اولين توطئه

اولين توطئه پس از رحلت رسول اكرم

با سلام

ابوبكر بن عبداله بن ابى از طريق عايشه نقل مى كند: «چون پيامبر صلى اللَّه عليه و آله رحلت فرمود ابوبكر در سُنحْ بود.
پس عمر برخاست و به سخن درآمده گفت: به خدا سوگند رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نمرده است و دست و پاى كسانى را كه گويند پيامبر مرده است خواهد بريد. تا اينكه ابوبكر آمد و به عمر گفت اى سوگند خورده آرام باش.
هر كس محمد صلى اللَّه عليه و آله را عبادت مى كرده همانا كه او مرده است، و هر كس خدا را مى پرستد، همانا خداوند زنده و جاودان است.
عمر با شنيدن سخنان ابوبكر ساكت شد.
[ر. ك: سيره ى ابن هشام، ترجمه ى اسحاق همدانى، جلد دوم، ص 1121، طبقات، جلد دوم، صص 322- 331، كامل، جلد اول، صص 404- 403 و شرح ابن ابى الحديد، جلد اول، ص 178.]
در حاليكه مردم قبل از آمدن ابوبكر آياتى براى عمر قرائت كردند كه پيامبران نيز مانند ديگر مردم از دنيا مى روند اما عمر آرام نگرفت قصد او اين بود كه مردم را متوجه خود كند كه با على بن ابى طالب عليه السلام بيعت نكنند تا ابوبكر از سُنْح برسد.
و اين دو مطلب ذيل گواه بر نيت اوست:
ابن كثير گويد، هنگامى كه آيه ى «... اليوم اَكْملتُ لكم دينكم...» نازل شد عمر مى گريست، علت را از وى سؤال كردند گفت: بعد از كمالى نقصانى هست و او احساس كرد فوت پيامبر نزديك است.
[ر. ك: البداية و النهاية، جلد سوم جزء پنجم، ص 189.] و هم چنين در روز بيعت عامه از سخنان ديروز خود عذرخواهى كرد. [ر. ك: طبقات، دوم، ص 324.]

«عباس بن عبدالمطلب عموى پيامبر در همان حال كه كنار جسد مطهر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بود احساس مى كرد توطئه اى در شرف وقوع مى باشد كه سير زمان به زودى آن را آشكار مى سازد در مقابل چشم حاضرين دستش را به سوى حضرت على عليه السلام گشود و گفت دستت را بگشاى تا با تو بيعت كنم، تا مردم بگويند عموى پيامبر با پسر عموى پيامبر بيعت كرد و ديگر دو نفر با تو مخالفت نخواهند كرد، مولاى متقيان على عليه السلام فرمود، عمو جان من بكار رسول خدا مشغولم. عباس پس از شنيدن اين پاسخ ديگر سخنى نگفت.
[على بن ابى طالب، جلد اول، ص 229، هم چنين رجوع شود به الامامة و السياسة، جلد اول، ص 33.]

هنگامى كه بنى هاشم مشغول تجهيز رسول خدا بودند گروهى از اصحاب پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در سقيفه بنى ساعده اجتماع كردند تا براى پيامبر جانشينى انتخاب كنند و در همان روز رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با عبدالله بن عثمان (ابوبكر ابوقحافه) بيعت شد چنانكه در كتاب سيره ابن هشام آمده است آن را بيعت عامه گويند.
[ر. ك: به سيره ى ابن هشام، جلد دوم، ص 1120.الطبقات الكبير، جلد سوم، ص 131. مروج الذهب جلد اول، ص 654. تاريخ يعقوبى، جلد دوم، ص 1. كامل، جلد دوم، ص 21.]