شبهه در مورد شهادت حضرت فاطمه (س)

تب‌های اولیه

133 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شبهه در مورد شهادت حضرت فاطمه (س)

بسم الله الرحمن الرحيم
سلام عليكم
در مورد قضيه هتك حرمت و حمله به خانه حضرت علي(ع) سؤالي داشتم؟
روايت مشهور اين است كه هنگامي كه به در خانه حضرت علي(ع) آمدند حضرت فاطمه نزديك در (پشت در) بود.
ولي حاج آقاي مهدي طائب كه سخنراني‌اش را خودم دارم اينطور مي‌گفت كه علي(ع) كسي را نداشت كه از او دفاع كند و چون كسي نبود و اگر علي در را باز مي‌كرد اسلام نابود مي‌شود، بنابراين علي(ع) به حضرت فاطمه گفت كه او در را باز كند. (اين كليپ تحت عنوان "ظور نزديك است 2" قسمت آخر از آدرس http://beheshtdl.ir/archives/755 قابل دانلود است)
دو قسمت اول حرف‌هاي ايشان درست است اينكه حضرت كسي را نداشت كه از او دفاع كند (كه اين مورد در نهج البلاغه هم هست) و قسمت دوم كه اگر علي در را باز مي‌كرد دو اتفاق مي‌افتاد يكي اينكه بايد بيعت مي‌كرد و يا اينكه بيعت نمي‌كرد. اگر بيعت مي‌كرد مشروعيت آنها را خودش تاييدكرده بود. اگر بيعت نمي‌كرد او را مي‌كشتند. تا اينجا درست است.
ولي قسمت سوم كه علي(ع) به حضرت فاطمه گفت در را باز كن با روايات ديگر در تناقض است. در صورتي كه علي به كنيز در خانه‌اش يعني فضه هم مي‌توانست بگويد در را باز كند.
البته باز يك مورد ديگر هم هست اينكه اگر كنيز در را باز مي‌كرد حرف شنوي از آن نمي‌داشتند و به داخل خانه مي‌ريختند و حضرت علي(ع) را مي‌‌بردند. شايد اينكه علي به فاطمه گفت در را باز كن علي مطمئن بود كه آنها از فاطمه حيا مي‌كنند و مي‌روند بنابرين حضرت علي را مجبور به بيعت نمي‌كردند.
البته اين كه به هر حال در هر دو صورت حضرت فاطمه قصد دفاع از علي(ع) را داشت شكي نسيت.
لطفاً توضيح دهيد كه حضرت فاطمه پشت در بود و در را باز كرد يا اينكه علي به او گفت در را باز كند.

آن طوري كه از ماجراهاي نقل شده به دست مي آيد در هيچكدام حضرت اميرالمومنين(ع) به حضرت زهرا(س) نفرمودند كه براي باز كردن در بروند و حتي حضرت زهرا(س) در را باز نكرده بودند و از پشت در سخن مي گفتند و اين به خاطر اين بود كه به احترام دخت رسول خدا(ص) ، از بي حرمتي به آن خانه پرهيز كنند ولكن يكي از سياه ترين روزهاي تاريخ رقم خورد.


عمر گفت: برويد اگر به شما اجازه داد وارد شويد، وگرنه بدون اجازه وارد شويد آنها آمدند و اجازه خواستند. حضرت زهرا سلام الله عليها فرمود: « به شما اجازه نمي دهم بدون اجازه وارد خانه ي من شويد » . بار ديگر بازگشتند، ولي قنفذ ملعون آنجا ماند.

آنها ( به ابوبکر وعمر) گفتند: فاطمه سلام الله عليها چنين گفت وما از اينکه بدون اجازه وارد خانه اش شويم خود داري کرديم . عمر عصباني شد و گفت: ما را با زنها چه کار است؟!

سپس عمر به مردمي که اطرافش بودند دستور داد تا هيزم بياورند . آنان هيزم برداشتند و خود عمرنيز همراه آنان هيزم برداشت و آنها را اطراف خانه علي و فاطمه و فرزندانشان عليهم السلام قرار دادند . سپس عمر با صداي بلند بطوريکه علي و فاطمه عليهما السلام بشنوند فرياد زد « به خدا قسم اي علي بايد خارج شوي و با خليفه ي پيامبر بيعت کني، وگرنه خانه را با شما به آتش مي کشم » !

حضرت زهرا سلام الله عليها فرمود: اي عمر، ما را با تو چه کاراست ؟ عمر گفت: در را باز کن، وگرنه خانه را با خودتان به آتش مي کشم ! حضرت فاطمه سلام الله عليها فرمود: آيا از خدا نمي ترسي که به خانه من هجوم مي آوري؟! ( کلمات مستدل و در عين حال سوزناک فاطمه سلام الله عليها در عمر تأثيري نکرد ) و عمر از کار خود منصرف نشد .

عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله ور ساخت ، و سپس با فشار به درب خانه، داخل شد.

حضرت زهرا سلام الله عليها در مقابل او آمد و فرياد زد: «يا ابتا يا رسول الله» ! عمر شمشيرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوي حضرت زد .آن حضرت ناله کرد : « يا ابتاه»! عمر تازيانه را بلند کرد و به بازوي حضرت زد . آن حضرت صدا زد : « يا رسول الله ، ابوبکر و عمر با بازمانده ات چه بد رفتاري کردند.

(با مشاهده ي اين جريان) علي عليه السلام ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت کشيد و بر زمين زد و بر بيني و گردنش کوبيد و خواست او را بُکشد . ولي سخن پيامبرصلي الله عليه و آله و وصيتي را که به او کرده بود بياد آورد و فرمود: اي پسر صهاک (منظور عمر است) قسم به خدائي که محمّد را به پيامبري مبعوث نمود ، اگر نبود مقدري که از طرف خداوند گذشته و عهدي رسول الله صلي الله عليه و آله با من نموده است ، مي دانستي که تو نمي تواني به خانه ي داخل من شوي »

کتاب سليم بن قيس هلالي ـ به تحقيق اسماعيل انصاري زنجاني ـ ص 149 و150 ؛ باب قضايا السقيفة علي لسان سلمان الفارسي .

در ادامه به برخي از منابع اهل سنت كه اين ماجرا را نقل كرده اند اشاره مي كنيم:

ابي بکر به دنبال عده اي که حاضر نشده بودند با او بيعت کنند بود همان افرادي که نزد علي ( عليه السلام ) تجمع کرده بودند ، لذا عمر را به دنبال آنها فرستاد عمر سر رسيد آنان را صدا كرد، ولى آنها اعتنايى نكرده و از خانه خارج نشدند. عمر هيزم خواست و گفت:
به همان خدايى كه جان عمر در دست اوست، سوگند ياد مى كنم كه بيرون بياييد و گرنه خانه را با كسانى كه در آن هستند آتش خواهم زد. به عمر گفتند: اى اباحفص! فاطمه(عليها السلام) در اين خانه است. عمر پاسخ داد: باشد!!

در روايت ديگري آمده است : عمر با عده زيادي از انصار و افراد کمي از مهاجرين درب خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها آمده بود .

«

ابن قتيبه» مى افزايد:

...

فاطمه(عليها السلام) چون صداى آن ها را شنيد ، با صداى بلند ندا كرد:

اى پدر! اى رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم)! ما پس از تو چه (ظلم‌ها) كه از (عمر) بن خطاب و (ابوبكر) ابن ابى قحافه ديديم... ( الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري ، تحقيق الشيري - ج 1 - ص 30 .)


عمر بن خطاب به خانه على آمد در حالى كه گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى كشم مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد در حالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران بر او هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند. (تاريخ الطبرى ، ج2 ،‌ ص443.)

به او هجوم آورده و درب خانه او را آتش زدند و او را به زور از آن بيرون آوردند و سرور زنان را با در چنان فشار دادند که سبب سقط محسن گرديد .( اثبات الوصية ، ص143. مسعودي شافعي)

ابن أبي شيبه كه از استاتيد محمد بن اسماعيل بخاري بوده ، در كتاب المصنف مي‌گويد :

هنگامى كه مردم با ابى بكر بيعت كردند ، على و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند ، و اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد . او به خانه فاطمه آمد ، و گفت : اى دختر رسول خدا ! محبوب ترين فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو !!! ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند .

اين جمله را گفت و بيرون رفت ، وقتى على (عليه السلام) و زبير به خانه بازگشتند ، دخت گرامى پيامبر به على (عليهم السلام) و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود ، خانه را بر شماها بسوزاند ، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى دهد ! المصنف ، ج8 ، ص 572

.
ابو بکر به دنبال علي براي بيعت کردن فرستاد چون على(عليه السلام) از بيعت با ابوبكر سرپيچى كرد، ابوبكر به عمر دستور داد كه برود و او را بياورد ، عمر با شعله آتش به سوى خانه فاطمه(عليها السلام) رفت. فاطمه(عليها السلام)پشت در خانه آمد و گفت: اى پسر خطّاب! آيا تويى كه مى خواهى درِ خانه را بر من آتش بزنى؟ عمر پاسخ داد: آرى! اين كار آنچه را كه پدرت آورده محكم تر مى سازد. انساب الاشراف، بلاذرى، ج1، ص586.

با سلام

أوّلاً: آن چه كه از برخى از روايات استفاده مى‏شود: حضرت فاطمه سلام الله عليها نزديك در ورودى منزل نشسته بود و با ديدن عمر و همراهان وى، در را به روى آنان بست.

مرحوم عياشى در تفسير، شيخ مفيد در الإختصاص و... نوشته‌اند:
قال: قال عمر قوموا بنا إليه فقام أبو بكر وعمر وعثمان وخالد بن الوليد و المغيرة بن شعبة وأبو عبيدة بن الجراح وسالم مولى أبي حذيفة وقنفذ وقمت معهم فلما انتهينا إلى الباب فرأتهم فاطمة صلوات الله عليها أغلقت الباب في وجوههم وهي لا تشك أن لا يدخل عليها إلا باذنها، فضرب عمر الباب برجله فكسره، وكان من سعف، ثم دخلوا فأخرجوا عليا ( عليه السلام ) ملببا....
عمر گفت: برخيزيد تا پيش او (علي) برويم، پس ابوبكر، عمر، عثمان،‌ خالد بن وليد، مغيرة بن شعبة،‌ ابوعبيد جراح، سالم مولى ابوحذيفة، قنفذ و من به همراه او راه افتاديم، چون نزديك خانه رسيديم، فاطمه آنان را ديد و لذا در را بست و شك نداشت كه بدون اجازه وارد نخواهند شد، عمر در را كه از شاخه‌هاي خرما ساخته شده بود، با لگد شكست، سپس وارد خانه شدند و علي را بيرون آوردند در حالى كه كمرهاي خود را بسته بودند.(تفسير العياشي، ج2، ص67 - الاختصاص ص - بحار الأنوار، ج 28، ص 227)

و در روايت سليم نيز آمده:
ثُمَّ أَقْبَلَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى بَابِ عَلِيٍّ وَفَاطِمَةُ عليهما السلام قَاعِدَةٌ خَلْفَ الْبَابِ قَدْ عَصَبَتْ رَأْسَهَا وَنَحَلَ جِسْمُهَا فِي وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَأَقْبَلَ عُمَرُ حَتَّى ضَرَبَ الْبَابَ ثُمَّ نَادَى يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ [افْتَحِ الْبَابَ‏] فَقَالَتْ فَاطِمَةُ يَا عُمَرُ مَا لَنَا وَلَكَ لَا تَدَعُنَا وَمَا نَحْنُ فِيهِ قَالَ افْتَحِي الْبَابَ وَإِلَّا أَحْرَقْنَاهُ عَلَيْكُمْ فَقَالَتْ يَا عُمَرُ أَمَا تَتَّقِي اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ تَدْخُلُ عَلَى بَيْتِي وَتَهْجُمُ عَلَى دَارِي فَأَبَى أَنْ يَنْصَرِفَ ثُمَّ دَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ فَأَحْرَقَ الْبَابَ.
عمر آمد تا به خانه رسيد، فاطمه پشت در نشسته بود، سرش را بسته بود و بدنش از غم از دست دادن پدر نحيف و لاغر شده بود، عمر در را كوبيد و گفت: اى پسر ابوطالب! در را باز كن، فاطمه فرمود: اى عمر به ما چه كار دارى؟ ما را با مصيبتى كه گرفتارش شده‌ايم تنها بگذار. عمر گفت: در را باز كن وگرنه آن را به آتش مى‌كشم. فاطمه فرمود: آيا از خداوند نمى‌ترسى كه وارد خانه ما مى‌شوي، عمر بازنگشت و آتش خواست و آتش را بر در خانه افكند و آن را سوزاند.( كتاب سليم بن قيس، ص 864)

ثانياً: حضرت صديقه شكى نداشت كه جمعيت بدون اذن داخل منزل نخواهند ‏شد؛ چون نص قرآن است كه بدون اجازه وارد خانه كسى نشويد:

يَأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدْخُلُواْ بُيُوتًا غَير بُيُوتِكُمْ حَتىَ‏ تَسْتَأْنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلىَ أَهْلِهَا ذَالِكُمْ خَير لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ.فَإِن لَّمْ تجَدُواْ فِيهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتىَ‏ يُؤْذَنَ لَكمُ‏ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُواْ فَارْجِعُواْ هُوَ أَزْكىَ‏ لَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيم‏. النور / 27 و 28.

اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! در خانه‏هايى غير از خانه خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد اين براى شما بهتر است شايد متذكّر شويد!
و اگر كسى را در آن نيافتيد، وارد نشويد تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شد: «بازگرديد!» بازگرديد اين براى شما پاكيزه‏تر است و خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است!.


افزون بر اين تصور اين بود كه با توجه به موقعيت حضرت زهرا (سلام الله عليها) و احترام رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله مردم با ديدن حضرت صديقه خجالت بكشند و متعرض نشوند همچنان كه عدّه‏اى با شنيدن صداى حضرت صديقه برگشتند.

قام عمر فمشى ومعه جماعة حتى أتوا باب فاطمة فدقوا الباب، فلما سمعت أصواتهم نادت بأعلى صوتها باكية: يا رسول الله ما ذا لقينا بعد أبي من ابن الخطاب وابن أبي قحافة! فلما سمع القوم صوتها وبكاءها انصرفوا باكين، فكادت قلوبهم تتصدع وأكبادهم تنفطر، وبقي عمر معه قوم.

عمر همراه عده‌اى به طرف خانه فاطمه آمد و در را كوبيد، فاطمه با شنيدن سر وصداى جمعيت با صداى بلند و همراه گريه فرياد زد: اى رسول خدا چه مصيبت‌هايى پس از تو از پسر خطاب و پسر ابوقحافه مى‌بينيم. گروهى با شنيدن گريه فاطمه دلشان به درد آمد و با گريه آنجا را ترك كردند؛ اما عمر با گروهى ديگر باقى ماندند.( الإمامة والسياسة، ج 1، ص 16)


بنابراين حضرت صديقه طاهره، هنگام هجوم، با ديدن عمر و همراهانش در را بست و نزديك دَر ايستاده بود و احتمال نمى‌داد كه با وجود آن حضرت متعرض خانه شوند و اين بي‌شرمى مهاجمان بود كه حرمت خانه و اهل آن را رعايت نكردند و به قول سلمان فارسى رضوان الله تعال عليه، كرديد و نكرديد و ندانستيد كه چه كرديد.

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=5961
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=107

بالاخره من نفهمیدم کدوم روایت درسته؟
1.در این روایت قنفذ توسط ابوبکر فرستاده شده و فاطمه زهرا را با تازیانه میزند.

-(فحالت فاطمة عليها السلام بين زوجها وبينهم عند باب البيت ،فضربها قنفذ بالسوط ... إلى أن قال: فأرسل أبو بكر إلى قنفذ لضربه , فألجأها إلى عُضادة باب بيته , فدفعها فكسر ضلعا من جنبه , وألقت جنينا من بطنها)

الاحتجاج :1/212 ,
مرآة العقول:5/320
2-اینجا قنفذ با درب به سیدتنا فاطمه ضربه میزندو پهلوی وی شکسته شده و جنینش سقط میگردد :

(فألجأها قنفذ لعنه الله الى عضادة باب بيتها ودفعه , فكسر ضلعها من جنبه , فألقت جنينا من بطنه , فلم تزل صاحبة فراش حتّى ماتت صلى الله عليها من ذلك شهيدة ).
كتاب سليم بن قيس , بتحقيق محمد باقر الانصاري:2 / 588

عن علي عليه السلام : إن سبب إعفاء قنفذ من إغرام عمر له ، أنه هو الذي ضرب فاطمة بالسوط حين جاءت لتحول بينه ( ع ) وبينهم ، فماتت صلوات الله عليها وإن أثر السوط في عضدها مثل الدملج
( كتاب سليم بن قيس : ص 134 . ) .
3- اینجا قنفذ مولای مرد ( یعنی سیدنا عمر) سیدتنا فاطمه را با آخر شمشیر میزند »»» بدون شکسته شدن پهلو

عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام (في حديث): وكان سبب وفاتها أن قنفذاً مولى الرجل لكزها بنعل السيف بأمره، فأسقطت محسناً ومرضت من ذلك مرضاً شديداً، ولم تدع أحداً ممن آذاها يدخل عليها
دلائل الإمامة، طبري، ص45.
4-اینجا امیر المومنین عمر بن خطاب با پایش به درب ضربه زده و در بر روی شکم بنت رسول الله می افتد »»»» بدون شکسته شدن پهلو

أخذت فاطمة باب الدار ولزمتها عن ورائها، فمنعتهم عن الدخول، ضرب عمر برجله على الباب فقلعت فوقعت على بطنها سلام الله عليها، فسقط جنينها المحسن
ملتقى البحرين: ص81،
(الجنة العاصمة) ص251.
5-اینجا عمر بن خطاب شمشیر خالد بن ولید را برداشته و به پهلوی سیدتنا فاطمه میزند

حين ما جروا أمير المؤمنين مع حلس كان مستقراً عليه، لزمت فاطمة مع ما كان عليها من وجع القلب بطرف الحلس تجره ويجر القوم على خلافها... أخذ عمر عن خالد بن وليد سيفاً فجعل يضرب بغمده على كتفها حتى صارت مجروحة
ملتقى البحرين: ص81، (الجنة العاصمة) ص251.
6- اینجا سیدنا امیر المومنین عمر بن خطاب شمشیر و تازیانه را برداشته و فاطمه را میزند اما نامی از ضربه به در نیست !!!

فاطمة (عليها السلام)وصاحت يا أبتاه يا رسول الله ، فرفع عمر السيف وهو في غمده فوجأ به جنبها ، فصرخت يا أبتاه ، فرفع السوط فضرب به ذراعها ، فنادت يا رسول الله لبئس ما خلفك ابو بكر وعمر ، فوثب علي (عليه السلام)فأخذ بتلابيبه ثم نتره فصرعه ووجأ أنفه ورقبته ، وهمَّ بقتله فذكر قول رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم)وما أوصاه به .
كتاب سليم بن قيس 3/583
7- اینجا با در به وی فشار آورده بدون لگد زدن و یا شمشیر زدن و یا تازیانه و یا حتی مسمار...
و در این حین محسن خان سقط شده و میمیرد .!!!!

مسعودی میگوید : فأقام أمير المؤمنين عليه السلام ومن معه من شيعته في منزله بما عهد إليه رسول الله صلى الله عليه وآله، فوجهوا إلى منزله، فهجموا عليه، وأحرقوا بابه واستخرجوه منه كرهاً، وضغطوا سيدة النساء بالباب حتى أسقطت محسناً، وأخذوه بالبيعة فامتنع وقال: لا أفعل، فقالوا: نقتلك، فقال: إن تقتلوني فإني عبد الله وأخو رسوله
إثبات الوصية: ص123
8- در این روایت ضارب مغیرت بن شعبه هستش !!!!!!!!!!!!
مغیره فاطمه را زده و حملش را سقط کرده

امام حسن مغیره بن شعبه را چنین در مجلس معاویه مورد خطاب قرار داد
(وأنت ضربت فاطمة بنت رسول الله حتى أدميتها، وألقت ما في بطنها، استذلالاً منك لرسول الله، ومخالفة منك لأمره، وانتهاكاً لحرمته، وقد قال لها رسول الله: (أنت سيدة نساء أهل الجنة) والله مصيّرك إلى النار..
الاحتجاج 137
بحار الأنوار ج10
فاطمة الزهراء (عليها السلام) من المهد إلى اللحد،
العلامة الخطيب السيد محمد كاظم القزويني
فَاطِمَةُ الزهْرَاء (عليها السلام) في مهبِّ الأعَاصِير
9- و در اینجاااااا میخ را در پهلوی سیده زنان بهشت فرو میکند !!!!

أما عصرت بين الجدار وبابها**** أما نبت المسمار في ثدى فاطم
أما أسقوطها لا رعى الله قومها**** جنين حشاها محسناً يالهاشم
أما روعت بالسوط قنّع رأسها**** و وشّح متينها به شر غاشم

کتاب :
رياض المدح والرثاء للشيخ حسين البلادي: 336.
برگرفته از کتاب أدب المحنة سيد محمد علي الحلو ص 198
10- در اینجا عمر همراه سیصد مرد به سمت خانه فاطمه حمله ور میشود !!!!!

وروي في علة وفاة الصديقة الطاهرة عليها السلام : ان عمر بن الخطاب هجم مع ثلاثمائة رجلٍ على بيتها سلام الله عليها
العوالم : 2 | 58
11- اینجا عمر بن خطاب در راه فاطمه را با لگد میزند ( توجه داشته باشین که در خانه اش نیست ، در مسیری درحال حرکت است )

ان فاطمة استنزعت كتابا من أبي بكر برد فدك اليها ، فخرجت والكتاب معها ، فلقيها عمر فقال : يا بنت محمد ! ما هذا الكتاب الذي معك ؟ فقالت : كتاب كتب لي أبو بكر بردّ فدك ، فقال : هلميّه إليّ ، فأبت أن تدفعه إليه ، فرفسها برجله
شیخ مفيد در کتاب الامالی ص 38 ،
و کتاب الاختصاص ص 185
12- و امـــــــــادر اینجاااااااااااا

خالد بن وليد کسیست که سیدتنا فاطمه را زده و جنینش را سقط میکند

مأساة الزهراء عليها السلام ج 2 - السيد جعفر مرتضى ص 143 :

طريحي : " حين عصرها خالد بن الوليد ، فأسقطت محسنا ")

المنتخب طريحي : ص 136 .
13- قام عمر فمشى ومعه جماعة حتى أتوا باب فاطمة فدقوا الباب، فلما سمعت أصواتهم نادت بأعلى صوتها باكية: يا رسول الله ما ذا لقينا بعد أبي من ابن الخطاب وابن أبي قحافة! فلما سمع القوم صوتها وبكاءها انصرفوا باكين، فكادت قلوبهم تتصدع وأكبادهم تنفطر، وبقي عمر معه قوم.

عمر همراه عده‌اى به طرف خانه فاطمه آمد و در را كوبيد، فاطمه با شنيدن سر وصداى جمعيت با صداى بلند و همراه گريه فرياد زد: اى رسول خدا چه مصيبت‌هايى پس از تو از پسر خطاب و پسر ابوقحافه مى‌بينيم. گروهى با شنيدن گريه فاطمه دلشان به درد آمد و با گريه آنجا را ترك كردند؛ اما عمر با گروهى ديگر باقى ماندند.( الإمامة والسياسة، ج 1، ص 16)
دوستان کسی میدونه کدوم روایت صحیح است؟

این حدیث نشون میده عمر خطاب دشمن بوده . چون کسی که به دختر پیامبر آذار برساند به پیامبر خدا آذار رسانده . پیامبر اکرم فرمود فاطمه (س)پاره تن من است . حال چگونگی واقعه اصلا مهم نیست . مهم مظلومیت اهل بیت پیامبر در برابر گرگان دشمن و قدرت طلب در لباس چوپان است که بعد از وفات پیامبر بر اریکه قدرت شیطانی بودند و از هر ترور و فسقی دریغ نمیکردن . والله اعلم .

mohammad+ali;276424 نوشت:
این حدیث نشون میده عمر خطاب دشمن بوده . چون کسی که به دختر پیامبر آذار برساند به پیامبر خدا آذار رسانده . پیامبر اکرم فرمود فاطمه (س)پاره تن من است . حال چگونگی واقعه اصلا مهم نیست . مهم مظلومیت اهل بیت پیامبر در برابر گرگان دشمن و قدرت طلب در لباس چوپان است که بعد از وفات پیامبر بر اریکه قدرت شیطانی بودند و از هر ترور و فسقی دریغ نمیکردن . والله اعلم .

صرف نظر از دلايلي كه ذكر گرديد اين موضوع را در چندين منبع از منابع روائي اهل تسنن پيگيري مي كنيم
برخي از تاريخ نويسان اهل تسنن حادثه يورش به خانه وحي را نيمه روشن و برخي تا حدي روشن بيان نموده اند كه به نمونه هايي اشاره مي شود:

1 . طبري: او كه نسبت به خلفا تعصب خاصي دارد، به اين مقدار اعتراف مي كند: «اتي عمر بن خطاب منزل علي فقال: لاحر قن عليكم او لتخرجن الي البيعة; (1) عمر بن خطاب در برابر خانه علي عليه السلام قرار گرفت و گفت: براستي [خانه را] بر روي شما به آتش مي كشم و يا اينكه شما براي بيعت [با ابابكر] خانه را ترك گوييد .»

2 . ابن قتيبه دينوري: اين نويسنده گامي فراتر رفته، مي گويد: خليفه نه تنها تهديد كرد، بلكه دستور داد كه در اطراف خانه هيزم جمع كنند و افزود: «به خدايي كه جان عمر در دست اوست! يا بايد خانه را ترك كنيد و يا اينكه خانه را آتش زده و مي سوزانم .» وقتي به او گفته شد كه دختر گرامي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، فاطمه در خانه است، گفت: «هر چند فاطمه در آن باشد .» (2)

3 . ابن عبد ربه اندلسي: او كه متوفاي 495 مي باشد، مي گويد: خليفه به عمر ماموريت داد كه متحصنان را از خانه بيرون كشد و اگر مقاومت كردند با آنان نبرد نمايد، از اينرو عمر آتشي آورد كه خانه را بسوزاند «فاقبل بقبس من النار علي ان يضرم عليهم الدار» ، در اين موقع با فاطمه عليها السلام روبرو گرديد، آن حضرت فرمود: فرزند خطاب! آمده اي خانه ما را به آتش بكشي؟ وي گفت: آري، مگر اينكه بسان ديگران با خليفه بيعت نماييد . (3)

شبيه اعترافات فوق را ابو الوليد محب الدين محمد بن شخته الحنفي قاضي حنفيها در حلب متوفاي سال 815 دارد . (4) احمد بن يحيي بلاذري متوفاي 279 (5) ، ابوبكر احمد بن عبدالعزيز جوهري، صاحب كتاب «فدك » و «سقيفه » (6) و ابي خيزرانه در كتاب غرر (7) و شاه ولي الله دهلوي (8) در «ازالة الخفاء» و واقدي (9) و بلاذري و ابن ابي الحديد (10) نيز چنين مطالبي دارند . و همچنين ابن واضح يعقوبي (11) ، اسماعيل بن محمد ابوالفدا، عمر رضا كحاله در كتاب «اعلام النساء» ، عبدالفتاح عبدالمقصود (12) و ابراهيم بن عبدالله يمني در كتاب «الاكتفاء» و ... اين امور را ذكر كرده اند .

4 . گروه ديگري از تاريخ نويسان اهل سنت به آخرين مرحله از جسارت به خانه زهرا عليها السلام نيز اعتراف نموده اند، و صريحا گفته اند كه عمر خانه علي عليه السلام و زهرا عليها السلام را آتش زد . از جمله:
___________________________________________
1) تاريخ طبري (چاپ از دايرة ا لمعارف)، ج 3، ص 202; شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 2، ص 56 .
2) شرح نهج البلاغه، (همان)، ج 1، ص 134; الامامة والسياسة، ج 2، ص 12; اعلام النساء، ج 3، ص 1205 .
3) عقدالفريد، ج 4، ص 260; تاريخ ابي الفداء، ج 1، ص 156; اعلام النساء، ج 3، ص 1207 .
4) شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 19 و ج 1، ص 134; رياحين الشريعه، ج 1، ص 285 .
5) انساب الاشراف، ج 1، ص 586; تلخيص الشافي، ج 3، ص 76 .
6) شرح نهج البلاغه (همان)، ج 6، ص 48 و 47 .
7) نهج الحق و كشف الصدق، ص 271 .
8) رياحين الشريعه، ج 1، ص 289; اثبات الوصيه، مسعودي، ص 123 .
9) نهج الحق و كشف الصدق، علامه، ص 271; تلخيص شافي، سيد مرتضي، ج 7، ص 76 .
10) شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 48 .
11) تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 126 .
12) الغدير، ج 3، ص 103 - 104 .

ادامه ...

1 . ابي الحسن، علي بن الحسين بن علي المسعودي الهذلي، صاحب «مروج الذهب » متوفاي 346 ه مي گويد: «... فوجهوا الي منزله فهجموا عليه واحرقوا بابه ... ; (1) پس [عمر و همراهان] به سوي خانه علي عليه السلام روي كردند، پس بر او هجوم بردند و خانه او را آتش زدند .»

2 . محمد بن عبدالكريم بن احمد شافعي، معروف به شهرستاني (579 - 548)، از ابراهيم بن سيار بن هاني، معروف به نظام، متوفاي سال 231 - كه از اعاظم شيوخ معتزله و استاد جاحظ بوده است - نقل كرده است كه گفت: «... وكان عمر يصبح احرقوها بمن فيها وما كان في الدار غير علي وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام; (2) و عمر بود كه فرمان داد خانه را با كساني كه در آن قرار دارند بسوزانند، در حالي كه در خانه جز علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام كسي نبود .»

عبدالقاهر اسفر ائيني متوفاي 429 ه نسبت فوق را به نظام تاييد نموده است . (3)

3 . در زمان ملكشاه سلجوقي، وزيرش با يكي از علماي سادات شيعه مناظره مي كرد، در ضمن سخنانش گفت: «وجمع عمر الحطب علي باب فاطمة واحرق الباب بالنار ... ; عمر در خانه فاطمه هيزم جمع كرد و در خانه را به آتش كشيد .»

شاه به وزيرش رو كرد و گفت: آيا آنچه اين شيعه علوي مي گويد درست است؟ وزير گفت: «نعم اني رايت في التواريخ ما يذكره العلوي; (4) بله آنچه اين [شيعه] علوي مي گويد را در تاريخ ديده ام .»

و جالب اينجا است كه خود ابابكر نيز به اين امر اعتراف نموده است; زيرا در آخرين روزهاي عمر خود از چند عمل اظهار پشيماني نمود، از جمله گفت: «وددت اني لم اكشف بيت فاطمة وتركته وان اغلق علي الحرب ... ; (5) دوست داشتم كه خانه فاطمه را نمي گشودم و آن را رها مي كردم، گر چه ناچار به جنگ مي شدم [و كار به جنگ مي كشيد] .»

___________________________________
1) مسعودي، اثبات الوصيه، چاپ بيروت، ص 154; الوافي بالوفيات، ج 5، ص 347 .
2) ملل و نحل، شهرستاني، ج 1، ص 57 (چاپ ايران) و در چاپ غير ايران، ص 72 و ر . ك: ج 2، ص 59 .
3) الفرق بين الفرق، عبدالقاهر اسفر ائيني، ص 107 .
4) مؤتمر علماء البغداد، ص 64 - 63 .
5) لسان الميزان، ج 4، ص 189; تاريخ طبري، ج 3، ص 236; الامامة والسياسة، ج 1، ص 13; مروج الذهب، ج 1، ص 414 (چاپ قديم) ; عقدالفريد، ج 3، ص 68; الاموال، حافظ ابوالقاسم بن سلام، ص 193; نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 6، ص 51 .

ادامه ...

برخي از دانشمندان اهل سنّت براي حفظ موقعيّت خلفا از بازگو كردن اين قطعه از تاريخ خودداري نموده اند؛ از جمله ابن ابي الحديد در شرح خود مي گويد: «جساراتي را كه مربوط به فاطمه زهرا عليهاالسلام نقل شده، در ميان مسلمانان تنها شيعه آن را نقل كرده است.»(1) برخي از سنّي زدگان معاصر نيز در اين نظر با آنان همراه شده، مصائبي را كه متوجه بانوي دو جهان شده است انكار نموده اند. براي روشن شدن حادثه جسارت به بانوي دو جهان، بحث را از دو مَنْظَر پي مي گيريم.

الف. منابع اهل سنّت:
برخي از دانشمندان و مورّخان اهل سنّت، در اين بخش، از بيان واقعيات تاريخي شانه خالي كرده اند؛ چنان كه سيد مرتضي رحمه الله در اين زمينه مي گويد:

«در آغاز كار، محدثان و تاريخ نويسان از نقل جسارتهايي كه به ساحت دختر پيامبر گرامي وارد شده امتناع نمي كردند. اين مطلب در ميان آنان مشهور بود كه مأمور خليفه با فشار، درب را بر فاطمه عليهاالسلام زد و او فرزندي را كه در رحم داشت سقط نمود و قنفذ به امر عمر، زهرا عليهاالسلام را زير تازيانه گرفت تا او دست از علي بردارد؛ ولي بعدها ديدند كه نقل اين مطالب با مقام و موقعيت خلفا سازگاري ندارد؛ لذا از نقل آنها خودداري نمودند.»(2)

با اين حال، برخي از آنها به اين حقيقت تلخ اعتراف كرده اند كه به نمونه هايي اشاره مي كنيم:

1. مسعودي: در قسمتي از آنچه در بخش اول مقاله از اين مورّخ اهل سنت نقل كرديم، آمده است: «فَوَجَّهُوا اِلي مَنْزِلِهِ فَهَجَمُوا عَلَيْهِ وَ اَحْرَقُوا بابَهُ... وَ ضَغَطُوا سَيِّدَةَ النِّساءِ بِالْبابِ حَتّي اَسْقَطَتْ مُحْسِنا؛(3) پس [عمر و همراهان] به خانه علي عليه السلام رو كردند و هجوم برده، خانه آن حضرت را به آتش كشيدند؛ با در به پهلوي سيده زنان عالم زدند؛ چنان كه محسن را سقط نمود.»

2. نظّام، طبق نقل عبدالكريم بن احمد شافعي شهرستاني (548 - 479 ق.) مي گويد: «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ يَوْمَ الْبَيْعَةِ حَتّي اَلْقَتْ اَلْجَنينَ مِنْ بَطْنِها؛(4) به راستي عمر در روز بيعت، ضربتي به فاطمه عليهاالسلام وارد كرد كه بر اثر آن، جنين خويش را سِقط نمود.»

همين قول را اسفرائيني (متوفاي 429 ق.)، به نظّام نسبت داده و گفته است كه او قائل بود: «اَنَّ عُمَرَ ضَرَبَ فاطِمَةَ وَ مَنَعَ ميراثَ الْعِتْرَةِ؛(5) عمر فاطمه عليهاالسلام را زد و از ارث اهل بيت عليهم السلام جلوگيري كرد.»

3. صفدي يكي ديگر از علماي اهل سنّت مي گويد: «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ يَوْمَ الْبَيْعَةِ حَتّي اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها؛(6) به راستي عمر آنچنان فاطمه عليهاالسلام را در روز بيعت [اجباري براي ابوبكر [زد كه محسن را سِقط نمود.»
____________________
[=&quot][/]1. شرح نهج البلاغه، ج2، ص60.
2. سيدمرتضي، تلخيص شافي، ج3، ص76، تلخيص شيخ طوسي.
3. اثبات الوصية، مسعودي، (چاپ بيروت) ص153 و در برخي چاپها ص 23 ـ 24.
4. الملل و النحل، عبدالكريم شهرستاني، ج1، ص57.
5. اَلفرقُ بين الفرق، عبدالقاهر الاسفرائيني، ص107.
6. الوافي بالوفيات، صفدي، ج5، ص347 ر.ك: سفينة البحار، شيخ عبّاس قمي، ج2، ص292.
ادامه ...



4. مقاتل بن عطيّه مي گويد: ابابكر بعد از آنكه با تهديد و ترس و شمشير از مردم بيعت گرفت، «اَرْسَلَ عُمَرَ وَ قُنْفُذا وَ جَماعَةً اِلي دارِ عَليٍّ وَ فاطِمَةَ عليهماالسلام وَ جَمَعَ عُمَرُ الْحَطَبَ عَلي دارِ فاطِمَةَ وَ اَحْرَقَ بابَ الدّارِ وَ لمّا جائَتْ فاطِمَةُ خَلْفَ الْباب تَعَدَّدَ عَمَرُ وَ اَصْحابُهُ وَ عَصَرَ عُمَرُ فاطِمَةَ عليهاالسلام خَلْفَ البابِ حَتّي اَسْقَطَتْ جَنينَها وَ نَبَتَ مِسْمارُ الْبابِ في صَدْرِها وَ سَقَطَتْ مَريضةً حَتّي ماتَتْ؛(1) [ابابكر] عمر و قنفذ و جماعتي را به درب خانه علي و زهرا عليهماالسلام فرستاد. عمر هيزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتش كشيد، هنگامي كه فاطمه زهرا عليهاالسلام پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمر آنچنان حضرت فاطمه عليهاالسلام را پشت در فشار داد كه فرزندش را سقط نمود و ميخ در به سينه حضرت فرو رفت [و بر اثر آن صدمات] حضرت به [بستر[ بيماري افتاد تا آنكه از دنيا رفت.»

5. ابن ابي الحديد نقل نموده است: «ابو العاص، شوهر زينب، دختر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در جنگ از طرف مسلمانان به اسارت گرفته شد؛ ولي بعدا مانند اسيران ديگر آزاد شد.

ابو العاص به پيامبر صلي الله عليه و آله وعده داد كه پس از مراجعت به مكّه، وسائل مسافرت دختر پيامبر را به مدينه فراهم سازد. پيامبر صلي الله عليه و آله به زيد حارثه و گروهي از انصار، مأموريت داد كه در هشت مايلي مكّه توقف كنند و هر موقع كجاوه زينب به آنجا رسيد، او را به مدينه بياورند. قريش از خروج دختر پيامبر از مكّه آگاه شدند. گروهي تصميم گرفتند كه او را از نيمه راه باز گردانند. جبّار بن الاسود (يا هبّار ابن الاسود) با گروهي خود را به كجاوه زينب رساند و نيزه خود را بر كجاوه دختر پيامبر كوبيد. از ترس آن، زينب، كودكي را كه در رحم داشت، سقط كرد و به مكّه بازگشت. پپامبر صلي الله عليه و آله از شنيدن اين خبر سخت ناراحت شد و در فتح مكّه (با اينكه همه را بخشيد و آزاد نمود) خون قاتل فرزند زينب را مباح شمرد.»

ابن ابي الحديد مي گويد:

«من اين جريان را براي استادم ابو جعفر نقيب خواندم، او گفت: وقتي كه پيامبر صلي الله عليه و آله خون كسي كه دخترش زنيب را ترسانيد و او سقط جنين كرد را مباح شمرد، قطعا اگر زنده بود خون كساني را كه دخترش فاطمه عليهاالسلام را ترسانيدند كه باعث شد فرزندش [محسن [را سقط كند، حتما مباح مي شمرد.»

ابن ابي الحديد مي گويد، به استادم گفتم:

«آيا از شما نقل كنم آنچه را مردم مي گويند كه فاطمه بر اثر ترس [و ضرباتي كه بر او وارد شد] فرزندش را از دست داد؟

پس گفت: نه! از طرف من نقل نكن! و همين طور رد و بطلان آن را نيز از طرف من نقل نكن! چون اخبار در اين زمينه متعارض است.»(2)

اين قصّه، به خوبي نشان مي دهد كه اخبار موافق با نظريات شيعه در بين روايات اهل سنّت نيز وجود داشته و خود ابن ابي الحديد نيز در قسمتي از كلامش اعتراف مي كند؛ آنجا كه مي گويد: «عَلي اَنَّ جَماعَةً مِنْ اَهْلِ الحَديثِ قَدْ رَوَوْا نَحوَهُ؛(3) گروهي از اهل حديث [از اهل سنّت نيز [مانند آنچه را شيعيان مي گويند نقل كرده اند.»
_________________________________
1. الامامة والخلافة، مقاتل بن عطية، ص160 ـ 161.
2. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج14، ص193/ ر.ك: زندگي علي عليه السلام ، ص252.
3. شرح نهج البلاغه، ج2، ص21.

استنباط عقلی من : خلیفه دوم در ادامه گسترش قدرت خلافت دزدی خلیفه اول پیامبر خاتم بودن پیامبر اکرم (ص) را نادیده گرفت و گفت هر که این بدعت من را مخالف است ترور میشود . ////// لزا در هتک حرمت خانه دختر پیامبر اکرم (ص)پیش قدم بود-گناه قتل دختر پیامبر اکرم (ص) گردن قدرت طلبی دزدی ایشان است////
عمر از من پرسید: سوره احزاب چند آیه دارد؟ گفتم72 یا 73 آیه. گفت: اگر همه آن موجود بود به (( اندازه سوره بقره )) می شد و آیه رجم نیز در آن بوده است. )) از آنجایی که امام علی (ع) و قرآن قایل به تحریف قرآن نیست لزا این حدیث باید بکوبیم به دیوار شکر خدا خلیفه ها نتوانستند آیاتی به قرآن برای قدرت طلبی و دزدی قدرت بیفزانید//////
اما همه این گناهان سنگین بابت دیوانه بودن آنها نیست . جهنم از برای عاقل بودن و گناه کردن است .

1-آیا همه روایات درست هستند؟
2-هیچکدام از روایات درست نیستند؟
3-پس علی(ع) کجا بودند و چرا هیچ کاری نکردند؟
4-چرا حضرت علی بعد از به شهادت رسیدن فاطمه الزهرا انتقامش را نگرفت؟و یا به فکر انتقام نبود؟
5-چرا حضرت علی با قاتلان فاطمه الزهرا میانه خوبی داشت؟( نهج البلاغه فیض الاسلام ص 415 و 442)
6-چرا حضرت علی از عمر همواره تعریف و تمجید می کرد؟(نهج البلاغه فیض خطبه 219 صفحه 721)
7-چرا حضرت علی حتی در ایام خلافت و حکومت خود هیچ گاه از شهادت همسر خود توسط عمر یادی نکرد؟(
کتاب کشف الغمه فی معرفه الائمه ج 1 ص 440)
8-چرا حضرت علی سه تن از فرزاندان خویش را به نام های ابوبکر،عمر و عثمان نامگذاری کرد؟
واقعا حضرت علی نام دشمنان یا قاتل همسرتان را بر فرزندانش می گذارد؟(کتاب کشف الغمه ج1ص440منتهی الامال ج3ص162)

9-چرا پیش از سال 1372 در سالنامهها خبری از شهادت فاطمه علیها السلام نیست؟
لطفا این سوالات را پاسخ دهید تا سوالات بعدی را مطرح کنم.از دوستانی که مطالعات وسیعی ندارند خواهش می کنم هیچی ننویسند چون بحث منحرف میشه.از کارشناسان محترم خواهش می کنم سوالات را به ترتیب جواب دهید.

هی الامال ج 3 ص 162

ترور حضرت فاطمه علیه السلام بخاطر گرفتن بیعت و پر کردن ضعف های مدیریت معنوی

مگر کسی که طبق نص صریح قران و نیز روایات متعدد در صحاح اهل سنت ، خدا را به خشم آورده ، می تواند پاکدامن از دنیا برود ؟! توجه شما را به مدارک اهل تسنن در این بخش جلب می نمایم :
در مناظره ایکه بین حضرت زهرا سلام الله علیها و ابوبکر در لحظات پایانی عمر شریفشان اتفاق افتاد و زمانیکه شیخین به ملاقات ایشان آمده بودند ، رو از آندو برگردانده و فرمودند: تا رسول خدا را نبینم با شما کلامی صحبت نخواهم کرد که من بر شما خشمگین هستم
پدرم رسول اکرم فرمودند،‌ رضای خدا دررضای فاطمه است وخشم خدا درخشم فاطمه است (ان الله یغضب لغضب فاطمه ویرضی لرضاها )وابوبکر هم این سخنان را تصدیق کرد که پیامبر اینگونه فرموده بود . سپس حضرت زهرا فرمودند : ((بخدا قسم من از دست شما دونفر(ابوبکروعمر) خشمگین هستم ))

muhammad1;278167 نوشت:
1-

6-چرا حضرت علی از عمر همواره تعریف و تمجید می کرد؟(نهج البلاغه فیض خطبه 219 صفحه 721)

هی الامال ج 3 ص 162

من که هیچ آیه و حدیث در مورد مدح عمر ندیدم ولی تا دلتان بخواد قتل و ترور عمر در مورد بیعت برای یافتن قدرت فراوان است و هیچ جای نهج البلاغه بجز مدح خدا ندیدم

لِلَّهِ بَلادُ فُلانٍ، فَلَقَدْ قَوَّمَ الْاءَوَدَ، وَ داوَى الْعَمَدَ، وَ اءَقامَ السُّنَّةَ، وَ خَلَّفَ الْفِتْنَةَ، ذَهَبَ نَقِیَّ الثَّوْبِ، قَلِیلَ الْعَیْبِ، اءَصابَ خَیْرَها، وَ سَبَقَ شَرَّها، اءَدّى إِلى اللَّهِ طاعَتَهُ وَ اتَّقاهُ بِحَقِّهِ، رَحَلَ وَ تَرَکَهُمْ فِی طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ، لا یَهْتَدِی فِیها الضَّالُّ، وَ لا یَسْتَیْقِنُ الْمُهْتَدِی .خطبه 219
اینجا نامی از عمر نیست . بلاد فلان
خداوند، سرزمینى را که فلان از آنجا برخاسته ، برکت دهاد. کژیها را راست کرد و بیماریها را علاج نمود و سنت را برپاى داشت و فتنه را پشت سر افکند. پاکدامن و کم عیب از این جهان برفت ، به نیکوییهاى آن دست یافت و از بدیهایش پیشى جست تا بدان نیالاید. اطاعت خدا را به جاى آورد و آنچنانکه باید، از او ترسید. بار سفر بست و خود برفت و مردم را در راههاى گوناگون رها کرد. که گمراهان در آن ، راه نمى یابند و آنکه راه یافته بر سر یقین خویش نمى ماند
«جارودیه‏»که گروهى از«زیدیه‏»هستند معتقدند که امام(ع)این سخن‏را درباره‏«عثمان‏»گفته است،گرچه ظاهرش مدح است اما منظور ملامت‏او است.
سخنان آتشین علی بن ابی طالب در نهج البلاغه در سومین خطبه آن که شقشقیه نام دارد، و از لحاظ سندیت و برهه ی زمانی دقیقا به زمان غصب خلافت اشاره دارد معارض کلام حضرت در این خطبه ( بر فرض شانیت آن درباره عمربن خطاب ) خواهد بود .
الفاظ تند حضرت که درباره عمربن خطاب آمده تاییدی محکم براین مطلب است. الفاظی همانند :



{{ فَصَیَّرَها فِى حوْزَهٍ خَشْناءَ، یَغْلُظُ کَلْمُها وَ یَخْشُنُ مَسُّها، وَ یَکْثُرُ الْعِثارُ فیها، وَ الْاعْتِذارُ مِنْها، فَصاحِبُها کَراکِبِ الصَّعْبَهِ إ نْ اءَشْنَقَ لَها خَرَمَ، وَ إ نْ اءسْلَسَ لَها تَقَحَّمَ، فَمُنِىَ النّاسُ لَعَمْرُ اللّهِ، بِخَبْطٍ وَ شِماسٍ، وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِراضٍ




پس(ابوبکر) خلافت را ( با واگذاری به عمر) به عرصه اى خشن و درشتناک افکند، عرصه اى که درشتى اش پاى را مجروح مى کرد و ناهموارى اش رونده را به رنج مى افکند. لغزیدن و به سر درآمدن و پوزش خواستن فراوان شد. صاحب آن مقام(عمربن خطاب) ، چونان مردى بود سوار بر اشترى سرکش که هرگاه مهارش را مى کشید، بینى اش ‍ مجروح مى شد و اگر مهارش را سست مى کرد، سوار خود را هلاک مى ساخت . به خدا سوگند، که در آن روزها مردم ، هم گرفتار خطا بودند و هم سرکشى . هم دستخوش بى ثباتى بودند و هم اعراض از حق }}
چگونه علی علیه السلام یکبار می گوید او باعث لغزش مردم شده است و بعد بگوید او آمرزیده و پاکدامن از دنیا رفته است ؟!! مگر می شود از عقاب عمل به بدعتها دور ماند ؟!!
امیدوارم مفید باشه .

اینکه شما می گویید خطبه 219 به عقیده گروهی از زیدیه مربوط به عثمان است را ثابت کنید که صحیح است. منظورم این است که از چه منبعی این مطلب را نوشته اید؟
استاد شهید مطهری می گوید این خطبه مربوط به عمر است.این هم لینکش:
http://www.erfan.ir/farsi/nahj/nsm_proj/nahgol/display/display.php?Vr_prv=500&select_line_page=1
[=arial]گرچه ظاهرش مدح است اما منظور ملامت‏او است یعنی چی؟ چه چیزی رو ملامت کرده؟

muhammad1;278201 نوشت:
اینکه شما می گویید خطبه 219 به عقیده گروهی از زیدیه مربوط به عثمان است را ثابت کنید که صحیح است. منظورم این است که از چه منبعی این مطلب را نوشته اید؟
استاد شهید مطهری می گوید این خطبه مربوط به عمر است.این هم لینکش:
http://www.erfan.ir/farsi/nahj/nsm_proj/nahgol/display/display.php?Vr_prv=500&select_line_page=1
[=arial]گرچه ظاهرش مدح است اما منظور ملامت‏او است یعنی چی؟ چه چیزی رو ملامت کرده؟

برادر من اگه علی (ع) هم در این ماجرا (ماجرای بیعت با ضعیفان مدیریت معنوی) به شهادت میرسیدند دیگر هیچ چیز از دین اسلام باقی نمیماند و دین اسلام در دندانهای گرگ در لباس چوپان نابود میشد پس علی(ع) سازش را برای سالم رسیدن قرآن به ما ادامه دادن ولی همچنان بیعت نکردن .:Sham:

این جواب سوالات من نیست.چرا طفره میری

muhammad1;278270 نوشت:
این جواب سوالات من نیست.چرا طفره میری

من که گفتم ایشان از بیعت با عمر و... طفره رفتن . و اسلام رو هم با شهادت از بین نبردن . اوضاع بعد از رحلت پیامبر اکرم مانند کربلا بود . همه بزور باید با خلفاء بیعت میکردن و کسی که نمیکرد ترور میشد .////// اینها گرگ بودن در لباس چوپان . در ضمن امام علی (ع) نمیتوانست انتقام بگیرد چون گرگ ها منتظر حمله بودن مانند واقعه کربلا . حمله ایشان مساوی نابودی اسلام میشد . والله اعلم .

خداوند در قرآن گرگهای در لباس چوپان را توبیخ فرمودند : عمر ، ابوبكر و عثمان و ... در ترور دختر پیامبر (ص) دست داشتن اما در ترور رسول خدا (ص) نافرجام ماند////// اين مطلب كه برخي از صحابه قصد داشته‌اند رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم را ترور كنند، از ديدگاه شيعه و سني قطعي است ؛ چنانچه در قرآن كريم آمده است: يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَليماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ. التوبه / 74. منافقان به نام خدا سوگند ياد مي‌كنند كه چيز بدى نگفتند (چنان نيست) آنان سخنان كفرآميز بر زبان آوردند و بعد از اسلام آوردن، كافر شدند و تصميماتى اتخاذ كردند كه موفق به انجام آنها نشدند (سوء قصد بجان رسول خدا) آن ها به جاى آن كه در برابر نعمت و ثروتى كه به فضل و بخشش خدا و پيامبرش نصيب آنها شده، سپاسگزار باشند، در مقام كينه و دشمنى بر آمدند، با اينحال اگر توبه كنند براى آنها بسيار بهتر است و اگر نافرمانى كنند، خدا آنها را در دنيا و آخرت به عذابى بس دردناك مجازات خواهند كرد و در روى زمين هيچ دوست و ياورى براى آنان نخواهد بود. بسياري از مفسرين اهل سنت در تفسير «وَهَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا» گفته‌اند كه مراد كساني هستند كه قصد داشتند در بازگشت از جنگ تبوك رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را ترور نمايند ؛ چنانچه بيهقي در دلائل النبوة و سيوطي در الدر المنثور مي‌نويسند: عن عروة قال رجع رسول الله صلى الله عليه وسلم قافلا من تبوك إلى المدينة حتى إذا كان ببعض الطريق مكر برسول الله صلى الله عليه وسلم ناس من أصحابه فتآمروا أن يطرحوه من عقبة في الطريق فلما بلغوا العقبة أرادوا أن يسلكوها معه فلما غشيهم رسول الله صلى الله عليه وسلم أخبر خبرهم فقال من شاء منكم أن يأخذ بطن الوادي فإنه أوسع لكم وأخذ رسول الله صلى الله عليه وسلم العقبة وأخذ الناس ببطن الوادي الا النفر الذين مكروا برسول الله صلى الله عليه وسلم لما سمعوا ذلك استعدوا وتلثموا وقد هموا بأمر عظيم وأمر رسول الله صلى الله عليه وسلم حذيفة بن اليمان رضي الله عنه وعمار بن ياسر رضي الله عنه فمشيا معه مشيا فامر عمارا أن يأخذ بزمام الناقة وأمر حذيفة يسوقها فبينما هم يسيرون إذ سمعوا وكزة القوم من ورائهم قد غشوه فغضب رسول الله صلى الله عليه وسلم وأمر حذيفة أن يردهم وأبصر حذيفة رضي الله عنه غضب رسول الله صلى الله عليه وسلم فرجع ومعه محجن فاستقبل وجوه رواحلهم فضربها ضربا بالمحجن وأبصر القوم وهم متلثمون لا يشعروا انما ذلك فعل المسافر فرعبهم الله حين أبصروا حذيفة رضي الله عنه وظنوا ان مكرهم قد ظهر عليه فأسرعوا حتى خالطوا الناس وأقبل حذيفة رضي الله عنه حتى أدرك رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما أدركه قال اضرب الراحلة يا حذيفة وامش أنت يا عمار فأسرعوا حتى استووا بأعلاها فخرجوا من العقبة ينتظرون الناس فقال النبي صلى الله عليه وسلم لحذيفة هل عرفت يا حذيفة من هؤلاء الرهط أحدا قال حذيفة عرفت راحلة فلان وفلان وقال كانت ظلمة الليل وغشيتهم وهم متلثمون فقال النبي صلى الله عليه وسلم هل علمتم ما كان شأنهم وما أرادوا قالوا لا والله يا رسول الله قال فإنهم مكروا ليسيروا معي حتى إذا طلعت في العقبة طرحوني منها قالوا أفلا تأمر بهم يا رسول الله فنضرب أعناقهم قال أكره أن يتحدث الناس ويقولوا ان محمدا وضع يده في أصحابه فسماهم لهما وقال اكتماهم. بيهقى در دلائل النبوة از عروه روايت كرده كه او گفت: هنگامى كه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله با مسلمين از تبوك مراجعت مي كرد و در راه مدينه بسير خود ادامه مي‌داد، گروهى از اصحاب او اجتماعى كردند، و تصميم گرفتند كه آن جناب را در يكى از گردنه‏هاى بين راه به طور مخفيانه از بين ببرند، و در نظر داشتند كه با آن حضرت از راه عقبه حركت كنند. پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) از اين تصميم خائنانه مطلع شد و فرمود: هر كس ميل دارد از راه بيابان برود ؛ زيرا كه آن راه وسيع است و جمعيت به آسانى از آن مي گذرد، حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) هم از راه عقبه كه منطقه كوهستانى بود به راه خود ادامه داد، اما آن چند نفر كه اراده قتل پيغمبر را داشتند براى اين كار مهيا شدند، و صورت هاى خود را پوشانيدند و جلو راه را گرفتند. حضرت رسول امر فرمود، حذيفة بن يمان و عمار بن ياسر در خدمتش باشند، و به عمار فرمود: مهار شتر را بگيرد و حذيفه هم او را سوق دهد، در اين هنگام كه راه مي‌رفتند ناگهان صداى دويدن آن جماعت را شنيدند، كه از پشت سر حركت مي‌كنند و آنان حضرت رسول را در ميان گرفتند و در نظر داشتند قصد شوم خود را عملى كنند. پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) از اين جهت به غضب آمد، و به حذيفه امر كرد كه آن جماعت منافق را از آن جناب دور كند، حذيفه به طرف آن ها حمله كرد و با عصائى كه در دست داشت، بر صورت مركب‏هاى آنها زد و خود آنها را هم مضروب كرد، و آنها را شناخت، پس از اين جريان خداوند آنها را مرعوب نمود و آنها فهميدند كه حذيفه آنان را شناخته و مكرشان آشكار شده است، و با شتاب و عجله خودشان را به مسلمين رسانيدند و در ميان آنها داخل شدند. بعد از رفتن آنها حذيفه خدمت حضرت رسول رسيد، و پيغمبر فرمود: حركت كنيد، و با شتاب از عقبه خارج شدند، و منتظر بودند تا مردم برسند، پيغمبر اكرم فرمود: اى حذيفه شما اين افراد را شناختيد ؟ عرض كرد: مركب فلان و فلان را شناختم، و چون شب تاريك بود، و آن‏ها هم صورت‏هاى خود را پوشيده بودند، از تشخيص آنها عاجز شدم. حضرت فرمود: فهميديد كه اينها چه قصدى داشتند و در نظر داشتند چه عملى انجام دهند ؟ گفتند: مقصود آنان را ندانستيم، گفت: اين جماعت در نظر گرفته بودند از تاريكى شب استفاده كنند و مرا از كوه بزير اندازند، عرض كردند: يا رسول اللَّه ! امر كنيد تا مردم گردن آنها را بزنند، فرمود: من دوست ندارم مردم بگويند كه محمد اصحاب خود را متهم مي‌كند و آنها را مي‌كشد، سپس رسول خدا آن‌ها را معرفي كرد و فرمود: شما اين موضوع را نديده بگيريد و ابراز نكنيد. البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (متوفاي458هـ)، دلائل النبوة، دلائل النبوة ج 5، ص256، باب رجوع النبي من تبوك وأمره بهدم مسجد الضرار ومكر المنافقين به في الطريق وعصمة الله تعالى إياه وإطلاعه عليه وما ظهر في ذلك من آثار النبوة، طبق برنامه الجامع الكبير؛ السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الدر المنثور، ج 4، ص 243، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1993. اما اين كه اين افراد چه كساني بوده‌اند روشن نيست. برخي از علماي اهل سنت همانند ابن حزم اندلسي كه از استوانه‌هاي علمي اهل سنت به شمار مي‌رود نام اين افراد را آوره است. وي در كتاب المحلي مي‌نويسد: أَنَّ أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ وَطَلْحَةَ وَسَعْدَ بن أبي وَقَّاصٍ رضي الله عنهم أَرَادُوا قَتْلَ النبي صلى الله عليه وسلم وَإِلْقَاءَهُ من الْعَقَبَةِ في تَبُوكَ. ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه، سعد بن أبي وقاص ؛ قصد كشتن پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) را داشتند و مي‌خواستند آن حضرت را از گردنه‌اي در تبوك به پايين پرتاب كنند. إبن حزم الأندلسي الظاهري، ابومحمد علي بن أحمد بن سعيد (متوفاي456هـ)، المحلي، ج 11، ص 224، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة – بيروت؛ و دار الفكر، توضيحات: طبعة مصححة ومقابلة على عدة مخطوطات ونسخ معتمدة كما قوبلت على النسخة التي حققها الأستاذ الشيخ أحمد محمد شاكر. البته ابن حزم، وقتي اين حديث را نقل مي‌كند، تنها اشكالي كه به روايت دارد، وجود وليد بن عبد الله بن جميع در سلسله سند آن است و لذا مي‌گويد كه اين روايت موضوع و كذب است. ما در اين جا نظر علماي علم رجال و بزرگان اهل سنت را در باره وليد بن عبد الله نقل مي‌كنيم تا ببنيم كه نظر ابن حزم از نظر علمي چه ارزشي دارد و تا چه اندازه قابل قبول است. وقتي به كتاب‌هاي رجالي اهل سنت مراجعه مي‌كنيم،‌ مي بينيم كه بسياري از علماي اهل سنت، وليد بن عبدالله بن جميع را توثيق كرده‌ و او را صدوق و ثقه خوانده‌اند ؛ چنانچه ابن حجر عسقلاني، حافظ علي الإطلاق اهل سنت و يكي ديگر از استوانه‌هاي علمي اهل سنت در تقريب التهذيب در باره او مي‌نويسد: 7459 - الوليد بن عبد الله بن جميع الزهري المكي نزيل الكوفة صدوق. تقريب التهذيب، ابن حجر، ج 2، ص 286، وفات: 852، دراسة وتحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، چاپ: الثانية، سال چاپ: 1415 - 1995 م، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان، توضيحات: طبعة مقابلة على نسخة بخط المؤلف وعلى تهذيب التهذيب وتهذيب الكمال. و همچنين ابن سعد در الطبقات الكبري مي‌نويسد: الوليد بن عبد الله بن جميع الخزاعي من أنفسهم وكان ثقة وله أحاديث. الطبقات الكبرى، محمد بن سعد، ج 6 - ص 354، وفات: 230، چاپخانه: دار صادر‌، بيروت، ناشر: دار صادر، بيروت. و عجلي در معرفة الثقات خودش مي‌نويسد: الوليد بن عبد الله بن جميع الزهري مكي ثقة. معرفة الثقات، العجلي، ج 2 - ص 342، وفات: 261، چاپ: الأولى، سال چاپ: 1405، ناشر: مكتبة الدار، المدينة المنورة. و نيز رازي در كتاب الجرج و التعديل در باره او مي‌نويسد: نا عبد الرحمن نا عبد الله بن أحمد بن محمد بن حنبل فيما كتب إلى قال قال أبى: الوليد بن جميع ليس به بأس. نا عبد الرحمن قال ذكره أبى عن إسحاق بن منصور عن يحيى بن معين أنه قال: الوليد ابن جميع ثقة. نا عبد الرحمن قال سئل أبى عن الوليد بن جميع فقال: صالح الحديث. نا عبد الرحمن قال سألت أبا زرعة عن الوليد بن جميع فقال: لا بأس به. الجرح والتعديل، الرازي، ج 9، ص 8، وفات: 327، چاپ: الأولى، سال چاپ: 1371 - 1952 م، چاپخانه: مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانية، بحيدر آباد الدكن، الهند، ناشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت، توضيحات: عن النسخة المحفوظة في كوپريلي ( تحت رقم 278) وعن النسخة المحفوظة في مكتبة مراد ملا ( تحت رقم 1427) وعن النسخة المحفوظة في مكتبة دار الكتب المصرية ( تحت رقم 892). و مزي در تهذيب الكمال مي‌نويسد: قال عبد الله بن أحمد بن حنبل عن أبيه، وأبو داود: ليس به بأس. وقال إسحاق بن منصور، عن يحيى بن معين: ثقة. وكذلك قال العجلي وقال أبو زرعة: لا بأس به وقال أبو حاتم: صالح الحديث. تهذيب الكمال، المزي، ج 31، ص 36 – 37، وفات: 742، تحقيق: تحقيق وضبط وتعليق: الدكتور بشار عواد معروف، چاپ: الرابعة، سال چاپ: 1406 - 1985 م، ناشر: مؤسسة الرسالة، بيروت، لبنان. و ذهبي از بزرگترين علماي رجال اهل سنت در ميزان الاعتدال در باره وليد بن جميع مي‌نويسد: وثقه ابن معين، والعجلي. وقال أحمد وأبو زرعة: ليس به بأس. وقال أبو حاتم: صالح الحديث. ميزان الاعتدال، الذهبي، ج 4، ص 337، وفات: 748، تحقيق: علي محمد البجاوي، چاپ: الأولى، سال چاپ: 1382 - 1963 م، ناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر - بيروت – لبنان. و از همۀ اين‌ها مهمتر اين‌كه مسلم نيشابوري در صحيح مسلم دو بار از وليد بن عبد الله بن جميع روايت نقل كرده است: يك بار در جلد 5، ص 177 ذيل باب الوفاء بالعهد،‌ و بار ديگر در ج8، ص 123 در كتاب صفات المنافقين و احكامهم. و اين نشان مي‌دهد كه وليد بن عبد الله از نظر ايشان موثق بوده است كه از او حديث نقل مي‌كند و گرنه نبايد نقل مي‌كرد. و اگر كسي بخواهد وليد بن عبدالله را تضعيف كند، بايد نام صحيح را نيز از كتاب صحيح مسلم بردارد. در نتيجه وليد بن عبد الله بن جميع ثقه است و به تبع آن اين روايت نيز كاملا صحيحه است. البته ما به صحت و سقم اين مطلب كه آن‌ها در اين ترور شركت داشته‌اند يا نه، كاري نداريم ما فقط مي‌خواستيم سخن ابن حزم اندلسي را از نظر علمي نقد و بررسي كنيم. پس در حقيقت اين علماي اهل سنت هستند كه بايد از اين مطلب جواب دهند كه چرا ابن حزم اندلسي چنين روايتي را نقل و به صورت غير عالمانه آن را رد كرده است. موفق باشيد


یعنی شما می گویید حضرت علی انقدر ضعیف بود که نتوانست انتقام بگیرد.توجه شما را به چند ماجرای تاریخی در مورد قدرت بدنی آن حضرت در سنین كودكی و بزرگ‌سالی جلب می‌كنم:
. امام صادق ـ علیه السلام ـ می‌فرماید: فاطمه بنت اسد، مادر حضرت علی ـ علیه السلام ـ می‌گوید: هنگامی كه علی ـ علیه السلام ـ مقداری رشد كرد، من او را با پارچه پهنی محكم بستم و در گهواره قرار دادم، ولی او با دستان و دندان‌های خود آن را شكافت. سپس او را در دو پارچه پیچیدم، آن دو پارچه را نیز شكافت. به تعداد قطعات می‌افزودم و او همه آنها را پاره می‌كرد، تا جایی كه وی را در هفت قطعه كه یكی از آنها از جنس چرم و یكی نیز از جنس ابریشم بود پیچیدم، ولی او همه آنها را شكافت... .(محمدباقر مجلسی، بحار‌الانوار، ج 41، ص 274.)
. عمر خطّاب می‌گوید: زمانی كه حضرت علی ـ علیه السلام ـ در گهواره بود، ماری را دید كه قصد نیش زدن آن حضرت را دارد. دستان امام بسته بود، ولی او تلاش نموده و دست خود را خارج نموده و با آن گردن مار را گرفت و چنان فشرد كه انگشتانش به داخل بدن مار فرو رفته و مار در چنگ آن حضرت جان سپرد. وقتی مادرش سررسید و مار را در دست فرزند دید، فریاد زده و از مردم كمك خواست. مردم نیز جمع شدند. آن‌گاه مادر حضرت، خطاب به وی گفت:‌ «‌كَاَنَّكَ حَیْدَرَهٌ.گویا تو یك شیر خشمگین هستی!»(بحارالانوار، ج 41، ص 274 و 275.)
. جابر جعفی می‌گوید: دایه حضرت علی ـ علیه السلام ـ زنی بود از بنی‌هلال كه خود نیز كودكی داشت كه یك سال از علی ـ علیه السلام ـ بزرگ‌تر بود. روزی دایه، این دو طفل را در خیمه گذاشته و به دنبال كار خود رفت. فرزند دایه از خیمه خارج شده و خود را به سر چاهی كه در نزدیك خیمه بود رسانید. علی ـ علیه السلام ـ نیز با او همراه بود. دراین موقع پسرك به چاه نزدیك شده و با سر به داخل چاه واژگون شد. در همین لحظه، علی ـ علیه السلام ـ كه از او كوچك‌تر بود، او را گرفته و همان‌طور آویزان نگاه داشت. آن حضرت با دندانش یك دست و با دستش یك پای آن كودك را گرفته بود و آن‌قدر نگاه داشت، تا این كه مادرش سررسید و كودكش را گرفت و با صدای بلند فریاد زد: ای مردم! بیایید و ببینید كه این چه كودك مباركی است كه جان كودك مرا نجات داد. مردم جمع شدند در حالی كه از قدرت و هوش حضرت علی ـ علیه السلام ـ شگفت‌زده شده بودند.(بحار الانوار،ج41،ص275)
4 . حضرت علی ـ علیه السلام ـ در سنین نوجوانی بود كه با مردان نیرومند و پهلوان، كشتی می‌گرفت و همه آنها را به زمین می‌زد. مردان قد‌بلند و قوی‌هیكل را به روی دست بلند می‌كرد و در هوا نگه داشته و آن‌گاه به سوی خود كشیده، به زمین می‌زد و گاه با یك دست از قسمت نرم شكم آنها گرفته و آن‌ها را به هوا بلند می‌كرد و بعضی اوقات خو را به اسبی كه در حال دویدن بود رسانده و وقتی با آن برخورد می‌كرد، آن را به عقب می‌راند.(نقل از: ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج 1، ص 439 و 440).
5 . بسیار اتفاق می‌افتاد كه آن حضرت ـ علیه السلام ـ سنگ بزرگی را از قلّه كوه برداشته و با یك دست آن را گرفته به پایین می‌آورد. آن‌گاه آن را پیش روی مردم می‌‌گذاشت، ولی حتی سه مرد نیرومند نمی‌توانستند آن را ازجای خود تكان بدهند. و همچنین هرگاه آن حضرت ساق دست كسی را می‌فشرد، از شدت درد نمی‌توانست نفس بكشد.(بحار‌الانوار، ج 41، ص 275 و 276.)
6 . بارزترین نمونه‌ای كه می‌تواند قدرت بدنی فوق بشری حضرت علی ـ علیه السلام ـ را معرفی نماید، ماجرای فتح قلعه خیبر است. قلعه خیبر كه متعلق به یهودیان بود، مدتی در محاصره قوای اسلام قرار داشت، اما هیچ سرداری نمی‌توانست آن را فتح كند. این قلعه و خندقی كه در اطراف آن حفر شده بود، توسط تیراندازان حرفه‌ای و دلیرانی كم‌نظیر، چون مرحب و برادرش حارث، حفاظت می‌شد. چندین سردار مسلمان به همراهی چندین هزار جنگجو، در چند مرحله تلاش كردند تا دروازه خیبر را بگشایند، ولی هیچ كدام موفق نشدند از سدّ قهرمانان و جنگجویان یهود بگذرند،‌ و همه آنها با به جای گذاشتن تعدادی تلفات بازگشتند.
این امر باعث شد روحیه مسلمانان تا حدودی تضعیف شود. تا جایی كه پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ مأموریت فتح خیبر را به سردار همیشه اسلام، شیر خدا، علی مرتضی محوّل فرمود.
روزهای قبل، علی ـ علیه السلام ـ از جنگ معاف بود، زیرا به مشیّت الهی به درد چشم مبتلا شده بود. پیامبر گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ با یك معجزه و از طریق مالیدن آب دهان، درد چشم آن حضرت را شفا بخشید. علی ـ علیه السلام ـ با سرعت به سوی خیبر حركت كرد و آن‌چنان سریع اسب می‌راند كه همراهان وی از او خواستند كمی آهسته‌تر براند.
وقتی به نزدیكی قلعه خیبر رسید، پرچم اسلام را به روی زمین نصب كرد. در این هنگام دروازه قلعه خیبر كه از جنس سنگ بود، باز شد و گروهی از پهلوانان و جنگجویان خیبری، جهت مقابله با سپاه اسلام از آن خارج شدند. اولین كسی كه به میدان آمده و دو نفر از مسلمانان را به شهادت رساند. «حارث» برادر مرحب خیبری بود.(میرزا محمدتقی سپهر، ناسخ‌التواریخ، ج 2، ص 278)
او آن‌چنان هیبت، قدرت و شجاعتی داشت كه وقتی پا به میدان گذاشت، سربازان مسلمانی كه پشت سر حضرت علی ـ علیه السلام ـ ایستاده بودند. از ترس چند قدم به عقب برگشتند. تنها علی ـ علیه السلام ـ بود كه همچون كوه، استوار ایستاده بود و چند لحظه بعد با حارث درگیر شد، اما این درگیری چند ثانیه بیش‌تر به طول نینجامید، و پس از آن، پیكر بی‌جان حارث بر زمین نقش بست.
وقتی مرحب (شجاع‌ترین و نیرومندترین سردار یهود) این صحنه را دید، خشمگین شده و با شتاب خود را به وسط میدان رسانید، تا انتقام برادر خود را بگیرد. او دارای لباس و ادوات جنگی مخصوص بود كه دیگران از پوشیدن و به كار بردن آن‌ها عاجز بودند. دو زره یمانی بر تن نموده و كلاهی كه از سنگ مخصوصی تراشیده شده بود بر سر داشت. روی این كلاه سنگی نیز یك كلاه خود قرار داشت و نیزه‌اش سه من وزن داشت.(جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج 2، ص 650 و 651؛ ناسخ التواریخ، ج 2، ص 278.)آن‌گاه به رسم قهرمانان عرب ـ جهت معرفی خود و تضعیف روحیه حریف ـ اشعاری به عنوان رجز خواند كه قسمتی از آن اشعار را در این‌جا می‌آوریم:
قَدْ عَلِمَتْ خَیْبَرُ اِنّی مَرْحَبّ شاكِی السِّلاح بَطَلٌ مُجَرَّبٌ
اِنْ غَلَبَ الْدَهرُ فَاِنّی اَغْلَبُ وَالُقَرْنُ عندی بِالدّماء مُخَصَّب(فروغ ابدیت، ج 2، ص 651. )
در و دیوار خیبر گواهی می‌دهد كه من مرحبم، قهرمانی كارآزموده و مجهز به سلاح.
اگر روزگار پیروز است، من نیز پیروزم. قهرمانانی كه در صحنه‌های جنگ با من روبه‌رو می‌شوند. با خون خویشتن رنگین می‌گردند.
حضرت علی ـ علیه السلام ـ نیز در برابر او رجزی سرود و شخصیت نظامی و نیروی بازوان خود را چنین به رخ دشمن كشید:
اَنَا الّذی سَمَّتْنی اُمی حَیْدَرَه ضَرغام آجامٍ وَلَیْتٌ قَسْوَرَه
عَبْلُ الذَِّراعَیْنِ غَلیظُ القَصَرَه كَلَیْثِ غاباتٍ كَریه الْمَنظَرَه(برای اطلاع از تمامی ابیات این رجزها، ر.ك: ناسخ التواریخ، ج 2، ص 279)من همان كسی هستم كه مادرم مرا حیدر (شیر) خوانده، مرد دلاور و شیر بیشه‌ها هستم.
بازوان قوی و گردن نیرومند دارم، در میدان نبرد، همانند شیر بیشه‌ها صاحب منظری مهیب هستم.
آن‌گاه دو قهرمان به سوی یكدیگر هجوم برده و با هم درآویختند. هنوز چند لحظه‌ای نگذشته‌ بود كه شیرخدا با ذولفقار خویش ضربتی بی‌نظیر حواله سر دشمن نمود. مرحب، سپر بر سر كشید، اما سپر آهنین به دو نیم شد. شمشیر به كلاه آهنی رسیده، آن را نیز شكافت. كلاه سنگی نیز در هم شكسته و برق شمشیر آن حضرت از بین پاهای دشمن جستن نموده و مرحب به دو نیم شد.(همان،‌ج 2،‌ص 280، البته فروغ ابدیت می‌نویسد: این ضربت سر مرحب را تا به دندان به دو نیم ساخت. )این ضربت، آن‌چنان سهمگین بود كه برخی از دلاوران یهود كه پشت سر مرحب ایستاده بودند پا به فرار گذاشته، به دژ پناهنده شدند، و عده‌ای كه فرار نكردند، تن به تن با علی ـ علیه السلام ـ جنگیده و همگی كشته شدند.
اسامی گروهی از دلاوران یهود كه پس از كشته شدن مرحب با حضرت علی ـ علیه السلام ـ جنگیده و به دست آن حضرت به درك واصل شدند، به این شرح است: داوود بن قابوس، ربیع بن ابی‌الحقیق، ابوالبائث، مره بن مروان، یاسر خیبری و ضجیح خیبری.(فروغ ابدیت، ج 2، ص 654؛ ناسخ‌التواریخ، ج 2، ص 282 ـ 286. )
البته قبل از این شش نفر نامی، هفت نفر دیگر نیز از دم تیغ آن حضرت گذشته بودند( ناسخ‌التواریخ، ج 2، ص 282. ) و پس از این‌ها نیز تعداد زیادی از یهودیان را از پای درآورد. همچنان آنان را تعقیب نمود تا به نزدیكی در خیبر رسید. در این هنگام، یكی از پهلوانان یهود، ضربتی به دست چپ آن حضرت وارد ساخت كه در اثر آن، سپر از دست آن حضرت افتاد و یكی از یهودیان نیز دلیری نموده، سپر را برداشت و به داخل دژ گریخت. گروه دیگری از یهودیان نیز پشت سر او چون روبهانی كه از جلو شیر بگریزند، فرار كرده،‌به داخل خیبر پناه برده و به سرعت در آن را بستند، اما چندین تن از جنگجویان آنها كه بیرون مانده و آن حضرت را بی‌سپر یافتند. دلیر شده و به وی حمله نمودند. در این هنگام، شیر خدا پنجه در حلقه در خیبر انداخته و با یكی دو لرزش، آن را از دیوار كنده و به عنوان سپر مورد استفاده قرار داد(بحار‌الانوار، ج 41، ص 281. (نقل از: تاریخ طبری) )آن گاه یك طرف در را روی یك سوی خندق قرار داد و چون طول در از عرض خندق كمتر بود، سر دیگر آن را به روی دست گرفت و امر فرموده، 1800 نفر جنگجوی مسلمان از روی آن عبور كرده و به خیبر داخل شوند(همان،‌ص 280. (نقل از: كتاب رامش افزادی).اندازه این در كه از جنس سنگ سخت بود، چهار ذرع در پنج وجب و به ضخامت چهار انگشت بود(بحار‌الانوار، ج 41، ص 280. )كه حضرت آن را با دست چپ كنده و سپر قرار داده بود و در پایان، آن را چهل زراع به پشت سر خود پرتاب نمود. این در، آن‌قدر سنگین بود كه پس از پایان جنگ هفت، هشت، چهل، پنجاه و حتی هفتاد مرد جنگی سعی كردند آن را از این رو به آن رو كنند، ولی موفق نشدند(ناسخ‌التوارخی، ج 2، ص 289؛ بحارالانوار، ج 41، ص 652. )وقتی كه از آن حضرت سؤال می‌شود: «هنگامی كه از این در به عنوان سپر استفاده كردی، چقدر سنگینی احساس نمودی؟» پاسخ می‌دهد: «به همان اندازه كه از سپر خودم احساس سنگینی می‌كردم»؛ اما باید دانست، این در با قدرت بشری كنده نشده، بلكه قدرت الهی در بازوان حضرت علی ـ علیه السلام ـ بود كه این در را كند، همان‌گونه كه خود آن حضرت فرمود:
«ما قَلَعْتُما بِقُوَّهٍ بَشَریَّهٍ وَ لكنْ قَلَعْتُها بِقُوَّهٍ الهیَّهٍ وَ نَفَس بِلِقاء رَبِّها مُطْمَئِنَّهُ
من هرگز آن در را با نیروی بشری از جای نكندم، بلكه در پرتوی نیروی خداداد و با ایمانی راسخ به روز بازپسین این كار را انجام دادم.(فروغ ابدیت، ج 2، ص 652. )
چطور امکان دارد حضرت علی با این قدرت فوق العاده اش نتواند انتقام حضرت فاطمه الزهرا را بگیرد و امر مهم امامت را به ابوبکر و عمر واگذار کند؟

دوستان سوالات بنده جواب داده نشدند و دوست عزیزمان مطالب را به جهت دیگری سوق دادند.پس به ناچار دوباره سوالاتم را میپرسم.و تاکید می کنم اگر نمی توانید جواب دهید چیزی ننویسید تا دوستان کارشناس به سوالات بنده جواب دهند و اگر دوستان خواستند چیزی بنویسند جواب سوالات را به ترتیب با دلیل و مدرک و ذکر منبع بنویسند.
1-آیا همه روایات درست هستند؟
2-هیچکدام از روایات درست نیستند؟
3-پس علی(ع) کجا بودند و چرا هیچ کاری نکردند؟
4-چرا حضرت علی بعد از به شهادت رسیدن فاطمه الزهرا انتقامش را نگرفت؟و یا به فکر انتقام نبود؟
5-چرا حضرت علی با قاتلان فاطمه الزهرا میانه خوبی داشت؟( نهج البلاغه فیض الاسلام ص 415 و 442)
6-چرا حضرت علی از عمر همواره تعریف و تمجید می کرد؟(نهج البلاغه فیض خطبه 219 صفحه 721)
7-چرا حضرت علی حتی در ایام خلافت و حکومت خود هیچ گاه از شهادت همسر خود توسط عمر یادی نکرد؟(
کتاب کشف الغمه فی معرفه الائمه ج 1 ص 440)
8-چرا حضرت علی سه تن از فرزاندان خویش را به نام های ابوبکر،عمر و عثمان نامگذاری کرد؟
واقعا حضرت علی نام دشمنان یا قاتل همسرتان را بر فرزندانش می گذارد؟(کتاب کشف الغمه ج1ص440منتهی الامال ج3ص162)

9-چرا پیش از سال 1372 در سالنامهها خبری از شهادت فاطمه علیها السلام نیست؟

muhammad1;278289 نوشت:

ی چطور امکان دارد حضرت علی با این قدرت فوق العاده اش نتواند انتقام حضرت فاطمه الزهرا را بگیرد و امر مهم امامت را به ابوبکر و عمر واگذار کند؟

باز شما سوالتو تکرار کردی . ایشان توان مقابله با ابوبکر و عمر و دسته یاران مصلحش نداشتن و احتمال شهادت ایشان وجود داشت . والسلام .

در ضمن دوست عزیز mohammad+ali لطفا کمی بیشتر مطالعه بفرمایید.در نامه 6 نهج البلاغه امده است:آن مردمى كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كردند با همان شرايط و مقررات با من بيعت كردند.می دانید این یعنی چی؟این یعنی اینکه گر قبول کنیم بیعت ابوبکر وعمر وعثمان باطل بوده پس باید بیعت با علی هم باطل باشد زیرا خود حضرت می فرماید بیعت با من همانند بیعت با خلفای قبل از من بوده.
ر كتاب اصل الشيعه واصولها صفحه 193 آمده است:وحين رأى أنَّ المتخلّفينعني الخليفة الأول والثاني ـ بذلا أقصى الجهد في نشركلمة التوحيد ، وتجهيز الجنود ، وتوسيع الفتوح ، ولم يستأثروا ولم يستبدوا ، بايع وسالم ، وأغضى عما يراه حقّاً له ، محافظة على الاسلام أن تتصدّع وحدته ، وتتفرَّق كلمته ، ويعود الناس الى جاهليتهم الأولى
معنی:هنگامی که علی دو خلیفه یعنی ابوبکر وعمر را دید که تمام تلاش و جهد خود را برای نشر کلمه توحید و تجهیز سپاه و توسعه فتوحات بکار می اندازند و استبداد وظلم نمی کنند بیعت نموده وصلح کردند

muhammad1;278289 نوشت:

یعنی شما می گویید حضرت علی انقدر ضعیف بود که نتوانست انتقام بگیرد.
چطور امکان دارد حضرت علی با این قدرت فوق العاده اش نتواند انتقام حضرت فاطمه الزهرا را بگیرد و امر مهم امامت را به ابوبکر و عمر واگذار کند؟

یا ستار.

با سلام.

دوست عزیز شجاعت با درایت معنی دارد..... حضرت امیر در هیچ یک از جنگهای دوران خلفا شرکت نکرد ایا این دلیل به ضعف ایشان است....... خود عمر گفته است:

[="red"]والله لولا سيفه لما قام عمود الاسلام.[/]
به خدا سوگند! اگر شمشير علي عليه السلام نبود‌، عمود خيمه اسلام استوار نمى‌شد.

إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 12، ص 51، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.

علهذا دفاع از ناموس، از مسائل فطرى و مشترك ميان همه انسان‌ها است؛ اما روشن است كه اگر كسى بداند كه قصد دشمن از تعرض به ناموس وى اين است كه او را به واكنش وادار كنند تا به مقصود مهمتر و شوم‌ترى دست يابند؛ انسان عاقل، با تدبير و مسلط بر نفس خويش، هرگز كارى نخواهد كرد كه دشمن به مقصودش برسد.
قصد مهاجمين به خانه وحى اين بود كه اميرمؤمنان عليه السلام را به واكنش وادار كنند و با استفاده از اين فرصت، ثابت كنند كه شخصى همانند علي عليه السلام براى رسيدن به حكومت دنيوى حاضر شد كه افراد زيادى را از دم شمشير بگذراند.
و نيز اگر اميرمؤمنان عليه السلام از خود واكنش نشان مى‌داد و با آن‌ها درگير مى‌شد، ممكن بود كه فاطمه زهرا در اين درگيري‌ها كشته شود، سپس دشمنان شايع مى‌كردند كه علي عليه السلام براى به دست آوردن حكومت دنيايى، همسرش را نيز فدا كرد و در حقيقت او بود كه سبب كشتن همسرش شد؛ چنانچه در باره عمار ياسر، يار وفادار اميرمؤمنان عليه السلام چنين كردند.
هنگام ساختن مسجد مدينه، عمار ياسر برخلاف ديگران كه يك خشت برمى‌داشتند، او دو تا دو تا مى‌آورد، پيامبر اسلام او را ديد، با دست مباركش، غبار را از سر و صورت نازنين عمار زدود و پس فرمود:
وَ[="Red"]يْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّار.[/]
عمار را گروه ستمگر مى‌كشند، او آنان را به بهشت مى‌خواند وآنان او را به جهنّم.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص172، ح436، كتاب الصلاة،بَاب التَّعَاوُنِ في بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، و ج3، ص1035، ح 2657، الجهاد والسير، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ فِي السَّبِيلِ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.
صدور اين روايت از رسول خدا صلى الله عليه وآله در حق عمّار قطعى بود و تمام مردم از آن آگاه بودند و نيز ثابت مى‌كرد كه معاويه و دار و دسته‌اش همان گروه نابكار هستند؛ از اين رو هنگامى كه معاويه شنيد عمار كشته شده و لرزه بر دل بسيارى از مردم انداخته، و اين فرمايش پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله سر زبان‌ها افتاده است، عمرو عاص را به حضور طلبيد و پس از مشورت با او شايع كردند كه علي عليه السلام او را كشته است و اين گونه استدلال كردند كه چون عمار در جبهه علي وهمراه او بوده است و علي او را به جنگ فرستاده است؛ پس او قاتل عمار است...

ادرس زیر جواب مفصل و قانع کننده ای به این موضوع داده است رجوع نمایید :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=6015

-----------------------------------------------------------

muhammad1;278303 نوشت:
در ضمن دوست عزیز mohammad+ali لطفا کمی بیشتر مطالعه بفرمایید.در نامه 6 نهج البلاغه امده است:آن مردمى كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كردند با همان شرايط و مقررات با من بيعت كردند.می دانید این یعنی چی؟این یعنی اینکه گر قبول کنیم بیعت ابوبکر وعمر وعثمان باطل بوده پس باید بیعت با علی هم باطل باشد زیرا خود حضرت می فرماید بیعت با من همانند بیعت با خلفای قبل از من بوده.
ر كتاب اصل الشيعه واصولها صفحه 193 آمده است:وحين رأى أنَّ المتخلّفينعني الخليفة الأول والثاني ـ بذلا أقصى الجهد في نشركلمة التوحيد ، وتجهيز الجنود ، وتوسيع الفتوح ، ولم يستأثروا ولم يستبدوا ، بايع وسالم ، وأغضى عما يراه حقّاً له ، محافظة على الاسلام أن تتصدّع وحدته ، وتتفرَّق كلمته ، ويعود الناس الى جاهليتهم الأولى
معنی:هنگامی که علی دو خلیفه یعنی ابوبکر وعمر را دید که تمام تلاش و جهد خود را برای نشر کلمه توحید و تجهیز سپاه و توسعه فتوحات بکار می اندازند و استبداد وظلم نمی کنند بیعت نموده وصلح کردند

با سلام.

این مطلب نیز داعی برای شمانیست،معاویه به ولایت امام علی و نصب الهی و ابلاغ رسول خدا اعتقاد ندارد و تنها در شعارهای خود بیعت مردم و شوراهای مسلمین را مطرح می کند امام هم در استدلال با معاویه ناچار معیارهای مورد قبول او را مطرح می فرماید که اگر بیعت را قبول داری همان مردمی که با ابابکر و عمر و عثمان بیعت کردند با من بیعت کردند و اگر شوری را قبول داری شورای مهاجر و انصار مرا برگزیدند.

در اصل با حربه خود معاویه جواب او را داده.
-----------------------------------

بالاخره جواب سوال اول من چی می شود؟

muhammad1;278398 نوشت:
بالاخره جواب سوال اول من چی می شود؟

با سلام
شما دنبال اثبات چی هستید؟ اینکه اثبات کنید مسئله اتفاق نیفتاده چون روایات متعدد و گوناگون هست؟ اگه دوست دارید می تونید برا خودتون اثبات کنید که قضیه حقیقت نداره چون روایات گوناگون هست! اینجور می تونید شب ها اروم بخوابید. دیر نیست که همه ماها در عرصه محشر اماده می شیم اونجا هم حضرت رسول(ص) هست هم علی (ع) هم فاطمه زهرا (س) هم خلفا با خیال راحت می تونیم جایگاه هر کدوم رو ببینیم.
فکر می کنید اگه الان از یه ظن پیروی کنید این شما رو از حقیقت بی نیاز می کنه؟؟؟؟
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
عَمَّ يَتَسَآءَلُونَ (1) عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ (2) الَّذِى هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ (3) كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ (4) ثُمَّ كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ (5)


جناب مفتقر در صحبت های شما هیچ شکی نیست.اما اینجا مرکز پاسخگویی دینی است.به سوالات بنده باید جواب داده شود.هر عملی را نباید کور کورانه پذیرفت.قبلا هم گفتم اگر کسی نمی تونه جواب بده چیزی ننویسه چون بحث منحرف میشه.اگر کسی توانایی علمی دارد به تمام سوالات بنده به ترتیب با دلیل و مدرک جواب دهد.

muhammad1;278398 نوشت:
بالاخره جواب سوال اول من چی می شود؟

سلام علیکم
برادر گرامی سوالات شما بارها در سایت بپرسیده شده و جواب داده شده است ، شما اولین کسی نیستید که این سوالها را می پرسید ، باکمی سرچ می توانید جواب سوالهای خود را درهمین سایت بیابید
اما باز ما خدمتتان هستیم یکی یکی سوالها را بپرسید و جواب که داده شد به سراغ سوال بعدی بروید

muhammad1;278295 نوشت:
چرا حضرت علی سه تن از فرزاندان خویش را به نام های ابوبکر،عمر و عثمان نامگذاری کرد؟واقعا حضرت علی نام دشمنان یا قاتل همسرتان را بر فرزندانش می گذارد؟(کتاب کشف الغمه ج1ص440منتهی الامال ج3ص162)

اگر دنبال جواب هستید جواب همین سوال بارها در سایت داده شده است و دوباره عرض می کنیم
جناب آقا
این اسامی اسامی رایج آن زمان بوده نه اسم منحصر به عمر و عثمان ، به مرور زمان در طول تاریخ در بین شیعیان از چشم افتاده است
مثلا درمورد معاویه کسی شک ندارد که شیعیان قطعا با معاویه دشمنی داشتند ولی در بین اصحاب ائمه اسامی معاویه ، و یزید می باشد ، و ائمه هم اعتراض نمی کردند که آقا اگر می خواهی از اصحاب ما باشی اسمت را عوض کن
از این گذشته ، اسم که دلیل بر خوبی بین افراد نیست اگر شما چنین ادعایی دارید باید قبول کنید که رابطه عثمان با ابوجهل و عمرو بن عبدود خوب بوده ، چون اسم پسر عثمان عمرو است ، آیا رابطه عثمان با ابوجهل و عمرو بن عبدود دوستانه بوده است که اسم آنها را بر فرزندش گذاشته است
برای اینکه بدانیم رابطه افراد با هم خوب بوده یا نه باید به سراغ تاریخ برویم
صحیح بخاری و بخاری را قطعا قبول دارید ، عمر بن خطاب را هم قبول دارید این کتابها از قول عمر نقل کرده اند که رابطه حضرت علی با عمر و ابابکر خوب نبوده است
عمر ، خطاب به عباس و على مى‏گوید :
فلمّا توفّی رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله، قال أبو بکر: أنا ولی رسول اللّه… فرأیتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً… ثمّ توفّی أبو بکر فقلت : أنا ولیّ رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله، ولی أبی بکر، فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً ! واللّه یعلم أنّی لصادق، بارّ، تابع للحقّ! .(1)

پس از رحلت پیامبر گرامى (ص) ، ابوبکر مدعى خلافت آن حضرت شد ، و شما دو نفر (على وعباس) ابوبکر را دروغگو، گنهکار ، حیله گر و خائن دانستید ، و پس از درگذشت ابوبکر من مدعى خلیفه پیامبر و ابوبکر نمودم شما باز هم مرا دروغگو ، گنهکار ، حیله گر و خائن دانستید

حال شما جواب دهید که اگر رابطه اینها با هم خوب بوده چرا عمر می گوید حضرت علی من و ابابکر را خائن گناه کار دروغگو مکار و ... می دانسته است ؟؟؟؟!!!!!!!
1. « فرایتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً » صحیح مسلم ، کتاب الجهاد و السیر ، باب حکم الفیء ، در ضمن یک حدیث طولانی . ج 1379/3 .

muhammad1;278418 نوشت:
جناب مفتقر در صحبت های شما هیچ شکی نیست.اما اینجا مرکز پاسخگویی دینی است.به سوالات بنده باید جواب داده شود.هر عملی را نباید کور کورانه پذیرفت.قبلا هم گفتم اگر کسی نمی تونه جواب بده چیزی ننویسه چون بحث منحرف میشه.اگر کسی توانایی علمی دارد به تمام سوالات بنده به ترتیب با دلیل و مدرک جواب دهد.

چه بیعتی . بیعت با عمر بیعت با خدا نیست . زیرا خدا در قرآن فرمود : حجت بر شما تمام شد هرکه هدایت پذیرفت به نفع او و هر که کفر ورزید به ضرر او . خداوند نفرمود هرکه ایمان نیاورد ترور میشود . حال فهمیدی کفر بیعت کجاست . دیگه هم ادامه نده برو مطالعه قرآنی رو ادامه بده . موفق باشی .

برادر عزیز عماد جواب سوال اول من کجا داده شده؟لطفا لینکش را بنویسید.البته خدمتتان غرض کنم که قبلا یک همکار سایت یک لینک به من معرفی کردند که همین لینک بود!
شما راحت باشید نیازی نیست که سوالات را یکی یکی بنویسم بعد جواب بدید.فعلا جواب هر کدوم رو که دونستین بنویسین.
طبق کدام دلیل شما می گویید این اسامی اسامی رایج آن زمان بوده نه اسم منحصر به عمر و عثمان ، به مرور زمان در طول تاریخ در بین شیعیان از چشم افتاده است.شما چطورچنین حرفی می زنید در حالی که در رجال کشی: ص ۱۳۵ ـ بحارالانوار: ج ۴۷، ص ۳۲۳، حدیث ۱۷٫ آمده است:قال الصادق(علیه‌السلام): نحن معاشر بنی هاشم نأمر کبارنا و صغارنا بسبهما و البرائة منهما.ترجمه:ما بنی هاشم بزرگ و کوچک خود را امر می‌کنیم به ناسزا گفتن به آن دو نفر و بیزاری جستن از آنان.چرا اسم های دیگری انتخاب نکردند؟و چرا امام صادق می گوید باید به انان ناسزا بگویید در حالی که اسم فرزندان علی نیز هم اسم خلفاست؟
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «أصدقُ الاسماء ما سُمِّیَ بالعُبُودیّة وَ أفضَلُها أسماءُ الانبیاء»؛ «راست ترین و پر محتواترین نام ها برای انسان، واژه هایی است که نشانه عبودیّت باشد و برترین نام ها، نام های پیامبران است.»(رجال کشی: ص ۱۳۵ ـ بحارالانوار: ج ۴۷، ص ۳۲۳، حدیث ۱۷٫).چرا حضرت علی اسم پیامبر روی فرزندانش نگذاشت؟

اقوال در شهادت حضرت زهرا عليها السلام چنين است:(عماد بزرگوار شما که کارشناس تاریخ هستید خیلی راحت است بدانید کدام یک صحیح است و چرا صحیح است؟)
1. چهل روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله (8 ربيع الثانى)(بحار الانوار: ج 43 ص 212. جنة العاصمة: ص 350. مروج الذهب: ج 1 ص 403 . روضة الواعظين: ص 130)
2. چهل و پنج روز (سيزدهم ربيع الثانى)(مناقب ابن شهر آشوب: ج 3 ص 406)
3. شصت روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله(مستدرك سفينة البحار: ج 2 ص 85)
4 . هفتاد و دو روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله(مناقب ابن شهر آشوب: ج 3 ص 406)
5 . هفتاد و پنج روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله(الخرائج و الجرائح: ج 2 ص 526 . كافى: ج 2 ص 474 . بحار الانوار: ج 22 ص 545 . اثبات الهداة: ج 4 ص 441 . مناقب: ج 3 ص 406)
6 . نود روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله(بحار الانوار: ج 43 ص 215 - 188)
7. نود و پنج روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله (سوم جمادى الآخر)(بحار الانوار: ج 43 ص 196 - 170. بيت الاحزان: ص 261. دلائل الامامة طبرى: ص 47 46 45 . جنة العاصمة: ص 355)
8 . صد روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله (هشتم جمادى الآخر).() معارف ابن‏قتيبه: ص 62)
9 . صد و دوازده روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله (20 جمادى الآخر)(بحار الانوار: ج 43 ص 171. دلائل الامامة: ص 46 . مناقب: ج 2 ص 112)
10. 4 ماه بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله(وفاة الصديقة الزهراء عليها السلام مقرم: ص 115، از الاصابة ابن حجر. مناقب ابن شهرآشوب: ج 3 ص 406)
11. روز 21 رجب(زاد المعاد: ص 35)
12. 25 رجب(وقايع الشهور: ص 126)
13. سوم ماه رمضان(بحار الانوار: ج 43 ص 214. نور الابصار: ص 42 . مناقب خوارزمى: ج 1 ص 83 . الاصابة ابن حجر: ج 4 ص 380)
14. 8 ماه بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله(معارف ابن‏قتيبه: ص 62)
درباره شهادت حضرت زهرا عليها السلام جا دارد مرورى بر منابع مربوط به آن داشته باشيم.
درباره آتش زدن درِ خانه به اين مدارك مراجعه كنيد:
عوالم: ج 11 ص 343 441 404 400. مؤتمر علماء بغداد: ص 137 - 135. اثبات الوصية: ص 143. الغدير: ج 6 ص 391. ارشاد القلوب ديلمى به نقل بحار الانوار. كشف المراد: ص 403 - 402 . نوائب الدهور: ص 192. حلية الابرار: ج 2 ص 652.
درباره اينكه چگونه پهلوى آن حضرت را شكستند، به اين مدارك مراجعه كنيد:
فرائد السمطين: ج 2 ص 35 - 34. امالى صدوق: ص 101 - 99. اثبات الهداة: ج 1 ص 281 - 280. البلد الامين: ص 552 - 551 . طريق الارشاد: ص 465 . اقبال الاعمال: ص 625. بحار الانوار: ج 97 ص 200، ج 28 ص 270 - 268. عوالم: ج 11 ص 404 - 400 .
درباره اينكه حضرت صديقه‏ عليها السلام را كتك زدند، به اين كتب مراجعه كنيد:
اثبات الهداة: ج 1 ص 281 - 280. ارشاد القلوب ديلمى: ص 295. المحتضر: ص 109. امالى صدوق: ص 118 101 99. مناقب ابن شهر آشوب: ج 2 ص 209. تفسير برهان: ج 2 ص 434 . حلية الابرار: ج 2 ص 652. الخطط للمقريزى: ج 2 ص 346. سيرة الائمة الاثنى‏عشر: ج 1 ص 132. اعلام النساء: ج 4 ص 124. فرائد السمطين: ج 2 ص 35 - 34. كتاب سليم بن قيس: ج 2 ص 907 675 674 587 586 585. بحار الانوار: ج 28 ص 299 297. احتجاج: ج 1 ص 216 210.
درباره سيلى و كبودى چشم آن حضرت، به اين كتب مراجعه كنيد:
سيرة الائمة الاثنى عشر: ج 1 ص 132. مأساة الزهراء3: ج 1 ص 193 -164. الاسرار الفاطمية: ص 135.
درباره علت شهادت حضرت محسن‏ عليه السلام به اين كتب مراجعه كنيد:
اثبات الوصية: ص 143. الوافى بالوفيات: ج 6 ص 17. تراجم اعلام النساء: ج 2 ص317. فرائد السمطين: ج 2 ص 35 - 34. امالى صدوق: ص 101 - 99. بشارة المصطفى: ص 200 - 197.
درباره اينكه آن حضرت شهيده شدند و به مرگ طبيعى از دنيا نرفتند، فرمايش امام رضا عليه السلام كافى است كه مى‏فرمايند: «إنها صديقة شهيدة» ... «همانا فاطمه ‏عليها السلام راستگو و شهيده است به مدارك زير نيز مراجعه كنيد:
مزار شيخ مفيد: ص 156. مقنعه شيخ مفيد: ص 459 . بلد الامين: ص 278 - 198. بحار الانوار: ج 25 ص 373، ج 28 ص 270 268 261 ، ج 29 ص 192 ، ج 43 ص 200 197 170، ج 53 ص 23 ، ج 97 ص 197 - 197. مصباح الزائر: ص 26 - 25. مصباح المتهجد: ص 654. من لايحضره الفقيه: ج 2 ص 574 . تهذيب الاحكام طوسى: ج 6 ص 10. الوافى: ج 14 ص 1371 - 1370. جامع احاديث الشيعة: ج 12 ص 264. القاب الرسول و عترته‏عليهم السلام: ص 43 - 39 .
در اخر از عماد عزیز خواهشمندم جوابی دارند بدهند.و جواب سوال بنده را با سوال ندهند!

mohammad+ali;278428 نوشت:
[=times new roman]چه بیعتی . بیعت با عمر بیعت با خدا نیست . زیرا خدا در قرآن فرمود : حجت بر شما تمام شد هرکه هدایت پذیرفت به نفع او و هر که کفر ورزید به ضرر او . خداوند نفرمود هرکه ایمان نیاورد ترور میشود . حال فهمیدی کفر بیعت کجاست . دیگه هم ادامه نده برو مطالعه قرآنی رو ادامه بده . موفق باشی .

السلام علیکم

muhammad1;278486 نوشت:
اقوال در شهادت حضرت زهرا عليها السلام چنين است:(عماد بزرگوار شما که کارشناس تاریخ هستید خیلی راحت است بدانید کدام یک صحیح است و چرا صحیح است؟)
1. چهل روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله (8 ربيع الثانى)(بحار الانوار: ج 43 ص 212. جنة العاصمة: ص 350. مروج الذهب: ج 1 ص 403 . روضة الواعظين: ص 130)
2. چهل و پنج روز (سيزدهم ربيع الثانى)(مناقب ابن شهر آشوب: ج 3 ص 406)
3. شصت روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله(مستدرك سفينة البحار: ج 2 ص 85)
4 . هفتاد و دو روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله(مناقب ابن شهر آشوب: ج 3 ص 406)
5 . هفتاد و پنج روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله(الخرائج و الجرائح: ج 2 ص 526 . كافى: ج 2 ص 474 . بحار الانوار: ج 22 ص 545 . اثبات الهداة: ج 4 ص 441 . مناقب: ج 3 ص 406)
6 . نود روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله(بحار الانوار: ج 43 ص 215 - 188)
7. نود و پنج روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله (سوم جمادى الآخر)(بحار الانوار: ج 43 ص 196 - 170. بيت الاحزان: ص 261. دلائل الامامة طبرى: ص 47 46 45 . جنة العاصمة: ص 355)
8 . صد روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله (هشتم جمادى الآخر).() معارف ابن‏قتيبه: ص 62)
9 . صد و دوازده روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله (20 جمادى الآخر)(بحار الانوار: ج 43 ص 171. دلائل الامامة: ص 46 . مناقب: ج 2 ص 112)
10. 4 ماه بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله(وفاة الصديقة الزهراء عليها السلام مقرم: ص 115، از الاصابة ابن حجر. مناقب ابن شهرآشوب: ج 3 ص 406)
11. روز 21 رجب(زاد المعاد: ص 35)
12. 25 رجب(وقايع الشهور: ص 126)
13. سوم ماه رمضان(بحار الانوار: ج 43 ص 214. نور الابصار: ص 42 . مناقب خوارزمى: ج 1 ص 83 . الاصابة ابن حجر: ج 4 ص 380)
14. 8 ماه بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله(معارف ابن‏قتيبه: ص 62)
درباره شهادت حضرت زهرا عليها السلام جا دارد مرورى بر منابع مربوط به آن داشته باشيم.
درباره آتش زدن درِ خانه به اين مدارك مراجعه كنيد:
عوالم: ج 11 ص 343 441 404 400. مؤتمر علماء بغداد: ص 137 - 135. اثبات الوصية: ص 143. الغدير: ج 6 ص 391. ارشاد القلوب ديلمى به نقل بحار الانوار. كشف المراد: ص 403 - 402 . نوائب الدهور: ص 192. حلية الابرار: ج 2 ص 652.
درباره اينكه چگونه پهلوى آن حضرت را شكستند، به اين مدارك مراجعه كنيد:
فرائد السمطين: ج 2 ص 35 - 34. امالى صدوق: ص 101 - 99. اثبات الهداة: ج 1 ص 281 - 280. البلد الامين: ص 552 - 551 . طريق الارشاد: ص 465 . اقبال الاعمال: ص 625. بحار الانوار: ج 97 ص 200، ج 28 ص 270 - 268. عوالم: ج 11 ص 404 - 400 .
درباره اينكه حضرت صديقه‏ عليها السلام را كتك زدند، به اين كتب مراجعه كنيد:
اثبات الهداة: ج 1 ص 281 - 280. ارشاد القلوب ديلمى: ص 295. المحتضر: ص 109. امالى صدوق: ص 118 101 99. مناقب ابن شهر آشوب: ج 2 ص 209. تفسير برهان: ج 2 ص 434 . حلية الابرار: ج 2 ص 652. الخطط للمقريزى: ج 2 ص 346. سيرة الائمة الاثنى‏عشر: ج 1 ص 132. اعلام النساء: ج 4 ص 124. فرائد السمطين: ج 2 ص 35 - 34. كتاب سليم بن قيس: ج 2 ص 907 675 674 587 586 585. بحار الانوار: ج 28 ص 299 297. احتجاج: ج 1 ص 216 210.
درباره سيلى و كبودى چشم آن حضرت، به اين كتب مراجعه كنيد:
سيرة الائمة الاثنى عشر: ج 1 ص 132. مأساة الزهراء3: ج 1 ص 193 -164. الاسرار الفاطمية: ص 135.
درباره علت شهادت حضرت محسن‏ عليه السلام به اين كتب مراجعه كنيد:
اثبات الوصية: ص 143. الوافى بالوفيات: ج 6 ص 17. تراجم اعلام النساء: ج 2 ص317. فرائد السمطين: ج 2 ص 35 - 34. امالى صدوق: ص 101 - 99. بشارة المصطفى: ص 200 - 197.
درباره اينكه آن حضرت شهيده شدند و به مرگ طبيعى از دنيا نرفتند، فرمايش امام رضا عليه السلام كافى است كه مى‏فرمايند: «إنها صديقة شهيدة» ... «همانا فاطمه ‏عليها السلام راستگو و شهيده استبه مدارك زير نيز مراجعه كنيد:
مزار شيخ مفيد: ص 156. مقنعه شيخ مفيد: ص 459 . بلد الامين: ص 278 - 198. بحار الانوار: ج 25 ص 373، ج 28 ص 270 268 261 ، ج 29 ص 192 ، ج 43 ص 200 197 170، ج 53 ص 23 ، ج 97 ص 197 - 197. مصباح الزائر: ص 26 - 25. مصباح المتهجد: ص 654. من لايحضره الفقيه: ج 2 ص 574 . تهذيب الاحكام طوسى: ج 6 ص 10. الوافى: ج 14 ص 1371 - 1370. جامع احاديث الشيعة: ج 12 ص 264. القاب الرسول و عترته‏عليهم السلام: ص 43 - 39 .
در اخر از عماد عزیز خواهشمندم جوابی دارند بدهند.و جواب سوال بنده را با سوال ندهند!

این اعداد ارقام اهمیتی ندارد . و الله اعلم . مهم گستاخی و خشونت عمر و ابوبکر به دختر پیامبر است که گناه کبیره ای است . آیا آنها از عذاب خداوند و بزرگی خداوند خبر نداشتن ؟ آیا از خدا ترس نداشتن ؟ آیا با خدا طرفی درمورد ترور مخالفین بیعت بسته بودن ؟ آیا آنها پیامبر جدید بودن و از خدا وحی میگرفتن که اینجای قرآن حذف و اینجای قرآن آیاتی اضافه شود؟//////
چطور امام علی (ع) و خانواده اش که اهل بیت پیامبر بودن و در قرآن داریم مومنان آنان اند که در رکوع صدقه میدهند(اشاره به صدقه دادن امام علی(ع)در رکوع) در لیست ترور بیعت خلیفه قرار گرفتن ؟////////
همچین آیه ای در قرآن در مورد ترور کافران نیامده////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////چه برسه به مومنان|||||||||||||||||

mohammad+ali عزیز لطفا چیزی ننویسید.از روی علم حرف نمی زنید و هر آنچه می گویید از روی احساسات شخصی تان است.

muhammad1;278505 نوشت:
mohammad+ali عزیز لطفا چیزی ننویسید.از روی علم حرف نمی زنید و هر آنچه می گویید از روی احساسات شخصی تان است.

برادر من همانطور که گفتم مهم روح ماجراست و دقت در مادیات ماحرا ارزشی ندارد . خداوند در قرآن فرمودند هنگامی که مرگ فرا رسید روح کامل دریافت میشود پس انسان حقیتی جز روح ندارد . البته جسم در روح اثر دارد .
ما که نمیتونیم بگیم ایشان در حادثه دقیقا کجا قرار داشتن یا کیفیت حمله چطور بود سخن ها گوناگون است چون امام علی(ع) سکوت کردن و انتقام نگرفتن (بخاطر منافع زنده ماندن اسلام انتقام نگرفتن و سپردن به منتقم اصلی خداوند و در آیات توبه بشدت خداوند منافقین تروریست را توبیخ و وعده عذاب داده است). و تنها امام حسین(ع) بودن که آنهم مجبور به جنگ شدن آنهم انتقام نبود (چون ایشان تروریست نیست و کسیکه جرمی داشته باشد اول محاکمه میشود و سپس طبق قانون و احکام با او رفتار میشود) . و الله اعلم . اما از دقت از دلیل و احکام ماجرا میتوان درس های مهمی از این حدیث گرفت . موفق باشید .

muhammad1;278476 نوشت:
برادر عزیز عماد جواب سوال اول من کجا داده شده؟لطفا لینکش را بنویسید.البته خدمتتان غرض کنم که قبلا یک همکار سایت یک لینک به من معرفی کردند که همین لینک بود!

muhammad1;278476 نوشت:
شما راحت باشید نیازی نیست که سوالات را یکی یکی بنویسم بعد جواب بدید.فعلا جواب هر کدوم رو که دونستین بنویسین.

سلام علکیم
بنده از آخر جواب دادم نه اینکه هر کدام را بلد بودم ، و تا در این بحث به نتیجه نرسیم وارد بحث دیگر نمی شوم ، بحث علمی جای های وهوی تبلیغاتی نیست
muhammad1;278476 نوشت:
طبق کدام دلیل شما می گویید این اسامی اسامی رایج آن زمان بوده نه اسم منحصر به عمر و عثمان ، به مرور زمان در طول تاریخ در بین شیعیان از چشم افتاده است.

طبق اینکه اسم عمر و ابابکر ومعاویه و یزید و حتی شمر در بین اصحاب ائمه بوده و امام آنان را توبیخ نکرده
بنده عرض کردم ، گیرم که رابطه حضرت علی با خلفا خوب ، قطعا با معاویه بد بوده ، ولی بین اصحاب امام صادق معاویه است و امام متعرض ایشان نمی شود که اسمت را عوض کن ، معلوم می شود این اسمها اسمهای رایج آن زمان بوده است نه اسم مخصوص آنان، والا باید قبول کنی که رابطه عثمان با ابوجهل و عمروبن عبدود دوستانه بوده و عثمان چون به آنان علاقه داشته اسم آنان را بر فرزندش نهاده !!!

muhammad1;278476 نوشت:
شما چطورچنین حرفی می زنید در حالی که در رجال کشی: ص ۱۳۵ ـ بحارالانوار: ج ۴۷، ص ۳۲۳، حدیث ۱۷٫ آمده است:قال الصادق(علیه‌السلام): نحن معاشر بنی هاشم نأمر کبارنا و صغارنا بسبهما و البرائة منهما.ترجمه:ما بنی هاشم بزرگ و کوچک خود را امر می‌کنیم به ناسزا گفتن به آن دو نفر و بیزاری جستن از آنان.چرا اسم های دیگری انتخاب نکردند؟و چرا امام صادق می گوید باید به انان ناسزا بگویید در حالی که اسم فرزندان علی نیز هم اسم خلفاست؟

شما خلط مبحث کرده اید ، در این روایت آمده که آندو شخص را لعنت کنید ربطی به اسم آندوشخص ندارد
همان جوابی که شما نسبت به نام گذاری فرزند عثمان می دهید ما نیز درباره این اسامی می دهیم و آن این است
اسم عمر ، عمرو ، زید ، معاویه ، یزید ، و ......اسمهای رایج آن زمان بوده است و هر کس می گذاشته و با این نمی توان رابطه دوستی بین افراد را اثبات کرد
ابن حجر عسقلانى بیست و شش نفر از صحابه را ذکر مى‌کند که نامشان عثمان
بوده است، آیا مى‌شود گفت: همه این نام گذاری‌ها چه پیش و چه پس از خلیفه
سوم به خاطر او بوده است
(1)
1.عثمان بن ابوجهم الأسلمی؛ 2. عثمان بن حکیم بن ابوالأوقص؛ 3. عثمان بن
حمید بن زهیر بن الحارث؛ 4. عثمان بن حنیف بالمهملة؛ 5. عثمان بن ربیعة بن
أهبان؛ 6. عثمان بن ربیعة الثقفی؛ 7. عثمان بن سعید بن أحمر؛ 8. عثمان بن
شماس بن الشرید؛ 9. عثمان بن طلحة بن ابوطلحة؛ 10. عثمان بن ابوالعاص؛ 11.
عثمان بن عامر بن عمرو؛ 12. عثمان بن عامر بن معتب؛ 13. عثمان بن عبد غنم؛
14. عثمان بن عبید الله بن عثمان؛ 15. عثمان بن عثمان بن الشرید؛ 16.
عثمان بن عثمان الثقفی؛ 17. عثمان بن عمرو بن رفاعة؛ 18. عثمان بن عمرو
الأنصاری؛ 19. عثمان بن عمرو بن الجموح؛ 20. عثمان بن قیس بن ابوالعاص؛
21. عثمان بن مظعون؛ 22. عثمان بن معاذ بن عثمان؛ 23. عثمان بن نوفل زعم؛
24 . عثمان بن وهب المخزومی؛ 25. عثمان الجهنی؛ 26. عثمان بن عفان.

آیا وقت آن نرسیده قبول کنید که این اسامی، در آن زمان رایج بوده است یا می خواهید بگویید همه اینها به خاطر عثمان خلیفه سوم است اگر چه قبل از وی متولد شده باشند
1. العسقلانی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل الشافعی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 447 ـ 463، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992

muhammad1;278476 نوشت:
امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «أصدقُ الاسماء ما سُمِّیَ بالعُبُودیّة وَ أفضَلُها أسماءُ الانبیاء»؛ «راست ترین و پر محتواترین نام ها برای انسان، واژه هایی است که نشانه عبودیّت باشد و برترین نام ها، نام های پیامبران است.»(رجال کشی: ص ۱۳۵ ـ بحارالانوار: ج ۴۷، ص ۳۲۳، حدیث ۱۷٫).چرا حضرت علی اسم پیامبر روی فرزندانش نگذاشت؟

اما در مورد سوال شما در این قسمت :
اولا : اسم محمد در بین فرزندان امام علی علیه السلام است ، محمد بن حنفیه که مادرش خوله بوده ، محمد اصغر که مادرش بانویی به نام لیلا بوده است ، یحیی مادرش اسماء بنت عمیس بوده است محمد اوسط که نام مادرش امامه بوده است (1)
دقت کنید سه اسم محمد و یک اسم یحیی نام پیامبر عظیم الشان خودمان و نام حضرت یحیی ، پس نگوئید چرا حضرت علی اسم پیامبر برروی فرزندانش نگذاشته است
دربین این اسامی اسم پیامبر هست اسمهای رایج آن زمان هم هست، اما بنده سوال می کنم
اگر اسم گذاری بر روی فرزندان نشانه علاقه بین افراد است ، چرا عمر اسم پیامبر بر روی فرزندانش نگذاشته است ، به پیامبر علاقه نداشته است؟؟!! چرا عمر ابابکر و عثمان اسم علی بر روی فرزندانشان نگذاشته اند، علاقه یک طرفی بوده ؟؟ فقط حضرت علی علیه السلام به آنان علاقه داشته و آنان به پیامبر و حضرت علی علیه السلام علاقه نداشته اند
اگر یک اشکال به ما وارد باشد چند اشکال به شما وارد است
1. اسم فرزند عثمان همان ابوجهل و عمرو بن عبدود است .چرا؟
2. عمر فرزندی به نام محمد نداشته .چرا؟
3. عمر فرزندی به نام علی نداشته .چرا؟
بهتر است حرف حق را بپذیری که این اسامی، اسامی رایج آن زمان بوده و اسم گذاشتن و نگذاشتن دلیل بر علاقه به افراد نبوده است .
البته اگر جایی پدری بیان کرد که من این اسم را برای علاقه به فلان شخص می گذارم ، می توان علاقه را اثبات کرد اما در غیر این صورت نمی توان علاقه را اثبات کرد
مثلادرباره عثمان فرزند حضرت علی علیه السلام خود حضرت علی علیه السلام می فرماید :: «همانا او را به اسم برادرم عثمان بن مظعون نامگذاري نمودم.»(2)
یا امام حسین علیه السلام به خاطر شرایط حاکم در زمان معاویه (که مانع نامگذاری حضرت علی علیه السلام می شد ) اسم سه فرزندش را علی گذاشت
این درجایی که خود پدر فرزند دلیل نام گذاری را می گوید ولی درباره جایی که از طرف پدر فرزند دلیلی نیست باید گفت دلیل اسم رایج زمان است

.1.منتهی الامال ج اص 296تا299
2.مقاتل الطالبين ص 55 و بحار الانوار ج 45 ص 38

muhammad1;278486 نوشت:
اقوال در شهادت حضرت زهرا عليها السلام چنين است:(عماد بزرگوار شما که کارشناس تاریخ هستید خیلی راحت است بدانید کدام یک صحیح است و چرا صحیح است؟) 1. چهل روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله (8 ربيع الثانى)(بحار الانوار: ج 43 ص 212. جنة العاصمة: ص 350. مروج الذهب: ج 1 ص 403 . روضة الواعظين: ص 130) 2. چهل و پنج روز (سيزدهم ربيع الثانى)(مناقب ابن شهر آشوب: ج 3 ص 406) 3. شصت روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله(مستدرك سفينة البحار: ج 2 ص 85) 4 . هفتاد و دو روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله(مناقب ابن شهر آشوب: ج 3 ص 406) 5 . هفتاد و پنج روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله(الخرائج و الجرائح: ج 2 ص 526 . كافى: ج 2 ص 474 . بحار الانوار: ج 22 ص 545 . اثبات الهداة: ج 4 ص 441 . مناقب: ج 3 ص 406) 6 . نود روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله(بحار الانوار: ج 43 ص 215 - 188) 7. نود و پنج روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله (سوم جمادى الآخر)(بحار الانوار: ج 43 ص 196 - 170. بيت الاحزان: ص 261. دلائل الامامة طبرى: ص 47 46 45 . جنة العاصمة: ص 355) 8 . صد روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله (هشتم جمادى الآخر).() معارف ابن‏قتيبه: ص 62) 9 . صد و دوازده روز بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله (20 جمادى الآخر)(بحار الانوار: ج 43 ص 171. دلائل الامامة: ص 46 . مناقب: ج 2 ص 112) 10. 4 ماه بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله(وفاة الصديقة الزهراء عليها السلام مقرم: ص 115، از الاصابة ابن حجر. مناقب ابن شهرآشوب: ج 3 ص 406) 11. روز 21 رجب(زاد المعاد: ص 35) 12. 25 رجب(وقايع الشهور: ص 126) 13. سوم ماه رمضان(بحار الانوار: ج 43 ص 214. نور الابصار: ص 42 . مناقب خوارزمى: ج 1 ص 83 . الاصابة ابن حجر: ج 4 ص 380) 14. 8 ماه بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله(معارف ابن‏قتيبه: ص 62) درباره شهادت حضرت زهرا عليها السلام جا دارد مرورى بر منابع مربوط به آن داشته باشيم. درباره آتش زدن درِ خانه به اين مدارك مراجعه كنيد: عوالم: ج 11 ص 343 441 404 400. مؤتمر علماء بغداد: ص 137 - 135. اثبات الوصية: ص 143. الغدير: ج 6 ص 391. ارشاد القلوب ديلمى به نقل بحار الانوار. كشف المراد: ص 403 - 402 . نوائب الدهور: ص 192. حلية الابرار: ج 2 ص 652. درباره اينكه چگونه پهلوى آن حضرت را شكستند، به اين مدارك مراجعه كنيد: فرائد السمطين: ج 2 ص 35 - 34. امالى صدوق: ص 101 - 99. اثبات الهداة: ج 1 ص 281 - 280. البلد الامين: ص 552 - 551 . طريق الارشاد: ص 465 . اقبال الاعمال: ص 625. بحار الانوار: ج 97 ص 200، ج 28 ص 270 - 268. عوالم: ج 11 ص 404 - 400 . درباره اينكه حضرت صديقه‏ عليها السلام را كتك زدند، به اين كتب مراجعه كنيد: اثبات الهداة: ج 1 ص 281 - 280. ارشاد القلوب ديلمى: ص 295. المحتضر: ص 109. امالى صدوق: ص 118 101 99. مناقب ابن شهر آشوب: ج 2 ص 209. تفسير برهان: ج 2 ص 434 . حلية الابرار: ج 2 ص 652. الخطط للمقريزى: ج 2 ص 346. سيرة الائمة الاثنى‏عشر: ج 1 ص 132. اعلام النساء: ج 4 ص 124. فرائد السمطين: ج 2 ص 35 - 34. كتاب سليم بن قيس: ج 2 ص 907 675 674 587 586 585. بحار الانوار: ج 28 ص 299 297. احتجاج: ج 1 ص 216 210. درباره سيلى و كبودى چشم آن حضرت، به اين كتب مراجعه كنيد: سيرة الائمة الاثنى عشر: ج 1 ص 132. مأساة الزهراء3: ج 1 ص 193 -164. الاسرار الفاطمية: ص 135. درباره علت شهادت حضرت محسن‏ عليه السلام به اين كتب مراجعه كنيد: اثبات الوصية: ص 143. الوافى بالوفيات: ج 6 ص 17. تراجم اعلام النساء: ج 2 ص317. فرائد السمطين: ج 2 ص 35 - 34. امالى صدوق: ص 101 - 99. بشارة المصطفى: ص 200 - 197. درباره اينكه آن حضرت شهيده شدند و به مرگ طبيعى از دنيا نرفتند، فرمايش امام رضا عليه السلام كافى است كه مى‏فرمايند: «إنها صديقة شهيدة» ... «همانا فاطمه ‏عليها السلام راستگو و شهيده استبه مدارك زير نيز مراجعه كنيد: مزار شيخ مفيد: ص 156. مقنعه شيخ مفيد: ص 459 . بلد الامين: ص 278 - 198. بحار الانوار: ج 25 ص 373، ج 28 ص 270 268 261 ، ج 29 ص 192 ، ج 43 ص 200 197 170، ج 53 ص 23 ، ج 97 ص 197 - 197. مصباح الزائر: ص 26 - 25. مصباح المتهجد: ص 654. من لايحضره الفقيه: ج 2 ص 574 . تهذيب الاحكام طوسى: ج 6 ص 10. الوافى: ج 14 ص 1371 - 1370. جامع احاديث الشيعة: ج 12 ص 264. القاب الرسول و عترته‏عليهم السلام: ص 43 - 39 . در اخر از عماد عزیز خواهشمندم جوابی دارند بدهند.و جواب سوال بنده را با سوال ندهند!

جواب شما نزد بنده است ولی تا سوال قبلی به نتیجه نرسد ، سراغ سوال دیگر رفتن جدل است ، نه بحث
شما یا قبول کنید که عرایض بنده درباره سوال قبلی درست است یا دلیل بیاورید که عرایضم به فلان دلیل اشتباه است ، بعدا سوالاتی بعدی را خدمتتان هستیم

muhammad1;278505 نوشت:
mohammad+ali عزیز لطفا چیزی ننویسید.از روی علم حرف نمی زنید و هر آنچه می گویید از روی احساسات شخصی تان است.

متقابلا از شما تقاضا داریم که یکی یکی به سوالها بپردازید بحث قبلی که تمام شد سراغ بحث بعدی می رویم

[="Tahoma"][="DarkSlateBlue"]سلام جناب muhammad1
حقیقتش از سر کنجکاوی این تاپیک رو باز کردم چون من هم اخیراً شبهاتی از این دست شنیده بودم و می خواستم بدونم اینجا چه پرسش پاسخ هایی مطرح شده
اما هرچی ادامه دادم من هم به عنوان یه مخاطب عادی، به همون نکته ای که کارشناس اشاره کردن برخوردم
اگه شما حقیقتاً سوال دارین و دنبال جواب سوالاتون هستین باید بحث منطقی رو ادامه بدین تا سوال به یه نتیجه ی مشخص برسه
کسی که سوال در سوال میاره اینو به ذهن القا می کنه که این حقاً دنبال جواب نیس و این برای تداوم بحث منطقی اصلاً جالب نیس. البته جسارت نمی کنم اما به نظرم یه بار دیگه نوع بیان و لحنتونو تو ارسال هاتون مرور کنین بعضی جاهاش رنگ و بوی شتابزدگی و احساسی نوشتن بدون دلیل علمی و شاهد تاریخی به چشم می خوره(مثال بارزش همون سوال که چرا امام علی اسم پیامبر رو روی فرزندش نذاشته و این چیزیه که حتی تو سریال مختارنامه هم جوابش داده شده!)
بهرحال عذر میخوام اگه حس می کنین جسارتی کردم اما فکر کردم به عنوان یه کسی که از بیرون داره فضای بحث رو می بینه تذکر بدم اثرش بیشتر از کسایی باشه که در بحث شرکت دارن.
موفق باشین . یاحق
[/]

شما فقط ثابت کردید که عثمان یک اسم رایج بوده.بقیه اسم ها را هم اثبات کنید که رایج بودند.
بنا به گفته امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «أصدقُ الاسماء ما سُمِّیَ بالعُبُودیّة وَ أفضَلُها أسماءُ الانبیاء»؛ «راست ترین و پر محتواترین نام ها برای انسان، واژه هایی است که نشانه عبودیّت باشد و برترین نام ها، نام های پیامبران است.ایا نام های ابوبکر و عمر و عثمان نشانه عبودیت می باشند؟
بنا به نظر شما اسم فرزند لیلا محمد اصغر بوده در حالی که در
دائرة المعارف الاسلامیة الشیعة، ج 1، ص 95، حسن الأمین و منتهی الآمال، ج 1، ص 220، شیخ عباس قمی امده است:عبد الله و عبید الله که این دو در کربلا شهید شدند مادرشان لیلی بنت مسعود نهشلیه بوده است.پس با توجه به حرف های شما در منتهی الامال تناقض وجود دارد چون در ج اص 296تا299آمده است:محمد اصغر که مادرش بانویی به نام لیلا بوده است.در حالی که در همین کتاب ج 1، ص 220، شیخ عباس قمی آمده است: عبد الله و عبید الله که این دو در کربلا شهید شدند مادرشان لیلی بنت مسعود نهشلیه بوده است!!
دو باره شما نوشتید محمد اوسط که نام مادرش امامه بوده است.در حالی که در منتهی الامال ج 1، ص 220، شیخ عباس قمی آمده است:محمد اوسط از جناب اسامه بن ابی العاص بوده است.
این چه جور کتابیه که توش تناقض هست؟
اصلا کتاب منتهی الامال را خوانده ای؟
در بحار الانوار، ج 21، ص 55 و معارف و معاریف، ج 2، ص 235 سید مصطفی دشتی آمده است:اسماء بنت عمیس از زنان نامی جهان اسلام همسر حضرت جعفر بن ابیطالب(ع) بود که از همان سالهای نخست بعثت ایمان آورد و همراه جعفر به حبشه مهاجرت نمود بعد از شهادت جعفر به همسری ابوبکر در آمد و از ایشان محمد بن ابی بکر را داشت و بعد از مرگ ابوبکر به همسری حضرت امیر(ع) در آمد و از ایشان یحیی و محمد اصغر را داشت که یحیی در همان زمان حیات حضرت امیر(ع) از دنیا رفت.
بالاخره محمد اصغر فرزند چه کسی بوده؟
بالاخره بحار الانوار روایتش صحیح است یا منتهی الامال؟

خواهنده عزیز بنده اصلا سریال مختار را نگاه نکردم.من کجا بحث غیر منطقی کردم؟
من تمام سعی خودم رو کردم که با دلیل و مدرک حرف بزنم.
بنده سوال در سوال نمی اورم این دوستان هستند که این کار رو می کنند و در مورد مذهب سنی ها از من سوال می کنند.
شما جسارتی نکردید و این خیلی خوب است که نظاره گر بحث هستید.از پیشنهاداتتون ممنون

1. اسم فرزند عثمان همان ابوجهل و عمرو بن عبدود است .چرا؟(لطفا منبع را ذکر کنید.در کدام کتب آمده است؟)

نویسنده کتاب مقاتل الطالبین ابوالفرج اصفهانی بوده که بیوگرافی مختصرش را به نقل از ویکی پدیا می نویسم:
علی بن حسین بن محمد اموی قرشی مشهور به ابو الفرج اصفهانی، محدث و مورخ و ادیب و شاعر و موسیقی شناس از اعقاب مروان بن محمد ملقب به جعدی یا حمار، آخرین خلیفه اموی بود. خاندانش در اصفهان ساکن و بعضی از آنها محدث و عالم بودند و مذهب تشیع داشتند. او در عهد المعتضد (۲۴۲- ۲۸۹ ق) در اصفهان متولد شد.
توجه بفرمایید که ابوالفرج موسیقی شناس بودند. قال رسول الله – صلی الله علیه و آله – : اَنَّ اللهَ بَعثََنی رحمةً للعالَمین و لِاَمحقَ المعازفَ و المزامیرَ و امورَ الجاهلیة. رسول خدا – صلی الله علیه و آله – فرمود: خداوند مرا مبعوث کرد تا رحمتی برای جهانیان باشم و ساز و نی ها و امور جاهلیت را نابود سازم.(بحار الانوار، ج ۷۹، ص ۲۵۰»)
قال الامام الرضا – علیه السّلام – : اِستماع الاَوتار مِنَ الکبائر. امام رضا – علیه السّلام – فرمود: گوش دادن به (صدای) تارهای موسیقی از گناهان کبیره است(مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۲۰)
قال الامام الصّادق – علیه السّلام – : لا یَحِلُّ بیعُ الغِناء و لا شِراءُه و استماعُه نفاقٌ و تعلیمهُ کُفر. امام صادق – علیه السّلام – فرمود: خرید و فروش (آلات) غناء و ساز وآواز حلال نیست و گوش دادن به آن، نفاق و دوروئی و آموزش دادنش، کفر و بی دینی است.(دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۲۰۹)
قال رسول الله – صلی الله علیه و آله – : یُحشَر صاحبُ الغناء مِن قبره اَعمی و اَخرس و اَبکم. رسول خدا – صلی الله علیه و آله – فرمود: دارنده (آلات) غناء و آوازه خوانی محشور می شود در حالی که کور و کر و لال است(مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۱۹)
قضاوت با شماست!!

کتاب منتهی الامال اثر شیخ عباس قمی است که جناب عماد در اثبات اسم فرزندان حضرت علی به عنوان منبع استفاده کرده اند.البته شیخ عباس آثار دیگری هم دارند مثل سفینه البحار،مفاتیح الجنان و منازلآخره.در (ص 29) مفاتیح الجنان آمده است:هر که معصیت خدا را در شب جمعه ترک کند حق تعالی گناهان گذشتة او را بیامرزد.در حالی که قرآن فرموده: « نه به آرزوهای شما و نه به آرزوهای اهل کتاب است، هر کس بدکاری کند به آن جزا داده شود، و جز خدا هیچ یار و یاوری برای خود نخواهد یافت»« لَيْسَ بِأَمَانِيِّکُمْ وَلاَ أَمَانِيِّ أَهْلِ الْکِتَابِ مَن يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَلاَ يَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً » (نساء: 123)
اقا عماد شما چطور از کتب شخصی به عنوان منبع استفاده می کنید که خلاف کلام قرآن حرف میزند؟

امام رضا فرمده اند: گوش دادن به (صدای) تارهای موسیقی از گناهان کبیره است.چطور امکان دارد کسی که حرف های امام رضا را قبول نداشته باشد روایاتش صحیح باشند؟
[=tahoma][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حدیث سفینه ی نوح: این حدیث ازجمله‌ی احادیثی است که مسلمانان را به سوی اهل بیت (ع) فرا می‌خواندوایشان را همچون کشتی نوح، سبب نجات مسلمانان می‌داند. در این حدیث پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند:
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«الا ان مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینه نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق »
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif](مستدرک حاکم ۳/۱۵۱)
[/][=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]« بدانید مثل اهل بیت من در میان شما همچون کشتی نوح است، کسی که بر آن سوار شد نجات یافت و آن کس که تخلف ورزید غرق گردید» .
[/]
[/][=tahoma]

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]همان گونه که ملاحظه می‌شود، منظور از این تشبیه، این است که هر کس به ائمه‌ی اطهار (ع)پناه ببرد نجات می‌یابد و از آتش دوزخ در امان خواهد بود و اگر نه، در آتش جهنم هلاک خواهد شد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حالا چطور امکان دارد روایات ابوالفرج اصفهانی مورد قبول واقع شود؟[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در مورد شیخ عباس روایات ایشان هم معتبر نیست چون برخلاف قرآن سخن گفته است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
[/]

[/]

muhammad1;278676 نوشت:
شما فقط ثابت کردید که عثمان یک اسم رایج بوده.بقیه اسم ها را هم اثبات کنید که رایج بودند.
بنا به گفته امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «أصدقُ الاسماء ما سُمِّیَ بالعُبُودیّة وَ أفضَلُها أسماءُ الانبیاء»؛ «راست ترین و پر محتواترین نام ها برای انسان، واژه هایی است که نشانه عبودیّت باشد و برترین نام ها، نام های پیامبران است.ایا نام های ابوبکر و عمر و عثمان نشانه عبودیت می باشند؟


شمافرزندانی که از زنان قوم عمر زاده شدن را مانند فرزندان حضرت فاطمه(س) طاهره لایق اسماء الاهی میدانی . اگر عمر و ابوبکرو عثمان علی (ع) رستگار شدن پس رستگاری ربطی به اسم ندارد اما عمر و ابوبکر و عثمان پس از مرور زمان بخاطر آن افراد دزد خلافت و تروریست نامحبوب شدن . والله اعلم .

muhammad1;278676 نوشت:
شما فقط ثابت کردید که عثمان یک اسم رایج بوده.بقیه اسم ها را هم اثبات کنید که رایج بودند.

تمام این اسمها رایج بوده است
درباره اسم عمر نیز در صدر اسلام چه قبل و چه بعد از عمر بن خطاب این اسم رایج بوده است
ابن حجر در كتاب الاصابة، باب «ذكر من اسمه عمر»، بيست و يك نفر از صحابه را نام مى‌برد كه اسمشان عمر بوده است. 1. عمر بن الحكم السلمي؛ 2. عمر بن الحكم البهزي؛ 3 . عمر بن سعد ابوكبشة الأنماري؛ 4. عمر بن سعيد بن مالك؛ 5. عمر بن سفيان بن عبد الأسد؛ 6. عمر بن ابوسلمة بن عبد الأسد؛ 7. عمر بن عكرمة بن ابوجهل؛ 8. عمر بن عمرو الليثي؛ 9. عمر بن عمير بن عدي؛ 10. عمر بن عمير غير منسوب؛ 11. عمر بن عوف النخعي؛ 12. عمر بن لاحق؛ 13. عمر بن مالك؛ 14. عمر بن معاوية الغاضري؛ 15. عمر بن وهب الثقفي؛ 16. عمر بن يزيد الكعبي؛ 17. عمر الأسلمي؛ 18. عمر الجمعي؛ 19. عمر الخثعمي؛ 20. عمر اليماني. 21. عمر بن الخطاب.
درباره ابابکر : شما حتما می دانید که ابابکر اسم نیست وکنیه است واسم ابابکر عتیق یا عبدالکعبه بوده است نه ابابکر

اسم فرزند حضرت علی علیه السلام عبدالله بوده با کنیه ابابکر که در کربلا در سن 17سالگی به شهادت رسید(2) و اگر اطلاعات تاریخی داشته باشید می دانیدکه انتخاب کنیه در انحصار پدر نیست بلکه به دلایل مختلف بر کسی کنیه یا کنیه هایی انتخاب می کنند

1. العسقلاني، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي، الإصابة في تمييز الصحابة، ج4، ص587 ـ 597، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 – 1992
2.الاصفهاني، أبو الفرج علي بن الحسين (متوفاي356)، مقاتل الطالبيين، ج 1، ص 22.

muhammad1;278676 نوشت:
بنا به گفته امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «أصدقُ الاسماء ما سُمِّیَ بالعُبُودیّة وَ أفضَلُها أسماءُ الانبیاء»؛ «راست ترین و پر محتواترین نام ها برای انسان، واژه هایی است که نشانه عبودیّت باشد و برترین نام ها، نام های پیامبران است.ایا نام های ابوبکر و عمر و عثمان نشانه عبودیت می باشند؟

عرض کردم این فرمایش امر ارشادی است نه امر مولوی وگرنه باید در اسامی اکثر افراد چه شیعه وچه سنی خدشه وارد کرد خود امام باقر علیه السلام دختری دارند به نام ام سلمه (1) ایا ام سلمه انسان را به یاد خدا می اندازد؟ نام پیامبر بوده ؟!! اسم دختر ابابکر عایشه و اسما است کدام یک انسان را بنام خدا می اندازد
امام می فرماید بهتر است نامی که انسان را به یاد خدا می اندازد انتخاب کنیم ولی واجب نیست لذا گاهی شرایطی پیش می آید که انسان مجبور می شود اسم دیگری انتخاب کند
muhammad1;278676 نوشت:
بنا به نظر شما اسم فرزند لیلا محمد اصغر بوده در حالی که در دائرة المعارف الاسلامیة الشیعة، ج 1، ص 95، حسن الأمین و منتهی الآمال، ج 1، ص 220، شیخ عباس قمی امده است:عبد الله و عبید الله که این دو در کربلا شهید شدند مادرشان لیلی بنت مسعود نهشلیه بوده است.پس با توجه به حرف های شما در منتهی الامال تناقض وجود دارد چون در ج اص 296تا299آمده است:محمد اصغر که مادرش بانویی به نام لیلا بوده است.در حالی که در همین کتاب ج 1، ص 220، شیخ عباس قمی آمده است: عبد الله و عبید الله که این دو در کربلا شهید شدند مادرشان لیلی بنت مسعود نهشلیه بوده است!!

اولا : منتهی الامال ج 1ص 220 فصل سومش شروع می شود که دربیان شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها است و حدیث سانبئک ابنتک امده هیچ اسمی از فرزندان حضرت علی علیه السلام در این صفحه وچند صفحه بعدش وجود ندارد شاید شما چاپ دیگری دارید که بفرمایید کدام انتشارات و چه سالی است ، البته با توجه به اینکه می فرمایید در صفحه 299 چه چیزی نوشته معلوم می شود همان کتابی که دست بنده است دست شما است ولی صفحه 220چنین چیزی ندارد
ثانیا: از این اختلافات در تاریخ شهادت یا نام مادر در اکثر افراد بغیر از افراد شاخص وجود دارد ، این تناقض نیست
ثالثا:ممکن است محمد اصغر از یک لیلا وعبدالله و عبیدالله از یک لیلای دیگر باشند
رابعا: ممکن است در یک جا شیخ عباس دو فرزند لیلا و درجای دیگر فرزند دیگر لیلا را نام آورده باشد ،
اگر کسی بگویید شما پدر مثلا عباس وعلی هستید (مثلا نام دوفرزند شما) و درجای دیگر بگوید شما پدر قاسم هستید( مثلا نام فرزند دیگر شما) این تناقض است
خامسا: لطفا بحث را منحرف نکنید شما گفتید که حضرت علی فرزندی به نام پیامبر نداشته ، همه می دانند که محمد بن حنفیه از افراد شاخص صدر اسلام است که فرزندانش نیز معروف هستند ، حال بجای قبول اشتباه ، می فرمایید نام مادر محمد اصغر لیلا بود و ..... این به بحث ما چه ربط دارد اصل حرف جواب سوال شماست که گفتید حضرت فرزندی به نام محمد نداشته ، وقتی دیدید محمد بن حنفیه فرزند ایشان است ، باید قبول کنید گیرم که آندو محمد دیگر اصلا فرزند امام علی نباشند

muhammad1;278676 نوشت:
در بحار الانوار، ج 21، ص 55 و معارف و معاریف، ج 2، ص 235 سید مصطفی دشتی آمده است:اسماء بنت عمیس از زنان نامی جهان اسلام همسر حضرت جعفر بن ابیطالب(ع) بود که از همان سالهای نخست بعثت ایمان آورد و همراه جعفر به حبشه مهاجرت نمود بعد از شهادت جعفر به همسری ابوبکر در آمد و از ایشان محمد بن ابی بکر را داشت و بعد از مرگ ابوبکر به همسری حضرت امیر(ع) در آمد و از ایشان یحیی و محمد اصغر را داشت که یحیی در همان زمان حیات حضرت امیر(ع) از دنیا رفت. بالاخره محمد اصغر فرزند چه کسی بوده؟ بالاخره بحار الانوار روایتش صحیح است یا منتهی الامال؟

از شما انتظار است که این بحث را کش ندهید وگرنه اگر به تاریخ رجوع کنید می بینید که علمای اهل سنت در اسم مادر ابابکر و حتی در اسم شخص ابابکر اختلاف نظر دارند و ما به شما اشکال نمی گیریم چون این امر در صدر اسلام طبیعی بوده است ،
ابن أثير جزرى در كتاب اسد الغابة در شرح حال ابوبكر مى‌نويسد: وأُمه أُم الخَيْر سَلْمَى بنت صخر بن عامر بن كعب بن سعد بن تيم بن مرة، وهي ابنة عَمّ أبي قحافة، وقيل: اسمها: ليلى بنت صخر بن عامر. قاله محمد بن سعد، وقال غيره: اسمها سلمى بنت صخر بن عامر بن عمرو بن كعب بن سعد بن تَيْم. وهذا ليس بشيءٍ؛ فإنها تكون ابنةَ أخيه، ولم تكن العربُ تنكح بنات الإخوة.



وقد اختلف في اسمه، فقيل: كان عبدَ الكعبة فسماه رسول الله صلى الله عليه وسلّم عبد الله. وقيل: إن أهله سموه عبد الله. ويقال له: عتيق أيضاً.(1)
نام مادر ابوبكر ام الخير دختر صخر بن عامر بن كعب كه دختر عمه ابو قحافه مى‌شده بوده، برخى گفته‌اند كه اسم او ليلى بن صخر بوده، اين مطلب را محمد بن سعد گفته، ديگران گفته‌اند كه اسم مادر ابوبكر سلمى دختر صخر دختر عامر بن عمر بوده؛ ولى اين سخن بى‌ارزشى است؛ چرا كه او دختر برادر ابوقحافه بوده و در عرب رسم نبوده كه كسى با دختر برادرش ازدواج كند.
و همچنين در باره نام خود ابوبكر اختلاف شده است؛ برخى گفته‌اند كه اسم او عبد الكعبه بوده؛ پس رسول خدا او را عبد الله ناميد، برخى گفته‌اند كه خانواده‌اش او را عبد الله ناميدند؛ و گفته شده كه اسم او عتيق نيز بوده است.
اسم ابابکر چه بوده ؟؟ عتیق یا عبدالله یا عبدالکعبه ؟؟؟ نگویید اینها لقب بوده بلکه همه به عنوان اسم آورده اند

اسم مادرش چه بوده ؟ سلما یا لیلا؟؟ در خود سلما جد سومش عمرو بوده یا کعب ؟؟؟
برادر هر منصفی قبولی می کند که این دقت نظرها در صدر اسلام نبوده مگر در باره افرادی که هنگام تولد شاهص بوده اند

1.ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة،ج 3 ص 315، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.

muhammad1;278691 نوشت:
. اسم فرزند عثمان همان ابوجهل و عمرو بن عبدود است .چرا؟(لطفا منبع را ذکر کنید.در کدام کتب آمده است؟)

پر واضح است که اسم ابوجهل ابوجهل نبوده چون ابوجهل کنیه است و پر واضح است که کسی این کنیه را برای خودش انتخاب نمی کند بلکه مردم کنیه ابوجهل را مردم بر وی نهاده اند، کنیه وی ابوالحكم، و نام وی عمروبن هشام‌بن مغيره بوده است (1)
عمرو بن عبدود هم که معلوم است نامش عمرو بوده ، این دوعمرو دو عمرو معروف صدر اسلام هستند که هر دو با اسلام و پیامبر صلی الله علیه واله سلم نهایت دشمنی را داشته اند
امام اینکه عثمان نام فرزندش را عمرو می گذارد از بدیهیات تاریخی است شما به کتابهای صحابه شناسی خودتان مراجعه کنید حتی کنیه عثمان ابو عمرو بوده است و فرزندان این عمرو در تاریخ اسمشان به کررات آمده ، در قیامهای فرزندان عبدالله محض شرکت داشته اند،نام مادرش هم در تاریخ آمده
فرزندش عبدالله بن عمرو بن عثمان بن عفان معروف به دیباج بوده(2) که توسط منصور دوانقی کشته می شود
فاطمه بنت الولید، أنجبت منه: وليد وسعيد وأم سعيد. عمرو كان أكبر أبناء عثمان وفي فترة ما قبل الإسلام كان يعرف عثمان بأبي عمرو.


1. المحبّر، ص 139.
2.سمعانی، الأنساب، ج‏ 5،ص 435.

muhammad1;278700 نوشت:
نویسنده کتاب مقاتل الطالبین ابوالفرج اصفهانی بوده که بیوگرافی مختصرش را به نقل از ویکی پدیا می نویسم: علی بن حسین بن محمد اموی قرشی مشهور به ابو الفرج اصفهانی، محدث و مورخ و ادیب و شاعر و موسیقی شناس از اعقاب مروان بن محمد ملقب به جعدی یا حمار، آخرین خلیفه اموی بود. خاندانش در اصفهان ساکن و بعضی از آنها محدث و عالم بودند و مذهب تشیع داشتند. او در عهد المعتضد (۲۴۲- ۲۸۹ ق) در اصفهان متولد شد. توجه بفرمایید که ابوالفرج موسیقی شناس بودند. قال رسول الله – صلی الله علیه و آله – : اَنَّ اللهَ بَعثََنی رحمةً للعالَمین و لِاَمحقَ المعازفَ و المزامیرَ و امورَ الجاهلیة. رسول خدا – صلی الله علیه و آله – فرمود: خداوند مرا مبعوث کرد تا رحمتی برای جهانیان باشم و ساز و نی ها و امور جاهلیت را نابود سازم.(بحار الانوار، ج ۷۹، ص ۲۵۰») قال الامام الرضا – علیه السّلام – : اِستماع الاَوتار مِنَ الکبائر. امام رضا – علیه السّلام – فرمود: گوش دادن به (صدای) تارهای موسیقی از گناهان کبیره است(مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۲۰) قال الامام الصّادق – علیه السّلام – : لا یَحِلُّ بیعُ الغِناء و لا شِراءُه و استماعُه نفاقٌ و تعلیمهُ کُفر. امام صادق – علیه السّلام – فرمود: خرید و فروش (آلات) غناء و ساز وآواز حلال نیست و گوش دادن به آن، نفاق و دوروئی و آموزش دادنش، کفر و بی دینی است.(دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۲۰۹) قال رسول الله – صلی الله علیه و آله – : یُحشَر صاحبُ الغناء مِن قبره اَعمی و اَخرس و اَبکم. رسول خدا – صلی الله علیه و آله – فرمود: دارنده (آلات) غناء و آوازه خوانی محشور می شود در حالی که کور و کر و لال است(مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۱۹) قضاوت با شماست!!

اگر چه این روایت در کتابهای دیگری هم آمده(1) ولی در روایت شناسی نگاه می کند اگر ناقل روایت روایتی را نقل کرد و دائیه در دروغ گفتن نداشت ، ولو اینکه انسان فاسدی باشد روایتش کنار گذاشته نمی شود بلکه به عنوان موید آورده می شود ، ابولفرج از شخصیتهای مبهم تاریخی است با اینکه از نوادگان بین امیه است ولی با بنی امیه دشمن بوده اما در هر حال چون شیعه زیدی مذهب بوده ، داعیه ای نداشته که نسبت به عمر وابابکر وعثمان دروغ بنویسد چون اکثر زیدیها خلفای اولیه را قبول دارند ، البته درباره ابوالفرج چون مخالف حکومتهای زمان بوده دروغ زیاد نوشته شده است
به هر حال در قران هم داریم ان جاءکم فاسق بنباء فتبینوا
یعنی اگر فاسقی خبری آورد تحقیق کنید نه اینکه کنار بگذارید،گیرم که این فرد فاسق وقتی تبین و تفحص کردیم و دیدیم که این اسامی اسامی رایج زمان بوده و این شخص هم داعیه بر دروغ گویی در این حرف نداشته روایت وی را به عنوان موید نقل می کنیم
1.تقريب المعارف ص 294

muhammad1;278719 نوشت:
کتاب منتهی الامال اثر شیخ عباس قمی است که جناب عماد در اثبات اسم فرزندان حضرت علی به عنوان منبع استفاده کرده اند.البته شیخ عباس آثار دیگری هم دارند مثل سفینه البحار،مفاتیح الجنان و منازلآخره.در (ص 29) مفاتیح الجنان آمده است:هر که معصیت خدا را در شب جمعه ترک کند حق تعالی گناهان گذشتة او را بیامرزد.در حالی که قرآن فرموده: « نه به آرزوهای شما و نه به آرزوهای اهل کتاب است، هر کس بدکاری کند به آن جزا داده شود، و جز خدا هیچ یار و یاوری برای خود نخواهد یافت»« لَيْسَ بِأَمَانِيِّکُمْ وَلاَ أَمَانِيِّ أَهْلِ الْکِتَابِ مَن يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِهِ وَلاَ يَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً » (نساء: 123) اقا عماد شما چطور از کتب شخصی به عنوان منبع استفاده می کنید که خلاف کلام قرآن حرف میزند؟

لطفا بحث را منحرف نکنید ، بحث ما این است اسم عمر عثمان عمرو زید معاویه و یزید و ... اسامی رایج آن زمان بوده ، بنده از ابن حجر عسقلانی که سنی متعصب بوده مطلب نقل کردم که وی که این اسامی رایج بوده ،اسم محمد بن حنفیه هم که ادرس نمی خواهد شما تصور کنید بقیه را اصلا نتوشته ام، ایا با همین مواردی که از کتابهای خودتان است حرف اثبات نمی شود اگر منصف باشید !!!
ضمنا لطف بفرمایید باب اهانت به تشیع را باز نکنید که کاربران نیز مقابله به مثل نکنند بحث علمی است ، اگر مطلبی علمی دارید بفرمایید ، آنچه از کتابهای شیعه نقل کردم نبینید همان هایی که از کتابهای خودتان نقل شده بخوانید و قضاوت کنید

موضوع قفل شده است