همسر،خانه، پدر، مادر، حقوق،وظیفه

همسرم اصرار داره که به خونه ی پدر و مادرامون بریم!

[="Book Antiqua"][="Navy"]با سلام.
ما الان دو ماهی میشه که از خونمون زدیم بیرون و اومدیم سرکشی. همسرم مرد خوبیه ولی بعضی عادت های بد داره. یکیش هم اینه که هیچ تعلقی نسبت به خونش نداره . البته داره. ولی به بهونه ی گرما ول کرده و می گه مگه ما اح.. ق یم که تو این گرما اینجا بمونیم. تعطیل هستیم میریم خونه ی پدر و مادرامون ماه رمضون هم هست. کی حوصله ی غذا درست کردن داره!ووو ما همیشه سر این مساله بحثمونه. من اعتقاد دارم ادم نباید خودشو سبک کنه. میگم نباید حتی خونه ی پدر و مادرمون زیاد بمونیم. از طرفی من نیاز دارم مستقل باشم. اینجا که میایم خونه ی پدرم یک شهره و پدر همسرم یک شهر. باید به طور مساوی تقسیم بشه وگرنه مادر شوهرم بق میکنه. از طرفی من تو خونه ی بابام راحت ترم. اما خونه پدر همسرم دوتا پسر جوون داره و دامادشون هم مرتب اونجاست و من باید همش پوشیده باشم. از طرفی اگه یک روز از اتاق بیرون نیام همه میگن : چت شده مگه قهر کردی... بگذریم که آدم تو خونه ی خودش نباشه خیلی حقوق دیگش هم ضایع میشه!! مرتب اینها رو به همسرم میگم و حتی بهش هم میگم حلال نمیکنم. اما اون به خرجش نمیره! الان هم سر اینکه اون میگه می خوام پیش مادرم باشم و من باهاش لج کردم و اومدم خونه ی بابام. اونم میگه تو بیا پیش من. داره لج میکنه. بیشتر میخواد پیش دوستاش باشه. منم لج کردم و پیشش نمیرم. آخه چرا خودش فکر نمیکنه؟ نمی دونم خدا از این کارم راضیه یا نه؟ درسته من نسبت به اون وظیفه دارم. ولی پس وظیفه ی اون نسبت به من چی میشه؟ نمیدونم من حق دارم مجبورش کنم بریم خونمون؟ من اجازه دارم بدون اجازه برم خونمون؟نمیدونم چطوری باید حالیش کنم که این کارش اشتباهه.به هر راهی متوسل شدم. رک بهش گفتم داری حقوقمو ضایع میکنی!. ولی به خرجش نمیره. نه میاد بریم خونه ی خودمون و نه میاد خونه ی بابام. البته اینجوری نبود. حالا به بهانه ی گرما و از روی لجبازی نمیاد خونه ی بابام و گرنه مشکلی نداشت. البته همیشه حساسه که باید حتما به طور مساوی خونه ی پدر و مادرامون باشیم. منم میگم نمیتونم زیاد خونه ی بابای شما بمونم چون راحت نیستم. (حتی خونه ی بابای خودمم نمیخوام زیاد بمونم ) الان هم که حتما باید نیت ده روز کنم وگر نه روزه ندارم. به علاوه پدر و مادر من تنها هستن. داماد شما همیشه خونه ی شماست. من دوست ندارم زیاد با یک مرد نا محرم سر یک سفره بشینم.جالبه که رو پوششم هم حساسه ولی درک نمیکنه چقد برام سخته که صبح تا شب آماده باشم و بیرون اتاق شال سرم باشه. جدای همه ی اینها از بس هر هفته مسافرم بین این شهر و اون شهر نمی تونم رو کارام تمرکز کنم و درسامو بخونم و یک کلاسی برم و .....
لطفا بگید وظیفه ی من چیه؟البته این بیرون بودن ما کلی خرج هم پامون میندازه که اون هم مشکلیه که دوست دارم جداگانه راجع بهش بگم.
[/][/]