زندگی بنبست

زندگی ای که به بن بست رسیده

انجمن: 

سلام
من از بچگیم یه آدم گوشه گیر بودم و حالت افسردگی داشتم هرچی بزرگ تر شدم کم کم بیشتر شد افسردگی
خونه کسی نمیرم خرید نمیتونم کنم تو مدرسه همه مسغرم میکردن اورزه هیچ کاری ندارم دانشگاه رفتم ول کردم (نتونستم بخونم) و............
چند ماه پیش مادرم منو برد روان پزشک دارو داد یکم حالم بهتر شد مثلا برای یه نون گرفتن عزا نمیگرفتم
که الان دوباره وضعم بدتر شده دارو ها تاثیر چندانی نداره
الان 20 سالمه خوانواده فقیری هستیم پدرم به زور پول در میاره دیسک کمرم داره اگه از نظر شرعی بخوام بگم الان باید بازنشسته بود دیگه توان کار کردن نداره
چند ماه پیش دفترچه فرستادم برای سربازی تاریخ 19/11/94 اعضام شدم خلاصه رفتم خدمت داشتم منفجر میشدم من که تا حالا جولوی کسی گریه نکرده بودم
انقد بهم فشار اومد که شرع کردم به گریه کردن یه هفته گذشت همه قرصامو جمع کرده بودم میخواستم خودکشی کنم که دکتر بهداری اومد مرخصی داد برم کمسیون پزشکی
برای معافیت سه شنبه همین هفته باید برم کمسیون که نزدیک 500 هزار تومن هزینه میخواد منم که ندارم پول نونمونم به زور درمیاریم
حالا این به کنار،تصمیم گرفتم اگه معاف نشدم خودکشی کنم اگه معاف شدم هم نمیدونم چیکار کنم اورزه هیچ کاری ندارم فقط بلدم بخورم و بخوابم
مثل یه تیکه آشغالم که بازیافتم نمیشه.
مواقع بیکاری بخور بخواب و اینترنت و تلوزیون موقع رفتن بیرون هم عزا میگیرم مهمون خونمون میاد میرم قایم میشم

خدا وکیلی این زندگی به چه دردی میخوره؟
من که بعید میدونم با روان پزشک و.... درست بشم اون دنیا هم برم جام ته جهنمه، بخاطر این که روانی هستم حرف پدر مادرمو گوش نمیدم کلی عصبانیشون میکنم و....
مثلا چند وقت پیش بابام گفت برو کلوچه بخر تو اون سرما 4 ساعت پشت در خیابون نشستم ولی نرفتم بخرم نه این که سر لجبازی باشه ها بیرون رفتن و خرید کردن و
ارتباط با دیگران و... برام یه عذاب بزرگه سختمه
سر همین غضیه سربازی هم کلی اعصاب خوانواده خورد شد میگم نمیتونم اونجا بمونم میگن مگه تو چته خودتو زدی به بی اورزگی

انقد مردم ، فامیل و .... مسغرم کردن که دیگه عادت کردم عذابی هم که باشه تا میام خونه یکم میخوابم همش یادم میره

در حال حاظر یه بی اورزه به درد نخور آشغال در خدمت شما هستم آیندمم که معلومه.....
یه حدیث از امام علی (ع) بود که میگفت اونایی که همه روزاشون شبیه همه فقط از خدا میخوام که زودتر بمیرن تا اون دنیا عذابشون کمتر بشه
به گناه خود ارضایی هم که 10 ساله مبتلا شدم از وقتی قرصایی که روان پزشک داده میندازم این یکی خیلی کم شده.
میدونم اینجا هم مشکل من حل نمیشه ولی نوشتم شاید یه فرجی شد.
توکل به خدا و دعا و توصل و.... زیاد کردم هم خودم که زندگیم درست شه هم مادرم ولی من درست بشو نیستم.
الان دارم به این فکر میکنم که اگه خودکشی کنم خدامنو میبخشه؟