■❁■ اشعار و پیامک ماه مبارک رمضان ■❁■

تب‌های اولیه

207 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال


بـــاز هــــوای ســــحــــــــرم آرزوســــت
خـــلــــوت و مــــژگــــان تــرم آرزوسـت

شـكــــوه ی غـــربـــت نــبــرم ایـن زمـان
دسـت تـــــــو و روی تــــو ام آرزوســت

خــــســتــــه ام از دیـــدن ایـن شـوره زار
چـشـم شـقــــایــــق نـگـرم آرزوســـت

واقـــعـــه ی دیـــــــــدن روی تـــــــــو را
ثــــانــــیــــه ای بـیـشـــتــرم آرزوسـت

جــلـــوه ی ایـــن مـــاه نـــكـــو را بـبـیـن
رنــــــگ و رخ و روی تــــــو ام آرزوسـت

ایـن شـب قـدر اسـت كـه مـا بـا همیـم؟
مـن شـب قـــــدری دگــــرم آرزوســـت

حـــسِّ تــــو را مـی كنـــم ای جـان مـن
عــــزلـت بـــیـتــی دگــــرم آرزوســــت

خـانـه ی عـشـِاق مــهـاجـر كـجـــاست؟
در سـفــــرت بـــال و پـــــرم آرزوســـت

حـسـرت دل بـــارد از ایـــن شـعـــر مـن
جـام مـیـــی در حـرمــــــم آرزوســـــت

«احمد عزیزی»



از عــرش صداي ربــنــا مي آيد
آواي خـــوش خدا خدا مي آيد

فرياد که درهاي بهشت باز کنيد
مهمان خدا سوي خدا مي آيد



يا رب ز تو امروز عطا مي طلبم
هشياري و بخشش خطا مي طلبم

مقبــولي روزه و نمــاز و طاعات
از درگــه لطفــت بــه دعا مي طلبم




ماه رمضان، براي آن است که يک ماه مرخصي

از زمين براي سفر به ملکوت بگيريم .

خدايا کمکمان کن که در اين ماه رمضان تمرين کنيم ترک هرآنچه که درک دوران ظهور را به تأخير مي اندازد .




از بار گنه شد تن مسکـيـنم پست

يارب! چه شود اگر مرا گيري دست؟

گر در عملم آنچه تورا شايد نيست!

انـدر کــرمــت آنچـه مرا بايد هست



گنجينه ي نورانــــي قـــــــــرآن رمضان است

آرامش دلهـــاي پريشــــــــــان رمضان است

مجموعـه ي گلــــــهاست شب وروز عزيزش

يعني به حقيقـت که گلســتان رمضان است



يا رب ز تو امروز عطا مي طلبم

هشياري و بخشش خطا مي طلبم

مقبولــي روزه و نمـاز و طاعات

از درگــه لطـفــت بـه دعا مي طلبم



ماه رمضان كه بهترين حال شماست

در سير و سلوك حق پر و بال شماست

نــور از صلــوات مي ســتاند اين ماه

ايــن روشنــي آبروي اعمال شماست





جویند همه هلال و من ابرویت
گیرند همه روزه و من گیسویت

از جمله ی دوازده ماه تمام


یک ماه مبارک است آنهم رویت

ماه رمضان، عرصه تمرين استقامت در ميدان صبر و شکيبايي است.

کسي که خدا با اوست از هيچ قدرتي جز قدرت او هراسي ندارد.
(ماه خدا دوستان مبارک)

مــاه زیبــای خــدا ای رمضـان
ماه قـرآن و دعـا ای رمضـان

هر کجـا پا بنهی یـاد خــداست
ذکرحق در همه جا ای رمضـان

شبت آرام وسحر شیرین است
روزهـا پــر ز صفـا ای رمضـان

صـوت قـرآن و منـاجـات و دعـــا
همـه آهنـگ خــدا ای رمضـان

دل مـا را کـه گنـه کـرده سیـاه
پرکن از نـور و صفـا ای رمضـان

همـه مهـمـان خـداونـد کریـــم
سر این سفره سرا ای رمضـان

تا خــدا عمــر دهــد با دل شــاد
نشـوم از تو جــدا ای رمضـان



چه شود ای گل نرگس، با تو دیدار کنم


جان و اهل و هستی ام، بر تو گرفتار کنم

روزه ی هجر تو از پای بینداخت مرا

کی شود با رطب وصل تو افطار کنم



حكمت روزه داشتـن بگـذار
باز هم گفته و شنیده شود

صبرت آمــوزد و تسلط نفـس
و ز تو شیطان تو رمیده شود

هر که صبرش ستون ایمان بود
پشت‏ شیطان ازو خمیده شود

آفتــــاب ریــاضتی که ازو
میوه معرفت رسیده شود

چه جلایی دهد به جوهر روح
کادمی صافی و چکیـده شود

بذل افطار سفره عدلی است
که در آفــاق گستـــریده شود

فقر بر چیده‏ دارد از خوانـی
که به پای فقیر چیده شود

شب قدرش هزار ماه خداست
گوش کن نکتــه پروریـده شود

از یــکی میــــوه عمـــل کـــه درو
کشته شد، سی هزار چیده شود

گر تکانی خوری در آن یک شب
نخـل عمــر از گنـه تکیـده شود

مفت مفروش کز بهای شبی
عمرهـا باز پـس خـریده شود

روز مهلت گذشت و بر سر کوه
پرتــوی مانـده تــا پریــده شـود

تا دمی مانده سر بر آر از خواب
ور نه صور خــدا دمیـــده شــود

شهریار



ماه رمضان، ماه نزول آيه هاي سبحاني و ارتباط ملك و

ملكوت در نزديكترين افق براي عروج «ارواح روحاني» است!



باز امشب حق صدایت کرده است
وارد مهمان سرایت کرده است

با همه نقصی که در من بوده است
باز هم او دعوتم بنموده است

میهمانی شد شروع ای عاشقان
نور حق کرده طلوع ای عاشقان

باز مولا سفره داری می کند
دعوت از عبد فراری می کند

دوستان آیید تا نجوا کنیم
محفل عشاق را بر پا کنیم

نیمه شب ها ناله و آوا کنیم
شاید آن گم گشته را پیدا کنیم

بسته ام من با دلم عهدی دگر
تا ببینم چهره مهدی دگر

السلام ای میهمانی خدا
ماه خوب آسمانی خدا

السلام ای روزه داران السلام
عاشقان مخلص ماه صیام

السلام ای ناله های نیمه شب
حال پر سوز و دعای نیمه شب

السلام ای ذکر پر سوز سحر
ای مناجات دل افروز سحر

السلام ای روزهای بی گناه
السلام ای شور اشک و سوز و آه

السلام ای روزه دار بی قرین
السلام ای دلبر صحرا نشین

یک شبی افطار مهمانم نما
تو خودت قاری قرآنم نما




ماه رمضان، ماه کشیده شدن خط گذشت


و غفران الهی بر خطاهای گناهکاران در سایه

«الغوث الغوث های عمق جانی» است!






می‏بسازد جان و دل را بس عجایب کان صیام
گر تو خواهی تا عجب گردی، عجایب دان صیام


گر تو را سودای معراجست ‏بر چرخ حیات
دانک اسب تازی تو هست در میدان صیام

هیچ طاعت در حبان آن روشنی ندهد تو را
چونک بهر دیده دل کوری ابدان صیام

چونک هست این صوم نقصان حیات هر ستور
خاص شد بهر کمال معنی انسان صیام

چون حیات عاشقان از مطبخ تن تیره بود
پس مهیا کرد بهر مطبخ ایشان صیام

چیست آن اندر جهان مهلکتر و خونریزتر
بر دل و بر جان و جا خون خواره شیطان صیام

خدمت‏خاص نهانی تیز نفع و زود سود
چیست پیش حضرت درگاه این سلطان؟ صیام

ماهی بیچاره را آب آنچنان تازه نکرد
آنچ کرد اندر دل و جانهای مشتاقان صیام

در تن مرد مجاهد در ره مقصود دل
هست‏بهتر از حیوة صد هزاران جان صیام

گرچه ایمان هست مبنی بر بنای پنج رکن
لیک و الله هست از آنها اعظم الارکان صیام

لیک در هر پنج پنهان کرده قدر صوم را
چون شب قدر مبارک هست‏خود پنهان صیام

سنگ بی قیمت که صد خروار ازو کس ننگرد
لعل گرداند چو خورشید درون کان صیام

شیر چون باشی که تو از روبهی لرزان شوی
چیره گرداند تو را بر بیشه شیران صیام

بس شکم خاری کند آنکو شکم خواری کند
نیست اندر طالع جمع شکم خواران صیام

خاتم ملک سلیمانست‏یا تاجی که بخت
می‏نهد بر تارک سرمای مختاران صیام

خنده صایم به است از حال مفطر در سجود
زانک می‏بنشاندت بر خوان الرحمن صیام

در خورش آن بام تون، از تو به آلایش بود
همچون حمامت‏بشوید از همه خذلان صیام

شهوت خوردن ستاره نحس دان تاریک دل
نور گرداند چو ماهت در همه کیوان صیام

هیچ حیوانی تو دیدی روشن و پر نور علم
تن چون حیوانست مگذار از پی حیوان صیام

شهوت تن را تو همچون نیشکر در هم شکن
تا درون جان ببینی شکر ارزان صیام

قطره تو، سوی بحر کی توانی آمدن؟!
سوی بحرت آورد چون سیل و چون باران صیام

پای خود را از شرف مانند سر گردان به صوم
زانک هست آرامگاه مرد سر گردان صیام

خویشتن را بر زمین زن درگه غوغای نفس
دست و پایی زن که بفروشم چنین ارزان صیام

گرچه نفست رستمی باشد مسلط بر دلت
لزر بر وی افکند چون بر گل لرزان صیام

ظلمتی کز اندرونش آب حیوان می‏زهد
هست آن ظلمت‏به نزد عقل هشیاران صیام

گر تو خواهی نور قرآن در درون جان خویشتن
هست ‏سر نور پاک جمله قرآن صیام

بر سر خوانهای روحانی که پاکان شسته‏اند
مر تو را همکاسه گرداند بدان پاکان صیام

روزه چون روزت کند روشن دل و صافی روان
روز عید وصل شد را ساخته قربان صیام

در صیام ار پا نهی شادی کنان نه با گشاد
چون حرامت و نشاید پیش غنا کان صیام

زود باشد کز گریبان بقا سر بر زند
هر که در سر افکند ماننده دامان صیام





مي شود اين رمضان موعد فردا باشد


آخرين ماه صيام غم مولا باشد

مي شود در شب قدرش به جهان مژده دهند

كه همين سال ظهور گل نرگس باشد



چند روزی ست روزه می گیرم

جگر از تشنگی شده بی تاب

ناخودآگاه در میانه ی روز
گریه کردم برای طفل رباب...

لایوم کیومک یااباعبدالله





ای معین بندگان، ای دل نواز
و ای خداوند عزیز چاره ساز


كن مدد ما را در این ماه صیام
بهر صومش با كمال اهتزاز


هم برای شغل و بیداری شب
وز برای ذكر و قرآن و نماز


تا كه با صد شوق و با وجد و طرب
رو سویت آریم از بهر نیاز


همچنین از جرم و عصیان و خطا
دور فرما بندگان اهل راز


از گناهان دور و بر طاعت قریب
ای خدا با مشت نادانان بساز


روزی ما كن در این ماه كریم
ذكر خود را بلكه در عمر دراز


كن موفق تا به یادت متصل
بوده باشیم از حقیقت نی مجاز


حق توفیقت كه باشد هر دمی
هادی گم گشتگان اندر مفاز


ای خدا این مسئلت مقبول دار
در دعا كردی تو خود ما را مجاز






رمضــان چــشمــه عـطــای خـــدا

ماه عفو و گذشت و غفــران است

رمــضــان رهــنـــمــا و راه گــشــا

بهــر گــم گـشتگان حـیــران است


باز مولا سفره داری می کند
دعوت از عبد فراری می کند

دوستان آیید تا نجوا کنیم
محفل عشاق را بر پا کنیم

نیمه شب ها ناله و آوا کنیم
شاید آن گم گشته را پیدا کنیم

بسته ام من با دلم عهدی دگر
تا ببینم چهره مهدی دگر

السلام ای میهمانی خدا
ماه خوب آسمانی خدا

السلام ای روزه داران السلام
عاشقان مخلص ماه صیام

السلام ای ناله های نیمه شب
حال پر سوز و دعای نیمه شب




گنجینه ی نورانی قرآن رمضان است

آرامش دلهای پریشان رمضان است

مجموعه ی گلهاست شب وروز عزیزش

یعنی به حقیقت که گلستان رمضان است





حكمت روزه داشتـن بگـذار

باز هم گفته و شنیده شود

صبرت آمــوزد و تسلط نفـس

و ز تو شیطان تو رمیده شود

هر که صبرش ستون ایمان بود

پشت‏ شیطان ازو خمیده شود

آفتــــاب ریــاضتی که ازو

میوه معرفت رسیده شود

چه جلایی دهد به جوهر روح

کادمی صافی و چکیـده شود

بذل افطار سفره عدلی است

که در آفــاق گستـــریده شود

فقر بر چیده‏ دارد از خوانـی

که به پای فقیر چیده شود

شب قدرش هزار ماه خداست

گوش کن نکتــه پروریـده شود

از یــکی میــــوه عمـــل کـــه درو

کشته شد، سی هزار چیده شود

گر تکانی خوری در آن یک شب

نخـل عمــر از گنـه تکیـده شود

مفت مفروش کز بهای شبی

عمرهـا باز پـس خـریده شود

روز مهلت گذشت و بر سر کوه

پرتــوی مانـده تــا پریــده شـود

تا دمی مانده سر بر آر از خواب

ور نه صور خــدا دمیـــده شــود




شهريار



ماه رمضان،


ماه شكستن


«بت هاي نفس»


و سجدهء عشق بر درگاه


«عاشق و معشوق آفرين نامتناهي» است».




یاعلي و يا عظيم و ربنا

يا غفور و يا رحيم اي رب ما

تو عزيزي و سميعي و بصير

بي همانند و کريمي و امير

اي خدا اين ماه مهماني توست

ماه مهماني قرآني توست

خود بزرگي و کرامت داديش

هم فضيلت هم شرافت داديش

ماه روزه ماه قرآن و نماز

ماه سوز و گريه و راز و نياز

ماه نازل گشتن قرآن حق

آن کتاب هادي و فرقان حق

ماه معراج وشب قدر علي

ماه منشق گشتن بدر علي

رب منان و رئوف اي گردگار

بر گدايانت بيا منت گذار

داخلم کن در بهشت و جنتت

کن مرا مشمول لطف و رحمتت

تا که گردم همنشين مصطفي

زائر روي نکوي مرتضي

بشنوم صوت صوت دل انگيز حسين

سير بينم روي آن نور دو عين

اي خدايا گر چه من ناقابلم

حب حيدر را مگير از اين دلم




ماه رمضان،


ماه از «منيت» و «ماديت» بريدن و پركشيدن


در هواي لاهوت و «گردشهاي روحاني» است.



روزه، يك سو شد و عيد آمد و دلها برخاست
مي زخمخانه به جوش آمد و مي بايد خواست

توبه زهد فروشان گران جان بگذشت
وقت رندي و طرب كردن رندان پيداست...

بيا كه ترك فلك، خوان روزه غارت كرد
هلال عيد به دور قدح اشارت كرد

ثواب روزه و حج قبول آن كس برد
كه خاك ميكده عشق را زيارت كرد...

ساقي بيار باده كه ماه صيام رفت
در ده قدح كه موسم ناموس و نام رفت

و قت عزيز رفت بيا تا قضا كنيم
عمري كه بي حضور صراحي و جام رفت...

بازآي و دل تنگ مرا مونس جان باش
وين سوخته را محرم اسرار نهان باش

زان باده كه در ميكده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش...



در دامن اين بحــــــــر گرانمــــــايه ببينــــــيد


درياي گـــــــــهرهاي فـــــراوان رمضان است

با ذکـر مناجـات خـــــــــدا در دل شــــب هــا


بر هستي ما دست گل افشان رمضان است




اي در غرور نفس به سر برده روزگار
برخيز ، كاركن ، كه كنونست وقت كار

اي دوست ! ماه روزه رسيد و تو خفته‌اي
آخر زخواب غفلت ديرينه سر برآر

سالي دراز بوده‌اي اندر هواي نفس
ماهي ، خداي را شو و دست از هوا بدار

پنداشتي كه چون بخوري ، روزه تو نيست
بسيار چيز هست جز آن شرط روزه‌دار

هر عضو را بدان كه به تحقيق روزه‌اي است
تا روزه تو روزه بود نزد كردگار

اول نگاه دار نظر ، تا رخ چو گل
در چشم تو نيفكند از عشق خويش خار

ديگر ببند گوش زهر ناشنيدني
كز گفت‌وگوي هرزه شود عقل تار و مار

ديگر زبان خويش كه جاي ثناي اوست
از غيبت و دروغ فرو بند استوار

ديگر بسي مخسب كه در تنگناي گور
چندانت خواب هست كه آن هست در شمار

ديگر ز فكر آينه دل چنان بكن
كز غير ذكر حق نشيند برو غبار

اين است شرط روزه اگر مرد روزه‌اي
گرچه ز روي عقل يكي گفتم از هزار

شيخ فريد‌الدين عطار



ضیافت الهی چهره زیبایت نقاب خلقت را گسست

یعنی که خداوند به وجود کریمت بندگانش را خواهد نواخت.


کاروان رمضان آمده تا من و تو را سوار بر مرکب عبودیت

تا اوج حریم رضوان و غفران دوست عروج دهد.



رمضان ماه مناجات ودعا


رمضان پر بود از شور و صفا

ماه خالص شدن از کبر و ريا

رمضان ماه رسيدن به خدا

اي خدا از سر احسان و کرم

تو نگاهي به دل ما بنما

باز کن در را به روي اين دلا

اي که هستي در دو عالم پادشا

من گنه کار و تو يا رب غافري

بر بدي ها و خطا ها ساتري

بار الها اي اميد جان و دل

اين دلم را کن به نورت متّصل





روزه ، تمرين كلاس زندگي

درس ايثار و خلوص و بندگي

روزه ، زنجير هوا گسستن است

ديو و بت هاي درون بشكستن است

ماه در خودنگري و خودكاوشي

لب فرو بستن ، نگفتن ، خاموشي

درك مسكين از دل و جان كردن است

زندگي همچون فقيران كردن است

قهرمان صحنه تقوا شدن

همچو ماهي زنده دريا شدن

ماه ميهمان وضيافت برخدا

جام بخشش ، ماه سرشار ازعطا

روزه ، پرواز و عروجي ديگر است



روزه هنگام سوال است و دعا


پر زدن با بال همت تا خدا

شهر يكرنگي و بي آلايشي

ماه تقصير و گنه فرسايشي





براى بیست و دومین بار او را بخوان:


اى پاسخ دهنده دعاى درماندگان،


فضل و بركت‏خود را بر ما نازل فرما


وما رادر دل رضوانت‏ساكنمان گردان!


بيست و چهار روز از رمضان گذشت.

پناه ببر به او از آنچه بيازاردش و پيرويش كن در آنچه فرمانت داده. هزار بار نامش را فرياد كن که بخشنده ‏ترين است ‏به درخواست‏ كنندگان.



مى‏دانم دلت گرفته پنج روز بیشتر به پایان رمضان نمانده و تو همچنان به

دوستدارى دوستان او و دشمنى دشمنانش مى‏اندیشى.

پیمان سبزت جاودانه باد!



امروز كه بگذرد تنها چهار سحر دیگر با هم بیدار مى‏شویم.

ایكاش در این ماه تلاشمان مورد تقدیر قرار گیرد و گناهانمان آمرزیده گردد،

عملمان پذیرفته شود و عیب هایمان پوشیده بماند!



روز ما چه زود مى‏گذرد و سخت است‏به این روزها، زندگى را گذراندن.

دو روز دیگر رمضان مى‏رود. نكند از انجام مستحبات و نوافل بى‏بهره مانده باشى.



تنها یك روز مانده، امروز بیست و نهم رمضان است:

خدایا ما را در این ماه به مهر خود فراگیر و دلهامان را از تیرگی هاى

تهمت پاك گردان! اى مهربان به بندگان مومن!



امشب هنگامه وداع است. چه لذتى داشت آمدن رمضان

و چه دردى است رفتنش.

دل بسته‏ایم كه پذیراى بندگی مان گردد و بهره طاعتمان،

خشنودى او و رسول پاكش باشد.




رمضان مى رود و مى بَرد از کف ما
آن که سى روز صفا یافت از او محفل ما

رمضان رفت و دریغا که به امضا نرسد
طاعتِ ناقصِ ما، روزه ناقابل ما

رمضان، عقده گشا بود گنه کاران را
واى اگر او رود و حل نشود مشکل ما

واى بر ما اگر از این همه نعمت نبوَد
جز یکى جرعه آب و لب نان حاصل


موید

بسم الله الرحمن الرحیم



در آمد بار دیگر ماه یزدان
به فرّ و شوکت و فیض فراوان

صباح مکرمت گردید طالع
منوّر شد جهان از طلعت آن


بهار توبه و آمرزش آمد
مه ایمان و عید حق پرستان

نسیم مغفرت هر سو وزان است
سحاب مرحمت باشد خروشان

مه روزه است و هنگام عبادت
خوشا حال نکوی روزه داران

در آ در مکتب «صوموا تصحوا»
که در آن می‎شود امراض درمان

هلا بر خود بنازید و ببالید
که ایزد را در این ماهید مهمان

الا ای معصیت کار گرفتار!
که از کردار خود هستی پشیمان

چرا بیگانه‎ای از درگه دوست؟
چرا حال تو زار است و پریشان؟

بنه تاریکی جهل و ضلالت
بیا در پرتو انوار قرآن

مپو زین پس ره شرّ و شقاوت
بیا اندر طریق خیر و احسان

مشو نومید از عفو خداوند
و گر هستی غریق بحر عصیان

بیا در مکتب «توبوا الی الله»
ز قرآن آیه «لاتقنطوا» خوان

جهان را نور رحمت کرده روشن
منوّر شد ز اشراقش دل و جان

مبادا کفر این نعمت نمایید
که نعمت، سلب می‎گردد ز کفران

مبارک ماه و اوقات شریفی است
به لهو و بیهده ضایع مگردان

غنیمت دان دعا و عرض حاجات
نماز و روزه و نیکی به اخوان

به خود آ ای گنه کار نگون حال!
رها کن رشته بیداد و طغیان

بیا با خالق خود آشنا شو
مرو زین بیش، اندر راه شیطان

خدایا! از کرم بر من ببخشای
به رویم باز کن ابواب عرفان

ز ما بر احمد(ص) و آلش تحیّات
فروزان تا بود مهر درخشان

آیت الله صافی گلپایگانی


بسم الله الرحمن الرحیم

آمد رمضان هست دعا را اثری

دارد دل من شور و نوای دگری

ما بنده عاصی و گنهکار توییم

ای داور بخشنده بما کن نظری





بسم الله الرحمن الرحیم



ماه مبارک آمد، ای دوستان بشارت

کز سوی دوست ما را هر دم رسد اشارت

آمد نوید رحمت، ای دل ز خواب برخیز

باشد که باقی عمر، جبران شود خسارت


بسم الله الرحمن الرحیم

رمضــان چــشمــه عـطــای خـــدا

ماه عفو و گذشت و غفــران است

رمــضــان رهــنـــمــا و راه گــشــا

بهــر گــم گـشتگان حـیــران است






کاش در اين رمضان لايق ديدار شوم

سحري با نظر لطف تو بيدار شوم

کاش منت بگذاري به سرم مهدي جان

تا که همسفره تو لحظه افطار شوم


حكمت روزه داشتـن بگـذار

باز هم گفته و شنیده شود

صبرت آمــوزد و تسلط نفـس

و ز تو شیطان تو رمیده شود

هر که صبرش ستون ایمان بود

پشت‏ شیطان ازو خمیده شود

آفتــــاب ریــاضتی که ازو

میوه معرفت رسیده شود

چه جلایی دهد به جوهر روح

کادمی صافی و چکیـده شود

بذل افطار سفره عدلی است

که در آفــاق گستـــریده شود

فقر بر چیده‏ دارد از خوانـی

که به پای فقیر چیده شود

شب قدرش هزار ماه خداست

گوش کن نکتــه پروریـده شود

از یــکی میــــوه عمـــل کـــه درو

کشته شد، سی هزار چیده شود

گر تکانی خوری در آن یک شب

نخـل عمــر از گنـه تکیـده شود

مفت مفروش کز بهای شبی

عمرهـا باز پـس خـریده شود

روز مهلت گذشت و بر سر کوه

پرتــوی مانـده تــا پریــده شـود

تا دمی مانده سر بر آر از خواب

ور نه صور خــدا دمیـــده شــود

شهريار

بـاز هـواي سـحــرم آرزوســــت

خـلـوت و مـژگـان تـرم آرزوسـت

شـكـوه ي غـربـت نـبـرم ايـن زمـان

دسـت تـــو و روي تـو ام آرزوســت

خـسـتـه ام از ديـدن ايـن شـوره زار

چـشـم شـقـايـق نـگـرم آرزوســـت

واقـعـه ي ديـــدن روي تـــــو را

ثـانـيـه اي بـيـشـتـرم آرزوسـت

جـلـوه ي ايـن مـاه نـكـو را بـبـيـن

رنـگ و رخ و روي تـو ام آرزوسـت

ايـن شـب قـدر اسـت كـه مـا بـا هميـم؟

مـن شـب قـــــدري دگــــرم آرزوســـت

حـسِّ تـو را مـي كنم اي جـان مـن

عـزلـت بـيـتـي دگــــرم آرزوســــت

خـانـه ي عـشـِاق مـهـاجـر كـجـاست؟

در سـفــــرت بـــال و پـرم آرزوســـت

حـسـرت دل بـارد از ايـن شـعـر مـن

جـام مـيـي در حـرمـــم آرزوســـــت