๑۩❀ خیمه عزای سیدالشهداء علیه السلام ❀۩๑ ویژه نامه محرم 1437

تب‌های اولیه

415 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

نگاه کن پدر بزرگ! به عمق چشم‌های من
که با تو حرف می‌زند نگاهِ من به جای من
بیا و از مدینه ات کبوترانه پر بزن
به سالهای سال بعد: عراق، کربلای من
من ایستاده‌ام، ببین چه غرق در نیایشم
که تیر هم نمی‌رسد به قلب ربنای من
چه دید در دلم خدا ، چه چشمه‌ای؟ که این چنین
کبوتران تشنه را پرانده در هوای من
چه دید در دلم خدا؟ که گفت: «احمد» م بیا
«علیِ» من برای تو، «حسین» تو برای من
همین که حرف می‌زنم «حبیب» گریه می‌کند
دلش بهانه‌ی تو را گرفته از صدای من
چه عاشقانه می‌رسی تو با نگاه «اکبر» م
و پیش از اینکه من شَوَم، تو می‌شوی فدای من
چه قدر از تو دم زدم، چه قدر مثل تو … ، ولی
به گوش نیزه‌ها نرفت کلام آشنای من
تو این فراز را نبین، نبین که شمر … نه نبین
چه چکمه‌های تیره‌ای، چه خنجری! … خدای من!
شاعر:قاسم صرافان

عشق بازی میکنی با خون ، کسی آگاه نیست
بی دلیل اسمت در این پیکار ثارالله نیست
نینوا گرداب خون در راه دارد ، ناخدا !
بگذران کشتی منجی را که لنگرگاه نیست
اشهدی بر لب نشست و تیرها در جان تو
صحنه ای غمگین تر از افتادن یک شاه نیست
این تویی آیا کفن از تیر ها پوشیده ای ؟
قامت رعنای تو اینقدر ها کوتاه نیست
روی نیزه رفتنت اعجاز عاشورای توست
ظهرها در آسمان وقت طلوع ماه نیست
آه هایم ریخت در قافیه ها ، شرمنده ام
در مقام وصف سوگت چاره ای جز آه نیست
شاعر:سعید سکاکی

کشمکش بهر پیروهن نکنید
سر غارت بزن بزن نکنید
نیزه را داخل دهن نکنید
جسم اورا اگر کفن نکنید
آه و نفرین میکنم همه را
میکشانم علی و فاطمه را
نیزه را از روی پرش بردار
چکمه ات را ز پیکرش بردار
خنجرت را ز حنجرش بردار
لعنتی دست از سرش بردار
تشنه هست و رمق ندارد او
سر او را عقب نکش از مو
شمر بس کن تو قتلگاه نرو
بی وضو سمت و سوی شاه نرو
دخترش میکند نگاه نرو
روی این جسم پاره راه نرو
این که افتاده نور عین من است
خواهرش هستم و حسین من است
شاعر:رضا قربانی

افتاده ای روی زمین و سر نداری
در این بیابان یک نفر یاور نداری
ازبس جراحت بر تنت جا خوش نموده
یک جای سالم در همه پیکر نداری
بگذار تا که جان دهم پیش تن تو
اصلا تصور کن دگر خواهر نداری
درخیمه ها هرکودکی چشم انتظار است
خیز و بگو عباس آور نداری
با من بگو پیراهن و عمامه ات کو؟
بگذر از این انگشت و انگشتر نداری!
دوروبرم یک مشت نامحرم…سه نقطه
دیگر مگو زینب چرا معجر نداری
شاعر:محمدحسن بیات لو

میروی پشت سرت این دل من جا مانده
قدری آهسته که فرمایش زهرا مانده
بس که سرگرم تماشای تو بودم دیدی؟
همه ی دشت به من گرم تماشا مانده
بعد عباس به کار تو گره افتاده است
حق بده پس گره روسری ام وا مانده
خوب شد نیست اباالفضل وگرنه میدید
خواهرش در وسط معرکه تنها مانده
بوسه بر زیر گلویت عوض مادر بود
نوبت بوسه ی من بر روی رگ ها مانده
شاعر:محمدحسن بیات لو

در روایات متعددی وارد شده که چون امام حسین به شهادت رسید، آسمان خون گریست. در برخی روایت‌ها این حادثه را در روزی دانسته‌اند که حضرت به شهادت رسید.(1)
میثم تمار می‌گوید: به خدا قسم! این امت پسر پیغمبر خود را روز دهم محرم می‌کشند و دشمنان خدا آن روز را فرخنده دارند و این امر محقق خواهد شد... امیرالمؤمنین(ع) به من خبر داد که هر چیز بر او بگرید، حتى وحشی بیابان و ماهی‌های دریا و مرغان هوا و خورشید و ماه و ستارگان آسمان و زمین و مؤمنان و جن و انس و همة فرشتگان آسمان‌ها و آسمان خون و خاکستر بارد.
سپس میثم به راوی خبر می‌گوید: اگر دیدی آفتاب سرخ مانند خون تازه شد، بدان که سیدالشهدا(ع) کشته شده است.(2)
نیز نقل شده که بعد از شهادت امام حسین تا مدت‌ها، در وقت طلوع آفتاب تا زمانی که آفتاب بالا می‌آمد، دیوارها به صورتی بود که گویا خون به آنها مالیده‌اند!(3)
از این نقل‌ها استفاده می‌شود که این حالت و گریه آسمان‌ها بر امام حسین در زمان شهادت امام حسین، یعنی روز دهم محرم سال 61 هجری بوده که تا مدت‌ها ادامه داشته است.

پی‌نوشت‌ها:
1. دمع الشجوم، ترجمه نفس المهموم، ص 566.
2. همان، ص 559.
3. منتهى الامال، ص 452.

هرکسی تو زمان خودش عاشق زیباترین فرد شده
ما هم عاشق امام حسین(ع) و کربلا شدیم...

السلام ای وادی کرببلا
السلام ای سرزمین پر بلا
السلام ای جلوه گاه ذوالمنن
السلام ای کشته های بی کفن

اگه الگوی ما حسین(ع) بود بر جهان حکومت میکردیم

ماجراي امام حسين(ع) نجات بخشي يك ملت نبود، نجات بخشي يك امت نبود،نجات بخشي يك تاريخ بود.

به لبهایت بگو چیزی نگویی
نفهمند که چقدر تشنه گلویی
دگر من تشنگی را دوست دارم
اگر که آب یعنی بی عمویی . . .

پیامبر اکرم(ص)قبل از شهادت امام حسین(ع) برای او گریه و عزاداری نموده ؟
در روایاتی به این مطلب اشاره شده است.
حافظ احمد بن حسین بیهقى به نقل از على بن حسین(علیه السلام) و آن حضرت از اسما بنت عمیس روایت مى کند : « در ولادت حسن و حسین قابله جده ات فاطمه(علیها السلام)بودم. وقتى حسین(علیه السلام) به دنیا آمد، رسول خدا به سراغ من آمد و فرمود: اى اسماء فرزندم را بیاور. حسین را در پارچه سفیدى قنداق کرده ،به دست آن حضرت دادم. در گوش راست اذان و در گوش چپ ایشان اقامه گفتند، آنگاه او را در دامن خود گذاشته و گریستند! عرض کردم : چرا گریه مى کنید؟ فرمود: بر این پسرم! گفتم: او که هم اکنون متولد شده است.فرمود: اى اسما! پسرم را گروه ستمگران خواهند کشت، خداوند شفاعتم را به ایشان نرساند! این مطلب را براى فاطمه مگو، چون تازه بچه دار شده است»(1)
از ام سلمه( یکی ازهمسران پیامبر) روایت شده : در یکى از شب‏ها حضرت رسول از ما دور شدند. غیبت مقدارى به طول انجامید ، پس از مدتى‏ آمدند در حالى که غبار آلود و گرفته به نظر می رسیدند ، و دست خود را روی هم گذاشته بودند ، عرض کردم : یا رسول اللَّه تو را غبار آلود مى‏بینم ، فرمودند : مرا در این شب به عراق بردند و در محلى به نام کربلا فرود آوردند. در آن جا محل شهادت حسین را دیدم که با گروهى از فرزندان و اهل بیتم در آن جا شهید خواهند شد . همواره خون آن ها را جمع می کردم و اینک مقدارى از آن خون ها در دست من موجود است.
در این هنگام پیغمبر خون‏ها را به من دادند و فرمودند : این خون را نگهدارید . خون را از آن جناب گرفتم ؛ در حالى که مانند خاک سرخى بودند ، خون را در میان شیشه‏اى نگه­داشتم ، هنگامى که حسین علیه السّلام به طرف عراق حرکت کردند ، هر روز آن شیشه را نگاه می کردم و او را مى‏بوئیدم ، و به مصیبت او می گریستم .
روز دهم محرم که فرا رسید، اول روز به شیشه نگاه کردم .به حال اول دیدم و در آخر روز بار دیگر نگاه کردم .مشاهده کردم تبدیل به خون غلیظى شده ، ناگهان فریادى کشیدم، لیکن از ترس دشمنان مطلب را مخفى داشتم . همواره در انتظار بودم که ناگهان خبر قتل حسین بن علی علیهما السّلام را در مدینه اعلام کردند .
نیز می‌نویسد:
ام سلمه گوید: یکى از روزها حضرت رسول نشسته بودند و حسین علیه السّلام نیز در دامن او بودند، در این هنگام ناگهان چشمانش پر اشگ شد ، عرض کردم :
یا رسول اللَّه ،تو را گریان مشاهده می کنم . فرمود : جبرئیل نزد من آمد و مرا نسبت به حسین تسلیت گفت ، و به من اطلاع داد که گروهى از امت من او را خواهند کشت ، خداوند آنان را از شفاعت من محروم می گرداند (2)

پی نوشت ها:
1- عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج‏2 ، ص 26 ومقتل، حافظ ابوالمؤید خوارزمى، ج 1، ص 88، فصل ششم فضایل حسن و حسین(علیهما السلام) و ذخائر العقبى، حافظ محب الدین طبرى، ص 119 باب 9، فى ذکر الحسن و الحسین و ذکر میلادهم
2- الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ، ج‏2 ، ص130 ، فصل فی فضائل الإمام الحسین و مناقبه. إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 219، الفصل الثالث فی ذکر بعض خصائصه و مناقبه و فضائله .

ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم مو به مو
از خار،گرچه گرد حرم پاک کرده ای
تا شام و کوفه راه درازی است پیش رو…
خون ؛گوشواره ها زده بر گوشهایمان
صد بغض مانده جای گلوبند در گلو
تنها گذاشتیم تنت را و می رویم
اما سر تو همسفر ماست کو به کو
بی تاب نیستیم…خداحافظت پدر..
بی آب نیستیم …خداحافظت عمو
محمدمهدی سیار

غرق اشکی و گریه می باری
شده دریا ز چشم تو جاری
راوی روضه های کرب و بلا
روضه ی ناشنیده ای داری؟

اینهمه گریه کرده ای بس نیست
تا به کی نوحه و عزاداری ؟
بعد ازآن غربت و اسیری ها
خنده روی لبت نمی آری
از تن نیمه جان و مجروحت
میچکد خون و لاله می کاری
رنگ و رویت چه زرد و گلگون است
به گمانم هنوز بیماری
حال تو خوب می شود آقا
عمّه ات می کند پرستاری
ردّ اشکی که روی گونه ی توست
یعنی این که ز گریه سرشاری
شام و کوفه چه بر سرت آمد؟
که تو از زندگانی بیزاری
شاعر:محمدحسن بیات لو

امشب سری به گوشه ی ویرانه می زنی؟
گامی در این سکوت اسیرانه می زنی؟
ای روشنای دیده ی دل های تیره بخت
امشب سری به خانه ی پروانه می زنی؟
یک لحظه تا غریب دلم حس کند تو را
دستی در این غروب غریبانه می زنی؟
درموج گریه از نفس افتاد دخترت
با دست مرگ یک دو نفس چانه می زنی؟
گیسوی کودکانه ام آشفته وقت مرگ،
موی مرا برای سفر شانه می زنی؟
بابا! دلم برای تو یک ذرّه شد بگو
سر می زنی به دختر خود یا نمی زنی؟
خلیل عمرانی

آورده ام در شهرتان خاکسترم را
آیات باقی ماندۀ بال و پرم را
آورده ام ای کوچه های نامسلمان!
مؤمن ترین فریادهای حنجرم را
دیشب مراعات حسینم را نکردید
در کوفه وا کردید پای مادرم را
من آیه های در حجاب نور هستم
خالی کنید ای چشم ها! دور و برم را
نذر سر این کعبه ی بالای نیزه
در شهرتان خیرات کردم زیورم را
من یک نفر در دو تنم اما دو روز است
از دست دادم نیمه ای از پیکرم را
یک نیمه ام را روی دست نیزه بردید
در محمل بی پرده نیم دیگرم را
اما به توحید نگاهم روی نیزه
زیباتر از هر روز دیدم دلبرم را
علی اکبر لطیفیان

بگذار كه این باغ، درش گم شده باشد
گل های تَرَش، برگ و بَرَش گم شده باشد
جز چشم به راهی به چه دل خوش كند این باغ؟
گر قاصدك نامه برش گم شده باشد
باغ شب من كاش درش بسته بماند
ای كاش كلید سحرش گم شده باشد
بی اختر و ماه است دلم مثل كسی كه
صندوقچه ی سیم و زرش گم شده باشد
شب، تیره و تار است و بلا دیده و خاموش
انگار كه قرص قمرش گم شده باشد
چاهی است همه ناله و دشتی است همه گرگ
خواب پدری كه پسرش گم شده باشد
آن روز تو را یافتم افتاده و تنها
در هیبت نخلی كه سرش گم شده باشد
پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر
چون شیشه ی عطری كه درش گم شده باشد
سعید بیابانکی

گلی دور از چمن بر شانه ی توست
بهاری بی وطن بر شانه ی توست
کمی ای نیزه! امشب مهربان باش
سر بابای من بر شانه ی توست!
سید حبیب نظاری

[h=1]همسفر ستاره ها[/h]


[h=3]عمه تو با من بگو عمویم
آیا به خدا شده ست مهمان
یا آنکه زیاد برده ما را؟
کو، باز نیامده زمیدان
عمه تو به من بگو که بابا
از داغ که قامتش خمیده؟
از اینکه دو دست عمو عباس
از باغ خدا ستاره چیده؟

هر شب که عموی من دو دستش
در باغ خدا ستاره می کاشت
دیشب دو فرشته آمد و زود
از روی زمین دو دست برداشت

دیشب ز چه رو دو چشم پاکش
اشک من خسته را نمی دید؟
آخر تو بگو چرا عمویم
در خواب به روی من نخندید؟

[/h]

کربلا را می ‌سرود این بار روی نیزه‌ ها
با دو صد ایهام معنی‌دار، روی نیزه‌ ها
نینوایی شعر او از نای هفتاد و دو نی
مثل یک ترجیع شد تکرار روی نیزه‌ ها
چوب خشک نی به هفتاد و دو گل آذین شده ست
لاله‌ها را سر به سر بشمار روی نیزه‌ ها
زخمی داغند این گل‌های پر پر، ای نسیم!
پای خود آرام‌تر بگذار روی نیزه‌ ها
یا بر این نی­زار خون امشب متاب ای ماهتاب
یا قدم آهسته ‌تر بردار روی نیزه‌ ها
قافله در رجعت سرخ است و جاده فتنه جوش
چشم میر کاروان، بیدار روی نیزه‌ ها
زنگیان آیینه می‌بندند بر نی، یا خدا
پرده بر می‌دارد از رخسار روی نیزه‌ ها ؟
صوت قرآن است این؟ یا با خدا در گفت‌وگوست
رو به رو، بی‌پرده، در انظار روی نیزه‌ها
یاد داری آسمان!؟ با اختران، خورشید گفت:
وعده ی دیدارمان: این بار روی نیزه‌ ها ؟!
با برادر گفت زینب: راه دین هموار شد
گرچه راه توست ناهموار روی نیزه‌ ها
ای دلیل کاروان! لختی بران از کوچه‌ها
بلکه افتد سایه ی دیوار روی نیزه‌ ها
صحنه ی اوج و عروج است و طلوع روشنی
سیر کن سیر تجلّی زار روی نیزه‌ ها
چشم ما آیینه آسا غرق حیرت شد چو دید
آن همه خورشید اختربار روی نیزه‌ ها
محمّد علی مجاهدی

همین ‌که روز بر آن دشت، طرحی از شب ریخت
هزار کوه مصیبت به دوش زینب ریخت
نظاره کرد چو «شمس الشّموس» بی‌سر را
به گوش گوش فلک، ناله ناله یا رب ریخت
جهان برای همیشه سیاه شد چون شب
ز چشم‌های ترش هرچه داشت کوکب ریخت
چه بود نیّت ناآشکار ساقی غم؟
که جام زینب غم‌دیده را لبالب ریخت
کشاند کرب و بلا را به شام و بام فلک
هزار فصل طراوت به باغ مذهب ریخت
زبانه‌های کلامش به جان دم‌سردان
شراره‌ها شد و آتش‌نشانی از تب ریخت
اگر همیشه ببارند ابرهای جهان
نمی‌رسند به آن اشک‌ها که زینب ریخت
سعید بیابانکی

داد زد ها... سر از این خاک کجا بردارد؟
کیست آیا قدمی سمت خدا بردارد؟
خیمه زد روی پدر رو به جماعت پرسید
یک نفر نیست که بابای مرا بردارد؟
یک نفر نیست از این جمع قدم بگذارد
و بیاید سر بابای مرا بردارد؟
یک نفر نیست که مردی کند و برخیزد
حجم این داغ بزرگ از دل ما بردارد؟
یک نفر نیست به این مرد بگوید نامرد
تا دلش بشکند از حنجره پا بردارد؟
کسی از بین شما داغ برادر دیده ست؟
یا کسی با دل من داغ برابر دارد؟
آفتاب از نفس افتاد و جماعت رفتند
خیمه زد روی پدر خیمه که تا بردارد...
مریم سقلاطونی

مانده بودم، غيرت حيدر به فريادم رسيد
در وداعی تلخ، پيغمبر به فريادم رسيد
طاقتم را خواهش اکبر، در آن ظهر عطش
برده بود از دست، انگشتر به فريادم رسيد
انتخابی سخت، حالم را پريشان کرده بود
شور ميدان­داری اکبر به فريادم رسيد
تا بکوبم پرچم فرياد را بر بام ماه
کودک شش ماهه ام - اصغر - به فريادم رسيد
تا بماند جاودان در خاک این فریاد سرخ
خيمه آتش گشت و خاکستر به فريادم رسيد
نيزه ها و تيرها و تيغ ها کاری نکرد
تشنه بودم وصل را خنجر به فريادم رسيد
جبرئيل آمد: بخوان! قرآن بخوان، بی سر! بخوان!
منبری از نيزه ديدم ، سر به فريادم رسيد
علی­رضا قزوه

اگر که باد مخالف کمی امان بدهد
به نیزه دار بگویم سری تکان بدهد
به نیزه دار بگویم که با تکانی نرم
به ابرهای سر زلف تو دهان بدهد
وَ ماه آمده تا با هلال انگشتش
نشانه های سرت را به این و آن بدهد
نشانه های سری که اگر نگاهش را
به قدر یک سر سوزن به کهکشان بدهد-
-ستاره دست به گوش از همیشه بالاتر
به روی مأذنه ی آسمان اذان بدهد
ستون نیزه ی تو ریسمان باریکی ست
که دست های زمین را به آسمان بدهد
به روی نیزه پریشان نموده ای شب را
چو آن شهاب که گاهی خودی نشان بدهد
مهدی رحیمی

می خواستم بلند شوم پا نداشتم
دستی برای خیزش از جا نداشتم
آواز تو می­آمد از آن دورها : « گلی
گم کرده ام... » نه، من گل زیبا نداشتم
پیراهنم که پاره شده، پیکرم کبود
دیگر نشانه های گلت را نداشتم
می­خواستم ببینمت از بین تیغ­ ها
امّا چه سود؟ چشم تماشا نداشتم
آن­قدر دل به چشم تو دادم که از تنم
یک قطعه در هوای تو پیدا نداشتم
در زیر تیغ ­ها و قدم­ ها و سنگ­ ها
دیگر شباهتی ، نه... ، به گل­ ها نداشتم
وقتی که آمدی و رسیدی به پیکرم
می­خواستم بلند شوم... پا نداشتم
مهدی رحیمی

شن بود و باد، قافله بود و غبار بود
آن سوی دشت، حادثه چشم انتظار بود
فرصت نداشت جامه ی نیلی به تن کند
خورشید، سر برهنه، لب کوهسار بود
گویی به پیشواز نزول فرشته ها
صحرا پر از ستاره ی دنباله دار بود
می سوخت در کویر، عطشناک و روزه دار
نخلی که از رسول خدا، یادگار بود
نخلی که از میان هزاران هزار فصل
شیواترین مقدّمه ی نوبهار بود
شن بود و باد، نخلِ شقایق­تبار عشق
تندیسِ واژگون شده ای در غبار بود
می آمد از غبار، غم آلود و شرم­سار
آشفته یال و شیهه زن و بی قرار بود
بیرون دویده دختر زهرا ز خمیه ها
برگشته بود اسب، ولی بی سوار بود!
سعید بیابانکی

شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظه ها با تو چه زیباست اگر بگذارند
فکر یک لحظه بدون تو شدن کابوس است
با تو هر ثانیه رؤیاست اگر بگذارند
مثل قدّش، قدمش، لحن پیمبر وارش
روی فرزند تو زیباست اگر بگذارند
غنچه آخر چقدر آب مگر می خواهد؟
عمر طفل تو به دنیاست اگر بگذارند
ساقیَت رفته و ای کاش که او برگردد
مشک او حامل دریاست اگر بگذارند
آب مال خودشان چشم همه دل واپس
خیمه ها تشنه ی سقّاست اگر بگذارند
قامتش اوج قیام است قیامت کرده ست
قد سقّای تو رعناست اگر بگذارند
سنگ ها در سخنت هم­نفس هلهله ها
لحن قرآن تو گیراست اگر بگذارند
تشنه ای، آه! وَ دارد لب تو می سوزد
آب مهریه ی زهراست اگر بگذارند
بر دل مضطرب و منتظر خواهر تو
یک نگاه تو تسلّاست اگر بگذارند
آمد از سمت حرم گریه کنان عبدالله
مجتبای تو همین جاست اگر بگذارند
رفتی و دختر تو زمزمه دارد که کفن
کهنه پیراهن باباست اگر بگذارند
سیّد محمّدرضا شرافت

تا می شود ز چشمه ی توحید جو گرفت
از دست هر کسی که نباید سبو گرفت
تو آبی و به آب تو را احتیاج نیست
پس این فرات بود که با تو وضو گرفت
کوچک نشد مقام تو ،نه! تازه کربلا
با آبروی ریخته ات آبرو گرفت
شرم زیاد تو همه را سمت تو کشید
این آفتاب بود که با ماه خو گرفت
دیگر برای اهل بهشت آرزو شدی
وقتی عمود ازسر تو آرزو گرفت
خیلی گران تمام شد این آب خواستن
یک مشک از قبیله ی ما یک عمو گرفت
از آن به بعد بود صداها ضعیف شد
از آن به بعد بود که راه گلو گرفت
***
زینب شده شکسته غرورش، شنیده ای؟
دست کسی به کنج النگوی او گرفت
در کوفه بیشتر به قدت احتیاج داشت
با آستین پاره نمی شد که رو گرفت
علی اکبر لطیفیان

کودکی ماند مثل گل ز حسین
چهره اش داغ باغ نسرین بود

جایش آغوش و دامن و بر دوش
بسکه شورآفرین و شیرین بود

وقتی آن طفل گریه سر میداد
در و دیوار گریه میکردند

چشم هشتاد و چهار کودک و زن
بهر او زار گریه میکردند

از همه دم به دم پدر میخواست
بی خبر بود از سنان و سُنین

راه میرفت دست بر دیوار
روی دیوار مینوشت حسین

زخم بر پای کوچکش بسیار
بهر برخاستن نبودش یار

می نشست و به روی صفحه خاک
مشق میکرد طفل، بابا آب

گرچه ویرانه در نداشت ولی
بخت آن طفل حلقه بر در زد

دید دختر ز پای افتاده ست
با "سر" آمد پدر، به او سر زد

خواست از شوق دل کشد فریاد
جوهری در صدای خویش نداشت

خواست گوید ز غصه ها قصه
طاقت یک دو جمله بیش نداشت

گفت بشکفته غنچه ام ولی
لاله با داغ ها سهیمم کرد

کی بریده رگ گلوی تو را؟
کی در این کودکی یتیمم کرد؟

یاد داری مدینه موقع خواب
دست تو بود بالش سر من؟

هر زمانت صدا زدم گفتی
جان من نازدانه دختر من

یاد داری به ظهر عاشورا
خواب بودم آمدی دیدی؟

صورت مهتابی ام ز ضعف عطش
آخرین بار بود بوسیدی

عمه ام بود مرهم دردم
به کسی دم ز درد و غم نزدم

آن "کمان" تا دگر "سپر" نشود
هر چه ام میزدند دم نزدم

جای سیلی چو عمه میبوسید
گریه میکرد و داشت زمزمه ای

علتش را از او چو پرسیدم
گفت خیلی شبیه فاطمه ای...

چرا به صحیفه سجادیه صحیفه کامله گویند

شاید این نام که در روایت یحیی بن زید هم مذکور است برای آن است که این دعاها مجموعه ای است که با املای امام زین العابدین علیه السلام توسط فرزندانش نوشته شده است که توضیح آن چنین است : آشنایى با صحیفه سجادیه(ترجمه و شرح دعاى عرفه)
معرفى صحیفه سجادیه
صحیفه، کتاب دعا به معنى آن چه در ذهن بعضى تبادر مى کند نیست، بلکه کتابى است انسان ساز، مباحثى در قالب دعا، براى ساختن جمعى انسان آماده مبارزه. البته دعاهائى که در اسلام رسیده همه این چنین است.
شاهد اول: راوى صحیفه شخصى است به نام «عمیر» از پدرش «متوکل » که توضیح مى دهد صحیفه چگونه به دستش رسیده وبه دنبال آن در بین مردم منتشر گشته است.
متوکل مى گوید: «موقعى که یحیى بن زید- فرزند امام سجادعلیه السلام - عازم خراسان بود او را ملاقات کردم، سلام گفتم گفت: از کجا مى آیى؟ گفتم: از حج. او از من حال خانواده،بستگان، دوستان و پسر عموهایش را که در مدینه بودند پرسیدو درباره امام صادق علیه السلام آهسته سؤال کرد.
حال و وضع آنها را برایش نقل کردم و گفتم از جریان شهادت پدر شما همه اراحت بودند، به اینجا که رسیدم گفت:«عمویم محمد بن على (امام محمدباقر علیه السلام) به پدرم گفت:صلاح نیست که الان مبارزه را شروع کنید.»
بعد مى گوید از من سؤال کرد: آیا پسر عم من جعفر بن محمد را ملاقات کرده اى؟
گفتم: من عذر مى خواهم، دوست ندارم آنچه را که شنیده ام براى شما نقل کنم.
رو به من کرد و گفت: شما مرا از مرگ مى ترسانى؟ هر چه از امام صادق علیه السلام درباره من شنیدى بگو، گفتم: شنیدم مى گفت یحیى قیام مى کند، کشته مى شود و به دارش مى زنند همانگونه که با پدرش رفتار کردند.
گفت: آیا از امام صادق علیه السلام نوشته اى همراه دارى؟ عرض کردم: بلى، مطالبى را به من فرمود و من نوشته ام، آن را به اودادم و یکى از اینها هم دعایى بود که آن حضرت املاء کرده و من نوشته بودم و فرموده بود این دعایى است که پدرش املاء نموده و او نوشته و به او خبر داده که از دعاهاى پدرش على بن الحسین علیه السلام و از دعاهاى صحیفه کامله است.
یحیى آن را گرفت و تا آخر مطالعه کرد و گفت: آیا اجازه مى دهى من این را استنساخ کنم؟ گفتم: آیا اجازه استنساخ چیزى را از من مى خواهى که اصلش از خود شما است؟ گفت من هم در عوض صحیفه کاملى به تو خواهم داد; دعاهایى که از ناحیه پدرم زید است و به او از پدرش امام سجاد علیه السلام رسیده، ولى پدرم به من وصیت کرده که آن را حفظ کنم و به دست غیر اهلش ندهم.
این چه دعائى بوده که امام سجادعلیه السلام به زید املاء کرده وزید هم به یحیى املاء کرده و به او گفته مواظب باش به دست غیر اهلش نیفتد؟
دعا به معنى راز و نیاز به دست دیگران بیفتد که مانعى ندارد.
عمیر مى گوید: پدرم گفت: بلند شدم و سر و صورت او را بوسیدم و مى افزاید: یحیى نوشته مرا به جوانى داده گفت: این دعا را با خط زیبا، خوانا و روشن بنویس و به من بده. من این دعا را مى خواستم از امام صادق علیه السلام بگیرم به من نمى داد.متوکل مى گوید: من پشیمان شدم که چرا این کار را کردم. ادامه مى دهد: در صندوقى را باز کرد، صحیفه قفل زده مهرکرده اى را از آن خارج ساخت، آن را بوسید، گریه کرد، سپس مهرش را شکست و قفل را باز کرد و بعد صحیفه را باز کرده بر چشم گذاشت و به صورت مالیده گفت: «به خدا قسم اى متوکل باتوجه به اینکه از قول امام صادق علیه السلام نقل کردى که ایشان ازپدرانشان این مطلب را شنیده اند مطمئنا واقع مى شود و من کشته شده به دار آویخته مى شوم، لذا این را به شما مى دهم.شما حفظش کنید.
من از این مى ترسم که چنین دانشى به دست بنى امیه بیفتد و آن را در خزائنشان براى خود حفظ کنند. این را تحویل بگیر و فکر مرا از این جهت راحت کن.»
صحیفه سجادیه که دست یحیى است، چه دعائى است که مى گوید: اگر قرار نبود من شهید و به دار آویخته شوم نمى دادم،چون مى ترسم به دست بنى امیه بیفتد و آنها این را در خزائن خود حفظ کنند؟
بنابراین مشخص شد که سند صحیفه، باز گو کننده این است که صحیفه نوشته دیگرى غیر از دعا است.
بعد یحیى اضافه کرد: وقتى جریان من و اینها تمام شد و من کشته شدم این یک امانت است تا آن را به پسر عموهاى من محمد و ابراهیم برسانى.
متوکل مى گوید: من صحیفه را از ایشان گرفتم، وقتى یحیى شهید شد به مدینه رفتم، خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم وداستان یحیى را نقل کردم، امام صادق علیه السلام سخت گریه کرد وفرمود: خداوند پسر عمویم را رحمت کند و او را به اجدادش ملحق نماید، آنچه مانع بود که من دعا را به او بدهم همین بود که خودش از آن وحشت داشت (همان که پدرش وصیت کرده بودکه مى ترسم دعا به دست نااهل بیفتد.)
بعد امام صادق علیه السلام فرمود: صحیفه اى که از یحیى در دست شماست، کجاست؟ گفتم: اینجا است.
امام صادق علیه السلام آن را باز کرد و فرمود: به خدا قسم این خط عمویم زید و دعاى جدم على بن الحسین علیه السلام است.
متوکل مى گوید: آن گاه امام صادق علیه السلام فرمود:
اسماعیل بلند شو و آن دعایى را که تحویلت دادم و گفتم خوب حفظش کن بیاور.
معلوم مى شود امام صادق علیه السلام دعا را دست هر کسى نمى داده، بلکه به دست اسماعیل پسر بزرگش داده است.
اسماعیل صحیفه اى را آورد، درست مانند صحیفه اى که یحیى بن زید به من داد، امام صادق علیه السلام آن را بوسید و آن راروى چشمش گذاشت و فرمود: این خط پدرم امام باقرعلیه السلام واملاى جدم على بن الحسین علیه السلام است. من هم شاهد بودم و درحضور من نوشته شد. عرض کردم اگر اجازه مى دهى من این رادوباره مقابله کنم، فرمود من تو را اهل و شایسته دیدم که نشانت مى دهم; یعنى به نااهل نشان نمى دهم. پس من هر دو رابا هم مقابله کردم، هر دو یکى بود و حتى یک حرف را ندیدم که در این دو صحیفه با هم تفاوت داشته باشد. عرض کردم حال اگر اجازه فرمائید من صحیفه یحیى را به پسر عموهایش تحویل دهم.
فرمود: خداوند امر فرموده که امانت ها را به اهلش برسانید.بعد که خواستم برخیزم و بروم فرمود: باش، سپس کسى رافرستاد دنبال محمد و ابراهیم که بیایند، وقتى آمدند امام فرمود: این میراث پسر عموى شما است که براى شما فرستاده، تحویل بگیرید ولى ما با شما یک شرط مى کنیم، عرض کردندبفرمائید، فرمودند: این صحیفه را از مدینه خارج نکنید.
باز هم جاى این سؤال است: چه دعایى بوده که با آنهاچنین شرط مى شود؟ آیا طرح مبارزاتى بر ضد بنى امیه بوده که امام صادق علیه السلام مى فرماید: شرط مى کنم آن را از مدینه خارج نکنید که اگر از اینجا خارج شود و به دست بنى امیه بیفتد اسرارکشف مى شود؟! گفتند چرا خارج نکنیم آن حضرت فرمود:پسر عموى شما در مورد این صحیفه از چیزى مى ترسید که من هم ترس همان جریان را نسبت به شما دارم و آن این است که به دست دشمن بیفتد.
به نظر مى رسد این کتاب که مجموعا 54 دعا است علاوه برآثارى که در معرفة الله و نیل به کمالات معنوى دارد یک طرح مبارزاتى بوده است ولى با استتار و تحت عناوین خاص.
شما راحت مى توانید عناوین دعا را بخوانید و احساس نکنید که در ضمن دعا یک طرح سازندگى نیرو بر ضد بنى امیه و حاکمان غاصب است.
اینکه گفته مى شود این کتاب یک طرح انسان سازى درجهات مختلف زندگى از جمله مبارزه براى به دست گرفتن حکومت بوده، ممکن است از بعضى روایات نیز بشود آن راکشف کرد. حدیثى داریم در جلد اول کافى، باب کراهة التوقیت از ابوحمزه ثمالى بدین گونه: خداوند قرارش بود که این امر(منظور تشکیل حکومت عدل اسلامى به دست ائمه اهل بیت علیهم السلام است) در سال هفتاد اتفاق بیفتد. وقتى مردم کمک نکردند و امام حسین علیه السلام در سال 61 شهید شد خداوند بر مردم خشم گرفت و آن را به سال یک صد و چهل تاخیر انداخت.اضافه مى فرماید: ما به شما شیعیان گفتیم که قرار است جریان در سال 140 به وقوع بپیوندد و بنا ست حکومت آن وقت تشکیل شود، اما شما جریان را فاش ساختید. وقتى افشاکردید دیگر خداوند وقتى تعیین نکرد.
براى اینکه بدانیم سال 140 چه زمانى است در کافى آمده است:
امام صادق علیه السلام در سال 83 متولد شد و در سال 148 ازجهان رحلت فرمود.
ملاحظه مى شود که سند صحیفه مى گوید این مطلب بایدپنهان بماند و حدیث مى گوید: بنا بود جریان در سال 70 اتفاق افتد، کمک نکردند، تاخیر افتاد، بنا بودسال 140 اتفاق بیفتداسرار را افشا کردند و دیگر خداوند زمان آن را تعیین نکرد. پس شاهد اول اینکه، صحیفه سجادیه یک کتاب دعاى معمولى که فقط انسان بخواند براى اینکه حاجتش برآورده شود یا برود گوشه اى راز و نیاز کند نیست.
شاهد دوم: فهرست ابواب این کتاب است. فهرستى که آقاى مظفر تهیه و آقاى انصاریان آن را تلخیص کرده، در آخرصحیفه اى که خانه فرهنگ جمهورى اسلامى ایران در دمشق چاپ نموده آمده است. وى 54 دعاى صحیفه را در نوزده باب آورده و زیر مجموعه هایى دارد:
اول «باب توحید»: بحث درباره خدا و صفات خدا
دوم «باب نبوت »: تمام مطالبى که امام سجاد علیه السلام در رابطه بابعثت انبیاء و رسل دارد.
سوم «باب امامت »: مسئله رهبرى و امامت
چهارم «باب المعاد»: مقصد اصلى از خلقت انسان
پنجم «باب الاسلام »: معرفى اسلام
ششم «باب الملائکه »: فرشتگان و ماموران خاص خداوند
هفتم «باب الاخلاق ».
هشتم «باب الطاعات »: نحوه اطاعت و عبادت خداوند
نهم «باب الذکر و الدعا»: نحوه دعا کردن و دعا خواندن وچیزنوشتن
دهم «باب السیاسة »: تدبیر کشور، شهر، بخش، خانه وتدبیر درکلیه امور.
یازدهم «باب الاقتصاد»
دوازدهم «باب الانسان »: معرفى اینکه انسان چیست.
سیزدهم «باب الکون »: اصل هستى شناسى
چهاردهم «باب الاجتماع »: توجه به اجتماع و شناخت اجتماعى و نحوه تصرف در آن
پانزدهم «باب العلم »: ارزش دانش
شانزدهم «باب الزمن »: مسئله زمان
هفدهم «باب التاریخ »: شناخت تاریخ و عبرت از آن
هجدهم «باب العسکریة »: مسائل نظامى و دفاع
راستى این دعا است یا طرح حکومتى؟!

[h=1]شاه حسین گویان در تبریز[/h] [h=3]آیین های محرم در ایران[/h]
[h=2]استان آذربایجان شرقی با مركزیت شهر تبریز از جمله شهرهایی است كه در ایام ماه محرم، سرتاسر وجودش را غم و حزن فرا گرفته و مردمان این شهر با عزاداری و توجه ویژه به ماهیت محرم عشق و ارادت خود را نثار كسی می كنند كه حدود هزار و 300 سال پیش در چنین روزهایی راه و رسم آزادگی و آزادمردی را به بشریت آموخت.[/h]

تبریز به دلیل كثرت آئین و مراسم های مذهبی و عشق و ارادت به حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به عنوان شهر ام الهیات شناخته می شود.
در این استان از دهه آخر ماه ذالحجه (بعد از عید قربان) بیرق های سرخ، سیاه و سبز تمام فضای شهر را تسخیر كرده و از دور خودنمایی می كنند. سردرب ها، امام زاده ها، تكایا، مساجد و حتی منازل خاص به این بیرق ها خوش آمد گویی می كنند.
امروزه برای تهیج بیشتر گروه های شاه حسین گویان از ادوات موسیقی نظیر طبل و سنج نیز استفاده می شود.این مراسم از آنجایی مهم جلوه می كند كه در هیچ كجا دنیا به غیر از استان های آذری نشین كشور از جمله آذربایجان شرقی برگزار نمی شود

در استان آذربایجان شرقی فرقی نمی كند ترك باشی یا فارس، عرب باشی یا عجم، محرم كه شروع شود دلت خواه ناخواه تو را به گوشه ای خواهد كشاند تا فارغ از هر دغدغه ای در قالب هیات های عزاداری به ابراز عشق و ارادت به سالار شهیدان بپردازید.
[h=2]دسته های عزاداری شاه حسین گویان[/h] دسته های شاخسی واخسی
این مراسم پیش درآمد تشكیل هیات های عزادار محرم در آذربایجان شرقی است كه مركب از جوانان و ریش سفیدان این استان می باشد كه به طور جداگانه ساعاتی قبل از غروب آفتاب در نزدیكی مسجد یا تكیه جمع می شوند.
در این مراسم عزاداری، عاشقان حسین(ع) ابتدا در دو ردیف مجزا قرار گرفته و با دست راست چوبدستی را كه نمادی از شمشیر است در دست گرفته و با دست چپ حلقه در كمر نفر بعدی می زنند و سپس نوحه مخصوص خوانده وبا حركات ریتمیك پاها و دست ها،نوحه خوانی می كنند.
در این آئین معمولا اولین بار سردسته چندین بار با صدای بلند یا حسین را می گوید تا به اصلاح دم گرفته شود.
از نمونه اشعار این مراسم می توان به این اشعار اشاره كرد:
یا حسین وای حسین
یا حسین شاه حسین
و ...
این تركیب تا شب های اول محرم به این شكل صورت می گیرد و از شب های پنجم به بعد دسته گردانی به صورت گردشی در محلات شروع می شود.
زمان شروع هیات ها زمانی است كه چندین هیات به هم برخورد می نمایند و با فریادهای بلند ٜیا حسین ، وای حسین ، حیدر-صفدر ، حسینم وای حسینم وای شنیده می شود.
البته امروزه برای تهیج بیشتر گروه های شاه حسین گویان از ادوات موسیقی نظیر طبل و سنج نیز استفاده می شود.این مراسم از آنجایی مهم جلوه می كند كه در هیچ كجا دنیا به غیر از استان های آذری نشین كشور از جمله آذربایجان شرقی برگزار نمی شود.
از مهمترین اشعاری كه در این آئین به گوش می رسد، صدای دلنشین مردمانی است كه یك صدا فریاد می زنند:
حسین یئرلر آغلار گویلر آغلار
رسول مصطفی پیغمبر آغلار
الم آغلار، شر آغلار، لشكر آغلار
سوآغلار، قاتل آغلار خنجر آغلار
معنی:
به حال حسین زمین ها و آسمان ها گریه می كند
رسول مصطفی حضرت پیغمبر گریه می كند
علم و شیر و لشكر گریه می كند
آب و قاتل و خنجر گریه می كند.
علم بندی
بازگشت اسب بی سرنشین در دشت کربلا یکی از غم انگیزترین صحنه هایی عاشورا است که به صورت نمادین در شهرهای مختلف آذربایجان شرقی بازآفرینی می شود.برای این منظور اسب سفید رنگی که مجهز به پارچه های سبز و سفید است در حالیکه آغشته به خون کرده اند به آن تیرو پیکان های چوبی نیز متصل می نمایند و بعضا کبوترهای خونین بال را هم سوار بر اسب کرده و در بین دسته ی عزاداران می گردانند

آئین سنتی علم بندی به صورت كاملا سنتی در استان آذربایجان شرقی در سومین روز محرم و در شهر مراغه واقع در محله دروازه مراغه برپا می شود كه هر سال بازدیدكنندگان مخصوص خود را دارد.
علم مراغه تقریبا 50 متر است كه توسط سرپرست هیات های مراغه با انواع پارچه ها و روسری ها نصب می گردد. بعد از نصب پارچه ها و استحكام بخشی علم توسط سپرها، چند نفر از بالا بر استفاده كرده و مابقی دستمال ها را بر روی آن نصب می كنند، در حین نصب علم ها هزاران راس گوسفند زیر پای علم قربانی می شود و هركس نذری داشته باشد در این روز و در بین اهالی حاضر پخش می کند.
فرق نمی كند چه چیزی نذر كرده باشند، هر چه كه است نذر امام حسین(ع) است، از چای و خرما گرفته تا نان و پنیر.این رسم از آئین های كهن شهرستان مراغه است و تقریبا این علم تا اربعین حسینی به همان صورت باقیمانده و 28 ماه صفر با سینه زنی و نوحه خوانی هیات ها واچیده می شود.
مراسم حجله حضرت قاسم(ع)
این مراسم در روستای نرج آباد شهرستان مراغه برگزار می شود. در شب پنجم ماه محرم به كمك اهالی روستا، حجله ای از پارچه های رنگین و گل و شیرینی آراسته می شود و در خانه فردی كه هر ساله میزبان حجله قاسم(ع) است گذاشته می شود و اهالی محل هر كدام با خلعت و كادویی كه برای تزیین حجله می آوردند، جمع می شوند.
این حجله در آن شب با حضور حاضران سینه زن و زنجیرزنان آماده می گردد و بعد از آن شب برای گردش درمحلات تا شب عاشورا می گردانند.
مراسم شمع پای لاماخ (توزیع شمع)
این مراسم در غروب روز نهم محرم (تاسوعا) در اكثر نقاط آذربایجان شرقی برگزار می شود.
براساس آئین عزاداری هر كسی كه در طول سال برای گشودن بخت و گرفتن حاجت نذر كرده است در چنین شبی به درب 41 مسجد می رود و در هر كدام یك شمع روشن می كند.
معمولا صاحبان هیات ها از قبل جایگاهی را به این منظور مشخص می كنند كه محل افروختن شمع است. در این آئین رسم است كه حاجت مندان با پای برهنه این رسم را انجام می دهند.
معمولا جایگاهی كه محل افروختن شمع است بعد از نماز مغرب و عشا محل سینه زدن هیات است و شاید این كار به دلیل روشنایی باشد كه در گرو شمع بوده است، چرا كه در سابق روشنایی هیات ها به این طریق تامین می شده است.
مراسم خیمه سوزانی
این رسم در اكثر نقاط آذربایجان شرقی و در ظهر روز عاشورا قبل از نماز ظهر و عصر برگزار می شود.
این آئین برگرفته از آتش زدن خیمه های امام حسین (ع) در روز عاشورا است.
بعد از اجرای این آئین حاضرین با صدای بلند و گریه فریاد می زنند: قتیل كسیلدی (مقتول بریده شد).
اكثرا در نقاطی كه شبیه خوانی برگزار می شود، مراسم سوزاندن خیمه با تعزیه این مراسم توام می گردد و برای تهیج بیشتر مردم و حاضرین تعدادی شبیه خوان كودك را در صحنه نمایش در حال فرار و شیون قرار می دهند تا تاثیر آن ملموس تر گردد.

گرداندن اسب ذوالجناح
بازگشت اسب بی سرنشین در دشت کربلا یکی از غم انگیزترین صحنه هایی عاشورا است که به صورت نمادین در شهرهای مختلف آذربایجان شرقی بازآفرینی می شود.
برای این منظور اسب سفید رنگی که مجهز به پارچه های سبز و سفید است در حالیکه آغشته به خون کرده اند به آن تیرو پیکان های چوبی نیز متصل می نمایند و بعضا کبوترهای خونین بال را هم سوار بر اسب کرده و در بین دسته ی عزاداران می گردانند.
مردان و زنان به احترام ذوالجناح دور این اسب جمع شده و پارچه های سبز رنگی که به آن وصل کرده بودند را به عنوان تبرک به خانه می برند.

عکس/ عزاداری ظهر عاشورا در قدیمی‌ترین حسینیه ایران

نواجنوب:حسینیه سادات اخوی قدیمی ترین حسینیه ایران می باشد که توسط سید ابراهیم سادات اخوی وقف شده و در حدود 250 سال قدمت دارد.
حسینیه سادات اخوی در حوالی چهارراه سرچشمه و نزدیک تکیه رضا قلی خان اواسط کوچه افشار به صورت خیمه نمایان شده است . حسینیه ای که قنداقه خیلی از پادشاهان قاجار از زیر منبر این حسینیه گذشته است. با قدمتی بیش از 250 سال. در ایام محرم خیمه ای عظیم همچون سایبانی این حسینیه قدیمی را در بر می گیرد و خاندان سادات اخوی به همان شیوه و آداب و رسوم دوره قاجار به پذیرایی از عزاداران حسینی می پردازند.






























عکس: محسن کرامت

[h=1]فردی که ۱۶ بار پای پیاده به حج رفت![/h]
[h=2]16 بار با پای پیاده به مکه رفتن تهجد و شب زنده داری شمر و یارانش ... نماز شب خواندن های ابن ملجم و طلحه و زبیر ... پینه بستن پیشانی خوارج از فرط نماز شب و عبادت ... نماز شب شریح قاضی و امثال او...[/h][=Thread-0000104c-Id-00000007] [=Thread-0000104c-Id-00000007]

مردی که 16 بار پای پیاده به حج رفت، امام حسین (علیه السلام) را کشت
یکی از افراد مقابل ابا عبدالله الحسین علیه السلام، شمر بن ذی الجوشن است. مروری گذرا بر زندگی شمر گویای روحیه ی جاه طلبی و فرصت طلبی اوست. به دلیل همین روحیه، وی همواره در عرصه های گوناگون تاریخ اسلام حاضر بود. به ویژه آن جا كه نام و مسأله ی نان و جاه در میان بوده، حضور شمر آشكارتر است.
در تاریخ زندگانی او، نشانه هایی از مبارزه های بی باكانه ی وی به چشم می خورد. این پیشینه به گونه ای است كه در جنگ با سیدالشهداء (علیه السلام)، امیری یك لشكر چهار هزار نفری به او سپرده می شود.
اولین خصوصیت شمر این بود که شکم پرست قهّاری بود؛ شکم از همه چیز برای او مهم تر است. مهم بود که غذای خوب بخورد و برای دست یافتن به این غذا دست به هر کاری می زد. شمر عبدالبطن؛ اسیر و بنده ی شکم بود و این اسارت او را بیچاره کرد.

شمر آدم کوچکی نبود، او کسی است که شانزده بار با پای پیاده به سفر حج رفته است. فکر نکنید شمر اهل نماز و روزه نبوده و یا از آن دسته آدم هایی بوده که عرق می خوردند، عربده می کشیدند؛ شمر و بسیاری دیگر که در مقابل امام حسین علیه السلام ایستاده بودند، آدم هایی بودند که پیشانی پینه بسته داشتند، بسیاری از آن ها اهل تهجد بودند.
تعدادی از این افراد با پیغمبر (صلی الله و علیه و آله) هم دیده شده اند. وقتی امام حسین علیه السلام به کربلا وارد شد بعضی از این افراد را صدا زد و فرمود: « مگر شما پیغمبر را ندیدید؟»
این افرادی که پیغمبر را دیده بودند و رو به سوی قبله نماز می خواندند، رو در روی امام ایستاده اند.
در کتاب تاریخ مسعودی آمده است که در کربلا هر روز 20000 نفر در فرات غسل می کردند. غسل قربة الی الله که حسین علیه السلام را بکشند و می گفتند: غسل می کنیم تا ثوابش بیشتر باشد.
در ظهر عاشورا وقتی ابا عبدالله علیه السلام برای نماز خواندن اذان می گفتند، در طرف سپاه دشمن حسین علیه السلام هم نماز می خواندند؛ برخی از این افراد به ابا عبدالله علیه السلام می گویند که نماز شما قبول نیست! و حبیب به آن ها می گوید: « نماز شما قبول است؟! » درگیری می شود و حبیب قبل از اذان ظهر روز عاشورا به شهادت می رسد.
هشداری برای امروز و فردای ما
شمر جانباز امیر المومنین علیه السلام بود، چه شد که فرمانده جنگ حضرت علی علیه السلام به این جا رسید؟
شمر در جنگ صفین حاضر بود و در شمار شیعیان لشكریان امام علی علیه السلام، شجاعت از خود نشان داد. او در این جنگ به دلیل درگیری با «ادهم بن محرز باهلی»، به سختی مجروح شد، به گونه ای كه شمشیر، استخوان پیشانی وی را شكافت. شمر نیز به عنوان انتقام، نیزه ای به او زد و او را از اسب به زیر افكند. با این حال ادهم با كمك شامیان از مرگ رهایی یافت. (سفینة البحار، ماده شمر؛ تاریخ الطبری، ج 5، ص 28؛ الكامل، ج 2، ص 377؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص 213)
در پایان جنگ صفین، آغاز انحراف گروهی به ظاهر مسلمان، به نام خوارج بود. هسته های نخستین این گروه منحرف كه به «خوارج نهروان» و «مارقین» معروف بودند، در زمان پیامبر (صلی الله و علیه و آله) برچیده شد، ولی در زمان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) با شعار «لا حكم الا لله» به مرحله ی ظهور رسید. در این زمان است که انحراف شمر از سپاه امام علی علیه السلام به گروه معاویه در تاریخ ذکر شده است.
چه خصوصیاتی شمر را از راه حق منحرف کرد؟
1. اولین خصوصیت شمر این بود که شکم پرست قهّاری بود؛ شکم از همه چیز برای او مهم تر است. مهم بود که غذای خوب بخورد و برای دست یافتن به این غذا دست به هر کاری می زد. شمر عبدالبطن ؛ اسیر و بنده ی شکم بود و این اسارت او را بیچاره کرد.
یک روز بهلول از راهی می گذشت. هارون او را صدا زد و گفت: ما را نصیحتی نمی کنی؟ می خواست او را دست بیندازد ... بهلول گفت: حوصله نصیحت ندارم. اما می توانم سوالی از تو بپرسم؟ گفت: بفرما. بهلول گفت: اگر می خواستی غذا بخوری و غذا را در دهانت گذاشتی و هر کاری کردی غذا پایین نرفت چه کار می کنی؟ حاضری چقدر از ثروتت را بدهی؟ هارون کمی فکر کرد و گفت: نیمی از ثروتم را می دهم. بهلول گفت: حالا سوالم را طوری دیگر مطرح می کنم. اگر غذا پایین رفت ولی هر کاری کردی نتوانستی آن را دفع کنی چه می کنی؟ گفت معلوم است می میرم؛ نصف ثروتم را می دهم تا رهایی پیدا کنم.
بهلول گفت: می بینی همه دعوا سر یک روده و یک فرو دادن و پس دادن است، توجه به همین ریزه کاری ها ما را از گناه و عصیان باز می دارد.
نکته ی دوم که در شخصیت شمر بود این بود که چشم دیدن پیشرفت هیچ کس را نداشت ... یک روحیه شقاوت پیشه داشت ... مدام از این و آن سخن می گفت ...
خداوند در سوره حجرات به این مسئله اشاره کرده است که اگر فاسقی نزد شما آمد و خبری پیش شما آورد، زود تأییدش نکنید و هیچ گاه از خبر چینی دیگران لذت نبرید. مثلا فردی نزد ما می آید و خبری را به ما می گوید ما می گوییم "راست می گویی؟" این کار باعث تشویق طرف مقابل می شود و این عامل باب غیبت را می گشاید.
در حقیقت شمر و همراهانش در شناخت حق، دچار مشكل شده بودند و به جای آنكه نسبت به افرادی كه پیامبر اكرم (صلی الله و علیه و آله) معرفی كرده بود، شناخت پیدا كنند، به مسائل ظاهری و مطامع دنیویی پرداختند و عملكردشان را خوب و مستحق می دانستند

2. از دیگر خصوصیات شمر آن بود که افراد را دست می انداخت، زخم زبان می زد و این در حالی است که قرآن کریم مجازات بد کاران را مشخص کرده ولی بد ترین مجازات ها متوجه کسانی است که زخم بر جان دیگران می زنند. حفره در روح ها ایجاد می کنند؛ سرزنش می کنند و می شکنند. در کربلا شمر بارها حرف های آزار دهنده ای به ابا عبدالله علیه السلام زد.
3. شمر در شناخت حق، کم آورد. او و همراهانش در شناخت حق، دچار مشكل شده بودند. از آنجا که خمیر مایه انسان ها و چگونگی شكل گرفتن آن را بسیار مهم است، چنانچه بعضی از افراد اگر هزاران مشكل سر راه دینشان قرار گیرد، دست از دینشان بر نمی دارند و به تعبیر امام حسین (علیه السلام) «وقتی انسان ها در برابر امتحانات قرار گیرند، تعداد افراد دین دار بسیار اندك می شود كه این نشان دهنده ضعف دینی افراد است. یعنی دین آنها دینی نبوده كه آنها را در مسیرهای دشوار زندگی ثابت قدم نگاه دارد، بنابراین در مقابل كوچك ترین مشكلاتی دین خودشان را از دست داده و اقدام به فعالیت هایی می كنند كه باعث غربت اسلام می شود.»
شمر نیز به همین مشكل دچار است به طوری كه از ابتدا دین او دین استواری نبوده است و به تعبیر قرآن مجید «اینان در استقامت كم آوردند» یعنی با روبه رو شدن با برخی مسائل، بلافاصله از دین خود خارج شدند.
جالب اینكه این افراد، خارج شدن خود از دین را قبول ندارند. در یك روایت در كتاب «الاعلام» نوشته «زركلی» آمده است: «بعد از حادثه كربلا شمربن ذی الجوشن در كوفه بود. روزی در مسجد كوفه مشغول نماز خواندن بود كه در نماز به خداوند عرض كرد: خداوندا! به شرافتم من را ببخش، به این معنا كه خود را یك انسان شریف می دانست. در این حین شخصی كه كنار او نشسته بود، به او گفت: من تو را می شناسم، تو به كربلا رفتی و پسر دختر پیغمبر (صلی الله و علیه وآله) را كشتی، حالا خودت را شریف می دانی؟ و ادعا می كنی كه خدا تو را به شرافتت ببخشد! شمر گفت: اگر نمی رفتم كربلا و حسین (علیه السلام) را نمی كشتم، شریف نبودم، چون دستور یك عالم و خلیفه رسول خدا (صلی الله و علیه و آله) را اطاعت كرده ام». [تاریخ الإسلام، ج 5، ص 125 - 126]
این عمل شمر نشان از این دارد که عمل صالح - حتی جانبازی در رکاب امام علی (علیه السلام) - به تنهایی نباید موجب غرور افراد شود؛ چون هیچ تضمینی در رستگاری دائمی فرد وجود ندارد. ایمان و اعتقاد شمر حتی اگر از روی فهم و یقین هم بود در نهایت مغلوب دنیاپرستی و منفعت طلبی او شد و به همین دلیل، او خواسته های نفسانی را بر خواست الهی مقدم داشت و به بدترین جنایت دست زد.
در قرآن نیز از این گونه افراد یاد شده که پس از دیدن آیات و معجزات الهی، مجدد از شیطان پیروی کرده و در مسیر گمراهی قرار می گیرند: «و خبر آن کسى را براى آنان بخوان که آیات خویش را بدو ارزانى داشتیم اما او از آنها کناره گرفت و شیطان در پى او افتاد و از گمراهان شد» [ اعراف، 175]
در حقیقت شمر و همراهانش در شناخت حق، دچار مشكل شده بودند و به جای آنكه نسبت به افرادی كه پیامبر اكرم (صلی الله و علیه و آله) معرفی كرده بود، شناخت پیدا كنند، به مسائل ظاهری و مطامع دنیویی پرداختند و عملكردشان را خوب و مستحق می دانستند.
[h=2]کلام آخر:[/h] فراموش نکنیم که شمر بن ذی الجوشن، نخستین و آخرین بدطینت جهان نبوده و نیست. زمین، هیچگاه خالی از شمرها نبوده و نیست و نخواهد بود، چونان كه هیچ زمانی، زمین خالی از حجت و نیك نامان نبوده است. ممكن است در جهان پر از اضطراب، حسین بن علی ها كم باشند، اما رسوایی و نفرین حق طلبان همواره عاقبت بد اندیشی و بد خواهی امثال شمر است.
این خصوصیات از جانباز امیر المومنین علی علیه السلام شمر را ساخت، شمری که در کربلا با قساوت کامل بر سینه پسر پیغمبر نشست و با بی رحمی تمام دوازده ضربه از پشت بر گردن ابا عبدالله علیه السلام وارد کرد و بعد هم سرخون چکان حسین علیه السلام را دست گرفت و از قتلگاه بیرون آمد.
کمی مراقب رفتارها و عملکرهایمان باشیم و کنکاش بیشتری از خود داشته باشیم، به نمازها و روضه رفتن ها و کارهای نیکمان غرّه نشویم که هیچ معلوم نیست می توانیم آن ها را حفظ کنیم یا نه...


[/HR] منابع:
منتهی الامال اثری از شیخ عباس قمی /تتمه المنتهی اثری از تاریخ طبری
کتاب روز دهم - نوشته ی دکتر محمدرضا سنگری
سایت سبطین
بحارالانوار، جلد 44
منتهی الآمال، جلد یك
سفینة البحار، جلد یك
البدایة والنهایة، جلد 8
سخنان حجت الاسلام لنگرودی در سایت فارس

[h=1]مشق امروز، غیرت عباس(ع)[/h]
[h=2]ما برای اثبات غیرتمان چه خواهیم کرد؟ آیا چشم مان را در برابر تیر دشمن قرار می دهیم یا اینکه ناموس جامعه را در تیررس چشم و نگاه زهرآلود دشمن می گذاریم؟![/h]

حضرت عباس علیه السلام را با صفات و ویژگی های خاصی می شناسیم که یکی از آنها غیرت است. غیرت ایشان آنقدر در زمانه خویش زبانزد و شاخص بود که دوست و دشمن به آن اذعان می داشتند؛ به عبارت دیگر دوستان و نزدیکان حضرت به خاطر این غیرت احساس امنیت و صلابت و غرور داشتند و دشمنان از این غیرت در هراس بودند و هرگاه پای عباس علیه السلام به یک موضوع باز می شد، آنها از مواضع متجاوزگرانه و زیاده خواهانه خود عقب نشینی می کردند.
در زمان وفات امام حسن مجتبی علیه السلام، زمانی که عایشه دستور تیراندازی به تابوت عزیز زهرا را صادر کرد، خون حضرت عباس علیه السلام به جوش آمد و دست به قبضه شمشیر برد و اطرافیان عایشه آنقدر از غضب و غیرت آن حضرت هراسان شدند که برای در امان ماندن از تبعات این غیرت، دست به دامان امام حسین علیه السلام شدند!
[h=2]غیرت به ناموس و امام تا آخرین لحظه[/h] این روزها برخی جوانان آنقدر با واژه و مفهومی به نام غیرت بیگانه شده اند که ناموس شان از تیر نگاه دیگران در امان نیست. برخی جوانان ما متاسفانه در جنگ نرم نیز خود را از قبل تسلیم دشمن کرده اند و خود را شکسته خورده می پندارند! جوانان ما دانسته یا ندانسته در دام دشمن افتاده اند تا نتیجه جنگ نرم را به او واگذار کنند!

در شب عاشورا حضرت عباس علیه السلام با جلال و شكوه و وقار خاص خود به پاسداری و نگهبانی خیمه ها و افراد پرداخته و تا صبح لحظه ای به خواب نرفتند.
تا عبّاس علیه السلام بود، لشگر بنی امیه جرأت توجه به خیمه ها را نداشت؛ به قدری عبّاس علیه السلام در سپاه دشمن ایجاد ترس و رعب کرده بود که همیشه با یکدیگر از غضب وی صحبت می کردند. به همین خاطر بود که بعد از کشته شدن آن حضرت ترس از دل آنها برداشته شد و با جسارت و وحشیانه مرتکب فجایعی شدند و به سوی خیمه ها حمله کردند.

[h=2]غیرت ما به ناموس[/h] شرح شجاعت حضرت عباس علیه السلام و غیرت ایشان به ناموس و امام زمان(عج) خویش بر هیچ کس پوشیده نبوده و نیست. صدها سال است که جوانان ما شرح شجاعت و غیرت آن حضرت را در مراسم و هیات های مذهبی مرور می کنند. این روزها نیز جوانان زیادی نام مبارک حضرت عباس علیه السلام را بر زبان دارند و برای ایشان سوگواری می کنند.
بسیاری از جوانان ما البته در کنار سوگواری، به فلسفه عاشورا و پیام های حضرت عباس علیه السلام که در جریان این قیام نهفته است تفکر و اندیشه می کنند و حتی سعی بر همراه شدن و منطبق نمودن مسیر زندگی اجتماعی و شخصی خود با مسیر و اندیشه والای آن حضرت دارند اما عده ای دیگر از جوانان چشم بر پیام زیبای حضرت عباس علیه السلام بسته اند؛ همان پیام که حضرت عباس علیه السلام به خاطر آن تا آخرین لحظه و تا آخرین قطره خون مبارزه کرد.
غیرت ایشان به ناموس و زنان و دختران حاضر در خیمه ها آنقدر بود که دشمن جرات نزدیک شدن به اهل حرم را نداشت چرا که از تبعات خشم عباس علیه السلام می هراسید. اما این روزها برخی جوانان آنقدر با واژه و مفهومی به نام غیرت بیگانه شده اند که ناموس شان از تیر نگاه دیگران در امان نیست. برخی جوانان ما متاسفانه در جنگ نرم نیز خود را از قبل تسلیم دشمن کرده اند و خود را شکسته خورده می پندارند! جوانان ما دانسته یا ندانسته در دام دشمن افتاده اند تا نتیجه جنگ نرم را به او واگذار کنند!
آیا در راه اثبات غیرت خویش، سینه مان را در برابر هجوم دشمن سپر می کنیم یا اینکه دانسته و ندانسته برای دشمن و زیر پرچم دشمن سینه می زنیم؟! آیا برای دفاع از ناموس مان، دو دست خویش را نثار می کنیم یا اینکه ناموس و کشورمان را در جنگ نرم و سخت، دو-دستی تقدیم دشمن می کنیم؟!

در شرایطی که شبکه های ماهواره ای شبانه روز برای از بین بردن یک مفهوم به نام غیرت در جوانان ما تلاش می کنند، جای تاسف است که عده ای از جوانان خود را تسلیم دشمن کرده اند و البته جای سوال دارد که: وقتی در جنگ نرم به همین سادگی تسلیم دشمن می شویم، چه امیدی هست که در جنگ سخت بتوانیم با الگوگیری از عباس علیه السلام تا آخرین لحظه، مردانه و با غیرت برای نجات جامعه و ناموس مان تلاش کنیم؟
[h=2]اقتدای ما به حضرت عباس(ع) در غیرت به ولایت[/h] می دانیم که عباس علیه السلام نسبت به امام زمان خویش غیرت و تعصب داشت. او یک ولایتمدار به معنای واقعی کلمه بود. غیرت او تا حدی بود که تا زمان زنده ماندنش، دشمن جرات جسارت به امام او را نداشت.
آنچه جامعه امروز ما را از خطرات دشمنان حفظ کرده، روحیه ولایت مداری و ولایت دوستی بسیاری از جوانان این مرز و بوم است. جوانان ما و مردم جامعه ما همواره ثابت کرده اند که به تاسی و پیروی از حضرت عباس علیه السلام، غیرت و تعصب خاصی به ولایت و رهبر زمانه خویش دارند. بسیاری از جوانان، سربازان و سرداران این کشور، تا آخرین قطره خون و تا آخرین نفس برای دفاع از ولایت تلاش می کنند و راز این وفاداری را باید در محرم سال 61 و در جانفشانی عباس علیه السلام جستجو کرد.
حضرت برای نشان دادن و ثابت کردن غیرتش، دو دست خویش را نثار کرد؛ چشمش تیر خورد و سینه اش شکافت. او برای همیشه، غیرتش را در تاریخ ماندگار کرد. ما برای اثبات غیرتمان چه خواهیم کرد؟ آیا چشم مان را در برابر تیر دشمن قرار می دهیم یا اینکه ناموس جامعه را در تیررس چشم و نگاه زهرآلود دشمن می گذاریم؟! آیا در راه اثبات غیرت خویش، سینه مان را در برابر هجوم دشمن سپر می کنیم یا اینکه دانسته و ندانسته برای دشمن و زیر پرچم دشمن سینه می زنیم؟! آیا برای دفاع از ناموس مان، دو دست خویش را نثار می کنیم یا اینکه ناموس و کشورمان را در جنگ نرم و سخت، دو-دستی تقدیم دشمن می کنیم؟! بیایید مثل عباس باشیم و از او درس بگیریم...

در کتاب‌های معتبر آمده، این است که چون امام حسین بالای سر علی‌اکبر آمد، بعد از سخنانی که خطاب به فرزندش نمود، مقداری از خون مقدس علی‌اکبر را با دست گرفت و به سوی آسمان پرتاب کرد، سپس به
جوانان فرمود: «جسد برادر خود را بردارید» آنان بدن مقدس حضرت را برداشته، به سوی خیمه بردند.(2)
هر کس که شهید می‌شد حضرت فرمان می‌داد که او را به خیمه مخصوص اجساد شهدا ببرند، مگر جسد حضرت عباس(ع) که در محل شهادت باقی ماند.(3)

پی‌نوشت‌ها:
1. مقتل مقرم، ص 260؛ کامل الزیارات، ص 239.
2. ارشاد مفید، ج 2، ص 107؛ مقتل المقرم، ص 260.
3. مقتل المقرم، ص 318.

[h=1]بررسی لعن های زیارت عاشورا[/h]
[h=2]زیارت عاشورا به عنوان تنها زیارتی است که دارای بیشترین فرازهای تبرّی (برائت جستن) است، و می تواند آغازی برای عارفان سالک یا رهروان مبتدیِ این راه باشد.[/h]

زیارت عاشورا از بهترین زیاراتی است که در باب تبرّی و تولّی وارد شده است. این زیارت یکی از بهترین زیارات وارده شده از لحاظ سند است و تشکیک در سند آن از هیچ کس از اهل علم و عقل صادر نشده است. برای خواندن این زیارت در روایت علقمه از امام باقر علیه السلام ثواب زیادی گزارش شده که بعضی از آن ثواب ها عبارتند از: هزار هزار حسنه برای او نوشته می شود و هزار هزار سیّئه از او محو می شود و به هزار هزار درجه ترفیع داده می شود و همراه با کسانی که با امام حسین علیه السلام شهید شدند محشور می شود. (کامل الزیارات، ص 176)
این زیارت یکی از منحصر به فردترین زیاراتی است که در مناسبت های مختلف به خواندن آن سفارش شده است. علما و عرفاء و عوام از ناحیه ی این زیارات به مقاماتی رسیده اند و بسیاری از بزرگان در خواندن روزانه ی زیارت عاشورا مداومت داشته اند به نحوی که حتی بعضی از بزرگان در مواقعی که بیمار بوده اند یا کسالتی داشته اند، برای خواندن آن نایب می گرفته اند.
یکی از مهمترین فقرات زیارت عاشورا لعن های این زیارت است که در این تحقیق قصد داریم به صورت گذرا چشم اندازی به این فقرات برجسته داشته باشیم.
[h=2]رتبه ی تبرّی و تولّی در زندگی انسان[/h] روشن است که انسان در زندگی فردی خود نمی تواند به صورت خنثی عمل کند. این عملکرد در زندگی اجتماعی به شکل عام تری جلوه می کند. بنابراین هر انسانی بر اساس عقیده اش، عقائد و افرادی را دفع می کند و عقائد و افرادی را جذب می نماید. اگر عقیده ای قدرت جذب و دفعش نسبت به افراد و اعتقادات به تدریج ضعیف شود، به ضعف تدریجی آن عقیده منتهی خواهد شد.
اگر بخواهیم تبرّی و تولّی را رتبه بندی کنیم، روشن است که در رتبه ی اول باید تبرّی را بیاوریم. بنابراین در باب تبرّی و تولّی، رتبه ی تبرّی؛ یعنی بیزاری جستن از دشمنان خدا، در عقیده ی مؤمن پیش از تولّی می باشد.
[h=2][/h][h=2]تجلّیِ تبرّی در زیارت عاشورا[/h] در باب اخلاق می گویند پس از اینکه انسان از عادات و اعمال زشت خود و دیگران تخلّی پیدا کرد و به کمالات و فضائل، خود را تحلّی (آراسته) نمود، به مرحله ی تجلّی جمال حضرت دوست یا اشارات او برای ادامه ی سلوک می رسد.
زیارت عاشورا به عنوان تنها زیارتی که دارای بیشترین فقرات تبرّی (به عنوان تخلّی) است، می تواند فتح باب عارفان سالک یا رهروان مبتدیِ این طریق باشد.
[h=2]دلائل ورود لعن در زیارت عاشورا[/h] لعن های وارد شده در زیارت عاشورا از باب کینه های شخصی صادر نشده اند، بلکه از باب عنوان ظلم و کمک به ظالم صادر شده اند و این لعن ها اگر به اشخاص حقیقی تعلق گرفته اند به این دلیل است که آن فرد، صاحب این عنوانِ «ظالم» و «معاونت ظالمین» می باشد

گفتیم که وقتی انسان دارای عقیده و هدفی در زندگی اجتماعی باشد، نمی تواند به صورت خنثی عمل کند. او با کمال احترام به عقائد دیگران و در کمال زندگی مسالمت آمیز در موارد خنثای زندگی اجتماعی، با تبرّی (دشمنی با دشمنان خدا) از عقیده ی خود دفاع می کند و راه هرگونه سازش عقیدتی را می بندد و با تولّی (دوستی با دوستان خدا) زندگی اجتماعی مناسب با عقیده ی خود را سازماندهی می نماید.
انسان موجودی بی تفاوت نباید باشد چرا که فهم و شعور و ابزاری برای واکنش نشان دادن دارد. اسفنج دریایی وسیله ی حرکتی ندارند، ساکن اند، شکل معینی ندارند، غذا سازی نمی کنند، اندامی برای بینایی و شنوایی ندارند و حتی در برابر نور واکنش نشان نمی دهند. بنابراین ساده ترین شکل حیاتِ تقریباً خنثی را اسفنج ها دارند). انسان عقیده مند بر اساس عقیده اش خط کشی حزبی انجام می دهد و با اختیار و اعتقاد، خطوط قرمز عقیدتی را در هم نمی شکند.
اگر کسی صحبت از حذف لعن در زندگی و دعاها و زیارت ها (که سفارش روش زندگی عقیدتی اند) کند، و بگوید که «لعن های زیارت عاشورا ترویج خشونت است»، اگر ملاحظه ی مروّت و مدارا و تقوا و تقیّه را نکرده باشد، توصیه به زندگی اسفنجی نموده است که خلاف اصول ابتدائی دین است. دین اسلام با جمله ی مقدس «لا إله إلا الله» شروع می شود که دو فقره است و فقره ی اول آن تبرّی است.
[h=2]فقرات لعن در زیارت عاشورا[/h] لعن های وارد شده در زیارت عاشورا دو نوع است که عبارتند از:
الف) لعن های عام (امّت ملعونه)
در لعن های عام زیارت عاشورا دوازده طبقه لعن وجود دارد که عبارتند از:
1. فَلَعَنَ اللَّه أمَّةً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْكُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ (خدا لعنت كند امّتى كه بناى ظلم و بیداد را بر شما اهل بیت بنیان نهادند)
2. وَ لَعَنَ اللَّه أُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقَامِكُمْ وَ أَزَالَتْكُمْ عَنْ مَرَاتِبِكُم الَّتِی رَتَّبَكُم اللَّه فِیهَا (و خدا لعنت كند قومى كه شما را از مقامتان جدا كردند و از مرتبه هایتان كه خداوند شما را در آن جاى داده بود، دور نمودند)
3. وَ لَعَنَ اللَّه أُمَّةً قَتَلَتْكُمْ (و خدا لعنت امّتی که شما را کشتند)
4. وَ لَعَنَ اللَّه الْمُمَهِّدِینَ لَهُمْ بِالتَّمْكِینِ مِنْ قِتَالِكُم (و خدا لعنت كند آنان را كه امکان جنگ با شما براى آنها مهیّا کردند)
5. فَلَعَنَ اللَّه آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ (پس خدا لعنت کند آل زیاد و آل مروان)
6. وَ لَعَنَ اللَّه بَنِی أُمَیَّةَ قَاطِبَةً (و خدا لعنت کند تمام بنی امیه را [صاحبان عنوان ظلم])
7. وَ لَعَنَ اللَّه أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَهَیَّأَتْ لِقِتَالِكَ (و خدا لعنت كند امّتى كه مركبها را زین كردند و به اسب ها برای آمادگیِ جنگ با شما افسار زدند)
8. اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَه عَلَى ذَلِكَ (خدایا لعنت كن اوّلین ظالمی را كه به حق محمّد و آل محمّد ظلم كرد و آخرین كسى را كه در این راه از او پیروی نمود)
9. اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِی حَارَبَتِ الْحُسَیْنَ وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ أَعْدَاءَه عَلَى قَتْلِهِ وَ قَتْلِ أَنْصَارِهِ (خدایا لعنت كن گروهی را كه با حسین جنگیدند و گروهی را که همراهى نمودند و گروهی را که با دشمنان او برای کشتنش و کشتن یارانش پیمان بستند)
10. اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِیعاً (خدایا همه ی آنها را لعنت کن)
11. اللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ آلَ نَبِیِّكَ بِاللَّعْنِ (خدایا اولین ظالمی را که به خاندان پیامبرت ظلم کرد، مخصوص لعن بگردان)
12. ثُمَّ الْعَنْ أَعْدَاءَ آلِ مُحمَّدٍ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الآخِرِین (سپس دشمنان آل محمد از اولین و آخرین را لعنت کن)
وقتی کسی ملقّب به عنوانی می شود، تمام عوارض آن عنوان را شامل می شود. و چون بعضی افراد به دلیل ادامه دادن راه ظلم به اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله، عنوان «ظالم» به خود گرفتند، آن لعن ها شامل حال آنها گردیده است؛ نه فقط شامل آنها بلکه در صورت رضایت به عملکرد آن ظالمان، شامل تمام افراد حقیقی (یعنی اشخاص) و حقوقی (یعنی حکومت ها و امت ها) تا روز قیامت می گردد

این لعنت های عظیم پی در پی برای این است که ظلم در نزد خداوند آن قدر قبیح است که اگر در امتی، گروهی بنیان ظلم نهادند و بر اساس آن ظلم، جامعه ی اسلامی را اداره کردند، آن ظلم نهادینه می شود و آن جامعه مانند لجنزار بدبوئی می گردد که تمام راههای هدایت و معنویت از آن رخت برمی بندد و هر چیزی در آن به هر نحوی رشد کند در بستر آلوده ی آن پلیدی سر بلند می کند و نسل های بعد در جهل مرکب، اسیر فضای فتنه ی غبار آلود بلکه تاریک آن جامعه ی ظلمانی شده، کاملاً راه هدایت و سعادت بر روی آنها بسته خواهد شد. آن چه امروزه در گروههای انحرافی امثال داعش و وهابیت بی عقل و دور از هر گونه انسانیت می بینیم، نتیجه ی آن نهادینه شدن اساس ظلم و جور بر اهل بیت رسول خدا صلی الله علیهم اجمعین است.
ب) لعن های خاص (سرکرده های ملعون)
لعن های خاص زیارت عاشورا، همانطور که قبلاً گفتیم به دلیل مصداق بودن افراد خاص تحت عنوان «ظالم» یا «معاون و یاور ظالم» است.
این لعن های خاص که به بعضی از سرکرده های ظلم تعلق گرفته است، عبارتند از:
1. وَ لَعَنَ اللَّه ابْنَ مَرْجَانَةَ (و خدا لعنت کند فرزند مرجانه [همان «ابن زیاد» ملعون])
2. وَ لَعَنَ اللَّه عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ (و خدا لعنت کند عمر سعد)
3. وَ لَعَنَ اللَّه شَمِراً (و خدا لعنت کند شمر را)
4. اللَّهُمَّ الْعَنْ أَبَا سُفْیَانَ وَ مُعَاوِیَةَ وَ یَزِیدَ بْنِ مُعَاوِیَةَ أَبَدَ الآبِدِین (خدایا بر ابوسفیان و معاویه و یزید بن معاویه تا همیشه لعنت فرست)
این لعن های وارد شده در زیارت عاشورا از باب کینه های شخصی صادر نشده اند، بلکه از باب عنوان ظلم و کمک به ظالم صادر شده اند و این لعن ها اگر به اشخاص حقیقی تعلق گرفته اند به این دلیل است که آن فرد، صاحب این عنوانِ «ظالم» و «معاونت ظالمین» می باشد، و با توجه به قبیح بودن عقلیِ این عنوان در نزد تمام عقَلا، این لعن و تبرّی در نزد افرادی که هیچ نسبتی با دین اسلام ندارند یا حتی صاحب هیچ دینی نیستند نیز حَسَن و پسندیده است. (دقت بفرمائید)
[h=2]نتیجه[/h] وقتی کسی ملقّب به عنوانی می شود، تمام عوارض آن عنوان را شامل می شود. و چون بعضی افراد به دلیل ادامه دادن راه ظلم به اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله، عنوان «ظالم» به خود گرفتند، آن لعن ها شامل حال آنها گردیده است؛ نه فقط شامل آنها بلکه در صورت رضایت به عملکرد آن ظالمان، شامل تمام افراد حقیقی (یعنی اشخاص) و حقوقی (یعنی حکومت ها و امت ها) تا روز قیامت می گردد.
خداوند همه ی ما و نسل ما را جزء دوستداران اهل بیت علیهم السلام و جزء دشمنان ظالمان آنان قرار دهد. آمین.

امام صادق(ع) فرمود: السجود على طین قبر الحسین(ع) ینوّر إلى الارضین السبعه و من کانت معه سبحه من طین قبر الحسین (ع) کتب مسبّحاً و ان لم یسبح بها. (1)
سجده بر خاک قبر امام حسین، زمین را تا هفت طبقه اش نورانى می‌کند. هر کس تسبیحى از گِل قبر حسین(ع) همراه داشته باشد، همواره تسبیح گو محسوب می‌‌شود، گر چه مشغول به ذکر نباشد.
معاویة بن عمار می‌گوید :همیشه همراه امام صادق مقدارى از خاک کربلا بود. هنگامى که می‌خواست نماز بخواند ، بر آنها سجده می‌کرد و می‌فرمود: سجده بر تربت امام حسین از هفت آسمان بالا می‌رود. (2)
پیامبر و اصحاب بر زمین ( خاک و سنگ ) سجده می کردند. گاهی اصحاب تکه آجری(از خاک یا سنگ) را هنگام مسافرت برای سجده در هنگام نماز با خود بر می داشتند.
"ابن سعد. . . می‏نگارد: "مسروق بن اجدع، به هنگام مسافرت، خشتی را با خود برمی‏داشت تا در کشتی بر آن سجده نماید". مسروق بن اجدع، یکی از تابعین است. این سخن روشن، بی‏پایگی گفتار کسانی را که همراه داشتن قطعه‏ای از خاک و تربت را شرک و بدعت می‏پندارند، اثبات می‏کند و معلوم می‏گردد که پیشتازان تاریخ اسلام بدین کار مبادرت می‏ورزیدند. (3)

پی نوشت ها:
1. وسائل الشیعه، ج 3، ص 608.
2. همان.
3. سید رضا حسینی‏نسب، شیعه پاسخ می‏دهد، ص 108.

[h=1]پرسه زنی و جغجغه زنی در ابیانه[/h] [h=3]آیین های محرم در ایران[/h]
[h=2]یکی از نقاطی که دارای آداب و رسوم خاصی است،روستای تاریخی ابیانه نطنز است که در ایام محرم، شاهد مراسم جغجغه زنی، نخل گردانی، پرسه زنی و غیره است.[/h]


در این روستا در شب تاسوعا در مسجدی به نام مسجد یسمان مراسمی برگزار می گردد که " ذاکری " نام دارد و بدین صورت است که مردم این محله در مسجد جمع شده و نوحه هائی را با آهنگ های خاص خود زمزمه می کنند.دو نفر از مردم محل، شعرها را می خوانند و دیگر مردم در جواب آن ها تکرار می کنند که اشعار آن " ما ذاکر اولاد رسول ثقلینیم ای وای مصیبت، ما جمله سیه پوش و عزادار حسینیم ای وای مصیبت" است.
[h=2]پرسه زنی[/h] قبل از آغاز مراسم جغجه زنی، برخی اهالی روستا دسته دسته در کوچه ها قدم می زنند و در مقابل خانه هایی که خیرات و نذری دارند، می ایستند و پس از احوال پرسی با صدای بلند فاتحه ای می خوانند و سراغ خانه بعدی می روند.نام این مراسم پرسه زنی است و اهالی روستا در صبح تاسوعا و عاشورا، با حضور در مقابل خانه هایی که از تاسوعا و عاشورای سال گذشته تا امسال عزیزی را از دست داده اند، فاتحه ای نثار روح مرحوم می کنند و به تدریج به سمت محل برگزاری مراسم جغجغه زنی می روند.
[h=2]جغجغه زنی[/h] پرشور ترین بخش مراسم های سنتی در ابیانه نطنز، هنگامی است که صبح عاشورا نخل محله بالا به حرکت در می آید و همه مردم چه ابیانه ای و چه مهمان ها در محله «پرزله» جمع می شوند و منتظر به حرکت در آمدن نخل هستند

مراسم جغجغه زنی، یکی از زیباترین مراسم در طول محرم در ابیانه است که یک مراسم قدیمی و به جای مانده از ایران باستان است که جز در ابیانه در هیچ نقطه ای از ایران مانند آن را نمی توان دید.مراسم سنتی سوگواری اباعبدالله الحسین (علیه السلام) در روز تاسوعای حسینی با عنوان جغجغه زنی در روستای تاریخی ابیانه با حضور اهالی این روستا، گردشگران، اهالی رسانه و غیره برگزار می شود.
بعد از آغاز نوحه خوانی، صدای چِک چک به هم خوردن جغجه های چوبی آغاز می شود که فضای خاصی را ایجاد می کند.
جغجغه به اشیا کوچک چوبی گفته می شود که در ابتدای مراسم در اختیار حاضران قرار می گیرد و سوگواران حسینی با به هم کوبیدن دو جغجغه به هم، در رثای شهیدان کربلا عزادارای می کنند.
هر یک از حاضران به توصیه نوحه خوان از روی پله های مسجد 2 جغجغه بر می دارد و بعد از تشکیل صف ها مراسم آغاز می شود و صدای چِک چک به هم خوردن جغجغه های چوبی پس از ترکیب با صدای طبل و سنج و نوحه مداح، صدای ارکسترگونه زیبایی را پدید می آورد.

[h=2]نخل گردانی[/h] بعد از پایان مراسم جغجغه زنی و پرسه زنی، آئین نخل گردانی شروع می شود که دارای شکوه و عظمت خاصی است که در این مراسم، نخل به حرکت در می آید و حرکت این نخل از همان ابتدای مسیر بسیار سخت است و هنگامی که مردم نخل را بر دوش می گیرند باید آن را از کوهی با شیب تند بالا ببرند.عده ای زیر پایه های نخل هستند و عده ای طنابی را که به نخل بسته شده به طرف بالا می کشند و همزمان در این هنگام، بخشی دیگر از مردم ابیانه آماده به حرکت در آوردن نخل محله بالا می شوند.
پرشور ترین بخش مراسم های سنتی در ابیانه نطنز، هنگامی است که صبح عاشورا نخل محله بالا به حرکت در می آید و همه مردم چه ابیانه ای و چه مهمان ها در محله «پرزله» جمع می شوند و منتظر به حرکت در آمدن نخل هستند و دراین فاصله چای تازه دمی که به دست خود اهالی در مسجد پرزله به صورت نذری داده می شود می نوشند.نخل به حرکت در می آید و در همین هنگام نیز، دسته های زنجیر زن به دنبال نخل به عزاداری می پردازند و نخل محله بالا از محله پرزله به طرف میان ده حرکت می کند.
پس از دقایقی هر 2 نخل به حرکت در می آیند و نخل محله پایین تقریبا همان مسیر روز تاسوعا را به طرف چشمه طی می کند با این تفاوت که در جاهایی که کنار خانه های عزادار قالیچه ای را گسترده اند و به پخش نذورات مشغول هستند، نخل به زمین گذاشته می شود.
همزمان با گردش نخل محله بالا در کوچه ها مراسم پرشور بالا کشیدن نخل محله پایین از کوه پشمه آغاز می شود و عده ای پایه های نخل را می گیرند و بر روی دامنه کوه شروع به حرکت می کنند و مردم دیگر نیز بر بالای کوه برای تماشا می ایستند و بالاخره این نخل با مشکلات فراوان بالا آورده می شود و با حرکت از مسیر خاصی به حسینیه پایین ده برده می شود تا جهت استفاده از آن در سال های بعد از گزند باران و صدمات دیگر مصون بماند.نخل محله بالا هنوز در گردش است و پس از حرکت از کوچه های خاصی این نخل هم به طرف حسینیه محله پرزله برده می شود و در اینجا حرکت نخل در تاسوعا و عاشورا تمام می شود.همزمان با حرکت نخل محله بالا به طرف محله میان ده، نخل محله پایین هم به طرف این محل حرکت می کند و تنها جایی که هر دو نخل ابیانه در کنار هم دیده می شوند در همین مکان است.


[/HR]
منابع:تسنیم،آیین های محرم در استان اصفهان،سیری در ایران،ویکی روستا

[h=1]"پرس امام (ع)" در کرمان[/h] [h=3]آیین های محرم در ایران[/h]

[h=2]استان تاریخی کرمان به موازات تاریخ کهنش تدین و دین باوری را در مردمانش پرورانده است.مردم کرمان از دیر باز سنتهای دیرینه ای در ایام سوگواری امام حسین(ع) داشته اند و امروز نیز عزاداری ها در مسیر همان سنتها در حال انجام است.[/h]

آنها از هفتم محرم با علم گردانی و عاشوری دادن، عزاداری های خود را به شکل رسمی آغاز می کنند.
در هر یک از مناطق استان کرمان مراسم های عزاداری مطابق با سنت آداب و رسوم مردم منطقه برگزار می شود و هر کس بنا به توانش سعی دارد یاد و سیره امام شهید و 72 تن از یارانش را زنده نگه دارد.
[h=2]چهل منبر[/h] مردم کرمان در شام غریبان امام حسین(ع) و اهل بیت سالار شهیدان در چهل تکیه و منبر به یاد شهدای عاشورا شمع روشن می کنند.
چهل منبر یکی از زیباترین و قدیمی ترین رسوم کرمانی ها است که با نجواهای سوزناک و دل سوز خود را به واسطه امام حسین (ع) با خدای متعال در میان می گذارند.
در این مراسم ارادتمندان به خاندان عصمت و طهارت با در دست داشتن شمع با پای برهنه به چهل مجلس عزاداری تکیه، حسینیه یامسجد می آیند و در هر یک از این مکان ها شمعی روشن می کنند.
[h=2]سوگواری در روستاها[/h] مراسم تعزیه در کرمان و روستاهای هوتک، محی آباد از توابع کرمان به شکل کامل واقعه کربلا در تاسوعا و عاشورا انجام می شود.
این مراسم که به وسیله افراد بومی هر روستا انجام می شود، باعث جذب هزاران گردشگر مذهبی از دیگر نقاط استان می شود.
در این تعزیه ها مراحل واقعه کربلا از ظهر عاشورا تا شام غریبان برای مردم به نمایش در می آید.در روستای هوتک عده ای در قالب لشکر دشمن به عنوان "شمریان" و در مقابل عده دیگری به عنوان یاران امام حسین (ع) قرار می گیرند و به صورت نمادین به جنگ و نبرد می پردازند..
طبق یک سنت دیرین نیز کسانی که درگذشتگانی داشته اند از روز اول تا هفتم محرم آش بلغوری به نام «عاشوری» می پزند. خانواده هایی هم که زیر یک سال است عزیزی را از دست داده اند در روز اول محرم این آش را می پزند و معمولا رسم است که پختن این آش پیش از طلوع آفتاب تمام و بین مردم محله تقسیم شود .مالیدن کاهگل به سر و صورت، در بعضی از نقاط استان کرمان هم رایج است.
[h=2]سینه زنی[/h] از دیگر رسوم کرمانی ها به خصوص در شهرستان کوهبنان تشکیل دسته های سینه زنی "یا عباسی" است که به صورت کفن پوش در روزهای تاسوعا و عاشورا با نوای "جانم فدای عباس(ع)" در میان عزاداران و سایر هیئت های سینه زنی و زنجیر زنی حضور دارند.با پای برهنه رفتن در روز عاشورا به خاطر همدردی با اسیران کربلا نیز در سطح استان کرمان مرسوم است.
علم گردانی و عاشوری دادن از دیگر سنت های مردم کرمان است در این آیین افراد معتمد محلی علم هایی را که از چوب و پارچه ساخته شده است، حمل می کنند و از این طریق نذورات مردم را جمع آوری می کنند.
[h=2]آش بلغوری و آبگوشت متنجنه[/h] در روز تاسوعا و عاشورا تقریبا در تمامی تکیه ها و حسینیه ها گوسفند ذبح می کنند که صرف پخت آب گوشت و پذیرایی از عزاداران می شود.
از دیگر سنت های مردم کرمان که قدمت طولانی دارد ، دادن "عاشوری" یا "آش بلغوری" است.
طبق یک سنت دیرین نیز کسانی که درگذشتگانی داشته اند از روز اول تا هفتم محرم آش بلغوری به نام «عاشوری» می پزند.
خانواده هایی هم که زیر یک سال است عزیزی را از دست داده اند در روز اول محرم این آش را می پزند و معمولا رسم است که پختن این آش پیش از طلوع آفتاب تمام و بین مردم محله تقسیم شود .مالیدن کاهگل به سر و صورت، در بعضی از نقاط استان کرمان هم رایج است.
آبگوشت متنجه نیز که یک غذای محلی کرمانی است،یکی دیگر از نذری هایی است که در ایام محرم در این شهر طبخ می شود.
[h=2]مراسم زرتشتیان برای سوگواری امام حسین (ع)[/h] زرتشتیان کرمان احترام خاصی برای برگزاری سوگواری امام حسین (ع) قائل هستند و مراسم ویژه ای هم برگزار می کنند. زنان و مردان با پوشیدن لباس سفید در آتشکده برای امام حسین(ع) و یاران او به سوگواری و عزاداری می پردازند.
زرتشتیان امام حسین(ع) را داماد ایرانی ها می دانند و به همین دلیل به امام سوم شیعیان افتخار می کنند. در روز عاشورا زرتشتیان با پختن غذای قیمه مانند هم وطنان کرمانی نذری می دهند.
زرتشتیان با خواندن دعا و طلب ادامه راه آزادگان دنیا مراسم خود را برگزار می کنند.
زرتشتیان کرمان امام حسین(ع) را سرور آزادگان جهان می دانند.
[h=2]پرس امام(ع)[/h] در روزهای یازدهم تا سیزدهم محرم مراسم "پرسه امام(ع)" اجرا می شود و گروهی به نام بنی اسد که صورت خود را پوشانده اند، مراسم خاک سپاری شهدای کربلا را به صورت نمادین برگزار می کنند.
خواندن خطبه امام سجاد (ع) و حدیث کساء در شب های آخر دهه اول محرم هم در کرمان برگزار می شود.
اما مراسم روضه خوانی و عزاداری خامس آل عبا و یاران با وفایش در دهه دوم و سوم محرم در سطح استان کرمان توسط خیران هم چنین کسانی که نذر کرده اند در منازل آن ها برگزار و ادامه پیدا می کند.


[/HR] محرم در ایران،مهر،مشرق،جام جم

بسم له مانام خداوندجلی ست
"در"است محمدوگوهرنام علی ست
محبوبه حق فاطمه عشق صدفی ست
مرجان حسن وحسین عقیق یمنی ست

دانی که چرا چوب شود قسمتش آتش؟
بی حرمتی اش بر لب و دندان حسین است
دانی که چرا آب فرات است گل آلود؟
شرمندگی اش از لب عطشان حسین است
دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش؟
زیرا که خدا نیز عزادار حسین استv_v

ﻧﺎﻡ ﻣﻦ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﮐﻮﯼ ﻋﺘﺮﺕ ﺍﺳﺖ
دوره آموزشی ﺍﻡ ﻫﯿﺌﺖ ﺍﺳﺖ
پادگانم چادری ﺷــﺪ ﻭﺻــﻠﻪ دار
سر درش عکس ﻋﻠﯽ ﺑﺎ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎر
ارﺗﺶ ﺣﯿــﺪر محل ﺧﺪمتم
بهر ﺟﺎﻧﺒﺎﺯﯼ ﭘﯽ هر فرصتم
نقش ﺳﺮﺩﻭﺷﯽ ﻣﻦ ﯾﺎ فاطمه است
قمقمه ﺍﻡ ﭘﺮ ﺯ ﺁﺏ ﻋﻠﻘﻤﻪ است
رنگ ﭘﯿﺮﺍﻫــﻦ ﻧﻪ ﺭﻧــﮓ ﺧﺎﮐــﯽ است
زینب ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺧﺘﻪ ﭘﺲ ﻣﺸﮑﯽ است
اسم رمز ﺣﻤﻠﻪ ﺍﻡ ﯾﺎﺱ علی
افسر ﻣﺎﻓﻮقم عباس ﻋﻠﯽ

چـون زینـب فـریاد طفلان را شنـید، از حـرم تـا قـتلِگه فـریاد دید/ای خـدا زینب از این غـم پیـر شد،مـو سپید از مـاتم آن شـیر شـد/ چـون کـه از گـودال خـون بـرخاستند،عـمه را یـاران کسی نـشناختند/دیـدیـاران را اسارت می بـرند ،خـیمه ها راهـم به غـارت می برند/آن طرف سـجاد انـدر تب خزان،این طرف زینب به یادش بـی امـان/چـون سه روز از ظهر عـاشورا گذشت،داغ هجران در دل او تازه گشت/آمدم دیدم جدا سر ازبدن ،سیّد جنت خدایا بی کفن/السلام ای شاه مظلوم و غریب،السلام ای آیهء امن یجیب

امــان از دل عـمـه ی سـادات..

ﺑﻪ ﮊﻭﻟﯿﺪﻩ ﻧﯿﺸﺎﺑﻮﺭﯼ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﯾﮏ ﺷﻌﺮ در
ﻭﺻﻒ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺒﺎﺱ ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﭘﻨﺞ ﺑﺎﺭ ﮐﻠﻤﻪ
"ﭼﺸﻢ" ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ.
ﯾﻪ ﺷﻌﺮ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﻩ ﺗﺎ ﮐﻠﻤﻪ"ﭼﺸﻢ" ﺩﺍﺷﺖ...
ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﺍﺯ ﻫﯿﺒﺖ ﭼﺸﻤﻢ ﺑﻪ ﭘﯿﭻ ﻭ ﺗﺎﺏ ﺑﻮﺩ
ﻣﺤﻮ ﭼﺸﻤﻢ ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺑﺮ ﺁﺏ
ﺑﻮﺩ
ﭼﺸﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺸﻢ ﺩﺍﺩﻡ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ ﺯ ﺁﺏ
ﻣﻦ ﺳﺮﺍﭘﺎ ﭼﺸﻢ ﻭ ﭼﺸﻤﻢ ﺟﺎﻧﺐ ﺍﺭﺑﺎﺏ
بود

یا عزیز دل لیلا
دلم برای قاسم میسوزد
گاهی در اوج سختی پسر باید خود را در اغوش پدر بیندازد...
در کربلا همه جوانان پدر داشتن جز قاسم...
عمو حتی به مهربانی حسین هم که باشد
پسر نیاز دارد به پدر

دیوانه صفت به عالمین بودم و هستم
من عاشق بین الحرمین بودم و هستم
گویم به نکیر و منکر داخل قبرم
والله ک نوکر حسین (ع) بودم و هستم

گُفْتً: اًول خُودِتو دُرسْت کُن بِعدٌ بُروُ هِیئت!!!!
خَندیدَم وُ گُفْتَم: چِ بامزه، پَس بایدْ بِه مَریضْ بِگیمْ اول سالِمْ شوً بَعد برو پیشِ دُکتُر..!
امام حسيــــنمـــ...
واس خوب شدنم پيشـــ تو ميامـ...
بَــــــــدَم...
خــــــوب ڪــــن ...
دِلـــــِـــــ خرابمو..

السلام علیک یا ابا عبدالله(ع)

يعنی میشود آنروز؟
درون تنگنای قبر
شانه ام را بگيری
و تكان بدهی:
اِسْمَعْ اِفْهَمْ(بشنو و بفهم)
انا حسين بن علی بن ابيطالب!
سر و كارت
با من است
بقيه بروند
"اللهم ارزقنا شفاعةالحسین یوم الورود"
آمین یا رب العالمین...

تا می شود ز چشمه ی توحید جو گرفت
از دست هر کسی که نباید سبو گرفت
تو آبی و به آب تو را احتیاج نیست
پس این فرات بود که با تو وضو گرفت
کوچک نشد مقام تو ،نه! تازه کربلا
با آبروی ریخته ات آبرو گرفت
شرم زیاد تو همه را سمت تو کشید
این آفتاب بود که با ماه خو گرفت
دیگر برای اهل بهشت آرزو شدی
وقتی عمود ازسر تو آرزو گرفت
خیلی گران تمام شد این آب خواستن
یک مشک از قبیله ي ما یک عمو گرفت
از آن به بعد بود صداها ضعیف شد
ازآن به بعد بود که راه گلو گرفت
زینب شده شکسته غرورش،شنیده ای؟
دست کسی به کنج النگوی او گرفت
در کوفه بیشتر به قَدَت احتیاج داشت
با آستین پاره نمی شد که رو گرفت

شاعر: علي اكبر لطيفيان


شعر فارسی: میلاد عرفان پور
(شعر عربی: احمد حسن الحجیری (از بحرین

ای سلطان ادب و سالار اهل وفا
The commander of the loyal, Oh sovereign of respect
ای سوگت عین رجز، سردار کرببلا
General of Karbala, Your grief, a war cry in effect
در ابرِ خون مرو ای، ماه زیبای حسین
Don’t go in the cloud of blood, beautiful moon of Hussain
آماج تیر و تبر! سرو رعنای حسین
Spears and axes target you, lone platoon of Hussain
تشنه از فرات / آمدی برادرم
You come my brother, thirsty, from the yearning of Furaat,
قلب پاک تو/ خون شد از غم حرم
Sorrow submerges the tents, wounding your untainted heart,
آمده پی / دیدن تو مادرم
Follows, to come and see you, my mother
آه از این وداع
Alas! The pain from leaving each other
(بر غم حسین، شاهدی خدای من)
ای خدای من
My Lord, you are witness to the pain of Hussain
***
رویای امّ بنین، تعبیر از علقمه شد
Realized on the Euphrates, a dream of Ummul Baneen
عباسش با لب خشک، مهمان فاطمه شد
Abbas, a guest of Fatima, with thirsty lips is seen
فرقش چون فرق پدر، چون مادر خورده زمین
Head split like his father, like mother he fell to the ground
یا حیدر بر لب او، افتاده از روی زین
With Ya Haider on his lips, from his saddle he was downed
از غم حسین / چشم نافذش تر است
Grief and sorrow of Hussain, drench his penetrating eyes
با ادب هنوز / محضر برادر است
In the presence of his brother, still with respect, he lies
رنگ او پرید / لحظه های اخر است
His skin pales, his last moments with brother
آه از این وداع
Alas! The pain from leaving each other
(بر غم حسین، شاهدی خدای من)
ای خدای من
My Lord, you are witness to the pain of Hussain
***
صَديقيَ الأبَدي ... وَداعاً يا عَضُدِي
خداحافظ ای دوست همیشگی من و ای یار و یاور من
Farewell oh my eternal friend, Oh my aide and helper
يا رُكني في الشَّدَدِ ..عباسُ يا سَندِي
خداحافظ ای تکیه گاه من در سختی ها و ای پشتیبان من
Farewell my support, oh my backing in stormy weather
مِن بَعْدِكَ اشْتَعَلَتْ ...رُوحي و ما سَكَنَت
بعد از تو روحم پر از غم وغصه شد و آرام نگرفت
After you, my soul filled with grief, sorrow and found no peace
و زينبٌ ضُرِبَتْ ... و بَعدَها سُبِيَتْ
بعد از تو زینب کتک خورد و به اسارت رفت
Zainab was hit and became captive after your decease
يا أخيْ الحَبيبْ / أنتَ أنتَ لي طَبيب
ای برادر عزیزم تو طبیب دردهای منی
Oh my dearest brother, you are the healer of my pains
أشرقتْ دِماك / ثّمَّ سِرْتَ للمَغِيب
خون تو چون خورشید درخشید و سپس غروب کردی
Your blood shone like the sun and then set in the plains
إنّنَي هُنا / يا أخي هُنا غَريب
ای برادرم! من اینجا غریبم
I am lonely here, Oh dear brother!
يا أخي الحَبيب
ای برادر عزیزم
Oh my dear brother
(ساقيُ الحَرمْ .. قمرُ العشيرةِ)
او ساقی حرم و ماه بنی هاشم است
Moon of Bani Hashim, in the tents he was the cupbearer
***
القُدسُ رايتُنا ...الوَحْدَةُ تَرْفَعُها
قدس پرچم ماست که وحدت آن را بر خواهد افراشت
Jerusalem is our flag through unity it will rise
و الضِّفَّة ُصَرخَتُنا ... لِلعالمِ نُسْمِعُها
برای کرانه باختری فریاد می زنیم و صدایمان را به گوش جهان می رسانیم
Our cry for West Bank in the world will arise
مِنَ النَّهرِ فَإلى ... بَحريْ العَاتيْ وَطني
مرزهای وطن من از نهر تا بحر است
The borders of my state are from the river to the sea
فِلَسطينُ انْتَفِضي .... هذا هذا كَفني
ای فلسطین به پا خیز... ما کفن هایمان را نیز آماده کرده ایم
Oh Palestine rise up… I too stand with my shroud by me
جَهَّزُوا السِّلاح/ فهوَ حلُّنَا الوَحِيد
اسلحه‌ها را آماده کنید که این تنها راه ماست
Arm yourself, the only way to fight Zion
إنتفاضَةٌ/ باللَّهيبِ و الحَديد
انتفاضه ای با آتش و آهن
This intifada is with fire and iron
إنَّ حربَنا/ في الطَّريقِ من جديد
جنگ ما (با صهیونیست ها) دوباره در راه است
The war with the Zionists, is along the way again
جَهَّزُوا السِّلاح
اسلحه‌ها را آماده کنید
Ready your arms
(يرفَعُ العَلَمْ ... عَلمُ البَصِیرةِ)
پرچم بصیرت برافراشته خواهد شد
The flag of insight will rise one day again