جمع بندی ارتداد، آزادی بیان و استقلال تفکر در اسلام

تب‌های اولیه

105 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ارتداد، آزادی بیان و استقلال تفکر در اسلام

در دوره ای که ما در آن قدم به حیات گذاشته ایم،دوره ای است که صحبت از حقوق بشر،آزادی بیان و آزادی تفکر در آن مطرح است و این مسائل در جهان ما،از ارزش و اهمیت بالایی برخوردار هستند.در همین دوره هم یک شکاف و نزاع میان ادیان با جهان سکولار به وجود آمده است و ادیان در معرض انبوهی از اتهامات قرار می گیرند و لزوما دین یک امر مقدس و حتی محترم برای بسیاری از افراد شمرده نمی شود.در این میان اسلام و اصول و احکام آن،در برابر سیر شبهات و ابهامات و حملات فراوانی قرار می گیرد،سکولارها و اسلام ستیزان احکام قرآن و اسلام را به نقض حقوق بشر و آزادی محکوم می کنند و از طرفی دیگر و در قبال آنها، بر میزان صلابت تعصب و افراط دینی افزوده می گردد و در این نزاع،دین به ایجاد نفرت و تنفر و خشونت میان مردمان جهان محکوم می شود.
مسئلۀ ارتداد و ابهامات حاصل آمده از حکم و حد تعریف شده برای آن توسط فقها و کشورهای اسلامی، آن دسته از مسائل و احکامی است که اعتراضات زیادی را علیه اسلام برانگیخته و شبهات و پرسش های بی پاسخ بسیاری را بر جای گذاشته است.
ارتداد،در فرهنگ دینی، به معنای بازگشت از دین و انکار دین است و مرتد به کسی اطلاق می شود که به انکار و تکذیب دینی که روزی به آن اقرار و اظهار کرده،بپردازد و دین دیگری را برگزیند و یا دین را انکار کند.
فقها ارتداد را به دو شکل تفکیک و تقسیم کرده اند:مرتد فطری،مرتد ملی
مرتد فطری برای کسی تعریف می شود که ابتدا در خانواده ای مسلمان پرورش و رشد یافته و اظهار به اسلام کرده است و سپس مرتد شود،و مرتد ملی برای کسی تعریف می شود که در خانواده ای غیر مسلمان رشد و پرورش یافته و مسلمان شود اما از اسلام بازگردد و مرتد شود.
اعدام مرتد،حکمی مشترک میان بخشی از فقها و روحانیون شیعه و سنی است؛در کشورهای اسلامی،حکم ارتداد،اعدام است و این حکم در صورت اثبات ارتداد فرد مسلمان،اجرا می شود؛باید افزود در اجرای مجازات،جنسیت فرد مرتد و نوع ارتداد،تاثیر گذار است.شخص مرتد در صورتی که مرد باشد و از نوع مرتد فطری باشد،اعدام خواهد شد و اگر از نوع ملی باشد،پس از سه روز فرصت توبه، اعدام می شود؛اما اگر مرتد زن بود-چه مرتد ملی و چه مرتد فطری-حکم اعدام برای او لحاظ نمی شود و تا زمانی که توبه نکند،حبس می شود.
وقتی یک مسیحی و یا یک یهودی و یک دگر اندیش به اسلام گرایش یابد و مسلمان شود،روحانیون اسلامی،این مسئله را مایۀ افتخار اسلام می دانند اما اگر یک مسلمان و یا یک مسیحی و یک یهودی که مسلمان شده،تغییر دین دهد و از اسلام برگردد،حکم اعدام برای او مطرح است؛این مسئله برای دینی که «لا اكراه فى الدين؛در دین اجباری نیست» یکی از پیام های آن است،این پرسش و این شبهه را به وجود می آورد که چرا وقتی در پذیرش دین اجباری نیست،حکم مرتد اعدام است؟
این پرسش بیشتر از سوی سکولارها و ناقدان اسلام مطرح می شود و بیشتر این مسئله تحت عنوان تناقض در قرآن معرفی شده است.فارغ از قصد و انگیزۀ آنان،منتقدین پرسش خوبی را مطرح کردند و راست می گویند؛وقتی در پذیرش دین اجباری نیست،چرا افراد پس از اسلام آوردن،اجازه ی انکار دین را ندارند؟و اعدام شخص مرتد با آیه 256 سوره بقره،سازگاری ندارد.
ارتداد را می توان،نه به گونۀ فقهی که فقها دسته بندی کردند،به جهت اعتبار فکری،تحقیقی و علمی تقسیم و تفکیک کرد؛یعنی ارتدادی که حاصل از تفکر و تحقیق علمی است و ارتدادی که حاصل یک تمایل طبیعی و یک نگاه غیر اصولی و جاهلانه است.همان گونه که می توان دینداری و دیندار بودن،مومن و مومن بودن،مذهبی و مذهبی بودن را،تفکیک و تقسیم کرد؛یعنی،ما یک دین حاصل از تفکر را داریم و یک دین حاصل از جهل و نادانی را داریم،یک ایمان حاصل از عشق را داریم و یک ایمان حاصل از ترس و طمع را داریم،یک مذهب حاصل از آزادگی را داریم و یک مذهب حاصل از غلامی را داریم؛به کفر و ارتداد و الحاد رسیدن هم،همینطور است.باید خط و مرزی که این دو را از یکدیگر جدا و تفکیک می کند،رسم کرد.
آدمی بر اساس قدرت اختیار و تفکر زاده و آفریده شده است و حق انتخاب را نمی توان از کسی زدود و آن را نقض کرد.انتخاب میان کفر و دین،حق مسلم هر فردی است و انتخاب هر فرد،محترم است.اما گاهی این انتخاب حاصل از تفکر نیست؛یعنی،فرد فارغ از هرگونه تفکر و آگاهی،در کمال آرامش و آسودگی خاطر،راهی را انتخاب می کند و آن را طی می کند تا انتخابی کرده باشد؛چون رهرو ای که در راهی قدم گذاشته و آن مسیر را فاقد یک چراغ و یک منبع نور در تاریکی و ظلمت مطلق،می پیماید و نمی داند به کجا می رود.اما آنچه از تفکر و تعقل و عقل آدمی برآمده است،با تحقیق و مطالعۀ انسان کسب شده است،در آگاهی برگزیده شده است، البته فرخنده، ارزشمند و گران بهاست و باید از قدر و ارزش بالایی بهره مند باشد؛ولو اینکه کفر هم باشد،بها و ارزش آن از ایمان فاقد تفکر، بالاتر و والاتر است و باید ارزش بیشتری بر آن نهاد؛چراکه در وهلۀ تحقیق و تفکر که از فرد طلب دلیل خواهند کرد،آن کس که بدون تفکر و آگاهی راهی را برگزیده،در پاسخگویی و دفاع از تفکرات خود عاجز است و آنکه با تفکر و آگاهی در مسیری و راهی قرار گرفته است،می تواند از تفکرات خود دفاع کند،آن را برای دیگری تشریح کند و حقانیت عقاید خود را به دیگری اثبات کند.ممکن است چند گروه،چند فرقه و یا چند نفر،یک سخن را بگویند و یک انتخاب را داشته باشند اما کسی را می توان در میان این گروه ها،فرقه ها و افراد برگزید که از سخن و انتخاب خود یک دفاع عقلانی داشته باشند و بدانند چه می گویند؛کسانی که قدت دفاع از سخنان و مواضع خود را ندارند،در این میدان،از صحنه رانده می شوند؛پس می توان یک باور و یک عقیدۀ عالمانه و حاصل از تفکر و اندیشه داشت و می توان یک باور و عقیده ای عامیانه و فاقد تفکر و اندیشه داشت و این تفکیک و تقسیم،چه در دینداری و چه در بی دینی و کفر و الحاد،باید صورت گیرد و البته دینداری یا کفری که حاصل از تفکر و اندیشه است،محترم و ارزشمند است.
اسلام البته به تفکر و اندیشه چهرۀ خوشی نشان داده است و با اندیشمندان و متفکران مهربان بوده است و اگر به آیات قرآن بنگریم،می بینیم که تفکر و متفکران،اندیشه و اندیشمندان،دانش و دانشمندان و خرد و خردمندان از منزلت و شأن بسیار بالایی برخوردار هستند و قرآن در عین حال که مسلمانان را به ایمان به خدا، معاد و تقوا فرا می خواند،آنان را به تفکر و اندیشه و خرد دعوت می کند و به تفکر و تعقل در آیات قرآن و حوادث پیرامون جهان،تاکید دارد؛قرآن سراسر دعوت به اندیشه و تفکر است و همیشه در آیات قرآن خرد و جهل،دانایی و نادانی،دانش و بی دانشی،تفکر و بی فکری از هم تفکیک و مجزا شده اند و قرآن همیشه جاهلان و بی فکران را سرزنش می کند و آنان را مورد ملامت قرار می دهد.در قرآن حتی کفار مورد خطاب قرار می گیرند و آنان هم به تفکر دعوت می شوند؛اگر به آیات قرآن بنگریم شاهد این آیات هستیم.
در آیه 9 سوره زمر،که آیه معروفی هم است،به تفکیک میان کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند،پرداخته است و این تفاوت را تذکری برای خردمندان می داند:
هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ
آیا آنان که می دانند با آنان که نمی دانند برابرند؟منحصرا خردمندان متذکر اين مطلبند.
در آیات دیگر قرآن که دعوت به تفکر و معرفی خردمندان آمده است:
سوره آل عمران آیه 190 و191 - إنَّ فى خَلْقِ السَّماوَاتِ وَ الأَرضِ وَ اخْتِلافِ الَّیْلِ وَ النَّهار لآیات لاُِولی الالباب اَلَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللهَ قیاماً وَ قُعُوداً وَ على جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرونَ فى خَلْقِ السَّمَاوَات وَ الأَرْض
در آفرینش آسمان ها و زمین، و آمد و شد شب و روز، نشانه هاى روشنى براى صاحبان خرد و اندیشمندان است. خردمندان آنها هستند که در حال قیام و قعود و آن گاه که به پهلو خوابیده اند، خدا را یاد مى کنند و در اسرار خلقت آسمان ها و زمین مى اندیشند.
سوره ص آیه 29-کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْکَ مُبارَکٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ
(این قرآن بزرگ) کتابی مبارک و عظیم‌الشّأن است که به تو نازل کردیم تا امت در آیاتش تفکر کنند و صاحبان مقام عقل متذکر (حقایق آن) شوند.
در آیات سوره نحل به بیان و تشریح نشانه هایی از وجود خدا در عالم طبیعت می پردازد و خردمندان،اندیشمندان،مردم هشیار و اهل تفکر را مورد خطاب قرار می دهد. در آیات 11 و 12 و 13 سوره نحل،در پایان هر آیه به ترتیب آمده است:
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ(11) إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ(12) إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ(13)
همانا در اين کار آيت و نشانه‌اي (از رحمت و قدرت الهي) براي اهل فکرت پديدار است.(11) همانا در اين کار آيتها و نشانه‌هايي (از قدرت خدا) براي اهل خرد پديدار است.(12) همانا در اين کار هم آيت و نشانه‌اي (از الهيت) بر مردم هشيار پديدار است.(13)
در آیاتی هم ضمن این پرسش که«آیا تفکر نمی کنید؟»مردم را به تفکر و تعقل در آیات قرآن فرا می خواند:
سوره هود آیه51 -يَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا ۖ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ
اي قوم، من از شما مزد رسالت نمي‌خواهم، اجر من جز بر خدا که مرا آفريده، نيست، آيا فکر و عقل را کار نمي‌بنديد؟
سوره آل عمران آیه 65 - يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ
اي اهل کتاب، چرا در آيين ابراهيم با يکديگر مجادله مي‌کنيد (که هر يک او را به خود نسبت مي‌دهيد)؟! در صورتي که تورات و انجيل شما فرستاده نشد مگر بعد از ابراهيم؛ آيا تعقل نمي‌کنيد؟
همین مسئله در آیات دیگر قرآن نیز بسیار مشاهده شده است.و قرآن البته بی فکران و جاهلان را مورد نکوهش و سرزنش قرار می دهد:
سوره یونس آیه100 - وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ
و هیچ یک از نفوس بشر را تا خدا رخصت ندهد ایمان نیاورد و پلیدی (کفر و جهالت) را خدا برای مردم بی‏خرد که عقل را کار نبندند مقرر می‏دارد.
در نزد قرآن بدترین جانوران کسانی هستند که تعقل نمی کنند و تفکر نمی کنند و در جهل فرو رفته اند که در آیه 22 سورۀ انفال اشاره شده است:
شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ
بدترين جانوران نزد خدا کساني هستند که (از شنيدن و گفتن حرف حق) کر و لالند که اصلا تعقل نمي‌کنند.

البته این آیات تنها بخشی از اشاراتی بود که در قرآن مردم را به تفکر و تعقل طلب می کند و خرد و جهل را از یکدیگر تفکیک می کند و جاهلان و کسانی که تعقل نمی کنند را مورد سرزنش قرار می دهد.

[=Times New Roman][="A Dastan"]راجع به ارتداد هم،این مسئله مطرح است که ارتداد آگاهانه و غیر آگاهانه وجود دارد؛یعنی،ارتداد می تواند با کسب آگاهی،تفکر و خرد و تحقیق و مطالعه باشد،می تواند حاصل از جهل و یک اختیار و تمایل و رغبت طبیعی و تحت تاثیر عوامل بیرونی و دیگران باشد.ممکن است فرد فارغ از هر گونه تفکر و تحقیق و مطالعه،با یک اختیار شخصی،مرتد شود.به عنوان نمونه فرد وقتی از خانواده و جامعه ای مسلمان وارد جمع و جامعه ای سکولار شود و تحت تاثیر آن جمع سکولار،مرتد می شود و یا تحت تاثیر مذهبیون و نفرت و کینه درونی از مذهب،فرد مرتد می شود و گاه هم با هدفی لجوجانه و ستیزه جویانه مرتد می شود و موارد دیگر.ممکن است وقتی فرد مرتد می شود،آگاهانه مرتد شده و با مطالعه و تحقیق و تفکر،از دین بازگردد که محترم است.
در کل اما ارتداد یک حق است؛یک حق طبیعی و مسلم و بشری برای هر فرد که از دین بازگردد و مرتد شود و این حق زدودنی نیست و نمی توان آن را نقض کرد و از کسی سلب کرد.ما در زندگی خود،در بسیاری از مواقع،تغییر موضع و اندیشه می دهیم؛ممکن است این تغییر در مواضع و عقاید ما با تفکر و تعقل همراه باشد،ممکن است فارغ از هرگونه تفکر و تعقل باشد که در هر صورت یک حق است.اگر منصفانه بنگریم و از دریچۀ اخلاق ناظر باشیم،ارتداد را برای هر فردی در هر جامعه، یک حق می بینیم.
اعدام مرتد و مجازات مرتد در هر صورت یک حکم و یک قضاوت غیر اخلاقی و غیر انسانی و غیر بشری است.به فرض آنکه خدا و دین خدا هم به این امر دستور دهد و حکم کند،تغییری در غیر اخلاقی و غیر عقلانی بودن این مسئله ایجاد نمی شود.حکم اعدام برای ارتداد،نقض حقوق طبیعی بشر و نقض آزادی بیان و تفکر و استقلال تفکر و قلم است.به هیچ وجه نمی تواند این حکم از نظر اخلاقی و عقلانی توجیه کننده و اقناع کننده باشد.
در این جهان و در این زمانه،جهان و زمانه ای است که با ایجاد یک گفتمان و یک دیالوگ می توان حقانیت یک امر و موضوع را اثبات کرد و این زبان و قلم است که می تواند از عقاید ما،از تفکرات ما و از مواضع ما دفاع کند.باید از آنان که گروه ها و کسانی که مرتد شدند بیشتر طلب دلیل کرد و از آنان خواست تا استدلالات خود را عرضه کنند تا با بررسی ادله آنان،بتوان یک پاسخی منطقی مطرح کرد تا باشد که با نگاهی به نگرش آنان به جهان و دین و خدا،کوشید از حقانیت دین دفاع کرد و آنان که بدون تفکر و اندیشه ای مرتد شده اند،از پاسخ به پرسش های ما و در میدان دلیل و طلب استدلال،عاجز خواهند بود.
این نوع صدور احکام،تبیین و تبلیغ یک دین تحمیلی و یک دین جبری و یک دین موروثی است.در چنین دینی که پایه و اساس آن تحمیل و جبر است و یک مذهب موروثی است،نمی توان اثری از تفکر و تعقل،اندیشه و تحقیق،مطالعه و شناخت را در آن یافت؛این دین و مذهب،سراسر تعصب،تعبد و تحجر است و حاملان و مریدان آن،جز بردگی و غلامی نمی دانند و حاصل آن مذهب منجمدی است که اساس و بنای آن با تفکر سست شده و مردم را جز به غلامی و تبعیت محض و بی چون و چرا،فرا نمی خواند؛و این مذهب در تضاد و ضدیت با اسلام و ادیان ابراهیمی و الهی دیگر قرار می گیرد و یک وجه علم ستیز از دین که با آزادی هم خصومت و عداوت دارد را نمایان می کند.
آدمی از بد تولد و ابتدای آغاز زیست و زندگی خود،به نوعی مقلد خانوادۀ خویش و فضای اجتماعی و جغرافیایی که در آن قرار داشت،بود و عقاید و تفکرات او از دوران کودکی،از طریق والدین،به فرد القا می شد و کودک هم هیچ تاثیری در آن تفکرات و عقاید نداشت و آنها را به عنوان هنجار می پذیرفت؛چراکه اصولا در دوران کودکی عقل ما آنچنان رشد نکرده است و آنچنان فراگیر نشده است که در برابر آن تفکرات و آن مسائل،موضع بگیرد و یا آنها را نپذیرد و برای هر یک از آنها فلسفه و چرایی بیاورد و در انکار و نقد آن بکوشد.این تفکرات شامل دین و مذهب هم می شود و در واقع اصول دینی و مسائل مذهبی نیز از طریق والدین و جامعه به فرد القا، تحمیل و تلقین می شود و فرد هم هیچ نقشی در انتخاب آن ندارد؛تفکرات ما،عقاید ما و مطالعات ما هم در آن دوران پیرامون مذهب است و اصولا فاقد هنجارهای مذهبی نیست.در دوران بلوغ و پیش از آن هم،فرد آنچنان بینش و نگرش عمیقی ندارد که دین و خدا را تکذیب کند و یا دربارۀ آن تفکر و اندیشه کند و اختیار چندانی برای تمایل به مطالعه و تحقیق درباب دین و خدا و مذهب ندارد و درک او نیز به حدی نیست که پذیرای آن مسائل باشد.در دوره های بعدی و در سنین پختگی که فرد استقلال تفکر و اندیشه دارد، این اختیار از او سلب می شود و او از این مسئله که بتواند مواضعی در خلاف تفکرات و عقاید والدین و اندیشه های پیشین لب به سخن گشاید،منع می شود و این اختیار را ندارد و او از تحقیق راجع به تفکرات گذشتۀ خود محدود است و خطوط قرمزی دارد و نمی تواند زبان خویش را به هر نطق و بیانی ممزوج و آمیخته کند.
پس این مذهب و این دین،یک دین تحمیل شده و موروثی است که ما نقش زیادی در انتخاب آن نداشتیم؛اما می تواند نقش ما در آینده تاثیرگذار باشد.ما در چگونگی چهره صورت و بدن خود،جنسیت خود و بسیاری از مسائل،نقشی نداشتیم اما باید از آنها استفاده کنیم،می توانیم حافظ خوبی باشیم و به خوبی از آنها استفاده کنیم،می توانیم استفاده بدی از آنها داشته باشیم و نگهبان خوبی هم نباشیم.این دین که از طریق جامعه به ما القا و تحمیل شده است،می توان در آن تفکر و تعقل کرد و برای آن فلسفه و چرایی آورد و حتی در جهت انکار آن حرکت کرد،می توان با تبعیت محض و بی چون و چرا از آن،زندگی را طی کرد و حتی لذت و بشاشتی هم کسب کرد و فارغ از هر تفکر و هر جهد و سختی،آنچه از طریق پدران و مادران ما و گذشتگان ما به ارث برده ایم را بدون کم و زیاد حفظ کرد. اگر تفکر کنیم،اگر برای آنها چرا بیاوریم و برای حقیقت جویی و کسب آگاهی رنجی هم ببریم،هر آنچه از این تفکر و حقیقت جویی و آگاهی به دست آمده است،نیک و فرخنده است.اگر ارتداد و کفر هم آگاهانه و حاصل از تفکر و تعقل انسانی باشد،ارزشمند است و بهای آن از دین و ایمان تحمیلی و فاقد شناخت و مطالعه،بیشتر است؛چون فرد مرتد و بی دین می تواند دلایل و استدلالات خود را تشریح و بیان کند اما آن دینداری که بدون تفکر و اندیشه ای آنچه به او تحمیل شده را پذیرفته است،در این وهله عاجز خواهد بود و نمی تواند حقانیت عقاید خود را اثبات کند.
البته عرض بنده در این مطلب این نیست که آن آموزه های دینی ناپسند و غیر عقلانی و فاقد اخلاق است؛بلکه می تواند بسی اخلاقی و عقلانی و پسندیده باشد اما تا چه حد خود فرد که دارندۀ آنهاست،می تواند در اثبات آن بکوشد و اصلا از این مسئله تا چه حد خبر دارد و آگاهی دارد.مسئله این نیست که طرف دیگر مطالعه و آگاهی، ارتداد و کفر است،طرف دیگر آن یک دین آگاهانه و عقلانی هم هست و با مطالعه و تحقیق و تفکر در مورد آن دین می توان از یک مذهب موروثی و جاهلانه و سنتی رها شد و آمادۀ پذیرش یک مذهب که پایه و اساس آن عقلانیت و تفکر است و حاصل آن یک دین آگاهانه است،بود که البته دین آگاهانه نیک تر و بهتر از کفر آگاهانه است.دکتر علی شریعتی اشارۀ نیکویی دارد به خودآگاهی:
«خود آگاهی،آغاز دور شدن یک نسل است از سنت به آگاهی،به ایدئولوژی.الان هم که می بینیم روشنفکران ما از مذهب کنار می روند،این به معنای بی مذهب شدن نیست،به معنای کنار رفتن از مذهب سنتی است.و اتفاقا اگر همین کنار رفتن،هدایت بشود؛بهترین عامل و بهترین وسیله و تنها مرحله جبری گذر این نسل برای رسیدن به یک مذهب آگاهانه است.مغز باید از این چهارچوب های منجمد سنتی آزاد شود تا بتواند اسلام را در آن شکل متعالی خودش و به شکل ایدئولوژی آگاهانه بپذیرد،وگرنه نمی تواند بپذیرد.»( دکتر علی شریعتی-کتاب انسان و اسلام-ص209 و 210)
اما اینکه فرد تا چه حد احساس مسئولیت دارد و برای اختیار و تفکر خود ارزش قائل است و تا چه حد پذیرای حقیقت است،تا چه حد می تواند مطالعه و تحقیق کند و با عبور از موانع،خویشتن را از محدودیت ها و خطوطی که خود برای خود تعیین کرده است فارغ کند،تا چه حد می تواند چرایی بیاورد،مسائلی است که هرکدام ریشه ای دارد و وابسته به خود فرد است.
اما پذیرش بی چون و چرای تفکرات سنتی و تحمیل شده و تبعیت محض از آنها،دلایل مشرکان بود که تمام پیامبران آمدند و با آن تفکرات مقابله کردند و در کمال تاسف،عده ای به آن عقاید بازگشتند.وقتی پیامبر اسلام هم به مردم مدینه روی کرد و اسلام را برای آنان معرفی کرد و آنان را به پذیرش این دین دعوت کرد،آن مشرکان هم گفتند که ما از همان دین پدری خود تبعیت می کنیم.که در آیات قرآن هم اشاره شده است:
170 بقره - وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا ۗ أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ
چون کفار را گويند: پيروی از شريعت و کتابی که خدا فرستاده کنيد، پاسخ دهند که ما پيرو کيش پدران خود خواهيم بود. آيا بايست آنها تابع پدران باشند گر چه آن پدران بی عقل و نادان بوده و هرگز به حق و راستی راه نيافته باشند؟
و در آیه بعدی نیز این دسته از کفار را که با این استدلال می کوشند دلیل خود را برای عدم پذیرش دین ثابت نمایند،مثل آنان را چون حیوانی مثال می زند که آوازش کنند و او از آن آواز جز صدایی نشنود،یعنی سخن پیامبران را درک نکند و آنان را به عدم تعقل محکوم می کند.
شناخت و مطالعۀ دین-همان گونه که در آیات قرآن اشاره شد-مسئلۀ مهمی است.این سد برای اختیار آدمیان و اعدام برای ارتداد،ظلم است به آزادی،شعور و اختیار انسان،حقوق انسان و آگاهی.آیه معروفی که در قرآن هست و به این موضوع اشاره دارد:
سوره آل عمران آیه 66 - هَا أَنْتُمْ هَٰؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ ۚ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
گيرم در آنچه مي‌دانيد شما را مجادله روا باشد، چرا در آنچه علم نداريد جدل و گفتگو به ميان آوريد؟! و خدا (همه چيز را) مي‌داند و شما نمي‌دانيد.

مسئله ای که در این آیه اشاره می کند،شرط مجادله و گفتگو را علم راجع به آنچه درباب آن بحث می شود،معرفی می کند.آن چیز می تواند هر مسئله ای باشد؛می تواند دین باشد،سیاست باشد،علم باشد،فرهنگ و ادب باشد،هنر باشد و....

[=Times New Roman]

[=A Dastan]اما یک بخش مهم این بحث،تحلیل و نقدی بر یکی از ادلۀ معتقدان به اعدام مرتد است.این مسئله بیان می شود که :فرد در صورت علنی نکردن و ممانعت از آشکار کردن ارتداد خود در جامعه،حکم مرتد برای او لحاظ نمی شود و هیچ تعرض و مجازاتی بر او روا نیست؛اما اگر ارتداد خود را علنی کرد،ارتداد خود را در سطح جامعه آشکار و هویدا کرد،او بایستی اعدام و مجازات شود چراکه بیان ارتداد او در سطح جامعه،به اسلام و نظام اسلامی آسیب خواهد زد.
چندین نقد بر این مسئله رواست.علی رغم اینکه ارتداد یک حق است-یک حق طبیعی و مسلم-بیان آن و آشکار آن به صورت علنی نیز یک حق مسلم است و حتی علنی بیان کردن و آشکار آن در سطح جامعه،نیک و عقلانی است و نمی تواند آسیبی برای اسلام باشد.
هیچ دلیل توجیه کننده ای وجود ندارد که به ما بگوید بیان و آشکار علنی ارتداد،غیر اخلاقی و غیر عقلانی است و مجازات دارد.فردی که مرتد شده است،فارغ از اینکه چگونه مرتد شده است،حق اوست و می تواند آن را علنی و آشکارا بیان کند.به فرض آنکه این موضوع خطری برای اسلام باشد؛یعنی بیان آشکار و علنی ارتداد یک فرد به اسلام و جامعۀ اسلامی لطمه خواهد زد،نمی توان مجازاتی برای فردی که مرتد شده است و آن را علنی بیان کرده است،در نظر گرفت.در این جامعه ای که ما در آن زندگی می کنیم،آزادی یک رکن و اصل مهم برای آدمیان است.قرار نیست آزادی بیان،حقوق انسان ها با این دلایل نقض شود.خشونت در جامعۀ امروز بیشترین آسیب را به اسلام می رساند،یعنی آسان ترین و بهترین راه برای نابودی و سرنگونی اسلام،خشونت است.این مسئله نقض آزادی بیان و حقوق بشر با بیان یک دلیل سست و بی اساس است.فردی که مرتد می شود،حق بیان آن را دارد و قرار نیست ما او را از فعالیت های اجتماعی محروم کنیم.
تمام ادیان و مذاهب در جهان می توانستند با بیان این دلیل که بازگشت یک فرد از آیین و دین ما برای دین و دینداران ما خطر آفرین خواهد بود،چنین حکمی را برای هر فردی که از دین بازمی گردد ایراد کنند.مسیحیان و یهودیان و پیروان دیگر مذاهب هم می توانستند که این دلیل را بیان کنند و حکم اعدام برای ارتداد صادر کنند اما مسلمانان و روحانیون،از ورود یک مسیحی و یک یهودی به اسلام استقبال می کنند و حتی می کوشند پیروان دیگر مذاهب را به سمت اسلام جذب کنند.چه دلیلی می توان برای این مسئله بیان کرد؟در آن زمان خدا فراموش کرد چنین حکمی صادر کند؟و یا اینکه چون اسلام آخرین دین است پس این حکم صادر شده است؟
اما مسئله ای که پایه و اساس این دلیل موافقان اجرای حکم اعدام را سست می کند،بی پایه بودن این دلیل که«علنی کردن ارتداد،به نظام اسلام و جامعۀ اسلامی و اسلام آسیب خواهد زد.»ما این را می گوییم که در تضاد این دلیل،علنی کردن ارتداد در سطح جامعه،هیچ آسیبی به اسلام و نظام اسلامی نخواهد زد بلکه می تواند بر استحکام آن ببخشد.
فردی که مرتد می شود و با هدف ستیزه جویی و کینه پروری علیه اسلام و متزلزل کردن دین آن را علنی می کند،وقتی وارد گفتمان می شود،وقتی از او طلب دلیل می شود،او نیز توانایی گفتگو را نخواهد داشت.لازم است برای ایجاد گفتگو و برسی استدلال آنان،ارتداد این افراد علنی بیان شود و از آنها طلب دلیل شود و آنان دلایل خود را بیان کنند تا عالمان دین هم در قبال آنان پاسخ هایی ارائه دهند.اگر دینداران بدانند چه می گویند،خیلی بهتر می توانند از دینشان دفاع کنند.مگر اسلام یک دین محکم و با صلابت نیست؟پس چرا با یک ارتداد قرار است آن دین سست شود؟این ترس که مبادا از جمعیت مسلمانان کم شود،یک ترس نابجاست.وقتی می خواهیم دو کشور را با یکدیگر مقایسه کنیم،به جمعیت آنان نمی نگریم بلکه به تعداد فرهیختگان و متفکران آن و اعمال آنان می نگریم.اسلام هم اگر یک میلیارد مسلمان دارد،باید به تعداد و نظر متفکران و اندیشمندان آن نگریست.
وقتی فردی به صورت علنی ارتداد خود را بیان کرد،ما باید از یک راه منطقی و صلح طلبانه،ایجاد گفتگو کنیم و از اسلام دفاع کنیم.از این فرد طلب دلیل کنیم،به استدلالات او بنگریم و ما نیز با بیان دلایلی،تفکرات و نظرات او را نقد و در انکار آن سخن بگوییم.یعنی اگر فردی بگوید من مرتد شده ام و دلایل خود را بیان کند،اسلام آسیب خواهد دید؟پس اسلام باید یک دین سست باشد که با اظهار مخالفت یک گروه و یک فرد،تجزیه شود و به زوال کشیده شود.بنده در فضای مجازی و در رسانه های اسلام ستیزان و سکولارها می بینم که مسائلی در نقد و انکار اسلام است؛مثلا،می گویند اسلام نقض حقوق بشر است،اسلام نقض حقوق زن است،اسلام خشونت است و...که تمام این مسائل پاسخی مطلوب و منطقی دارد و باید بیان شود تا پاسخ گیرد.
وقتی فردی پیرامون اسلام و قرآن تحقیق می کند،ممکن است این شبهات و این شک و تردید ها در ذهن او خلق شود،آنقدر باید بجوید تا پاسخی دریافت کند و یا اینکه این شک و تردید را زنده و مخفی نگه دارد و یا اینکه همان تفسیر غلط را از اسلام بیان کند.وقتی یک مرتد،دلایل خود را بیان کرد،یک گفتگو تشکیل می شود و بسیاری از ذهنیت های غلط اسلام ستیزان از مسلمانان پاک می شود؛اما اگر در پاسخ دلایل شمشیر را به میان بیاوریم،هم دور از مرام و کرامت انسانی است،هم نقض اختیار بشر است و هم کینه پروری علیه اسلام است.کسی که در پاسخ به دلایل شمشیر از غلاف بر می آورد،این رفتار او یک دلیل بیشتر نمی تواند داشته باشد و آن اینکه او از ناتوانی در پاسخگویی به دلایل ،حریف خود را به میدان کارزار دعوت می کند.لازم است بر دلایل دینداران قوت و استحکام بخشید و دین را با حجت و با استدلال منطقی پذیرفت و آن را تبیین کرد و نه آنکه برای دعوت خلق به دین،خرافه و تحجر و تعصب را با آن پیوند داد.کتمان سخن مخالفان و بی دینها،کتمان حقیقت است،کتمان آگاهی است؛سخن مخالفان و بی دینها،حق نیست اما برای حقانیت دین، تحلیل و نقد آن دلایل لازم است.برای آنکه حقانیت دین ثابت شود و برای بیان آنکه این دین و این باور سست و خرافی نبودن آن ثابت است،باید گفتگویی میان دینداران و بی دینها و کسانی که مرتد شده اند ایجاد شود وگرنه آن دین سست و خرافی است.

[=A Dastan]در این بخش اما،به موضوع صحت حکم اعدام تعیین شده توسط فقها،در اسلام و قرآن می پردازیم و اینکه تا چه حد این حکم از منظر اسلامی و از دید آیات قرآن، صحت دارد و حائز مبنا و اعتبار است؛در متون بالایی کوشیدم در مقام نقد و انکار این حکم از دریچۀ اخلاقی و عقلانی به این مسئله بنگرم و در اینجا به موضع قرآن و اسلام در برابر این حکم می نگرم و به آن می پردازم.
روحانیون و فقهای موافق و مدافع این حکم،انسان را موظف و مکلف بر انجام و اجرای دستورات الهی دانسته و اجرای آن دستورات را شایسته و صالح قلمداد می کنند،وعدۀ بهشت بر انجام صحیح آن دستورات می دهند و خود را نیز مجری احکام الهی بر زمین می دانند.این مسئله که این حکم«تکلیف الهی»است و ما موظف به اطاعت از دستورات خداوند هستیم،نمی تواند این امر را توجیه کند؛چراکه دستور الهی و تکلیف خداوند،در پیرامون اخلاق است.اگر فرض بر آن بگیریم که این حکم،دستور خداوند در اسلام است،یعنی به فرض آنکه خدا هم این حکم را صادر کند،وقتی این امر خارج از عرف عقلانی و اخلاقی است و نمی توان آن را با اخلاقیات و عقلانیت پیوند داد،قابل اجرا نیست و تغییری در غیر اخلاقی بودن و غیر انسانی و غیر عقلانی بودن این حکم به وجود نمی آید.ما اگر بخواهیم حقانیت قرآن را ثابت کنیم،آن را از طریق اخلاقی ثابت می کنیم.اگر در قرآن،حکم بر قتل و غارت،ستم و ظلم،تجاوز و تعرض،اهانت و فحاشی به دیگران،تمسخر دیگر اقوام،اهانت به والدین و حکم بر زنده به گور کردن دختران و... می داد،آیا آن را به عنوان«تکلیف الهی»می پذیرفتیم؟و قرآن را به عنوان کتاب آسمانی و الهی قبول می کردیم؟وقتی چنین حکمی(اعدام مرتد)از منظر عقلانی مشروعیت و از منظر اخلاقی و انسانی مقبولیت ندارد،می توان آن را به عنوان دستور الهی پذیرفت و اجرا کرد؟
اما اگر به آیات قرآن بنگریم،در آیاتی به ارتداد و مرتدین و کسانی که از اسلام بازگشته اند،اشاره شده است و آنان را مورد سرزنش و نکوهش قرار داده است و آنان را مورد نقد قرار داده و بازگشت آنان از اسلام را بازگشت به کفر و دورۀ جاهلیت خوانده است.اما در هیچ یک از این آیات قرآن،اشاره ای به حکم و مجازات دنیوی مرتد و اعدام و یا زندان برای ارتداد،نشده است؛در تمام آیاتی که صحبت از بحث ارتداد بوده است،حکم تعیین و معین شده،مجازات و عذاب دردناک اخروی است و این افراد(مرتدین)را زیان کار معرفی کرده است.به آیاتی که راجع به ارتداد در قرآن بیان شده است،می نگریم:
سوره بقره آیه 217 - يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ ۖ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ ۖ وَصَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ ۗ وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا ۚ وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَٰئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ ۖ وَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ
(اي پيغمبر) از تو راجع به جنگ در ماه حرام سؤال کنند، بگو: گناهي است بزرگ، ولي بازداشتن خلق از راه خدا و کفر به خدا و پايمال کردن حرمت حرم خدا و بيرون کردن اهل حرم از آن (که مشرکان مرتکب شدند) نزد خدا بسيار گناه بزرگتري است و فتنه‌گري، فساد انگيزتر از قتل است. و کافران پيوسته با شما مسلمين کارزار کنند تا آنکه اگر بتوانند شما را از دين خود برگردانند، و هر کس از شما از دين خود برگردد و به حال کفر باشد تا بميرد چنين اشخاص اعمالشان در دنيا و آخرت ضايع و باطل گرديده، و آنان اهل جهنّمند و در آن هميشه (معذّب) خواهند بود.
در این آیه،متذکر می شود،افرادی که مرتد شدند و به کفر بازگشتند و اگر تا آخرین لحظۀ عمر در حال کفر بمیرند،این افراد اعمالشان در دنیا و آخرت ضایع و باطل است و خدا هیچ عفوی برای آنان در نظر نمی گیرد و آنان را اهل جهنم می خواند؛هیچ اشاره ای به حکم و مجازات دنیوی ندارد و اعمال نیک این افراد هم باطل می شود.در آیات دیگر هم که به ارتداد اشاره شده است،حد الهی برای مرتد،عذاب اخروی است و هیچ مجازات دنیوی در نظر گرفته نشده است:
سوره آل عمران آیه 149 - يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ
اي اهل ايمان، اگر پيروی کافران کنيد شما را (از دين اسلام) باز به کفر برمی‌گردانند، آن‌گاه شما هم از زيانکاران خواهيد گشت.
سوره محمد آیه 25 - إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَىٰ أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى ۙ الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَىٰ لَهُمْ
آنان که پس از بيان شدن راه هدايت بر آنها باز به دين پشت کرده و مرتد شدند شيطان کفر را در نظرشان جلوه‌گر ساخت و به آمال و آرزوهاي دراز فريبشان داد.
سوره نحل آیه 106 - مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَٰكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ
هر کس بعد از آنکه به خدا ايمان آورده باز کافر شد-نه آنکه به زبان از روي اجبار کافر شود و دلش در ايمان ثابت باشد (مانند عمار ياسر) بلکه به اختيار کافر شد و با رضا و رغبت و هواي نفس، دلش آکنده به ظلمت کفر گشت-بر آنها خشم و غضب خدا و عذاب بزرگ دوزخ خواهد بود.
سوره نحل آیه 107 – ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ
اين غضب و عذاب بر آنها بدين سبب است که حيات (فاني) دنيا را بر (حيات ابدي) آخرت برگزيدند و اين که خدا هرگز کافران را هدايت نخواهد کرد.
سوره نور آیه 55 - وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا ۚ وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ
خدا به کساني از شما بندگان که (به خدا) ايمان آرند و نيکوکار گردند وعده فرمود که در زمين خلافتشان دهد چنانکه امم صالح پيمبران سلف را جانشين پيشينيان آنها نمود، و دين پسنديده آنان را (که اسلام واقعي است بر همه اديان) تمکين و تسلط عطا کند و به همه آنان پس از خوف و انديشه از دشمنان ايمني کامل دهد که مرا به يگانگي، بي هيچ شائبه، شرک و ريا پرستش کنند، و بعد از آن هر که کافر شود پس آنان به حقيقت همان فاسقان تبهکارند.
سوره بقره آیه 108 - أَمْ تُرِيدُونَ أَنْ تَسْأَلُوا رَسُولَكُمْ كَمَا سُئِلَ مُوسَىٰ مِنْ قَبْلُ ۗ وَمَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ
آيا اراده آن داريد که شما نيز از پيغمبر خود در خواست کنيد آنچه را که يهود در زمان گذشته از موسي خواستند؟ و هر که ايمان را مبدّل به کفر گرداند، بي‌شک راه راست را گم کرده است.
سوره بقره آیه 109 - وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ ۖ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّىٰ يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
بسياري از اهل کتاب آرزو دارند که شما را از ايمان به کفر برگردانند به سبب رشک و حسدي که در نفس خود بر ايمان شما برند بعد از آنکه حق بر آنها آشکار گرديد، پس (اگر ستمي از آنها به شما رسيد) در گذريد (و مدارا کنيد) تا هنگامي که فرمان خدا برسد، که البته خدا بر هر چيز قادر و تواناست.
سوره آل عمران آیه 86 - كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ ۚ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ
چگونه خداوند گروهي را که بعد از ايمان به خدا و گواهي دادن به راستي رسول او و بعد از ادلّه روشن باز کافر شدند، به راه راست هدايت کند؟ و خدا هرگز گروه ستمکاران را رهبري نخواهد کرد.
سوره آل عمران آیه 87 - أُولَٰئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ
کيفر آن گروه کافر اين است که خدا و فرشتگان و همه مردمان بر آنان لعنت کنند.
سوره آل عمران آیه 88 - خَالِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ
جاويد در جايگاه لعنت (که جهنّم است) بمانند و بر آنها عذاب خدا تخفيف نيابد و هرگز نظر رحمت به آنها نکنند.
سوره آل عمران آیه 89 - إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ
مگر آنهايي که بعد از عصيان و بدکاري توبه کنند و (هر بدي که کرده‌اند) اصلاح نمايند، که البته خدا بر آنها آمرزنده و مهربان است.
سوره آل عمران آیه 90 - إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ
همانا آنان که بعد از ايمان کافر شدند و بر کفر خود افزودند، هرگز توبه آنها پذيرفته نشود، و همانا گمراهان هم آنان خواهند بود.
سوره آل عمران آیه 91 - إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَبًا وَلَوِ افْتَدَىٰ بِهِ ۗ أُولَٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ
البته آنان که کافر شدند و بر کفر خويش مردند، اگر هر يک براي آزادي خويش (از عذاب خدا) برابر تمام زمين طلا به فدا آرند هرگز از ايشان پذيرفته نشود، آنها را عذاب دردناک مهيّا باشد و ياراني نخواهند داشت.
سوره آل عمران 178 - وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ ۚ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا ۚ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ
آنان که به راه کفر رفتند گمان نکنند که مهلتي که ما به آنها مي‌دهيم به حال آنان بهتر خواهد بود، بلکه آنها را (براي امتحان) مهلت مي‌دهيم تا بر گناه و سرکشي خود بيفزايند، و آنان را عذابي خوارکننده است.
سوره توبه آیه 74 - يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا ۚ وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ ۚ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْرًا لَهُمْ ۖ وَإِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ ۚ وَمَا لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ
(منافقان) قسم به خدا ياد مي‌کنند که (حرف کفر) بر زبان نياورده‌اند، و (چنين نيست) البته سخن کفر گفته و پس از اظهار اسلام کافر شدند و همت بر آنچه موفق بر آن نشدند گماشتند (يعني همت بر قتل رسول و اخراج او و هر گونه فساد در دين او گماشتند ولي موفق نشدند) آنها به جاي آنکه از آن بي‌نيازي که به فضل خدا و رسول نصيب آنها شد شکر گويند در مقام انتقام و دشمني برآمدند، اکنون هم اگر باز توبه کنند براي آنها بهتر است و اگر روي بگردانند آنها را خدا در دنيا و آخرت به عذابي دردناک معذب خواهد فرمود و ديگر در همه روي زمين يک نفر دوستدار و ياوري براي آنها نخواهد بود.
سوره نساء 137 - إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلًا
آنان که نخست ايمان آورده سپس کافر شدند، باز ايمان آورده ديگر بار کافر شدند، پس بر کفر خود افزودند، اينان را خدا نخواهد بخشيد و به راهي هدايت نخواهد فرمود.
در هیچ کدام از این آیات،به اعدام و یا مجازات مرتد در زندگی دنیوی او،اندک اشاره ای نشده است؛و البته به عذاب اخروی و مجازت مرتدین در آخرت،اشارات زیادی شده است.این نکوهش و سرزنش،نسبت به مرتدین،به سبب حیله و جهل آنهاست.آنچه در آیه 72 سورۀ آل عمران آمده است،به دشمنی برخی از اهل کتاب و حیله آنان برای تضعیف اسلام،اشاره شده است و این مسئله را باید در نظر گرفت که نه ورود آنان به اسلام و نه خروج آنان،معقولانه و عاقلانه بود.
سوره آل عمران 72 - وَقَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ
و گروهي از اهل کتاب گفتند: به دين و کتابي که براي مسلمانان نازل شده اول روز ايمان آريد و آخر روز کافر شويد، شايد (به اين حيله) آنها نيز (از اسلام) برگردند.
و در آیه ای از قرآن اشاره ای شده است به این مسئله که،ارتداد آنان زیان و آسیبی به اسلام نخواهد زد:
سوره آل عمران 177 - إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ
آنان که خريدار کفر شدند به عوض ايمان، هرگز زياني به خدا نمي‌رسانند، و آنان را عذابي دردناک است.
سوره مائده آیه 54 - يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ
اي گروهي که ايمان آورده‌ايد، هر که از شما از دين خود مُرتَد شود به زودي خدا قومي را که بسيار دوست دارد و آنها نيز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان سرافکنده و فروتن و به کافران سرافراز و مقتدرند (به نصرت اسلام) برانگيزد که در راه خدا جهاد کنند و (در راه دين) از نکوهش و ملامت احدي باک ندارند. اين است فضل خدا، به هر که خواهد عطا کند و خدا را رحمت وسيع بي‌منتهاست و (به احوال همه) دانا است.
و در بسیاری از آیات قرآن،باختیار و قدت انتخاب آدمی،محترم شمرده شده اما از هزینۀ برخی انتخابات و اختیارات نادرست و غلط در آخرت اشاره شده است:
سوره فصلت آیه 40 - إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لَا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا ۗ أَفَمَنْ يُلْقَىٰ فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِنًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ ۖ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
آنان که در آيات ما سخت راه کفر و عناد پيمايند هرگز از نظر ما پنهان نيستند. آيا کسي که روز قيامت به آتش دوزخ درافتد بهتر است يا آن کس که ايمن (از عذاب) به محشر وارد شود؟ باري، امروز به اختيار خود هر چه مي‌خواهيد بکنيد که خدا به تمام اعمال شما بيناست.
سوره بقره آیه 256 - لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ۖ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ۚ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
در دین اجباری نیست، تحقيقا راه هدايت و ضلالت بر همه کس روشن گرديده، پس هر که از راه کفر و سرکشي ديو رهزن برگردد و به راه ايمان به خدا گرايد بي‌گمان به رشته محکم و استواري چنگ زده که هرگز نخواهد گسست، و خداوند (به هر چه خلق گويند و کنند) شنوا و داناست.
سوره انسان آیه 3 - إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا
ما به حقيقت راه (حق و باطل) را به او نموديم حال خواهد (هدايت پذيرد و) شکر (اين نعمت) گويد و خواهد (آن نعمت را) کفران کند.
سوره کهف 29 - وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ ۖ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ ۚ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا ۚ وَإِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ ۚ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا
و بگو: دين حق همان است که از جانب پروردگار شما آمد، پس هر که مي‌خواهد ايمان آرد و هر که مي‌خواهد کافر شود، ما براي کافران ستمکار آتشي مهيا ساخته‌ايم که شعله‌هاي آن مانند خيمه‌هاي بزرگ گرد آنها احاطه کند و اگر (از شدت عطش) شربت آبي درخواست کنند آبي مانند مس گداخته سوزان به آنها دهند که رويها را بسوزاند و آن آب بسيار بد شربتي و آن دوزخ بسيار بد آسايشگاهي است.
هرچند در آیات قرآن،اشاره به عذاب اخروی شده است،اما در هیچ کدام از آیات قرآن،اشاره ای به عذاب و مجازات دنیوی چه کفار و چه مشرکان و چه مرتدین نشده است و دعوت به جهاد در قرآن،نه برای نزاع تفکرات مسلمانان با کافران و مشرکان است،بلکه برای ممانعت از حملات مشرکان به سوی مسلمانان و قتل و غارت مومنان است.

[=A Dastan]اما آنچه فقها بیان می کنند،اصرار آنان بر استناد به احادیث است.در «فقه» حدیث و روایات به عنوان بخش مهم و تاثیر گذار در احکام اسلامی و فقهی شناخته می شود و علم رجال که در فقه وجود دارد،برای بررسی احادیث و روایات معرفی می شود؛اما آنچه فقها هم به آن معتقدند،این است که نمی توان به تمام احادیث و روایات استناد و تمکین کرد که البته کار علم رجال،شناخت در صحت احادیث نیز هست.
اما در نفی و انکار استناد و تمکین به این احادیث و روایات،می توان دو دلیل ذکر کرد:
1-با استناد و تمکین به آیات قرآن،در میابیم که حد تعیین شده برای ارتداد،تنها عذاب و مجازات اخروی(جهنم) است و اشاره ای به حد دنیوی و مجازات دنیوی نشده است.در آیات زیادی از قرآن اشاره به ارتداد شده است و حد اخروی نیز برای آن معین گردیده است،زمانی می توان به احادیث و روایات استناد کرد که در آیات قرآن،تنها در مورد مسئلۀ ارتداد صحبت شود و سخنی از حد اخروی و دنیوی در آن نباشد،اما وقتی که در آیات قرآن به عذاب آخرت اشاره شده است،نمی توان به احادیث تمکین کرد.قرآن،کتاب واحد تمام مسلمانان است و آیات قرآن بایستی اصل قرار گیرد و تمکین ما باید بیشتر به قرآن باشد؛پایه و بنیاد اسلام و تشیع و تسنن،قرآن است.در حالی که قرآن حد دنیوی برای مرتد در نظر نگرفته است،موافقان و مدافعان حکم ارتداد بیان می کنند که به سبب زیان مرتد به اسلام،باید اعدام شود و آیات قرآن در نفی این نظریه سخن می گوید(آیه 54 مائده و 177 آل عمران که اشاره شده است،کفر و ارتداد آنها زیان و آسیبی به اسلام نخواهد زد.)و با استناد به قرآن و اخلاق،نمی توان حکم ارتداد را منصفانه و عادلانه دانست.
2-همان گونه که بیان شد،فقها معتقد به صحت و اعتبار تمام احادیث نیستند و با علم رجال،صحت و اعتبار آن احادیث را می سنجند؛اما علم رجال،یک علم بی عیب و فاقد اشتباه نیست.روایات و احادیث بسیاری از پیامبر(ص) و امامان شیعه وجود دارد که نمی توان به آنها استناد کرد؛چراکه این احادیث و روایات پس از زندگی پیامبر و امامان جمع آوری و تبیین شده است و سالها پس از وفات آنان انتشار یافته است.این احادیث و روایات در تاریخ نیز موجود است اما می توان گفت راوی آن احادیث،در بیان آن روایات،خبط و اشتباهی کرده است و یا شاید با غرض و منفعت طلبی،تغییری در آنها ایجاد کرده است.باید این را در نظر گرفت که بسیاری از روایات،قرن ها پس از زندگی پیامبر و امامان تدوین و تألیف شده است و با گذر زمان،نمی توان به طور قاطع در مورد صحت آن احادیث و روایات سخن گفت،مثال های فراوانی وجود دارد.کتاب« کنزالعمال» که در جلد یک آن اشاره به حکم اعدام برای مرتد،توسط پیامبر دارد،این کتاب با توجه به کتب روایی « جلال‌الدین سیوطی» که در سال ۸۴۹ هجری قمری متولد شد،جمع آوری شده است!با توجه به این گذر طولانی زمان،چگونه می توان بر صحت روایات آن کتاب حجت داد؟!در زمانۀ ما که علم نوین پیشرفت کرده است و ابزارات ثبت و ضبط قوت گرفته است و رسانه ها و مطبوعات فراگیر شده است،علی رغم این مسائل،در این رسانه ها و مطبوعات و ابزارات،جعل و نقل قولی کذب از جانب اشخاص مشهور در این رسانه ها مطرح می شود!دکتر عبدالعلی بازرگان،محقق و روشنفکر دینی،مسئله ای را مطرح می کند:« کتاب حدیث، از شش کتاب حدیثی معتبر اهل سنت، صحیح بخاری محقق ایرانی‌الاصل اهل بخارا متوفای سال ۲۵۶ هجری قمری است که با سفری ۱۶ ساله به شهرهای اسلامی عصر خودش از میان ۶۰۰ هزار حدیثی که جمع آوری کرده بود، فقط ۷۲۷۵ حدیث، یعنی حدود یک‌صدم آنها را با معیارهای زمان خود معتبر شناخته و بقیه را دور ریخته است، یعنی دو قرن و نیم پس از هجرت پیامبر اولین کتاب معتبر حدیثی نوشته شده است و چنین نقلیات پراکنده و ضد و نقیضی میان مردم وجود داشته است.»
اما احادیثی که در کتب شیعی از امامان شیعه،همچون امام صادق(ع) و امام علی(ع)مطرح است،نمی تواند معتبر و صحیح باشد؛چراکه این کتب نیز همان احوال را دارند و پس از قرن ها از زندگی آنان امامان،نوشته و منتشر شدند.به عنوان مثال احادیثی که در کتاب«اصول کافی»آمده است و بسیار بر روی آن تاکید دارند،کتاب«اصول کافی»توسط«شیخ کلینی رازی» اهل ری که ولادت او در سال ۲۵۸ هجری قمری صورت گرفت،گرد آوری شده است و امام صادق در سال 148 هجری قمری وفات کرد؛یعنی در فاصله ای یک قرنی از وفات امام صادق،صاحب کتاب«اصول کافی» متولد شد.در سال 183 هجری هم امام موسی کاظم،بازهم با فاصله ای زیاد،وفات کرد و در این کتاب،احادیثی مربوط به حد تعیین شده(اعدام) توسط امام صادق(ع)و امام موسی کاظم(ع) برای ارتداد آمده است که آن احادیث،از عمار ساباطی و علی بن جعفر از امام صادق و امام موسی کاظم نقل شده است.مشخص نیست که این نقل قول،تا چه حد می تواند معتبر باشد. علیرضا حسینی،مدیر گروه تحقیق و تصحیح اسناد تصحیح جدید کتاب «الکافی» در رابطه با صحت برخی از احادیث در «اصول کافی»چنین مسئله را بیان می کند:« همانگونه که می دانید بحث مهم، اعتبار یا عدم اعتبار روایات کافی است نه صحت اسانید آن؛ زیرا بر اساس مبنای متاخرین که از زمان مرحوم علامه حلی نمود پیدا کرد،نمی توان بسیاری از روایات کافی را از نظر سند صحیح دانست».
و استاد عبدالعلی بازرگان،این مسئله را نیز در رابطه با کتاب اصول کافی متذکر می شوند:« حدود یک قرن پس از اولین کتاب روائی اهل تسنن (حدود سه قرن و نیم بعد از پیامبر)، با حدود ۱۶ هزار حدیث در طول ۲۰ سال تنظیم شده است. فقیهان ومحققینی که در عصر ما در ترکیه و ایران، این دو کتاب حدیثی را برای تصفیه و پالایش مورد بازبینی و ارزیابی مجدد با معیارهای دقیق‌تر قرآنی و اصولی قرار داده‌اند، مجبور شده‌اند به حدود یکدهم آنها اکتفا کرده و بقیه را کنار بگذارند!»
در کتاب«من لایحضره الفقیه» نوشتۀ شیخ صدوق که در سال 306 قمری متولد شده است،سخنی از حضرت علی آمده است که ایشان هم بر اعدام مرتد مصر بودند و این نقل قول از ایشان ذکر شده است:« هركس از مسلمانان به فطرت به دنيا آمده وبعد مرتد شود من گردن او را مي‌زنم، وهركس بر فطرت تولد نيافته او را توبه مي‌دهم اگر توبه كرد (رها مي‌شود) واگر نپذيرفت گردن او را مي‌زنم». ( من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 152، روايت 3552 )حضرت علی در سال 40 هجری وفات کردند،مؤلف این کتاب در سال 306 قمری متولد شد.البته نهج البلاغه هم در فاصله ای دور از زندگی حضرت علی تهیه شد اما اسناد آن محکم و قوی است.
آنچه در «مسانيد نهج البلاغه» آمده است،تصدیق بر قوت نهج البلاغه دارد،و همان گونه که می دانیم،نهج البلاغه،معتبر ترین کتاب از سخنان و خطبه ها و نامه های حضرت علی است.در خطبه ها و نامه ها و حکمت های نهج البلاغه،اشاره ای به مجازات ارتداد و حکم مرتد نشده است و در خطبه ای که حضرت علی،اشاره به مرتدین کرده است،همان زبان و گفتار و موضع قرآن در برابر مرتدین به کار رفته است،یعنی سرزنش و نکوهش آنها:
سرنوشت امت اسلامى پس از پيامبر (ص) روزگار آنان به طول انجاميد تا رسوايى آنها به نهايت رسيد، و خود را سزاوار بلاى زمانه گرداندند، و چون پايان مدت آنها نزديك شد، گروهى در فتنه ها آسودند و گروهى دست به حمله و پيكار با فسادگران زدند و با شكيبايى كه داشتند بر خدا منت ننهادند، و جان دادن در راه خدا را بزرگ نشمردند، تا آنجا كه اراده الهى به پايان دوران جاهليت موافق شد، شمشيرها در راه خدا كشيدند، و بينشهاى خود را بر شمشير نشاندند، و طاعت پروردگار خود را پذيرفتند، و فرمان پنددهنده خود را شنيدند، در پيروزى و سربلندى زيستند. تا آنكه خدا، پيامبرش را نزد خود برد، (افسوس) كه گروهى به گذشته جاهلى خود برگشتند، و با پيمودن راههاى گوناگون به گمراهى رسيدند، و به دوستان منحرف خود پيوستند و از دوستى با مومنان بريدند كه به آن امرشده بودند، و بنيان اسلامى را تغيير داده در جاى ديگر بنا نهادند، آنان كانون هر خطا و گناه، و هر فتنه جو را درگاه و (پناهگاه) شدند، كه سرانجام در سرگردانى فرو رفته، و در غفلت و مستى به روش و آيين فرعونيان درآمدند، يا از همه بريده و دل به دنيا بسته، يا پيوند خود را با دين گسستند.(خطبه 150 نهج البلاغه)
اشاره ای که در خطبه 150 نهج البلاغه شده است،اشاراتی به حوادث پس از پیامبر(ص) است و حضرت علی(ع)در خصوص مرتدین،با ابراز ناراحتی و افسوس،آنان را مورد نکوهش و سرزنش زبانی قرار می دهد و بازگشت آنان از اسلام را بازگشت به شرک و اذلال و دوران جاهلیت آنها،تشریح می کند.
اما حضرت علی(ع)در یکی از خطبه ها،اشاره ای نیکو دارد و پرده از چهره برخی ناقلان حدیث می گشاید و آنان را به چهار دسته تقسیم می کند:
1-منافقان
نخست منافقى كه اظهار مى‏كند،نقاب اسلام را به چهره زده،نه از گناه باكى داردو نه از آن دورى مى‏كند.و عمدا به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دروغ مى‏بندد.اگر مردم مى‏دانستند كه اين شخص منافق و دروغگواست از او قبول نمى‏كردند و تصديقش نمى‏نمودند(اما چون از واقعيت او آگاه نيستند)مى‏گويند:وى از صحابه رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم است،پيامبر را ديده از او ديث‏شنيده و مطالب‏را از او دريافت كرده است‏به همين دليل به گفته‏اش ترتيب اثر مى‏دهند. در حالى كه خداوندشما را از وضع منافقان آنچنان كه بايد آگاه ساخته و چنانكه لازم بوده اوصاف آنان رابراى شما بر شمرده است(اين منافقان)پس از پيامبر(ص)به پيشوايان گمراه، وداعيان دوزخ با دروغ و بهتان تقرب جستند،پيشوايان گمراه نيز به اينها ولايت و رياست‏بخشيدند،و آنان را حاكم ساختند و به گردن مردم سوار نمودند،و به وسيله اينها به خوردن‏دنيا مشغول شدند،مردم هم معمولا همراه سلاطين و دنيا هستند،مگر كسى كه خداوند اورا محفوظ دارد.اين يكى از آن چهار گروه.
2- اشتباه كاران
دوم كسى است كه از رسول خدا(ص)چيزى شنيده،اما آن را درست‏حفظ نكرده،بلكه‏در آن اشتباه نموده است ولى عمدا به آنحضرت دروغ نبسته،آنچه در اختيار دارد روايت‏مى‏كند و به آن عمل مى‏نمايد و مى‏گويد:من از پيامبر آن را شنيده‏ام،اگر مسلمانان‏مى‏دانستند اشتباه كرده از او نمى‏پذيرفتند،خودش هم اگر توجه پيدا مى‏كرد كه در آن‏اشتباه واقع شده آن را رها مى‏ساخت و مورد عمل قرار نمى‏داد.
3- اهل شبهه
سوم كسى است كه شنيده پيامبر به چيزى امر فرموده،در حالى كه(اين امر موقت‏بوده و) بعدا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از آن نهى نموده و او نهى آنحضرت را نشنيده است و يا اينكه‏نهى رسول خدا(ص)را شنيده ولى از امرى كه بعدا نموده است‏بى اطلاع مانده،اين شخص در حقيقت‏«منسوخ‏»را فراگرفته اما«ناسخ‏»را نشنيده و حفظ نكرده است،وى اگر مى‏دانست آنچه شنيده نسخ شده است‏آن را رها مى‏ساخت و مسلمانان هم اگر مى‏دانستند نسخ شده آن را ترك مى‏نمودند.
4-حافظان راستگو
چهارم كسى است كه نه دروغ به خدا بسته و نه بر پيامبرش،از خوف خدا و براى تعظيم‏پيامبرش(ص)دروغ را دشمن مى‏دارد،و نيز در آنچه شنيده اشتباهى برايش پيش نيامده است‏بلكه آن را با تمام جوانبش حفظ كرده است آنچنان كه شنيده بدون كم و زياد نقل كند.وى ناسخ را حفظ نموده و به آن عمل مى‏كند،و منسوخ را فرا گرفته و از آن دورى‏مى‏گزيند.«خاص‏»و«عا م‏»،«محكم‏»و«متشابه‏»را شناخته،و هر كدام را در جاى خويش قرارداده است.(نهج البلاغه-خطبه 210)
آنچه حضرت امیر،به خوبی شرح و نقل می کند،بسیار مهم و حائز اهمیت است و سه گروه اولی(منافقان،اشتباه کاران و اهل شبهه)تاثیر بسیاری در احادیث داشته اند و با وجود این گروه ها،نمی توان به تمام احادیث اعتماد و اطمینان کرد.حضرت علی(ع) در مورد این سه گروه،به اشتباه مسلمین در دریافت و تمکین آنها به این گونه احادیث اشاره می کند.احادیثی که پس از قرن ها از زندگی پیامبر نوشته شده اند،با قرآن حتی در تخاصم و تناقض قرار دارند،با دیگر احادیث هم خوانی ندارند،نمی توانند قابل اعتماد باشند و ممکن است راویان آن احادیث،مختص به این سه گروه اولی باشند؛یعنی منافق باشند و از کینه و نفرت و خصومت با اسلام و پیامبر حدیثی نقل کرده باشند،ممکن است به اشتباه شنیده و آن را حفظ کرده و نوشته باشند،ممکن است ناسخ را نشنیده و امر دیگر پیامبر را حفظ نکرده باشند
برخی هم نقل می کنند که پیامبر در فتح مکه،همه را بخشید اما دستور قتل برخی از افراد را صادر کرد که مرتد شده بودند و به اسلام فحاشی می کردند.آنچه پیامبر در فتح مکه فرمود«اَنْتُمُ الطُّلَقاءَ؛ شما همه آزادید»بود و آن عده معدودی را نیز که حکم به مجازات آنان داد،مطابق روایات،حتی اگر این مسئله هم به درستی بیان شود،دلیل آن ارتداد و فحاشی آنان نبود بلکه همکاری آنان در قتل و غارت مسلمانان همراه با مشرکان بود. عبدالله بن سعد ابي سرح،که از او نام می برند،پس از ارتداد به قریشیان پناه آورد و در نهایت پیامبر او را امان داد.
با وجود این مسائل و تناقض در احادیث و روایات با حد آیات قرآن،با وجود شبهات فراوان علیه روایات و احادیث،نمی توان به آن روایات و احادیث تمکین و استناد کرد.
اما در میان فقها و روحانیون که کثیری از آنها بر حکم اعدام مرتد اتفاق نظر دارند،در میان آنها اختلاف نظر و اختلاف رای نیز بیان می شود. آیت الله سید محمد جواد غروی،در کتاب«فقه استلالی در مسائل خلافی»در رابطه با حکم مرتد می نویسد:« این حکم در قرآن نیست و در زمان رسول خدا و پس از او که رده پدید آمدند و مرتدان بسیار گشتند کسی از آن‌ها به حکم پیامبر یا خلفاء دین به قتل نرسید. بنابراین مرتد را نمی‌توان به قتل رساند زیرا خلاف اختیار و آزادی است که خدا به بشر اختیار فرموده است و همچنین اخبار ضِعاف وارده در قتل مرتد نه موجب علم است و نه ظن و شک بلکه با تدبیر و دقت معلوم می گردد که اخبار مجعوله مَنحوله مخالف کتاب عزیز است زیرا واجب محتوم آن بود که چنین حکمی اگر حق باشد در قرآن ذکر شود و حال آن که نه در قرآن و نه در عمل پیامبر نسبت به مرتدین زمانش ذکری نیامده است».( ص 607)
اما آیت الله منتظری هم با بیان این مسئله که هر تغيير مذهبی ارتداد نيست،این مسئله را متذکر می شود:« حکم ارتداد شامل کسانی که پس از تحقيق تغيير عقيده می دهند نمی شود».و بیان می کنند:« اعدام مرتد در جايی بوده است که کسی مسلمان زاده بوده و سپس از روی جحود (انکار ستيزه جويانه) و عناد برای ضربه زدن به اسلام کافر شود».و ایشان تشریح می کند:« حکم ارتداد در مورد کسی که در مسير تحقيق از براهين عقلی استفاده می کند و احيانا به نتايج ديگری دست می يابد جاری نمی شود».

[=A Dastan]اما در این بخش-که می توان آن را جدای از ارتداد دانست-به موضوع اهانت به مقدسات و ادیان و مسئلۀ «سأب النبی» می پردازم و آن را از جهات گوناگون می شکافم و مورد تحلیل و نقد قرار می دهم.با گذر از فضای مجازی و رسانه های اسلام ستیز،می توان انواع اهانت ها و فحاشی ها را به سوی اسلام و پیامبر(ص) و قرآن جست و یافت.
البته مسلمانان و گروه های اسلام گرا،در قبال این اهانت ها و ناسزا گویی ها،رفتار اغلب خشونت آمیزی از خود بروز دادند و حکم بر قتل و اعدام فرد مجرم که علیه اسلام فحاشی و اهانت کرده است را صادر کردند.در کنار انکار دین و انکار خدا و انکار اسلام که موجبات ارتداد شمرده می شوند،اهانت و توهین به دین،پیامبر و خدا و امامان نیز یکی از موجبات ارتداد است و از مسئلۀ ارتداد که بگذریم،اهانت و سأب النبی،حکم جدایی از ارتداد دارد و برخی افراد با رجوع به احادیث،اعدام را حکم سأب النبی و اهانت به ادیان مطرح کردند.
اهانت و توهین در کل به هر عقیده و هر دین و مذهبی-فارغ از حق بودن و باطل بودن آن-غیر اخلاقی و ناپسند است؛هتاکی به ادیان و فحاشی و ناسزا به تفکرات و اندیشه ها،نمی تواند پسندیده باشد و غیر اخلاقی است،این رفتار ها بیشتر موجب کشمکش،نزاع و نفرت میان آدمیان می شود و روابط انسانی را خدشه دار می کند و موجب تزلزل آن می شود و تخطی کردن از پاسبانی کرامت انسانی است؛و این مسئله،سبب یک کارزار خشن میان گروه ها و تفکرات خواهد شد.اهانت و توهین،لحن و زبان تلخ در گفتگو و گریز از گفتمان علمی است.در جوامع مدرن امروزی،حقوق و حق افراد بر اخلاقیات برتری و تسلط یافته است و حقوق آدمیان،از محدودیت ها و هنجارهای اخلاقی گذر کرده و حق،اصل شمرده می شود.سکولارها و اسلام ستیزان که قلم به ناسزا گویی،فحاشی و هتاکی نهادند،و این گفتمان را به نقد اصولی و علمی ترجیح دادند،این رفتارها را حق مسلم خود و حقوق طبیعی خود می دانند.
اگر از این افراد این پرسش را مطرح کنیم که چرا به اسلام و مسلمانان،و عقاید آنان اندک احترامی قائل نمی شوید و به تفکرات آنان هتاکی می کنید؟در پاسخ خواهند گفت:اسلام که سراسر خشونت است،نقض حقوق بشر است،خرافه است،نقض حقوق زن است،اهانت به بشر است و... و این دین قابل احترام نیست.این افراد،نه برای غرایض و مقاصد سودجویانه و لجوجانه،بلکه این رفتار آنها از شبهات و ابهاماتی که در اسلام و قرآن وجود دارد و هر یک از این پرسش ها البته پاسخ های منطقی دارد و از رفتار و خوی خشن و تعصبانۀ برخی اسلام گرایان،حاصل شده و برآمده است.در کمال تاسف،گروه های اسلام گرا در این رفتار اسلام ستیزان هتاک و فحاش،قاصرند.گسترش سانسور،محدودیت و خشونت علیه مخالفان و سکولارها در کشورهای اسلامی،هر چند دری از درهای انتقاد را بسته نگه داشت اما دریچۀ اهانت و فحاشی را گشود.اما متاسفانه این افراد(سکولارها)تفسیری که ذهن آنها به جهت اثرات منفی برخی اسلام گرایان،پذیرفته است را همان حقیقت و واقعیت اسلام می پندارند و اگر کسی هم به شبهات و پرسش های آنها پاسخ دهد،او را ماله کش و سخنان او را مغالطه آمیز تلقی می کنند.
اما برخی سکولارها و اسلام ستیزان،شاید پاسخ دیگری را مطرح کنند و پاسخ آنان این است که خطاب قرآن به مخالفان و مشرکان،با لحن توهین آمیز شکل می گرفته و آنان را هم صف حیوانات معرفی می کرده و به مخالفان قرآن و اسلام،اهانت و فحاشی می کرده است.اما اگر فرض بر صحت این سخنان باشد،مطابق نطق آنان این امر نمی تواند توجیه و بهانۀ خوبی برای اهانت و فحاشی آنان باشد.طبق بیانات این افراد،قرآن نقض حقوق زن است،پس باید سکولارها و مخالفان اسلام هم،پاسخی متقابل به مسلمانان دهند و آنها نیز حقوق زنان را نقض کنند!
آنچه در صفحات و وبلاگ ها و سایت های اسلام ستیزان که مضمحل گشتن و نابودی اسلام آرزوی آنهاست،این مسائل که در آیات قرآن به دگر اندیشان اهانت شده است و ما هم به تبع آن به اسلام و دیگر ادیان توهین می کنیم،با یک قلم ضعیف و تهاجمی و سراسر تعصب،بیان شده است.
آیاتی که ذکر شده است،بسیار غیر معقولانه مورد نقد و تحلیل قرار گرفته است و حتی استفاده از کلمه«جاهل» و «نادان» در آیات،توهین و اهانت به دگر اندیشان اطلاق می شود.به عنوان نمونه،سوره بقره آیه 10 که اشاره شده است:
في قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضا و لهم عذاب أليم بما كانوا يكذبون
در دلهایشان مرضى است و الله بر مرضشان افزود و به [سزاى‏] آنچه به دروغ مى گفتند، عذابى دردناک [در پیش‏] خواهند داشت.
از کلمه «مرض» به عنوان اهانت تلقی می شود.در آیات 8 و 9 سوره بقره،روشن می شود که خطاب قرآن به چه کسانی است:
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ يُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُونَ
و برخى از مردم مى‏گويند ما به خدا و روز بازپسين ايمان آورده‏ايم ولى گروندگان [راستين] نيستند با خدا و مؤمنان نيرنگ مى‏بازند ولى جز بر خويشتن نيرنگ نمى‏زنند و نمى‏فهمند.
قرآن بی فکران و جاهلان را،با لحن درشت مورد خطاب قرار می دهد و در میان آنها،تفکیک میان مومن و بی دین نیست و گروهی از دینداران را هم این گونه مورد سرزنش قرار داده است.
در مورد آیات دیگر نیز،این خطاهای فربه و عظیم در استنباط و فهم از آنها،در نظر نویسندگان وجود دارد.آیه ای که نویسنده می کوشد تمسخر دگر اندیشان را از نزد خدا مطرح کند.
بقره آیه 15 - اللّه يستهزئ بهم و يمدّهم في طغيانهم يعمهون
الله تمسخرشان مى کند و آنان را سرگردان در ستمکاری شان سوق مى دهد.
این آیه خطاب به منافقان است که این مسئله در آیه 14 سوره بقره روشن شده است:
وَإِذَا لَقُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ
چون با كسانى كه ايمان آورده‏اند برخورد كنند مى‏گويند ايمان آورديم و چون با شيطانهاى خود خلوت كنند مى‏گويند در حقيقت ما با شماييم ما فقط [آنان را] ريشخند مى‏كنيم.
در آیاتی از قرآن که جاهلان و نادانان را با حیوانات مثال زده است،این به معنای شدت زشتی و قباحت کار و عمل آنهاست و نه توهین به شخص آنها.به عنوان مثال،آنچه در آیه 5 سوره جمعه آمده است،خطاب به بخشی از دینداران است که به اعمال دینی خود عمل نمی کنند:
مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ
مثل كسانى كه [عمل به] تورات بر آنان بار شد [و بدان مكلف گرديدند] آنگاه آن را به كار نبستند همچون مثل خرى است كه كتابهايى را برپشت مى‏كشد [وه] چه زشت است وصف آن قومى كه آيات خدا را به دروغ گرفتند و خدا مردم ستمگر را راه نمى‏نمايد.

سایت «زندیق» نوشتاری را تحت عنوان « آیا باید به مقدسات مردم احترام گذاشت؟» منتشر کرد و با بیان آیاتی از قرآن،کوشید تا اهانت به عقاید دیگران را یک حق طبیعی در نظر بگیرد.در بخش های ابتدایی این مقاله،آمده است که:
«هدف من در این نوشتار نقد این ایراد و انتقاد است، من معتقدم درخواست احترام به مقدسات درخواست بیجایی است و اساساً احترام به مقدسات اسلامی کاری غیر اخلاقی و نادرست است.»
نویسندۀ این مقاله،در کمال گستاخی،احترام به مقدسات اسلامی را کار غیر اخلاقی معرفی می کند!این را نمی توان یک نقد و انتقاد خواند و این نویسندۀ گستاخ را هم نمی توان ناقد خواند.دلایل زیادی برای غیر اخلاقی بودن این مسئله وجود دارد،فارغ از اینکه یک نظریه و تئوری سیاسی،فرهنگی،مذهبی و... حق و یا باطل است،آن نظریه تا زمانی که وارد ابعاد غیر انسانی و غیر اخلاقی نشده است،قابل احترام است و سخن ما،احترام متقابل است؛یعنی مسلمانان هم موظف به رعایت احترام دگر اندیشان و مخالفان هستند و در مقابل هم سکولارها و دگر اندیشان موظف به رعایت احترام متقابل هستند.نویسنده سایت زندیق،شروطی را نیز برای مسلمانان تعیین می کند و با نگاه عاقل اندر سفیه به مسلمانان،آنان را مورد عتاب خطاب قرار می دهد:
«1-سکولار شوید، اسلام را از عرصه های عمومی زندگی خود خارج کنید و تنها برای خود نگه دارید، برای دیگران با باورهای دینیتان مزاحمت ایجاد نکنید، اذان را با صدای بلند پخش نکنید، در ماه رمضان رستورانها را نبندید، دیگران را مجبور به داشتن حجاب نکنید و خلاصه قوانین دینیتان را به اجتماع تحمیل نکنید، سعی نکنید با ظاهر و رفتار متفاوت خود را از اجتماع جدا کنید، مثل بقیه باشید
2-زن ستیزی را کنار بگذارید، به زن حقوق و حیثیت برابر بدهید، با زنان مثل حیوانات خانگی رفتار نکنید، همجنسگرایی را به رسمیت بشناسید، چند همسری را کنار بگذارید، صیغه و محلل و ختنه زنان را متوقف کنید
3-دانش، خردگرایی و تفکر انتقادی و منطق را جایگزین تعصب و ایمان و سنگ مغزی و جهاد و شهادت و خرافات و حرف و حدیث و قرآن و غیره کنید
4-نسبت به سایر فرهنگها و ادیان و آیین ها و کشورها و ملیت ها با احترام برخورد کنید، دگراندیش ستیزی، برتری جویی، و بیگانه ستیزی را کنار بگذارید برابری حیثیتی و حقوقی را برای خود و دیگران جستجو کنید، از گفتن اینکه فکر میکنید بهترین مردم جهان هستید و بهترین دین دنیا را دارید به دیگران خود داری کنید! درک کنید که دیندار بودن پدیده ای تصادفیست و به همین دلیل هر دینی مشکوک است و نباید دین را زیاد جدی گرفت و برای آدم کشت یا کشته شد
5-خشونت و توحش را کنار بگذارید، شکنجه و تنبیه های فیزیکی را متوقف کنید، دست قطع کردن، چشم در آوردن، اعدام، قصاص، سنگسار، شلاق زدن و سایر وحشی گری ها را کنار بگذارید، ترحم، صلح، دوستی و انسانیت را جایگزین حس توحش خود کنید و با مجرمان برخورد انسانی و مطابق با حقوق بشر کنید
6-تلاش خود را برای زشت بودن متوقف کنید، سعی کنید زیبا باشید، موهای زائد بدن را کوتاه کنید، مثل آدمهای هزار سال پیش لباس نپوشید قیافه بربر ها و انسانهای غار نشین را به خود نگیرید، بهداشت را رعایت کنید و سعی کنید شیک و باکلاس باشید
7-خرافات را کمتر کنید در زندگی به واقعیت های مادی ارزش بیشتری بدهید، کار کنید، تنبلی و مفت خوری را کنار بگذارید، تولید کنید
8-حساسیت خود را در مقابل اهانت کم کنید، مانند کودکان اهانت را جدی نگیرید، تنبیه اهانت کنندگان را به الله شکنجه گر بسپارید، به جایی که در آنجا به شما اهانت میشود نروید و اهانت به باورها و دینتان را متمدنانه تحمل کنید، درست مثل تمام دین داران و باورمندان دیگر!»
از این شروط می توان نتیجه گیری کرد که«یا نگرشتان را نسبت به جهان به سوی ما تغییر دهید و از عقاید اسلامی فاصله گیرید و یا آنکه،ما شما را تحقیر خواهیم کرد،به شما اهانت خواهیم کرد،به دین و مقدسات شما هتاکی و فحاشی خواهیم کرد».البته خود نویسنده این مقالۀ سرگشاده،پس از ارائۀ این شروط،به این مسئله اشاره می کند« به زبان دیگر تمام توصیه های بالا را میتوان در یک توصیه خلاصه کرد، مسلمان نباشید، سعی کنید کمتر شبیه آنچه اکنون هستید باشید و بیشتر شبیه غربی ها باشید».
هر چند برخی از این مسائل در این شروط،به درستی و نیکی یاد شده است و این همان خطاب روشنفکران دینی، مسلمانان دموکرات،سکولار و مسلمانان معتدل و میانه رو،نسبت به مسلمانان افراطی و متعصب است.کلام اسلام و کلمۀ مسلمان،در یک اندیشه و فرقه جمع بندی نمی شود.آنچه در این بیان هویدا و روشن است،تبیین و تشریح یک استبداد غیر دینی و استبداد سکولار است؛یعنی،باید چون ما تفکر و تعقل کنید و حق بیان اظهارات دینی تحت عنوان یک مسلمان در سطح جهان را ندارید و این ما هستیم که برای شما حدود و ثغور و حقوق را تعیین می کنیم و این ما هستیم که حق اظهار نظر در مورد ادیان را داریم،اگر چون ما تفکر و تعقل نکنید،در اجتماع از اسلام و دین سخن بگویید،تحقیر خواهید شد،به شما اهانت خواهد شد،به دین و خدای شما فحاشی خواهد شد و این حق مسلم ماست! همان گونه که می بینیم،در این شروط،مسلمانان تحقیر می شوند و مورد اهانت قرار می گیرند.
البته نویسنده،مسئلۀ نیکویی را هم متذکر می شود«نتیجه آنکه اهانت به مقدسات از نظر من یک حق برای همه انسانها باید به شمار برود و هیچکس نباید بخاطر بی احترامی یا اهانت به مقدسات دینی هیچ جماعتی مجرم شناخته شود. ولی حق طبیعی بودن هم برای انجام کاری دلیل موجهی نیست، برای نمونه سیگار کشیدن هم حق طبیعی همه آدمها است ولی بهتر است مردم از این حق طبیعی استفاده نکنند یا اگر میکنند کمتر استفاده کنند».هرچند که خود این فرد،به کرات در این مقاله،از سیگار مصرف می کند و مسلمانان را مورد اهانت و در جایگاه تحقیر قرار می دهد.
انتقاد هرچند تند،حق طبیعی و مسلم سکولارهاست،ارتداد حق طبیعی آدمیان است؛هرچند این حقوق توسط برخی روحانیون و مسلمانان نقض می شود،اما در رابطه با حق اهانت به ادیان و تمسخر دینداران،این امر به جهت غیر اخلاقی بودن آن و به سبب آنکه موجب خشونت و کشمکش میان گروه ها و دینداران و بی دینها می شود،نمی توان آن را حق مسلم و طبیعی آنان دانست.مسئله این است که وقتی سکولارها،مرتکب این اهانت ها و هتاکی ها می شوند،حق اعتراض و مخالفت را به مسلمانان و دینداران نمی دهند.اینکه یک مسائلی را بر مسلمانان تحمیل کنند و اسلامی بر اساس غرایض و مقاصد آنها باشد،بنا کنند(اسلامی که حق اظهار وجود در اجتماع و جامعه را ندارد و تنها مخالفان آن باید درباب آن سخن فرسایی کنند.)ناپسند و غیر اخلاقی است.
البته مسلمانان هم باید تحمل خود را در برابر اهانت ها و انتقادات،بالا ببرند و صبر و شکیبایی کنند،همان گونه که از سکولارها و اسلام ستیزان انتظار می رود،به عقاید مسلمانان احترام بگذارند و از اهانت و توهین پرهیز کنند،مسلمانان هم موظف هستند تحمل خود را در برابر انتقادات تند بالا برده و به دگر اندیشان توهین و فحاشی نکنند.

[=A Dastan]اما آنچه مدنظر سیاست قرآن و اسلام و تشیع است-هر چند بسیاری به آن مفاهیم عمل نمی کنند-تاکید بر احترام متقابل است.سخن حضرت علی در نهج البلاغه و در یکی از نامه های خود که می فرماید«آنچه را برای خود نمی پسندی،برای دیگری مپسند»سیاست قرآن است.در آیات قرآن،با تمام اهانت های مشرکان و کفار،رخصت اهانت به دین و عقاید آنها داده نشده است و مسلمانان از این حق،از منظر قرآن و اسلام،محرومند.
همان گونه که در آیات شریف قرآن اشاره بسیار نیکویی شده است:
سوره انعام آیه 107 و 108 - وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَكُواْ وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ
و اگر خدا می‏خواست آن‌ها شرک نمی‏آوردند، و ما تو را نگهبان ایشان نکردیم و تو وکیل آن‌ها نیستی. و (شما مؤمنان) به آن‌چه مشرکان غیر از خدا می‏خوانند دشنام ندهید تا مبادا آن‌ها از روی ظلم و جهالت خدا را دشنام دهند. این چنین ما عمل هر قومی را در نظرشان زینت داده‏ایم، سپس بازگشت آن‌ها به سوی پروردگارشان است و خدا آنان را به کردارشان آگاه می‏گرداند.
آنچه در این آیه به نیکی یاد شده است،تبلیغ و تبیین احترام متقابل حتی میان مومنان و مشرکان است و مومنان حق اهانت به عقاید و اعتقادات دینی مشرکانی را که پیامبر را کذاب و ابتر می خواندند را ندارند و این حق نفی شده است.آنچه در این آیه اشاره شده است،اختیار و آزادی آدمیان در انتخاب میان دین و کفر است و این آزادی و اختیار از آنها سلب نشده است.
اما در صورتی که مسلمانان مورد اهانت و توهین مشرکان قرار گرفتند،قرآن آنها را به صبر و شکیبایی فراخوانده است:
سوره انعام آیه 68 و 69 - وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ وَمَا عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شَيْءٍ وَلَكِن ذِكْرَى لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ
و چون گروهی را دیدی که برای خرده‌گیری و طعن زدن در آیات ما گفتگو می‏کنند از آنان دوری گزین تا در سخنی دیگر وارد شوند، و چنانچه شیطان البته فراموشت ساخت بعد از آن‌که متذکر (کلام خدا) شدی دیگر با گروه ستمکاران مجالست مکن. بر کسانی که پرهیزکارند عقوبت حساب بدکاران نخواهد بود، لیکن بر آن‌هاست که (بدان را پند داده و) متذکر سازند، شاید پرهیز کنند.
سوره آل عمران آیه 186 - لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ أَذًى كَثِيرًا وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأُمُورِ
محققاً شما را در مال و جان آزمایش خواهند کرد و از آن‌ها که پیش از شما کتاب آسمانی به آن‌ها داده شد و از مشرکان زخم زبان بسیار خواهید شنید، و اگر صبر پیشه کرده و پرهیزکار شوید (البته ظفر یابید) که ثبات و تقوا سبب قوت اراده در کارهاست.
همان گونه که در آیات فوق ایراد شد،قرآن مسلمانان را به صبر و شکیبایی در قبال اهانت ها،زخم زبان ها و طعن و تمسخر فرا می خواند و صبر و شکیبایی را شایسته می داند و هیچ مجازات دنیوی و قتل و اعدامی برای آنها تعیین نمی کند.حضرت علی(ع) که مرد اعتدال و تواضع بود،در یکی از خطبه های خود،ضمن ممانعت از دشنام مسلمانان به دیگران،آنها را به صبر و شکیبایی فرا می خواند:
من خوش ندارم كه شما دشنام دهنده باشيد!اما اگر كردارشان را يادآور مى‏شديد، و گمراهيها و كارهاى ناشايسته آنان را بر مى‏شمرديد به راست نزديكتر و معذورتر بود،(شما بايد به جاى دشنام) به آنها مى‏گفتيد:بار پروردگارا!خون ما و آنها را حفظ كن!،بين ما و آنها را اصلاح نما!و آنان رااز گمراهى به راه راست هدايت فرما!تا آنان كه جاهلند حق را بشناسند،و كسانى كه‏ستيزگى و دشمنى با حق مى‏كنند دست‏بردارند و باز گردند.(خطبه 206 نهج البلاغه)
حضرت علی،در میدان کارزار و جنگ نیز،سربازان را در مقابل دشنام دیگران،به صبر و شکیبایی دعوت کرد.آنچنان که در نامه 14 نهج البلاغه و صفحه 208 تاریخ بلعمی اشاره شده است:
«زنان را با آزار دادن تحريك نكنيد هر چند آبروى شما را بريزند، يا اميران شما را دشنام دهند.»
با وجود این آیات قرآن و این سخن بزرگان دین،صبر و شکیبایی در مقابل دشنام و ناسزا و امتناع از فحاشی و اهانت به دگر اندیشان،اصل قرار گرفته و حکم واقع شده است؛بر خلاف برخی روحانیون و مسلمانان افراطی که مذهبیون را به مقابلۀ خشونت آمیز با اهانت کنندگان تحریص می کنند.

اما در سخن آخر،این جمع بندی را باید کرد که حکم ارتداد به سه جهت پذیرفته نیست:
اول بعد غیر انسانی و غیر اخلاقی بودن این قضیه و تناقض آن با اختیار،عقل،تفکر و آزادی.
دوم آنکه حکم ارتداد(اعدام و باقی مجازات)در قرآن ایراد نشده است و به حکم اخروی و عذاب آخرت اکتفا شده است.
سوم آنکه با استناد و تمکین به احادیثی که خلاف اخلاق و قرآن است و نمی توان به آنها از جهت صحت اعتبار،تمکین کرد.
و اما با منفعت طلبی و غرایض و مقاصد سیاسی و تمایلات شخصی،با افراط و تفکرات تعصبانۀ دینی،می توان چهره و جلوه اسلام را در تقابل و تخاصم با آزادی،حقوق بشر و علم و عقل قرار داد و این گونه خدشه و ابهامی در اسلام وارد کرد.

[=A Dastan]و یک چند مورد بنده عرض کنم.اگر قصد پاسخگویی دارید و قصد نقد دارید،لطفا مطلب را کامل بخوانید،تخریب نکنید و لقب ندهید.موفق باشید

با نام و یاد دوست








کارشناس بحث: استاد اندیشمند

با سلام خدمت شما بزرگوار و عرض ادب و احترام

از مطالبتون بسیار استفاده کردم و از این بابت از شما تشکر می کنم.

بنده تعدادی نقد به ذهنم رسید که عرض می کنم انشاء الله اگر صلاح دیدید بحث را ادامه خواهیم داد.

نقد اول:

به نظر میرسد شما دلیل حجیت روایات را آنگونه که باید مطالعه نفرموده اید زیرا درست است که روایت جزو ظنون است اما هر ظنی غیر معتبر نیست بلکه طبق دلایلی که می توانید به طور مفصل در کتب اصول در باب حجیت ظن مطالعه کنید به ادله حجیت آن آگاهی خواهید یافت.

در مواردی از این اصل (عدم حجیت ظن) به عللی عدول شده است؛ از جمله این موارد در احکام و مسائل فقهی است که در صدد بیان واجبات و محرمات اند. در این مورد، عمل به خبر محتمل که از طرف شارع معتبر شمرده شده باشد (مانند خبر واحد) را حجت و دلیل شرعی شمرده اند. در این گونه فروعات با این که، خبر واحد و برخی دیگر از ظنون، علم آور و یقین آور نیستند، ولی گفته شده، محتوای آن حجت است و می توان بر طبق آن عمل کرد. [1]

حجیت ظن در دو مقام بحث می‌شود:

1. حجیت ظن خاص؛ 2. حجیت ظن مطلق.

در جایی که دلیل خاص وجود دارد که شارع بعضی از ظنون را حجت قرار داده، بحث حجیت ظن خاص مطرح می‌گردد.

و در جایی که دلیل حجیت ظن، انسداد باب علم و علمی باشد، حجیت ظن مطلق مطرح می‌شود.

در نتیجه اینگونه نیست که بگوییم چون برخی از احادیث صحیح نیستند پس کل احادیث را رد می کنیم یا اینکه بگوییم اصلا حدیث اعتباری ندارد.مضافا بر اینکه قبول یک حدیث از فیلترهای زیادی عبور می کند و اینگونه نیست که هر حدیثی را علماء قبول کنند.

نقد دوم:

در موردآیه 256 سوره بقره : " لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ..."

متاسفانه بسیاری این آیه را به سود خود تفسیر می کنند و می گویند پس مرتد حق دارد هرچه خواست بگوید و...در حالیکه چنین سخنی از این آیه به دست نمی آید بلکه آیه در مقام قبول دین است نه پشت کردن به دین.همچنین باید برای درک درست از معانی قرآن به تمام معارف رسیده نظر بیندازیم تا مقصود روشن شود زیرا روشن است در دین اسلام بسیاری از احکام وجود دارد که شخص باید انجام دهد و این آیه دلیل بر عدم انجام آن دستورات نمی شود.

" اكراه" به معناى آن است كه كسى را به اجبار وادار به كارى كنند.كلمه" رشد" به معناى رسيدن به واقع مطلب و حقيقت امر و وسط طريق است، مقابل" رشد" كلمه" غى" قرار دارد، كه عكس آن را معنا مى‏دهد، بنا بر اين" رشد" و" غى" اعم از هدايت و ضلالت هستند، براى اينكه هدايت به معناى رسيدن به راهى است كه آدمى را به هدف مى‏رساند، و ضلالت هم نرسيدن به چنين راه است ولى ظاهرا استعمال كلمه" رشد" در رسيدن به راه اصلى و وسط آن از باب انطباق بر مصداق است.

در جمله:" لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ"، دين اجبارى نفى شده است، چون دين عبارت است از يك سلسله معارف علمى كه معارفى عملى به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف، يك كلمه است و آن عبارت است از" اعتقادات"، و اعتقاد و ايمان هم از امور قلبى است كه اكراه‏ و اجبار در آن راه ندارد، چون كاربرد اكراه تنها در اعمال ظاهرى است، كه عبارت است از حركاتى مادى و بدنى (مكانيكى)، و اما اعتقاد قلبى براى خود، علل و اسباب ديگرى از سنخ خود اعتقاد و ادراك دارد و محال است كه مثلا جهل، علم را نتيجه دهد، و يا مقدمات غير علمى، تصديقى علمى را بزايد.

و در اينكه فرمود:" لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ"، دو احتمال هست، يكى اينكه جمله خبرى باشد و بخواهد از حال تكوين خبر دهد، و بفرمايد خداوند در دين اكراه قرار نداده و نتيجه‏ اش حكم شرعى مى‏شود كه: اكراه در دين نفى شده و اكراه بر دين و اعتقاد جايز نيست و اگر جمله‏ اى باشد انشايى و بخواهد بفرمايد كه نبايد مردم را بر اعتقاد و ايمان مجبور كنيد، در اين صورت نيز نهى مذكور متكى بر يك حقيقت تكوينى است، و آن حقيقت همان بود كه قبلا بيان شد که اكراه تنها در مرحله افعال بدنى اثر دارد، نه اعتقادات قلبى.

خداى تعالى دنبال جمله" لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ"، جمله" قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ"، را آورده، تا جمله اول را تعليل كند، و بفرمايد كه چرا در دين اكراه نيست، و حاصل تعليل اين است كه اكراه و اجبار- كه معمولا از قوى نسبت به ضعيف سر مى‏زند- وقتى مورد حاجت قرار مى‏گيرد كه قوى و ما فوق مقصد مهمى در نظر داشته باشد، كه نتواند فلسفه آن را به زير دست خود بفهماند، ناگزير متوسل به اكراه مى‏شود، و يا به زيردست دستور مى‏دهد كه كوركورانه از او تقليد كند و ...

و اما امور مهمى كه خوبى و بدى و خير و شر آنها واضح است، و حتى آثار سوء و آثار خيرى هم كه به دنبال دارند، معلوم است، در چنين جايى نيازى به اكراه نخواهد بود، بلكه خود انسان يكى از دو طرف خير و شر را انتخاب كرده و عاقبت آن را هم (چه خوب و چه بد) مى‏پذيرد و دين از اين قبيل امور است، چون حقايق آن روشن، و راه آن با بيانات الهيه واضح است، و سنت نبويه هم آن بيانات را روشن‏تر كرده پس معنى" رشد" و" غى" روشن شده، و معلوم مى‏گردد كه رشد در پيروى دين و غى در ترك دين و روگردانى از آن است، بنا بر اين ديگر علت ندارد كه كسى را بر دين اكراه كنند.[2]

ادامه دارد....

اندیشمند;376263 نوشت:
با سلام خدمت شما بزرگوار و عرض ادب و احترام

از مطالبتون بسیار استفاده کردم و از این بابت از شما تشکر می کنم.

بنده تعدادی نقد به ذهنم رسید که عرض می کنم انشاء الله اگر صلاح دیدید بحث را ادامه خواهیم داد.

نقد اول:

به نظر میرسد شما دلیل حجیت روایات را آنگونه که باید مطالعه نفرموده اید زیرا درست است که روایت جزو ظنون است اما هر ظنی غیر معتبر نیست بلکه طبق دلایلی که می توانید به طور مفصل در کتب اصول در باب حجیت ظن مطالعه کنید به ادله حجیت آن آگاهی خواهید یافت.

در مواردی از این اصل (عدم حجیت ظن) به عللی عدول شده است؛ از جمله این موارد در احکام و مسائل فقهی است که در صدد بیان واجبات و محرمات اند. در این مورد، عمل به خبر محتمل که از طرف شارع معتبر شمرده شده باشد (مانند خبر واحد) را حجت و دلیل شرعی شمرده اند. در این گونه فروعات با این که، خبر واحد و برخی دیگر از ظنون، علم آور و یقین آور نیستند، ولی گفته شده، محتوای آن حجت است و می توان بر طبق آن عمل کرد. [1]

حجیت ظن در دو مقام بحث می‌شود:

1. حجیت ظن خاص؛ 2. حجیت ظن مطلق.

در جایی که دلیل خاص وجود دارد که شارع بعضی از ظنون را حجت قرار داده، بحث حجیت ظن خاص مطرح می‌گردد.

و در جایی که دلیل حجیت ظن، انسداد باب علم و علمی باشد، حجیت ظن مطلق مطرح می‌شود.

در نتیجه اینگونه نیست که بگوییم چون برخی از احادیث صحیح نیستند پس کل احادیث را رد می کنیم یا اینکه بگوییم اصلا حدیث اعتباری ندارد.مضافا بر اینکه قبول یک حدیث از فیلترهای زیادی عبور می کند و اینگونه نیست که هر حدیثی را علماء قبول کنند.

بنده هم سلام عرض می کنم و سپاسگذارم از نقدی که وارد آوردید.
ببینید،سخن من در این مقاله این بود که با وجود اکتفا قرآن به حد اخروی برای مرتدین،و اختلاف نظر فقها درباب حکم ارتداد،و عدم اجرای حکم قتل مرتد در زمان پیامبر،چگونه می توان به احادیث و روایاتی که پس از گذر تاریخی نوشته شده اند،اعتماد و اطمینان زیادی هم به بسیاری از آن احادیث وجود ندارد،از آن احادیث تمکین کرد و به آنها استناد کرد و مرتکب یک عمل غیر اخلاقی و غیر عقلانی شد؟!
باید نگریست که آیا این احکام،اخلاقی است یا خیر،این حکم اخلاقا و عقلا نارواست،در ضمن راهکارهای بسیاری دارد که هم اخلاقی است هم عقلانی.آیا این احکام سودی برای اسلام دارد؟!قطعا همین احکام موجب تزلزل عقاید مذهبی خواهد شد!مگر برای سلمان رشدی حکم اعدام صادر نشد؟خب از زمان سلمان رشدی تا به حال،چند نفر کتاب در تخریب اسلام نوشتند،چند نفر به پیامبر اهانت کردند و در ضمن پس از آن حکم بود که آیات شیطانی فروش بسیار داشت!
وقتی هیچ نکته اخلاقی و عقلانی در این احادیث نیست(در خصوص ارتداد)و این روایات پس از گذر تاریخی نقل شده،و کتبی که این احادیث را منتشر کردند هم اعتباری به بسیاری از احادیث آنها نیست،وقتی در قرآن حد مرتد،عذاب اخروی خوانده شده و سخن از مجازات و کیفر دنیوی ندارد،با این همه ابهام نمی توان به احادیث تمکین کرد.

اندیشمند;376266 نوشت:
نقد دوم:

در موردآیه 256 سوره بقره :

" لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ..."

متاسفانه بسیاری این آیه را به سود خود تفسیر می کنند و می گویند پس مرتد حق دارد هرچه خواست بگوید و...در حالیکه چنین سخنی از این آیه به دست نمی آید بلکه آیه در مقام قبول دین است نه پشت کردن به دین.همچنین باید برای درک درست از معانی قرآن به تمام معارف رسیده نظر بیندازیم تا مقصود روشن شود زیرا روشن است در دین اسلام بسیاری از احکام وجود دارد که شخص باید انجام دهد و این آیه دلیل بر عدم انجام آن دستورات نمی شود.

" اكراه" به معناى آن است كه كسى را به اجبار وادار به كارى كنند.كلمه" رشد" به معناى رسيدن به واقع مطلب و حقيقت امر و وسط طريق است، مقابل" رشد" كلمه" غى" قرار دارد، كه عكس آن را معنا مى‏دهد، بنا بر اين" رشد" و" غى" اعم از هدايت و ضلالت هستند، براى اينكه هدايت به معناى رسيدن به راهى است كه آدمى را به هدف مى‏رساند، و ضلالت هم نرسيدن به چنين راه است ولى ظاهرا استعمال كلمه" رشد" در رسيدن به راه اصلى و وسط آن از باب انطباق بر مصداق است.

در جمله:" لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ"، دين اجبارى نفى شده است، چون دين عبارت است از يك سلسله معارف علمى كه معارفى عملى به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف، يك كلمه است و آن عبارت است از" اعتقادات"، و اعتقاد و ايمان هم از امور قلبى است كه اكراه‏ و اجبار در آن راه ندارد، چون كاربرد اكراه تنها در اعمال ظاهرى است، كه عبارت است از حركاتى مادى و بدنى (مكانيكى)، و اما اعتقاد قلبى براى خود، علل و اسباب ديگرى از سنخ خود اعتقاد و ادراك دارد و محال است كه مثلا جهل، علم را نتيجه دهد، و يا مقدمات غير علمى، تصديقى علمى را بزايد.

و در اينكه فرمود:" لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ"، دو احتمال هست، يكى اينكه جمله خبرى باشد و بخواهد از حال تكوين خبر دهد، و بفرمايد خداوند در دين اكراه قرار نداده و نتيجه‏ اش حكم شرعى مى‏شود كه: اكراه در دين نفى شده و اكراه بر دين و اعتقاد جايز نيست و اگر جمله‏ اى باشد انشايى و بخواهد بفرمايد كه نبايد مردم را بر اعتقاد و ايمان مجبور كنيد، در اين صورت نيز نهى مذكور متكى بر يك حقيقت تكوينى است، و آن حقيقت همان بود كه قبلا بيان شد که اكراه تنها در مرحله افعال بدنى اثر دارد، نه اعتقادات قلبى.

خداى تعالى دنبال جمله" لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ"، جمله" قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ"، را آورده، تا جمله اول را تعليل كند، و بفرمايد كه چرا در دين اكراه نيست، و حاصل تعليل اين است كه اكراه و اجبار- كه معمولا از قوى نسبت به ضعيف سر مى‏زند- وقتى مورد حاجت قرار مى‏گيرد كه قوى و ما فوق مقصد مهمى در نظر داشته باشد، كه نتواند فلسفه آن را به زير دست خود بفهماند، ناگزير متوسل به اكراه مى‏شود، و يا به زيردست دستور مى‏دهد كه كوركورانه از او تقليد كند و ...

و اما امور مهمى كه خوبى و بدى و خير و شر آنها واضح است، و حتى آثار سوء و آثار خيرى هم كه به دنبال دارند، معلوم است، در چنين جايى نيازى به اكراه نخواهد بود، بلكه خود انسان يكى از دو طرف خير و شر را انتخاب كرده و عاقبت آن را هم (چه خوب و چه بد) مى‏پذيرد و دين از اين قبيل امور است، چون حقايق آن روشن، و راه آن با بيانات الهيه واضح است، و سنت نبويه هم آن بيانات را روشن‏تر كرده پس معنى" رشد" و" غى" روشن شده، و معلوم مى‏گردد كه رشد در پيروى دين و غى در ترك دين و روگردانى از آن است، بنا بر اين ديگر علت ندارد كه كسى را بر دين اكراه كنند.[2]

ادامه دارد....

سخن من این نبود که چون حکم ارتداد با این آیه مغایرت دارد،پس پذیرفته نیست!این حکم با اخلاق و آزادی عقیده مغایرت و تخاصم دارد،با آیات دیگر قرآن در تضاد است،حتی نمی توان آن را حکم خدا دانست،پس قابل اجرا نیست.
همچنین،وقتی می گوییم در دین اجباری نیست،یعنی هر اجبار و اکراه در دین را نفی کردیم،چه پذیرش دین و چه رد و انکار دین!در آیات دیگر قرآن در خصوص ارتداد،هیچ مجازات دنیوی در نظر گرفته نشده و در آیات دیگر قرآن که در متن اشاره شد،به خوبی به بیان آزادی و اختیار مطلق آدمی در این جهان در انتخاب میان دین و کفر پرداخته است.
اما خدا و دین را نمی توان در این جهان یک امر بدیهی دانست،برای اثبات وجود خدا و حقانیت دین،نیاز به ادله ای داریم که بتوان حقانیت آن را برای دیگری ثابت کرد.
موفق باشید

شهروند سبز;372703 نوشت:
«لا اكراه فى الدين؛در دین اجباری نیست»

اللهم عجل لوللیک الفرج

شهروند سبز;377729 نوشت:
وقتی در قرآن حد مرتد،عذاب اخروی خوانده شده و سخن از مجازات و کیفر دنیوی ندارد،با این همه ابهام نمی توان به احادیث تمکین کرد.

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام

دوست عزیز

حکم قران در مقابله با کفار چیست؟

می دانید؟

اگر می دانید جای بحث نیست

چون کسی که از اسلام خارج می شه کافر به دین اسلام می شه!

حال باید دید احکام مقابله با کفار چیست؟

همان هم حکم مرتد باید باشه عقلا

به نظر بنده اگر ما مرتد رو جزئ کفار حساب کنیم و بررسی شود جزئ کدام دسته قرار دارد مسئله حل میشه

یا علی:Gol:

این مساله سوال من هم هست و ذهنم رو درگیر کرده.

در بحث هام با افراد غیر مذهبی یکی از ایراداتی که این افراد به اسلام وارد می کنند همین بحث اعدام مرتد هست.

من میخواستم اگه ممکنه فواید و ضروریات انجام این حکم رو بیان کنید. یعنی بحثم فقهی و احکامی نیست. میخوام ضرورت و هدف انجام حکم رو بدونم.

ممنون.

کبوتر عشق;382391 نوشت:
حکم قران در مقابله با کفار چیست؟

می دانید؟

اگر می دانید جای بحث نیست

چون کسی که از اسلام خارج می شه کافر به دین اسلام می شه!

حال باید دید احکام مقابله با کفار چیست؟

همان هم حکم مرتد باید باشه عقلا

به نظر بنده اگر ما مرتد رو جزئ کفار حساب کنیم و بررسی شود جزئ کدام دسته قرار دارد مسئله حل میشه

سلام

عقلا حکم قران در مقابله با کفار باید مدارا و مهربانی با انها باشد
مگر کفاری که با ما وارد جنگ شوندکه این هم فرقی بین مسلمان و کافر وجود ندارد
حتی مسلمان و شیعه مانند کشور عراق هم اگر وارد جنگ شود با ان می جنگند
و فرقی بین مسلمان و کافر در حرمت جان انان وجود ندارد

کبوتر عشق;382391 نوشت:

اللهم عجل لوللیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام

دوست عزیز

حکم قران در مقابله با کفار چیست؟

می دانید؟

اگر می دانید جای بحث نیست

چون کسی که از اسلام خارج می شه کافر به دین اسلام می شه!

حال باید دید احکام مقابله با کفار چیست؟

همان هم حکم مرتد باید باشه عقلا

به نظر بنده اگر ما مرتد رو جزئ کفار حساب کنیم و بررسی شود جزئ کدام دسته قرار دارد مسئله حل میشه

یا علی:Gol:


سلام و سپاس از شما به سبب نکته ای که بیان کردید.
اتفاقا بنده قصد دارم در خصوص حکم اسلام و قرآن در مقابله با کفار هم مقاله ای بنویسم.این مسئله مهمی است،ما می توانیم ارتداد را به معنای بازگشت از دین معرفی کنیم و می توانیم آن را به معنای بازگشت از اسلام معرفی کنیم.کسی که از دین برگردد،بی دین می شود،بی دینی هم ابعادی دارد و نباید با شرک قیاس شود که شرک خود یک دین و مذهب است!بعضی بی دین ها خداباور و بعضی دیگر خداناباور هستند.دلایلی را هم به سبب ارتداد خود مطرح می کنند.اما بازگشت از اسلام می تواند با پذیرش دیگر ادیان الهی همراه باشد،می تواند با پذیرش شرک همراه باشد.در زمان پیامبر،مرتدین به شرک باز می گشتند،در قرآن هم داریم کسانی که کافر بودند و اسلام آوردند و دوباره کافر شدند،اشاره حضرت علی هم هست کسانی که به گذشته شرک خود بازگشتند.مسیحیت و یهودیت و ادیان ابراهیمی،از منظر قرآن حق هستند،و آن ادیان هم حقانیت دارند.همان گونه که در آیات قرآن داریم: هر يک از مسلمانان و يهود و نصاري و صابئان (پيروان حضرت يحيي) که از روي حقيقت به خدا و روز قيامت ايمان آورد و نيکوکاري پيشه کند، البته آنها از خدا پاداش نيک يابند و هيچ گاه بيمناک و اندوهگين نخواهند بود.(62 بقره)و در آیه ای دیگر قرآن که مشرکان و اهل کتاب از یکدیگر تفکیک و مجزا شده اند: البته خدا بين اهل ايمان و يهود و صابئان و نصاري و گبران و آنان که به خدا شرک آوردند محققا روز قيامت جدايي افکند (و هر کس را به جايگاه استحقاقش برد) که خدا بر (احوال و پاداش) همه موجودات عالم (بصير و) گواه است.(17 حج)
اما زبان قرآن در برابر کفار یکسان نیست،زبان قرآن در برابر کفار برانداز که قصد جنگ با مسلمانان و نابودی آنان و قتل پیامبر و پیروانش را داشتند،زبان جنگ و جهاد بود،اما در برابر کسانی که هرچند دگر اندیش بودند،اما اگر با مسلمانان قتال نمی کردند و آنان را آزار نمی دادند،زبان قرآن مدارا بود.این مسئله در آیات قرآن مشهود است.سیاست قرآن جنگ در برابر جنگ بود:
و در راه خدا با كسانى كه با شما مى‏جنگند بجنگيد ولى تجاوز نکنید و خدا متجاوزین را دوست ندارد.(190 بقره)
و صلح در برابر صلح:
به استثای کسانی که به قومی بپیوندند (پناهنده شوند) که میان شما و آنها پیمانی برقرار است و یا موضع برکناری از جنگ با شما یا با قوم خودشان اتخاذ کنند. واگر خدا می‌خواست، آنان را بر شما مسلط می‌کرد تا با شما بجنگند؛ پس اگر از جنگ با شما کناره گرفتند و ابراز مسالمت کردند، خدا هیچ گونه راه تعرضی برای شما علیه آنان قرار نداده است.(90 سوره نساء)
و اگر دشمنان به صلح و مسالمت تمايل داشتند تو نيز مايل به صلح باش و کار خود به خدا واگذار که خدا شنوا و داناست.(61 انفال)
و موضع قرآن در برابر کفار:
خدا شما را از آنان که با شما در دين قتال و دشمني نکرده و شما را از ديارتان بيرون ننمودند نهي نمي‌کند که با آنان نيکي کنيد و به عدالت و انصاف رفتار نماييد، که خدا مردم با عدل و داد را بسيار دوست مي‌دارد. و تنها شما را از دوستي کساني نهي مي‌کند که در دين با شما قتال کرده و از وطنتان بيرون کردند و بر بيرون کردن شما همدست شدند، زنهار آنها را دوست نگيريد و کساني که با آنان دوستي و ياوري کنند ايشان به حقيقت ظالم و ستمکارند.(8 و 9 ممتحنه)
به مسلمانان که مورد قتل و غارت قرار گرفته اند،رخصت داده شد،زیرا آنها از دشمن سخت ستم کشیدند و همانا خدا بر یاری آنها قادر است.آن مومنانی که به ناحق از خانه هایشان آواره شده جرمی نداشتند جز آنکه گفتند:پروردگار ما خدای یکتاست.و اگر خدا(رخصت جنگ ندهد و)دفع شر بعضی از مردم را به بعضی دیگر نکند همانا صومعه ها و دیرها و کنشت ها و مسجد ها که در آن دکر خدا بسیار می شود همه خراب می شد.(39 و 40 سوره حج)
اگر توجه کنید،این آیات واکنشی در برابر مشرکان است،مسلمانان وقتی مجاز به قتل و جنگ با مشرکان بودند که از سوی آن مشرکان مسلمانان غارت شوند و به قتل برسند.حضرت علی در نامه 19 نهج البلاغه که ذکر شده،ظلم به مشرکان را محکوم کرد و گفت مشرکند اما لایق ظلم و بدرفتاری نیستند و رفتار حاکم باید توام با درشتی و نرمی باشد.
اما مرتد در کدام گروه است؟بنده در مطلب تشریح کردم و در اینجا توضیح دادم،گاه ارتداد از روی تحقیق و مطالعه است گاه از روی دشمنی و به هدف نابودی دین،امروز ارتداد یک فرد موجب نابودی اسلام نمی شود.اگر مرتد از دین خارج شد و فقط به نقد از اسلام اکتفا کرد،ما باید گفتمانی تشکیل دهیم تا پاسخی مناسب بر اساس ادله بیان کنیم،اما اگر دشمنی کرد و شروع کرد به ترور مسلمانان،خب مستحق مجازات است.
موفق باشید


لا اله الا الله;382441 نوشت:
این مساله سوال من هم هست و ذهنم رو درگیر کرده.

در بحث هام با افراد غیر مذهبی یکی از ایراداتی که این افراد به اسلام وارد می کنند همین بحث اعدام مرتد هست.

من میخواستم اگه ممکنه فواید و ضروریات انجام این حکم رو بیان کنید. یعنی بحثم فقهی و احکامی نیست. میخوام ضرورت و هدف انجام حکم رو بدونم.

ممنون.

بنده البته در مطلب بیان کردم،امروز که نمی توان برای این حکم فوایدی یافت و بیشتر زیان دارد تا فایده!

[="Tahoma"][="SeaGreen"]

شهروند سبز;382493 نوشت:
اما مرتد در کدام گروه است؟بنده در مطلب تشریح کردم و در اینجا توضیح دادم،گاه ارتداد از روی تحقیق و مطالعه است گاه از روی دشمنی و به هدف نابودی دین،امروز ارتداد یک فرد موجب نابودی اسلام نمی شود.اگر مرتد از دین خارج شد و فقط به نقد از اسلام اکتفا کرد،ما باید گفتمانی تشکیل دهیم تا پاسخی مناسب بر اساس ادله بیان کنیم،اما اگر دشمنی کرد و شروع کرد به ترور مسلمانان،خب مستحق مجازات است.

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام
به نظرتون چقدر از افراد مشمول تحقیق اند و مایل به کار گروه و بحث علمی

بله بدون شک بحث و ارشاد الویت است و حکم ارتداد به سختی داده می شد

اگر همین نقد در مقام توهین به عقاید اسلامی باشد چطور؟
و جنگ نرم بر علیه اسلام؟
آیا جنگ در مقابل جنگ نیست؟
باز ارتداد محکوم می شود؟

:Gol:[/]

کبوتر عشق;383654 نوشت:

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام
به نظرتون چقدر از افراد مشمول تحقیق اند و مایل به کار گروه و بحث علمی

بله بدون شک بحث و ارشاد الویت است و حکم ارتداد به سختی داده می شد

اگر همین نقد در مقام توهین به عقاید اسلامی باشد چطور؟
و جنگ نرم بر علیه اسلام؟
آیا جنگ در مقابل جنگ نیست؟
باز ارتداد محکوم می شود؟

:Gol:


سلام
به عقیده بنده،حتی کسانی که اسلام را مورد اهانت های خود قرار می دهند،بسیاری از آنها کسانی بودند که در رابطه با اسلام تحقیق و مطالعه کردند و این اهانت و توهین آنان حاصل از عقده و کینه های آنان است.باید دید و نگریست که این کینه حاصل چیست و از کجا برآمده است؟!رفتار ناشایست بسیاری از مسلمانان هم قابل توجه است،در ایران بسیاری تحت سیاست های غلط نظام،از اسلام رانده می شوند.در جهان،تحت تاثیر گروه های افراطی و اسلام گرا،این عقده و کینه در آنها ایجاد می شود.
تلقی ما از اهانت چه باشد هم مهم است،مثلا وقتی یک نفر می آید و می گوید اسلام خشن است،ما بایستی از او طلب دلیل کنیم و با ادله جلو برویم.ببینید،در قرآن ما آیاتی داریم که در این مقاله ذکر شد،قرآن مسلمانان را در برابر اهانت ها و توهین ها به شکیبایی و آرامش سفارش کرده است:
محققاً شما را در مال و جان آزمایش خواهند کرد و از آن‌ها که پیش از شما کتاب آسمانی به آن‌ها داده شد و از مشرکان زخم زبان بسیار خواهید شنید، و اگر صبر پیشه کرده و پرهیزکار شوید (البته ظفر یابید) که ثبات و تقوا سبب قوت اراده در کارهاست.(186 آل عمران)
پس فقهای ما در حکم قتل دادن علیه توهین کنندگان،از یکدیگر سبقت نگیرند.نباید به آنها زیاد توجه کرد و اهانت آنان،چهره خودشان را خدشه دار می کند.اما گاهی برخی اهانت ها سبب آشوب و فتنه و کشمکش های شدید میان مردم می شود،مثلا سال گذشته فیلمی که علیه پیامبر(ص) ساخته شد،اصلا پذیرفته نیست که کسی بگوید که چون آزادی مقدس ترین چیز است،باید به هر عقیده و دینی توهین کرد!باید دید که عاقبت این اهانت ها چیست؟!این آزادی بیان نیست که کسی مسئله را بیان کند و یا فیلمی بسازد که موجب آشوب و فتنه شود.سازندگان آن فیلم کذایی مجرم بودند و مستحق مجازات.البته آن رفتارهای خشونت آمیز از سوی برخی مسلمانان هم پذیرفته نبود،اما تظاهرات مسالمت آمیز مسلمانان،مقبول و معقول بود.پس اهانت هم طبقاتی دارد.
متاسفانه پارادوکس آزادی بیان در غرب هم وجود دارد،در غرب هم کسی جرات ندارد هلوکاست را انکار کند و یا به آن اهانت کند!شما نمی توانید یک کاریکاتوریسم را در غرب بیابید که هلوکاست را به باد تمسخر بگیرد،اما میابید کسانی را که پیامبر اسلام را بی مهابا مورد تمسخر و اهانت های خود قرار می دهند.
باید از عقاید تند و افراطی هم ممانعت کرد،مسلمانان باید تحمل خود را در مقابل انتقادات تند بالا ببرند،بایستی بر اساس ادله عمل کنند.اگر آنها بر اساس ادله عمل کنند،ما هم باید بر اساس ادله عمل کنیم.با زور و خشونت نمی توان از دین حمایت کرد.در مقابل برخی رفتارهای غلط و خشونت آمیز،رفتار بسیاری از مسلمانان قابل تحسین است.وقتی آن فیلم موهن علیه پیامبر منتشر شد،شهروندان مسلمان لندن،بیش از 110.000 جلد ترجمه قرآن را در میان غیر مسلمانان توزیع کردند.وقتی هم یک روزنامه دانمارکی علیه پیامبر(ص)کاریکاتورهایی منتشر کرد،یک جانباز فرهیخته،بر خلاف رفتار تند دیگر معترضان تصویر زیبای حضرت مریم را ترسیم کرد.واقعا این دو نمونه،بهترین اعتراض ها بود.

کسی برای نقد و گفتگوی نیست؟

شهروند سبز;372703 نوشت:
در کشورهای اسلامی،حکم ارتداد،اعدام است و این حکم در صورت اثبات ارتداد فرد مسلمان،اجرا می شود

شهروند سبز;374531 نوشت:
اعدام مرتد و مجازات مرتد در هر صورت یک حکم و یک قضاوت غیر اخلاقی و غیر انسانی و غیر بشری است.به فرض آنکه خدا و دین خدا هم به این امر دستور دهد و حکم کند،تغییری در غیر اخلاقی و غیر عقلانی بودن این مسئله ایجاد نمی شود.حکم اعدام برای ارتداد،نقض حقوق طبیعی بشر و نقض آزادی بیان و تفکر و استقلال تفکر و قلم است.به هیچ وجه نمی تواند این حکم از نظر اخلاقی و عقلانی توجیه کننده و اقناع کننده باشد.

شهروند سبز;374535 نوشت:
زمانی می توان به احادیث و روایات استناد کرد که در آیات قرآن،تنها در مورد مسئلۀ ارتداد صحبت شود و سخنی از حد اخروی و دنیوی در آن نباشد،اما وقتی که در آیات قرآن به عذاب آخرت اشاره شده است،نمی توان به احادیث تمکین کرد.قرآن،کتاب واحد تمام مسلمانان است و آیات قرآن بایستی اصل قرار گیرد و تمکین ما باید بیشتر به قرآن باشد؛پایه و بنیاد اسلام و تشیع و تسنن،قرآن است.

با سلام و تشکر از مطالب ارزنده شما دوست گرامی

در تکمیل مطالب شما عرض می شود که قرآن کریم در آیه 32 سوره مبارکه مائده نیز تنها دو نفر را مستحق اعدام معرفی می کند که عبارتند از قاتل و مفسد فی الارض. و مرتد به صرف ارتداد و انکارش نه قاتل است و نه مفسد فی الارض.

موفق باشید.

شهروند سبز;382493 نوشت:
مسیحیت و یهودیت و ادیان ابراهیمی،از منظر قرآن حق هستند،و آن ادیان هم حقانیت دارند.

سلام.

البته از دید رایج نمی توان به مشروعیت عرضی ادیان مختلف صحه گذاشت زیرا هرچند روح کلی ادیان با یکدیگر یکسان است اما در احکام و فروعات با یکدیگر متفاوت اند و لذا شریعت نسخ شده در زمان دین جدید دیگر اعتباری ندارد. به قول شهید مطهری در کتاب عدل الهی فصل دین حق در هر زمان یکی بیش نیست و بر همه لازم است از آن پیروی کنند.

به تعبیر ایشان این که پیامبران همگی مردم را به سوی یک هدف و یک خدا دعوت کرده اند به این معنا نیست که در هر زمانی چندین دین حق وجود دارد و انسان می تواند هر دینی را که می خواهد بپذیرد بلکه معنای آن این است که انسان باید همه پیامبران را قبول داشته باشد و بداند که پیامبران سابق مبشر پیامبران لاحق خصوصاً خاتم و افضل آنان بوده اند و پیامبران لاحق مصدق پیامبران سابق بوده اند. پس لازمه ایمان به همه پیامبران این است که در هر زمانی تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم که دوره اوست و این لازمه اسلام یا تسلیم شدن در مقابل خدا و رسول است.

لذا در این زمان اگر کسی بخواهد به سوی خدا راهی بجوید باید از دستورات آخرین دین یعنی اسلام راهنمایی بخواهد. قرآن کریم نیز می فرماید: «و من یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین» هر کس غیر از اسلام دینی را بجوید هرگز از او پذیرفته نمی شود و او در جهان آخرت از زیانکارن خواهد بود (85 آل عمران).

موفق باشید. :Hedye:

مؤمن;386021 نوشت:

با سلام و تشکر از مطالب ارزنده شما دوست گرامی

در تکمیل مطالب شما عرض می شود که قرآن کریم در آیه 32 سوره مبارکه مائده نیز تنها دو نفر را مستحق اعدام معرفی می کند که عبارتند از قاتل و مفسد فی الارض. و مرتد به صرف ارتداد و انکارش نه قاتل است و نه مفسد فی الارض.

موفق باشید.

[=Times New Roman][="Tahoma"]سلام و از شما سپاسگذارم که به این نکته نیکو اشارهفرمودید.[=Times New Roman]

مؤمن;386033 نوشت:

سلام.

البته از دید رایج نمی توان به مشروعیت عرضی ادیان مختلف صحه گذاشت زیرا هرچند روح کلی ادیان با یکدیگر یکسان است اما در احکام و فروعات با یکدیگر متفاوت اند و لذا شریعت نسخ شده در زمان دین جدید دیگر اعتباری ندارد. به قول شهید مطهری در کتاب عدل الهی فصل دین حق در هر زمان یکی بیش نیست و بر همه لازم است از آن پیروی کنند.

به تعبیر ایشان این که پیامبران همگی مردم را به سوی یک هدف و یک خدا دعوت کرده اند به این معنا نیست که در هر زمانی چندین دین حق وجود دارد و انسان می تواند هر دینی را که می خواهد بپذیرد بلکه معنای آن این است که انسان باید همه پیامبران را قبول داشته باشد و بداند که پیامبران سابق مبشر پیامبران لاحق خصوصاً خاتم و افضل آنان بوده اند و پیامبران لاحق مصدق پیامبران سابق بوده اند. پس لازمه ایمان به همه پیامبران این است که در هر زمانی تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم که دوره اوست و این لازمه اسلام یا تسلیم شدن در مقابل خدا و رسول است.

لذا در این زمان اگر کسی بخواهد به سوی خدا راهی بجوید باید از دستورات آخرین دین یعنی اسلام راهنمایی بخواهد. قرآن کریم نیز می فرماید: «و من یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین» هر کس غیر از اسلام دینی را بجوید هرگز از او پذیرفته نمی شود و او در جهان آخرت از زیانکارن خواهد بود (85 آل عمران).

موفق باشید. :Hedye:

[=Times New Roman][=Times New Roman]سلام.بسیار سپاسگذارم که این نکته را توضیح دادید.
در خصوص مسئله ای که اشاره کردید،بنده در این خصوص به سبب آنکه معتقد به تکثرگرایی دینی هستم،با شما اختلاف نظر دارم.
مرحوم مطهری،نظریات و تفکراتی دارد که گروهی از آنها قابل قبول و گروهی دیگر قابل نقد هستند و پذیرفته نیستند.
از منظر اسلام همه ادیان حق اند،و اسلام بر حقانیت آنان تصدیق می کند و با ظهور اسلام هم حقانیت آنان مقبول است.در خصوص آیه 85 آل عمران،مقصود از اسلام،تسلیم شدن در برابر پروردگار است و البته تسلیم آگاهانه و حاصل از تفکر و تعقل و این خوی ادیان ابراهیمی است.
اما در قرآن هم،اشاراتی شده است که مسیحیان و یهودیان نیکوکار که به خدا و قیامت باور داشته باشند،اهل بهشت اند.
در آیه 17 حج می فرماید:
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ
البته خدا بين اهل ايمان و يهود و صابئان و نصاري و گبران و آنان که به خدا شرک آوردند محققا روز قيامت جدايي افکند (و هر کس را به جايگاه استحقاقش برد) که خدا بر (احوال و پاداش) همه موجودات عالم (بصير و) گواه است.
و در آیه 62 بقره می فرماید:
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَىٰ وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
هر يک از مسلمانان و يهود و نصاري و صابئان (پيروان حضرت يحيي) که از روي حقيقت به خدا و روز قيامت ايمان آورد و نيکوکاري پيشه کند، البته آنها از خدا پاداش نيک يابند و هيچ گاه بيمناک و اندوهگين نخواهند بود.
کسانی دین مسیحیت را پذیرفتند،دین یهودیت را پذیرفتند،دین زرتشت را پذیرفتند و به هر حال این افراد ادله ای برای انتخاب خود دارند و با این ادیان،باور آنها به خدا منسجم تر و نزدیکی آنها به خدا بیشتر است،و کار نیکو و خیر هم می کنند،دین این افراد حق است و حقانیت دارد.
موفق باشید

شهروند سبز;386893 نوشت:
کسانی دین مسیحیت را پذیرفتند،دین یهودیت را پذیرفتند،دین زرتشت را پذیرفتند و به هر حال این افراد ادله ای برای انتخاب خود دارند و با این ادیان،باور آنها به خدا منسجم تر و نزدیکی آنها به خدا بیشتر است،و کار نیکو و خیر هم می کنند،دین این افراد حق است و حقانیت دارد.

با سلام و عرض ادب.

عذرخواهی می کنم که این بحث کمی حاشیه ای است.

بنده در این مورد با شما هم نظرم که اصل و اساس همه ادیان الهی حق است و پیروان آنها نیز مأجورند. شاید اختلاف اصلی در مورد مناسک و احکام باشد. در مورد کسی که خبر دین بعدی به او نرسیده است نیز بحثی نداریم. اما در مورد کسی که از دین جدید اطلاع دارد به نظر شما اگر فردی از آخرین دین الهی آگاهی داشته باشد و باز بر دینی که برخی احکام آن منسوخ شده باقی بماند از او پذیرفته می شود؟ آیا جنابعالی معتقدید احکام ادیان قبلی با آمدن اسلام منسوخ نشده اند؟ حتی بخشی از آنها؟

البته ظاهراً آیات 43-48 سوره مبارکه مائده می توانند بر منسوخ نشدن ادیان قبلی دلالت داشته باشند. اما ظاهراً این برداشت با دعوت همگانی پیامبر اسلام (ص) سازگار نیست. نظر شما در این باره چیست؟

البته بنده اصراری ندارم که واژه اسلام را در آیات مربوطه به معنای اصطلاحی و اختصاصی دین پبامبر اسلام (ص) اطلاق کنم. اما اگر مفهوم اصلی آن که همان تسلیم شدن در برابر احکام الهی است در نظر بگیریم آیا کسی که به هر دلیلی مثل عادت کردن به دین آبا و اجدادی یا عناد آخرین نسخه احکام الهی را نمی پذیرد واقعاً تسلیم است؟ بخصوص اگر به وعده های پیامبر خاتم در کتاب آسمانیش اشراف داشته باشد.

با تشکر فراوان. :Hedye:

با سلام.
یک نکته به نظرم رسید که نظر کاربران محترم را خواستارم
[=Traditional Arabic]اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ
ما را به راهِ مستقيم هدايت فرما . سوره فاتحه
سوره = البقرة آيه = 142 صفحه = 22 جزء = 2 حزب= 3
[=Traditional Arabic]سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا ۚ قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ
به زودى مردم سبك مغز مى‏گويند : چه چيزى مسلمانان را از قبله‏اى كه بر آن بودند [يعنى بيت المقدس ، به سوى كعبه] گردانيد ؟ بگو : مالكيّتِ مشرق و مغرب فقط ويژه خداست ، هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى‏كند .
سوره = البقرة آيه = 213 صفحه = 33 جزء = 2 حزب= 4
[=Traditional Arabic]كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ ۚ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ۖ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ ۗ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ
مردم [در ابتداى تشكيل اجتماع] گروهى واحد و يك دست بودند [و اختلاف و نزاعى در امور زندگى نداشتند] ، پس [از پديد آمدن اختلاف ونزاع] خدا پيامبرانى را مژده دهنده و بيم رسان برانگيخت، و با آنان بر اساس حق كتاب نازل كرد ، تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند ، داورى كند . [آن گاه در خود كتاب هم اختلاف شد] و در آن اختلاف نكردند مگر كسانى كه به آنان كتاب داده شد ، [اين اختلاف] بعد از دلايل روشنى بود كه براى آنان آمد ، [و سبب آن] برترى جويى و حسد در ميان خودشان بود . پس خدا اهل ايمان را به توفيق خود ، به حقّى كه در آن اختلاف كردند ، راهنمايى كرد . و خدا هر كه را بخواهد به راهى مستقيم هدايت مى‏كند .
سوره = آل عمران آيه = 51 صفحه = 56 جزء = 3 حزب= 6
[=Traditional Arabic]إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ ۗ هَٰذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ
يقيناً خدا پروردگار من و پرودگار شماست ؛ پس او را بپرستيد ، اين است راه مستقيم .
سوره = آل عمران آيه = 101 صفحه = 63 جزء = 4 حزب= 7
[=Traditional Arabic]وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَىٰ عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللَّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ ۗ وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ
و چگونه كفر مى‏ورزيد در حالى كه آيات خدا بر شما خوانده مى‏شود ، و پيامبر او در ميان شماست ؟ ! و هر كس به خدا تمسّك جويد ، قطعاً به راه مستقيم هدايت شده است .
سوره = النساء آيه = 68 صفحه = 89 جزء = 5 حزب= 9
[=Traditional Arabic]وَلَهَدَيْنَاهُمْ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا
و بى‏ترديد آنان را به راهى مستقيم راهنمايى مى‏كرديم .
سوره = النساء آيه = 175 صفحه = 105 جزء = 6 حزب= 11
[=Traditional Arabic]فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا
اما كسانى كه به خدا ايمان آوردند و به او تمسّك جستند ، به زودى آنان را در رحمت و فضلى از سوى خود درآورد ، و به راهى مستقيم به سوى خود راهنمايى مى‏كند .
سوره = المائدة آيه = 16 صفحه = 110 جزء = 6 حزب= 11
[=Traditional Arabic]يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ
خدا به وسيله آن [نور و كتاب] كسانى را كه از خشنودى او پيروى كنند به راه‏هاى سلامت راهنمايى مى‏كند ، و آنان را به توفيق خود از تاريكى‏ها [ىِ جهل ، كفر ، شرك و نفاق] به سوى روشنايىِ [معرفت و ايمان و عمل صالح] بيرون مى‏آورد ، و به سوى راه مستقيم هدايت مى‏كند .
سوره = الانعام آيه = 39 صفحه = 132 جزء = 7 حزب= 14
[=Traditional Arabic]وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا صُمٌّ وَبُكْمٌ فِي الظُّلُمَاتِ ۗ مَنْ يَشَإِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَمَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ
كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند ، كرها و لال‏هايى فرو رفته در تاريكى‏هاى جهل و گمراهى‏اند ؛ خدا هر كه را بخواهد [به كيفر تكذيب آياتش] گمراه مى‏كند ، و هر كه را بخواهد [به پاداش تصديق آياتش] بر راه مستقيم قرار مى‏دهد .[/TD]
سوره = الانعام آيه = 87 صفحه = 138 جزء = 7 حزب= 14
[=Traditional Arabic]وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ ۖ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ
و از پدران و فرزندان و برادرانشان برخى را [برترى عطا كرديم] ، و آنان را برگزيديم و به راهى مستقيم هدايت نموديم .
سوره = الانعام آيه = 126 صفحه = 144 جزء = 8 حزب= 15
[=Traditional Arabic]وَهَٰذَا صِرَاطُ رَبِّكَ مُسْتَقِيمًا ۗ قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ
و اين [قرآن و اسلام] راه مستقيم پروردگار توست ؛ ما آيات را براى گروهى كه متذكّر مى‏شوند بيان كرديم .
سوره = الانعام آيه = 153 صفحه = 149 جزء = 8 حزب= 15
[=Traditional Arabic]وَأَنَّ هَٰذَا صِرَاطِ�� مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ ۖ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ۚ ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ
و مسلماً اين [برنامه‏هاى محكم و استوار و قوانين و مقرّرات حكيمانه] راه مستقيم من است ؛ بنابراين از آن پيروى كنيد و از راه‏هاى ديگر پيروى مكنيد كه شما را از راه او پراكنده مى‏كند ؛ خدا اين [گونه] به شما سفارش كرده تا پرهيزكار شويد .
سوره = الانعام آيه = 161 صفحه = 150 جزء = 8 حزب= 15
[=Traditional Arabic]قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا ۚ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ
بگو : يقيناً پروردگارم مرا به راه مستقيم هدايت كرد ، به دينى پايدار و استوار ، دين ابراهيم يكتاپرست حق‏گرا ، و او از مشركان نبود .
سوره = الاعراف آيه = 16 صفحه = 152 جزء = 8 حزب= 16
[=Traditional Arabic]قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَ��َ الْمُسْتَقِيمَ
گفت : [اكنون كه به كيفر تكبرم] مرا به راه شر و فساد انداختى، يقيناً بر سر راه مستقيم تو [كه رهروانش را به سعادت ابدى مى‏رساند] در كمين بندگانت خواهم نشست .
سوره = الاعراف آيه = 86 صفحه = 161 جزء = 8 حزب= 16
[=Traditional Arabic]وَلَا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجًا ۚ وَاذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُمْ ۖ وَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ
و بر سر هر راهى منشينيد كه كسانى را كه به خدا ايمان آورده‏اند [به مصادره اموال و شكنجه و باج خواهى] بترسانيد، و از راه خدا بازداريد ، و بخواهيد آن را [با وسوسه و اغواگرى] كج نشان دهيد ؛ و به ياد آوريد زمانى كه جمعيت اندكى بوديد ، ولى [پروردگارتان] شما را فزونى داد ، و با تأمل بنگريد كه سرانجام بدكاران عصيانگر چگونه شد ؟
سوره = يونس آيه = 25 صفحه = 211 جزء = 11 حزب= 21
[=Traditional Arabic]وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَىٰ دَارِ السَّلَامِ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ
و خدا [مردم را] به سراى امنيت [كه بهشتِ عنبر سرشت است] دعوت مى‏كند و هر كه را بخواهد به راهى مستقيم هدايت مى‏نمايد .
سوره = هود آيه = 56 صفحه = 228 جزء = 12 حزب= 23
[=Traditional Arabic]إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ ۚ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا ۚ إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ
يقيناً من بر خدا كه پروردگار من و پروردگار شماست توكل كردم ؛ هيچ جنبنده‏اى نيست مگر اينكه او مهارش را به دست [قدرت و فرمانروايى خود] گرفته است ، مسلماً پروردگارم بر راهى مستقيم است .
سوره = ابراهيم آيه = 1 صفحه = 255 جزء = 13 حزب= 26
[=Traditional Arabic]الر ۚ كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَىٰ صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ
الر ـ [اين] كتابى است كه آن را بر تو نازل كرديم تا مردم را به اجازه پروردگارشان از تاريكى‏ها [ىِ جهل ، گمراهى و طغيان] به سوى روشنايىِ [معرفت ، عدالت و ايمان و در حقيقت] به سوى راه [خداىِ] تواناى شكست‏ناپذير و ستوده بيرون آورى .
سوره = الحجر آيه = 41 صفحه = 264 جزء = 14 حزب= 27
[=Traditional Arabic]قَالَ هَٰذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ
خدا فرمود : اين [پيراسته شدن از هر ناخالصى] راهى است مستقيم [كه تحقّقش در وجود بندگان مخلصم] برعهده من [است . ]
این نتیجه سرچ کوتاهی در آیات قرآن بود. البته آیات خیلی بیشتر از این ها ست.
در تمام این آیات صراط به شکل نکره آمده است به غیر از مورد اول یعنی سوره فاتحه که معرفه است.
دلیل معرفه بودن صراط در مورد اول این است که گفته دعایی است از جانب بنده و یقینا برای هر بنده یک راه وجود دارد.
ولی وقتی متکلم خدا می شود صراط نکره می شود و با تنوین. این یعنی اینکه راه مشخص و ثابتی وجود ندارد. برای هر کس یک راه برای رسیدن به خدا وجود دارد.
هیچ آداب و ترتیبی نجوی هر چه می خواهد دل تنگت بگوی.
هر کسی از ظن خود شد یار من
هر کس به زبانی صفت وصف تو گوید بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه
و من الله توفیق

سلام شما اصلا فرض کن اینها حرفتو قبول کردند فقها هستند که باید قبول کنند که نمی کنند. شما نوشتید حکم ارتداد اختلافی است ولی نظر مشهور هم داره نظر مشهور همون مرگه. اصلا اینها هیچی حتی اگه کسی دینو قبول داشته باشه خدا و نبوت و امامت و همه چی رو قبول داره ولی بخواد یه متدی تعریف کنه که توش فقط یکی از چیزهایی که فقها فکر کنند ضروری دینه نباشه(که ضروری دین هم احصا و تعریف نشده) هرچند انکارش به انکار نبوت برنگرده همینم بعضی فقها(نظر مشهور نداره) حکم قتلشو میدن. یعنی نه تنها ارتداد ممنوع بلکه غیر از فقهی که میشناسیم متدهای دیگر هم ممنوع

شهروند سبز;374532 نوشت:
علی رغم اینکه ارتداد یک حق است-یک حق طبیعی و مسلم-بیان آن و آشکار آن به صورت علنی نیز یک حق مسلم است و حتی علنی بیان کردن و آشکار آن در سطح جامعه،نیک و عقلانی است و نمی تواند آسیبی برای اسلام باشد.

سلام
نیاز انسان به غذا هم نیازی طبیعی و بلکه ضروری است اما دزدی را توجیه نمی کند
نیاز جنسی هم یک نیاز طبیعی و ضروری است اما تجاوز به نوامیس مردم را موجه نمی کند
حق داشتن تفکر و اندیشه خاص هم هرچند حقی است اما تعرض به اندیشه جامعه را موجه نمی کند

و اما هر جامعه ای مرزهای جغرافیایی و فکری دارد که عموم موظف به رعایت آن هستند
درست که انسان حق جهانگردی دارد اما بدون اخذ مجوزهای لازم حق عبور از مرزهای قراردادی بشری را ندارد
فکر میکنم این مرزها مهمتر از مرزهای فکری که یک جامعه برای خود قائل است و بر سر آن خون می دهد نباشد

کلا فکر میکنم عدم پذیرش مرزها در مساله تفکر و اندیشه و صدور مجوز برای تعدی به آنها صرفا بخاطر غیر مادی بودن جنس این عنصر است
وگرنه مساله خیلی سخت نیست
والله الموفق

شهروند سبز;374531 نوشت:
در این جهان و در این زمانه،جهان و زمانه ای است که با ایجاد یک گفتمان و یک دیالوگ می توان حقانیت یک امر و موضوع را اثبات کرد و این زبان و قلم است که می تواند از عقاید ما،از تفکرات ما و از مواضع ما دفاع کند.

البته مهمتر از هردوی انها عملی است که موافق و در جهت زبان و قلم باشد و تئوری محض به تنهایی کافی نیست بلکه بی عملی یا عمل متضاد با آن تئوری، هر چقدر هم حکیمانه و منعکس کننده نظرات اسلام باشد ،عین ضربه زدن به دین مبین اسلام است!!!
و علت دین گریزی و دین ستیزی و به اصطلاح ارتداد افرادی میشود که متاسفانه شناخت سطحی از مبانی اسلام دارند !

و در نکوهش عالمان بی عمل و پر حرف زیاده گو که خود را عین اسلام و مصداق قران میدانند همین ایه کفایت میکند:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ؟!

ای مؤمنان! چرا چیزی را می گویید که خود عمل نمی کنید؟

كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ
نزد خدا به شدت موجب خشم است که چیزی را بگویید که خود عمل نمی کنید

الحمد لله رب العالمین

حامد;389148 نوشت:
حق داشتن تفکر و اندیشه خاص هم هرچند حقی است اما تعرض به اندیشه جامعه را موجه نمی کند

و اما هر جامعه ای مرزهای جغرافیایی و فکری دارد که عموم موظف به رعایت آن هستند
درست که انسان حق جهانگردی دارد اما بدون اخذ مجوزهای لازم حق عبور از مرزهای قراردادی بشری را ندارد
فکر میکنم این مرزها مهمتر از مرزهای فکری که یک جامعه برای خود قائل است و بر سر آن خون می دهد نباشد

آقای حامد آیا در جامعه احزاب نمیتوانند وجود داشته باشند و برای آرای خود تبلیغ کنند احزابی که الزاما اسلام را قبول نداشته باشند با بیان و تقریر شما اگر در یک جامعه وهابی عالم شیعه را بدون اینکه بیانش را بشنوند بکشند یا تمام ایذاهای بت پرستان نسبت به پیامبر اخلاقی بوده است(صرفا با این تقریر) البته بحث ارتداد به تبلیغ در چنین جامعه منجمدی برنمیگردد به مجرد کاشفیت از این موضوع هست

حامد;389148 نوشت:
نیاز انسان به غذا هم نیازی طبیعی و بلکه ضروری است اما دزدی را توجیه نمی کند
نیاز جنسی هم یک نیاز طبیعی و ضروری است اما تجاوز به نوامیس مردم را موجه نمی کند
حق داشتن تفکر و اندیشه خاص هم هرچند حقی است اما تعرض به اندیشه جامعه را موجه نمی کند

با سلام و عرض ادب.

اگر منظور جنابعالی از تعرض صرف تغییر عقیده و متفاوت بودن مکتب فکری باشد که مسلماً غیرمنطقی است. موضوع سخن در اینجا این است که اگر کسی بر دین مسیحیت باشد می تواند در جامعه اسلامی یا در جوار او زندگی کند اما اگر مسلمانی از دینش به دین مسیحیت برود حکم او اعدام است و این با دزدی و تجاوزی که مثال زدید فرق زیادی دارد. این مثل آن است که انسانی در خانه یا اجتماع غذای متفاوتی بخورد یا اتومبیل جدیدی بخرد و او را مثل جوامع کمونیستی اعدام کنیم که چرا متفاوت هستی!

بله اگر دائماً در جامعه ای که دچار فقر است فخرفروشی کند باید به او تذکر داد که از حلال خود اینگونه استفاده نکن. اما بحث اعدام در حکم ارتداد بدون سرکشی و عناد از اساس مشکل دارد و بحث دوستمان به نظرم ناظر بر این بود.

حامد;389148 نوشت:
کلا فکر میکنم عدم پذیرش مرزها در مساله تفکر و اندیشه و صدور مجوز برای تعدی به آنها صرفا بخاطر غیر مادی بودن جنس این عنصر است

البته بنده با حضرتعالی در این مطلب موافقم که غیرمادی بودن دارایی ها مسأله صیانت از آنان را مشکل می کند و این در جوامع توسعه نیافته پررنگ تر است. همچنان که در کشوری مثل کشور ما بحث مالکیت فکری محلی از اعراب ندارد.

از همین منظر نیز در یک جامعه توسعه نیافته به راحتی به مرزهای خصوصی فکر افراد تجاوز می شود و حکم ارتداد از این نظر مورد مناقشه است. چرا که انسان حق ندارد حتی نزد خودش نیز به گونه ای متفاوت از گذشته بیندیشد به صرف این که دیگران از نحوه تفکر او مطلع می شوند و ممکن است به مذاقشان خوش نیاید.

با تشکر. :Rose:

dinshenasii;389217 نوشت:
آقای حامد آیا در جامعه احزاب نمیتوانند وجود داشته باشند و برای آرای خود تبلیغ کنند احزابی که الزاما اسلام را قبول نداشته باشند با بیان و تقریر شما اگر در یک جامعه وهابی عالم شیعه را بدون اینکه بیانش را بشنوند بکشند یا تمام ایذاهای بت پرستان نسبت به پیامبر اخلاقی بوده است(صرفا با این تقریر) البته بحث ارتداد به تبلیغ در چنین جامعه منجمدی برنمیگردد به مجرد کاشفیت از این موضوع هست

سلام
آنچه که مرزهای عقیدتی یک ملت شمرده میشود مراعی است چه این مرزها صحیح و چه غیر صحیح باشد بعبارت دیگر یک ملت حق دفاع از مرزهای عقیدتی خود را دارد حال اگر کسی این مرزها را مورد تعرض قرار داد یک جنگ را آغاز کرده است و حق ندارد به واکنش جامعه اعتراض کند چون جنگ را او با تعرضش آغاز کرده است . حال اگر مرجعی درونی یا بیرونی برای حل نزاع بود که مراجعه میشود وگرنه حق اعتراض به واکنش منتفی است . و باید دید و نشست نتیجه این نزاع به کجا می انجامد . البته نوع واکنش در نزاع می تواند با اصول انسانی یا دینی سنجیده شده و مورد قضاوت قرار گیرد ولی ضمانتی برای پذیرش آن هم نیست .
این اقتضای عدم قول به تبعیض در قاعده ای است که مطرح کردیم .

مؤمن;389259 نوشت:
اگر منظور جنابعالی از تعرض صرف تغییر عقیده و متفاوت بودن مکتب فکری باشد که مسلماً غیرمنطقی است. موضوع سخن در اینجا این است که اگر کسی بر دین مسیحیت باشد می تواند در جامعه اسلامی یا در جوار او زندگی کند اما اگر مسلمانی از دینش به دین مسیحیت برود حکم او اعدام است و این با دزدی و تجاوزی که مثال زدید فرق زیادی دارد. این مثل آن است که انسانی در خانه یا اجتماع غذای متفاوتی بخورد یا اتومبیل جدیدی بخرد و او را مثل جوامع کمونیستی اعدام کنیم که چرا متفاوت هستی!

بله اگر دائماً در جامعه ای که دچار فقر است فخرفروشی کند باید به او تذکر داد که از حلال خود اینگونه استفاده نکن. اما بحث اعدام در حکم ارتداد بدون سرکشی و عناد از اساس مشکل دارد و بحث دوستمان به نظرم ناظر بر این بود.


ظاهرا کسی قائل نیست که تا تظاهر نکرده بتوان حکم را در موردش اجرا کرد و چون تظاهر ورود به اجتماع و حقوق اجتماعی است ممنوع است

مؤمن;389259 نوشت:
چرا که انسان حق ندارد حتی نزد خودش نیز به گونه ای متفاوت از گذشته بیندیشد به صرف این که دیگران از نحوه تفکر او مطلع می شوند و ممکن است به مذاقشان خوش نیاید.

کسی نمیگوید صرف داشتن اندیشه های متفاوت ممنوع است بلکه هرگاه تفکر مخلی بخواهد جنبه عمومی و اجتماعی بیابد ممنوع است همچنانکه تعدی نیازهای افراد به حوزه حقوق دیگران ممنوع است
والله الموفق

حامد;389299 نوشت:
بعبارت دیگر یک ملت حق دفاع از مرزهای عقیدتی خود را دارد حال اگر کسی این مرزها را مورد تعرض قرار داد یک جنگ را آغاز کرده است و حق ندارد به واکنش جامعه اعتراض کند چون جنگ را او با تعرضش آغاز کرده است . و باید دید و نشست نتیجه این نزاع به کجا می انجامد .

یعنی آیا اگه یه فیلسوفی رفت عمری تحقیق کرد بعد گفت من به وجود خدا اعتقاد ندارم باید کشته بشه؟ جنگ باید هم سنخ باشه یه عالم وهابی بیاد بگه من فهمیدم شیعه حقه به دلیل این احادیث پاسخش شلیک گلوله است؟ هر وقت اون شیعه گروه تروریستی تشکیل داد اونا هم میتونن مقابله به مثل کنن‏، نه این که طرف داره توی یه همایشی در مورد اهل بیت سخنرانی کنه یه گلوله بشینه روی پیشانیش. ممکنه اون آقای وهابی اینجا بگه خب اون شیعه به زعم من داره مغالطه میکنه واسه همین باید اینجوری جوابشو بدم. من میگم اشکال نداره بذار هرکس حرفاشو بزنه شما هم استدلالاتو عرضه کن مردم شعور بالایی دارند، اکثرا امروزه تحصیل کرده اند خودشون قضاوت میکنن حق با کدومتونه ولی این کار شما آقای وهابی غیر انسانیه.

کلا دلیل حکم اعدام برای ارتداد ترس از این است که سایر مردم هم بعد از شنیدن صحبت ها و استدلال های شخص مرتد، از اسلام روی برگردانند که آدم یاد شعر حافظ می افته:

آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟

dinshenasii;389327 نوشت:
یعنی آیا اگه یه فیلسوفی رفت عمری تحقیق کرد بعد گفت من به وجود خدا اعتقاد ندارم باید کشته بشه؟ جنگ باید هم سنخ باشه یه عالم وهابی بیاد بگه من فهمیدم شیعه حقه به دلیل این احادیث پاسخش شلیک گلوله است؟ هر وقت اون شیعه گروه تروریستی تشکیل داد اونا هم میتونن مقابله به مثل کنن‏، نه این که طرف داره توی یه همایشی در مورد اهل بیت سخنرانی کنه یه گلوله بشینه روی پیشانیش. ممکنه اون آقای وهابی اینجا بگه خب اون شیعه به زعم من داره مغالطه میکنه واسه همین باید اینجوری جوابشو بدم. من میگم اشکال نداره بذار هرکس حرفاشو بزنه شما هم استدلالاتو عرضه کن مردم شعور بالایی دارند، اکثرا امروزه تحصیل کرده اند خودشون قضاوت میکنن حق با کدومتونه ولی این کار شما آقای وهابی غیر انسانیه.

سلام
من نوع واکنش رو تعیین و توصیه نکردم فقط گفتم حق دفاع داره بعدم گفتم اگر معیار یا مرجعی اینجا هست (مثل همین جواب شما به وهابی که گفتید که این کار غیر انسانیه ) بر همون مبنا عمل میشه
البته به نظر میرسه
دلیل این نوع برخورد با ارتداد اقتضای سیاسی بودن دین اسلام است چه اینکه با سیاسی شدن اندیشه دیگر نمی توان آنرا صرفا یک تفکر دانست بلکه مبنایی برای اداره و ساماندهی جامعه است
مثل اینکه کارشناسان ترافیک در مورد یک معضل مهم فکر کنند و نظر بدهند آنوقت یک نظر پذیرفته شده و مبنای عمل قرار گیرد
پس از قانونی شدن ان نظریه دیگر اجازه داده نمی شود هرکسی هرجایی به بهانه نظریه پردازی علیه قانون وضع شده سخنرانی و علام مخالفت کند چون قانون لوث می شود و نظام جامعه در آن مساله مورد تهدید قرار می گیرد
و از آنجا که اعلام ارتداد و تظاهر به آن مخالفت آشکار با نظام دینی جامعه اسلامی است
در حقیقت یک مساله ضد امنیتی شمرده میشود و نه صرفا ابراز یک عقیده و تفکر
شاید اقتضای این مطلب این باشد که حکم ظاهری و دنیوی ارتداد در جایی که اسلام حکومت ندارد اصلا موضوعیت هم ندارد
توجه به این نکته بسیار مهم است
والله الموفق

وایسلی گوجا;389333 نوشت:
کلا دلیل حکم اعدام برای ارتداد ترس از این است که سایر مردم هم بعد از شنیدن صحبت ها و استدلال های شخص مرتد، از اسلام روی برگردانند که آدم یاد شعر حافظ می افته:

آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟


سلام
شعار مشکلی را حل نمی کند
هنر در فهم درست سخن بزرگ و بزرگان است
آنکس که فکر میکند به پایان دانایی رسیده
آغاز جهلش را ثابت کرده است
بهتر است تفکر کنیم
معارف دین انگیزه خوبی برای بکار انداختن مغزهاست
و هوالله الموفق

شریعت عقلانی;389098 نوشت:
این نتیجه سرچ کوتاهی در آیات قرآن بود. البته آیات خیلی بیشتر از این ها ست.
در تمام این آیات صراط به شکل نکره آمده است به غیر از مورد اول یعنی سوره فاتحه که معرفه است.
دلیل معرفه بودن صراط در مورد اول این است که گفته دعایی است از جانب بنده و یقینا برای هر بنده یک راه وجود دارد.
ولی وقتی متکلم خدا می شود صراط نکره می شود و با تنوین. این یعنی اینکه راه مشخص و ثابتی وجود ندارد. برای هر کس یک راه برای رسیدن به خدا وجود دارد.

سلام.

شاید علت نکره بودن این واژه در اکثر آیات قرآن برای اشاره به عظمت و ناشناخته بودن آن باشد همچنان که در مورد قرآن و رب نیز چنین سیاقی مشاهده می شود و مسلماً به معنای تکثرپذیری قرآن و پروردگار نیست. اما این که در سوره حمد به صورت معرفه آمده شاید دلیلش این باشد که در ادامه این صراط توضیح داده شده است و به قول شما از زبان مؤمنین بیان شده است. لذا معلوم است که این راه مستقیم چگونه راهی است.

بنابراین اگرچه بطور کلی می توان راه های متعددی برای رسیدن به حقیقت تصور کرد اما بزرگراه اصلی که به مقصد می رسد جز یک راه مستقیم نیست و آن اسلام یا تسلیم شدن واقعی در مقابل پروردگار است که در هر زمانی اسلوب خاص خودش را دارد.

لذا اگر بتوان بزرگراه های متعددی هم برای رسیدن به حقیقت تصور کرد دین کهن مثل جاده قدیم است که امکانات و سهولت دسترسی آن مثل اتوبان جدید نیست. البته با این فرض که تابلوی مسدود بودن بزرگراه با راه اندازی مسیر جدید در ابتدای بزرگراه نصب نشده باشد.

موفق باشید. :Rose:

حامد;389366 نوشت:
سلام
شعار مشکلی را حل نمی کند
هنر در فهم درست سخن بزرگ و بزرگان است
آنکس که فکر میکند به پایان دانایی رسیده
آغاز جهلش را ثابت کرده است
بهتر است تفکر کنیم
معارف دین انگیزه خوبی برای بکار انداختن مغزهاست
و هوالله الموفق

و برای همین است که به جای بحث و مناظره با شخص مرتد، سرش رو می برند؟

وایسلی گوجا;389376 نوشت:
و برای همین است که به جای بحث و مناظره با شخص مرتد، سرش رو می برند؟

سلام
خیر چون
مرتد با نظام دینی اعلام جنگ کرده است
خوب فکر کنید
تمسخر مشکلی را حل نمی کند
والله الموفق

حامد;389384 نوشت:
سلام
خیر چون مرتد با نظام دینی اعلام جنگ کرده است
خوب فکر کنید
تمسخر مشکلی را حل نمی کند
والله الموفق

با سلام. اعلام جنگ؟ چه جنگی؟ اگر هم جنگی باشد نهایتا می توان گفت جنگ فرهنگی عقیدتی است نه نظامی. لذا جواب قلم را باید با قلم داد. نه شمشیرو تفنگ.
در ضمن یک سوال : مگر اسلام دینی مطابق با فطرت انسانی نیست. خوب یعنی هر انسانی باید در شرایط مساوی تبلیغی صد در صد جانب اسلام را بگیرد. چون اسلام مطابق با فطرت است و ادیان دیگر فاصله بیشتری با فطرت دارند. خوب حالا چرا باید با این همه امکاناتی که جمهوری اسلامی برای تبلیغ دین بکار می برد که شاید بتوان گفت صدها برابر تبلیغات غیر اسلامی در داخل کشور است باز هم واهمه وجود دارد که کسی بگوید من از اسلام برگشتم. خوب مردم که انسانند و دارای فطرت خدایی و با این همه تبلیغات اسلامی هم که نباید دینشان را از دست بدهند؟ چرا این واهمه وجود دارد؟
و من الله توفیق


مؤمن;389375 نوشت:
شاید علت نکره بودن این واژه در اکثر آیات قرآن برای اشاره به عظمت و ناشناخته بودن آن باشد همچنان که در مورد قرآن و رب نیز چنین سیاقی مشاهده می شود و مسلماً به معنای تکثرپذیری قرآن و پروردگار نیست.

با سلام.
یعنی ادیان هم نتوانستند در شناخته شدن این راه کمکی بکنند؟ یعنی خداوند بشری را خلق کرده ولی نتواسته راه کمال حقیقی را به طور کامل به او بشناساند؟ آیا این با صفت هدایتگری خداوند همخوانی دارد؟
مؤمن;389375 نوشت:
جز یک راه مستقیم نیست و آن اسلام یا تسلیم شدن واقعی در مقابل پروردگار است که در هر زمانی اسلوب خاص خودش را دارد.

کاش علاوه بر قید زمان قید مکان و محله و منطقه و خانواده و شخص را هم می آوردید! قبول کنید حتی اگر شریعت محمدی همان یگانه صراط مستقیم باشد باز هم برای 2 مسلمان شیعه که اتفاقا در یک خانواده زندگی می کنند هم شاید دو برداشت متفاوت از آن وجود داشته باشد. برای همین هم هست که گفتم :
هر کسی از ظن خود شد یار من.
و من الله توفیق

مؤمن;389375 نوشت:
همچنان که در مورد قرآن و رب نیز چنین سیاقی مشاهده می شود

در مورد رب که مشخص است که شناخته شده نیست. عقل انسان را در شناخت خدا راهی نیست.
ولی در مورد قرآن سرچی که در نیمی از آیات انجام دادم تعداد واژه قرآن با ال و با تنوین تقریبا مساوی بود. لذا نمی توان آن را با صراط که تقریبا 99 درصد با تنوین است مقایسه کرد.

[="Navy"]

شریعت عقلانی;389422 نوشت:
صراط که تقریبا 99 درصد با تنوین است مقایسه کرد.

صراط در بسیاری از موارد هم به خدای سبحان اضافه شده است که معرّف به اضافه میشه، نه نکره، مانند:
«صراط الحمید» (راه خدای ستوده) در سوره طه
صراطی (راه من) که فرمود: و أنّ هذا صراطی مستقیماً فاتّبعوه و لا تتّبعوا السُبُلَ فَتَفَرّقَ بکم عن سبیله (همانا این، صراط من است پس، از آن پیروی کنید و از راه های دیگر پیروی نکنید که شما را از راه او متفرّق می‌کند)
و در سوره شوری، صراط مستقیمی را که نکره است تفسیر نموده به «صراط الله» (راه خدا) و فرموده: «و إنّک لتهدی إلی صراطٍ مستقیم، صراط الله» (و همانا تو به راهی راست هدایت می‌کنی، که عبارت است از راه خدا)
بنابراین همانطور که دوستمان فرمودند نکره آوردن صراط در برخی موارد -نه 99 درصد- به جهت تفخیم و تعظیم راه مستقیم می‌باشد.
[/]

حامد;389384 نوشت:
سلام
خیر چون
مرتد با نظام دینی اعلام جنگ کرده است
خوب فکر کنید
تمسخر مشکلی را حل نمی کند
والله الموفق

بله اگه شخصی بگه مسلمان بوده و دیگه نیست "با نظام دینی" اعلام جنگ کرده است و باید سرش بریده بشه!

من تمسخر نمی کنم و صرفا واقعیت های اسلام رو میگم و اگه به نظر شما تمسخر میاد شاید به خاطر اینه که این باورها مسخره است! :Gig:

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

وایسلی گوجا;389499 نوشت:
بله اگه شخصی بگه مسلمان بوده و دیگه نیست "با نظام دینی" اعلام جنگ کرده است و باید سرش بریده بشه!

1-در صورتی مرتد اعلام می شود که با عقیده اش بخواهد جامعه اسلامی را منحرف کند و در عمل هم از اسلام برگشته باشد.این یعنی جنگ با جامعه اسلامی.
2-کشتن مرتدی که مطمئنیم هدایت پیدا نمی کند،به نفعش است.چون هر چقدر بیشتر زنده بماند،بیشتر گناه می کند.در نتیجه کشتن او یعنی جلوگیری از ادامه گناهانش.در اینصورت کمتر گناه کرده و در آخرت راحت تر است.این فرض هم که ممکن است بعداً هدایت شود باطل است،چون فرض اولیه این بود که شکی نداریم هدایت نمی یابد.به صورت تحلیلی:
1-مرتدی را در نظر می گیریم که هدایت نخواهد شد (فرض اولیه).
2-هر چقدر بیشتر زنده بماند،بیشتر بر عقیده غلط خود باقی خواهد ماند.باقی ماندن بر عقیده غلطش هم یک گناه است.پس هر قدر بیشتر زنده بماند،بیشتر گناه خواهد کرد (نتیجه از 1)
3-کشتن چنین کسی یعنی باعث این بشویم که کمتر زنده بماند و عمر کند.در نتیجه کمتر بر عقیده غلطش باشد.در نتیجه کمتر گناه کند (نتیجه از 2).
4-هر چقدر کمتر گناه کند،در آخرت راحتتر است (طبق تعریف آخرت).
5-اگر جنین مرتدی را بکشیم،در آخر راحتتر خواهد بود (نتیجه از 3 و 4).
6-کشتن مرتد،عین رحمت و کمک به اوست(نتیجه از 5).
نتیجه:کشتن چنین مرتدی عقلانی است.

وایسلی گوجا;389499 نوشت:
من تمسخر نمی کنم و صرفا واقعیت های اسلام رو میگم و اگه به نظر شما تمسخر میاد شاید به خاطر اینه که این باورها مسخره است!

شما با دروغ گفتن به دیگران (چون گفتید حکم مرتد کلی است،در حالی که اینطور نیست) سعی می کنید مثلاً حقانیت اسلام را زیر سوال ببرید.باطل بودنتان معلوم است.افکار شماست که شاید مسخره است.ما برای افکارمان دلیل می آوریم.منتهی شما فقط ادعا می کنید.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

حامد;389334 نوشت:
البته به نظر میرسه دلیل این نوع برخورد با ارتداد اقتضای سیاسی بودن دین اسلام است چه اینکه با سیاسی شدن اندیشه دیگر نمی توان آنرا صرفا یک تفکر دانست بلکه مبنایی برای اداره و ساماندهی جامعه است
مثل اینکه کارشناسان ترافیک در مورد یک معضل مهم فکر کنند و نظر بدهند آنوقت یک نظر پذیرفته شده و مبنای عمل قرار گیرد
پس از قانونی شدن ان نظریه دیگر اجازه داده نمی شود هرکسی هرجایی به بهانه نظریه پردازی علیه قانون وضع شده سخنرانی و علام مخالفت کند چون قانون لوث می شود و نظام جامعه در آن مساله مورد تهدید قرار می گیرد
و از آنجا که اعلام ارتداد و تظاهر به آن مخالفت آشکار با نظام دینی جامعه اسلامی است در حقیقت یک مساله ضد امنیتی شمرده میشود و نه صرفا ابراز یک عقیده و تفکر

البته من اطلاعات خاصی در مورد نظام های غیر استبدادی ندارم ولی در این مساله آیا کشورهای دموکراتیک چکار میکنند آیا یک بار انتخابات برگزار میکنند یک بار قانون اساسی و قوانین جامعه از جمله قانون راهنمایی و رانندگی که فرمودید رو مینویسن بعد از اون هر صدایی دراومد در نطفه خفه میکنند؟ این که حکومت دیکتاتوریه. یا میذارند بقیه هر قانونی رو خواستند نقد کنند اگه نقدشون سرانجام درست بود به تبع قانون هم در مورد اون موضوع عوض میشه تا قبل از اون هم میتونند عقاید خودشونو داشته باشند ولی اگه به اون قانون عمل نکردند به مجازات ذکر شده در مورد همون قانونی که رعایت نکردند محکوم میشن. مثل این که همین الان قوانین جزایی ما (و در حدود آیین اسلام) در مقالات متعدد نقد میشه(علمی یا حتی عامیانه در مجلات) آیا این امر لوث شدن قانون رو به همراه داره؟ ولی روشنه با وجود این نقدها تا زمانی که قانون در یک زمینه تغییر نکرده همه بخوان نخوان مجبورن رعایتش کنن. پس ما در حوزه قوانین هم حق سرکوب نقدها رو نداریم و این موضوع حتی در ایران هم نیست

حامد;389334 نوشت:
شاید اقتضای این مطلب این باشد که حکم ظاهری و دنیوی ارتداد در جایی که اسلام حکومت ندارد اصلا موضوعیت هم ندارد

یعنی چی؟ یعنی ارتداد در خارج از حوزه حکومت نباید اجرا شود؟

وایسلی گوجا;389499 نوشت:
من تمسخر نمی کنم و صرفا واقعیت های اسلام رو میگم و اگه به نظر شما تمسخر میاد شاید به خاطر اینه که این باورها مسخره است

به نظر ظالمانه است تا مسخره

بن موسی;389514 نوشت:
1-در صورتی مرتد اعلام می شود که با عقیده اش بخواهد جامعه اسلامی را منحرف کند و در عمل هم از اسلام برگشته باشد.این یعنی جنگ با جامعه اسلامی.

در اعلام ارتداد به هیچ یک از این دو نیاز نیست. هرچند در این صورت هم نیاز به چنین خشونتی نیست.

بن موسی;389514 نوشت:
2-کشتن مرتدی که مطمئنیم هدایت پیدا نمی کند،به نفعش است.چون هر چقدر بیشتر زنده بماند،بیشتر گناه می کند.در نتیجه کشتن او یعنی جلوگیری از ادامه گناهانش.در اینصورت کمتر گناه کرده و در آخرت راحت تر است.این فرض هم که ممکن است بعداً هدایت شود باطل است،چون فرض اولیه این بود که شکی نداریم هدایت نمی یابد.به صورت تحلیلی:

توبه مرتد پذیرفته نیست (غیر از کافرزاده و زن)

بن موسی;389514 نوشت:
1-مرتدی را در نظر می گیریم که هدایت نخواهد شد (فرض اولیه).
2-هر چقدر بیشتر زنده بماند،بیشتر بر عقیده غلط خود باقی خواهد ماند.باقی ماندن بر عقیده غلطش هم یک گناه است.پس هر قدر بیشتر زنده بماند،بیشتر گناه خواهد کرد (نتیجه از 1)

حصول چنین علمی ممکن نیست چه بسا اگر به جای مغالطاتی مثل این دلیل داشته باشید هدایت بشن من چند نفرشونو که دیدم انسان هایی بسیار حقیقت جو هستند

بن موسی;389514 نوشت:
نتیجه:کشتن چنین مرتدی عقلانی است.

این کارا خوشنامی نداره. ارتداد از موضوعاتیه که در اوج احساس معنوی هم که انسان باشه مخالف فطرته

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

dinshenasii;389517 نوشت:
در اعلام ارتداد به هیچ یک از این دو نیاز نیست. هرچند در این صورت هم نیاز به چنین خشونتی نیست.

بنده منظورم اعدام مرتد بود.

dinshenasii;389517 نوشت:
توبه مرتد پذیرفته نیست (غیر از کافرزاده و زن)

تا جایی که ما می دانیم،توبه در هر گناهی پذیرفته است.شما برای اثبات این گزاره که توبه مرتد پذیرفته نیست (غیر از کافرزاده و زن) باید دلیل بیاورید.

dinshenasii;389517 نوشت:
حصول چنین علمی ممکن نیست

حصول چنین علمی ممکن است.برای مثال خود مرتد اعلام کند که من به هیچ وجه به اسلام بر نمی گردم.یا این که حاکم شرع تشخیص دهد.یا در آخرالزمان امام زمان (عج) تشخیص دهد.

dinshenasii;389517 نوشت:
چه بسا اگر به جای مغالطاتی مثل این

ما ثابت کردیم حرفمان را.شما برچسب مغالطه می زنید.اول مشخص کنید مغالطه صوری است یا مادی.سپس نوع آن را مشخص کنید.

dinshenasii;389517 نوشت:
دلیل داشته باشید هدایت بشن من چند نفرشونو که دیدم انسان هایی بسیار حقیقت جو هستند

دلیل برای چه چیزی دقیقاً؟
در این سایت هر کسی شبهات دینی خودش را می تواند مطرح کند و پاسخ بگیرد.ضمناً من کافر را حقیقت جو نمی دانم.چون می توانم ثابت کنم خدایی هست.پس هر کافری کذب می گوید که می گوید خدا نیست.پس کافر دروغ جو است نه حقیقت جو.فکر نکنید این کفار و ضد اسلام خیلی چیز بارشان است.اتفاقاً چیزی ندارند.

dinshenasii;389517 نوشت:
این کارا خوشنامی نداره. ارتداد از موضوعاتیه که در اوج احساس معنوی هم که انسان باشه مخالف فطرته

ما ثابت کردیم عقلانی است و فطرت باید امور عقلانی را بپذیرد.در غیر اینصورت فطرت یک ملاک غلط خواهد بود.ضمن این که با فطرت من کاملاً سازگار است.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

بن موسی;389514 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

1-در صورتی مرتد اعلام می شود که با عقیده اش بخواهد جامعه اسلامی را منحرف کند و در عمل هم از اسلام برگشته باشد.این یعنی جنگ با جامعه اسلامی.
2-کشتن مرتدی که مطمئنیم هدایت پیدا نمی کند،به نفعش است.چون هر چقدر بیشتر زنده بماند،بیشتر گناه می کند.در نتیجه کشتن او یعنی جلوگیری از ادامه گناهانش.در اینصورت کمتر گناه کرده و در آخرت راحت تر است.این فرض هم که ممکن است بعداً هدایت شود باطل است،چون فرض اولیه این بود که شکی نداریم هدایت نمی یابد.به صورت تحلیلی:
1-مرتدی را در نظر می گیریم که هدایت نخواهد شد (فرض اولیه).
2-هر چقدر بیشتر زنده بماند،بیشتر بر عقیده غلط خود باقی خواهد ماند.باقی ماندن بر عقیده غلطش هم یک گناه است.پس هر قدر بیشتر زنده بماند،بیشتر گناه خواهد کرد (نتیجه از 1)
3-کشتن چنین کسی یعنی باعث این بشویم که کمتر زنده بماند و عمر کند.در نتیجه کمتر بر عقیده غلطش باشد.در نتیجه کمتر گناه کند (نتیجه از 2).
4-هر چقدر کمتر گناه کند،در آخرت راحتتر است (طبق تعریف آخرت).
5-اگر جنین مرتدی را بکشیم،در آخر راحتتر خواهد بود (نتیجه از 3 و 4).
6-کشتن مرتد،عین رحمت و کمک به اوست(نتیجه از 5).
نتیجه:کشتن چنین مرتدی عقلانی است.

اینجا شما بر اساس باورهای خودتون، حق زندگی یک شخص که باورهای شما رو اعتقاد نداره رو ازش می گیرید. با این طرز فکر بهتره همه کودکان رو بکشیم چون در معصومیت بمیرند حتما به بهشت می روند! اون شخصی هم که کودکان رو می کشه کارش بسیار عقلانی است!

نمردیم و عقلانیت شما رو هم دیدیم البته من این رو پای اسلام نمی نویسم.

بن موسی;389514 نوشت:
شما با دروغ گفتن به دیگران (چون گفتید حکم مرتد کلی است،در حالی که اینطور نیست) سعی می کنید مثلاً حقانیت اسلام را زیر سوال ببرید.باطل بودنتان معلوم است.افکار شماست که شاید مسخره است.ما برای افکارمان دلیل می آوریم.منتهی شما فقط ادعا می کنید.

دوست شما حرف من که قانون اسلام بود رو مسخره دونست که به نظر من قضیه واضح است. اتهام دروغگویی شما هم جالب بود. موفق باشید.

بن موسی;389522 نوشت:
بنده منظورم اعدام مرتد بود.

کپی پیست: در اعلام ارتداد به هیچ یک از این دو نیاز نیست. هرچند در این صورت هم نیاز به چنین خشونتی نیست.

dinshenasii;389517 نوشت:
2-کشتن مرتدی که مطمئنیم هدایت پیدا نمی کند،به نفعش است.چون هر چقدر بیشتر زنده بماند،بیشتر گناه می کند.در نتیجه کشتن او یعنی جلوگیری از ادامه گناهانش.در اینصورت کمتر گناه کرده و در آخرت راحت تر است.این فرض هم که ممکن است بعداً هدایت شود باطل است،چون فرض اولیه این بود که شکی نداریم هدایت نمی یابد.به صورت تحلیلی:

بن موسی;389522 نوشت:
تا جایی که ما می دانیم،توبه در هر گناهی پذیرفته است.شما برای اثبات این گزاره که توبه مرتد پذیرفته نیست (غیر از کافرزاده و زن) باید دلیل بیاورید.

پاسخ دقیقا زیر نقل قول بالایی شما (بالا رو ببینید) بود که منظور شما از توبه در استنتاج زیبایتان بخشش مجازات دنیوی بود. توبه مرتد برای مجازات پذیرفته نیست مثلا اینجا رو ببینید:
http://porseman.org/q/show.aspx?id=28648

بن موسی;389522 نوشت:
حصول چنین علمی ممکن است.برای مثال خود مرتد اعلام کند که من به هیچ وجه به اسلام بر نمی گردم.یا این که حاکم شرع تشخیص دهد.یا در آخرالزمان امام زمان (عج) تشخیص دهد.

به حز این مورد آخر که باید تا زمان ظهور منتظر بمانید چنین علمی حاصل نمیشود. جوری که من دیدم مرتدین بیش تر از مسلمین از بحث استقبال میکنند منتها (بحث منصفانه و بدون مغلطه و پیش فرض)

بیایید منصف باشیم باور کنید مردم شعور دارند حداقل یه چیزی بنویسید مثل صحبت های جناب حامد قابل تامل باشه

موضوع قفل شده است