دوستانی که مشتاق هستن بدونن بحث چطور به این مرحله رسیده ، میتونن بعد از پست 64 همین تاپیک به این لینک مراجعه کنن و از پست 26 اون تاپیک بحث رو پیگیری کنن و بعد از تموم شدن مطالب اون تاپیک مجددا بیان اینجا.
دوستانی که مشتاق هستن بدونن بحث چطور به این مرحله رسیده ، میتونن بعد از پست 64 همین تاپیک به این لینک مراجعه کنن و از پست 26 اون تاپیک بحث رو پیگیری کنن و بعد از تموم شدن مطالب اون تاپیک مجددا بیان اینجا.
از دوستانی مثل جوانه و سید سلمان و عرفان علوی و ولایت که بدون پرخاش و حاشیه دلایل خود را برای وجود خدا ارائه می دهند بسیار سپاسگزارم.
نقل قول:
سلام بر شما.
تکرر بدون وجه امتیاز و اشتراک بی معنی است واین نیز باید در عرض هم باشد نه در طول،بین دو چیز که تکرار هست باید وجه امتیازی باشد که ان دو را از هم جدا نماید،حال می خواهد این تمایز به تمام ذات باشد یا به لوازم ذات یا به عوارض خارج از ذات،در هر کدام از موارد بالا وجه امتیاز خود غیر از طرفین است که این سلسله تا بی نهایت ادامه پیدا می کند.
در حالی که هم عرض واجب چیزی جز خودش نیست چون حدی ندارد تا ان حد وجه تمایز ان گردد از غیر ......انچه غیر از حق است فعل اوست که ان نیز در طول وجود حق قرار دارد نه در عرض ان.
نتیجتا بساطت وجود و عدم حد و ماهیت صرافت را برای واجب لازم می کند و هر غیری را از عرض خود بر می دارد.
خب این که واجب الوجود حدّی ندارد همان عینیت واجب الوجود با وجود است. بنده دارم این را بررسی می کنم. اگر این صحیح نباشد می توان چندین واجب الوجود تصور کرد که از یک لحاظ (مثلاً مکان) با هم متفاوت باشند.
لغت شخصی مقابل لغت اجتماعی ست. یعنی به یک شخص مربوط است و نه به کل اعضای فروم. لذا در پیام خصوصی بحث شود
armandaneshjoo;254642 نوشت:
لغت شخصی مقابل لغت اجتماعی ست. یعنی به یک شخص مربوط است و نه به کل اعضای فروم. لذا در پیام خصوصی بحث شود.
با سلام شما عضو خیلی فعالی هستید و وقتی که لیست پیامها ی شما رو نگاه میکردم . این موضوع کاملاً مشهوده واین باعث افتخاره که اسک دین چنین کاربرانی داره. لذا در این خصوص چند تا نکته به نظرم رسید که خدمتتان عرض میکنم.
1- اگه ممکنه چکیده دستاوردهای خودتون را خیلی مختصر و بدون شرح (در صورت نیاز به شرح در پیاهمهای بعدی معروض می گردد) "مثلاً قبلا فکر میکردم ماست آبیه حالا فهمیدم که سفیده (در همین حد) و ...... "
2-جسارتاً وقتی که پیامها یا تاپیکها تون رو میخوندم به نظرم میرسید که بیشتر دارید با کلمات بازی میکنید و ...بذارید یه مثال بزنم یه تاپیک مناظره مثل یه اتاقی با کف سرامیک های سفیده که کاربران یا طرفین مناظره با جورابهای تمیز دارن دنبال یه رشته تار مو به عنوان حقیقت مسئله می گردن وشما یه دفعه با کفشهای خیس از باران بیرون وارد اتاق میشین (قصد توهین ندارم) و کاری میکنین که همه تار مو رو فراموش میکنن و برای اینکه جورابهاشون کثیف نشه و نخوان وقت و هزینه برای تمیز کردنش صرف کنن فرار میکنن و بیخیاله تار مو میشن.
3-معمولا منبعی برای فرمایشاتون نمیدید . مثلا وقتی در مورد علم،علت، ماده, معلوم ، مجهول و .... تعریفی ارائه میکنید یا اصول چیزی رو بیان میکنید میخواستم ببینم اینها تراوشات ذهنی خودتونه یا مرجعی هم دارید؟
مثال:
armandaneshjoo;255936 نوشت:
علم تنها دو جنبه ی خطاناپذیر دارد: حس (ذهنی و شخصی ست) مدرک (فیزیکی ست) حس و مدرک هرگز خطاپذیر نیستند. تمام جنبه های دیگر علم خطاپذیر اند. از جمله انتقال مدرک به ذهن برای حس کردن، فهم حاصل از آن مدرک و ... حال فرض کنید قرآن واقعا معجزه و خطاناپذیر باشد. فهم ما از قرآن هنوز خطاپذیر است. پس علوم قرآنی و علوم مدرک پایه به یک مقدار خطاپذیر اند.
البته نیازی به توضیح این نقل قول نیست فقط مثال زدم
4- دلیل اینکه این پیام رو خصوصی ندادم اینه که بقیه کاربران هم لازم سوال من و پاسخ شما رو بدونن چون جوراب اونها هم درگیره این موضوعه.
با تشکر
سلام. یه نگاهی به پست من در این صفحه میندازید نظرتون رو همونجا بهم بگین.
اگه روش کارم مورد پسند بود حتی با ویرایش اون فکر کنم هر سه تاپیک :
رد ازلیت ماده
مناظره در وجود خدا
چرا نگوییم عالم علت ندارد
رو با شیوه ای شبیه اون شیوه میشه قدم به قدم و بر حسب اولویت بندی اثبات کرد حتی خصوصیاتی مثل بسیط بودن نا محدود بودن هوشمند بودن غیر مادی بودن و... . همچنین میشه نتیجه رو در یه تاپیک دیگه جمع بندی کرد و تاپیک جمع بندی فقط امکان مشاهده داشته باشه. هر کی از وسط بحث اومد اول بره جمع بندی رو بخونه بعد بیاد در ادامه بحث شرکت کنه.
البته این کمی قدیمی شده. اکنون عینیت وجود و واجب الوجود نیز پذیرفته ام و یکتایی هم به کمک آن اثبات شده و مشغول نوشتن این دو برهان به فرم منطقی و آزمودن و خطایابی ام. اگر در این برهان خطایی نباشد وجود خدا در نظر من اثبات شده محسوب می شود و تاپیک به نتیجه می رسد و می روم سراغ صفات خدا. ولی اگر در برهان خطا یافت شود شدیداً نیازمند اثبات یکتایی واجب الوجود خواهم بود.
جناب armandaneshjoo گرامی اگر موضوع برای شما اثبات شده و مشکلی در برهان ها ندارید بفرمایید تا تاپیک بسته شود.
1. در مناظره فقط دو نفر باید با یکدیگر بحث کنند و دیگران مشاهده کنند نه یک نفر با چند نفر. اینگونه بحث و مناظره کردن باعث سردرگمی ، بی نظمی ، خلط مباحث و ... می شود همچنان که جناب armandaneshjoo نیز به این نتیجه رسیده اند. (پست 60)
2. موضوع در بعدازظهر 9/5/91 به بنده ارجاع داده شده است که تا این تاریخ بیش از 6 صفحه ،حدود 63 پست در تاپیک ارسال شده بود!!!
این دو از مهمترین دلایل بر حضور کمرنگ بنده در این بحث بود.
. در مناظره فقط دو نفر باید با یکدیگر بحث کنند و دیگران مشاهده کنند نه یک نفر با چند نفر. اینگونه بحث و مناظره کردن باعث سردرگمی ، بی نظمی ، خلط مباحث و ... می شود همچنان که جناب armandaneshjoo نیز به این نتیجه رسیده اند. (پست 60)
ممکن است که یک مناظره چندین هفته طول بکشد و دنبال کردن آن برای کاربران مشکل باشد.لذا با توجه به نظر شما بهتر نیست که مناظره بین دو نفر بصورت خصوصی صورت پذیرد و نتیجه ان بصورت یک مقاله در اختیار کاربران قرار گیرد؟ زیرا وقتی که قرار نیست کسی وارد بحث شود دیگر نظاره ان چه دلیلی دارد؟و اصلا چرا باید در فروم مطرح شود؟
عبدالرحمان;260868 نوشت:
2. موضوع در بعدازظهر 9/5/91 به بنده ارجاع داده شده است که تا این تاریخ بیش از 6 صفحه ،حدود 63 پست در تاپیک ارسال شده بود!!! این دو از مهمترین دلایل بر حضور کمرنگ بنده در این بحث بود.
کاربران دیگر از کجا بفهمند که تا کی باید منتظر باشند؟ تا کارشناس پاسخ دهد؟
برای خود من این سوئ تفاهم پیش آمده بود که کارشناس عمداً پاسخ نمیدهد تا کاربران را به نوعی به مناظره بکشد و قدرت مناظره,اطلاعات,و حس مشارکت کاربران تقویت گردد.
موفق باشید.
سلام. یه نگاهی به پست من در این صفحه میندازید نظرتون رو همونجا بهم بگین.
اگه روش کارم مورد پسند بود حتی با ویرایش اون فکر کنم هر سه تاپیک :
رد ازلیت ماده
مناظره در وجود خدا
چرا نگوییم عالم علت ندارد
رو با شیوه ای شبیه اون شیوه میشه قدم به قدم و بر حسب اولویت بندی اثبات کرد حتی خصوصیاتی مثل بسیط بودن نا محدود بودن هوشمند بودن غیر مادی بودن و... . همچنین میشه نتیجه رو در یه تاپیک دیگه جمع بندی کرد و تاپیک جمع بندی فقط امکان مشاهده داشته باشه. هر کی از وسط بحث اومد اول بره جمع بندی رو بخونه بعد بیاد در ادامه بحث شرکت کنه.
[="Tahoma"][="Green"]بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
erfan_alavi;253810 نوشت:
سلام بر شما. تکرر بدون وجه امتیاز و اشتراک بی معنی است واین نیز باید در عرض هم باشد نه در طول،بین دو چیز که تکرار هست باید وجه امتیازی باشد که ان دو را از هم جدا نماید،حال می خواهد این تمایز به تمام ذات باشد یا به لوازم ذات یا به عوارض خارج از ذات،در هر کدام از موارد بالا وجه امتیاز خود غیر از طرفین است که این سلسله تا بی نهایت ادامه پیدا می کند. در حالی که هم عرض واجب چیزی جز خودش نیست چون حدی ندارد تا ان حد وجه تمایز ان گردد از غیر ......انچه غیر از حق است فعل اوست که ان نیز در طول وجود حق قرار دارد نه در عرض ان. نتیجتا بساطت وجود و عدم حد و ماهیت صرافت را برای واجب لازم می کند و هر غیری را از عرض خود بر می دارد. ------------------- ------------------------
دوست بزرگوار لطفاً طوری بحث کنید که دیگران هم متوجه بشن چی بگین.بحث فلسفی توی سایتی که انواع قشر انسان مطالب رو میخونه جالب نیست.
بنده اصلاً متوجه نشدم شما دارید در مورد چی حرف میزنید مگر دارید مستطیل میکشید که اینقدر طول و عرض میکنید بزرگوار؟امام علی ع وقتی سخن میگفت از پیر تا جوون متوجه کلام و مقصود و منظور ایشان میشدند.الگو بگیرید خواهشاً...
به زبان خودتون سخن نگید به زبان مردم سخن بگید چون دارید با مردم بحث میکنید.
----------------
دوستان بزرگوار چند وقتیه این تاپیک رو پیگیری میکنم.دوست دارم کارشناس در بحث شرکت کند و مطالب را بخوانم.
ممنون میشوم به حرف های کارشناس گوش دهید.
یا علی.[/]
[="tahoma"][="green"]بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
دوست بزرگوار لطفاً طوری بحث کنید که دیگران هم متوجه بشن چی بگین.بحث فلسفی توی سایتی که انواع قشر انسان مطالب رو میخونه جالب نیست.
بنده اصلاً متوجه نشدم شما دارید در مورد چی حرف میزنید مگر دارید مستطیل میکشید که اینقدر طول و عرض میکنید بزرگوار؟امام علی ع وقتی سخن میگفت از پیر تا جوون متوجه کلام و مقصود و منظور ایشان میشدند.الگو بگیرید خواهشاً...
به زبان خودتون سخن نگید به زبان مردم سخن بگید چون دارید با مردم بحث میکنید.
----------------
دوستان بزرگوار چند وقتیه این تاپیک رو پیگیری میکنم.دوست دارم کارشناس در بحث شرکت کند و مطالب را بخوانم.
ممنون میشوم به حرف های کارشناس گوش دهید.
یا علی.
[/][/]
سلام بر شما.
شبهه در مورد یکتایی خداوند است؛به عبارتی واجب تکرر ندارد،چون جایی تکرار مطرح است که وجه تمایزی در بین باشد،وگرنه دو چیز که از هر نظر شبیه هم باشند در اصل دو تا نیستند بلکه یک چیز هستند،مثلا دو تا سیب اگر از هر نظر شبیه به هم باشد همینکه دو مکان را اشغال کرده اند همین امر وجه تمایز انهاست......
در مورد خداوند نیز چنین است،اگر دو خدا باشد باید وجه تمایزی باشد وگرنه در اصل یکی بیشتر نیستند،انوقت ان وجه تمایز هر چه می خواهد باشد باز خودش یک خدای دیگری است،انوقت در اصل سه خدا داریم و همینطور الی اخر این مسئله تکرار می شود.........
ـ همه ميدانيم كه اجزاي بدن انسان در معرض تغيير و تبديل هستند و سلولهاي به وجود آورندۀ بدن ما از بين ميروند و سلولهاي ديگري جايگزين آنها ميشود، ما گاهي چاق و گاهي مريض و لاغر ميشويم، با اين وجود حقيقت ما ثابت ميماند. روشن است كه آنچه ثابت است غير از متغير است. به عبارت ديگر ما ميدانيم كه جسم متغير است و چيزي كه متغير باشد نميتواند ثابت هم باشد پس در انسان حقيقتي ثابت وجود دارد كه عبارت از روح است
ـ ميدانيم كه مرتاضان براي تقويت درون خويش و كسب قدرتهاي غير عادي به رياضتهاي بسيار سخت ميپردازند و جسم خود را در تنگنا قرار ميدهند و با انجام اين رياضتها و كارهاي شاق و مشكل به هدف خود ميرسند؛ پس حقيقت انسان ربطي به بدن او ندارد، زيرا اگر چنين بود با تضعيف بدن، درون هم تضعيف ميشد در حالي كه بالعكس است؛ همين، وجود روح را ثابت ميكند زيرا اگر بگوييم چيزي غير از بدن و جسم مادي وجود ندارد بايد بپذيريم كه رياضت و انجام اعمال شاق هم بدن را تضعيف ميكند و هم آن را تقويت و همه ميدانند كه چنين چيزي امكان ندارد و محال است كه انجام يك عمل، يك چيز را هم تقويت كند و هم تضعيف، پس بايد بگوييم آنچه تقويت ميشود، خود انسان است و آنچه تضعيف ميشود بدن او.
ـ هنگامي كه انسان به فكر فرو ميرود از اطراف و حتی اعضاي خود غافل ميشود و صداي اطرافيانش را نميشنود يا اگر بشنود سخنان آنان را نميفهمد و چيزهاي اطرافش را هم نميبيند با اينكه چشم و گوش او باز هستند. اين نشان ميدهد كه حقيقت انسان چيزي غير مادي است كه هرگاه به خود مشغول شود،حواس ظاهري و مادي بلا تأثير ميمانند. اگر غير از اين ميبود بايد حواس انسان در همۀ شرايط ، بدون ارتباط با خود او ، به كار ميپرداختند.
ـ همۀ ما اعضاي خود را به خود نسبت ميدهيم و مثلاً ميگوييم: دست من،پاي من،قلب من، سر من، زبان من و... و معلوم است كه مضاف، غير از مضافٌ اليه است، بنابراين انسان غير از تمام اعضاي او و غير از صفات و فكر اوست. و معلوم است كه آنچه هركس با لفظ «من» به آن اشاره ميكند، بدن تغيير پذير انسان نيست.
ـ يكي از دلايل وجود روح، رؤياهاي صادقه است زيرا اين كه كسي برخي از وقايع زندگي آيندۀ خود را در خواب ببيند(و اين خواب به واقعيت بپيوندد)، ربطي به بدن يا ذهن و انديشه ندارد. بسيار اتفاق افتاده است كه شخصي پس از مرگ به خواب يكي از بستگان خود آمده و مثلا به او گفته است كه در زمان حيات، فلان چيز را در فلان جا گذاشتهام، و بينندۀ خواب وقتي بيدار شده آن چيز را يافته در حالي كه پيش از آن اصلاً از وجود آن چيز، خبر نداشته است و اگر انسان، پس از مرگ، زنده نميبود اين وقايع پيش نميآمد زيرا جسد پس از مرگ متلاشي ميشود و از بين ميرود بنابراين انسان غير از جسد و جسم است.
ـ اگر برخي از اعضاي انساني قطع شود(مثلاً دست و پاي او) يا چشمهايش بركنده شود،يا گوشش بريده شود همه، ميدانند و اعتراف خواهند كرد كه آن شخص همان انسان قبلي است و در انسانيت او هيچ نقصي به وجود نيامده است. خودِ آن شخص هم اطمينان دارد همان انسان پيشين است. حتي اگر شخص عاقلي ديوانه شود،كسي نميگويد اين شخص،فلاني نيست و شخص ديگري است، بلكه ميگويند فلاني، ديوانه شده است.
اين برهان يقيني،ثابت ميكند كه انسان نه اعضا و اجزاي بدن است و نه عقل و فكر بلكه چيز ديگري است كه بدان روح يا نفس انساني ميگويند.
ـ هنگامي كه فردي مرتكب جنايتي ميشود، اگر اين فرد سي سال بعد هم دستگير شود مجازات خواهد شد، در حالي كه اجزاي تشكيل دهندۀ بدنش تغيير كرده و سلولهايي كه در زمان جنايت زنده بودهاند از ميان رفتهاند، حتي فكر و عقيدهاش هم ممكن است تغيير يافته باشد و از كار خود پشيمان باشد با اين وجود مجازات ميشود،زيرا همه ميدانند كه انسان جسم نيست.
ـ وقتي ما ميگوييم فلاني جوانمرد،يا سخاوتمند يا شجاع يا با وجدان است، منظور ما بدن او يا عقل و فكر او نيست بنابراين انسانها داراي حقيقتي ثابت هستند كه روح ناميده ميشود.
ـ هيچ انساني هنگامي كه خوابيده است عقل خود را از دست نميدهد و اعضايش هم از كار نميافتند با اين حال هيچكس با فرد خوابيده سخن نميگويد و از او چيزي نميخواهد، چرا چنين است؟ زيرا در هنگام خواب ارتباط روح با جسم تا حدّ زيادي تضعيف ميشود و همه ميدانند كاري از جسم ساخته نيست و مخاطب قرار دادن آن بيهوده است.
ـ علوم جديد مانند هپنوتيزم و روانشناسي، وجود روح را اثبات ميكنند.
مثلاً در هپنوتيزم، فردي كه هپنوتيزم ميكند،روان، انديشه و حواس هپنوتيزم شونده را در اختيار ميگيرد، بسيار اتفاق افتاده است كه روح شخص هپنوتيزم شده را (در حالي كه جسم او بدون حركت به خواب رفته بوده) براي كسب اطلاعات به مكان مشخصي فرستادهاند و او اطلاعات آن مكان را ـ كه در حالت بيداري اصلاً بدانجا نرفته ـ در اختيار هپنوتيزم كننده قرار داده و بعدها مشخص شده كه اين اطلاعات كاملاً صحيح بوده است. اين گونه آزمايشها بارها در حضور دانشمندان علوم مختلف انجام شده و بسياري از منكران با ديدن اين مسائل به وجود روح معتقد شدهاند۲.
همچنين با خودهپنوتيزم ميتوان روح خود را به مكانهاي مختلف سير داد. بايد دانست كه سالكين و كساني كه تحت قوانين عرفان اسلامي به تزكيه ميپردازند به مراتبي بسيار بالاتر دست مييابند و ارواح را مشاهده ميكنند و قدرت روحي آنان از توانايي محدود كساني كه به يوگا و هپنوتيزم و... غيره روي ميآورند، بسيار بيشتر است و اصلاً اينها قابل مقايسه نيستند كه تفاوت از زمين تا آسمان است. ب) دلايل نقلي:
براي اثبات وجود روح دلايل نقلي و سمعي فراواني موجود است. خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: وَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً (الإسراء / 85) يعني: و در بارۀ «روح» از تو مىپرسند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است و از دانش، جز اندكى، به شما داده نشده است. بر اساس آيات و روايات، انسان، پس از مرگ زنده است و در اين باره همۀ اديان متفق القولند و اختلافي در ميان نيست.
شبهه در مورد یکتایی خداوند است؛به عبارتی واجب تکرر ندارد،چون جایی تکرار مطرح است که وجه تمایزی در بین باشد،وگرنه دو چیز که از هر نظر شبیه هم باشند در اصل دو تا نیستند بلکه یک چیز هستند،مثلا دو تا سیب اگر از هر نظر شبیه به هم باشد همینکه دو مکان را اشغال کرده اند همین امر وجه تمایز انهاست......
در مورد خداوند نیز چنین است، اگر دو خدا باشد باید وجه تمایزی باشد وگرنه در اصل یکی بیشتر نیستند،انوقت ان وجه تمایز هر چه می خواهد باشد باز خودش یک خدای دیگری است،انوقت در اصل سه خدا داریم و همینطور الی اخر این مسئله تکرار می شود.........
یا حق
خداوند در مکان نمی گنجد! چطور خداوند را نعوذبالله در مکان گنجاندید تا یکتائیش را اثبات کنید؟!
در یک ظرف شیشه ای (مثلا شیشه ی خیارشور) می شود یک لامپ 100 وات جا داد، اما دو تا لامپ در آن جا نمی شود.
اما آیا نمی شود نور 2 یا چند لامپ 100 وات را به درون همان ظرف شیشه ای تاباند؟!
یا به بیان بهتر آیا نمی شود 2 یا چند لامپ 100 وات به یک مکان واحد در آنِ واحد نور بتابانند؟!
خداوند نور است و نور فضا اشغال نمی کند تا دو نور در یک مکان نگنجند!
تشبیهتان افتضاح بود! بیشتر ضرر داشت تا استفاده!
اما این دوستمان که در مورد روح صحبت می کند (مجبوریم)، آفرین! رحمت به آن شیر پاک که خورده ای.
دستت را باید بوسید و دست پدرت را و دست استادت را. مرحبا. ادامه بده.
ای اصحاب معاویه! از شما خواستم نام کاربری مرا بلوکه کنید! من نمی توانم باطل بشنوم و سکوت کنم!
ای اصحاب معاویه! از شما خواستم نام کاربری مرا بلوکه کنید! من نمی توانم باطل بشنوم و سکوت کنم!
سکوت نکن ولی با لحنی خوش آنچنان که دشمنان معاویه سخن میگفتن سخن گو تا در کار افتد.
ناصر یوسف نژاد;262285 نوشت:
تشبیهتان افتضاح بود! بیشتر ضرر داشت تا استفاده!
می شود از عباراتی نظیر "تشبیهتان فنی نیست" یا "تشبیهتان اشکال دارد " یا " تشبیهتان در مورد خدا مشکل دارد" یا ...... استفاده کرد. فرض کنیم همه اینجا برادریم...والله چیزی ازمون کم نمیشه.
مثلا از این دید هم میشه روی نظر دوستمون و شما بررسی کرد:
ناصر یوسف نژاد;262285 نوشت:
اما آیا نمی شود نور 2 یا چند لامپ 100 وات را به درون همان ظرف شیشه ای تاباند؟! یا به بیان بهتر آیا نمی شود 2 یا چند لامپ 100 وات به یک مکان واحد در آنِ واحد نور بتابانند؟
در اینصورت :
1-آن دو نور از نظر ذات (ماده یا انرژی) , زمان و مکان با هم فرق دارن
2-دو لامپ اثرشان در داخل شیشه با هم یکی نمیشود : هر کدام اثر خود را دارد و باعث میشود که نور داخل لامپ بیشتر شود.یعنی اگر یک لامپ کافی بود و میزان روشنائی کافی ایجاد میکرد.لامپ دوم باعث میشد که اضافه نور تولید شود(ایجاد فساد) و اگر نور لامپ اول کم بود (نقص), نور دوم ان را کامل میکرد.(لزوم بر تکرر)
3-نورها از منابع مختلف در داخل شیشه با هم یکی نمیشوند و هر کدام اثری جداگانه دارند.
در انسان حقيقتي ثابت وجود دارد كه عبارت از روح است
مجبوریم;262271 نوشت:
پس بايد بگوييم آنچه تقويت ميشود، خود انسان است و آنچه تضعيف ميشود بدن او.
اگرروح قابل تقویت است پس ثابت نیست.
اینجا محل اثبات خداست نه روح. و با توجه به مباحثاتی که در این تاپیک و تاپیکهای مشابه بین معتقدین به وجود خدا و منکرین آنمندیدم.منکرین خدا خواهن گفت که ممکن است روح وجود داشته باشد ولی این چه ربطی به وجود خدا دارد؟!!!البته من خودم با این پاسخ مخالفم ولی مطمئن هستم که این را خواهند گفت.
وگرنه اون پیرزن که داشت چرخ نخ ریسی رو می چرخاند و در برابر اسکندر که در مورد وجود خدا از او سوال کرد . خیلی ساده گفت همانطور که اگر من دست از چرخاندن این چرخ بکشم , آن می ایستد , چرخش این کائنات هم به دست قدرتی لایزال بنام خداست.
حالا اگه خود انسان نخواهد ایمان بیاورد , من و شما و ...خود پیامبر هم کاری نمیتونه بکنه :"ان الذین کفرو سوائ علیهم انذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون...."
یا "لکم دینکم و لی دین"
البته من نمیخواهم بگم که پس در مورد اثبات وجود خدا بحث نکنیم ع بلکه خیلی مفیده... فقط خواستم تجربه ام رو گفته باشم.
موفق باشید
خداوند در مکان نمی گنجد! چطور خداوند را نعوذبالله در مکان گنجاندید تا یکتائیش را اثبات کنید؟! یا علی مدد.
سلام بر شما.
شما بهتر است مطلب را دوباره بخوانید تا دچار خلط مبحث نگردید،بحث بر سر نسبیت و حد وجودی است،البته در مثال جای مناقشه نیست،بحث بر سر مکان داشتن یا نداشتن نیست،بلکه بر سر نسبت است هر موجود امکانی دارای حد وجودی است که انرا از موجود دیگر متمایز می کند واین نسبیات است که موجودات را در مقابل هم قرار می دهد....
شما مکان را نمی پسندید حد وجودی و نسبت دیگری را در نظر بگیرید،مثلا نسبت و تقابل دو روح یا دو مرتبه وجودی!!
شبهه در مورد یکتایی خداونداست؛ به عبارتی واجب تکرر ندارد، چون جایی تکرار مطرح است که وجه تمایزی در بین باشد،وگرنه دو چیز که از هر نظر شبیه هم باشند در اصل دو تا نیستند بلکه یک چیز هستند، مثلا دو تا سیب اگر از هر نظر شبیه به هم باشد همینکه دو مکان را اشغال کرده اند همین امر وجه تمایز انهاست......
در مورد خداوند نیز چنین است،اگر دو خدا باشد باید وجه تمایزی باشد وگرنه در اصل یکی بیشتر نیستند،انوقت ان وجه تمایز هر چه می خواهد باشد باز خودش یک خدای دیگری است،انوقت در اصل سه خدا داریم و همینطور الی اخر این مسئله تکرار می شود.........
یا حق
erfan_alavi;262449 نوشت:
سلام بر شما.
شما بهتر است مطلب را دوباره بخوانید تا دچار خلط مبحث نگردید، بحث بر سر نسبیت و حد وجودیاست، البته در مثال جای مناقشه نیست، بحث بر سر مکان داشتن یا نداشتن نیست،بلکه بر سر نسبت است هر موجود امکانی دارای حد وجودی است که انرا از موجود دیگر متمایز می کند واین نسبیات است که موجودات را در مقابل هم قرار می دهد....
شما مکان را نمی پسندید حد وجودی و نسبت دیگری را در نظر بگیرید،مثلا نسبت و تقابل دو روح یا دو مرتبه وجودی!!
(پس تکلیف مغالطه ای که جنابعالی انجام دادید چه می شود برادر؟! دو سیب و ... !!!)
اصل مطلب بر سر نسبت است!
یاحق
در پست اول فرمودید: شبهه در مورد یکتایی خداونداست؛
در ابتدای پست دوم فرمودید:بحث بر سر نسبیت و حد وجودیاست،
و در انتهای پست دوم فرمودید: اصل مطلب بر سر نسبت است!
عنوان تاپیک در مورد کدام یک از این سه مورد است؟! حالا چه کسی خلط مبحث می کند؟من یا شما؟!
حتی اگر در مثل جنابعالی بحث بر سر حدوجودی بین دو سیب باشد، باید مشخص کنید که این محدودیت وجود را در عرض آنها فرض کرده اید یا در طول آنها!
اگر در عرض آنها فرض کرده باشید، محدودیت مکان مدنظر شما بوده، حتی اگر بجای دو سیب، دو گلابی! یا دو خیارشور یا ... را در نظر بیاوریم، محدودیت عرضی آنها محصور به نداشتن جز یی از دارایی دیگری است. که این دقیقا شد همان گنجاندن خداوند نعوذبالله در ظرف مکان که کفر است! اما اگر منظور جنابعالی از حد وجود رابطه ی طولی بین دو سیب است! که اینبار مثال شما از بیخ غلط است، زیرا حدوجودی طولی در بین دو سیب صادق نیست، بلکه بین سیب و درخت سیب صادق است. (علت و معلول)
جناب مغالطه نکنید خواهشاً من در مقابل مغالطه حساسم و از کوره در می روم!
در پست اول فرمودید: شبهه در مورد یکتایی خداونداست؛
در ابتدای پست دوم فرمودید:بحث بر سر نسبیت و حد وجودیاست،
و در انتهای پست دوم فرمودید: اصل مطلب بر سر نسبت است!
عنوان تاپیک در مورد کدام یک از این سه مورد است؟! حالا چه کسی خلط مبحث می کند؟من یا شما؟!
حتی اگر در مثل جنابعالی بحث بر سر حدوجودی بین دو سیب باشد، باید مشخص کنید که این محدودیت وجود را در عرض آنها فرض کرده اید یا در طول آنها!
اگر در عرض آنها فرض کرده باشید، محدودیت مکان مدنظر شما بوده، حتی اگر بجای دو سیب، دو گلابی! یا دو خیارشور یا ... را در نظر بیاوریم، محدودیت عرضی آنها محصور به نداشتن جز یی از دارایی دیگری است. که این دقیقا شد همان گنجاندن خداوند نعوذبالله در ظرف مکان که کفر است! اما اگر منظور جنابعالی از حد وجود رابطه ی طولی بین دو سیب است! که اینبار مثال شما از بیخ غلط است، زیرا حدوجودی طولی در بین دو سیب صادق نیست، بلکه بین سیب و درخت سیب صادق است. (علت و معلول)
جناب مغالطه نکنید خواهشاً من در مقابل مغالطه حساسم و از کوره در می روم!
یا علی مدد.
سلام بر شما.
بر گردید و از اول مطالب را در پاسخ به ایرادات حضرت عالی مطالعه بنمایید.ببینید اصلا مطالب ناظر به چیست!
بنده مثال سیب را اوردم و گفته شد حتی اگر دو سیب از همه جهات مثل هم باشند،همین که دو مکان جدا را اشغال کرده اند همین حد تمایز است،در توالی زمان نیز چنین است.
البته از کوره هم در نروید!و ارامش خود را حفظ کنید!
بر گردید و از اول مطالب را در پاسخ به ایرادات حضرت عالی مطالعه بنمایید.ببینید اصلا مطالب ناظر به چیست!
بنده مثال سیب را اوردم و گفته شد حتی اگر دو سیب از همه جهات مثل هم باشند،همین که دو مکان جدا را اشغال کرده اند همین حد تمایز است،در توالی زمان نیز چنین است.
البته از کوره هم در نروید!و ارامش خود را حفظ کنید!
یاحق
erfan_alavi;262017 نوشت:
سلام بر شما.
شبهه در مورد یکتایی خداوند است؛ به عبارتی واجب تکرر ندارد،چون جایی تکرار مطرح است که وجه تمایزی در بین باشد،وگرنه دو چیز که از هر نظر شبیه هم باشند در اصل دو تا نیستند بلکه یک چیز هستند، مثلا دو تا سیب اگر از هر نظر شبیه به هم باشد همینکه دو مکان را اشغال کرده اند همین امر وجه تمایز انهاست......
در مورد خداوند نیز چنین است،اگر دو خدا باشد باید وجه تمایزی باشد وگرنه در اصل یکی بیشتر نیستند،انوقت ان وجه تمایز هر چه می خواهد باشد باز خودش یک خدای دیگری است،انوقت در اصل سه خدا داریم و همینطور الی اخر این مسئله تکرار می شود.........
طبق مطالبی که اینجا ثابت شد،خداوند همان وجود محض است.
حال فرض می کنیم وجود،جزء داشته باشد و بسیط نباشد.این ادعا به دو دلیل باطل است.دلیل دوم نیاز به آشنایی با احکام کلی وجود در حکمت متعالیه دارد.
دلیل اول
اگر وجود جزء داشته باشد،دو حالت داریم:
1-آن جزء یک وجود باشد.در اینصورت وجود جزء خود شده است که ممکن نیست چیزی جزء خود شود.پس این خلاف فرض است.
2-آن جزء چیزی غیر از وجود باشد.غیر از وجود بی بهره از وجود است و وجود ندارد.زیرا اگر از وجود بهره داشته باشد دیگر معنا ندارد بگوییم غیر از وجود است.آن چه که بی بهره از وجود است،معدوم است که محال است معدوم جزء واقع گردد و این خلاف فرض است.
از دو مورد بالا نتیجه می گیریم که وجود جزء ندارد و بسیط است.
سلام بر شما. شبهه در مورد یکتایی خداوند است؛ به عبارتی واجب تکرر ندارد،چون جایی تکرار مطرح است که وجه تمایزی در بین باشد،وگرنه دو چیز که از هر نظر شبیه هم باشند در اصل دو تا نیستند بلکه یک چیز هستند، مثلا دو تا سیب اگر از هر نظر شبیه به هم باشد همینکه دو مکان را اشغال کرده اند همین امر وجه تمایز انهاست...... در مورد خداوند نیز چنین است،اگر دو خدا باشد باید وجه تمایزی باشد وگرنه در اصل یکی بیشتر نیستند،انوقت ان وجه تمایز هر چه می خواهد باشد باز خودش یک خدای دیگری است،انوقت در اصل سه خدا داریم و همینطور الی اخر این مسئله تکرار می شود.........
سلام
چرا لقمه رو اینقدر می پیچونید دور سرتون
اثبات یکتایی خداوند:
مقدار و شمارش جزء ویژگی های ماده هست چون ماده محدوده قبل و بعد داره و قابل شمارشه اما در لامکان و لازمان که محدودیتی نیست (چون ماده ای نیست) پس دیگه یکی ای (به معنای شمردن) دوتایی سه تایی و... معنی نداره
من از نقص و کمال وجود خدا را اثبات می کنم البته این فقط یکی از چندین روش است:
موجود ناقص موجودي است که هم وجود و هم عدم را پذيرفته يعني زماني نبوده زماني هست و زماني نيست
مانند:انسان پس حکم وجودش با حکم عدمش مساويست و براي وجود و عدمش بايد نيرويي جز وجود خودش بر او نازل شود تا او را از تساوي درآورد.
اگر آن علت ممکن الوجود باشد باز او نيز براي وجودش به علت ديگري نياز دارد
و تسلسل ايجاد ميشود که باطل است.
پس تمام نواقص بايد با موجودي کامل که وجودش از ديگري نيست منتهي گردند.
اگر بين اين نواقص هيچ کاملي لازم نباشد پس لازم است که اصلاً وجودي موجود نباشد واين خلاف حس
است
كشتی بی ناخدا
روزی علی بن میثم1 بر حسن بن سهل، (وزیر مأمون) وارد شد، دید یك نفر طبیعی مسلك (منكر خدا) در صدر مجلس نشسته، و وزیر نسبت به او احترام شایانی می كند، و اعیان و اشراف و حتی دانشمندان در مقامی پست تر از او نشسته اند و او با كمال گستاخی درباره حقانیت مسلك خود سخن می گوید.
علی بن میثم كه در مجلس حاضر بود برآشفت و به حسن بن سهل گفت: «ای وزیر! امروز در بیرون خانه تو چیز بسیار عجیبی دیدم؟!» وزیر: چه دیدی؟ علی بن میثم: دیدم یك كشتی بدون ناخدا و ریسمان، از این سو به آن سو، عبور می كند!
همان دم منكر خدا كه در نزدیكی وزیر نشسته بود، به وزیر گفت: «به حرف این مرد گوش نده، این مرد ظاهراً دیوانه است؛ زیرا سخنان آشفته و نادرست می گوید.» علی بن میثم: نه من دیوانه نیستم. كجای حرف من به سخن دیوانگان شباهت داشت؟ منكر خدا: كشتی چوبی، از جمادات است و عقل و جان ندارد، چگونه ممكن است كشتی بدون راهنما و ناخدا، از این سو به آن سو حركت كند؟! علی بن میثم: آیا سخن من تعجب آورتر است یا سخن تو كه می گویی این دریای بیكران، بدون آفریدگار و بدون راهنمایی كه دارای عقل باشد، در تلاطم است؟ این گیاهان مختلفی كه از زمین می روید، و این بارانی كه از آسمان فرو می بارد به پندار تو خالق و مدبّری ندارد، در عین حال تعجب می كنی كه یك كشتی ساده بدون مدبر و ناخدا، حركت نماید.
منكر خدا، از پاسخ دادن فروماند و دریافت كه مطرح كردن مثال كشتی، فقط بهانه ای بوده برای محكوم كردن او، و علی بن میثم مردی دانشمند و زیرك است. پی نوشت:
1) علی بن میثم یكی از علمای برجسته و متكلمین زبردست تاریخ تشیّع است. «علی بن اسماعیل بن شعیب بن میثم» نوه «میثم تمّار» است كه از او به عنوان علی بن میثم یاد می شود. او از اصحاب خاص امام رضا ـ علیه السلام ـ بود. منبع: الفصول المختار،ص 44 سایت جامع تبلیغ:zitova.ir
دوستانی که مشتاق هستن بدونن بحث چطور به این مرحله رسیده ، میتونن بعد از پست 64 همین تاپیک به این لینک مراجعه کنن و از پست 26 اون تاپیک بحث رو پیگیری کنن و بعد از تموم شدن مطالب اون تاپیک مجددا بیان اینجا.
من دیگه از شما میترسم.
خب این که واجب الوجود حدّی ندارد همان عینیت واجب الوجود با وجود است. بنده دارم این را بررسی می کنم. اگر این صحیح نباشد می توان چندین واجب الوجود تصور کرد که از یک لحاظ (مثلاً مکان) با هم متفاوت باشند.
[="Tahoma"][="Black"]نقل قول:
لغت شخصی مقابل لغت اجتماعی ست. یعنی به یک شخص مربوط است و نه به کل اعضای فروم. لذا در پیام خصوصی بحث شود.[/]
با سلام شما عضو خیلی فعالی هستید و وقتی که لیست پیامها ی شما رو نگاه میکردم . این موضوع کاملاً مشهوده واین باعث افتخاره که اسک دین چنین کاربرانی داره. لذا در این خصوص چند تا نکته به نظرم رسید که خدمتتان عرض میکنم.
1- اگه ممکنه چکیده دستاوردهای خودتون را خیلی مختصر و بدون شرح (در صورت نیاز به شرح در پیاهمهای بعدی معروض می گردد) "مثلاً قبلا فکر میکردم ماست آبیه حالا فهمیدم که سفیده (در همین حد) و ...... "
2-جسارتاً وقتی که پیامها یا تاپیکها تون رو میخوندم به نظرم میرسید که بیشتر دارید با کلمات بازی میکنید و ...بذارید یه مثال بزنم یه تاپیک مناظره مثل یه اتاقی با کف سرامیک های سفیده که کاربران یا طرفین مناظره با جورابهای تمیز دارن دنبال یه رشته تار مو به عنوان حقیقت مسئله می گردن وشما یه دفعه با کفشهای خیس از باران بیرون وارد اتاق میشین (قصد توهین ندارم) و کاری میکنین که همه تار مو رو فراموش میکنن و برای اینکه جورابهاشون کثیف نشه و نخوان وقت و هزینه برای تمیز کردنش صرف کنن فرار میکنن و بیخیاله تار مو میشن.
3-معمولا منبعی برای فرمایشاتون نمیدید . مثلا وقتی در مورد علم،علت، ماده, معلوم ، مجهول و .... تعریفی ارائه میکنید یا اصول چیزی رو بیان میکنید میخواستم ببینم اینها تراوشات ذهنی خودتونه یا مرجعی هم دارید؟
مثال:
البته نیازی به توضیح این نقل قول نیست فقط مثال زدم
4- دلیل اینکه این پیام رو خصوصی ندادم اینه که بقیه کاربران هم لازم سوال من و پاسخ شما رو بدونن چون جوراب اونها هم درگیره این موضوعه.
با تشکر
رونوشت : وایسلی گوجا
سلام. یه نگاهی به پست من در این صفحه میندازید نظرتون رو همونجا بهم بگین.
اگه روش کارم مورد پسند بود حتی با ویرایش اون فکر کنم هر سه تاپیک :
رد ازلیت ماده
مناظره در وجود خدا
چرا نگوییم عالم علت ندارد
رو با شیوه ای شبیه اون شیوه میشه قدم به قدم و بر حسب اولویت بندی اثبات کرد حتی خصوصیاتی مثل بسیط بودن نا محدود بودن هوشمند بودن غیر مادی بودن و... . همچنین میشه نتیجه رو در یه تاپیک دیگه جمع بندی کرد و تاپیک جمع بندی فقط امکان مشاهده داشته باشه. هر کی از وسط بحث اومد اول بره جمع بندی رو بخونه بعد بیاد در ادامه بحث شرکت کنه.
http://www.askdin.com/thread20624-10.html
با سلام
دعوت به مناظره (پست1) :
(پست71)
(پست91)
جناب armandaneshjoo گرامی اگر موضوع برای شما اثبات شده و مشکلی در برهان ها ندارید بفرمایید تا تاپیک بسته شود.
-----------------------------------------------------
تذکر:
1. در مناظره فقط دو نفر باید با یکدیگر بحث کنند و دیگران مشاهده کنند نه یک نفر با چند نفر. اینگونه بحث و مناظره کردن باعث سردرگمی ، بی نظمی ، خلط مباحث و ... می شود همچنان که جناب armandaneshjoo نیز به این نتیجه رسیده اند. (پست 60)
2. موضوع در بعدازظهر 9/5/91 به بنده ارجاع داده شده است که تا این تاریخ بیش از 6 صفحه ،حدود 63 پست در تاپیک ارسال شده بود!!!
این دو از مهمترین دلایل بر حضور کمرنگ بنده در این بحث بود.
با سلام و خسته نباشید.
ممکن است که یک مناظره چندین هفته طول بکشد و دنبال کردن آن برای کاربران مشکل باشد.لذا با توجه به نظر شما بهتر نیست که مناظره بین دو نفر بصورت خصوصی صورت پذیرد و نتیجه ان بصورت یک مقاله در اختیار کاربران قرار گیرد؟ زیرا وقتی که قرار نیست کسی وارد بحث شود دیگر نظاره ان چه دلیلی دارد؟و اصلا چرا باید در فروم مطرح شود؟
کاربران دیگر از کجا بفهمند که تا کی باید منتظر باشند؟ تا کارشناس پاسخ دهد؟
برای خود من این سوئ تفاهم پیش آمده بود که کارشناس عمداً پاسخ نمیدهد تا کاربران را به نوعی به مناظره بکشد و قدرت مناظره,اطلاعات,و حس مشارکت کاربران تقویت گردد.
موفق باشید.
سلام. یه نگاهی به پست من در این صفحه میندازید نظرتون رو همونجا بهم بگین.
اگه روش کارم مورد پسند بود حتی با ویرایش اون فکر کنم هر سه تاپیک :
رد ازلیت ماده
مناظره در وجود خدا
چرا نگوییم عالم علت ندارد
رو با شیوه ای شبیه اون شیوه میشه قدم به قدم و بر حسب اولویت بندی اثبات کرد حتی خصوصیاتی مثل بسیط بودن نا محدود بودن هوشمند بودن غیر مادی بودن و... . همچنین میشه نتیجه رو در یه تاپیک دیگه جمع بندی کرد و تاپیک جمع بندی فقط امکان مشاهده داشته باشه. هر کی از وسط بحث اومد اول بره جمع بندی رو بخونه بعد بیاد در ادامه بحث شرکت کنه.
چرا نگوییم عالم علت ندارد؟
[="Tahoma"][="Green"]بسم الله الرحمن الرحیم.
erfan_alavi;253810 نوشت:
سلام.
دوست بزرگوار لطفاً طوری بحث کنید که دیگران هم متوجه بشن چی بگین.بحث فلسفی توی سایتی که انواع قشر انسان مطالب رو میخونه جالب نیست.
بنده اصلاً متوجه نشدم شما دارید در مورد چی حرف میزنید مگر دارید مستطیل میکشید که اینقدر طول و عرض میکنید بزرگوار؟امام علی ع وقتی سخن میگفت از پیر تا جوون متوجه کلام و مقصود و منظور ایشان میشدند.الگو بگیرید خواهشاً...
به زبان خودتون سخن نگید به زبان مردم سخن بگید چون دارید با مردم بحث میکنید.
----------------
دوستان بزرگوار چند وقتیه این تاپیک رو پیگیری میکنم.دوست دارم کارشناس در بحث شرکت کند و مطالب را بخوانم.
ممنون میشوم به حرف های کارشناس گوش دهید.
یا علی.[/]
سلام بر شما.
شبهه در مورد یکتایی خداوند است؛به عبارتی واجب تکرر ندارد،چون جایی تکرار مطرح است که وجه تمایزی در بین باشد،وگرنه دو چیز که از هر نظر شبیه هم باشند در اصل دو تا نیستند بلکه یک چیز هستند،مثلا دو تا سیب اگر از هر نظر شبیه به هم باشد همینکه دو مکان را اشغال کرده اند همین امر وجه تمایز انهاست......
در مورد خداوند نیز چنین است،اگر دو خدا باشد باید وجه تمایزی باشد وگرنه در اصل یکی بیشتر نیستند،انوقت ان وجه تمایز هر چه می خواهد باشد باز خودش یک خدای دیگری است،انوقت در اصل سه خدا داریم و همینطور الی اخر این مسئله تکرار می شود.........
یا حق
سلام
انسان ها دارای روح هستند
الف) دلايل عقلي:
ـ همه ميدانيم كه اجزاي بدن انسان در معرض تغيير و تبديل هستند و سلولهاي به وجود آورندۀ بدن ما از بين ميروند و سلولهاي ديگري جايگزين آنها ميشود، ما گاهي چاق و گاهي مريض و لاغر ميشويم، با اين وجود حقيقت ما ثابت ميماند. روشن است كه آنچه ثابت است غير از متغير است. به عبارت ديگر ما ميدانيم كه جسم متغير است و چيزي كه متغير باشد نميتواند ثابت هم باشد پس در انسان حقيقتي ثابت وجود دارد كه عبارت از روح است
ـ ميدانيم كه مرتاضان براي تقويت درون خويش و كسب قدرتهاي غير عادي به رياضتهاي بسيار سخت ميپردازند و جسم خود را در تنگنا قرار ميدهند و با انجام اين رياضتها و كارهاي شاق و مشكل به هدف خود ميرسند؛ پس حقيقت انسان ربطي به بدن او ندارد، زيرا اگر چنين بود با تضعيف بدن، درون هم تضعيف ميشد در حالي كه بالعكس است؛ همين، وجود روح را ثابت ميكند زيرا اگر بگوييم چيزي غير از بدن و جسم مادي وجود ندارد بايد بپذيريم كه رياضت و انجام اعمال شاق هم بدن را تضعيف ميكند و هم آن را تقويت و همه ميدانند كه چنين چيزي امكان ندارد و محال است كه انجام يك عمل، يك چيز را هم تقويت كند و هم تضعيف، پس بايد بگوييم آنچه تقويت ميشود، خود انسان است و آنچه تضعيف ميشود بدن او.
ـ هنگامي كه انسان به فكر فرو ميرود از اطراف و حتی اعضاي خود غافل ميشود و صداي اطرافيانش را نميشنود يا اگر بشنود سخنان آنان را نميفهمد و چيزهاي اطرافش را هم نميبيند با اينكه چشم و گوش او باز هستند. اين نشان ميدهد كه حقيقت انسان چيزي غير مادي است كه هرگاه به خود مشغول شود،حواس ظاهري و مادي بلا تأثير ميمانند. اگر غير از اين ميبود بايد حواس انسان در همۀ شرايط ، بدون ارتباط با خود او ، به كار ميپرداختند.
ـ همۀ ما اعضاي خود را به خود نسبت ميدهيم و مثلاً ميگوييم: دست من،پاي من،قلب من، سر من، زبان من و... و معلوم است كه مضاف، غير از مضافٌ اليه است، بنابراين انسان غير از تمام اعضاي او و غير از صفات و فكر اوست. و معلوم است كه آنچه هركس با لفظ «من» به آن اشاره ميكند، بدن تغيير پذير انسان نيست.
ـ يكي از دلايل وجود روح، رؤياهاي صادقه است زيرا اين كه كسي برخي از وقايع زندگي آيندۀ خود را در خواب ببيند(و اين خواب به واقعيت بپيوندد)، ربطي به بدن يا ذهن و انديشه ندارد.
بسيار اتفاق افتاده است كه شخصي پس از مرگ به خواب يكي از بستگان خود آمده و مثلا به او گفته است كه در زمان حيات، فلان چيز را در فلان جا گذاشتهام، و بينندۀ خواب وقتي بيدار شده آن چيز را يافته در حالي كه پيش از آن اصلاً از وجود آن چيز، خبر نداشته است و اگر انسان، پس از مرگ، زنده نميبود اين وقايع پيش نميآمد زيرا جسد پس از مرگ متلاشي ميشود و از بين ميرود بنابراين انسان غير از جسد و جسم است.
ـ اگر برخي از اعضاي انساني قطع شود(مثلاً دست و پاي او) يا چشمهايش بركنده شود،يا گوشش بريده شود همه، ميدانند و اعتراف خواهند كرد كه آن شخص همان انسان قبلي است و در انسانيت او هيچ نقصي به وجود نيامده است. خودِ آن شخص هم اطمينان دارد همان انسان پيشين است. حتي اگر شخص عاقلي ديوانه شود،كسي نميگويد اين شخص،فلاني نيست و شخص ديگري است، بلكه ميگويند فلاني، ديوانه شده است.
اين برهان يقيني،ثابت ميكند كه انسان نه اعضا و اجزاي بدن است و نه عقل و فكر بلكه چيز ديگري است كه بدان روح يا نفس انساني ميگويند.
ـ هنگامي كه فردي مرتكب جنايتي ميشود، اگر اين فرد سي سال بعد هم دستگير شود مجازات خواهد شد، در حالي كه اجزاي تشكيل دهندۀ بدنش تغيير كرده و سلولهايي كه در زمان جنايت زنده بودهاند از ميان رفتهاند، حتي فكر و عقيدهاش هم ممكن است تغيير يافته باشد و از كار خود پشيمان باشد با اين وجود مجازات ميشود،زيرا همه ميدانند كه انسان جسم نيست.
ـ وقتي ما ميگوييم فلاني جوانمرد،يا سخاوتمند يا شجاع يا با وجدان است، منظور ما بدن او يا عقل و فكر او نيست بنابراين انسانها داراي حقيقتي ثابت هستند كه روح ناميده ميشود.
ـ هيچ انساني هنگامي كه خوابيده است عقل خود را از دست نميدهد و اعضايش هم از كار نميافتند با اين حال هيچكس با فرد خوابيده سخن نميگويد و از او چيزي نميخواهد، چرا چنين است؟ زيرا در هنگام خواب ارتباط روح با جسم تا حدّ زيادي تضعيف ميشود و همه ميدانند كاري از جسم ساخته نيست و مخاطب قرار دادن آن بيهوده است.
ـ علوم جديد مانند هپنوتيزم و روانشناسي، وجود روح را اثبات ميكنند.
مثلاً در هپنوتيزم، فردي كه هپنوتيزم ميكند،روان، انديشه و حواس هپنوتيزم شونده را در اختيار ميگيرد، بسيار اتفاق افتاده است كه روح شخص هپنوتيزم شده را (در حالي كه جسم او بدون حركت به خواب رفته بوده) براي كسب اطلاعات به مكان مشخصي فرستادهاند و او اطلاعات آن مكان را ـ كه در حالت بيداري اصلاً بدانجا نرفته ـ در اختيار هپنوتيزم كننده قرار داده و بعدها مشخص شده كه اين اطلاعات كاملاً صحيح بوده است. اين گونه آزمايشها بارها در حضور دانشمندان علوم مختلف انجام شده و بسياري از منكران با ديدن اين مسائل به وجود روح معتقد شدهاند۲.
همچنين با خودهپنوتيزم ميتوان روح خود را به مكانهاي مختلف سير داد. بايد دانست كه سالكين و كساني كه تحت قوانين عرفان اسلامي به تزكيه ميپردازند به مراتبي بسيار بالاتر دست مييابند و ارواح را مشاهده ميكنند و قدرت روحي آنان از توانايي محدود كساني كه به يوگا و هپنوتيزم و... غيره روي ميآورند، بسيار بيشتر است و اصلاً اينها قابل مقايسه نيستند كه تفاوت از زمين تا آسمان است.
ب) دلايل نقلي:
براي اثبات وجود روح دلايل نقلي و سمعي فراواني موجود است. خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: وَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً (الإسراء / 85) يعني: و در بارۀ «روح» از تو مىپرسند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است و از دانش، جز اندكى، به شما داده نشده است.
بر اساس آيات و روايات، انسان، پس از مرگ زنده است و در اين باره همۀ اديان متفق القولند و اختلافي در ميان نيست.
خداوند در مکان نمی گنجد! چطور خداوند را نعوذبالله در مکان گنجاندید تا یکتائیش را اثبات کنید؟!
در یک ظرف شیشه ای (مثلا شیشه ی خیارشور) می شود یک لامپ 100 وات جا داد، اما دو تا لامپ در آن جا نمی شود.
اما آیا نمی شود نور 2 یا چند لامپ 100 وات را به درون همان ظرف شیشه ای تاباند؟!
یا به بیان بهتر آیا نمی شود 2 یا چند لامپ 100 وات به یک مکان واحد در آنِ واحد نور بتابانند؟!
خداوند نور است و نور فضا اشغال نمی کند تا دو نور در یک مکان نگنجند!
تشبیهتان افتضاح بود! بیشتر ضرر داشت تا استفاده!
اما این دوستمان که در مورد روح صحبت می کند (مجبوریم)، آفرین! رحمت به آن شیر پاک که خورده ای.
دستت را باید بوسید و دست پدرت را و دست استادت را. مرحبا. ادامه بده.
ای اصحاب معاویه! از شما خواستم نام کاربری مرا بلوکه کنید! من نمی توانم باطل بشنوم و سکوت کنم!
یا علی مدد.
با سلام
سکوت نکن ولی با لحنی خوش آنچنان که دشمنان معاویه سخن میگفتن سخن گو تا در کار افتد.
می شود از عباراتی نظیر "تشبیهتان فنی نیست" یا "تشبیهتان اشکال دارد " یا " تشبیهتان در مورد خدا مشکل دارد" یا ...... استفاده کرد. فرض کنیم همه اینجا برادریم...والله چیزی ازمون کم نمیشه.
مثلا از این دید هم میشه روی نظر دوستمون و شما بررسی کرد:
در اینصورت :
1-آن دو نور از نظر ذات (ماده یا انرژی) , زمان و مکان با هم فرق دارن
2-دو لامپ اثرشان در داخل شیشه با هم یکی نمیشود : هر کدام اثر خود را دارد و باعث میشود که نور داخل لامپ بیشتر شود.یعنی اگر یک لامپ کافی بود و میزان روشنائی کافی ایجاد میکرد.لامپ دوم باعث میشد که اضافه نور تولید شود(ایجاد فساد) و اگر نور لامپ اول کم بود (نقص), نور دوم ان را کامل میکرد.(لزوم بر تکرر)
3-نورها از منابع مختلف در داخل شیشه با هم یکی نمیشوند و هر کدام اثری جداگانه دارند.
اگرروح قابل تقویت است پس ثابت نیست.
اینجا محل اثبات خداست نه روح. و با توجه به مباحثاتی که در این تاپیک و تاپیکهای مشابه بین معتقدین به وجود خدا و منکرین آنمندیدم.منکرین خدا خواهن گفت که ممکن است روح وجود داشته باشد ولی این چه ربطی به وجود خدا دارد؟!!!البته من خودم با این پاسخ مخالفم ولی مطمئن هستم که این را خواهند گفت.
وگرنه اون پیرزن که داشت چرخ نخ ریسی رو می چرخاند و در برابر اسکندر که در مورد وجود خدا از او سوال کرد . خیلی ساده گفت همانطور که اگر من دست از چرخاندن این چرخ بکشم , آن می ایستد , چرخش این کائنات هم به دست قدرتی لایزال بنام خداست.
حالا اگه خود انسان نخواهد ایمان بیاورد , من و شما و ...خود پیامبر هم کاری نمیتونه بکنه :"ان الذین کفرو سوائ علیهم انذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون...."
یا "لکم دینکم و لی دین"
البته من نمیخواهم بگم که پس در مورد اثبات وجود خدا بحث نکنیم ع بلکه خیلی مفیده... فقط خواستم تجربه ام رو گفته باشم.
موفق باشید
سلام بر شما.
شما بهتر است مطلب را دوباره بخوانید تا دچار خلط مبحث نگردید،بحث بر سر نسبیت و حد وجودی است،البته در مثال جای مناقشه نیست،بحث بر سر مکان داشتن یا نداشتن نیست،بلکه بر سر نسبت است هر موجود امکانی دارای حد وجودی است که انرا از موجود دیگر متمایز می کند واین نسبیات است که موجودات را در مقابل هم قرار می دهد....
شما مکان را نمی پسندید حد وجودی و نسبت دیگری را در نظر بگیرید،مثلا نسبت و تقابل دو روح یا دو مرتبه وجودی!!
اصل مطلب بر سر نسبت است!
یاحق
در پست اول فرمودید: شبهه در مورد یکتایی خداوند است؛
در ابتدای پست دوم فرمودید: بحث بر سر نسبیت و حد وجودی است،
و در انتهای پست دوم فرمودید: اصل مطلب بر سر نسبت است!
عنوان تاپیک در مورد کدام یک از این سه مورد است؟! حالا چه کسی خلط مبحث می کند؟من یا شما؟!
حتی اگر در مثل جنابعالی بحث بر سر حدوجودی بین دو سیب باشد، باید مشخص کنید که این محدودیت وجود را در عرض آنها فرض کرده اید یا در طول آنها!
اگر در عرض آنها فرض کرده باشید، محدودیت مکان مدنظر شما بوده، حتی اگر بجای دو سیب، دو گلابی! یا دو خیارشور یا ... را در نظر بیاوریم، محدودیت عرضی آنها محصور به نداشتن جز یی از دارایی دیگری است. که این دقیقا شد همان گنجاندن خداوند نعوذبالله در ظرف مکان که کفر است!
اما اگر منظور جنابعالی از حد وجود رابطه ی طولی بین دو سیب است! که اینبار مثال شما از بیخ غلط است، زیرا حدوجودی طولی در بین دو سیب صادق نیست، بلکه بین سیب و درخت سیب صادق است. (علت و معلول)
جناب مغالطه نکنید خواهشاً من در مقابل مغالطه حساسم و از کوره در می روم!
یا علی مدد.
سلام بر شما.
بر گردید و از اول مطالب را در پاسخ به ایرادات حضرت عالی مطالعه بنمایید.ببینید اصلا مطالب ناظر به چیست!
بنده مثال سیب را اوردم و گفته شد حتی اگر دو سیب از همه جهات مثل هم باشند،همین که دو مکان جدا را اشغال کرده اند همین حد تمایز است،در توالی زمان نیز چنین است.
البته از کوره هم در نروید!و ارامش خود را حفظ کنید!
یاحق
بدون شرح!!!!!!!
طبق مطالبی که اینجا ثابت شد،خداوند همان وجود محض است.
حال فرض می کنیم وجود،جزء داشته باشد و بسیط نباشد.این ادعا به دو دلیل باطل است.دلیل دوم نیاز به آشنایی با احکام کلی وجود در حکمت متعالیه دارد.
1-آن جزء یک وجود باشد.در اینصورت وجود جزء خود شده است که ممکن نیست چیزی جزء خود شود.پس این خلاف فرض است.
2-آن جزء چیزی غیر از وجود باشد.غیر از وجود بی بهره از وجود است و وجود ندارد.زیرا اگر از وجود بهره داشته باشد دیگر معنا ندارد بگوییم غیر از وجود است.آن چه که بی بهره از وجود است،معدوم است که محال است معدوم جزء واقع گردد و این خلاف فرض است.
از دو مورد بالا نتیجه می گیریم که وجود جزء ندارد و بسیط است.
سلام کی میتونه خدا رو از راه ریاضی اثبات کنه ؟؟؟/؟؟سریع جوا بدید....
سلام
چرا لقمه رو اینقدر می پیچونید دور سرتون
اثبات یکتایی خداوند:
مقدار و شمارش جزء ویژگی های ماده هست چون ماده محدوده قبل و بعد داره و قابل شمارشه اما در لامکان و لازمان که محدودیتی نیست (چون ماده ای نیست) پس دیگه یکی ای (به معنای شمردن) دوتایی سه تایی و... معنی نداره
من از نقص و کمال وجود خدا را اثبات می کنم البته این فقط یکی از چندین روش است:
موجود ناقص موجودي است که هم وجود و هم عدم را پذيرفته يعني زماني نبوده زماني هست و زماني نيست
مانند:انسان پس حکم وجودش با حکم عدمش مساويست و براي وجود و عدمش بايد نيرويي جز وجود خودش بر او نازل شود تا او را از تساوي درآورد.
اگر آن علت ممکن الوجود باشد باز او نيز براي وجودش به علت ديگري نياز دارد
و تسلسل ايجاد ميشود که باطل است.
پس تمام نواقص بايد با موجودي کامل که وجودش از ديگري نيست منتهي گردند.
اگر بين اين نواقص هيچ کاملي لازم نباشد پس لازم است که اصلاً وجودي موجود نباشد واين خلاف حس
است
كشتی بی ناخدا
روزی علی بن میثم1 بر حسن بن سهل، (وزیر مأمون) وارد شد، دید یك نفر طبیعی مسلك (منكر خدا) در صدر مجلس نشسته، و وزیر نسبت به او احترام شایانی می كند، و اعیان و اشراف و حتی دانشمندان در مقامی پست تر از او نشسته اند و او با كمال گستاخی درباره حقانیت مسلك خود سخن می گوید.
علی بن میثم كه در مجلس حاضر بود برآشفت و به حسن بن سهل گفت: «ای وزیر! امروز در بیرون خانه تو چیز بسیار عجیبی دیدم؟!»
وزیر: چه دیدی؟
علی بن میثم: دیدم یك كشتی بدون ناخدا و ریسمان، از این سو به آن سو، عبور می كند!
همان دم منكر خدا كه در نزدیكی وزیر نشسته بود، به وزیر گفت: «به حرف این مرد گوش نده، این مرد ظاهراً دیوانه است؛ زیرا سخنان آشفته و نادرست می گوید.»
علی بن میثم: نه من دیوانه نیستم. كجای حرف من به سخن دیوانگان شباهت داشت؟
منكر خدا: كشتی چوبی، از جمادات است و عقل و جان ندارد، چگونه ممكن است كشتی بدون راهنما و ناخدا، از این سو به آن سو حركت كند؟!
علی بن میثم: آیا سخن من تعجب آورتر است یا سخن تو كه می گویی این دریای بیكران، بدون آفریدگار و بدون راهنمایی كه دارای عقل باشد، در تلاطم است؟ این گیاهان مختلفی كه از زمین می روید، و این بارانی كه از آسمان فرو می بارد به پندار تو خالق و مدبّری ندارد، در عین حال تعجب می كنی كه یك كشتی ساده بدون مدبر و ناخدا، حركت نماید.
منكر خدا، از پاسخ دادن فروماند و دریافت كه مطرح كردن مثال كشتی، فقط بهانه ای بوده برای محكوم كردن او، و علی بن میثم مردی دانشمند و زیرك است.
پی نوشت:
1) علی بن میثم یكی از علمای برجسته و متكلمین زبردست تاریخ تشیّع است. «علی بن اسماعیل بن شعیب بن میثم» نوه «میثم تمّار» است كه از او به عنوان علی بن میثم یاد می شود. او از اصحاب خاص امام رضا ـ علیه السلام ـ بود.
منبع: الفصول المختار،ص 44
سایت جامع تبلیغ: zitova.ir