جمع بندی بررسی سند روایت ضامن آهو
تبهای اولیه
با عرض قبولی طاعات و عبادات لطفا سند روایت ضامن آهو را بررسی کنید.
با صلوات بر محمد وآل محمد
وعرض سلام وادب
اصل داستان و روايتی که سبب ملقب شدن حضرت امام علی بن موسی الرضا صلوات الله عليه به «ضامن آهو» شده است، اين داستان است، که در کتاب«عيون أخبار الرضا عليه السلام » آمده است:
11- حَدَّثَنَا أَبُو الْفَضْلِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِسْمَاعِيلَ السَّلِيطِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ سَمِعْتُ الْحَاكِمَ الرَّازِيَّ صَاحِبَ أَبِي جَعْفَرٍ الْعُتْبِيِّ يَقُولُ بَعَثَنِي أَبُو جَعْفَرٍ الْعُتْبِيُّ رَسُولًا إِلَى أَبِي مَنْصُورِ بْنِ عَبْدِ الرَّزَّاقِ فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ الْخَمِيسِ اسْتَأْذَنْتُهُ فِي زِيَارَةِ الرِّضَا ع فَقَالَ اسْمَعْ مِنِّي مَا أُحَدِّثُكَ بِهِ فِي أَمْرِ هَذَا الْمَشْهَدِ كُنْتُ فِي أَيَّامِ شَبَابِي أَتَصَعَّبُ عَلَى أَهْلِ هَذَا الْمَشْهَدِ وَ أَتَعَرَّضُ الزُّوَّارَ فِي الطَّرِيقِ وَ أَسْلُبُ ثِيَابَهُمْ وَ نَفَقَاتِهِمْ وَ مُرَقَّعَاتِهِمْ فَخَرَجْتُ مُتَصَيِّداً ذَاتَ يَوْمٍ وَ أَرْسَلْتُ فَهْداً «3» عَلَى غَزَالٍ فَمَا زَالَ يَتْبَعُهُ حَتَّى أَلْجَأَهُ إِلَى حَائِطِ الْمَشْهَدِ فَوَقَفَ الْغَزَالُ وَ وَقَفَ الْفَهْدُ مُقَابِلَهُ لَا يَدْنُو مِنْهُ فَجَهَدْنَا كُلَّ الْجَهْدِ بِالْفَهْدِ أَنْ يَدْنُوَ مِنْهُ فَلَمْ يَنْبَعِثْ وَ كَانَ مَتَى فَارَقَ الْغَزَالُ مَوْضِعَهُ يَتْبَعُهُ الْفَهْدُ فَإِذَا الْتَجَأَ إِلَى الْحَائِطِ رَجَعَ عَنْهُ فَدَخَلَ الْغَزَالُ حِجْراً فِي حَائِطِ الْمَشْهَدِ فَدَخَلْتُ الرِّبَاطَ فَقُلْتُ لِأَبِي النَّصْرِ الْمُقْرِي أَيْنَ الْغَزَالُ الَّذِي دَخَلَ هَاهُنَا الْآنَ فَقَالَ لَمْ أَرَهُ فَدَخَلْتُ الْمَكَانَ الَّذِي دَخَلَهُ فَرَأَيْتُ بَعْرَ الْغَزَالِ وَ أَثَرَ الْبَوْلِ وَ لَمْ أَرَ الْغَزَالَ وَ فَقَدْتُهُ فَنَذَرْتُ اللَّهَ تَعَالَى أَنْ لَا أُوذِيَ الزُّوَّارَ بَعْدَ ذَلِكَ وَ لَا أَتَعَرَّضَ لَهُمْ إِلَّا بِسَبِيلِ الْخَيْرِ وَ كُنْتُ مَتَى مَا دَهِمَنِي أَمْرٌ فَزِعْتُ إِلَى هَذَا الْمَشْهَدِ فَزُرْتُهُ وَ سَأَلْتُ اللَّهَ تَعَالَى فِيهِ حَاجَتِي فَيَقْضِيهَا لِي وَ لَقَدْ سَأَلْتُ اللَّهَ تَعَالَى أَنْ يَرْزُقَنِي وَلَداً ذَكَراً فَرَزَقَنِي ابْناً حَتَّى إِذَا بَلَغَ وَ قُتِلَ عُدْتُ إِلَى مَكَانِي مِنَ الْمَشْهَدِ وَ سَأَلْتُ اللَّهَ تَعَالَى أَنْ يَرْزُقَنِي وَلَداً ذَكَراً فَرَزَقَنِي ابْناً آخَرَ وَ لَمْ أَسْأَلِ اللَّهَ تَعَالَى هُنَاكَ حَاجَةً إِلَّا قَضَاهَا لِي فَهَذَا مَا ظَهَرَ لِي مِنْ بَرَكَةِ هَذَا الْمَشْهَدِ عَلَى سَاكِنِهِ السَّلَامُ.( عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص: 286)
ترجمه روایت
چون روز پنجشنبه براي زيارت رضا عليهالسلام از او اجازه خواستم. گفت بشنو که درباره اين مشهد ( يعني اين محل شهادت) با تو چه ميگويم. در روزگار جواني، نظر خوشي به طرفداران اين مشهد نداشتم و در راه، معترض زائران ميشدم و لباسها و خرجي و نامهها وحوالههايشان را بهستيزه ميستاندم. روزي به شکار بيرون رفتم و يوزي را به دنبال آهويي روانه کردم. يوز همچنان به دنبال آهو ميدويد تا بهناچار، آهو را به پاي ديواري پناهيد و آهو ايستاد. يوز هم رو به رويش ايستاد ولي به او نزديک نميشد. هر چه کوشش کرديم که يوز به آهو نزديک شود يوز نميجست و از جاي خود تکان نميخورد؛ ولي هر وقت که آهو از جاي خود (کنار ديوار) دور ميشد، يوز هم او را دنبال ميکرد. اما همين که به ديوار پناه ميبرد، يوز باز مي گشت تا آن که آهو به سوراخ لانهمانندي در ديوار آن مزار داخل شد. من وارد رباط [معناي اصلي آن جاي نگهداري اسب براي مبارزه با دشمنان و مرزداري از حدود و ثغور مسلمانان است، و بعداً به معاني مختلفي از جمله کاروانسرا، خانقاه صوفيه، نقل شده است.] (تعبير جالبي از مزار حضرت رضا در آن عصر) شدم، و از ابي نصر مقري (که لابد قاري راتب قبر مطهر حضرت يا ديگر مقابر اطراف قبر و داخل رباط بوده است) پرسيدم: آهويي که هم الان وارد رباط شد کو؟ گفت: نديدمش. آن وقت، به همان جايي که آهو داخلش شده بود درآمدم و پشگلهاي آهو و رد پيشابش [ادرار] را ديدم، ولي خود آهو را نديدم. پس با خداي تعالي پيمان بستم که از آن پس زائران را نيازارم و جز از راه خوبي و خوشي با آنان در نيابم. از آن پس، هر گاه که کار دشواري به من روي ميآورد، وگرفتارياي پيدا ميکردم، بدين مشهد روي و پناه ميآوردم، و آن را زيارت و از خداي تعالي در آن جا حاجت خويش را مسئلت ميکردم و خداوند نياز مرا بر ميآورد، ومن از خدا خواستم که پسري به من عنايت فرمايد. خدا پسري به من مرحمت فرمود، و چون آن پسربچه به حد بلوغ رسيد، کشته شد؛ من دوباره به مشهد برگشتم و از خدا مسئلت کردم که پسري به من عطا فرمايد و خداوند پسر ديگري به من ارزاني فرمود. هيچ گاه از خداي تبارک و تعالي در آن جا حاجتي نخواستم مگر آن که حق تعالي آن حاجت را برآورد و اين چيزي است از جمله برکات اين مشهد سلام الله علي ساکنه که بر شخص من آشکار شد و براي خودم روي داد.«1»
بررسی سند
حَدَّثَنَا أَبُو الْفَضْلِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِسْمَاعِيلَ السَّلِيطِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ سَمِعْتُ الْحَاكِمَ الرَّازِيَّ صَاحِبَ أَبِي جَعْفَرٍ الْعُتْبِيِّ يَقُولُ بَعَثَنِي أَبُو جَعْفَرٍ الْعُتْبِيُّ رَسُولًا إِلَى أَبِي مَنْصُورِ بْنِ عَبْدِ الرَّزَّاقِ
شيخ صدوق (ره) اين داستان را از گوينده اصلی داستان که خود همان شکارچی بوده است، يعنی ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسي،گردآورنده «شاهنامه ابومنصوری»که وی خود داستانش را برای حاکم رازی مصاحب و رازدار و مرد مورد اطمينان ابوجعفر عتبی، وزير نامدار سامانيان حکايت کرده و حاکم هم آن را برای ثقه جليلالقدر ابوالفضل محمد بن احمد بن اسماعيل السليطی که از اجله مشايخ روايت صدوق است، روايت کرده و صدوق هم روايت را از شيخ خود سليطی نقل میفرمايد.
پی نوشت:
1) ابن بابويه، محمد بن على، عيون أخبار الرضا عليه السلام، 2جلد، نشر جهان - تهران، چاپ: اول، 1378ق.
سلام
با این وصف صدا و سیما خجالت نکشید که آن انیمیشن دروغ را درباره ضامن آهو ساخت.
در ضمن ضامن آهو بالاخره کیست؟ پیامبر اسلام (طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ص 25، دار الکتب الإسلامیة، تهران) یا امام سجاد (قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 261، مؤسسه امام مهدی (ع)، قم، 1409 ق) یا امام صادق (صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص 349، کتابخانۀ آیت الله مرعشی، قم، 1404ق ) یا همان امام رضا که گفتید.
لطفا سند اینها را هم بررسی کنید چون به گمانم در جایی خوانده بودم که سند یکی از اینها ضعیف بود.
و من الله توفیق
در ضمن ضامن آهو بالاخره کیست؟ پیامبر اسلام (طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ص 25، دار الکتب الإسلامیة، تهران)
با صلوات بر محمد و آل محمد
وسلام وادب
کاربر گرامی منافاتی ندارد که همه ی اهل بیت علیهم السلام هم ضامن آهو باشند، چنان چه در کتاب اعلام الوری معجزات دیگری نیز برای رسول خدا ذکر شده است، واین هم یکی از معجزات رسول خدا می باشد.
تكلم آهو با حضرت رسول (صلى اللَّه عليه و آله)
ظَبْيَةٌ كَلَّمَتْهُ حِينَ وَقَعَتْ فِي شَبَكَةٍ فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ لِي طِفْلًا يَحْتَاجُ إِلَى لَبَنٍ وَ إِنِّي قَدْ وَقَعْتُ فِي هَذِهِ الشَّبَكَةِ فَخَلِّنِي حَتَّى أُرْضِعَهُ فَقَالَ ص كَيْفَ أُخَلِّيكِ وَ صَاحِبُ الشَّبَكَةِ غَائِبٌ قَالَتْ إِنِّي أَرْجِعُ فَخَلَّاهَا وَ جَلَسَ حَتَّى رَجَعَتِ الظَّبْيَةُ وَ جَاءَ صَاحِبُهَا فَشَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَتَّى خَلَّى سَبِيلَهَا فَاتَّخَذَ الْقَوْمُ مِنْ ذَلِكَ الْمَوْضِعِ مَسْجِدا(إعلام الورى بأعلام الهدى (ط - القديمة)، النص، ص: 26)
ترجمه روایت:
روزى حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله از محلى عبور ميفرمود، در اين هنگام آهوئى كه در دامى گير كرده بود به آن جناب شكايت برد، آهو گفت: يا رسول اللَّه من كودكى دارم كه احتياج به شير من دارد، من اكنون در اين دام گرفتارم و كودكم گرسنه مانده است، اينك مرا از اين دام برهان تا كودك خود را شير دهم.
حضرت فرمود: من چگونه شما را آزاد كنم و حال اينكه صاحب دام اكنون در اينجا نيست، آهو گفت: شما مرا رها كنيد من پس از اينكه كودكم را شير دادم مراجعت خواهم كرد، پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله به اين شرط او را از دام صياد رهانيد، و در آن جا توقف فرمود تا آهو مراجعت كرد، در اين هنگام صاحب دام نيز از راه رسيد، حضرت از آهو شفاعت نمود، صياد نيز او را رها كرد، پس از اين مردم اين محل را مسجدى ساختند.( زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام / ترجمه إعلام الورى ؛ متن ؛ ص36)
________________________________________
طبرسى، فضل بن حسن - عطاردى قوچانى، عزيز الله، زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام / ترجمه إعلام الورى، 1جلد، اسلاميه - تهران، چاپ: اول، 1390 ق.
یا امام سجاد (قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 261، مؤسسه امام مهدی (ع)، قم، 1409 ق)
ضمانت آهو توسط امام سجاد (ع)
مَا رَوَى جَابِرُ بْنُ يَزِيدَ الْجُعْفِيُّ عَنِ الْبَاقِرِ ع قَالَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ جَالِساً مَعَ جَمَاعَةٍ إِذْ أَقْبَلَتْ ظَبْيَةٌ مِنَ الصَّحْرَاءِ حَتَّى وَقَفَتْ قُدَّامَهُ فَهَمْهَمَتْ «1» وَ ضَرَبَتْ بِيَدَيْهَا الْأَرْضَ فَقَالَ بَعْضُهُمْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا شَأْنُ هَذِهِ الظَّبْيَةِ قَدْ أَتَتْكَ مُسْتَأْنِسَةً قَالَ تَذْكُرُ أَنَّ ابْناً لِيَزِيدَ طَلَبَ مِنْ أَبِيهِ خِشْفاً «2» فَأَمَرَ بَعْضَ الصَّيَّادِينَ أَنْ يَصِيدَ لَهُ خِشْفاً فَصَادَ بِالْأَمْسِ خِشْفَ هَذِهِ الظَّبْيَةِ وَ لَمْ تَكُنْ قَدْ أَرْضَعَتْهُ وَ أَنَّهَا تَسْأَلُ أَنْ نَحْمِلَهُ إِلَيْهَا لِتُرْضِعَهُ وَ تَرُدَّهُ عَلَيْهِ فَأَرْسَلَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع إِلَى الصَّيَّادِ فَأَحْضَرَهُ وَ قَالَ لَهُ إِنَّ هَذِهِ الظَّبْيَةَ تَزْعُمُ أَنَّكَ أَخَذْتَ خِشْفاً لَهَا وَ أَنَّهَا «3» لَمْ تَسْقِهِ لَبَناً مُنْذُ أَخَذْتَهُ وَ قَدْ سَأَلَتْنِي أَنْ أَسْأَلَكَ أَنْ تَتَصَدَّقَ بِهِ عَلَيْهَا فَقَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَسْتُ أَسْتَجْرِئُ عَلَى هَذَا قَالَ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تَأْتِيَ بِهِ إِلَيْهَا لِتُرْضِعَهُ وَ تَرُدَّهُ إِلَيْكَ فَفَعَلَ الصَّيَّادُ فَلَمَّا رَأَتْهُ هَمْهَمَتْ وَ دُمُوعُهَا تَجْرِي فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع لِلصَّيَّادِ بِحَقِّي عَلَيْكَ إِلَّا وَهَبْتَهُ لَهَا فَوَهَبَهُ لَهَا فَانْطَلَقَتْ مَعَ الْخِشْفِ وَ هِيَ تَقُولُ أَشْهَدُ أَنَّكَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ الرَّحْمَةِ وَ أَنَّ بَنِي أُمَيَّةَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ اللَّعْنَةِ .( الخرائج و الجرائح، ج1، ص: 259)
ترجمه روایت
جابر بن يزيد جعفى از امام باقر- عليه السّلام- روايت مى كند كه فرمود:
پدرم (امام سجّاد) با عدّه اى نشسته بود كه ناگاه آهويى از صحرا آمد و مقابل ايشان ايستاد. همهمه كرده و دست هايش را به زمين مى كوبيد.
بعضى از اصحاب عرض كردند: يا بن رسول اللَّه! اين آهو چه مى گويد؟ گويا شما را مى شناسد.
حضرت فرمود: او مى گويد يكى از پسران يزيد از او يك بچه آهويى طلب كرده است و او نيز به شكارچى ها دستور داده تا يكى را شكار كنند. و ديروز آنها بچه مرا گرفته اند در حالى كه به او شير نداده بودم. مى خواهم كه بچه ام را برگردانند تا به او شير بدهم و سپس به آنها بدهم.
امام- عليه السّلام- شخصى را به دنبال شكارچى فرستاد و او آمد. حضرت فرمود:
اين آهو مى گويد كه شما بچه اش را گرفته ايد و او را شير نداده است و از من مى خواهد كه از تو بخواهم تا بچه اش را به او برگردانى.
شكارچى گفت: يا ابن رسول اللَّه! من جرأت اين كار را ندارم.
حضرت فرمود: پس بچه آهو را بده تا به او شير دهد و برگرداند. و شكارچى نيز پذيرفت و بچه آهو را آورد. وقتى كه آهو بچه اش را ديد همهمه اى كرد و اشك از چشمانش سرازير گرديد.
حضرت فرمود: اى شكارچى! بخاطر من بچه اش را به او ببخش. شكارچى هم قبول كرد. آهو با بچه اش مى رفت و مى گفت: گواهى مى دهم كه شما از خاندان رحمت هستيد و بنى اميّه از خاندان لعنت.( جلوه هاى اعجاز معصومين عليهم السلام ؛ ؛ ص204)
تكلّم امام سجّاد (ع) با آهو
مَا رَوَى بَكْرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ
خَرَجَ أَبِي فِي نَفَرٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَصْحَابِهِ إِلَى بَعْضِ حِيطَانِهِ وَ أَمَرَ بِإِصْلَاحِ سُفْرَةٍ فَلَمَّا وُضِعَتْ لِيَأْكُلُوا أَقْبَلَ ظَبْيٌ مِنَ الصَّحْرَاءِ يَتَبَغَّمُ «1» فَدَنَا مِنْ أَبِي فَقَالُوا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا يَقُولُ هَذَا الظَّبْيُ قَالَ يَشْكُو أَنَّهُ لَمْ يَأْكُلْ مُنْذُ ثَلَاثٍ شَيْئاً فَلَا تَمَسُّوهُ حَتَّى أَدْعُوَهُ لَيَأْكُلَ مَعَنَا قَالُوا نَعَمْ فَدَعَاهُ فَجَاءَ يَأْكُلُ مَعَهُمْ فَوَضَعَ رَجُلٌ مِنْهُمْ يَدَهُ عَلَى ظَهْرِهِ فَنَفَرَ فَقَالَ أَبِي أَ لَمْ تَضْمَنُوا لِي أَنَّكُمْ لَا تَمَسُّوهُ فَحَلَفَ الرَّجُلُ أَنَّهُ لَمْ يُرِدْ بِهِ سُوءاً فَكَلَّمَهُ أَبِي وَ قَالَ لِلظَّبْيِ ارْجِعْ فَلَا بَأْسَ عَلَيْكَ فَرَجَعَ يَأْكُلُ حَتَّى شَبِعَ ثُمَّ تَبَغَّمَ وَ انْطَلَقَ فَقَالُوا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا قَالَ الظَّبْيُ قَالَ دَعَا لَكُمْ بِالْخَيْرِ وَ انْصَرَفَ .
ترجمه روایت:
امام باقر- عليه السّلام- از پدر بزرگوارش نقل مى كند كه: پدرم با عدّه اى از خاندان و يارانش به باغى رفتند. دستور داد تا سفرهاى گسترده شود. وقتى خواستند مشغول خوردن شوند، آهويى از طرف صحرا آمد و ناله كنان نزد پدرم رفت. از پدرم پرسيدند: اى پسر رسول خدا! اين آهو چه مى گويد؟
حضرت فرمود: او مى گويد سه روز است كه چيزى نخورده ام، دست به او نزنيد تا بگويم با ما غذا بخورد. آن ها قبول كردند. حضرت آهو را خواند و آهو مشغول خوردن گشت اما يكى از ياران امام، دست بر پشت آهو ماليد كه سبب فرار آهو گرديد.
پدرم فرمود: مگر من نگفتم به او دست نزنيد؟ آن مرد قسم خورد كه نيّت بدى نداشتم.
پدرم به آهو گفت: برگرد، اين ها كارى با تو ندارند. آهو برگشت و غذا خورد تا اين كه سير شد و صدايى كرد و رفت.
از حضرت پرسيدند: يا ابن رسول اللَّه! اين بار چه گفت؟
حضرت فرمود: براى شما دعا كرد .(جلوه هاى اعجاز معصومين عليهم السلام، ص: 204)
________________________________________
قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله - محرمى، غلام حسن، جلوههاى اعجاز معصومين عليهم السلام (ترجمه الخرائج و الجرائج)، 1جلد، دفتر انتشارات اسلامى - ايران ؛ قم، چاپ: دوم، 1378 ش.
[="Arial"][="Red"]به نام خدا
با سلام
نزدیک مشهد یه جایی هست که حسنیه ساختن و میگن اونجا امام رئوف امام هشتم ضامن آهو شده
حالا اگه این قصه صدق نداشته باشه معلوم نیست کدام کذابی آن مکان را ساخته و به دروغ به امام نسبت داده
اما به هر حال خاک کف پای زائران حضرت رضا سرمه چشمانم
[/]
یا امام صادق (صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص 349، کتابخانۀ آیت الله مرعشی، قم، 1404ق )
بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم ؛ ج1 ؛ ص349
8- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ ربويه [تَوْبَةَ] عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَانَ مَعَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْبَلْخِيُّ وَ مَعَهُ إِذَا هُوَ بِظَبْيٍ تثفو [تَثْغُو] وَ تُحَرِّكُ ذَنَبُهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَفْعَلُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْنَا فَقَالَ عَلِمْتُمْ مَا قَالَ الظَّبْيُ قُلْنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ابْنُ رَسُولِهِ أَعْلَمُ فَقَالَ إِنَّهُ أَتَانِي فَأَخْبَرَنِي أَنَّ بَعْضَ أَهْلِ الْمَدِينَةِ نَصَبَ شَبَكَةً لِأُنْثَاهُ فَأَخَذَهَا وَ لَهَا خَشَفَانِ لَمْ يَنْهَضَا وَ لَمْ يَقْوَيَا لِلرَّعْيِ قَالَ فَتَسْأَلُنِي أَنْ أَسْأَلَهُمْ أَنْ يُطْلِقُوهَا وَ ضَمِنَ لِي أَنْ إِذَا رَضَعَتْ خَشَفَهَا حَتَّى يَقْوَيَا أَنْ يَرُدَّهَا عَلَيْهِمْ قَالَ فَاسْتَحْلَفْتُهُ فَقَالَ بَرِئْتُ مِنْ وَلَايَتِكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنْ لَمْ أَفِ وَ أَنَا فَاعِلٌ ذَلِكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَقَالَ الْبَلْخِيُّ سُنَّةٌ فِيكُمْ كَسُنَّةِ سُلَيْمَانَ
________________________________________
صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم، 1جلد، مكتبة آية الله المرعشي النجفي - ايران ؛ قم، چاپ: دوم، 1404 ق.
سلام
کاربر گرامی منافاتی ندارد که همه ی اهل بیت علیهم السلام هم ضامن آهو باشند،
من خواهش کردم سند را بررسی کنید نه آنکه متن عربی حدیث را بیاورید.به احتمال زیاد ضمانت آهو توسط امام صادق سندش ضعیف است.
من خواهش کردم سند را بررسی کنید نه آنکه متن عربی حدیث را بیاورید.به احتمال زیاد ضمانت آهو توسط امام صادق سندش ضعیف است.
با صلوات بر محمد و آل محمد
با عرض سلام و تحیت.
کاربرمحترم
کتاب « بصائرالدرجات» از کتاب های معتبر و مورداعتماد شیعه است. کلینی در کافی از آن روایت کرده[1] و علامه مجلسی در بحارالانوار[2] و شیخ حر عاملی در وسائل الشیعه[3]، ضمن توثیق این کتاب، آن را در شمار مصادر و منابع خود آوردهاند. مدرس تبریزی از این کتاب به بزرگی یاد میکند.[4]
در ضمن مرحوم شیخ طوسی و نیز نجاشی دارای سند متصل معتبری به کتاب "بصائر الدرجات" هستند. همچنین مرحوم علامه مجلسی در مجلد اول "بحارالانوار" که در صدد ذکر منابع بحارالانوار است، و نیز مرحوم حر عاملی در جلد آخر "وسائل الشیعة" سند خود را به این کتاب ذکر می کنند. علاوه بر آن به نظر می رسد که کتاب بصائر از جمله کتب مشهوره بوده است. در کتب مشهوره وجود و عدم اسناد معلوم چندان تأثیری نخواهد داشت؛ چرا که شهرت مانع از این است که چیزی بر روایات یک کتاب کم یا زیاد شود.
پی نوشت:
1-کافی، ج ۱، ص ۱۷۷، ۲۲۹، ۲۳۵ و ...
2- بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۶ و ۲۷.
3- وسائل الشیعه، ج 20، ص 39.
4- ریحانة الادب، ج ۳، ص ۴۵۳.
با صلوات بر محمد و آل محمد
با عرض سلام و تحیت.
کاربرمحترم
کتاب « بصائرالدرجات» از کتاب های معتبر و مورداعتماد شیعه است. کلینی در کافی از آن روایت کرده[1] و علامه مجلسی در بحارالانوار[2] و شیخ حر عاملی در وسائل الشیعه[3]، ضمن توثیق این کتاب، آن را در شمار مصادر و منابع خود آوردهاند. مدرس تبریزی از این کتاب به بزرگی یاد میکند.[4]
در ضمن مرحوم شیخ طوسی و نیز نجاشی دارای سند متصل معتبری به کتاب "بصائر الدرجات" هستند. همچنین مرحوم علامه مجلسی در مجلد اول "بحارالانوار" که در صدد ذکر منابع بحارالانوار است، و نیز مرحوم حر عاملی در جلد آخر "وسائل الشیعة" سند خود را به این کتاب ذکر می کنند. علاوه بر آن به نظر می رسد که کتاب بصائر از جمله کتب مشهوره بوده است. در کتب مشهوره وجود و عدم اسناد معلوم چندان تأثیری نخواهد داشت؛ چرا که شهرت مانع از این است که چیزی بر روایات یک کتاب کم یا زیاد شود.پی نوشت:
1-کافی، ج ۱، ص ۱۷۷، ۲۲۹، ۲۳۵ و ...
2- بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۶ و ۲۷.
3- وسائل الشیعه، ج 20، ص 39.
4- ریحانة الادب، ج ۳، ص ۴۵۳.
برادر گرامی اگر نمی خواهید جوابم را بدهید خب بگویید جواب نمی دهم. دیگر چرا مرا اذیت می کنید؟
من کی گفتم اعتبار کتاب بصائر الدرجات را بررسی کنید.با چه زبان و عبارتی بگویم به شما که سند رجالی یا همان سلسله راویان یا این
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ ربويه [تَوْبَةَ] عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ
را بررسی کنید. از این واضح تر دیگر نمی توانم بگویم.
برادر گرامی اگر نمی خواهید جوابم را بدهید خب بگویید جواب نمی دهم. دیگر چرا مرا اذیت می کنید؟
من کی گفتم اعتبار کتاب بصائر الدرجات را بررسی کنید.با چه زبان و عبارتی بگویم به شما که سند رجالی یا همان سلسله راویان یا این
با صلوات بر محمد و آل محمد
وعرض سلام وادب خدمت شما کاربر گرامی
دوست محترم اگر نمی خواستم جواب شما را بدهم پست را باز نمی کردم، خواهشا با متنانت و برخورد مناسب به ادامه بحث توجه بفرمایید وعجله هم نفرمایید وعصبانی هم نشوید. متشکرم
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ ربويه [تَوْبَةَ] عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ
بررسی سند روایت
أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ: فطحی، ثقه
أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ: بدون معیار
عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ:مذکور وبدون جرح وتعدیل
عُمَرَ بْنِ ربويه [تَوْبَةَ]:ضعیف، امامی وثاقتش ثابت نشده است.
سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ: امامی وثقه.
جمع بندی
پرسش:
با عرض قبولی طاعات و عبادات لطفا سند روایت ضامن آهو را بررسی کنید.
پاسخ:
وعرض سلام وادب
اصل داستان و روايتی که سبب ملقب شدن حضرت امام علی بن موسی الرضا صلوات الله عليه به «ضامن آهو» شده است، اين داستان است، که در کتاب«عيون أخبار الرضا عليه السلام » آمده است:
11- حَدَّثَنَا أَبُو الْفَضْلِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِسْمَاعِيلَ السَّلِيطِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ سَمِعْتُ الْحَاكِمَ الرَّازِيَّ صَاحِبَ أَبِي جَعْفَرٍ الْعُتْبِيِّ يَقُولُ بَعَثَنِي أَبُو جَعْفَرٍ الْعُتْبِيُّ رَسُولًا إِلَى أَبِي مَنْصُورِ بْنِ عَبْدِ الرَّزَّاقِ فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ الْخَمِيسِ اسْتَأْذَنْتُهُ فِي زِيَارَةِ الرِّضَا ع فَقَالَ اسْمَعْ مِنِّي مَا أُحَدِّثُكَ بِهِ فِي أَمْرِ هَذَا الْمَشْهَدِ كُنْتُ فِي أَيَّامِ شَبَابِي أَتَصَعَّبُ عَلَى أَهْلِ هَذَا الْمَشْهَدِ وَ أَتَعَرَّضُ الزُّوَّارَ فِي الطَّرِيقِ وَ أَسْلُبُ ثِيَابَهُمْ وَ نَفَقَاتِهِمْ وَ مُرَقَّعَاتِهِمْ فَخَرَجْتُ مُتَصَيِّداً ذَاتَ يَوْمٍ وَ أَرْسَلْتُ فَهْداً «3» عَلَى غَزَالٍ فَمَا زَالَ يَتْبَعُهُ حَتَّى أَلْجَأَهُ إِلَى حَائِطِ الْمَشْهَدِ فَوَقَفَ الْغَزَالُ وَ وَقَفَ الْفَهْدُ مُقَابِلَهُ لَا يَدْنُو مِنْهُ فَجَهَدْنَا كُلَّ الْجَهْدِ بِالْفَهْدِ أَنْ يَدْنُوَ مِنْهُ فَلَمْ يَنْبَعِثْ وَ كَانَ مَتَى فَارَقَ الْغَزَالُ مَوْضِعَهُ يَتْبَعُهُ الْفَهْدُ فَإِذَا الْتَجَأَ إِلَى الْحَائِطِ رَجَعَ عَنْهُ فَدَخَلَ الْغَزَالُ حِجْراً فِي حَائِطِ الْمَشْهَدِ فَدَخَلْتُ الرِّبَاطَ فَقُلْتُ لِأَبِي النَّصْرِ الْمُقْرِي أَيْنَ الْغَزَالُ الَّذِي دَخَلَ هَاهُنَا الْآنَ فَقَالَ لَمْ أَرَهُ فَدَخَلْتُ الْمَكَانَ الَّذِي دَخَلَهُ فَرَأَيْتُ بَعْرَ الْغَزَالِ وَ أَثَرَ الْبَوْلِ وَ لَمْ أَرَ الْغَزَالَ وَ فَقَدْتُهُ فَنَذَرْتُ اللَّهَ تَعَالَى أَنْ لَا أُوذِيَ الزُّوَّارَ بَعْدَ ذَلِكَ وَ لَا أَتَعَرَّضَ لَهُمْ إِلَّا بِسَبِيلِ الْخَيْرِ وَ كُنْتُ مَتَى مَا دَهِمَنِي أَمْرٌ فَزِعْتُ إِلَى هَذَا الْمَشْهَدِ فَزُرْتُهُ وَ سَأَلْتُ اللَّهَ تَعَالَى فِيهِ حَاجَتِي فَيَقْضِيهَا لِي وَ لَقَدْ سَأَلْتُ اللَّهَ تَعَالَى أَنْ يَرْزُقَنِي وَلَداً ذَكَراً فَرَزَقَنِي ابْناً حَتَّى إِذَا بَلَغَ وَ قُتِلَ عُدْتُ إِلَى مَكَانِي مِنَ الْمَشْهَدِ وَ سَأَلْتُ اللَّهَ تَعَالَى أَنْ يَرْزُقَنِي وَلَداً ذَكَراً فَرَزَقَنِي ابْناً آخَرَ وَ لَمْ أَسْأَلِ اللَّهَ تَعَالَى هُنَاكَ حَاجَةً إِلَّا قَضَاهَا لِي فَهَذَا مَا ظَهَرَ لِي مِنْ بَرَكَةِ هَذَا الْمَشْهَدِ عَلَى سَاكِنِهِ السَّلَامُ.( عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص: 286)
ترجمه روایت
چون روز پنجشنبه براي زيارت رضا عليهالسلام از او اجازه خواستم. گفت بشنو که درباره اين مشهد ( يعني اين محل شهادت) با تو چه ميگويم. در روزگار جواني، نظر خوشي به طرفداران اين مشهد نداشتم و در راه، معترض زائران ميشدم و لباسها و خرجي و نامهها وحوالههايشان را بهستيزه ميستاندم. روزي به شکار بيرون رفتم و يوزي را به دنبال آهويي روانه کردم. يوز همچنان به دنبال آهو ميدويد تا بهناچار، آهو را به پاي ديواري پناهيد و آهو ايستاد. يوز هم رو به رويش ايستاد ولي به او نزديک نميشد. هر چه کوشش کرديم که يوز به آهو نزديک شود يوز نميجست و از جاي خود تکان نميخورد؛ ولي هر وقت که آهو از جاي خود (کنار ديوار) دور ميشد، يوز هم او را دنبال ميکرد. اما همين که به ديوار پناه ميبرد، يوز باز مي گشت تا آن که آهو به سوراخ لانهمانندي در ديوار آن مزار داخل شد. من وارد رباط [معناي اصلي آن جاي نگهداري اسب براي مبارزه با دشمنان و مرزداري از حدود و ثغور مسلمانان است، و بعداً به معاني مختلفي از جمله کاروانسرا، خانقاه صوفيه، نقل شده است.] (تعبير جالبي از مزار حضرت رضا در آن عصر) شدم، و از ابي نصر مقري (که لابد قاري راتب قبر مطهر حضرت يا ديگر مقابر اطراف قبر و داخل رباط بوده است) پرسيدم: آهويي که هم الان وارد رباط شد کو؟ گفت: نديدمش. آن وقت، به همان جايي که آهو داخلش شده بود درآمدم و پشگلهاي آهو و رد پيشابش [ادرار] را ديدم، ولي خود آهو را نديدم. پس با خداي تعالي پيمان بستم که از آن پس زائران را نيازارم و جز از راه خوبي و خوشي با آنان در نيابم. از آن پس، هر گاه که کار دشواري به من روي ميآورد، وگرفتارياي پيدا ميکردم، بدين مشهد روي و پناه ميآوردم، و آن را زيارت و از خداي تعالي در آن جا حاجت خويش را مسئلت ميکردم و خداوند نياز مرا بر ميآورد، ومن از خدا خواستم که پسري به من عنايت فرمايد. خدا پسري به من مرحمت فرمود، و چون آن پسربچه به حد بلوغ رسيد، کشته شد؛ من دوباره به مشهد برگشتم و از خدا مسئلت کردم که پسري به من عطا فرمايد و خداوند پسر ديگري به من ارزاني فرمود. هيچ گاه از خداي تبارک و تعالي در آن جا حاجتي نخواستم مگر آن که حق تعالي آن حاجت را برآورد و اين چيزي است از جمله برکات اين مشهد سلام الله علي ساکنه که بر شخص من آشکار شد و براي خودم روي داد.«1»
بررسی سند
حَدَّثَنَا أَبُو الْفَضْلِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِسْمَاعِيلَ السَّلِيطِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ سَمِعْتُ الْحَاكِمَ الرَّازِيَّ صَاحِبَ أَبِي جَعْفَرٍ الْعُتْبِيِّ يَقُولُ بَعَثَنِي أَبُو جَعْفَرٍ الْعُتْبِيُّ رَسُولًا إِلَى أَبِي مَنْصُورِ بْنِ عَبْدِ الرَّزَّاقِ
شيخ صدوق (ره) اين داستان را از گوينده اصلی داستان که خود همان شکارچی بوده است، يعنی ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسي،گردآورنده «شاهنامه ابومنصوری»که وی خود داستانش را برای حاکم رازی مصاحب و رازدار و مرد مورد اطمينان ابوجعفر عتبی، وزير نامدار سامانيان حکايت کرده و حاکم هم آن را برای ثقه جليلالقدر ابوالفضل محمد بن احمد بن اسماعيل السليطی که از اجله مشايخ روايت صدوق است، روايت کرده و صدوق هم روايت را از شيخ خود سليطی نقل میفرمايد.
پی نوشت:
1) ابن بابويه، محمد بن على، عيون أخبار الرضا عليه السلام، 2جلد، نشر جهان - تهران، چاپ: اول، 1378ق.