امام علی از دیدگاه ابن سینا

امام علی (ع) از دیدگاه ابن سینا

با سلام و عرض ادب. نمیدونم تاپیک رو دارم تو بخش مناسبش ایجاد می کنم یا نه! بهرحال با عرض پوزش مطلبی که ذهن مرا بسیار مشغول کرده است این است که طبق برخی اسناد (که البته ضد و نقیض هم دارند) گویا ابن سینا عمر بن خطاب را نسبت به امیرالمومنین امام علی ع اعقل می داند!!! آیا این موضوع صحت دارد؟ که اگر اینگونه بوده باشد اکنون می بایست ابن سینا از دید شیعیان (ایران) شخص منفوری باشد!
متن زیر:

ابن سینا در فصلی از کتاب فلسفی شفاء در باره خلیفه و امام، میزان درک و عمق عقلانی خود را در امر سیاست و بلکه دیانت و پیروی از رسول اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که بر خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام پس از خود، تنصیص و تصریح فرموده بودند، نشان داده و عمر بن خطاب را در امر حکومت ، اعقل و خردمند تر از امیرالمؤمنین علیه السلام و طبعا شایسته تر برای امر خلافت دانسته است. ابن سینا چنین می نویسد:«لازم است سنت گذار و حاکم، طاعت جانشین خود را واجب گرداند و تعیین جانشین یا از سوی حاکم باشد و یا به طریق اجماع سابقون بر کسی باشد که به طور اشکار و نزد مردم توانایی او را در امر سیاست و استواری عقل او و واجد اخلاق شریف بودنش مثل شجاعت و عفت و حسن تدبیر را اعلام و تایید کنند و نیز بر عالم بودن او به شریعت و این که کس دیگری عالم تر از او وجود ندارد، صحت بگذارند به گونه ای که عموم مردم بر تبعیت از او متففق شوند و نیز حاکم باید بر مردم حکم کند که اگر متفرق شوند و بر اساس هوای نفس با یکدیگر در مورد خلیفه و جانشین تنازع کنند و یا بر فردی غیر شایسته اجماع نمایند، قطعا به خدا کفر ورزیده اند.البته تعیین جانشین بر اساس نص (از سوی حاکم) به صواب نزدیکتر است چرا که منجر به تفرقه و اختلاف نخواهد شد. سپس بر حاکم لازم است اعلام نماید که هر کس به دلیل قدرت مالی و یا غیر مالی بی جهت ادعای خلافت کند، بر همه مردم واجب است که با او جنگیده و وی را نابود کنند. اگر مردم بر این امر قادر باشند اما انجام ندهند بدون شک خدا را معصیت کرده و به او کفر ورزیده اند و ریختن خون هر کس که در این موضوع ـ با فرض تمکن ـ اقدام نکند، مباح است … و واجب است حاکم اعلام نماید که بعد از ایمان به پیامبر اعظم علیه السلام هیچ عملی نزد خداوند محبوبتر از نابودی این فرد مدعی دروغین خلافت نیست.حال اگر این فرد مدعی خلافت ادعا می کرد که متولی خلافت، شایسته این منصب نیست و این که مبتلا به نقصی است که این نقص در او نیست، پس سزاوار این است که مردم با او همراه شوند و آنچه در این میان بیش از هر چیز قابل اتکا و معیار شایستگی است، قدرت عقلی و توانایی در سیاست ورزی است. اگر کسی در این دو ویژگی سرآمد و در باقی ویژگی ها متوسط ـ و البته نه فاقد و بیگانه ـ بود، بر اعلم از این دو ( مدعی خلافت) لازم است که با دیگری که اعقل و خردمندتر است، همکاری و معاضدت کند و بر اعقل نیز لازم است که از کمک اعلم بهره ببرد و عند اللزوم به او (برای مشورت و اخذ کمک) مراجعه نماید، همان گونه که عمر و علی (علیه السلام) چنین می کردند. [یعنی عمر اعقل و علی علیه السلام اعلم بود! / در موارد بسیاری خلفای غاصب من جمله عمر از مشورت با حضرت امیرالمومنین علیه السلام بهره ها جستند و از مهلکه های بسیاری گریختند تا جایی که از عمر نقل شده : لو لا علی لهلک عمر](کتاب شفاء، ص ۴۵۲)

این مطلب پارادوکس هم دارد.
عقل! کسی که علم پایین تری داره، عقلش چه جوری بیشتره؟
عقل یعنی قوه ادراک و عقل از علم، ناشی می شود.
عاقل بیسواد؟؟؟