آیا عذاب در جهنم ابدی است؟
تبهای اولیه
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
میدانیم که گروهی از جهنمیان نهایتاً بعد از شاید هزاران سال تحمل عذاب در جهنم اخروی از جهنم به بهشت برده میشوند ... اما سؤال حقیر در مورد آن دسته از افرادی است که خلودشان در جهنم ابدی است و هرگز از جهنم بیرون برده نمیشوند. در این زمینه میخواستم بدانم آیا مطابق با قرآن و حدیث (با تکیهی بیشتر بر قرآن) خلود ابدی ایشان همراه با رنج بردن ابدی نیز هست؟ به این معنی که آیا آنها هرگز با عذاب جهنم سنخیت پیدا میکنند یا همواره عذابهای آن را به صورت سختی و ناراحتی تجربه میکنند و رنجشان تا ابد روزافزون خواهد بود؟
این سؤال بر اساس فرازهایی از برخی از نوشتههای حقیر در تاپیک دیگری پیش آمده است که مرور سریع بر آن شاید برای پاسخ دادن بهتر کمکی نماید:
[SPOILER]
اصل این است که انسان موجودی است که در سختی رشد میکند:لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ [البلد، ۴]
به راستی انسان را در رنج و محنت کشیدن آفریدهایمو برای چنین موجودی دو پایان قابل تصور است:
۱. زمانی برسد که به میزان رشد خود برسد ... اتمام تکامل ... پس اتمام دورهی سختی ... پس ورود به بهشت نعیم برای ابد
۲. زمانی که تکاملش کامل شود هرگز فرا نرسد ... این حالت تنها وقتی رخ میدهد که شر جزئی از ذات انسان شده باشد (مثل ابوجهل و ابولهب که وجودشان را با جهل و آتشافروزی میشناسیم و نه اینکه جهل و آتشافروزی را حمل بر وجود ایشان بدانیم) که در این صورت ایشان در جهنم یک دگردیسی را تجربه خواهند کرد و تغییر ذات میدهند تا با عذاب خداوند وقف پیدا کنند ... ایشان در جایی خارج از نقطهی کارکرد تعریف شده برایشان تعریف مجدد میگردند و همانجا ابدی میشوند ... دیگر هم عذاب نمیشوند چون به عذاب عادت کردهاند ... اگرچه میلیونها سال این دگردیسی طول بکشد و عذاب ایشان از عذاب هر کس دیگری سختتر و طولانیتر باشد ... نهایتاً هم اینطور نیست که به بهشت قرب خداوند وارد شوند بلکه در مرحلهای دون انسانیت ابدی میشوند، درمقام جهل به خداوند.
(منبع: اینجا)
و توضیح کاملتر آن هم به نقل از اینجا:
[SPOILER]
در اسلام برای موجود مختار بین فعل و انفعال زمین تا آسمان فرق وجود دارد، سلام کردن (فعل) به خودی خود مستحب است ولی اگر کسی سلام کند دیگر جواب سلام او را دادن (انفعال) واجب است، با این وجود شخص سلام دهنده از مثلاً ۷۰ جزء ثواب ۶۹ جزء آن را به خود اختصاص میدهد و شخصی که پاسخ داده است تنها ۱ جزء ثواب به او میرسد.
انسان در سختی تکامل پیدا میکند ... این نظر خالق انسان نسبت به انسان است، انسان در سختی خلق شده است ...
حالا یا خودش با اختیار خودش سختی کوچکی (عبادات مثل نماز و روزه و حج و خمس و زکات و جهاد و ...، برخورد درست و انسانی با دیگران از جمله پدر و مادر و معلم و کارفرما و کارگر و دوست و نامحرم و ...) که در دنیا برایش مهیا شده است را میپذیرد و تن به آن میدهد، یا اینکه وقتی دنیا تمام شد به زور او را در مسیر تکاملش میبرند ... اولی تکامل تشریعی است و دومی تکامل و رشد تکوینی ... اولی سهل است و با سختی کم و کتاه مدت انسان را میتواند از فرض به عرش بیاورد (مثل توبه یا شب قدر که بهتر است از هزار ماه یا دو رکعت نماز که خالص برای خدا باشد یا ...) و دومی هم سختیهایش سنگین است و هم مدتش دراز است ... چون اولی فعل است و دومی انفعالی.
از این منظر دنیا مثل Bonuls Level در یک بازی رایانهای است، یک مرحلهی کوتاه از زندگی، حتی قبل از زندگی اصلی، برای اینکه انسان درش به راحتی و در مدت کوتاه بارش را ببندد برای بقیهی زندگیاش ... اگر نبندد دنیا به آخر میرسد اما زندگی او به آخر نمیرسد و باید بدون توشه به مسیرش ادامه دهد ... و وای از درازی مسیر و وای از سختی راه. وجود دنیا از آن جهت ضرورت دارد که سختی زیاد لازم برای ساختن اشرف مخلوقات از اول به انسان تحمیل نشده باشد، مهربان بودن با دیگران و صدقه دادن و نماز خواندن مگر چقدر سخت است که کسی به آن اعتراض کند؟ معذرت خواهی کردن چقدر سخت است؟ مال دیگران را نخوردن چقدر سخت است؟ کنترل عصبانیت مگر چقدر سخت است؟ جهاد کردن با جان و مال چقدر سخت است؟ نماز خواندن چقدر سخت است؟ ۱۷ ساعت در تابستان چیزی نخوردن مگر چقدر سخت است؟ اما همین مقدار سختیها میتواند انسان را از «لم یکن شیئ مذکورا» به قرب خداوند و مقام خلیفة اللهی برساند، چنانکه حضرت زهراء سلام الله علیها تنها ۱۸ سال زندگی کردند و به آن جایگاه رسیدند و یا بالاتر از آن ضربهی شمشیر روز خندق امام علی علیهآلسلام افضل شد از عبادات تمام جن و انس، یک حرکت شمشیر و این قدر اثرات زیاد ... اینجا با دو قدم بیش نیست این همه راه میتوان راه صد ساله بلکه هزار ساله بلکه میلیارد ساله و بیشتر را میشود طی کرد ولی در جهنم باید قدم به قدم تمام مسیر سختی لازم برای رشد انسانی طی شود. در دنیاست که «الأعمال بالنیات» است، کسی دوست داشته باشد و نیت کار خیر کند برایش کار خیر مینویسند و اثرش را برای او ثبت تکوینی میکنند، آنجا برای کسی که توشه ندارد باید پای پیاده طی شود و کسی که از مسیر اصلی دور افتاده باشد در این مسیر درهها و پرتگاهها و خار و گزندگان و ... وجود دارد و بازگشت به مسیر اصلی برایش راحت نخواهد بود.
اما تمام این حرفها در مورد عذابهای دنیا و زمان مرگ و بعد در برزخ و بعد در قیامت و بعد در جهنم که اینها به صورت انفعالی انسان را رشد میدهند در مورد کسانی بود که نهایتاً با این عذابها پاک میشوند، برخی با عذابهای دنیایی پاک میشوند، بعضی زمان مرگ پاک میشوند با سخت جان دادن، برخی با عذابهای برزخی پاک میشوند و در قیامت مثلاً شفاعت به ایشان تعلق میگیرد و برخی در قیامت هم پاک نمیشوند و باید به جهنم فرستاده شوند تا قرنها آنجا سختی بکشند تا پاک شوند ... اما برخی هم هرگز پاک نمیشوند!
تنها بحثی که میماند روی کسانی است که ایشان هرگز پاک نمیشوند ... بدی و پلیدی که در ذات برود زدودنش نه به معنای پاک شدن که به معنای منع از وجود شخص خواهد بود ... این رویهی خدا نیست که کسی را که نعمت وجود داده است عدم کند ... اگر کسی آنقدر بد باشد که نشود خوب شود لااقل تغییری درش ایجاد میشود که آن بد بودن برایش خوب به حساب آید ... به عنوان انسان و خلیفةالله بسیار دور است از مسیر ثواب پس به عنوان موجود دیگری که دون انسانیت هست نزدیک بشود به خط ثواب متناسب با خودش. آنها ظاهراً در جهنم عذابی که میکشند نه در راستای پاک شدن که در راستای دگردیس شدن به موجوداتی دون انسان است ... موجوداتی که با جهنم سازگار باشند ... موجوداتی که به نسبت انسان دچار جهل ذاتی باشند ... عذاب این دسته افراد که با دشمنی کردن با دین خدا و اولیاء خدا به این وضع افتادهاند از عذاب دیگران سختتر است و طولانیتر ... چون ایشان باید فرایند تغییر ذات را طی کنند و نه فرایند خانهتکانی را، اینجا شاید تخریب و نوسازی لازم باشد. جهنم برای این افراد با جهنم برای افراد دیگر متفاوت است ...
[/SPOILER]
که برخی از دوستان بزرگوار به آن اعتراض کرده و آن را اشتباه دانستند. مثلاً سرور عزیزم جناب .امین. این پاسخ را به آن دادند که:
به نقل از اینجا:
در اینکه میفرمایید جهنمیان دگردیسی دارند جای اشکال هست. چرا باید دگردیسی داشته باشند و این استحقاق را از کجا آورده اند؟
هر وقت یک انسانی که در این دنیا زیر انواع درد و رنجها کمر خم میکند دگردیسی داشت آنها هم دگردیسی خواهند داشت.شاید هم منظورتان مقاوم شدن در برابر عذاب خداست. اینهم مورد اشکال است. چرا باید بتوانند در مقابل عذاب خدا مقاوم شوند؟ در این دنیا در برابر دستورات الهی کم مقاومت کردند که در آنروز هم در برابر عذاب مقاوم شوند؟
پس بهتره بیاییم ببینیم چه کسانی در جهنم خالدند و به چه دلایلی و اصلا حکمت خلود در جهنم چیست؟ مثلا یک فردی که انسانهای بسیاری را میکشد در همین دنیا حکمش اعدام هست. اما آیا با یکبار اعدام شدن به کیفر اعمالش میرسد؟
از طرفی خاصیت جهان آخرت اینست که فنایی در آن نیست و انسانی که یکبار در آتش میسوزد مجدد زنده شده و بارها و بارها میسوزد.
این عذابها هم دردناک هستند. شاید به دردناکی ستمهایی که در این دنیا به خلق خدا روا داشتند و به دردناکی عذاب افرادی که آنها از راه خدا منحرف کردند.
پس در کل نمیتوانیم بگوییم در اثر دگردیسی، با آتش وفق میابند. چون این از عدالت خداوند هم بدور است که کسی را در عذاب نگهدارد که مستحق آن نیست و صرفا به دلیل اینکه به ایشان وعده خلود در آتش داده شده آنها را به هر نحوی که شده در عذاب نگهدارد.
آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که راه را بر چنین احتمالی باز میکند که چنین افرادی پس از اینکه بطور کامل به جزای اعمالشان رسیدند، برای ابد در جهنم فانی شوند. یعنی خلودشان در آتش به معنای بیرون نیامدنشان از جهنم و بهشتی نشدنشان است نه به معنای نابود نشدنشان.در مقابل آیاتی هم که میفرماید مرگی در آن نیست شاید به این معناست که تا بطور کامل به کیفر اعالشان نرسیدند در اثر سوخته شدن در آتش نمیمیرند. و از آنجا که پروسه مرگ با زندگی همراه است
همانطورکه طبیعت هم مرتبا چنین روالی را طی میکند، چرخه زندگی انسان هم به این منوال است که پس از مردن قابلیت زنده شدن را دارد. اما اینان فنایی دارند که هیچگاه زندگیی در پی ندارد یعنی همان فنای ابدی.
این هست معنای آیه شریفه کل شی هالک الا وجهه
و شاید منظور از آیه شریفه لایموت فیها ولایحی هم همین باشد که مرگی ندارند که در پی آن زندگی مجددی باشد.
( منظور زندگی به معنای واقعی است مثل بهشتیان که از گناهانشان پاک شده اند یا مثل بچه ای که پاک بدنیا میاید، اینان هیچ وقت پاک نخواهند شد تا به حیات حقیقی دست یابند بنابراین برای ابد نیست میشوند)
البته اینها احتمال هست که خدمتتون عرض شد بنابراین در مقابل چیزی که نمیدانیم بهتره سکوت کنیم
و همچنین به نقل از اینجا:
درقرآن کریم آیات فراوانی در وصف خلود جهنمیان هستاز جمله اینکه میفرماید:
1- ذوقوا فلن نزیدکم الا عذابا
یعنی خداوند در مقام دادن کیفر و تنبیه ایشان (از روی غضب نه ملاطفت) چنین میفرماید بچشید که چیزی جز عذاب بر شما اضافه نمیشود. این سخن قهریه است. بلاتشبیه مثل اینکه ما از روی عتاب به یک آدم حرامخوار بگوییم بخور که چیزی جز درد برات نباشه.
پس اینکه بعضی میگویند عذب به معنای گوارایی است در نتیجه جهنمیان با عذابشان مانوس میشوند صحیح نیست.
2- خالدین فیها لایخفف عنهم العذاب و لا هم ینظرون
در این آیه شریفه هم میفرماید عذاب ایشان تخفیف داده نمیشود. پس اگر با عذاب خو کنند و عذاب برایشان دیگر دردناک نباشد ( یعنی همان توجیهی که برای عدالت خدا و وصف این عذاب ابدی میکنند) این خود تخفیف عذاب به شمار میاید و مخالفت صریح با آیات شریفه است.
و همینطور از آیات دیگر نیز چیزی جز شدت قهر و غضب خداوند بر ایشان نتیجه گرفته نمیشود و برعکس از آن ایات چنین برمیاید که امکان ندارد با عذاب انس بگیرند و این عذاب دائمی است و کم نشده و تخفیف داده نمیشود .
در دعای کمیل که از حضرت علی علیه السلام نقل شده هم چنین آمده:
وَ هُوَ بَلاَءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ وَ يَدُومُ مَقَامُهُ وَ لاَ يُخَفَّفُ عَنْ أَهْلِهِ
بنابراین حتی احتمال چنین نظریه ای هم در حد صفر است.
[/SPOILER]
با تشکر،
یا علی
وسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،میدانیم که گروهی از جهنمیان نهایتاً بعد از شاید هزاران سال تحمل عذاب در جهنم اخروی از جهنم به بهشت برده میشوند ... اما سؤال حقیر در مورد آن دسته از افرادی است که خلودشان در جهنم ابدی است و هرگز از جهنم بیرون برده نمیشوند. در این زمینه میخواستم بدانم آیا مطابق با قرآن و حدیث (با تکیهی بیشتر بر قرآن) خلود ابدی ایشان همراه با رنج بردن ابدی نیز هست؟ به این معنی که آیا آنها هرگز با عذاب جهنم سنخیت پیدا میکنند یا همواره عذابهای آن را به صورت سختی و ناراحتی تجربه میکنند و رنجشان تا ابد روزافزون خواهد بود؟
من از پرسش شما اين برداشت را كردم كه مي خواهيد بدانيد آيا طول زمان توقف در جهنم - دقيقا ابدي بودن و خلود در جهنم- موجب مي شود عذاب براي اهل خلود در جهنم ، بصورت يك عادت قابل تحمل در آيد ؟ يعني ايا اين مدت طولاني عذاب ، اين عذاب را عادي مي كند ؟ - اميدوارم سوال شما را درست متوجه شدم باشم-
پاسخ اين است كه خير .خلود در جهنم موجب عادي شدن عذاب آن نيست . خداوند در قرآن كريم عذاب برخي را "عذاب الخلد" معرفي مي نمايد :
فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَـٰذَا إِنَّا نَسِينَاكُمْ ۖ وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ( سجده/14)
«پس به (سزای) آنکه دیدار این روزتان را نادیده گرفتید (عذاب را) بچشید؛ بهراستی ما (نیز) فراموشتان کردیم و به (سزای) آنچه انجام میداده اید عذاب جاودان را بچشید.»
بنابراين عذاب جهنم نيز براي كساني كه مخلد در آن هستند ، عذابي جاوداني است يعني سنخيت و عادي شدن در كار نيست و شرايط براي آنان پس از مدتي بگونه اي نخواهد شد كه به آن عادت كنند بلكه تعبير "عذاب الخلد" كاملا به معذب بودن آنان در جهنمي كه خداوند آنرا "دارالخلد" (1) معرفي نموده است ، تصريح دارد .
(1)- ذَٰلِكَ جَزَاءُ أَعْدَاءِ اللَّـهِ النَّارُ ۖ لَهُمْ فِيهَا دَارُ الْخُلْدِ ۖ جَزَاءً بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ ( فصلت/28) این است سزای دشمنان خدا: آتش، که در آن برایشان خانهی ماندنی است. حال آنکه جزایی به کیفر آن است که نشانههای ما را (دانسته) انکار (و انگار) میکردهاند.
فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَـٰذَا إِنَّا نَسِينَاكُمْ ۖ وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ( سجده/14)
«پس به (سزای) آنکه دیدار این روزتان را نادیده گرفتید (عذاب را) بچشید؛ بهراستی ما (نیز) فراموشتان کردیم و به (سزای) آنچه انجام میداده اید عذاب جاودان را بچشید.»
سلام
ایا چشیدن عذاب جاودانی بخاطر نادیده گرفتن این روز با رحمانیت و رحیم بودن خدا در تضاد نیست ؟
و ایا بین این عذاب و گناه برابری از نظر زمان و شدت برقرار است ؟
من از پرسش شما اين برداشت را كردم كه مي خواهيد بدانيد آيا طول زمان توقف در جهنم - دقيقا ابدي بودن و خلود در جهنم- موجب مي شود عذاب براي اهل خلود در جهنم ، بصورت يك عادت قابل تحمل در آيد ؟ يعني ايا اين مدت طولاني عذاب ، اين عذاب را عادي مي كند ؟ - اميدوارم سوال شما را درست متوجه شدم باشم- وسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
سلام علیکم،
ممنون بابت پاسخگوییتان،
بله منظورم همین مسأله بود.
پاسخ اين است كه خير .خلود در جهنم موجب عادي شدن عذاب آن نيست . خداوند در قرآن كريم عذاب برخي را "عذاب الخلد" معرفي مي نمايد :
فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَـٰذَا إِنَّا نَسِينَاكُمْ ۖ وَذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ( سجده/14)
«پس به (سزای) آنکه دیدار این روزتان را نادیده گرفتید (عذاب را) بچشید؛ بهراستی ما (نیز) فراموشتان کردیم و به (سزای) آنچه انجام میداده اید عذاب جاودان را بچشید.»
بنابراين عذاب جهنم نيز براي كساني كه مخلد در آن هستند ، عذابي جاوداني است يعني سنخيت و عادي شدن در كار نيست و شرايط براي آنان پس از مدتي بگونه اي نخواهد شد كه به آن عادت كنند بلكه تعبير "عذاب الخلد" كاملا به معذب بودن آنان در جهنمي كه خداوند آنرا "دارالخلد" (1) معرفي نموده است ، تصريح دارد .(1)- ذَٰلِكَ جَزَاءُ أَعْدَاءِ اللَّـهِ النَّارُ ۖ لَهُمْ فِيهَا دَارُ الْخُلْدِ ۖ جَزَاءً بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ ( فصلت/28) این است سزای دشمنان خدا: آتش، که در آن برایشان خانهی ماندنی است. حال آنکه جزایی به کیفر آن است که نشانههای ما را (دانسته) انکار (و انگار) میکردهاند.
یادم هست یک بار تفسیر آیتالله جوادی آملی را گوش میدادم و اگر درست خاطرم باشد ایشان توضیح میدادند که که از لفظ «خلد» مفسرین برداشتهای متفاوتی را داشتهاند، برخی «ابدی» و بدون انتها بودن را برداشت کردهاند و برخی تنها یک مدت بسیار بسیار طولانی ولی نه لزوماً بیانتها.
از طرفی در قرآن مثلاً خبر از منقطع بودن عذاب جهنم برزخی آمده است:
النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا ... [غافر، ۴۶]
هر صبح و شام بر آتش عرضه مىشوند ...
بنابراین، برای عذاب جهنم چند بحث قابل طرح خواهد بود:
- یکی پیوستگی عذاب ... یعنی عذاب بدون تخویف و استراحت ... یعنی عذابی که نمیشود از آن خارج شد
- دیگری طولانی بودن عذاب
- و نهایتاً ابدی بودن عذاب
مثلاً یکجا در قرآن صحبت از «عَذَابٌ مُّقِيمٌ» شده است، این را میتوان هم حمل بر پیوستگی عذاب کرد و حمل بر ابدی بودن عذاب:
يُرِيدُونَ أَن يَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَمَا هُم بِخَارِجِينَ مِنْهَا ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ [المائده، ۳۷]
[همواره] مىخواهند از آتش بيرون بروند، ولى از آن خارج شدنى نيستند، و برايشان عذابى پايدار هست
و یا در بحث «عَذَابَ الْخُلْدِ» که میشود آن را هم حمل بر طولانی بودن عذاب کرد و هم بر ابدی بودن آن:
ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ [یونس، ۵۲]
آنگاه به كسانى كه ستم كردند گفته شود: عذاب خُلد را بچشيد. آيا جز به كيفر آنچه مىكرديد مجازات مىشويد
اما عباراتی در قرآن هست مثل «خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا» که ظاهراً دیگر فقط باید تعبیر ابدی بودن را از آن کرد، این عبارات هم برای بهشت به کار رفتهاند و هم برای جهنم، اما حتی در آن بخشی که در بارهی جهنم است هم خلود ابدی در جهنم و سعیر و آتش را بیان میکنند و نه «عذاب ابدی» را:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَظَلَمُوا لَمْ يَكُنِ اللَّـهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقًا / إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّـهِ يَسِيرًا [النساء، ۱۶۹]
إِنَّ اللَّـهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا / خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۖ لَّا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا [الأحزاب، ۶۴ و ۶۵]
... وَمَن يَعْصِ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا [الجن، ۲۳]
در احادیث هم مشابه این آیات را داریم، مثلاً:
تفسير فرات الكوفي، ص: 123
فرات قال حدثني علي بن يزداد القمي معنعنا عن حمران قال سألت أبا عبد الله [جعفر] ع عن قول الله تعالى وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنْها قال كأنك تريد الآدميين؟ قلت نعم. قال كانوا حوسبوا و عذبوا و أنتم المخلدون في الجنة، قال الله إن أعداء علي هم المخلدون في النار أبد الآبدين و دهر الداهرين هكذا تنزيلهاتفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج7، ص: 499
عليّ بن إبراهيم «2»، عن أبيه، عن القاسم بن محمّد، عن المنقريّ، عن أحمد بن يونس، عن أبي هاشم قال: قال أبو عبد اللّه- عليه السّلام-: إنّما خلّد أهل النّار في النّار لأنّ نيّاتهم كانت في الدّنيا [أن] «3» لو خلّدوا فيها أن يعصوا اللّه أبدا، و إنّما خلّد أهل الجنّة في الجنّة لأنّ نيّاتهم كانت في الدّنيا أن لو بقوا فيها «4» أن يطيعوا اللّه أبدا، فبالنّيّات خلّد هؤلاء و هؤلاء. ثمّ تلا قوله- تعالى-: قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ.
[SPOILER]و في أصول الكافي: عليّ بن إبراهيم، عن أبيه، عن القاسم بن محمّد، عن المنقريّ، عن سفيان بن عينيه، عن أبي عبد اللّه- عليه السّلام- قال: النّيّة أفضل من العمل، ألا و إنّ النّيّة هي العمل. ثمّ تلا قوله- تعالى-: قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ، يعني: على نيّته.
[/SPOILER]
در حقیقت حقیر به دنبال این هستم که ببینم آیا میتوان به صورتی محکم ابدی بودن و بدون انتها بودن «عذاب» را برای حتی دشمنان اثبات کرد؟ بهترین آیهای که حقیر تا کنون دیدهام که شاید این مطلب را هم بتواند اثبات کند آیهای است که جناب .امین. معرفی کردند:
فَذُوقُوا فَلَن نَّزِيدَكُمْ إِلَّا عَذَابًا [النبأ، ۳۰]
پس بچشید پس هرگز زیاده نکنیم بر شما مگر عذاب
که اگر «لن» نفی ابد باشد میتوان ابدی بودن عذاب را از آن نتیجه گرفت.
اما اگر چنین باشد به لحاظ عقلی چطور میتوان حدیث طینت را متوجه شد و اینکه خداوند موجودی را خلق کرده است که میدانسته دست آخر با اختیار خودش گمراه خواهد شد و در نتیجه اگر خلقش نمیکرد برای آن موجود بهتر بود؟ [وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنتُ تُرَابًا]
یا علی
سلام علیکم خدمت کارشناس گرامی و دوستان محترم،
در حدیثی بلند از امام باقر علیهالسلام در الإختصاص، النص، صفحات ۳۵۹ تا ۳۶۵ توضیحات نسبتاً کاملی در مورد جهنم آمده است:
[SPOILER]
باب صفة النار
سَعِيدُ بْنُ جَنَاحٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَوْفُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَزْدِيُّ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ قَبْضَ رُوحِ الْكَافِرِ قَالَ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ انْطَلِقْ أَنْتَ وَ أَعْوَانُكَ إِلَى عَدُوِّي فَإِنِّي قَدِ ابْتَلَيْتُهُ فَأَحْسَنْتُ الْبَلَاءَ وَ دَعَوْتُهُ إِلَى دَارِ السَّلَامِ فَأَبَى إِلَّا أَنْ يَشْتِمَنِي وَ كَفَرَ بِي وَ بِنِعْمَتِي وَ شَتَمَنِي عَلَى عَرْشِي فَاقْبِضْ رُوحَهُ حَتَّى تَكُبَّهُ فِي النَّارِ قَالَ فَيَجِيئُهُ مَلَكُ الْمَوْتِ بِوَجْهٍ كَرِيهٍ كَالِحٍ عَيْنَاهُ كَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ وَ صَوْتُهُ كَالرَّعْدِ الْقَاصِفِ لَوْنُهُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ نَفَسُهُ كَلَهَبِ النَّارِ رَأْسُهُ فِي السَّمَاءِ الدُّنْيَا وَ رِجْلٌ فِي الْمَشْرِقِ وَ رِجْلٌ فِي الْمَغْرِبِ وَ قَدَمَاهُ فِي الْهَوَاءِ مَعَهُ سَفُّودٌ «1» كَثِيرُ الشُّعَبِ مَعَهُ خَمْسُمِائَةِ مَلَكٍ مَعَهُمْ سِيَاطٌ مِنْ قَلْبِ جَهَنَّمَ تَلْتَهِبُ تِلْكَ السِّيَاطُ وَ هِيَ مِنْ لَهَبِ جَهَنَّمَ وَ مَعَهُمْ مِسْحٌ أَسْوَدُ وَ جَمْرَةٌ مِنْ جَمْرِ جَهَنَّمَ ثُمَّ يَدْخُلُ عَلَيْهِ مَلَكٌ مِنْ خُزَّانِ جَهَنَّمَ يُقَالُ لَهُ سَحْقَطَائِيلُ فَيَسْقِيهِ شَرْبَةً مِنَ النَّارِ لَا يَزَالُ مِنْهَا عَطْشَاناً حَتَّى يَدْخُلَ النَّارَ فَإِذَا نَظَرَ إِلَى مَلَكِ الْمَوْتِ شَخَصَ بَصَرُهُ وَ طَارَ عَقْلُهُ قَالَ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ ارْجِعُونِ قَالَ فَيَقُولُ مَلَكُ الْمَوْتِ كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها قَالَ فَيَقُولُ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ فَإِلَى مَنْ أَدَعُ مَالِي وَ أَهْلِي وَ وُلْدِي وَ عَشِيرَتِي وَ مَا كُنْتُ فِيهِ مِنَ الدُّنْيَا فَيَقُولُ دَعْهُمْ لِغَيْرِكَ وَ اخْرُجْ إِلَى النَّارِ وَ قَالَ فَيَضْرِبُهُ بِالسَّفُّودِ ضَرْبَةً فَلَا يَبْقَى مِنْهُ شُعْبَةٌ إِلَّا أَنْشَبَهَا فِي كُلِّ عِرْقٍ «2» وَ مَفْصِلٍ ثُمَّ يَجْذِبُهُ جَذْبَةً فَيَسُلُّ رُوحَهُ مِنْ قَدَمَيْهِ بَسْطاً فَإِذَا بَلَغَتِ الرُّكْبَتَيْنِ أَمَرَ أَعْوَانَهُ فَأَكَبُّوا عَلَيْهِ بِالسِّيَاطِ ضَرْباً ثُمَّ يَرْفَعُهُ عَنْهُ فَيُذِيقُهُ سَكَرَاتِهِ وَ غَمَرَاتِهِ قَبْلَ خُرُوجِهَا كَأَنَّمَا ضَرَبَ بِأَلْفِ سَيْفٍ فَلَوْ كَانَ لَهُ قُوَّةُ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَاشْتَكَى كُلُّ عِرْقٍ مِنْهُ عَلَى حِيَالِهِ بِمَنْزِلَةِ سَفُّودٍ كَثِيرِ الشُّعَبِ أُلْقِيَ عَلَى صُوفٍ مُبْتَلٍّ ثُمَّ يُطَوِّقُهُ «3» فَلَمْ يَأْتِ عَلَى شَيْءٍ إِلَّا انْتَزَعَهُ كَذَلِكَ خُرُوجُ نَفْسِ الْكَافِرِ مِنْ عِرْقٍ وَ عُضْوٍ وَ مَفْصِلٍ وَ شَعْرَةٍ فَ إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ ضَرَبَتِ الْمَلَائِكَةُ وَجْهَهُ وَ دُبُرَهُ وَ قِيلَ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرى يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً «1» فَيَقُولُونَ حَرَاماً عَلَيْكُمُ الْجَنَّةُ مُحَرَّماً وَ قَالَ تَخْرُجُ رُوحُهُ فَيَضَعُهَا مَلَكُ الْمَوْتِ بَيْنَ مِطْرَقَةٍ وَ سِنْدَانٍ فَيَفْضَخُ أَطْرَافَ أَنَامِلِهِ وَ آخَرُ مَا يُشْدَخُ مِنْهُ الْعَيْنَانِ «2» فَيُسْطَعُ لَهَا رِيحٌ مُنْتِنٌ يَتَأَذَّى مِنْهُ أَهْلُ السَّمَاءِ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ فَيَقُولُونَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَيْهَا مِنْ رُوحٍ كَافِرَةٍ مُنْتِنَةٍ خَرَجَتْ مِنَ الدُّنْيَا فَيَلْعَنُهُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُ اللَّاعِنُونَ فَإِذَا أُتِيَ بِرُوحِهِ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا أُغْلِقَتْ عَنْهُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ ذَلِكَ قَوْلُهُ لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ يَقُولُ اللَّهُ رُدُّوهَا عَلَيْهِ فَمِنْهَا خَلَقْتُهُمْ وَ فِيهَا أُعِيدُهُمْ وَ مِنْهَا أُخْرِجُهُمْ تارَةً أُخْرى فَإِذَا حُمِلَ سَرِيرُهُ حَمَلَتْ نَعْشَهُ الشَّيَاطِينُ فَإِذَا انْتَهَوْا بِهِ إِلَى قَبْرِهِ قَالَتْ كُلُّ بُقْعَةٍ مِنْهَا اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْهُ فِي بَطْنِي حَتَّى يُوضَعَ فِي الْحُفْرَةِ الَّتِي قَضَاهَا اللَّهُ فَإِذَا وُضِعَ فِي لَحْدِهِ قَالَتْ لَهُ الْأَرْضُ لَا مَرْحَباً بِكَ يَا عَدُوَّ اللَّهِ أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أُبْغِضُكَ وَ أَنْتَ عَلَى مَتْنِي وَ أَنَا لَكَ الْيَوْمَ أَشَدُّ بُغْضاً وَ أَنْتَ فِي بَطْنِي أَمَا وَ عِزَّةِ رَبِّي لَأَسِيئَنَّ جِوَارَكَ وَ لَأُضِيقَنَّ مَدْخَلَكَ وَ لَأُوحِشَنَّ مَضْجَعَكَ وَ لَأُبْدِلَنَّ مَطْعَمَكَ إِنَّمَا أَنَا رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّيرَانِ ثُمَّ يَنْزِلُ عَلَيْهِ مُنْكِرٌ وَ نَكِيرٌ وَ هُمَا مَلَكَانِ أَسْوَدَانِ أَزْرَقَانِ يَبْحَثَانِ الْقَبْرَ بِأَنْيَابِهِمَا وَ يَطَئَانِ فِي شُعُورِهِمَا حَدَقَتَاهُمَا مِثْلُ قِدْرِ النُّحَاسِ وَ كَلَامُهُمَا مِثْلُ الرَّعْدِ الْقَاصِفِ وَ أَبْصَارُهُمَا مِثْلُ الْبَرْقِ اللَّامِعِ فَيَنْتَهِرَانِهِ وَ يَصِيحَانِ بِهِ فَيَتَقَلَّصُ نَفْسُهُ حَتَّى يَبْلُغَ حَنْجَرَتَهُ فَيَقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّكَ وَ مَا دِينُكَ وَ مَنْ نَبِيُّكَ وَ مَنْ إِمَامُكَ فَيَقُولُ لَا أَدْرِي قَالَ فَيَقُولَانِ شَاكٌّ فِي الدُّنْيَا وَ شَاكٌّ الْيَوْمَ لَا دَرَيْتَ وَ لَا هُدِيتَ قَالَ فَيَضْرِبَانِهِ ضَرْبَةً فَلَا يَبْقَى فِي الْمَشْرِقِ وَ لَا فِي الْمَغْرِبِ شَيْءٌ إِلَّا سَمِعَ صَيْحَتَهُ إِلَّا الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ قَالَ فَمِنْ شِدَّةِ صَيْحَتِهِ يَلُوذُ الْحِيتَانُ بِالطِّينِ وَ يَنْفِرُ الْوَحْشُ فِي الْخِيَاسِ «3» وَ لَكِنَّكُمْ لَا تَعْلَمُونَ قَالَ ثُمَّ يُسَلِّطُ عَلَيْهِ حَيَّتَيْنِ سَوْدَاوَتَيْنِ زَرْقَاوَتَيْنِ تُعَذِّبَانِهِ بِالنَّهَارِ خَمْسَ سَاعَاتٍ وَ بِاللَّيْلِ سِتَّ سَاعَاتٍ لِأَنَّهُ كَانَ يَسْتَخْفِي مِنَ النَّاسِ وَ لَا يَسْتَخْفِي مِنَ اللَّهِ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ قَالَ ثُمَّ يُسَلِّطُ اللَّهُ عَلَيْهِ مَلَكَيْنِ أَصَمَّيْنِ أَعْمَيَيْنِ مَعَهُمَا مِطْرَقَتَانِ مِنْ حَدِيدٍ مِنْ نَارٍ يَضْرِبَانِهِ فَلَا يُخْطِئَانِهِ وَ يَصِيحُ فَلَا يَسْمَعَانِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
فَإِذَا كَانَتْ صَيْحَةُ الْقِيَامَةِ اشْتَعَلَ قَبْرُهُ نَاراً فَيَقُولُ لِيَ الْوَيْلُ إِذَا اشْتَعَلَ قَبْرِي نَاراً فَيُنَادِي مُنَادٍ أَلَا الْوَيْلُ قَدْ دَنَا مِنْكَ وَ الْهَوَانُ قُمْ مِنْ نِيرَانِ الْقَبْرِ إِلَى نِيرَانٍ لَا تُطْفَأُ فَيَخْرُجُ مِنْ قَبْرِهِ مُسْوَدّاً وَجْهُهُ مُزْرَقَّةً عَيْنَاهُ قَدْ طَالَ خُرْطُومُهُ وَ كُسِفَ بَالُهُ مُنَكَّساً رَأْسُهُ يُسَارِقُ النَّظَرَ فَيَأْتِيهِ عَمَلُهُ الْخَبِيثُ فَيَقُولُ وَ اللَّهِ مَا عَلِمْتُكَ إِلَّا كُنْتَ عَنْ طَاعَةِ اللَّهِ مُبْطِئاً وَ إِلَى مَعْصِيَتِهِ مُسْرِعاً قَدْ كُنْتَ تَرْكَبُنِي فِي الدُّنْيَا فَأَنَا أُرِيدُ أَنْ أَرْكَبَكَ الْيَوْمَ كَمَا كُنْتَ تَرْكَبُنِي وَ أَقُودُكَ إِلَى النَّارِ قَالَ ثُمَّ يَسْتَوِي عَلَى مَنْكِبَيْهِ فَيَرْكَلُ قَفَاهُ حَتَّى يَنْتَهِيَ إِلَى عَجُزَةِ جَهَنَّمَ فَإِذَا نَظَرَ إِلَى الْمَلَائِكَةِ قَدِ اسْتَعَدُّوا لَهُ بِالسَّلَاسِلِ وَ الْأَغْلَالِ قَدْ عَضُّوا عَلَى شِفَاهِهِمْ مِنَ الْغَيْظِ وَ الْغَضَبِ فَيَقُولُ يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتابِيَهْ وَ يُنَادِي الْجَلِيلُ جِيئُوا بِهِ إِلَى النَّارِ فَصَارَتِ الْأَرْضُ تَحْتَهُ نَاراً وَ الشَّمْسُ فَوْقَهُ نَاراً وَ جَاءَتْ نَارٌ فَأَحْدَقَتْ بِعُنُقِهِ فَنَادَى وَ بَكَى طَوِيلًا يَقُولُ وَا عُقْبَاهُ قَالَ فَتُكَلِّمُهُ النَّارُ فَتَقُولُ أَبْعَدَ اللَّهُ عَقِبَيْكَ عَقِباً مِمَّا أَعْقَبْتَ «1» فِي طَاعَةِ اللَّهِ قَالَ ثُمَّ تَجِيءُ صَحِيفَةٌ تَطِيرُ مِنْ خَلْفِ ظَهْرِهِ وَ تَقَعُ فِي شِمَالِهِ ثُمَّ يَأْتِيهِ مَلَكٌ فَيَثْقُبُ صَدْرَهُ إِلَى ظَهْرِهِ ثُمَّ يَفْتِلُ شِمَالَهُ إِلَى خَلْفِ ظَهْرِهِ ثُمَّ يُقَالُ لَهُ اقْرَأْ كِتابَكَ قَالَ فَيَقُولُ أَيُّهَا الْمَلَكُ كَيْفَ أَقْرَأُ وَ جَهَنَّمُ أَمَامِي قَالَ فَيَقُولُ اللَّهُ دُقَّ عُنُقَهُ وَ اكْسِرْ صُلْبَهُ وَ شُدَّ نَاصِيَتَهُ إِلَى قَدَمَيْهِ ثُمَّ يَقُولُ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ قَالَ فَيَبْتَدِرُهُ لِتَعْظِيمِ قَوْلِ اللَّهِ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ غِلاظٌ شِدادٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتِفُ لِحْيَتَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَحْطِمُ عِظَامَهُ قَالَ فَيَقُولُ أَ مَا تَرْحَمُونِّي قَالَ فَيَقُولُونَ يَا شَقِيُّ كَيْفَ نَرْحَمُكَ وَ لَا يَرْحَمُكَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ أَ فَيُؤْذِيكَ هَذَا قَالَ فَيَقُولُ أَشَدَّ الْأَذَى قَالَ فَيَقُولُونَ يَا شَقِيُّ وَ كَيْفَ لَوْ قَدْ طَرَحْنَاكَ فِي النَّارِ قَالَ فَيَدْفَعُهُ الْمَلَكُ فِي صَدْرِهِ دَفْعَةً فَيَهْوِي سَبْعِينَ أَلْفَ عَامٍ قَالَ فَيَقُولُونَ يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا قَالَ فَيَقْرِنُ مَعَهُ حَجَرٌ عَنْ يَمِينِهِ وَ شَيْطَانٌ عَنْ يَسَارِهِ حَجَرُ كِبْرِيتٍ مِنْ نَارٍ يَشْتَعِلُ فِي وَجْهِهِ وَ يَخْلُقُ اللَّهُ لَهُ سَبْعِينَ جِلْداً كُلُّ جِلْدٍ غِلْظَتُهُ أَرْبَعُونَ ذِرَاعاً بِذِرَاعِ الْمَلَكِ الَّذِي يُعَذِّبُهُ وَ بَيْنَ الْجِلْدِ إِلَى الْجِلْدِ أَرْبَعُونَ ذِرَاعاً وَ بَيْنَ الْجِلْدِ إِلَى الْجِلْدِ حَيَّاتٌ وَ عَقَارِبُ مِنْ نَارٍ وَ دِيدَانٌ مِنْ نَارٍ رَأْسُهُ مِثْلُ الْجَبَلِ الْعَظِيمِ وَ فَخِذَاهُ مِثْلُ جَبَلِ وَرِقَانَ وَ هُوَ جَبَلٌ بِالْمَدِينَةِ مِشْفَرُهُ أَطْوَلُ مِنْ مِشْفَرِ الْفِيلِ فَيَسْحَبُهُ سَحْباً وَ أُذُنَاهُ عَضُوضَانِ «1» بَيْنَهُمَا سُرَادِقٌ مِنْ نَارٍ تَشْتَعِلُ قَدِ أَطْلَعَتِ النَّارُ مِنْ دُبُرِهِ عَلَى فُؤَادِهِ فَلَا يَبْلُغُ درين سامهما «2» [دُوَيْنَ بُنْيَانِهِمَا] حَتَّى يُبَدَّلَ لَهُ سَبْعُونَ سِلْسِلَةً لِلسِّلْسِلَةِ سَبْعُونَ ذِراعاً مَا بَيْنَ الذِّرَاعِ إِلَى الذِّرَاعِ حَلَقٌ عَدَدَ الْقَطْرِ وَ الْمَطَرِ لَوْ وُضِعَتْ حَلْقَةٌ مِنْهَا عَلَى جِبَالِ الْأَرْضِ لَأَذَابَتْهَا قَالَ وَ عَلَيْهِ سَبْعُونَ سِرْبَالًا مِنْ قَطِرانٍ مِنْ نَارٍ وَ تَغْشى وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ عَلَيْهِ قَلَنْسُوَةٌ مِنْ نَارٍ وَ لَيْسَ فِي جَسَدِهِ مَوْضِعُ فِتْرٍ إِلَّا وَ فِيهِ حَلْقَةٌ مِنْ نَارٍ وَ فِي رِجْلَيْهِ قُيُودٌ مِنْ نَارٍ عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ سِتُّونَ ذِرَاعاً مِنْ نَارٍ قَدْ نُقِبَ رَأْسُهُ ثَلَاثَ مِائَةٍ وَ سِتِّينَ نَقْباً يَخْرُجُ مِنْ ذَلِكَ النَّقْبِ الدُّخَانُ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ وَ قَدْ غَلَى مِنْهَا دِمَاغُهُ حَتَّى يَجْرِيَ عَلَى كَتِفَيْهِ يَسِيلُ مِنْهَا ثَلَاثُمِائَةِ نَهَرٍ وَ سِتُّونَ نَهَراً مِنْ صَدِيدٍ يَضِيقُ عَلَيْهِ مَنْزِلُهُ كَمَا يَضِيقُ الرُّمْحُ فِي الزُّجِّ فَمِنْ ضِيقِ مَنَازِلِهِمْ عَلَيْهِمْ وَ مِنْ رِيحِهَا وَ شِدَّةِ سَوَادِهَا وَ زَفِيرِهَا وَ شَهِيقِهَا وَ تَغَيُّظِهَا وَ نَتْنِهَا اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ وَ عَظُمَتْ دِيدَانُهُمْ فَيَنْبُتُ لَهَا أَظْفَارٌ كَأَظْفَارِ السِّنَّوْرِ وَ الْعِقْبَانِ تَأْكُلُ لَحْمَهُ وَ تَقْرِضُ عِظَامَهُ وَ تَشْرَبُ دَمَهُ لَيْسَ لَهُنَّ مَأْكَلٌ وَ لَا مَشْرَبٌ غَيْرُهُ ثُمَّ يُدْفَعُ فِي صَدْرِهِ دَفْعَةً فَيَهْوِي عَلَى رَأْسِهِ سَبْعِينَ أَلْفَ عَامٍ حَتَّى يُوَاقِعَ الْحُطَمَةَ فَإِذَا وَاقَعَهَا دَقَّتْ عَلَيْهِ وَ عَلَى شَيْطَانِهِ وَ جَاذَبَهُ الشَّيْطَانُ بِالسِّلْسِلَةِ «3» كُلَّمَا وَقَعَ رَأْسُهُ نَظَرَ إِلَى قُبْحِ وَجْهِهِ كَلَحَ فِي وَجْهِهِ قَالَ فَيَقُولُ يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ وَيْحَكَ بِمَا أَغْوَيْتَنِي احْمِلْ عَنِّي مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ فَيَقُولُ يَا شَقِيُّ كَيْفَ أَحْمِلُ عَنْكَ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ وَ أَنَا وَ أَنْتَ الْيَوْمَ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ. ثُمَّ يَضْرِبُ عَلَى رَأْسِهِ ضَرْبَةً فَيَهْوِي سَبْعِينَ أَلْفَ عَامٍ حَتَّى يَنْتَهِيَ إِلَى عَيْنٍ يُقَالُ لَهَا آنِيَةٌ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى تُسْقى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ وَ هِيَ عَيْنٌ يَنْتَهِي حَرُّهَا وَ طَبْخُهَا وَ أُوقِدَ عَلَيْهَا مُذْ خَلَقَ اللَّهُ جَهَنَّمَ كُلُّ أَوْدِيَةِ النَّارِ تَنَامُ وَ تِلْكَ الْعَيْنُ لَا تَنَامُ مِنْ حَرِّهَا وَ تَقُولُ الْمَلَائِكَةُ يَا مَعْشَرَ الْأَشْقِيَاءِ ادْنُوا فَاشْرَبُوا مِنْهَا فَإِذَا أَعْرَضُوا عَنْهَا ضَرَبَتْهُمُ الْمَلَائِكَةُ بِالْمَقَامِعِ وَ قِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ قَالَ ثُمَّ يُؤْتَوْنَ بِكَأْسٍ مِنْ حَدِيدٍ فِيهِ شَرْبَةٌ مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ فَإِذَا أُدْنِيَ مِنْهُمْ تَقَلَّصَتْ شِفَاهُهُمْ وَ انْتَثَرَتْ لُحُومُ وُجُوهِهِمْ فَإِذَا شَرِبُوا مِنْهَا وَ صَارَ فِي أَجْوَافِهِمْ يُصْهَرُ بِهِ ما فِي بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ ثُمَّ يُضْرَبُ عَلَى رَأْسِهِ ضَرْبَةٌ فَيَهْوِي سَبْعِينَ أَلْفَ عَامٍ حَتَّى يُوَاقِعَ السَّعِيرَ فَإِذَا وَاقَعَهَا سُعِّرَتْ فِي وُجُوهِهِمْ فَعِنْدَ ذَلِكَ غُشِيَتْ أَبْصَارُهُمْ مِنْ نَفْحِهَا ثُمَّ يُضْرَبُ عَلَى رَأْسِهِ ضَرْبَةٌ فَيَهْوِي سَبْعِينَ أَلْفَ عَامٍ حَتَّى يَنْتَهِيَ إِلَى شَجَرَةِ الزَّقُّومِ شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ طَلْعُها كَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّياطِينِ عَلَيْهَا سَبْعُونَ أَلْفَ غُصْنٍ مِنْ نَارٍ فِي كُلِّ غُصْنٍ سَبْعُونَ أَلْفَ ثَمَرَةٍ مِنْ نَارٍ كُلُّ ثَمَرَةٍ كَأَنَّهَا رَأْسُ الشَّيْطَانِ قُبْحاً وَ نَتْناً تَنْشِبُ عَلَى صَخْرَةٍ مُمَلَّسَةٍ سَوْخَاءَ «1» كَأَنَّهَا مِرْآةٌ زَلِقَةٌ بَيْنَ أَصْلِ الصَّخْرَةِ إِلَى الصَّخْرَةِ «2» سَبْعُونَ أَلْفَ عَامٍ أَغْصَانُهَا تُشْرَبُ مِنْ نَارٍ ثِمَارُهَا نَارٌ وَ فُرُوعُهَا نَارٌ فَيُقَالُ لَهُ يَا شَقِيُّ اصْعَدْ فَكُلَّمَا صَعِدَ زَلِقَ وَ كُلَّمَا زَلِقَ صَعِدَ فَلَا يَزَالُ كَذَلِكَ سَبْعِينَ أَلْفَ عَامٍ فِي الْعَذَابِ وَ إِذَا أَكَلَ مِنْهَا ثَمَرَةً يَجِدُهَا أَمَرَّ مِنَ الصَّبِرِ وَ أَنْتَنَ مِنَ الْجِيَفِ وَ أَشَدَّ مِنَ الْحَدِيدِ فَإِذَا وَاقَعَتْ بَطْنَهُ غَلَتْ فِي بَطْنِهِ كَغَلْيِ الْحَمِيمِ فَيَذْكُرُونَ مَا كَانُوا يَأْكُلُونَ فِي دَارِ الدُّنْيَا مِنْ طِيبِ الطَّعَامِ فَبَيْنَا هُمْ كَذَلِكَ إِذْ تَجْذِبُهُمُ الْمَلَائِكَةُ فَيَهْوَوْنَ دَهْراً فِي ظُلَمٍ مُتَرَاكِبَةٍ فَإِذَا اسْتَقَرُّوا فِي النَّارِ سُمِعَ لَهُمْ صَوْتٌ كَصَيْحِ السَّمَكِ عَلَى الْمِقْلَى «3» أَوْ كَقَضِيبِ الْقَصَبِ ثُمَّ يَرْمِي بِنَفْسِهِ مِنَ الشَّجَرَةِ فِي أَوْدِيَةٍ مُذَابَةٍ مِنْ صُفْرٍ مِنْ نَارٍ وَ أَشَدَّ حَرّاً مِنَ النَّارِ تَغْلِي بِهِمُ الْأَوْدِيَةُ وَ تَرْمِي بِهِمْ فِي سَوَاحِلِهَا وَ لَهَا سَوَاحِلُ كَسَوَاحِلِ بَحْرِكُمْ هَذَا فَأَبْعَدُهُمْ مِنْهَا بَاعٌ وَ الثَّانِي ذِرَاعٌ وَ الثَّالِثُ فِتْرٌ «4» فَتَحْمِلُ عَلَيْهِمْ هَوَامُّ النَّارِ الْحَيَّاتُ وَ الْعَقَارِبُ كَأَمْثَالِ الْبِغَالِ الدُّلْمِ «5» لِكُلِّ عَقْرَبٍ سِتُّونَ فَقَاراً فِي كُلِّ فَقَارٍ قُلَّةٌ مِنْ سَمٍّ وَ حَيَّاتٌ سُودٌ زُرْقٌ مِثَالُ الْبَخَاتِيِّ فَيَتَعَلَّقُ بِالرَّجُلِ سَبْعُونَ أَلْفَ حَيَّةٍ وَ سَبْعُونَ أَلْفَ عَقْرَبٍ ثُمَّ كُبَّ فِي النَّارِ سَبْعِينَ أَلْفَ عَامٍ لَا تُحْرِقُهُ قَدِ اكْتَفَى بِسَمِّهَا ثُمَّ تُعَلَّقُ عَلَى كُلِّ غُصْنٍ مِنَ الزَّقُّومِ سَبْعُونَ أَلْفَ رَجُلٍ مَا يَنْحَنِي وَ لَا يَنْكَسِرُ فَتَدْخُلُ النَّارُ أَدْبَارَهُمْ فَ تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ تُقَلِّصُ الشِّفَاهَ وَ تُطَيِّرُ الْجَنَانَ وَ تُنْضِجُ الْجُلُودَ وَ تُذَوِّبُ الشُّحُومَ وَ يَغْضَبُ الْحَيُّ الْقَيُّومُ فَيَقُولُ يَا مَالِكُ قُلْ لَهُمْ ذُوقُوا فَلَنْ نَزِيدَكُمْ إِلَّا عَذاباً يَا مَالِكُ سَعِّرْ سَعِّرْ قَدِ اشْتَدَّ غَضَبِي عَلَى مَنْ شَتَمَنِي عَلَى عَرْشِي وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّي وَ أَنَا الْمَلِكُ الْجَبَّارُ فَيُنَادِي مَالِكٌ يَا أَهْلَ الضَّلَالِ وَ الِاسْتِكْبَارِ وَ النِّعْمَةِ فِي دَارِ الدُّنْيَا كَيْفَ تَجِدُونَ مَسَّ سَقَرَ قَالَ فَيَقُولُونَ قَدْ أَنْضَجَتْ قُلُوبَنَا وَ أَكَلَتْ لُحُومَنَا وَ حَطَمَتْ عِظَامَنَا فَلَيْسَ لَنَا مُسْتَغِيثٌ وَ لَا لَنَا مُعِينٌ قَالَ فَيَقُولُ مَالِكٌ وَ عِزَّةِ رَبِّي لَا أَزِيدُكُمْ إِلَّا عَذَاباً فَيَقُولُونَ إِنْ عَذَّبَنَا رَبُّنَا لَمْ يَظْلِمْنَا شَيْئاً قَالَ فَيَقُولُ مَالِكٌ فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ يَعْنِي بُعْداً لِأَصْحَابِ السَّعِيرِ ثُمَّ يَغْضَبُ الْجَبَّارُ فَيَقُولُ يَا مَالِكُ سَعِّرْ سَعِّرْ فَيَغْضَبُ مَالِكٌ فَيَبْعَثُ عَلَيْهِمْ سَحَابَةً سَوْدَاءَ تُظِلُّ أَهْلَ النَّارِ كُلَّهُمْ ثُمَّ يُنَادِيهِمْ فَيَسْمَعُهَا أَوَّلُهُمْ وَ آخِرُهُمْ وَ أَفْضَلُهُمْ وَ أَدْنَاهُمْ فَيَقُولُ مَا ذَا تُرِيدُونَ إِنْ أَمْطَرَكُمْ فَيَقُولُونَ الْمَاءَ الْبَارِدَ وَا عَطَشَاهْ وَا طُولَ هَوَانَاهْ فَيُمْطِرُهُمْ حِجَارَةً وَ كَلَالِيبَ وَ خَطَاطِيفَ «1» وَ غِسْلِيناً وَ دِيدَاناً مِنْ نَارٍ فَيُنْضِجُ وُجُوهَهُمْ وَ جِبَاهَهُمْ وَ يُعْمِي أَبْصَارَهُمْ «2» وَ يَحْطِمُ عِظَامَهُمْ فَعِنْدَ ذَلِكَ يُنَادُونَ وَا ثُبُورَاهْ فَإِذَا بَقِيَتِ الْعِظَامُ عَوَارِيَ مِنَ اللُّحُومِ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ فَيَقُولُ يَا مَالِكُ اسْجُرْهَا عَلَيْهِمْ كَالْحَطَبِ فِي النَّارِ ثُمَّ يَضْرِبُ أَمْوَاجَهَا أَرْوَاحَهُمْ سَبْعِينَ خَرِيفاً فِي النَّارِ ثُمَّ يُطْبِقُ عَلَيْهِمْ أَبْوَابَهَا مِنَ الْبَابِ إِلَى الْبَابِ مَسِيرَةَ خَمْسِمِائَةِ عَامٍ وَ غِلَظُ الْبَابِ مَسِيرَةُ خَمْسِمِائَةِ عَامٍ ثُمَّ يَجْعَلُ كُلَّ رَجُلٍ مِنْهُمْ فِي ثَلَاثِ تَوَابِيتَ مِنْ حَدِيدٍ مِنَ النَّارِ بَعْضُهَا فِي بَعْضٍ فَلَا يَسْمَعُ لَهُمْ كَلَاماً أَبَداً إِلَّا أَنَّ لَهُمْ فِيها ... شَهِيقٌ كَشَهِيقِ الْبِغَالِ وَ زَفِيرٌ مِثْلُ نَهِيقِ الْحَمِيرِ وَ عُوَاءٌ كَعُوَاءِ الْكِلَابِ صُمٌ بُكْمٌ عُمْيٌ فَلَيْسَ لَهُمْ فِيهَا كَلَامٌ إِلَّا أَنِينٌ فَيُطْبَقُ عَلَيْهِمْ أَبْوَابُهَا وَ يُسَدُّ عَلَيْهِمْ عَمَدُهَا فَلَا يَدْخُلُ عَلَيْهِمْ رَوْحٌ أَبَداً وَ لَا يَخْرُجُ مِنْهُمُ الْغَمُّ أَبَداً وَ هِيَ عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ يَعْنِي مُطْبَقَةٌ لَيْسَ لَهُمُ الْمَلَائِكَةُ شَافِعُونَ وَ لَا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ صِدِّيقٌ حَمِيمٌ وَ يَنْسَاهُمُ الرَّبُّ وَ يَمْحُو ذِكْرَهُمْ مِنْ قُلُوبِ الْعِبَادِ فَلَا يُذْكَرُونَ أَبَداً فَنَعُوذُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ الْغَفُورِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ مِنَ النَّارِ وَ مَا فِيهَا وَ مِنْ كُلِّ عَمَلٍ يُقَرِّبُ مِنَ النَّارِ إِنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ جَوَادٌ كَرِيمٌ.
[/SPOILER]
در جایی از این حدیث اینطور آمده است که وقتی «مالک» که خزنهی جهنم است به دشمنان خدا در جهنم میگوید بر شما عذابی اضافه میکنم آنها دیگر اعتراضی نمیکنند و میگویند «َإِنْ عَذَّبَنَا رَبُّنَا لَمْ يَظْلِمْنَا شَيْئا» که یعنی اگر پروردگار ما عذابمان کند به ما هیچ ظلمی نکرده است و در اینجا مالک این آیه را میگوید که «فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِير» و عذاب بیشتری بر کفار وارد میشود ... سپس در اینجاست که دربهای جهنم دیگر کامل بسته میشود که یعنی هر کسی قرار بوده مورد شفاعت قرار بگیرد و از جهنم خارج شود خارج شده است و در وصف حال کسانی که در جهنم باقی میمانند اینطور آمده است:
ِ ... اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ فَيَقُولُ يَا مَالِكُ اسْجُرْهَا عَلَيْهِمْ كَالْحَطَبِ فِي النَّارِ ثُمَّ يَضْرِبُ أَمْوَاجَهَا أَرْوَاحَهُمْ سَبْعِينَ خَرِيفاً فِي النَّارِ ثُمَّ يُطْبِقُ عَلَيْهِمْ أَبْوَابَهَا مِنَ الْبَابِ إِلَى الْبَابِ مَسِيرَةَ خَمْسِمِائَةِ عَامٍ وَ غِلَظُ الْبَابِ مَسِيرَةُ خَمْسِمِائَةِ عَامٍ ثُمَّ يَجْعَلُ كُلَّ رَجُلٍ مِنْهُمْ فِي ثَلَاثِ تَوَابِيتَ مِنْ حَدِيدٍ مِنَ النَّارِ بَعْضُهَا فِي بَعْضٍ فَلَا يَسْمَعُ لَهُمْ كَلَاماً أَبَداً إِلَّا أَنَّ لَهُمْ فِيها ... شَهِيقٌ كَشَهِيقِ الْبِغَالِ وَ زَفِيرٌ مِثْلُ نَهِيقِ الْحَمِيرِ وَ عُوَاءٌ كَعُوَاءِ الْكِلَابِ صُمٌ
بُكْمٌ عُمْيٌ فَلَيْسَ لَهُمْ فِيهَا كَلَامٌ إِلَّا أَنِينٌ فَيُطْبَقُ عَلَيْهِمْ أَبْوَابُهَا وَ يُسَدُّ عَلَيْهِمْ عَمَدُهَا فَلَا يَدْخُلُ عَلَيْهِمْ رَوْحٌ أَبَداً وَ لَا يَخْرُجُ مِنْهُمُ الْغَمُّ أَبَداً وَ هِيَ عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ يَعْنِي مُطْبَقَةٌ لَيْسَ لَهُمُ الْمَلَائِكَةُ شَافِعُونَ وَ لَا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ صِدِّيقٌ حَمِيمٌ وَ يَنْسَاهُمُ الرَّبُّ وَ يَمْحُو ذِكْرَهُمْ مِنْ قُلُوبِ الْعِبَادِ فَلَا يُذْكَرُونَ أَبَداً
که به طور خاص در آن آمده است که قبل از کاملاً فراموش شدن در جهنمماندگان و بسته شدن دربهای جهنم برای ابد از ایشان تنها آواهایی غیرمفهوم شنیده میشود مانند نالهها و زوزههای حیوانات، انگار که انسانیت از ایشان گرفته شده باشد ... اگرچه پیشتر هم گفته شد که ایشان اعتراضی به افزایش عذاب بر خود نداشتند و آن را حق خود میدانستند که این هم یعنی پذیرفتن درد و البته در همین دنیا هم کسی که دچار عذاب وجدان یا تأسف زیاد از تقصیر خود شده باشد دیده شده است که چه دردهایی را به جان میخرد، سرش را به دیوار میکوبد و ...، او درد را میچشد ولی درد درونی بزرگتری دارد که آن درد بیرونی را برایش سهل میکند. در دنیا آن حالت که فروکش کند چه بسا درد بدن اذیتش کند ولی در جهنم درد باطنی فروکش نمیکند ... در این حالت نه اعتراضی به خدا دارد که چرا خلق شد یا چیز دیگر و نه درد ظاهری آزارش میدهد ... عذاب اصلی در باطنش هست که دارد از درون او را میسوزاند ... با همین دردش هم تنها گذاشته میشود و توسط دیگر موجودات فراموش میگردد.
آیا این مطالب میتواند عاقبت پاسخ سؤال تاپیک به حساب بیاید؟ لطفاً اگر برداشتم اشتباه است نقد بفرمایید.
با تشکر،
یا علی
سلام
... ایا بین این عذاب و گناه برابری از نظر زمان و شدت برقرار است ؟
سلام علیکم،
در این پست در بالا حدیثی آورده شده است که در آن امام علیهالسلام فرمودهاند انسان بر اساس نیتش برانگیخته میشود. اگر بخواهم ساده جواب این بخش را بدهم اینطور است که خداوند زمان مرگ را مخفی کرده است ... پس هیچ کس نمیداند کی خواهد مرد ... حال مؤمن در دنیا آنچنان است که بنا دارد تا اگر تا ابد هم در دنیا زنده بود همیشه بندگی خدا را بکند و این نیت ابدی مؤمن برای او بهشت ابدی را به ارمغان میآورد ... حال کافر هم در دنیا آنچنان است که بنا دارد تا اگر تا ابد هم در دنیا زنده بود همیشه کافر باقی بماند و عصیان خدا را کند (دل به دنیا خوش کرده است) و این نیت ابدی کافر نیز برای او جهنم ابدی را نتیجه میدهد ...
از یک طرف میدانیم که «الأعمال بالنیات» و در نتیجه تناسب در حقیقت باید بین عذاب و نیت شخص باشد نه عمل او، از طرف دیگر ناپیدا بودن زمان مرگ و ابدی تصور کردن آن سبب میشود که چه بهشت و چه جهنم بتوانند ابدی باشند ...
ایا چشیدن عذاب جاودانی بخاطر نادیده گرفتن این روز با رحمانیت و رحیم بودن خدا در تضاد نیست ؟
ببینید لطفاً آیا این پست اشکال شما را برطرف میکند؟
یا علی
سلام علیکم،
در این پست در بالا حدیثی آورده شده است که در آن امام علیهالسلام فرمودهاند انسان بر اساس نیتش برانگیخته میشود. اگر بخواهم ساده جواب این بخش را بدهم اینطور است که خداوند زمان مرگ را مخفی کرده است ... پس هیچ کس نمیداند کی خواهد مرد ... حال مؤمن در دنیا آنچنان است که بنا دارد تا اگر تا ابد هم در دنیا زنده بود همیشه بندگی خدا را بکند و این نیت ابدی مؤمن برای او بهشت ابدی را به ارمغان میآورد ... حال کافر هم در دنیا آنچنان است که بنا دارد تا اگر تا ابد هم در دنیا زنده بود همیشه کافر باقی بماند و عصیان خدا را کند (دل به دنیا خوش کرده است) و این نیت ابدی کافر نیز برای او جهنم ابدی را نتیجه میدهد
سلام
اولا هم مومن و هم کافر حتم دارند که ابدی نیستند و چه بسا اگر مومن بداند ابدی در این دنیا هست دیگر بندگی خدا را نکند
نمی شود پیش داوری کرد
در ضمن اکثر مومنان بخاطر بهشت و ترس از جهنم مومن هستند و کسانی که فقط بخاطر خدا مومن هستند بسیار بسیار انگشت شمار هستند
پس این استدلال شما به نظر منطقی نیست و بر اساس حدس و گمان است
ببینید لطفاً آیا این پست اشکال شما را برطرف میکند؟
پست را خواندم متاسفانه قانع نشدم
من می گویم هدف از خلقت انسان به کمال رسیدن انسان است و انسان باید به کمال برسد تا هدف خلقت تحقق پیدا کند
بسیاری می گویند تکامل در بهشت و جهنم هم ادامه دارد اگر جهنمیان به سطحی برسند که راضی به عذاب خدا شده باشند
به نظر می رسد به تکامل رسیده اند چه اصراری هست که انسان بعد از رسیدن به تکامل باز هم در جهنم باقی بماند ؟
از طرفی می گویند ما هز خدا هستیم و به سوی خدا می رویم و نهیت انسان این است که با خدا یکی می شود
چگونه ممکن است انسانی که در جهنم باقی مانده با خدا یکی شود ؟
و از همه اینها گذشته من در جهنم نگه داشتن یک عده را تا ابد بخاطر گناهان کوتاه دنیوی را از خداوندی که رحمان و رحیم مطلق است
متوجه نمی شوم ؟پس رحمانیت خدا کجا ظاهر باید بشود تا ما باور کنیم خدا رحمان و رحیم است ؟
سلام
اولا هم مومن و هم کافر حتم دارند که ابدی نیستند و چه بسا اگر مومن بداند ابدی در این دنیا هست دیگر بندگی خدا را نکند
نمی شود پیش داوری کرد
در ضمن اکثر مومنان بخاطر بهشت و ترس از جهنم مومن هستند و کسانی که فقط بخاطر خدا مومن هستند بسیار بسیار انگشت شمار هستند
پس این استدلال شما به نظر منطقی نیست و بر اساس حدس و گمان است
سلام علیکم خواهر عزیز،
حتم دانستن مرگ درست است که از تنها مواردی است که بین مؤمن و کافر مشترک است ولی ظاهراً منظور امام علیهالسلام را بد رساندم،
- کافر که معلوم است دل به دنیا خوش میکند و به زینت دادن دنیایش میپردازد و به رفاه خودش در دنیا میپردازد گویی تا ابد در دنیا خواهد ماند ... رویهی او در زندگی اینطور است که اگر تا ابد هم به او فرصت داده شود به کفر خود ادامه دهد ...
- مؤمن حقیقی هم اگرچه دل به دنیا خوش نکرده است اما بدون شک بنایش بر این است که اگر خداوند عمر نوح هم به او بدهد در تمام این مدت خداوند را عبادت کند و اگر عمر الی الأبد هم خپاوند به او ببخشد باز بنایش بر بندگی خداست، نمونهاش هم حضرت خضر علیهالسلام که چند هزار سالشان است و تا ابد هم زنده باشند بنای بر بندگی دارند ولی اگر مرگشان زودتر فرا برسد هم تسلیم خداوند هستند.
- باقی انسانها هم که بین ایمان و کفر قرار دارند هم از این نظر یکسان هستند، انسانها در وضعیتی از دنیا برده میشوند که اگر تا ابد هم عمر داده شود بهتر از آن نخواهد شد ... (بحث استدراج و ... متفاوت است)
پست را خواندم متاسفانه قانع نشدم
من می گویم هدف از خلقت انسان به کمال رسیدن انسان است و انسان باید به کمال برسد تا هدف خلقت تحقق پیدا کند
بسیاری می گویند تکامل در بهشت و جهنم هم ادامه دارد اگر جهنمیان به سطحی برسند که راضی به عذاب خدا شده باشند
به نظر می رسد به تکامل رسیده اند چه اصراری هست که انسان بعد از رسیدن به تکامل باز هم در جهنم باقی بماند ؟از طرفی می گویند ما هز خدا هستیم و به سوی خدا می رویم و نهیت انسان این است که با خدا یکی می شود
چگونه ممکن است انسانی که در جهنم باقی مانده با خدا یکی شود ؟و از همه اینها گذشته من در جهنم نگه داشتن یک عده را تا ابد بخاطر گناهان کوتاه دنیوی را از خداوندی که رحمان و رحیم مطلق است
متوجه نمی شوم ؟پس رحمانیت خدا کجا ظاهر باید بشود تا ما باور کنیم خدا رحمان و رحیم است ؟
انسان باید به کمال برسد درست است! اما کمال انسانها یکسان نیست ... تکامل کسی که دون انسانیت است با تکامل کسی که در اوج انسانیت است نه یکسان است و نه در یکجا (بهشت) جمع میشود ...
انسان موجودی است که بالقوه میتواند به خدا برسد ولی اگر برای انسان یک حداقلی از این قوه در دنیا بالفعل نشود بعد از دنیا و به صورت تکوینی با تحمل عذاب هم باقی آن تکامل بالفعل نمیشود، نمیتواند که بشود، اگر رشد انسان به طور کامل به صورت تکوینی ممکن بود خلقت دنیا ضرورتی نداشت (بهتر میبود ولی ضرورتی نداشت). برخی از درجات انسانیت تنها در شرایط خاصی قابل اکتساب هستند ... مثلاً با تحمل اختیاری سختیهای بزرگتری ... همانطور که انبیاء و اولیاء خدا با تحمل سختیهای بزرگتر به درجات عالیتر میرسند. کسانی که فرصت پذیرش سختی از روی اختیار خود را از دست بدهند و حرام کنند دیگر فرصت معادلی بعد از مرگ نخواهند یافت که اگر بیابند هم باز از آن استفاده نخواهند کرد. موضوع اینجاست که اصل انسانیت انسان هم از جمله درجاتی است که باید با اختیار بالفعل شوند نه به صورت تکوینی ... به همین دلیل است که ما فقط طبقات بهشت را نداریم و نیاز به جهنم هم خواهد بود که دون شأن انسانیت باشد ... خلود در جهنم برای ابد میشود عدم امکان ابدی حصول انسانیت وقتی اصل انسانیت در دنیا بالفعل نشده باشد و در واقع تخریب شده باشد ...
رحمانیت خداوند میشود بخشیدن تکامل هر کس به او ... نه بخشیدن تکامل یک نفر به یک نفر دیگر ... اگر حیوانات میتوانند به تکامل انسانی برسند کفاری که کفر با گوشت و خونشان به هم آمیخته هم راه به سوی انسانیت خواهند داشت.
اما یک بحث دیگر هم میتوان داشت و آن اینکه آیا واقعاً هدف رسیدن به تکامل است؟ الآن که دارم فکر میکنم به نظرم این تکامل نیست که هدف از خلقت است ... برای انسان مختار هدف میتواند رسیدن به رضایت درونی باشد. در واقع رضایت مقامی است که انسان باید نهایتاً به آن برسد. در بهشت انسان نهایتاً به جایگاه راضیة مرضیة میرسد که هم انسان از همه چیزش راضی است و شکایتی از هیچ چیزی ندارد و خدا هم از او راضی است، در جهنم (بعد از رسیدن به مرحلهی نهایی عذاب که نجات یافتگان دیگر از جنهم بیرون برده شدهاند) انسان شکایتی از خدا ندارد و از هر عذابی که بهش برسد هم شکایتی ندارد اما از خودش ناراحت است، رضایت انسان از وضع زندگیاش چون خود را شایستهی آن عذابها میبیند هنوز میتواند هدف خدا از خلقت آن شخص جهنمی باشد. اعتراف به گناه در قیامت ولی بعد سعی کردن به فرار از جهنم یک مطلب است، پذیرش گناهکاری خود در دل خود جهنم مطلب دیگری است، چنین کسی خدا را فراموش کرده است و راهی به سوی درک غفران خدا ندارد چون راه درک آن را در دنیا بر خود بسته است، پس خدا را فراموش میکند و در عذاب وجدان خود و حسرت خود و یأس خود از رحمت خدا ابدی میشود، خداوند هم او را از باب رحمت خود فراموش میکند (نه اینکه کامل فراموش کند که فراموشی در خداوند راهی ندارد و اگر کسی را فراموش میکرد آن کس بلافاصله عدم میگشت) چنانکه در حدیث مذکور هم آمده بود که خداوند ذکر آنها را از دل تمامی بندگانش خارج میکند تا آنها به کل فراموش شوند و دربهای جهنم هم بسته میشود الی الأبد ...
برای درک بهتر این وضعیت این مثال را نگاه کنید. شخصی را به زندان میاندازند و او خود را شایستهی این جریمه نمیداند و مدام در تقلا خواهد بود تا خود را نجات دهد و اگر نتواند هم مدام معذب است ... اما شخصی خود را میرود معرفی میکند و میگوید من گناهکارم و مجازاتم کنید که شایستهی سختترین مجازاتها هستم چون گناهانم خیلی بزرگ است ... زندان برای چنین کسی حکم عذاب را ندارد ... زندان است و عذاب هم هست ولی حکم عذاب را ندارد و فقط این سختی شخص را کمی آرامتر میکند و از شدت عذاب باطنیاش میکاهد! پس اگر زندان برای چنین کسی نعمتی خواستنی است عجیب نیست اگر جهنم هم برای دشمنان خداوند و اهل بیت علیهمالسلام خواستنی و طلب کردنی باشد ... تازه چه بسا عذابهای بیشتر را هم از خداوند طلب کنند تا درد درونشان کمی فروکش کند ... البته این احساس وقتی پیش میآید که شخص به درک عمیق از زشتی گناهش برسد ... در این میان برخی امید به رحمت خدا خواهند داشت که از جهنم هم خارج میشوند و برخی برای خود بهشت را حرام میدانند و به جهنم و عذابهای روزافزون راضیتر میشوند ... سبحان الله که انسان چه موجود عجیبی است!
یا علی
سلام
ایا چشیدن عذاب جاودانی بخاطر نادیده گرفتن این روز با رحمانیت و رحیم بودن خدا در تضاد نیست ؟
و ایا بین این عذاب و گناه برابری از نظر زمان و شدت برقرار است ؟
در حقیقت حقیر به دنبال این هستم که ببینم آیا میتوان به صورتی محکم ابدی بودن و بدون انتها بودن «عذاب» را برای حتی دشمنان اثبات کرد؟ بهترین آیهای که حقیر تا کنون دیدهام که شاید این مطلب را هم بتواند اثبات کند آیهای است که جناب .امین. معرفی کردند: فَذُوقُوا فَلَن نَّزِيدَكُمْ إِلَّا عَذَابًا [النبأ، ۳۰]
پس بچشید پس هرگز زیاده نکنیم بر شما مگر عذابکه اگر «لن» نفی ابد باشد میتوان ابدی بودن عذاب را از آن نتیجه گرفت.
اما اگر چنین باشد به لحاظ عقلی چطور میتوان حدیث طینت را متوجه شد و اینکه خداوند موجودی را خلق کرده است که میدانسته دست آخر با اختیار خودش گمراه خواهد شد و در نتیجه اگر خلقش نمیکرد برای آن موجود بهتر بود؟ [
وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنتُ تُرَابًا]
یا علی
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و عرض ادب
درمورد واژه خلد باید گفت که این کلمه بیشتر به معنای مدت طولانی هست تا ابدی بودن.
چرا که قرآن کریم خلد را در مورد همین دنیا هم بکار برده و میفرماید:
ایحسب ان ماله اخلده؟ آیا فکر کرده که مالش او را در دنیا مخلد میکند؟
مشخصه که هیچ احدی در این دنیا برای ابد جاوید نبوده است که بعضی از انسانها بخواهند چنین تصوری داشته باشد تا چنین توصیفی درباره ایشان شود.
پس معنای این آیه شریفه باید همان طول مدت باشد.
در آیه دیگر میفرماید: ولکنه اخلد الی الارض واتبع هواه.
اما در اینباره که بهمراه "خالدین" "ابدا " آمده است میتوان چنین گفت که به این معناست که هیچگاه از جهنم بیرون نخواهند آمد
پس اگر در جهنم برای همیشه هلاک شوند هم منافاتی با جمله خالدین فیها ابدا نخواهد داشت.
یعنی این خلودشان برای ابد هست و همین امر میتواند بیانگر این باشد که واژه خلود خود به معنای ابد نیست. یعنی اینکه میشود پایانی برای زنده بودنشان متصور بود اما بیرون نیامدنشان از جهنم ابدی هست.
اما در اینباره که میفرماید:
ویاتیه الموت من کل مکان وماهو بمیت. یعنی مرگ از هر سو به او وارد میشود اما نمیمیرد
نکته ای که لازم هست در نظر بگیریم تناسبی هست که بین دنیا و آخرت وجود دارد.
در یک تاپیک بود که دوستان اشکال وارد میکردند که بدن انسان تا وقتی که بمیرد مرتبا عوض میشود پس این کدام بدن هست که در جهنم عذاب خواهد شد.
ما در اینجا همان پوست را مثال میزنیم که خداوند هم در قرآن از آن یاد فرموده.
میفرماید: کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوق العذاب
کلما هر گاه که پوستهایشان بسوزد.
سوال اینست که با چه مدت توقفشان در آتش این پوست میسوزد تا مجددا پوست دیگری جای آن بروید
شاید مدت زمان سوختن این پوست به همان مقداری هست که در این دنیا با آن به حرامها مشغول بوده اند تا آن زمانی که این پوست تعویض میشده.
یعنی لحظه ی سوخته شدن پوست وتبدیل شدن آن به پوست دیگر، همان زمانیست که پوستشان در این دنیا عوض شده بوده.
حالا اینکه در هر دوره از این تبدیل شدن پوست به پوست جدید ، چه مدت در آتش باشند این بستگی به اعمال پلیدشان دارد
اگر چنین باشد در اینصورت میشود گفت که سوختن خود این گنهکاران هم در جهنم مثل سوختن پوستشان انقضا و پایانی خواهد داشت و پایان آن تا زمانی هست که در این دنیا زنده و مشغول انجام گناه بودند.
اگر خلد به معنای ابدیت نباشد
اگر کافران در جهنم ابدی نباشند ... پس منم میخوام کافر شم ... چون بالاخره یه روزی میرم بهشت .... چه کاریه این همه سختی به خودمون بدیم خدا رو عبادت کنیم؟ و اگر ابدیت در بهشت هم نباشد ... حاضر نیستم تن به سختی دنیا بدم و گناه نکنم .....
اگر خلد به معنای ابدیت نباشد
اگر کافران در جهنم ابدی نباشند ... پس منم میخوام کافر شم ... چون بالاخره یه روزی میرم بهشت .... چه کاریه این همه سختی به خودمون بدیم خدا رو عبادت کنیم؟ و اگر ابدیت در بهشت هم نباشد ... حاضر نیستم تن به سختی دنیا بدم و گناه نکنم .....
اول اینکه پاسخها رو با دقت بخوانید دوم اینکه اگر خلد هم به معنای ابدیت نباشد خود واژه ابد درباره ابدیت کفار در جهنم بکار رفته. إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لَّا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا
سوم اینکه بنده چیزی رو به طور قطع نگفتم. اصلا درمقام این نیستم که تفسیر قرآن کنم
شما چرا جوسازی میکنید؟اول اینکه پاسخها رو با دقت بخوانید دوم اینکه اگر خلد هم به معنای ابدیت نباشد خود واژه ابد درباره ابدیت کفار در جهنم بکار رفته. إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لَّا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا
سوم اینکه بنده چیزی رو به طور قطع نگفتم. اصلا درمقام این نیستم که تفسیر قرآن کنم
من فقط نظر خودم رو در مورد ابدیت گفتم
به نظر من خلد به معنای ابدیت هست
نظر شما هم محترمه !
من فقط نظر خودم رو در مورد ابدیت گفتم
به نظر من خلد به معنای ابدیت هست
نظر شما هم محترمه !
ممنون از اینکه توضیح دادید. اینطور که شما گفتید من فکر کردم اشکالتان به پاسخ بنده بود.
با توضیحاتی که من دادم و بلافاصله چنان جوابی آمده (که اگر اینطور باشه کفار هم به بهشت میروند) مشخص است که هرکسی که حوصله خواندن پستها رو نداشته باشد به همین یک خط کوتاه اکتفا میکند
و فکر میکند که همه این صحبتها سر این بوده که ما گفتیم خلود به معنای ابدیت نیست و کفار پس از اینکه در جهنم پاک شدند به بهشت وارد میشوند.
این جمله کوتاه لازم بود با چندکلمه کوتاه و هشدار دهنده پاسخ بگیرد.
وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیامًا مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَنْ یخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ«البقرة/80»
و گفتند جز روزهایی چند هرگز آتش به ما نخواهد رسید بگو مگر پیمانی از خدا گرفتهاید که خدا پیمان خود را هرگز خلاف نخواهد کرد یا آنچه را نمیدانید به دروغ به خدا نسبت میدهید
سلام
کسانی که میگویند اتش جهنم موقت است مگر پیمانی با خدا بسته اند اگر چنین باشد خدا هرگز پیمان خود را خلاف نمیکند در غیر اینصورت انچه را نمیدانند به دروغ به خدا نسبت میدهند .
اگر خلد به معنای ابدیت نباشد
اگر کافران در جهنم ابدی نباشند ... پس منم میخوام کافر شم ... چون بالاخره یه روزی میرم بهشت .... چه کاریه این همه سختی به خودمون بدیم خدا رو عبادت کنیم؟ و اگر ابدیت در بهشت هم نباشد ... حاضر نیستم تن به سختی دنیا بدم و گناه نکنم .....
این پاسخ شما جوابی برای اقای owari و تایید حرف من که گفتم بسیاری از مومنین فقط به قصد بهشت خدا رو عبادت می کنند
واگر بدانند این جهان ابدیست دیگر مومن نخواهند بود
این پاسخ شما جوابی برای اقای owari و تایید حرف من که گفتم بسیاری از مومنین فقط به قصد بهشت خدا رو عبادت می کنندواگر بدانند این جهان ابدیست دیگر مومن نخواهند بود
سو برداشت کردید
من در مورد اون دنیا حرف زدم نه این دنیا
اون دنیا اگه تا ابد در بهشت نباشیم
من حاضر نیستم خدا رو عبادت کنم
جهنم هم اگه تا ابد نباشه برای بعضیا مثل منافقان و کفار و .... من حاضر نیستم گناه نکنم
تو قرآن هم میگه
جهنمیا میگن خدایا ما رو برگردون دنیا تا کار خوب کنیم
خدا در جواب میگه
دروغ میگید
اگر برگردید باز مثل قبل می شید
کسی که گناه میکنه
گناه جزو فطرتش میشه
ابدیت در جهنم بستگی به بزرگی و کوچیکی گناه داره
کسی که حق بهش رسیده و آشکارا انکار کرده
مسلما تا ابد در جهنم خواهد سوخت
اگه کسی زمان مرگش رو بدونه
تا اون روز نفاق پیشه میکنه ولی اگه ندونه
قلبا ایمان میاره و این خیلی ارزش داره
موفق باشید
ببخشید که امشب گیر دادم به شما :khaneh:
ولی بازم همون حرف و تکرار کردید دقت کنید من گفتم
این پاسخ شما جوابی برای اقای owari و تایید حرف من که گفتم بسیاری از مومنین فقط به قصد بهشت خدا رو عبادت می کنند
و شما در جواب گفتید
اون دنیا اگه تا ابد در بهشت نباشیم
من حاضر نیستم خدا رو عبادت کنم
یعنی شما به طمع بهشت ایدی خدا رو عبادت می کنید و حتی به بهشت محدود هم راضی نیستید!!!!:Gig:
ببخشید که امشب گیر دادم به شما :khaneh:ولی بازم همون حرف و تکرار کردید دقت کنید من گفتم
و شما در جواب گفتید
یعنی شما به طمع بهشت ایدی خدا رو عبادت می کنید و حتی به بهشت محدود هم راضی نیستید!!!!:Gig:
آره درسته با خدا تجارت میکنم یه جورایی
ولی بازنده هم نیستم و از خودم و خدا راضیم
ولی اونجوریا هم که فکر میکنی نیست که فقط به خاطر بهشت عبادتش کنم
به قول عمو حسن
ستایشش میکنم چون قابل ستایشه
پس اگر در جهنم برای همیشه هلاک شوند هم منافاتی با جمله خالدین فیها ابدا نخواهد داشت. یعنی این خلودشان برای ابد هست و همین امر میتواند بیانگر این باشد که واژه خلود خود به معنای ابد نیست. یعنی اینکه میشود پایانی برای زنده بودنشان متصور بود اما بیرون نیامدنشان از جهنم ابدی هست.بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و عرض ادب
...
اما در اینباره که بهمراه "خالدین" "ابدا " آمده است میتوان چنین گفت که به این معناست که هیچگاه از جهنم بیرون نخواهند آمد
سلام علیکم برادر مؤمنم،
متوجه نمیشوم منظورتان از هلاک شدن چیست؟
- اگر منظورتان عدم شدن است که دیگر خلود ابدی در جهنم برایش بیمعناست چون چیزی که وجود ندارد وجود ندارد و بستر مکانی برای وجود نداشتن بیمعناست، همانطور که در جهنم نیست در بهشت هم نیست و اگر بگویید در جهنم لاشیء شده همین را میتوان برای بهشت هم گفت.
- اگر هم منظورتان از هلاک شدن مردن باشد باید پرسید آیا منظورتان مردن و زنده شدنهای پیدرپی است یا مردن برای همیشه؟ اگر مردن و زنده شدن باشد که حقیر هم میتوانم قبول کنم اما اگر منظورتان مردن برای همیشه باشد باید توجه داشت که مردن به معنای عدم شدن نیست و کسی که از عالم جسمانی بمیرد مثلاً در عالمی مانند برزخ باید ادامهی حیات بدهد و البته میدانیم که جسم برزخی هم قابل عذاب دیدن هست چنانکه جهنم برزخی هم داریم.
بلکه برداشت حقیر از آن آیهی مبارکه که «وَ يَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٍ» این است که آنها مدام میمیرند و زنده میشوند، بر خلاف اهل بهشت که یک بار بیشترنمیمیرند:
أَفَمَا نَحْنُ بِمَيِّتِينَ / إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولَىٰ وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ / إِنَّ هَـٰذَا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ [الصافات، ۵۸-۶۰]
لَا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَىٰ ۖ وَوَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ [الدخان، ۵۶]
با توجه به آن حدیث امام باقر علیهالسلام که چند پست قبل گذاشتهام هم زنده بودن ابدی در جهنم برداشت میشود برای دشمنان اهل بیت علیهمالسلام. «مَا هُوَ بِمَيِّتٍ» هم اشاره به زندگی ابدی دارد، ندارد؟
اما در اینباره که میفرماید:ویاتیه الموت من کل مکان وماهو بمیت. یعنی مرگ از هر سو به او وارد میشود اما نمیمیرد
نکته ای که لازم هست در نظر بگیریم تناسبی هست که بین دنیا و آخرت وجود دارد.
در یک تاپیک بود که دوستان اشکال وارد میکردند که بدن انسان تا وقتی که بمیرد مرتبا عوض میشود پس این کدام بدن هست که در جهنم عذاب خواهد شد.
ما در اینجا همان پوست را مثال میزنیم که خداوند هم در قرآن از آن یاد فرموده.
میفرماید: کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوق العذاب
کلما هر گاه که پوستهایشان بسوزد.
سوال اینست که با چه مدت توقفشان در آتش این پوست میسوزد تا مجددا پوست دیگری جای آن بروید
شاید مدت زمان سوختن این پوست به همان مقداری هست که در این دنیا با آن به حرامها مشغول بوده اند تا آن زمانی که این پوست تعویض میشده.
یعنی لحظه ی سوخته شدن پوست وتبدیل شدن آن به پوست دیگر، همان زمانیست که پوستشان در این دنیا عوض شده بوده.
حالا اینکه در هر دوره از این تبدیل شدن پوست به پوست جدید ، چه مدت در آتش باشند این بستگی به اعمال پلیدشان دارد
اگر چنین باشد در اینصورت میشود گفت که سوختن خود این گنهکاران هم در جهنم مثل سوختن پوستشان انقضا و پایانی خواهد داشت و پایان آن تا زمانی هست که در این دنیا زنده و مشغول انجام گناه بودند.
در مورد عذاب دیدن بدن برداشت حقیر از معاد جسمانی شاید کمی با برداشت شما تفاوت کند ... در برداشت حقیر از معاد جسمانی بدن این دنیا با بدن آن دنیا لزومی ندارد دقیقاً یکسان باشد ولی برای برخی افراد خیلی پاک و برخی افراد خیلی کثیف همین بدن خواهد بود و در واقع بدنی که با آن از این دنیا میروند بدن ایشان در قیامت خواهد بود و به همین دلیل هم بعد از مرگ بدنشان در قبرها نمیپوسند، اگر اشتباه نفهمیده باشم. آنچه هم در قیامت از قبرها بیرون میآید بعد از رشد بدنهایشان بعد از بارش بارانی از دریای «حیوان» است و در واقع پروسهای مانند پروسهی رشد جنین در رحم و رشد گیاهان از زمین مرده اتفاق خواهد افتاد.
اگر لطف کنید پستهای ۶ و ۹ در بالا را نیز مطالعه بفرمایید به نظرم میرسد پاسخ قابل قبولی در مورد عذاب ابدی در جهنم میدهد، ببینید به نظر شما باز اشکالی باقی میماند.
یا علی
اگر خلد به معنای ابدیت نباشد
اگر کافران در جهنم ابدی نباشند ... پس منم میخوام کافر شم ... چون بالاخره یه روزی میرم بهشت .... چه کاریه این همه سختی به خودمون بدیم خدا رو عبادت کنیم؟ و اگر ابدیت در بهشت هم نباشد ... حاضر نیستم تن به سختی دنیا بدم و گناه نکنم .....
سلام علیکم مؤمن،
یک لحظه دستتان را داخل آتش نگاه دارید ببینید چند ثانیه تحمل حرارتش را دارید، بعد ببینید چقدر در جهنم ماندن را حاضر هستید تحمل کنید ... موضوع اینجاست که سختی صدها سال زندگی در این دنیا در بدترین شرایطش مانند سختی یک لحظه از جهنم نیست ... انسان عاقل سختی کم و کوتاهمدت را بر سختی دور و دراز و شدید ترجیح میدهد:
وَ لِمَا مِنْهَا أَضِجُّ وَ أَبْكِي لِأَلِيمِ الْعَذَابِ وَ شِدَّتِهِ أَمْ لِطُولِ الْبَلاَءِ وَ مُدَّتِهِ؟ [دعای کمیل]
و براى كدامين گرفتاريم به درگاهت بنالم و اشك بريزيم.آيا براى دردناكى عذاب و سختیاش،يا براى طولانى شدن بلا و زمانش؟
انسان هر چه هم که باشد باید بین خوف و رجا زندگی کند ... ترجیح دادن جهنم به سختی دنیا اشتباه بزرگی است که حتی گفتنش به شوخی هم اشکال دارد و توبه نیاز دارد ... در روایت مبارکه داریم که حضرت یوسف علیهالسلام به زندان افتادند چون گفتند زندان برای من خوشتر است تا تن دادن به کید زنان، اما اگر میگفت به عافیت راضیتر هستم تا کید زنان خداوند با عافیت او را حفظ مینمود.
یا علی
سلام علیکم خدمت تمامی دوستان بزرگوارم و کارشناس محترم سایت،
میشود لطفاً پست ۶ و ۹ را نقد بفرمایید، اگر درست است که حقیر پاسخ سؤالم را گرفتهام و اگر اشکال دارد بفرمایید تا باز رویش فکر و بحث کنیم.
با تشکر از همه سرورانم، :Gol:
یا علی
سلام کسانی که میگویند اتش جهنم موقت است مگر پیمانی با خدا بسته اند اگر چنین باشد خدا هرگز پیمان خود را خلاف نمیکند در غیر اینصورت انچه را نمیدانند به دروغ به خدا نسبت میدهند .وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیامًا مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَنْ یخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ«البقرة/80»
و گفتند جز روزهایی چند هرگز آتش به ما نخواهد رسید بگو مگر پیمانی از خدا گرفتهاید که خدا پیمان خود را هرگز خلاف نخواهد کرد یا آنچه را نمیدانید به دروغ به خدا نسبت میدهید
سلام علیکم بزرگوار،
ممنون بابت پاسخگوییتان، اما این آیه چون گویندهی خاص دارد نمیتواند در این مورد خاص چیزی را ثابت کند ... آتش جهنم چه ابدی باشد و چه نباشد آنها ادعا دارند که «ما» جز مدت کوتاهی در جهنم نخواهیم ماند، ادعا نکردهاند که آتش کلاً موقتی باشد.
اگرچه الآن دیگر حقیر هم معتقدم که آتش جهنم ابدی است و نه تنها خود جهنم با آتش آن ابدی است که عذابش هم برای کسانی که درش هستند ابدی است، اما آنها که در جهنم ابدی میشوند (دشمنان اهل بیت علیهمالسلام) به این عذاب شدن خودشان راضی میشوند ... مثالشان مثال کسی است که در دنیا گناهی کند و متوجه زشتی گناهش بشود و خود را مستحق بزرگترین عذابها بداند و اگر کسی هم بخواهد او را دلداری بدهد او خوشی را بر خود حرام میداند و میخواهد با درد خود تنها باشد و ... . فرض کنید یزید ملعون بالأخره درک کند که چه جرمی را متوجه شود ... از رحمت خدا هم مأیوس باشد و آنقدر گناه خود را بزرگ ببیند که امید نجات که ندارد هیچ فکر آن به ذهنش هم خطور نکند (جهل از عظمت غفران خدا) و به عذاب شدنش راضی شود و نعمات بهشتی را بر خود حرام بداند ... عذاب جهنم به او درد و رنج میرساند ولی همین تحمل دردها تسکینی است بر درد درونی و عذاب وجدان شدیدش ...
تسکین درد باطنی از طریق به جان خریدن درد جسمی را در همین دنیا هم دیدهایم ... محکم زدن خود در هنگام مصیبت ... سینه زدن در عزای امام حسین علیهالسلام (وقتی که از روی عادت نیست و از درون میجوشد) ... این وضعیت خواستن درد در انسان وجود دارد و کاربرد خودش را دارد اما گاهی به انجراف میافتد و مانند اختلال روانی بروز میکند، مثل بیماری مازوخیسم.
اشتباه میکنم؟
با تشکر، یا علی
پس به گفته شما من عاقل نیستم
اگر قرار است هزار سال در آتش بسوزم به خاطر گناهان بزرگم
پس اون کسی هم که تو بهشته باید هزار سال تو بهشت باشه
وگرنه به عدل خدا شک میکنم
خلد برای بهشت و جهنم اومده
پس یا بهشت و جهنم جاویدان نیستن و یا جهنم و بهشت تا ابد هستن
این استدلال کوچک و سطحی منه
اگه غلطه
درستش رو بگید
ممنون
پس به گفته شما من عاقل نیستم
اگر قرار است هزار سال در آتش بسوزم به خاطر گناهان بزرگم
پس اون کسی هم که تو بهشته باید هزار سال تو بهشت باشه
وگرنه به عدل خدا شک میکنم
خلد برای بهشت و جهنم اومده
پس یا بهشت و جهنم جاویدان نیستن و یا جهنم و بهشت تا ابد هستن
این استدلال کوچک و سطحی منه
اگه غلطه
درستش رو بگید
ممنون
سلام علیکم برادر عزیزم،
حقیر چنین جسارتی به شما نکردم و امیدوارم شما هم از سر جدل
چنان مطلبی را نفرموده باشید.
خودتان چه میفرمایید در بارهی کسی که بگوید میخواهم در این چند روزهی دنیا (مثلاً بفرمایید ۱۲۰ سال) خوش بگذرانم و هیچ سختی نکشم (که همه هم میدانیم امکان ندارد زندگی دنیا برای کسی کامل بدون سختی باشد و اگر باشد خبر از سنت استدراج دارد که از جایی به بعد است نه از ابتدای زندگی تا انتهای آن) و اشکالی ندارد اگر بعد از مرگم هزار میلیارد سال در عذاب بدون تخفیف و بدون استراحت باشم و استخوانهایم خرد شوند و پوستم و اعضای درون بدنم بسوزند و دوباره سالم شوند تا باز تخریب شوند و هیچ فریادرسی هم نداشته باشم و هیچ همدمی هم نداشته باشم و ...؟
بماند که اینجا کسی اعتقاد به موقت بودن جهنم ندارد و همه میدانیم که جهنم ابدی است اما فقط کسانی که دشمنی خدا و اهل بیت علیهمالسلام را دارند و دوستی دشمنان آنها را تحصیل کردهاند در جهنم ابدی میشوند و ما بقی (اکثریت باشند یا اقلیت نمیدانم) از جهنم نجات پیدا میکنند ... نه اینکه همه نجات پیدا کنند ... بدون شک عدهای در جهنم ابدی خواهند شد ...
اما بهشت کامل ابدی است و کسی که واردش شود دیگر از آن خارج نمیشود ...
با این حساب هم بهشت ابدی است و هم جهنم ... اما عدهای هستند که در میانهی راه از جهنم به بهشت برده شوند وقتی به اندازهی کافی عذاب شده باشند ... همانطور که شیعیان هم وارد عذاب جهنم برزخی میشوند ولی در قیامت به ایشان شفاعت تعلق میگیرد و وارد جهنم اخروی نمیشوند.
در پناه خداوند باشید ان شاء الله، :Gol:
یا علی
سلام علیکم برادر عزیزم،
حقیر چنین جسارتی به شما نکردم و امیدوارم شما هم از سر جدل
چنان مطلبی را نفرموده باشید.
خودتان چه میفرمایید در بارهی کسی که بگوید میخواهم در این چند روزهی دنیا (مثلاً بفرمایید ۱۲۰ سال) خوش بگذرانم و هیچ سختی نکشم (که همه هم میدانیم امکان ندارد زندگی دنیا برای کسی کامل بدون سختی باشد و اگر باشد خبر از سنت استدراج دارد که از جایی به بعد است نه از ابتدای زندگی تا انتهای آن) و اشکالی ندارد اگر بعد از مرگم هزار میلیارد سال در عذاب بدون تخفیف و بدون استراحت باشم و استخوانهایم خرد شوند و پوستم و اعضای درون بدنم بسوزند و دوباره سالم شوند تا باز تخریب شوند و هیچ فریادرسی هم نداشته باشم و هیچ همدمی هم نداشته باشم و ...؟
بماند که اینجا کسی اعتقاد به موقت بودن جهنم ندارد و همه میدانیم که جهنم ابدی است اما فقط کسانی که دشمنی خدا و اهل بیت علیهمالسلام را دارند و دوستی دشمنان آنها را تحصیل کردهاند در جهنم ابدی میشوند و ما بقی (اکثریت باشند یا اقلیت نمیدانم) از جهنم نجات پیدا میکنند ... نه اینکه همه نجات پیدا کنند ... بدون شک عدهای در جهنم ابدی خواهند شد ...
اما بهشت کامل ابدی است و کسی که واردش شود دیگر از آن خارج نمیشود ...با این حساب هم بهشت ابدی است و هم جهنم ... اما عدهای هستند که در میانهی راه از جهنم به بهشت برده شوند وقتی به اندازهی کافی عذاب شده باشند ... همانطور که شیعیان هم وارد عذاب جهنم برزخی میشوند ولی در قیامت به ایشان شفاعت تعلق میگیرد و وارد جهنم اخروی نمیشوند.
در پناه خداوند باشید ان شاء الله، :Gol:
یا علی
با حرفاتون موافقم
بعضیا تا ابد در جهنم نمیمونن قبول دارم
ولی بعضیا هم تا ابد تو جهنم هستن
قرآن هم کسایی که تو جهنم ابدی میشن رو گفته
کافران
منافقان
کسانی که قتل نفس به عمد کرده باشن
و غیره ....
یادم هست یک بار تفسیر آیتالله جوادی آملی را گوش میدادم و اگر درست خاطرم باشد ایشان توضیح میدادند که که از لفظ «خلد» مفسرین برداشتهای متفاوتی را داشتهاند، برخی «ابدی» و بدون انتها بودن را برداشت کردهاند و برخی تنها یک مدت بسیار بسیار طولانی ولی نه لزوماً بیانتها.
از طرفی در قرآن مثلاً خبر از منقطع بودن عذاب جهنم برزخی آمده است:النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا ... [غافر، ۴۶]
برزخ ، يك مدت محدود است و پس از آن قيامت بر پا مي شود ، بحث خلود مربوط به جهنم ، پس از برپايي قيامت است كه مد نظر ماست.
اما عباراتی در قرآن هست مثل «خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا» که ظاهراً دیگر فقط باید تعبیر ابدی بودن را از آن کرد، این عبارات هم برای بهشت به کار رفتهاند و هم برای جهنم، اما حتی در آن بخشی که در بارهی جهنم است هم خلود ابدی در جهنم و سعیر و آتش را بیان میکنند و نه «عذاب ابدی» را:إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَظَلَمُوا لَمْ يَكُنِ اللَّـهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقًا / إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّـهِ يَسِيرًا [النساء، ۱۶۹]
إِنَّ اللَّـهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا / خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۖ لَّا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا [الأحزاب، ۶۴ و ۶۵]
... وَمَن يَعْصِ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا [الجن، ۲۳]
بنظر مي رسد آيه 65 سوره مباركه احزاب كه خودتان آورده ايد ، پاسخ سوال شما را در بر دارد ، اگر اين عذاب جاوداني نباشد "ولي" و "نصير " كه در آيه آمده براي چيست ؟ پس عذاب ، جاوداني است كه خداوند مي فرمايد در جهنم مخلدند و ولي و ياوري ندارند .
در حقیقت حقیر به دنبال این هستم که ببینم آیا میتوان به صورتی محکم ابدی بودن و بدون انتها بودن «عذاب» را برای حتی دشمنان اثبات کرد؟
آيا ايه 14 سوره مباركه سجده كه عذاب الخلد" را بيان مي كند برايتان قانع كننده نبود ؟ اين تركيب وصفي يعني عذابي كه دائمي است و اگر عذاب بخواهد دائمي باشد بايد بصورت دائمي فرد مخلد ، معذب و در عذاب باشد .
اما اگر چنین باشد به لحاظ عقلی چطور میتوان حدیث طینت را متوجه شد و اینکه خداوند موجودی را خلق کرده است که میدانسته دست آخر با اختیار خودش گمراه خواهد شد و در نتیجه اگر خلقش نمیکرد برای آن موجود بهتر بود؟ [وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنتُ تُرَابًا]
فيض خداوند علي الاطلاق است و اين موجب خلق نوع بشر گرديده است ، حال اگر كسي با سوء انتخاب ، مخلد در آتش شد ، نبايد آفرينش او را محكوم كرد ، مثل اينكه فردي كه در اثر سهل انگاري نابينا شده را بگوييم بهتر نبود اصلا از اول چشم نمي داشت !!!
(1)-مصطفوي، حسن، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، ماده خلد
(2)- المنار، ج1، ص364 به نقل از پيام قرآن ج6، ص477.
(3)- مقاله خلود در جهنم ، مهدي جدي ، سايت پژوهه
سلام علیکم بزرگوار،
ممنون بابت پاسخگوییتان، اما این آیه چون گویندهی خاص دارد نمیتواند در این مورد خاص چیزی را ثابت کند ... آتش جهنم چه ابدی باشد و چه نباشد آنها ادعا دارند که «ما» جز مدت کوتاهی در جهنم نخواهیم ماند، ادعا نکردهاند که آتش کلاً موقتی باشد.
اگرچه الآن دیگر حقیر هم معتقدم که آتش جهنم ابدی است و نه تنها خود جهنم با آتش آن ابدی است که عذابش هم برای کسانی که درش هستند ابدی است، اما آنها که در جهنم ابدی میشوند (دشمنان اهل بیت علیهمالسلام) به این عذاب شدن خودشان راضی میشوند ... مثالشان مثال کسی است که در دنیا گناهی کند و متوجه زشتی گناهش بشود و خود را مستحق بزرگترین عذابها بداند و اگر کسی هم بخواهد او را دلداری بدهد او خوشی را بر خود حرام میداند و میخواهد با درد خود تنها باشد و ... . فرض کنید یزید ملعون بالأخره درک کند که چه جرمی را متوجه شود ... از رحمت خدا هم مأیوس باشد و آنقدر گناه خود را بزرگ ببیند که امید نجات که ندارد هیچ فکر آن به ذهنش هم خطور نکند (جهل از عظمت غفران خدا) و به عذاب شدنش راضی شود و نعمات بهشتی را بر خود حرام بداند ... عذاب جهنم به او درد و رنج میرساند ولی همین تحمل دردها تسکینی است بر درد درونی و عذاب وجدان شدیدش ...
تسکین درد باطنی از طریق به جان خریدن درد جسمی را در همین دنیا هم دیدهایم ... محکم زدن خود در هنگام مصیبت ... سینه زدن در عزای امام حسین علیهالسلام (وقتی که از روی عادت نیست و از درون میجوشد) ... این وضعیت خواستن درد در انسان وجود دارد و کاربرد خودش را دارد اما گاهی به انجراف میافتد و مانند اختلال روانی بروز میکند، مثل بیماری مازوخیسم.
اشتباه میکنم؟
با تشکر، یا علی
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لَا یبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ«الأعراف/179»
و در حقیقت بسیاری از جنیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم [چرا که] دلهایی دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمیکنند و چشمانی دارند که با آنها نمیبینند و گوشهایی دارند که با آنها نمیشنوند آنان همانند چهارپایان بلکه گمراهترند [آری] آنها همان غافلماندگانند
سلام
پس این ایات ثابت میکند که بسیاری از افراد از جهنم بیرون آمدنی نیستند بلکه گوئی چون شیطان برای جهنم افریده شده اند یعنی چون آتش آرام و قرار ندارند و تا هستند خود و دیگران را میسوزانند و البته جهنم و آتش آن ابدی است .
[="Tahoma"][="Navy"] یا علیسلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
میدانیم که گروهی از جهنمیان نهایتاً بعد از شاید هزاران سال تحمل عذاب در جهنم اخروی از جهنم به بهشت برده میشوند ... اما سؤال حقیر در مورد آن دسته از افرادی است که خلودشان در جهنم ابدی است و هرگز از جهنم بیرون برده نمیشوند. در این زمینه میخواستم بدانم آیا مطابق با قرآن و حدیث (با تکیهی بیشتر بر قرآن) خلود ابدی ایشان همراه با رنج بردن ابدی نیز هست؟ به این معنی که آیا آنها هرگز با عذاب جهنم سنخیت پیدا میکنند یا همواره عذابهای آن را به صورت سختی و ناراحتی تجربه میکنند و رنجشان تا ابد روزافزون خواهد بود؟
سلام
همراهی ابدی دو امر نامتناسب و متغایر ممکن نیست و به هر حال هرچیزی به اصلش رجوع می کند لذا اگر اصل این افراد آتش باشد با آن سنخیت دارند و دیگر از آن معذب نخواهند بود هرچند در آن هستند و اگر سنخیت نداشته باشند خارج میشوند ولی پس از میلیاردها سال عذاب باشد
یا علیم[/]
سلام علیکم بزرگوار،
ممنون بابت پاسخگوییتان، اما این آیه چون گویندهی خاص دارد نمیتواند در این مورد خاص چیزی را ثابت کند ... آتش جهنم چه ابدی باشد و چه نباشد آنها ادعا دارند که «ما» جز مدت کوتاهی در جهنم نخواهیم ماند، ادعا نکردهاند که آتش کلاً موقتی باشد.
اگرچه الآن دیگر حقیر هم معتقدم که آتش جهنم ابدی است و نه تنها خود جهنم با آتش آن ابدی است که عذابش هم برای کسانی که درش هستند ابدی است، اما آنها که در جهنم ابدی میشوند (دشمنان اهل بیت علیهمالسلام) به این عذاب شدن خودشان راضی میشوند ... مثالشان مثال کسی است که در دنیا گناهی کند و متوجه زشتی گناهش بشود و خود را مستحق بزرگترین عذابها بداند و اگر کسی هم بخواهد او را دلداری بدهد او خوشی را بر خود حرام میداند و میخواهد با درد خود تنها باشد و ... . فرض کنید یزید ملعون بالأخره درک کند که چه جرمی را متوجه شود ... از رحمت خدا هم مأیوس باشد و آنقدر گناه خود را بزرگ ببیند که امید نجات که ندارد هیچ فکر آن به ذهنش هم خطور نکند (جهل از عظمت غفران خدا) و به عذاب شدنش راضی شود و نعمات بهشتی را بر خود حرام بداند ... عذاب جهنم به او درد و رنج میرساند ولی همین تحمل دردها تسکینی است بر درد درونی و عذاب وجدان شدیدش ...
تسکین درد باطنی از طریق به جان خریدن درد جسمی را در همین دنیا هم دیدهایم ... محکم زدن خود در هنگام مصیبت ... سینه زدن در عزای امام حسین علیهالسلام (وقتی که از روی عادت نیست و از درون میجوشد) ... این وضعیت خواستن درد در انسان وجود دارد و کاربرد خودش را دارد اما گاهی به انجراف میافتد و مانند اختلال روانی بروز میکند، مثل بیماری مازوخیسم.
اشتباه میکنم؟
با تشکر، یا علی
سلام جناب اواری ...
جناب اواری یه بازی فوتبال رو در نظر بگیرین که در درونش داور نسبت به بازی بی اهمیت هست .... بازی شروع میشه ... تیم a میزنه درست و حسابی تیم b رو له و لورده میکنه .... خطا میکنن ... با دست توپ رو تو گل میندازن .... بعضی از بازیکن ها رو میکشن ... و داور صبر پیشه میکنه ... بعد از مدتی بازیکنان تیم b میبینن که داور کلا اصلا به بازی توجه نمیکنه و اصلا هیچ عدالتی نداره ... مثلا خیلی خیلی دیر کارت زرد یا قرمز نشون میده .... یا اصلا کارت زرد یا قرمز نمیکشه .... بعضی موقع ها هم اشتباهی به جای اینکه کارت قرمز برای تیم a بیرون بکشه کارت قرمز برای تیم b بیرون میکشه .... تازه این داوره خیلی باحاله هر چند وقت یک بار هم با پا گل میزنه تو دروازه تیم b و حسابی تماشاچی ها به ریش تیم b میخندن ...
بعد از مدتی بازیکنان از قضاوت درست داور ناامید میشن ... میرن به داور میگن بابا حوصله این بازی رو ندارم ... میگه الا و بلا باید بازی کنی ... میگن حوصله ندارم زودتر تمومش کن ... باز داور میگه الا و بلا باید بمونی و بازی کنی .... تا اینکه بازیکنان میگن دیگه نمیخوایم بازی کنیم و از بازی میزارن میرن بیرون ( مثلا خودکشی میکنن )
بعد از اینکه بازی تموم میشه .... داور میگه میخواستم امتحانتون کنم .... بازیکنان تیم b هم میگن .... برو بابا ... و این بازیکنان تا ابد نه از این داور خوششون میاد نه حرفش رو حرف میدونن ... نه بهش امیدی دارن .... و اینجوری میشه که تا ابد در آتشی که داور براشون مهیا کرده میسوزن و هر چقدر که داور میگه من خوبم و ارحم و راحمین هستم ... بازم اونها در درون آتشی که خودشون درست کردن میسوزنن ...
من هم قبول دارم آتیش جهنم برای خیلی ها ابدی هست ....
کافر که معلوم است دل به دنیا خوش میکند و به زینت دادن دنیایش میپردازد و به رفاه خودش در دنیا میپردازد گویی تا ابد در دنیا خواهد ماند ... رویهی او در زندگی اینطور است که اگر تا ابد هم به او فرصت داده شود به کفر خود ادامه دهد ...
من این و نمی تونم قبول کنم چون انسانها مرتب در حال تغییر و تحول هستند و فکر انسان با گذر زمان تکامل پیدا می کنه
همه انسانها در حوالی سن چهل سالگی به دنبال عرفان و شناخت خدا و حقیقت می روند
و کافر هم از این امر استثنا نیست
کلا ثبات در دنیا وجود نداره و همه چیز حتی فکر انسان درحال تغییرو تحول هست
انسانها در وضعیتی از دنیا برده میشوند که اگر تا ابد هم عمر داده شود بهتر از آن نخواهد شد
دلیلتلت بر این حرف چیست ؟ ایا یک پسر هیجده ساله که در اوج نادانی از دنیا می رود اگر چهل سال عمر میکرد هم انچنان نادان بود ؟
در حالی که همه می دانند انسان در چهل سالگی کامل می شود
رحمانیت خداوند میشود بخشیدن تکامل هر کس به او ... نه بخشیدن تکامل یک نفر به یک نفر دیگر ... اگر حیوانات میتوانند به تکامل انسانی برسند کفاری که کفر با گوشت و خونشان به هم آمیخته هم راه به سوی انسانیت خواهند داشت.
این قسمت متوجه منظورتان نشدم اگر لطف کنید کاملتر بیان کنید
اما یک بحث دیگر هم میتوان داشت و آن اینکه آیا واقعاً هدف رسیدن به تکامل است؟ الآن که دارم فکر میکنم به نظرم این تکامل نیست که هدف از خلقت است ... برای انسان مختار هدف میتواند رسیدن به رضایت درونی باشد. در واقع رضایت مقامی است که انسان باید نهایتاً به آن برسد.
رسیدن به مقام رضا خودش بالاترین تکامل است
برای درک بهتر این وضعیت این مثال را نگاه کنید. شخصی را به زندان میاندازند و او خود را شایستهی این جریمه نمیداند و مدام در تقلا خواهد بود تا خود را نجات دهد و اگر نتواند هم مدام معذب است ... اما شخصی خود را میرود معرفی میکند و میگوید من گناهکارم و مجازاتم کنید که شایستهی سختترین مجازاتها هستم چون گناهانم خیلی بزرگ است ... زندان برای چنین کسی حکم عذاب را ندارد ... زندان است و عذاب هم هست ولی حکم عذاب را ندارد و فقط این سختی شخص را کمی آرامتر میکند و از شدت عذاب باطنیاش میکاهد! پس اگر زندان برای چنین کسی نعمتی خواستنی است عجیب نیست اگر جهنم هم برای دشمنان خداوند و اهل بیت علیهمالسلام خواستنی و طلب کردنی باشد ... تازه چه بسا عذابهای بیشتر را هم از خداوند طلب کنند تا درد درونشان کمی فروکش کند ... البته این احساس وقتی پیش میآید که شخص به درک عمیق از زشتی گناهش برسد ... در این میان برخی امید به رحمت خدا خواهند داشت که از جهنم هم خارج میشوند و برخی برای خود بهشت را حرام میدانند و به جهنم و عذابهای روزافزون راضیتر میشوند ... سبحان الله که انسان چه موجود عجیبی است!
به نظر من همین انسان که راضی به عذاب شده و ان را حق خود می داند بعد از اینکه عذاب کشید و احساس کرد تاوان گناهانش را پس داده دیگر راضی به عذاب ابدی نخواهد بود
هیچ گناهکاری هم در این دنیا عذاب ابدی را خواهان نیست بلکه خواهان مجازاتی در سطح گناهانش می باشد
و پس از اینکه احساس کرد به اندازه کافی عذاب کشیده خود را دیگر مستحق عذاب نخواهد دانست
پیروز باشید
اگر قرار است هزار سال در آتش بسوزم به خاطر گناهان بزرگم
پس اون کسی هم که تو بهشته باید هزار سال تو بهشت باشه
وگرنه به عدل خدا شک میکنم
خلد برای بهشت و جهنم اومده
پس یا بهشت و جهنم جاویدان نیستن و یا جهنم و بهشت تا ابد هستن
این استدلال کوچک و سطحی منه
اگه غلطه
درستش رو بگید
ممنون
نظر شما درست ولی خدا عادل نیست فراتر از عدل است خدا کریم است بعضی افراد در زمان امیرالمومنین امام علی (ع) نتوانستند عدل ایشان را تحمل کنند اگر خدا با عدالت با ما برخورد کند که ...
خدایا با ما با کرم خود نه با عدل خود رفتار کن
آره درسته با خدا تجارت میکنم یه جورایی
ولی بازنده هم نیستم و از خودم و خدا راضیم
ولی اونجوریا هم که فکر میکنی نیست که فقط به خاطر بهشت عبادتش کنم
به قول عمو حسن
ستایشش میکنم چون قابل ستایشه
من شنیدم کسانی که خدا رو بخاطر بهشت عبادت می کنند کار بدی نیست ولی مقامشون خیلی پایینتر از کسانی هست
که خدا رو فقط بخاطر خودش عبادت می کنند و در بهشت هم مقام بسیار بالاتری دارند
در یک سایت دیده بودم که یک آیت الله برای حل این مشکل پیشنهاد داده بودن که جهنم بعد یک مدت نابود میشه. یعنی دسته هایی از گناهکاران تا ابد در جهنم هستند ولی نکته اینجاست که خود جهنم ابدی نیست.
متاسفانه یادم نیست که کدوم آیت الله بودند و نظرشون حدس بوده یا بقیه علما هم پذیرفتن
من یک نظر دارم برای حل این مشکل
اصلا بهشت و جهنمی به این صورتی که یک جای پراز اتش باشه یا جایی پراز درخت درکارنیست و اینها همه مثالهایی بوده که پیامبر
بنا به اقتضای ان محیط خشک و بی فرهنگ عربستان زده تا مفهوم اصلی بهشت و جهنم رو به ذهن اونها نزدیک کنه
بهشت همان رسیدن به خدا و ارامش ابدی و جهنم هم همان دور ماندن از فضل و رحمت خداست و افسوس و اهی که خود گناهکار
در ان دنیا بهش وارد میشه
کسانی که به مقام رضا و ارامش می رسند که بطور جاودان در این حالت هستند و کسانی که دچار افسوس و عذاب می شوند
دوباره در چرخه حیات قرار می گیرند تا به مقام بهشت برسند
من یک نظر دارم برای حل این مشکل
اصلا بهشت و جهنمی به این صورتی که یک جای پراز اتش باشه یا جایی پراز درخت درکارنیست و اینها همه مثالهایی بوده که پیامبر
بنا به اقتضای ان محیط خشک و بی فرهنگ عربستان زده تا مفهوم اصلی بهشت و جهنم رو به ذهن اونها نزدیک کنهبهشت همان رسیدن به خدا و ارامش ابدی و جهنم هم همان دور ماندن از فضل و رحمت خداست و افسوس و اهی که خود گناهکار
در ان دنیا بهش وارد میشه
کسانی که به مقام رضا و ارامش می رسند که بطور جاودان در این حالت هستند و کسانی که دچار افسوس و عذاب می شوند
دوباره در چرخه حیات قرار می گیرند تا به مقام بهشت برسند
روایات و متن صریح قرآن چیز دیگه ای میگه
روایات و متن صریح قرآن چیز دیگه ای میگه
گفتم که قران مقداری تمثیل بکاربرده و بهشت و جهنم و بصورت یک جای پردرخت و پراتیش توصیف کرده
این که مشخصه مثاله و حقیقت بهشت و جهنم این نیست
و اینکه یک عده ای همیشه در جهنم بمانند من هرچی فکر کردم نتونستم قبول کنم
و به نظرم این خیلی خشونته که یک عده ای رو تا ابد در اتیش بسوزانند
مگر بیچارها چکار کرده بودند ؟؟!!!
مگر چه گناه عظیمی انجام دادند که مستحق سوختن ابدی باشند ؟
من نتونستم هضمش کنم و قبولش کنم :Ghamgin:
سلام
همراهی ابدی دو امر نامتناسب و متغایر ممکن نیست و به هر حال هرچیزی به اصلش رجوع می کند لذا اگر اصل این افراد آتش باشد با آن سنخیت دارند و دیگر از آن معذب نخواهند بود هرچند در آن هستند و اگر سنخیت نداشته باشند خارج میشوند ولی پس از میلیاردها سال عذاب باشد
یا علیم
وَلِسُلَیمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَینَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ یعْمَلُ بَینَ یدَیهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَنْ یزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ«سبأ/12»
و برای سلیمان باد را مسخر ساختیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را میپیمود و عصرگاهان مسیر یک ماه را؛ و چشمه مس (مذاب) را برای او روان ساختیم؛ و گروهی از جن پیش روی او به اذن پروردگارش کار میکردند؛ و هر کدام از آنها که از فرمان ما سرپیچی میکرد، او را عذاب آتش سوزان میچشانیم!
سلام
مگر جنس جن از اتش نیست پس چگونه است که قرآن کریم گواهی میدهد انان را با اتش سوزان معذب میکرده اند .
آيا ايه 14 سوره مباركه سجده كه عذاب الخلد" را بيان مي كند برايتان قانع كننده نبود ؟ اين تركيب وصفي يعني عذابي كه دائمي است و اگر عذاب بخواهد دائمي باشد بايد بصورت دائمي فرد مخلد ، معذب و در عذاب باشد .بله در لغت «خلود» به معناي ثبات و باقي ماندن است که اين بقا ميتواند براي مدت طولاني باشد و همچنين براي هميشه و دائمي. (1)با توجه به اين معنا برخي گفته اند که معناي خلود در عذاب اين است که مدت طولاني در آن ميمانند نه به صورت دائمي و ابدي محمد رشيد رضا، صاحب تقسير المنار اين نظريه را به مدعيان روشنفکري عصر خودش نسبت ميدهد. (2)و(3)
...
بنظر مي رسد آيه 65 سوره مباركه احزاب كه خودتان آورده ايد ، پاسخ سوال شما را در بر دارد ، اگر اين عذاب جاوداني نباشد "ولي" و "نصير " كه در آيه آمده براي چيست ؟ پس عذاب ، جاوداني است كه خداوند مي فرمايد در جهنم مخلدند و ولي و ياوري ندارند .
استاد گرانقدر سلام علیکم،
ممنون از وقتی که برای پاسخگویی گذاشتید، بله الآن دیگر حقیر با توجه به هم قرآن و هم روایات یقین دارم که هم بهشت و هم جهنم ابدی هستند ... و نه تنها جهنم که آتش جهنم هم ابدی است ... و نه تنها آتش جهنم که عذاب (اثرپذیری انسان از آتش و سایر ابتلائات در جهنم) هم ابدی است.
برزخ ، يك مدت محدود است و پس از آن قيامت بر پا مي شود ، بحث خلود مربوط به جهنم ، پس از برپايي قيامت است كه مد نظر ماست.
بله منظور حقیر از بیان برزخ مطلب دیگری بود، نه اینکه عذاب در برزخ خلد باشد ... عذاب در برزخ منقطع است و عذاب در آخرت پیوسته و این پیوستگی را میخواستم بحث کنم ...
فيض خداوند علي الاطلاق است و اين موجب خلق نوع بشر گرديده است ، حال اگر كسي با سوء انتخاب ، مخلد در آتش شد ، نبايد آفرينش او را محكوم كرد ، مثل اينكه فردي كه در اثر سهل انگاري نابينا شده را بگوييم بهتر نبود اصلا از اول چشم نمي داشت !!!
اگر خداوند کسی را بیافریند با اینکه بداند او هر لحظه وجود نداشتن را به وجود داشتن ترجیح خواهد داد و این وضع نه برای مدتی موقت که برای ابد برقرار خواهد بود آیا این مسأله ایرادی را به خداوند وارد نمیکند؟ خدایی که هر موجودی را که آفرید برایش وسایل لازم برای او را هم آفرید آیا برای عدهای نارضایتی ابدی را رقم بزند؟ نظر شخصی حقیر این است که عقلاً و فطرتاً چنین خداوندی پذیرفتنی نیست ... این مثل این است که قبول داشته باشیم بخشی از آفرینش خداوند شرّ مطلق است چون نیافریدنش بهتر از آفریدنش بوده است. موضوعی که باقی میماند فقط این است که حال چطوری باید بتوان بدون نقص بودن خداوند را با این مسأله جمع نمود. تا قبل از شروع این تاپیک فکر میکردم عذاب ابدی نیست ... یعنی با اینکه جهنم ابدی است ولی سنخیتی در جهنم بین کافران و عذابهای جهنم ایجاد خواهد شد که دیگر از آن بلایا عذاب درک نشود ... مثلا موجوداتی هستند که در دهانهی آتشفشانها زندگی میکنند یا در عمق اقیانوس و برای این زندگی هم قابلیت دارند و اصلاً برای همین زندگی هم قابلیت دارند و نه زندگی روی سطح زمین یا در روشنایی و فشای باز، فکر میکردم جهنمیهای مخلد ابدی هم از جایی به بعد با عذاب آخرت باید خو کنند ... اما از پست ۵ و بعد پست ۶ به بعد دیگر مطمئن شدم که این طرز فکر اشتباه بوده است و همانطور که شما و جناب .امین. و جناب فتا۱ هم فرمودید و فرمودند عذاب جهنم هم ابدی است ... یعنی سنخیتی پیش نخواهد آمد ... آتش تا ابد همچنان آتش خواهد ماند و درک کافر از ان هم همان درک آتش سوزنده و عذابآور خواهد بود ... به همین دلیل این درک حقیر بود که باید از مسألهی عذاب ابدی اصلاح میگشت و عوض میشد، حقیر هم برداشت جدیدم از مجموع آیات قرآن و روایات را در پست ۶ و سپس انتهای پست ۹ نوشتم. هنوز چیزی در این سناریوی جدید ندیدهام که مشکلی با عقاید شیعه و عدل و رحمت خداوند داشته باشد ... با بسیاری از احادیث که قبلاً دیدهام هم تطابق دارد ... از اینکه «اصل شر جهل است» گرفته تا اینکه «بزرگترین گناه یأس از رحمت خداست» تا اینکه «کافران خداوند را فراموش کردهاند پس خود را فراموش کردهاند (آیهی قرآن)» تا حدیث طینت تا بسیاری موارد دیگر. در عین حال که به نظرم میرسد ابدی بودن عذاب را هم بدون وارد کردن نقص به رحمت و عدالت خداوند توضیح میدهد.
ممنون میشوم اگر اشکالی در آن پستها میبینید گوشزد بنمایید.
با تشکر، :Gol:
یا علی
سلام پس این ایات ثابت میکند که بسیاری از افراد از جهنم بیرون آمدنی نیستند بلکه گوئی چون شیطان برای جهنم افریده شده اند یعنی چون آتش آرام و قرار ندارند و تا هستند خود و دیگران را میسوزانند و البته جهنم و آتش آن ابدی است .وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لَا یبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ«الأعراف/179»
و در حقیقت بسیاری از جنیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم [چرا که] دلهایی دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمیکنند و چشمانی دارند که با آنها نمیبینند و گوشهایی دارند که با آنها نمیشنوند آنان همانند چهارپایان بلکه گمراهترند [آری] آنها همان غافلماندگانند
سلام علیکم برادر عزیزم،
ممنون از پاسخگوییاتان ... ولی حق مطلب این است که از پست ۵ به بعد مدام دارم تکرار میکنم که ابدی بودن عذاب برایم به صورت قطعی ثابت شده است، برخی از دلایلم را هم برای این پذیرش نوشتهام، حال ممنون میشوم اگر لطف کنید سؤال بعدی را پاسخ دهید که این ابدی بودن عذاب چطور با رحمت خداوند جمع میشود (توجه کنید که خداوند از قبل از شروع خلقت از دید ما تا آخر عالم را علم دارد و البته علم و عمل خداوند هم جدای از هم نیست)؟ حقیر فقط یک راه به ذهنم رسید که در پستهای بالاتر بیان کردم، شما اگر در آن توضیح اشتباهی میبینید یا راه بهتری به ذهنتان میرسد لطفاً اینجا بفرمایید.
با تشکر، :Gol:
یا علی
سلام
همراهی ابدی دو امر نامتناسب و متغایر ممکن نیست و به هر حال هرچیزی به اصلش رجوع می کند لذا اگر اصل این افراد آتش باشد با آن سنخیت دارند و دیگر از آن معذب نخواهند بود هرچند در آن هستند و اگر سنخیت نداشته باشند خارج میشوند ولی پس از میلیاردها سال عذاب باشد
یا علیم
سلام علیکم،
با بحثی که تا کنون در این تاپیک انجام گرفته است مشخص شده (یعنی برداشت حقیر اینطور است) که عدهای که در جهنم به صورت ابدی باقی میمانند (یعنی به غیر از آنهایی که بعد از تحمل دههها و صدهها و هزاران و میلیونها و میلیاردها سال از جهنم بیرون میآیند) تا همان ابد معذب از عذاب جهنم خواهند بود ... اما بحث سنخیت و بازگشت به اصلی که شما فرمودید هم درست است (به نوعی همان حدیث طینت است) و ناقض ابدی شدن در عذاب نیست ... آنطور که در پست ۶ و ۹ بحث کردهام این عذاب برای آن کافران خواستنی خواهد بود ... عذاب هست ولی خواستنی هم خواهد بود. توضیح مختصرش هم این است که عذاب جسمانی میتواند تسکینی باشد بر عذاب روحانی. این مسأله مثالهایی در همین دنیا هم دارد و مطابق حدیث دیگری اگر درست خاطرم باشد تمام مسائل اخروی (یا باطنی) مثالهایی در همین دنیا (در ظاهر) دارند.
با تشکر،
یا علی
جناب اواری یه بازی فوتبال رو در نظر بگیرین که در درونش داور نسبت به بازی بی اهمیت هست .... بازی شروع میشه ... تیم a میزنه درست و حسابی تیم b رو له و لورده میکنه .... خطا میکنن ... با دست توپ رو تو گل میندازن .... بعضی از بازیکن ها رو میکشن ... و داور صبر پیشه میکنه ... بعد از مدتی بازیکنان تیم b میبینن که داور کلا اصلا به بازی توجه نمیکنه و اصلا هیچ عدالتی نداره ... مثلا خیلی خیلی دیر کارت زرد یا قرمز نشون میده .... یا اصلا کارت زرد یا قرمز نمیکشه .... بعضی موقع ها هم اشتباهی به جای اینکه کارت قرمز برای تیم a بیرون بکشه کارت قرمز برای تیم b بیرون میکشه .... تازه این داوره خیلی باحاله هر چند وقت یک بار هم با پا گل میزنه تو دروازه تیم b و حسابی تماشاچی ها به ریش تیم b میخندن ... بعد از مدتی بازیکنان از قضاوت درست داور ناامید میشن ... میرن به داور میگن بابا حوصله این بازی رو ندارم ... میگه الا و بلا باید بازی کنی ... میگن حوصله ندارم زودتر تمومش کن ... باز داور میگه الا و بلا باید بمونی و بازی کنی .... تا اینکه بازیکنان میگن دیگه نمیخوایم بازی کنیم و از بازی میزارن میرن بیرون ( مثلا خودکشی میکنن ) بعد از اینکه بازی تموم میشه .... داور میگه میخواستم امتحانتون کنم .... بازیکنان تیم b هم میگن .... برو بابا ... و این بازیکنان تا ابد نه از این داور خوششون میاد نه حرفش رو حرف میدونن ... نه بهش امیدی دارن .... و اینجوری میشه که تا ابد در آتشی که داور براشون مهیا کرده میسوزن و هر چقدر که داور میگه من خوبم و ارحم و راحمین هستم ... بازم اونها در درون آتشی که خودشون درست کردن میسوزنن ... من هم قبول دارم آتیش جهنم برای خیلی ها ابدی هست ....سلام جناب اواری ...
سلام علیکم خواهر عزیزم،
این مثال شما فقط نشان میدهد چقدر دیدگاهمان نسبت به خداوند و بهشت و جهنم متفاوت است ...
حقیر در خلقت خدا و در دین خدا جز زیبایی نمیبینم
:Gol:
با این وجود دارم فکر میکنم که حرفهایتان پر بیراه هم نیست ... یک گروه همانطور هستند که شما فرمودید ... یعنی در تیم فوتبال b بازی میکنند ... یعنی یک تصوری از خدا و عدالت خدا و دنیا و زندگی دارند و بعد میبینند خدا آنطور که آنها دوست دارند نیستند ... با هر ظلمی هم که بهشان بشود سوء ظنشان به خداوند بیشتر میشود تا آخر کافر میشوند و با کفر از دنیا میروند ... میگویند خدا یا نیست یا اگر هست ما این خدا را به کارمان نمیآید و در جهنم باشیم برایمان بهتر است ... آنها واقعاً هم چه بسا به جهنم بیفتند (مگراینکه خداوند بهشان رحم کند؟)
... چون در دین مهمتر از انجام عبادات و عمل به دستورات داشتن حسن ظن به خداست و معرفت درست داشتن از خدا ... توحید و عدالت و معاد و غیره از اصولالدین است و کسی که این مبنا را نداشته باشد چه بسا کار خیری هم بکند در ضلال باشد ...
ولی فقط خواستم بهتان یادآوری کنم که تمام مؤمنین هم اینطور نیست که در جبههی تیم b مورد نظر شما باشند ... ایمان برای برخی مستقر است و برای برخی مستودع ... مثال شما فقط گروه با ایمان مستودع را مورد توجه قرار داده است ... ولی آنها که ایمانشان مستقر است در هر مصیبتی خدا را نزدیکتر میبینند ... اوجش در کربلاست که امام حسین علیهالسلام بعد از آنکه اول چند روز تشنگی و گرسنگی خودشان و افراد تحت تکفل و سرپرستی خود را تحمل کردند و بعد در یک نیمروز به قول محتشم کاشانی اولاد خویش و اصحاب باوفایش را که همه شفیعان محشرند را در ورطهی عقوبت اهل جفا بدید و آن کوه غیرت میدانست نیز که ناموسهایش را که ناموسهای رسول خدا بودند را دارند در میان گرگهای درندهای به جا میگذارد که به حجابهای آنها هم رحم نخواهند کرد و بعد خودشان آن همه زخم خوردند که تقریباً جای سالمی در بدنشان نمانده بود اما باز در ته آن گودال لبخند به لب داشتند و با خداوند زمزمه میکردند که «الهی رضا بقضائک .... تسلیماً لأمرک ... لا معبود سواک» ...
یا علی
[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم
گفتم که قران مقداری تمثیل بکاربرده و بهشت و جهنم و بصورت یک جای پردرخت و پراتیش توصیف کرده
این که مشخصه مثاله و حقیقت بهشت و جهنم این نیست
لطفا برای بنده که از نظر سوادی ضعیف هستم توضیح بفرمایید که حقیقت بهشت و جهنم چیست.
و به نظرم این خیلی خشونته که یک عده ای رو تا ابد در اتیش بسوزانند
مگر بیچارها چکار کرده بودند ؟؟!!!
وقتی کسی تا آخر عمر لجاجت میکند و مخالف فرامین الهی قدم بر میدارد و تا آخرین لحظه کار نیکی انجام نمیدهد ، به کدام بهانه وارد بهشت بشود!؟؟؟[/]
اگر خداوند کسی را بیافریند با اینکه بداند او هر لحظه وجود نداشتن را به وجود داشتن ترجیح خواهد داد و این وضع نه برای مدتی موقت که برای ابد برقرار خواهد بود آیا این مسأله ایرادی را به خداوند وارد نمیکند؟ خدایی که هر موجودی را که آفرید برایش وسایل لازم برای او را هم آفرید آیا برای عدهای نارضایتی ابدی را رقم بزند؟ نظر شخصی حقیر این است که عقلاً و فطرتاً چنین خداوندی پذیرفتنی نیست ... این مثل این است که قبول داشته باشیم بخشی از آفرینش خداوند شرّ مطلق است چون نیافریدنش بهتر از آفریدنش بوده است. موضوعی که باقی میماند فقط این است که حال چطوری باید بتوان بدون نقص بودن خداوند را با این مسأله جمع نمود.
اجازه بفرماييد دو مطلب را در اين خصوص متذكر شوم :
1- ما شر مطلق نداريم ؛ حتي وجود و خلقت ابليس- كه از نظر ما شر محض است- در نظام حكيمانه خلقت داراي حكمت و خير در جريان كلي عبوديت الهي بندگان است . وجود افراد شرور و كساني كه مخلد در دوزخند نيز همينگونه است ضمن اينكه بياد داشته باشيم كه انسان موجودي مختار است و اگر شرارت مي كند با انتخاب خود اين راه را برگزيده و اگر قرار باشد خداوند با خلق نكردن عده اي - كه راه شرارت و نتيجتا خلود در دوزخ راانتخاب مي كنند- جلوي شرارت آنها را بگيرد ، اين چگونه اختياري خواهد بود ؟ غرض اين بوده كه موجودي كه از هر دو سو ، راه براي رشد دارد خلق شده و به او اختيار داده شود تا عبوديت الهي در بهترين شكلش به ظهور برسد ، غرض ، خلق افراد شرور نبوده بلكه برخي، خود با سوء انتخاب و عمل ، از رحمت الهي فاصله مي گيرند . شما در محاسباتتان دو فاكتور مهم را لحاظ نمي فرماييد يا آنرا كم اهميت و كمرنگ تلقي مي كنيد لذا اين خلود و مخلدين در دوزخ را خلاف قاعده ي لطف و يا شري كه نعوذ بالله به عملكرد خداوند باز مي گردد ، مي دانيد در حاليكه اينگونه نيست .
[="]
اولا به اين آساني ها و راحتي ها كسي مخلد در دوزخ نمي شود ؛ با اين محاسباتي كه خداوند با اعمال بندگانش دارد كه نيت خير را عمل خير محسوب كرده و پاداش مي دهد اما نيت بد را تا به مرحله ي عمل نرسد كيفر و يا عقاب نمي كند ، همچنين عمل خير را ده برابر پاداش مي دهد در حاليكه گناه را برابر خودش جزا مي دهد ، بيافزاييد به اين شرايط ، توبه ي افراد را كه بسياري از گناهان سابق را از ميان مي برد و منضم نماييد حسناتي كه علاوه بر پاداش ده برابري عمل، سيئات را نيز از بين مي برد :... ان الحسنات يذهبن السيئات... ( 1)...حسنات، سیئات (و آثار آنها را) از بین میبرند... علاوه بر اينها بحث شفاعت از گناهكاران هم مطرح است بعلاوه ي گناهاني كه با تدارك مافات - حق الناس- جبران مي شوند و نهايتا گناهاني باقي مي مانند كه با عذاب مدت دار در دوزخ ، پاك شده و فرد را از جهنم رهايي ميدهد . حال شما بيانديشيد كه چه گناهاني است كه فرد را مخلد در عذاب مي كند آنهم خلودي كه بارها و بارها در قرآن و روايات از آنها نهي شده و گناهاني نيست كه فرد چشم و گوش بسته مرتكب آن شده باشد يا نداند كه فلان گناه ، عاقبتش خلود در جهنم است .
(1)- هود /114
[="]ثانيا : برخي از كفار و معاندين ، خود هيزم جهنمند[="] :
[="]وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا (جن/15[="])
[="]و امّا ظالمان آتشگیره و هیزم دوزخند[="]
[="]لطفا به اين توضيحات استاد جوادي آملي دقت بفرماييد[="] :
"[="]قرآن كريم انسان را وقود، يعنى ماده سوختنى، آتش گيره و آتش زنه جهنم مى داند. آتش زنه مانند كبريت كه با برخورد با شى ء معين مشتعل مى شود و آتش گيره مانند هيزمهاى ضخيم و بزرگ كه مدتى در اجاق مى ماند و در دراز مدت خاكستر مى شود و هيزمهاى نازك و كوچك با آن افروخته مى شود[="].
[="]انسان خودش آتش برمى افروزد؛ چنانكه در آيه محل بحث يا آيه (اولئك هم وقود النار) آمده است و خودش هيزم است و در آن آتش مسجور، يعنى مشتعل مى شود: (و ام القاسطون فكانوا لجهنم حطبا)(جن/15) (اذا الاغلال فى اعناقهم والسلاسل يسبحون # فى الحميم ثم فى النار يسجرون )(غافر/71و72)[="]
[="]بنابراين، راهى براى فرار از عذاب ندارد؛ زيرا اگر هيزمى جداى از انسان باشد و انسان را با آن بسوزانند احتمال فرار از آن هست و در صورت سوختن نيز تنها جسم او را مى سوزاند، نه روح را. اما اگر خود انسان شعله ور شود راه گريز از عذاب ندارد؛ بلكه هم جسمش مى سوزد: (كلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غيرها)(نساء /56) و هم روح او گداخته مى شود: (نار الله الموقده# التى تطلع على الافئده)(همزه/6و7)
[="]آتشى كه بتواند روح انسان را بسوزاند، بايد منشا روحى داشته باشد؛ يعنى، از فواد و دل سر برآورد. هيزم فواد (مرحله تجرد روح) را نمى تواند بسوزاند[="]. حتى اگر انسان در كوره ذوب فلزات قرار گيرد، روح او نمى سوزد ...انسان عذاب جسمى را مى تواند تحمل كند، ليكن عذاب روحى قابل تحمل نيست."(2)
(2)- با تلخيص،ر.ك: تفسير تسنيم ، ذيل آيه 24 سوره مباركه بقره
با اين توضيحات ، معلوم مي شود ، انسانها اين آتش ، اين عذاب - يعني انواع عذابهاي جهنمي - را خودشان با خود به آنجا مي برند ، آتش ، از درون فرد شعله مي كشد ، خودش هيزم مي شود - البته افرادي هم هستند كه بواسطه برخي از همين هيزمها كه انسانها هستند معذب مي شوند نه اينكه خودشان هيزم باشند- اما برخي ديگر از افراد ، خود ، هيزم و آتش گيره اند ، خب حالا اين فردي كه سراسر آتش است به كجا بايد برود ؟ كسي كه عملكرد او در دنيا او را به آتش تبديل نموده ، خب دائما آتش است ديگر ، مگر مي تواند از خودش نجات يابد ؟ همانطور كه استاد فرمودند ، اگر هيزمي از جاي ديگر باشد و انساني هم باشد و او را به آتش هيزم بسوزانند بله او راه نجات دارد اگر فرار كند و از هيزم مشتعل فاصله بگيرد يا كسي دست او را بگيرد و شفاعتش را بكند ، بله خلاص مي شود اما كسي كه خودش هيزم جهنم و آتش گيره ي آن است معنايش اين است كه از انسانيت ساقط شده ، از حيوانيت هم ساقط شده حالا شده سنگ و چوب و هيزم ، شده است جماد ،"[او]از احساس و ادراك چنين هبوط و سقوطى، شديداً شرمنده و معذّب است"(3) اين آتش از دل او شعله مي كشد تا ابد هم وضع بر همين منوال است ، البته در شماره قبل عرض شد كه ان شاء الله به اين آساني ها انسان به اين حالت نمي رسد بلكه در برخي گناهان اعتقادي و اجتماعي يا اقتصادي و جوارحي بايد بسيار پيش برود و عناد ورزد تا به اين مرحله برسد .
لذا در بررسي بحث خلود ، اين موارد را نيز بايد مد نظر قرار دهيد.
(3)- ر.ك: تفسير تسنيم ، ذيل آيه 65 سوره مباركه بقره
من این و نمی تونم قبول کنم چون انسانها مرتب در حال تغییر و تحول هستند و فکر انسان با گذر زمان تکامل پیدا می کنه
همه انسانها در حوالی سن چهل سالگی به دنبال عرفان و شناخت خدا و حقیقت می روند
و کافر هم از این امر استثنا نیست
کلا ثبات در دنیا وجود نداره و همه چیز حتی فکر انسان درحال تغییرو تحول هست
سلام علیکم و رحمةالله،
باید حقیر را بابت الکن بودن زبانم در انتقال مطلب ببخشید («باید» در اینجا یعنی «لطفاً»). خواستم اصل حدیث را پیدا کنم برایتان بگذارم ولی پیدایش نکردم ... منظورم نسخهای از آن حدیث که کاملتر است و به دلیل مخفی بودن زمان مرگ هم اشاره میکند.
دلیلتلت بر این حرف چیست ؟ ایا یک پسر هیجده ساله که در اوج نادانی از دنیا می رود اگر چهل سال عمر میکرد هم انچنان نادان بود ؟
در حالی که همه می دانند انسان در چهل سالگی کامل می شود
ببخشید این جمله را کمدقت نوشتم و بخاطر همین ایجاد بحث کرده است، ان شاء الله در آن پست قبلی هم پاکش میکنم چون جای بحث دارد و به آن کلیای که حقیر گفتم نیست.
این قسمت متوجه منظورتان نشدم اگر لطف کنید کاملتر بیان کنید
این بستگی دارد به اینکه تکامل چطور تعریف شود، اگر تکامل به صورت رسیدن به رضایت باشد گاو با داشتن غذای کافی شاید راضی شود اما انسان با چنین چیزی راضی نمیشود، انسان کامل که انسانیتش در انس با خدا به فعلیت رسیده باشد با جایگاهش در بهشت اغناء میشود و انسانی که جهالت در ذاتش نسوخ کرده است هم با به فعلیت رسیدن نسیانش از خداوند با جهنم ارضا میشود، البته با آن توضیحات اضافهای که داده شد که همزمان عذاب را بخواهد ولی راضی هم باشد. در واقع انسان به قول علما از یکی از دو ریشهی «أ ن س» (مثل انس گرفتن) یا «ن س ی» (مثل نسیان و فراموشی) میآید اما شاید بهتر باشد بگوییم برخی از انسانها از آن ریشه انسان هستند (من عرف نفسه فقد عرف ربه، و هر کس که خدا را بشناسد دلباختهی او میشود) و جایگاهشان بهشت است و برخی از آن ریشهی دیگر انسان هستند (اهل غفلت، کسی که خود را فراموش کند خدای خود را فراموش خواهد کرد و کسی که خدا را فراموش کند خداوند هم از او یادی نخواهد کرد) و جایگاهشان جهنم است.
اما بین برخی علما مطلب طور دیگری توضیح داده میشود ... ایشان کمال را پر شدن ظرف وجودی انسان میدانند ... «وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ» بیان میکند که برای موجود مختار که مورد هدایت تشریعی قرار گرفته است رزق روحانی او به سعی خودش بستگی دارد (رزق جسمانی چون جسمش از هدایت تکوینی تبعیت میکند آنقدر به سعی خودش وابسته نیست و تنها اصل سعی را داشته باشد رزق برایش مقسوم است). این یک بحث فلسفی است که انسان وقتی خلق میشود یک ظرف خالی است ... یک قابلیت صرف است که هنوز بالفعل نشده است ... این وضعیت یک وضعیت مثالی است چون قابلیت است نه فعلیت ... وقتی به او گفته شود «کن» او موجود میشود و «کاف» و «نون» در روایت مبارکه آمده که مخازن خداست و خداست که ملکوت هر چیزی نزد اوست ... فعلیت تکوینی او میشود به دنیا آمدن جسمش و فعلیت تشریعی او میشود نتیجهی دسترنج خودش که توشهی باقی سفر او بعد از این دنیاست. با این دیدگاه فقط انسانهایی به تکامل میرسند که به اندازهی وسعشان تلاش کرده باشند (لَا يُكَلِّفُ اللَّـهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا) و تفاوت در وسع افراد یعنی تفاوت در ظرف وجودی ایشان که این مطلب با بحث «سلسلهی علی و معلولی» و «وحدت وجود» (بروز کثرت در ذیل وحدت) هم مطابقت دارد. اما در همین نظر برخی مسائل در حد فرضیه مطرح است و مورد اختلاف است، مثلاً آیا ذات و ظرف وجودی انسان قابل بزرگ و کوچک شدن هست یا خیر؟ آیا ممکن است شکسته شود یا اصلاً از حالت ظرف انسانی به ظرف حیوانی تغییر کند یا خیر؟ و مطالب دیگر ... با این حساب اگر فرض بشود که ظرف انسان قابل تغییر است (چنانکه ظاهراً در برخی روایات این مطلب آمده و مثلاً عالم بزرگواری از حدیثی نقل میکردند که مداومت بر فرستادن صلوات حتی ذات انسان را هم میتواند تغییر بدهد، حالا اگر درست باشد) شخص کافر هم ممکن است به کمال خودش برسد ولی این کمال دیگر با کمال یک انسان مؤمن یکسان نخواهد بود (أَفَمَن كَانَ مُؤْمِنًا كَمَن كَانَ فَاسِقًا؟ لَّا يَسْتَوُونَ) ... و منظور حقیر از آن جملهی مورد نظر شما همین بود ... که کمالی که برای یک انسان مؤمن میشود در نظر گرفت باید متفاوت باشد با کمالی که برای یک کافر قابل تصور است ... با این وجود فکر کنم بحث نه بر اساس ظرف وجودی که بر اساس «حصول رضایت» بهتر بتواند مطلب را توضیح دهد. تا اساتید نظرشان چه باشد ...
رسیدن به مقام رضا خودش بالاترین تکامل است
بله حق با شماست ... ولی مقام رضا داریم تا مقام رضا ...
فرض کنید در میان اقوام ما زن و شوهری هستند که تک پسر جوانشان را درست وقتی به ثمر نشسته بود در یک تصادف از دست دادند ... بعد از آن آنقدر ناراحت بودند که هر لذتی از زندگی را بر خودشان حرام کردند ... کارشان شد غصه خوردند ... اگر هم کسی میخواست دلداریشان بدهد مانع میشدند و میگفتند رهایمان کنید تا با درد خودمان بمیریم ... آنها دعوت به خوشحالی را رد میکردند تا با درد خودشان تنها باشند ... این یک نوع رضایت است ... یک نوع رضایت هم این است که کسی در نعمت باشد و از وضعی که دارد راضی باشد و دوام آن را بخواهد ... اولی راضی شدن به عذاب است و دومی راضی بودن به نعمت ... این حالت دوم در راستای همان بحث «راضیة مرضیة» است.
حالا اگر مثال خانوادهی داغدار به نظرتان جالب نبود جای آن یک فردی را مجسم کنید که گناه عظیمی کرده است و خودش فهمیده و از ناراحتی و عذاب وجدانی که دارد سختی را برای خودش بر راحتی ترجیح میدهد ... مثل آن مردی که در زمان فکر کنم امام صادق علیهالسلام کسی را کشته بود و از ناراحتی زندگیاش را ول کرده بود و رفته بود در کوه به دور از انسانها و زندگی سختی را برای خودش انتخاب کرده بود و همیشه هم ناراحت بود تا اینکه امام علیهالسلام فرمودند به او بگویید که این گناه او (یأس از رحمت و غفران خدا) از آن گناه اولش بدتر است، توبه کند و جبران کند و به زندگی عادی بازگردد ... کسانی در جهنم ابدی میشود که از رحمت و غفران خداوند مأیوس باشند و این حقیقت که خداوند غفار و أرحمالراحمین است از ایشان پوشیده باشد و اگر کسی به آنها بگوید هم باورشان نشود ... این مقام اوج غفلت انسان است که و اوج جهل است و جهل رأس هر شرّی است ... درست تقطهی مقابل عقل در حدیث معروف «جنود عقل و جهل»
به نظر من همین انسان که راضی به عذاب شده و ان را حق خود می داند بعد از اینکه عذاب کشید و احساس کرد تاوان گناهانش را پس داده دیگر راضی به عذاب ابدی نخواهد بود
هیچ گناهکاری هم در این دنیا عذاب ابدی را خواهان نیست بلکه خواهان مجازاتی در سطح گناهانش می باشد
و پس از اینکه احساس کرد به اندازه کافی عذاب کشیده خود را دیگر مستحق عذاب نخواهد دانست
و اگر هر چه بگذرد به این احساس نرسد که تاوان گناهانش را داده چی؟ ... در این صورت شما هم مانند ما قائل به ابدی بودن عذاب برای او خواهید شد ... بزرگترین گناه دشمنی با خدا و اهل بیت علیهمالسلام است و کسی که این دشمنی را داشته باشد اگر زشتی این گناهش را درک کند خود را لایق هر عذابی میداند و به آن تن میدهد و درد درونیاش بزرگتر از درد بیرونیاش خواهد بود.
یا علی
سلام علیکم،
این پست در واقع اهمّ مکالماتی است که حقیر با جناب محیالدین پیرامون مسألهی مورد بحث داشتم که در ضمن آن ایشان حقیر را از نقطهنظرات خود در مورد موضوع تاپیک آگاه کردند، از باب انسجام بحثها آنها را در اینجا میگذارم.
محی الدین - 3 روز پیش - لینک ثابت گزارش
سلام
بنده تصور میکنم بحث خلود را باید با اصول حل کرد نه با شواهد و مویدات و اصلی که بنده عرض کردم منطقی به نظر می رسد در خصوص اشکال آقای فتا یک هم پاسخی در پروفایل ایشان داده شد
موفق باشید
owari - 3 روز پیش - لینک ثابت ویرایش گزارش
سلام علیکم برادر بزرگوارم،
بله، حقیر اصل بحث شما را کاملا قبول دارم چون در روایت معصوم علیهالسلام به وضوح در موردش گفته شده است، اگرچه اصل روایت از اسرار شیعه شمرده شده است که نباید افشاء گردد. در هر صورت تنها کاری که در آن پست سعی داشتم که انجام دهم این بود که تلاش کنم معنی آن بازگشت به اصل و بعد سنخیت یافتن را دریابم چون مطابق با بحثی که در این تاپیک انجام گرفت به هر حال الآن شک ندارم که عذاب بودن جهنم برای مخلدین در جهنم وجه خود را از دست نخواهد داد. در مورد پاسخ شما صحبتی هم با جناب .امین. داشتیم که حقیر پاسخ ایشان (و در نتیجه شاید شما) را در این پست دادم. لطفا ملاحظه بفرمایید و اگر ایرادی در آن مشاهده نمودید گوشزد کنید.
پاسختان به جناب فتا۱ را هم خواندم و با تمام احترامی که برای شما قائل هستم موافق بحثتان نیستم ... حقیر قائل به معاد جسمانی هستم و اینکه اصل خلقت یک موجود از خاک یا آتش باشد هم به آن معنی نیست که خودش هم داخل خاک یا آتش احساس راحتی بکند ... مثلاً یکی بگوید انسان از خاک است و حالا اگر به دستش بزنیم خاک بلند میشود، یا در دل خاک قرار بگیرد (مدفون شود) مشکلی پیش نمیاید یا مثالهای دیگر ... احساس درد توسط سلولهای بدن یا املاح موجود در بدن نیست که درک میشود که بحث سنخیت و ماهیت پیش بیاید.
با تشکر،
یا علی
محی الدین - 2 روز پیش - لینک ثابت گزارش
سلام
به هرحال عود و بازگشت به اصل باید معنایی داشته باشد . اصل انسان خاک است؟ یا اصل جن آتش است ؟ آیا مفهوم بازگشت آنها به اصل به معنای بازگشت به این دو امر مادی است ؟ مطمئنا چنین نیست تا اشکال آقای فتا هم درست باشد . بلکه اصل هرچیزی صورت کلی و به اصطلاح رب النوع آن است و این مایه امید بشریت است و رنج ، ناشی از عدم سنخیت شوون وجودی با آنست لذا وقتی که مبدل السیئات حسنات این شوون وجودی را تبدیل فرمود و سنخیت حاصل شد جهنم فرد بهشت میشود اما اینکه کسی باشد که تمام سرمایه های تغییر و تبدیل را از دست داده باشد بعید نیست و این رمز خلود خواهد بود که آنوقت عدم رجوع نه بخاطر استثا در اصل عقلی بلکه بخاطر خروج فرد از تحت کلی به دلیل عدم استعداد است .
موفق باشید
owari - 2 روز پیش - لینک ثابت ویرایش گزارش
سلام علیکم برادر بزرگوارم،
اصل انسان خاک نیست بلکه اصل خلقت بدن انسان از خاک است ... به طرز مشابه هم در مورد جنیان. بازگشت بدن به اصل خودش در زمان زنده بودن بدن دنیاییمان هم بارها و بارها اتفاق میافتد و نیازی نیست حتماً به صورت یکباره در خاک دفن شود و کل آن تبدیل به خاک بگردد. در مورد اصل وجودی انسان هم یکی روح است که «من امر ربی» است و آن روح (روحی الهی) بخواهد به اصل خود بازگردد باید به سوی خداوند برود ولی در دون مقام روح و در مقامهای پایینتر نفسانی و عقلانی که بروز کثرت از وحدت را داریم انسانها یکطور نیستند و در نتیجه بازگشت به اصلشان در آن مقامها لزوماً به یکجا ختم نخواهد شد، بدن هم از نفس تبعیت میکند و البته ملزومات خود را با خود خواهد داشت.
اما در مورد سنخیت پیدا کردن با جهنم و در نتیجه تبدیل شدن جهنم به بهشت این با توجه به ابدی بودن عذاب و رنج طبق گفتهی خودتان نمیتواند صحیح باشد: «رنج ، ناشی از عدم سنخیت شوون وجودی با آنست»، اما از آنجا که اصل کلی مورد نظر شما اصلی مسلم است پس باید نگاهی موشکافانهتر به مسأله داشته باشیم که هم بتوانیم «بازگشت به اصل» را توضیح دهیم و هم عدم «تطابق سنخیت» را بدون اینکه تناقضی در این بین پیش بیاید. به نظر حقیر اصل وجودی اگر اصلی ایجابی باشد (مثل علم) این تناقض رفعشدنی نیست، ولی اگر سلبی باشد (مثل جهل و نبود علم) قابل حل خواهد بود، در جهالت میشود راضی شد به چیزی که با انسان سنخیت ندارد ... همانطور که میشود درد کشید ولی از آن درد لذت برد.
(ادامه دارد)
... Loading
width: 0 | |
---|---|
[/TD] | |
[TD] | |
[/TD] | |
[TD] | |
[TD="class: outer-glow highslide-outline"][/TD] | |
[/TD] | |
[TD] | |
[/TD] | |
[TD] | |
owari - 2 روز پیش - لینک ثابت ویرایش گزارش
(ادامه)
در ضمن مثلاً فرض کنید بگوییم عذاب جهنم با بدن انسان سنخیت ندارد ... نه از باب اینکه بدن خاک است و جهنم از آتش ... بلکه همینکه بدن تحمل اتش را ندارد و در آن تخریب میشود کافی است که بگوییم سنخیت ندارند، یعنی نیازی به برگرداندن موضوع به اصل موضوع هم نخواهد بود، بدیهی است که بدن در آتش دوام نخواهد داشت ... به قول شما در آن پست اگر دوامی داشته باشد هم این دوام الی الأبد نمیتواند باشد ... بنابراین خداوند به عنوان یک عامل خارجی میتواند جبران این عدم سنخیت را الی الأبد به عهده بگیرد و مثلاًهر بار که پوست و گوشت بدن شخص معذب در آتش میسوزد و نابود میشود خداوند برایش پوست و گوشت جدیدی جایگزین کند تا آن عذاب برای او مقیم گردد ... البته با توجه به توضیحاتی که در آن پستهای آخری زدم نظر حقیر این است که این عذاب مقیم از رحمت خداست و اگر نبود شخص دیگر هیچ وسیلهی تسکینی برای تخلیهی درد درون خودش نمییافت ... درد در ظاهر یک راه تسکین درد باطن ...
در مورد جملهی آخرتان میشود لطفاً کمی بیشتر توضیح دهید؟ «آنوقت عدم رجوع نه بخاطر استثا در اصل عقلی بلکه بخاطر خروج فرد از تحت کلی به دلیل عدم استعداد است» چطور آن استثناء را خروج از اصل عقلی در نظر نگرفتید؟ نبود استعداد آن اصل عقلی را ویرایش میکند و از نسخهی دیگری از اصول عقلی تبعیت میکند؟ (ببخشید اگر خیلی بیربط برداشت کردهام، فهمیدن جملات شما برایم کمی سنگین است)
با تشکر، :Gol:
یا علی
محی الدین - یک روز پیش - لینک ثابت گزارش
سلام برادر گرامی
ما اساسا برای بدن در اصل حقیقت انسانی اصالتی قائل نیستیم لذا بدن به هر نحو که باشد در بحث ما که همان رجوع به اصل است دخیل نیست براین اساس اشکال جناب فتا که اصل را در جن آتش می گیرد و بر آن اساس اصل عقلی مد نظر ما را مورد اشکال قرار می دهد قابل پذیرش نیست
اما در توضیح جمله ای که فرمودید عرض شد که اگر کسی در جهنم ماند و به اصل بازنگشت به معنای استثاء خوردن دلیل عقلی نیست بلکه او بخاطر از دست دادن تمام استعدادها دیگر فرد انسانی نیست تا به اصلش بازگردد این فرد تنها صورتی خاکی از انسان داشته و مقداری استعداد برای انسان شدن که آنرا به حیوانیت ختم کرد لذا دیگر انسان نیست که بخواهد به اصل انسانی و بهشت او منتهی شود . بعبارت دیگر عقیده و عمل او که جوهر وجودیش را ساختند هیچ شکل انسانی نداشته تا از افراد انسانی محسوب شود .
موفق باشید
owari - یک روز پیش - لینک ثابت ویرایش گزارش
سلام علیکم برادر عزیزم،
اینکه فرمودید ایشان دون مقام انسانیت هستند یعنی همان تغییر ذات و سنخیت پیدا کردن با آتش و کمی استعداد هم میشود همان بالفعل نشدن انسانیت بالقوه در ایشان، درست متوجه شدم؟
قبول دارم که این یک نظر است که بین برخی از علما رایج است ولی با ابدی بودن عذاب و رنج که از قرآن فهمیده میشود (در آن تاپیک بحث شد) در تناقض است و نمیتوانم بینشان را جمع کنم. به همین خاطر هم حقیر گفتم اصل انسانیت یکتا نیست، انسان میتوان انسان باشد ولی از ریشهی «ا ن س» به معنی انس با خدا و معرفت به او و داشتن محبت او، و انسان میتواند انسان باشد ولی از ریشهی «ن س ی» به معنی نسیان و غفلت از خداوند و جهل به اسماء حسنی خداوند. در این صورت بازگشت به بهشت برای یک گروه بازگشت به اصل ایشان است و بازگشت به جهنم بازگشت به اصل ایشان خواهد بود و اگر دقت نمایید این مضمون همان حدیث طینت است! از طرف دیگر اصل جهل را میتوان با عذاب ابدی جمع هم کرد بیانکه اصل مورد نظر شما نقض شود یا ابدی بودن عذاب انکار شود.
آیا به طور خاص قبول دارید که «ابدی بودن رنج و عذاب» ناقض نظریهی «تغییر سنخیت» مورد نظر شماست؟
یا آیا به طور خاص قبول دارید که «متفاوت بودن اصل انسانها از ابتدا» بحث «ابدی بودن عذاب» را توضیح میدهد بیآنکه به عدالت و رحمت خداوند خدشهای وارد نماید؟
اگر ممکنه نظرتان را در مورد این دو سؤال بدانم و اگر قبولشان ندارید دلیلتان را بفرمایید.
با تشکر، :Gol:
یا علی
محی الدین - یک روز پیش - لینک ثابت گزارش
آیا به طور خاص قبول دارید که «ابدی بودن رنج و عذاب» ناقض نظریهی «تغییر سنخیت» مورد نظر شماست؟
یا آیا به طور خاص قبول دارید که «متفاوت بودن اصل انسانها از ابتدا» بحث «ابدی بودن عذاب» را توضیح میدهد بیآنکه به عدالت و رحمت خداوند خدشهای وارد نماید؟
سلام
توجه به این نکته لازم است که عذاب گاهی به نسبت و قیاس است همین حالا هم اهل ایمان می گویند غیر معتقدان چه رنج روحی می کشند اما اگر از خودشان بپرسی می گویند نه رنجی نیست بلکه از زندگیمان لذت می بریم و عدم اعتقاد به امور معنوی برای ما رنج نیست بلکه چه بسا بعضی بگویند باور به معنویات برای ما رنج آور است لذا خلود در عذاب چه بسا از این قبیل است یعنی در قیاس با اهل ایمان و معنویت آنها حقیقتا در عذابند ولو اینکه عذاب خود را لذت می دانند
در جواب سوال دوم با توجه به اینکه نظریه صحیح از نگاه ما حدوث روح از جسم است مطمئنا مبنای سعادت و شقاوت انسانها در ویژگیهای جسمانی آنها نهفته است اما این به معنای اصل بودن جسم و رجوع به آن هم نیست بلکه جسم حامل استعدادهای کمالات انسانی بوده است و جهت وجدانی نداشته صرفا استعداد بوده ضمن اینکه باور به این استعداد هم مشکل را حل نمیکند چون استعداد جهت فقدانی و عدم فعلیت دارد مگر اینکه بپذیریم چنین افرادی دوباره به استعداد اولیه باز می گردند و خدای متعال به رحمتش به آنها فعلیتهایی متفاوت از فعلیت مکسوبه قبلیشان عطا می کند به عبارت دیگر در آنها تحول ذاتی ایجاد می کند که هر چند در دایره قدرت الهی هست اما جدا از سنتهای الهی دور است
خلاصه اینکه وقتی اصل در تحقق ذات انسانی علم و عمل اویند و جهنمی مطلق ، تمام علم و عملش ناری باشد خلود او در آتش منطقی است و منافاتی با رجوع به اصل هم ندارد چه اینکه اگر اصل را صرف استعدادهای اولیه هم بدانیم بازگشت به آن به معنای بازگشت به عدم الفعلیت است و تجدید بنای جدید بر این استعدادها هم که تحول ذاتی است جدا بعید به نظر می رسد
owari - 17 ساعت پیش - لینک ثابت ویرایش گزارش
سلام علیکم برادر عزیزم،
ممنون از توضیحاتتون ...
...
با تشکر و التماس دعا :Gol:
یا علی
سلام علیکم و رحمة الله،
در زمان بسته بودن این تاپیک ادامهی بحثهای پیرامون کیفیت ابدی شدن دشمنان خداوند در عذاب جهنم توسط برادرمان جناب .امین. در تاپیک دیگری از سر گرفته شده و پیگیری شد که مطابق نظر کارشناس محترم تاپیک حاضر با توجه به اینکه آن بحثها کلامی بوده و این تاپیک زمینهی قرآنی دارد بهتر است از انتقال آن پستها به این تاپیک خودداری شود، بنابراین حقیر فقط جهت انسجام بحثهای انجام گرفته در اینجا آدرس آن پستها را قرار میدهم:
پستهای شمارهی ۱۲ و ۱۴ الی ۲۳ و ۲۵ و ۲۸ و ۳۹ و ۴۲ و ۴۴ و ۵۸ از تاپیک سرنوشت کسانی که نه دین دارند و نه اعتقاد به خدا !!!!!!!!!!!
یا علی
با سلام و عرض ادب
برادر بزرگوار جناب امين در يكي از بياناتشان به آيه شريفه 107 سوره مباركه هود اشاره داشتند و اينكه شايد منظور از آسمان و زمين مذكور در آيه ، آسمان و زمين آخرتي باشد :
آیه شریفه برای اثبات خلود در جهنم میفرماید: خالدین فیها مادامت السموات والارض الا ماشاء ربک ان ربک فعال لما یریدیعنی برای اینکه ثابت کند در جهنم خالدند از این جمله استفاده میکند که شاید منظور همان آسمان و زمین آخرتی باشد.
در تاييد اين بخش از فرمايش ايشان ، توضيح استاد مرحوم علامه طباطبايي را ذيل اين آيه شريفه و همچنين دو اشكالي كه مطرح و به آن پاسخ داده اند بيان مي كنيم :
" در اينجا اشكالى پيش مى آيد و آن اينست كه آيات قرآنى تصريح دارد بر اينكه آسمان و زمين تا ابد باقى نيستند و اين با خلود در آتش و بهشت كه آن نيز مورد نص و تصريح آيات قرآنى است سازگارى ندارد.
از جمله آيات دسته اول كه تصريح مى كند بر اينكه آسمان و زمين از بين رفتنى اند آيه ((ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق و اجل مسمى )) و آيه ((يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب كما بدانا اول خلق نعيده وعدا علينا انا كنا فاعلين )) و آيه ((و السموات مطويات بيمينه )) و آيه ((اذا رجت الارض رجا و بست الجبال بسا فكانت هباء منبثا)) است .
و از جمله آيات دسته دوم كه تصريح مى كند بر اينكه بهشت و دوزخ جاودانه است آيات زير است : ((جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا)) ((و اعد لهم سعيرا خالدين فيها ابدا لا يجدون وليا و لا نصيرا)).
و بنابراين ، از دو جهت در آيه مورد بحث اشكال مى شود: يكى اينكه خلود دائمى در بهشت و دوزخ را محدود كرده به دوام آسمانها و زمين با اينكه آسمانها و زمين دائمى نيستند.
دوم اينكه خالد را كه ابتداى خلودش از روز قيامت شروع مى شود، و از آن روز دوزخى بطور دائم در دوزخ و بهشتى بطور دائم در بهشت به سرمى برند به چيزى تحديد كرده كه ابتداى قيامت آخرين آمد وجود آن است و آن آسمان و زمين است كه ابتداى قيامت آخرين آمد وجود آنها است .
و اين اشكال از اشكال اول مشكل تر است ، زيرا اين اشكال بر كسى هم كه معتقد به خلود در دوزخ و يا در بهشت و دوزخ نيست وارد است ، به خلاف اشكال اول .
و پاسخى كه ماده اشكال را از بين ببرد اين است كه خداى تعالى در كلام خود آسمان ها و زمينى براى قيامت معرفى مى كند كه غير آسمانها و زمين دنيا است ، و مى فرمايد: ((يوم تبدل الارض و السموات و برزوا لله الواحد القهار)) و از اهل بهشت حكايت مى كند كه مى گويند:((الحمد لله الذى صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوء من الجنه حيث نشاء)) و در مقام وعده به مومنين و توصيف ايشان مى فرمايد: ((لهم عقبى الدار)).
پس معلوم مى شود براى آخرت نيز آسمانها و زمينى است ، همچنانكه در آن بهشت و دوزخى و براى هر يك سكنه و اهلى است ، كه خدا همه آنها را به اين وصف توصيف كرده كه نزد اويند، و فرموده ((ما عندكم ينفد و ما عند اللّه باق )) و به حكم اين آيه آسمان و زمين آخرت از بين نمى رود.
و اگر در آيه مورد بحث بقاى بهشت و دوزخ و اهل آن دو را به مدت بقاى آسمان و زمين محدود كرده از اين جهت است كه معناى اين دو اسم از حيث آسمان و زمين بودن هيچ وقت از بين نمى رود، آنكه از بين مى رود يك نوع آسمان و زمين است و آن آسمان و زمين دنيايى است كه اين نظام مشهود را دارد، و اما آسمانها و زمينى كه مثلا بهشت در آنها است ، و به نور پروردگار روشن مى شود به هيچ وجه از بين نمى رود، و خلاصه جهان همواره آسمانها و زمينى دارد. چيزى كه هست در آخرت نظام دنيائيش را از دست مى دهد، و با اين وضع ديگر هيچ اشكالى باقى نمى ماند" .( 1)
(1)- تفسير الميزان ، ج 11، صص29و30