ايران و ميراث پيامبرصلى الله عليه وآله

ايران و ميراث پيامبرصلى الله عليه وآله‏

ايران و ميراث پيامبرصلى الله عليه وآله‏

دكتر حسين مفتخرى‏1

بى‏شك اسلام، ميراثى كه از پيامبر گرامى به جاى ماند، يكى از عناصر اصلى و سازنده هويت امروز ماست، به گونه‏اى كه وقتى از فرهنگ ايرانى - اسلامى سخن به ميان مى‏آيد منظور آن نظام فرهنگى است كه عناصر ديگر را نيز در خود مى‏گنجاند؛ زيرا ملاك خودى بودن در اين فرهنگ، انطباق‏پذيرى آن با ارزش‏هاى توحيدى يا دست كم عدم مبانيت با آن است.
در مقاله حاضر ضمن اشاره به عناصر و مؤلفه‏هاى اساسى فرهنگ و هويت ايرانى، به تشريح رابطه عنصر اسلاميت و ايرانيت از منظرى تاريخى پرداخته و تكوين و تطوّر فرهنگ ايرانى، اسلامى، تثبيت و نهادينه شدن و سرانجام ركود و افول آنرا مورد اشاره قرار داده‏ايم.

واژه‏هاى كليدى: ايران، اسلام، پيامبرصلى الله عليه وآله، فرهنگ، تمدن، هويت، تمدن اسلامى.

مقدمه‏

از آن جا كه مقوله فرهنگ، امرى پويا و مستمر است، شناخت وضعيت فعلى آن منوط به آگاهى از پيشينه و سير تاريخى آن خواهد بود. چرا كه هر شناختى از گذشته، پيش زمينه‏اى براى گذر به آينده است، زيرا نيمى از انسان در گذشته و نيم ديگرش در آينده است.
به همين دليل، تعمق دوباره و بازنگرى به فرهنگ و تمدن اسلامى، نه براى تفاخر به باورهاى گذشته و تجليل صرف از آن، بلكه براى ريشه‏يابى عناصر سازنده فرهنگ امروزى ما امرى ضرورى است. هم‏چنين سخن دوباره از فرهنگ و تمدن اسلامى؛ نه با هدف بهره‏بردارى‏هاى سياسى به منظور تقويت هويت ملى (كه در جاى خود لازم است)، نه صرفاً براى تعيين سهم در تمدن بشرى (كه البته آن هم امرى ضرورى است)؛ و نه براى خودشيفتگى و واپس‏گرايى است، بلكه از آن روست كه چالش تمدن مدرن، هيچ جامعه‏اى را به حال خود رها نكرده است. در روزگار ما تمدن و فرهنگ اسلامى از جمله در حوزه ايران در مواجهه و تصادم با فرهنگ جديد جهانى قرار گرفته و در نتيجه اين مواجهه و مقايسه، امروزه خودآگاهى به هويت فرهنگى‏مان بيش از هر زمان ديگرى ضرورت يافته است.
به طور خلاصه، نياز به شناخت فرهنگ فعلى - با هر هدفى - ضرورت بازنگرى در گذشته اين فرهنگ را ايجاب مى‏كند، زيرا فرهنگ ريشه در گذشته دارد و نگاه به وضع فعلى بدون توجه به گذشته باعث سردرگمى خواهد شد. از اين‏رو، مقاله حاضر پس از اشاره‏اى به هويت فرهنگى ايرانيان و سهم ميراث اسلامى در آن، مبانى و مؤلفه‏هاى اساسى فرهنگ و تمدن اسلامى را بيان و سرانجام سير تطوّر آن را در قرون نخستين اسلامى بررسى مى‏كند.

هويت ايرانى؛ تداوم و تحول‏

ايرانى كيست و وجوه مشخصه آن كدام است؟ اين پرسشى است كه دست‏كم از عهد مشروطه به اين طرف، ذهن روشن‏فكران و تا حدى مردم عادى را به خود مشغول كرده است. نظريه‏هاى مختلف و گاه متضادى درباره ايرانى بودن ارائه شده است كه هر كدام به ابعاد يا جنبه‏هايى از هويت فرهنگ ايرانى توجه كرده‏اند، اما حقيقت آن است كه صحبت از هويت فرهنگى ايرانيان (و به تبع آن هويت ملى‏شان) و تعيين عناصر سازنده آن كار آسانى نيست، زيرا قلمرو ايرانى‏نشين در طول تاريخ خود، سرزمين تنوع نژادها، زبان‏ها، اقوام، آيين‏ها و به طور خلاصه، سرزمين چندگانگى فرهنگ‏ها بوده است.
موقعيت جغرافيايى و تمدنى ايران در مسير راه‏هاى تجارى، در تلاقى سه قاره و در ميانه تمدن‏هاى بزرگ (از چين تا روم) موجب شده است كه مردم ايران همواره با اقوام گوناگون از يونان و عرب گرفته تا ترك و تاتار... برخورد داشته باشند، تا آن جا كه ايران را گذرگاه حوادث يا چهار راه تاريخ داشته‏اند كه شرق و غرب را به هم متصل مى‏كند. كمتر جايى مى‏توان يافت كه تا اين اندازه آرامش سياسى و اجتماعى، و در نتيجه فرهنگ آن، دست‏خوش حملات اقوام مختلف قرار گرفته باشد.
جنگ‏هاى مداوم با همسايگان، نمودى از اهميت و نقش ژئوپوليتيكى ايران در طول تاريخ است. به اين دليل، هويت ايرانى همواره در تقابل با بيگانه شكل گرفته است؛ ايران در مقابل انيران، ايران در برابر توران، عجم در مواجهه با عرب، تاجيك در منازعه با ترك و... طبيعى است كه تقابل نظامى با خود داد و ستد فرهنگى نيز همراه دارد. از سوى ديگر، تنوع اقليمى و آب و هوايى فلات ايران و مناسبت آن با زندگى ايلى در راستاى تنوع معيشت، به برخورد فرهنگ‏ها و حتى يك دست نبودن چهره ظاهرى ايرانيان مدد رسانده است. از اين‏رو، طرح ملت واحد و همگن كه برخى بر آن پاى فشرده‏اند در عالم واقع وجود نداشته است. به دليل آميختگى اقوام و نژادها و نيز داد و ستد مداوم فرهنگى با دنياى پيرامون، فرهنگ ايرانى شكل موزائيكى به خود گرفته است. تا آن جا كه تجلى اين تنوع و تركيب در تمامى مظاهر فرهنگى از معمارى و هنر تا شعر، موسيقى و... قابل مشاهده است.
اما على‏رغم اين تنوع و تحول مداوم، يك جريان گسترده فرهنگى بر اين قلمرو حاكم بوده است كه در عين كثرت ظاهرى، وحدت درونى آن موجب شده است كه هويتى كم و بيش يكپارچه از ايرانيان در گذرگاه تاريخ ترسيم گردد. مكانيزم اين وحدت و يك‏پارچگى در برابر فشارهاى مختلف عبارت از گشادگى فرهنگى و گزينش حساب شده عناصر بيگانه و سازگارى خلاق با محيط و فشارهاى پيرامونى بود كه موجب بقا و حفظ هويت ايرانى شد. از اين روى در تاريخ فرهنگ ايران شاهد نوعى تداوم در عين تحول هستيم.

اسلام و هويت ايرانى‏

با توجه به اين كه تمدن ايرانى در طول تاريخ حاصل برخورد و آميزش فرهنگ‏هاى مختلف بوده است، اگر از خرده فرهنگ‏هاى محلى چشم‏پوشى نماييم، به نظر مى‏رسد ميراث «فرهنگ ايران باستان»، «فرهنگ اسلامى» و «فرهنگ نوين غربى» با درجات مختلف، سه عنصر برجسته فرهنگ امروزى ما را تشكيل مى‏دهند. تعيين ميزان سهم هر يك از اين عناصر در شكل‏گيرى هويت امروز ما از موضوعات مناقشه‏برانگيز ميان محققان و متفكران اجتماعى عصر حاضر است؛ به گونه‏اى كه برخى با بها دادن به يك عنصر و كم‏توجهى به عناصر ديگر، صورتى كاريكاتورگونه از فرهنگ ما به نمايش گذاشته‏اند.
عده‏اى با تكريم از بُعد غربى به پايمال كردن گذشته ايرانى - اسلامى همت گماشتند و به همين سان گروهى ديگر با غير اسلامى قلمداد كردن هر آن چه خاستگاه صرفاً اسلامى ندارد، به مخالفت با دو بخش ديگر اهتمام ورزيده‏اند. باستان‏گرايان افراطى نيز همه مصايب و مشكلات را از ناحيه عرب دانسته، و پالايش هر آن چه به عرب مربوط است، را راه درمان پنداشته‏اند و به احياى رسوم فراموش شده و بى كاركرد روى آوردند. غافل از آن كه «در طى چهارده قرن همراهى تاريخ ايران و اسلام، فرهنگى گسترده پديد آمده است كه در آن هيچ يك را نمى‏توان از ديگرى باز شناخت. فرهنگ ايران بدون اسلام جستن، به همان اندازه محال است و غير قابل تصور، كه فرهنگ اسلامى را بدون ايران ديدن».2 جريانى كه نيمى از تاريخ اين مرز و بوم را انكار مى‏كند، به اين نكته توجه ندارد كه انكار اسلام انكار چهارده قرن تمدن و تفكر ايرانى است.3
اهميت تبيين هويت فرهنگى ما نيز از اين جا روشن مى‏شود كه بالاخره هويت امروزى ما در گرو كدام يك از اين عناصر است؟ هر چند تعيين دقيق نسبت حضور هر يك از اين عناصر چندگانه در فرهنگ امروز ما كارى مشكل است، اما به هر حال يكى از عناصر اصلى و سازنده فرهنگ امروز ما اسلام است، به گونه‏اى كه وقتى از فرهنگ ايرانى - اسلامى صحبت مى‏شود. منظور آن نظام فرهنگى است كه عناصر ديگر را نيز در خود مى‏گنجاند؛ زيرا ملاك خودى بودن در اين فرهنگ، انطباق پذيرى آن با ارزش‏هاى توحيدى يا دست‏كم عدم مباينت با آن است.
سرشت ايرانيان نيز به گونه‏اى بوده كه به جاى طرح خودى و غير خودى، ملاك را حق و باطل و سنخيت امر با فطرت انسانى قرار داده است نه خودى يا بيگانه بودن آن. درست به همين سبب اسلام در اين ديار پذيرفته شد و عنصرى بيگانه به شمار نيامد؛ هم چنان كه اسلام نيز هيچ گاه خود را در حصارهاى تنگ جغرافيايى محصور نساخت. اما پيوستگى ديانت اسلام با فرهنگ و تمدن ايرانى به گونه‏اى است كه شناخت فراز و فرودهاى تاريخى اسلام و ايران بدون دقت و توجه يكى به ديگر تقريباً غير ممكن است. از اين‏رو، شناخت صحيح اسلام و مبانى و مؤلفه‏هاى فرهنگ و تمدن آن، به عنوان ركن اصلى هويت ما، وظيفه ما را در نگاه دقيق‏تر و عميق‏تر به سرچشمه‏ها و اركان تاريخ اسلام دشوارتر مى‏سازد.

..