و در آخر، خطاب به على علیه السلام فرمود: [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«فرزند او «مسلم بن عقیل» کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشک مىریزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود مىفرستند.» [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]معاویه، پس از بیست سال سلطنت استبدادى مُرد. یزید، پس از معاویه بر سر کار آمد و با تهدید و تطمیع بر اوضاع مسلط شد. مىخواست اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را هم به بیعت وادار کند، که سیدالشهدا نپذیرفت و به طور مخفیانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدینه بیرون آمد و به حرم خدا در مکه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ایام حج در جهت آگاهانیدن مردم، بهرهبردارى کند. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]سال شصت هجرى بود. اقامت چهار ماهه امام حسین علیه السلام در مکه و برخورد با مردم و تشکیل اجتماعات و گفتگوها، مردم را با انگیزه و اهداف امام، از امتناع از بیعت با یزید، آشنا کرد؛ به خصوص مردم کوفه از اقدام انقلابى امام حسین علیه السلام خوشحال و امیدوار شدند. مردم کوفه، خاطره حکومت چهار ساله علوى را به یاد داشتند و در این شهر، شخصیتهاى برجسته و چهرههاى درخشانى از مسلمانان متعهد و یاران اهلبیت بودند. از این رو نامهها و طومارهاى مفصلى با امضاى چهرههاى معروف شیعه در کوفه و بصره به امام حسین علیه السلام نوشتند، که تعداد این نامهها به هزاران مىرسید. کوفیان، گروهى را هم به نمایندگى از طرف خود به سرکردگى «ابوعبدالله جدلى» به نزد آن حضرت فرستادند و نامههایى همراه آنان ارسال کردند. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در میان نامهها و امضاها، نام شخصیتهاى بزرگى از کوفه همچون «شبث بن ربعى» و «سلیمان بن صرد» و «مسیب بن نجبه» و ... به چشم مىخورد که از آن حضرت مىخواستند مردم را به بیعت با خود دعوت کند و به کوفه بیاید و یزید را از خلافت خلع کند. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]امام، تصمیم گرفت در مقابل اصرار و دعوتهاى مکرر مردم کوفه، عکس العمل نشان داده و اقدامى کند. براى ارزیابى دقیق اوضاع کوفه و میزان علاقه و استقبال مردم و تهیه مقدمات لازم و شناسایى و سازماندهى و تشکل نیروهاى انقلابى، ضرورى بود که کسى قبلا به کوفه رفته و این ماموریت را انجام دهد و گزارشى دقیق از وضعیت شهر و مردم، به او بدهد. [/]
ادامه...
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حسین بن على علیهماالسلام در یکى از منازل میان راه، خبر شهادت این سه یار وفادار خویش را شنید. شهادت «مسلم بن عقیل»، «هانى» بن عروه و عبدالله یقطر، امام را ناراحت کرد و امام فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون» و اشک در چشمانش حلقه زد. چندین بار، براى «مسلم بن عقیل» و «هانى» از خداوند رحمت طلبید و گفت: «خدایا براى ما و پیروانمان منزلتى والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت خویش جمع گردان، که تو بر هر چیز، توانایى!»[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حضرت حسین بن على (علیهماالسلام) مناسبترین فرد براى این ماموریت محرمانه را «مسلم بن عقیل» دید، که هم آگاهى سیاسى و درایت کافى داشت، و هم تقوا و دیانت، و هم خویشاوند نزدیک امام بود. به نمایندگانى که از کوفه آمده بودند، فرمود: من، برادر و پسر عمویم «مسلم بن عقیل» را با شما به کوفه مىفرستم، اگر مردم با او بیعت کردند؛ من نیز خواهم آمد.
این که امام از «مسلم بن عقیل» به عنوان «برادرم» و «فرد مورد اعتمادم» نام مىبرد، میزان اعتبار و لیاقت و کفایت مسلم بن عقیل را مىرساند. آنگاه «مسلم بن عقیل» را طلبید و به او فرمود: به کوفه مىروى، اگر دیدى که دل و زبان مردم یکى است و آنچنان که در این نامهها نوشتهاند متحدند و مىتوان به وسیله آنان اقدامى کرد، نظر خودت را بر من بنویس و «مسلم بن عقیل» را وصیت و سفارش کرد، به این که: [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]پرهیزکار و با تقوا باش؛ نرمش و مهربانى به کار ببر؛ فعالیتهاى خود را پوشیده دار؛ اگر مردم، یکدل و یک جان بودند و در میانشان اختلافى نبود، مرا خبر کن. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اعزام «مسلم بن عقیل» و فرستادن این پیام به کوفه، پاسخى به همه نامهها و دعوتها و طومارها بود. محتواى پیام امام، در این چند محور، خلاصه مىشود: [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1 - تایید کامل از «مسلم بن عقیل» به عنوان برادر، پسر عمو و نمایندهاى مورد اطمینان. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2 - محدوده مسؤولیت «مسلم بن عقیل» در کوفه نسبت به ارزیابى وحدت کلمه و صداقت مردم. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]3 - پاسخى به دعوتهاى مکرر، به عنوان اتمام حجت. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]4 - درخواست از مردم براى حمایت و اطاعت از «مسلم بن عقیل.» [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«مسلم بن عقیل» با گرفتن دو راهنما از مکه به سوى کوفه حرکت کرد. و اینک، «مسلم بن عقیل»، با شهرى رو به روست، حادثه خیز و پر ماجرا و با گرایشهاى مختلف؛ شهرى با افکار گوناگون که اگر چه به ظاهر آرام است، اما آرامش قبل از طوفان را مىگذراند. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]شیعیان، دسته دسته به خانه مختار مىآمدند و با «مسلم بن عقیل» دیدار و بیعت مىکردند و «مسلم بن عقیل» هم نامه امام حسین علیه السلام را خطاب به مؤمنان و مسلمانان کوفه براى هر جماعتى از آنان مىخواند. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]روز به روز بر تعداد هواداران امام حسین علیه السلام که با نمایندهاش «مسلم بن عقیل»، بیعت مىکردند افزوده مىشد تا این که پس از چند روز، به هزاران نفر مىرسید. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]با وجود این همه بیعتگران جان بر کف و انقلابیهاى آماده براى هرگونه فداکارى در راه حمایت حسین (علیه السلام) و بر انداختن حکومت یزید، «مسلم بن عقیل»، طى نامهاى اوضاع را به امام گزارش داد و با بیان شرایط و زمینه مساعد براى نهضت از امام خواست که به سوى کوفه بشتابد.
اکنون «مسلم بن عقیل»، نگینى در میان حلقه انبوه یاران است حضورش مایه دلگرمى امیدواران است شکوه و هیبتى دارد، میان کوفیان جایى و محبوبیتى دارد، و هر شب، صحبت از جنگ است، سخن از شستشوى لکههاى ذلت و ننگ است کلام از شور جانسوز حقیقتهاست، ز «رفتن»ها و «ماندن»هاست. ولى دوران آن کم بود و کم پایید، تمام شعلهها ناگه فرو خوابید ... [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]یزید براى حفظ سلطه و حاکمیت بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبیدالله بن زیاد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابن زیاد» با حفظ سمت، والى کوفه نیز شد. ماموریت ابن زیاد آن بود که به کوفه برود و «مسلم بن عقیل» را دستگیر کند و سپس او را محبوس یا تبعید کند، یا به قتل برساند. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مردمى که با «مسلم بن عقیل» بیعت کرده و در انتظار آمدن حسین بن على (علیهماالسلام) به کوفه بودند، با ورود ابن زیاد به کوفه، وضعى دیگر پیدا کردند. فردا صبح که مردم براى نماز جماعت به مسجد آمدند، ابن زیاد از دارالاماره بیرون آمد و در سخنان خود، خطاب به مردم گفت: «... امیرالمؤمنین یزید، مرا فرمانرواى شهر و این مرز و بوم و حاکم بر شما و بیتالمال قرار داده است و به من دستور داده که با ستمدیدگان، انصاف و با محرومان بخشش داشته باشم و به فرمانبرداران نیکى کنم و با متهمان به مخالفت و نافرمانى با شدت و با شمشیر و تازیانه رفتار کنم. پس هر کس باید بر خویش بترسد. راستى گفتارم هنگام عمل روشن مىشود؛ به آن مرد هاشمى «مسلم بن عقیل» هم برسانید که از خشم و غضب من بترسد.» [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]از این پس، مجراى بسیارى از حوادث، دگرگون شد و اوضاع برگشت. ابن زیاد، رؤساى قبایل و محلهها را طلبید و برایشان صحبتهاى تهدیدآمیز کرد و از آنان خواست که نام مخالفان یزید را به او گزارش دهند، وگرنه خون و مال و جانشان به هدر خواهد رفت. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حزب اموى، که مىرفت بساطش نابود و برچیده گردد، دیگر بار جان گرفت و آن تهدیدها و تطمیعها و فریبکاریها و تبلیغهاى دامنهدار، تاثیر خود را بخشید و والى جدید، توانست با قدرت و قوت و با تمام امکانات جاسوسى و خبرگیرى و خبررسانى، جوى از وحشت و ارعاب را فراهم آورد. با دستگیریها و خشونتها و برخوردهاى تندى که انجام داد، بر اوضاع مسلط شد و ورق برگشت. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«مسلم بن عقیل»، در خانه «مختار» بود که صحنه حوادث به صورتى که یاد شد، پیش آمد. از آن جا که ابن زیاد، براى سرکوبى انقلابیها به دنبال رهبر این نهضت؛ یعنى «مسلم بن عقیل» مىگشت، «مسلم بن عقیل» مىبایست جاى امنتر و مطمئنترى انتخاب کند. این بود که مقر و مخفیگاه خود را تغییر داد و به خانه «هانى» رفت.
«هانى بن عروه»، از بزرگان کوفه و چهرههاى معروف و پر نفوذ شیعه در این شهر بود که هواداران و نیروهاى مسلح و سوارهاى که تعدادشان به هزاران نفر میرسید در اختیار داشت. «هانى»، در آن هنگام حدود نود سال داشت و افتخار حضور پیامبر را هم درک کرده بود و در زمان امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم در جنگهاى جمل و صفین و نهروان ملازم رکاب آن حضرت بود و از اخلاصى والا و وفایى شایسته در حق اهلبیت پیامبر برخوردار بود. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اینک، بار دیگر موقعیتى پیش آمده بود که «هانى»، صداقت و ایمان و تعهد خویش را نسبت به حق نشان دهد و در این شرایط خطرناک و اوضاع بحرانى، پذیراى «مسلم بن عقیل» گردد که در راس نیروهاى شیعى است و تحت تعقیب از سوى حاکم کوفه.
نهضت «مسلم بن عقیل» و هوادارانش، صورت مخفیترى گرفت و ارتباط ها پنهانتر انجام مىشد. با تغییر شرایط، کوفه به کانون خطرى براى انقلابیهاى شیعه تبدیل شده بود که با کمترین غفلتى ممکن بود خطرات بزرگى پیش بیاید. سیاست کلى «ابن زیاد» نابودى «مسلم بن عقیل» و شکست این نهضت بود و براى این کار، دو نقشه کلى را در دست اجرا داشت:[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]1- جستجو و تعقیب «مسلم بن عقیل» و طرفدارانش. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]2 - خریدن سران شهر و چهرههاى با نفوذ. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]براى پی بردن به مخفیگاه «مسلم بن عقیل» و اطلاع از قرارها و برنامهها و شناختن عوامل مؤثر در نهضت «مسلم بن عقیل»، راهى که از سوى ابنزیاد پیش گرفته شد، استفاده از یک عامل نفوذى بود که با جاسوسى، اخبار نهضت مسلم را به حکومت برساند. این عامل نفوذى ابن زیاد کسى جز «معقل» نبود. معقل که از سرسپردگان حکومت بود، با دریافت سه هزار درهم، مأموریت یافت که به عنوان یک هوادار «مسلم بن عقیل» و طرفدار نهضت با طرفداران «مسلم بن عقیل» تماس بگیرد و به عنوان یک انقلابى، که میخواهد این پولها را براى صرف در راه انقلاب و تهیه سلاح و امکانات مبارزه به «مسلم بن عقیل» تحویل دهد، کم کم به پیش «مسلم بن عقیل» راه یافته و از خانه او و تشکیلات و افراد مؤثر، گزارش تهیه کرده و به ابن زیاد خبر دهد.
به این صورت، کم کم این جاسوس ابن زیاد، به خانه هانى هم که پناهگاه «مسلم بن عقیل» بود راه پیدا کرد و با مسلم ملاقات نمود و پولها را به او تحویل داد و به تدریج خود را یکى از طرفداران نهضت، جا زد. صبحها زودتر از همه میآمد و دیرتر از همه میرفت و اخبار درونى نهضت را به عبیدالله زیاد، گزارش میداد. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]با پى بردن به مخفیگاه «مسلم بن عقیل» و مرکزیت نهضت و افراد مؤثر در جریان مبارزه، ابن زیاد، بیشتر احساس خطر کرد و تصمیم گرفت که هر چه زودتر دست به کار شود و انقلاب را قبل از آن که به مرحله غیر قابل کنترلى برسد، در هم شکسته و سران نهضت و مقاومت انقلابیها را در هم شکند. این بود که نقشه حمله گسترده به نهضت و پیشگامان آن و چهرههاى سرشناس تشکیلات «مسلم بن عقیل» کشیده شد و اولین گام، دستگیرى «هانى» بود. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]نقش «هانى» در نهضت، بسیار بود؛ از این رو والى کوفه به فکر دستگیرى «هانى» افتاد تا از این طریق به «مسلم بن عقیل» هم دسترسى پیدا کند، زیرا میدانست تا وقتى که «هانى»، در محل خود مستقر باشد، بازداشت «مسلم بن عقیل» عملى نیست و نیروهاى زیادى که در اختیار و در فرمان «هانى» هستند، مقاومت و دفاع خواهند کرد. پس باید با نقشهای پاى هانى را به «دارالاماره» بکشد و او را در همان جا زندانى کند تا بین او و «مسلم بن عقیل» جدایى بیفتد.
«هانى» به بهانه مریضى پیش «عبیدالله زیاد» نمیرفت، تا این که ابن زیاد، چند نفر را در پى او فرستاد و با این بهانه که والى کوفه میخواهد تو را ببیند، او را به دارالاماره بردند. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ابن زیاد، با جوش و خروش، براى مردم، سخنانى تهدیدآمیز، همراه با تطمیع، بیان میکرد. قساوت و خشونت از گفتارش میبارید. بیشترین تهدید، نسبت به کسانى بود که به «مسلم بن عقیل» پناه دهند و مژده جایزه به کسى داد که «مسلم بن عقیل» را یا خبرى از او را نزد او بیاورد. «مسلم بن عقیل» نایب و نماینده حسین بود. نسخهاى برابر با اصل. تصمیم گرفته بود کربلایى در کوفه بر پا سازد، و حماسهاى به یاد ماندنى و درسى عظیم از قدرت رزمى و روحى یک «مؤمن» در تاریخ، بر جاى بگذارد. و این چنین کوفه که به خاطر نهضت براى «مسلم بن عقیل» «وطن» شده بود، اینک به غربت تبدیل شده است. «مسلم بن عقیل» بییاوری چون «هانی». [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و «مسلم بن عقیل»، غریبى در وطن! «مسلم بن عقیل» براى یافتن خانهاى که شب را به روز آورد و در پناه آن، مصون بماند، در کوچهها غریبانه میگشت و نمیدانست به کجا میرود. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و اما در کوفه، همه درها به روی «مسلم بن عقیل» بسته بود و هر کس، سوداى سلامت و آسایش خویش را در سر داشت. تا این که پس از چند روز آوارگی در محله «بنى بجیله» زنى به نام «طوعه» به مسلم پناه داد. پسر طوعه، بر خلاف مادرش از هواداران «ابن زیاد» بود. شب که به خانه آمد، از حرکات و رفتار مادر، متوجه اوضاع غیرعادى شد. با کنجکاوى فراوان بالأخره فهمید که مهمانِ خانهشان کسى جز «مسلم بن عقیل» نیست. بسیار خوشحال شد، که اگر به والى شهر خبر دهد، جایزه خواهد گرفت. گرچه به مادرش قول داد و تعهد سپرد که به کسى نگوید. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]سلام خدا و فرشتگان و پاکان، بر روح بلند حضرت «مسلم بن عقیل» و «هانی بن عروه» باد، که شرط وفا و جوانمردى را ادا نمودند و جان خویش را فداى رهبر و مولایشان سیدالشهدا علیه السلام کردند. و درود بر همه ادامه دهندگان راهشان، که راه «حق» و «آزادى» است.
و سپاهیان ابن زیاد شبانه به قصد جان «مسلم بن عقیل» به خانه طوعه یورش بردند. حضرت «مسلم بن عقیل» یک تنه در برابر انبوهى از سپاهیان ابن زیاد ایستاده بود و دلیرانه مقاومت و جنگ میکرد. هر هجومى را با شمشیر دفع میکرد و هر مهاجمى را ضربتى کارى میزد. «مسلم بن عقیل»، تصمیم داشت که تا آخرین قطره خون و تا واپسین دم و تا شهادت بجنگد، اما اطرافش را گرفتند و در یک حلقه محاصره از پشت سر، نیزهاى بر او زده و او را به زمین افکندند و بدین گونه، اسیرش کردند. طبق برخى از نقلها سر راهش گودالى کندند و «مسلم بن عقیل» در آن افتاد و اسیر شد. «مسلم بن عقیل» را گرفتند؛ آزادهاى که در اندیشه نجات آن اسیران بود، خود، در دست آنان گرفتار شد. او را به سوى دارالاماره بردند و ورقى دیگر از حماسه در پیش دیدگان تاریخ، نمودار شد. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حضرت «مسلم بن عقیل» با خرسندی از تقرب به مقام والای شهادت خود، دشمنان را ندا داد: [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]من امروز، از خُم خون، میچشم شهد شهادت را ولى خرسند و خشنودم که مرگم جز به راه حق و قرآن نیست. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]از این مردن سرافرازم که پیش باطل و بیداد نیاوردم فرود، این سر نکردم سجده بر دینار، نسودم لحظهاى پیشانیام بر زر، کنون در چنگ این دشمن، شرافتمند میمیرم که من، مردانه جنگیدم و بر مرگ دلیران و جوانمردان نمیبایست گرییدن. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ولى ناگاه «مسلم بن عقیل» را گریه فرا گرفت، و گفت: «انا لله و انا الیه راجعون» یکى از سران سپاه ابن زیاد، از روى طعنه، گفت: کسى که در پى این کارها باشد، بر این پیشامدها نباید گریه کند. «مسلم بن عقیل» گفت: [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«به خدا سوگند! گریهام براى خویش و به خاطر ترس از مرگ نیست، بلکه گریه من براى خانوادهام و براى حسین بن على و خانواده اوست، که به سوى شما میآیند.» [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در زیر برق سرنیزهها، آن اسیر آزاده تشنه لب، و آن آزاده گرفتار را نگهداشته بودند. هم به سرنوشت افتخارآمیز خویش میاندیشید و هم به فکر کاروانى بود که به سوى همین کوفه در حرکت بود و سالار آن قافله، کسى جز اباعبدالله الحسین (علیه السلام) نبود. «مسلم بن عقیل» را به بالاى دارالاماره میبردند، در حالى که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر میگفت، خدا را تسبیح میکرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهى درود میفرستاد و میگفت: [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ باز که دست از یارى ما کشیدند، حکم کن! [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]شکوه و عظمت «مسلم بن عقیل» در آن اوج و بر فراز آن سکوى شهادت و معراج، دیدنى بود. گرچه آنان، این قهرمان اسیر و دست بسته را با تحقیر و توهین براى کشتن به آن بالا برده بودند، لیکن عزت مرگ شرافتمندانه در راه حق، چیز دیگرى است که دیدههاى بصیر و دلهاى آگاه، شکوهش را مییابند. با ضربت شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و ... پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سر و صداى زیادى به پا کردند.
پس از شهادت «مسلم بن عقیل»، به سراغ «هانى» رفتند و با دو ضربت، سر این انسان والا و حامى بزرگ «مسلم بن عقیل» را از بدن جدا کردند. در حالی که این چنین با خدای خود میگفت: «بازگشت به سوى خداست. خدایا مرا به سوى رحمت و رضوان خویش ببر!» [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آن فرومایگان، بدن هانى را هم به طنابى بستند و در کوچهها و گذرها بر خاک کشیدند. خبر این بیحرمتى به همه رسید. اسب سوارانشان حمله کردند و پس از درگیرى با نیروهاى ابن زیاد بدن «هانى» و «مسلم بن عقیل» را گرفتند و غسل دادند و بر آنها نماز خواندند و دفن کردند، در حالى که جسد «مسلم بن عقیل»، بیسر بود. آن روز، تنى چند از سرداران اسلام هم دستگیر شده و به شهادت رسیدند و اجساد مطهرشان در کنار آن دو قهرمان رشید به خاک سپرده شد و در روز نهم ذیحجه، کربلاى کوچکى در کوفه بر پا شد و یادشان به جاودانگى پیوست. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در پى این شهادتها که وضع کوفه اینگونه بحرانى و اوضاع نامساعد بود، کاروان امام حسین (علیهالسلام) هم که از مکه به سوى کوفه حرکت کرده بود به سوى این شهر میآمد. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حسین بن على (علیهماالسلام) در یکى از منازل میان راه، خبر شهادت این سه یار وفادار خویش را شنید. شهادت «مسلم بن عقیل»، «هانى بن عروه» و «عبدالله یقطر»، امام را ناراحت کرد و امام فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون» و اشک در چشمانش حلقه زد. چندین بار، براى «مسلم بن عقیل» و «هانى» از خداوند رحمت طلبید و گفت: «خدایا براى ما و پیروانمان منزلتى والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت خویش جمع گردان، که تو بر هر چیز، توانایى!» آنگاه نامهاى را که محتوایش گزارش شهادت آنان و دگرگونى اوضاع کوفه بود بیرون آورد و براى همراهان خود، خواند و گفت: هر کس از شما میخواهد برگردد، برگردد، از جانب ما بر عهده او پیمان و عهدى نیست... [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آرامگاه حضرت «مسلم بن عقیل»، این شخصیت والا مقام در بیرون باروى - دیوار - مسجد کوفه و در سمت جنوب شرقى آن قرار دارد که به وسیله راهرو کوتاهى از مسجد میتوان به درون صحن آن قدم نهاد. حرم حضرت «مسلم بن عقیل» علیه السلام فضاى وسیعى در شرق مسجد کوفه را در برگرفته و از گنبد طلایى بزرگ و چندین رواق و شبستان و ایوان تشکیل شده است و در برابر حرم حضرت «مسلم بن عقیل» و در سمت شمالى صحن او آرامگاه هانى بن عروه قرار دارد. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]سلام خدا و فرشتگان و پاکان، بر روح بلند حضرت «مسلم بن عقیل» و «هانی بن عروه» باد، که شرط وفا و جوانمردى را ادا نمودند و جان خویش را فداى رهبر و مولایشان سیدالشهدا (علیه السلام) کردند. و درود بر همه ادامه دهندگان راهشان، که راه «حق» و «آزادى» است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مأخذ:
تاریخ طبرى
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]نفس المهموم شیخ عباس قمى (رحمت الله علیه)
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ارشاد شیخ مفید (رحمت الله علیه)
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]سایت تبیان
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مهری هدهدی
[/]
به نظر من حضرت مسلم عبد صالحی بود که باتمام توان به وظیفه اش عمل کرده است و دراین راه هیچ گونه کاستی وسهل انگاری نکرده است
به نظر من حضرت مسلم عبد صالحی بود که باتمام توان به وظیفه اش عمل کرده است و دراین راه هیچ گونه کاستی وسهل انگاری نکرده است
خب دلیلش اینه که نظر شما مبنا و پایه خردمندانه ای نداره .
اگر بطور تحلیلی تاریخ را مطالعه بفرمایید خواهید دید که جناب مسلم هم در این برهه تاریخی اشتباهات و خطاهای متعددی داشتند که از ضعف شخصیتی ایشان ناشی می شد.
حتی زمانی که مسلم در انجام وظیفه اش سستی بخرج داد و تقاضای بازگشت نمود ، امام حسین (ع) در نامه ایشان را مورد مذمت و نکوهش قرار می دهند :
از سوی علی بن حسین (ع) به مسلم بن عقیل:
اما بعد،
می ترسم از آنکه باعث تو بر نوشتن سوی من و استعفاء از ماموریتی که تو را بدان گسیل داشته ام ، ترس باشد و بس.
به همان جانب که تو را فرستادم بشتاب .
والسلام
--------------------
نفس المهموم - الخاتم المحدثین الحاجشیخ عباس قمی.ص76
همچنین در قضایای کوفه سهل انگاری و تاخیر مسلم در آنچه رخ داد ، بسیار موثر بود .
در زمانی که کاخ دارالاماره توسط هزاران نفر با فریادهای شورانگیز "یامنصور امت" محاصره شده بود، در حالی که تنها 35 نفر در کاخ از عبیدالله بن زیاد حفاظت می کردند ، باز هم کوتاهی و تاخیر نابجای مسلم باعث شد ، بتدریج نیروها فرسوده شوند و مکر شیطانی ابن مرجانه کارگر افتد و آنچه نباید اتفاق می افتاد رخ دهد ...
باید یاد بگیریم که شخصیت های تاریخی را سیاه و سفید نبینیم .
آنها را همانطور که بوده اند ، مانند یک انسان واقعی که امکان خطا و اشتباه هم دارد تحلیل کنیم نه مانند افسانه ها !!!