[=microsoft sans serif][=&]از عاقبت كار جهان می ترسم[/][/]
[=microsoft sans serif][=&] [/][/][=microsoft sans serif][=&]از چرخش بیخود زبان می ترسم[/][/]
[=microsoft sans serif][=&] [/][/][=microsoft sans serif][=&]شاید سر من، رسیده از سبز به سرخ[/][/]
[=microsoft sans serif][=&] [/][/][=microsoft sans serif][=&]از دوره ی آخرالزمان می ترسم[/]!![/]
ای که اسیر غمت عالم و آدم همه
چه کرده ای با دلم ای پسر فاطمه
افــزوده مــیشود بـه تب انتـــظار مـن
هر صبحدم که میدمد از مشرق آفتاب
دارم امـیــــد اینکــه بیــاید نـگـار مــن
ای پادشه خوبان داد از غم تنهاییی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
باید ز شرم چهره بپوشانم از شما
تا به کی اندر پیات بهر لقاء**بنگرد هر سو دو چشم بینوا
او که ارباب زمین و عالم است
[/]
[/]تا كي به شـكل خاطره اي گم ببينمت
درعطر سيب و مزه ي گندم ببينمت
من آن هميشه چشم به راهم به من بگو
يك جمعه در هزاره ي چندم ببينمت؟
در ديده بهار جاودان مي شکفد..........با ياد تو اي اميد ديرينه ما!
یـا نـاامیدمــان ننـمـا یـا، قـبـول کن
رسم کریم نیست که گلچین کند، کریم!
مـا را سَـوا نکـرده و یک جـا قـبول کن
كشتی ات را بشكن و بنشین به طوفان دلم
كی بهارت می وزد بر گیسوان حسرتم
كی نگاهت می شود ای خوب مهمان دلم ؟
آئينه کاري کرده باشم مقدمت را
اوّل ضمير غائب مفرد کجائي؟
اي پاسخ آدينه هاي پر معمّا
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
نه زمن كسي به غربت بنموده جستجوئي
يابن الحسن بيا، که شد از روز غيبتت
دنيا پر اضطراب و بشر در مخاصمه
از سينه هاست، نعره صلح و صفا بلند
وز کينه هاست، فکر همه در مهاجمه
[="Tahoma"][="Black"]هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود [/]
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
بازآ، که بی تو شیشهٔ درمان، شکسته است
در رهگذار عشق، گدایان حضرتیم
در این مسیر، کلک «پریشان» شکسته است
تا نقش تو هست نقش آيينه ما..........بوي خوش گل نشسته در سينه ما
چشم تمام آینه ها گریه می کند
چشم انتظار آمدنت شیر خوارهای است
گهوارهای به کرب و بلا گریه می کند
در کلاس انتظارت ماندهام ، استاد کو ؟
بايد نمازهاي خودم را قضا کنم!
با شعر هم نميشود از غربتت سرود...
آقا چگونه دِين خودم را ادا کنم؟
با انتظارهای فراوانم از شما
یک بار حس بودنت زیباست ، می دانم
آقا اگر تو برنمی گردی دلیل آن
در چشمهای پر گناه ماست ، می دانم
این دل در انتظار فرج پیـر شد بـیـــــا
این جمعه هم گذشت ، ولیكن نیامدی
آیات غربتم همه تفسیر شد بـیـــــــــا
مرهم سينة زهراست اگر بازآيي
سايبان دل ما شد، غم پنهاني ما
فصل پاياني غمهاست اگر بازآيي
*مانده ام امشب دوباره زیر باران دلم*
*بوی پیراهن مرا كافی است تا روشن شود*
*چشم تاریك و شب خاموش كنعان دلم *
چشم در راه تو صاحبنظرانند هنوز
[=microsoft sans serif][=&] [/][/][=microsoft sans serif][=&]از چرخش بیخود زبان می ترسم[/][/]
[=microsoft sans serif][=&] [/][/][=microsoft sans serif][=&]شاید سر من، رسیده از سبز به سرخ[/][/]
[=microsoft sans serif][=&] [/][/][=microsoft sans serif][=&]از دوره ی آخرالزمان می ترسم[/]!![/]
از آمدن عزیز زهرا چه خبر
ای پیک صدیق حضرت دوست بگو
از لحظه دیدن و تماشا چه خبر
[=microsoft sans serif][=&]رفت دیجوری و مهجوری ما باقی ماند[/]
[/]
آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را میگشاید
آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
در پی دوست همه جای جهان را گشتند
دوران فـراق پسر فــــاطمــــه تاکی؟
[="Tahoma"][="Black"]یا رب* تو چنان کن که پریشان نشوم [/]
محتاج به بیگانه و خویشان نشوم...
بجان مادرت بگو مرا درست میکنی؟
يا خاطرات عمه تان را مرور كن
هم از وفاي ساقي لب تشنگان بگو
هم يادي از مصيبتِ سرخ تنور كن
نیمه شعبان بود روز امید بشر
بـرای شعـله کـشیـدن بـه خـویـش هـیـزم شد
نـه شنـبـه و نـه بـه جـمـعـه، نـه هیـچ روز دگر
در انتــظار تـو قـلـبـی پـــر از تـلاطـــــم شد !؟
[=microsoft sans serif][=&] [/][/][=microsoft sans serif][=&]شنيده ام كه مي آيد كسي به مهماني[/][/]
[=microsoft sans serif][=&] [/][/][=microsoft sans serif][=&]كسي شگفت كسي آن چنان كه مي داني[/][/]
بیتی بیاورم ز شفق،که شنیدنی است
(سوگند می خورم گل باغ تو چیدنی است
چشم سیاه و خیمه ی سبز تو دیدنی است)
تو اخرين رمق كهكشان اميدي
قرار عالم امكان چرا نمي ايي