خرافات، وافعیت ، دورت بگردم ، بلاگردون

آيا امکان داره که یکی بلا گردون یکی دیگه بشه؟

انجمن: 

سلام

این داستان رو یکی دیشب برام تعریف کرد که از زبون یه مادر شهید بود . میگفت همون پسره که اون شب نجات پیدا کرده بوده بعدا شهید شده:

تازه شوهرمو از دست داده بودم و تو شرایط روحی خیلی بدی بودم .امیدم فقط و فقط پسرم بود که جونم به جونش بسته بود . تو این حین تنها پسرم هم به بیماری سختی مبتلا شد و تو تب میسوخت .

اون شب خونه ی برادرم مراسم بود و همه اونجا دعوت بودن . منم با اینکه بچم مریض بود رفتم . دیدم بچه خیلی بیحاله . اونو به یه اتاق دیگه بردم و گذاشتم رو پام . یه هو متوجه شدم که به زور نفس میکشه . رفتم و بی سر و صدا برادرمو صدا زدم .

برادرم اومد بالای سر بچه . منم آروم آروم گریه میکردم که مهمونا نفهمن .
نمیدونم بچه مرده بود یا زنده بود . برادرم گفت هیچی نگو . آروم باش . خودش رفت پیش خانومش و زیر لب با هم چیزایی گفتن .

یه دفعه دیدم برادرم که بچش بغلش بود اومد تو اتاق . اونا به تازگی بچه سومشون به دنیا اومده بود و از پسر من کوچیکتر بوده .
برادرم به من گفت که هیچی نگو و فقط دعا کن .
بعد اومد بالای سر پسرم و بچشو دور پسرم چرخوند و یه چیزایی زیر لبش خوند .
.
.
.
.
.
.
یک ساعت بعد ...
.
.
.
برادرم با یه کیف از در خونه رفت بیرون و هیچ کس غیر از من و زن داداشم نمیدونستن که تو اون کیف یه نوزاده که بلاگردون پسر من شده و الان باید دفن بشه .