~✿•● حیدر کربلا ●•✿~ویژه نامه ولادت حضرت عباس علیه السلام و روز جانباز

تب‌های اولیه

48 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
~✿•● حیدر کربلا ●•✿~ویژه نامه ولادت حضرت عباس علیه السلام و روز جانباز

class: grid width: 500 align: center

[TD="align: center"] السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَا الْفَضْلِ الْعَبّاس بْن اَمیرِالْمُؤْمِنین
[/TD]
[TD="align: right"] پرسمان و موضوعات :[/TD]
[TD="align: right"] زندگینامه ی پرچمدار حماسه کربلا[/TD]
[TD="align: right"] علمدار کربلا را بهتر بشناسیم[/TD]
[TD="align: right"]حضرت ابالفضل علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] امير المؤ منين عليه السلام دستهاى عباس عليه السلام را مى بوسد![/TD]
[TD="align: right"]سرداب حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام [/TD]
[TD="align: right"] آیا حضرت عباس علیه السلام در دوران امام حسن علیه السلام محافظ ایشان بود؟[/TD]
[TD="align: right"]اينكه حضرت عباس علیه السلام در فرات خواست آب بخوره واقعيت داشته ؟[/TD]
[TD="align: right"] یک حرف عجیب از حضرت عباس علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]همسر حضرت عباس علیه السلام که بود و آیا فرزندان ایشان در کربلا بودند[/TD]
[TD="align: right"] درباره سرنوشت لبابه زن حضرت عباس علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] بهترین جمله عربی درباره حضرت اباالفضل علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] سقای ادب و معرفت[/TD]
[TD="align: right"]آيا شمر دايي حضرت عباس علیه السلام است؟[/TD]
[TD="align: right"] آیا حضرت عباس(ع) و حضرت زینب (س) معصومند؟[/TD]
[TD="align: right"] حضرت عباس(ع) در نگاه امام صادق (ع) و امام مهدي (عج)[/TD]
[TD="align: right"] عباس، ابوالفضل[/TD]
[TD="align: right"] آنچه از كرامات اهل بيت ديده ايد ـ حضرت عباس(ع) مرا به آسمان برد[/TD]
[TD="align: right"] سوال درباره زیارت حضرت ابوالفضل(ع) قبل از زیارت امام حسین(ع)[/TD]
[TD="align: right"] نشان دادن چهره ی مبارک حضرت عباس (علیه السلام) در اینترنت[/TD]
[TD="align: right"] خطبه حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام) بر بام کعبه[/TD]
[TD="align: right"] چرخیدن آب به دور قبر مطهر حضرت ابوالفضل (علیه السلام)[/TD]
[TD="align: right"] فرهنگی و رسانه مذهبی :[/TD]
[TD="align: right"] ★ ♪♪ ★ دوازدهمین شماره مجله صوتی اسک دین ★ ♪♪ ★ ویژه اعیاد شعبانیه[/TD]
[TD="align: right"]تصاویر سرداب حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام [/TD]
[TD="align: right"] رفتید بین الحرمین دقت کنید[/TD]
[TD="align: right"]پیامک ولادت حضرت ابالفضل العباس علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] تصاویر و والپیپر ولادت حضرت ابالفضل العباس علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]تصاویری زیبا از حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"] مدح و مولودی در ولادت قمر بنی هاشم علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]دانلود کلیپ تصویری سرداب مقدس[/TD]
[TD="align: right"] ملائک از عرش اعلی گل می بارند - فلش[/TD]
[TD="align: right"]جدا از لاله ها - تقدیم به جانبازان عزیز[/TD]
[TD="align: right"] یاران فراموش شده - ( جانبازان اعصاب )[/TD]
[TD="align: right"] جانبازان عزیز ما همچنان شرمنده ایم...=> 17سال جانباز قطع نخاع بود[/TD]
[TD="align: right"] نفسـهــایــ قــطــعــهــ قــطــعــه - روایتی از زندگی جانبازان شیمیایی [/TD]
[TD="align: right"] اشعار خردلی برای یادگاران جنگ[/TD]
[TD="align: right"] جانبازان را فراموش نکنیم - صـوتــی[/TD]
[TD="align: right"] کلیپ زیبای "اتل متل یه بابا" (گوشه ای از زندگی سردار شهید پاریاب)[/TD]
[TD="align: right"] نرم افزار :[/TD]
[TD="align: right"] سفر مجازي به بين الحرمين و حرم حضرت عباس علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]نرم افزار جاوا زیارت نامه حضرت عباس علیه السلام ویژه موبایل[/TD]
[TD="align: right"] سرویس ارسال کارت پستال صوتی ویژه حضرت عباس علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]ویژه نامه سال 1389[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1390[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1391[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1392[/TD]
[TD="align: right"] ویژه نامه سال 1393[/TD]


[b]content[/b]

دانلود صوت




بايد حسين دم بزند از فضائلت
وقتي حسيني است تمام خصائلت
تعبيرهاي ما همه محدود و نارساست
در شرح بيکراني اوصاف کاملت
بي شک در آن به غير جمال حسين نيست
آئينه اي اگر بگذاري مقابلت
اي کاشف الکروب عزيزان فاطمه
غم مي بري ز قلب همه با شمائلت
در آستانة تو گدايي بهانه است
دلتنگ ديدن تو شده باز سائلت
با زورق شکستة دل سال هاي سال
پهلو گرفته ايم حوالي ساحلت
بي شک خدا سرشته تو را از گل حسين
سقاي با فضيلت و دريا دل حسين
تو آمدي و روشني روز و شب شدي
از جنس نور بودي و زهرا نسب شدي
در قامتت اگرچه قيامت ظهور داشت
الگوي بندگي و وقار و ادب شدي

[="Arial"][="Green"]نمی‏ دانم جهان این خوشبختی شگرف را مدیون کدام دعای مستجاب بود که خدا، نام متبرک تو را به پیشانی زمین نوشت و سرنوشت آب‏ ها را به سخاوت دستانت سپرد.

ثانیه ‏های مبارک، مژده آمدنت را بی‏ تاب شدند و هیجان، در بستر تمام رودها شتاب گرفت.
از همان لحظه نخستین میلادت، پروانه‏ ها مسیر نگاه لاهوتی‏ ات را تا دورترین شعاع شیفتگی به وجد آمدند و تمام ستاره ‏ها، زیارت خوان چشم‏ هایت شدند.

عباس؛ تو آمدی تا خیمه‏ های جوانمردی و غیرت را ستون شوی. انگار خدا کلید تمام قفل‏ های بسته را به کرامت دستان تو سپرده است که به محض شکفتن نامت، عقده‏ ها باز می‏شود . bahjat_ir

[/]

[="Indigo"]


[/]



امام سجاد:doa(6): می فرمایند : خداوند رحمت کند عمویم عباس بن علی:doa(6): را ، که به تحقیق ایثار و جانبازی کرد و جنگ نمایانی نمود و خود را فدای برادرش ساخت ، تا اینکه دستانش قطع شد و خداوند در مقابل ، بسان عمویش جعفر طیار ، دو بال به او عنایت کرد تا با آنها با ملائکه در بهشت پرواز نماید.و همانا عباس:doa(6): نزد خداوند تبارک و تعالی منزلتی دارد که جمیع شهدا در روز قیامت بر او غبطه خورند و تمنّای مقامش را نمایند.
خصال شیخ صدوق ، جلد 1 صفحه 35 باب خصال دو گانه


ولادت باسعادت ماه رخشان حیدری حضرت اباالفضل:doa(6): مبارک



تو ابوفاضلی و فضل و شرف را پدری تو شهید و ز تمام شهدا خوب تری
هاشمیّون قمرند و تو بر آنان قمری زاده ی امّ بنینی و به زهرا پسری

ای فروغ دل مصباح هدی یا عباس
ای همه جان جهانت به فدا یا عباس
ای حسین دگر شیر خدا یا عباس
رتبه ات فوق تمام شهدا یا عباس

او می آ‌ید تا رونق ادب و عشق را به تجلی بکشاند،
می آ‏ید تا مرام سرسپردگی در مسیر حق و عدالت را بنیان نهد و مسیر پویای بیداری را رقم زند.
می آ‌ید تا پدر فضایل باشد و اباالفضل بودن را به جهانِ عشق بنمایاند..

[h=1]عباس؛ اسوه‎ ولایت‎پذیری[/h]
ولایت پذیری در اصل، به معنای ایجاد توازن در پذیرش سرپرستی و دوستی پیشوایان دینی و بیزاری از دشمنان آنهاست.
حضرت عباس(علیه‎السلام) که باور و اعتقادش، تمام تلاش‎ها و موضع‎گیری‎های او را در مسیر ولایت قرار داده است، بهترین اسوه ولایت‎پذیری است؛ چون خط سیاسی او پیوسته بر اطاعت از امام و مخالفت رفتاری و گفتاری با دشمنان امام استوار بود. او، این ویژگی را تا لحظه شهادت زنده نگه داشت که بهترین گواه بر این سخن، تقاضای دشمن برای جدا شدن او از صف هواداران ولایت و رد کردن آن از سوی حضرت عباس(علیه‎السلام) بود.
در عصر تاسوعا، دشمن کوشید با استفاده از روابط قومی و قبیله‎ای، حضرت اباالفضل(علیه‎السلام) را از لشگر حسینیان جدا سازد. به همین منظور، شمر بن ذی الجوشن که نسبت خانوادگی با ام‎البنین (علیهاالسلام) داشت، به خیمه حضرت عباس(علیه‎السلام) نزدیک شد و فریاد زد: «خواهرزاده‎های ما کجایند؟»(1)
شمر از قبیله‎ بنی کلاب بود و در عرب رسم بود که دختران قبیله خود را خواهر می‎گفتند. شمر پا را فراتر نهاد و برای رسیدن به مقصود خود به حضرت عباس(علیه‎السلام) امان‎نامه تسلیم کرد. دشمن که برق شمشیر و توفان دستان حضرت اباالفضل(علیه‎السلام) در دفاع از ولایت را در جنگ‎های پیشین دیده بود، می‎خواست با این حربه پوسیده، شکست را بر سپاه امام تحمیل کند.
رفتار حضرت عباس(علیه‎السلام) در این مورد گویای دفاع راستین او از حریم ولایت و برائت از دشمنان است. او بدون کوچک‎ترین توجه به مناسبات قبیله‎ای و قوم‎گرایی‎ها، فریاد کشید و گفت: «دست‎هایت بریده باد! خداوند تو و امان‎نامه‎ات را لعنت کند. آیا به ما امان می‎دهی، در حالی که پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، امام حسین(علیه‎السلام)، امان ندارد؟ به ما امر می‎کنی که به اطاعت این نفرین شدگان الهی و فرزندان ملعون و پلید آنان در آییم؟»(2) او اینگونه بر چکاد افتخار ایستاد و بلندترین چکامه را در ولایت‎پذیری سرود.

پی‎نوشت‎ها:
1. اصول کافی، کلینی، انتشارات اسوه، قم، 1372، چاپ 2، ج 4، ص 120.
2. اعلام الوری، باعلام الهدی، امین الاسلام فضل به الحسن الطبرسی، ص 237.

[h=1][/h]
در زیارت حضرت عبّاس بن علىّ بن ابیطالب علیه السلام است شیخ اجل جعفر بن قولویه قمى به سند معتبر از ابوحمزه ثمالى روایت كرده كه حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود كه چون اراده نمائى كه زیارت كنى قبر عبّاس بن على علیه السلام را و آن بر كنار فرات محاذى حایر است.
مى ایستى بر در روضه و مى گوئى :
سَلامُ اللَّهِ وَسَلامُ مَلاَّئِكَتِهِ الْمُقَرَّبینَ
سلام خدا و سلام فرشتگان مقربش
وَاَنْبِیاَّئِهِ الْمُرْسَلینَ وَعِبادِهِ الصّالِحینَ وَجَمیعِ الشُّهَدآءِ
و پیمبران فرستاده اش و بندگان شایسته اش و تمام شهیدانوَالصِّدّیقینَ وَالزَّاكِیاتُ الطَّیِّباتُ فیما تَغْتَدى وَتَرُوحُ عَلَیْكَ یَا بْنَ
و راستگویان و درودهاى پاكیزه و پاك در هر بامداد و پسین بر تو اى فرزنداَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلیمِ وَالتَّصْدیقِ وَالْوَفآءِ وَالنَّصیحَةِ
امیر مؤ منان گواهى دهم برایت كه تو تسلیم بودى و تصدیق نمودى و وفاء و خیرخواهى كردىلِخَلَفِ النَّبِىِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ الْمُرْسَلِ وَالسِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ
نسبت به (حضرت ابا عبداللّه ) یادگار پیامبر صلى اللّه علیه و آله (آن پیامبر) مرسل و نوه برگزیده (آن حضرت(وَالدَّلیلِ الْعالِمِ وَالْوَصِّىِ الْمُبَلِّغِ وَالْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ فَجَزاكَ اللَّهُ عَنْ
و راهنماى دانشمند و وصیى كه رساننده احكام خدا بود و آن ستمدیده اى كه حقش پایمال شد پس خداوند پاداشت دهد از رَسُولِهِ وَعَنْ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ وَعَنِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ صَلَواتُ اللَّهِجانب رسولش و از امیر مؤ منان و از حسن و حسین درودهاى خدا
عَلَیْهِمْ اَفْضَلَ الْجَزآءِ بِما صَبَرْتَ وَاحْتَسَبْتَ وَاَعَنْتَ فَنِعْمَ عُقْبَى
بر ایشان بهترین پاداشها را بخاطر آن بردباریت و پاداش خوبى و كمكى كه كردى و چه نیكو است سرانجامالدّارِ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّكَ وَاسْتَخَفَّ بِحُرْمَتِكَ
خانه ات خدا لعنت كند كسى كه تو را كشت و خدا لعنت كند كسى كه جهل ورزید درباره حق تو و سبك شمرد حرمت تو راوَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ حالَ بَیْنَكَ وَبَیْنَ مآءِ الْفُراتِ اَشْهَدُ اَنَّكَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً
و خدا لعنت كند كسى كه حائل شد میان تو و میان آب فرات گواهى دهم كه براستى تو مظلوم كشته شدىوَاَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ لَكُمْ ما وَعَدَكُمْ جِئْتُكَ یَا بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ وَافِداً
و براستى كه خدا وفا كند به وعده اى كه به شما داده آمده ام به درگاهت اى پسر امیر مؤ منان و واردماِلَیْكُمْ وَقَلْبى مُسَلِّمٌ لَكُمْ وَتابِعٌ وَاَ نَا لَكُمْتابِعٌ وَنُصْرَتى لَكُمْ مُعَدَّةٌ
بر شما و دلم تسلیم شما و پیروتان هست و خودم نیز پیرو شمایم و یاریم براى شما آماده استحَتّى یَحْكُمَ اللَّهُ وَهُوَ خَیْرُ الْحاكِمینَ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لامَعَ عَدُوِّكُمْ اِنّى
تا هنگامى كه خدا حكم كند و او بهترین حكم كنندگان است و من طرفدار شما و با شما هستم نه با دشمن شما و منبِكُمْ وَبِإِیابِكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَبِمَنْ خالَفَكُمْ وَقَتَلَكُمْ مِنَ الْكافِرینَ
نسبت به شما و به بازگشتتان (در زمان رجعت ) ایمان دارم و نسبت به هر كس كه با شما مخالفت كرده و شما را كشته كافر و منكرم ،قَتَلَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْكُمْ بِالاَْیْدى وَ الاَْلْسُنِ
بكشد خدا مردمى را كه شما را كشتند بدست و زبان # پس داخل روضه شو و خود را به
ضریح بچسبان وبگو:
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ اَیُّهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ الْمُطیعُ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ
سلام بر تو اى بنده شایسته پیرو خدا و رسولشوَلاَِمیرِالْمُؤْمِنینَ وَالْحَسَنِ والْحُسَیْنِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَسَلَّمَ
و پیرو امیر مؤ منان و حسن و حسین درود خدا و سلامش بر ایشان باد اَلسَّلامُ عَلَیْكَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ وَمَغْفِرَتُهُ وَرِضْوانُهُ وَعَلى
سلام بر تو و رحمت خدا و بركاتش و آمرزش و خوشنودیش و بررُوحِكَ وَبَدَنِكَ اَشْهَدُ و اُشْهِدُ اللَّهَ اَنَّكَ مَضَیْتَ عَلى ما مَضى بِهِ
روح تو و بدنت گواهى دهم و خدا را نیز به گواهى گیرم كه براستى تو برفتى به همان راهى كه رفتند بدان راهالْبَدْرِیُّونَ وَالْمُجاهِدُونَ فى سَبیلِ اللَّهِ الْمُناصِحُونَ لَهُ فى جِهادِ
جنگجویان بدر و پیكار كنندگان در راه خدا و خیرخواهان او در پیكار با
اَعْدآئِهِ الْمُبالِغُونَ فى نُصْرَةِ اَوْلِیآئِهِ الذّآبُّونَ عَنْ اَحِبّآئِهِ فَجَزاكَ اللَّهُ
دشمنانش و كوشایان در یارى دوستانش و دفاع كنندگان از دوستانش پس خداوند پاداشت دهد
اَفْضَلَ الْجَزآءِ وَاَكْثَرَ الْجَزآءِ وَاَوْفَرَ الْجَزآءِ وَاَوْفى جَزآءِ اَحَدٍ مِمَّنْ
به بهترین پاداش و بیشترین پاداش و شایان ترین پاداش و كامل ترین پاداشى كه به هر یك از كسانى دهند
وَفى بِبَیْعَتِهِ وَاسْتَجابَ لَهُ دَعْوَتَهُ وَاَطاعَ وُلاةَ اَمْرِهِ اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ
كه به بیعت با او وفا كرد و دعوتش را پذیرفت و پیروى كرد از كار دارانش گواهى دهم كه تو براستى
بالَغْتَ فِى النَّصیحَةِ وَاَعْطَیْتَ غایَةَ الْمَجْهُودِ فَبَعَثَكَ اللَّهُ فِى
كوشش خود را در خیرخواهى كردى و نهایت تلاش خود را در این راه مبذول داشتى خدایت در
الشُّهَدآءِ وَجَعَلَ رُوحَكَ مَعَ اَرْواحِ السُّعَدآءِ وَاَعْطاكَ مِنْ جِنانِهِ
زمره شهیدان برانگیزد و روح تو را با ارواح نیكبختان قرار دهد و عطا كند بر تو از بهشت خویش
اَفْسَحَها مَنْزِلاً وَاَفْضَلَها غُرَفاً وَرَفَعَ ذِكْرَكَ فى عِلِّیّینَ وَحَشَرَكَ مَعَ
فراخترین منزل و بهترین غرفه ها را و بالا برد نام تو را در بالاترین جایگاهها و محشورت سازد با
النَّبِیّینَ وَالصِّدّیقینَ وَالشُّهَدآءِ وَالصّالِحینَ وَحَسُنَ اُولئِكَ رَفیقاً
پیمبران و راستگویان و شهیدان و شایستگان و آنها نیكو رفیقانى هستند
اَشْهَدُ اَ نَّكَ لَمْ تَهِنْ وَلَمْ تَنْكُلْ وَاَنَّكَ مَضَیْتَ عَلى بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِكَ
گواهى دهم كه براستى تو سستى نكردى و سر نتافتى و به راهى كه رفتى از روى بصیرت و بینائى كامل رفتى
مُقْتَدِیاً بِالصّالِحینَ وَمُتَّبِعاً لِلنَّبِیّینَ فَجَمَعَ اللَّهُ بَیْنَنا وَبَیْنَكَ وَبَیْنَ
اقتداء به مردم شایسته كردى و پیروى از پیمبران نمودى پس خداوند گرد آورد میان ما و تو
رَسُولِهِ وَاَوْلِیآئِهِ فى مَنازِلِ الْمُخْبِتینَ فَاِنَّهُ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ
و رسولش و دوستانش در جایگاههاى فروتنان (حق ) زیرا كه او مهربانترین مهربانان است.

[h=1]بر گونه ماه[/h]
پس از درگذشت فاطمه (سلام الله علیها)، خورشید به سوگ نشست و خزان خیمه سنگین و استوار خود را بر سر این سرای گسترد. علی (علیه السلام) - که عاشورا را در آینه آینده می پایید - می بایست هر چه زودتر همسری اختیار کند. می دانست برادرش عقیل نسب شناسی چیره دست و آگاه است. از این رو، وی را نزد خود فرا خواند:
فاطمه چها فرزند به دنیا آورد. فرزندانی که یکی از دیگری،زیباتر، رشیدتر و قامت بر افراشته تر. و از این چهار، عباس ماه پاره آنها بود و از هر سه دیگر کوهتر و با صلابت تر...

- برادرم عقیل! از خدا که پنهان نیست از تو چه پنهان باشد چندی است که در اندیشه خود سر در گریبانم. از سویی، فراق فاطمه بر سینه ام تنگی می کند و جانم از این درد به ستوه آمده است؛ خودم هیچ! میوه های دلم و ثمره های فاطمه ام هنوز خردسالند و داغ بی مادری، نهال وجودشان را سخت پژمرده است.
از سوی دیگر، اندیشه های بلندی در سر دارم. باید برای آینده کاری بکنم.
- برادر! عقیل به فدای فرزندان تو باد! بگو اگر چاره ای باشد، من هیچ فروگذار نخواهم کرد.
- آری! تو را می شناسم. این چنین است که می گویی. اما...
- جان برادر! اگر برای فرزندانت در اندیشه مادری بگو تا با تمام رغبت آستینم را بالا بزنم.
- آری! خدایت خیر دهاد! همین است که گفتی.
- چشم عقیل روشن باد! اما چه کسی؟ هرکه باشد خود سراغ منزلش را خواهم گرفت و از طرف تو به خواستگاریش خواهم رفت.
- خدایت تو را چشم روشن دهاد! برادر! هنوز نظرم به کسی جلب نشده است. اکنون تو یاریم کن. می دانم در علم انساب سر آمدی و از این رو، بر خرد و کلان قبایل واقفی. زنی را برایم برگزین که در شجاعت و دلاوری میراث بر یلان و رادمردان روزگار و از تبار شجاعان و دلاورمردان عرب باشد که از او برایم فرزندی چابک، نیرومند و تنومند در وجود آید.
- خواسته ات را به زودی زود جامه عمل خواهم پوشاند...
دیری نپایید که عقیل فاطمه دختر "حزام بن خالد" را به حضرتش معرفی کرد؛ زنی از قبیله "بنی کلاب" مشهور به "فاطمه کلابیه".
فاطمه چهار فرزند به دنیا آورد، یکی از دیگری رعناتر، رشیدتر و قامت بر افراشته تر.
برادرعقیل! از خدا که پنهان نیست از تو چه پنهان پاشد چندی است که در اندیشه خود سر در گریبانم. از سویی، فراق فاطمه بر سینه ام تنگی می کند وجانم از این درد به ستوه آمده است.

از این چهار، عباس ماه پاره آنها بود و از هر سه دیگر کوهتر و با صلابت تر...
و امروز همان روزی بود که مه پاره بنی هاشم از افق مدینه درخشیدن گرفت و با آمدن این نوزاد نو رسته، موج سرور و شادمانی خانه علی(علیه السلام) را برداشت.

[h=1]دسته گلِ یاس[/h]
[h=3]بحر طویل در ولادت حضرت عباس(علیه‎السلام)[/h]

شب سوم چو رسید از مه شعبان، مه عترت، مه قرآن، چه مبارک سحری بود که خورشیدِ جمال پسرِ فاطمه یکباره درخشید، ادب بین که شب چارم شعبان، پی آن ماهِ فروزنده عیان گشت ز بـرج شـرف و غیـرت و ایثار، بـه بیت علـی آن حجت دادار، مهِ ام‌ِبنین، حضرت عبـاس علمـدار، قضـا گفت که ایـن است همـان شیـرخروشانِ علی حیدر کرار، قدر گفت که این است به خیلشهدا سرور و سالار، فلک گفت بشر یا ملک است این؟ زهی از این گل رخسار که بخشید صفا چشم و دل اهل صفا را
[h=3]بند دوم[/h]
هله ای فاطم? دوم مولا! صدف بحر تولا! گهرت باد مبارک! تویی آن نخل ولایت، که بود میو? نابت قمر برج هدایت، دُر دریای عنـایت، ثمرت بـاد مبارک، قمـرت بـاد مبـارک! گـلِ رخسـارِ گرامی پسرت باد مبارک! ز عـلی بـاد سلامی به بلندای تجلّای ولایت به تو ولال? یاس تو و مـاه رخ عباس که سرمست حسین است، که پا‌بست حسیناست، همه هست حسین است، بگو دست حسین است، ببین در رخ نورانی او هیبت و اِجلال علی شیر خدا را.
[h=3]بند سوم[/h]
الا حور و ملک! جن و بشر! خلق سماوات و زمین! جشن بگیرید که امشب علی و فاطمه و فاطم? ام‌بنین و حسن و شخصِ حسین‌‌بن‌علی جشن گرفتند و همه وصف ابوالفضل علمدار سرودند، همه چشم به عباس گشودنـد و همه حمد خـداونـد نمودنـد که در باغ ولا،دسته گلِ یاس خوش آمد پسر شیر خدا حضرت عباسخوش آمد! صلوات علی و فاطمه بـر ماه جمالش، بـهجلالش، به کمالش، به خصالش، به دو ابروی هلالش،ز رسول الله و آلش بفشانید به پایش گهر مدح و ثنا را .
[h=3]بند چهارم[/h]
نشنیدید که قنداق? آن ماه جبین در بغلِ ام‌بنین بود؟ چو خورشید که بر بام زمین بود، تو گویی که مگر در بغل فاطم? بنت اسد، حیدر کرار، علی شیر خداوند مبین بود، که آن مادر فرخنده چو یک اختر تابنده که دور سر خورشید بگردد، به ادب آمد و گرداند بـه دور سر ریحان? زهرا قمرش را و نـدا داد که ای نـور دل فـاطمه عبـاسعزیزم به فدایت نگهش کن که بـوَد یارِ تو و سرور و سالار، تمام شهدا را .
[h=3]بند پنجم[/h]
همه دیدند که قنداق? عباس بود بر سر دست اسدالله چو خورشید که گیرد به بغل ماه و زند بوسه بـه پیشانی و دستش، پس از آن یاد کند در شب میـلاد وی از صبح الستش که فـدای پسر فاطمه گردد سر و جان و تن و دستش، و کند یـاد علمـداری و سقائی و فرماندهی کلقـوایش، ادب و عشـق و وفـایش، شـرف و صـدق وصفایش، بـه زمین آمـدن از عـرش خدا، قـامت رعنا ورسایش، عجبا دید در آن چهره همه واقع? کرب و بلا را .
[h=3]بند ششم[/h]
ای نبی خوی و علی صولت و زهرا صفت! آیین? حلم حسن و دید? بیدار حسینی! تویی آن ماه که خود غرق در انوار حسینی، نه فقط در شب عاشور و صف کرب و بلا، کز شب میلاد گرفتار حسینی، همه جا یار حسینی پسر شیر خدایی و علمـدار حسینی، تـو ابـوفاضل و فرمانده انصار حسینی، ز خداوند و ملایکز رسولان و امامان و شهیدان الهی، همه دم باد درودت، همه جا باد سلامت که رساندی به کمال از ادب و غیرت و جانبازی خود دوستی و عشق و وفا را .
[h=3]بند هفتم[/h]
تو یم غیرت و ایثار و وفایی که پیمبر به تو نازد، تو به بی دَستی خود دست خدایی که علی ساقی کوثر بـه تـو نازد، تـویی عباس که صدیق? اطهر به تو نازد، حسن آن حجت داور به تـو نازد، تو همان یار حسینی که حسین ابن علی در صف محشر به تو نازد، تو همانمیر سپاهی که همانا علی اکبر بـه تـو نـازد، تـویی آنسـاقی بی آب که حتی علی اصغر به تو نازد، پسر ام‌بنیناستی و بیش از همه مادر به تو نازد، که تو کردی به صف کرب و بلا یاری مصباح هدا را .
[h=3]بند هشتم[/h]
تو همان ماه بنی هاشم و شمع شهدایی تو به دریای عطش با جگر تشن? خود آب بقایی، تو کنار حرم خون خدا صاحب ایوان طلایی، تو به بی‌دستی خود از همگان عقده گشایی، تو فراتر ز تمام شهدا روز جزایی، حرمت علقمه، خود کعب? ارباب دعایی، تو حسینِ دگرِ فاطمه، تـو خون خدایی، بـه خدا صاحبلطف و کرم و جود و سخایی، تـو همان باب حوائج، تو همان بحر عطایی، تو امید همه عالم تو چراغ ره مایی، تو علمداری و فرماند? کل شهدایی، چه شود دست بگیری ز کرم "میثم" افتاده ز پا را؟ "حاج غلامرضا سازگار"

[h=1]مظهر عشق و محبت[/h]
خرم ای دل که جهان پر زسرور است، امشب
کشور جان همه چون وادی طور است، امشب
مظهر عشق و محبت به ظهور است، امشب
صحنه دهر همه غرقه نور است، امشب
شام میلاد همایون اباالفضل رسید
پسر علم و فضیلت، پدر فضل رسید...
بود عباس به دنیا همه جا یار حسین
در صف ماریه بُد یار و مددکار حسین
ساقی تشنه لبان بود و سپهدار حسین
قهرمان بود که گردید علمدار حسین
نیّر نورفشان، ماه بنی هاشم اوست
صف شکن، صفدر ذیجاه بنی هاشم اوست...
بر سپهر عظمت، ماه جهانتاب بود
به گلستان حقیقت، گل شاداب بود
مخزن علم و ادب را دُرّ نایاب بود
بر همه خلق جهان، مایه اعجاب بود
دافع رنج و محن، کشف مهماّت رسید
ز امر یزدان، به جهان، قاضی حاجات رسید
چون در کرب و بلا، جانب میدان آمد
نی پی جنگ و جدل، از پی فرمان آمد
به تمنای دل خیل یتیمان آمد
تا برد آب سوی خیمه، شتابان آمد
ساقی تشنه لبان، منصبش از حیدر بود
بلکه از لطف خداوند و ز پیغمبر بود
گفت: ای لشکریان، سرور و سالار منم
یاور خسرو دین، میر علمدار منم
بر سپاه شه مظلوم، سپهدار منم
همچنان شیر خدا، قاتل کفار منم
پسر شیر خدا و پدر فضلم من
یاور خسرو مظلوم، ابوالفضلم من
منهدم کاخ ستمکار، ز تکبیر من است
منهدم لشکر کفار، ز تدبیر من است
شیرغرّنده چو گنجشک به نخجیر من است
تیز و برنده تر از صاعقه، شمشیر من است
من اباالفضل، حسین بن علی را یارم
اوست اندر دو جهان، روشنی افکارم
من اباالفضل، یل صف شکن دورانم
نیست امروز هماورد، در این میدانم
زهره شیر شود آب، گه جولانم
یاور دینم و فرزند شه مردانم
جان خود را به ره دوست فدا خواهم کرد
چشم خود را سپر تیر بلا خواهم کرد
ای سپه! حجّت حق، ملک نجات است حسین
مظهر عدل خدا، مظهر ذات است حسین
به خداوند قسم اصل حیات است حسین
روز میعاد، رفیع الدرجاتست حسین
حجّة الله بود، سبط رسول دو سراست
پسر فاطمه، فرزند علی، شیر خداست
من حسین بن علی دارم و قرآن دارم
یاوری همچو برادر، شه خوبان دارم
خوشدلم زان که چو او، رهبر ایمان دارم
من کنم یاری دین، تا که به تن جام دارم
یاور دینم و از بهر فدا آمده ام
از پی یاوری دین خدا آمده ام
بارالها! به اباالفضل جوان، یار حسین
به دل سوخته جمله انصار حسین
که نمودند همه جان خود، ایثار حسین
شیعیان را همه کن پیرو افکار حسین
نظری جانب احباب، زغفّاری کن
حکم حق را زعدالت به جهان جاری کن
کردگارا! دل ما غرقه خون گردیده
اختیار از کف احباب، برون گردیده
بهر ما محنت و اندوه، فزون گردیده
کار بر وفق دل دشمن دون گردیده
همگی خون جگر و غمزده و زار شدیم
از غم هجر رخ یار، دل افگار شدیم
بارالها! فرج مهدی موعود چه شد؟
آنکه دلها زعطایش زغم آسود، چه شد؟
گوهر گنج فضایل، دُرمنضود، چه شد؟
صبح امید چه شد؟ طالع مسعود چه شد؟
" سرویا" غصه مخور، روز فرج نزدیک است
گرچه امروز جهان بر تو و ما تاریک است
"قاسم سرویها"

[h=1]عالم سراپا ناز شد[/h]
اي عاشقان اي عاشقان عالم سراپا ناز شد سيمرغ قاف عشق را هنگامه پرواز شد
ز اسرار خلقت بهر ما افشا هزاران راز شد کلک جهان آراي حق آماده اعجاز شد
از فرط شادي و شعف عفو گنه آغاز شد باب الحوائج آمد و درهاي رحمت باز شد
ساقي بياور جام مي چون اشجع الناس آمده عاشوريان را مژده ده بر گو که عباس آمده
از دامن ام البنين ماهي به يثرب سر زده کز حسن رويش طعنه‎ها بر خسرو خاور زده
پهلو به پهلوي علي مانند شير نر زده گلبوسه‎ها بر دست او داماد پيغمبر زده
از بهر ياري حسين تکبير از دل بر زده پرچم عليه دشمنان بر قله باور زده
ساقي بياور جام مي چون اشجع الناس آمده عاشوريان را مژده ده بر گو که عباس آمده
سرچشمه آب بقا جوشد ز چشم مست او گردد فدائي حسين از چشم مستي هست او
عفو گناه ما کند خالق به ناز شصت او دل بر حسينش بسته او نازم به بند و بست او
هستي دهد در راه حق هستي شود پا بست او تا دين نيفتد از بها افتد ز پيکر دست او
ساقي بياور جام مي چون اشجع الناس آمده عاشوريان را مژده ده بر گو که عباس آمده
او آمده تا خويش را سر مست شيدايي کند کز مستي و شيدايي‎اش بر خلق آقايي کند
در کربلاي پر بلا جنگي تماشايي کند در خدمت پير عطش لب تشنه سقايي کند
صدها هزاران درد را درمان ايمائي کند ز انفاس گرم خويشتن کار مسيحائي کند
ساقي بياور جام مي چون اشجع الناس آمده عاشوريان را مژده ده بر گو که عباس آمده
از روز اول مايه عز و وقار زينب است در کربلاي پر بلا او پاسدار زينب است
در موقع اندوه و غم او غمگسار زينب است اهل حرم را محرم و آئينه‎دار زينب است
پشت و پناه و همدم و همکار و يار زينب است هر جا که نام زينب است او در کنار زينب است
ساقي بياور جام مي چون اشجع الناس آمده عاشوريان را مژده ده بر گو که عباس آمده
پرچم فراز دين حق پرورده مولاست او چون در شجاعت رهبري بي باک و بي پرواست او
همسنگر آزادگي با يوسف زهراست او باب الحوائج در جهان بر خلق ما فيهاست او
غيرت بسان قطره و در مرتبت درياست او ناموس حق را حامي و غارتگر دلهاست او
ساقي بياور جام مي چون اشجع الناس آمده عاشوريان را مژده ده بر گو که عباس آمده
باشد حسين فاطمه چون شمع و او پروانه‎اش جان مي‎کند ايثار او چون او بود جانانه‎اش
کرب و بلا ميخانه و او ساقي ميخانه‎اش حق از مي قالوا بلي پر مي‎کند پيمانه‎اش
آب فرات آمد به جوش از نعره مستانه‎اش آزادمردي زنده شد از همت مردانه‎اش
ساقي بياور جام مي چون اشجع الناس آمده عاشوريان را مژده ده بر گو که عباس آمده

"ژوليده نيشابوري"

[h=1]خداوند ادب[/h]

ای خداوند ادب، بنده ی عشق کشته مهر و وفا، زنده عشق ادب و عشق و وفا، مرهونت همت و جود و سخا، مدیونت شرف و غیرت و مهر و احساس جاودانی زتو باشد- عباس (ع) پیش سرو قدت، از خجلت خویش سرو افراخته قد- سر در پیش نخل جودی تو و- احسان، ثمرت صد چو حاتم- چو گدایان به درت پسر شیر دل شیر خدای شاه بیت غزل عشق و وفای سرمه ی چشم ملک، خاک رهت مشتری، مهر- به چهر چو مهت بسکه ماه رخ تو دل می برد دل زدیوانه و عاقل می برد عاشقان ریزه خور خوان تواند جمله طفلان دبستان تواند عقل- مبهوت وفاداری تست عشق، حیران فداکاری تست مشعل عشق، تو افروخته ای شمع را سوختن آموخته ای جز تو ای باخته سر در ره عشق کیست؟ استاد به دانشگه عشق گر چه خود مایه فخر بشرست علی از چون تو پسر مفتخر ست فاطمه، کش ز خدا باد سلام در صف حشر چو بگذارد گام همرهش- دست تو را می آرد تا که بار گنهان بردارد ای دل خلق خدا پا بستت بوسه زن، دست خدا بر دستت ما همه دست به دامان توایم میزبان غم و مهمان توایم

[=Microsoft Sans Serif][=times new roman][=microsoft sans serif][=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif][=times new roman][=microsoft sans serif]

«گلاب بیاورید، اسپند و عود...».
تا می‏روم دنبالِ گلاب، زنی دیگر فریاد برمی‏آوَرَد:
«امیرالمؤمنین علیه‏ السلام در مسجد است، یک نفر برود...».

[=times new roman][=microsoft sans serif]از خانه بیرون می‏روم. می‏دوم... لبخند علی علیه ‏السلام ،
دلم را آرامش می‏بخشد. مولا و لبخندی چنین فرحزا؟ آن هم بعد از رفتنِ زهرا؟!
[=times new roman][=microsoft sans serif]

دوست دارم این همه اشتیاق را زودتر از همه به «امّ ‏البنین» بگویم؛
به همه بنی ‏هاشم و... اما هرچه می‏دوم، به گَردِ مولا هم نمی‏رسم!

[=times new roman][=microsoft sans serif]«یا اللّه‏» که می‏گوید، صدای صلواتِ زن‏ها و...
صحنِ کوچک خانه، پُر می‏شود از هیاهو و غوغا
[=times new roman][=microsoft sans serif]

چشم‏های علی، عشق و اشتیاق را در قابِ نگاه امّ البنین می‏ نشاند.
و دست‏هایش ماه بنی‏ هاشم را به آغوش می ‏کشاند؛ تو را می‏گویم!

[=times new roman][=microsoft sans serif]خداوند را فراوان می ‏ستاید. سپس در هلهله شادیِ پنهان و آشکارِ فرشتگان،
آوای اذان و اقامه را، فقط برای تو می ‏سراید. از خانه که بیرون می‏زنم،
[=times new roman][=microsoft sans serif]
اهلِ مدینه هجوم می‏ آورند برای دیدنِ ماه؛
همچون خیل فرشتگانِ آسمان، مثل خورشیدِ مهربان.



تو آمدی و روشنی روز و شب شدی
از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی
در قامتت اگرچه قيامت ظهور داشت
الگوی بندگی و وقار و ادب شدی

ولادت حضرت ابوالفضل (ع) و روز جانباز بر شما مبارک

امشب شب میلاد علمدار حسین است

میلاد علمدار وفادار حسین است

گر بود علی محرم اسرار محمد

عباس علی محرم اسرار حسین است

امشب شب میلاد علمدار حسین است

میلاد علمدار وفادار حسین است

گر بود علی محرم اسرار محمد

عباس علی محرم اسرار حسین است

ولادت قمر بنی هاشم حضرت ابالفضل العباس علیه السلام مبارک باد.

عباس(ع) آمد تا برادری را معنا کند، وفا را شرح دهد، ایثار را الگو باشد.
شجاعت را تفسیر کند و دلاوری را مصداقی والا گردد.

میلاد حضرت اباالفضل العباس(ع) مبارک باد

زینب بنِگر چه تکیه گاهی دارد

ارباب عجب پشت و پناهی دارد

حق داشت رقیه عاشق او بشود

الحق که عجب عموی ماهی دارد

تو مثلِ حسن کوچه‌هایت شلوغ است
که بی تو مدینه تماشا ندارد

برای تماشات یوسف رسیده
مدینه ولی بیش از این جا ندارد

پسرهای او جایِ خود ، می‌شود گفت
که مانند عباس زهرا ندارد

امشب شب میلاد علمدار حسین است
میلاد علمدار وفادار حسین است
گر بود علی محرم اسرار محمد
عباسِ علی محرم اسرار حسین است

میلاد اباالفضل العباس (علیه السلام) مبارک

#حضرت_عباس_علیه_السلام

تو را رعنا و دلبر آفریدند
تورا از خاک کوثر آفریدند

ز دست و چشم و بازوی تو پیداست
هزاران بار حیدر آفریدند

#حسین_جعفری

#حضرت_عباس_علیه_السلام

چه زیبا میدرخشد ماه در آغوش دریایش
زمان می ایستد هربار هنگام تماشایش

به سمت خانه ی ام البنین امروز می آید
برای دیدن عباس،مریم با مسیحایش

خدا را میتوان حس کرد در بین دواقیانوس
درست آن لحظه ای که چشم میدوزد به مولایش

کسیکه زاده ی ام الادب ام الوفا باشد
ادب میریزد ازلحنش وفا هم ازسراپایش

پدر شیر و برادر شیر و مادرشیرزن یعنی
بناگشته ست بر کوهی شجاعت اصل و مبنایش

چنان مست ست ازجام پرازعشق برادر که
کنار علقمه لب تشنه باید کرد پیدایش

پیِ خود میکشاند عده ای از ارمنی ها را
چه کرده با دل این قوم نام با مسمایش

#عالیه_رجبی

#حضرت_عباس_علیه_السلام

نگذشت هر كه وقت سخن راحت از ادب
بي شك گرفت صُحـبت او بركـت از ادب
بايد كُنند اهل ادب ، صحبت از ادب
تا واژه واژه ، جـان بِبَـرد لذّت از ادب

روزي كه ما سفـيرِ صدايِ ادب شـديم
مست از سبويِ نام خُداي ادب شديم

ديديم بس به تجربه دنيا وفا نداشت
حتّي جنان به آدم و حوّا وفا نداشت
عبّاس جُز به زاده ي زهرا وفا نداشت
يك تن شبيه حضرت سقّا وفا نداشت

عبّاس ربّ عشق و ادب خالق وفاست
عبّاس ذكر مـستيِ عُشّاقِ كـربلاست

با اينكه مـثلِ قـطره ي ناقابليــم ما
وصليم تا به علقـمه، دريا دليم ما
از حُسنِ ماه مصر اگر غافلـيم ما
محوِ جَـمال ماه ابوفاضليم ما

شرمنده ايم چون كه قياس است نابجا
مابين حُسنِ يوسف و زيبا نگارِ ما ؟

جُز موي او كه زُلفِ سياهي نديده ايم
جُز زيرِ سايه اش كه پناهي نديده ايم
جُز او وزيـر، در خُورِ شاهي نديده ايم
جُز روي او كه چهره ي ماهي نديده ايم

مثل هوا كه دور سـرش تاب مي خُورد
از جام چشمهاش جنون آب مي خورد

از هر نظر نگاه كُني فوق العاده است
يك لحظه هم مَجال به نَفْسش نداده است
پشت و پناهِ مرد و زنِ خانـواده است
مانند كوه پاي حُـسين ايسـتاده است

عباس بي نظيرترين ماه طايفه ست
عباس روح سـبزِ تمـامِ مَعارف است

ما قُـمـريِ تـرانه ي بابُ الحوائـجــيم
مُحتاج آب و دانه ي بابُ الحوائجيم
رندانِ بي نـشـانه ي بابُ الحوائجيم
كَلبيم و دورِ خانه ي بابُ الحوائجيم

با خاك بوسي حرمش عشق مي كنيم
ديوانـه وار با عَلَـمـش عشـق مي كنيم

كارش هميشه و همه جا ذرّه پروري ست
مَهرش شبيه فاطمه ، قهرش پيمبري ست
دلداده است اگرچه ، خودْاُستاد دلبري ست
اللهُ اكبـر از وَجـَنـاتش كه حيدري ست

طفـلي كه فنّ رزم پـدر را بَلَـد شود
شايسته است شُهره به شِبلُ الأَسَد شود

در عرصه ي نبرد چو تكبير مي كِـشد
دشمـن ز خُـوف ، آهِ نَـفَس گير مي كِشد
با ترس و لرز مغز سرش تـير مي كِشد
انگار اين علي ست كه شمشير مي كِشد

صِفّين شاهد است كه در نوجواني اش
خوشحال شد چقدْر علي از قهرماني اش

او عـبد صالح است به امضاي اهل بيت
او غرق رحمت اسـت به فـتواي اهل بيت
او دل بُـريده از هـمه ، منهـاي اهل بـيت
سَـلمان به لطف اوشده ،مِـنّاي اهل بيت

آن جا كه افـتخار به سـادات مي كنند
با او به اهل عرش ، مباهات مي كنند

وقتي كه بود اهل حـرم غـم نداشتند
بر رُخ نشـان ز سيليِ مُحكم نداشتند
لبهاي خُشك و چشمِ چو زمزم نداشتند
دستان بسته يا كه قَـدِ خم نداشتند ...

او مانده بود ،،، داغ كمر را نمي شكست
در شامْ سـنگ ، حُرمتِ سر را نمي شكست

#محمد_قاسمی

#حضرت_عباس_علیه_السلام

به نام نامي شاه جهان ابوفاضل
به نام ماه زمین و زمان ابوفاضل
به نام اسوه نام اوران ابوفاضل
به غيرت و شرف عشقمان ابوفاضل

بگو يكسيت فقط پهلوان ابوفاضل

ذخيره است براي حسين، ذُخر حسين
كلام شاه برايش تمامْ، نصب العين
قرينهء خود مولاست ابن ذوالقرنين
غضب نكرده ببين سجده ميكند صفين

به پاي جرأت شير جوان ابوفاضل

اُبُهتي ست در اين يل كه در قيامت نيست
شهامتي كه در او هست در شهامت نيست
قيامتي ست قيامش،شبيه قامت نيست!
پرِ ملك به بهاي پرِ علامت نيست

علم كشيم و جلو دارمان ابوفاضل

اگر كه باد بيفتد به گيسويش غوغاست
هزار نكته ي باريك تر ز مو اينجاست
عزيز ام بنين و سلاله ي زهراست
ادب كنيد علمدار سيدالشهداست

عزيز قلب همه خاندان ابوفاضل

هواي عشق قمر مثل گرد باد طبس
به سينه ام شده جا بي هوا شبيه نفس
از او جدا نشوم من ولو به قدر عدس
به روي برگ درختان يكي علي و سپس

نوشته است يكي در ميان ابوفاضل

به روي كعبه چه پر بار خطبه ميخواند
چقدر خوب و هدفدار خطبه ميخواند
حلال زاده علي وار خطبه ميخواند
شبيه حيدر كرار خطبه ميخواند

حسين عينِ علي و لسان ابوفاضل

نديده اند كسي را شبيه او شاكر
و رعد و برق نگاهش پديده اي نادر
نبرد اوست تجلي ذكر يا قادر
اگرچه از دم تيغش گذشته صد كافر

نكرده حمله به يك ناتوان ابوفاضل

همان خدا كه عصا را به دست موسي داد
همان كه قدرت احيا گري به عيسي داد
هرانچه داد براي رضای زهرا داد
تمام قدرت خود را خدا به سقا داد

خداست خالق و روزي رسان ابوفاضل

طلوع ماه فداي غروب خاموشش
بهشت نازِ علي اصغر است اغوشش
به سمت علقمه میرفت و مشک بر دوشش
صداي زينب كبري رسيد بر گوشش

که گفت ای به فداي تو جان ابوفاضل

چه خوش نشسته رديفم از اول مطلع
فداي نام ابوفاضلم كه از منبع
ببارد عشق بر اين سينه هاي لم يزرع
تو خود حديث مفصل بخوان از اين مصرع

كه بي نشان منم و لامكان ابوفاضل

#عماد_بهرامی

#حضرت_عباس_علیه_السلام

قمر خوانده شدی اما شده خورشید محتاجت

ز صورت پرده برداری کسوفی میشود پیدا

#مهدی_علی_قاسمی

#حضرت_عباس_علیه_السلام

✅بنداول

به قلب شیدا، به جسم دنیا
به شعر تنها - احساس اومد

ماه تمامم- عشق امامم
ذکر مدامم، عباس اومد

عباس ذکر عاشق حساسه
عباس کاشف الکروب ناسه
عباسُ مسیحی هم به خوبی
میشناسه

یارب القلوب - کاشف الکروب
اینکه تو رو دارم ، عالیه چه خوب

باب حاجتی- شاه غیرتی
اسطوره ی مردی و شجاعتی

✅بنددوم

گره گشا و ، تو دلربا و
عبد خدا و - دلاوری

دلم اسیره ، پیش تو گیره
ماه عشیره - تو محشری

یوسف محو روی زیبای تو
حاتم تو صف گداهای تو
افتاده دل تموم عالم
پای تو

ای نور زمین - هستی مه جبین
بنده ی تو ام یابن امَّ البنین

ای راز رشید - معنای امید
ای نامت به داری بسته کلید

✅بندسوم

با جام چشمات، با مِهر دستات
با قدو بالات - دل می بری

یل دلیری، تو بچه شیری
شمشیر میگیری- چون حیدری

ای ساقی به عشق تو مدیونم
تا ابد گدای تو می مونم
تا اسمت وسط میاد باز میگم
ای جونم

ای جونم فدات- قربون چشات
سلمان می سازی تو با نیمه نگات

یا ذُخرَ الحسین- ای نور دو عین
قمر الاقماری توی عالمین

ای نور جلی- عباس علی
حاجتمو میدی بی معطلی

#حسین_رحمانی

#حضرت_عباس_علیه_السلام

خدا زمين و زمان را دوباره حيران ساخت
تمامِ شوکت خود را به شکلِ انسان ساخت

به دستِ قدرتِ خود خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده زِ رويی جهان گلستان ساخت

کشيد قامتِ او را قيامتی برخاست
برایِ غارتِ دلها سپاهِ مژگان ساخت

زِ اوجِ شانه ی او آسمان به خاک اُفتاد
برایِ هر سرِ زلفش دلی پريشان ساخت

ميانِ طاقِ دو اَبرویِ او گره انداخت
از آن دوتيغِ گره خورده باد و طوفان ساخت

خدا برای حماسه دلاوری آورد
برای شيرِ خدا شيرِ ديگری آورد

نسيمی از تو وزيد و زمين شکوفا شد
بهشت دربه درِ کوچه‌های دنيا شد

برایِ آنکه به پایِ تو بال و پَر بزنند
در ازدحامِ ملائک دوباره دعوا شد

همان شبی که رسيدی مدينه يادش هست
نگاه کردی و عالم پُر از مسيحا شد

همان شبی که به گوشَت علی اذان ميگفت
بهشت غرقِ گُل از جلوه‌های زهرا شد

تو آمدی و به اين خانه شادی آوردی
و با تو خنده به لبهای مجتبیٰ وا شد

نگاه کن كه تمامِ دلم طلا گردد
که گَر اشاره کُنی خاک کيميا گردد

شُکوهِ چشمِ تو هوش از تبارِ گلها بُرد
زلالِ آمدنت آبرویِ دريا بُرد

شمايلی زِ تو يوسف شبی به خوابش ديد
حديثِ رویِ تو گفت و دل از زُلیخا بُرد

بهانه‌ی تو ، به صحرا کشيد مجنون را
کشيد عکس تو و دودمانِ ليلا بُرد

قسم به جادویِ چشمانِ مستِ آهوها
که گردِ راه تو صبر از تمامِ صحرا بُرد

شکافت سينه‌ی امواجِ سهمگين را باز
کسی که نامِ تو را در کنارِ دريا بُرد

حرارتِ نَفَسَت کوه را کُنَد سِيلاب
که جذبه‌هایِ دَمَت رونق از مسيحا بُرد

شبی نيامده بی عطرِ سفره‌یِ سبزت
که دستهایِ تو ميراثِ مرتضی را بُرد

قسم به مشک ، قسم بر دلت که بی همتاست
خوشا به حالِ تو آقا که مادرت زهراست

شرابِ کُهنه نوایِ تو در سَبو دارد
بخوان که با تو مناجات رنگ و بو دارد

برای آنکه زَنَد بوسه بينِ اَبرويت
رکابِ پایِ تو را زينب آرزو دارد

هنوز مالکِ اشتر زِ نازِ ضربَتِ تو
ميانِ عرصه‌یِ صفين گفتگو دارد

ميانِ معرکه وقتی سوار می‌آيد
صدایِ هلهله‌یِ ذوالفقار می‌آيد

رسيد نوبت رزمش رسيد طوفانش
زمين به لرزه زمان در شگفتِ مِيدانش

گرفت پایِ رکاب و نشست بر مرکب
دوباره زَهره‌ی شيران دريد چشمانش

نيامده همگان قبرِ خويش را کَندند
نيامده همه‌ی دشت شد به فرمانش

خدا بخير کند زد گره به اَبروها
خدا بخير کند از دو تيغِ بُرانش

همانکه سينه ستبر آمده برای نبرد
همانکه حضرتِ حيدر شده ثنا خوانش

تمامِ شهرِ مدينه نمی‌رود در خواب
بدونِ زمزمه‌هایِ نسيمِ قرآنش

به وقتِ سجده دلِ آسمانيان بُرده
حسين مستِ تماشایِ اوجِ عرفانش

دل از تمامیِ دلهـایِ مشرقی می‌بُرد
به آن رُخی که به بازارِ عاشقی می‌بُرد

لبش تَرَک تَرَک و در ميانِ دريا بود
کنارِ مشکِ تُهی غرقِ تيرِ غمها بود

رُباب بر درِ خيمه به انتظار ، افسوس
که آخرين نفسِ نا اميدِ سقا بود

عَلَم به رویِ زمين دست‌ها پُر خون
حسين پيشِ برادر چقدر تنها بود

صدایِ هلهله بود و دعایِ دخترکان
که در کنارِ شريعه عجيب غوغا بود

گره زدند به معجر که دستِ نامردان
برایِ غارتِ اهلِ حرم مهيا بود

گرفته بود زنی روضه‌ای به بالينش
صدایِ اُمِ بنين نه ، صدایِ زهرا بود

فقط نه اينکه پدر را زِ غم دو تا ديدند
پناهِ اهلِ حرم را به نيزه‌ها ديدند

#حسن_لطفی

#حضرت_عباس_علیه_السلام

مُرشِدَم گفت كه امروز طرب بايد داشت
مثل تسبيح فقط ذكر به لب بايد داشت
نرسی پای پياده نفسی تا معراج
رهرو راهِ خدا مركب شب بايد داشت
ای كه سلمان شده و در پی مِنّا شدنی
بر سر سفره ات از يار رطب بايد داشت
سائلی بر در اين خانه تفاوت دارد
پيش ارباب كرم دست طلب بايد داشت
از مقامات ابالفضل چنين دانستم
پيش از هرچه در اين راه ادب بايد داشت

هركه از سيره ی سقا خبری داشت پريد
هركه از راهِ ادب بال و پری داشت پريد

دل من حرف به اندازه ی دنيا دارد
هر چه امروز قلم حرف زند جا دارد
چشم طبعم به قد و قامت سروی خورده
كه چنين قامت شعرم قد و بالا دارد
يا الهی به ابالفضل شده مشق شبم
لفظ بی صحبت از دوست چه معنا دارد
بين خورشيدترين های دو عالم امشب
ماهی از راه رسيده كه تماشا دارد
شوق بانوی كلابيّه عظيم است كه حال
تُحفه ای پيشكش حضرت زهرا دارد
جان به قربان كسی كه ز امامش حكم
انّ العباس دَقّ العلم و دَقّا دارد

پرورش يافته ي آل عبا عباس است
عالِم غير معلم به خدا عباس است

از دلِ تو به خدا نيست دلی درياتر
از دو چشم تو نديده ست كسی گيراتر
به خدا ماهِ شب چهاردهم مُعتَرف است
نيست از ماهِ بنی هاشميان زيباتر
در دلِ جنگ چنانی كه همه ميگويند
بعد مولا نبُوَد از تو كسی مولاتر
آن كه گفته رفع الله به ما فهمانده
نيست از رايت عباس علمی بالاتر
گرچه سيراب دهد آب به تشنه ساقی
آنكه لب تشنه دهد آب بُوَد سقاتر

شب ميلاد تو با حالِ خراب آمده ام
با لب تشنه پی ِجرعه ی آب آمده ام

دلِ من جز تو نبوده است گرفتار كسی
نه گرفتار كسی نه پی ِديدار كسی
مرغ باغ ملكوتِ توام و ننشينم
غير ديوار تو يک لحظه به ديوار كسی
جز سر كوی تو جايی خبری نيست كه نيست
مشتری ات نرود بر سر بازار كسی
سر سال آمده و آمده ام محضر تو
راه انداختن ِمن ، نبُوَد كار كسی
زير دِين احدی نيستم الّا عباس
نشوم غير تو يک لحظه بدهكار كسی

دلم از بس كه نديده است تورا سنگ شده
به هوای حرم علقمه دلتنگ شده

علقمه گفتم و ديدم دلم از پا افتاد
ياد لبهای علی اصغر و دريا افتاد
علقمه گفتم و ديدم كه سواری بی دست
تير آنقدر به او خورد كه از نا افتاد
علقمه گفتم و ديدم كه عمودی آمد
ناگهان در وسط معركه سقا افتاد
شيری افتاد ز پا و همگی شير شدند
گذر گرگ به آهوی حرم ها افتاد
وسط اين همه سرنيزه و شمشير و سنان
ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد

روضه ی دست بريده وسط علقمه بود
روضه خوان دست بدون رمق فاطمه بود

#محسن_عرب_خالقی

#حضرت_عباس_علیه_السلام

عشق است میانِ تان چه فوق العاده
حسرت به دلِ اهل زمین افتاده

ایام ولادتت مصادف شده با؛
میلاد برادر و برادر زاده!

#مرضیه_عاطفی_سمنان

#حضرت_عباس_علیه_السلام

باید دخیل بارشِ الطافِ رب شود
تا یک قلم به وصفِ رُخَت منتخب شود

وقتی که شعر درپیِ اوصافِ حُسنِ توست
باید تمامِ قافیه هایش ادب شود!

(ای کاشف الکروبِ عزیزانِ فاطمه)
شعرم وضو گرفته به تو مُنتسب شود

من لکّه ای سیاه در این آستان، قبول
لطفی نما که عاقبتم خالِ لب شود

دستت به آبِ علقمه خورده عجیب نیست
روزی فرات، سرزده ماءُالعِنَب شود

در صُنعِ ما خدا به خودش گفته آفرین
شاید که ذکرِ صُنعِ تو یالَلعَجب شود

گفتم چگونه خوانمت ای سرسپاهِ شاه
بی اختیار بر لبم آمد جنابِ ماه

با این لغات شَانِ تو معنا نمی شود
واژه طرازِ حُسنِ تو پیدا نمی شود

فرموده ای غلامِ حسینی به هر نَفَس
آخر غلام این همه آقا نمی شود

روتافتی ز علقمه اعلان کنی به خلق
محتاجِ رود، حضرتِ دریا نمی شود

میخواست دل مقیمِ ضریحت شود ولی
گفتند جای حضرتِ عیسی؟؟ نمی شود!

تو خادم حسینی و من خادمِ تواَم
این هم ز لطفِ توست وَ اِلّا نمی شود!

#بهنام_فرشی

یَا قَمر بَنیِ هَاشم ...

تـو بهترین درمان هـر دردی «اباالفضل»
تـو در ولادت هم ادب کردی «اباالفضل»

«یک روز» بعـد از روز میـلاد «حسینت»
دیده گشودی،بس که تو مردی اباالفضل

یا باب الحوائج ...

«یا من هو اسمه دوا» عبّاس است
«یا من هو ذکره شفا» عبّاس است

کعبه ست حسین و کربلا هم قبله
در مذهب ما قبله نما عبّاس است

#جلیل_صفربیگی

حضرت عباس(ع) - مدح

مولا که دو چشم حیـدری وا می کـرد
یک لحظه نظـر به هـر دو دنیا می کـرد
اما گـهِ سـِیـر قامتت یـا عبـاس(ع)
با گـردش سـر تـو را تمـاشـا می کـرد

او بـا تـو که تمـرین منظم می کـرد
تصـویـر جوانـی اش مجسم می کـرد
اما عـجـبـا که ذوالـفـقـار حیـدر
در پیش غضب های تـو سـر خـم میکـرد

#قاسم_نعمتی

حضرت عباس(ع) - ولادت

صد گره بر هر گره در کار اگر داری کم است
یا که صدهاحاجتِ دشوار اگر داری کم است
یا که قدَّ آسمان آوار اگر داری کم است
یا که در قلبت غمی بسیار اگر داری کم است

غم جگر دارد بیاید گفته‌ام در هر غمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

حالِ ما را تا که دوریِ حرم بد می‌کند
کربلا را قسمت ما راهِ مشهد می‌کند
یک دوراهی هست ما را هِی مُردد می‌کند
در میانِ دو حرم دل رفت آمد می‌کند

مثل اینکه شهریار آنجاست می‌خواند : هَمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

این حسن یا این حسین این یا که تکرارِ علیست؟
حیرت آئینه یعنی وقت دیدار علیست
تیغ او تیغ علی و کار او کار علیست
جان عزائیل در دست علمدار علیست

بیرقی دارد که نقشش شد شعارِ عالمی
یِل یاتارطوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

تا زره را می‌کشد بر شانه مُحکم می‌کند
تا که اَبرو را زمان رزم در هم می‌کند
چیست لشکر کوه از هولش کمر خم می‌کند
یا که عزرائیل را پیشش مجسم می‌کند

آمده تا جابجا گردند هر زیر و بَمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

یک قدم کوبیدی و هفت آسمان‌ها ریختند
یک علم کوبیدی و هِی کهکشان‌ها ریختند
ضرب شصت توست یا آتشفشان‌ها ریختند
مصرعی خواندی رجز ، سیف و سنان‌ها ریختند

این به مولارفته دارد ضربه های محکمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

جذب تو جبرئیل تا شد شهپرش بر باد رفت
خواست نزدیکت شود خاکسترش بر باد رفت
هر سلحشوری که آمد یا سرش بر باد رفت...
یاکه تیغت چرخ خورد و لشکرش بر باد رفت

شاهباز کربلایی شهریار القمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

تاکه گیسو را کمی در پیچ و تاب انداختی
شام را گویا به جانِ آفتاب انداختی
بِرکه‌ای رفتی و عکست را به آب انداختی
یا که عکس مرتضا را بِینِ قاب انداختی

ماه بی تکرار ما تکرار اسم اعظمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

شانه‌ات نازم که جایِ دستهای زینب است
تا تویی ، بالاترین مَحمل برای زینب است
روی زانوی تو ، تنها ردِّ پایِ زینب است
هر دلی که گفت یاعباس جایِ زینب است

کور می‌سازد نگاهت چشم هر نامحرمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

هرکه شد مستِ حسن بدجور بد مستِ تو شد
کوچه بُن بست حسن شد کوچه بن بست تو شد
بعد غوغای جمل دست حسن دست تو شد
فاطمه هست حسن شد فاطمه هست تو شد

از کریمیِ حسن داریم با هم عالمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

قبله وقتی رو به تو هر صبح راهی میشود
قبله‌ی ما چشم تو خواهی نخواهی میشود
گاه گاهی هم نمازم اشتباهی میشود
قلبِ ما بِین حرم انگار ماهی میشود

تو شراب کوثری و موج موجِ زمزمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

ناز مجنون را اگر در کوی لیلا می‌کِشند
ناز دستان تو را دستان زهرا می‌کِشند
آش نذری تو را هم ارمنی‌ها می‌کِشند
در جوارت منتِ بیچاره‌ها را می‌کِشند

دل ، ابالفضلی نمی‌ماند برایش ماتمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

مَشک وقتی می‌چکد تقدیر می‌ریزد بِهم
دست وقتی نیست در تَن شیر می‌ریزد بِهم
حق بده این چشها را تیر می‌ریزد بِهَم
دختران را بعدِ تو زنجیر می‌ریزد بِهَم

بر زمین اُفتاده‌ای بد جور آقا درهَمی...
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی

#حسن_لطفی

حضرت عباس(ع) - ولادت

به نام نامي شاه جهان ابوفاضل
به نام ماه زمین و زمان ابوفاضل
به نام اسوه نام اوران ابوفاضل
به غيرت و شرف عشقمان ابوفاضل

بگو يكسيت فقط پهلوان ابوفاضل

ذخيره است براي حسين، ذُخر حسين
كلام شاه برايش تمامْ، نصب العين
قرينهء خود مولاست ابن ذوالقرنين
غضب نكرده ببين سجده ميكند صفين

به پاي جرأت شير جوان ابوفاضل

اُبُهتي ست در اين يل كه در قيامت نيست
شهامتي كه در او هست در شهامت نيست
قيامتي ست قيامش،شبيه قامت نيست!
پرِ ملك به بهاي پرِ علامت نيست

علم كشيم و جلو دارمان ابوفاضل

اگر كه باد بيفتد به گيسويش غوغاست
هزار نكته ي باريك تر ز مو اينجاست
عزيز ام بنين و سلاله ي زهراست
ادب كنيد علمدار سيدالشهداست

عزيز قلب همه خاندان ابوفاضل

هواي عشق قمر مثل گرد باد طبس
به سينه ام شده جا بي هوا شبيه نفس
از او جدا نشوم من ولو به قدر عدس
به روي برگ درختان يكي علي و سپس

نوشته است يكي در ميان ابوفاضل

به روي كعبه چه پر بار خطبه ميخواند
چقدر خوب و هدفدار خطبه ميخواند
حلال زاده علي وار خطبه ميخواند
شبيه حيدر كرار خطبه ميخواند

حسين عينِ علي و لسان ابوفاضل

نديده اند كسي را شبيه او شاكر
و رعد و برق نگاهش پديده اي نادر
نبرد اوست تجلي ذكر يا قادر
اگرچه از دم تيغش گذشته صد كافر

نكرده حمله به يك ناتوان ابوفاضل

همان خدا كه عصا را به دست موسي داد
همان كه قدرت احيا گري به عيسي داد
هرانچه داد براي رضای زهرا داد
تمام قدرت خود را خدا به سقا داد

خداست خالق و روزي رسان ابوفاضل

طلوع ماه فداي غروب خاموشش
بهشت نازِ علي اصغر است اغوشش
به سمت علقمه میرفت و مشک بر دوشش
صداي زينب كبري رسيد بر گوشش

که گفت ای به فداي تو جان ابوفاضل

چه خوش نشسته رديفم از اول مطلع
فداي نام ابوفاضلم كه از منبع
ببارد عشق بر اين سينه هاي لم يزرع
تو خود حديث مفصل بخوان از اين مصرع

كه بي نشان منم و لامكان ابوفاضل

#عماد_بهرامی

حضرت عباس(ع) - مدح

روبروی گنبدت هر قامتی تا میشود
ای که با آوردن نامت گره وا میشود

هرچه حاجت بر درت آورده هر کس تا کنون
مطئمناً یا برآورده شده یا میشود

عالم الغیبی و بی شک مصلحت دانسته ای
حاجتی گاهی اگر امروز و فردا میشود

درب های عرش هم بسته است تا آن لحظه که
روی زائر هایتان باب الحرم وا میشود

هرکسی دکتر جوابش کرده اینجا بی گمان
در حرم با گوشه ی چشمی مداوا میشود

مشکلت را هرکجا بردی نشد , اینجا بیا
با کریمان کار مشکل نیست ، اینجا میشود

از همه دنیا دلت سیر است ؟ پس با من بگو
`یا ابوفاضل مدد” قطعا دلت وا میشود

مشهدم را داده و ماندست تنها کربلا
کربلا هم شاید اصلا مشهد امضا میشود

#حمید_رضا_محسنات

حضرت عباس(ع) - مدح

گريه كردم مُطَهّرم كردند
پاكْ مانند ساغرم كردند

اسم تو آمد و دلم پَر زد
به گمانم كبوترم كردند

با نگاهي ز چشم شهلايت
خاكْ بودم ولي زرم كردند

پدر و مادرم همان اول
نذرِ اولاد حيدرم كردند

تا كه گفتم مُحبِّ عباسم
دلِ آلوده را حرم كردند

شخص بي آبرو چنان من را
پيشِ مردم چه محترم كردند

شك ندارم كه اين محبت را
به دعاهاي مادرم كردند

سالياني است آبرو دارم
ساليانيست نوكرم كردند

يَابْنَ امُّ البنين دعايم كن
باز در علقمه صدايم كن

دست بر سينه رو به كرب و بلا
السلام عليك يا سقا

قمر خانوادة خورشيد
صدقه دارد اين قد و بالا

پسر چهارمِ امير حُنين
دست بر سينة بني الزهرا

چشم و ابروي تو سپاه حسين
كاشف الكرب سيد الشهدا

سيزده ساله فاتح صفين
سومين بچهْ شيرِ ، شيرِ خدا

ارمني ها مُريد نام تواند
شاهدم سفره هاي تاسوعا

نامِ تو هم رديف يا فَتّاح
چشمهايت مُفَرِّجُ الغَمّاء

تو كه هستي ، حسين هم آخر
شد پناهنده بر تو عاشورا

سايبانِ مُخَدّراتِ حرم
پشتْ گرميِّ زينب كُبري

إعطِني يا كريم ، انا سائل
مستجيرٌ بِكَ ابوفاضل

دست گيرِ همه خدايِ ادب
دست پروردة امير عرب

نسلْ در نسلْ خاك پايِ توايم
به تو داديم دلْ نَسَبْ به نسبْ

سفره ات بهر سائلان پهن است
صورتت شير و خالِ تو ، چو رطب

مي كند زنده ياد حيدر را
چين پيشاني ات به وقت غضب

اسدالله كربلا ، عباس
بِنِشين با وقار بر مركب

قد كشيدي همينكه روي اسب
لشكر كوفيان كشيد عقب

مي شود روضه را تجسم كرد
با كمي فكر ، رويِ اين مطلب

تا تو بودي سفر به خير گذشت
اي نگهبان محمل زينب

تا تو بودي رباب اصغر داشت
غرق بوسه سپيدي غب غب

تا تو بودي نديد يك مادر
طفلش از تشنگي كند لب لب

تا تو بودي رقيه معجر داشت
روي دوش تو خواب بود هر شب

تا تو بودي كسي اجازه نداشت
بزند چوب خيزران بر لب

رفتي بر غرورها برخورد
دست نامحرمان به معجر خورد

واي از لحظه اي كه غوغا شد
رفتي و در خيام بلوا شد

دختري مشك آب دستت داد
بر دعا دست عمه بالا شد

سايه ات بين نخلها گم شد
پسر فاطمه چه تنها شد

تا رسيدي كنار نهر فرات
علقمه در مقابلت پا شد

تا قيامت خجل ز لبهايت
خنكي هاي آب دريا شد

جانب خيمه راه افتادي
فكر و ذكرت لبان آقا شد

در كمينت چهار هزار نفر
تيرها در كمان مهيّا شد

قدُّ و بالات كار دستت داد
چند صد تير در تنت جا شد

بي هوا دستِ راستت افتاد
دست چپ هم شكارِ اعدا شد

حرمله در شكارِ چشم آمد
هدفش چشم هاي شهلا شد

نوكِ تير از سرِ تو بيرون زد
تا پرش بين ديده ات جا شد

خواستي تير را برون بكِشي
گردنت خم به سوي پاها شد

از سرِ تو كلاه خود افتاد
يك نفر با عمود پيدا شد

آنچنان ضربه زد به فرقِ سرت
تا سر چينِ ابرويت وا شد

واي بي دست بر زمين خوردي
سجده گاه تو خاكِ صحرا شد

تيرهايِ كمي فرو رفته
خوب بر جسمِ اطهرت جا شد

بعدِ سي سال يا اخا گفتي
عاقبت مادر تو زهرا شد

دورتر از تنت حسين افتاد
همه ديدند قامتش تا شد

گفت عباس خيز و كاري كن
رويِ لشگر به خواهرم وا شد

دَمِ خيمه زمان غارت ها
سرِ يك گوشواره دعوا شد

سند ارث بُردن از زهرا
با كف پا به چادر امضا شد

پاسخ اَيْنَ عمّيَ العباس
سيلي چند بي سر و پا شد

#قاسم_نعمتی

حضرت عباس(ع) - ولادت

حیدری در خانه ی حیدر به دنیا آمده
یا که امشب حمزه ای دیگر به دنیا آمده

لرزه افتاده به جان دشمنان اهل بیت
حامی اولاد پیغمبر به دنیا آمده

ای فدائیان دربار حسین و مجتبی
چشمتان روشن که سر لشکر به دنیا آمده

رفت دوران سراب و عالمی سیراب شد
تشنگان سقای آب آور به دنیا آمده

درد بی درمان ندارد جا به عالم بعد ازین
سر پناه سائل این در به دنیا آمده

ای پریشان ، ای گرسنه ، ای گرفتار ، ای فقیر
آمده باب الحوائج ، هر چه می خواهی بگیر

السلام ای زاده ی آزاده ام البنین
ای مسیح سفره های ساده ی ام البنین

چشم وا کردی به دنیا عاقبت شد مستجاب
آن دعاهای سر سجاده های ام البنین

روز میلادت علی آن قدر از تو گفت که
شد زمین و آسمان دلداه ام البنین

عالمی را مست کردی ساقی مشکل گشا
بس که گشتی مست مست از باده ام البنین

مستجاب الدعوه بودن روزی ما نیز شد
تا به تو گفتیم ، آقازاده ام البنین

دشمنت هم دست خالی برنگشته از درت
هر چه خوبی می رسد لطف تو هست و مادرت

تو که هستی ؟ که علی زد بوسه بر دستان تو
تا ابد هم اولیا هم انبیا حیران تو

ما چه باید وقت ابراز ارادت رو کنیم
گفته وقتی که امامت ، 《جان من قربان تو》

تو چه کردی مرزها را عالم عشقت شکست
تو چه کردی ارمنی شد بی سر و سامان تو

می زند تا روز محشر هر فرشته بوسه بر
دست هر کس که گره خورده است بر دامان تو

بین عالم هر کسی را بهر کاری ساختند
تو بلاگردان زینب من بلا گردان تو

ای ابالغوث ، ای ابالقربه ، امیر علقمه
من تو را دارم فقط ، پس بی نیازم از همه

ای ستون کربلا ، ای قرص مهتاب حسین
حضرت صاحب علم ، ای یار نایاب حسین

آن قدَر نزد امامت تو ادب کردی شدی
از همه محبوب تر در بین اصحاب حسین

ای کسی که کاشف الکرب امامت می شوی
نام زیبای تو گشته نقش محراب حسین

با نگاهی هر که را خواهی حسینی می کنی
بعد زینب نیست کس مثل تو بی تاب حسین

ای خداوند کرم با تو رفاقت کرده است
هر که نوشیده در عالم از می ناب حسین

اعتقادم این بُوَد فردا که روز محشر است
غم ندارد در دلش هر کس ابالفضلی تر است

ای که لب تشنه ترین سقای این دنیا شدی
با همه نیروت حامی بنی الزهرا شدی

تا قیامت داده ای درس ادب بر شیعیان
تو سپهسالار لشکر بودی و سقا شدی

ای حلالت شیر مادر ! پهلوان با وفا
آخرین ساعات هم گریه کن آقا شدی

بشکند دستی که پاره پاره کرده مشک را
از همه شرمنده تر در روز عاشورا شدی

فکر فرداهای زینب عاقبت جانت گرفت
تو همانی که کفیل زینب کبری شدی

تا خبر پیچید افتاده عموی خیمه ها
حرمله با لشکرش آمد به سوی خیمه ها

#محمد_حسین_رحیمیان

#حضرت_عباس_ع_مدح_و_ولادت
#مهدی_علی_قاسمی

سلام ای زاده ی حیدر سلام ای ماه دل آرا
الا یا ایها الساقی ادر کاسا وناولها

دمِ میخانه بنشستم اگرچه غافل و پستم
ولی من نوکرت هستم نگاهی کن بر این شیدا

اگرچه روسیاهم من اگر چه بی پناهم من
ولی دل بر شما بستم پناه من تویی آقا

قمر خوانده شدی اما شده خورشید محتاجت
ز صورت پرده برداری کسوفی میشود پیدا

دخیلت خیل آدم شد گدایت پور مریم شد
توسل کرده اند امشب به تو حتی مسیحی ها

فدای مادرت گردد همه ذریه ی شیعه
خدا داند که در دنیا ندارد مادرت همتا

چه فخری برتر از این که شدی ماه بنی هاشم
تو را ام البنین مادر تو را حیدر شده بابا

سه ساله بر تو می نازد سکینه بر تو می بالد
درون کربلا بودی پناه زینب کبری

ابوفاضل شدی چون مادرت ام الفضائل شد
جز آن مادر چنین طفلی نزاده مادرِ دنیا

همینکه مرتضی چشمش به دستان تو افتاده
زده بوسه به دستانت شده راز مگو حاشا

قیامت در صف محشر یقینا حضرت مادر
به دستان جدای تو شفاعت می کند ما را

دخیلک یا ابو فاضل تصدق کن بر این سائل
هوای کربلا دارم در این ساعات و این شبها

#حضرت_عباس_ع_مدح_و_ولادت
#محمود_ژولیده

ای لبالب از توحید وی معلّمِ تجرید
ای نگاه زیبایت آشیانۀ خورشید

تو قمر قمر نوری آفتاب مستوری
تابع اولوالامری تو مطیع دستوری

ای به مجتبی فانی وی به مرتضی ثانی
آیة الحسینی تو سوره سوره قرآنی

باب علمی و ایمان یار عترت و قرآن
عشق انبیایی تو شیر بیشۀ میدان

با بصیرت و حجت با نصیحتِ امت
نصرت خدا کردی در دفاع از دینت

نور تو ولادت شد خلق ، با سعادت شد
خلقتت پر از نور و بعثتت شهادت شد

در خضوعِ رفتارت در خشوع گفتارت
قلّۀ ادب پیداست در تمامِ کردارت

در فضایلی یکتا در خصایلی والا
در تمام عمر خویش عبد صالحِ مولا

استوانۀ غیرت آشیانۀ عصمت
جاری از رجزهایت چشمه چشمۀ حکمت

ای تجلّی ایثار پور حیدر کرار
وی پناه اهلُ البَیت پشتوانۀ ابرار

اَلمُجاهِدُ الصابر و المحامِیُ الناصر
هم ، اَخُ المواسی شد بر زیارتت ناظر

اَفضَلُ الجَزا از توست اکثر الجزا از توست
این کلام معصوم است اَوفَرالجزا از توست

کاشف الکروبی تو قبلة القلوبی تو
بندگان درگه را ساتر العیوبی تو

مرقدت مکرّم شد مشهدت معظّم شد
با اجازۀ ارباب دیدنت مقدم شد

هَم حوائج دنیا هَم شفاعت عقبا
هم قیامتِ برزخ با تو می شود زیبا

ای که باب حاجاتی کعبۀ مناجاتی
در تمام حالاتت اسوۀ مواساتی

در شجاعتی معیار در اطاعتی پرکار
در کرامتی بی مثل در شهامتی بسیار

پهلوان صِفِّینی قهرمان کونینی
ای علم به دوش ، عباس مقتدای دارینی

یاد بدر و خیبر را زنده کرده ای آقا
مأمن تو در جنت فی منازل الاعلا

اَسعدِ سعیدانی اَشهدِ شهیدانی
سَرورِ جوانمردان آخرِ مسلمانی

ای سلیل مولایی تو عزیز زهرایی
غبطه می خورد بر تو هر شهیدِ والایی

دِینِ دین اَدا کردی عهد خود وفا کردی
در ره دفاع از حق جان خود فدا کردی

تیغ حیدری دستت جام کوثری مستت
فرش راه مولایت شد تمامیِ هستت

آن زمان که تو خونین واژگون شدی از زین
فاطمه به بالینت آمد و شدی غمگین

خجلت از حرم داری بسکه تو کَرَم داری
پیکرت ز هم پاشید باز هم علمداری

دست تو جدا افتاد مشکِ تو کجا افتاد
پیشِ پیکرت عباس دلبرت ز پا افتاد

آخرین سجودت را زخمِ تار و پودت را
مادرت شنید و خواند روضۀ عمودت را

#حضرت_عباس_ع_مدح_و_ولادت
#محمدجواد_شیرازی

آغاز می کنم سخنم را به نام ماه
دم می زنم دوباره ز لطف مدام ماه
سر می زنم به دور سرایش تمام سال
شعبان که می شود به خدا در تمام ماه...
...خیره به دست رازق باب الحوائجم
چون دست گیری است فقط در مرام ماه
فردا که می رسد همگی غبطه می خورند
هم اولیاء و هم شهدا بر مقام ماه
در سجده خواستم که در این شام با شکوه
کلب سرای دوست شوم یا غلام ماه
دار و ندار خود همه را بذل می کنم
هر بنده را مرید ابالفضل می کنم

تا که صدای شیر دلاور شنیده شد
لبخند بر لب اسدالله دیده شد
تبریک را به حضرت ام البنین بگو
کوه ادب ز کوه ادب آفریده شد
با صد امید ارمنی آمد به مجلسش
عباس مشتری است، یقین کن خریده شد
این چشم کال ما به نوایی نمی رسید
با آب مشک حضرت ساقی رسیده شد
کف می زنیم و باز کمی گریه می کنیم
دیوانگی ما به کجاها کشیده شد
دینم کنار ماه فقط کامل است و بس
صحن دلم به نام ابوفاضل است و بس

عمری دخیل و سائل کاشانه ات شدیم
مست از سبوی کوثر میخانه ات شدیم
از بس به ما بزرگی و شوکت رسانده ای
معتاد بر مواهب پیمانه ات شدیم
ما پست ها کجا... تو کجا... پس خودت بگو
اصلا چه شد که ما همه دیوانه ات شدیم؟!
حاشا به تو اگر که مریض از درت رویم
امشب که جمع، بین شفاخانه ات شدیم
آتش بزن تو این همه پَر را کنار خود
حالا که شمعی و همه پروانه ات شدیم
بالای کعبه خطبه بخوان بنده ات شویم
ما آمدیم تا که پناهنده ات شویم

در کاروان عشق سپاه عقیله ای
این روزها محافظ راه عقیله ای
در لفظ عام اگر چه که ماه قبیله ای
اما علی الخصوص تو ماه عقیله ای
در این مسیر قوت قلب رقیه ای
در این مسیر ضربِ سلاح عقیله ای
فکر کسی به هتک حریمش نمی رسد
تا علت شکوه نگاه عقیله ای
گیرم که روی نیزه رَوی باز حیدری
در مجلس یزید، پناه عقیله ای
ای تو رکاب زینت بیت ابوتراب
آبی بریز، تشنه شده کودک رباب

#حضرت_عباس_ع_مدح_و_مناجات
#وحید_محمدی

دلهای عاشق حلقه بر در دارد امشب
باران لطافت مثل کوثر دارد امشب
حیدر میان خانه حیدر دارد امشب
عباس می آید علم بر دارد امشب

مردی به بی همتاییِ دریا می آید
بهر حسین بن علی سقا می آید
وقتی علم در دست این آقا می آید
«کفر تمام نیزه ها بالا می آید»

امشب شب شور و شب ذکر و نماز است
امشب به سوی آسمان ها راه باز است
هر کس که جنس خواهشش جنس نیاز است
بر دامنش دست توسل چاره ساز است

از گوشه ی چشمش غضب می ریزد این مرد
از زلف هایش راه شب می ریزد این مرد
از قد و بالایش ادب می ریزد این مرد
از کنج لب هایش رطب می ریزد این مرد

باید خدا در وصف او قرآن بسازد
یا بلکه تندیسی خود از ایمان بسازد
یک چشمه اش کافیست تا باران بسازد
جای تعجب نیست که سلمان بسازد

او آمد و مهتاب را بی آبرو کرد
ماه رخش را آسمان ها آرزو کرد
در عرش باید نام او را جستجو کرد
باید برای مسح نام او وضو کرد

این مرد یعنی صورت اخلاص ارباب
این مرد یعنی شاخه های یاس ارباب
این مرد یعنی جلوه ی احساس ارباب
این مرد یعنی حضرت عباس ارباب

تکیه زده دنیا به دستان ابالفضل
جان علی بسته است بر جان ابالفضل
نان خورده عمری نوکر از خان ابالفضل
بیچاره ام، دستم به دامان ابالفضل

تو کاشف الکربی، همیشه بی نظیری
بر خانه ات رو کرده امشب را فقیری
وقتی پس از ارباب تو نعم الامیری
امکان ندارد دست نوکر را نگیری

آن روز با مشک و علم... آبی نخوردی
شد سینه ات لبریز غم... آبی نخوردی
حتی میان آب هم... آبی نخوردی
تا دست هایت شد قلم... آبی نخوردی

حضرت_عباس_ع_مدح
#محمدرضا_طالبی

سخت است بی تو بودن در جستجوی دریا
ای بی نیازِ از آب ای آرزوی دریا

تا ریخت موج بوسه بر ساحل دو دستت
یک لحظه توی خانه پیچید بوی دریا

امروز از لب تو سیراب شد حسینت
یک روز هم می آیی با مشک سوی دریا

دستت به شطّ تشنه آن روز اگر نمیخورد
می رفت تا قیامت هی آبروی دریا

بر دوش تو رقیه آرام آرمیده
مثل شقایقی که خوابیده روی دریا

#حضرت_عباس_ع_ولادت
#مهدی_مقیمی

قبل از آنکه مدح و وصف ساقیِ لشگر کنم
باز باید مدحِ روی ساقیِ کوثر کنم
آینه در آینه شمس جمالش حیدریست
پس چه فرقی می کند گر صحبت از حیدر کنم
شد علی دست خدا عباس شد دست علی
أشجع النّاسند باید یادی از خیبر کنم
نام حیدر آمد و نام ابالفضل علی
شعر را تا می شود باید حماسی تر کنم
تا که حرف از حضرت عباس می آید وسط
جای دارد یادِ حرفِ مالک اشتر کنم
مالک اشتر کجا ، صفّین ، سردار حسین
بر خودم لرزیدم از اخم علمدار حسین

گفتی ای شاعر چنین است و چنان است این پسر
بیخودی زحمت نکش فوق بیان است این پسر
بحر را در کوزه جا دادن کجا ممکن شود
وسعتش بالاتر از هفت آسمان است این پسر
مو به مو در ذاتِ او حیدر تداعی می شود
بس که مصداق امیر مومنان است این پسر
هست یک دارالشفا مانند ایوان نجف
بارگاهش ملجأِ ما شیعیان است این پسر
وجهه ای ممتاز دارد مثل بابایش علی
تا ابد الگوی هر چه پهلوان است این پسر
قامت دنیا جلویش خود به خود خم می شود
در قبالِ هیبتش کوه اُحُد خم می شود

سر برون آورد روی شانۀ مادر ، قمر
بعد ، بر دوش برادر آمد و زد سر ، قمر
در میان خانۀ حیدر پر از خورشید بود
وقت آن شد تا بیاید بینشان دیگر قمر
هست در مخلوق و در بین تمام کائنات
سر قمر ، افسر قمر ، گوهر قمر ، محشر قمر
فاطمه مانند حیدر بر قمر لبخند زد
چه مراعات نظیری ، فاطمه ، حیدر ، قمر
مادر گیتی نیاورده دگر مانند او
فاطمه شد مادرش ، عباس شد فرزند او

متن آیات رُخش تفسیر قرآن می کند
طاق ابرویش جهانی را مسلمان می کند
این ابالفضل علی با یک نگاه نافذش
کار صدها میثم و مقداد و سلمان می کند
نعره اش وقت رجزهای أنا بن الحیدرش
زهره می ریزد ز دشمن کار طوفان میکند
این چه شأنی بود در او که امیرالمومنین
دست او را با تواضع بوسه باران می کند
در برِ ارباب خود صدها برابر بیشتر
کارِ هارون در برِ موسی بن عمران می کند
یک کسی که اینچنین صاحب مدارج می شود
نیست بی علت اگر باب الحوائج می شود

ای طبیب مرکز دارالشفای کربلا
ای مسیحای حرم ، مشکل گشای کربلا
نایب حیدر ، علمدار حسین بن علی
حضرتِ فرماندهء کُلِّ قوای کربلا
ای که تأثیرت بُود پر رنگ تا یوم الأبد
ردِّ پایت مانده باقی جای جای کربلا
گفت امیرالمومنین که ، أِنَّهُ ذُخر الحسین
نوجوان من ذخیره شد برای کربلا
تا تو سردار و سپهدار و علمداری ، نکرد
کس نگاه چپ به سمت خیمه های کربلا
ای علی را تا قیامت دست حق در آستین
هم سلام ما به تو هم مادرت ام البنین