نماز، حواسمان، پرت نشود

:::::چکار کنیم که در نماز حواسمان پرت نشود؟:::::

نماز، همچون نور است، و نور، راهنمایی است که به انسان کمک می‌کند تا در تاریکی گمشده خود را پیدا کند.

هر کدام از ما گمشده ای داریم که در این عالم خاکی به دنبال آن می‌گردیم. هر کس مشغول خواندن نماز می‌شود با نور نماز به دنبال این گمشده

است. اگر گمشده ما در این عالم مقام، ثروت، قدرت و... و از این قبیل مسایل باشد، ذهن و فکر و قوه مخیله ما در نماز سریعآ به سراغ همین امور

می‌رود. اما اگر گمشده ما بهشت و یا فراتر و با ارزش‌تر از آن، مقصد کسب رضای خدا و رسیدن به مقام قرب الهی باشد، با بهره گیری از نور نماز،

نه تنها قوه خیال و فکر و اندیشه ما از امور پست و بی ارزش دنیوی فاصله می‌گیرد، بلکه با تمام وجود متوجه کوچکی و حقارت خویش و عظمت

خالق آفرینش می‌شود و در این صورت نور نماز وسیله معراج می‌شود، و نماز او یکی از مصادیق: "الصلوه معراج المؤمن" می‌شود.

گفته‌اند که وقتی می‌خواهی خدا با تو سخن بگوید قرآن بخوان و وقتی می‌خواهی تو با خدا سخن بگویی نماز بخوان.

نظر قرآن، کلام خدا، راجع به نماز چیست؟

خدا دوست دارد بنده‌اش چگونه با او سخن بگوید؟ ابتدا ببینیم حضور قلب در نماز چیست؟ به زبان ساده می‌گویم: وقتی می‌خواهیم با کسی

صحبت کنیم یا به سخن کسی گوش دهیم، اگر حواسمان جمع نباشد چه اتفاقی می‌افتد؟ طرف دوم ناراحت می‌شود و می‌گوید مثل این که

برای من و رابطه با من ارزشی قائل نیستی. با دوست، پدر، مادر، استاد و هر که می‌خواهی صحبت کنی اگر توجه نداشته باشی ، چنین

نتیجه ای می‌گیرد. حال هنگامی که با معبود و پروردگار و خالق و رازق خود سخن می‌گویی اگر توجه نداشته باشی، چه انتظار داری؟

مشکل بسیاری از ما این است که وقتی نماز را شروع می‌کنیم به عوض این که از امور دنیوی فارغ باشیم باز هم فکر کارهای روزمره می‌افتیم

و در حالی که خیلی‌ها یمان دوست داریم این گونه نباشد و با حواس پرتی، بی ادبی نکنیم، باز هم نمی‌توانیم. می‌دانید علت چیست؟

1) اول: علاقه و دوستی دنیا که عبارت است از دوستی غیر خدا. همین دوستی دنیاست که در وقت نماز ما را به تک تک چیزهایی که به آن‌ها

دلبستگی داریم متوجه می‌کند و از توجه به معبود باز می‌دارد.

نمازی که ما می‌خوانیم با نمازی که منظور قرآن است تفاوت دارد و آن تفاوت عبارت است از حضور قلب در نماز. همان دوستی دنیا که باعث می‌شود

حضور قلب در نماز نداشته باشیم، باعث انواع گناهان می‌شود. به همین علت در نماز توجه به امور دنیا و کارهای روزمره داریم.

در اینجا توضیح یک مطلب را لازم می‌دانم که معنی جلوگیری از دلبستگی به امور دنیا این نیست که انسان هیچ بهره ای از دنیا نداشته باشد

بلکه منظور این است که استفاده داشته باشد، ولی دل به آن نبندد و برایش قید و بند نشود؛ زیرا در صورتی که بند شد، مانع پرواز اوست. دنیا

مرزعه آخرت است، اگر دلبستگی غیر خدایی در آن نباشد. زندگی معصومین(علیهم السلام) ما بهترین الگو و نمونه در این زمینه است. با مردم و

در میان مردم بودند و هنگام نماز، عاشقانه با خدا خلوت می‌کردند.

2) علت دوم که انسان را از داشتن حضور قلب در نماز باز می‌دارد عبارت است از پرواز خیال که مرتبط با حب دنیاست. خوب است گوشه ای از کتاب

بی نظیر «سر الصلاة» امام خمینی(ره) این عارف عاشق حقیقی خدا را باهم بخوانیم: «خیال قوه ای است بسیار غدار که پی در پی از شاخه ای

به شاخه ای آویزد و از کنگره ای به کنگره ای پرواز کند و این مربوط به حب دنیا و توجه به امور دنیوی و مال و منال دنیوی نیست بلکه فرار بودن خیال خود،

مصیبتی است که تارک دنیا نیز به آن مبتلا است .

وقتی که هنگام نماز احتیاج به ارتباط با حق تعالی داشته باشیم، مگر ممکن است که حضور قلب نداشته باشیم و عمده کار این است که احساس نیاز در ما پیدا شود.

ترا ا ز کنگره عرش می‌زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاد ست


عزیزی می‌گفت: نماز آیینه اعمال روزانه من و توست. می‌خواهی ببینی در طول روز چقدر یاد خدا بوده ای و جهت و رنگ کارهایت خدایی بوده، به نمازت

نگاه کن هر چقدر حضور قلب داشتی همان قدر اعمال روزانه‌ات خدایی بوده و متقابل آن هرچقدر که می‌خواهی کارهایت خالص شود، به فکر اصلاح نمازت باش.



خدا از مهم‌ترین صفات مؤمن را خشوع در نماز می‌داند. چگونه محب خدا و مدعی ایمان به اومی تواند سراسر نمازش به فکر همه موضوعات و تخیلات

باشدو لحظه ای به خدا متوجه نباشد؟

کسالت در نماز نیز از صفات دورویان و دوچهرگان معرفی شده است، یعنی فرد، ظاهراً با خدا حرف می‌زند و در دلش اثری از خدا نیست.

(منافقان می‌خواهند خدا را فریب دهند در حالی که او آن‌ها را فریب می‌دهد؛ و هنگامی که به نماز بر می‌خیزند با کسالت بر می‌خیزند و در برابر

مردم ریا می‌کنند و خدا را جز اندکی یاد نمی‌نمایند.)

چرا

موقع عبادت احساس خستگی و چرت به ما دست می‌دهد؟ چرا با دوستان و رفقای خود ساعت‌ها به حرف و بحث می‌نشینیم و حرف زدن با

خدا این قدر کسالت آور شده است؟

چرا حال مناجات و نماز ما یک دهم گفت وگو با همسر و دوست ما نیست؟ چرا؟