چرا اجازه زن ،دست مرد است؟

تب‌های اولیه

387 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

hoorshid;388821 نوشت:
چه انتظاری از کسی دارید که راحت حرف علمی رو رد میکنه؟!و میگه هر چه در نهج البلاغه هست عین سخنان حضرت امیر است.چه جراتی دارند که اینطور میگن!!!شیعه حتی کتاب ثقه الاسلام کلینی رو هم نیازمند بررسی سندی میداند چه برسد به نهج البلاغه ای که شیخ قمی دران حتی سند احادیث رو هم ذکر نکرده...گرچه احادیث مثل ان مورد کم و بیش در منابع دیگه هم هست و جدای از بررسی سندی اگر لینکی که دادم رو مطالعه میکردن معنی این احادیث توضیح داده شده بود


آره بنده به جرات گفتم تمام متن نهج البلاغه صحیح است.
شما میگویی نیست. یک مشکل ، فقط یک ایراد از نهج البلاغه ذکر کنید تا بنده روشن بشوم.

از کارشناس محترم میخواهم.
معنی سرپرستی و قیومیت را توضیح دهند.

از نظر فقهی و قانونی سرپرست و قیم به چه کسی گفته میشود؟

avaf74;388569 نوشت:
من خيلى كم سن تر و بى اطلاعات تر از اينم كه بخوام جواب بدم.اما به نظرم مبناى زندگى اگه بر اساس اسلام واقعى باشه كسى ناراضى نخواهد بود.من زندگى هاى اطراف خودم رو ميبينم.مردى كه روز به سختى كار ميكنه تا خرج خانواده اش رو تامين كنه اما همه ى وقت فراغتش رو با رفيقانش ميگذرونه نميتونه از همسرش انتظار داشته باشه كه هرجا ميخواد بره ازش اجازه بگيره اگرچه شخصيت يك زن واقعى هيچ وقت به أو اجازه نميده كه كارى رو انجام بده كه با شانش منافاتى داشته باشه.ولى ازطرفى وقتى مبناى يك زندگى بر اساس عشق باشه زن از اينكه از همسرش اجازه بگيره ناراحت نميشه چون اطمينان داره كه همسرش مصلحت خانواده رو در نظر ميگيره،نه فقط منافع شخصيش رو!به هر حال وقتى دو نفر قصد ازدواج دارند بايد مصالح خانواده رو به همه چى ترجيح بدن.من شخصا به عنوان يك خانوم اگه اولويتم شغلمه نبايد سعادت يك خانواده رو تهديد كنم و ازدواج كنم.يا نهايتا زندگى مدرن رو انتخاب كنم.يعنى انتظار نداشته باشم همسرم تعهد پرداخت مهريه يا خرجى به من داشته باشه.ولى مشكلى كه اين روز ها زياد ديده ميشه اينه كه زن بايد به خاطر مشكلات اقتصادى پابه پاى همسر كار كند ودر همان حين به خوراك،بهداشت و وضعيت تحصيلى فرزندان و رفاه همسرش نيز رسيدگى كند و همه ى اين ها جزء وظايفش مطرح شود درحالى كه همسرش به وظايف خود عمل نميكند يا در حق او به حداقل اكتفا كرده و هيچ گذشتى هم ندارد.اين مسائل باعث ميشه خانم ها نسبت به اين مسايل حساسيت نشان دهند. يك مسءله ديگه هم اينه كه تعداد زيادى از اقايون امروزى تنها وظيفشون رو خرجى دادن ميدونند و غافل از اين هستند كه بايد براى همسرش وقت بگذارند و به نياز هاى روحيش رسيدگى كنند.چون اگه واقعا تنها وظيفه ى يك مرد خرجى دراوردنه من با كمال ميل حاضرم وظيفه به دنيا اوردن بچه،تربيتش(كه در حال حاضر بيشر اقايون همكارى در اين زمينه ندارند و انتظار دارند بدون هيچ نظارت و همكارى بهترين فرزند دنيا رو داشته باشن!)رسيدگى به درس و مدرسه و مشكلات روحى و اجتماعى فرزندان،انجام دادن همه كار هاى خونه از قبيل خريد و نظافت و پخت و پز(كه البته اينها وظاءف زن نيست اما اين روزها جزء وظائف مسلمش به حساب مياد)با رعايت حجاب و عفاف و در نظر گرفتن رضايت همسر با كار كردن و پول در اوردن عوض كنم.درسته كه در اين شرايط اقتصادى اين كار واقعا سخت است و مسووليت بالايى دارد اما همه ما ميبينم كه اقايون خيلى راحت ميگن نشد و پول در نمياد!اماايا يك خانوم ميتونه بگه كه نشد و بچه آت به بى راهه كشيد؟!يا نشد و فرزندت از گرسنگى مرد؟خيلى ببخشيد كاملا متوجهم كه حرف هايم بچگانه و سطحى است اما منظورم اينه كه در نهايت اين مادر و زن خانواده است كه بار نهايى مسووليت ها رو به دوش ميكشد ولى اگر اين همه دغدغه برايش وجود نداشته باشد،مسلما اجازه گرفتن براى خروج از خانه نبايد انقدر برايش دشوار به نظر برسد. از همه عزيزانى كه لطف كردم كامنت بنده رو خوندن به خاطر سطحى و ناقص بودنش عذر خواهى ميكنم.

بسیار زیبا بود.

فاطمیون 18;388832 نوشت:

نه اینکه شما با عقلتون تونستید پستهای بنده را منطقی رد کنید!
هرچی باشه عقل مردان از زنان کاملتر است!


[=arial]
با سلام

اولا که من ادعایی نکردم.
ثانیا این یک بحث علمی و دینی هست و عقل حکم میکنه که به یک روایتی که نه سندیت روایی داره و نه نمونه ای ازش در احادیث دیگر و قرآن کریم یافت نمیشه و نه علم بطور مطلق تاییدش میکنه استناد نکنیم.

[=arial]

فاطمیون 18;387729 نوشت:
دوست عزیز بنده کاری به کل حدیث ندارم.

گفتم امام علی (ع) فرمودند زن ناقص العقل است.


[=arial]
بهتر هست قبل از هر چیز اسناد این روایت رو بررسی کنیم:

محور دوم: بررسی اسناد روایت:

روایت فوق به صورت كامل و یا در برخی منابع بصورت ناقص و صرفا عبارت «ان النساء نواقص العقول» در منابع ذیل یافت می شوند:

1- وسائل الشیعه/ج2/ص344-باب تحریم صلاه و صیام و نحوهما علی الحائض.
2- بحار/ج30/ص7/تتمه ی کتاب فتن و محن
3- ارشاد القلوب/ج1/ص192
4- خصائص الائمه/ص97
5- غرر الحکم/باب نساء/4
6- اختصاص/ص 176-
7- خصال ج 2/ص 378
8- کافی/ج5/ص 322
9- نهج ص 373-14
10- القرشی، حیاة الامام الحسن، ج 2، ص 448، عبارت « ان انساء نواقص العقول »

در تمامی منابع فوق روایت مذكور بصورت مرسل یا مرفوع وارد شده است و در منبع اخیر نیز در سلسله سند آن ابوطالب مكی دیده میشود كه دچار جنون گردیده بود و قابل اعتماد نیست.
مهدی مهریزی هم در خصوص سلسله سند اين روايت می نویسد:« برای این حدیث سند متصلی وجود ندارد و منبع قابل استنادی هم برای آن نیامده است»

منبع:
http://www.soalcity.ir/node/1920

مرفوع: حدیثی است که از وسط، یا آخر سند آن یک راوی یا بیشتر افتاده باشد، ولی با تصریح به لفظ "رفع".
مرسل: حدیثی است که دچار ارسال و حذف اسناد باشد، اعم از این که همه راویان یا شماری از آنان حذف شده باشند.

فاطمیون 18;388840 نوشت:

ظاهرا شما فرق بین قیومیت مرد نسبت به زن. و تمکین رو متوجه نیستید.

قانون تمکین ربطی به بحث قیومیت نداره!؟


[=arial]
در مورد قیمومیت خانم هدی صحبت کردند. آیه قرآن هم واضح هست.

بعضهم علی بعض یعنی بعضی از مردها بر بعضی از زنها و نفرموده همه مردها بر همه زنها و هم اینکه این الفاظ ظاهرا میتواند شامل مرد و زن هر دو با هم نیز باشد چون بعضی از مردها لیاقت قیمومیت را ندارند و در این زمینه خود زن هست که چرخ زندگی رو میچرخاند نه مرد ، و بعضی از زنها بر بعضی از مردها برتریهایی دارند که نمیتوان منکر آن شد پس چنین مردانی نمیتوانند قائم بر زنشان باشند. پس با آوردن کلمه بعض عمومیت رو در اینخصوص از کل مردها برداشته است

اگر تمکین با قیمومیت فرق داشته باشد این چه قیمومیتی است که نیازی به تمکین زن ندارد؟؟؟

فاطمیون 18;388841 نوشت:

اولا معلوم نیست که نوشته های فوق رو از کدوم سایت کپی پیس کردی....بماند.

زَمَخْشَری پیرو گروه حنفی بود چه ربطی به تفسیر قرآن ایشون داره!؟
بجای اختلاف انداختن بین شیعه و سنی منطقی جواب بدهید.لطفا.

کسی که باعث اختلاف بین شیعه و سنی شود کافر و منافق است.سخن تمام علمای شیع و سنی.


[=arial]
شما که از بعضی خانمها احساساتی تر هستید جانم
صرف یک تفاوت نظر فورا ما رو کافر و منافق کردید. اگر اینطور باشه که اول خود شما این اختلاف رو انداختید

اینکه از کجا آوردن فرقی نمیکنه فقط میخواستم بگم شما که میگویید این هم نظر اسلام هست اینها نظر شیعیان نیست

اگر توجه کنید وظایف مرد نسبت به زن خیلی سنگین تر هست پس اگر چنین درجه ای را هم به مرد نسبت داده این تنها تکلیفش رو سنگینتر کرده نه اینکه مرد برتری خاصی داره و بقول اون تفاسیری که شما آوردید "حق سلطه ای بی چون و چرا و مانند فرمانروایان بر رعیت باشند." اینها نظر شیعیان نیست

.امین.;388919 نوشت:
[=arial]
با سلام

اولا که من ادعایی نکردم.
ثانیا این یک بحث علمی و دینی هست و عقل حکم میکنه که به یک روایتی که نه سندیت روایی داره و نه نمونه ای ازش در احادیث دیگر و قرآن کریم یافت نمیشه و نه علم بطور مطلق تاییدش میکنه استناد نکنیم.

[=arial]

سلام.
اولا بنده گفتم خواهران با احساسات جواب میدهند.
ولی شما به بنده توهین کردید.بهتره روی حرفی که زدی خوب فکر کنی.

[=arial]

.امین.;388919 نوشت:

بهتر هست قبل از هر چیز اسناد این روایت رو بررسی کنیم:

.امین.;388919 نوشت:

محور دوم: بررسی اسناد روایت:

روایت فوق به صورت كامل و یا در برخی منابع بصورت ناقص و صرفا عبارت «ان النساء نواقص العقول» در منابع ذیل یافت می شوند:

1- وسائل الشیعه/ج2/ص344-باب تحریم صلاه و صیام و نحوهما علی الحائض.
2- بحار/ج30/ص7/تتمه ی کتاب فتن و محن
3- ارشاد القلوب/ج1/ص192
4- خصائص الائمه/ص97
5- غرر الحکم/باب نساء/4
6- اختصاص/ص 176-
7- خصال ج 2/ص 378
8- کافی/ج5/ص 322
9- نهج ص 373-14
10- القرشی، حیاة الامام الحسن، ج 2، ص 448، عبارت « ان انساء نواقص العقول »

در تمامی منابع فوق روایت مذكور بصورت مرسل یا مرفوع وارد شده است و در منبع اخیر نیز در سلسله سند آن ابوطالب مكی دیده میشود كه دچار جنون گردیده بود و قابل اعتماد نیست.
مهدی مهریزی هم در خصوص سلسله سند اين روايت می نویسد:« برای این حدیث سند متصلی وجود ندارد و منبع قابل استنادی هم برای آن نیامده است»

منبع:
http://www.soalcity.ir/node/1920

مرفوع: حدیثی است که از وسط، یا آخر سند آن یک راوی یا بیشتر افتاده باشد، ولی با تصریح به لفظ "رفع".
مرسل: حدیثی است که دچار ارسال و حذف اسناد باشد، اعم از این که همه راویان یا شماری از آنان حذف شده باشند.



شما هم مثل بعضی دیگر.
اگه پست 75 رو میخوندی.دیگه ریسمان به هم نمیبافتی.

.امین.;388919 نوشت:
[=arial]
در مورد قیمومیت خانم هدی صحبت کردند. آیه قرآن هم واضح هست.

بعضهم علی بعض یعنی بعضی از مردها بر بعضی از زنها و نفرموده همه مردها بر همه زنها و هم اینکه این الفاظ ظاهرا میتواند شامل مرد و زن هر دو با هم نیز باشد چون بعضی از مردها لیاقت قیمومیت را ندارند و در این زمینه خود زن هست که چرخ زندگی رو میچرخاند نه مرد ، و بعضی از زنها بر بعضی از مردها برتریهایی دارند که نمیتوان منکر آن شد پس چنین مردانی نمیتوانند قائم بر زنشان باشند. پس با آوردن کلمه بعض عمومیت رو در اینخصوص از کل مردها برداشته است

اگر تمکین با قیمومیت فرق داشته باشد این چه قیمومیتی است که نیازی به تمکین زن ندارد؟؟؟

شما که قانون مدنی را وسط کشیدی.برو قانون رو خوب بخون فرق بین تمکین و قیم رو یاد بگیر بعد بیا بحث کن.
ببین قیم به چه کسی گفته میشود.
و ربطش به تمکین چیست.
هروقت این رو درست یاد گرفتید ، آیه 34 سوره نساء رو کامل متوجه میشوید.

دوست عزیز بحث ما سر مردان و زنان مسلمان و مومن است.

و اما منظور [=arial]بعضهم یعنی گروه. چه گروهی؟ گروه مردان.
در مقابل گروه زنان.
گروه مردان از گروه زنان بالاتراند.

گروه ها: مسلمان . مسیح . یهود .زردتشت. و......... و کافران.

[=arial]و این بحث درباه ی [=arial]مومنان[=arial] هست.
و صددرصد مردانی که واقعا مومن باشند از زنانی که واقعا مومن باشند در فضیلت بالاتراند.

اونی که شما میگویی بعضی مردان صلاحیت قیمومیت ندارند.کسانی هستند که مومن نیستند[=arial].(( شاید مومن نما باشند))[=arial]
پس منظور قرآن مردان مومن هستند نه هر مردی.

[=arial]پس نتیجه میشود.

مردان مسلمان و مومن از زنان مسلمان و مومن بالاتراند.

[=arial]مردان یهود از زنان یهود بالاتراند.[=arial]

[=arial]مردان مسیح از زنان مسیح بالاتراند.[=arial]

[=arial]اما کسی نگفت مردان یهود از زنان مسلمان بالاتراند.که اومدی ترش میکنی.[=arial]

[=arial]به مراتب مردان کافر از زنان کافر بالاتراند.شایدهم یکی از یکی پایین تر باشند.

.امین.;388919 نوشت:
[=arial]
شما که از بعضی خانمها احساساتی تر هستید جانم
صرف یک تفاوت نظر فورا ما رو کافر و منافق کردید. اگر اینطور باشه که اول خود شما این اختلاف رو انداختید

اینکه از کجا آوردن فرقی نمیکنه فقط میخواستم بگم شما که میگویید این هم نظر اسلام هست اینها نظر شیعیان نیست

اگر توجه کنید وظایف مرد نسبت به زن خیلی سنگین تر هست پس اگر چنین درجه ای را هم به مرد نسبت داده این تنها تکلیفش رو سنگینتر کرده نه اینکه مرد برتری خاصی داره و بقول اون تفاسیری که شما آوردید "حق سلطه ای بی چون و چرا و مانند فرمانروایان بر رعیت باشند." اینها نظر شیعیان نیست

دوست عزیز بحث احساسی نیست.
بحث سر این است شما به دلیل اینکه شخصی سنی است نوشته های او را رد کردی.
که این اختلاف شیعه و سنی را به وجود میاورد.

مقام معظم رهبری سال 89 فرمودند نباید بین شیعه و سنی اختلاف انداخت.
اما یک روز پس از سخن رهبری یکی از روحانیون در یکی از شهرها به سنی ها توهین کرد.
که وهابیت کثیف برای دامن زدن به این اختلاف 50 شیعه را سر برید و به گردن سنی ها انداخت.

صحبت شما هم توهین به اهل تسنن بود.

[=&quot]

مؤمن;388179 نوشت:
با سلام و احترام خدمت شما

با توضیحی که نقل فرمودید بیان جمله معترضه دوم چه خاصیتی دارد؟
بگوییم مردان قیم زنان هستند چون بعضی مردان نسبت به بعضی زنان برتری دارند و بعضی مردان نسبت به بعضی زنان برتری ندارند و بعضی با بعضی مساوی اند!!!! جسارتاً این ترجمه خنده دار نیست؟!


با سلام و احترام متقابل
خير بزرگوار ! خنده دار نيست .
همانگونه كه خودتان هم فرموديد ، تعليل حكم است :
مردان بر زنان قيموميت دارند به دليل :
1- فضل بعضي از مردان بر بعضي (1)
2- به دليل انفاقي كه از مالشان مي كنند
به اين دو دليل شوهران بر همسرانشان قوام هستند.
جمله معترضه دوم خاصيتش اين است كه انواع اين فضل را در بطن خود دارد و از آن قابل استخراج است .

[=&quot]
(1)- [در اينجا تمامي انواع شقوقي كه در پستهاي قبل بيان شد در اين عبارت كوتاه وجود دارد نيازي نيست در ترجمه بيايد كه براي شما خنده دار باشد.مثلا در آيه شريفه "تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ" معنايش اين است كه "برخى از آن پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم"يعني برخي از پيامبران (ع) بر برخي ديگر از پيامبران (ع) فضل دارند وبر برخي فضل ندارند و با برخي در فضل برابرند . اين مفاهيم در عبارت فوق وجود دارد اما در مقام ترجمه صرفا به جمله ي "برخى از آن پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم" اكتفا مي شود و شقوق فوق را در ترجمه نمي آوريم. ما عبارات اينگونه در قرآن كريم بسيار داريم كه معاني بسياري در الفاظ يا عبارات يا اصطلاحات كوتاهي بيان شده است و گويي اجمال آن در عبارت كوتاه متن بيان شده باشد .]

مؤمن;388179 نوشت:
به نظر می رسد عبارت دوم در تعلیل عبارت اول آمده است تا بگوید چرا نوع مردان در زندگی مشترک و زندگی اجتماعی قیم و سرپرست نوع زنان معرفی شده است.

استاد جوادي آملي ، آيه 34 سوره نساء را بيان احكام متقابل زن و شوهر مي دانند نه نوع مرد و زن در مقابل هم و در طليعه تفسير اين ايه مي فرمايند : " [ اين آيه ]احكام زن و شوهر را بيان مي‌كند كه اين زن، در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن است، گرچه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) [ يعني مرحوم علامه طباطبايي]نظر شريفشان اين است كه اين ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساء﴾ براي بيان حكم زن و مرد است(1) در حالي كه براي بيان حكم زن و شوهر است، نه زن و مرد."(2)
در برداشت فوق يعني اينكه مراد آيه زن و شوهر است نه نوع زن و مرد دلايلي ارائه مي كنند :
" بحث زن و مرد در جامعه، غير از بحث زن و مرد در داخله منزل و خانواده است. در داخله منزل و خانواده گاهي زن قيّم مرد است، گاهي مرد قيّم زن است. حالا در داخل خانواده، مادري است و فرزنداني، فرزندان او هم متأهل‌اند و معيل و اين فرزندان متأهل و معيل هم هر كدام داراي فضيلتهاي علمي‌اند، بعضي مجتهد‌اند، بعضي طبيب‌اند، بعضي متخصص‌اند، بعضي كاسب و كارگرند، آيا بايد از مادر اطاعت كنند يا نه؟ آيا عقوق و عصيان مادر حرام است يا نه؟ خلاصه بايد مطيع فرمان مادر باشند يا نه؟ در داخله خانواده گاهي زن فرمانرواست، گاهي مرد فرمانرواست، اين زن و شوهر است. "(3) و در تكميل دلايل ادامه مي دهند كه :"مسئله نشوز مطرح است و مسئله شقاق. نشوز و شقاق دو حكم فقهي است براي زن و شوهر، اينكه ناشزه مي‌شود يا گرفتار شقاق مي‌شوند، اين حكمي است براي زن و شوهر."(4)

(1)- ر.ك: الميزان ،‌ج4 ، ص343
(2)- ر.ك: بنياد بين المللي علوم وحياني اسراء ، جلسه 110
(3)- همان
(4)- همان

[=&quot]

مؤمن;388179 نوشت:
ضمیر هم نیز مانند بسیاری از خطاب های دیگر قرآن کریم [=&quot]به نوع انسان بر می گردد. یعنی بخشی از انسان ها (مردان) به بخش دیگری (زنان) از لحاظ توانمندی ها فضیلت داده شده اند.

مستحضريد كه در عربي غير از ضمير شان ، مرجع ساير ضماير بايد قبل از ضمير ذكر شود ، مرجع ضمير "هم" كه شما آنرا نوع انسان معرفي مي فرماييد در كدام بخش آيه شريفه ذكر شده است؟
مؤمن;388179 نوشت:
اگر می خواست بفرماید بعضی مردان بر بعضی زنان برتری دارند اولاً عبارت اول را با لحن عمومی نمی گفت (الرجال قوامون علی النساء) و ثانیاً می فرمود «بما فضل الله بعضهم علی بعضهن». این که ضمیر را برای بعض دوم نیاورده است نشان می دهد منظور ضمیر دوم نیز «هم» است. یعنی «بما فضل الله بعضَهُم علی بعضِهِم» و در نتیجه مشابه بسیاری از خطابات قرآن کریم برای کل انسان ها از ضمیر مذکر استفاده کرده است.

در بسياري از موارد يك لفظ عامي مي آيد و بعد تقييد مي خورد يا تخصيص مي خورد و اين مساله بسيار اتفاق مي افتد و در اينجا هم دو تعليل آن حكم اول را بيان كرده است .

مؤمن;388179 نوشت:
اما این که فرمودید چرا آیه شریفه نفرموده «بما فضلهم علیهن» علتش می تواند این باشد که اولاً تمام مردان بر تمام زنان برتری ندارند و این حکم در مقام بیان وجه غالب است و این راه را برای ما باز می گذارد که هرجا این وجه غالب وجود نداشت از اطلاق عبارت اول تخطی کنیم.

منظور شما از اينكه فرموديد "هر جا اين وجه غالب وجود نداشت " چيست ؟ منظور اين است كه در جامعه در اغلب موارد ، فضل با مردان نباشد يا مطلب ديگري منظورتان است ؟

با سلام و احترام خدمت شما

فاطمیون 18;388836 نوشت:
و یک سوال وِیژه خدمت کارشناس محترم.
آیا حضرت زهرا(س) که به نظر بنده تنها دلیل خلقت آدم بود. از حساسات زنانه مبرا بود!؟؟

بنده عرض كردم ايشان از احساسات زنانه مبرا بودند ؟ !
خير اساسا احساسات زنانه چيز بدي نيست .
بحث بر سر اين بود كه شما فرموديد :

388723 نوشت:
بعضی از خواهران عزیز میگویند.
میخواهیم عقلی جواب دهیم.

فرازی از خطبه 80 از نهج البلاغه

زنان عقولشان ناقص است.

باتوجه به این متن پس خواهران نمیتوانند عقلی بحث کنند.


بنده از شما پرسيدم اگر با توجه به استدلال فوقتان خواهران نمي توانند عقلي بحث كنند پس از نظر شما خطبه فدكيه حضرت زهراي مرضيه سلام الله عليها هم كه سراسر استدلال و براهين ناب است نبايد معقول باشد .
كه متاسفانه شما هنوز پاسخ اين سوال را نداده ايد .
يك نكته :
اينكه نقص عقل در خطبه 80 نهج البلاغه به معني احساسي بودن زن است ، بزرگوار! نظر آن علامه ي عزيز بوده زيرا در متن همان خطبه ي 80 ، علت نقص عقل زنان را نقص شهادتشان بيان مي نمايد و نقص شهادت زنان نسبت به مردان در قرآن كريم علتش احساسي بودن زن بيان نشده بلكه مي فرمايد : "...وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى...)(بقره/282)
از ميان گواهانى كه (به عدالت آنان‏) رضايت داريد (گواه بگيريد)، تا (اگر) يكى از آن دو (زن‏) فراموش كرد، (زنِ‏) ديگر، وى را يادآورى كند.

فاطمیون 18;388851 نوشت:
بعضی اول : جنس مذکرکلمهبَعْضَهُمْ برای شخص مذکر به کار میرود.
بعضی دوم جنس مونث کلمه بَعْضٍ برای شخص مونث بکار میرود.

پس معنی ترجمه میشود.
مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است به واسطه آن برتری که خدا برای مردان بر زنان مقرر داشته.


خير .طبق آيه برخي از مردان بر برخي از زنان برتري دارند
خب چرا از لفظ بعضي استفاده كرده ؟ مگر نمي فرماييد "بعضهم " به مردان بر مي گردد ؟ خب چرا نفرمود بما فضلهم عليهن؟
چرا فرمود " بعضهم علي بعض" چرا وقتي مي خواهد از مردان سخن بگويد و به قول شما برتري مردان را بيان كند نمي فرمايد همه ي مردان = فضلهم ؟بلكه فرموده بعضهم ، خب من مي پرسم چرا بعضي از مردان چرا نفرموده همه ي مردان ؟اميدوارم متوجه اصل سوال من شده باشيد .
فاطمیون 18;388851 نوشت:
طبق آیه مردان نسبت به زنان فضل و برتری دارند.

فاطمیون 18;388851 نوشت:
پس اینکه کارشناس عزیز این قسمت را به صورت زیر تفسیر میکند کاملا اشتباه است.
بعضي مردان بر بعضي زنان فضل دارند
بعضي مردان بر بعضي زنان فضل ندارند
بعضي مردان با بعضي زنان در فضل برابرند

بزرگوار ! بنده تفسير نكردم ، اين بيان مفسر بزرگ معاصر علامه جوادي آملي است :
"تغييرعبارت از ( فضلهم عليها – عليهن- ) به عبارت ( بما فضل الله بعضهم علي بعض ) دليل رجحان في الجمله است نه بالجمله يعني بعضي از مردها بر بعضي اززنها فضيلت دارند و چون درمقام تحديد است مفهوم دارد و مفهوم آن اين استكه بعضي از مردها نسبت به بعضي از زنها فضيلت ندارند.
اين فضيلت نداشتن دو صورت دارد ؛يكي تساوي بعضي مردها با بعضي زنها و ديگري فضيلت بعضي از زنها از بعضي مردها"(1)

(1)- حق و تكليف در اسلام ، عبدلله جوادي آملي، ص 314

فاطمیون 18;388932 نوشت:

سلام.
اولا بنده گفتم خواهران با احساسات جواب میدهند.
ولی شما به بنده توهین کردید.بهتره روی حرفی که زدی خوب فکر کنی.

[=arial]

سلام.

[=arial]
پستهای شما توهین به عقل خانمها بود و برای اثباتش به یک روایت از حضرت علی علیه السلام استناد کردید.
[=arial]
حضرت علی (ع) اینقدر دشمن داشتند که با در نظر گرفتن دلیل این خطبه میشه فهمید که ، این جملات رو به اون حضرت نسبت داده اند تا زنها رو به ایشان بدبین کنند...این قبیل موارد رو همین حالا هم نمونه هاشو فراوان شاهدیم آن هم در زمانی که از اصل هرچیزی صدها نمونه هست باز هم صحبتهای علما رو تحریف میکنند
.

فاطمیون 18;388932 نوشت:

شما که قانون مدنی را وسط کشیدی.برو قانون رو خوب بخون فرق بین تمکین و قیم رو یاد بگیر بعد بیا بحث کن.
ببین قیم به چه کسی گفته میشود.
و ربطش به تمکین چیست.
هروقت این رو درست یاد گرفتید ، آیه 34 سوره نساء رو کامل متوجه میشوید.

[=arial]

چرا راه دور میرید حرف منو قبول ندارید آیه قرآن که جلو روتونه . شما حتی نمیدانید این آیه

[=arial]فقط مختص زن و شوهر [=arial]هست نه کل زنان و مردان. شاهدشم ادامه آیه هست فالصالحات قانتات.... والاتی تخافون نشوزهن.

فاطمیون 18;388932 نوشت:

دوست عزیز بحث ما سر مردان و زنان مسلمان و مومن است.

و اما منظور بعضهم یعنی گروه. چه گروهی؟ گروه مردان.
در مقابل گروه زنان.
گروه مردان از گروه زنان بالاتراند.

گروه ها: مسلمان . مسیح . یهود .زردتشت. و......... و کافران.

و این بحث درباه ی مومنان هست.
و صددرصد مردانی که واقعا مومن باشند از زنانی که واقعا مومن باشند در فضیلت بالاتراند.

[=arial][=arial]

چه فضیلتی دارند؟ معنوی یا
[=arial][=arial]جسمانی و در انجام وظایف و مسوولیتها؟

[=arial][=arial]همانطور که گفتم موضوع آیه درباره زن و شوهر و قیم بودن مرد بر همسرش و وجوب تمکین زن از شوهر در مسائل جنسی و حفظ عفت و پاکدامنی اش در غیاب شوهر هست.

فاطمیون 18;388932 نوشت:

اونی که شما میگویی بعضی مردان صلاحیت قیمومیت ندارند.کسانی هستند که مومن نیستند.(( شاید مومن نما باشند))
پس منظور قرآن مردان مومن هستند نه هر مردی.

پس نتیجه میشود.

مردان مسلمان و مومن از زنان مسلمان و مومن بالاتراند.

مردان یهود از زنان یهود بالاتراند.

مردان مسیح از زنان مسیح بالاتراند.

اما کسی نگفت مردان یهود از زنان مسلمان بالاتراند.که اومدی ترش میکنی.

به مراتب مردان کافر از زنان کافر بالاتراند.شایدهم یکی از یکی پایین تر باشند.

.

[=arial] خب این نظر شماست و همان تفاسیری که قبولشان داری ولی دلیل نمیشه همه این را بپذیرند

فاطمیون 18;388932 نوشت:

دوست عزیز بحث احساسی نیست.
بحث سر این است شما به دلیل اینکه شخصی سنی است نوشته های او را رد کردی.

[=arial]

نه خیر به دلیل سنی بودن رد نکردم همانطور که گفتم خواستم معلوم بشه این افراد که چنین تفاسیری نسبت به زن دارند شیعه نیستند و کسی اشتباها فککر نکنه شمایی که اینگونه از این نظریه دفاع میکنی و آی دیت نام مبارک حضرت فاطمه زهرا هست نظرت هم نظر علمای شیعه هست


فاطمیون 18;388932 نوشت:

که این اختلاف شیعه و سنی را به وجود میاورد.

مقام معظم رهبری سال 89 فرمودند نباید بین شیعه و سنی اختلاف انداخت.
اما یک روز پس از سخن رهبری یکی از روحانیون در یکی از شهرها به سنی ها توهین کرد.
که وهابیت کثیف برای دامن زدن به این اختلاف 50 شیعه را سر برید و به گردن سنی ها انداخت.

صحبت شما هم توهین به اهل تسنن بود.

[=arial]اهانت کردن به علمای سنی چه ارتباطی داره به اینکه بگوییم این تفاسیر از علمای سنی هست ؟؟؟
این حرف شما ظلم به حضرت علی هست که آسمون رو به ریسمون ببافیمو به اسم اختلاف بین شیعه و سنی ترویج مذاهب دیگر رو کنیم و از مولایمان هم که دفاع نکنیم هیچ بر عکس کاری کنیم که دشمنی لااقل نیمی از انسانها یعنی خانمها رو نسبت به ایشان برانگیزانیم؟؟؟

ضمن تشكر از حضور همه ي كاربران بزرگوار در اين تاپيك به عرض مي رسانم بنده چند روزي در خدمت شما نيستم لطفا بحث تاپيك را از موضوع اصلي منحرف نفرماييد تا بشود موضوع مورد بحث را جمع بندي كرد
با تشكر

هدی;388975 نوشت:
ضمن تشكر از حضور همه ي كاربران بزرگوار در اين تاپيك به عرض مي رسانم بنده چند روزي در خدمت شما نيستم لطفا بحث تاپيك را از موضوع اصلي منحرف نفرماييد تا بشود موضوع مورد بحث را جمع بندي كرد
با تشكر

با سلام
آن مردانی که بر زنان فضیلت دارند چگونه تشخیص داده می شوند به علاوه چگونه و چه وقت می توانند زنانشان را ملایم کتک بزنند ؟
نظر شما به عنوان یک خانم برای بنده ارزشمند است. به علاوه این بحث کتک زدن ملایم بد نیست که شما اشاره ای بکنید تا برای همگی ما روشن شود. دشمنان اسلام از این طریق به قرآن ایراد می گیرند.
آیا شما نظر خاصی در مورد کتک زدن ملایم در این آیه دارید ؟
با تشکر

hoorshid;388667 نوشت:
عرض بنده این بود که ایه بیانی کاملا عام دارد و ین بین عام که خود شما هم اشاره کردید میشود همان حرف کارشناس.یعنی همانطور که گفتید ضمیر استفاده شده منحصر به مردان نیست.عام است

سلام.

خیر بیان بنده این نبود.

موفق باشید.

هدی;388955 نوشت:
جمله معترضه دوم خاصيتش اين است كه انواع اين فضل را در بطن خود دارد و از آن قابل استخراج است .

با سلام و تشکر از شما.

ترجمه ای که فرمودید نمی تواند تعلیل مناسبی برای عبارت کلی و عام نخست باشد. حتی اگر همین شق اول از ترجمه حضرتعالی را نیز بپذیریم باز قانع کننده نخواهد بود. مگر این که فرض کنیم بعض در عبارت دوم به اکثریت اشاره دارد. یعنی اکثریت مردان بر زنانشان برتری دارند. آیا این ترجمه صحیح است؟

هدی;388958 نوشت:
استاد جوادي آملي ، آيه 34 سوره نساء را بيان احكام متقابل زن و شوهر مي دانند نه نوع مرد و زن در مقابل هم و در طليعه تفسير اين ايه مي فرمايند : " [ اين آيه ]احكام زن و شوهر را بيان مي‌كند كه اين زن، در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن است، گرچه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) [ يعني مرحوم علامه طباطبايي]نظر شريفشان اين است كه اين ﴿الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساء﴾ براي بيان حكم زن و مرد است(1) در حالي كه براي بيان حكم زن و شوهر است، نه زن و مرد."(2)
در برداشت فوق يعني اينكه مراد آيه زن و شوهر است نه نوع زن و مرد دلايلي ارائه مي كنند :
" بحث زن و مرد در جامعه، غير از بحث زن و مرد در داخله منزل و خانواده است. در داخله منزل و خانواده گاهي زن قيّم مرد است، گاهي مرد قيّم زن است. حالا در داخل خانواده، مادري است و فرزنداني، فرزندان او هم متأهل‌اند و معيل و اين فرزندان متأهل و معيل هم هر كدام داراي فضيلتهاي علمي‌اند، بعضي مجتهد‌اند، بعضي طبيب‌اند، بعضي متخصص‌اند، بعضي كاسب و كارگرند، آيا بايد از مادر اطاعت كنند يا نه؟ آيا عقوق و عصيان مادر حرام است يا نه؟ خلاصه بايد مطيع فرمان مادر باشند يا نه؟ در داخله خانواده گاهي زن فرمانرواست، گاهي مرد فرمانرواست، اين زن و شوهر است. "

ضمن تشکر از زحمات شما بزرگوار به نظر حقیر توضیحاتی که نقل فرمودید کمکی به اثبات این موضوع نمی کند و اصولاً این که گاهی زن قیم است و گاهی برخی فرزندان متأهل اند و این که عاق مادر خطرناک است و ... چه ربطی به دلالت فوق دارد؟ بعد مگر در خارج از منزل این گونه نیست که به قول استاد جوادی آملی گاهی مرد فرمانروا باشد و گاهی زن؟ در جامعه نیز همین طور است. این مطالب چگونه می تواند آیه را به محیط خانواده محدود سازد؟

به نظر بنده مرتبط ترین قرینه ای که می تواند این آیه را به زن و شوهر در خانواده محدود کند احتمالاً بحث نفقه ای است که در ادامه آیه آمده است. این طور نیست؟

با تشکر فراوان. :Hedye:

هدی;388960 نوشت:
مستحضريد كه در عربي غير از ضمير شان ، مرجع ساير ضماير بايد قبل از ضمير ذكر شود ، مرجع ضمير "هم" كه شما آنرا نوع انسان معرفي مي فرماييد در كدام بخش آيه شريفه ذكر شده است؟

با سلام.

حق با شماست. از این جهت نمی تواند ضمیر نوع انسان باشد.

هدی;388960 نوشت:
در بسياري از موارد يك لفظ عامي مي آيد و بعد تقييد مي خورد يا تخصيص مي خورد و اين مساله بسيار اتفاق مي افتد و در اينجا هم دو تعليل آن حكم اول را بيان كرده است .

پس با بیان قرآن کریم باید بگوییم بعضهم به معنای اکثریت مردان است تا بتوان عبارت کلی «الرجال قوامون علی النساء» را پذیرفت. چون اگر این بعض نامشخص باشد عبارت اول محلی ندارد.

هدی;388960 نوشت:
منظور شما از اينكه فرموديد "هر جا اين وجه غالب وجود نداشت " چيست ؟ منظور اين است كه در جامعه در اغلب موارد ، فضل با مردان نباشد يا مطلب ديگري منظورتان است ؟

منظور بنده این بود که هرجا این دو قید (برتری و انفاق) وجود نداشته باشد احتمالاً استثنائی بر قاعده کلی قیمومت مرد است و آنجا این حکم غالب استثنا می شود.

با تشکر.

هدی;388963 نوشت:
با سلام و احترام خدمت شما

بنده عرض كردم ايشان از احساسات زنانه مبرا بودند ؟ !
خير اساسا احساسات زنانه چيز بدي نيست .
بحث بر سر اين بود كه شما فرموديد :

بنده از شما پرسيدم اگر با توجه به استدلال فوقتان خواهران نمي توانند عقلي بحث كنند پس از نظر شما خطبه فدكيه حضرت زهراي مرضيه سلام الله عليها هم كه سراسر استدلال و براهين ناب است نبايد معقول باشد .
كه متاسفانه شما هنوز پاسخ اين سوال را نداده ايد .
يك نكته :
اينكه نقص عقل در خطبه 80 نهج البلاغه به معني احساسي بودن زن است ، بزرگوار! نظر آن علامه ي عزيز بوده زيرا در متن همان خطبه ي 80 ، علت نقص عقل زنان را نقص شهادتشان بيان مي نمايد و نقص شهادت زنان نسبت به مردان در قرآن كريم علتش احساسي بودن زن بيان نشده بلكه مي فرمايد : "...وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى...)(بقره/282)
از ميان گواهانى كه (به عدالت آنان‏) رضايت داريد (گواه بگيريد)، تا (اگر) يكى از آن دو (زن‏) فراموش كرد، (زنِ‏) ديگر، وى را يادآورى كند.


اینها تماما تفسیرهای شما هست.
و اما اون داستانی که نقل کرده بودم در پست 75 . علامه مجلسی بودند. حرف علامه مجلسی از حرف شما مستندتر است.

یه مثال دیگه میزنم تا خوب روشن بشی.
زمانی که امام حسین (ع) به دنیا آمد. و حضرت زهرا(س) داستان کربلا را از پدر بزرگوارشان شنیدند. به خاطر احساساتش تا هفت روز به امام حسین (ع) شیر ندادند و این امام عزیز از شصت پیغمبر(ص) شیر میخورد.

مطمئنم 50 تا مثال دیگه هم بزنم بازم قانع نمیشی!!!!!

هدی;388970 نوشت:

خير .طبق آيه برخي از مردان بر برخي از زنان برتري دارند
خب چرا از لفظ بعضي استفاده كرده ؟ مگر نمي فرماييد "بعضهم " به مردان بر مي گردد ؟ خب چرا نفرمود بما فضلهم عليهن؟
چرا فرمود " بعضهم علي بعض" چرا وقتي مي خواهد از مردان سخن بگويد و به قول شما برتري مردان را بيان كند نمي فرمايد همه ي مردان = فضلهم ؟بلكه فرموده بعضهم ، خب من مي پرسم چرا بعضي از مردان چرا نفرموده همه ي مردان ؟اميدوارم متوجه اصل سوال من شده باشيد .

بزرگوار ! بنده تفسير نكردم ، اين بيان مفسر بزرگ معاصر علامه جوادي آملي است :
"تغييرعبارت از ( فضلهم عليها – عليهن- ) به عبارت ( بما فضل الله بعضهم علي بعض ) دليل رجحان في الجمله است نه بالجمله يعني بعضي از مردها بر بعضي اززنها فضيلت دارند و چون درمقام تحديد است مفهوم دارد و مفهوم آن اين استكه بعضي از مردها نسبت به بعضي از زنها فضيلت ندارند.
اين فضيلت نداشتن دو صورت دارد ؛يكي تساوي بعضي مردها با بعضي زنها و ديگري فضيلت بعضي از زنها از بعضي مردها"(1)

(1)- حق و تكليف در اسلام ، عبدلله جوادي آملي، ص 314

طبق آیه سخن شما هم صحیح نیست.
که فرمودید بعضی زنان هم نسبت به بعضی مردان از فضیلت بیشتری برخوردارند.
بخش دوم آیه در تکمیل بخش اول آمده است.نه برای نقض آن.

.امین.;388971 نوشت:
[=arial]

سلام.

[=arial]
پستهای شما توهین به عقل خانمها بود و برای اثباتش به یک روایت از حضرت علی علیه السلام استناد کردید.
[=arial]
حضرت علی (ع) اینقدر دشمن داشتند که با در نظر گرفتن دلیل این خطبه میشه فهمید که ، این جملات رو به اون حضرت نسبت داده اند تا زنها رو به ایشان بدبین کنند...این قبیل موارد رو همین حالا هم نمونه هاشو فراوان شاهدیم آن هم در زمانی که از اصل هرچیزی صدها نمونه هست باز هم صحبتهای علما رو تحریف میکنند
.

بنده سخن حضرت علی (ع) را گفتم.
اتفاقا شما به امیرالمومنین (ع) توهین کردید.که نهج البلاغه را زیر سوال بردید.

بالا بری پایین بیای جمله جمله ی حضرت علی(ع) بود.

[=arial]

.امین.;388971 نوشت:
[=arial]
چرا راه دور میرید حرف منو قبول ندارید آیه قرآن که جلو روتونه . شما حتی نمیدانید این آیه
[=arial]فقط مختص زن و شوهر [=arial]هست نه کل زنان و مردان. شاهدشم ادامه آیه هست فالصالحات قانتات.... والاتی تخافون نشوزهن.


منم نگفتم مختص تمام مردان و زنان بود.اون مثالم زدم متوجه شی که بازم متوجه نشدی![=arial][=arial]

.امین.;388971 نوشت:
[=arial]
چه فضیلتی دارند؟ معنوی یا [=arial][=arial]جسمانی و در انجام وظایف و مسوولیتها؟

[=arial][=arial]همانطور که گفتم موضوع آیه درباره زن و شوهر و قیم بودن مرد بر همسرش و وجوب تمکین زن از شوهر در مسائل جنسی و حفظ عفت و پاکدامنی اش در غیاب شوهر هست.

[=arial]


دوست عزیز قیمومیت کل هست و تمکین جزئی از قیومیت هست.
قیومیت یعنی داشتن ولایت برکسی که قیم او هستی.البته اگه معنی ولایت رو متوجه بشوید!
و تمکین یکی از قدرتهای در دست ولی است.


[=arial]

.امین.;388971 نوشت:
[=arial]
نه خیر به دلیل سنی بودن رد نکردم همانطور که گفتم خواستم معلوم بشه این افراد که چنین تفاسیری نسبت به زن دارند شیعه نیستند و کسی اشتباها فککر نکنه شمایی که اینگونه از این نظریه دفاع میکنی و آی دیت نام مبارک حضرت فاطمه زهرا هست نظرت هم نظر علمای شیعه هست

[=arial]
دقیقا بخاطر سنی بودنش رد کردی.
چون منطقی نمیتونید رد کنید.

.امین.;388971 نوشت:
کسی اشتباها فککر نکنه شمایی که اینگونه از این نظریه دفاع میکنی و آی دیت نام مبارک حضرت فاطمه زهرا هست نظرت هم نظر علمای شیعه هست

آیت الله مشکینی مردان سرپرست زنانند به سبب آنکه خداوند برخی را بر برخی دیگر ( مردان را بر زنان در نیروی فکری و روانی و جسمی ) برتری بخشیده ( و از این رو ولایت امر جامعه را در رتبه نبوّت و امامت و ولایت انتصابی از جانب معصوم ، از آن مردان قرار داده است )

ایت الله قرائتی مردان داراى ولایت بر زنانند از آن جهت که خدا بعضى از ایشان (مردان) را بر بعضى (زنان) برترى داده (قدرت بدنى، تولیدى واراده بیشترى دارند)

ترجمه نور مردان داراى ولایت بر زنانند از آن جهت که خدا بعضى از ایشان (مردان) را بر بعضى (زنان) برترى داده

حجت الاسلام انصاریان مردان ، کارگزاران و تدبیرکنندگانِ [ زندگی ] زنانند

جناب آقای صفوی (بر اساس المیزان) مردان عهده دار امور زندگی زنانند . این از آن روست که خداوند برخی از مردم را بر برخی دیگر به خردمندی و توانمندیِ بیشتر برتری داده

بسته یا بازم از علمای شیعه مثل بزنم!؟

واقعا رتبه يك مرد مومن از زن مؤمن بيشتره؟؟؟؟مگه خدا نگفته ملاك تقواست و نه جنسيت؟

architect;385338 نوشت:
سلام
لطفاً بهم بگید علت وابستگی زن به مرد در اسلام چیه؟ چرا مرد بر زن سلطه داره و زن بدون اجازۀ اون هیچ کاری نباید انجام بده؟
مگه خدا به خود زن عقل نداده؟ شعور نداده؟ مگه خود زن نمیتونه راجع به موضوعی فکر کنه و تصمیم بگیره و عمل کنه؟ حالا چرا باید عمل کردنش به اجازۀ شوهر وابسته باشه؟ حتی اگه شوهر منطقی برای حرفش نداشته باشه!
اگه قرار بود اختیار زن دست شوهر باشه پس چرا خدا زن رو انسان آفرید و بهش عقل و فکر و شعور داد؟! خب یه حیوون می آفرید و یه قلاده می بست گردنش و می داد دست مرد!!

سلام
هریک از زن و مرد ویژگیهایی دارند و خدای متعال با توجه به پیوند تکوینی که بین آندو از جهت این کارکردها و نقشهاست نوعی رابطه خردمندانه و مهرآمیز را بینشان طراحی فرموده است که ناظر به توانمندیها و کارکردهاست و نه مبنای برتری و فضیلت انسانی و الهی
و اما مرد هم در ابعاد خاصی بر زن ولایت دارد که بر همین مبناست حال اگر مردی در انجام وظیفه اش خوب عمل نکند خودش مورد سرزنش است
همچنانکه ممکن است زن در ابعاد دیگری این عیب را داشته باشد
والله الموفق

avaf74;389131 نوشت:
واقعا رتبه يك مرد مومن از زن مؤمن بيشتره؟؟؟؟مگه خدا نگفته ملاك تقواست و نه جنسيت؟

دوست عزیز مومن به کسی میگن که از مکروهات هم اجتناب کند.
و تقوایش بالا باشد.
فرق مومن مسلمان با مسلمان به اندازه فرق زمین است تا آسمان.

فاطمیون 18;389120 نوشت:

بنده سخن حضرت علی (ع) را گفتم.
اتفاقا شما به امیرالمومنین (ع) توهین کردید.که نهج البلاغه را زیر سوال بردید.
بالا بری پایین بیای جمله جمله ی حضرت علی(ع) بود.


[=arial]جناب فاطمیون شما خیلی متعصبانه برخورد میکنید. از قرآن دلیلی بیاورید که سخنانتان را تایید کند. از قرآن کریم تنها میشود فهمید که خداوند به همه آدمها به یک میزان عقل داده و همه انسانها در نزدش چه زن و چه مرد یکسانند و به یک میزان محاسبه میشوند...

[=arial]من درپست 106برای شما دلایل سندی آوردم که این روایت سندیت نداره.[=arial]

ادامه روایت هم چیزهایی هست که

[=arial]محاله [=arial] یک شخصیتی مثل حضرت علی(ع) چنین تفکراتی داشته باشند

مثلا زنان دینشان ناقص هست.

اولا که زمانی که زنان نمیتوانند نماز بخوانند مورد محاسبه قرار نمیگیرند که نقصی در دینشان به حساب بیاید چون همین هم عمل به امر پروردگار هست. روزه ها را هم باید قضا کنند.

در ثانی زن وقتی 6 سال زودتر از مرد به سن تکلیف میرسه این کمبود خودبخود جبران میشه.

تازه عمر زنان اکثرا بیشتر از مردها هست که بازم مقدار عباداتشون رو بالا میبره ولی حرف اینه که نزد خدا این چیزها ملاک نیست و ملاک تقوا هست. وقتی یک جوانی که چند روز از سن تکلیفش گذشته شهید میشه اجرش ممکنه بیشتر از بعضی از پیرمرد و پیرزنها باشه. پس ناقص بودن دین حرفی نیست که در شان شخصیت والایی مثل حضرت علی باشد.

یا ناقص بودن ارث این هم صحیح نیست.

چون اگر هر مسلمانی به سفارش دین اسلام ازدواج کنه این نقص خودبخود جبران میشه. یعنی مرد اضافه ارثش رو برای تامین زندگی همین همسرش قرار میده که یک سوم ارث برده. حالا اگه قرار بود زن و مرد به یک میزان ارث ببرند با در نظر گرفتن اینکه زن وظیفه ای در تامین معاش زندگی نداره ولی مرد داره این بیعدالتی به حساب میاید.

درباره اوصافی هم که برای زنان خوب آوردید که از خوبهاشون در حذر باشید و کاملا بی انصافانه هست.

[=arial]
حالا شما بگویید مگر نهج البلاغه وحی آسمانی هست که حتی با آوردن سند هم نمیتوان بعضی از اقوالش رو رد کرد؟

دوست عزيز من معنى تقوا رو ميدونم.ميگم كه درجه تقوا و ايمان افراده كه رتبشون رو نزد خدا جابه جا ميكنه؟و اگه اين طور نيست به نظر من عدل هم نيست.پس لطفا براى من مشخص كنيد كه اين چه نوع عدلى است؟. خيلى جاها خانم ها بر اساس احساساتشون تصميم ميگيرند و از اين نظر سرپرستى مردها خيلى ميتونه كمكشون كنه.از نظر روحى هم خانم ها خودشون دوست دارند كه به كسى تكيه كنند.ولى اين نشانگر بى عقلى و بى كفايتيشون نيست.همين ويژگيشون هم هست كه باعث شده كه به تعبير قران لباس مرد باشند و كمبودهاشون رو بپوشونند.

[=arial]

فاطمیون 18;389120 نوشت:
منم نگفتم مختص تمام مردان و زنان بود.اون مثالم زدم متوجه شی که بازم متوجه نشدی!
[=arial]
[=arial]

[=arial]خب اگه منظورتون همونه حرفی نیست. من معذرت میخوام

فاطمیون 18;389120 نوشت:
دوست عزیز قیمومیت کل هست و تمکین جزئی از قیومیت هست.
قیومیت یعنی داشتن ولایت برکسی که قیم او هستی.البته اگه معنی ولایت رو متوجه بشوید!
و تمکین یکی از قدرتهای در دست ولی است.

فاطمیون 18;389120 نوشت:

[=arial][=arial]

من قیمومیت مرد بر زن را قبول دارم .
فقط اشکالم به تفسیر شما در مورد بعضهم علی بعض و در مورد میزان اختیارات مرد بود. مگر شما مرد را حاکم مطلق برزن نمیدانید؟ این ظرز تفکر غلط هست به همان دلایلی که آوردم



فاطمیون 18;389120 نوشت:
دقیقا بخاطر سنی بودنش رد کردی.
چون منطقی نمیتونید رد کنید.

خیلی ممنون شما به همه به این راحتی اتهام میزنید؟


فاطمیون 18;389120 نوشت:
آیت الله مشکینی مردان سرپرست زنانند به سبب آنکه خداوند برخی را بر برخی دیگر ( مردان را بر زنان در نیروی فکری و روانی و جسمی ) برتری بخشیده ( و از این رو ولایت امر جامعه را در رتبه نبوّت و امامت و ولایت انتصابی از جانب معصوم ، از آن مردان قرار داده است )

ایت الله قرائتی مردان داراى ولایت بر زنانند از آن جهت که خدا بعضى از ایشان (مردان) را بر بعضى (زنان) برترى داده (قدرت بدنى، تولیدى واراده بیشترى دارند)

ترجمه نور مردان داراى ولایت بر زنانند از آن جهت که خدا بعضى از ایشان (مردان) را بر بعضى (زنان) برترى داده

حجت الاسلام انصاریان مردان ، کارگزاران و تدبیرکنندگانِ [ زندگی ] زنانند

جناب آقای صفوی (بر اساس المیزان) مردان عهده دار امور زندگی زنانند . این از آن روست که خداوند برخی از مردم را بر برخی دیگر به خردمندی و توانمندیِ بیشتر برتری داده

بسته یا بازم از علمای شیعه مثل بزنم!؟

[=arial]

یعنی شما ولی و سرپرست و کارگزار رو همردیف سلطه گری و ارباب رعیتی میدانید دیگه. پس چه فرقی هست بین رهبری طاغوت با رهبری دینی؟؟؟؟؟

architect;385338 نوشت:
سلام
لطفاً بهم بگید علت وابستگی زن به مرد در اسلام چیه؟ چرا مرد بر زن سلطه داره و زن بدون اجازۀ اون هیچ کاری نباید انجام بده؟
مگه خدا به خود زن عقل نداده؟ شعور نداده؟ مگه خود زن نمیتونه راجع به موضوعی فکر کنه و تصمیم بگیره و عمل کنه؟ حالا چرا باید عمل کردنش به اجازۀ شوهر وابسته باشه؟ حتی اگه شوهر منطقی برای حرفش نداشته باشه!
اگه قرار بود اختیار زن دست شوهر باشه پس چرا خدا زن رو انسان آفرید و بهش عقل و فکر و شعور داد؟! خب یه حیوون می آفرید و یه قلاده می بست گردنش و می داد دست مرد!!

maes;389082 نوشت:

با سلام
آن مردانی که بر زنان فضیلت دارند چگونه تشخیص داده می شوند به علاوه چگونه و چه وقت می توانند زنانشان را ملایم کتک بزنند ؟
نظر شما به عنوان یک خانم برای بنده ارزشمند است. به علاوه این بحث کتک زدن ملایم بد نیست که شما اشاره ای بکنید تا برای همگی ما روشن شود. دشمنان اسلام از این طریق به قرآن ایراد می گیرند.
آیا شما نظر خاصی در مورد کتک زدن ملایم در این آیه دارید ؟
با تشکر
[=arial]
[=arial]
سلام علیکم. بطور مختصر پاسخ شما در اینجا آمده:

[=1]

  • [=arial]. لطفا دربارۀ آیه 34 سوره مبارکه نساء که در مورد تنبیه بدنی زن در صورت تمکین نکردن همسر است، توضیح دهید.( الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِیا كَبِیرًا)
    [=arial]
    پاسخ:

    اولا به هیچ وجه من الوجوه ما در اسلام چنین چیزی نداریم.


  • [=arial]در وسائل الشیعه، کتاب النکاح، ده ها روایت از پیامبر(ص) و معصومین(ع) داریم که می فرمایند: لعنت خدا بر مردی باد که دست خود را بر روی زنش بلند کند و او را کتک بزند.
  • [=arial]دقت کنید؛ ابتدای آیه چنین است:

    « الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ» مردان بر زنان قوّام هستند. در ادبیات عرب وقتی کسی از جای خود بلند شود و بایستد می گویند:«علیٌ قائمٌ». اگر در حین ایستادن بازوی شخص دیگری را نیز بگیرد و بلند کند، می گویند:«علیٌ قوّامٌ» مانند همین آیه. و اگر احتمالا هزینه ای هم برای این بلند کردن بدهد می گویند: «علیٌ قَیِّمٌ» اما اگر ایجاد کند و بوجود آورد و حفظ کندکه البته در بارۀ انسان صادق نیست می شود «قَیومٌ» : «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَی الْقَیومُ» صفت قیّوم، مخصوص خداوند است.


  • [=arial] پس «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ» بدین معناست که مردان در زندگی مسولیت دارند زنان خودشان را پابرجا نگاه دارند و در دو حوزه حفظشان کنند:
    1. بدلیل فضلی که خدا به آنها کرده است باید از لحاظ
    اقتصادی زنانشان را اداره کنند

    2.

    امنیت آنها را حفظ کنند.

    در نظام اقتصادی اسلام اجباری نیست که حتما مردان هزینه زندگی را بدهند بلکه زنان هم می توانند کار کنند و صاحب امتیازند: « لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ » مرد مالک درآمد خودش و زن هم مالک درآمد خودش است.

    هرکسی حق مالکیت و درآمد کار خویش را دارد بنابراین قرآن صراحتا حق امتیاز کار را به زن می دهد و مشکلی در این زمینه نیست. اما شکل ایده آل طراحی نظام اجتماعی، اقتصادی اسلام آن است که مرد متعهد مسولیت اقتصادی خانواده باشد و از نظر اقتصادی زن را پابر جا نگاه دارد.

    از جهت امنیتی نیز مسولیت با مرد است و این معنای «قوّام» در« الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ » است.


    در ادامه خداوند می فرماید: اگر زنی نسبت به شوهر نشوز کرد« وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزًا» که مشابه این مفهوم را در رابطه با مرد نیز در سوره بقره داریم (یعنی مردان نیز نشوز دارند) اما اینجا در مورد زن است، زنهایی که نسبت به نشوز آنها نگران شده اید. به قد علم کردن زن در مقابل شوهرش نشوز می گویند؛ تپه ای که بلند می شود را «ارضٌ ناشِزَة» می گویند.

    نشوز یعنی استنکاف از تکلیف و وظیفه.

    مرد مسلمان فقط دو حق برگردن زن خود دارد و بقیه مشارکت و همراهی و همفکری است نه حق

    :
  • [=arial] 1[=arial]. بحث تمکین جنسی است که برای زن و مرد یکسان است و فرقی ندارد

    2. مرد مسلمان باید بداند ناموسش کجاست.

    زن باید با شوهرش هماهنگ کند که از خانه به کجا می رود، این حق شوهر است، اما شستن، پختن و تمیز کردن ... این ها وظیفه زن نیست. وظیفه اخلاقی و مشارکت زندگی است و همزیستی مسالمت آمیز و کمک کردن بهم است اما وظیفه نیست.

    حال اگر مردی دید همسرش نشوز پیدا کرده است یعنی متوجه شد احتمال لغزش جنسی او وجود دارد و از مسائل مباشرتی اجتناب می کند(علت اجتنابش لغزش اوست)، قرآن میفرماید موعظه اش کنید:

    « فَعِظُوهُنَّ » یعنی در مرحله اول باید کار فرهنگی کند و وظیفه مرد این است که به همسرش آگاهی بدهد و او را در این مسئله آگاه کند که اشتباهی نکند و نلغزد و اگر تاثیر نداشت در مرحلۀ بعد رابطۀ عاطفی را کنترل کندیعنی قهر و ناراحتی خود را از لحاظ عاطفی نشان دهد« وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ».

    پس ازین مرحله اگر بازهم رفتار زن ادامه پیدا کرد بطوریکه احتمال لغزش او را قوی دانست« وَاضْرِبُوهُنَّ» البته این زدن هم به معنای کتک زدن نیست. بنابرین مراحل برخورد ابتدا برخورد فرهنگی است بعد عاطفی و در جایگاه آخر بحث برخورد فیزیکی مطرح میشود.

    یعنی اول ناموس خود را کنترل کند و از خطا و لغزش او جلوگیری نماید که این غیرت و وظیفۀ مسلمانی است حتی اگر ناموس خودش هم نباشد زیرا در جامعۀ اسلامی وظیفۀ مسلمانان است که از فساد و تباهی یکدیگر جلوگیری کنند. پس اینجا غرض کتک زدن نیست بلکه بحث پیشگیری از وقوع منکر است. این منظور آیۀ شریفه است و توجیه دیگری ندارد بنابرین در اسلام مطلقا مبحثی بنام ضرب و شتم نداریم.


    [=arial]
    دانلود

    منبع: http://hedayatnoor.org/persian/FAQ/?faqid=6

    [=arial]

    [/]

  • فایل: 

    .امین.;389232 نوشت:
    [=arial] [=arial]
    [=arial]1[=arial]. بحث تمکین جنسی است که برای زن و مرد یکسان است و فرقی ندارد

    2. مرد مسلمان باید بداند ناموسش کجاست.

    زن باید با شوهرش هماهنگ کند که از خانه به کجا می رود، این حق شوهر است، اما شستن، پختن و تمیز کردن ... این ها وظیفه زن نیست. وظیفه اخلاقی و مشارکت زندگی است و همزیستی مسالمت آمیز و کمک کردن بهم است اما وظیفه نیست.

    حال اگر مردی دید همسرش نشوز پیدا کرده است یعنی متوجه شد احتمال لغزش جنسی او وجود دارد و از مسائل مباشرتی اجتناب می کند(علت اجتنابش لغزش اوست)، قرآن میفرماید موعظه اش کنید:

    « فَعِظُوهُنَّ » یعنی در مرحله اول باید کار فرهنگی کند و وظیفه مرد این است که به همسرش آگاهی بدهد و او را در این مسئله آگاه کند که اشتباهی نکند و نلغزد و اگر تاثیر نداشت در مرحلۀ بعد رابطۀ عاطفی را کنترل کندیعنی قهر و ناراحتی خود را از لحاظ عاطفی نشان دهد« وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ».

    پس ازین مرحله اگر بازهم رفتار زن ادامه پیدا کرد بطوریکه احتمال لغزش او را قوی دانست« وَاضْرِبُوهُنَّ» البته این زدن هم به معنای کتک زدن نیست. بنابرین مراحل برخورد ابتدا برخورد فرهنگی است بعد عاطفی و در جایگاه آخر بحث برخورد فیزیکی مطرح میشود.

    یعنی اول ناموس خود را کنترل کند و از خطا و لغزش او جلوگیری نماید که این غیرت و وظیفۀ مسلمانی است حتی اگر ناموس خودش هم نباشد زیرا در جامعۀ اسلامی وظیفۀ مسلمانان است که از فساد و تباهی یکدیگر جلوگیری کنند. پس اینجا غرض کتک زدن نیست بلکه بحث پیشگیری از وقوع جُرم است. این منظور آیۀ شریفه است و توجیه دیگری ندارد بنابرین در اسلام مطلقا مبحثی بنام ضرب و شتم نداریم.

    [=arial]


    با سلام
    خیلی متشکرم به نکات خوبی اشاره کردید.
    این که حق مرد اطلاع از محل خانم است. این با وظیفه مرد از لحاظ حمایت امنیتی از خانواده و همسرش هم خوانی دارد.

    در مورد اینکه فرمودید تمکین جنسی برای مرد و زن یکسان است. از لحاظی درست است اما از نظر شدت چه از باب فیزیولوژیک و چه از باب قانونی به نظر می آید که مرد بیشتر مورد نظر بوده است. چرا که یک زن نمی تواند چند ماه دور از شوهرش باشد و او را محروم گذارد اما مرد چند ماه می تواند دور از خانواده اش باشد. فکر کنم مرد می تواند چهار ماه از همسرش دور باشد.

    نظر شما در مورد حق طلاق چیست. به هر حال اگر آن خانم نخواهد به زندگی با مرد ادامه دهد آن وقت چی !؟
    ممکن است انحصار حق طلاق در مرد باعث این رفتارهای بی بندباری خانمها شود.
    اسلام این معادله چند مجهولی را چگونه حل می کند.

    maes;389249 نوشت:

    با سلام
    خیلی متشکرم به نکات خوبی اشاره کردید.
    این که حق مرد اطلاع از محل خانم است. این با وظیفه مرد از لحاظ حمایت امنیتی از خانواده و همسرش هم خوانی دارد.

    در مورد اینکه فرمودید تمکین جنسی برای مرد و زن یکسان است. از لحاظی درست است اما از نظر شدت چه از باب فیزیولوژیک و چه از باب قانونی به نظر می آید که مرد بیشتر مورد نظر بوده است. چرا که یک زن نمی تواند چند ماه دور از شوهرش باشد و او را محروم گذارد اما مرد چند ماه می تواند دور از خانواده اش باشد. فکر کنم مرد می تواند چهار ماه از همسرش دور باشد.

    نظر شما در مورد حق طلاق چیست. به هر حال اگر آن خانم نخواهد به زندگی با مرد ادامه دهد آن وقت چی !؟
    ممکن است انحصار حق طلاق در مرد باعث این رفتارهای بی بندباری خانمها شود.
    اسلام این معادله چند مجهولی را چگونه حل می کند.

    [=arial]با عرض سلام و تشکر

    جناب maes قبل از شروع لازمه بگم هر حکم شرعی حکمتی داره و حقوقی که در اسلام برای زنها در نظر گرفته شده بیش از آنچه که فکر میکنند به صلاح خود ایشان هست.

    مثلا شاید یک یا چند زن فکر کنند به نفعشان هست اگر حق طلاق با آنها بود اما همین طلاق گرفتن برای اکثریت زنان باعث بهم خوردن آرامش جسمی و روحی ایشان هست زیرا هر انسانی نیازهای اساسی از جمله مسکن و خوراک و پوشاک و نیازهای عاطفی و جنسی داره اما شانس دوباره ازدواج کردن زنان مطلقه پایین میاید.

    همین خانمهایی که اینگونه از سر احساسات طلاق میگیرند فوقش که مجددا ازدواج کنند ، احتمالش پایینه که با یک مرد مجرد باشه اکثرا با مردان متاهل هست (چه موقت چه دائم) و در این میان هم فرزندان خودشان قربانی میشوند و هم آسایش رو از یک زندگی دیگر سلب میکنند

    تازه این برای خانمهای معتقد هست، کافیه چنین اشخاصی ایمان درستی هم نداشته باشند تا این طلاق گرفتن باعث به انحراف کشیده شدن خودشان و جامعه شود. پس از هم پاشیده شدن زندگی یک زن معمولا ثمره ی خوبی ندارد. [=arial][=arial][=arial]اما برای یک مرد این بحران به این شکل صورت نمیپذیرد.

    [=arial][=arial] اکثرا زنها بخاطر خورد نشدن شخصیتشان به طلاق روی میاورند گاها هم بعد از اینکه با هزار مشکل طلاقشان را گرفتند متوجه اشتباهشون شده و دوباره برمیگردند ولی مرد دیگه پذیرایشان نیست.

    اما مردها معمولا تا مطمئن نباشند که این طلاق از جهات مختلف ضربه ای برای زندگی خود و خوانواده شان نیست دست به این کار نمیزنند [=arial]پس بهتر این هست که حق طلاق با مرد باشد.

    از طرفی اگر اینچنین باشد و مرد خودش تصمیم بگیرد که زن را نگهدارد یا نه این هر دو به نفع زن هست.
    چون ماندن اجباری زن و تحمیل کردن خود به مرد چیزی جزتحقیر شدن و بی محبتی از سوی مرد را برایش در پی ندارد اما اگر خود مرد زن را نگهدارد بیانگر مهر و محبتش هست و برای زن مایه ی عزت.

    نکته مورد توجه دیگر اینست که خداوند در نشوز زن اسم طلاق رو نمیاورد و نمیفرماید که تا زنتان تمکین نکرد طلاقش بدهید.

    اما در نشوز مرد بعد از اینکه زن را دعوت به صلح و بخشیدن حقش میکند فورا میفرمایدوان یتفرقا یغن الله کلا من سعته. و فورا بحث طلاق رو پیش میکشد و این حق را به زن میدهد که طلاق بکیرد. پس میبینیم که چگونه در این آیات شریفه مراعات زنان شده است

    در باره تمکین جنسی، نباید اینچنین باشد که مرد حق داشته باشد تا 4 ماه از همسرش دوری کند. این 4 ماه در استثناءات آمده مثلا مردی از زنش بدش بیاد و به این دلیل نزدیکی با او رو ترک کند. یا استثناءات دیگر مثل سفر شغلی[=arial][=arial]

    "در آیه ایلاء (
    [=arial]لِلَّذينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فائُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم‏ ؛)"خداوند به مردان 4 ماه مهلت داده یا رجوع کنند و یا زن رو طلاق دهند و تکلیفش رو معلوم کنند.
    http://www.pasokhgoo.ir/node/34100
    [=arial]

    .امین.;389232 نوشت:
    اگر مردی دید همسرش نشوز پیدا کرده است یعنی متوجه شد احتمال لغزش جنسی او وجود دارد و از مسائل مباشرتی اجتناب می کند(علت اجتنابش لغزش اوست)

    سلام
    از کجای عنوان نشوز یا ایه این لغزش برداشت می شود ؟
    البته بنده جای دیگر هم گفته ام که :
    احکام اسلام ناظر به همدیگر است
    یعنی یکی دیگری را پشتیبانی میکند
    مثلا وجوب نفقه را سهم بیشتر در ارث پشتیبانی می کند یا دوبرابر بودن دیه را موجه می سازد
    در اینجا هم باید به این نکته توجه داشته باشیم که اسلام توصیه های موکد به ازدواج زودهنگام دارد بطوری که در گذشته معمول بود زنان در سنین نه یا ده سالگی شوهر می کردند به عبارت دیگر در سنین کم که هنوز عقل ، استواری کافی ندارد ازدواج صورت میگرفته است
    لذا طبیعی است که چنین زنانی به نافرمانی یا ممانعت از عمل به وظایف زناشویی دچار شوند لذا اسلام توصیه به برخوردی سه مرحله ای کرده است که آخرین مرحله آن ضرب است ( ونه کتک به معنای مصطلح )
    لذا اگر توصیه ای به ضرب شده است توصیه به ضرب زنان کم و سن سال است پس می توان مقصود اصلی از واللاتی تخافون نشوزهن را این گروه کم سن و سال از زنان دانست
    و هوالله العالم

    حامد;389361 نوشت:
    سلام
    لذا طبیعی است که چنین زنانی به نافرمانی یا ممانعت از عمل به وظایف زناشویی دچار شوند لذا اسلام توصیه به برخوردی سه مرحله ای کرده است که آخرین مرحله آن ضرب است ( ونه کتک به معنای مصطلح )
    و هوالله العالم

    سلام
    به نظر شما از لحاظ لغوی ضرب به چه چیزهایی می تواند اشاره کند.

    maes;389372 نوشت:
    سلام
    به نظر شما از لحاظ لغوی ضرب به چه چیزهایی می تواند اشاره کند.

    سلام
    ضرب اینجا اجمال دارد و تفسیر و کیفیتش را باید از سنت جستجو کرد همانطور که فرمان مجمل اقیموالصلاه را از همانجا می جوییم
    و در روایات آمده این ضرب در حد زدن یک مداد به کسی است که وقتی همراه قهر و غضب باشد اثر خواهد داشت
    والله الموفق

    حامد;389361 نوشت:
    سلام
    از کجای عنوان نشوز یا ایه این لغزش برداشت می شود ؟
    البته بنده جای دیگر هم گفته ام که :
    احکام اسلام ناظر به همدیگر است
    یعنی یکی دیگری را پشتیبانی میکند
    مثلا وجوب نفقه را سهم بیشتر در ارث پشتیبانی می کند یا دوبرابر بودن دیه را موجه می سازد
    در اینجا هم باید به این نکته توجه داشته باشیم که اسلام توصیه های موکد به ازدواج زودهنگام دارد بطوری که در گذشته معمول بود زنان در سنین نه یا ده سالگی شوهر می کردند به عبارت دیگر در سنین کم که هنوز عقل ، استواری کافی ندارد ازدواج صورت میگرفته است
    لذا طبیعی است که چنین زنانی به نافرمانی یا ممانعت از عمل به وظایف زناشویی دچار شوند لذا اسلام توصیه به برخوردی سه مرحله ای کرده است که آخرین مرحله آن ضرب است ( ونه کتک به معنای مصطلح )
    لذا اگر توصیه ای به ضرب شده است توصیه به ضرب زنان کم و سن سال است پس می توان مقصود اصلی از واللاتی تخافون نشوزهن را این گروه کم سن و سال از زنان دانست
    و هوالله العالم
    این تفسیر ا معنی ایه دور نیست؟
    بنده مطلب دیگری رو در تفاسیر ایت الله جوادی دیدم که به نظرم منطقی تر است:

    حالا اگر زني آمد و به اصول خانوادگي احترام نگذاشت، اينجا چه كار بايد كرد.
    يك وقت است كه مرد هم اين‌چنين است كه هر دو گرفتار ناسازگاري‌اند، آن مسئله شقاق است كه در آيه بعد مطرح است. يك وقت است كه تمرد، يك جانبه است نه دوجانبه؛ مرد برابر وظيفه‌اش حركت مي‌كند، زن ناسازگاري دارد، اينجا مسئله نشوز است. نشوز ناسازگاري زن است، شقاق ناسازگاري طرفين. اصل نشوز، آن برجستگي است يعني مثلاً تل و تپه را مي‌گويند «ناشز» كسي هم كه دارد برمي‌خيزد مي‌گويند «ينشز» در اوايل اسلام خب، مجلس رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خالي بود، اواخر يا اواسط، كم كم جمعيت طوري شد كه براي افراد تازه وارد جا نبود. در سورهٴ «مجادله» فرمود وقتي كسي تازه به مجلس شما آمد، شما كه چهار زانو نشستيد دو زانو بنشينيد، جمع‌تر بنشينيد، جا بدهيد به تازه وارد. اگر اين هم كافي نبود ﴿وَ إِذا قيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا﴾[13]؛ اگر به شما گفتند شما بلند شويد، حالا كه شما گوش داديد، كسي كه تازه وارد شده است او گوش بدهد، شما بلند شويد. اين برخاستن را مي‌گويند «نشوز» اين كسي كه پرخاش مي‌كند، برجستگي نشان مي‌دهد، تمكين نمي‌كند، خضوع در برابر قانون نمي‌كند نشوز دارد، اين حالت را مي‌گويند حالت نشوز. فرمود كه اگر شما نشانه‌هاي نشوز و ناسازگاري را ديديد، اين نشانه‌هاي معصيت است، براي اينكه مرد برابر ﴿وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾[14] دارد به وظيفه عمل مي‌كند و زن به وظيفه عمل نمي‌كند، بيگانه بيايد اينجا امر به معروف و نهي از منكر بكند يا خود شوهر. اين كار حرام را چه كسي بايد جلوگيري بكند، شخص ثالث بيايد يا شايسته‌ترين فرد براي امر به معروف و نهي از منكر خود شوهر است. فرمود وقتي ديديد او دارد خلاف شرع مي‌كند، علايم‌اش كه پيدا شد، موعظه كنيد: ﴿وَ اللاّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ﴾؛ موعظه كنيد. اگر ديديد نه، اين موعظه اثر نكرد و آنچه را كه مي‌ترسيديد، كم كم دارد عملي مي‌شود

    [SPOILER]

    ﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ﴾؛ خوابگاهتان را جدا كنيد، قهر كنيد به اصطلاح كه با اين آزموده بشود كه آيا او واقعاً به ديگري دل‌ بسته است يا به شما دل بسته است. اگر به شما دل بسته است، مضجعتان را رها نمي‌كند. حالا در يك مضجع است، طبق بيان حضرت امام باقر(سلام الله عليه) كه فرمود: «ان يحول ظَهرَه اليها»2؛ در يك مضجع پشت كند به او يا در دو مضجع بخوابند، در يك اتاق يا در دو اتاق بخوابند، به هر تقدير از او فاصله مي‌گيرد.
    اگر ديد نه، آنچه را كه مي‌ترسيد، عملي شد و علني؛ نه موعظه اثر كرد، نه قهر كردن اثر كرد اين گناه، علني شد، آن‌گاه نوبت زدن است. زدن است نه براي اينكه چرا مهمان را پذيرايي نكردي يا چرا جارو نكردي يا چرا رختخوابها را جمع نكردي؟ اينها كه به عهده زن نيست اصلاً، اگر مرد اين كارها را بكند كه خلاف شرع كرده است، چه توقعي دارد كه او برايش آشپزي كند، او برايش جارو كند و در برابر همه اينها حق اجرت المثل دارد ديگر. من مهمان داشتم چرا غذا را دير حاضر كردي يا چرا غذا حاضر نكردي، اصلاً براي زن واجب نيست.
    لزوم حفظ مراتب در اجراي حكم نشوز
    در آن احكامي كه امتثال‌اش بر زن واجب است، حالا اگر زن بخواهد معصيت كند، ديگري بيايد او را نهي از منكر كند يا نه، شوهرش نهي از منكر بكند. اين به آن معنا نيست كه در غير اموري كه امتثال آن امور بر زن واجب است، مرد حق دارد او را تنبيه بكند. گرچه «واو» براي مطلق جمع است؛ نفرمود «عظوهن فاهجروهن فاضربوهن يا ثم اضربوهن» ولي تناسب حكم و موضوع، نشان مي‌دهد كه اين ترتيب ذكري، ترتيب واقعي است؛ از خفيف به ثقيل و از ثقيل به اثقل، براي اينكه اين خلاف شرع بايد برطرف بشود. پس ﴿وَ اللاّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ﴾ وقتي كه مي‌ترسيد خوف عقلايي هست، نشانه‌هاي معصيت هست، او را موعظه كنيد كه اولين راه نهي از منكر است. حالا ﴿فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ﴾ اگر در همان بار اول اطاعت كردند، ديگر به نوبت دوم نمي‌رسد و مرحله دوم اطاعت كردند، نوبت به مرحله سوم نمي‌رسد. در مرحله سوم با زدن، اطاعت كردند، ديگر به رخ آنها نكشيد كه سوابق كذايي داشتي ﴿فَإنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً﴾ چرا؟ چون خدا علي كبير است. خدايي كه علي كبير است با شما چه رفتاري مي‌كند، شما اگر بد كرديد خدا موعظه كرد و شما هدايت شديد، ديگر كاري به شما ندارد. يا خيلي تعدي كرديد خدا تنبيهتان كرد بعد متنبه شديد، بعد ديگر كاري به شما ندارد. اگر خداي علي كبير با شما اين‌گونه حسن رفتار را دارد با همه قدرتي كه دارد، شما با همه ضعفي كه داريد نبايد نسبت به زيردستتان بيش از اين باشيد. خب، بنابراين مسئله، مسئله زن و شوهر است، نه زن و مرد اين (يك) و قيموميت هم معلل است به دو علت، نه يك امر تعبدي محض باشد. صرف اينكه اين شخص مذكر است، قيّم باشد، در حالي كه هزينه منزل را آن همسرش يا از ارث خود يا از كسب خود يا از حقوق كارگري خود تأمين مي‌كند. يا اينكه مديريت آن زن خيلي قوي‌تر از مديريت اين مرد است، صرف اينكه مذكر است قيّم باشد، اين‌چنين نيست. اگر زن دارد معصيت كند، خب شايسته‌ترين شخص براي امر به معروف و نهي از منكر در اجراي مراحل سه‌گانه، همان شوهر است ديگر.

    [/SPOILER]

    پرسش:...
    پاسخ: اينكه كمال نيست. كمال، در اين نيست كه كسي قدرت بازوهاي او بيشتر باشد. اگر بتواند خب بر او هم جايز است، بلكه واجب است، نهي از منكر اين‌چنين نيست كه زن نتواند نسبت به مرد نهي از منكر بكند، اين‌هم است. حالا چون غالباً اين زورمندتر است، عمل به دست اوست وگرنه حكم شرعي و مسئله شرعي كه روشن است. حالا اگر مرد دارد خلاف شرع مي‌كند، زن چون زن است، حق نهي از منكر ندارد؟
    پرسش:...
    پاسخ: بله ديگر، هر جايي كه ديگران دارند اينها هم دارند، منتها بخش سوم نهي از منكر، چون جنبه حكومتي او قوي‌تر است، او را دادند به دست حكومت وگرنه جنبه موعظه، آنهايي هم كه مي‌گويند نهي از منكر تا مرحله ضرب و شتم‌ در اختيار توده مردم است، در اينجا فرقي بين زن و مرد نيست؛ گفتند همين كه زن است نمي‌تواند نهي از منكر بكند، اين‌چنين نيست.

    منبع:
    http://portal.esra.ir/Pages/Index.as...ULfWG8sUyEo%3d

    حامد;389361 نوشت:
    سلام
    از کجای عنوان نشوز یا ایه این لغزش برداشت می شود ؟
    البته بنده جای دیگر هم گفته ام که :
    احکام اسلام ناظر به همدیگر است
    یعنی یکی دیگری را پشتیبانی میکند
    مثلا وجوب نفقه را سهم بیشتر در ارث پشتیبانی می کند یا دوبرابر بودن دیه را موجه می سازد
    در اینجا هم باید به این نکته توجه داشته باشیم که اسلام توصیه های موکد به ازدواج زودهنگام دارد بطوری که در گذشته معمول بود زنان در سنین نه یا ده سالگی شوهر می کردند به عبارت دیگر در سنین کم که هنوز عقل ، استواری کافی ندارد ازدواج صورت میگرفته است
    لذا طبیعی است که چنین زنانی به نافرمانی یا ممانعت از عمل به وظایف زناشویی دچار شوند لذا اسلام توصیه به برخوردی سه مرحله ای کرده است که آخرین مرحله آن ضرب است ( ونه کتک به معنای مصطلح )
    لذا اگر توصیه ای به ضرب شده است توصیه به ضرب زنان کم و سن سال است پس می توان مقصود اصلی از واللاتی تخافون نشوزهن را این گروه کم سن و سال از زنان دانست
    و هوالله العالم

    [=arial]
    با عرض سلام و احترام

    [=arial]احتمالا با تعریفی که استاد از کلمه نشوز کردند باید نشوز به انگیزه های جنسی برگرده ( یعنی زن یا مرد بترسد از اینکه همسر بخواهد در جای دیگر خود را تامین کند) منتها در مرد این نشوز میتواند از راه حلال باشد اما در زن چون راه دومی براش وجود نداره حرام و همان لغزش جنسی است

    hoorshid;389388 نوشت:
    این تفسیر ا معنی ایه دور نیست؟
    بنده مطلب دیگری رو در تفاسیر ایت الله جوادی دیدم که به نظرم منطقی تر است:

    سلام
    یعنی آیه دارد به مردها می گوید امر بمعروف و نهی از منکر کنید؟
    خوب چرا اینقدر تفصیل بدهد
    یک کلمه می گفت اورا نهی از منکر کنید
    حالا چرا باید نهی از منکر زن منحصر در مساله نشوز باشد؟
    اگر مرد اولی به نهی از منکر است در هر تخلفی او اولی است چرا ما چنین چیزی در تعالیم دین نداریم ؟
    واما بحث دور بودن تفسیری که بنده عرضه کردم هم دلیلی بر رد آن نیست
    منطقی بودن ربطی به نزدیک یا دور بودن از ذهن ندارد بخصوص که ابتدا بنیان مطلب را هم که همان هم پوشانی تعالیم دین بود توضیح دادم
    والله الموفق

    .امین.;389391 نوشت:
    با عرض سلام و احترام

    احتمالا با تعریفی که استاد از کلمه نشوز کردند باید نشوز به انگیزه های جنسی برگرده ( یعنی زن یا مرد بترسد از اینکه همسر بخواهد در جای دیگر خود را تامین کند) منتها در مرد این نشوز میتواند از راه حلال باشد اما در زن چون راه دومی براش وجود نداره حرام و همان لغزش جنسی است


    سلام
    نشوز اعراض از وظایف همسرداری است و بحث تمایل به خلاف شرع می تواند یک دلیل از دهها دلیل این کار باشد حالا چرا باید دین از بین احتمالات متعدد دست روی این یکی بگذارد
    ضمن اینکه رفتار خشن با زنی که متمایل به دیگری شده می تواند باعث فاصله بیشتر او شود نه اینکه کمتر شود
    والله الموفق

    حامد;389393 نوشت:
    یعنی آیه دارد به مردها می گوید امر بمعروف و نهی از منکر کنید؟
    خوب چرا اینقدر تفصیل بدهد
    یک کلمه می گفت اورا نهی از منکر کنید
    حالا چرا باید نهی از منکر زن منحصر در مساله نشوز باشد؟
    اگر مرد اولی به نهی از منکر است در هر تخلفی او اولی است چرا ما چنین چیزی در تعالیم دین نداریم ؟

    سلام
    بله دقیقا دارد میگوید نهی از منکر و امر به معروف کن.ایه دارد نحوه ی امر به معروف و نهی از منکر را توضیح میدهد
    بزرگوار نهی از منکر که یک معنی جامع دارد و همه جا نافذ است ولی در مورد نهی از منکر فیزیکی همانطور که میدانید به عهده ی حاکم شرع است.حالا اینجا ایه استثنا رو بیان کرده یعنی اجازه داده در این مورد این نهی از منکر توسط همسر انجام شود که قطعا برای زن هم بهتر است و البته مراحلش رو هم در ایه تعیین کرده که اگر به چه مرحله ای رسید حق داری این کار رو بکنی... توضیحات برای این است.اگر دقیق متن رو مطالعه کرده باشید در مورد همه ی عبارات ایه توضیح داده شده.
    در موارد دیگری هم هست که مرد میتوند نهی از منکر رو انجام دهد منتهی به اجازه ی قاضی و در شرایط خاص...(البته در بین علما اختلاف هست در این مورد بعضی حکم به اجازه ی اقامه ی حدود توسط شوهر و همسر دادند بعضی نه:http://lib.eshia.ir/10088/21/389/%D8%A8%D8%A5%D9%82%D8%A7%D9%85%D8%A9 )
    اما مسئله ی اصلی در ایه ی محل بحث این است که این مورد نشوز که در مورد مسائل زناشویی است برای زن بهتر ست برای زن عفیف این مسئله ای نیست که بخواهد در دادگاه مطرح شود و قاضی حکم بدهد.به خصوص که حد برای این مورد همن طور که توضیح دادید(با چوب مسواکو...) در حد شلاق و... نیست که حالا قاضی حکم دهد و نماینده ی معصوم بخوهد ان را اجرا کند (اسلام تا حد ممکن سعی دارد مسائل زناشویی بین زن و شوهر حل بشود.)

    [SPOILER]

    حامد;389393 نوشت:
    واما بحث دور بودن تفسیری که بنده عرضه کردم هم دلیلی بر رد آن نیست
    منطقی بودن ربطی به نزدیک یا دور بودن از ذهن ندارد بخصوص که ابتدا بنیان مطلب را هم که همان هم پوشانی تعالیم دین بود توضیح دادم

    در مورد همپوشانی و مطلبی هم که فرمودید بنده راستش موافق نیستم.اسلام گفته زن زود ازدواج بکند و به قول شما در نه سالگی زنان زمان پیامبر ازدواج میکردند ولی دختران نه ساله ی ان زمان کجا و دختران این مان کجا؟!دخت نه ساله ی امروزی توان اداره زندگی مشترک رو ندارد واقعا از نر شما صلاح است یک دختر (با ویژگی های دختران اموزی ) ازدواج کند؟!؟....خوتان دختر نه ساله دشته باشید چنین کاری میکنید؟!...(9سال!!دختر 9 ساله نمیدنم اطرافتون هست یا نه...ولی واقعا ازدواج در نه سالگی...؟!)
    [/SPOILER]

    حامد;389394 نوشت:
    سلام
    نشوز اعراض از وظایف همسرداری است و بحث تمایل به خلاف شرع می تواند یک دلیل از دهها دلیل این کار باشد حالا چرا باید دین از بین احتمالات متعدد دست روی این یکی بگذارد
    ضمن اینکه رفتار خشن با زنی که متمایل به دیگری شده می تواند باعث فاصله بیشتر او شود نه اینکه کمتر شود
    والله الموفق

    [=arial]سلام

    علل مختلفی برای نشوز ذکر شده ولی بعید هست که اینها مصادیق نشوز باشد [=arial]:

    [=arial]انگیزه‌های زن از نشوز را چنین عنوان میکنند:

    الف- تحت فشار قرار دادن شوهر، برای ارضای خواسته‌های تجمل گرایانه و افزون خواهی‌های سودجویانه. زن برای گرفتن امتیازات اقتصادی و تأمین شیک‌پوشی و ولخرجی‌هایش، مرد را تحت فشار قرار می‌دهد و از او کناره می‌گیرد.
    ب- میل به معاشرت با این و آن، ولگردی و تفریحات افراطی.
    ج- قدرت‌طلبی و میل به فرمانبروایی بر خانه شوهر و فرزندان و تصمیم‌گیری در همة‌امور؛ و در واقع خدشه دار کردن قوامیت مرد.
    د- عصیان در برابر نشوز و عصیان و سرکشی مرد و بی‌مسئولیتی او در برابر انجام وظایف مدیریتی خویش. (این قسم مربوط به نشوز مرد است که نحوة برخورد با آن را مشروحتر بیان می‌کنیم).
    ه‌- امتناع از تمکین، بخاطر جلب محبت و ابراز عشق و وفاداری از سوی مرد به عبارتی: امتناع زن از سر ناز باشد، به انگیزة اظهار عشق و نیاز شوهر.
    و- نشوز زن بدلیل خستگی جستمی و روانی و یا افسردگی‌های مقطعی و فشارهای ناشی از کار و یا از بروز حوادث اندوهبار باشد.
    ز- امتناع از تمکین به خاطر عدم ارضای جنسی در آمیزش و لذت‌بخش نبودن هم خوابگی با مرد.
    و اموری دیگر..[=arial].[=arial]

    [=arial]
    بعضی موارد مثل احساسات و عواطف ، ناراحتیها و ناتوانیهای جسمی و
    [=arial][=arial]مثالی که خود جنابعالی آوردید خود عذری هستند برای زن و نمیتوانند شامل قانون نشوز باشند.

    عصیان دربرابر نشوز مرد و زیاده خواهی و تحت فشار قرار دادن مرد هم معمولا در مواردی هست که وی توانایی برآورده کردن این نیازها رو دارد اما به دلایلی از آن شانه خالی میکند. پس در این موارد هم معمولا حق با مرد نیست...
    [=arial][=arial][=arial][=arial]
    پس راهکارهای ارائه شده در آیه نمیتواند راههای صحیحی باشد برای مقابله با این مواردی که علت نشوز دانسته اند
    [=arial][=arial][=arial][=arial][=arial][=arial][=arial][=arial] آنهم قبل از به وقوع پیوستن نشوز و این کارها بیشتر[=arial][=arial][=arial][=arial][=arial][=arial] باعث ایجاد کینه و اختلاف شده و نتیجه خوبی هم در پی ندارد.
    [=arial]
    همه این موارد میتواند از راه خودش حل شود و آنقدر هم اهمیت ندارد که خداوند بخاطرش از کلمه ضرب استفاده کند.

    کلمه خافت در این جمله بیانگر این هست که هنوز نشوز اتفاق نیفتاده و قرار هست اتفاق بیفتد. این مساله اینقدر مهم هست که قبل از بوقوع پیوستن باید جلوی آن گرفته شود.

    این ترس از چیست؟


    از اینکه زن به وظایف زناشوییش عمل نکند؟

    اگر اینطور هست چگونه با جمله واهجروهن فی المضاجع این مساله قابل حل خواهد بود؟ [=arial]اگر باید از رابطه امتناع کند که خود زن قبلا اینکاررا کرده ..

    با دستور فضربوهن باید به چه چیزی او را مجبور کرد؟ تسلیم شدن و تن دادن به رابطه یا بی اجازه همسر بیرون نرفتن ؟

    مورد دوم با منظور آیه میتواند همخوانی داشته باشد. پس این حکم باید برای زنانی باشد که [=arial][=arial] به منظور عرضه خود به نامحرمان بدون اجازه همسر از خانه خارج میشوند
    [=arial]
    وقتی به آیه ای ای که حکم زانی و تازیه زدن او میرسیم مشخص میشه که برای جلوگیری از این عمل شنیع باید مقدماتی رو اعمال کرد تا چنین سرانجامی نداشته باشد
    یعنی با برخورد عملی که با کلمه ضرب از آن یاد شده.

    اما اینکه ضرب چگونه باید باشد بر اساس آیات و روایت وارده زدنی نیست که باعث قرمز شدن شود. بعضی هم معنای آن را برخوردهایی مثل محروم کردن و داشتن رفتاری قهری میدانند.

    زن ازدواج کرده ای که در حال رابطه بر قرار کردن با دیگری است. در صورتی که با سخن نرم و بی محلی درست نشد بهتر است یک مقدار درشتی ببیند تا اینکه در آینده سنگسار شود !!!
    مرد ازدواج کرده ای که با وجود این همه راه قانونی ارضای جنسی باز روی به زنا می آورد. همان بهتر که سنگسار شود.

    بنام خدا
    به نظرم موضوع اجازه نیست موضوع تقدیم منیت بر غیر نفس است
    و اگر هم ببیند که در این حالت حریمها حفظ نمیشود باید همان قبلی را اعاده کرد
    یا مدد

    .امین.;389195 نوشت:


    من قیمومیت مرد بر زن را قبول دارم .
    فقط اشکالم به تفسیر شما در مورد بعضهم علی بعض و در مورد میزان اختیارات مرد بود. مگر شما مرد را حاکم مطلق برزن نمیدانید؟ این ظرز تفکر غلط هست به همان دلایلی که آوردم

    شما فرمودید قیمومیت مرد بر زن را قبول دارید.
    قیمومیت یعنی ولایت پذیری زن نسبت به مرد.
    طبق نظر بعضی از علما هم جمله دوم مثالی است برای جمله اول.و به اصلا منظور در رد قیمومیت مرد نیست.

    زمانی که مردی قیم زنش است.به طبع زن باید تابع مرد باشد.

    قرآن میگوید حال که زن باید مطیع دستورات همسرش باشد.یک سری امتیاز به زن داد.
    مانند مهریه ، نفقه ، احترام نگه داشتن زن توسط مرد ، و اذیت نکردن زن.
    و هیچکدام از امتیازات بالا دلیل نمیشود که زن مطیع شوهرش نباشد.
    که بعضی از دوستان با گفتن این امتیازات قیمومیت مرد نسبت به زن را زیر سوال بردند.

    و زمانی که مردی از زنش کاری خلاف شرع اسلام خواست.کاری بسیار زشت.
    زن باید از همسرش جدا شود. و در این حالت زن میتواند از همسرش اطاعت نکند.
    در نهایت مرد نسبت به زن ولایت دارد.

    و اما نهج البلاغه.
    بعضی از علمای جدید از یک قرن پیش به اینور چون نتوانستند بعضی از شبهه های نهج البلاغه را حل کنند گفتند تمام متن نهج البلاغه صحیح نیست.که این دلیل بر درست نبودن متن نهج البلاغه نیست.


    بنده گفتم طبق سخن حضرت علی(ع) زنان ناقص العقل هستند و این نقص بخاطر احساسات زنانه است که در بیشتر مواقع بجای عقلشان حکم میکند.
    در پست 75 هم مثال زدم.
    و گفتند شما که میگویی زنان احساسی برخورد میکنند این توهین به زن است.

    25 مورد دیگر حدیث از امامان معصوم(ع) و سخن امام علی(ع) در نهج البلاغه ، اصول کافی ، بهار و.......
    پیرامون بحث زنان آمده است.لطفا بروید مطالعه کنید.

    اما یعضی از دوستان آیه 282 سوره بقره را آوردند و گفتند اینگونه نیست و شهادت دو زن با یک مرد برابر است.

    حال یک شبهه به وجود می آید.

    هر معلولی یک علت دارد.

    مثلا شخصی به جهنم میرود. علت جهنم رفتنش کار خلاف اوست.

    حال شهادت دو زن با یک مرد برابر است.
    علت چیست!؟

    چطور مردی که دیپلم دارد . شهادت او با دو زن که مدرکشان مثلا دکترا است برابر است.
    آیا اسلام نسبت به زنان بد بین بود.
    آیا اسلام برای زنان ارزش قائل نبود.
    و
    آیا ......................................................!

    و صدها مثال میتوان در روزگار امروز زد.

    سلام
    هیچ کس جز خدا حق حاکمیت بر کسی را ندارند
    قیمومیت به معنای حاکم بودن نیست
    قیمومیت به معنای واقعی کلمه همان ایثار زن و مرد در برابر هم هستند در یک مرحله ای به نام زندگی همین
    یا مدد

    hoorshid;389425 نوشت:
    سلام
    بله دقیقا دارد میگوید نهی از منکر و امر به معروف کن.ایه دارد نحوه ی امر به معروف و نهی از منکر را توضیح میدهد
    بزرگوار نهی از منکر که یک معنی جامع دارد و همه جا نافذ است ولی در مورد نهی از منکر فیزیکی همانطور که میدانید به عهده ی حاکم شرع است.حالا اینجا ایه استثنا رو بیان کرده یعنی اجازه داده در این مورد این نهی از منکر توسط همسر انجام شود که قطعا برای زن هم بهتر است و البته مراحلش رو هم در ایه تعیین کرده که اگر به چه مرحله ای رسید حق داری این کار رو بکنی... توضیحات برای این است.اگر دقیق متن رو مطالعه کرده باشید در مورد همه ی عبارات ایه توضیح داده شده.
    در موارد دیگری هم هست که مرد میتوند نهی از منکر رو انجام دهد منتهی به اجازه ی قاضی و در شرایط خاص...(البته در بین علما اختلاف هست در این مورد بعضی حکم به اجازه ی اقامه ی حدود توسط شوهر و همسر دادند بعضی نه:http://lib.eshia.ir/10088/21/389/%D8...A7%D9%85%D8%A9 )
    اما مسئله ی اصلی در ایه ی محل بحث این است که این مورد نشوز که در مورد مسائل زناشویی است برای زن بهتر ست برای زن عفیف این مسئله ای نیست که بخواهد در دادگاه مطرح شود و قاضی حکم بدهد.به خصوص که حد برای این مورد همن طور که توضیح دادید(با چوب مسواکو...) در حد شلاق و... نیست که حالا قاضی حکم دهد و نماینده ی معصوم بخوهد ان را اجرا کند (اسلام تا حد ممکن سعی دارد مسائل زناشویی بین زن و شوهر حل بشود.)

    سلام
    اگر این معنا را بپذیریم که آیه در صدد تشریح نحوه امر بمعروف زن توسط شوهر خودش است و دارد اجازه ضرب را هم به او میدهد تا تمامی مراحل این کار را به او واگذار کرده باشد ولو اینکه در جای دیگر حد ضرب را هم تعیین کرد
    باز هم احتمال و تفسیر ما سرجایش هست و این دو تنافی ندارند چون نهایتا ما در صدد تعیین فرد نهی از منکر شونده هستیم
    والله الموفق

    حامد;389608 نوشت:
    اگر این معنا را بپذیریم که آیه در صدد تشریح نحوه امر بمعروف زن توسط شوهر خودش است و دارد اجازه ضرب را هم به او میدهد تا تمامی مراحل این کار را به او واگذار کرده باشد ولو اینکه در جای دیگر حد ضرب را هم تعیین کرد
    باز هم احتمال و تفسیر ما سرجایش هست و این دو تنافی ندارند چون نهایتا ما در صدد تعیین فرد نهی از منکر شونده هستیم
    والله الموفق

    خب بزرگوار نهی از منکر هم حساب و کتاب خودشو دارد در این مورد گناهی غیر از عدم تمکین اتفاق نیافتاده(یعنی فرض مسئله ی مطرح شده این است) پس حد جاری برای نهی هم تا همین مقداریست که ایه گفته...
    نه بیشتر. ان هم بعد از مراحل قبلی باید باشد و نه قبل ان و البته اگر اسیبی بر ان مترتب شود (مثل سرخی و...)دیه به ان تعلق میگیرد.

    موفق باشید

    hoorshid;389635 نوشت:
    خب بزرگوار نهی از منکر هم حساب و کتاب خودشو دارد در این مورد گناهی غیر از عدم تمکین اتفاق نیافتاده(یعنی فرض مسئله ی مطرح شده این است) پس حد جاری برای نهی هم تا همین مقداریست که ایه گفته...
    نه بیشتر. ان هم بعد از مراحل قبلی باید باشد و نه قبل ان و البته اگر اسیبی بر ان مترتب شود (مثل سرخی و...)دیه به ان تعلق میگیرد.

    موفق باشید


    سلام
    ولی مشکل آن است که نشوز منحصر در عدم تمکین در زناشویی نیست بلکه مواردی دارد که توصیه به ضرب در مورد انها آن هم برای زنان رشیده سن و سال دار عجیب به نظر میرسد بلکه این نوع رفتار متناسب با برخورد با افراد کم سن و سال است و ظاهرا کار جنبه تربیتی دارد نه صرف برخورد بخاطر انجام منکر
    والله الموفق

    فاطمیون 18;389541 نوشت:
    [/][/][/][/][/]

    شما فرمودید قیمومیت مرد بر زن را قبول دارید.
    قیمومیت یعنی ولایت پذیری زن نسبت به مرد.
    طبق نظر بعضی از علما هم جمله دوم مثالی است برای جمله اول.و به اصلا منظور در رد قیمومیت مرد نیست.

    زمانی که مردی قیم زنش است.به طبع زن باید تابع مرد باشد.

    قرآن میگوید حال که زن باید مطیع دستورات همسرش باشد.یک سری امتیاز به زن داد.
    مانند مهریه ، نفقه ، احترام نگه داشتن زن توسط مرد ، و اذیت نکردن زن.
    و هیچکدام از امتیازات بالا دلیل نمیشود که زن مطیع شوهرش نباشد.
    که بعضی از دوستان با گفتن این امتیازات قیمومیت مرد نسبت به زن را زیر سوال بردند.

    و زمانی که مردی از زنش کاری خلاف شرع اسلام خواست.کاری بسیار زشت.
    زن باید از همسرش جدا شود. و در این حالت زن میتواند از همسرش اطاعت نکند.
    در نهایت مرد نسبت به زن ولایت دارد.

    [=arial]سلام.

    قیمومیت نوعی از ولایت است نه ولایت تامه. اگر منظور شما ولایت تامه هست باید بگم:

    كه قايل شدن به ولايت تامّه، خلاف فقه و احكام اسلامي است زيرا مي‌بينيم كه خود فقها ولايت را محدود كرده‌اند، به جعل طلاق در دست زوج و اينكه زن مرد را در فراش اطاعت كند و بدون اذن او از خانه بيرون نرود و آن دو در غير اين موارد مساوي‌اند: «و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف» (بقره، 2/228)

    اصولاً بين فقها ثابت است كه زن در مسايل اقتصادي مربوط به خود مانند ارثيه شخصي و انجام عبادات آزاد است.‌8 از اين رو در ديدگاه علماي ياد شده -گرچه عباراتشان مطلق است- ولايت به مرتبه‌اي از آن تنزّل پيدا مي‌كند. علاوه، در فقه نيز مواردي به صراحت آمده است، مانند اينكه زن حق ندارد نزديكي با شوهرش را در وقت روزه ماه مبارك رمضان يا حين احرام در مراسم حج قبول بكند و ….10

    دانشنامه موضوعی قرآن


    فاطمیون 18;389543 نوشت:
    و اما نهج البلاغه.
    بعضی از علمای جدید از یک قرن پیش به اینور چون نتوانستند بعضی از شبهه های نهج البلاغه را حل کنند گفتند تمام متن نهج البلاغه صحیح نیست.که این دلیل بر درست نبودن متن نهج البلاغه نیست.


    بنده گفتم طبق سخن حضرت علی(ع) زنان ناقص العقل هستند و این نقص بخاطر احساسات زنانه است که در بیشتر مواقع بجای عقلشان حکم میکند.
    در پست 75 هم مثال زدم.
    و گفتند شما که میگویی زنان احساسی برخورد میکنند این توهین به زن است.

    25 مورد دیگر حدیث از امامان معصوم(ع) و سخن امام علی(ع) در نهج البلاغه ، اصول کافی ، بهار و.......
    پیرامون بحث زنان آمده است.لطفا بروید مطالعه کنید.

    اما یعضی از دوستان آیه 282 سوره بقره را آوردند و گفتند اینگونه نیست و شهادت دو زن با یک مرد برابر است.

    حال یک شبهه به وجود می آید.

    هر معلولی یک علت دارد.

    مثلا شخصی به جهنم میرود. علت جهنم رفتنش کار خلاف اوست.

    حال شهادت دو زن با یک مرد برابر است.
    علت چیست!؟

    چطور مردی که دیپلم دارد . شهادت او با دو زن که مدرکشان مثلا دکترا است برابر است.
    آیا اسلام نسبت به زنان بد بین بود.
    آیا اسلام برای زنان ارزش قائل نبود.
    و
    آیا ......................................................!

    و صدها مثال میتوان در روزگار امروز زد.


    [=arial]
    حالا که دلایل بنده رو نمیپذیرید لطفا اگر دلیل و مدرکی بر صحیح بودن کل روایات نهج البلاغه دارید برایمان بیاورید و نیز اسنادی رو که دلالت بر صحت این حدیثی که آوردید (نواقص العقول) ارائه دهید. در غیر اینصورت دفاع شما بی مورد هست.

    دراحساساتی بودن زنان هم بحثی نیست ولی باز هم دلیل نمیشود که نسبت ناقص العقل داده شود . باید گفته میشد زنان اغلب احساساتی هستند و از سر احساسات کار میکنند.در این صورت چنین سخنی قابل اشکال نبود.

    قرآن کریم هم نقص عقل رو به زن نسبت نداده.

    در آیه شریفه "ان تضل احدیهما فتذکر احدهما الاخری" یا قضیه ی احساساتی شدن هست یا فراموشی. چون میفرماید نفر دیگر یاداوری کند و تذکر دهد. اگر هم منظور فراموشی باشد یاداوری کردن بیانگر فراموشی هست نه احساساتی شدن و نه نقص عقل.
    این فراموشکاری هم باید برگرده به عوارضی مثل کم خونی که از حیض و بارداری و شیردهی و سوء تغذیه ناشی میشود

    .
    والله اعلم

    حامد;389642 نوشت:
    سلام
    ولی مشکل آن است که نشوز منحصر در عدم تمکین در زناشویی نیست بلکه مواردی دارد که توصیه به ضرب در مورد انها آن هم برای زنان رشیده سن و سال دار عجیب به نظر میرسد بلکه این نوع رفتار متناسب با برخورد با افراد کم سن و سال است و ظاهرا کار جنبه تربیتی دارد نه صرف برخورد بخاطر انجام منکر
    والله الموفق

    سلام
    استاد چرا شما ضرب را فقط به کتک زدن معنا می کنید. در زبان خودمان هم می گوییم با بدحجابان برخورد شد اما کسی با آنها تصادف نکرده یا سیلی نزده است بلکه قهر آمیز عمل شده است. البته بستگی به شخص و عرف جامعه هم دارد.

    چند بار گفتم بازهم میگویم.
    طبق آیه 34 سوره نساء زن باید مطیع دستورات شوهرش باشد.
    ولایت تامه البته تا زمانی که خواسته های مرد از حدود دین و شرع خارج نشود.
    که در این بین بخاطر اطاعت پذیری زن مرد هم وظایفی نسبت به زن دارد.

    و اما خطبه 80 مول الموحدین علی (ع)

    بعض از اسناد خطبه 80 در نهج البلاغه

    اولا شیخ رضی تماما با سند این کتاب را نوشته و به خودی خود این کتاب(نهج البلاغه)صحیح است.

    اما بعض دوستان سلسله راویان را خواستند که بدانند.

    اين روايت را شريف رضى در نهج‏البلاغه و کلينى از تعدادى اصحاب ما از احمد بن ابى عبدالله از پدرش از کسانى که ذکر مى کند از حسن مختار از

    ابى عبدالله عليه‏السلام که فرمود:
    قال اميرالمؤمنين عليه‏السلام فى کلام له... (کافى، 5، 517، ح 5)

    _______________________________________________

    کلينى از تعدادى اصحاب ما از محمدبن يحيى از محمدبن حسين از عمروبن عثمان از مطلب بن زياد با رفع حديث به ابى عبدالله عليه‏السلام نيز نقل کرده است.

    جعفرى، محمدتقى، ترجمه و تفسير نهج‏البلاغه، چاپ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1371 ش.

    _______________________________________________

    و چند روایت دیگر که همین قدر بسته.

    موضوع قفل شده است