ايا ايت الله خامنه اي نائب امام ....نيابت امام

تب‌های اولیه

126 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

باسلام
خدمت آقا طاها و آرزوی سلامتی برای شما
‏@‏ طاها جان به دوستمان ایراد گرفته اید که چرا گفته ایشان ( آیت الله خامنه ای ) با دیگر علما فرق ندارند و بعد به تفاوتهایی چند ذکر نموده اید
اما شاید حافظه شما قد ندهد یا سنتان اقتضا نکند یا از آندسته آدمهای ذوب هستید که فقط گوششان مرجع اعتقادشان است
اما بهتر است تاریخ سه دهه اخیر را از چند مرجع بشنوید یا بخوانید که در زمان وفات آیت الله خمینی علما و مراجع بزرگی در ایران بودند مانند آیت الله منتظری که خود بانی و عامل اصلی ایجاد و استقرار بعداز رهبر کبیر انقلاب 57 بود یا آیت الله اراکی
گلپایگانی و بهجت و ؛؛؛
و در خبرگان رهبری اغلب با رهبری آیت الله خامنه ای مخالف بودند ولی بعلت نقل قول آیت الله هاشمی رفسنجانی از زبان آیت الله خمینی مبنی بر نظر ایشان بر رهبری آیت الله خامنه ای به دلایل و شرایط ناگفته ایشان رهبر انتخاب شدند
وچون ایشان حتی یک مرجع تقلید ساده هم نبودند و اگر حافظه تان یاری کند سالها بعد عده ای نامعلوم با تجمع جلوی دفتر مدرسین حوزه علمیه قم و شعار و تهدید به اجبار اسم آیت الله خامنه ای بعنوان مرجع تقلید اعلام شد
و به نظر حقیر ولایت فقیه از لحاظ نظری هم اشکالات فراوان دارد چه برسد به بررسی عقلی و فلسفی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

erfan_alavi;41547 نوشت:
شما یک بار از ولایت عینی و حقیقی صحبت می کنید ؛و عدم چونین احرازی را دال بر نقص در ولایت فقیه می دانید و یک بار از مطلب خود افول کرده و احکام حکومتی را پیش می کشید؛..

بار دیگر عصمت را پیش می کشید ؛و عدم چونین امری از طرف فقیه را دال بر نقصان چونان امری در ولایت ایشان می بینید؛که البته بر اساس مواردی که گذشت ؛این خاصه ولایت در موارد شرعی .و احکامی که به ظاهر بر می گردد ؛جایی برای استدلال ندارد؛نتیجتا موضوع ان خارج از ولایت فقیه واختیاراتی است که بر عهده دارد؛چون همانطور که گفته شد حکم ولایت فقیه در مواردی است که به ظاهر برگردد نه بر باطن ؛و جایی که احکام ظاهری باشد؛حال در هر موردی پای شرع به میان می اید ؛چه این عمل یک عمل دینی و تقلیدی باشد چه یک امر حکومتی؛با این حساب همان تخلف در رانندگی نیز بنا بر اصل حکومتی(اسلامی) که در ان احراز گردیده است ؛دایر بر مدار شرع قرار می گیرد ...

دوست عزیز عرفان علوی :

بنده قبلاً هم گفتم ، گویا شما دقت نکردید

فقهاء در حیطه فقه اصغر یا همان احکام ولایت دارند ، کسی روی این مسئله مشکل نداره !
بنده مثل شما نیستم که وقتی میگویم ولایت 101 تبصره و ماده و بند به آن بزنم نهایتاً آنرا در ابعاد کاربردی اش برای معصوم و غیر معصوم یکی بدانم !

وقتی میگویم ولایت دارند ، یعنی ولایت کامل در بحث احکام !

مشکل شما این است که موضوع را خیلی میپیچانید و همین مسئله موجب سردرگمی تان گشته !
عزیز من ولایت یک امر کاملاً تعریف شده است ، فکر نکنم موضوع خیلی پیچیده ای باشد !

نهایتاً اینکه بنده طبق تحقیقاتم به این نتیجه رسیده ام که فقهاء در حیطه احکام ولایت دارند ، یعنی اگر مرجعی را بعنوان مرجع خویش در احکام انتخاب نمودم پیروی بدون قید و شرط از او بر من فرض است !
تازه آنهم باز شرایط خویش را دارد ، مثل اینکه آن مرجع از ولایت ساقط نشود ، یا اینکه خودم مجتهد نگردم ، و . . .

اما در مورد فرمایشات حضرتعالی :

شما ولایت ولی فقیه را در مواردی میدانید که به ظاهر برمیگردد !

یک سوال ، آیا ولایت بر جان و مال و ناموس به ظاهر بر میگردد یا باطن ؟

بگذارید قبل از پاسخ دادنتان به چند مسئله اشاره کنم !

اگر بفرمایید به باطن برمیگردد که قاعدتاً در حیطه ولایت ولی فقیه جای نمی گیرد ، پس مطمئناً میفرمایید به ظاهر !

اما : اخیتار جان و مال و . . . در حیطه موارد حکومتی مورد بحث نیست ، چرا که آن حقی است که هر جکومتی به حاکم خویش میدهد ( مشکل در این بعد نیست )
مثلاً : قصاص قتل عمد !
مصادره اموال در اثر فساد مالی و . . .
و مواردی از این قبیل که هر حکومتی در قانون خویش پیش بینی نموده و اساساً اتخاذ روندی غیر از این غیر ممکن است ! ( پس اختلاف نظر ما در این بعد هم نیست ، دقت کنید )

با توجه به این موارد توضیح دهید !

بنا بر فرموده شما احکام صادره در حکومت اسلامی به منشأ برمیگردد ، درست !

پس آیا منظور شما این است که مثلاً انسانی در صورت مرتکب شدن تخلف رانندگی ، معصیت هم نموده ؟؟؟؟
( خواهشاً منظور خود را واضح بیان فرمایید - البته گفتارهایتان که همین را میرساند منتها دوست دارم واضح نظرتان را بدانم و جداگانه روی این مورد صحبت کنیم )

خواهش میکنم به موارد طرح شده پاسخ دهید !

در ضمن ، آقای علوی بنده میتوانم منظورتان را از بین صحبت هایتان استخراج نمایم ، اما امکان دارد برای برخی از کاربران دیگر این امکان نباشد و تکلف در سخن شما بریشان مشکل ساز باشد ، اگر میشود کمی عامیانه تر و بدور از پیچیدگی صحبت کنید تا همه بتوانند در این بحث شرکت کنند - با تشکر

[=&quot]با سلام..
جناب
celyanic عزیز..
[=&quot]

از قرار معلوم شما باید از پایه شروع به بحث می کردید به عبارتی از خود حکومت اسلامی ؛چون ضرورت چونین حکومتی چنان است که احکام مربوطه را مستقیما از بطن قران اتخاذ نموده است..و در حین چونان بحثی بهتر می شد مقدمه چینی نمود برای جواب به سوالات مشابه در حیطه چونین حکومتی..


[=&quot]در هر حال:

[=&quot]همانطور که خودتان نیز مرقوم داشتید ولایت فقها در حیطه فقه می باشد منتها فقه خاصه (همان اصغر!) و البته در چونین موردی اصل ولایت ایشان به ولایت تشریعی بر می گردد؛ولی یک نکته که شما را دچار پریشانی نموده است الحاق ولایت تشریعی به تکوینی می باشد؛به عبارتی شما اصل ولایت تکوینی را کبری قرار داده اید ؛ولازمه چونین امری را ملزوم به ولایت تشریع نموده اید ؛که البته چونین موردی یک اشتباه می باشد به عبارتی انکه دارای ولایت تکوینی باشد لزومی ندارد که ولایت تشریع نیز داشته باشد به عبارتی این دو؛ دو مقوله جدا هستند وبرای اثبات هر یک دلایل جدایی را می پذیرد ؛خلاصه اینکه [=&quot]ثبوت ولايت تكوينى براى رسول اكرم و امامان دليل بر ثبوت ولايت تشريعى براى ايشان نيست و نياز به دليل جداگانه اى دارد[=&quot].[=&quot]این مطلبی است که باید انرا در نظر داشته باشید...

[=&quot]یک نکته دیگر وان اینکه بین ولایت و حق تفاوت است ؛به عبارتی ولايت به مفهوم ؛سرپرستى امور سلطه اى است مشروط و نه مطلق ، برخلاف حق[=&quot]كه سلطه مطلقه است . بدين معنا كه ولى [=&quot]در مقام انجام وظيفه ولايت خود، مى بايست كه مصالح مولى عليه [=&quot]را در نظر بگيرد و بدون آن ، ولايتش نافذ نيست ؛ زيرا متبادر به ذهن از لفظ ولى به معناى سرپرست سلطه نفع رسانى و مسؤوليت است نه انتفاع ، بر خلاف [=&quot]([=&quot]حق [=&quot])[=&quot]كه سلطه انتفاعى است..

[=&quot]نتیجتا ولایت تصرف به جان و مال افراد در ولایت تشرعی خوابیده است نه در ولایت تکوینی ؛به عبارتی تصرف در این بین تصرف محدود می باشد نه مطلق که حقی در این بین باشد تا ولی از مولی علیه بهره و نفع ببرد ؛بلکه ولایت به معنای بهره رساندن به مولی علیه می باشد که این باید بر حسب مصالح همان انجام گیرد..

[=&quot]خلاصه آنكه[=&quot] :
[=&quot]معنا ومفهوم ولی یا همان سرپرستی در امور؛[=&quot]سلطه مقيّداست نه مطلق ؛ يعنى سلطه اى است كه به سود مولی علیه تشريع شده نه به نفع ولی...

[=&quot]خوب با این حساب تصرف در انفس و مال دیگران تا حدودی روشن می گردد؛چون مال و جان اشخاص به احکام ظاهری بر می گردد نتیجتا:پای نفع رساندن و مصلحت به میان می اید..

[=&quot]علی ایو حال در مورد تصرف ولی بر جان و مال اشخاص:

[=&quot]اولا سلطه خود انسان بر نفس و مالش محدود به صورت عدم ضرر كلى است ؛ يعنى از ديدگاه اسلام ، انسان نمى تواند به جان و يا مال خود ضررهاى كلى وارد كند؛ مثلاً عضوى از بدن خود را بدون جهت قطع كند و يا مالش را به دريا بريزد و يا بسوزاند و يا اسراف كند و يا امثال آن . بنابراين ، ولايت رسول اکرم و معصوم بر نفوس و اموال مؤمنين نيز محدود به همين حد خواهد بود؛ زيرا معصوم اولى است در آنچه را كه خود مسلمانان ولايت دارند و آن محدود به عدم اضرار بر نفس است..

[=&quot]دوما تصرف شخص در نفس و در اموالش بايد از طريق مشروع و از راه قانونى انجام گيرد؛ مثلا انسان نمى تواند در مالش معامله ربوى انجام دهد و همچنين تصرف در نفس بايد به صورت مشروع باشد بدين معنا كه اگر بخواهد مثلا ازدواج كند يا زن را طلاق دهد بايد از قانون شرعى تبعيت نموده و با شرايط خاص انجام دهد[=&quot].
[=&quot]بنابراين ، ولايت معصوم در نفوس واموال ديگران نيز محدود به اين حدود خواهد بود. مثلا اگر فرض شود كه رسول خدا بخواهد زنى را كه شوهر دارد به ازدواج يك فرد ديگر درآورد، مى تواند ابتداءً او را از طرف شوهرش طلاق بدهد و سپس براى ديگرى عقد كند و بدون انجام مراسم شرعى ، اين عمل براى آن حضرت نيز مشروع نيست و منظور از اين سخن اين است كه از مفهوم ولايت رسول خدا بر نفوس و اموال هيچ گونه محذور شرعى چنانچه برخى توهم كرده اند به وجود نمى آيد[=&quot].

[=&quot]نتیجتا معنا و مفهوم ولايت از ديدگاه لغت عبارت است از سلطه سرپرستى و روشن است كه سلطه سرپرستى محدود به مصلحت افرادى است كه تحت سرپرستى او قرار دارند؛ مانند ولايت قيم بر اطفال يتيم و ولايت پدر بر فرزند و ولايت زوج بر زوجه و بالا خره ولايت يك نوع عهده دارى است كه به سود مولى عليه جعل و اعتبار شده است ، نه به سود ولى اگرچه سلطه از آن جهت كه سلطه است نوعى قدرت است ولى قدرتى است تواءم با مسؤوليت نه با انتفاع و بهره بردن....

[=&quot]البته در نظر داشته باشید که حتی داشتن حق مستقل برای معصوم در قبال اموال و انفس افراد دلیل بر اعمال چونین امری نیست ؛چون ایشان بزرگوارتر از ان هستند که چونین کاری را انجام دهند ؛که البته خود تاریخ گواه این مقال است...

[=&quot]در هر حال حکومت اسلامی یک حکومت فراگیر باید بشود؛طبق نص صریح قران و در این حکومت ؛احکام شرعی به همه وجوه ان سریان پیدا می کند و در چونین موردی ؛دیگر هر عملی تعلق و اویخته به منشا ان که همان اسلام است می گردد ؛با این حساب در یک جامعه اسلامی ؛اعمال افراد تابع احکام شرعی می گردد؛...

[=&quot]با تشکر

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

erfan_alavi;41869 نوشت:
از قرار معلوم شما باید از پایه شروع به بحث می کردید به عبارتی از خود حکومت اسلامی ؛چون ضرورت چونین حکومتی چنان است که احکام مربوطه را مستقیما از بطن قران اتخاذ نموده است..و در حین چونان بحثی بهتر می شد مقدمه چینی نمود برای جواب به سوالات مشابه در حیطه چونین حکومتی..
[=&quot]در هر حال:[/]
[=&quot]همانطور که خودتان نیز مرقوم داشتید ولایت فقها در حیطه فقه می باشد منتها فقه خاصه (همان اصغر!) و البته در چونین موردی اصل ولایت ایشان به ولایت تشریعی بر می گردد؛ولی یک نکته که شما را دچار پریشانی نموده است الحاق ولایت تشریعی به تکوینی می باشد؛به عبارتی شما اصل ولایت تکوینی را کبری قرار داده اید ؛ولازمه چونین امری را ملزوم به ولایت تشریع نموده اید ؛که البته چونین موردی یک اشتباه می باشد به عبارتی انکه دارای ولایت تکوینی باشد لزومی ندارد که ولایت تشریع نیز داشته باشد به عبارتی این دو؛ دو مقوله جدا هستند وبرای اثبات هر یک دلایل جدایی را می پذیرد ؛خلاصه اینکه [/][=&quot]ثبوت ولايت تكوينى براى رسول اكرم و امامان دليل بر ثبوت ولايت تشريعى براى ايشان نيست و نياز به دليل جداگانه اى دارد[/][=&quot].[/][=&quot]این مطلبی است که باید انرا در نظر داشته باشید...[/]

آقای علوی برای روشن تر شدن مسئله لطفاً به این سوالات پاسخ دهید :

1. آیا خداوند الان بر ما ولایت دارد یا خیر ؟ ولایت خداوند چه ولایتی است ؟ ( تکوینی یا تشریعی یا تام و کامل )
2. آیا رسول الله الان ( دقت بفرمایید ، الان ! ) بر ما ولایت دارد یا خیر ( دقیقاً همانند سوال پیشین )
3. آیا امام زمان حضرت حجة بن الحسن بر ماولایت دارد یا خیر ؟ ( دقیقاً همان سوالهای قبلی )

گمان میکنم پاسخ دادن به این سوالات تا حد زیادی مسئله را روشن میکند !

دوست من ، اگر قرار باشد فرمایشات شما را بپذیریم ، باید الان ولایت تشریعی را از امام علیه السلام نفی کنیم ! چرا که ادامه همین تفکر موجب نقض ولایت تشریعی از خدا در زمان ولایت رسول یا هر یک از ائمه است !

برادر من ، فقیه یعنی کسی که احکام فقهی را از دین استنباط میکند ، یا بعبارتی کسی است که عامل اجرای ولایت تشریعی امام زمان در دوران غیبت است ، همانطور که رسول و امام عامل جاری شدن ولایت تشریعی خداوند در بین خلق است ! ( فانهم حجتی علیکم و انی حجة الله علیهم ) و الا مستقلاً یک فقیه صرف فقه خود نمی تواند ولایت داشته باشد ! ( مثلاً در دوران ظهور امام )

وقتی ما از نظر یک فقیه در دین یاد میکنیم ، تسامحاً نظر او را مطرح میکنیم ، بلکه هدف اصلی همان اصالت موضوع در دین است که بوسیله آن فقیه ( آنهم به ضرورت در دوران غیبت امام ) و در اثر تحقیقات وی برای ما بیان میشود !

آیا باید با در نظر گرفتن ولایت تشریعی برای فقهاء ولایت تشریعی امام زمان را کاملاً تفویض شده فرض نمود ؟

( بازهم تأکید میکنم ، ما در حال تبادل نظر هستیم ، پس سعی کنیم ، بدون حس مجادله بحث کنیم )

erfan_alavi;41869 نوشت:

[=&quot]یک نکته دیگر وان اینکه بین ولایت و حق تفاوت است ؛به عبارتی ولايت به مفهوم ؛سرپرستى امور سلطه اى است مشروط و نه مطلق ، برخلاف حق[/][=&quot]كه سلطه مطلقه است . بدين معنا كه ولى [/][=&quot]در مقام انجام وظيفه ولايت خود، مى بايست كه مصالح مولى عليه [/][=&quot]را در نظر بگيرد و بدون آن ، ولايتش نافذ نيست ؛ زيرا متبادر به ذهن از لفظ ولى به معناى سرپرست سلطه نفع رسانى و مسؤوليت است نه انتفاع ، بر خلاف [/][=&quot]([/][=&quot]حق [/][=&quot])[/][=&quot]كه سلطه انتفاعى است..[/]
[=&quot]نتیجتا ولایت تصرف به جان و مال افراد در ولایت تشرعی خوابیده است نه در ولایت تکوینی ؛به عبارتی تصرف در این بین تصرف محدود می باشد نه مطلق که حقی در این بین باشد تا ولی از مولی علیه بهره و نفع ببرد ؛بلکه ولایت به معنای بهره رساندن به مولی علیه می باشد که این باید بر حسب مصالح همان انجام گیرد..[/]

اولاً اگر بین ولایت و حق این تفاوت است ، پس رسول و ائمه صاحبان حق بر مردمند یا ولایت ؟

ثانیاً من قبلاً گفتم ، دوست من این بیان ( که ولایت مشروط است ) تحت شرایط خاصی صحیح است و در مورد ولایت خدا و رسول و ائمه صدق نمی کتد ( دقیقاً به همان دلیلی که این ولایت ها از یک سنخ و در یک ردیفند و تفاوتشان در بالغیر بودن ولایت رسول و ائمه است ) !
آیا خداوند در مورد بندگان خویش به بهره بردن می اندیشد ؟
به همان دلیلی که جوابتان خیر است ، در مورد رسول و ائمه هم این جواب خیر است ، و دلیلش هم کاملاً مشخص است ، همان عصمت !!!!!
نمی توان از عصمت در تشریح ولایت غافل شد ، چون بین صاحبان آن از بقیه افراد تفاوت فاحشی وجود دارد ( صرفاً در داشتن ولایت نه امور دیگر )
دقیقاً بخاطر وجود عصمت است که به جرأت میتوان گفت هرگز رسول و ائمه در ولایت افراد بهره کشی نخواهند کرد و از همان رو ولایتشان مشروط نیست !
کجای دین ما ولایت رسول و ائمه مشروط بوده ؟؟؟؟
اگر اینگونه باشد که ولایت خداوند هم زیر سوال میرود !!!!

اما این مسئله دقیقاً در مورد ولایت فقهاء صادق است و وابسته به عوامل زیادی است ، از همین روست که ولایت فقهاء را نمی توان در ردیف ولایت ائمه قرار داد !

erfan_alavi;41869 نوشت:
معنا ومفهوم ولی یا همان سرپرستی در امور؛[=&quot]سلطه مقيّداست نه مطلق ؛ يعنى سلطه اى است كه به سود مولی علیه تشريع شده نه به نفع ولی...[/]
[=&quot]خوب با این حساب تصرف در انفس و مال دیگران تا حدودی روشن می گردد؛چون مال و جان اشخاص به احکام ظاهری بر می گردد نتیجتا:پای نفع رساندن و مصلحت به میان می اید..[/]
[=&quot]علی ایو حال در مورد تصرف ولی بر جان و مال اشخاص:[/]
[=&quot]اولا سلطه خود انسان بر نفس و مالش محدود به صورت عدم ضرر كلى است ؛ يعنى از ديدگاه اسلام ، انسان نمى تواند به جان و يا مال خود ضررهاى كلى وارد كند؛ مثلاً عضوى از بدن خود را بدون جهت قطع كند و يا مالش را به دريا بريزد و يا بسوزاند و يا اسراف كند و يا امثال آن . بنابراين ، ولايت رسول اکرم و معصوم بر نفوس و اموال مؤمنين نيز محدود به همين حد خواهد بود؛ زيرا معصوم اولى است در آنچه را كه خود مسلمانان ولايت دارند و آن محدود به عدم اضرار بر نفس است..[/]
[=&quot]دوما تصرف شخص در نفس و در اموالش بايد از طريق مشروع و از راه قانونى انجام گيرد؛ مثلا انسان نمى تواند در مالش معامله ربوى انجام دهد و همچنين تصرف در نفس بايد به صورت مشروع باشد بدين معنا كه اگر بخواهد مثلا ازدواج كند يا زن را طلاق دهد بايد از قانون شرعى تبعيت نموده و با شرايط خاص انجام دهد[/][=&quot].
[/][=&quot]بنابراين ، ولايت معصوم در نفوس واموال ديگران نيز محدود به اين حدود خواهد بود. مثلا اگر فرض شود كه رسول خدا بخواهد زنى را كه شوهر دارد به ازدواج يك فرد ديگر درآورد، مى تواند ابتداءً او را از طرف شوهرش طلاق بدهد و سپس براى ديگرى عقد كند و بدون انجام مراسم شرعى ، اين عمل براى آن حضرت نيز مشروع نيست و منظور از اين سخن اين است كه از مفهوم ولايت رسول خدا بر نفوس و اموال هيچ گونه محذور شرعى چنانچه برخى توهم كرده اند به وجود نمى آيد[/][=&quot].[/]

فرمایشات شما در مورد اختیار انسان در نفس و مال خویش صحیح است ، هیچ کجای دین نیامده که انسان بر خودش و مالش ولایت تام دارد !
این مسئله واضح است ، اما نمی توان اینگونه استدلال کرد ، حال که خود انسان در اختیار خویش تا این حد محدود است ، پس تکلیف رسول و ائمه کاملاً مشخص است !

عزیز من ولایت یعنی همین ! ولایت حق خداوند است بر بندگان !
خداوند از حق خویش در مالکیت انسان به رسول و ائمه بخشیده و با علم به عصمت ایشان میدانسته که این بزرگواران هیچگاه به ضرر یندگان و به نفع خویش عمل نخواهند نمود ! پس به رسول و ائمه در اختیار نفوس و اموال مردم که در حقیقت در همه امور زندگیشان حاکمیت تام داد و عین همین حق را به بندگان نداد !

نتیجتاً اینکه دوست من استدلالتان استدلال اشتباهی است ، شما از حق انسان بر خویش سخن میگویید و عملاً حق رسول و ائمه را بر خلایق از حق خودشان(خلایق) بر آنها کمتر میدانید که این اشتباه است !

با این توصیفات فکر نکنم که من آشفته شده باشم!

با تشکر

..[=&quot]یا ستار..

[=&quot]با سلام..

[=&quot]جناب celyanic ..

[=&quot]توجه ننمودید ؛انچه بنده گفتم ملازم بودن ولایت تکوینی با ولایت تشریعی می باشد؛به عبارتی ولایت تشریعی به حقیقت و عینیت بر می گردد نتیجتا قابل تشکیک طولی است ولی ولایت تشریعی از این قاعده مستثنا می باشد؛به عبارتی این دو تحت یک حقیقت واحد نیستند تا اثبات یکی منجر به ثبوت بعدی برای شخص گردد...

[=&quot]نتیجتا شما دو مقوله متباین را نمی توانید ؛تحت یک قاعده بررسی کنید ؛به عبارتی هر یک از این دو احکام خاص خود را دارد و باید از نقطه نظر همان مورد بررسی قرار داد؛پس شما از داشتن ولایت تکوینی هیچ وقت نمی توانید ولایت تشریعی را به اثبات برسانید؛هر چند ولایت تکوینی ؛زمینه ولایت در تشریع باشد..

[=&quot]به هر حال شخصی ممکن است به علت مجاهدت نفس به بخشی از تصرف در خلقت دست بیازد ولی این دال بر ولایت تشریع در او نمی باشد؛وهمچونین بالعکس ؛هر کس که ولایت تشریع داشته باشد ؛دال ولایت تکوین در او نیست مانند خیلی از فقها ....

[=&quot]پس شما باید ولایت تشریعی را از مدخل خاص خودش و ولایت تکوینی را نیز از سبیل مخصوص به خود اثبات کنید ؛نتیجتا هر یک دلایلی جدا برای اثبات دارند...

[=&quot]در مورد سوالهایتان که به نظر می اید به دلیل همین امر مطرح نموده اید باید بگویم ؛ولایت چه در شرع و چه در تکوین در درجه اول از ان خداست مستقلا و بعد از او هر انکس که چونین امری را به او حمل نموده باشد که معصومین می باشند؛والبته معصوم در دوران بعد از خود باز ولایت تشرعی دارند چون ؛احادیث و سخنان انها وهمچونین رفتار انها که سنت است برای ما حجت وبر افراد ولایت می کند؛در مورد ولایت تکوینی که بحثی نیست چون این بزرگواران مصب فیض وجود بین خداوند و موجودات هستند و همچونین کاروان سالار اعمال اشخاص؛به عبارتی اعمال اشخاص از طریق ایشان رشد یافته و باغبانی می گردد و نتیجه ان نیز به اذن خداوند به صاحبش امام می دهد پس ولایت در این حیطه مطلق است و محدودیات عرفی و مردمی و اسباب مادی را ندارد....

[=&quot]به عبارتی در مرتبه امری و یا تکوینی ؛وجه کن فیکون می باشد نتیجتا ؛انجا مرتبه ضرورت و اطلاق می باشد بر خلاف دار ماده که تشریع ودین تعلق به ان دارد و محدودیات زیادی نیز در بر دارد ؛که خود همین محدودیات است که منجر به اطلاق ولایت در شرع نمی گردد؛که از انجمله محدودیات مردمی و عرفی و اسباب مادی و غیره می باشد...

[=&quot]با همه توصیفاتی که گذشت تنها کسی که ولایت دارد؛مستقلا خداوند است ؛و بعد از او معصومین ؛و البته معصوم در تکوین ولایت مطلق دارد باذن خداوند؛ولی در تشریع چونین چیزی نیست ؛چون محدودیات ذکر شده ؛انرا مقید به ان می کند؛به عبارتی در تشریع معصوم استقلال مطلق ندارد که هر چه بی قید شرط می خواهد به میل خود عمل کند،بلکه تصرفات تشریعی او باید با امضای خداوند باشد ؛نتیجتا تفویض نیز به صورت استقلال در مورد معصوم نفی می شود ولی به شکلی که امضای جاعل شرع در ان باشد ؛و اذن او نیز محتوم باشد ؛می تواند در شرع تصرفاتی ؛در جهات خواست خدا ؛نه خلاف خواست او انجام دهد ...

[=&quot]علهذا ولایتی که در شرع می باشد ؛مقید به قیودی از قبیل عرف و غیرهم است که نمی توان خارج از انها عمل نمود ؛نتیجتا مسوولیت را به همراه می اورد و چونین مسولیتی به مصلحت تعلق می گیرد ؛و چونین ولایتی نفعی رساندن به مولی علیه را باید به همراه داشته باشد ؛نتیجتا تدابیر اموری که در شرع واقع می گردد ؛همه همسو به مصلحت اشخاص اتخاذ گردیده است و جنبه سود رساندن در سوی تکاملی او را به عهده دارد .چه این تکامل به جان او تعلق بگیرد چه به مال او...

[=&quot]از جهتی توجه نمایید که اولویت پیغمبر اکرم به اشخاص در اولویت تقدم امر اوست ؛نه در جهت خلاف انچه در مبحث قبلی گفته شد؛یعنی معصوم هیچ وقت در یک امر شرعی نفی غرض نمی کند ...نتیجتا معصوم در ولایت تشریعی شرایط حاکم بر حکم الهی را نمی تواند نفی نماید ؛و مسیر انجام فعل را بر خلاف ان به سرانجام برساند؛این یکی از ان قیودی است که قبلا گفتم ؛چون انجام فعل در جهان مادی که به شرع بر می گردد دارای سلسله امور مختص خود است که چه بسا بر خی مانع تحقق برخی دیگر گردد نتیجتا ولایت معصوم یکی از علل ناقصه برای تحقق غایت عمل می گردد؛ولی در دار تکوین مسئله این علل معد و عرضی منتفی است نتیجتا علت فقط خود معصوم است ؛چون در ان جهت الی اللهی این محدودیات وجود ندارد نتیجتا ولایت در انجا مطلق است و مقید به علل مختلف مادی نیست...

[=&quot]پیرو مطالب پیشین تسلط بر انفس و مال افراد به ولایت تشریعی بر می گردد نه تکوینی؛چون علل ان مادی و شرعی و ظاهری است و چون چونین است نتیجتا ولایت تصرف معصوم در ان نیز با شرایطی است که تابع احکام خداست؛ولی نه بی هیچ قید و شرطی و هر طور که بخواهد تصرف نماید؛هر چند چونین چیزی مفید به فایده نیز نمی باشد...

[=&quot]در اخر خاطر نشان می کنم که ولایت مطلق(با لحاظ امضای شارع) برای معصوم به منزله اعمال ان نیست؛...از طرفی ولایت در مقابل حق در ولایت تشریع مصداق دارد نه در ولایت تکوینی ؛...

[=&quot]به عنوان مثال ؛حق زوج بر زوجه برای انتفاع و بهره بردن مسجل است؛ولی ولایت زوج بر زوجه در برخی مسائل اطاعت و غیرهم منوط به منفعت و مصلحت می باشد...

[=&quot]اگر فرصتی بود ؛مطالب فوق در مورد ولایت و اقسام ان در انتقال از معصوم و احکام ان در تشریع را از منابع معتبر خواهیم اورد...

[=&quot] یاحق

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

دوست من آقای عرفان علوی خواهش میکنم به مطالب بنده خوب دقت کنید ، زیرا اگه قرار باشه به همین سبک پیش بریم ، فکر کنم میتونیم تا خود قیامت این تایپیک رو ادامه بدیم !

پس خواهشاً به مطالب عنوان شده خوب دقت کنید !

شما در چند تایپیک قبل فرمودید که :

erfan_alavi;42074 نوشت:
؛. . . خلاصه اینکه [=&quot]ثبوت ولايت تكوينى براى رسول اكرم و امامان دليل بر ثبوت ولايت تشريعى براى ايشان نيست و نياز به دليل جداگانه اى دارد[/][=&quot].[/]

و بعد از اینکه جوابتان را اینگونه شنیدید :

celyanic;42074 نوشت:
دوست من ، اگر قرار باشد فرمایشات شما را بپذیریم ، باید الان ولایت تشریعی را از امام علیه السلام نفی کنیم ! چرا که ادامه همین تفکر موجب نقض ولایت تشریعی از خدا در زمان ولایت رسول یا هر یک از ائمه است !

برادر من ، فقیه یعنی کسی که احکام فقهی را از دین استنباط میکند ، یا بعبارتی کسی است که عامل اجرای ولایت تشریعی امام زمان در دوران غیبت است ، همانطور که رسول و امام عامل جاری شدن ولایت تشریعی خداوند در بین خلق است ! ( فانهم حجتی علیکم و انی حجة الله علیهم ) و الا مستقلاً یک فقیه صرف فقه خود نمی تواند ولایت داشته باشد ! ( مثلاً در دوران ظهور امام )

وقتی ما از نظر یک فقیه در دین یاد میکنیم ، تسامحاً نظر او را مطرح میکنیم ، بلکه هدف اصلی همان اصالت موضوع در دین است که بوسیله آن فقیه ( آنهم به ضرورت در دوران غیبت امام ) و در اثر تحقیقات وی برای ما بیان میشود !

آیا باید با در نظر گرفتن ولایت تشریعی ( که این لفظ ولایت همان ولایت تشریعی نیست بلکه عامل اجرا شدن ولایت تشریعی امام علیه السلام گشتن است ) برای فقهاء ولایت تشریعی امام زمان را کاملاً تفویض شده فرض نمود ؟

دوباره در مقام پاسخگویی برآمده فرمودید :

erfan_alavi;42074 نوشت:
توجه ننمودید ؛انچه بنده گفتم ملازم بودن ولایت تکوینی با ولایت تشریعی می باشد؛به عبارتی ولایت تشریعی به حقیقت و عینیت بر می گردد نتیجتا قابل تشکیک طولی است ولی ولایت تشریعی از این قاعده مستثنا می باشد؛به عبارتی این دو تحت یک حقیقت واحد نیستند تا اثبات یکی منجر به ثبوت بعدی برای شخص گردد...

[=&quot]نتیجتا شما دو مقوله متباین را نمی توانید ؛تحت یک قاعده بررسی کنید ؛به عبارتی هر یک از این دو احکام خاص خود را دارد و باید از نقطه نظر همان مورد بررسی قرار داد؛پس شما از داشتن ولایت تکوینی هیچ وقت نمی توانید ولایت تشریعی را به اثبات برسانید؛هر چند ولایت تکوینی ؛زمینه ولایت در تشریع باشد[/]..

و برای اثبات سخن خویش این دلیل را آوردید :

erfan_alavi;42074 نوشت:
به هر حال شخصی ممکن است به علت مجاهدت نفس به بخشی از تصرف در خلقت دست بیازد ولی این دال بر ولایت تشریع در او نمی باشد؛وهمچونین بالعکس ؛هر کس که ولایت تشریع داشته باشد ؛دال ولایت تکوین در او نیست مانند خیلی از فقها ....

خواهش میکنم به این مطالبی که از گفتارهایتان استخراج نمودم دقت کنید !

نقد :

اولاً باید خدمت حضرتعالی عرض کنم ، که ولایتی که ما برای خدا در نظر میگیریم ، ولایتی است که هم در بر دارنده نوع تکیونی آن است و هم در بر دارنده نوع تشریعی آن ! چیزی جدا از این نیست ، یعنی در حال حاضر هیچکدام از این ولایات را نمی توان از خداوند ساقط نمود
و اتفاقاً بر خلاف گفته شما وجود همین ولایت تکوینی در خداوند عامل ثبوت ولایت تشریعی در ذات حضرت حق است !
نه اینکه ایندو مقوله ای جدا باشند ، بلکه مقوله ای هستند از یک سنخ و یک جنس اما با رویکردی ، یا کاربردی متفاوت !

که اتفاقاً ثبوت اولی دلیلی بر وجود دومی است !

اما از آنرو که خداوند باری تعالی منزه از آن است که بخواهد با بندگان هم کلام شده و رضا و سخط خویش را مستقیماً به مردم برساند ، ولایت تشریعی و از آنرو که هیچ کاری را ( در کل ) بدون اسبابش انجام نمی دهد ، ولایت تکوینی را به پیامبر و ائمه واگذار نمود ! ( چرا که در حدیثی از امام زمان علیه السلام خلقت کائنات در استجابت خواست انوار مقدسه بوده و به گواه همین بزرگواران ، آنها از هر کسی برای سرپرستی خلایق ماسوی الله سزاوارترند )

پیامبر و ائمه همواره بر ما ولایت داشته و دارند و امروز حتی ولایت تشریعی از شخص رسول اکرم ساقط نگشته ( چه برسد به ولایت تکوینی ) اما از آنرو که آن بزرگواران حضور جسمانی ندارند و امام زمان علیه السلام بعنوان حجت حی خداوند زندگی میکند ، عامل اجرای ولایت پیامبر و ائمه در زمین گشته به نحوی که این ولایت از خود ایشان هم ساقط نیست ! چه بسا که با در نظر گرفتن این مسئله لزوم ثبوت ولایت تکوینی و تشریعی در خداوند و رسول و ائمه روشن میگردد !

اما در دوران غیبت امام ، اینگونه نیست که امام علیه السلام ( و متعاقباً بقیه ائمه و رسول و نهایتاً خداوند عزوجل ) ولایت تشریعی نداشته باشند ! ( این اشتباه بزرگ شماست ) و ولایت را به فقهاء واگذار نموده باشند !
چرا که اگر اینگونه بود باید فقهاء بتوانند از طرف شارع مقدس قانونگذاری کنند و صد البته خود حضرتعالی میدانید که اینگونه نیست و ایشان اجتهاد میکنند !

فقهاء در دوران غیبت ولایت ندارند ( دقت در الفاظ ) حتی از نوع تشریعی ، بلکه عامل جاری گشتن ولایت امام زمان علیه السلام هستند و از این روست که سخنشان بر ما حجیت دارد ، تازه آنهم با شرایطی که قبلاً گفتم ، مثلاً اینکه بنده خودم مجتهد نباشم یا نتوانم جانب احتیاط را رعایت کنم یا اصلاً دوران حکومت معصوم باشد !

شما به کجا میروید ؟؟؟؟؟
چه چیزی را از چه چیزی دیگری تفکیک میکنید ؟؟؟؟؟

اما در مورد دلیلی که آوردید و عذر بدتراز گناه گشته !

erfan_alavi;42074 نوشت:
به هر حال شخصی ممکن است به علت مجاهدت نفس به بخشی از تصرف در خلقت دست بیازد ولی این دال بر ولایت تشریع در او نمی باشد؛وهمچونین بالعکس ؛هر کس که ولایت تشریع داشته باشد ؛دال ولایت تکوین در او نیست مانند خیلی از فقها ....

کجای دین آمده که اگر کسی در اثر مجاهدت نفس به مراتبی دست یابد صاحب ولایت تکوینی گشته ؟؟؟؟

این که از جمله عقاید صوفیه در توصیف قطب و . . . است .

اگر قرار باشد گفتار شما را بپذیریم که هرکدام از مرتاضان هندی خود صاحب نوعی ولایت تکوینی هستند البته با این تخفیف که از نوع محدودش خواهد بود !

عزیز من ، ثبوت ولایت ، فرمانبری می آورد ( چه تکوینی و چه تشریعی ) و صوفیه برای اینکه بتواند الزام در امر فرمانبرداری قطب هایش بیاورد از ولایت تکوین به نفع خویش بهره برده ، حال که اینگونه نیست !

دوست من !

بنده منکر این نیستم که شما در قسمت هایی از گفتار خویش ائمه را صاحبان ولایت تکوینی و تشریعی در حال حضار میدانید ، من کلیه متن شما را خوانده ام ، منتها میگویم مطالبی در نوشته هایتان پیداست که قبول آنها موجب نفی گفته های صحیحتان است و همین مسئله موجب طولانی شدن صحبت ها شده !

خدایی نکرده نمی گویم که کاملاً به خطا سخن میگویید ، بلکه میگویم نمی توان شب را در آنی پذیرفت و روز را در همان آن برای همان جا در نظر داشت ! این یعنی تناقض ، و بحث ما ادبیات نیست که وجود پارادوکس به زیبایی آن بیفزاید بلکه وجود تناقض موجب رد استدلال میگردد !

باز هم میگویم ، یا مطالب بنده را خوب نمی خوانید ، یا اگر میخوانید متوجه نمی شوید یا اگر متوجه میشوید تنها و تنها به فکر پاسخ دادن هستید آنهم بدون در نظر گرفتن مفرضات دینی !

من خودم را هم صاحب فکر درست نمی دانم بلکه میگویم بتوانیم به همدیگر کمک کرده و در اعتقاداتمان راه احسن را بپیماییم !

با تشکر !

celyanic;42212 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

خواهش میکنم به این مطالبی که از گفتارهایتان استخراج نمودم دقت کنید !

نقد :

اولاً باید خدمت حضرتعالی عرض کنم ، که ولایتی که ما برای خدا در نظر میگیریم ، ولایتی است که هم در بر دارنده نوع تکیونی آن است و هم در بر دارنده نوع تشریعی آن ! چیزی جدا از این نیست ، یعنی در حال حاضر هیچکدام از این ولایات را نمی توان از خداوند ساقط نمود
و اتفاقاً بر خلاف گفته شما وجود همین ولایت تکوینی در خداوند عامل ثبوت ولایت تشریعی در ذات حضرت حق است !
نه اینکه ایندو مقوله ای جدا باشند ، بلکه مقوله ای هستند از یک سنخ و یک جنس اما با رویکردی ، یا کاربردی متفاوت !

که اتفاقاً ثبوت اولی دلیلی بر وجود دومی است !

پیامبر و ائمه همواره بر ما ولایت داشته و دارند و امروز حتی ولایت تشریعی از شخص رسول اکرم ساقط نگشته ( چه برسد به ولایت تکوینی ) اما از آنرو که آن بزرگواران حضور جسمانی ندارند و امام زمان علیه السلام بعنوان حجت حی خداوند زندگی میکند ، عامل اجرای ولایت پیامبر و ائمه در زمین گشته به نحوی که این ولایت از خود ایشان هم ساقط نیست ! چه بسا که با در نظر گرفتن این مسئله لزوم ثبوت ولایت تکوینی و تشریعی در خداوند و رسول و ائمه روشن میگردد !

اما در دوران غیبت امام ، اینگونه نیست که امام علیه السلام ( و متعاقباً بقیه ائمه و رسول و نهایتاً خداوند عزوجل ) ولایت تشریعی نداشته باشند ! ( این اشتباه بزرگ شماست ) و ولایت را به فقهاء واگذار نموده باشند !
چرا که اگر اینگونه بود باید فقهاء بتوانند از طرف شارع مقدس قانونگذاری کنند و صد البته خود حضرتعالی میدانید که اینگونه نیست و ایشان اجتهاد میکنند !

فقهاء در دوران غیبت ولایت ندارند ( دقت در الفاظ ) حتی از نوع تشریعی ، بلکه عامل جاری گشتن ولایت امام زمان علیه السلام هستند و از این روست که سخنشان بر ما حجیت دارد ، تازه آنهم با شرایطی که قبلاً گفتم ، مثلاً اینکه بنده خودم مجتهد نباشم یا نتوانم جانب احتیاط را رعایت کنم یا اصلاً دوران حکومت معصوم باشد !

کجای دین آمده که اگر کسی در اثر مجاهدت نفس به مراتبی دست یابد صاحب ولایت تکوینی گشته ؟؟؟؟

این که از جمله عقاید صوفیه در توصیف قطب و . . . است .

اگر قرار باشد گفتار شما را بپذیریم که هرکدام از مرتاضان هندی خود صاحب نوعی ولایت تکوینی هستند البته با این تخفیف که از نوع محدودش خواهد بود !

عزیز من ، ثبوت ولایت ، فرمانبری می آورد ( چه تکوینی و چه تشریعی ) و صوفیه برای اینکه بتواند الزام در امر فرمانبرداری قطب هایش بیاورد از ولایت تکوین به نفع خویش بهره برده ، حال که اینگونه نیست !

دوست من !

بنده منکر این نیستم که شما در قسمت هایی از گفتار خویش ائمه را صاحبان ولایت تکوینی و تشریعی در حال حضار میدانید ، من کلیه متن شما را خوانده ام ، منتها میگویم مطالبی در نوشته هایتان پیداست که قبول آنها موجب نفی گفته های صحیحتان است و همین مسئله موجب طولانی شدن صحبت ها شده !

با تشکر !

[=&quot]با سلام..[/]



[=&quot]دوست من جناب سلیانیک !..[/]

بنده قصد جدل ندارم ؛...


[=&quot]نمی دانم چرا شما نمی خواهید ؛چونین امری واضحی را قبول کنید!که قوانین و احکام مربوط به ولایت تکوینی احکامی دارد ؛جدا و ولایت تشریعی نیز دارای چونین خصیصه ای می باشد؛دوست عزیز ولایت در تکوین یک امر تشکیکی است به عبارتی یک امر حقیقی و واقعی می باشد ؛که چونین امری مرتبه پذیری را به بار می اورد ؛به به عبارتی در تکوین [/][=&quot]از یک امر وجودی بحث می کنیم ؛و انچه باعث تشکیک می شود فقط امور وجودی هستند ؛که اثر خارجی نیز به جا می گذارد ؛ولی انچه در ولایت تشریعی می باشد جنبه ماهوی و چیستی می باشد که اصالت چونین امری به جعل و اعتبار بر می گردد ؛به عبارتی قوانین تشریعی در خارج وجود حقیقی و عینی ندارند ؛بلکه انچه به انها حقیقت داده است اثر ان می باشد ؛نتیجتا خود قوانین تشریعی تماما به جعل و اعتبار بر می گردد ،و چون این قوانین نتایج حقیقی ؛حال چه در اخرت و چه در دنیا دارند ؛می توان به انها حقایقی نسبی گفت؛..[/]



[=&quot]هیچ وقت قبل از هبوط حضرت ادم در بهشت یا قبل از خلقت او قوانین تشریعی وجود نداشت ؛چون تشریع انتزاع از دین می شود ؛و دین جز در دار ماده معنایی ندارد ؛به عبارتی جهان مادی مصب دین می باشد ؛نتیجتا جایی که حظی از ماده نباشد وجود دین دیگر بی معنا می باشد ؛چون دین است که تکلیف به بار می اورد ؛این در حالی است که چونین چیزی فقط در دنیا مصداق دارد ؛به عبارتی انچه تکلیف را به بار می اورد دین است و بدون عمل تکلیف نیز معنایی ندارد ؛نتیجتا هر جا دینی باشد باید ؛دار ماده را لحاظ نمود ؛یعنی همان دنیا و طبعا در مرتبه ای که بویی از ماده نیست پس عمل و تکلیفی باقی نمی ماند ؛پس جهان ملائک و اخرت و جهان خارج از ماده از تکلیف و اختیار به صورتی که بین ماست خبری نیست ؛چون قانون عینی و حقیقی بین انان حکم فرماست ؛نه قوانین اعتباری که انتزاع از دین می گردد...[/]



[=&quot]خوب با این حساب ملازمت قانون تکوینی با تشریع دیگر جایی برای بحث نمی ماند ؛به عبارتی متعلق اینها به اموری است که نمی توان هر دو را از یک حیطه مورد بحث قرار داد تا با اثبات یکی دیگری نیز ثبوت پیا نماید؛چون همانطور که گفتم قوانین تشریعی تحت امور اعتباری هستند و قوانین تکوینی تحت قوانینی عینی و حقیقی ؛نتیجتا این دو مقوله دو مقوله متباین و جدا هستند و برای اثبات هریک باید دلایل مستقل و جدایی ارائه نمود هم سنخ با امور مربوط به خودش...از این ساده تر فکر نمی کنم بتوان مطالب را توضیح داد ؛به گمانم چونین موضوعی اصلااز واضحات می باشد ؛ونیاز به این همه قال و داد نیست...[/]



[=&quot]پس خداوند ؛در هر مرتبه ای حکومت را بر حسب احکام و ویزگیهای همان مرتبه انجام می دهد ؛نتیجتا ویژگیهای هر مرتبه ای مختص همان مرتبه از وجود می باشد و نمی توان این قوانین را در مراتب دیگر سریان داد؛مثلا نمی توان ماده را در بین ملائک سریان داد ؛چون ماده همه اش استعداد و حرکت است ولی جهان ملائک جهان قرار و ثبات و غیر مادی است ...[/]



[=&quot]از طرفی همان حکومتی که عاصم برخیا ؛بر قانون ماده انجام داد ؛معصوم نیز همان قدرت را دارد منتها قدرتی بسیط تر و کاملتر از او ؛نتیجتا حکومت بر هستی برای هر شخصی میسر است و گستردگی این حکومت به شدت قرب و کمال ونقص افراد بر می گردد که هر چه این کمال بالاتر باشد طبعا گستردگی حکومت نیز بیشتر است.؛مثلا حضرت عیسی بر اساس حیطه حکومت خود فقط بر چند فعل حکومت می کرد؛ولی یک وقط کسی همه کتاب در نزد اوست نتیجتا بر همه هستی حکومت می کند؛در هر حال ولایت در هستی برای همه میسر است منتها با قوانین تشریعی نمی توان انرا اثبات کرد بلکه هرکدام علل مختص با مرتبه خود را دارند ...[/]



[=&quot]خوب با این اوصاف ولایتی که برای حضرت حق است ولایتی استقلالی است ؛به عبارتی چون منشا این قوانین(چه اعتباری و مادی و چه تکوینی و غیر مادی) خداوند است نتیجتا استقلال در این حیطه اطلاق از هر قیدی است؛بعد از او حکومت بر این قوانین بر عهده معصوم می باشد ؛منتها نه به صورت استقلالی بلکه غیر استقلالی و به اذن و امضای حضرت حق ؛ولی از انجایی که قوانین دینی و تشریعی اعتباری و به نوعی جعلی هستند نتیجتا پای قوانین در این حیطه مانند عالم تکوین باز نیست؛به عبارتی جایی که جعل و اعتبار باشد ؛پای دلیل و بینه و استدلال به میان می اید ؛و جایی که بیان و استدلال باشد ؛خطا و صحیح یا درست جای خود را باز می کند؛ و البته در چونین موردی است که عصمت خود نمایی می کند ؛یعنی در قوانین اعتباری ؛چون خطا و اشتباه فقط در این حیطه می باشد یعنی جایی که ذهنیت و عالم ذهن به میان اید؛پس معصوم در حکومت بر قوانین تشریعی عصمت پیدا می کند؛به عبارتی عصمت نتیجه یک علم است که خداوند در این جهان به انها داده است؛و البته جایی که مظروف؛ ذهن باشد ؛متعاقبا حدود به میان می ایند ؛وجایی که حدود باشد دیگر بین معصوم وغیر او فرقی نمی کند؛نتیجتا معصوم نیز در جهان مادی محدود به اعتباریات است ؛چون هر یک از این قوانین در عمل به صورت جزئی در می ایند؛به عبارتی انجام همه امروتشریعی و عبادی در جهان مادی جزئی و تشخصی و محدود است که معصوم نیز از این قاعده مستثنا نیست....[/]



[=&quot]نتیجتا اعتبار یعنی حدود و قیود و در نظام تشریع ؛این امر برای همه مواردش یک جور می باشد چون خصیصه چونین نظامی محدودیت است...پس ما عمل و گفته معصوم در شرع را فقط به خاطر عصمت او قبول می کنیم ؛و چونین احرازی را حجت برای خود دانسته و خروج از ان را خطا می دانیم...پس وقتی حکم ازدواج و حرمت زنا به میان می اید؛حکایت از امری اعتباری می کند یعنی چونین امری را چون خداوند بیان کرده است پس حرام است ؛ودلالت حرمت چونین چیزی فقط جعل چونین حکمی از طرف اوست ؛و در حدود بین این حکم فرقی بین معصوم وغیر ان نیست ؛نتیجتا معصوم نیز در دایره این حدود قرار دارد ؛ونمی تواند العیاذ بالله در حکم زنا دخل نموده و انرا برای خود حلال نماید ؛چون ذات امور اعتباری بر حدود قرار دارد....[/]



[=&quot]پس معصوم بر نفس و مال افراد تصرف می کند ؛منتها نه به صورت مطلق ؛چون مطلق که می گوییم پای رضایت شخصی به میان می اید ؛مانند شخصی که مال خود را هر طور که رضایت داشته باشد می تواند تصرف کند؛هر چند مصلحت را هم در نظر نگیرد..ولی در هر حال همین رضایت را هم طبق قیود شرعی باید عمل نماید..[/]



[=&quot]نتیجتا معصوم هر چند در ولایت مال و نفس اشخاص به انها اولویت دارد ؛و این ولایت در رضایت ایشان نیز نهفته باشد هیچ وقت خارج از انچه خود ایشان بیان نموده اند نمی تواند باشد ؛پس عمل معصوم متعلق به احکام الهی است و در عرف این حدود برای معصوم وغیر او فرقی نمی کند....[/]



[=&quot]البته اینکه فقیه مطلقا عامل اجرای احکام شرعی است ؛و ولایتی در این امور ندارد سخنی اشتباه می باشد..[/]



[=&quot]جایی که به عهده گرفتن کار دیگران و حق سر پرستی خوابیده باشد ؛ولایت در تشریع به میان می اید ؛و دارا بودن چونین موردی در فقهای امروزی از بدیهیات می باشد ونیاز به توضیح اضافه ای نیست...که البته موارد ثانوی در احکام و تطبیق احکام الهی در هر برهه یکی از مسولیتهای سنگینی است که جز کار فقها کار کسی دیگری نمی باشد...البته ولایت در تبلیغ احکام یکی از ولایتهایی است که فقیه دارد غیر از این موارد ولایت در قضا ؛ولایت در زعامت ؛ولایت در موضوعات؛ولایت در اجرای حدود؛ولایت اطاعت در امور شرعی وغیرهم نیز از معصوم به ایشان انتقال پیدا می کندودر ان جای هیچ تردیدی نیست...[/]



[=&quot] موفق باشید..[/]


بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

آقا من جداً اشکم در اومده !!!!!!

نمی دونم تا کی باید بنویسم و شما جواب بدید ، بعد دوباره من جواب شما رو بدم ، حال اونکه فکر کنم اختلاف ما تا حد زیادی به اختلاف بیانمون برگرده !

با این اوصاف در مورد این مطالبی که فرمودید :

erfan_alavi;42335 نوشت:

[=&quot]نمی دانم چرا شما نمی خواهید ؛چونین امری واضحی را قبول کنید!که قوانین و احکام مربوط به ولایت تکوینی احکامی دارد ؛جدا و ولایت تشریعی نیز دارای چونین خصیصه ای می باشد؛دوست عزیز ولایت در تکوین یک امر تشکیکی است به عبارتی یک امر حقیقی و واقعی می باشد ؛که چونین امری مرتبه پذیری را به بار می اورد ؛به به عبارتی در تکوین [/][=&quot]از یک امر وجودی بحث می کنیم ؛و انچه باعث تشکیک می شود فقط امور وجودی هستند ؛که اثر خارجی نیز به جا می گذارد ؛ولی انچه در ولایت تشریعی می باشد جنبه ماهوی و چیستی می باشد که اصالت چونین امری به جعل و اعتبار بر می گردد ؛به عبارتی قوانین تشریعی در خارج وجود حقیقی و عینی ندارند ؛بلکه انچه به انها حقیقت داده است اثر ان می باشد ؛نتیجتا خود قوانین تشریعی تماما به جعل و اعتبار بر می گردد ،و چون این قوانین نتایج حقیقی ؛حال چه در اخرت و چه در دنیا دارند ؛می توان به انها حقایقی نسبی گفت؛..[/]

[=&quot]هیچ وقت قبل از هبوط حضرت ادم در بهشت یا قبل از خلقت او قوانین تشریعی وجود نداشت ؛چون تشریع انتزاع از دین می شود ؛و دین جز در دار ماده معنایی ندارد ؛به عبارتی جهان مادی مصب دین می باشد ؛نتیجتا جایی که حظی از ماده نباشد وجود دین دیگر بی معنا می باشد ؛چون دین است که تکلیف به بار می اورد ؛این در حالی است که چونین چیزی فقط در دنیا مصداق دارد ؛به عبارتی انچه تکلیف را به بار می اورد دین است و بدون عمل تکلیف نیز معنایی ندارد ؛نتیجتا هر جا دینی باشد باید ؛دار ماده را لحاظ نمود ؛یعنی همان دنیا و طبعا در مرتبه ای که بویی از ماده نیست پس عمل و تکلیفی باقی نمی ماند ؛پس جهان ملائک و اخرت و جهان خارج از ماده از تکلیف و اختیار به صورتی که بین ماست خبری نیست ؛چون قانون عینی و حقیقی بین انان حکم فرماست ؛نه قوانین اعتباری که انتزاع از دین می گردد...[/]

[=&quot]خوب با این حساب ملازمت قانون تکوینی با تشریع دیگر جایی برای بحث نمی ماند ؛به عبارتی متعلق اینها به اموری است که نمی توان هر دو را از یک حیطه مورد بحث قرار داد تا با اثبات یکی دیگری نیز ثبوت پیا نماید؛چون همانطور که گفتم قوانین تشریعی تحت امور اعتباری هستند و قوانین تکوینی تحت قوانینی عینی و حقیقی ؛نتیجتا این دو مقوله دو مقوله متباین و جدا هستند و برای اثبات هریک باید دلایل مستقل و جدایی ارائه نمود هم سنخ با امور مربوط به خودش...از این ساده تر فکر نمی کنم بتوان مطالب را توضیح داد ؛به گمانم چونین موضوعی اصلااز واضحات می باشد ؛ونیاز به این همه قال و داد نیست...[/]

[=&quot]پس خداوند ؛در هر مرتبه ای حکومت را بر حسب احکام و ویزگیهای همان مرتبه انجام می دهد ؛نتیجتا ویژگیهای هر مرتبه ای مختص همان مرتبه از وجود می باشد و نمی توان این قوانین را در مراتب دیگر سریان داد؛مثلا نمی توان ماده را در بین ملائک سریان داد ؛چون ماده همه اش استعداد و حرکت است ولی جهان ملائک جهان قرار و ثبات و غیر مادی است ...[/]


اگر به گفته های بنده دقت میکردید اینقد به خودتون زحمت نمی دادید !

چکیده صحبتهای بنده این موارد بوده !

1. ولایت تکوینی زمینه پیدایش ولایت تشریعی است ( یعنی امر و نهی زمانی معنا میدهد که سرپرستی و اختیاری در کار باشد - پس نمی توان ایندو را از یکدیگر جدا نمود هر چند همانطور که فرمودید زمینه های بحث ایندو متفاوت باشد )

2. در حال حاضر پیامبر و ائمه هدی ( غیر از صاحب الزمان ) و امام عصر علیه السلام اختصاصاً همگی دارای ولایت تکوینی و تشریعی هستند و مجرای تحقق این ولایت وجود مقدس صاحب الزمان است ! ( یعنی نمی توان ولایت را ( چه تکوینی و چه تشریعی ) از این بزرگواران ساقط نمود ) هرچند که عملاً امکان اعمال ولایت تشریعی در عالم برزخ نباشد ( برای رسول و ائمه غیر از حضرت حجت ) ، اما وجود حجت حی ، دلیل بر ثبوت این ولایت در این بزرگواران است !

فکر نکنم عملاً تو این موارد اختلافی باشه ! انشاءالله

اما نقطه اصلی مشکلات بر میگرده به این دونقطه !

یکی اینکه صرف مجاهدت نفس کسی به ولایت تکوینی دست پیدا نمی کنه !

و شما راجع به این قضیه فرمودید :

erfan_alavi;42335 نوشت:
از طرفی همان حکومتی که عاصم برخیا ؛بر قانون ماده انجام داد ؛معصوم نیز همان قدرت را دارد منتها قدرتی بسیط تر و کاملتر از او ؛نتیجتا حکومت بر هستی برای هر شخصی میسر است و گستردگی این حکومت به شدت قرب و کمال ونقص افراد بر می گردد که هر چه این کمال بالاتر باشد طبعا گستردگی حکومت نیز بیشتر است.؛مثلا حضرت عیسی بر اساس حیطه حکومت خود فقط بر چند فعل حکومت می کرد؛ولی یک وقط کسی همه کتاب در نزد اوست نتیجتا بر همه هستی حکومت می کند؛در هر حال ولایت در هستی برای همه میسر است منتها با قوانین تشریعی نمی توان انرا اثبات کرد بلکه هرکدام علل مختص با مرتبه خود را دارند ...

ببین دوست من ، عاصم برخیا وصی حضرت سلیمان بوده ! و عیسی علیه السلام هم پیامبر خدا !
ایندو حجت خداوند بر بندگان بودند مطمئناً خداوند به آنها علم من الکتاب را اعطا نموده ، اما این دلیل نمی شود که هر انسانی بتواند در هستی صاحب ولایت گردد !!!!
تازه باز به بیان خود حضرتعالی اعمال ولایت این بزرگواران همانند رسول و ائمه تام و کامل نبوده !!

متأسفانه همانطور که گفتم این از عقاید صوفیه در توجیح مزخرفاتی است که به قطب هایشان نسبت میدادند و عملاً بیان این مطلب از طرف شما که بر پایه فقه شیعی صحبت میفرمایید اشتباه محض است !

( این اولین مورد اختلاف است )

اما دومین مورد اختلاف :

erfan_alavi;42335 نوشت:

[=&quot]البته اینکه فقیه مطلقا عامل اجرای احکام شرعی است ؛و ولایتی در این امور ندارد سخنی اشتباه می باشد..[/]

[=&quot]جایی که به عهده گرفتن کار دیگران و حق سر پرستی خوابیده باشد ؛ولایت در تشریع به میان می اید ؛و دارا بودن چونین موردی در فقهای امروزی از بدیهیات می باشد ونیاز به توضیح اضافه ای نیست...که البته موارد ثانوی در احکام و تطبیق احکام الهی در هر برهه یکی از مسولیتهای سنگینی است که جز کار فقها کار کسی دیگری نمی باشد...البته ولایت در تبلیغ احکام یکی از ولایتهایی است که فقیه دارد غیر از این موارد ولایت در قضا ؛ولایت در زعامت ؛ولایت در موضوعات؛ولایت در اجرای حدود؛ولایت اطاعت در امور شرعی وغیرهم نیز از معصوم به ایشان انتقال پیدا می کندودر ان جای هیچ تردیدی نیست...[/]


ببین عزیز من خیلی مطمئن صحبت میکنید !

شما فقهاء را صاحب ولایت تشریعی میدانید ! و دلیل آنرا به عهده گرفتن کار دیگران میدانید !

این مطلب را بر چه اساسی مطرح مینمایید !

یکی از ویژگیهای ولایت تشریعی امام زمان علیه السلام عمومیت آن و پذیرش آن برای همگان است ! ( چه بدانند و چه ندانند ، چه بخواهند و چه نخواهند )

آیا اگر شما خود مجتهد باشید ، هیچ کدام از فقهاء بر شما آن ولایتی را که ذکرمیکنید دارند ؟
آیا اگر شما بتوانید جانب احتیاط را رعایت نمایید هیچ کدام از فقهاء بر شما ولایت دارند ؟
نکند در این موارد شما خودتان بر خودتان ولایت تشریعی دارید ؟؟؟

اما در هر صورتی شما نمی توانید بگویید امام زمان علیه السلام بر من ولایت تشریعی ندارد ، همانطور که گفتم اگر پای ولایت تشریعی در میان باشد ، باید ولی بتواند از طرف شارع مقدس قانونگذاری کند و حال آنکه حدود اختیار فقهاء تنها و تنها در اجتهاد است ! ( یعنی فقهاء حق قانونگذاری ندارند بلکه تنها میتوانند استنباط کنند )
و حتی خود اجماع هم که یکی از منابع فقه میباشد ، شکل پیشرفته تری از اجتهاد بوده و به نوعی همان تطبیق احکام است و قانونگذاری نام نمی گیرد !

البته باید بگویم غیر از این دو مورد هنوز بر سر جزئیات دیگری اختلاف است ، منتها بهتر دیدم فعلاً روی این دو مورد متمرکز تر کار کنیم ، اگه به خواست خدا تونستیم نتیجه ای بگیریم روی اونها هم صحبت کنیم !

صحبت با شما لذت بخشه ولی انصافاً اشک رو هم در میاره !!!!!

با تشکر از شما دوست عزیز !

راستی از این به بعد مرا به نام خودم ، "حمید" صدا کنید ، امکان داره celyanic براتون یکم سخت باشه ،

نام من حمید هستش و 23 سال سن دارم و دانشجوی کارشناسی حسابداری ترم 8 هستم !

از مصاحبت با شما دوست عزیز خرسندم !

خوشحال میشم یه اطلاعات اجمالی راجع به شما داشته باشم !

تابعد . . .

erfan_alavi;42335 نوشت:
نمی دانم چرا شما نمی خواهید ؛چونین امری واضحی .... دارای چونین خصیصه ای می باشد.... ؛که چونین امری مرتبه پذیری را .....که اصالت چونین امری به جعل و اعتبار .... ؛این در حالی است که چونین چیزی فقط در دنیا

ما که از بحث های شما با آقا حمید چیزی نفهمیدیم فقط این چونان و چونین شما ما رو کشته !!!!!!! :Khandidan!:

چونان بحث می کنی که گویی چونین مطلبی در چونان سطحی به چونین دلیلی .....

. :Gig: .

[=&quot]یا ستار...
[/]

[=&quot]..سلام بر شما..

[/]


[=&quot]دوست من از قرار معلوم مطالب را درست نمی گیرید؛بنده چندین بار فرق بین دو ولایت را به زبان ساده و صریح گفتم و همچونین احکام انها را؛حال شما باز در جواب سخنان قبلی را تکرار می کنید ؛این موضوع دیگر تقصیر بنده نیست؛نمی دانم مانند دوستمان مطالب را متوجه نمی شوید یا مورد دیگری است که باعث گشته؛ اشک شما در بیاید...[/]

[=&quot]اینکه اولیا و امامان دارای ولایت تشریعی و تکوینی هستند ؛شکی نیست ولی اختلاف ما بر سر احکام این دو ولایت است؛که شما یکی را کبری قضیه می گیرید(ولایت تکوین) و دیگری را از طریق اولی می خواهید اثبات کنید؛این یک براشت اشتباه است وشما زیر این موضوع نمی روید ؛حال چرا نمی دانم..[/]

[=&quot]تنها مطلبی که در سخنانتان درست به نظر می اید ؛زمینه بودن ولایت تکوینی برای ولایت در تشریع است ؛ولايت تكوينى كه از آن به ولايت تصرف (تصرف در جهان هستى ) نيز تعبير مى شود، زمينه اى براى اعطاى مناصب ولايت تشريعى نيز مى باشد؛ زيرا ولايت تشريعى كه به معناى سلطه بر اموال و نفوس مردم است ، بدون فلسفه و ملاكهاى معنوى و اجتماعى نخواهد بود و به هركس نشايد كه چنين منصبى (ولايت الهى ) داده شود و از اين روى در مكتب شيعه ، عصمت در امام و عدالت در نايب الامام يكى از شرايط اساسى است كه لااقل (ولى ) مى بايست سلطه بر نفس خويشتن را كه يكى از مراحل ولايت تكوينى است دارا باشد وگرنه هيچ گاه ولايت تشريعى حتى ولايت فتوا و يا قضا كه كمترين مرحله از مراحل ولايت فقيه است ، به او داده نخواهد شد[/].[=&quot]..[/]

[=&quot]
البته این را بگویم که عصمت را نه می توان از تکوین حاصل کرد نه از تشریع ؛چون در اولی اختیاری نیست وبالضروره می باشد نتیجتا اختیار سلب می گردد؛وجایی که اختیار نباشد ؛تکلیف بی معنا می باشد نتیجتا این امر باعث اجباری بودن عصمت برای معصوم می گردد که چونین چیزی البته خطاست ،چون معصوم نیز در اوامر شرعی تکلیف دارد؛البته از عمل به اوامر تشریعی نیز عصمت به دست نخواهد امد ؛البته دلیل ان مشخص است؛نتیجتا عصمت نتیجه علم است ؛یعنی از سنخ علم می باشد؛..[/]

[=&quot]عصمت در این ایه امده است:[/]

[=&quot]و انزل الله عليك الكتاب و الحكمه ، و علمك ما لم تكن تعلم ، و كان فضل الله عليك عظيما[/][=&quot] ..[/][=&quot]
[/]
[=&quot]و خدا كتاب و حكمت بر تو نازل كرد، و آنچه را نمى دانستى به تو آموخت ، و تفضل خدا بر تو همواره بزرگ بوده است[/][=&quot]....[/]

[=&quot]
این علمك ما لم تكن تعلم همان عصمت است..[/]

[=&quot]ان شالله که مطالب را این بار با دقت بخوانید ؛با مقدمه مطالب بالا به سراغ مطالب دیگر شما می رویم...[/]

در مورد چکیده پاسخ شما:

[=&quot]جواب اول شما اشتباه می باشد؛شما به جای پراختن به دلایل بنده باز چکیده سخن خود را حمل بر نوشته های من می کنید ؛اینکه من گفتم ولایت در تکوین زمینه می باشد درست است؛ ولی هیچ وقت احکام شرعی از طریق تکوین حاصل نمی گردند ؛تا داشتن تکوین برای ان الزامی باشد؛به عبارت ساده ؛تکوین ممکن است باشد وتشریع نباشد و یا تشریع باشد وتکوین نباشد؛..اینها دو مقوله جدا هستند وبرای هر یک باید جدا دلیل اورد؛نه اینکه یکی را کبری بگیرید ودیگری از ان ثابت کنید...[/]

[=&quot]دقت کنید من نمی گویم امام در حال حاضر نه ولایت تکوینی دارد و نه تشریعی حتی بنا بر نص صریح ایات همین الان نیز پیامبر شاهد است ؛و همچونین بقیه معصومین ؛در این مورد که بحثی نیست ؛بلکه بحث بر سر ان است که نمی توان ولایت تشریعی امام را بر حسب اینکه ولایت تکوینی دارد ؛ثابت کرد ؛یعنی چون امام ولایت تکوینی دارد؛نتیجا ولایت تشریعی هم دارد ؛بلکه باید ولایت تکوینی را جدا برای اواثبات کرد و ولایت تشریعی را نیز جدا؛مثلا چون پیامبر او را برای امور شرعی مردم نصب کرده است پس ولایت تشریعی دارد ؛ولی در ولایت تکوینی لازم نیست مردم بدانند یا ندانند؛بلکه اصلا ربطی به امور شرعی ندارد....[/]

[=&quot]
انشالله که متوجه شده باشید بنده چه می خواهم بگویم..[/]

[=&quot]
یک مطلب وان اینکه در برزخ مطلقا ولایت تشریع نیست ؛و این عمل ربطی به زنده بون معصوم و نبودن ان ندارد ؛همانطور که در اخرت دیگر معصومی در دنیا نیست ولی همه چیز انجا در اختیار قوانین عینی و حقیقی در خواهد امد ؛نه تشریعی و اعتباری که اصلا اصالت ندارد...به عبارتی نظام برزخ تابع قوانین عینی و حقیقی است ،و در انجا از اعتبار اصلا خبری نیست ....[/]

[=&quot]

[/]


celyanic;42212 نوشت:

[=&quot]یکی اینکه صرف مجاهدت نفس کسی به ولایت تکوینی دست پیدا نمی کنه[/] !

[=&quot]این یکی از اشتباهات شما می باشد که انرا مقدمه ای برای رد وقبول مطالب قرار داده اید ؛به عبارتی شما این مورد را اصلی قرار داده اید برای پذیرش و یا رد سخنان من ؛حداقل این مورد یکی از مواردی است که کارشناسان محترم نیز بر سر ان توافق دارند؛که سخن شما سخنی خطا می باشد...[/]

[=&quot]عزیز من ولایت در تکوین ارتباطی به شخص ندارد به عبارتی میزان این ولایت را قرب تعیین می کند ؛این ولایت از معصوم شروع می شود ؛یعنی انان که اصحا ب صراط هستند ؛وهمینطور ادامه پیدا می کند؛تا همنشینان اصحاب صراط ؛مثلا سلمان یا زینب کبری و غیرهم و این گستردگی بر اساس دوری و نزدیکی به این اصحاب رقم می خورد ؛پس اصحاب صراط چون در قله اصلی قرار دارند نتیجتا اصل کمال انها هستند ؛وهر کس به اینان نزدیکتر باشد ؛از این خوان بیشتر استفاده می کند نتیجتا ولایت در تکوین یک امر وجودی است که به کمال بر می گردد ؛و کمال یک امر تشکیکی و مرتبه ای است ؛ پیایره گستردگی حکومت بر هستی در این دوایر رقم می خورد از حکومت تام گرفته تا حکومت جزئی و ناقص....[/]

[=&quot]حتی همین مرتاضین هندی نیز حظی بسیار ضعیف از این ولایت برده اند؛چون اساس چونین امری همان در اختیار گرفتن یک قانون می باشد ؛منتها گستردگی این قانون در گستردگی کمال رقم می خورد؛یک وقت کسی بر فاصله مادی حکومت می کند ونتیجه ان طی الارض است ؛یک وقت شخصی بر قسمتی از عالم و کرات حکومت می کند و همینطور این تصرفات و سلطه ها ادامه دارد تا خود اصحاب صراط..[/]

[=&quot]من نمی دانم ایا این موارد و واضحات درکش برای شما اینقدر مشکل است که اشک شما را در اورده است....پس ولایت در امر و یا تکوین یک امر تشکیکی است ؛چون منشا ان حقیقی و عینی می باشد واین اصلا ارتباط به اشخاص خاصی ندارد ...شما هم می توانید ولایت تکوینی داشته باشید ؛اصلا احکام شرعی مقدماتی هستند برای رسیدن به ان ؛وگرنه غایت امور شرعی که فقط حرکات موزون و تولید امواج نیست...[/]

[=&quot]پس وقتی شما بتوانید به یک قانون حکومت کنید وانرا تحت اختیار خود در اوردید ؛شما به ان ولایت می کنید ؛چون ولایت یعنی نزدیکی وکسی ر این قاعده نزدیکتر است که اثر بیشتری در این نزدیکی د اشته باشد...پس معصومین بیشترین اثر را باید به همه اشیا داشته باشند...[/]

[=&quot]اما اخرین نوشته شما این بودکه:[/]

celyanic;42212 نوشت:

[=&quot][/]
[=&quot]یکی از ویژگیهای ولایت تشریعی امام زمان علیه السلام عمومیت آن و پذیرش آن برای همگان است ! ( چه بدانند و چه ندانند ، چه بخواهند و چه نخواهند[/] )

[=&quot]پذیرش ؛همان قبول تصرف است ؛ولی چیزی که هست حدود این پذیرش متفاوت است ؛پس هر جا به عهده گرفتنی باشد مسئله پذیرش و قبول پیش کشیده می شود ؛پس پذیرش سخن خداوند و به تبع ان پیامبر و معصومین یعنی تصرف انان بر امور شرعی شما و گرفتن این تدبیر به دست خود ؛واین تبیر و امور را معصوم در زمان غیبت به نائب خود محول نموده است و اگر نبود به فقهای مربوطه نتیجتا این سلسله طولی در اطاعت ؛یکی است چون مدخل اطاعت از فقیه از کانال اطاعت معصوم می گذرد و اطاعت از او از کانال اطاعت از پیامبر تا برسد به خداوند؛نتیجتا احکام اسلامی باید تا قیامت پابرجا بماند ؛و حکومت بر این احکام در زمان غیبت به عهده فقها می باشد ؛و چون موضوعات مختلف در طی زمانها مدام در حال عوض شدن می باشد ؛نتیجا فقیه بر حسب ان ولایتی که بر احکام دارد ؛باید ان حکمی که منطبق با موضوع مورد نظر می باشد را جعل نماید ؛منتها در طول حکم اولیه که از طرف خداوند صدور پیدا نموده است ؛و بر مقلدین نیز عمل به ان واجب می گردد ؛این یعنی ولایت بر امور شرعی اشخاصی که تحت تقلید ایشان هستند...در هر حال طبق احادیث و توقیعات فقها حجتهای امام بر ما می باشند و جایی که حجت باشد هر امری که به عمل بر گردد ؛از این قاعده مستثنا نیست این می خواهد در گفتار باشد یا در کردار چون گفتار نیز جزئی از کردار است...[/]

[=&quot]از طرفی پیامبر ؛حق جعل قانون ؛مستقلا را ندارد ؛فقط می تواند در احکامی که خداوند برای او بیان نموده است ؛ان هم با امضای خود او تصرفاتی کند؛یعنی تغییراتی به ان حکم بدهد؛نه اینکه مبدا" خود شروع به جعل قانون کند...[/]

[=&quot]نتیجتا خود معصوم حکم اطاعت از فقها وعلما را داده است و پذیرش حکم انان را پذیرش حکم خود دانسته است؛نتیجتا اطاعت از فقها عین اطاعت از امام است ؛این که دیگر شاخ غول شکستن نیست..این یعنی ولایت در اطاعت که یکی از ولایتهای معصوم است که به فقیه انتقال داده می شود...[/]

[=&quot]پس فرقی بین ولایت تشریعی با همه احکام ان برای فقیه و امام نیست مگر در تصرف بر احکام اولیه ؛نتیجتا تا انجایی که سخن فقیه حجت باشد حرف امام نیز همان است ؛..حال شما می گویی اگر همه مجتهد بودند ؛ولی امام برای عامه می گوید نه برای خواص و علما ....[/]

[=&quot]از قرار معلوم شما جعل قانون را مقدمه ولایت در شرع می دانید:[/]

[=&quot]خوب بفرمایید این جعل باید مقید به حدود عرفی باشد یا نباشد![/]

[=&quot]یعنی این جعل یک جعل مطلق است ؛بدون در نظر گرفتن هیچ حدی ؛اگر این طور است ؛پس چگونه باید انرا اجرا نمود![/]

[=&quot]در مورد استقلال این جعل نیز کمی توضیح دهید ؛که ایا مقید به اراده حق است یا مقید به اراده شخص![/]

[=&quot]باعث امتنان است کمی در مورد ولایت ؛یا همان جعل ابتدایی قانون!!!توضیح دهید که چگونه می باشد!![/]

[=&quot]یا حق..[/]

celyanic;42435 نوشت:
راستی از این به بعد مرا به نام خودم ، "حمید" صدا کنید ، امکان داره celyanic براتون یکم سخت باشه ،

نام من حمید هستش و 23 سال سن دارم و دانشجوی کارشناسی حسابداری ترم 8 هستم !

از مصاحبت با شما دوست عزیز خرسندم !

خوشحال میشم یه اطلاعات اجمالی راجع به شما داشته باشم !

تابعد . . .

سلام .

اقا حمید..

اسم من عرفان است..

من نیز از هم کلام شدن با شما خرسند شدم...

من 29 سال دارم... و فارغ التحصیل رشته مهندسی مکانیکم ؛گرایش جامدات ...

الانم حدود هشت سالی هست که در قسمت طراحی و ساخت یک شرکت صنعتی ؛مرتبط با بویلرها و مبدلهای نیروگاهی و صنعتی مشغولم...

این مباحث را نیز فقط من باب علاقه زیادی که به علوم دینی و عقلی دارم پی می گیرم ...

از اشنایی با شما خوشحال شدم..

موفق باشید..

زلال حدیث;42530 نوشت:
ما که از بحث های شما با آقا حمید چیزی نفهمیدیم فقط این چونان و چونین شما ما رو کشته !!!!!!! :Khandidan!:

چونان بحث می کنی که گویی چونین مطلبی در چونان سطحی به چونین دلیلی .....

. :Gig: .

سلام..

خوب که هستید فعلا..

شما اصلا خودتان را چونین ؛ناراحت نکنید ؛تا چونان مایه بهت شما نشود!!!

پس همه ؛این چونان بر روی فهم وتوجه به مطالب است ؛وگرنه چونین موردی برای شما پیش نمی امد!!

موفق باشید

:koodak:

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

ببین آقا عرفان ، نمی دونم ، هم من قکر میکنم شما از 10 - 12 پست پیش داری یه حرف میزنی ، هم شما !!!!

جای تعجب داره ! شاید اون چیزی که من میگم شما بد برداشت میکنی ، اون چیزی هم که شما میگی من بد برداشت میکنم !

اینه که اشک منو در آورده ، که ما حداقل چند روزیه که داریم با هم بحث میکنیم !

انگار اول فارسی صحبت مکنیم ، بعدش ترکی ، بعدش اراکی !!!! ، شایدم بعدش لری یا . . .

فکر نکنم اینطوری به جای خاصی برسیم !

منتها بزار من همچین خلاصه وار یه چیزایی رو بگم :

من صغری کبری نمی چینم که بخوام چیزی و از مدخل چیز دیگه اثبات کنم !

من میگم ، خداوند دارای ولایت تکوینی و تشریعی بر همه خلایق است ! ( که هر دوی ما اتفاق نظر داریم )

در ضمن به دلایلی ( که قبلاً گفته شد ) پیامبر و ائمه هم عین همان ولایت را دارند ، ایجاباً لمسئلتهم و اعظاماً لحقهم ( که اینهم از اشتراکات است )

ولایت پیامبر و ائمه در طول زمان هیچگاه ساقط شدنی نیست ، یعنی همواره ایشان صاحبان اصلی این ولایت بوده ، هستند و خواهند بود ! ( فکر نکنم مخالف باشید )

امروز هم ولی زمان و صاحب اختیار تمامی خلایق ماسوی الله حضرت حجة بن الحسن علیه السلام هستند !

و هم ایشان هستند که در حال حاضر ولایت تکوینی و تشریعی خداوند بدستشان جاری و ساری است !( همانطوری که در زمان پیامبر یا هر یک از ائمه اینگونه بوده )

( هر جایی که به نظر شما اشتباه است همان قسمت را برداشته و یحث کنید )

اما در دوران غیبت !

نیازی نیست که ولایت تکوینی امام زمان علیه السلام بدست دیگری سپرده شود ( هر چند که به اعتقاد بنده این قضیه در مورد ولایت تشریعی هم صادق نیست - عرض میکنم ) چون لازمه آن ظهور در بین خلایق نیست !

میمونه یه ولایت تشریعی ! ( که بنده و شما دارای برداشت های متفاوتی از نحوه اعمال آن در عصر غیبت هستیم )

در زمان غیبت صغری که امام علیه السلام نائبان خاص داشت ، تکلیف مشخص بود ، مردم با مراجعه به این بزرگواران و ارتباط غیر مستقیم با امام عصر علیه السلام مشکل خویش را حل مینمودند !

اما اولین سوالی که مطرح میشود درست همینجاست !

آیا این نواب خاص دارای ولایت تشریعی بر مردم بودند ؟
( ببینید عرفان عزیز من نمیخوام نبود ولایت تکوینی رو در این نواب دلیل بر نبود ولایت تشریعی بگیرم ، یا به قول شما صغری کبری کنم ، سوال من مشخص است ، آیا این نواب بر مردم ولایتی داشتند یا خیر ؟ )

اگر جوابتان مثبت است ، لطفاً دلیل !

در زمان غیبت کبری ، وضع آنچنان تغییری نکرد ، تنها تفاوتش این بود که امام عصر علیه السلام شخص خاصی را معرفی نکرد ، بلکه معیارهایی را معین فرمودند که هر کسی به آنها دست پیدا کند میتواند در لباس نیابت امام عصر علیه السلام قرار بگیرد ، منتها از آن جهت که اختصاصاً به نام و نسب از طرف امام عصر علیه السلام مشخص نشده ، نائب عام لقب میگیرد!

حال عین همین سوال که در مورد نائبان خاص مطرح بود برای نائبان عام هم مطرح است! پس بدان پاسخ دهید !
( در ضمن یادتون باشه که صرف بحث کلامی کردن ملاک نیست ، بحث کلامی زمانی سودبخشه که از منابع معتبر فقهی بهره گرفته باشه ، والبته این به این معنا نیست که شما تا بحال مستند صحبت نکرده باشید ، خیر بلکه میگویم لطفاً از این به بعد از ذکر منابع غافل نباشید )

اما یه قسمت دیگه در مورد اینکه شما میفرمایید امکان دست یازیدن به ولایت تکوینی برای همه امکان پذیر است و بنده جداً با آن مخالفم و نظرم این است که با تعالیم شیعه منافات دارد !

اما دلیل !

خب همونطور که قبلاً صحبت شد ائمه صاحبان ولایت تکوینیه در عالم هستند ! ایشان نمی توانند اعمال ولایت کنند مگر به اذن خداوند !

حال امکان دارد شخصی در اثر مجاهدت نفس به مقامی دست پیدا کند که توانایی انجام اموری غیر از امور عادی را داشته باشد ،
سوال اینجاست ، آیا این مسئله به معنای اعمال ولایت تکوینی است ( هر چند از نوع محدود ) ؟؟؟

بنده میگویم خیر زیرا ولایت فرمانبرداری می آورد ، یعنی ولی واجب الاطاعه است !

با این توصیف باید هر انسانی حتی همان مرتاض ها هم واجب الاطاعه باشند ! که این مسئله جداً با تعالیم دین ناسازگار است !
این مسئله شرط لازم و کافی برای اعمال ولایت نیست ، زیرا هستند افرادی که میتوانند با چله نشینی ها یا ریاضت های نفس به مقاماتی هرچند محدود دست پیدا کنند و ا اصلاً افرادی که به علم سحر و جادو واقفند هم از این قاعده مستثنی نخواهند بود !

فرمایش شما درست است ( در مورد نیکان عالم ) این خوانی است که هر کسی در مقام قرب باشد میتواند از آن بهره ببرد ، اما در مورد کسانی که با نیت پلید به این مقامات دست پیدا میکنند هم عین همین مسئله صادق است ؟؟؟؟
به نظر بنده این مسئله نمی تواند به معنای اعمال ولایت باشد !

خلاصه بگم چون این مسئله ، یک مسئله چند وجهی است ، یعنی دارای وجوه متفاوتی است ، پس نمی توان از وجوه متفاوت آن تنیجه ای واحد گرفت !

اذن خداوند در امر ائمه ، و اذن ائمه در قوانین حاکم بر طبیعت نهفته است ، و چون هرکسی میتواند به نوعی بر این قوانین دست پیدا کند ( چه شرعی و چه غیر شرعی ) پس نمی توان آنرا اعمال ولایت دانست !

در هر حال همانند گذشته منتظر پاسخ گویی شما دوست عزیز میباشم !

.

.

.

گپ و گفت دوستانه :

آقا شرکتتون حسابدار مسابدار میخواد ما در خدمتیم آ !!!!!

خلاصه دست ما جوون تر آ رم بگیرید ! ثواب داره !

خدمت حضرتعالی عرض کنم ، بنده هم از ترم 3 مشغول به کار حسابداری هستم و بماند که برای یادگیری کار سختی فراوانی را متحمل شدم ،( اوه اوه بگم دلت آتیش میگیره ) اما خدا رو شکر خیلی زود نتیجه اش رو دیدم و الان اعتبارم حداقل تو منطقه خودمون ( اکثر شهرستانهای استان ) بد نیست !

خدا رو شکر !

هذا من فضل ربی !!!!!

راستی آقا عرفان

شما بزرگتر از بنده هستید و لفظ توصیه لفظ مودبانه ای در قبال شما بزرگوار نیست !

یه تجربه که بزرگترام به من گفتن و منهم به شما میگم !

یکی از مهترین هنر های انبیاء و اوصیاء هنر ساده و همه فهم سخن گفتنشون بوده !
مخاطب اونها همه انسانها بودند ، بنابراین به گونه ای صحبت میکردند که عامه در درکش موفق بودند و اهل فن هم به ظرافتش معترف !

ما باید یه جوری سخن رانی کنیم که وقتی کسی میشونه به موضوع علاقمند بشه و دنبالش بره !
نه اینکه به محض شنیدن آب روغن قاطی کنه !

نمیگم که بنده خیلی میدونم ، که اگه بگم دروغ گفتم ، منتها اونقدی میدونم که بتونم صحبتهای اینگونه رو تجزیه و تحلیل کنم ! ولی اون اوایل که تازه شروع به مطالعه کرده بودم بشدت از شنیدن این طور مباحث خسته و دلزده میشدم !

امیدوارم این انتقال تجربه را حمل بر بی ادبی و گستاخی بنده نگذاشته باشید !

با تشکر فراوان !

یا ستار

حمید خان سلام عرض می کنم..

فرمودید:
اما اولین سوالی که مطرح میشود درست همینجاست !

آیا این نواب خاص دارای ولایت تشریعی بر مردم بودند ؟

به قول شما سخن پراکنی را بگذاریم کنار..فعلا..

ولایت به معنای ولایت در اطاعت و تبلیغ و وغیرهم بله ولی ولایت به معنای ساخت وساز قوانین شرعی خیر حتی امام هم نمی تواند چونین کند!

پس شما مصادیق ولایت شرعی را بگویید؛تا مراحل انتقال ولایت را انشالله در مباحث بعد از کتب فقهی بیاوریم...

در مورد این سخنتان در مورد ولایت تکوینی:

بنده میگویم خیر زیرا ولایت فرمانبرداری می آورد ، یعنی ولی واجب الاطاعه است !

ولایت تکوینی مربوط به عینیت روابط در هستی می باشد ؛به عبارتی به علل و عوامل وحقایق بین انها مربوط است ؛نتیجتا شما می توانید روابط بین یک لیوان و هستی انرا در دست بگیرید ؛و با اعمال قدرت وعلم انرا به هر صورت که می خواهید در اورید؛نتیجتا پذیرش و قبول لیوان یعنی قبول تصرف و سلطه بر ان که همان قبول اطاعت این لیوان از شماست ...

نتیجتا اطاعت یعنی پذیرش ؛ولی در دار تکوین این پذیرش ضروروی است ولی در تشریع اختیاری برای همین برخی اشخاص بر خلاف دستورات شرعی اصلا عمل کننده نیستند؛چون روابط بین قوانین تشریعی اعتباری است شخص با اختیارش دوست داشته باشد انجام می دهد نداشته باشد ترک می کند...

پس هر کسی می تواند به مقداری از هستی فرمانروایی کند و انرا در تحت فرمان خود در اورد...

موفق باشید.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

erfan_alavi;42658 نوشت:
پس شما مصادیق ولایت شرعی را بگویید؛تا مراحل انتقال ولایت را انشالله در مباحث بعد از کتب فقهی بیاوریم...

آقا توپ تو زمین شما ! ما منتظریم - ( بحث انتقال ولایت از کتب فقهی بصورت کامل )

erfan_alavi;42658 نوشت:
پس هر کسی می تواند به مقداری از هستی فرمانروایی کند و آنرا در تحت فرمان خود در اورد...

اگه قرار باشه که این موضوع جمع بشه ، قکر کنم اولین سوالی که مطرح میشه اینه !

آیا فرمانروایی معصوم و غیر معصوم بر دار تکوین از یک جنس است ؟ آیا میتوان بین این دو فرمانروایی را جمع نمود ؟

با تشکر از شما

یا ستار..

با سلام..

celyanic;43159 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

آقا توپ تو زمین شما ! ما منتظریم - ( بحث انتقال ولایت از کتب فقهی بصورت کامل )

جناب حمید عزیز من ؛حوصله نوشتن را ندارم بنابراین مواردی که اورده می شود ؛نقل قول می باشد ؛البته اگر جایی نیاز به توضیح داشت ؛در حد توان در خدمت شما هستم...

ابتدا مراحل ده گانه این ولایت تشریعی از امام به فقیه را می اورم تا بعدا به شرح هر یک بپردازیم...

اما ان مراحل عبارتند از:


1- ولايت فتوى
2- ولايت قضاء
3- ولايت در اجراى حدود و تعزيرات
4- ولايت اطاعت در اوامر شرعى
5- ولايت در موضوعات (يا حجيّت حكم حاكم )
6- ولايت تصرّف در اموال و نفوس يا در امور اجتماعى و سياسى
7- ولايت اذن (نظارت )
8- ولايت زعامت (حكومت )
9- ولايت امامت (رهبرى )
10- ولايت در امور حسبيّه (كارهاى ضرورى )


در اینده ان شاالله به هر یک از این مراحل با ذکر نقلهای مربوط به خود خواهیم پرداخت..

اما در این موضوع:

celyanic;43159 نوشت:

اگه قرار باشه که این موضوع جمع بشه ، قکر کنم اولین سوالی که مطرح میشه اینه !

آیا فرمانروایی معصوم و غیر معصوم بر دار تکوین از یک جنس است ؟ آیا میتوان بین این دو فرمانروایی را جمع نمود ؟

با تشکر از شما

بین فرمانروایی معصوم وغیر معصوم بر دار تکوین هیچ فرقی نیست مگر در وسعت وضیق که ان نیز به شدت وضعف ارتباط دارد ؛که این شدت و نقصان نیز به کمال بر می گردد ؛...

به عبارتی ؛چون این امر یک امر مرتبه ای و تشکیکی می باشد نتیجتا ؛انکه مراتب بالاتر را داراست ؛همه کمالات پایین را نیز دارد ؛باضافه کمالی بیشتر ؛ و همینطور این حدود و نقصان کمال به سمت قرب که پیش می رود کمتر و کمتر می گردد ؛یعنی شدت کمال؛ وسعت پیدا می کند ؛و همین سیر صعودی در نزدیکی و قرب باعث گستردگی سیطره بر مراتب پایین می گردد....

پس خداوند دارای همه کمالات وجودی است ؛پس کمالی نیست که از ذات او تهی باشد؛و از جهتی همه این کمالات را در حد اعلی و محض داراست یعنی کمالات خداوندی حدود و نقصان ندارند ؛پس اصل گستردگی در همه هستی هم اوست ؛بعد از او هر چیزی که به این منبع نزدیکتر باشد ؛گستردگی و شدت بیشتری دارد؛وهر چه این فاصله های کمالی از منبع بیشتر گردد ؛گستردگی و شدت ان کمتر شده ؛نتیجتا به همان اندازه حدود وقیود و نقصان می پذیرد ؛.پس اثر گذاری کمتری دارد..

با این اوصاف؛اصل کمال همان است ؛منتها داشتن ونداشتن کمال است که باعث گستردگی و ضیق می گردد ؛پس ولایت پایین ترین شخص و بالاترین شخص در عالم تکوین ؛از لحاظ حقیقت یکی است ؛منتها دایره وسعت و نقصان است که حدود این ولایت را تعیین می کند...

یک وقت دایره گستردگی برای یک شخص از عالم نفسش بالاتر نمی رود؛مانند مرتاضین ؛چون اساس ولایت ایشان در حد سختی به نفس می باشد؛که البته ولایت خیلی ضعیفی می باشد.یعنی غایت سیطره ایشان در همان حد زحمت غیر شرعی به نفس می باشد ؛که نتیجه ان نیز از حدود قدرت نفس بالاتر نمی رود...

یک وقت نتیجه ولایت فقط برای رسیدن به حدود نفس نیست ؛بلکه برای خداست ؛که البته اثر و نتیجه ان را مستقیما خداوند به او می دهد که اثر چونین فعلی اصلا قابل قیاس با حدود نفسانی نیست...

نتیجتا وسعت اثر ؛کمالات اضافه را مشخص می کند ؛به عبارتی کیفیت کمال عالم ربانی بالاتر از مرتاض می باشد..این در حالی است که کمال بالا یعنی داشتن همه کمالات پایین باضافه چیزهای دیگری که مرتبه پایین ندارد...

یا حق

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر دوست عزیز آقا عرفان


یادم رفت خدمتتون عرض کنم ، من دارم دست به یه سری مطالعاتی راجع به ولایت میزم ، برای اینکه خدایی نکرده در بحث تنها به فکر اثبات حرف خودم نباشم ، رو همین حساب اگه امکان داره ، یه چند وقتی به بنده مهلت بدید انشاءالله سعی میکنم با دست پر به خدمتتان بیایم !


همانطور که گفتم ، مطالبی در ذهنم هست که باید مستند سازی بشه رو همین حساب مجبورم تحقیق کنم ، پس ناچاراً الان نمی تونم پاسخ بدم چون اگه پاسخ بدم به نتایج مطلوب منتهی نمی شه ، ولی اگه توفیقی باشه حتماً خدمتتون میرسیم



با تشکر

Namosalman;41704 نوشت:
باسلام
خدمت آقا طاها و آرزوی سلامتی برای شما
‏@‏ طاها جان به دوستمان ایراد گرفته اید که چرا گفته ایشان ( آیت الله خامنه ای ) با دیگر علما فرق ندارند و بعد به تفاوتهایی چند ذکر نموده اید
اما شاید حافظه شما قد ندهد یا سنتان اقتضا نکند یا از آندسته آدمهای ذوب هستید که فقط گوششان مرجع اعتقادشان است
اما بهتر است تاریخ سه دهه اخیر را از چند مرجع بشنوید یا بخوانید که در زمان وفات آیت الله خمینی علما و مراجع بزرگی در ایران بودند مانند آیت الله منتظری که خود بانی و عامل اصلی ایجاد و استقرار بعداز رهبر کبیر انقلاب 57 بود یا آیت الله اراکی
گلپایگانی و بهجت و ؛؛؛
و در خبرگان رهبری اغلب با رهبری آیت الله خامنه ای مخالف بودند ولی بعلت نقل قول آیت الله هاشمی رفسنجانی از زبان آیت الله خمینی مبنی بر نظر ایشان بر رهبری آیت الله خامنه ای به دلایل و شرایط ناگفته ایشان رهبر انتخاب شدند
وچون ایشان حتی یک مرجع تقلید ساده هم نبودند و اگر حافظه تان یاری کند سالها بعد عده ای نامعلوم با تجمع جلوی دفتر مدرسین حوزه علمیه قم و شعار و تهدید به اجبار اسم آیت الله خامنه ای بعنوان مرجع تقلید اعلام شد
و به نظر حقیر ولایت فقیه از لحاظ نظری هم اشکالات فراوان دارد چه برسد به بررسی عقلی و فلسفی

جناب نامسلمان، دوست عزیز و قدیمی:Gol:


با سلام و تحیت و ارزوی قبولی طاعات:Gol:


چند وقتی بود که حضورتان کمرنگ شده بود و توفیق مصاحبت با شما سلب...

و اکنون با طرح مطلبی که حاکی از نظر شخصی و بدون علم و آگاهی دقیق از طرف شماست،(که از شما بعید بود) توفیق، مجدداً به ما روی آورد.

در پاسخ مطالب شما، گفتنی است: در اثبات اجتهاد و صلاحیت دار بودن حضرت آیت الله خامنه ای (حفظه الله) مطالب بسیار است که این بحث، مجال آن را ندارد.

با اين وصف، برای روشن شدن شما، مطالبی از پیش تحقیق شده، را که در منابع مختلف، ذکر شده صرفاً جمع آوری و تقدیم تان می کنم.



خوشبختانه در اين رابطه با نظرات علماي زيادي برخورد كردم، که در این میان؛ براي طولاني نشدن پاسخ شما تنها به نظر بعضي از علماي طراز اوّل، در مورد رهبر فرزانۀ انقلاب، اشاره مي‌كنم. پيش از همه، مناسب است به چند نمونه از نظرات حضرت امام در مورد ايشان اشاره‌اي داشته باشيم:

- در تاريخ 21/ 10/ 1366، حضرت امام در پاسخ به نامة حضرت آيت الله خامنه‌اي چنين مرقوم داشتند: «اين جانب كه از سال‌ها قبل از انقلاب با جناب‌عالي ارتباط نزديك داشته‌ام و همان ارتباط بحمدالله تعالي تا كنون باقي است، جناب‌عالي را يكي از بازوهاي تواناي جمهوري اسلامي مي‌دانم و شما را چون برادري كه آشنا به مسائل فقهي و متعّهد به آن هستيد و از مباني فقهي مربوط به ولايت مطلقه فقيه جداً جانب‌داري مي‌كنيد، مي‌دانم در بين دوستان و متعهّدان به اسلام و مباني اسلامي از جمله افرادي هستيد كه چون خورشيد روشني مي‌دهيد.»[1]

- نيز در پي ترور نافرجام حضرت آيت الله خامنه‌اي، امام در پيامي به ايشان چنين مرقوم نمودند، «... اكنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما كه از سلاله رسول اكرم و خاندان حسين بن علي هستيد و جرمي جز خدمت به اسلام و كشور اسلامي نداريد و سربازي فداكار در جبهة جنگ و معلمي آموزنده در محراب و خطيبي توانا در جمعه و جماعات و راهنمايي دلسوز در صحنة انقلاب مي‌باشيد... من به شما خامنه‌اي عزيز، تبريك مي‌گويم كه در جبهه‌هاي نبرد با لباس سربازي در پشت جبهه با لباس روحاني به اين ملّت مظلوم خدمت نموده و از خداوند تعالي سلامت شما را براي ادامه خدمت به اسلام و مسلمين خواستارم.»[2]

- هم چنين ساير مراجع و فقها در مورد شخصيت حضرت آيه الله خامنه اي رهبر معظم انتقلاب عرائض و بياناتی داشته اند كه برخي از آنها به شرح ذيل مي باشد:

1ـ حضرت آيت الله العظمي اراكي (ره): انتخاب شايستة شما براي رهبري نظام موجب اطمينان و اميد ملّت ايران شد.[3]

2ـ حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني (ره): تأييدات شما را در امر رهبري نظام جمهوري اسلامي از خداي متعال مسئلت مي‌نمايم.[4]

3ـ حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفي (ره): اين‌جانب رهبري شما براي نظام جمهوري اسلامي را تأييد مي‌كنم.[5]

4ـ حضرت آيت الله العظمي ميرزا هاشم آملي (ره) (از مراجع تقليد گذشته): انتخاب شايستة جناب‌عالي از سوي مجلس خبرگان موجب اميد و آرامش شد، زيرا شما شخصيّتي متفكّر و اسلام شناس و داراي بينش عميق هستيد.[6]

5ـ حضرت آيت الله العظمي بهاءالديني (ره) (از علماي بزرگ و اهل مقامات عرفاني و معنوي): «امام بهتر از آقاي خامنه‌اي كسي را نداشت و اگر داشت معرفي مي‌كرد»، روزي حضرت آيت الله خامنه‌اي (حفظه‌الله) به ديدن آقاي بهاءالديني مي‌رود، روز بعد يكي از دوستان ايشان پرسيد: ديروز آقا (مقام معظم رهبري) آمده بود اين‌جا؟ آقاي بهاءالديني فرمود: «بله. چند دقيقه خورشيد تابيد اين‌جا و رفت. او داراي خير و بركات است چون خورشيد».[7]

6ـ حضرت آيت الله مشكيني: توضيحاً عرض مي‌كنم كه حضرت آيت الله خامنه‌اي (مدّظلّه العالي) واجد مقام فقاهت و اجتهاد و قدرت استنباط احكام شرعي كه از شرايط رهبري است، مي‌باشد؛ همچنان‌ كه ايشان ساير شرايط ولايت امّت و رهبري جامعة اسلامي را به بهترين شكل دارا است. به همين جهت واجب است بر همة مسلمانان عالم از شيعه و سنّي.. كه ايشان را به‌عنوان وليّ امر مسلمين بدانند.[8]

7ـ حضرت آيت الله فاضل لنكراني: در مورد رهبر انقلاب حضرت آيت الله خامنه‌اي (دامت بركاته)، اعلام مي‌كنم كه شكّ و ترديدي در مقام والاي علمي و اجتهاد و فقاهت ايشان نيست و اين جانب با توجّه به شناختي كه از ايشان از زمان قديم دارم و نيز اطّلاعي كه از مراتب علمي ايشان دارم اجتهاد مطلق ايشان را تأييد مي‌كنم. علاوه بر اين‌كه امام عظيم الشأن در موارد متعدّدي به صلاحيّت ايشان براي رهبري اشاره و تصريح داشته‌اند و اين مهم‌ترين دليل بر اين است كه ايشان داراي مقام اجتهاد است.[9]

8ـ حضرت آيت الله جوادي آملي: ما اجتهاد و عدالت حضرت آيت الله خامنه‌اي (دامت بركاته) را تأييد مي‌كنيم.[10]

9ـ حضرت آيت الله حسن زادة آملي: زماني كه رهبر فرزانة انقلاب به شهر آمل سفر كردند، حضرت آيت الله حسن زادة آملي كتاب ارزشمند «انسان در عرف عرفان» را كه به قلم خود ايشان است به رهبر انقلاب هديه كردند. ايشان در تقديم نامة كتاب، مطالب دقيق و قابل توجّهي ذكر كرده‌اند كه فرازهايي از آن را در اين‌جا مي‌آوريم:
«با سلام و دعاي خالصانه، و ارائه ارادت بي‌پيرايه جاودانه به حضور باهر النور، رهبر عظيم الشأن كشور بزرگ جمهوري اسلامي ايران، حضرت آيت الله معظّم، جناب خامنه‌اي كبير ـ متّع الله المسلمين بطول بقائه الشريف ـ اين اثر نمونة دوران را اعني رسالة انسان در عرف عرفان را ... به پيشگاه مبارك آن وليّ به حق كه مصداق بارز رساله است با كمال ابتهاج و انبساط تقديم مي‌دارم و عزّت و شوكت روز افزون آن قائده اسوة زمان را همواره از حقيقة الحقائق خداوند سبحان مسئلت دارم»[11]

10ـ حضرت آيت الله مؤمن: هنگام نظرخواهي در مجلس خبرگان پيرامون رهبري حضرت آيت الله خامنه‌اي، اجتهاد ايشان به وسيلة بينّة شرعيّه (حجيت نظر فقهاي ديگر) براي من ثابت شد، امّا بعدها در جلسات بحث فقهي ايشان كه شركت كردم «هيئت استفتاء» شخصاً به اجتهاد ايشان پي‌بردم و اكنون شهادت مي‌دهم كه ايشان يك مجتهد عادل و جامع الشرايط است.[12]

خواهش ما اینست که یا مبنائی وارد بحث شوید و یا با برخی حرف های کوچه و بازاری، ذهنیت ما را نسبت به خودتان خراب نکنید ...

موفق باشید ...:Gol::Gol::Gol:

پاورقی_________________________________________
[1] . صحيفة امام، ج 21، ص 455.
[2] . همان، ج 14، ص 503.
[3] . جمعي از فضلاي حوزة علميه قم، مرجعية سماحة آية الله العظمي السيد علي الخامنه‌اي (به زبان عربي)، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1415 هـ.ق.
[4] . همان.
[5] . همان.
[6] . همان.
[7] . حيدري كاشاني، حسين، سيري در آفاق، قم، 1378.
[8] . جمعي از فضلاي حوزة علميه قم، پيشين.
[9] . همان.
[10] . همان.
[11] . حسن زادة آملي، حسن، انسان در عرف عرفان، تهران، انتشارات سروش، 1378.
[12] . جمعي از فضلاي حوزة علميه قم، پيشين.

با سلام و درود
مقاله بسيار مهم اثبات سيدخراساني بودن امام خامنه اي(مدظله)

قسمت اول
u313.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=560:1389-06-20-07-38-37&catid=3:main

قسمت دوم
u313.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=594:1389-06-20-07-38-37&catid=3:main

سيدخراساني كسي است كه بنابرروايات عصر ظهور ، پرچم اسلام را به دست امام عصر(عج) خواهد سپرد.
ظهور بسيار نزديك است ، بزودي تحولات بزرگ عصر ظهور آغاز خواهد شد ، شما هم به موج مقدس بشارت ظهور بپيونديد و با انتشار اين حقايق نوراني قدمي در نزديك تر شدن ظهور مقدس مولايمان برداريد.
در پناه حق - يا علي
.............................................این مقالات کاملا منطقی میباشد لطفا قبل از قضاوت مطالعه شود

بسم رب الاعلی

المثتغاث بک یا صاحب زمان

با سلام خدمت همه دوستان منتظر
لطفاً همه متن را بخوانید ونظر دهید.
نکته:این اطلاعات بیشتر توسط پرسش از افراد ماهر برای شما به نمایش داده می شود.
متاسفانه در این موضوع افراد از یک شاخه ای به شاخهای دیگر میروند،نه اینکه شبهه ای ثابت می شود بلکه فرد بدتر گیج می شود.به نظر من باید از زیر ساخت شروع کرد.(لطفاً تعصب و حرف خود را به کرسی نشاندن را کنار بگزاریم)
ابتدا به این می پردازیم که در زمانی که حضرت(ارواحنا فداه) در پرده غیبت هستند مرجعیت علمی و ولایت ظاهری به مرجعیت فقیه وولایت فقیه تبدیل شود.در مورد مرجعیت که به مراجع محترم رجوع می کنیم.حالا به ولایت فقیه می پردازیم
وبه شرح زیر است:
ولایت در دین دو نوع است:1-ولایت مطلقه2-ولایت مقیده(که از تبدیل شدن ولایت مطلقه بدست می آید)
1-ولایت مطلقه:که مخصوص معصومین است وازآنجایی که حضرت(ارواحنافداه)درپرده غیبت هستند،نمی تواند ولایت فقیه با ولایت مطلقه برابری کند.پس نمی توان همه کار ها را به تنهایی انجام دهدو مرتکب خطا خواهد شد.پس اگر بخواهیم این ولایت را قبول کنیم در نتیجه دیگر نیازی به حضرت برای تشکیل حکومت نیست و ولایت معنوی حضرت برای ما کافی است. پس به ولایت مقیده مراجعه می کنیم.(ما نمی توانیم کارهای اجرایی و کلامی خود را با کارهای پیامبران وائمه اطهار(علیهم سلام) همتراز قرار دهیم و ادعای چنین ولایتی برای غیر معصوم درست نیست)
2-ولایت مقیده:این نوع ولایت، مخصوص غیر معصوم است.بعضی ها این نوع ولایت را برافتاده میدانند و ولایت های دیگری را ساخته واز آن پیروی می کنند مانند ولایت شورایی.در صورتی که همه غیر از مطلقه زیر مجموعه مقیده هستند.در این نوع ولایت،ولی فقیه کسی است که یکی از بهترین ویا بهترین مراجع باشد.متاسفانه روش انتخاب آن در جامعه ما درست نیست،زیرا اکثر مردمانی که اعضای خبرگان را انتخاب می کنند تخصصی در فقه ندارند و نمی توانند تشخیص دهند کدام افراد مرجع تقلید کارش درست است وکدام درست نیست .پس باید خود مراجع این اعضا را انتخاب کنند(به این نکته اشاره کنم که مرجعی که با کلک بخواهد نظر دیگران را جلب کند،دیگر مرجع قابل اعتمادی نیست و این را افراد تیز هوش در فقه در می فهمند).حال پس از انتخاب افراد،افراد منتخب را انتخاب میکنند یا اگر نشد همگی به حل کارها میپردازندکه به آن ولایت شورایی هم می گویند.
در کل ولی فقیه قسمتی بسیار بسیار کوچک از حکومت حضرت(عج) به رخ می کشد.
حال پس از درک درست مفاهیم بالا به نایب بودن می پردازیم.
نایبهای حضرت قائم(عج) به طور کل چهار نفر بودند(نوابّ اربعه) وحضرت به نایب چهارم فرمودند که نایبی بعد از تو نیست وغیبت وارد دوره جدیدی شده است(که این را همه می دانند).همچنین از آنجایی که ولی و سرپرست ورهبر همه مردم حضرت مهدی(ارواحنا فداه)هستند لغب امام مخصوص حضرت(عج) هست.
پس در آخر نتیجه میگیریم که لغب نایب مهدی((نایب مهدی آمد)) وامام دادن به ولی فقیه کار درستی نیست بلکه بایدوی را ولی فقه نام نهاد.

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت امیر مؤمنین علی ابن ابیطالب وائمه المعصومین (علیهم السلام)

حمد و سپاس پروردگاری را که ما را از کسانی قرار داد که به ولایت امیرالمؤمنین وامامان علیهم السلام چنگ زده ایم.

بر دشمنان اهل بیت لعنت

شعر:عمریست که از حضو اوجاماندیم در غربت سرد خویش تنها ماندیم
اومنتظر است تا که ما برگردیم ماییم که در غیبت کبری ماندیم
سلامتی و تعجیل در فرج حضرت (عج)صلوات

التماس دعا...:Gol::Mohabbat:

صدیق;43774 نوشت:
باسلام خدمت آقا طاها و آرزوی سلامتی برای شما ‏@‏ طاها جان به دوستمان ایراد گرفته اید که چرا گفته ایشان ( آیت الله خامنه ای ) با دیگر علما فرق ندارند و بعد به تفاوتهایی چند ذکر نموده اید اما شاید حافظه شما قد ندهد یا سنتان اقتضا نکند یا از آندسته آدمهای ذوب هستید که فقط گوششان مرجع اعتقادشان است اما بهتر است تاریخ سه دهه اخیر را از چند مرجع بشنوید یا بخوانید که در زمان وفات آیت الله خمینی علما و مراجع بزرگی در ایران بودند مانند آیت الله منتظری که خود بانی و عامل اصلی ایجاد و استقرار بعداز رهبر کبیر انقلاب 57 بود یا آیت الله اراکی گلپایگانی و بهجت و ؛؛؛ و در خبرگان رهبری اغلب با رهبری آیت الله خامنه ای مخالف بودند ولی بعلت نقل قول آیت الله هاشمی رفسنجانی از زبان آیت الله خمینی مبنی بر نظر ایشان بر رهبری آیت الله خامنه ای به دلایل و شرایط ناگفته ایشان رهبر انتخاب شدند وچون ایشان حتی یک مرجع تقلید ساده هم نبودند و اگر حافظه تان یاری کند سالها بعد عده ای نامعلوم با تجمع جلوی دفتر مدرسین حوزه علمیه قم و شعار و تهدید به اجبار اسم آیت الله خامنه ای بعنوان مرجع تقلید اعلام شد و به نظر حقیر ولایت فقیه از لحاظ نظری هم اشکالات فراوان دارد چه برسد به بررسی عقلی و فلسفی

سلام
به یک نامسلمان چه می توان گفت؟؟؟؟
باید از نبوت پیامبر اسلام شروع کرد تا خدا می داند کی به بحث ولایت فقیه برسد
خلاصه این قصه سر دراز دارد
هرکه حوصله دارد یک نامسلمان را مسلمان کند یا علی
ثوابش هم از تمام چیزهایی که آفتاب بر اون می تابه بیشتره
موفق در پناه حق

این حقیر هم در این مورد تشنه دانستن است.کاش اعضای ومدیران مارا دراین باره یاری کنند تا ان شاءالله شبهه ها برطرف شود.
ضمنابرادر حامد کاش برای این بحث مدارکی ارائه می دادید

ابوعلی;83256 نوشت:
این حقیر هم در این مورد تشنه دانستن است.کاش اعضای ومدیران مارا دراین باره یاری کنند تا ان شاءالله شبهه ها برطرف شود. ضمنابرادر حامد کاش برای این بحث مدارکی ارائه می دادید

سلام
انشاء الله کارشناسان بحث می کنند
و اما مدرک
هرکس حرف شناس است می داند کدام نیاز به مدرک دارد و کدام ندارد
موفق در پناه حق
موضوع قفل شده است