بعد از 5 سال نمی زارن باهم ازدواج کنیم تو رو خدا کمکم کنید
تبهای اولیه
با نام و یاد دوست
عرض سلام و ادب و آرزوی قبولی طاعات و عبادات
این سوال، سوال یکی از کاربران سایت هست که امکان طرح آن با آیدی خودشان نبود
لذا با توجه به اهمیت موضوع ، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:
سلام
دختری هستم 23 ساله با یه آقا پسری که 21 سالشون هست 5 ساله آشنا هستیم بعد 5 سال که ایشون همه ی تلاششون رو کردن که مقدمات اومدنشون مثل کار و درس و راضی کردنه خانوادشون و .. رو فراهم کردن و مادرشون زنگ زدن برایه خاستگاری پدرم مخالفت کردن پدربزرگ ایشون رو می شناختن و اخلاقایی ازشون دیده بودن و همچنین خب سطح پدر مادر من از سطح پدر مادر ایشون بالاتر هست و پدر من خیلییییییییی روی خانواده تاکید دارن
من خانوادشون رو کم و بیش می شناسم می دونم خانواده بدی ندارن و خودشون هم هیچ مشکلی ندارن ولی خانواده من به شدت مخالفن ، و همین طور خانواده من نمی دونن که ما رابطه داشتیم باهم فقط فک می کنن که تو دانشگاه همدیگر رو می شناسیم ولی رابطه ای بین ما نبوده ( خانواده من بسیار مذهبی هستن و اگه بفهمن بابام دق می کنه ) البته سر خاستگاری و اینکه وقتی مخالفت کردن انقدر حال من بد بود که یک هفته نه می تونستم بخوابم نه چیزی بخورم یکم شک کردن ولی چون بخاطر من حال بابام بد شد جلو اونا خودمو زدم به بیخیالی ولی بعد یک ماه روزی نیست که اشک نریزم و قلبم تیر نکشه
من همون روز رابطمون رو تموم کردم و تویه یه ایمیل از ایشون خواستم که تموم کنن (چون می شناختم خانوادمو و دیدیم رفتارشون رو و هیچ امیدی نداشتم) فقط از خدا مرگ می خواستم
ولی ایشون کوتاه نیمدن و خواهش کردن که با بابام حرف بزنن ولی پدر من چون استاد دانشگاه هستن الان جایه ثابتی نداشتن که ایشون برن پیششون ... من نمی تونم ایشون رو فراموش کنم و نسبت به هیچ مرد دیگه ایم هیچ احساسی ندارم از طرف دیگه بدون رضایت خانوادمم نمی خوام ازدواج کنم و خانوادمم بسیار سرسختن
حالا می خوایم استخاره کنیم که برن ایشون پیش بابام 2-3 ماه دیگه یا نه و خدایی نکرده بدتر میشه
من هنوزم آرزویه مرگ می کنم چون می دونم زندگیه بیشتر از این یعنی اینکه یا باید دل مامان بابامو خون کنم و ازدواج نکنم و بخاطر من ازدواج خواهرمم عقب بیفته یا با مردی که دوستش نخواهم داشت فقط و فقط بخاطر دلخوشی پدر و مادرم ازدواج کنم و یه زندگی سرد و ادا در آوردن و پنهون کاری و بچه هایی که تویه یه زندگی بزرگ میشن که پدر و مادرشون علاقه ای بهم ندارن که هرجفته اینا گناهه
توروخدا کمکم کنید بگید من باید چیکار کنم؟
دیگه تحمل ندارم
از یه طرف دلتنگیش داره از پا درم میاره از طرف دیگه دلشوره اینکه آینده چی میشه
خواهش می کنم فقط سرزنشم نکنید چون زیاد شنیدم من فقط و فقط کمک می خوام
با تشکر
در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:
سلام
دختری هستم 23 ساله با یه آقا پسری که 21 سالشون هست 5 ساله آشنا هستیم بعد 5 سال که ایشون همه ی تلاششون رو کردن که مقدمات اومدنشون مثل کار و درس و راضی کردنه خانوادشون و .. رو فراهم کردن و مادرشون زنگ زدن برایه خاستگاری پدرم مخالفت کردن پدربزرگ ایشون رو می شناختن و اخلاقایی ازشون دیده بودن و همچنین خب سطح پدر مادر من از سطح پدر مادر ایشون بالاتر هست و پدر من خیلییییییییی روی خانواده تاکید دارن
من خانوادشون رو کم و بیش می شناسم می دونم خانواده بدی ندارن و خودشون هم هیچ مشکلی ندارن ولی خانواده من به شدت مخالفن ، و همین طور خانواده من نمی دونن که ما رابطه داشتیم باهم فقط فک می کنن که تو دانشگاه همدیگر رو می شناسیم ولی رابطه ای بین ما نبوده ( خانواده من بسیار مذهبی هستن و اگه بفهمن بابام دق می کنه ) البته سر خاستگاری و اینکه وقتی مخالفت کردن انقدر حال من بد بود که یک هفته نه می تونستم بخوابم نه چیزی بخورم یکم شک کردن ولی چون بخاطر من حال بابام بد شد جلو اونا خودمو زدم به بیخیالی ولی بعد یک ماه روزی نیست که اشک نریزم و قلبم تیر نکشه
من همون روز رابطمون رو تموم کردم و تویه یه ایمیل از ایشون خواستم که تموم کنن (چون می شناختم خانوادمو و دیدیم رفتارشون رو و هیچ امیدی نداشتم) فقط از خدا مرگ می خواستم
ولی ایشون کوتاه نیمدن و خواهش کردن که با بابام حرف بزنن ولی پدر من چون استاد دانشگاه هستن الان جایه ثابتی نداشتن که ایشون برن پیششون ... من نمی تونم ایشون رو فراموش کنم و نسبت به هیچ مرد دیگه ایم هیچ احساسی ندارم از طرف دیگه بدون رضایت خانوادمم نمی خوام ازدواج کنم و خانوادمم بسیار سرسختن
حالا می خوایم استخاره کنیم که برن ایشون پیش بابام 2-3 ماه دیگه یا نه و خدایی نکرده بدتر میشه
من هنوزم آرزویه مرگ می کنم چون می دونم زندگیه بیشتر از این یعنی اینکه یا باید دل مامان بابامو خون کنم و ازدواج نکنم و بخاطر من ازدواج خواهرمم عقب بیفته یا با مردی که دوستش نخواهم داشت فقط و فقط بخاطر دلخوشی پدر و مادرم ازدواج کنم و یه زندگی سرد و ادا در آوردن و پنهون کاری و بچه هایی که تویه یه زندگی بزرگ میشن که پدر و مادرشون علاقه ای بهم ندارن که هرجفته اینا گناهه
توروخدا کمکم کنید بگید من باید چیکار کنم؟
دیگه تحمل ندارم
از یه طرف دلتنگیش داره از پا درم میاره از طرف دیگه دلشوره اینکه آینده چی میشه
خواهش می کنم فقط سرزنشم نکنید چون زیاد شنیدم من فقط و فقط کمک می خوام
بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت محضر شما خواهر گرامی
به نوبه خود شما را درک می کنم و از وضعیت پیش آمده متاسفم...
حضرتعالی از دو موضوع رنج می برید؛ اول اینکه با موانعی بر سر راه ازدواجتان با فرد مورد علاقه مواجه هستید و دوم اینکه در آینده زندگی می کنید و تصویر تاریک زندگی در کنار مردی که او را دوست ندارید، مادر بچه های او هستید و... را دائما در ذهن خود مجسم می کنید!
ناراحتی برای موضوع اول منطقی است اما نسبت به موضوعی که مبهم است و ظرف وقوع ان آینده ای است که هنوز نیامده است، خطایی غیر منطقی است که باعث رنج و محنت بیشتر شما می شود. ممکن است شما نتوانید با فرد محبوب خود ازدواج کنید اما این به آن معنا نیست که لزوما با فردی که وی را دوست ندارید ازدواج خواهید کرد. با شما موافقم که فرد دیگری نمی تواند به اندازه ایشان به شما آرامش دهد، اما می توانید سطحی از آرامش را در کنار فرد دیگری تجربه کنید. پس سعی کنید به موضوع رنج دوم دامن نزنید بلکه آن را اصلاح کنید.
هر چند موضوع اول ممکن است همچنان به قوت خود باقی باشد ولی این احتمال نیز وجود دارد که موانع ازدواج برطرف شود پس امید داشته باشید و در این زمینه تلاش کنید. به این منظور لازم است با رعایت جایگاه والدین حیا و خجالت را کنار بگذارید و با کمک گرفتن از افرادی به عنوان واسطه رضایت والدین را جلب کنید. در این زمینه بهتر است از یک مشاور خانواده کمک بگیرید و از طریق ایشان موضوع را پیگیری نمایید تا رضایت پدر تامین شود.
در پناه خدای متعال موفق باشید
سلام
اشتباهی که شما در گذشته مرتکب شدید باعث شده الان محدوده انتخاب شما خیلی کم شود یعنی مثل این می ماند که شما دو راه بیشتر ندارید یا باید از دیوار سه متری بپرید یا از دیوار 10 متری. در هر دو حالت سختی هایی را به ناچار باید متحمل شوید. اما عقل سلیم میگوید باید سختی کمتر را پیشه کرد تا از این بحران گذشت.
بنابراین اولین قدم این است که شما شرایطت را بررسی کنی ببینی انتخاب کدام گزینه منجر به سختی بیشتر و انتخاب کدام منجر به سختی کمتری میشود. برای این کار به نظرم اول گزینه ازدواج با این فرد را بررسی کن ببین اصلا ازدواج شما به صلاح هست یا نه. برای اینکه این مسئله را بفهمی باید عشق و علاقه به ایشان را کنار گذاشته و تناسب های طرفینی از جهت عقیده، فکر، رفتار و اخلاق را مورد بررسی قرار دهی چون آن چیزی که عشق و علاقه پایدار بعد از ازدواج را رقم میزند وجود این تناسب است به طوری که اگر عشق باشد ولی این تناسب ها نباشد بعد از ازدواج این عشق دوام نداشته و کم کم از بین میرود و زندگی با مشکلات زیادی مواجه خواهد شد. ممکن است به دلیل علاقه ای که بین شما هست، شناسایی این مسئله برای شما مشکل باشد لذا در این صورت میتوانید از فرد سومی که یا تجربه دارد یا خبره است مشورت بگیرید.
اگه به این نتیجه رسیدید که این تناسب ها بین شما نیست بدون هیچ تردید باید قید این ازدواج را بزنید چون این دیواری که از روی آن میخواهید بپرید از 10 متر هم بیشتر میشود.
اما اگر به این نتیجه رسیدید که از این جهت مشکلی نیست و با هم تناسب دارید در این صورت گزینه راضی کردن خانواده را باید بررسی کنید.
برای راضی کردن خانواده تلاش شما از داخل و اصرار ایشان از بیرون میتواند موثر باشد. یعنی ایشان باید به خواستگاری از طریق خانواده ادامه دهد و به این زودی عقب نشینی نکند. صحبت کردن ایشان با پدر شما هم بستگی به شرایط و روحیه پدر شما دارد که این را باید خود شما تشخیص دهید و حدس بزنید چه عکس العملی خواهد داشت. اگر مخالفتش تشدید نمیشود میتواند این کار را انجام دهد. ولی به نظرم اگر صحبت کردن با پدر شما از طریق پدرش یا فردی که مورد اعتماد پدر شماست صورت بگیرد اثر بیشتری خواهد داشت مخصوصا اگر چند نفر را واسطه قرار دهند.
تلاش شما هم باز تا حدودی بستگی به شرایط خانوادگی شما دارد. اگر فکر میکنید با برملا کردن علاقه ای که به ایشان داری، اوضاع خراب تر میشود باید این مسئله را کاملا پنهان نگه دارید و غیر مستقیم تمایل خودتان به این ازدواج را مطرح کنید. مثلا از او تعریف کنید و بگویید در دانشگاه جزو دانشجوهایی است که همه او را قبول دارند. از لحاظ های مختلف هم که بین ما تناسب وجود دارد. به نظرم این مورد مورد خوبی است.
در مورد اهمیت خانواده هم میتوانید با پدرت صحبت کنید و بگویید درست است که سطح خانواده آنها کمی از شما پایین تر است ولی این را هم باید در نظر داشته باشیم که همۀ خوبی های در یک نفر جمع نمیشود. ممکن است کسی خانواده بهتری از ایشان داشته باشد اما خصوصیتی داشته باشد که نشود در طول زندگی مشترک تحمل کرد.
اگر باز هم راضی نشدند میتوانید خود را به مریضی و افسردگی بزنید و وانمود کنید که از مخالفت آنها ناراحت هستید. البته حرفی از علاقه نزنید و اگر علت اصرار شما را پرسیدند بگویید این مورد بیشتر خصوصیاتی که من برای ازدواج مد نظر داشتم را دارد و اگر شما ردش کنید ممکن است دیگر هیچ وقت چنین فردی را پیدا نکنیم و ...
اگر باز هم جواب نداد دیگر چاره ای جز فراموش کردن ایشان نیست چون اصرار بیش از این فایده ای ندارد.
در مورد اینکه گفتید اگر با فرد دیگری ازدواج کنی هیچ وقت به او علاقه مند نخواهی بود و زندگی شما سرد و بی روح میباشد باید عرض کنم اینطور نیست بلکه عشق و علاقه، جایگزینی است. یعنی تا زمانی علاقه ایشان در قلب شماست که جایگزینی نداشته باشد اما اگر کسی پیدا شود که خصوصیات مثبت زیادی داشته باشد، بعد از مدتی عشق و علاقه فرد جدید جایگزین عشق قبلی خواهد شد و او را به کلی فراموش خواهی کرد. البته چون این عشق به وصال ختم نشده ممکن است در صورت دیدن خصوصیت منفی از همسر آینده، او را با عشق اول مقایسه کنید و حسرت ازدواج با او را بخورید ولی باید این نکته را مد نظر داشته باشید که این فرد فعلی هر چقدر هم خوب باشد اینطور نیست که هیچ خصوصیت منفی نداشته باشد چون هیچ کس بی عیب و نقص نیست لذا در آن شرایط باید با در نظر گرفتن خوبی های همسرتان، نقص های او را نادیده بگیرید تا از این مقایسه نادرست جلوگیری کنید.
پیروز و سربلند
سلام
من هم با نظرات دوستان موافقم
یه چیزی که تو دوستی های قبل ازدواج هست و متاسفانه هرچه طولانی تر میشه این مشکل هم عمیق تر میشه اینه که طرفین از یکدیگر بت میسازند و به خاطر علاقه شدید حاضر به دیدن و بررسی عیب های طرف مقابل نیستند.
چقدر زیاد بودن زوج هایی که سالها با هم رابطه عاطفی داشتند و بعد ازدواج تازه بیدار شدند و حاضر به تحمل یکدیگر نبودند و طلاق...
حالا شما هم باید به عیب های اون شخص و ایرادهایی که خونواده وارد کردند منطقی تر نگاه کنین. شاید ازدواج صلاح شما نباشه.شاید!
من خودم تجربه این حس شمارو بارها داشتم ولی وقتی از هم دور شدیم و بیدار شدم به خودم گفتم خدا رحم کرد اسیرش نشدم!!!
زیاد به این احساسات تون ترتیب اثر ندین که همش از جوونی و کمبودهای مختلفه که اکثر جوونامون دارن.
تا یکی تو زندگی شما اومد و احساسات مختلف شمارو اقناع کرد که نباید تبدیل به فرشته شما بشه که! شما باید انتظارات بالاتری از طرف داشته باشین. زندگی جدی تر از این حرف هاست
اگرم واقعا با دید باز اثبات شد که پسر خوبیه دعا و توکل کنین و از مشاور تقاضای صحبت با خونواده رو داشته باشین.
کامروا باشین
از نظر من ایشون اگه دختر درستی بود نمی رفت با پسری دوست بشه و وقتی هم که می خواست دوست بشه نباید با یکی از خودش کوچیکتر دوس می شد مخصوصا اون زمان که بچه دوم دبیرستانی بود پسره
نمی خوام بگم ولی به نظرم ایشون بیشتر .....
از نظر من ایشون اگه دختر درستی بود نمی رفت با پسری دوست بشه
دوست عزیز چون این خانوم با واسطه سوال مطرح کردن پس به خاطر ابرو نمی تونن بیان در جواب شما از خودش دفاع کنن و ثابت کنن شاید دختر درست هم ...
پس درست نیس که جلو همه اینجوری متهمشون کنیم...:ok:
دوست عزیز چون این خانوم با واسطه سوال مطرح کردن پس به خاطر ابرو نمی تونن بیان در جواب شما از خودش دفاع کنن و ثابت کنن شاید دختر درست هم ...
پس درست نیس که جلو همه اینجوری متهمشون کنیم...:ok:
بله درسته نمی تونه جواب بده ولی بهتره بدونه نظر اطرافیان دربارش چی می تونه باشه ! مطمئن باش بیشتریا نظر منفی دربارش دارن !
مطمئن باش بیشتریا نظر منفی دربارش دارن !
چشم. ولی من نمیفهمم چی باعث میشه برخی افراد راحت نظرهاشونو در مورد مردم جلو همه راحت ابراز کنن؟ قبول کنین کار مناسبی نیست دوست عزیز:ok:
من هنوزم آرزویه مرگ می کنم چون می دونم زندگیه بیشتر از این یعنی اینکه یا باید دل مامان بابامو خون کنم و ازدواج نکنم و بخاطر من ازدواج خواهرمم عقب بیفته یا با مردی که دوستش نخواهم داشت فقط و فقط بخاطر دلخوشی پدر و مادرم ازدواج کنم و یه زندگی سرد و ادا در آوردن و پنهون کاری و بچه هایی که تویه یه زندگی بزرگ میشن که پدر و مادرشون علاقه ای بهم ندارن که هرجفته اینا گناهه
سلام علیکم و رحمة الله،
سه مطلب در حاشیه:
۱. ازدواج عاشقانه کلاً چندان توصیه نمیشود ... شما آنقدر ایشان را دوست دارید که شاید ظرف این پنج سال درست عیبهای ایشان را نشناخته باشید ... شاید ... الآن این قدر ناراحت هستید که فکر میکنید در تمام زندگیاتان فقط یک کسری دارید و آن وجود ایشان به عنوان همسر است و از خدا هیچی نمیخواید مگر ایشان را بعد پدرتان مثلاً یکهو میآیند میگویند که تصمیم گرفتم بخاطر تو که اینقدر ناراحت نباشی و رنج نکشی موافقت کنم بعد شما هم که میبینید قضیه جدی شده است یکهو ترس تمام وجودتان را میگیرد که نکند انتخابم اشتباه باشد ... انسان گاهی برای چیزی که ندارد تمام وجودش را خرج میکند ولی بعد که به آن میرسد یا موانع رسیدنش برطرف میشود یکهو انگار آب سرد روی سرش ریخته باشند ... البته ان شاءالله که مورد شما اینطور نباشد، فقط محض احتیاط گفتم :ok:
۲. این هم که انسان فکر کند زندگی یک بار ازدواج هم یک بار هم طرز تفکر درستی نیست ... بدون اینکه قصد جسارت به شما داشته باشم نظر شخصیام این است که متأسفانه نگاه ما به ازدواج و زندگی تا حدودی نگاه غربی شده است ... این را میگویم چون نگاه خودم هم به ازدواج همین بوده است ... ایدهآل گرایانه و عاشقپیشهای ... خیلی وقتها یک نفر رفیق نیمهراه است ... یک بار یک نفر را خدای ناکرده اجل مهلت نمیدهد ... آدم باید با یک نفر دیگر ازدواج کند ... خیلیها هستند که در آن واحد میتوانند گزینههای مناسب برای همسری انسان باشند و اینکه انسان فکر کند یک مورد و فقط همین یک مورد است که به زندگی من رنگ میدهد و بقیه زندگی مرا تیره و تار میکنند درست نیست ... یعنی فکر کنم فقط در مورد حضرت زهرا سلاماللهعلیها درست بود که کفو ایشان فقط یک نفر بودند، حضرت علی علیهالسلام ... اجازه بدهیم خداوند صلاحمان را پشی بیاورد بهتر از این است که بگوییم همین که خودم میخواهم مگرنه مرگ بهتر است ... با این وجود شاید خداوند هم خیر شما را در آن آقا قرار داده باشد ... فقط دنبال نشانههایش باشید که بدانید خداوند چه خیری را برای شما خواسته است ... از بارزترین این نشانهها هم رویکرد بخصوص پدرتان است، چه مؤمن باشند و چه نباشند، تا زمانی که دشمن خدا نیستند که الحمدلله برای شما محب دین خدا هم هستند نظر پدر در این مورد تا حدود زیادی همان نظر خداست ... خداوند یک گوش و چشم نصیحتپذیر هم به حقیر عنایت کند ان شاء الله.
۳. در مورد اینکه فرمودید نمیخواهید دل والدینتان را خون کنید (که اصلاً حق این کار را هم نداریم و به خواست ما نیست که بخواهیم یا نخواهیم) حق با شماست ... اما وضعیتی که شما در آن هستید واقعاً یک دو راهی نیست که یا باید دل ایشان را خون کنید و مشکلات دیگری ایجاد شود و یا با کسی که دوستش ندارید ازدواج کنید ... در واقع اگر برای ازدواج با کسی که دوستش دارید جلوی والدینتان بایستید دل ایشان خون میشود ولی عکس آن لزومی ندارد که حتماً اتفاق بیفتد، یعنی اگر دل والدینتان را به دست آوردید چه بسا خداوند شرایطی را برایتان ایجاد کند که آن دغدغههای حقهی شما هم اتفاق نیفتد ... دقت کنید که یکی از کارهای شیطان ترساندن از سختیها و عواقب کارهای درست است ...
ان شاء الله اینها را به حساب سرزنش نگذارید چون قصد سرزنش نداشتم ... رویکرد شما احساسیه که میتواند (یعنی ممکن است) مشکلساز باشد ... حقیر هم تجربهاش کردم ... بیش از یک سال طول کشید تا طرفم را فراموش کنم ولی مدتی بعد خدا را کلی شکر کردم که با آن خانم ازدواج نکردم ...
یا علی
از نظر من ایشون اگه دختر درستی بود نمی رفت با پسری دوست بشه
سلام
از کجا می دونید که ایشون دختر درستی نبود.... حتی با نگاه کردن به ظاهر افراد هم نمیشه به خوب یا بد بودن آنها پی برد....
وقتی هم که می خواست دوست بشه نباید با یکی از خودش کوچیکتر دوس می شد
خیلی جالبه... این جمله کاملا برعکس جمله قبلی تان است... در جمله قبلی فرد بدلیل دوس شدن با ی نامحرم سرزنش شد و در این جمله دوس شدن با ی نامحرم بی اشکال تلقی شد....:Moteajeb!:
چشم. ولی من نمیفهمم چی باعث میشه برخی افراد راحت نظرهاشونو در مورد مردم جلو همه راحت ابراز کنن؟ قبول کنین کار مناسبی نیست دوست عزیز:ok:
اگه خودشو شخصا می شناختم به خودش می گفتم خصوصی ولی متاسفانه نمی شناسمش ! حق با پدرشه !
سلام
از کجا می دونید که ایشون دختر درستی نبود.... حتی با نگاه کردن به ظاهر افراد هم نمیشه به خوب یا بد بودن آنها پی برد....
از کجا می دونم ؟ خودش میگه دوس شده ! واقعا خجالت داره با یه بچه 16 ساله دوست شده
خیلی جالبه... این جمله کاملا برعکس جمله قبلی تان است... در جمله قبلی فرد بدلیل دوس شدن با ی نامحرم سرزنش شد و در این جمله دوس شدن با ی نامحرم بی اشکال تلقی شد....
اصلا هم تناقض نداره در سمت اول از لحاظ شرعی حرامش می دونستم و بعه نظرم امری بسیار زشت و ناپسند بوده
ولی در قسمت دوم مساله شرعی رو کامل گذاشتم کنار و گفتم اصلا ایشون بی دین ولی از نظر اجتماعی باز هم کاری بسیار زننده و از روی.... می باشد
سلام
کاربر عزیز!
بهتر است که فکر ازدواج با او را از سرخود بیرون کنید.
چرا که هم سن او از شما پایین تر است و هم به قول خودتان سطح مالی خانواده ی شما بالاتر.
و همچنین شما عاشق و با عرض معذرت،(کر و کور) شده اید. چون که به صراحت می فرمایید که (خودش هیییییییییییچ مشکلی نداره)!!! مسلما ایشان جزء معصومین نیستند. وقتی میگین مشکلی نداره یعنی چشمتان برروی حقایق بسته شده و این از آثار عشق است که هرگز تضمین کننده ی ازدواج موفق نیست.
این کر و کور شدن نتیجه ی همان سالها ارتباط نامناسب است.
پیشنهاد می کنم درهر موردی که وارد مشورت می شوید برای "فراموش کردن" او باشد. نه برای رسیدن به او.
فراموش کردنش اگرچه سخت است، اما کاملاً امکان پذیر است. لطفا خود را گول نزنید که "نه نه نمی تونم فراموشش کنم نمی تونم نمی تونم."
قطعاً می توانید.
سلامت باشید.
سلام
دوست شدن با یک نامحرم کار صحیحی نیست... اما نمی توان دل انسان را مؤاخذه کرد که چرا عاشق فلان غریبه شده ای...
هدف از خلقت عبادت خداوند است (و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون) سوره : الذاريات آیه : 56- شما از یکطرف می خواهید والدینتان اذیت نشوند ( همان عبادت خداوند) و از طرف دیگر می خواهید به انچه مورد میل تان هست دست پیدا کنیم... راهکار این مسأله دست خداست ... آیه ذیل را در نظر داشته و عمل نمایید:
( وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا ؛)(سوره طلاق آیه 2 و 3) (هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند و او را از جایی که گمان ندارد روزی میدهد، و هرکس بر خداوند توکل کند کفایت امرش را میکند، خداوند فرمان خود را به انجام میرساند، و خدا برای هر چیزی اندازهای قرار داده است).
ضمنا در ازدواج بیشتر سن دختر از پسر مورد تأیید بسیاری از مشاورین نمی باشد.
از نظر من ایشون اگه دختر درستی بود نمی رفت با پسری دوست بشه و وقتی هم که می خواست دوست بشه نباید با یکی از خودش کوچیکتر دوس می شد مخصوصا اون زمان که بچه دوم دبیرستانی بود پسرهنمی خوام بگم ولی به نظرم ایشون بیشتر .....
دوست عزیز! ایشون در متن سوال، خواهش کردن که سرزنش نشوند.
سرزنش کردن که کاری ندارد و هرگز هنر نیست.
کمک کردن، هنر است.
حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:
"هرکس دیگری را به خاطر گناهی سرزنش کند، نمی میرد مگر آنکه خودش هم آن گناه را مرتکب شود."
بنابراین بهتر است که توبه کنیم و از سرزنش کردن خودداری بفرماییم.
دوست عزیز! ایشون در متن سوال، خواهش کردن که سرزنش نشوند.
سرزنش کردن که کاری ندارد و هرگز هنر نیست.
کمک کردن، هنر است.
حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:
"هرکس دیگری را به خاطر گناهی سرزنش کند، نمی میرد مگر آنکه خودش هم آن گناه را مرتکب شود."
بنابراین بهتر است که توبه کنیم و از سرزنش کردن خودداری بفرماییم.
من ادبیات بهتر از این ندارم در رابطه با ایشون و یه گناه دیگه هم اینه دوستی پشت سر پدر و مادر و شکستن دل پدر
از کجا می دونم ؟ خودش میگه دوس شده ! واقعا خجالت داره با یه بچه 16 ساله دوست شده
چرا اونطرف قضیه رو نمی فرمایید که میگه احترام والدینش رو میخاد حتما حتما نگه داره حتی اگه به عشقش هم نرسه...
جلوی دل رو که نمیشه گرفت... خب آدم خواسته یا ناخواسته عاشق کسی میشه و ما نباید بزنیم تو سرش که حالا چرا عاشق شدی...؟ حالا که راه رو اشتباه ما باید با راهنمایی کمک کنیم...
چرا اونطرف قضیه رو نمی فرمایید که میگه احترام والدینش رو میخاد حتما حتما نگه داره حتی اگه به عشقش هم نرسه...جلوی دل رو که نمیشه گرفت... خب آدم خواسته یا ناخواسته عاشق کسی میشه و ما نباید بزنیم تو سرش که حالا چرا عاشق شدی...؟ حالا که راه رو اشتباه ما باید با راهنمایی کمک کنیم...
این همه دروغ به پدر و مادر گفته بعد میگی احترام نگه داشته ؟ در ضمن برای عقد اجازه پدر رو می خواد وگرنه براش مهم نبود ! اینکارو اشتباه کرده راهنمایی درست چیه ! نکنه می خوای بهش بگی برو پشت سر والدین با پسر دوس باش
چرا که هم سن او از شما پایین تر است و هم به قول خودتان سطح مالی خانواده ی شما بالاتر.
و همچنین شما عاشق و با عرض معذرت،(کر و کور) شده اید.
سلام
با جمله اولتان موافقم اما با جمله دوم نه....موافق نیستم و ایشون کر و کور نشدند چون اصرار دارن احترام والدین حتما حفظ بشه ... البته نباس این خانم نباس افراط گونه درباره اون آقا پسر صحبت کنه...
این همه دروغ به پدر و مادر گفته بعد میگی احترام نگه داشته ؟ در ضمن برای عقد اجازه پدر رو می خواد وگرنه براش مهم نبود ! اینکارو اشتباه کرده راهنمایی درست چیه ! نکنه می خوای بهش بگی برو پشت سر والدین با پسر دوس باش
منظورم اینه ک اون دختر دنبال جلب رضایت پدر ومادرش هم هست ینی براش مهمه....
کسی ک اشتباه می کنه و زمین می خوره رو نباید دستش رو گرفت؟ منظور از راهنمایی اینه که:از این ازدواج صرف نظر کن یا مدتی صبر کن یا پدرت رو راضی کن و ...
موافق نیستم و ایشون کر و کور نشدند چون اصرار دارن احترام والدین حتما حفظ بشه
کر و کور شدن در اثر عشق، درجات مختلف دارد.
همین که می گویند "پسره هیییییییچ مشکلی نداره" نشان دهنده ی درجاتی از کر و کورشدن است.
همچنین بستن چشم برروی معیارهای مهمی همچون سن و وضعیت خانواده نیز تایید کننده ی این امر است.
سلامت باشید
منظورم اینه ک اون دختر دنبال جلب رضایت پدر ومادرش هم هست ینی براش مهمه....کسی ک اشتباه می کنه و زمین می خوره رو نباید دستش رو گرفت؟ منظور از راهنمایی اینه که:از این ازدواج صرف نظر کن یا مدتی صبر کن یا پدرت رو راضی کن و ...
دوست عزیز به جای اینکه انقد مثبت فکر می کنی دقت داشته باش پایه ی این دوستی و شروع این آشنایی با گناه بوده و بار کج به مقصد نمیرسه
انتظار ادبیات صحیح داشتن از بعضیا
مثل اینه که از پشه انتظار داشته باشی، سوت بلبلی بزنه!
بحث کردن با چنین افرادی همچون کوبیدن آب در هاون می باشد.
همین که می گویند "پسره هیییییییچ مشکلی نداره" نشان دهنده ی درجاتی از کر و کورشدن است.
همچنین بستن چشم برروی معیارهای مهمی همچون سن و وضعیت خانواده نیز تایید کننده ی این امر است.
البته بنده هم عرض کردم که این خانم نباید افراط گونه دربارۀ آن پسر صحبت کرده (و رفتار نماید). ایدکم الله
دوست عزیز به جای اینکه انقد مثبت فکر می کنی دقت داشته باش پایه ی این دوستی و شروع این آشنایی با گناه بوده و بار کج به مقصد نمیرسه
نباید اینقد بدبین بود جناب tah:ok:
در روايت آمده است جواني از انصار نماز خود را به جماعت با پيامبر -صلي الله عليه و آله- مي خواند ولي گاهي مرتکب خطا و گناه نيز مي شد. اين جريان را به پيامبر گفتند. حضرت فرمود: بالاخره اين نماز روزي باعث بيداري و دوري او از گناه مي گردد. طولي نکشيد که آن جوان متنبه و بيدار شد و دست از اعمال بد و زشت خود برداشت و در صراط مستقيم بندگي قدم گذاشت.
نباید اینقد بدبین بود جناب tah:ok:در روايت آمده است جواني از انصار نماز خود را به جماعت با پيامبر -صلي الله عليه و آله- مي خواند ولي گاهي مرتکب خطا و گناه نيز مي شد. اين جريان را به پيامبر گفتند. حضرت فرمود: بالاخره اين نماز روزي باعث بيداري و دوري او از گناه مي گردد. طولي نکشيد که آن جوان متنبه و بيدار شد و دست از اعمال بد و زشت خود برداشت و در صراط مستقيم بندگي قدم گذاشت.
من هر جور فکر می کنم ایشون جز گناه و اشتباه کاری نکردن ! ولی خب من چیزی نمی گم شما که بهتر می دونین راهنمایی کنین
آینده چی میشه
ببخشيد جناب tah اين خانوم كمك خواسته الان با نوع برخورد شما كه بنده خدا نا اميد شد رفت خوب نيست انقد تلخ ادمهايي رو كه أزمون كمك ميخوان قضاوت كنيم
جناب tah...
لطفا ناراحت نشید، بنده کوچکتر از آن هستم که بخواهم با جنابعالی جروبحث کنم...
حالا ی لبخند بزنید ک ببینم ناراحت نشدید...:ok:
نه آخه بدم میاد کار حرامی انجام داده و تازه حق به جانب هم هست ! این عشق حرامه
اگه پدر و مادر بد فرزندشون رو بخوان باید سرپیچی کنید
سلام
ببخشید این قسمت در کدام آیه آمده است...؟
همه چیز کلا بیهوده هست چه برسی
درسته که دنیا بازیچه است اما گاهی اوقات اگه انسان از نظر روحی اقناع (به شکل حلال) نشه ممکنه که اون دنیا رو از دست بده...
نه آخه بدم میاد کار حرامی انجام داده و تازه حق به جانب هم هست ! این عشق حرامه
نه... مثل اینکه هنوز از من دلخورید....
ی راهکار: فرض کنید ما بجای ایشون بودیم و به اصطلاح این گناها رو می کردیم.... در این موقع خیلی دوست داریم کسی دستمون رو بگیره... موفق باشید... و ایضاً خوشحال شدم از این چند مکاتبه...
ببخشيد جناب tah اين خانوم كمك خواسته الان با نوع برخورد شما كه بنده خدا نا اميد شد رفت خوب نيست انقد تلخ ادمهايي رو كه أزمون كمك ميخوان قضاوت كنيم
ایشون درست می فرمایند. نکته خوبی رو خاطر نشان کردند.
ما باید به جای نا امید کردن مردم بهشون کمک کنیم دوست عزیز:ok:
اگه فکر می کنید حرفاتونو زدید و پدرتون قانع نیست بنظر من باید سرپیچی کنید از دستور پدر اگه واقعا ایشون بی خود است دلایلشون و الکی سر چیزای بی ارزش مانع ازدواج شما شده...و عشق بین شما انقدر غلظت داره باید پدر رو فراموش کنی و ذره ای به حرفش گوش نکنی...این حرف من نیست حرف قرانه چون خدا در قران و احادیث گفته که اگه پدر و مادر بد فرزندشون رو بخوان باید سرپیچی کنید و راه خدا رو در پیش بگیرید
سلام علیکم برادر مؤمنم،
از این حرفتان کمی تعجب کردم ... زیاد تعجب کردم ... در معصیت خالق طاعت از مخلوق نداریم در غیر این صورت اگر والدین مؤمن باشند اطاعت از ایشان و راضی کردنشان واجب است ... «اگه پدر و مادر بد فرزندشون رو بخوان» کجای قرآن آمده است؟ بلکه آمده است «فَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّـهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا»
در دعای امام سجاد علیهالسلام برای والدینشان است که:
width: 100% | |
---|---|
[TD="width: 50%"][=Traditional Arabic]اَللَّهُمَّ وَ ما تَعَدَّيا عَلَىَّ [=Traditional Arabic]فيهِ مِنْ قَوْلٍ، اَوْ اَسْرَفا عَلَىَّ فيهِ مِنْ فِعْلٍ، اَوْضَيَّعاهُ لى مِنْ | |
بديها را به چندين برابر به خوبى تبديل مىنمايى. الهى اگر در گفتار با من از اندازه بيرون رفتهاند، يا در عملى نسبت به من زيادهروى نمودهاند، يا حقى از من ضايع | |
[=Traditional Arabic]حَقٍّ، اَوْ قَصَّرا بىعَنْهُ مِنْواجِبٍ، فَقَدْ وَهَبْتُهُ لَهُما، وَ جُدْتُ | |
كردهاند، يا از وظيفه پدر و مادرى در حق من كوتاهى نمودهاند، حق خود را به آنان بخشيدم، و آن را | |
[=Traditional Arabic]بِهِ عَلَيْهِما، وَ رَغِبْتُ اِلَيْكَ فى وَضْعِ تَبِعَتِهِ عَنْهُما، فَاِنّى | |
برايشان نثار كردم، و از تو مىخواهم كه وزر و وبال آن را از دوش آنان بردارى، زيرا كه من | |
[=Traditional Arabic]لااَتَّهِمُهُما عَلى نَفْسى، وَلااَسْتَبْطِئُهُما فى بِرّى، وَ لااَكْرَهُ ما | |
نسبت بهخود آنان را در كوتاهى حق متهم نمىكنم، و آنان را در مهربانى در حق خودم سهلانگار نمىدانم، و از آنچه دربارهام انجام دادهاند | |
[=Traditional Arabic]تَوَلَّياهُ مِنْ اَمْرى يا رَبِّ، فَهُما اَوْجَبُ حَقّاً عَلَىَّ، وَ اَقْدَمُ اِحْساناً | |
ناراضى نيستم اى پروردگار من، زيرا رعايت حق آنان بر من واجبتر، و احسانشان نسبت به من | |
[/TD] | |
[TD="width: 50 | bgcolor: gray"] [/TD] |
[TD="width: 50%"] [=Traditional Arabic]اِلَىَّ، وَاَعْظَمُ مِنَّةً لَدَىَّ مِنْ اَنْ اُقآصَّهُما بِعَدْلٍ، اَوْ اُجازِيَهُما | |
ديرينهتر، و منّتشان بر من بيشتر از آن است كه از آنان از روى عدل تقاص بكشم، يا نسبت به | |
[=Traditional Arabic]عَلى مِثْلٍ، اَيْنَ اِذاً -يااِلهى- طُولُ شُغْلِهِما بِتَرْبِيَتى؟ وَاَيْنَ | |
ايشان معامله به مثل كنم، الهى اگر چنين كنم پس روزگار مديدى كه در تربيت من سپرى كردهاند، و | |
[=Traditional Arabic]شِدَّةُ تَعَبِهِما فى حِراسَتى؟ وَ اَيْنَ اِقْتارُهُما عَلىاَنْفُسِهِما | |
رنجهاى زيادى كه در نگاهدارى من تحمّل نمودهاند، و آن همه كه بر خود تنگ گرفتند تا زندگى مرا | |
[=Traditional Arabic]لِلتَّوْسِعَةِ عَلَىَّ؟! هَيْهاتَ ما يَسْتَوْ فِيانِ مِنّى حَقَّهُما، وَلااُدْرِكُ | |
گشايشى باشد چه مىشود؟ بدون شك بعيد استكه بتوانند حق خودرا از من دريافت دارند، و من نمىتوانم | |
[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]ما يَجِبُ عَلَىَّ لَهُما، وَ لا اَنَا بِقاضٍ وَظيفَةَ خِدْمَتِهِما، فَصَلِّ [=Traditional Arabic]عَلى مُحَمَّدٍ وَالِهِ | |
حقوقى را كه بر عهدهام دارند تدارك نمايم، و وظيفه خدمت آنان را بجاى آورم، پس بر محمد و آلش درود فرست، | |
[/TD] | |
....درکل یه نصیحت ارامش بخشم بدم...همه چیز کلا بیهوده هست چه برسی به هرچه می خوای چه نرسی کلا خصلت دنیا بازیچه و بطالت است هر طوری شد زیاد خودتو ناراحت نکن
حق با شماست ... در روایتی بود اگر درست خاطرم باشد که کلاً هر چیزی در دنیا خودش کوچکتر از خبرش است و در آخرت هر چیزی خودش بزرگتر از خبرش است ... در دنیا بزرگترین نعمات که آرزوی سالهای بسیاری از عمرمان بوده است وقتی به آن برسیم میبینیم همچین هم چیز خاصی نبوده است ... یا شرّی اگر خدای ناکرده دامانمان را بگیرد میفهمیم که آنقدرها هم بد نبوده است .... برعکس در آخرت هم نعمتهای بهشتش و هم عذابهای جهنمش بسیار شدیدتر و بزرگتر از خبری است که از آنها به ما داده رسده است ...
یا علی :Gol:
نه... مثل اینکه هنوز از من دلخورید....ی راهکار: فرض کنید ما بجای ایشون بودیم و به اصطلاح این گناها رو می کردیم.... در این موقع خیلی دوست داریم کسی دستمون رو بگیره... موفق باشید... و ایضاً خوشحال شدم از این چند مکاتبه...
من راهی به نظرم نمیرسه فقط خواستم بگم ایشون کار حرامی رو مرتکب شدن ولی هنوز دیر نیست در های توبه بازه
«اگه پدر و مادر بد فرزندشون رو بخوان» کجای قرآن آمده است؟
سلام
ببخشید این قسمت در کدام آیه آمده است...؟
درسته که دنیا بازیچه است اما گاهی اوقات اگه انسان از نظر روحی اقناع (به شکل حلال) نشه ممکنه که اون دنیا رو از دست بده...
[=arial]سلام علیکم
خواهرم اصرار و پافشاری شما تا چندسال؟؟؟
توجه به سنتون و بالا رفتنش هم بکنید ...
همه چیز فقط اون پسر نیست ؛ میدونم خیلی سخته ولی شدنیه (ازشون دل بکنید به هر قیمتی شده!)
امبدوارم گوش شنوا داشته باشین
یاعلی مدد:Gol:
اگه فکر می کنید حرفاتونو زدید و پدرتون قانع نیست بنظر من باید سرپیچی کنید از دستور پدر اگه واقعا ایشون بی خود است دلایلشون و الکی سر چیزای بی ارزش مانع ازدواج شما شده.
سلام
اتفاقاً با توجه به مطالب گفته شده، سخنان پدر محترم، درست است.
عشق بین شما انقدر غلظت داره باید پدر رو فراموش کنی
اتفاقاً وقتی که عشق، غلظت زیادی داره نباید براساس آن تصمیم گرفت. چرا که انسان را کر و کور می کند و این فرمایش حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است. پدر ایشان، کر و کور نشده به همین سبب، سخنشان با سخن دختر متفاوت است و از روی عقل، سخن می گوید.
بعد هم اینکه کسی که "عاق والدین" شود عاقبت به خیر نخواهد شد. به همین سادگی حق نداریم به کسی پیشنهاد کنیم "پدرتو فراموش کن"!!!! خیلی باید مواظب باشیم!
فردا پسره میاد میگه: "تو که پدرمادرتو به همین راحتی فراموش کردی! از کجا معلوم منو فراموش نکنی و به من خیانت نکنی؟؟؟؟"
آن موقع، هیچ جوابی ندارد که بدهد.
بعد هم اینکه این عشق های آتشین، هرگز به هیچ عنوان، همیشگی نیستند.
مثل کتری داغی که روی آتش است. آب و آتش از هم دورند و هی درحال جوش و خروش. وقتی که به هم می رسند، آتش، خاموش می شود و آب هم سرد.
وصال، مدفن عشق است.
راه خوشبختی: ازدواج عاقلانه...زندگی عاشقانه
راه بدبختی: ازدواج عاشقانه....زندگی عاقلانه
سلامت باشید...التماس دعا
فردا پسره میاد میگه
تنها حرص زدن چیزهایی که قلبت بشدت برایش خونه حلالند
کلی خندیدم!
ممنون بابت جوکهایی که می نویسید و محیط اینجارو متنوع می کنید.
سلام دوست عزیز منظور کلی من غیر مستقیم در قران بود و در احادیث مستقیم بود....
سلامی دوباره...
طبق قرآن، اگر اطاعت از والدین موجب نافرمانی خداوند شود نباید از والدین اطاعت کرد... بر این اساس اطاعت این خانم از پدرش موجب نافرمانی خداوند نمی شود.
این یکی رو نمی خوام بحث بشه چون به احتمال زیاد حرفای من اثرات مخربی بذاره در ذهنت ولی من اون دنیا رو هم مثل این دنیا بازی کودکان می دونم و فقط خدا رو متحیرم
نظرتان در این مورد قابل احترام است ..... پیشنهاد می کنم که یک سوالی رو مطرح کنید تا مورد بحث قرار بگیره...:ok:
علاقه مند شدن دختری به یک پسر با سن پایین تر جرم نیست اما بهم پیوستن این دو برای زندگی مشترک در "اکثر" مواقع "ممکن" است بدلایل ذیل به ناخوشایندی بیانجامد:
- بلوغ و افق فکری این خانم از آن آقا وسیع تر است... در نتیجه "ممکن" است این آقا در زندگی مشترک نتواند جذبه مردانگی را داشته باشد و بعبارت دیگر آن خانم تصمیم گیرنده و برنامه ریز اصلی زندگی می شود....
- عشق بازی و روابط خصوصی این دو نفر در "اکثر" مواقع "ممکن" است بخوبی انجام نشود و معمولا خانم ها تمایل دارند که از نیازهای احساسی و جنسی خود صحبت نکنند اما انتظار دارند که شوهرشان این مسائل را بداند...
بنظرم می بایست قدری واقع بین بود
یک راهکار
شما نزدیک به 5 سال او را می شناسید و با روحیات وی آشنا هستید... اکنون "تصور" نمایید که با ایشان ازدواج کرده اید و این دو موضوع بالا را در نظر بگیرید یعنی ببینید این دو نکته (با توجه به اختلاف سن) چگونه در زندگی انجام می شود...
بنده برخی از واژگان را در (" ") قرار دادم... بدین معنا که قطعا ازدواج یک پسر با دختری بزرگتر به سرانجامی تلخ منجر نمی شود... چرا که بوده اند افرادی با همین ویژگی، و خوشبخت هم شده اند....اما عصر حاضر انتظارات خاص خود را دارد.
سلام علیکم برادر مسلمم...عجب بر تعجب شماست....زیرا منظور کلی من غیر مستقیم در قران بود و در احادث مستقیم بود
سلام علیکم برادر مؤمن :Gol:
اگر لطف کنید آن حدیث را هم ذکر کنید دیگر نور علی نور میشود :ok:
یک کودک نیز می داند اگر کسی بد برایت بخواهد طبق ذاتی حق گرایانه ای که خدا در انسان قرار داده نباید ان را قبول کند
متأسفانه یا خوشبختانه حقیر متوجه شدهام که گاهی از یک کودک کمتر میفهمم ... گاهی برخی مطالب که پذیرش آنها برای حقیر سخته برای یک کودک بداهت دارد
لذا بهتره که کلا ماجرا را بهش بگه و کامل عشقشون بهمدیگه و شدتش رو با نهایت شجاعت اعلام کنه به احتمال زیاد پدر قانع میشه اگه نشد و اگه واقعا دلایل پدر بی مورد هست باید سرپیچی کنه وگرنه میشه یکی مثل من
مثل شما شدن مگر بده؟ البته بهتره که آدم بتواند هم کار خوب را انجام بدهد و هم از کار خوبش پشیمان نشود ...
مثلا من از یک دختری خیلی خوشم اومد پدرم گفت تو 18 سالته سربازی نرفتی فلان و بهمان منم که طفل بی تجربه قبول کردمو و کلی روحیم رو از دست دادم و الانم که 24 سالمه دیگه هیچ حسی به فرد دیگه ای ندارم به همین راحتی:khandeh!:به امید خدا رکورد تنهایی رو بزنم
دنبال رکورد زدن نباشید ... اگر کلام حضرت موسی علیهالسلام ورد زبانتان باشد خیلی زیباتره: «رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ» ... خدایا محتاج هر خیری هستم که به سویم بفرستی
البته قضییه من پیچیده تر از این حرفاست فقط یک اشتباه پدرم رو گفتم که چگونه منو سست تر سست تر سستی بودم که کرد...یه چیز جدای بحث و تجربه شخصیم بگم
اشتباههای پدر و مادر را در موردش در پست قبلی نوشتم که امام سجاد علیهالسلام در موردشان چه فرمودند ... ما که نمیتوانیم زحمات و الطاف والدینمان را جبران کنیم بخشش اشتباهات ایشان در حق خودمان یکی از کمترین کارهایی است که میتوانیم در حقشان بکنیم ... شکایتی نیست و خدایی داریم که میتواند همهی نواقص را برایمان جبران کند ... نعم المولی و نعم الوکیل
می دونم خوشبختی خیلی زیباست خیلی دوست داشتنیه حسرت اوره اما.در بدبختی اسراری نهفته است که اگر خوشبخت ها می دانستند چیست هر ان ارزوی بدبختی می کردند
بدبختی اگر منظورتان ظاهرش باشد که بله حرف شما مثل حرف افرادی است که سالها در سختی زندگی کردهاند و در آن سختیها خودشان را پیدا کردهاند و خدای خودشان را! اگر اینطور است که خوشابحالتان ... اگرچه نمیتوام خودم را جای شما بگذارم و بگویم درکتان میکنم ولی دوست داشتم اگر همینطوری و مجانی خداوند این حس شما را به حقیر هم میداد ... که البته چندان هم شدنی نست ...
اما خدا کند بدبختی به معنای بدعاقبتی و دوری از خدا نباشد «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا» که اگر باشد حتی اگر آن زندگی ظاهر خوشبختی هم داشته باشد باز آدم عاقل ازش فرار میکند، فرار کردنی ...
یا علی
سلام علیکم برادر مؤمن
اگر لطف کنید آن حدیث را هم ذکر کنید دیگر نور علی نور میشود
متأسفانه یا خوشبختانه حقیر متوجه شدهام که گاهی از یک کودک کمتر میفهمم ... گاهی برخی مطالب که پذیرش آنها برای حقیر سخته برای یک کودک بداهت دارد
اشتباههای پدر و مادر را در موردش در پست قبلی نوشتم که امام سجاد علیهالسلام در موردشان چه فرمودند ... ما که نمیتوانیم زحمات و الطاف والدینمان را جبران کنیم بخشش اشتباهات ایشان در حق خودمان یکی از کمترین کارهایی است که میتوانیم در حقشان بکنیم ... شکایتی نیست و خدایی داریم که میتواند همهی نواقص را برایمان جبران کند
سلام دوست عزیز.نمیدونم چی باید بگم.واست دعا میکنم ک هرچی خیر باشه همون اتفاق بیفته سعی کن ب جای آرزوی مرگ یه کم ب زندگیت فکر کنی.موفق باشی.
اگه فکر می کنید حرفاتونو زدید و پدرتون قانع نیست بنظر من باید سرپیچی کنید از دستور پدر اگه واقعا ایشون بی خود است دلایلشون و الکی سر چیزای بی ارزش مانع ازدواج شما شده...و عشق بین شما انقدر غلظت داره باید پدر رو فراموش کنی و ذره ای به حرفش گوش نکنی...این حرف من نیست حرف قرانه چون خدا در قران و احادیث گفته که اگه پدر و مادر بد فرزندشون رو بخوان باید سرپیچی کنید و راه خدا رو در پیش بگیرید....درکل یه نصیحت ارامش بخشم بدم...همه چیز کلا بیهوده هست چه برسی به هرچه می خوای چه نرسی کلا خصلت دنیا بازیچه و بطالت است هر طوری شد زیاد خودتو ناراحت نکن
تو نمک نشناس هستی ! حرف پدر همیشه باید مورد احترام قرار بگیره ! بیچاره پدری که تو فرزندش هستی
تو ته جهنم میری ! تو داری حرفای شیطان رو تایپ می کنی ! واقعا بیچاره تویی
تو نمک نشناس هستی ! حرف پدر همیشه باید مورد احترام قرار بگیره ! بیچاره پدری که تو فرزندش هستیتو ته جهنم میری ! تو داری حرفای شیطان رو تایپ می کنی ! واقعا بیچاره تویی
نگيد هي دنبال اينم يه چي بهتون بگمها به خدا منظور ندارم فقط يه نكته اون كلمه هميشه رو ويرايش كنيد الان باباي من ميگه حق نداري حجاب داشته باشي من بايد احترام بذارم ؟! :offlow:
منظورم اين نيست به پدرم تندي كنم ولي بايد ازش سرپيچي كنم حرف اقاي nothing هم همينه البته با خط هاي اخر نظرشون مخالفم ولي هميشه نبايد از يك پدر پيروي كرد
تو نمک نشناس هستی ! حرف پدر همیشه باید مورد احترام قرار بگیره ! بیچاره پدری که تو فرزندش هستیتو ته جهنم میری ! تو داری حرفای شیطان رو تایپ می کنی ! واقعا بیچاره تویی
اوه اوه چه قاطعانه حکم صادر میکنید
کار داعش هم همینه :khaneh:
فکر کنم شما قدیس یا قدیسه تشریف دارید
نگيد هي دنبال اينم يه چي بهتون بگمها به خدا منظور ندارم فقط يه نكته اون كلمه هميشه رو ويرايش كنيد الان باباي من ميگه حق نداري حجاب داشته باشي من بايد احترام بذارم ؟! :offlow:
منظورم اين نيست به پدرم تندي كنم ولي بايد ازش سرپيچي كنم حرف اقاي nothing هم همينه البته با خط هاي اخر نظرشون مخالفم ولي هميشه نبايد از يك پدر پيروي كرد
ببینید اگه به حرفای ناتینگ نگاه کنید لفظش طوریه که میگه بی احترامی کن و به حرف بابات اهمیت نده ! این که به خاطر عشق به بابات که بزرگت کرده بی اهمیتی کنی ! خیلی فرق داره با اینکه کسی بخواد حجاب داشته باشه و باباش نذاره
اونجا حرف خدا مهمه بعد بابا
ولی اینجا هم حرف بابا و هم حرف خدا اینه دوستی غیر شرعی حرامه