`*ღ*´ کلبه احزان `*ღ*´ اشعار و پیامک ویژه امام زمان علیه السلام

تب‌های اولیه

4029 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بگذار بگـویمتـــ دلم غـم دارد

یکــ عالمه اشکــ و آه و ماتــم دارد

عجّــل بظهـور، عصـر آدینه ها

ای یوسفـــ فــاطمه تـو را کم دارد . . .

اللهم عجل لولیک الفرج بحق علی بن موسی الرضا(ع)

[="Tahoma"][="Magenta"]اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري

کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي

اي آنکه در حجابت درياي نور داري

من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟

برعکس چشمهايم چشمي صبور داري

از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما

کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟

در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت

کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]از ميان اشک ها خنديده مي آيد کسي
خواب بيداري ما را ديده مي آيد کسي

با ترنم با ترانه با سروش سبز آب
از گلوي بيشه خشکيده مي آيد کسي

مثل عطر تازه تک جنگل باران زده
در سلام بادها پيچيده مي آيد کسي

کهکشاني از پرستو در پناهش پرفشان
آسمان در آسمان کوچيده مي آيد کسي

خواب ديدم , خواب ديده در خيالي ديده اند
از شب ما روز را پرسيده مي آيد کسي[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن

گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم

گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم

گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن

گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن
گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن

گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن
گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن

گفتم ز حق دارم تمنای سکینه
گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه

گفتم رخت را از من واله مگردان
گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان

گفتم به جان مادرت من را دعا کن
گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن

گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم
گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم

گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن
گفتا به آب دیده دل را شستشو کن

گفتم دلم از بند غم آزاد گردان
گفتا که دل با یاد حق آباد گردان

گفتم که شام تا دلها را سحر کن
گفتا دعا همواره با اشک بصر کن

گفتم که از هجران رویت بی قرارم
گفتا که روز وصل را در انتظارم

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمیکنم
حق میدهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت

دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت

مانند مرده ای متحرک شدم بیا

بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت

می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر

دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت

دنیا که هیچ,جرعه ی آبی که خورده ام

از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت

بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم

از خیر شعر گفتن,حتی قلم گذشت

تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم

یک گوشه بغض کرده,که این جمعه هم گذشت...

مولا شمار درد دلم بی نهایت است

تعداد درد من به خدا از رقم گذشت

***

حالا برای لحظه ای آرام می شوم

ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

دوباره جمعه گذشت و قنوتِ گریان ماند

دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند

دوباره زمزمه ی کاسه های خالی ما

پس از نیامدنت گوشه ی خیابان ماند

شبیه شنبه ی هر هفته پشت پنجره ام

و کوچه کوچه شهرم دوباره زندان ماند

برای آمدنت چند سال بایستی

در این تراکم بی انتهای ویران ماند؟

نیامدی که ببینی نگاه منتظرم

چه روزها به امید تو زیر باران ماند

سکوت آخر حرف من است چون بی تو

دوباره حنجره ام زیر بغض پنهان ماند

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

در آتش رهایم، خدا شاهد است!

به غم مبتلایم، خدا شاهد است!

شب است و دل و بیکسی وایِ من!

به درد آشنایم، خدا شاهد است!

دگر صبر و تابی، دگر طاقتی

نمانده برایم، خدا شاهد است!

دلم میگدازد در آتش، دریغ!

به غم همنوایم، خدا شاهد است!

شکسته است آیینه های مرا

غم دیر پایم، خدا شاهد است!

رسیده است تا نا کجا، نا کجا

طنین صدایم، خدا شاهد است!

بگو جان ما را زغم چاره چیست؟

اسیر بلایم، خدا شاهد است!

به شعر غریبم به شبهای غم

ترا میسرایم، خدا شاهد است!

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]در زندان غیبت کی شود باز؟

بدون تو چگونه پرگشاییم؟

برای هر عمل هستی سر آغاز

برای ما نمانده سوز و آهی

تو می گویی بخوان آواز- آواز؟

میان ما خوارج یکه تازند

کدامین ارتش و نیرو و سرباز؟!

سخن کوتاه آقا جان-غریبی

نداری یاور و دلسوز و غمساز

مرا از خواب شب بیدار گردان

ز خواب غفلت و خودبینی و ناز[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

ای اف به این زمانه و ای اف به روزگار

تا کی شکست ، خرد شدن ، بغض ، انتظار

تقویمها نبود تو را ناله میکنند

در سالهای ساکت و بی روح و مرگبار

تقویم ، بی تو هر چه که باشد قشنگ نیست

فرقی نمیکند چه زمستان و چه بهار

حتی تمام فلسفه ها بی تو مبهم اند

مرزی نمانده بین جهان ، جبر ، اختیار

دنیا پر است از همه چیزهای شوم

از هر چه اتفاق عبث ، تلخ ، ناگوار

از زندگی به شیوه حیوان ولی مدرن

یعنی که : کار ، پول ، هوس ، کار ، کار ، کار ...

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

مرا به غیر تو نبود پناه مهدی جان

که من گدایم و هستی تو شاه مهدی جان

در انتظار تو شاها گذشت عمر عزیز

نگشت حاصل من غیر آه مهدی جان

شها فقیرم و مسکین و بر سر راهت

نشسته ام به امید نگاه مهدی جان

من عاشقم که ببینم جمال تو آیا

بود به سوی جناب تو راه مهدی جان؟

بحق حرمت اجداد خود نما نظری

ز مرحمت به من رو سیاه مهدی جان

خمید پشت من که از بار معصیت شاها

نموده ام همه عمر اشتباه مهدی جان

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]آقا اجازه خسته ام از این همه فریب / از های و هوی مردم این شهر نا نجیب

آقا اجازه پنجره ها سنگ گشته اند / دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب

آقا اجازه باز به من طعنه می زنند / عاشق ندیده های پر از نفرت رقیب

«شیرین»ی وجود مرا «تلخ» می کنند / «فرهاد»های کینه پرست پر از فریب . . .[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]صبح بی‌تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بی‌‌تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بی‌تو می‌گویند تعطیل است کار عشقبازی
عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد
جغد بر ویرانه می‌خواند به انکار تو اما
خاک این ویرانه‌ها بویی از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد
عشق با آزار خویشاوندی دیرینه دارد
روی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرم
ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد
در هوای عاشقان پر می‌کشد با بیقراری
آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می‌گشاید
آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

ما را به یک کلاف نخ آقا قبول کن

یـا ایّهـا العــزیز! أبانـا! قــبول کن.

آهی در این بساط به غیر از امید نیست

یـا نـاامیدمــان ننـمـا یـا، قـبـول کن

از یـاد بـرده ایم شمـا را پـدر! ولی

این کودک فراری خود را قبول کن

رسم کریم نیست که گلچین کند، کریم!

مـا را سَـوا نکـرده و یک جـا قـبول کن

گر بی نوا و پست و حقیریم و رو سیاه

اما به جــان حضرت زهـرا قبـول کن

گندم که نه، مقام شما بود لاجَرَم

رمز هبوط آدم و حوّا، قـبول کن

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]خدا خالق عشقه *محمد گل عشقه* علی مظهر عشقه *زهرا وجود

عشقه* حسن نماد عشقه* حسین سالار عشقه *عباس ساقی

عشقه* زینب شاهدعشقه* سجاد راوی عشقه *باقر کلام عشقه*

صادق احیای عشقه* کاظم صابرعشقه* رضا ضامن عشقه* تقی

جمال عشقه* نقی پاکی عشقه *حسن بقای عشقه* مهدی قیام

عشقه* اینم دعای عشقه: اللهم عجل لولیک الفرج[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

در اضطراب چه شب‌ها که صبح شان گم شد
چـه روزهـا کــــه گـرفـتـــــار روز هـفــــتـم شد

چه قدر هفته پر از شنبه شد، به جمعه رسید .
و جـمـعــــه روز تـفــــرّج بـــــرای مـــــردم شـد!

چه قــدر شنبـه و یـک شنبـه و دوشنـبه رسید
ولی همـیشه و هـر هـفـتـه جـمـعـه ‌هـا گم شد

چه هفته‌ها که رسید و چه هفته‌ها که گذشت
شمـارشی کــه خلاصـه بـه چـنـد و چـنـدم شد

و هـفـتـه‌ای که فـقـط ریـشه در گذشتن داشت
بـرای شعـله کـشیـدن بـه خـویـش هـیـزم شد

نـه شنـبـه و نـه بـه جـمـعـه، نـه هیـچ روز دگر
در انتــظار تـو قـلـبـی پـــر از تـلاطـــــم شد !؟

کـــدام جــمـعـه‌ مـــوعـــود می‌زنـی لـبـخـنـد
بـه این جـهـان کـه پـر از قـحطی تبسم شد؟

بــرای آمــدنـت جـــمــعــه‌ای مـعـــیــن کـــن
کـه هـفتـه‌ها همـه‌شـان خـالی از تـرنـم شد

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

روزها نو نشده کهنه تر از دیروز است

گر کند یوسف زهرا نظری نوروز است

لحظه ها در تپش و تاب و تب آمدنش

آسمان چشم به راه قدمش هر روز است

ای خدا کاش شود (سال نو)ام سال فرج

که نگاهم نگران منتظر آن روز است

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

پائیز شدفصل بهاری که به من دادند
طی شد تمام روزگاری که به من دادند

خورشید پیشم هست اما من نمی بینم
نفرین به این چشمان تاری که به من دادند

یعقوب نابینای راه یوسفم کرده
این گریه ی بی اختیاری که به من دادند

از بس نیامد که زمان رفتنم آمد
اینگونه سرشد انتظاری که به من دادند

پایان کار "من" به وصل "او" نینجامید
آخر چه شد قول و قراری که به من دادند

ای جاده ها! ای جمعه ها! ای مردم دنیا
کو وعده آن تکسواری که به من دادند

من آرزوی دیدنش را می برم _ شاید ...
... گاهی بیاید تا مزاری که به من دادند

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]چشم تمام آینه ها گریه می کند

چشم انتظار آمدنت شیر خواره‌ای است

گهواره‌ای به کرب و بلا گریه می کند

پای سه ساله‌ای که پر تاول آمده است

دارد به اشک و دعا گریه می کند

در علقمه به خاطر تو مشک پاره ای

دارد کنار دست جدا گریه می کند

گودال سرخ روز عطش نعره می کشد

از روضه های خون خدا گریه می کند[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]بال کبوتر کران تا بی کرانی داشتیم

میوه بودیم و سر سال استفاده می شدیم

چون که بالای سر خود باغبانی داشتیم

چهار فصل موی ما برف زمستانی نداشت

پیر هم بودیم اگر رنگ جوانی داشتیم

روزها گردی اگر بر روی دلها می نشست

شب که می شد سنت خانه تکانی داشتیم

مثل شیر مادران ما حلال و پاک بود

در میان سفره ها گر لقمه نانی داشتیم

نذری روز ظهور مهدی موعودمان

صبحها چله به چله عهد خوانی داشتیم

صبح جمعه پیشواز تکسوار فاطمه

زوی پشت بامها صوت اذانی داشتیم

گاه پاهی جمعه ها اهل زیارت می شدیم

گاه گاهی میل سجده جمکرانی داشتیم

ثانیه ثانیه‌هامان گای آقا می گذشت

آی مردم!یک زمان صاحب زمانی داشتیم

پر نداریم و دل بپُر نداریم و...فقط

یادمان باشد که اینها را زمانی داشتیم[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

يا اين دل شكستة ما را صبور كن
يا لا أقل به خاطر زينب ظهور كن

ديگر بتاب از افق مكه ، ماه من!
اين جاده هاي شب زده را غرق نور كن

با ذوالفقار حضرت مولا ، بيا و بعد
دلهاي شيعه را پرِ حسّ غرور كن

با كوله بار غربت و اندوه خود بيا
از كوچه هاي سينه زني مان عبور كن

امشب بيا كه روضه بخواني برايمان
امشب بساط گريه مان را تو جور كن

يا چند صفحه مقتل كرب و بلا بخوان
يا خاطرات عمه تان را مرور كن

هم از وفاي ساقي لب تشنگان بگو
هم يادي از مصيبتِ سرخ تنور كن

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

بازهم - صحبت فرداست قرارِ ما ها
بازهم - خیر ندیدیم از این فردا ها

چقدر پای همین وعده ی تو پیرشدند
جگر "مادر ها " موی سر "بابا ها "

سیزده قرنِ گذشته همه اش فردا بود
پس چه شد آمدنِ آن نفر ِ فردا ها

سیزده قرن، نفسهایِ زمین پرشده از ...
"پسر فاطمه"ها ای "پسر زهرا "ها

سیزده قرن، تو آنجایی و ما اینجائیم
چه کنم راه به آنجا ببرند اینجاها

خُب بگوئید بمیرید اگر قسمت نیست
دیدن یک نفر از ... یک نفر از آقاها

باز کُرسی زمستانی ما گرم نشد
بازهم سرد گذشتند ، شب یلداها

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

ما منتظريم از سفر، برگردي
يکروز شبيه رهگذر برگردي

با کاسه ي آب و مجمري از اسپند
ما آمده ايم پشت در، برگردي

وقتي سر شب که رفتنت را ديديم
گفتيم نمي شود سحر، برگردي؟؟

ما منتظر تو ايم آقا، نکند
يک جمعه غروب بي خبر برگردي

من گوشه نشين کوچه ي برگشتــم
اي کاش که از همين گذر برگردي

پرواز نمي کنيم از اينجا، بايد
در فصل نبود بال و پر برگردي

وقتش نرسيده است اي مرد ظهور
با سيصدوسيزده نفر، برگردي؟

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

امروز آقا، بي تو جور ديگري بود
حتي نگاه ياسها، نيلوفري بود

خورشيد مثل پنج شنبه پا نمي شد
انگار بين رختخوابش بستري بود

برشانه هاي شمع ها در اول صبح
تابوت يک پروانه ي خاکستري بود

وضعيت آب و هوا مثل هميشه
مثل هواي جمعه ي پشت سري بود

چشم زمين جاهليت خيز دنيا
دنبال خطّ کوفي پيغمبري بود

اينکه غروب است و کمي بارانيم، نه
از اولش همه روز گريه آوري بود

در چشمايم ، التماس آخرينم
ما را به سمت "چشمهايت مي بري" بود

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

من گريه مي ريزم به پاي جاده ات، تا
آئينه کاري کرده باشم مقدمت را

اوّل ضمير غائب مفرد کجائي؟
اي پاسخ آدينه هاي پر معمّا

بي تو سروديم آنچه بايد مي سروديم
يعني در آورديم باباي غزل را

حتمّي ِ بي چون و چرای سبز برگرد...
راحت شويم از دست اما و اگرها

آب و هواي خيمه ي سبزت چگونه است؟
اينجا گهي سرد است و گاهي نيست گرما

بهر ظهور امروز هم روز بدي نيست
اي تکسوار جاده هاي رو به فردا

آقا، صداي پاي سبز مرکب توست
تنها جواب اينهمه "مي آيد آيا؟"

يک جمعه مي بينيد نگاه شرقي ِ من
خورشيد پيدا مي شود از غروب دنيا

آقا نماز جمعه ي اين هفته با تو
پاي برهنه آمدن تا کوفه با ما

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

در پی گریه های شبانه

میخورد بر تنم تازیانه

نیست در شهر ما راد مردی

اهل عشق و صفا اهل دردی

عده ای غرق فقر ونداری

عده ای مرد از دین فراری

دیگر اینجا کسی با خدا نیست

در خیابانو کوچه حیا نیست

غیرت از شهر ما رخت بسته

حرمت نا خدایان شکسته

عده ای در نوا و خروشند

دین خود را به زر میفروشند

چهره ها را ببین در نقاب است

عقلشان در پی یک سراب است

سینه خسته مان پر ز آه است

دم زدن از خدا هم گناه است

گوئیا عصر هوش و نبوغ است

این همه ادعاها دروغ است

بخت بر ما اگر رو نماید

گیرم این جمعه آقا بیاید

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

او بیاید همه ناتوانیم

منکر اوی صاحب زمانیم

از ظهور ولی می خروشیم

زود او را به زر می فروشیم

گرد غم کی ز رویش زدودیم

یار خوبی برایش نبودیم

او بیاید غریب است و تنها

باز یک کوفه چاه است و مولا

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

عمری در آرزوی وصال تو سوختیم

با یاد آفتاب جمال تو سوختیم

ما را اگر چه چشم تماشا نداده اند

ای غایب از نظر به خیال تو سوختیم

ای شام هجر کی سپری میشوی که ما

در آرزوی صبح زوال تو سوختیم

چندی به گفتگوی فراق تو ساختیم

عمری در آرزوی وصال تو سوختیم

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

فریب ما مخور آقا دروغ می گوییـــــــــــــــم

به جـان حضرت زهرا (س) دروغ می گوییــم

چه ناله ای چه فراقـــی چه درد هجـــــــــــرانی

نیا نیا گل طــــــــــاهــــــــــا دروغ می گوییـــــــــم

تمام چشـــــــــم براهی و انتظـــــــــــــــــــار و فراق

و ندبـــــــه های فـــــــــــــــــــــرج را دروغ می گوییـــم

دلی که مامن دنیــــــــــاست جـــــــــــــای مولـا نیست

اسیــــــــر شـهــــــــــــــــــــــــوت دنیــــا دروغ می گوییـــم

زبان سخن ز تو گوید ولـی بــــــــــــــــــــــــــرای مقــــــــام

به پیش چـشم خـــــــــــــــدا هم دروغ می گوییـــــــــم

کدام نالـــــه غـربــــــــت کــــــــدام درد فــــــــــــــراق

قســـم بــــه ام ابیــــــــها دروغ می گوییـــــــــم

خلاصه ای گل نرگس کسی به فکرتو نیست

و مـا به وسعت دریا دروغ می گوییــــــــم

مرا ببخش عـــــزیزم که باز می گویم

نیا نیا گل طاها دروغ می گوییـم

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

گفتم چرا قلبم دگر بر تار زلفت گير نيست

سر بر زمين افكند و گفت خود كرده را تدبير نيست

اشكي به زير مقدمش انداختم رحمي كند

گفتا كه اشك بي ورع در رتبه تاثير نيست

گفتم بيا در بند كش اين بنده فرار را

گفتا اگر عاشق شوي كاريت با زنجير نيست

گفتم كه ديگر گوييا افتاده ام از چشم تو

با غم نگاهم كرد وگفت مهدي زنوكر سير نيست

[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

ای نگین پادشاهی ولا**آینه دار حریم مصطفی
ای دل دریایی بی انتها**ای حبیب من وصی مرتضی
ای تو اشک غربت بنت النبی**پاره پاره های قلب مجتبی
ای تو امید اباالفضل علی**سلسله دار شهید کربلا
ای تو راز سجده سجاد ها**ای تو صیاد همه بیداد ها
تو برای علم باقر باقری**ساغر عشقی ز رحمت وافری
تو امیر مذهب صادق شدی**جملگی بر عاشقان عاشق شدی
ای تو موسای جلیل کردگار**ای رضا در راضی پروردگار
ای تقی و ای نقی ای هست من**جان زهرا گیر آخر دست من
ای فروغ بی دریغ عسگری**عشق را فرمانروای لشگری
شهریار ملک سلطان بقا**یادگار یازده نور خدا
ای طلوع فجر ای شاه سخا**معنی طاها و یاسین هل اتی
تا به کی اندر پی‌ات بهر لقاء**بنگرد هر سو دو چشم بینوا
خود بگو تا آنکه فتوایش کنم**وین سر شوریده را رامش کنم
خود بگو شاید رهی پیدا شود**در شبم آخر مهی پیدا شود
ای دل دریایی بی انتها**خسرو شیرین کش دیر آشنا
شمش کوچک باشم ار بر من کنی**یک نگاهی از سر لطف و صفا
[/]

[="Tahoma"][="Magenta"]

بیا ای یوسف زهرا گره بگشا ز کار ما**که از وصلت رسد جانا به پایان انتظار ما

بیا تا یوسف کنعان شود همچون زلیخایت**فدای روی زیبایت که برد از دل قرار ما

خزان بی تو بودن را کجا تاب آورم ای گل**بیا تا با نسیم تو رسد از ره بهار ما

به شام دوریت یارا غم هجرت کشد ما را**بتاب ای ماه دل آرا در این شبهای تار ما

شده قلب همه یاران اسیر رشته هجران**به یاری گرفتاران بیا ای تک سوار ما

سوارانی روانندو به پاها سلسله دارند**مگر جانا نمی‌بینی به نیزه راس یار ما

بیا ذکر مصیبت کن ز جای پای سرخ گل**به اشک خون بده شرمی ز یار سربدار ما

[/]

در امتداد خزان ، روزها زمستانی

و در غیاب شما ، آفتاب زندانی

جسارت است ولی یک سوال می پرسم

چقدر در پس پرده حضور پنهانی ؟

ببین برای شما جمعه ندبه می خوانند

نوادگان زمین خسته از پریشانی

چه وقت میرسد آقا نگاهتان باشد

برای شب زدگان آیت غزل خوانی ؟

چرا نمی رسی ای منتقم ببین امروز

به نیزه ها شده قرآن به دست شیطانی

دوباره پنجره ها ، زل زدن به غربت شهر

در انتظار شما ای طلوع پایانی

وقتی که شب شد وبی تو غمم نبود

وقتی دلم برای شما تنگ هم نبود


وقتی که عادت است برایم دعایتان

در زندگی بدون شما هیچ کم نبود


وقتی که ندبه های پر از سوز جمعه ام

غیر از کمی صدای خش و زیرو بم نبود


وقتی خودم برای خودم چاه می کنم

چشمم برای یوسف تاریخ نم نبود


باید برای آمدنت خود دعــا کنی

در ما برای شیعگی تو جَــنَم نبود

[=&quot][/][=&quot][/]


[=&quot] 22/7/91[/] شعر از شاهد


قا خودم خـوب مـــيدونم كه پسـتم/يه عمـــــره كه دل تو رو شـكستم

آقا خودم خـوب مــيدونم ســـــياهم/غـــرق گــــناه و غـــــرق اشتباهم

غرق ســـــياهی شـدم و غــرق آه/ولي به جـــــون مادرت كـــــن نگاه

وقتی مـــــــحرم مي رسه خـــمارم/مــــــثال بارون بــــــــــهار مي بارم

وقتی كه روضه می رسه به گوشم/برات آقا پيرهـن ســياه می پوشم

منم همون ســــينه زنی كه مسـته/چشمشو از دور و زمــــونه بســـته

منم همــون ســـــــينه زنی كه زاره/پناهی جــز دســــــــــتای تو نداره

ســــــــيـنه زنی كه تا ابـــــد يــارته/نوكــــــــــر و خــــادم عـــــــلمدارته

همــونی كه يه عمــــــريه خـــــرابه/مــــــــــــنتظر دادن يه جــــــــــوابه

همــــــــونی كه يه عمــــريه باهاته/مــــــــــــنتظر ديدن كـــــــــــربـلاته

آقا بگــــــــو تـــــو رو خــــــــريدم بيـا/آقا بگــــــــــو بيا توی روضـــــــه ها

بگو به مــــــــن كه تا ابـــد نوكــــری/زيـــر لوای حضـــــــــــــرت حــيدری

بگو به من فاطمه (س) اشكاتو ديد/تو رو بــــــرای نوكـــــــــــری بـرگزيد

بگو كه امــــــــضا شـــده پای نامت/بيا به كــــــــــربلا ، سرت سلامت !
:Sham:

یـــادم باشـــد


یـــادت باشـــد


یـــادمـــان باشـــد


هـــمان قــدر کـــه در غـیـبـت مــقـصـریـم در ظــهـور مــوثـریـم ...!



الـلـهــم عـجـــل لـــوـلیـک الـفـــرج

چه وقتها که برایت دعا نکرده دلم

چه نذرها که برای شما نکرده دلم

چقدر نام مرا در نوافلت بردی

ولی به هیچ کدام اعتنا نکرده دلم

عجیب نیست دلم را گناه پرُ کرده است

دری به سمت مناجات وا نکرده دلم

مسافر سحر جاده های سجاده

بگیر دست مرا تا خدا نکرده دلم

نیفتد از قلم رو به آسمانی ها

به جرم کفش سلوکی که پا نکرده دلم

درست یاد ندارم که چندمین روز است

که حقِ چشم خودم را ادا نکرده دلم

علی اکبر لطفیان

اللهم عجل الولیک الفرج

بسم الله الرحمن الرحیم

الا یا ایها المهدی مدام الوصل ناولها
که در دوران هجرانت بسی افتاد مشکلها

صبا از نکهت کویت نسیمی سوی ما آورد
ز سوز شعلة شوقت چو تاب افتاد در دلها

چو نور مهر تو تابید بر دلهای مشتاقان
ز خود آهنگ حق کردند، بربستند محملها

دل بی بهره از مهرت حقیقت را کجا یابد؟
حق از آیینة رویت تجلی کرد بر دلها

به کوی خود نشانی ده که شوق تو محبان را
ز تقوا داده زاد ره، ز طاعت بست محملها

به حق سجاده تزیین کن مهل محراب و منبر را
که دیوان فلک صورت از آن سازند محفلها

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل
ز غرقاب فراق خود رهی بنما به ساحلها

اگر دانستمی کویت به سر می آمدم سویت
خوشا گر بودمی آگه ز راه و رسم منزلها

چو بینی حجت حق را به پایش جای فشان ای فیض
«متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها»

باز جمعه شدومن کنج اتاقم بنشستم

هق هق یک غزلی که...

مانده آواره به دستم...

بسم الله الرحمن الرحیم

از نو شکفت نرگس چشم انتظاری ام

گل کرد خار خار شب بی قراری ام

تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو

دیدم هزار چشم در آیینه کاری ام

گرمن به شوق دیدنت از خویش می روم

از خویش می روم که تو با خود بیاری ام

بود ونبود من همه از دست رفته است

باری مگر تو دست برآری به یاری ام

کاری به کار غیر ندارم که عاقبت

مرهم نهاد نام تو بر زخم کاری ام

تا ساحل قرار تو چون موج بیقرار

با رود رو به سوی تو دارم که جاری ام

با ناخنم به سنگ نوشتم : بیا بیا

زان پیشتر که پاک شود یادگاری ام

(قیصر امین پور)

[="Tahoma"]

[=Arial Narrow][=Arial Narrow]((( اللهم عجل لولیك الفرج )))

مُدعی گوید که با یك گل نمی آید بهار
[=Arial Narrow][=Arial Narrow]:Gol:
[=Arial Narrow]

[=Arial Narrow] ما گلی داریم که دنیا را گلستان می کند:Gol:


السلام علیك یا ابا صالح المهدی‌(صلوات الله علیه)


[=Arial Narrow]

شب های زمستان بلند است…

اما نه به بلندی شب های بی تو بودن…

دلم هر جمعه در تب و تاب است / عاشقانه بی قرار دلبر است، گفتم جمعه شود پایان غمم / جمعه رفت وباز چشمم به راه است

[="Arial"][="DarkRed"]

[b]به نام خدا







بازهم آدیینه ای آمد ولی مهدی کجاست ؟یک نفر میگفت مهدی جمعه ها در کربلاست رو به سوی کربلا کردم که فریادش زنم باز هم با ندبه ای از هجر مولا دم زنم آمد از سویی ندایی آی اهل انتظار اندکی دیگر صبوری میرسد دیدار یار.اللهم عجل لولیک الفرج
**************
خوشا به حال انان که در کلاس انتظار حتی یک جمعه هم غیبت ندارند
*************
من به آمار زمین مشکوکم اگر شهر پر از آدمهاست *پس چرا یوسف زهرا تنهاست
************
چه انتظار عجیبی! تو بین منتظران هم، عزیز من، چه غریبی!

عجیب تر که چه آسان، نبودنت شده عادت، چه بی خیال نشستیم

نه کوششی نه وفایی

فقط نشسته و گفتیم: خدا کند که بیایی ...!

****************
شاید آن روز که سهراب نوشت: تا شقایق هست زندگی باید کرد.

خبری از دل پر درد گل یاس نداشت.

باید این طور نوشت: چه شقایق باشد، چه گل پیچک و یاس،‌ جای یک گل خالیست،

تا نیاید مهدی، زندگی دشوار است.....

******************
شب نیست که آهم به ثریا نرسد

از چشم ترم آب به دریا نرسد

می‌میرم از این لحظه که آیا روزی

دیدار به دیدار رسد یا نرسد.
******************
بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز که آخرین گل سرخ از همه خبر دارد



******************
بر چهره پر ز نور مهدی صلوات / بر جان و دل صبور مهدی صلوات

تا امر فرج شود مهیا بفرست / بهر فرج و ظهور مهدی صلوات


[/B]
[/]

[="Tahoma"][="Black"]خوشا آنکس که مهدی (عج) یار او شد / رفیق مشفق و غمخوار او شد

اگر صدها گره افتد بکارش/ بدست او فرج در کار او شد . . .

یا ابا صالح المهدی[/]

[="Tahoma"][="Black"]

آنقدر می گویم بیا آخر بیایی
با جرعه ای از چشمه کوثر بیایی
ای منتقم ما منتظرت هستیم روزی
با ذوالفقار حضرت حیدر بیایی
هر شب به خود می گویم آقا را ندیدی
باید که فردا شب کمی بهتر بیایی
چشمم به در مانده به امید وصالت
شاید ببینم عاقبت از در بیایی
یابن الحسن اینجا عزای مادر توست
باید برای روضه مادر بیایی

بیا که شب ز فراق تو بی سحر مانده
بیا که داغ فراق تو بر جگر مانده
بیا که دیده عالم دگر ندارد تاب
ز فرط گریه برای تو بی گوهر مانده
بیا که رنگ خزان دارد آرزو هامان
بیا که باغ امید تو بی ثمر مانده
جواب طعنه زنان را دهم به این جمله
که یار و صاحب من در ره سفر مانده
دل شکسته ی من هستی من زار است
تمام هستی من بر سر گذر مانده
شفا دهنده به زخم دل شکسته تویی
بیا که ناله ی زهرا به پشت در مانده

نه به سینه نفسی مانده نه به تن جانی
خسته شد پایم از این فاصله طولانی
بی هدف می روم و از تو کمک می خواهم
تا نجاتم دهی از اینهمه سرگردانی
موج ها ساحل دیدار تو را می پویند
شده دریای نگاهم ز غمت طوفانی
از پس سینه دلم را به سویت پر دادم
برسد کاش به تو نامه ی این زندانی
باز با دعوت تو سینه زنان جمع شدند
صاحب خانه ولی نیت در این مهمانی

ما آه سر د از دل مضطر کشیده ایم
بار فراق با مژه تر کشیده ایم
همسازروزگار به عشق تو بوده ایم
از دوری تو رنج مکرر کشیده ایم
از بس که از فراق تو افسرده دل شدیم
بر سینه نقش نرگس پر پر کشیده ایم
آقایی تو باعث این شد به عاشقی
پا از گلیم خویش فراتر کشیده ایم
ما بر تسلّی دل تو در حسینیّه
هر فاطمیه ناله مادر کشیده ایم

یا بن الحسن سلام ملائک نثار تو
باز آ ،که می کشد دل انتظار تو
یابن الرسول یابن علی یابن فاطمه
احرار با وقار فدای وقار تو
ای غایب از نظر ، نظری کن به حال ما
روح و روان و دل ،همه در اختیار تو
شمشیر انتقام تو تیغ عدالت است
دارد پیام خشم علی ذوالفقار تو
باز آ بگو که مادر ما را چرا زدند
کی افتد از حرم به مدینه گذار تو

[/]

[="Tahoma"][="Black"]

اسير مانده ايم در بهانه هاي پاپتي
و ميله هاي آهنين و عشق هاي ساعتي

حوالي نگاهمان دوباره صف کشيده است
صداي تيک تاک غم , شماره هاي صنعتي !

امان از اشتباه هاي نا تماممان , همان
تفاخر هميشگي به هيچ هاي قيمتي !

ميان قرن حادثه کجاست اتفاق عشق
نمانده در تسلط همان هبوط لعنتي ؟!

کسي نيامد از تبار انتظارمان ببين
که مانده ايم سخت در هجوم بي لياقتي !

[/]

[="Tahoma"][="Black"]

از نو شکفت نرگس چشم انتظاري ام
گل کرد خار خار شب بي قراري ام

تا شد هزار پاره دل از يک نگاه تو
ديدم هزار چشم در آيينه کاري ام

گر من به شوق ديدنت از خويش مي روم
از خويش مي روم که تو با خود بياري ام

بود و نبود من همه از دست رفته است
باري مگر تو دست بر آري به ياري ام

کاري به کار غير ندارم که عاقبت
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاري ام

تا ساحل نگاه تو چون موج بي قرار
با رود رو به سوي تو دارم که جاري ام

با ناخنم به سنگ نوشتم : بيا , بيا
زان پيشتر که پاک شود يادگاري ام

[/]

[="Tahoma"][="Black"]

از ميان اشک ها خنديده مي آيد کسي
خواب بيداري ما را ديده مي آيد کسي

با ترنم با ترانه با سروش سبز آب
از گلوي بيشه خشکيده مي آيد کسي

مثل عطر تازه تک جنگل باران زده
در سلام بادها پيچيده مي آيد کسي

کهکشاني از پرستو در پناهش پرفشان
آسمان در آسمان کوچيده مي آيد کسي

خواب ديدم , خواب ديده در خيالي ديده اند
از شب ما روز را پرسيده مي آيد کسي

[/]