مترددان

مترددان عاشورا چه کسانی بودند؟

با سلام

مهم ترين عامل سعادت انسان، ثبات قدم و استوار ماندن در صراط حق است; از اين رو بايد همواره اين دعاى معروف را ورد زبان خود سازيم كه: «أَللّْهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ اُمُورِنا خَيراً».
عاقبت بعضى از مترددان حاضر در كربلا و نهضت عاشورا، عبرت آموز است; از آن جمله اند:

1 ـ هرثمة بن سليم

هرثمة بن سليم،(1)كه در برخى از منابع «هرثمة بن ابى مسلم» آمده است، در روز عاشورا، همچون حرّ بن يزيد رياحى، از سپاه كفر فاصله گرفت و به جبهه حقّ ملحق شد، ولى سرانجامِ اين دو تن، يكسان نبود. حرّ به فوز عظيم شهادت در راه حقّ دست يافت ولى هرثمه توفيق استقامت نداشت و از جبهه حق فاصله گرفت.
* * *
هرثمه، از ياران امير مؤمنان بود، ليكن پس از آن به لشكر باطل پيوست و تا روز عاشورا جزو لشكريان عمرسعد بود.
هرثمه در ضمن بيان خاطراتش، مى گويد: من در شمار لشكر عبيدالله بن زياد بودم. روز عاشورا در كربلا، با ديدن درختى، به ياد خاطره اى افتادم و اين تجديد خاطره، موجب دگرگونى در درون من و عامل جدايى ام از لشكر عمربن سعد شد.(2)
در برخى از كتب تاريخى آمده است: هرثمه در روز عاشورا، سوار بر مركب شد و رسماً به ديدار امام حسين (عليه السلام) رفت و اين خاطره را براى آن حضرت بيان كرد:
«هنگامى كه از صفين همراه على بن ابى طالب (عليه السلام) بازمى گشتيم، آن حضرت پس از نماز صبح، مشتى از خاك برداشت و با صدايى بلند گفت:
«واهاً أيَّتُهَا التُّرْبَة لَيَحْشُرَنَّ مِنْكَ أقوامٌ يَدْخُلونَ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِساب»;(3)
«آفرين برتو اى خاك ، مردمانى از تو در قيامت در محشر حاضر مى شوند كه بى حساب وارد بهشت مى گردند.»
من در آن روز متوجه نشدم، امّا امروز از آن آگاه شدم، امام (عليه السلام) به او فرمود: عاقبت كار بر من پوشيده نيست، تو چه مى كنى؟
هرثمه پاسخ داد: من عيالوارم و از ابن زياد هراسان.
امام (عليه السلام) فرمود: پس از اين منطقه دورشو تا صداى استغاثه مرا نشنوى ! در اين هنگام از امام خداحافظى كرد و رفت.
گفتنى است ميان مورخان اختلاف است كه آيا هرثمه در لشكر امام حسين (عليه السلام) بود و كناره گرفت يا در لشكر عمرسعد بود و به حسين بن على (عليهم السلام) نزديك شد و سپس جنگ را رها كرد و رفت.
صدوق در امالى(4)مى نويسد: هرثمه در جمع كسانى بودكه عبيدالله آنان را به كربلا گسيل داشت، ولى علامه شوشترى، در المواعظ مى نويسد: هرثمه از ياران على (عليه السلام) در صفّين بود و در كربلا امام حسين (عليه السلام) را همراهى مى كرد و تا صبح عاشورا در ميان سپاه امام حضور داشت ولى از آن حضرت جدا شد.
* * *
هرثمه، در خاطرات خود گفته است: من پس از بازگشت از صفين، سخنان على (عليه السلام) را در كربلا براى همسرم كه از محبّان على بود نقل كردم، همسرم گفت: «أَيُّهَا الرَّجُل فَإِنَّ أَمِيرالْمُؤمِنِين لَمْ يَقُلْ إِلاّ حَقّاً»; «اى مرد ، امير مؤمنان جز كلام حقّ و مطابق با واقع، بر زبان نمى آورد.»
همچنين در خاطرات او آمده است: امام حسين (عليه السلام) به من فرمود: «ياور مايى يا دشمن ما؟
پاسخ دادم، نه ياور و نه دشمن تو هستم، من دختر خود را در كوفه برجاى نهاده ام دلم براى او ناراحت است كه نكند مورد ستم عبيدالله قرار گيرد.»(5)
او مى گفت: امام حسين (عليه السلام) به من فرمود: «از اينجا برو، به گونه اى كه قتلگاه ما را نبينى و صداى كمك خواهى ما را نشنوى.
قسم به آن كه جان حسين در دست اوست، اگر كسى فرياد استغاثه ما را بشنود و به ياريمان نشتابد، خداوند او را در آتش افكند».(6) و (7)

ادامه دارد....!