نداشتن انگیزه برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری و اتمام پایان نامه ارشد

تب‌های اولیه

133 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

arash68;587136 نوشت:
به این چیزا فکر نکن بیشتر انگیزتو میگیره با قطعیت اول تصمیم بگیر که ادامه بدی بعد تلاشتو بکن حیفه
میتونی همزمان با دکترا کار کنی که 99 درصد این کارو میکنن پس زیاد عقب نمیفتی فقط 5 سال بیشتر باید زحمت بکشی اینا میگذره

شما خودت دوست داری برو درستو بخون بزار ایشون هم عاقلانه فکر کنن

با این مدرکی فعلی ایشون میتونن یه کار خوب پیدا کنن 5 سال هم جلو میوفته از زندگی

یا مهـدی;587143 نوشت:
شما خودت دوست داری برو درستو بخون بزار ایشون هم عاقلانه فکر کنن

با این مدرکی فعلی ایشون میتونن یه کار خوب پیدا کنن 5 سال هم جلو میوفته از زندگی


هم میتونه کار کنه هم درس بخونه
برا همینه که اکثر دانشجوهای دکترا میکشن به سال 5 و 6و 7
تو دانشگاه ما که آموزش میگفت فقط یه نفر 4 ساله تموم کرده همه میرن سر کار به نظرم حیفه آدم این فرصتا رو از دست بده

arash68;587145 نوشت:
هم میتونه کار کنه هم درس بخونه
برا همینه که اکثر دانشجوهای دکترا میکشن به سال 5 و 6و 7
تو دانشگاه ما که آموزش میگفت فقط یه نفر 4 ساله تموم کرده همه میرن سر کار به نظرم حیفه آدم این فرصتا رو از دست بده

چ فرصتی آخه مومن ؟ Beee الان با این مدرک بره دنبال کار که بهتره بیکاره اینقدر درس بخونه ؟ Fool
خود دانی ولی 5 سال هم خیلی زیاده تازه اگه بتونی بگیری خخخ

یا مهـدی;587148 نوشت:
چ فرصتی آخه مومن ؟ Beee الان با این مدرک بره دنبال کار که بهتره بیکاره اینقدر درس بخونه ؟ Fool
خود دانی ولی 5 سال هم خیلی زیاده تازه اگه بتونی بگیری خخخ

بستگی داره برا طرف چی مهم باشه
اگه فقط پول مهم باشه که از بچگی میرفت دنبال کار الان میلیاردر بود
اما اگه نه تحصیلات براش مهمه حالا نه تحصیلاتی که به درد نخوره علمی که بتونه ازش استفاده کنه منظورم علم بی استفاده نیست
مثال میارم یکی از دوستان خودم رشتش پلیمر بود و میگفت ارشد بسه چون پلیمریا خیلی کمن کار تو هوا واسمون هست اما استادش نداشت ادامه تحصیل داد تو دکتراش کلی کار خفن کرد که هم به درد مملکتمون میخوره هم به درد خودش
فقط که پول ملاک نیست البته برای من بستگی به شخص داره

نهال;587104 نوشت:
دلم ميخواد دنبال اون هنري كه بلدم برم و توش پيشرفت كنم ولي متاسفانه كشور ما فقط تحصيلات أكادميك رو قبول داره !!! كسي دانشگاه نره انگار خيلي بي سواده و از جامعه عقبه!

سلام
آخه ما چرا باید رشته ای رو بخونیم که بهش علاقه نداریم؟؟؟؟؟
حیف نیست آدم این همه وقت بزاره برا رشته و کاری که هیچ میلی و علاقه ای بهش نداره؟؟؟؟
من انقدر از این جبر اجتماعی بدم میاد که : حتما باید بریم دانشگاه (هر رشته ای که قبول شدیم بدون علاقه)حتما باید لیسانس بگیریم بعدش حتما باید فوق شرکت کنیم (مردم چی میگن!!)
وووو
تازه الان دیگه لیسانس که هیچی فوق لیسانسشم داره بی ارزش میشه
پس شخصیت و افکار و عقاید ما هیچ ربطی به مدرکامون نداره
چه بسا این مدرکامون و دانشگاه رفتنامون بی فرهنگ ترمونم میکنه!!!:Narahat az:

نهال جان من به جای تو بودم اگه واقعا علاقه و انگیزه نداشتم درسمو ول میکردم و میرفتم دنبال علائقم
مگه ما چه قدر عمر میکنیم حالا دو سالشو یا چهارسالشو بدون علاقه و انگیزه بگذرونیم؟؟ فقط به خاطر حرف مردم؟؟؟

پ.ن
یکی از دوستام بعد از دوسال و خورده ای فلسفه خوندن بالاخره انصراف داد
حالا فک میکنید چی قبول شده؟؟؟ آشپزی:Nishkhand: از فلسفه تا آشپزی
انقدرم خوشحاله در پوسته خود نمیگنجه
چون بالاخره رشته مورد علاقش قبول شد
خوب وقتی روحیت هنریه مگه مجبوری بری فلسفه و مکانیک و ریاضی و پزشکیو ...بخونی
والا

عجب تاپیکی شده! یه جای خیلی خوبه واسه درد دل کردن!
ممنون از راهنمایی های دوستان
من الان ارشد دانشگاه شریفم. دکتری هم اگه براش بخونم همین جا میتونم قبول بشم ان شاالله
ولی دانشگاه خوب بودن دردسرهای خودشو داره. منم عاشق خیاطی ام ولی هیچ وقت نشد برم. راستش هرجا میرم میگم دانشگاه شریف هستم همه یه جوری نگام میکنن انگار از کره ی مریخ اومدم و نباید یه سری کارای ساده رو بکنم. یه بار باید پا بذارم رو همه چیز و کلاس خیاطی ثبت نام کنم.
درمورد ادامه تحصیلم برای دکتری، به نظرم اگه بتونه همزمان با اون کار هم بکنم خیلی خوبه. ولی اگه بیکار باشم احساس خوبی نداره.حس وقت تلف کنی و عمر هدر دادنه. همین الانشم که دارم ارشد میخونم همش عذاب وجدان دارم که پس کی نون بازومو بخورم :دی
دلم میخواد کار کنم تا نتیجه ی تلاشمو ببینم اینجوری فکر میکنم دارم یه کار پوچی انجام میدم. اون دوستی هم که میگن 4 سال تعطیلی نداری اینجور نیست. دکتری فقط سال اول باید کلاس بریم اونم تعداد واحداش خیلی کمه میشه دو روز در هفته.
ولی در کل خودمم گیجم اگه با دکتری، بخوام برم سر همون کاری که با ارشدم میتونم برم و همون حقوقو بگیرم یا با تفاوت ناچیز ،ترجیح میدم وقتمو ذهنمو مشغول دکتری نکنم. دکتری به نظرم فقط پرستیِژه.. فایده دیگه ای نداره . به قول اون دوستمون هیئت علمی شدنم کار راحتی نیست سروکله زدن با شاگردا
خلاصه سردرگمیه. کاش مثل کشورهای خارجی برای دانشجویان دکترا حقوق قائل میشدن تا با خیال راحت کار علمی کنن

clean;587158 نوشت:

من الان ارشد دانشگاه شریفم. دکتری هم اگه براش بخونم همین جا میتونم قبول بشم ان شاالله

شما حتمن دکتری بخونننننننننننننننننننننن

شریفه شوخی نیس که آخه:Gol::ok::khandeh!:

ولی انصافا دانشگاتون خیلی خوبه

من نشناخته بهتون افتخار میکنم:khandeh!:

amin1366;585700 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
به حول و قوه الهی در مقطع دکتری قبول شده ام، ولی به دلایل خاص که خودم هم نمی دونم چیه
چند وقتی هست که پروپوزال رو به زور تصویب کردم
حدود تابستان (با کلی تاخیر)
اما انگیزه برای نوشتن پایان نامه ندارم
بهمن ماه هم باید دفاع کنم
اصلاً دست و بالم به کار نمی آد...
نمی دونم چه مرضی دارم...
راهنمایی کنید، انگیزه و روحیه بدید:help:
التماس دعا

یه کاره دیگه هم میتونی بکنی ...
فوق لیسانست رو که گرفتی ...
بیای بیرون و بری دنبال کار مرتبط با شغلت ... کاری که بتونی دیده علمی در مورد رشته ات رو بالا ببری ....
در همین مدت ...
زبان انگلیسیت رو خیلی خیلی خوب کنی ... زبان یک سال و نیم کار لازم داره تا روش مسلط بشی ...
بعد از اینکه یک سال و نیم گذشت ...
کمی تجربه ات در مورده رشته ات اضافه شد برای دکترا یا دوره Master در خارج از کشور اقدام کنی ...

یه دانشگاه خوب که مدرکش هم با ارزش باشه ...

arash68;587133 نوشت:
انش رو مدرک ارشد تفم نمیندازن

آقا
دست شما درد نکنه....:))

سلام دوستان
منم حالم بده و دچار سردگمی. لیسانس ممتاز بودم و ارشد مستقیمه امیرکبیر شدم. الان ارشدم تموم شده و دوباره ممتاز شدمو میتونم مستقیم برم دکتری
ولی دیگه نمیخوام بخونم. میخوام به جنبه های دیگه‌ی زندگیم برسم. خسته شدم از بس هرچی استادا گفتن گفتم چشم. میخوام آزاد باشم. به دینم، تفریحم و... برسم

همه بهم میگن حیفه موقعیتته ولی خداییش خسته شدم. تا کی برای حیف بودن و ... باید یه سری از خوشی ها و... رو به تعویق بندازم؟ آخه من یه مریضی هم دارم. اونم اینکه همیشه میخوام اول باشم برا همین نمیتونم در حد متوسط کار کنم. میگید چیکار کنم؟

raha2020;587871 نوشت:
آخه من یه مریضی هم دارم. اونم اینکه همیشه میخوام اول باشم برا همین نمیتونم در حد متوسط کار کنم. میگید چیکار کنم؟

این حس که می خوای همیشه بهترین باشی خیلی انرژی آدم رو می خوره ... :hey:

Miss Chadoriii;587119 نوشت:
واقعا آزاد 8 میلیون ؟؟؟

سلام
والله دوستای من که دکترها هستن که حدود 5 میدن. 8 کجا بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شما نیاز به انگیزه نداری خسته شدی از بس در پروپازال و موضوع ادم را اذیت می کنند. وعملا مجبوری با ی مقاله بیس و... فقط تقریبا ی مونتاژ واسه ایران انجام بدی یا مشابه کارهای قبلی باشه.
منم انگیز ه ای ندارم و خیلی سست شدم. 1- علاقه ات نمی تونی دنبال کنی که از یادگیری مطالب جدید سر ذوق بیای و کنجکاو بشی اخر ماجرا چی میشه
2- محدود کردن موضوعات .
3- خداوکیلی حالا ارشدم گرفتیم چی یاد گرفتیم؟؟ می تونیم به عنوان ی کارشناس واقعی رشته خودمون همون روز اول سرکار بریم ؟؟ نه!!! فقط یه سری دروس تئوریک که فقط پایه هست.
هی خداااااااااااااااا:nevisandeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh::geryeh:

دو تا چهار تا بکنید ببینید با ادامه دکتری به چی میرسید و اگر قید دکترها الان بزنین چی بدست میارید؟؟
شما چون دانشجو فعال و فوق العاده درس خونی هم بودی میتونی حتی از طریق کنکور بازم دکترها قبول بشی صرفا قبول نکردن بلافاصله دکترها به معنی این نیست که دکترها را دیگه نمی تونید بگیرید.
بهرحال برای اینده تون برنامه ریزی کنید و الویت های زندگی تون مشخص کنید .

amin1366;585700 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
به حول و قوه الهی در مقطع دکتری قبول شده ام، ولی به دلایل خاص که خودم هم نمی دونم چیه
چند وقتی هست که پروپوزال رو به زور تصویب کردم
حدود تابستان (با کلی تاخیر)
اما انگیزه برای نوشتن پایان نامه ندارم
بهمن ماه هم باید دفاع کنم
اصلاً دست و بالم به کار نمی آد...
نمی دونم چه مرضی دارم...
راهنمایی کنید، انگیزه و روحیه بدید:help:
التماس دعا

سلام
دو تا علت عمده میتونه داشته باشه:
1- توی این چند سال درسهات خیلی فشرده و پشت سر هم بوده و همین مسئله باعث خستگی شما از درس شده: چاره این مشکل اینه که یه مدت درس رو بذاری کنار و به مغزت استراحت بدی. این کار باعث ریکاوری شدن شما میشه و بعدش میتونی ادامه بدی
2- احتمالا هدفی از نوشتن پایان نامه و گرفتن مدرکت نداری و همین مسئله باعث سست شدن شما شده. اگر این باشه باید علتش رو پیدا کنی و اون رو از بین ببری. مثلا اگه بیکاری افرادی که رشته شما رو خونودن شما رو سست کرده، میتونه همین الان به فکر پیدا کردن کار باشی منتها برای اینکه بتونی شغلی مرتبط با رشتت پیدا کنی باید رابطت با اساتید و افرادی که هم رشته شما هستند قوی بشه. این کار هم باعث میشه اونا در این زمینه بهت مشورت بدن و راهکارهایی که خودشون سالها امتحان کردن رو در اخیارت بزارن و هم اینکه اگر موقعیت شغلی پیدا کردن شما رو معرفی کنن. با این کار وقتی ببینی اون افراد در کار و رشتشون موفقن، انگیزه شما برمیگرده و میتونی به درست ادامه بدی.
با این حال بهترین کار مشاوره حضوریه چون تا وقتی شرایط شما مشخص نباشه نمیشه علت سستی شما رو به طور دقیق حدس زد.
پیروز و سربلند

amin1366;587432 نوشت:
آقا
دست شما درد نکنه....:))

خواهش میکنم البته ببخشید یهههههه خورده بد گفتم:khandeh!:
راستش نظر آقا متین هم خیلی خوبه به نظرم
ممکنه خسته شده باشید که طبیعی هم هست
بدتر از همه چیز به قول دوستمون نا امیدی از آینده کاریه که خیلی آدمو بهم میریزه
حرفای ناامید کننده سال بالاییا که دیگه هیچی
میگم شما یه 10 روز همه فکرا رو بذار کنار و فقط استراحت کن به درس اصلا فکر نکن البته هر چقدر که فکر میکنی نیازه
راستی پیشنهادشون که یه مشاوره خصوصی برید هم خوب بود من از پاسخگویی آنلاین مشاوره گرفتم خوب بود اون چیزایی رو که گفتن تو پست اولم گذاشتم اما خیلی سوال پرسیدن تا جواب بدن یعنی شرایط روحی هر شخصی فرق داره شما هم برو خودت بپرس کاری نداره نیم ساعتم بیشتر وقت نمیدن
یه بحث دیگه هم که هست اینه باید هدف گذاری کنید اصلا ببینید چرا میخواید درس بخونید اگه واقعا براتون مهمه و علاقه دارید دکترا رو ول نکنید اگه نه که هیچی
زیادم به اونایی که درس و ول کردن رفتن دنبال کار فکر نکنید:Nishkhand: البته با توجه به هدفتون چون انرژی آدمو میگیرن به این 3000 نفری که بورسیه شدن واسه دکترا خارج کشور فکر کنید یا افرادی که با انگیزه درس میخونن زندگی دکتر حسابی رو بخونید
ببینید اگه دیدید واقعا میخواید درس بخونید و تصمیمتون رو گرفتید دیگه قاطع باشید انرژی مثبت به خودتون بدید
ولی واقعا چند سال دیگه مدرک دکترا هم میشه کشک ببینید چقدر دانشگاهای ما اعم از آزاد و پیام نور و دولتی توی تحصیلات تکمیلی خروجی دارن دیگه درس خوندن تو ایران مثل زمان گذشته سخت نیست کیفیت اومده پایین پس سه چهار سال دیگه مدرک دکترا هم همینجوری میریزه

raha2020;587871 نوشت:
سلام دوستان
منم حالم بده و دچار سردگمی. لیسانس ممتاز بودم و ارشد مستقیمه امیرکبیر شدم. الان ارشدم تموم شده و دوباره ممتاز شدمو میتونم مستقیم برم دکتری
ولی دیگه نمیخوام بخونم. میخوام به جنبه های دیگه‌ی زندگیم برسم. خسته شدم از بس هرچی استادا گفتن گفتم چشم. میخوام آزاد باشم. به دینم، تفریحم و... برسم

همه بهم میگن حیفه موقعیتته ولی خداییش خسته شدم. تا کی برای حیف بودن و ... باید یه سری از خوشی ها و... رو به تعویق بندازم؟ آخه من یه مریضی هم دارم. اونم اینکه همیشه میخوام اول باشم برا همین نمیتونم در حد متوسط کار کنم. میگید چیکار کنم؟


الان که دکترا مستقیمای امیرکبیر انتخاب شدن حتما شما سال بعد قراره پذیرش بشید
من یه نصیحت دلسوزانه براتون دارم عمرتون رو تو دانشگاه امیرکبیر هدر ندید
دکترا بخونید ولی کنکور بدید دانشگاهتون رو عوض کنید
یا اگه معدلتون خیلی خوبه همینجوری با شرایط معدل دانشگاه شریف اقدام کنید
به نظرم دانشگاه امیرکبیر رسالتش روانی کردن دانشجوهاست
یا علی

raha2020;587871 نوشت:
سلام دوستان
منم حالم بده و دچار سردگمی. لیسانس ممتاز بودم و ارشد مستقیمه امیرکبیر شدم. الان ارشدم تموم شده و دوباره ممتاز شدمو میتونم مستقیم برم دکتری
ولی دیگه نمیخوام بخونم. میخوام به جنبه های دیگه‌ی زندگیم برسم. خسته شدم از بس هرچی استادا گفتن گفتم چشم. میخوام آزاد باشم. به دینم، تفریحم و... برسم

همه بهم میگن حیفه موقعیتته ولی خداییش خسته شدم. تا کی برای حیف بودن و ... باید یه سری از خوشی ها و... رو به تعویق بندازم؟ آخه من یه مریضی هم دارم. اونم اینکه همیشه میخوام اول باشم برا همین نمیتونم در حد متوسط کار کنم. میگید چیکار کنم؟


سلام
اون کاریو بکن که دوست داری
ما استاد پی اچ داریم بدبخت 30 سالش نیس اما داغون شده موهاش سفید شده از بس بهش فشار اومده
اگه انرژی داری که ادامه بده
اگرم نداری فعلا بیخیالش بشو تا بعداااااااا
اگر هدفت دکتراست، دکترا بگیر اما اگه هدفت زندگیه، زندگیتو بکن حالا شد دکترا هم میگری نشد هم نمیگیریو زندگیتو کن

جدای از این بحث، درسی که ما می خوانیم مخصوصا مهندسی یک خدمت به غرب و آمریکاس
کدوم این مقالات برای خودمون استفاده و کاربرد دارن؟ همش خدمت به غربه مخصوصا دکترین دکترای ما که هیچ کدومش استفاده داخلی نداره (بجز پزشکی و احکام)

matin_a4;587909 نوشت:
سلام
دو تا علت عمده میتونه داشته باشه:
1- توی این چند سال درسهات خیلی فشرده و پشت سر هم بوده و همین مسئله باعث خستگی شما از درس شده: چاره این مشکل اینه که یه مدت درس رو بذاری کنار و به مغزت استراحت بدی. این کار باعث ریکاوری شدن شما میشه و بعدش میتونی ادامه بدی
2- احتمالا هدفی از نوشتن پایان نامه و گرفتن مدرکت نداری و همین مسئله باعث سست شدن شما شده. اگر این باشه باید علتش رو پیدا کنی و اون رو از بین ببری. مثلا اگه بیکاری افرادی که رشته شما رو خونودن شما رو سست کرده، میتونه همین الان به فکر پیدا کردن کار باشی منتها برای اینکه بتونی شغلی مرتبط با رشتت پیدا کنی باید رابطت با اساتید و افرادی که هم رشته شما هستند قوی بشه. این کار هم باعث میشه اونا در این زمینه بهت مشورت بدن و راهکارهایی که خودشون سالها امتحان کردن رو در اخیارت بزارن و هم اینکه اگر موقعیت شغلی پیدا کردن شما رو معرفی کنن. با این کار وقتی ببینی اون افراد در کار و رشتشون موفقن، انگیزه شما برمیگرده و میتونی به درست ادامه بدی.
با این حال بهترین کار مشاوره حضوریه چون تا وقتی شرایط شما مشخص نباشه نمیشه علت سستی شما رو به طور دقیق حدس زد.
پیروز و سربلند

وعلیکم السلام ، ایام تسلیت باد
اتفاقاً این دو تا دلیل هم از دلائل بی انگیزگی بنده ست،
تشکر فراوان از حسن توجه شما...

عاصی;586610 نوشت:
سلام
آدم وقتی میاد اینجا میبینه این همه دوستان هم دردن باهاش،اساسا روحیه میگیره
منم این مشکلو دارم ینی انجام پایان نامم افتاده تو ترم 5 ینی تا بهمن، سرکارم میرم ، اسفندم میخوام عروسی کنم برم سر خونه زندگیم ،،سربازیم نرفتم هنوز!!!!! کلا آدم خوشحالی هستم واسه خودم
ولی دوستان درست میگن ارتباط دائم با استاد کمک میکنه تو انجام سریعتر پایان نامه

سلام علیکم، ایام تسلیت باد
ان شاء الله به خیریت و میمنت...
محتاج دعا

سلام بر دوستان
من دو صفحه اول و صفحه آخر را خوندم خیلی روحیه گرفتم!!![SPOILER] (اینجا دوستانی همچون من بسیارند! الان من چقدر خوشحال، همه چی آرومه، هیچ کس ننوشته پایان نامه! خیلیا شدن پنج ترمه)[/SPOILER]
به این نتیجه رسیدم که تعداد زیادی از اعضای سایت اسکدین دانشجویان ارشدی هستند که باید پایان نامه بنویسند اما کاهلی می کنند! پس از تفکر بسیار برای حل این معضل! به این نتیجه رسیدم که باید دست به دامان مدیران سایت شد تا :

اولا دسترسی این گونه اعضا از سایت محدود شود تا فرصت بیشتری برای نوشتن پایان نامه پیدا کنند! (حتی اگر شده به مدت سه تا پنج ماه تا اتمام پایان نامه شان، این افراد بن شوند!)

ثانیا یک تاپیک ایجاد نمایند با عنوان «آیا پایان نامه ات را نوشتی؟!!» یا «آنانکه پایان نامه نمی نویسند به جهنم می روند!» یا ... و در سر تیتر مطالب قرار دهند تا همیشه جلوی چشم ما باشد!

ثالثا برای کسانی که پایان نامه هایشان را می نویسند برای اتمام هر مرحله یک جایزه و برای اتمام و دفاع از آن یک جایزه ویژه قرار دهند!

رابعا می شود یک تاپیک زد با عنوان «من فصل ... پایان نامه ام را نوشتم» برای تمامی افرادی که در شرایط مشابه قرار دارند. در این تاپیک هر کس هر مقدار از پایان نامه اش را که نوشت بیاید و اطلاع دهد و بقیه برایش جشن نوشتن مثلا فصل اول پایان نامه؛ فصل دوم پایان نامه؛ یا مثلا اتمام طراحی پرسشنامه و .... بگیرند!

همه دوستان گرامی موفق باشند و پیروز

shirinbanoo;587982 نوشت:
سلام بر دوستان
من دو صفحه اول و صفحه آخر را خوندم خیلی روحیه گرفتم!!!

سلام علیکم
ایام پیش رو تسلیت
قرار بود روحیه بدید ، نه اینکه روحیه بگیرید...:)

[="RoyalBlue"]

amin1366;587984 نوشت:
سلام علیکم
ایام پیش رو تسلیت
قرار بود روحیه بدید ، نه اینکه روحیه بگیرید...:)

این ایام برشما هم تسلیت.

خوب من خودم روحیه گرفتم؛ گفتم بگم که شما از روحیه گرفتن من روحیه بگیرید! [SPOILER]خیالتان راحت بشه و بدون نگرانی و اضطراب و بدون اینکه خودتان را سرزنش کنید به ننوشتن پایان نامه تان ادامه بدهید![/SPOILER]
در ضمن برای روحیه گرفتن شما هم در چند بند پیشنهاداتی ارائه کردم!

التماس دعا[/]

shirinbanoo;587985 نوشت:
خوب من خودم روحیه گرفتم؛ گفتم بگم که شما از روحیه گرفتن من روحیه بگیرید!

خیالتان راحت بشه و بدون نگرانی و اضطراب و بدون اینکه خودتان را سرزنش کنید به ننوشتن پایان نامه تان ادامه بدهید!

در ضمن برای روحیه گرفتن شما هم در چند بند پیشنهاداتی ارائه کردم!

التماس دعا

از حسن توجه حضرتعالی سپاسگزارم...
اگر در مورد پیشنهادتون به مسئولان سایت خبری شد، ما رو هم خبر کنید
محتاج دعا

shirinbanoo;587982 نوشت:

اولا دسترسی این گونه اعضا از سایت محدود شود تا فرصت بیشتری برای نوشتن پایان نامه پیدا کنند! (حتی اگر شده به مدت سه تا پنج ماه تا اتمام پایان نامه شان، این افراد بن شوند!)

ثانیا یک تاپیک ایجاد نمایند با عنوان «آیا پایان نامه ات را نوشتی؟!!» یا «آنانکه پایان نامه نمی نویسند به جهنم می روند!» یا ... و در سر تیتر مطالب قرار دهند تا همیشه جلوی چشم ما باشد!

ثالثا برای کسانی که پایان نامه هایشان را می نویسند برای اتمام هر مرحله یک جایزه و برای اتمام و دفاع از آن یک جایزه ویژه قرار دهند!

رابعا می شود یک تاپیک زد با عنوان «من فصل ... پایان نامه ام را نوشتم» برای تمامی افرادی که در شرایط مشابه قرار دارند. در این تاپیک هر کس هر مقدار از پایان نامه اش را که نوشت بیاید و اطلاع دهد و بقیه برایش جشن نوشتن مثلا فصل اول پایان نامه؛ فصل دوم پایان نامه؛ یا مثلا اتمام طراحی پرسشنامه و .... بگیرند!

همه دوستان گرامی موفق باشند و پیروز


سلام علیکم.دانشجو جماعت که از رو نمیره در و ببندن از پنجره میاد.
الان فکر کنم فقط ما اینجاییم تاپیکای دیگه تعطیله بنده خدا خانواده ها که فکر میکنن داریم پروژه انجام میدیم

[="RoyalBlue"]

amin1366;587986 نوشت:
از حسن توجه حضرتعالی سپاسگزارم...

خواهش می کنم، وظیفه است.
[SPOILER]شنیدید میگن روحیه، روحیه می آورد؟! گفتیم روحیه مان باز هم بالاتر برود! خدا کند ناگهان از آن بالا سقوط نکند![/SPOILER]

amin1366;587986 نوشت:

اگر در مورد پیشنهادتون به مسئولان سایت خبری شد، ما رو هم خبر کنید
محتاج دعا

اینها درسته که پیشنهاد به مسئولان هستند اما به نظرم باید آستین از طرف خود دوستان بالا زده شود و تاپیک ها ایجاد شود، فقط بحث جایزه و سرتیتر کردن تاپیک ها با مدیران سایت خواهد بود!
[SPOILER]خدا وکیلی، اگر برای نوشتن پایان نامه این همه فکر می کردیم و خلاقیت به خرج می دادیم و به اندازه پشتکاری که برای پیگیری این تاپیک داریم تلاش می کردیم، الان پایان نامه خودمان که سهل است پایان نامه بقیه دوستان را هم تمام کرده بودیم![/SPOILER]
موفق باشید[/]

[="RoyalBlue"]

arash68;587987 نوشت:
دانشجو جماعت که از رو نمیره در و ببندن از پنجره میاد

مدیران به کارشان بسیار آگاهند (باور کنید قصد تعریف و تمجید ازشان را ندارم!) از طریق آی پی می بندند!
[SPOILER](حالا شما برو لپ تاپ دوستت را قرض بگیر اگر عمرا بده؛ چرا؟ چون داره پایان نامه می نویسه! همه که مثل ما نیستند! ستاد نا امید سازی دانشجویان پایان نامه نویس!)[/SPOILER][/]

shirinbanoo;587988 نوشت:
شنیدید میگن روحیه، روحیه می آورد؟! گفتیم روحیه مان باز هم بالاتر برود! خدا کند ناگهان از آن بالا سقوط نکند!

روحیه ای که منجر به عمل نشه، فایده نداره...
مثل افرادی که جو زده می شن ، یه مدتی توی جو هستن ، بعدش اصلاً یاد ندارن که چی شد ...

shirinbanoo;587988 نوشت:
خدا وکیلی، اگر برای نوشتن پایان نامه این همه فکر می کردیم و خلاقیت به خرج می دادیم و به اندازه پشتکاری که برای پیگیری این تاپیک داریم تلاش می کردیم، الان پایان نامه خودمان که سهل است پایان نامه بقیه دوستان را هم تمام کرده بودیم!

دقیقاً ...:((

shirinbanoo;587989 نوشت:

مدیران به کارشان بسیار آگاهند (باور کنید قصد تعریف و تمجید ازشان را ندارم!) از طریق آی پی می بندند!
[SPOILER](حالا شما برو لپ تاپ دوستت را قرض بگیر اگر عمرا بده؛ چرا؟ چون داره پایان نامه می نویسه! همه که مثل ما نیستند! ستاد نا امید سازی دانشجویان پایان نامه نویس!)[/SPOILER]


اینم راه داره با موبایل میایم نه لپ تاب

amin1366;587990 نوشت:
روحیه ای که منجر به عمل نشه، فایده نداره...
مثل افرادی که جو زده می شن ، یه مدتی توی جو هستن ، بعدش اصلاً یاد ندارن که چی شد ...

دقیقاً ...:((

از شوخی که بگذریم، مدتی واقعا نه به پایان نامه فکر کنید و نه کاری برایش انجام بدهید! بعد از مدتی که خوب گردش و تفریحات را انجام دادید و به کارهای دیگرتان رسیدید و بالاخره ذهنتان آرامش لازم را پیدا کرد؛ و احساس کردید که دیگر وقتش است که حتما هر طور شده باید پایان نامه را بنویسید؛ طی یک برنامه فشرده کاری از صبح زود به کتابخانه بروید تا عصر؛ هرقدر هم خسته شدید به کارتان ادامه بدهید! حتی یک روز هم کتابخانه را ترک نکنید.
حتی اگر می توانید در این مدت یک شغل نیمه وقت ولو غیر مرتبط که خارج از محیط کار وقت و انرژی از شما نگیرد پیدا کنید! و سرکار بروید!

اوایل قدری سخت است اما با سماجت تمام حداقل سه روز تا یک هفته به کارتان ادامه دهید، بعد ناگهان می بینید حدود دو ماهی گذشته و شما پایان نامه تان را تمام کرده اید و قرار است به زودی از آن دفاع کنید!

به امید آن روز

[="RoyalBlue"]

arash68;587991 نوشت:
اینم راه داره با موبایل میایم نه لپ تاب

به نظر من شما از خیر راهکار اولی بگذرید!
همان دو سه تای بعدی را اجرا کنید![/]

shirinbanoo;587993 نوشت:

به نظر من شما از خیر راهکار اولی بگذرید!
همان دو سه تای بعدی را اجرا کنید!


فکر کردم شوخی کردید واقعا این تاپیکو بزنیم؟
حالا جایزه ها رو بی خیال اما میشه یه تاپیک زد که هر کی بگه چه فصلی رو داده
ولی میترسم مدیرای انجمن بیان به سمت بیرون هدایتمون کنن
اصلا همین که این پایان نامه تموم شه بزرگترین جایزه دنیاست

[="RoyalBlue"]

arash68;587994 نوشت:
فکر کردم شوخی کردید واقعا این تاپیکو بزنیم؟
حالا جایزه ها رو بی خیال اما میشه یه تاپیک زد که هر کی بگه چه فصلی رو داده
ولی میترسم مدیرای انجمن بیان شوتمون کنن بیرون:Ghamgin:

خوب راستش خیلی هم جدی نبود!
آخه فکر نکنم اجازه بدن یه همچین تاپیکی زده بشه!
احتمالا میگن برین خودتون یه گروه درست کنید یه جای دیگه از این کارا بکنین اینجا سایت اسکدینه نه سایت پایان نامه نویسی!
نمیدونم! میشه امتحان کرد! اگر نبستن تاپیک رو ، ادامه اش میدیم![/]

shirinbanoo;587995 نوشت:

خوب راستش خیلی هم جدی نبود!
آخه فکر نکنم اجازه بدن یه همچین تاپیکی زده بشه!
احتمالا میگن برین خودتون یه گروه درست کنید یه جای دیگه از این کارا بکنین اینجا سایت اسکدینه نه سایت پایان نامه نویسی!
نمیدونم! میشه امتحان کرد! اگر نبستن تاپیک رو ، ادامه اش میدیم!


خوبه ها ولی یکم ضایع است مثلا یکی بیاد ببینه نمیگه دانشجوهای ارشد مملکت رو ببین با چه زوری دارن پایان نامه انجام میدن؟ یا مثلا نمیگن اینا خودشون به این باور نرسیدن یعنی بزرگ نشدن که سرشونو بندازن کارشونو بکنن؟میگن عین بچه ها هنوز باید زور سرشون باشه
یعنی خودمونو با خاک یکسان کردم

[="RoyalBlue"]

arash68;587996 نوشت:
خوبه ها ولی یکم ضایع است مثلا یکی بیاد ببینه نمیگه دانشجوهای ارشد مملکت رو ببین با چه زوری دارن پایان نامه انجام میدن؟ یا مثلا نمیگن اینا خودشون به این باور نرسیدن یعنی بزرگ نشدن که سرشونو بندازن کارشونو بکنن؟میگن عین بچه ها هنوز باید زور سرشون باشه
یعنی خودمونو با خاک یکسان کردم

زوری نیست که! تشویقیه! طرحای من همشون توش جایزه داره! نه تنبیه!

حالا اینکه بگن مثل بچه ها جایزه میخوان و، خاکشم نمیدونم! [SPOILER](بالاخره حقیقتی است بزرگ که به تازگی از پرده به در افتاده!)[/SPOILER][/]

shirinbanoo;587999 نوشت:

زوری نیست که! تشویقیه! طرحای من همشون توش جایزه داره! نه تنبیه!

حالا اینکه بگن مثل بچه ها جایزه میخوان و، خاکشم نمیدونم! [SPOILER](بالاخره حقیقتی است بزرگ که به تازگی از پرده به در افتاده!)[/SPOILER]


حالا بودن همچین تاپیکی ضرری نداره ولی مشکلات باید اساسی حل بشه یعنی اینکه روحیه بچه ها بهم ریخته و طرز فکراشون وادار به انجام کار نمیکندشون باید دیدشون عوض شه البته خودمم میگما

arash68;588000 نوشت:
حالا بودن همچین تاپیکی ضرری نداره ولی مشکلات باید اساسی حل بشه یعنی اینکه روحیه بچه ها بهم ریخته و طرز فکراشون وادار به انجام کار نمیکندشون باید دیدشون عوض شه البته خودمم میگما

خوب اگر بخواهیم بحث را جدی پیگیری کنیم باید بگم بیشتر از اینکه روحیه ها بهم ریخته باشه، قضیه سر اینه که بچه ها اکثراً خسته ان![SPOILER] (خسته میفهمی؟ خسته!)[/SPOILER]

معمولا مستقیما از کارشناسی وارد ارشد شده ان و به طور معمول هم از دیپلم فوقش با یک سال تأخیر وارد کارشناسی شده بودند.
18 سال از ابتدایی تا کنکور؛ بعد یک یا دو سال کنکور با تمام سختیها و مشقات؛ بعد کنکور ارشد با تمام سنگینی؛ بعد دو سال درسهای سنگین ارشد با پروژه های خسته کننده و وقتگیری که استادا می دادن! تقریبا تمام انرژی را تخلیه کرده!

حالا که کار به آخرش داره میرسه ناخودآگاه ذهن میگه حالا که آخر کار هست؛ من خسته ام و استراحت لازم دارم![SPOILER] (توجه ذهن به استراحتیه که بعدش میخواد بکنه و روی آن تمرکز می کنه!)[/SPOILER]
خوب طبیعیه که اکثراً نوشتن پایان نامه براشون سخت باشه. مخصوصا اینکه نه در دوره کارشناسی و نه در دوره ارشد یک مقاله واقعی و درست و حسابی ننوشتیم که الان غول پایان نامه برایمان آسانتر بشه!
پس عامل اول خستگی و عامل دوم ترس از نوشتن و اینکه آیا توانایی نوشتنش را داریم یا نه باعث میشه که هر روز کار را به عقب بندازیم.
راهکاری که چند پست قبل گفتم [SPOILER](منظورم پست طنز پیشنهادات نیست ؛ منظورم پست شماره 79 هست) [/SPOILER]به نظرم برای اینگونه افراد راه حل مناسبی باشه! البته کسانی که از نوشتن می ترسن، بهتره کمی بیشتر به استاد راهنماشون سر بزنن و بدون نگرانی از اینکه «امکان داره استاد در مورد من چی فکر کنه!» ولو شده هفته ای چهار پنج روز پیش استاد راهنما برن و برای هر قسمت از پایان نامه که دارن می نویسن با استاد مشورت کنن! مطمئن باشید استاد هم بیشتر به کار شما علاقه مند میشه و بیشتر کمکتون می کنه [SPOILER](به این شرط که استاد راهنماتون از اون بداخلاقای از زیر کار در رو نباشه! البته با عرض معذرت فراوان از اساتید محترم) [/SPOILER]و هم بعد یه مدت کوتاه کار دستتون میاد و با خیال راحت مثل یه نویسنده حرفه ایِ مقالات، شروع به نوشتن می کنید!

[="RoyalBlue"]راستی یه چیز دیگه!
مشخص کردن یک زمان معین برای اتمام پایان نامه و اینکه الزام به اینکه حتما حتما باید در همان زمان به پایان برسه هم کمک زیادی می کنه؛ باعث میشه که هرچی به اون زمان نزدیکتر بشید تلاش را بیشتر بکنید. [SPOILER](این یه اصله که میگن هرقدر وقتت برای انجام کار بیشتر باشه، بیشتر انجام کار را به تأخیر میندازید!)[/SPOILER]

با اجازه دوستان شب خوشی داشته باشید.
موفق باشید در این روزها و شبها بنده را هم از دعای خیرتان فراموش نکنید.
عزاداری همه گرامیان هم قبول درگاه حق![/]

سیده راضیه;586569 نوشت:
[=Times New Roman]سلام و عرض ادب
یکی از اساتیدم میگفتن یک افسردگی داریم به نام افسردگی پایان نامه که هرچقدر مدت انجام پایان نامه طولانی تر بشه احتمال گرفتار شدن به این افسردگی بیشتر میشه (البته نمیدونم علمیه یا نه). ایشون میگفتن در کشوری که درس میخوندن یکی از همکلاسیای ژاپنیش به این افسردگی دچار شده بود اون هم به شکل خیلی پیشرفته. میگن یک روز اومد دانشگاه و کل وسایل و کاغذها و نتایج تحقیقاتش رو بهم ریخت و از پنجره پرتاب کرد بیرون...
من هم یک مدت مثل شما بودم ولی خداروشکر یکی دو ماه مونده به دفاع به خودم اومدم و دیدم خیلی از فرصت ها رو از دست دادم.
شاید شما مثل خیلی از ما ایرانی ها عادت کردید یک نفر بالای سرتون باشه تا مجبور بشید کاری رو انجام بدید. احتمالا استاد راهنماتون به اندازه کافی سخت گیر نیست. بهترین کار همونطور که جناب صابر فرمودن اینه که با استادتون زیاد در ارتباط باشید و خودتونو مجبور کنید دو سه روز یک بار گزارش کارتون رو براش ارسال کنید.
یا یک جلسه باهاشون صحبت کنید و ازشون بخواهید یک برنامه انجام پایان نامه براتون بدن که با اون پیش برید. البته نه به صورت کلی هرچه ریزتر باشه بهتره.
به خودتون بگید من که قرار هست این راهو طی کنم چه بهتر که سر فرصت و با آرامش کارمو انجام بدم تا دقیقه 90 و با استرس.
البته احتمالات دیگه ای هم هست مثلا اینکه شاید به آینده رشتتون امیدوار نیستید. که البته این مطلب درستی نیست.خدا مفتح الابواب هست و همیشه باید امیدوار بود. چون خدا از جایی گشایش ایجاد میکنه که اصلا انتظارش رو ندارید.

در هر حال امیدوارم از این دوره به نحو احسن عبور کنید و به روز دفاع از تز دکترا برسید.


همه ی این مشکلاتی که گفتید رو من دارم حتی این افسردگیه اما نمیدونم باید چیکار کنم
اگه حداقل دکترا قبول شده بودم یه انگیزه ای میگرفتم برای پایان نامه ارشدم تمومش کنم منم 5 ترمه شدم اوضاعمم از اون چینیه بدتره. استادمم خیلی خوبه ولی انقدر پیچوندمش روم نمیشه ببینمش.
خدا کنه به حق امام حسین خدا یه کمکی به هممون بکنه. یعنی میشه من از این افسردگی و روانی شدن واسه پروژه در بیام؟باورم نمیشه این روزا تموم شه

arash68;586580 نوشت:
ببین هم دردیم البته من مشکلم حاد تره
تا آخر مهر باید ارشدمو دفاع میکردم که یک سال خوردم و خوابیدم سر و ته تو یه سال 7 روزم نشستم سرش یعنی یه وضعیا یعنی میتونم بگم اصلا شروع نکردم تازه صفر کیلومترم هنوزم حسش نمیاد لعنتی
الان 5 ترمه شدم باید تا آخر دی بدم اما چون میخوام برا دکترا اپلای کنم و باید بشینم سر زبان و کارای دیگه جز آرزوهامه که تو این یه ماه و نیم ان شاالله به امید خدا:Ghamgin: تمومش کنم
حالا از تجربه هام برا شما بگم به قول دوستمون بالاخره باید انجامش بدی هر چی زودتر زجر کمتر آرامش روحی بیشتر
من که استادم سپرده منو به خدا سراغی نمیگیره
نتیجه دیگه اینکه یه ماه دیگه سوزش و عصبانیت و روحیتون بدتر از الانه چون یه ماه دیگه از دست دادی پس مثل یه پسر خوب بشین سر کارات
من الان که گذشت دلیلشو ناامیدی میدونستم فکر میکردم پروژه ارشد خیلی چیز خفنیه نمیرفتم سمتش میگفتم آره باید یه کار درست و حسابی کنم یه کار بزرگ دیگه الان که چند روزه نشستم سرش میفهمم سرو تهش یه ماه و نیم بود اما من یه سال خون دل خوردم واسه هیچیییییییییی واسه اینکه الکییی بزرگش کرده بودم فکر میکردم میخوام شاتل هوا کنمواسه یه پروژه کشک کار پروژم زیاد بود ولی یه ماه و نیم متمرکز میشستم سرش تموم بود اما عوضش این همه خون دل خوردم

همه بهم میگفتن بده بیرون واست انجام بدن اما خب به هزار تا دلیل شرعی و غیر شرعی این کارو نکردم راضی هم هستم


چیزایی که گفتید رو منم ریز به ریز تجربه کردم فقط قصد اپلای کردن ندارم
اما فکر میکنم مشکلات ماها که هممون درس نخوندیم یکیه اما دلیل اصلی و ریشه ایش فرق داره .مثلا من به خاطر نوع روحیاتمه که از همه چیز عقب افتادم.پس راهکارامون باید فرق کنه

نهال;586585 نوشت:
من وضعم از همه بدتره رشته ي ليسانسم رو دوست ندارم نه رشته رو نه أساتيد رو نه هم كلاسيام رو كلا به زور دارم ميرم و ميام دوسالش هم مونده هنوز كاشكي عرف مون جوري بود ولش ميكردم ميرفتم دنبال علايقم ولي دهن مردم رو نميشه بست منم انگيزه ام كلا از بين رفته فقط ميخوام مدركش رو بگيرم و تمام

دقیقا عین من...!

بچه ها یه چی بگین ما انگیزه بگیریم لیسانسمونو بگیریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

[="Arial"][="DarkGreen"]

setsoko;588042 نوشت:
دقیقا عین من...!

بچه ها یه چی بگین ما انگیزه بگیریم لیسانسمونو بگیریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

اوووه! خوش به حالتون شما فقط مشکلتون انگیزه است؟! کاش منم مثل شما بودم. به این فکر کنید که خیلی ها از امکانات و شرایط آرومی که شما دارید محرومن ولی باز هم تلاش خودشون رو می کنن. شما الان فقط باید درس بخونید. بی انگیزگی از زیادی راحتیه خیاله. کم تر بیاین توی دنیای مجازی و بچسبین به درستون.[/]

sarahh;588023 نوشت:
چیزایی که گفتید رو منم ریز به ریز تجربه کردم فقط قصد اپلای کردن ندارم
اما فکر میکنم مشکلات ماها که هممون درس نخوندیم یکیه اما دلیل اصلی و ریشه ایش فرق داره .مثلا من به خاطر نوع روحیاتمه که از همه چیز عقب افتادم.پس راهکارامون باید فرق کنه

آخه من تنبلی کردم و معتاد اینترنت شدم بعد چون عقب افتادم عصبی شدم و نتونستم درس بخونم از شدت ناراحتی و عصبانیت.زیاد توضیح ندادید در مورد نوع روحیاتتون.آخه نوشتید هر چی گفتم تجربه کردید!
در هر حال به نظرم دوستمون کوراولموش خوب گفتن
انگار خوشی زده زیر دل ما که همه چیز محیاست و کاری نمیکنیم
یه جوری میشه همون قدرنشناسی که کارشناس محترم گفتن

[="Arial"][="DarkGreen"]مشکل شما اینه که زندگی رو برای خودتون تعطیل کردین برای زندگی کردن!!!.فکر می کنید اگر فقط درس بخونید(که نمیخونید)همه چیز حله!!من دانشگاه دولتی نمیرم رشته ای که میخونم رو اصلاً دوست ندارم.شرایط خانوادگیمم جوری نیست که بتونم راحت درس بخونم در واقع دانشگاه من برای خانواده در اولویت آخر قرار داره!امکانات خاصی هم ندارم اما زندگی رو برای خودم حروم نکردم.سینمای من سرجاشه.حتماً باید برم فیلمم رو ببین.به موسیقی علاقه داشتم رفتم دنبالش و ی مدتی سنتور می زدم ولی خانوادم اجازه ندادن ادامه بدم.حداقلش خیالم راحته که توی دلم نموند و رفتم دنبالش هرچند نتیجه ی دلخواهم رو نگرفتم.هر از گاهی میرم پارک، شهر بازی.به عکاسی علاقه دارم میرم بیرون عکس میگیرم.تا دلتون بخواد عکس شخصی دارم و بزرگترین تفریحم خرید کتابه.ما اینجا ی دنیای کتاب داریم که پاتوق ثابت منه.پول زیادی خرج نمی کنم اما زندگی رو هم تعطیل نکردم.درس هم میخونم.خیلی شرایط درس خوندن من سخته.معمولاً آخر شبها یا صبح خیلی زود درس میخونم.درسته که توی کشور ما به قول شما حتماً باید این تحصیلات آکادمیک رو داشت اما نه اینکه تمام زندگی رو فقط وقف دانشگاه کنید.اگه شما بخوای مثلاً ی لپ تاپ بخری برنامه ریزی می کنید که مثلاً من باید 5 ماه انقدر پس اندازکنم تا بتونم لپ تاپ مورد نظرم رو بخرم ولی مگه توی این 5 ماه از خوردن و خرید کردن و هرکار دیگه ای که خرج داره دست میکشید؟! معلومه که نه.زندگی عادیه خودتون رو دارید و در کنارش پس انداز هم می کنید.اینو بهتون بگم دوستان من!شما خوشی زده زیر دلتون،همین.خدا این کسالت و تنبلی رو ازتون بگیره ان شاءالله.[/]

[="Arial"][="DarkGreen"]

arash68;588057 نوشت:
آخه من تنبلی کردم و معتاد اینترنت شدم بعد چون عقب افتادم عصبی شدم و نتونستم درس بخونم از شدت ناراحتی و عصبانیت.زیاد توضیح ندادید در مورد نوع روحیاتتون.آخه نوشتید هر چی گفتم تجربه کردید!
در هر حال به نظرم دوستمون کوراولموش خوب گفتن
انگار خوشی زده زیر دل ما که همه چیز محیاست و کاری نمیکنیم
یه جوری میشه همون قدرنشناسی که کارشناس محترم گفتن

اولین قدم اینه که از نت دل بکنید.[/]

کور اولموش;588065 نوشت:

اولین قدم اینه که از نت دل بکنید.


واقعا سخته من که نمیتونم استخونام درد میگیره
باید برم راههای ترک اینترنت رو بخونم
ولی آره چند ساله کارم شده ول گشتن تو اینترنت این که نشد زندگی

[="Arial"][="DarkGreen"]

arash68;588068 نوشت:
واقعا سخته من که نمیتونم استخونام درد میگیره
باید برم راههای ترک اینترنت رو بخونم
ولی آره چند ساله کارم شده ول گشتن تو اینترنت این که نشد زندگی

منم مثل شما بودم.تمام کوچه پس کوچه هاشو هر روز متر می کردم.ولی ی نفر که خودش زخم خورده بود بهم گفت همیشه فرصت برای این ول چرخیدن هست.منم ولش کردم.تقریباً توی تمام شبکه های اجتماعی بودم و ی پای ثابت بازی های رایانه ای ولی به لطف خدا ترک کردم الان چند ماهه پاکم و فقط میام اینجا اونم هر از گاهی.اول قبول کنید که معتادید.من کور الموش ،یک معتاد .چند ماهه که پاکم.خخخخخخ[/]

کور اولموش;588070 نوشت:

منم مثل شما بودم.تمام کوچه پس کوچه هاشو هر روز متر می کردم.ولی ی نفر که خودش زخم خورده بود بهم گفت همیشه فرصت برای این ول چرخیدن هست.منم ولش کردم.تقریباً توی تمام شبکه های اجتماعی بودم و ی پای ثابت بازی های رایانه ای ولی به لطف خدا ترک کردم الان چند ماهه پاکم و فقط میام اینجا اونم هر از گاهی.اول قبول کنید که معتادید.من کور الموش ،یک معتاد .چند ماهه که پاکم.خخخخخخ


آره به درجه معتاد تمامی رسیدم
حالا چطوری ترک کردین؟واقعا میگم چند دقیقه وایرلس قطع میشه من عصبی و کلافه میشم
اوه بازی رو که دیگه نگید یعنی این لپ تاب و گوشی همه عمر منو حروم کرد بازم نمیتونم ترکش کنم
آفرین دمت گرم کار خوبی کردی

sarahh;588023 نوشت:
چیزایی که گفتید رو منم ریز به ریز تجربه کردم فقط قصد اپلای کردن ندارم
اما فکر میکنم مشکلات ماها که هممون درس نخوندیم یکیه اما دلیل اصلی و ریشه ایش فرق داره .مثلا من به خاطر نوع روحیاتمه که از همه چیز عقب افتادم.پس راهکارامون باید فرق کنه

راستی یه نکته دیگه شما درست میفرماید دلیل مشکل همه مثل هم نیست شاید یکی از نظر روحی مشغول باشه یه پیشنهادی که براتون دارم اینه از پاسخگویی آنلاین بخش مشاورش کمک بگیرید پاسخگوی شماره 37 اگه اشتباه نکنم.خیلی جزئی سوال میکنن روحیاتتون میاد دستشون بعد جواب میدن من خیلی خوشم اومد از پاسخگوییشون

[="Arial"][="DarkGreen"]

arash68;588073 نوشت:
آره به درجه معتاد تمامی رسیدم
حالا چطوری ترک کردین؟واقعا میگم چند دقیقه وایرلس قطع میشه من عصبی و کلافه میشم
اوه بازی رو که دیگه نگید یعنی این لپ تاب و گوشی همه عمر منو حروم کرد بازم نمیتونم ترکش کنم
آفرین دمت گرم کار خوبی کردی

به سختی.واقعاً دردناکه.استخونهاتون به حد ترکیدن درد میگیره.باید ی سرگرمیه جدید برای خودتون ایجاد کنید.ی تفریح بیرون از خونه چیزی که بهش علاقه دارید.مثلاً سینما،پژوهشکده،موزه،باغ وحش،نمایشگاههای عکس یا خیلی تفریحات سالم دیگه.اگه چند روز فقط چند روز دور بمونید بعدش دیگه دست خودتونه.حتی از موبایل و تبلت هم استفاده نکنید.سعی کنید حداقل یک هفته چشمتون بهشون نخوره.[/]

کور اولموش;588076 نوشت:

به سختی.واقعاً دردناکه.استخونهاتون به حد ترکیدن درد میگیره.باید ی سرگرمیه جدید برای خودتون ایجاد کنید.ی تفریح بیرون از خونه چیزی که بهش علاقه دارید.مثلاً سینما،پژوهشکده،موزه،باغ وحش،نمایشگاههای عکس یا خیلی تفریحات سالم دیگه.اگه چند روز فقط چند روز دور بمونید بعدش دیگه دست خودتونه.حتی از موبایل و تبلت هم استفاده نکنید.سعی کنید حداقل یک هفته چشمتون بهشون نخوره.

باشه مرسی ان شاالله این کارو میکنم فعلا مریضم افتادم تو جام بازم از اینترنت دست نمیکشم ولی ان شاالله خوب شدم حتما این کارو میکنم چون دیگه نه مغز واسم موند نه چشم .بهترین راهم به نظرم همینه یه سرگرمی دیگه تا یه مدت به جز اینترنت باشه.ممنون

arash68;588057 نوشت:
آخه من تنبلی کردم و معتاد اینترنت شدم بعد چون عقب افتادم عصبی شدم و نتونستم درس بخونم از شدت ناراحتی و عصبانیت.زیاد توضیح ندادید در مورد نوع روحیاتتون.آخه نوشتید هر چی گفتم تجربه کردید!
در هر حال به نظرم دوستمون کوراولموش خوب گفتن
انگار خوشی زده زیر دل ما که همه چیز محیاست و کاری نمیکنیم
یه جوری میشه همون قدرنشناسی که کارشناس محترم گفتن

نه خب من معتاد اینترنت نشدم. بله خب منظورم این بود که بعضی وقتا شرایط روحی آدم خیلی بد میشه یعنی خوشی ای نیست که بخواد بزنه زیر دل آدم.مشکلات مادی و خانوادگی وجود نداره همه چیز خوبه همه ی امکانات هست اما مشکلات روحی وجود داره
مثلا استرس وسواس فکری اضطراب ترس ناامیدی احساس بی عرضگی یا بزرگنمایی کار و همه چیز یه عالمه فکر منفی که روحیه آدمو خراب میکنه.عرض بنده این بود که اینا باید راهکارای خودشو دنبال کنه.البته شما چیزی غیر از این نگفتید ولی منظورم این بود
موضوع قفل شده است