درس اخلاق اسک دینی ها برای یکدیگر (کاربردی)

تب‌های اولیه

1832 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سعی کنید مغرور باشید ، اما دچار تکبر نشید!
هیچ انسانی از فرد متکبر خوشش نمیاد ، و همه ناخودآگاه حس تقابل با این فرد بهشون دست میده ، شاید این فرد با هیچکس کاری نداشته باشه و آزارش به کسی نرسه ، اما چون افراد دیگه ، این تکبر رو نوعی توهین تلقی میکنند ، با فرد متکبر دوست نمیشند ، و یا حتی اگر براش مشکلی پیش بیاد شاید ناخودآگاه خوشحال بشند و یا از کاه ، کوه بسازند و خلاصه با این کارها ، رفتار متکبرانه اون فرد رو تلافی کنند .

خلاصه اینکه تکبر ، خیل عظیمی از دشمنان رو گرد آدم پدید میاره ، که همه منتظر فرصتی برای انتقام جویی هستند!

(البته اینها در مورد تکبر ظاهری بود ، در مورد تکبر درونی ، خود انسان تبدیل به بزرگترین دشمن خودش میشه ، و خودش هست که با روشهای گونانگون ، خودش رو نابود میکنه)

تحمّل عقیده و رأی مخالف را داشته باشید .
مصداق « فبشّر عبادی الذین یستمعون القول و یتّبعون احسَنَه» پس از بررسی دقیق و بکاربردن مستندات کافی ، عقاید دیگران را نپذیرید و هرگز به دلیل متضاد بودن عقاید او را دشمن خویش ندانید تا زمانیکه از او حرکتی محاربانه با عقاید شما نبینید .
صبر پیشه کنید و همزمان همه ی حرکات ریز و درشت را بسنجید .
بد ترین انسانها کسانی هستند که کور کورانه عمل می کنند و از محاسبات عقلی در کسب معلومات بهره نمی برند .

ALAMDAR;410706 نوشت:
هیچوقت چیزهای جزیی و ساده رو ساده نگیرید و کوچکترین گزکی (آتو) دست هیچکس ندید چون خیلی ها منتظر کوچکترین بهانه هستند تا به وسیله ی آن به شما و آبرویتان لطمه بزنند . و شما هم چون مقصرید ، هرچند به اندازه ی کاه ، اما به اندازه ی کوه به شما ضربه میزنند و خودتان هم نمیتوانید دفاع کنید چون هرچند خیلی اندک ، اما بالاخره مقصرید!

واقعا مومن نباید خودش را در جایگاه اتهام قرار دهد ، هرچند با سهل انگاری یا اشتباه خیلی جزیی چون عده ای حرامی دقیقا منتظر این فرصت ها هستند و آب رفته دیگر باز نخواهد گشت!

/////////////////////////////

بلکه عده ای بدتر از این هستند مثبتهای شما را هم منفی جلوه می دهند

yanoor;410725 نوشت:
/////////////////////////////

بلکه عده ای بدتر از این هستند مثبتهای شما را هم منفی جلوه می دهند

درست است ، اما در مثالی که من زدم ، چون خود فرد سهل انگاری کرده ، مدام خودش رو سرزنش میکنه که چرا باعث شده چنین اتهامات ، تهمت ها و توهین هایی بهش بشه . این خیلی سخت و دردناک هست نسبت به حالتی که انسان یقین داره ایرادی از او نبوده .

بسمه تعالی

تو از کدام فرقه ای!
دوفرقه خویشتن را ضایع و از حظّ اعلای انسانی به مشتهیات حیوانی دل خوش کرده اند، و به دیگران نیز بد آموزی نموده اند و آنانرا از مسیر تکامل انسانی باز داشته اند:
یکی فرقه مادّی و اشباه و اتراب آنان که موت را معدوم شدن می دانند و منکر دار آخرت هستند؛ و فرقه دیگر کسانی که بظاهر دیندارند؛ آنان می گویند: چون موت انسان نابود شدن اوست، و ورای مادّه حقیقت و واقعیتی ندارد، هر چه می خواهیم می کنیم؛ و اینان می گویند: معاد حق است ولی ما محبّ پیغمبر و آل او هستیم و آنان در آخرت شفیع ما هستند لذا هر چه می خواهیم می کنیم و مرتکب هر گناهی بخواهیم می شویم آن شفیعان ما در محشر ما را از عذاب الهی نجات می دهد.
هر دو فرقه یاد شده تا حدّی در ضلالت و اضلال و در ارتکاب معاصی و مناهی مشترک اند، و به حقیقت از کمال انسانی و صراط مستقیم که سیرت حق سفرای الهی بویژه خاتم انبیاء و آل او- صلوات الله علیهم- که اهل بیت طهارت و عصمت و وحی اند بغایت دورند. آنان معنی انسان و موت را ندانستند؛ و موت را فوت انگاشتند، بیخبر از این که موت وفات است نه فوت، و اینان نیز علاوه بر این که معنی حقیقی انسان و موت را ندانستند، از معنی محبّت به پیغمبر و آل دور شده اند، و شفاعت را کأنّ یک نوع پارتی بازی انگاشتند، و از معنی واقعی محبّت و تکامل و شفاعت که بدون هیچ مسامحه منجی بشر از عذاب الهی است سخت باز مانده اند و دور افتاده اند، بی خبر از این که شفاعت را باید از این نشأه با خود ببرند که الدنیا مزرعة الآخرة. اللّهم ارزقنا محبّتهم و شفاعتهم.

منبع،گنجینه گوهر روان،علامه حسن حسن زاده آملی حفظه الله.

[="Tahoma"][="DarkSlateBlue"]عیب کسان منگر و احسان خویش
دیده فرو بر به گریبان خویش

چیزی که خیلی جلو دید آدم رو میگیره و قضاوتش و رفتارش اشتباه از آب درمیاد همینه که بیش از خودش متوجه شمردن ایرادهای دیگرانه

اگه کسی متوجه ظلم های خودش به خودش و به دیگران باشه، کمتر در مورد دیگران بی انصافی می کنه[/]

[=Georgia]با عرض سلام و ادب خدمت همه دوستان گرامی
در حکمت و فلسفه قاعده ای داریم به نام اتحاد عقل و عاقل و معقول یعنی با برهان اثبات می شود که انسان با صورت ادراکی هرچیزی که می اندیشد و می بیند و می شنود و می خورد و لمس می کند متحد می شود و از درون به عینه همان چیز می شود به طوری که صاحبدلال چهره حقیقی او را به صورت مجموعه اموری می بینند که بدانها اهتمام دارد. اینکه برهان این مطلب چیست اینجا در صدد بیان آن نیستم و ان شاءالله در تاپیک سلسله دروس معرفت نفس در آینده بدان خواهم پرداخت.
از این مطلب برهانی در اینجا می خواهم بهره اخلاقی ببرم و دوستانم را مهمان یک مائده عقلی و اخلاقی نمایم و آن این که امام جواد علیه السلام در روایتی فرمود:

مَنْ‏ أَصْغَى‏ إِلَى‏ نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ يَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِيسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِيسَ. [تحف العقول، صفحه: 456]
یعنی هر كس به سخن سخنرانى گوش دهد، او را پرستش كرده است. پس اگر او از خدا سخن بگويد خدا را پرستيده است، و اگر از زبان ابليس سخن بگويد ابليس را عبادت كرده است.
این فرمایش امام اشاره به همان قاعده اتحاد عقل و عاقل و معقول است که به زبان قابل فهم عموم مردم بیان گردیده است. شنیدن موسیقی حرام یکی از مصادیق این پرستش شیطان یا اتحاد یافتن با وی است که از گناهان كبيره و بسيار بزرگ است.
در روایت است که مسعود بن زیاد می گوید: من در نزد امام صادق علیه السلام بودم؛ شخصی وارد شد و به حضرت گفت: پدر و مادرم فدای تو، در همسایگی ما اشخاصی زندگی می‌کنند که کنیزان آوازه خوان دارند، و اغلب در خانه شان بساط ساز و آواز برپاست. دستشویی خانه‌ی ما نیز طوری قرار گرفته که صدای ساز و آواز آنها به گوش می‌رسد و چه بسیار می‌شود که من نشستن در دستشویی را طول می‌دهم تا آواز آنها را بشنوم. این عمل (از نظر شرعی) چه طور است؟ حضرت فرمود: این کار را مکن. عرض کرد: به خدا قسم من هرگز به سراغ آنها نرفته‌ام و نمی‌روم، بلکه فقط صدای ایشان را می‌شنوم!
حضرت فرمود: مگر کلام خدا را نشنیده‌ای که می‌فرماید: «
ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولاً» یعنی همه‌ی شما روزی درباره‌ی گوش و چشم و دل خود مورد بازخواست قرار خواهید گرفت و نسبت به آنچه شنیده‌اید و دیده‌اید و یا نسبت به آن دل بسته‌اید باید حساب پس دهید! آن فرد ‌گفت: به خدا سوگند گویا که تاکنون این آیه را از کتاب خدا نشنیده بودم وبه حضرت گفت انشاءالله من دیگر چنین عملی را تکرار نمی‌کنم و نسبت به گذشته هم استغفار می‌کنم. امام فرمود: این کافی نیست برخیز و غسل کن و هر چه قدر می‌توانی نماز بخوان چون تاکنون به گناه بزرگی اشتغال داشته‌ای و اگر با همین حال و بدون توبه ميمردی وضع بسیار بدی داشتی. خدا را شکر می‌کنم که متوجه شدی و از او درخواست می‌کنم که از بدی تو صرف نظر کند. آری! خداوند فقط از کارهای زشت و قبیح کراهت دارد. پس تو نیز کارهای زشت و گناهان را برای اهلش بگذار چون هر چیزی در این عالم اهلی دارد. [وسائل الشيعة ؛ جلد ‏3 ؛ صفحه 331 ]

بسمه تعالی

اميرالمومنين علي وصي رسول الله (ص) مي فرمايند:
«ما أبعَدَ الخيرَ ممن همته و بطنه وفرجه»
ترجمه:چقدر دور از خير وسعادت است آنكس كه تمام همتش صرف شكم وفرج است»
شرح:چون لذات حقيقي روحاني در ترك هواي نفس و دوري از شهوات حيواني است .مگر به قصد ضرورت و به قصد نتيجه عقلي .
پس هر كه تمام همتش در عمر براي لذات شكم و فرج است اين لذات،بدن فاني او را از لذات معنوي و سعادت ابدي كه علم و معرفت و محبت خداست باز مي دارد و از لذات روحاني اخروي باقي محروم مي گرداند .و به هلاكت ابد مي كشاند .
لذا فرمود :
دورترين مردم از خير وسعادت آن كسانند كه تمام عمر همتشان صرف لذات شكم و فرج شود .در حديثي از
پيغمبراكرم(ص)است كه فرمود:
«هلاك المرء في ثلاث:في قبقبه و ذبذبه و لقلقه» هلاك انسان در سه
چيز است ،در لذت شكم و فرج و لقلقه زبان اوست .
گناهان زبان هم از غيبت و دروغ و استهزاء به مردم و لغوگویي و غيره در
اين حديث نبوي اضافه است .واين امور موجب هلاك انسان و محروم شدنش از سعادت بهشت رضوان است .
باشد كه خداوند توفيق ادراك اين مهمات را به ما عطا كند .ان شاء الله

منبع:
حكمت عملي ترجمه جناب مهدي الهي قمشه اي رحمة الله علیه
شرح علامه حسن حسن زاده آملي حفظه الله

سـلام

درسته که محبت و معرفت و تمامی خصلت و اعمال خوب باید فقط برای رضای خدا باشه...

اما بیاییم: اگر نمیخوایم پاسخ محبت دیگران رو با محبت بدیم ، لااقل بدی هم نکنیم ، آسیب نرسانیم ، رنج ندهیم...

اگر سعی میکردیم همیشه خودمون رو جای طرف مقابل بگذاریم ، دنیا بهشت میشد !

" با مردم همانگونه رفتار کن که میخواهی با تو رفتار کنند "

عالـــم محضـــر خـــدا ستــــ

خدایا ؛ مرا همین بس که تــــو را دارم

ممنون بابت ِ این تاپیک زیبا :Gol:

اویس;413634 نوشت:
در حکمت و فلسفه قاعده ای داریم به نام اتحاد عقل و عاقل و معقول یعنی با برهان اثبات می شود که انسان با صورت ادراکی هرچیزی که می اندیشد و می بیند و می شنود و می خورد و لمس می کند متحد می شود و از درون به عینه همان چیز می شود به طوری که صاحبدلال چهره حقیقی او را به صورت مجموعه اموری می بینند که بدانها اهتمام دارد. اینکه برهان این مطلب چیست اینجا در صدد بیان آن نیستم و ان شاءالله در تاپیک سلسله دروس معرفت نفس در آینده بدان خواهم پرداخت.

باید مطلب خیلی جالبی باشد امیدوارم زودتر برامون بذارینش...اینو شنیده بودم ولی فکر نمیکردم برهان عقلانی براش باشه.من واقعا مشتاق خواندن این برهانم...

بسمه تعالی

قدم اول در مسیر انسانیت از بیان علامه حسن زاده آملی حفظه الله

سوال: نخستین مراحل تهذیب و تزكیه نفس چیست ؟

پاسخ:
براى طهارت باطن، نخست باید دوام طهارت ظاهرى را حفظ كرد و طهارت بدن را مراعات نمود، اعضاء و جوارح ظاهرى را باید كنترل نمود. زبان آفت بدى است، انسان باید سعى كند چانه اش را با عقل بگرداند! همانطور كه دهان گاه مجراى غذاى آلوده به معده است همین دهان و زبان، مجراى غذاى آلوده به جان نیز هست. باید این نهال وجود را كه رو به رشد و كمال است، مواظبت كرد، از همنشین بد پرهیز نمود. این دقت هاى ظاهرى كم كم باطن را هم طاهر مى كند. انسان اگر كمى در این نظام دقت كند، مى بیند كه در این دار هستى، هیچ چیز غلط نمى كند. حتى حیوانات هم در كار و وظیفه خود خیانت نمى كنند.
اینها درس است براى ما از آن طرف هم داریم كه (( من جاهد فینا لنهدینهم سبلنا )) باید در این امور دقت كرد تا كم كم طهارت باطن هم پیدا شود..

(منبع: در محضر استاد، ص 34)

سلام
من تجربه مو ميگم
اونايي بيشتر تو زندگي ام تاثير گزارتر بودند
كه با عملشون با من بهم درس دادند
نه با فوق ديپلم صحبت كردند و ...
اگه هم صحبتي به دلم نشست مال اوني بود كه اهل عمل بود
ي چيز ديگههم تجربه كردم
تا واقعا نخواي راه هاي تزكيه برات باز نميشن
اما همين كه فقط بخواي و ي اقدام كوچولي اي بكني
باور كن همه ميشن يارو همراهت
ميبيني دستت و گرفتن و به خدا و حقيقت نزديك ترت ميكنند
فقط تو اين كش وا كشهاي درون
يادت نره گاهي ميبرنت تا لب مرز كفر تا چيزهايي رو بهت نشون بدن و بفهمي
ها
فهميدن وادراك مهمترين فلسفه تهذيبه
به قول فرشته بزرگ خدا جبرئيل
و نردبان همه اينها دل گرم بودن به خداست و با خيالي آسوده تكيه كردن به او

بدون شرح

بسمه تعالی

اخلاق – بطور عمده- عملی است نه علمی، و نفسی است نه درسی. اخلاق علمی فضل است نه فضیلت، و «ادب درس» است نه «ادب نفس». اگر کسی یک دایره المعارف درباره ورزش بخواند تا آن را از بر شود، و خود در روز مقداری ورزش نکند، در کار نیرو یابی و اندامسازی هیچ اثری نمی بیند؛ لیکن اگر یک ورقه کوچک کهنه، درباره دستورات ورزشی داشته باشد. و همان را به دیوار اطاق خود نصب کند، و هر روز بر طبق آن دستورات، لحظاتی ورزش کند، پس از مدتی اندک، می نگرد که در بدن سازی و نیرویابی پیش رفته است.
نفس انسانی نیز - بعین- مانند بدن است. خوانندگان عزیز، با خواندن یا شنیدن چند روایت اخلاقی، در کار خودسازی درونی و ساختن قلب و تهذیب نفس توفیقی چندان نمی یابند، «کار با سعی برآید به سخندانی نیست».

محمد رضا حکیمی/نان و کتاب

سلام ...
امیدوارم که حالتون خوب باشه ...
امروز با یه SMS تبلیغاتی مواجه شدم که برای من خیلی جالب بود ... گفتم برای شما هم تعریف کنم ...

کسی عنوان کرده بود که هر روز عنوان یک کاری که صواب داره ... رو از طرق SMS به گوشی شما ارسال میکنه و هزینه هر SMS هم 45 تومان هست ... طرح خوبی هست .... آدم با خودش میگه امروز این کاره خوب رو انجامش میدم ... هر اتفاقی هم که افتاد افتاد !!!

بعد از کمی فکر کردن گفتم که میتونه طرح خوبی برای askdin باشه ... هر کس میتونه کارکردهای مثبت خودش ... کارهای زیبایی که کرده ... یا امکان انجامش رو داشته و نتونسته انجام بده رو اینجا عنوان کنه ... در اینصورت لیست خوبی از کارهای زیبا و پر صواب ایجاد میشه ... من وقتی به هفته ای که گذشت فکر میکنم تقریبا هیچ کاره پر صوابی رو انجام ندادم ... هر وقت هم که بخوام کاری پر صواب انجام بدم یاده گذروندن گدا از خیابون یا صندوق صدقات میافتم ...

اگر دوست داشته باشین ... میتونیم تو این موضوع آرشیوی از کارهای خوب و پر صواب ... از جمله ...

1- انواع نمازها
2- انواع صدقات
3- انواع مهربانی کردن ها
....

ایجاد کنیم ... و اگر حدیثی هم در مورده ارجو ارزش اون کاره نیک هستش رو عنوان کنیم ...

بسمه تعالی

علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی رحمة الله علیه:
روزی در حرم مطهر امام رضا علیه السلام پس از انجام زیارت و خواندن نماز زیارت در سمت پشت سر نشسته بودم و اتفاقاً در جنب من جناب محترم حجة الإسلام آقای علامه لاهیجانی انصاری دامت برکاته نشسته بودند، و در آن مکان مقدس ذکر مرحوم قاضی آقای حاج میرزا علی آقا، آن فقیه و عارف عالیقدر اسلام به میان آمد.
و چون جناب ایشان خدمت آن مرحوم در نجف أشرف رفت و آمد داشتند جملاتی را نقل کردند که بسیار شایان دقت است: از جمله آنکه آن مرحوم میفرمودند:
در یک مسجد همیشه نماز نخوانید، به مساجد دیگر نیز بروید! و هر جا دیدید حال پیدا کردید آنجا نماز بخوانید، و هر جا که دیدید حال پیدا نکردید مکان خود را تغییر دهید و از این مسجد به مسجد دیگر انتقال یابید! و خلاصه آنکه توقف در یک مکان بی مورد است و باید دائماً دنبال حال بود و از هر جا به جای دیگر منتقل شد، و هر جا حال بهتر بود آنجا را انتخاب نمود، اگر در مسجد کوفه نشد به مسجد سهله بروید و اگر در سهله نشد به مسجد کوفه بروید، و هکذا.

و از جمله آنکه: انسان هیچ وقت نباید مأیوس شود، و از دیر کرد نتیجه نباید دست از کار سیر و سلوک بردارد؛ زیرا ممکن است کسی با ناخن زمین را به تدریج بخراشد و سپس ناگهان به اندازه گردن شتر آب زلال و روان جاری شود.
و از جمله آنکه میفرمود: مَنْ کانَ هَمهُ اللَهَ کَفاهُ اللَهُ فِی جَمِیعِ هُمومِهِ.
«کسی که اهتمام او در مقصدش خدا باشد، خداوند کفایت امر او را در جمیع مقاصد و شؤونش خواهد نمود.»

و از جمله آنکه: روزی از ایشان پرسیدم که در مواقع اضطرار و گرفتاری، چه در امور دنیوی و یا در امور اُخروی و در بن بست کارها به چه ذکر مشغول شوم تا گشایش یابد؟
در جواب فرمودند: پس از پنج بار صلوات و قرائت آیة الکرسی، در دل خود بدون آوردن به زبان بسیار بگو: اللَهُم اجْعَلْنِی فی دِرْعِکَ الْحَصینَةِ التی تَجْعَلُ فِیها مَنْ تَشآءُ، تا گشایش یابد. «بار پروردگار من! مرا در حصن و پناهگاه خود و در جوشن و زرهِ محکم خود قرار بده! در آن چنان جوشنی که کسانی را که بخواهی قرار میدهی !»

بسمه تعالی

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مرد را به عقلش نه ثروتش

زن را به وفایش نه جمالش

دوست را به محبتش نه کلامش

عاشق را به صبرش نه ادعایش

خانه را به آرامشش نه اندازه اش

مرکب و اتومبیل را به کارائیش نه مدلش

غذا را به کیفیتش نه کمیتش

درس را به استادش نه سختیش

دانشمند را به علمش نه مدرکش

مدیر را به عملکردش نه جایگاهش

نویسنده را به باورهایش نه تعداد کتابهایش

شخص را به انسانیتش نه ظاهرش

دل را به پاکیش نه صاحبش

جسم را به سلامتش نه لاغریش

سخنان را به عمق معنایش نه گوینده اش بسنجید .


بسمه تعالی

آورده اند که مردی در پیش افلاطون حکیم آمد و گفت: امروز در فلان مجمع بودم، فلان کس تو را بسیار بستود و دعای خیر کرد. افلاطون چون این بشنید، سر فرود افکند و به اندیشه فرو شد. آن مرد گفت: چه اندیشه می کنی و من چه گفتم که تو از من متغیّر شدی؟ گفت: اندیشه ی من از قول تو نیست ولیکن از فعل خود اندیشه می کنم که چه کار جاهلانه کرده ام که آن جاهل را پسند افتاده است و به طبع او خوش آمده و کدامِ مصیبت باشد ورای آن که نادانی مرا بپسندد که تا نادانی نَبُود، نادان وی را نپسندد. (تا کسی کار نادانان را انجام ندهد، مورد رضایت آنان واقع نمی شود).

بسمه تعالی

از کلمات امام علی علیه السلام در نهج البلاغه، حکمت 295 است: «اصدقاؤک ثلاثة، و اعداوک ثلاثة؛ دوستان تو سه کس اند و دشمنان تو نیز سه کس، «فاصدقاؤک: صدیقک و صدیق‏ صدیقک و عدو عدوک؛ دوستان تو عبارتند از: دوست خودت و دوست دوستت و دشمن دشمنت»،«و اعداؤک: عدوک و عدو صدیقک و صدیق عدوک؛ و دشمنان تو عبارتند از: دشمن خودت و دشمن دوستت و دوست دشمنت».

مقصود این است که یکی از انواع دوستان، دشمن دشمن‏ است. علت اینکه دشمن دشمن به منزله دوست خوانده شده این است که دشمن‏ را ضعیف می‏کند و دست وی را می‏بندد و از این راه به انسان کمک می‏کند. این خود یک حساب و قاعده‏ ای است که دشمن دشمن مانند دوست است، آدمی‏ را تقویت می‏کند. این قاعده که در افراد جاری است، در حالات و قوای معنوی انسان هم‏ جاری است. قوای معنوی انسان در یکدیگر تأثیر می‏کنند، و احیانا تأثیر مخالف می‏ نمایند و اثر یکدیگر را خنثی می‏کنند.

یکی از حالات و قوائی که در عقل انسان یعنی در عقل عملی انسان یعنی در طرز تفکر عملی انسان که مفهوم خوب و بد و خیر و شر و درست و نادرست و لازم و غیر لازم و وظیفه و تکلیف و اینکه الان چه می‏بایست بکنم و چه‏ نمی‏بایست بکنم و این گونه معانی و مفاهیم را بسازد تأثیر دارد، طغیان‏ هوا و هوسها و مطامع و احساسات لجاج‏ آمیز و تعصب‏ آمیز و امثال اینها است‏، زیرا منطقه و حوزه عقلی عملی انسان به دلیل اینکه مربوط به عمل انسان‏ است همان حوزه و منطقه احساسات و تمایلات و شهوات است. این امور اگر از حد اعتدال خارج شوند و انسان محکوم اینها باشد نه حاکم بر اینها، در برابر فرمان عقل فرمان می‏دهند، در برابر ندای عقل و وجدان فریاد و غوغا می‏کنند، برای ندای عقل حکم پارازیت را پیدا می‏کنند، دیگر آدمی ندای عقل خویش را نمی‏ شنود، در برابر چراغ عقل گرد و غبار و دود و مه ایجاد می‏کنند، دیگر چراغ عقل‏ نمی‏تواند پرتو افکنی کند. پس اینگونه‏ هواها و هوسها اگر در وجود انسان باشند، تأثیر عقل را ضعیف می‏کنند، اثر عقل را خنثی می‏کنند، و به تعبیر دیگر این هوا و هوسها با عقل آدمی‏ دشمنی می‏ورزند.

در حدیث است که امام صادق علیه السلام فرمود: «الهوی عدو العقل، هوا و هوس دشمن عقل است» (مصباح الشریعة، باب 38، ص 223). علی علیه‌السلام درباره عجب و خودپسندی در نهج‏البلاغه، حکمت 212 و 219 فرمود: «عجب المرء بنفسه احد حساد عقله، خودپسندی‏ انسان یکی از اموری است که با عقل وی حسادت و دشمنی می‏ورزد. درباره‏ طمع فرمود: «أکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع، بیشتر زمین‏ خوردنهای عقل آنجا است که برق طمع، جستن می‏کند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‏فرماید: «اعدی عدوک نفسک التی بینجنبیک، یعنی بالاترین دشمنان تو همان نفس اماره و احساسات سرکش تو است که از همه به تو نزدیکتر است و در میان دو پهلویت قرار گرفته است» (بحارالانوار، ج 70، ص 64). علت اینکه این دشمن بالاترین دشمنان است واضح است، زیرا دشمن عقل‏ است که بهترین دوست انسان است. هم رسول اکرم صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلم فرمود: «صدیق‏ کل امرء عقله، یعنی دوست واقعی هرکس عقل او است (بحارالانوار، ج 1, ص 87، از امام رضا علیه السلام). از هر دشمنی با نیروی عقل می‏توان دفاع کرد. اگر دشمنی پیدا شود که‏ بتواند عقل را بدزدد پس او از همه خطرناکتر است. پس توجه به این مطلب لازم است که حالات و قوای معنوی انسان به حکم‏ تضاد و تزاحمی که میان بعضی با بعضی دیگر است در یکدیگر تأثیر مخالف‏ می‏کنند و تقریبا اثر یکدیگر را خنثی می‏کنند و به عبارت دیگر با یکدیگر دشمنی و حسادت می‏ورزند. از آن جمله است دشمنی هوا و هوس با عقل.

از همین جا معنای تأثیر تقوا در تقویت عقل و ازدیاد بصیرت و روشن‏ بینی‏ می شود. تقوا نه سوهان است و نه سنباده و نه روغن چراغ. تقوا دشمن، دشمن عقل است، از نوع سوم دوستانی است که علی علیه السلام فرمود: وعدو عدوک. ملکه تقوا که آمد دشمن عقل را که هوا و هوس است رام و مهار می کند، دیگر نمی گذارد اثر عقل را خنثی کند، گرد و غبار برایش به وجود آورد، پارازیت ایجاد کند. پس معلوم شد که تقوا واقعاً در طرز تفکر و طرز قضاوت انسان تأثیر دارد ولی نوع تأثیرش اینست که جلو تأثیر دشمن را می گیرد و از این راه دست عقل را باز می کند و به وی آزادی می دهد، (عتق من کل ملکه، آزادی از هر خوی و عادت واهی است. خطبه 230 نهج البلاغه).

منبع:
شهید مطهری/کتاب ده گفتار صفحه 54-49

بسمه تعالی

علامه حسن زاده آملی حفظه الله:
در این جا یک خوک خوک است یا سگ سگ است. از سگ بودن یا خوک بودن خود هیچ عذاب ندارد؛ ولی انسانی که خوک شده یا سگ شده و به صورت ملکه اش محشور شده، آن وجه انسان بودن خود را فراموش نکرده، و این وجه عذاب اوست. امام صادق- علیه السلام- فرموداین حیوانات صور اعمال بنی آدم هستند». و یک وجهی هم که برای «إِذَا الوُحُوشُ حُشِرُت» آورده اند همین است که این انسانها هستند که به صور اعمال خود محشور می شوند. خوک اینجا رنج نمی برد؛ ولی انسان که آن جا خوک شده رنج می برد. انسان ادراک خود را دارد، هر چند ملکات غریب دارد غواشی دارد آن وقت است که می فهمد که این جا جای کسب بود. لذا تقاضا می کند که مرا برگردانید تا عمل صالح انجام دهم. ولی اینها، آن عمل زشت، طوری برایشان ملکه شده که اگر برگردانده شوند دوباره همان ملکات خود را تکرار می کنند.

منبع،صدوده اشاره استاد علامه حسن زاده آملی.

از امام صادق پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا كردی؟



گفت : چهار اصل

1-دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم

2- دانستم كه خدا مرا میبیند پس حیا كردم

3- دانستم كه كار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش كردم

4- دانستم كه پایان كارم مرگ است پس مهیا شدم

بسمه تعالی

آیت الله العظمی بهجت رحمة الله علیه:

اين نكته از معلومات و واضح و آشكار و از مسلّميّات شرع است كه چنان چه مسلمانى ديد كه مسلمانى گرفتار است و با اندك همت، گرفتارى او رفع می‏شود، در اين صورت اگر همت نكند، معاقَب خواهد بود. از پنجاه ميليون نفر شيعه كه در ايران است، حدّاقل ده ميليون نفر الآن می ‏توانند، دست كم ماهى يك تومان در صندوق خيريّه بريزند. اگر كسى بگويد كه اين مقدار را هم نمی ‏توانم، دروغ می‏گويد! آيا با اين پول‏هاى ذخيره شده، نمی ‏توان گرفتاری هاى ضرورى اهل مملكت را رفع نمود؟! نمی‏دانيم از دست خودمان به چه كسى شكايت كنيم؟!





با اين حال، به هر كس كه بگوييم شما متصدّى جمع آورى تبرّعات و انفاقات براى محرومين و محتاجان باشيد، می‏گويد: ما از همه محتاجتر هستيم؟ بهائی ها كه از دين هيچ ندارند جز تعاطف، از راه كمك كردن، مردم را به مرامشان دعوت میكنند. وقتى میفهمند كسى ضعيف و محتاج است، از او دستگيرى میكنند. مثلاً به او میگويند در فلان مكان بنشين سيگار و كبريت بفروش، و می ‏آيند و عوض يك ريال يك تومان به او می‏دهند تا پس از چند روز مستغنى شود. و يا وقتى می بینند شخصى از هم مذهب ‏هاى آن‏ها ضعيف است، فورا در اداره يا كارخانه ه‏اى، كارى براى او پيدا می نمایند. چرا ما تعاطف نداريم، و اين همه با رخاء و گشايش يكديگر دشمنيم؟!

باران رحمت;502566 نوشت:
حکیمی را پرسیدند:

زندگی خود را بر چند اصل بنا کردی؟

فرمود چهار اصل:

1) دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم

2) دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم

3) دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم

4) دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم

حکیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این یک حدیث بسیار معروف از امام ششم شیعیان، امام صادق علیه السلام هست.
در تفسیر این حدیث، ترتیب موارد ذکر شده بسیار مهم هست،
لازم به ذکره که ترتیب روایت بدین گونه هست: مورد سوم، دوم، اول، چهارم.

بسمه تعالی

آیت الله العظمی بهجت رحمة الله علیه:
راستگويى، در ديدن رؤياى صادقه و صفاى روح خيلى مؤثّر است در روایتی منسوب به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آمده است: أصدقکم رؤیا أصدقکم حدیثا – آن کسی که خوابهای راست تری می بیند همان کسی است که راستگوتر است.






« الرسالة القشیریة، ص 527 »

بسمه تعالی

ببینید در نگاه یک ولی خدا گناه چه اثری دارد!!!!!

حجة الاسلام سید احمد فاطمی نقل می‌کند:
در اوایل طلبگی‌ام، روزی مرحوم علامه طباطبایی به حجره‌ام تشریف آوردند و فرمودند:
« به ظاهر در این جا غیبت شده است! »





گفتم: بله؛ پیش از آمدن شما، چند نفر که درسشان از من بالاتر بود، این جا بودند و غیبت کسی را کردند. علامه فرمودند:
« باید می‌گفتی از این جا بروند، این حجره دیگر برای درس خواندن مناسب نیست؛ اتاق خود را عوض کن

بسمه تعالی

وقتی غم و اندوه گریبانمان را گرفت، وقتی ناامیدی از هر سو به ما هجوم آورد و وقتی کارد به استخوانمان رسید، چه کنیم؟ چگونه به درگاه خدا دعا کنیم تا زنگار از دلمان بزداید؟ امام علی ‌بن موسی‌الرضا(علیه السلام) برای این درد نسخه‌ای نافع دارند.
شاید بسیاری از افراد ندانند که چطور و چگونه باید دعا کرده و خواسته خود را از خداوند متعال طلب کنند. امام علی‌بن موسی الرضا(علیه السلام) این موضوع را با دعاهای نورانی خود به ما می‌آموزند






آن حضرت در یکی از دعاهای خود چگونگی درخواست برای برطرف شدن غم و اندوه را آموزش می‌دهند. ایشان می‌فرمایند:
هر که غم و اندوهی دارد (دو رکعت نماز به جا آورد و در هر رکعت یک بار سوره حمد و 13 بار سوره قدر را بخواند و هنگامی که از نماز فارغ شد، به سجده برود و بگوید:« اللّهم یا فارج الهمّ و کاشف الغمّ، و مجیب دعوة المضطرّین، و رحمان الدّنیا، و رحیم الاخرة، صلّ علی محمد و آل محمد، و ارحمنی رحمة تُطفِیءُ بها عنّی غضبک و سخطک، و تُغنینی بها عمّن سِواک»
(خداوندا! ای گشاینده و زداینده [ابرهای] حزن و اندوه و ای برطرف کننده غم و ای اجابت‌کننده دعای انسان‌های مضطر و بیچاره و ای بخشاینده در دنیا، و بسیار مهربان در آخرت، بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست، و بر من رحم کن، رحمتی که به وسیله آن خشم و نارضایتی‌ات نسبت به من را خاموش سازی و مرا از غیر خودت بی‌نیاز کنی)
سپس گونه راست خود را به زمین چسبانده و بگوید:« یا مُذلّ کل جبّار عنید، و یا معزّ کلّ ذلیل، قد وحقّک بلغ المجهود منّی فی امر "کذا"، ففرّج عنّی
(ای ذلیل‌کننده هر متکبر سرکش و ای عزیزکننده هر خوار و ذلیلی، قسم به حق خودت که حقیقتاً درباره "فلان کار" سختی و مشقّتم به نهایت شدت رسیده [کارد به استخوانم رسیده]، پس گشایشت را نصیبم فرما)سپس گونه چپ خویش را به زمین چسبانده و مانند همان عبارت را بگوید، آنگاه پیشانی را به زمین بچسباند و مانند آن عبارت را بگوید، که در این صورت خداوند سبحان غم و اندوه او را بزداید و حاجتش را برآورد.

دوستی تعریف میکرد جناب آیت اله حسن زاده آملی در جمعی صحبت میکردند و همش از بهشت و خوبی ها و زیبایی هاش صحبت میکردند که یکی بلند شد به نشانه اعتراض که چرا از جهنم چیزی نمیگید که ایشون گفتند : اونجا رو خودمون میریم میبینیم . ( البته شوخی کرده بود )

پ.ن : شاید ربطی به تاپیک نداشته باشه اما من بشخصه وقتی هر جا اسم آیت اله حسن زاده رو میبینم یه جورایی دلم بجوش میاد و حسرت روزهای از دست رفت هرو میخورم که چرا به گناه سپری شد .

porteqal;502627 نوشت:
حکیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این یک حدیث بسیار معروف از امام ششم شیعیان، امام صادق علیه السلام هست.
در تفسیر این حدیث، ترتیب موارد ذکر شده بسیار مهم هست،
لازم به ذکره که ترتیب روایت بدین گونه هست: مورد سوم، دوم، اول، چهارم.

جدا
نمی دانستم. من خودم از یک جایی کپی کردم که فکر کنم اون طرفی هم که نوشته بوده نمی دانسته که این حدیث ازامام صادق ع است.

ممنون از تذکرتون

بسمه تعالی


انسان استاد می خواهد و به معلم و مربّی احتیاج دارد، تنها به کتاب مشکل حلّ نمی شود به قول شیوا و رسای عارف رومی:

هر که گیرد پیشه ای بی اوستا/ریشخندی شد به شهر و روستا

هیچکس بی اوستا چیزی نشد/هیـچ آهن خنجـر تیـزی نشـــد

آهن باید به کوره آتشین برود و استاد و چکش و سندان ببیند تا شمشیر بُرّنده شود. مردم اجتماع ما خواه بپذیرند و خواه نپذیرند -که سرانجام خواهند پذیرفت بدانند.که آنچه از قلم اعلای آحاد حکمای الهی، قرنی بعد از قرنی در صحف نوریه و کتب قیّمه آنان به کتابت آمده است، تفسیر انفسی آیات و روایات است. بزرگان علم فرموده اند آنچه را که شرع مقدس آورده است، اسرار و رموزند، هر کس به کُنوز آن رموز دست نمی یابد. حقایق الهیه از لسان سفرای الهی به گونه ای بیان شده است که هیچکس از کنار سفره بیانشان بی لقمه و طعمه بر نمی خیزد همانگونه که خدای سبحان فرموده است: "و تلک الامثال نضربها للنّاس و ما یعقلها الا العالمون" هم ناس از قرآن بهره مندند. و هم عالمان، اما ناس از ظاهر امثال و اما عالمان از تعقل به مغز و سرّ گفتار آن؛ به قول ملای رومی:

ای برادر! قصه چون پیمانه است/ معنی اندر وی بسان دانه است
دانـــه معنی بگیــرد مرد عقــل/ ننگرد پیمانه را گر گشت نقل

بسم الله الرحمن الرحیم

جملاتی از یکی از اساتید اخلاق:

لذت دنیا اجازه نمی دهد که لذت توحید را انسان بچشد.

چون با توحید ارتباط نداریم افسرده می شویم.

همه نعمت ها و بلایا، عاملی برای تجلی ربوبیت خداوند هستند.

بسمه تعالی

با آنچه كه دوست دارى محشور مى شوى


در حديث ريان بن شبيب از
امام رضا عليه السلام نقل است كه آن حضرت فرمود:
اى پسر شبيب ! اگر مى خواهى كه به درجات اعلاى بهشت رسى ، با ما باش ! به غم ما غمگين باش و به شادى ما شاد! و بر تو باد ولايت ما! كه هر كس سنگى را دوست داشته باشد، خداوند در روز قيامت او را با آن محشور كند.

علامه حسن زاده آملی حفظه الله:
شبى در حشر و معاد خود قكر مى كردم و به نامه اعمال خويش نظر مى افكندم ، و اين كه چگونه به اعمالم رسيدگى خواهد شد كه ديدم چيزى ، لازمه نفسم شده ، با آن محشور گشته و از آن جدا نمى شود، وقتى دقت كردم ديدم كتابى خطى است كه آن را به شدت دوست دارم . در اين وقت اين حديث را به ياد آوردم كه هر كس سنگى را هم دوست داشته باشد با آن محشور مى شود. و كتاب هم مانند، سنگ ، از جمادات است و از اين جهت با آن فرقى ندارد.

بسم الله الرحمن الرحیم

ابان بن تغلب گوید که:
زنی دیدم پسرش مرد،برخاست چشمش را بست و او را پوشاند و گفت جزع و گریه چه فائده دارد آنچه را پدرت چشید تو هم چشیدی و مادرت بعد از تو خواهد چشید،بزرگترین راحتها برای انسان خواب است و خواب برادر مرگ است چه فرق میکند در رختخواب بخوابی یا جای دیگر،اگر اهل بهشت باشی مرگ بحال تو ضرر ندارد و اگر اهل ناری زندگی بحال تو فائده ندارد،اگر مرگ بهترین چیزها نبود خداوند پیغمبر خود را نمی میراند و ابلیس را زنده نمیگذاشت.

نکته 976 هزار و یک نکته/علامه حسن زاده آملی

بسم الله الرحمن الرحیم


هرجا حدیثی، آیه ای، دعایی به دلت خورد، بایست؛
مبادا یک وقت بگذری و بروی، صبر کن؛
رزق معنوی خیلی مخفی تر از رزق مادی است؛
یک نفر از دری، دیواری می گوید و در حقیقت خداست؛
که با زبان دیگران با شما حرف می زند. ..
"حاج اسماعیل دولابی"

بسمه تعالی

در روایت وارد است: «الصلوة میزان؛ من وفی استوفی» (محجة البیضاء)؛ «نماز میزان برای ترقی و تکامل و وصول به درجات قرب و کمال انسانیت است». کسی که حق آن را ادا کند و آن را بتمامه بجای آورد و بر آن مواظبت و محافظت نماید، حق خود را بتمامه و کماله از آن می گیرد و به مقاصد خود از درجات قرب نائل می گردد و لذا در روایت صحیحه از حضرت باقر (ع)، از حضرت رسول الله (ص) وارد است که: «ما بین المسلم و بین أن یکفر إلا أن یترک الصلوة الفریضة متعمدا أویتهاون بها فلا یصلیها»؛ «بین مسلمان و بین اینکه کافر شود هیچ فاصله ای نیست کوتاهتر و نزدیکتر از اینکه نماز واجب خود را عمدا ترک نماید و یا دربارۀ آن سستی و تکاهل ورزد و بجای نیاورد» (محجة البیضاء).
صدوق در کتاب «فضآئل الشیعة» با إسناد خود از حضرت باقر (ع) از پدرانش (ع) روایت کرده است که: «قال: قال رسول الله صلی الله علیه وءاله وسلم حبی و حب أهل بیتی نافع فی سبعة مواطن أهوالهن عظیمة: عند الوفاة، و فی القبر، و عند النشور، و عند الکتاب، و عند الحساب، و عند المیزان، و عندا لصراط.؛ رسول خدا (ص) فرمودند: «محبت من و محبت اهل بیت در هفت جا فائده دارد؛ آن هفت جائی که دهشت و وحشت در آن مواقف عظیم است: نزد وفات، و در قبر، و در هنگام نشور، و در وقت رؤیت نامۀ اعمال، و در هنگام حساب، و در نزد میزان، و هنگام عبور از صراط» (بحارالانوار ج7 ص 248).
معلوم می شود که محبت رسول الله و اهل بیتش موجب تقویت و سنگینی اعمال می گردد تا موجب ثقل و توزین میزان، و به حال انسان فائده می بخشد. در توحید صدوق با إسناد خود از أبی معمر سعدانی از حضرت علی (ع) در ضمن حدیث، کسی که ادعا می کرد در بین آیات قرآن تناقض هست چنین وارد است که حضرت فرمودند: و اما گفتار خدای تعالی که می فرماید ما در روز قیامت میزانهای قسط را قرار می دهیم پس به هیچ نفسی ظلم نمی شود، مراد میزان عدل است که در روز قیامت مردم را با آن میزان مورد مؤاخذه قرار میدهند و خداوند تبارک و تعالی خلائق را پاداش میدهد در اثر تجاوز بعضی نسبت به بعض دیگر، بواسطۀ موازین عدل.
در اینجا مرحوم صدوق استطرادا فرموده است: در غیر این حدیث چنین آمده است که مراد از موازین، انبیاء و اوصیاء (ع) هستند و سپس بدین طریق دنبال حدیث را ذکر کرده است که: و اما گفتار خداوند متعال که فرموده است پس ما برای آنان در روز قیامت میزانی برپای نمی داریم، این حکم اختصاص به طائفه ای دارد (و منافات با آن حکم عمومی و کلی ندارد)، و اما گفتار خدای تعالی که می فرماید پس آنان داخل در بهشت می شوند و بدون حساب در بهشت روزی می خورند، برای کسانی است که رسول الله دربارۀ آنان گفته است که خداوند عزوجل فرموده است: کرامت من یا مودت و محبت من ثابت و برقرار شد برای کسانی که مراقبت مرا بجا آورند، و آنانکه یکدیگر را دربارۀ صفت جلال و عظمت من دوست داشته باشند؛ و تحابب و مهر ورزی به یکدیگر دربارۀ عظمت من کنند چهره آنان در روز قیامت از نور است و آنان در منبرهائی از نور بالا میروند و بر تن های خود لباسهای سبز رنگ دارند. از رسول الله سؤال شد: ای رسول خدا! آنان چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: آنان جماعتی هستند که نه از پیامبرانند و نه از شهیدان، ولیکن مردمی هستند که دربارۀ جلال خدا و برای عظمت حضرت او جل و علا همدیگر را دوست دارند و به یکدیگر محبت می ورزند، و مهر و ودادشان با هم بر اساس و بر محور خداست. اینان کسانی هستند که در بهشت بدون حساب وارد می شوند و از خدا می خواهیم که به فضل و رحمت خود ما را از آنها گرداند.
و اما گفتار خدا که می فرماید: کسانی که موازین آنها سنگین است و کسانی که موازین آنها سبک است، از این جملات خداوند حساب را اراده کرده است. هر یک از حسنات و سیئات توزین میشوند و حسنات سنگینی میزان است، و سیئات سبکی میزان». باری، از آنچه در این روایت آمده است علاوه بر آنکه بیان کردیم که سیئات وزن ندارند و سبک هستند، علت عدم میزان برای کسانی که در بهشت بدون حساب داخل می شوند استفاده می شود. زیرا تحابب فی الله و فی جلال الله یعنی مودت و صمیمیت و اخوت و قضاء حوائج یکدیگر فقط و فقط بر اساس خدا، و برای خدا، و برای ذکر خدا، و وصول به لقاء و معرفت خدا؛ و بنابراین چنین افرادی که در اعمال شخصی خود هیچ غرض و منظوری جز خدا ندارند و ثمن معاملۀ آنان جز خدا چیزی نیست، فدائی برای آنان جز خدا نیست؛ خود خدا خونبهای آنهاست و جمله «فأنا دیته؛ من خودم دیۀ او هستم» به خوبی معنای خود را روشن می کند. آنانند که در بهشت لقاء و جنت ذات حضرت احدیت بدون حساب داخل می شوند، و محو در انوار حضرت او می گردند. و نیز در مقابل این افراد، بعضی از جهنمی ها هستند که بدون میزان و حساب داخل در جهنم میروند.
در «کافی» از حضرت سجاد (ع) در ضمن کلامی که دربارۀ زهد فرموده اند وارد است که: «واعلموا عباد الله أن أهل الشرک لا ینصب لهم الموازین و لا ینشر لهم الدواوین، و إنما یحشرون الی جهنم زمرا. و إنما نصب الموازین و نشر الدواوین لاهل الإسلام؛ واتقوا الله عباد الله! ـ الخبر»؛ «ای بندگان خدا بدانید که برای مشرکین در روز باز پسین میزان های عملی نصب نمی شود، و نامۀ اعمالی باز نمی گردد و نشان داده نمی شود؛ و آنها دسته دسته بدون میزان و بدون حساب و کتاب به جهنم رهسپار می گردند. نصب میزان های عمل و ارائه و نشر نامۀ عمل، برای اهل اسلام است؛ پس ای بندگان خدا تقوای خدا را در پیش گیرید.» (رساله الانسان بعدالدنیا).
و بنابراین، بین آیه 105 سوره کهف «فلا نقیم لهم یوم القیـ'مة وزنا» (کهف/آیه 105)؛ «و روز قیامت برای آنها میزانی بر پا نمی کنیم» و بین آیه 9 سوره اعراف «و من خفت مو'زینه» (اعراف/آیه 9)؛ «و هر که اعمال وزن شده اش سبک شد» تنافی نیست. زیرا آیۀ اول راجع به مشرکین و منکرین لقاء خداست و آیۀ دوم راجع به مؤمنانی که اعمالشان ضعیف و سبک است، و یا به عبارت دیگر آیۀ دوم عام است و آیۀ اول نسبت به آن، حکم مخصص دارد. باری، و از جمله چیزهائی که موجب سنگینی میزان می شود، اخلاق خوب است. در «کافی» از حضرت علی بن الحسین (ع) روایت کرده است که: «قال: قال رسول الله (ص) ما یوضع فی میزان امرئ یوم القیمة أفضل من حسن الخلق»؛ رسول خدا (ص) فرمودند: «در میزان کسی در روز قیامت چیزی بهتر و با فضیلت تر از اخلاق نیکو گذاشته نمی شود» (اصول کافی).

علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی- معاد شناسی 8- صفحه169-163


بسمه تعالی

می گویند بعضی از شعرها سهل و ممتنع است، یعنی در نهایت سهولت است، در عین حال نمی شود مثلش را گفت. راجع به اشعار سعدی یک چنین تعبیری می کنند، می گویند شعر سعدی برخلاف شعرهای خیلی شعرای دیگر از قبیل سنایی،خاقانی و نظامی بسیار روان و ساده است، انسان وقتی که شعر سعدی را می خواند خیال می کند شخصی همین جور عادی دارد با او حرف می زند، و خیال می کند این که چیزی نیست و خیلی سهل است، ولی وقتی می خواهد مثلش را بگوید آنوقت می بیند نمی تواند. مثلا سعدی می گوید:
تا مرد سخن نگفته باشد *** عیب و هنرش نهفته باشد
انسان می بیند این که چیزی نیست و خیلی ساده است، نه کلمه ای پس یا پیش رفته نه جمله مغلقی گفته شده است، درست مثل اینکه دارد با آدم حرف می زند. بله درست دارد با انسان حرف می زند ولی یک بیت هم تو بیا مثل همین بگو.
برخی امور این گونه است، گویی تناقضی در آن هست ولی تناقض نیست. حال، پیغمبران ناچیزترین مردم عالمند که چیزترین مردم عالم هستند. آیا اینها با یکدیگر تناقض دارد؟ نه. حتی جاهلترین مردم عالمند که عالمترین مردم عالمند، عاجزترین مردم عالمند که قادرترین مردم عالمند، به همین معنا که عرض کردم. حقیقت این است که اگر کسی توحید را درک کرده باشد این حقیقت را به خوبی دریافت می کند که هیچ موجودی در ذات خودش چیز نیست مگر اینکه خدا او را چیز کرده باشد، چیز بودنش از خداست. ولی تفاوت این است که پیغمبران این حقیقت را درباره خودشان و درباره همه اشیاء درک کرده اند و چون چنین است، همین درک کردن و خود را این گونه دیدن سبب می شود که فیض الهی بر وجود آنها جاری بشود، آنگاه ما خیال می کنیم که آنها استقلال دارند. آنها خودشان بهتر می دانند که باز هم هرچه دارند از ناحیه خداست. این است که در یک جا مردم به او می گویند: آیا تو از غیب خبر داری؟ می گوید: ابدا، یک کلمه نمی دانم. در یک جای دیگر می گوید: آیا می خواهید من خبر بدهم که چه در کجاست و چه در کجا؟ این چگونه می شود؟ می گوید اگر تو خیال می کنی من یک موجود مرموزی هستم که از پیش خود چیزی را می دانم، هیچ چیز را نمی دانم، از کوچکترین غیبها هم خبر ندارم ولی اگر مرا از آن نظر در نظر می گیری که خدای متعال به من چه آگاهی ای داده است که آنچه دارم داده های اوست، بله چیزهایی را می دانم.

[h=3]مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 9- صفحه 232-233[/h]

بسمه تعالی

خدای سبحان فرمود: از خدا و پیامبر و اولوالامر اطاعت كنید. اطاعت كردن همان عبادت است كسی كه به سخن دیگری گوش می دهد و او را اطاعت می كند و برنامه اش را به فرمان او منطبق و تنظیم می كند، او را عبادت كرده مطیع و بنده اوست، زیرا عبادت اختصاصی به نماز و روزه ندارد. خدای سبحان هرگونه اطاعتی را كه به عبادت برگردد از آن خود می داند. ”وقضی ربك ألّا تعبدوا إلّا إیاه“سوره ی اسراء آیه ی 23، یعنی حکم قطعی خدای سبحان آن است كه معبودی جز او نیست و عبادت جز برای رضای حق نخواهد بود. یا ”إیای فاعبدون“سوره ی عنکبوت آیه ی 56، یا ”إیای فارهبون“ سوره ی بقره آیه ی 40، یا ”إیای فاتقون“سوره ی بقره آیه ی 41، و یا ”إیاك نعبد“ سوره ی حمد آیه ی 5، كه همه این تعبیرها مفید حصرند. از آیات فوق و نیز از امثال ”إن الحكم إلا لله“ سوره ی انعام آیه ی 57،استفاده می شود كه فرمان نافذ جز فرمان خدا نخواهد بود و اگر خداوند فرمود: ”أطیعواالله و أطیعواالرسول و أولی الأمر منكم“سوره ی نساء آیه ی 59، بعد فرمود: پیغمبر باید اولی الامر را معین كند آنگاه بر اساس ”ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا؛ آنچه را فرستاده [ى او] به شما داد بگیرید و از آنچه شما را بازداشت باز ایستید “ سوره ی حشر آیه ی 7، وقتی پیامبر اولوالامر تعیین شده را به مردم ابلاغ می نماید، جامعه انسانی باید از او اطاعت كنند چون ” ما أرسلنا من رسول إلا لیطاع بإذن الله“ سوره ی نساء آیه ی 64، پس اگر از اولوالامر، مثلاً، اگر از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) اطاعت می كنیم، برای آن است كه ولایت آنها را پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به دستور خدا به ما ابلاغ كرده است. پس، از اولوالامر باید اطاعت كرد چون پیامبر اطاعت آنان را لازم فرموده و از پیامبر باید اطاعت كرد چون خدا به اطاعت از آن حضرت دستور داده است. البته اطاعت اولوالامر هم از طرف خدای سبحان توسط رسول گرامی لازم شد.

در حقیقت همه اطاعتها به خدای سبحان بر می گردد، چون مطاع بودن پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و عترت طاهرین (علیهم السلام) و مطیع بودن ما، همه، به امر خداست، همین معنا را كه در آیات یاد شده با صراحت بیان كرد، به این صورت هم بیان می كند كه: ”أطیعوا الله و أطیعواالرسول و أولی الأمر منكم“ بعد از اتمام صدر آیه می فرماید: ”فإن تنازعتم فی شیء فردّوه إلی الله و الرسول“یعنی اگر در مسئله ای حتی در تعیین اولی الامر و امامت امامان، اختلاف دارید، به خدا و پیامبر مراجعه كنید، یعنی مرجع حل اختلاف فقط خدا و پیامبر است، در این قسمتِ وسط آیه، دیگر سخن از اولوالامر نیست، اما در قسمت سوم كه پایان بخش آیه است، فرمود: ”إن كنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر“ سوره س نساء آیه ی 59، اگر به خدا و قیامت ایمان دارید. در ذیل آیه سخن از پیغمبر هم نیست، یعنی، اوّل آیه سه ضلعی، وسط آیه دو ضلعی، و پایان آیه یك ضلعی است، شروع به تثلیث در اطاعت، و تبدیل آن به تثنیه، و ختم آن به توحید، نشانه آن است كه اطاعت اصیل فقط از خداست،و اطاعت از پیامبر و ائمه معصومین (علیهم السلام) به دستور مطاع اصیل. یعنی اگر در صدر آیه فرمود: از خدا و پیغمبر و اولوالامر اطاعت كنید، و در وسط آیه فرمود: حل اختلافها را به خدا و پیغمبر ارجاع بدهید، در ذیل آیه فرمود: این حكم را كسی می پذیرد كه فقط به خدا و قیامت معتقد باشد.

آیه مزبور نشان می دهد كه كمال وجودی ذاتاً متعلق به خدا و عَرَضاً برای غیر خدا ثابت است، و سرّ آنكه برای معصومین، مخصوصاً رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مطاع بودن ثابت است، آن است كه این ذوات مقدس در متن توحید ناب ذوب شده اند، و علم و اراده آنان فانی در علم و اراده خدای سبحان شده است. ”و ما أرسلنا من رسول إلا لیطاع بإذن الله“ یعنی خدای سبحان مطاع بودن پیغمبر و مطیع بودن شما را اذن داد، تا دیگران نپندارند كه پیغمبر از خود چیزی می گوید. آنها كه گفتند: اگر از طرف خدا حكم می كنی ما قبول داریم اما اگر از طرف خود می گویی نه، پیغمبر را درست نشناختند و او را فردی عادی پنداشتند، دیگر نمی دانستند آن حضرت در مسیر توحید ناب است و جز به دستور خدا حكمی ندارد یا خدا صریحاً او را مأمور ابلاغ حكم معین كرده یا او را از آسیب خطا منزه نموده و از علوم غیبی با خبر و آگاه كرد كه در این حال آن حضرت جز حق و خیر نمی گفت و جز حق و خیر نمی اندیشید، همان طور كه در مسائل قضا و زمامداری الهی مطرح است. پس این سؤال كه آیا فلان حكم از خودت هست یا از خدا، صحیح نیست زیرا او در اثر قرب نوافل و فرایض به جایی رسیده كه خدای سبحان سمع و بصر اوست: « كنت سمعه الذی یسمع به و بصره التی یبصر بها؛ یعنی تمام مجاری اداركی و تحریكی انسان كامل با ظهور خدای سبحان در مقام فعل تنظیم می شود، چنانكه خداوند به آن حضرت فرمود: ”إنك… علی صراط مستقیم“.

[h=3]تفسیرموضوعی آیة الله جوادی آملی ج8 ص164[/h]

[="Arial"][="Navy"]

استاد;562461 نوشت:
تفسیرموضوعی آیة الله جوادی آملی ج8 ص164

سلام و ادب

ببخشید ، استاد فایل صوتی این قسمت رو ندارین لینکش رو بدین؟[/]

باغ بهشت;562509 نوشت:
سلام و ادب

ببخشید ، استاد فایل صوتی این قسمت رو ندارین لینکش رو بدین؟


سلام علیکم
نه متأسفانه

[="Arial"][="Navy"]

استاد;562461 نوشت:
”فإن تنازعتم فی شیء فردّوه إلی الله و الرسول“یعنی اگر در مسئله ای حتی در تعیین اولی الامر و امامت امامان، اختلاف دارید، به خدا و پیامبر مراجعه كنید، یعنی مرجع حل اختلاف فقط خدا و پیامبر است، در این قسمتِ وسط آیه، دیگر سخن از اولوالامر نیست،

البته ما رو این آیه مدتهاست داریم کار میکنیم ... علت نیاوردن نام اولی الامر در این بخش انقدر شیرین است که واقعا انسان از وجود چنین فصاحت و بلاغتی در قرآن حظ می کند .

ممنون از مطلب مفیدتون :Gol:[/]

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

آیت الله آقا مجتب تهرانی (ره) :

….یکی از بزرگ‎ترین مشکلات جامعه ما مسأله ترویج بی‎حیایی در سه رابطه دیداری، گفتاری و رفتاری است. .. یک تقسیم‎بندی در ارتباط این بود که انسان -نعوذ بالله- عمل زشتی را در مرئَی، منظر و دیدگاه کسی انجام دهد و حیاء در آنجا به معنای مُنفعِل شدن روح، انکسار روح و شرمندگی درونی است.

اگر عمل زشتی در دیدگاه و منظر غیر انجام شود، یک وقت غیر عبارت است از انسان‎هایی مثل خود شخص که از آن به «حیاء من الخلق» تعبیر می‎کنند، در روایت هم داشتیم. قسم دوم؛ آن است که «غیر» به این معنا که در منظر یک انسان دیگر باشد، نیست؛ در مرئی و منظر خود انسان، دیدگاه خود شخص انجام‏دهنده کار باشد که از آن به «حیاء من النفس» تعبیر می‎کنند... حتی جزو محاورات عرفیّه ما هم هست که می‎گوییم: «خودم از خودم خجالت کشیدم!» این مسأله پیچیده‎ای نیست.
سوم؛ در دیدگاه غیر است امّا غیر، غیرِ مشهود ظاهری نباشد. یعنی اعمال ما در مرئی و منظر کسی هست که ما او را نمی‎بینیم. ما در روایات‎مان داریم، آیه شریفه را هم مطرح کردم و گفتم کسانی که معتقد به مبدأ و معاد و وحی الهی هستند، ادعای تدیّن و اسلام و ایمان می‎کنند، باید به این ناظران توجه کرده و از آنها حیاء کنند. صریح قرآن است که برای هر انسانی دو فرشته مأمور است، یکی سمت چپ و یکی سمت راست، ما را می‎بینند و رؤیت می‎کنند و به تعبیر ما اینها هستند که اعمال را ثبت و ضبط می‎کنند، پس عمل زشت در مرئی و منظر آنها قرار می‎گیرد. یک قسم حیاء، حیاء از آنها است. جلسه گذشته همه را گفتم، آیه را هم خواندم و روایتش را هم خواندم، دیگر تکرار نمی‎کنم.

چهارم؛ مسأله «حیاء من اولیاء الله» است…. پنجم؛ «حیاء من الله» است. من همین‎جور به ترتیب فهرست‎وار آمدم. «حیاء من الخلق»، «حیاء من النفس»، «حیاء من الملائکه»، «حیاء من الاولیاء...


[=&quot]...«حیاء من الله تعالی» نیز داریم. یعنی در باب اقسام حیا، در این تقسیم[=&quot]‎[=&quot]بندی که در دیدگاه باشد، قسم پنجم حیاء از خدا است. روایات متعدده داریم. من چند تا روایت می[=&quot]‎[=&quot]خوانم که مطلبی در آن هست که ان[=&quot]‎[=&quot]شاءالله جلسه بعد اگر خدا توفیق داد و عمری داد می[=&quot]‎[=&quot]گوییم. روایتی از پیغمبر اکرم است که فرمودند: «قال رسول[=&quot]‎[=&quot]الله(صلی[=&quot]‎[=&quot]الله[=&quot]‎[=&quot]علیه[=&quot]‎[=&quot]وآله[=&quot]‎[=&quot]وسلم): اسْتَحْيُوا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَيَاء»،[=&quot]از خدا حیاء کنید آن[=&quot]‎[=&quot]طور که حق حیاء است. روایت دیگری از پیغمبر اکرم است که فرمودند: «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اسْتَحْيَا مِنْ رَبِّهِ حَقَّ الْحَيَاءِ»،[=&quot][=&quot]خدا رحمت کند بنده[=&quot]‎[=&quot]ای را که از پروردگارش حیاء می[=&quot]‎[=&quot]کند آن[=&quot]‎[=&quot]طور که حق حیاء است.

…[=&quot]«و ثبتوا آجالكم بين أبصاركم» مرگ را همیشه پیش چشم[=&quot]‎[=&quot]هایتان ثبت و ضبط نگه دارید. یادتان نرود که می[=&quot]‎[=&quot]میرید. «و استحيوا من الله حق الحياء»[=&quot] [=&quot]از خدا شرم کنید آن[=&quot]‎[=&quot]طور که از خدا شرم کردن سزاوار است. حالا إن[=&quot]‎[=&quot]شاءالله جلسه آینده روی این تکیه می[=&quot]‎[=&quot]کنم که حق حیاء از خدا یعنی چه؟ آن[=&quot]‎[=&quot]طور که سزاوار است، انسان از خدا شرم کند، یعنی چه؟ این خودش بحثی است، چون در تمام این روایات داشت که از خدا شرم کن آن[=&quot]‎[=&quot]جوری که سزاوار است از خدا شرم کنی، این خودش بحثی است.


التماس دعا ،یازهرا(س)

سلام علیکم

آقا مجتبی تهرانی (ره):

گر بنا باشد همیشه مباحث علمی را بدون اینکه در کنارش تنبّهی برای ما وجود داشته باشد مطرح کنیم فکر می‎کنم فایده‎ای نداشته باشد، لذا خوب است گاهی برای ایجاد تنبّه مسائلی را مطرح کرده و در آن تأمّل کنیم.

از جمله این مسائل مسئله «مرور ایّام» است. به تعبیر همگانی انسان گاهی از «گذشت زمان» غفلت می‎کند و این غفلت موجب می‏شود انسان از خواب غفلتی که او را فرا گرفته است بیدار نشود. در این عالم اموری که موجب اعتبار و پندپذیری می‏گردد زیاد است امّا انسان از آن عبرت نمی‎گیرد! علی(علیه‎السلام) می‏فرماید: «مَا أَکْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ». یکی از موضوعاتی که انسان باید از آن پند و عبرت بگیرد و متنبّه و بیدار شود مسأله «گذشت زمان» است



التماس دعا ،یازهرا(س)

بسمه تعالی

امام علی (ع) در یکی از نامه های خود که به عثمان بن حنیف، فرماندار خویش در بصره نوشته است، این قانون را گوشزد می کنند که در ناز و نعمت زیستن و از سختی ها دوری گزیدن موجب ضعف و ناتوانی می گردد و برعکس، زندگی کردن در شرایط دشوار و ناهموار، آدمی را نیرومند و چابک می سازد و جوهر هستی او را آبدیده و توانا می گرداند.
این پیشوای بزرگ در این نامه، فرماندار خود را نکوهش می کند که چرا در مجالس شب نشینی اشراف شرکت کرده و در محفلی که بینوایان را در خود نپذیرفته و تنها ثروتمندان را در خود جای داده است، گام نهاده است. و به همین مناسبت زندگی ساده خویش را شرح می دهد و از پیروان خود و خصوصا اعضای دولت خود می خواهد که به شیوه او تأسی جویند. آنگاه برای اینکه راه بهانه جویی را ببندد توضیح می دهد که شرائط ناهموار و تغذیه ساده از نیروی انسان نمی کاهد و قدرت وی را تضعیف نمی کند: «
الاوان الشجرة البدیة اصلب عوداً و الروائع الخضرة ارق جلوداً و الباتات البدویة اقوی وقوداً و ابطاً خموداً؛ درختان بیابانی که از مراقبت و رسیدگی مرتب باغبان محروم می باشند، چوب محکمتر و دوام بیشتری دارند، بر عکس درختان باغستان ها که دائما مراقبت شده اند و باغبان به آن ها رسیدگی کرده است، نازک پوستتر و بی دوامترند. (نهج البلاغه: نامه 45)
موضوع سختی ها و شدائد دنیا برای انسان و به خصوص برای فرد مؤمن با نفی حرج و دشواری در دین که جزء مطالب مسلم و قطعی است، منافات ندارد، زیرا مقصود از نفی حرج این نیست که در دین تمرین و تکلیف وجود ندارد، بلکه مقصود این است که در دین دستورهایی که مانع پیشرفت انسان باشد و مزاحم فعالیت صحیح باشد وجود ندارد. قوانین دینی طوری وضع شده است که نه دست و پاگیر است و نه تنبل پرور.
وقتی خداوند نسبت به بنده ای از بندگانش لطف مخصوصی دارد، او را گرفتار سختی ها می کند. جمله معروف «
البلاء للولاء» مبین همین اصل است.
در حدیثی از امام باقر (ع) آمده است: «
ان الله عزوجل لیتعاهد المؤمن بالبلاء کما یتعاهد الرجل اهله بالهدیة من الغیبة؛ خدا از بنده مؤمنش تفقد می کند و برای او بلاها را اهداء می کند، همانطوری که مرد در سفر برای خانواده خودش هدیه ای می فرستد.»
در حدیث دیگر از امام صادق (ع) آمده است: «
ان الله اذا احب عبدا غته بالبلاء غتا؛ خدا زمانی که بنده ای را دوست بدارد او را در دریای شداید غوطه ور می سازد.» یعنی همچون مربی شنا که شاگرد تازه کار خود را وارد آب می کند تا تلاش کند و دست و پا بزند و در نتیجه ورزیده شود و شناگری را یاد بگیرد، خدا هم بندگانی را که دوست می دارد و می خواهد به کمال برساند، در بلاها غوطه ور می سازد. انسان اگر یک عمر درباره شنا کتاب بخواند تا در آب نرود شناگر نمی شود. زمانی شناگری را می آموزد که عملا در آب قرار گیرد و مبارزه با غرق شدن را تمرین کند و احیانا خود را با خطر غرق شدن در صورت دیر جنبیدن مواجه ببیند. انسان باید در دنیا شداید ببیند تا خروج از شداید را یاد بگیرد، باید سختی ها ببیند تا پخته و کامل گردد.
و نیز از آن حضرت روایت شده است: «
ان اشد الناس بلاء الانبیاء ثم الذین یلونهم ثم الامثل فالامثل؛ پرگرفتارترین مردم پیامبران هستند، در درجه بعد کسانی که از حیث فضیلت بعد از ایشان قرار دارند و سپس هر کس که بافضیلت تر باشد به ترتیب از بالا به پایین.»
پیامبر اکرم (ص) به خانه یک از مسلمانان دعوت شدند. وقتی وارد منزل شدند، مرغی را دیدند که بر بالای دیوار تخم کرد و تخم مرغ نیفتاد یا افتاد و نشکست. رسول اکرم در شگفت شدند. صاحبخانه گفت: آیا تعجب کردید؟ قسم به خدایی که تو را به پیامبری برانگیخته است به من هرگز آسیبی نرسیده است. رسول اکرم برخاستند و از خانه آن مرد رفتند و فرمودند: «کسی که هرگز مصیبتی نبیند، مورد لطف خدا نیست.»
درباره بعضی از پرندگان نوشته اند که وقتی بچه اش پر و بال در می آورد، برای آنکه پرواز کردن را به او یاد دهد، او را از آشیانه بیرون می آورد و بر اوج فضا بالا می رود و در وسط رها می سازد. بچه حیوان قهرا به تلاش می افتد و حرکت های نامنظم کرده و پر و بال می زند تا وقتی که خسته می شود و نزدیک است سقوط کند. در این وقت مادر مهربان او را می گیرد و روی بال خود نگه می دارد تا خستگی اش رفع شود و همین که اندکی آسایش یافت، بار دیگر او را در فضا رها می کند و به تلاش وادار می نماید، تا وقتی که خسته می شود و او را می گیرد. این عمل را آنقدر تکرار می کند تا بچه اش پرواز کردن را یاد بگیرد. در روایات بسیاری به گرفتاری ها و بلاها برای فرد مؤمن اشاره شده است.

بسمه تعالی

مرحوم علامه شيخ بهاء الدين (بهايى ) (قدس سره ) از امير المؤ منين (علیه السلام ) نقل مى كند، پيامبر اكرم (صل الله علیه و آله ) فرمودند: كسى كه خداوند متعال را بشناسد و او را تعظيم كند، دهانش را از سخن (بى فايده ) حفظ مى كند و شكمش را از غذا (پر خورى ) نگه مى دارد و رنج روزه و نماز را بر خويش هموار مى كند.
عده اى پرسيدند: اى رسول خدا! آيا اينان اولياى الهى اند؟ آن حضرت در پاسخ فرمودند:

اولياى خدا كسانى اند كه ساكت اند؛ اما سكوت شان تفكر است ، سخن مى گويند؛ اما سخن گفتن شان ذكر و ياد خداست ، نگاه مى كنند و نگاه شان عبرت است . مى گويند و گفتن شان حكمت است ، راه رفتن شان در ميان مردم سبب بركت است و اگر نبود اجل هايى كه خدا براى شان مقدر فرموده بود از خوف عذاب و شوق ثواب ، روح شان در بدن شان نمى گنجيد.

[="Arial"][="Black"]سلام
خاطرم هست برای مشاوره در کنکور کارشناسی ارشد رفته بودم پیش یکی از رتبه های برتر ! بعد از کمی راهنمایی ازشون پرسیدم که منابع معتبر رو معرفی کنید، معرفی کردند و من بعد با تعجب پرسیدم واقعا شما همینا رو خوندید و رتبه برتر شدید؟ خب همه هم که همین رو میخونن!!! گفتن که دانش آموزان مدرسه هم کتب مشابهی رو میخونن اما چرا یکی ممتاز هست یکی مردود؟؟ از سوال خنده دارم خجالت کشیدم و سکوت کردم!!!
دیشب با خودم داشتم فکر میکردم که واقعا در دنیا هم همینطور هست! چطور هست که یکی میشه آیت الله بهجت، آیت الله قاضی، علامه بحرالعلوم و... و عده ای هم مردود میشن! مگه همه چیز ما مشترک نیست! خدا همان خدا، قران همان، ائمه همان، و.... پس چرا باید انگشت شمار شاگرد ممتاز داشته باشیم؟؟؟ توجیح ما در این مواقع این هست که خب حتما خدا برای اونها خواسته برای ما نخواسته، خدا به اونها نظر ویژه انداخته، خدا به اونها استعداد خاصی داده!! به ما نداده اونها خاص بودند از اول!!! بر فرض که این طور باشه، مگر علامه بحرالعلوم بهره هوشی داشت؟ بسیار ضعیف بودند اما بقدری گریه کردند که خدا بهشون عنایت کرد و شدند بحرالعلوم، دریای دانش! کسی به گرد پاش نرسید...

بسمه تعالی

شيخ جنيد بغدادي بعزم سفر از شهر بغداد بيرون رفت و مريدان از عقب او مي رفتند .
شيخ از احوال بهلول پرسيد .
مريدان گفتند :
او مرد ديوانه اي است ، او را براي چه مي خواهي ؟
گفت :
او را طلب كنيد و بياوريد كه مرا با او كاري است .
جستجو كردند و او را در صحرائي يافتند و شيخ را پيش بهلول بردند .
چون شيخ پيش او رفت ، بهلول را ديد كه خشتي بر زير سر نهاده و در مقام حيرت مانده .
شيخ سلام كرده و بهلول جواب سلام او را داد .
شيخ پرسيد :
چه كسي گفت و جنيد بغدادي هستم ؟
بهلول گفت :
توئي اي ابوالقاسم ؟
جواب داد :
آري .
فرمود :
تو آن شيخ بغدادي هستي كه مردم را ارشاد مي كني ؟
گفت :
آري .
بهلول گفت :
بگو ببينم ، غذا خوردن خود را مي داني ؟
شيخ گفت :
اول (بسم الله) مي گويم و از جلوي خود مي خورم ولقمه را كوچك برمي دارم و بطرف راست دهان گذاشته و آهسته مي جوم .
به لقمه ديگران نگاه نمي كنم و در موقع خوردن از ياد خدا غافل نمي شوم .
هر لقمه اي كه مي خورم (الحمد الله) مي گويم و در اول و آخر غذا دست مي شويم .
بهلول بر خواست و دامن بر شيخ افشاند و فرمود تو مي خواهي مرشد خلق باشي ؟ در صورتيكه هنوز غذا خوردن خود را نمي داني .
اين مطلب را گفت و به راه افتاد .
مريدان شيخ گفتند :
يا شيخ ،اين مرد ديوانه است !
جنيد گفت :
ديوانه اي است كه به كار خويشتن هشيار است و سخن راست را از او بايد شنيد .
بدنبال او روان شد و گفت :
مرا با او كاري است .
چون بهلول به ويرانه اي رسيد ، نشست .
جنيد به او رسيد و از بهلول پرسيد :
چه كسي گفت شيخ بغدادي غذا خوردن خود را نمي داند ؟
بهلول فرمود :
تو كه غذا خوردن خود را نمي داني ، آيا سخن گفتن خود را مي داني ؟
پاسخ داد :
آري .
بهلول پرسيد :
چگونه سخن ميگوئي؟
شيخ گفت :
سخن بقدر اندازه مي گويم و بي موقع و بي حساب نمي گويم ، بقدر فهم مستمعان مي گويم ، خلق را به خدا و رسول دعوت مي كنم ، چندان سخن نمي گويم كه مردم از من ملول بشوند و دقايق علوم ظاهرو باطن را رعايت مي كنم ، پس از آن هرچه تعلق به آداب كلام داشت بيان كرد .
بهلول گفت :
غذا خوردن كه نمي داني ، هيچ! سخن گفتن هم نمي داني .
پس برخواست و دامن بر شيخ افشاند و برفت .
مريدان بگفتند :
يا شيخ ، ديدي اين مرد ديوانه است ، تو از ديوانه چه توقع داري ؟
شيخ جنيد گفت :
مرا با او كار است ، شما نمي دانيد .
باز به دنبال او رفت و به او رسيد .
بهلول گفت :
تو از من چه مي خواهي ؟
تو كه آداب غذا خوردن و سخن گفتن خود را نمي داني ، حتما آداب خوابيدن خود را مي داني ؟
گفت :
آري ، مي دانم .
بهلول گفت :
بگو ببينم چگونه مي خوابي ؟
شيخ گفت :
چون از نماز عشا و تعقيبات آن فارغ مي شوم ، داخل رخت خواب مي شوم .
پس از آن هرچه آداب خوابيدن بود كه از بزرگان دين رسيده بيان كرد .
بهلول گفت :
فهميدم كه آداب خوابيدن هم نمي داني !
بهلول خواست بر خيزد ، جنيد دامنش را گرفت و گفت :
اي بهلول من نمي دانم ، تو (قربه الي الله ) مرا بياموز .
بهلول گفت :
تو دعوي دانائي مي كردي و مي گفتي مي دانم ،لذا از تو كناره مي كردم ، اكنون به ناداني خود اعتراف كردي ، تو را مي آموزم .
بدان : اينها كه تو گفتي همه فرع است ، و اصل شام خوردن آن است كه :
لقمه حلال بايد باشد و اگر حرام شد ، صد مرتبه از اين آداب بجاي بياوري فايده ندارد و سبب تاريكي دل شود .
جنيد گفت :
(جزاك الله خيرا).
و اما سخن گفتن :
بايد اول دل پاك باشد و نيت درست باشد و سخن گفتن براي رضاي خدا باشد و اگر براي غرضي يا مطلب دنيائي باشد يا سخن بيهوده و هرزه باشد ، بهرطور كه بگوئي ، آن سخن وبال گردن تو باشد ، لذاسكوت و خاموشي بهتر و نيكو تر است .
اصل اينست كه در وقت خوابيدن ، در دل تو بغض و كينه و حسد مسلمانان در دل تو نباشد ، حب دنيا و مال در دل تو نباشد و در ذكر حق باشي تا بخواب روي .

جنيد دست بهلول را بوسيد و او را دعا كرد ، مريدان كه حال او را ديدند و بهلول را ديوانه مي دانستند ، خود را و عمل خود را فراموش كردند و عمل بهلول را كه گفته بود ، براي خود از سر گرفتند .

سلام علیکم و رحمت الله

استاد;568059 نوشت:
لقمه حلال بايد باشد و اگر حرام شد ، صد مرتبه از اين آداب بجاي بياوري فايده ندارد و سبب تاريكي دل شود .

فیلسوف عارف،فقیه فاضل،مفسر بزرگ قرآن،نویسنده ی توانای جهان اسلام،استاد اخلاق،علامه مهذب،پاک و هوشمندحضرت آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی(دامت برکاته):غذای حرام،روح و جسم انسان را آلوده می کند.سخنان معظم له در تاریخ 1393/01/31

بسمه تعالی

پیامبر خدا(صل الله علیه و آله) در حدیث زیبایی فرمودند:
"هر لحظه‏‌ای که بر فرزند آدم بگذرد و او در آن لحظه به یاد خدا نباشد، در روز رستاخیز برای آن لحظه افسوس می‌خورد".1

امام صادق(ع) نیز در این باره در حدیث قدسی از خداوند متعال فرمودند:
" ای پسر آدم! در درون خود به یاد من باش، تا من نیز در جانم به یاد تو باشم؛ ای پسر آدم! در خلوت به یاد من باش تا در خلوت به یاد تو باشم؛ ای پسر آدم! در میان جمع مرا یاد کن، تا تو را در میان جمعی بهتر از جمع تو یاد کنم".2

امام صادق(ع) با تذکر به مومنانی که از ذکر یاد خدا غافل می‌شوند فرمودند:
"گاه فردی از شیعیان ما کار خود را با بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم آغاز نمی‌کند و بدان سبب خدای او را به گرفتاری و امری ناخوشایند مبتلا می‌کند، تا او را به ذکر سپاس و ستایش خداوند تبارک و تعالی متنبه سازد".3

آن حضرت همچنین می‌فرمایند:
"ذکر تسبیح فاطمه زهراء علیهاالسلام از جمله همان ذکر کثیر است که خداوند عز و جل فرموده است(و خدا را بسیار یاد کنید)".4

پیامبر اسلام(ص) نیز در باب اهمیت ذکر "سبحان الله" فرمودند:
"هر که صد مرتبه سُبحانَ‏ اللَّه‏ بگوید، بهتر است از راندن صد شتر (که با خود به حج برد تا آنها را از برای خدا قربانی کن)".5

منابع :

1- کنز العمّال: 1819 منتخب میزان الحکمة: 214

2- بحار الأنوار: 93 / 158 / 31 منتخب میزان الحکمة: 214

3- نورالثقلین: 1 / 7 / 20 منتخب میزان الحکمة: 282

4- الکافی: 2 / 500 / 4 منتخب میزان الحکمة: 214

5- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی.

بسمه تعالی
یکی از القابی که پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله)به امیرالمومنین دادند"ابوتراب"(ظاهرا یعنی پدرخاک!)بود.
دشمنان هم این لقب را برای تحقیر به کار میبردند اما ایشان از
شنیدن این لقب مسرور میشدند. زیرا در قرآن می فرماید روزی خواهد آمد که
کافران آرزو میکنند تا تراب باشند ( و ابو تراب دستگیرشان باشد .)


إِنَّا أَنذَرْنَاكُمْ عَذَابًا قَرِيبًا يَوْمَ يَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَ يَقُولُ الْكاَفِرُ يَالَيْتَنىِ كُنتُ تُرَابَا(سوره نبا آیه 40)


بسم الله الرحمن الرحیم


لحظه ای چند در محضر امام خامنه ای(روحی فداه)
(شرح یکی از احادیث اخلاقی مقام معظم رهبری (روحی فداه)که در ابتدای درس خارج معظم‌له مطرح می‌شود )


حديث:


فی الکافی، عن الثمّالی، قال: ... و احذَروا ما حَذَّرکُم اللهُ منها و ازهَدوا فی ما زَهَّدکم الٍله فیه منها و لاترکنوا الی ما فی هذه الدنیا رکون من اتخّذها دار قرار و منزلَ استیطان

ترجمه:

در کتاب کافی از ابوحمزه ثمالی نقل شده است که امام سجاد (ع) فرمودند: از آنچه خدا از آن بر حذر داشته است، بر حذار باشید و از آنچه خداوند نسبت به آن بی‌رغبت است، بی‌اعتنا باشید و میل و گرایش شما به دنیا مانند کسی نباشد که این دنیا را محل قرار و آسایش و موطن ابدی پنداشته است

شرح:

از آنچه خدای متعال شما را از آن بر حذر داشته است، بر حذر باشید! اگر یک دوستِ مشفِقِ عاقلِ مطلعّی شما را از یک چیزی بر حذر بدارد، مثلاً بگوید: از فلان راه نرو! به فلان جا نرو! با فلان کس رفاقت نکن! شما اطمینان می کنید، عمل می‌کنید. حال، خدای متعال به ما می‌فرماید: این کارِ را نکن! از این راه نرو! این حرکت را انجام نده! تکلیفِ عقلی و عقلائی ما چیست؟

از آنچه خدای متعال ما را از آن برحذر می‌دارد، باید بر حذر باشیم. یک وقتی در اوائل ریاست جمهوری، از یکی از بزرگان ـ خداوند رحمت کند ایشان را ـ خواستم، پیغام دادم که یک چیزی برای ما بنویسید که ما حالا گرفتاریم، گرفتار ریاست جمهوری، به ما کمک کند.

یک نامۀ مفصّلی ایشان نوشتند، برای ما فرستادند. محصّل آنچه ایشان در این نامه نوشته بودند، این بود که: ملاحظه کنید، ببینید شارع مقدس بر شما چه چیز را حرام کرده، آن را انجام ندهید! چه چیز را واجب کرده، آن را انجام بدهید! این، دستور یک عالمِ عارفِ سالکِ حکیمی است در اجابت به یک درخواستی، دستور این است. گاهی اوقات به شخصی از اهل معنی برخورد می کنید، دستوری می خواهید ،دستور که نباید حتماً یک ذکری باشد، دستور صحیح، دستور واقعی همین است.

خدای متعال امور را معینّ کرده است، حرامٌ بینّ، حلالٌ بینّ و شبهاتٌ بین ذلک. از حرام اجتناب کنید! حلال را بر خودتان حلال بدانید! آن چیزهایی هم که شبهه است، احتیاط کنید! آن چیزهایی که خدای متعال از شما خواسته است که به آنها کم رغبت باشید ـ زهد به معنای کم رغبتی است ـ یعنی حرص و ولع نداشته باشید که به آنها دست پیدا کنید، از آنها زهد بورزید، نسبت به آنها بی رغبتی نشان بدهید.
وقتی انسان عاشق یک چیزی شد، رغبت به یک چیزی داشت، موانع سر راهش را نگاه نمی‌کند. مثل کودکی که یک شیء رنگینی، مثلاً توپی را می‌خواهد بردارد، وسط راه را نگاه نمی‌کند! این استکان شکست، این ظرفِ آب مثلاً ریخت، متوجه نیست، همینطور به دنبال آن چیزی که عاشق اوست، مایلِ به اوست، راه می‌افتد. ما هم همان طوریم، لکن رغبت آن بچه به آن توپِ رنگین است، رغبتِ ما به چیزهای رنگینِ بزرگتر است. بین راه نگاه نمی‌کنیم حال که می‌رویم، به اینِ مقِام یا به این پول دست پیدا کنیم، بر این خصم غلبه پیدا بکنیم، سر راه ما چه چیزهایی وجود دارد، حواسمان نیست! عاقلی که اسلام و شرع خواسته است که ما آنطور باشیم، کسی است که تبعاتِ کار خود را، آثار و حوادثی که مترتب بر کار اوست، اینها را ملاحظه کند.

یک وقت انسان وارد خانه می‌شود، هوای گرم، آفتاب سوزان و یک حوض آبی مثلاً آنجاست ،آبِ زلالی، انسان لباسش را می‌کَند، یا با لباس، خودش را درون این آب می اندازد برای این که خنک بشود. این کاری است که به حسب ظاهر ایرادی هم ندارد. اما گاهی لبِ پاشویۀ این حوض مثلاً یک ظرف قیمتی، چینی قیمتی گذاشتند، وقتی شما خودت را درون حوض انداختی و آب موج برداشت، به این ظرف برخورد می کند، ظرف می‌شکند! این را توجه کن که از افتادنِ در این آب گوارا و زلال و مطلوب و خنک شدنِ تو چه اثری پدید می‌آید، بر آن چه اثری مترتب می‌شود. با این ملاحظه برو و حرکت کن! مثل کسی عمل نکنید که اینجا را دارِ قرار خودش دانسته، گویا قرار است تا ابد زندگی کند.

این، هیچ منافاتی ندارد با آن: إعمَل لدنیاک کأنکّ تعَیش أبدا. در امور اداره دنیا باید طوری عمل کنید مثل اینکه تا ابد انسان زنده اًست، اگر فکر کنید که فردا از این دنیا خواهید رفت، هیچ کدام از کارهای زندگی را استوار انجام نمی دهید. کارتان را استوار انجام بدهید، مطالعه ای که باید برای فردا بکنید، بکنید، کاغذی که باید امضا بکنید، بکنید! اقدامی که باید برای خانواده، برای جامعه، برای بشریت انجام بدهید، انجام بدهید، مثل این که تا ابد خواهید بود. این دنیایی که اینجا گفته میشود، مراد لذّاتِ ماست. خاطر جمع نشویم به این که همیشه در این دنیا خواهیم بود. در روایتی است که می فرماید: ای بسا کسی در اوّل شب حالش به گونه ای بود که مردم به او غبطه می خوردند که چقدر سالم است، چقدر موفقّ است، صبح مردم به حال او گریه می‌کردند! حوادث دنیا اینطوری است .خدا کند در درجۀ اوّل خود بنده به این مواعظ متُعَّظ بشوم، بعد هم شما دوستان


اللّهم احفظ قائدنا امام خامنه ای
یازهرا(س)