پ.10

معرفی منابع مرجع با موضوع توحید

انجمن: 

[="Tahoma"][="#4169e1"]باسلام
لطفا فهرستی کامل از منابع مهم و مرجع با موضوع توحید معرفی بفرمایید
باتشکر
[/][/]

پاسخ به شبهه «تضاد عقاید غلو آمیز شیعیان با آیات قرآن»!!

انجمن: 

با سلام
لطفا اساتید به این شبهه اهل سنت جواب دهند

شیعه ها بر این باورند که پیامبران و امامان از هرگونه خطا و اشتباه بری هستند، و از بدو تولد تا لحظه مرگ نمیتوانستند که گناه کنند! یا بعضی هایشان میگویند میتوانستد اما هرگز خطا و اشتباهیی از انها سر نزده است، مثلا در مورد کار حضرت یونس علیه السلام،(یعنی ترک پیش از وقت محل ماموریت ( میگویند که ایشان اشتباه نکردند بلکه عمل شان ترک اولی بحساب میاید، ( ترک اولی یعنی بین دو کار خوب و خوبتر کار خوب را انتخاب کردن)

این در حالی است که حضرت یونس خودشان متوجه اشتباه خود شده بودند و در شکم ماهی دعا میکردند: لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین .
حالا سوال این است که چرا شیعه اینقدر اصرار دارد تا پیامبران در همواره کارها و در همه سن ها ( ازتولد تا مرگ معصوم و از کوچکترین خطا بری بداند؟
ظاهرا شیعه ها نیت خوبی دارند!
اما در حقیقت نیت آنها شوم است!
زیرا این اصرار بخاطر علاقه آنها به پیامبران نیست، بلکه به این نیت است که علمای شیعه برای تشویق مردم به شرک ورزیدن، به این عقیده نیاز مبرم دارند!
آنها مجبورند بگویند پیامبران، حتی وقتی که کودک بودند ، نیز کوچکترین اشتباهی نمیکردند، زیرااگر غیر از این را بگویند ، پس چگونه امامت، امام زمان ۵ ساله را بمردم بقبولانند؟!!
شیعه ها اگرقبول کنند که پیامبران همیشه غیب نمیدانستند ، پس باید زیارت گاه های خود را تعطیل کنند! زیرا حاجت خواهنده گان از قبرها، هرگز حاضر نیستند از مرده های مدد بخواهند و به مردهای توکل کنند که همیشه و همه وقت غیب ندانند! آنوقت به زیارت قبر میروند که یقین داشته باشند مرده، (حی و قیوم و لایموت) است!!
مرده لایموت دیگه چی باشه؟!!
امان از دست این شیعه با این عقاید عجیبش!
بد نیست این را یاد آوری کنم ،هنگامیکه شیعه به امامان نسبت غیب دانی و معصومیت را میدهد زیاد دچار مشکل نمیشود زیرا امامانش را قرآن نمیشناسد!!!
پس برای ما سنی ها ، رد عقاید آنها در این باره( با استناد به قرآن ) کمی مشکل است ، اما وقتیکه همین نسبتهای غلو را به پیامبران میدهند باید محتاط باشند زیرا درباره پیامبران، قرآن اطلاعات زیادی بما داده است.

برای مثال تصور کنید یکی بگوید در فاصله صد هزار سال نوری ما، ستاره ای است که صد ها شهر و روستا در آن وجود دارد!! رد ادعای او مشکل است ،زیرا میزان دانش بشری از اماکن خیلی دوردست تقریبا هیچ است.
پس رد ادعا هم آسان نیست.
اما اگر کسی ادعا کند که در قطب جنوب کشوری به وسعت چین با شهرهای چند میلیونی وجود دارد با استناد به حقایق مسلم علم جغرافیا و دسترس بودن قطب جنوب ،براحتی میتوانیم این ادعای دروغ را رد کنیم.

بر این روش ما با توجه به حقایقی که قرآن از پیامبران در اختیار ما قرار داده براحتی میتوانیم باور شیعه را رد کنیم برای مثال به فقط به یک مورد توجه کنید:وقتی حضرت موسی از طور سینا برگشت قوم خود را آلوده به گوساله پرستی دید، با آنکه برادرش هارون پیامبر،قوم را منع کرده بود، باز حضرت موسی که تصور دیگری از ماجرا داشت ،هارون را بشدت سرزنش کرد و از سر غضب، موی سر و ریشش را کشید!! که چرا نافرمانی کردی؟!!

آیات قرآن را ببینید: قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا (۹۲) أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی (۹۳) قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی (۹۴ ) سوره طهموسی) گفت: «ای هارون! چرا هنگامی که دیدی آنها گمراه شدند…از من پیروی نکردی؟! آیا فرمان مرا عصیان نمودی,( هارون) گفت: «ای فرزند مادرم! ریش و سر مرا مگیر! من ترسیدم بگویی تو میان بنی اسرائیل تفرقه انداختی، و سفارش مرا به کار نبستیأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلَا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (۱۵۰) اعراف , (و سر برادر خود هارون را گرفت (و با عصبانیت) به سوی خود کشید؛ هارون گفت: « یا فرزند مادرم! این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند؛ و نزدیک بود مرا بکشند، پس کاری نکن که دشمنان مرا شماتت کنند و مرا با گروه ستمکاران یکسان قرار مده) حالا اگر با دقت بنگریم،

نتایجی که از این آیات بدست میاید همگی و سراسر بر خلاف و بر ضد عقیده شیعه است :

۱–حضرت موسی چون در حوزه علمیه قم و نجف درس نخوانده بود، پس نمیدانسته که پیغمبران اصلا خطا نمیکنند و این ممکن نیست که هارون خطاکار باشد و بتصور اینکه هارون در این گناه شریک است، موی سر و ریش آن بیچاره را با غضب کشید و دردش آورد!
۲–حضرت موسی چون در حوزه علمیه قم و نجف درس نخوانده بود پس نمیدانسته که پیغمبران اصلا خطا نمیکنند، لذا خودش باید اشتباه نمیفرمود و درباره هارون پیش داوری نمیکرد!
۳–حضرت هارون هم چون در حوزه علمیه قم و نجف درس نخوانده بود پس نمیدانسته که پیغمبران قاعدتا غیب میدانند و لازم بوده که او بداند حضرت موسی در صورت روبرو شدن با گوساله پرستی چه عکس العملی نشان میداد، و باید عین او عمل مینمود، نه اینکه روش دیگری را روش صبر را بکار می بست،و دیدیم تدبیر هارون( صبر کردن تا برگشت برادر ) حضرت موسی را خوش نیامد و از او شدت عمل بیشتری میخواست از او انتظار داشت که دست کم از مشرکین کناره گیری کند نه اینکه در مجالسشان بنشیند!
۴ -حضرت موسی نیز چون در حوزه علمیه قم و نجف درس نخوانده بود پس نمیدانسته که خودش هم غیب میداند، و با توجه به علم غیبش باید میدانست که هارون نافرمانی مرتکب نشده بلکه برای کار خود دلیل معقولی داشته، اما ظاهرا موسی عکس این را دانست و بعد برادرش که توضیح داد ، قانع شدپس ای خواننده گرامی اگر شما با دقت قرآن را بخوانید در هرصفحه اش دلایلی بر ضد عقاید شیعه خواهید دید, و ما بشما گفتیم که شیعه برای قبر پرستی و امام پرستی نیاز بغلو در حق پیامبران نیز دارد، اما چون قرآن تحریف نشده، پس نجات از مکر علمای شیعه بسیار راحت است.

پاسخ به شبهه: آیا بیعت غدیر جایگاهی در قرآن دارد؟

انجمن: 

با سلام
لطفا اساتید به این شبهه اهل سنت جواب دهند
.
شکی نیست که بیعت مزعوم غدیر نزد امامیه بسیار افضل و بزرگ است طوری که آن را عید گرفته ونام عید الکبیر بر آن نهاده اند وبه زور وبهتان می گویند که ایه ابلاغ واکمال در این روز نازل شده ومی گویند که ۱۰۰۰ نفر با علی بیعت کردند وهرکس آن را انکار کند کافر و مرتد است...

در قرآن در مورد دو بیعت صحبت شده که در نزد شیعه اصلا مهم هم نیستند
ب
یعت اول: لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّکِینَهَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً.سوره الفتح ۱۸
«به راستى خدا هنگامى که مؤمنان زیر آن درخت با تو بیعت مى‏کردند از آنان خشنود شد و آنچه در دلهایشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پیروزى نزدیکى به آنها پاداش داد».

بیعت دوم:(یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَى أَن لَّا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَلَا یَسْرِقْنَ وَلَا یَزْنِینَ وَلَا یَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ) الممتحنه ۱۲
(اى پیامبر چون زنان باایمان نزد تو آیند که [با این شرط] با تو بیعت کنند که چیزى را با خدا شریک نسازند و دزدى نکنند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و بچه‏هاى حرامزاده پیش دست و پاى خود را با بهتان [و حیله] به شوهر نبندند و در [کار] نیک از تو نافرمانى نکنند با آنان بیعت کن و از خدا براى آنان آمرزش بخواه زیرا خداوند آمرزنده مهربان است)

.
بیعت رضوان و بیعت نساء:
حال چرا در مورد بیعت رضوان ونساء که به زعمشان اهمیتی ندارد سخن گفته شده اما از بیعت غدیر که حد فاصل کفر وایمان است سخنی ولو به اندازه سر سوزنی در قرآن نشده؟
شاید بپرسند چرا می خواهید که در قرآن باشد؟
می گوییم علی رضی الله عنه می فرماید(وکفى بکتاب الله حجیجا و خصیما) ( بحار الأنوار ۷۴/۴۴۱ – تحف العقول ۲۱۱)
(کتاب خدا تو را کافی است وبه آن اطمینان)روایتی است که در کتب امامیه آمده.
.

سوال: طلب ما آیه صریح و محکم و واضح است در مورد این بیعت مزعوم نه سفسطه نه مغلطه ونه فلسفی ونه انشاء آیه صریح و واضح.

.

تهمت در صحیح بخاری به امیرالمومنین علیه السلام

انجمن: 

با سلام


از اساتید تقاضا دارم در مورد صحت و سقم این حدیث توضیح دهند



صحیح بخاری حدیث 4447



حَدَّثَنِي إِسْحَاقُ، أَخْبَرَنَا بِشْرُ بْنُ شُعَيْبِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي، عَنِ الزُّهْرِيِّ، قَالَ أَخْبَرَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ كَعْبِ بْنِ مَالِكٍ الأَنْصَارِيُّ ـ وَكَانَ كَعْبُ بْنُ مَالِكٍ أَحَدَ الثَّلاَثَةِ الَّذِينَ تِيبَ عَلَيْهِمْ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ أَخْبَرَهُ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ـ رضى الله عنه ـ خَرَجَ مِنْ عِنْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فِي وَجَعِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ، فَقَالَ النَّاسُ يَا أَبَا حَسَنٍ، كَيْفَ أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَقَالَ أَصْبَحَ بِحَمْدِ اللَّهِ بَارِئًا، فَأَخَذَ بِيَدِهِ عَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، فَقَالَ لَهُ أَنْتَ وَاللَّهِ بَعْدَ ثَلاَثٍ عَبْدُ الْعَصَا، وَإِنِّي وَاللَّهِ لأُرَى رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم سَوْفَ يُتَوَفَّى مِنْ وَجَعِهِ هَذَا، إِنِّي لأَعْرِفُ وُجُوهَ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عِنْدَ الْمَوْتِ، اذْهَبْ بِنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَلْنَسْأَلْهُ فِيمَنْ هَذَا الأَمْرُ، إِنْ كَانَ فِينَا عَلِمْنَا ذَلِكَ، وَإِنْ كَانَ فِي غَيْرِنَا عَلِمْنَاهُ فَأَوْصَى بِنَا‏.‏ فَقَالَ عَلِيٌّ إِنَّا وَاللَّهِ لَئِنْ سَأَلْنَاهَا رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَمَنَعَنَاهَا لاَ يُعْطِينَاهَا النَّاسُ بَعْدَهُ، وَإِنِّي وَاللَّهِ لاَ أَسْأَلُهَا رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم‏.

«حضرت‌ عبدالله ابن‌ عبّاس‌ رضی الله عنه می‌فرماید كه‌ در مرض‌ وفات‌ ‌رسول‌ خدا(ص‌)، حضرت‌ علی‌ رضی الله عنه از محضر ایشان‌ باز می‌گشت‌، مردم‌سؤال‌ كردند ای‌ ابوالحسن‌ حال‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه وسلم چطور است‌؟، ایشان‌ جواب‌داد:‌ به‌ حمد الله از گذشته‌ بهتر است‌، در این‌ هنگام‌ حضرت‌ عبّاس‌بن‌عبدالمطلب‌ دست‌ حضرت‌ علی‌ رضی الله عنه را گرفت‌ و گفت‌ به‌ خدا قسم‌ سه‌ روزدیگر شما تابع‌ فرد دیگری‌ می‌شوید، من‌ می‌دانم‌ كه‌ ‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه وسلم در این‌ بیماری‌ وفات‌ می‌كند، زیرا من‌ چهره‌ بنو عبدالمطلب‌ را هنگام‌ موت‌می‌شناسم‌، پس‌ بیا با هم‌ نزد‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه وسلم برویم‌ و سؤال‌ كنیم‌ كه‌خلافت‌ به‌ چه‌ كسی‌ می‌رسد، اگر خلافت‌ به‌ ما رسید هم‌ بدانیم‌ و اگر به‌ دیگران‌رسید باز هم‌ مطلع‌ شویم‌ و در صورت‌ دوّم‌ ‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه وسلم به‌ دیگران‌در مورد ما سفارش‌ می‌كند. حضرت‌ علی‌ رضی الله عنه فرمود به‌ خدا قسم‌ اگر ما از رسول‌ خدا صلی الله علیه وسلم در این‌ مورد سؤال‌ كردیم‌ و ایشان‌ ما را از خلافت‌ منع‌نمود، دیگر هیچ‌ گاه‌ مردم‌ به‌ ما خلافت‌ را نمی‌دهند، به‌ همین‌ خاطر به‌ خدا قسم‌من‌ هرگز از ‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه وسلم در این‌ زمینه‌ سؤال‌ نخواهم‌ كرد.»

شبهه ی ملاقات رسول اکرم (ص) با تعدادی از انبیاء در واقعه ی معراج

سلامٌ علیکم.

بسم الله الرّحمن الرّحیم،
الحمد الله ربّ العالمین،
و صلّ الله و علی سیّدنا محمّدٍ و آله طیّبینَ طّاهرین؛
سیّما بقیه الله فی الارضین؛
و للعنة الله علی اعدائهم اجمعین، الی یوم الدّین.

در داستان مربوط به واقعه ی معراج رسول اکرم (ص) میخوانیم که آن حضرت به همراه جناب جبرئیل (ع)‌ در آسمان دوم (بنا بر روایاتی چهارم) حضرت عیسی و یحیی و ادریس (سلام الله علیهم)‌ را ملاقات کرد و سپس به آسمان سوم بالاتر رفته و حضرت یوسف (ع) را ملاقات کرده و با آنان احوال پرسی کرد و سپس به آسمان پنجم رفته و جناب هارون (ع) را ملاقات کرد و سپس به آسمان ششم رفته و حضرت موسی (ع) را ملاقات کرد و بالاخره در آسمان هفتم حضرت ابراهیم (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) را ملاقات کرد و دید که آن حضرت در حال غذا دادن به نوزادان شیعیان هستند. و در نهایت جناب جبرئیل (ع) می ایستند و رسول اکرم (ص) به عرش و نور خدا بسیار نزدیک میشوند.
و اینکه همه ی آن انبیاء بزرگوار در مورد جانشینی از رسول اکرم (ص) پرسیدند و آن حضرت با اشاره کردن به علی بن ابیطالب (ع) آنان را خشنود میکند.

حال سؤالاتی که مطرح هست برای بنده از این قسمت:

1: آیا اصلاً چنین مطلبی با این کیفیت صحت دارد یا خیر و اینکه سندش چقدر معتبر بوده و مورد اجماع علمای شیعه در چه حد است؟

2: مگر نه اینکه هریک از انبیاء یا بوسیله ی مرگ طبیعی از دنیا رفتند و یا شهید شدند و بایستی در عالم برزخ باشند و طبق آیات و روایات، انسان های صالح معمولی هم میتوانند آنان را در برزخ زیارت کرده و در کنار آنان باشند و باز بر طبق آیات و روایات، تنها حضرت عیسی (ع)‌ (و احتمالاً حضرت ادریس (ع)) بودند که به آسمان چهارم بالا رفته و منتظر ظهور حضرت ولی عصر (عج) ماندند؟
پس چطور است که انبیاء دیگر مانند یحیی،یوسف،هارون،موسی و ابراهیم (صلوات الله علیهم اجمعین) هم آنجا هستند و به دیدار نبی اکرم (ص) می آیند؟!
درصورتی که رسول اکرم (ص) می بایست تنها حضرت عیسی (ع) را در آن آسمان ها ملاقات میکرد. اینطور نیست؟

3: در مصاحبه ی "ناگفته هایی از معراج پیامبر اکرم توسط آیت الله العظمی مبشر کاشانی" میخوانیم که رسول اکرم (ص) مانند حضرت عیسی (ع) با جسمی بسیار لطیف (بخاطر خوردن غذاهای بهشتی و تقوای زیاد و ...) به معراج رفتند و دلیل ارزشمند بودنش هم همین است که با جسم بوده نه با روح چرا که با روح برای دیگران هم ممکن است و اگر تنها با روح بود، حالت خاص بودن آن از بین میرفت.
و حضرت مریم (سلام الله علیها) غذاهای بهشتی میل میفرمودند و حضرت عیسی (ع) هم همینطور از آن غذاها استفاده میکرد و به علاوه ی زهد زیاد؛ اما بدن مبارک ایشان به همراه روحشان در نهایت تنها توانست به آسمان چهارم بالا بیاید، اما رسول اکرم (ص)‌ تا آسمان هفتم، بلکه تا عرش الهی بالا رفت و جسم مبارک حضرت خاتم (ص) لطیف تر از کل انبیاء و مرسلین بوده و هست.
حال سؤالی که مطرح میشود این هست که پس اگر اینطور است؛
باقی انبیاء هم که در بالا اشاره شد،‌ بعد از وفاتشان به جای رفتن به بهشت برزخی، با جسم به آسمان های ملکوتی رفتند و از این طبقه بندی اینطور برداشت میشود که حضرت ابراهیم و موسی (صلوات الله علیهم) که به ترتیب در آسمان هفتم و ششم سکونت داشتند، بعد از 14 معصوم (سلام الله علیهم) افضل از باقی انبیاء مانند حضرت عیسی و نوح (علیهم السلام) میباشند. آیا این درست است؟

از پاسخ شما نهایت تشکر را خواهم داشت.

والسلام و علیکم و رحمة الله و برکاتة.