قرآن ! من شرمنده توام .....

تب‌های اولیه

1266 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ 15

فرمود: «همانا تو از مهلت يافتگانى.» 15

آيه 15 ـ اين تاخير افكندن شيطان كه در پاسخ تقاضاى او بوده، درست است كه با تقاضايش هماهنگى دارد، ليكن "الى يوم يبعثون" نيست، بلكه بر حسب آياتى مانند "انك لمن امنتظرين الى يوم الوقت المعلوم" اين انتظار تا پيش از رستاخيز است، نه تا خود رستاخيز، زيرا صعقه و بيهوشى كه از مرگ شديدتر است طبق آيه (39:68) شامل كل مكلفان مى باشد، كه از جمله آنان خود شيطان است. مگر "مَن شاءاللّه " كه مقربين عنداللّه اند و هرگز صعقه و بيهوشى در آخر عمر برزخى شامل حال آنان نمى شود، بلكه با همان زندگى برزخى منهاى ويژگيهاى آن به رستاخيز قدم مى نهند،

پس در جمع شيطان هم مثل ديگران مرگش با آنان پيش از رستاخيز فرا مى رسد. پس الى يوم يبعثون ـ كه مورد تقاضاى او بوده ـ انجام شدنى نيست، بلكه "الى يوم الوقت المعلوم" و "من المنظرين" است «منظرين» كل شياطين جنى مى باشند، در اينصورت اين مهلت تا وقت مقرر در انحصار شخص شيطان نيست، زيرا منظرين جمع است، و اين مهلت شامل كل شياطين مى باشد.
و چون "يوم الوقت المعلوم" يك يوم است، نه ايام پياپى پس در آن هنگام كل شيطانها را مرگ فرا مى رسد طبعا مرگ صعقه بيهوشى و بالاتر از مرگ عادى است.

در پاسخ اين پرسش كه انتظار تا "يوم الوقت المعلوم" كه حالت صعقه و بيهوشى همه گانى است در دو بعد دنيوى و برزخى انذارى است چون برزخيان نه مورد دعوت ربانى است نه مورد ضلالت شيطانى؟ پاسخ اينكه تا آخرين لحظه تكليف دنيوى كه با صعقه و بيهوشى مماس است چنانكه دعوتهاى ربانى استمرار دارد ضلالتهاى شيطانى نيز مستمر است طبعا در عالم تكليف، ولى برزخيان از اين مجرمان طبعا مستثنى مى باشند.

قَالَ فَبِمَآ أَغْوَيْتَنِى لأََقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَ طَكَ الْمُسْتَقِيمَ 16

گفت: «پس از آن رو كه مرا به بى راهه افكندى، من نيز همواره براى (گمراه كردن)شان بر سر راه بسيار راستت همى مى نشينم.» 16

آيه 16 ـ اينجا شيطان بسى تأكيد مى كند كه راه راست را بر بندگان خدا مى بندد، و در آيه هفدهم آنها را چهارجانبه محاصره مى كند، كه از راه آينده برزخ و رستاخيزشان. و از گذشته دنياشان، و از طريق دينشان و از راه شهواتشان ـ اكثريت آنان را از راه به در مى سازد.

ثُمَّ لأََتِيَنَّهُم مِّنم بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَـنِهِمْ وَعَن شَمَآلـءِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَـكِرِينَ17

«سپس بى گمان از پيش رويشان [: آخرت] و از پشت سرشان [: دنيا] و از طرف راستشان [: دينشان] و از طرف چپشان [: شهواتشان] همواره بر آنها مى تازم، و بيشترشان را شكرگزار نخواهى يافت.» 17

آيه 17 ـ اين چهار بعد در دو جريان است 1) جريان مماس و درونى، كه متقضاى عقل و نفس امّاره است 2) و دو جريان متفصل كه نخست دنياست كه پياپى از آن فاصله مى گيرند، سپس برزخ و قيامت كه در پيش دارند، و بر مبناى هر دو جريان برونى و درونى شيطان شيطنتهاى خود را با كمال اصرار ادامه مى دهد.
يعنى دين را وارونه جلوه مى دهد، و شهوت را نمايان مى سازد، دنيا را زينت مى دهد و قيامت و برزخ را دور و ناچيز نمايان مى سازد.

اين سختى كه "فبما اغوتينى" مانند كار چهار جانبه شيطنت او هر دو باطل است، چنانكه كل آيات ربانى در دعوت الى اللّه آنرا نقض كرده، و اينجا هم آيه (18) بيانگر تكذيب اين كار نابكار اوست، و آيا كار چهار جانبه شيطانى ربانى است، تا آنكه اغوا و گمراه كردن خدا نسبت به شيطان ربانى باشد، اينجا عمق إغواء در عمق نظر شيطانى اين است كه خدا او را از نظر تكبرى كه در برابر حضرتش انجام داد، از آنجا برون راند، و آيا اين برون راندن إغواء و گمراه كردن است يا جزاى تكبر او مى باشد.

در پاسخ اين پرسش هم كه چرا خدا به شيطان اينگونه در زندگى شيطانى اش مهلت داده، بايد گفت چنانكه دعوت ربانى در طول زمان و عرض زمين تكليف تا پايانش ادامه دارد، كه اين خود ابتلا و امتحانى است براى كل مكلفان، و به منظور عمق بيشتر اين امتحان به شيطان نيز اين مهلت را داده تا راستان راه راست را با ابتلاى بيشتر بپيمايند، و منحرفان در انحرافات خود همچنان بمانند، در ست است كه كار شيطانها بسى نادرست مى باشد، ولى كار خدا در مهلت دادن او در اين امتحانات ربانى و آزمايشى است.

قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَّدْحُورًا لَّمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لأََمْلأََنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ 18

فرمود: «از اين باغ سر در هم در حالى كه مذمت شده (و) رانده گشته اى برون شو. بى گمان كسى از آنان كه از تو پيروى كند، همانا جهنم را از همه ى شما (ابليسيان) همواره پرخواهم كرد.» 18

آيه 18 ـ مذئوم از ذَئْم است، به معنى مذمت بسيار كه نتيجه همان مذئوم به معنى رانده شدنى است بدون برگشت «تبعك» اينجا به معناى شيطانى شدن و در حزب شيطان قرار گرفتن است، كه نتيجه اش احيانا جهنم مى باشد بدين معنا كه گناهانى كه قابل بخشش يا شفاعت مى باشند و در اثر پيرويهاى اندك از شيطان است مرتكبانش را جهنمى نمى كند.

وَيَــٔادَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتَُما وَلاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّــلِمِينَ 19 فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَـنُ لِيُبْدِىَ لَهُمَا مَاوُورِىَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَ تِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَـلـكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَـذِهِ الشَّجَرَةِ إِلآَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَــلِدِينَ20 وَقَاسَمَهُمَآ إِنِّى لَكُمَا لَمِنَ النَّـصِحِينَ 21 فَدَلَّـلـهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَ تُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَلـهُمَا رَبُّهُمَآ أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَآ إِنَّ الشَّيْطَـنَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ 22قَالاَ رَبَّنَا ظَـلَمْنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَـسِرِينَ 23

«و اى آدم! تو با همسرت در (اين) باغ سردرهم سكونت گير، پس از هر جا و هرگونه كه بخواهيد (از خوردنى هايش) بخوريد، و به اين درخت نزديك مشويد، پس (در اين صورت) از ستمكاران مى شويد.» 19 پس شيطان، براى آن دو وسوسه كرد، تا آنچه را از عورت هايشان از ايشان پوشيده مانده بود برايشان نمايان گرداند و گفت: «پروردگارتان شما را از اين درخت منع نكرد، جز براى آنكه (مبادا) دو فرشته گرديد، يا از (زمره ى) جاودانان باشيد.» 20 و براى آن دو سوگند ياد كرد كه: «من به راستى همواره از خيرخواهان شمايم.» 21 پس آن دو را با دلو فريب (به چاه سقوط) افكند. پس چون آن دو از آن درخت (ممنوع) چشيدند، زشتى هايشان برايشان آشكار شد، و به چسبانيدن برگ آن باغ بر خود نزديك شدند، و پروردگارشان آن دو را بانگ زد: «مگر شما را از اين درخت منع نكردم و به شما نگفتم (كه) شيطان بى گمان براى شما دشمنى آشكارگر است؟» 22 گفتند: «پروردگارمان! ما بر خويشتن ستم كرديم، و اگر بر ما (گناهمان را) نپوشانى و به ما رحم نكنى، بى گمان (و) بى امان از زيانكاران خواهيم بود.» 23

آيه 19 تا 23 ـ خدا آدم و حوا را در اين امتحان نخستين در صورت تخلّفشان از ستمكاران برشمرده، و شيطان هم نهى خدا را از دستيابى به آن شجره منهيّه مانعى از فرشته شدن يا ماندنى بودنشان در آن باغ دانسته، و براى نخستين بار بر درستى و نصحيت گراييش قسم ياد كرده، و با اين مقدّمات آن دو همسر را به كثرى وا داشته است، كه مبتلاى به اين گناه غفلت بارشان نمود، زيرا آدم هرگز گمان نمى كرد كسى سوگندى دروغ به خدا بخورد، و روى همين اصل هم گول خورد.

از اين نهى ربانى و وسوسه شيطانى در نص قرآن ـ كه اين خود ظلمى بوده است ـ و اينجا آدم و حوا گول خورده اند، و نيز جهاتى ديگر كه با هفت تعبير در حرمت چشيدن از ميوه اين درخت شركت دارند، و در جمع پيداست كه اين دو مرتكب گناه شده اند، و در نتيجه زشتى هاى برونى و درونيشان كه از نظرشان پنهان بود، بر ايشان آشكار گرديد.

در آيه (23) و آياتى ديگر لفظ سوآتهما ـ كه جمع است ـ آمده، و اين خود در برگيرنده زشتى هاى برونى و درونى است، برونيش آشكار شدن عورتهاى اين دو است، كه لباس بهشتى از آنان در اين جريان كنده شد، و از برگهاى درختانى بهشتى خواستند كه عورتهاشان را بپوشانند، و عورتهاى درونيشان همان گناهشان بود ـ كه بر خلاف گمان طهارت مطلقشان ـ برايشان پديدار گشت.
در پاسخ اين پرسش كه عورتهاى همسران نسبت به يكديگر هرگز زشت نيست، پس چگونه آشكار شدن اين عورتها با لفظ سوآت آمده؟ بايد گفت: گويى اين جريان پيش از ازدواجشان پديد آمده، و اين دو در آغاز جريان زندگى بوده اند، از آغاز هم پوشش بهشتى براى عورتهاشان مقرر گشته بود، روى اين اصل براى نخستين بار با كنده شدن پوششهاشان عورتهاشان به نظرشان زشت بود. ولى «زوجك» دليل است بر اينكه همسر يكديگر بوده اند، در اين صورت اين عورت بودن در برابر ديگران و حتى همسر عورت است گرچه نگريستن طرفين مباح است.

و در پاسخ اين پرسش كه رسولان ربانى كه معصومند اين خود منافى است با گناه آدم عليه السلام؟ بايد گفت: در آيات بقره و طه و آياتى ديگر بگونه اى مفصل آمده و از جمله در آيه طه فرمايد "و عصى آدم رب فغوى. ثم اجنباه ربه فتاب عليه و هدى" و اين آيه بيانگر اين حقيقت است، كه اين گناه آدم پيش از رسالت او بوده است.

قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِى الأَْرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَـعٌ إِلَى حِينٍ 24

فرمود: « (هرسه) فرود آييد، حال آنكه بعضى از شما دشمن بعضى دگريد، و براى شما در زمين تا هنگامى (معيّن) قرارگاه و برخوردارى اى است.» 24

آيه 24 ـ اينجا شيطان با آدم و همسرش مأمور شدند به اين زمين فرود آيند، و تا هنگامى معين در آن زندگى كنند. و اين دشمنى داراى دو بعد است انسان با انسان و با شيطان.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

يَـبَنِىءَادَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَ رِى سَوْءَ تِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَ لِكَ خَيْرٌ ذَ لِكَ مِنْ ءَايَـتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ 26

اى فرزندان آدم! ما همواره براى شما لباسى فرو فرستاديم كه عورت هايتان را بپوشاند، (اين پوشش زيرين شماست) و (نيز پوشش) زينتى (برايتان فرستاديم)؛ و (اما) بهترين جامه(ى زيرين و رويين شما) لباس تقوى است. اين از نشانه هاى خداست، شايد به خوبى ياد آورند. 26

آيه 26 ـ براى انسان نخست لباس تن مطرح است، و سپس لباس روح كه لباس نخستين پوشنده عورتها و زينت دهنده بدنها است، و لباس تقوى پوشنده كلّ بديهاى معنوى است، و اين پوشش دوّمين بر مبناى فطرت و عقل و دين مى باشد، و چنانكه روح انسان بر بدنش رجحان دارد، لباس روح نيز چنان است، كه بايستى با پوششهاى تقوى خود را از همه نابسامانيها پرهيز دهد.
و اينجا از دو پوشش جسمانى انسان سخن رفته است نخست "يوارى سوآتكم" كه پوششهاى زيرين نسبت به عورتهاى انسان است، دوم «و ريشا» كه لباس رو و زينت بدن مى باشد.

و اين "قد انزلنا عليكم" كه فرو فرستادن اين سه گونه لباس را در بر دارد، بدين معنى نيست كه بايستى حتما از آسمان نازل شده باشد. زيرا فرستنده اين لباسها براى انسانها نه زمينى است و نه آسمانى، روى اين اصل انزال در اصل فرو فرستادن از مقام اعلى و اقدس ربانيت بوده، آرى مناسبت است كه اين فرود آمدن از آسمان هم باشد، ولى ما اينجا دليلى بر جريان دوم نداريم، زيرا آنچه از اين آسمان جسمانى نازل گرديده ـ بر حسب آياتى چند ـ تنها باران است. و يا احيانا كوههايى كه بنام «رواسى» ناميده شده اند.

آرى چون باران نمايانگر و وسيله پديد آمدن نباتات و حيواناتى است، كه خود منشأ دو گونه لباسهاى انسانى مى باشد، بدين معنا نزول اين دو گونه لباس از آسمان معنا مى دهد، بر خلاف "لباس التقوى" كه همان بعد اول است.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

سلام و عرض ادب خدمت دوستان عزیز

از این که این مدت رو در خدمتتون بودم بسیار خرسندم امیدوار

هستم که شما هم از این تاپیک استفاده لازم رو برده باشن

متاسفانه بنده از این به بعد نمیتونم مثل سابق فعالیت کنم

قبلا هم چون این موضوع رو میدونستم با سرکار دختر مهربان هماهنگ کردیم

که ایشون به جای من روزی دو صفحه قران بزارن ولی ظاهرا ایشون هم نمیتونن

به هر حال امیدوارم خوبی بدی دیدین حلال کنین

خوشحال میشم یکی داوطلب بشه و در این تاپیک فعالیت کنه

در پناه حق :Gol:

يَـبَنِىءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُو لاَ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ 31

اى فرزندان آدم! زينت خود را در نزد هر سجده گاهى (باخود)بگيريد. و بخوريد و بياشاميد و زياده روى نكنيد كه او بى گمان اسرافكاران را دوست نمى دارد. 31

آيه 31 ـ "خذوا زينتكم عند كلّ مسجدٍ" چنانكه زينتهاى روحانى و جسمانى انسان را در بر دارد، كه بايستى با لباس و بدن پاك و پاكيزه و آراسته، و روح پيراسته در سجده گاههاى رسمى ـ كه مساجد است و يا غير رسمى كه هر جاى شايسته براى سجده و نماز مى باشند ـ مال و فرزندان را بر حسب آيه "المال و البنون زينة الحياة الدنيا" نيز در بردارد، كه انسان به هنگام نماز يا بهتر شركت در جماعت بايستى كلّ اين زينتها را تا حد توان به همراه داشته باشد، دو زينت خودى براى تكامل و احترام در محضر خدا، و دو زينت ديگر به منظور پرداختن مال به نيازمندان، و سازماندهى فرزندان در اين اجتماع عبادتى است، كه عبادتش براى خدا و بهره اجتماعيش بسود بندگان خدا است.

اينها زينتهائى است كه بايد در هر سجده گاهى با خود داشت كه «كم» است، و نيز «عنكم» زينتهائى است كه بايد در حال نماز از خود دور داشت مانند طلا و ابريشم براى مردان و پوششهاى هوس انگيز براى زنان.

و سپس زياده روى نكردن در خوردن و آشاميدن و بازدارى از هر بدى افراط و تفريط است، نه آنچنان زياد كه بيش از اندازه معمولى و بهداشتى باشد، كه نسبت به خود و ديگران زيانبار است، و نه بسيار كم باشد كه بر خلاف بهداشت او است، بلكه ميانه روى در خوردن و آشاميدن در اين ميان پسنديده است، چنانكه زينت براى مسجد نيز چنان است، كه مثلاً كل اموال و لباسهاى زينت و فرزندان را به مسجد بردن اسراف است، و هيچ يك از فرزندان و لباسهاى زينت و مالها را در مسجد نبردن اسرافى سلبى است. «لا يحب» نسبت به خدا ـ كه نسبت به كل محبوبات و مبغوضات عالم است ـ به معنى بغض مى باشد، ولى در ديگران كه چنان علمى را ندارند كه چيست تا محبوب و يا مغبوض باشد چنان نيست.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِى وَ الطَّيِّبَـتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَـمَةِ كَذَ لِكَ نُفَصِّلُ الأَْيَـتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ 32

(اى پيامبر!) بگو: «زيورهاى خدايى را كه براى بندگانش پديد آورده - و (نيز) روزى هاى پاكيزه را - چه كسى حرام گردانيده؟» بگو: «اين (نعمت)ها در زندگى دنيا براى كسانى است كه ايمان آورده اند، در حالى كه روز قيامت ويژه ى آنان مى باشد.» اين گونه آيات (خود) را براى گروهى كه مى دانند جداسازى و روشن مى كنيم. 32

آيه 32 ـ بر خلاف گمان گروهى زاهد نمايان كه زينتهاى ربّانى را برخود حرام مى دانند، اينجا تهديدى است شديد، نخست: اينكه زينتهاى شايسته حرام نيست، چون اينها عطيه ربّانى مى باشند، در ثانى: اين عطيه براى كسانى كه در دنيا ايمان آورده اند گرچه مخلوط و مشترك با ديگران است. ولى پس از مرگ ويژه آنان مى باشد، روى اين اصل تمامى زينتهاى شايسته و بهره بردارى از آنها ويژه مؤمنان است، كه بر مبناى ايمان و بدون اسراف و تبذير از درآمدهاى حلال مصرف خود و كسان خود كنند.

گروهى از زاهدنمايان تصميم گرفتند كه شبها را به عبادت پردازند، و روزها را روزه دار باشند، و هرگز نسبت به زنان اعتنايى شهوانى و جنسى نكنند اين زنان نزد رسول اللّه شكايت بردند، پيامبر بزرگوار به منبر رفته و اين آيه را خواند و فرمود، من كه رسول خدا به سوى شمايم، شب هم مى خوابم، و هم عبادت مى كنم، و هم روزهايى را روزه مى گيرم و يا بدون روزه ام و با زنان نيز در موقع نياز در مى آميزم، اين سنت من است، و هر كس اين سنت را ترك كند از من نيست، عثمان بن مظعون كاردى تهيه كرده بود كه عورت خود را ببرد، و اين جريانات سفيهانه و زاهدانه با نزول اين آيه و بيان رسول اللّه صلى الله عليه و آله نقش بر آب گرديد.

قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّىَ الْفَوَ حِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَابَطَنَ وَالإِْثْمَ وَ الْبَغْىَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِكُواْ بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِى سُلْطَـنًا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ 33

بگو: «پروردگار من فقط زشتكارى هاى متجاوز - چه آشكارش و چه پنهانش را ـ و گناه دنباله دار را و تجاوز بنا حق را حرام گردانيده است، و (نيز) اينكه چيزى را شريك خدا پنداريد كه دليلى بر (حقانيت) آن نازل نكرده، و اينكه چيزى را كه نمى دانيد به خدا نسبت دهيد.» 33

آيه 33 ـ اينجا سه محور از محرّمات عملى و دو محور از محرّمات عقيدتى ياد شده، كه اين پنج بنيادهاى اصلى و ضابطه هاى كلّى كلّ محرّمات اسلامى مى باشند نخست «الفواحش» به معنى گناهان تجاوزگر، كه يا از حدّ معمولى تجاوز كرده، و كلّ گناهان كبيره را شامل است، و يا تجاوزگر به ديگرن مى باشد، كه اگر از كبائر هم نباشد در حاشيه كبائر خود از فواحش است، و در مرحله سوّم فواحش دو جانبه كه جمع مابين هر دو فحشاء مى باشد،

و اين مثلث در آشكار يا پنهانش، و كلّ گناهان تجاوزگر را در بردارد، سپس "إلا ثم و البغى" كه گناهان دست دوّم مى باشند، بدين معنى كه گناهى دنباله دار يا كارى است كه انسان را به گناه مى كشاند، كه مقدمّه حرام است، و سوّم "البغى بغير الحق" كه كلّ تجاوزگرى هاى به ديگران به ناحق را شامل است، چه از فواحش باشد و چه از اثم، مرحله چهارم و پنجم كه از تمامى اينها حرمتش بالاتر است شرك به خدا و در ثانى نسبت دادن جاهلانه چيزى است به حضرتش،

اين مجموعه پنجگانه با كلّ اقسامش تمامى گناهان را از نظر اسلام در بردارد، و در اين ترتيب نخست گناهان بزرگتر عملى كه «الفواحش» است، و سپس كوچكترش كه اثم و بغى مى باشد، در ثانى بزرگترين گناه عقيدتى كه شرك باللّه است، و سپس نسبت دادن چيزى نادانسته به خداست اگر چه از موحدان باشيد. از اين رو ضمن خطبه نماز جمعه وظيفه خطيب جمعه است كه آن را بخواند.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ 34

و براى هر امتّى زمانى پايانى [: اجلى] است؛ پس چون اجلشان فرا رسد نه (مى توانند) لحظه اى (از آن) تأخير بخواهند و نه (بر آن) پيشى جويند. 34

آيه 34 ـ "لكلّ أُمَةٍ أجل" بدين معنى است كه براى هر گروه ملكّف وحيانى زمانى معيّن است، كه زمانهاى محدود شريعت نوح، ابراهيم، موسى و عيسى عليهم السلام گذشته، و پايان شريعت اسلام تا پايان زمان تكليف است، و هيچكدام نمى توانند از وقت معيّن خود پيش و پس افتند. و چون اجل عمرى شخصى است ـ و نه گروهى ـ روى اين اصل اجل گروهى همان اجل شرع است،

آرى بعضى از امتها و گروهها اجل عمرى هم دارند، اما اين كليت ندارد و آيه مورد بحث به امتهايش كليت داده، و بر مبناى همان اجل شريعتى هم نمى توان گفت: چنانكه شريعتهاى چهارگانه قبلى وقتى معين و محدود داشته اند شريعت اسلام نيز چنان است تا نغمه هايى بهائى، قاديانى و مانندشان بر اين مبنا سرزند، بلكه اجل شريعت چنانكه گفتيم در اختصاص اجل محدود نيست، بلكه بر حسب ضرورت اسلامى از نظر كتاب و سنت اجل شريعت اسلام تا پايان زمان تكليف است.

«ساعة» هم اينجا به معنى ساعت معمولى نيست بلكه از ريشه «سوع» و جابجا شدن زمان است، روى اين اصل در كوچكترين آنى ـ كه نتيجه حركت ماده است، و هرگز براى ما معلوم نيست ونخواهد بود ـ اجلهاى شريعتها پس و پيش نمى شود.

يَـبَنِىءَادَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ ءَايَـتِى فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَهُمْ يَحْزَنُونَ 35

اى فرزندان آدم! اگر به راستى پيامبرانى از خودتان برايتان بيايند حال آنكه آيات مرا بر شما مى خوانند، پس هر كس پرهيزگارى و اصلاح كند، نه بيمى بر آنان خواهد بود و نه ايشان اندوهگين مى شوند. 35

آيه 35 ـ اين آيه كلّ «بنى آدم» كه نسلهاى آدم اول را تا انقراض انسانيّت در بردارد زمينه كلّ رسالتها مى داند، و بر خلاف گمان گروهى از منحرفان كه وحى هاى رسالتى را تا رستاخيز جهان پايدار مى دانند، و با استدلال به اين آيه به خيال اينكه بنى آدم همان ملكّفان زمان نُرول قرآن تا دامنه قيامتند، روى اين اصل "رسلٌ منكم" كلّ فرستادگان براى كلّ مكلّفان انسانى در طول تاريخ انسانيت مى باشند. كه در نتيجه پيامبرانى پس از پيامبر اسلام خواهند آمد!
ولى «بنى آدم» تمامى فرزندان آدم را شامل است، كه با تصريحى قرآنى ختم تمامى رسالت بوسيله رسالت آخرين اعلام شده است.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

فَمَنْ أَظْـلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْكَذَّبَ بِـٔايَـتِهِى أُوْلَـلـءِكَ يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُم مِّنَ الْكِتَـبِ حَتَّى إِذَا جَآءَتْهُمْ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُواْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا وَشَهِدُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُواْ كَـفِرِينَ 37

پس كيست ستمكارتر از كسى كه بر خدا دروغى را افترازند، يا با آيات او (همان ها و او را) تكذيب كند؟ اينان كسانى اند كه نصيبشان از آنچه نبشته شده به ايشان خواهد رسيد، تا آن گاه كه فرشتگان ما به سراغشان بيايند. درحالى كه جان هاشان را به كلى مى ستانند (فرشتگان) گويند: «آنچه غير از خدا مى خوانده ايد كجايند؟» گويند: «از (چشم) ما گم گشتند.» و عليه خود گواهى مى دهند كه بى گمان كافر بوده اند! 37

آيه 37 ـ اينجا "قالوا ضلواعنا" و «شهدوا» به هنگامى كه مرگ گريباشان را گرفته خود از ادله قرآنى براى زندگى برزخى است، زيرا سخن گفتن به هنگام مرگ سخن دنيوى نيست. چون در ان هنگام تمامى حواس انسان محكوم به مرگ است، و هرگز سختى اين گونه جز احيانا داد و فغان نخواهد داشت.
و اصولاً فرشتگان مرگ و غير مرگ ـ بر حسب آياتى چند ـ قابل ديدن و شنيدن سخنانشان به ويژه براى كافران نيستند، مگر به هنگام مرگ.
و نيز اين اعتراف: كه بتهامان از نظرهامان گم گشته اند، و ما كافر بوده ايم نيز دليل است بر زندگى برزخى پس از مرگ، زيرا كافران ـ بويژه معاندانشان ـ تا آخرين لحظه زندگى تكليفى ـ انحراف خود را نه به زبان مى آورند، و نه به دل مى گيرند.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

قَالَ ادْخُلُواْ فِى أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِّنَ الْجِنِّ وَ الإِنسِ فِى النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَّعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَكُواْ فِيهَا جَمِيعًا قَالَتْ أُخْرَلـهُمْ لأُِولَـلـهُمْ رَبَّنَا هَـؤُلآَءِ أَضَلُّونَا فَـٔاتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِّنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلَـكِن لاَّ تَعْلَمُونَ 38

فرمود: «در ميان امّت هايى از جن و انس - كه پيش از شما بوده اند - داخل آتش شويد.» هر بار امتى (به آتش) در آيد، همگنان خود را لعنت كند، تا هنگامى كه همگان در آن آماده شوند. (آن گاه) آخرينشان درباره ى اولينشان گويد: «پروردگارمان! اينان ما را گمراه كردند، پس عذابى از آتشى افزون به آنان بده.» (خدا) فرمود: «براى هر كدام (آتشى) افزون است، ولى شما نمى دانيد.» 38

آيه 38 ـ اين چند برابر بودن عذاب گمراه كنندگان با گمراه شدگان گرچه در اصل تعدّد برابر است، ولى عذاب گمراه كنندگان بيشتر از آنان مى باشد كه عذاب گمراه كنندگان اوّل براى گمراهى خودشان و در ثانى گمراه كردن ديگران است، و اين جريان درباره گمراه شدگان نخست قبول گمراهى است، و سپس استمرار در آن كه به خود و ديگران هم ظلم كرده اند، ظلم ضلالت را از گمراه كنندگان پذيرفته اند و هرگز عليه آنان فريادگر نبوده اند، بلكه ديگران نيز به پيروى از آنان احيانا گمراه گشته اند.

اين آيه به گونه اى روشنتر بيانگر زندگى برزخى پس از مرگ است، كه اين كافران مأموريت يافته اند تا پس از پيشينيانشان ـ از جن و انسان ـ در آتش وارد شوند، و اين آتش طبعا اخروى نيست، چون امر فعلى است، پس آتش نيز بايستى فعلى باشد، سپس در هنگامه اى كه همگان در آن گرد آمده اند، با يكديگر چنان مى گويند. در آخر كار "فذوقوا العذاب": عذاب را بچشيد، دليلى ديگر بر زندگى برزخى است، و نه عذاب آخرت كه در آينده اى دور خواهد بود.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِـٔايَـتِنَا وَاسْتَكْبَرُواْ عَنْهَا لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَ بُ السَّمَآءِ وَلاَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِى سَمِّ الْخِيَاطِ وَكَذَ لِكَ نَجْزِى الُْمجْرِمِينَ 40

بى گمان كسانى كه با آيات ما (همان ها و ما را) تكذيب كردند، و از (پذيرفتن) آن ها تكبّر ورزيدند، درهاى آسمان برايشان هرگز گشوده نشود، و به بهشت در نيايند، تا آنكه طناب شتر در سوراخ سوزن داخل شود. و بدين سان مجرمان را كيفر مى دهيم. 40

آيه 40 ـ «الجمل» در اين آيه به معنى طنابى است كه شتر را با آن مى كشند، و چنانكه اين طناب ضخيم امكان فرورفتن در ته سوزن خياطّى را ندارد، همچنان اين مستكبران امكان ورود به بهشت را ندارند، زيرا راه بهشت بسى باريك و همچون (سمّ الخياط) و سوراخ ته سوزن خياطّى است كه بايستى با پى جوئى و كاوشى بر مبناى عقل و فطرت در پرتو شريعت آنرا دريافت كرد كه بى عقلى و بر خلاف انسانى و شريعت ربانى گام نهادن موجب گمراهيها است.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّــلِحَـتِ لاَ نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَآ أُوْلَـلـءِكَ أَصْحَـبُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَــلِدُونَ42

و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته(ى ايمان) كرده اند - هيچ كسى را جز به اندازه ى گشايشش تكليف نمى كنيم - آنان همدمان بهشتند (و) ايشان در آن جاودانند. 42

آيه 42 ـ تكليف در اينجا وظيفه اى واجب. و در كل واجبات مى باشد ـ جز در بعضى موارد كه موضوعش جرح يا عسر است. زيرا تكليف يا عسر است و يا حرج، و در آخر كار يُسر، كه نه عسرى دارد و نه حرجى، و آيات يسر در مورد تكليف تكاليف حرجى و ـ به طريق اولى ـ عسر را منفى دانسته. مگر آنكه موضوع تكليف خود مورد عسر يا حرج باشد مانند جهاد.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

وَنَزَعْنَا مَا فِى صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ تَجْرِى مِن تَحْتِهِمُ الأَْنْهَـرُ وَقَالُواْ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى هَدَلـنَا لِهَـذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِىَ لَوْلآَ أَنْ هَدَلـنَا اللَّهُ لَقَدْ جَآءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُواْ أَن تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ 43

و هرگونه كينه اى را از سينه هايشان زدوديم. حال آنكه از زير (قصرها و باغ هاى)شان نهرها روان است، و گفتند: «ستايش خداى را كه ما را به اين (راه) هدايت نمود، و اگر خدا ما را رهبرى نمى نمود ما خود هرگز راه نمى يافتيم. بى گمان فرستادگان پروردگارمان به راستى تمامى حق را آوردند.» و ندا داده شدند كه: «اين همان بهشت است كه آن را به (سبب) آنچه انجام مى داده ايد به ميراث يافته ايد.» 43

آيه 43 ـ اين ميراث بهشت براى بهشتيان بدين معنى است كه وسعت بهشت را خدا به گنجايش كلّ مكلفّان قرارداده و روى اين اصل جهنميان كه خود با انحرافاتشان بهشت را از دست داده اند، جايگاه بهشتيشان به ميراث براى آنان خواهد بود، و سخن بهشتيان كه هدايت خودشان را با حمد خدا مربوط دانسته اند به دو معنى است. نخست اينكه فرستادگانى براى هدايت از جانب خدا و حقانيت بر ايشان آمده اند. دوم: اينكه با پذيرش اين رسالتها خدا هم آنانرا تأييد كرده؛ و درين مثلث هدايت ضلع اختيار كه پذيرش رسالتهاست همچنان محفوظ است.

«نزعنا» كه ماضى و مربوط به گذشه است شامل دو گذشته مى باشد. گذشته دور و دورتر كه برزخ و قيامت است خدا ناراحتيهايى كه مؤمنان احيانا از يكديگر دارند در اين دو نشئه بر طرف مى كند، و اين خود به معناى مضارعى است متحقق الوقوع، كه به لغت ماضى آمده، و از جهت ديگر اين ماضى است، كه مربوط به عالم تكليف است، و دست كم به هنگام مرگ خدا مؤمنان را دراثر شايستگى هاشان تطهير مى كند، و نگرانيها و ناراحتيهايى را كه نسبت به ديگران دارند بر طرف مى سازد، روى اين اصل «نزعنا» هم مضارع محقق الوقوع است نسبت به برزخ و قيامت و هم عالم رجعت، و نيز نسبت به پايان عمر تكليفى است.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

وَنَادَى أَصْحَـبُ الْجَنَّةِ أَصْحَـبَ النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قَالُواْ نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُم بَيْنَهُمْ أَن لَّعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّــلِمِينَ 44

و بهشتيان، دوزخيان را ندا در دادند كه: «ما آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود به راستى حق يافتيم، آيا شما (نيز) آنچه را پروردگارتان وعده داده بود درست يافتيد؟» گفتند: «آرى» پس ندا دهنده اى ميانشان ندا در داد كه: «لعنت خدا بر ستمكاران باد!» 44

آيه 44 ـ اين موذنى كه نداى لعنت را بر ستمكاران سر داد، يك فرد از ميان كل شايستگان رسالتى است، و طبعا وى حضرت اقدس رسول اللّه صلى الله عليه و آله مى باشد، زيرا با وجود حضرتش چندان نوبتى ـ به خصوص ويژگى ـ به ديگران نمى رسد، روى اين اصل رواياتى كه اين اعلام گر را امير المومنين عليه السلام خوانده با مردود است. و يا در حاشيه اعلام رسول اللّه خلافتى همسان با اعلام حضرتش مى باشد.

وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الأَْعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلاَّم بِسِيمَـلـهُمْ وَنَادَوْاْ أَصْحَـبَ الْجَنَّةِ أَن سَلَـمٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ 46

و ميان آن دو (گروه) پرده اى است، و بر فراز اعراف [: بلندى هاى ميان بهشت و جهنم ]رادمردانى هستند، كه هر يك (از آن دو دسته) را از چهره هايشان مى شناسند، و بهشتيان را - كه هنوز وارد آن نشده در حالى كه (بدان) اميد دارند - آواز مى دهند كه: «سلام بر شما!» داخل آن نشده اند، حال آنكه طمع (داخل شدن) دارند. 46

آيه 46 ـ اين آيه ميان بهشتيان و جهنميان پرده اى مقرّر داشته، چنانكه در عالم تكليف نيز در اين ميان پرده اى بوده است، و اين اعراف به معنى بلنديهايى است ميان جهنم و بهشت، و جهنميان و بهشتيان كه اين بلنديها جايگاه نظارت و حكم ربّانى درباره آنان است توّسط بزرگترين شخصيتهاى ايمانى تاريخ تكليف كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله و محمديان عليهم السلاممى باشند، و در حاشيه آنان ساير پيامبران اولى العظم و غير اولى العظم هستند، اين بزرگواران هر يك جهنميان و بهشتيان را از چهره هايشان مى شناسند، راجع به بهشتيان "سيماهم فى وجوههم من اثر سجود" (48:29) و درباره جهنميان "يعرف المجرمون بسيماهم"، (55:41) و اين رجال اعراف چنانكه در عالم تلكيف اين و آن را به چهره هايشان مى شناختند، به روز رستاخيز شناسايى آنان بالاتر و روشنتر است، و بالاخره بر حسب آيه (:49) حكم ربّانى "ادخلوا الجنة" توسط آنها براى بهشتيان صادر مى شود.

اين جريان در رجعت و دولت قائم آل محمد صلى الله عليه و آله محقق خواهد بود كه كل زمينه هاى تكليف از زمينها و آسمانها و تمامى جايگاههاى مكلفان در اين دولت اخرين نور باران خواهد بود، و ديگر كافران را جايى و موقعتى نمى ماند كه يا نابود مى گردند و يا اگر هم اندكى مانند گروهى از يهوديان و نصرانيان و ديگر كتابيان همچنان بمانند اينان مالك هيچ جريانى اجتماعى و حكومتى نيستند، بلكه تحت الشعاع دولت مهد وى خواهند بود، و روى اين اصل جايهاو جايگاههاى مفسدان يكسره در انحصار پرهيزكاران خواهد بود، چنانكه آياتى هم به اين حقيقت دلالت دارند.

وَلَقَدْ جِئْنَـهُم بِكِتَـبٍ فَصَّلْنَـهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ52

و به راستى و درستى ما با كتابى آمديمشان (كه) از روى علم جداسازيش كرديم، حال آنكه براى گروهى كه ايمان مى آورند هدايت و رحمتى است. 52

آيه 52 ـ قرآن را كه آخرين پيام وحيانى است، با توضيحات زيرين آن را وحى پايانى الهى خوانده است:

1) «فصّلناه» بگونه اى باز و روشن مطالب عميقش را براى مكلفان باز كرده ايم، كه هر قدر بيشتر در آن تفكر كنند بهره اى بيشتر از معرفت بدستشان مى آيد.

2) "على علمٍ" و اين تنوين تنكير در «علمٍ» بمعنى تعظيم اين علم ربانى است، درست است كه تمام علوم وحيانى ربانى عظيم اند، ولى در قرآن كه وحى پايانى است آنچه امكان دارد از براى كل مكلفان جهان در طول زمين تكليف و عرض مكان تا پايان آن نقش دارد.

3) «هدى» اين هدايت نيز همان هدايت شامل و كامل تا رستاخيز است، چنانكه در سوره (17:9) "ان هذا القرآن يهدى للتى هي اقوام"

4) و «رحمة» كه نيز رحمتى است بديگران و شايسته هدايت كل مكلفان.

اينجا جاى اين پرسش است كه «للمؤمنين» كه مورد دعوت و رحمت اند، براى مؤمنان، خود دست ردى است بر سينه كافران پاسخش اينست كه كسانى كه آن را مى پذيرند، ايمان مى آورند، طبعا مورد اين جريانات ربانى در چهار نشئه دنيا و رجعتش، برزخ و قيامت اند، و كسانيكه آن را از روى عناد آن را نمى پذيرند طبعا اين كتاب هدايت و رحمت براى آنان هدايت است و نه رحمت، و چنانكه در آياتى چند مانند "و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لا يزيد الكافرين الا خسارا" آمده كه اين عدم هدايت رحمت در اثر عناد آنان است و نه قصورى در هدايت و رحمت قرآنى.

هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِيلَهُو يَوْمَ يَأْتِى تَأْوِيلُهُو يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَآءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَآءَ فَيَشْفَعُواْ لَنَآ أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِى كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ 53

آيا (آنان) جز نظر و انتظار تأويل آن را دارند؟ روزى كه تأويلش فرا رسد، كسانى كه آن را پيش از آن به فراموشى سپرده اند گويند: «حقا (كه) فرستادگان پروردگارمان (تمامى) حق را آوردند. پس آيا (امروز) ما را شفاعتگرانى هستند كه براى ما شفاعت كنند، يا به دنيا باز گردانيده شويم، تا غير از آنچه انجام مى داده ايم انجام دهيم؟» به راستى آنان خود را باخته و زيان كرده اند، و آنچه را كه افترا مى زده اند از آنان گم گشته است. 53

آيه 53 ـ اينجا تأويل قرآن و بروز حقيقت صد در صد آن نويد داده شده است، كه پس از مرگ به ويژه به هنگام رستاخيز بر همگان نمايان خواهد بود، ولى بروز اين حقيقت پس از عالم تكليف هرگز ثمرى براى اين منحرفان ندارد، زيرا خود قرآن را با كمال روشنى بيناتش در عالم تكليف انكار و تكذيب كرده اند.

إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَـوَ تِ وَالأَْرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِى الَّيْلَ النَّهَارَ يَطْـلُبُهُو حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَ تِم بِأَمْرِهِى أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَْمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَــلَمِينَ 54

بى گمان پروردگارتان خدايى است كه آسمان ها و زمين را در شش زمان آفريد، سپس بر عرش (جهان دارى) استيلا يافت. روز را به شب - حال آنكه شتابان آن را مى طلبد - مى پوشاند، حال آنكه خورشيد و ماه و ستارگان به فرمان او رامند. هان (كه) آفرينش و آفريدگان و تدبر و فرمان (شان) از آنِ اوست. فرخنده است خدا، پروردگار جهانيان. 54

آيه 54 ـ "الا له الخلق و الأمر" ـ پس از گزارش خلقت و امر و تدبير آن ـ به معنى همان خلقت و امر خلقت است، و بر خلاف آنچه گروهى از فيلسوفان گمان كرده اند، خلق به معنى ايجاد ماديّات و امر به معنى ايجاد مجرّدات نيست، زيرا اولاً مجردى غير از خدا وجود ندارد، و در ثانى بر حسب آياتى از قبيل "و خلق كل ّ شى ءٍ فقدّرهُ تقديرا" (25:2) هر چيزى در عالم امكان مخلوق است، و آيا روح چيز نيست؟ و اكنون كه هست، و چيزى برتر از چيزيهاى ديگر است مانند ساير اشياء مخلوق است، روى اين اصل عالم مجردات غير الهى نداريم، كه مخلوق نبوده و مورد امر به ايجاد مجردّات باشد. وانگهى امر در لغت به معنى: فعل، شئ و تدبير و فرمان است، و هرگز اختصاصى به ايجاد مجردّات ـ در صورت امكانش هم ـ ندارد، و امر كه به معنى تدبير خلقت است، چون سراسر ماده و مادى مى باشد نيز چنان است، و بر مبناى آيه "الذى اعطى كل شى خلقه ثم هدى" اين هدايت پس از خلق از جمله امر تدبير خلق است.

ادْعُواْ رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً إِنَّهُو لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ 55

پروردگارتان را در حال زارى و نهانى بخوانيد؛ بى گمان او تجاوزكنندگان را دوست نمى دارد. 55

آيه 55 ـ اينكه خواندن پروردگار به حالت زارى و پنهانى مورد امر است، تجاوز از اين جريان داراى ابعاد زيرين مى باشد.
1) خواندن و درخواست از غير خدا. 2) درخواست از خدا بدون خضوع و تضرّع. 3) درخواست از او با تضرع ولى بر مبناى ريا كه در ميان كسانى خودنمائى كند. 4) اينكه در عين درخواست با تضرع و بى ريا از خدا، دعايش با صداى بلند باشد، به گمان اينكه خدا صداى پنهان را نمى شنود، اين چهار مرحله با اختلاف مراحلش تجاوزى است در باب درخواست از خدا، و روى اين اصل كل دعاها و درخواستهاى از خدا كافى است كه پنهان باشد مگر از براى تعليم ديگران و يا همصدا شدن با آنان كه مزيد بر روحانيت است،

و در آياتى چند از جمله آيه (17:110) اين گونه آمده است كه اصولا نماز را نه به گونه اى بايد بلند خواند كه ديگران آن را بشنوند، و نه چنان آرام كه خود هم آن را نشنود، از بررسى اين آيه و آياتى ديگر چنان نتيجه مى شود كه نمازهاى پنچگانه يك گونه است و نه دو گونه، روى اين اصل اگر عنوان تعليم يا مرجهاتى ديگر در پيش باشد كل نمازها را مى شود بلند خواند و در غير اين صورت كل نمازها آرام خوانده مى شود مگر در دو ركعت نماز جمعه بر حسب سنت قطعیه.

[="Tahoma"][="Black"]قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند ” چه کس مرده است ؟ “
چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .
قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .
یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته ،‌ یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ، ‌یکی ذوق می کند که ترا با طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟
قرآن ! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند ! … اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …
قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ، خواندن تو از آخر به اول ، ‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری ؟ ای کاش آنانکه ترا حفظ کرده اند ، ‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند .
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .
آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است . آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم .

برگرفته از:کتاب پدر مادر ما متهمیم[/]

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

وَلاَ تُفْسِدُواْ فِى الأَْرْضِ بَعْدَ إِصْلَـحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الُْمحْسِنِينَ56

و در زمين پس از اصلاح آن افساد مكنيد، و با بيم و اميد او را بخوانيد. همواره رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است. 56

آيه 56 ـ اينكه رحمت خدا براى نيكوكاران نزديك است، خود اشاره اى است به اينكه اوّلاً مقصود از اين رحمت، رحمت رحيميّه ويژه ربّانى است، كه در اختصاص نيكوكاران مى باشد، و در ثانى رحمت رحمانّيه همگانى را كه از اين رحمت دورتر است از بدكاران سلب نمى كند، وانگهى سلب رحمت رحيميه كه به نيكوكاران نزديك مى باشد و در نتيجه از بدكاران دور است به معنى عدم امكان آن نيست بلكه نسبت به آنان نيز تا اندازه اى كه به ديگران ستمى نباشد تحقق دارد،

زيرا "قال عذابى اصيبُ بهى من اشاء من عبادي و رحمتى وسعت كلّ شئ فسَا كتبها لِلَّذَّين آمنوا و كانوا يتّقون" (7:156) بدين معنى كه فرمود عذاب من به هر كه خواهم مى رسد و رحمت من همه چيز را در بردارد، و آنرا براى مؤمنان و متقيان بر خود واجب كرده ام ولى نسبت به غير آنان بر خود واجب نكرده ام كه امكان و تحققش به گونه اى عمومى براى آنان هست، روى اين اصل عذاب منحرفان نيز كمتر از انحراف آنان است، زيرا اين خود مقتضاى رحمت عمومى پروردگار عالميان مى باشد مگر در مورد ظلمشان.

قَالَ الْمَلأَُ مِن قَوْمِهِى إِنَّا لَنَرَلـكَ فِى ضَلَـلٍ مُّبِينٍ 60 قَالَ يَـقَوْمِ لَيْسَ بِى ضَلَــلَةٌ وَلَـكِنِّى رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَــلَمِينَ 61 أُبَلِّغُكُمْ رِسَــلَـتِ رَبِّى وَأَنصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ 62 أَوَ عَجِبْتُمْ أَن جَآءَكُمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِّنكُمْ لِيُنذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُواْ وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ 63

سرشناسان قومش گفتند: «ما تو را بى چون در ژرفاى گمراهى بسيار آشكارگرى مى بينيم.» 60 گفت: «اى قوم من! هيچ گونه گمراهى در من نيست، بلكه من فرستاده اى از جانب پروردگار جهانيانم.» 61«رسالت هاى پروردگارم را به شما مكرر (و پيگير) مى رسانم، و اندرزتان مى دهم، و چيزهايى از خدا مى دانم كه (شما) نمى دانيد.» 62 «آيا و تعجب كرديد كه بر مردى از خودتان، يادواره اى از جانب پروردگارتان برايتان آمد، تا شما را هشدار دهد، و تا شما پرهيزگارى كنيد و شايد مورد رحمت قرار گيريد؟» 63

آيات 60 تا 63 ـ جريان تبادل سخنانى ميان نوح و كفار به ميان آمده، و ادب رسالتى نوح به گونه اى است، كه در پاسخ نسبت ضلالت به حضرتش آن را به اين كافران برگشت نمى دهد، بلكه نخست اين ضلالت را از خود سلب مى كند، و سپس هدايت مطلقه رسالتش را با جمله آخرين آيه تثبيت مى فرمايد و در آيه (62) خويشتن را تنها مبلغ رسالات ربانى و نصحيت گر براى اينان دانسته، و در آخر كار مى فرمايد: آنچه را شما از خدا نمى دانيد من مى دانم.

وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَــلِحًا قَالَ يَـقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُو قَدْ جَآءَتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ هَـذِهِى نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ ءَايَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِى أَرْضِ اللَّهِ وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ 73 وَاذْكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَآءَ مِنم بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِى الأَْرْضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُواْ ءَالآَءَ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِى الأَْرْضِ مُفْسِدِينَ 74 قَالَ الْمَلأَُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِى لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ لِمَنْ ءَامَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَــلِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِى قَالُواْ إِنَّا بِمَآ أُرْسِلَ بِهِى مُؤْمِنُونَ 75 قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا بِالَّذِى ءَامَنتُم بِهِى كَـفِرُونَ 76

و سوى ثموديان برادرشان، صالح را (فرستاديم). گفت: «اى قوم من! خدا را بپرستيد، براى شما هيچ معبودى جز او نيست. بى گمان براى شما از جانب پروردگارتان دليلى آشكار آمده. اين ماده شترِ خدا براى شما در حالت نشانه اى (شگرف) است. پس آن را واگذاريد تا در زمين خدا بخورد (و بچرد) و گزندى به او نرسانيد، تا (مبادا) شما را عذابى دردناك در بر گيرد.» 73 «و به ياد آوريد، چون خدا شما را پس از عاديان جانشينان (آنان) گردانيد، و در زمين به شما جايگاه گشاده (و پاكيزه) داد، حال آنكه در دشت هاى آن (براى خودتان) كاخ هايى برمى گزينيد، و از كوه ها خانه هايى مى تراشيد. پس نعمت هاى خدا را به ياد آوريد، و در زمين سر به افساد بر مداريد.» 74 از (ميان) قومش (آن) سرشناسانى كه استكبار ورزيدند، به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند، گفتند: «آيا مى دانيد به راستى صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟» گفتند: «بى گمان ما به آنچه وى بدان رسالت يافته است ايمان داريم.» 75 كسانى كه استكبار كردند، گفتند: «ما به راستى به آنچه شما بدان ايمان آورديد كافريم.» 76

آيات 73 تا 76 ـ سومين جريان گفتگوى رسالتى است، كه ميان صالح و ثموديان ديده مى شود، كه حضرتش پس از دعوت ربانى وحيانيش در آيات 75 و 76 از آنان اين گونه پاسخ شنيده! كه آيا شما مى دانيد صالح رسولى ربانى است، و همين مستكبران در پاسخ خودشان به مؤمنان همى گفتند، كه ما به آنچه شما ايمان آورده ايد كافريم.

و اين برخورد براى ديگر رسولان از جمله در آيه 80 تا 84 درباره حضرت لوط با كافران بوده است، و در جمع ادب رسالتى پيامبران ربانى هرگز فحش و ناسزا به كافران نبوده، و والاتر اين كه در پاسخ ناسزاگويى هاى آنان آنها را به خود ايشان برگشت نمى دادند، و اين خود بر اين اساس است كه پزشك هرگز نبايد به داد و فرياد و ناسزاى بيمار گوش فرا دهد، بلكه چشم بر هم نهاده و ناشنوده بايد به كار بهبود او بپردازد، كافران هم حتى معاندشان كه سخت بيمارند، و نسبتهايى ناروا به پيامبران الهى مى دادند تنها كار پيامبران نخست نفى اين نسبتهاى ناروا از خودشان، و سپس ادامه دعوت وحيانى نسبت به ايشان بوده، و اين است ادب امر به معروف و نهى از منكر و دعوت الى اللّه نه خشونت و سختگيرى و نه دست رد بر سينه ناشايستگان زدن است.

وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَـقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُو قَدْ جَآءَتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَآءَهُمْ وَ لاَ تُفْسِدُواْ فِى الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَـحِهَا ذَ لِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ85

و سوى (مردم) مدين، برادرشان - شعيب - را (فرستاديم). گفت: «اى قوم من! خدا را بپرستيد (كه) براى شما هيچ معبودى جز او نيست. بى گمان، شما را از جانب پروردگارتان برهانى روشن آمده. پس پيمانه و ترازو را تمام نهيد، و چيزهاى مردمان را زيان بار و بى مقدار نگردانيد، و در زمين - پس از اصلاح آن - افساد مكنيد. اين (رهنمودها) - اگر مؤمن بوده ايد - براى شما خوب است.»85

آيه 85 ـ «اشيائهم» اشخاص ومتعلّقاتشان را در بردارد، كه زيان رسانى به آنان از نظر عقل ـ جان ـ عقيده عِرض و اموالشان را ـ كه نواميس پنجگانه انسان مى باشند ـ در بردارد، چنانكه "و لا تفسدوا فى الارض" نيز بازدارى است از كلّ إفسادهاى پنجگانه در زمين تكليف و زمينه آن، و اينجا مى بينيم كه اشيائهم به عنوان بدلى از ناس آمده، كه نه ناس به تنهايى است و نه اشياء الناس، و اين بدل و مبدل هر دو منظورند، كه انسانها و متعلقاتشان را، اعم از درونى و برونى انسانيشان را شامل مى باشد.

قَالَ الْمَلأَُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِى لَنُخْرِجَنَّكَ يَـشُعَيْبُ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَكَ مِن قَرْيَتِنَآ أَوْ لَتَعُودُنَّ فِى مِلَّتِنَا قَالَ أَوَ لَوْ كُنَّا كَـرِهِينَ 88

كسانى از سركردگان چشم گير قومش - كه تكبّر ورزيدند - گفتند: «اى شعيب! تو و كسانى را كه با تو (به خدا) ايمان آورده اند، از شهر خودمان بى چون و بى گمان بيرون خواهيم راند، يا (آنكه) به راستى همواره به ملتمان برگرديد.» گفت: «آيا و هر چند از كراهت كنندگان بوده ايم؟» 88

آيه 88 ـ «اولتعودُنّ» خطابى همگانى از اين مشركان نسبت به موّحدان شعيبى است كه شامل خود شعيب نيز هست، و بدين معنى نيست كه اينان همگان از پيش از (از) مشركان بوده اند، بلكه اينان پيش از اين دعوت رسالتى در جمع مشركان خاموش بوده اند، و به گمان مشركان اينان نيز با آنان هم عقيده بوده و مشركان از آنان مى خواهند كه دست كم مانند گذشته خاموش باشند، و در ثانى اگر هم مقصود حالت شرك باشد اين خود گمان مشركان است. كه اينان كّلاً مشرك بوده اند، و پس از اين دو جهت توان گفت: «لتعودنَّ» اينجا تنها شامل شعيبيانى است كه از پيش مشرك بوده اند و نه خود حضرتش.

قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِى مِلَّتِكُم بَعْدَ إِذْ نَجَّـلـنَا اللَّهُ مِنْهَا وَمَا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّعُودَ فِيهَآ إِلاَّ أَن يَشَآءَ اللَّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَىْ ءٍ عِلْمًا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَيْرُ الْفَـتِحِينَ 89

«اگر بعد از هنگامى كه خدا ما را از ملتتان نجات بخشيد (باز) به كيش شما برگرديم، همانا به خدا دروغ بسته ايم، و براى ما (سزاوار) نيست كه به آن بازگرديم، مگر آنكه خدا: پروردگارمان، بخواهد. علم پروردگار ما هر چيزى را در بر دارد (و ما) بر خدا توكل كرديم. پروردگارمان! ميان ما و قوم ما به حق فيصله و گشايشى ده، حال آنكه تو بهترين گشايش دهندگانى.» 89

آيه 89 ـ اينجا نهايت تسليم شعيب و شعيبيان در برابر حق نمودار است، كه در پاسخ اين مشركان كه به ملّت و روش ما برگرديد گويند: ما هرگز چنان نكنيم، مگر آنچه خدا بخواهد، و طبعا خدا نه استمرار در شرك را مى خواهد و نه سكوت موحّدان را از ابراز و دعوت به توحيد، در هر صورت توكل ما تنها به خداست، چون او بر همه چيز آگاه است، و از خدا مى خواهيم كه به حقانيت و عنايت خاص خويش بين ما و اين كافران جدايى افكند، و دستهاشان را از هر گزندى نسبت به ما كوتاه كند.

ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَواْ وَّقَالُواْ قَدْ مَسَّ ءَابَآءَنَا الضَّرَّآءُ وَالسَّرَّآءُ فَأَخَذْنَـهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ 95

سپس به جاى بدى، نيكى قرار داديم، تا انبوه شدند و گفتند: «پدران ما را (هم به حكم طبيعت) بى چون بسى رنج ها و راحتى ها مى رسيده است.» پس در حالى كه باريك بينى نمى كردند (ناگاه) آنان را (بر) گرفتيم. 95

آيه 95 ـ اينجا آزمونى ربانى بسى بزرگ و دشوار است، كه خدا نسبت به كافران معاند بجاى زندگى هاى ناشايسته و زيانبار زندگى هايى آرام كه خواسته آنان است مقرر داشته و اين حالت در عين كفرشان فكرى ضلالت بار برايشان ايجاد كرد، كه اگر ما گمراهيم پس چرا زندگى هامان اين گونه هموار گشته، تا جايى كه «عَفَوا» غرق در نعمت شدند، و كلاً خدا را فراموش كردند، و همى گفتند: تنها اين پدران ما هستند، كه سود و زيان را به گونه اى آميخته ديدند، اما ما كلاً در راحتى و آسايش زندگى مى كنيم، پس راه ما و استمرارش درست است.

«عفو» داراى پنج معنى است، و اينجا به معنى زياد شدن از نظر افراد، نيروها، اموال، مقامات و موقعيتهاى عادى است، و چنانكه اشاره شد، اين خود دشوارترين امتحانات و ابتلاآتى است، كه نسبت به كافران معاند انجام گشته، البته اينجا عفو به اين معنى است و در جاهاى ديگر طبق قراين يا به معانى ديگر است و يا كل معانى پنج گانه در صورت فقدان قرينه مراد است، و اين خود از امتيازات قرآن است كه احيانا با يك لفظ كل معانيش را اراده مى كند.

وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَـتٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَْرْضِ وَلَـكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَـهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ 96

و اگر اهل مجتمع ها: شهرها و آبادى ها، ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند (ما هم) بى گمان بركاتى از آسمان و زمين بر ايشان مى گشوديم. ولى تكذيب كردند؛ پس آنان را به آنچه به دست آورده بوده اند (بر)گرفتيم. 96

آيه 96 ـ «لو» اينجا به معنى استحاله با اختيار است، كه اگر مجتمعات انسانى كلاً ايمان و تقوى پيشه كنند، افزون بر اجرهاى پس از مرگ در برزخ و قيامت، در زندگى دنيا هم بركاتى بسيار از آسمان و زمين بر سر و سامانشان فرود مى آوريم، و اين خود تكذيب مجتمعات بشرى است كه موجب زندگيهاى نكبت بارشان گرديده، و در پاسخ اين پرسش كه اگر ميان ايمان و تقوى و بركات دنيوى نيز ملازمت است. پس چرا گروههايى از مؤمنان و متقيان كه در ميان منحرفان زندگى مى كنند بيشتر بركات دنيوى از آنان سلب مى گردد؟ پاسخ اين است كه القرى جمع با الف و لام است، به معنى كل مجتمعات مكلفان از زمينيان و آسمانيان، از انسان و جنيان كه در اين صورت هرگز زندگيشان زيانبار نيست، چون زيانرسانى هم از طرف ناكسانى كه هرگز وجود ندارند در كار نيست ولى در وضع موجود معمولى كه كافران مكذبان و فاسقان بسى بيشتر از مؤمنان و متقيانند، در چنين وضعى زندگى رحمت و پربركت دنيا برايشان تضمين نگشته، زيرا اگر چه اين مؤمنان استحقاق كل زندگى هاى درخشان را دارند، اما ناكسان نه تنها با آنان هميارى و همكارى ندارند كه بر ضد آنان و بر زيانشان شبا روز كوشايند و دنيا هم عالم تكليف و امتحان است، و هرگز اجبارى در زشت و زيباى اعمال مكلفان در كار نيست.

نمونه تحقق كل بركات در زندگى دنيا دولت آخرين جهانشمول حضرت مهدى عليه السلام است، كه كل بركات آسمانى و زمينى بر سر و سامانشان ريزش مى كند، حتى بر حسب دو آيه قرآنى كه "القينا و اغرينا" را نسبت به يهود و نصا را محقق دانسته ـ كه دشمنى هايى در ميانشان پاى برجا خواهد بود، و على رقم چنان جريانى چون تحت الشعاع دولت ايمان مى باشند هرگز زيانى نمى توانند به مؤمنان و متقيان برسانند بلكه در پرتو اين دولت بابركت در راحت و نعمت خواهند بود.

تِلْكَ الْقُرَى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَن مبَآلـءِهَا وَلَقَدْ جَآءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَـتِ فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبْلُ كَذَ لِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الْكَـفِرِينَ 101

اين ها مجتمعات انسانى است كه برخى از خبرهاى مهم آن را بر تو حكايت مى كنيم. و پيامبرانشان بى گمان برايشان به راستى دلايل روشن آوردند. پس آنان - به آنچه قبلاً تكذيب كرده بودند - هرگز ايمان نمى آورند. اين گونه خدا بر دل هاى كافران مُهر مى نهد. 101

آيه 101 ـ «رُسُلُهُمْ» كه جمع مضاف است، كلّ پيامبران الهى را بر بردارد، كه همگان با نشانه هاى روشن ربانى وحيانى فرستاده شده اند، روى اين اصل هيچ پيامبرى خالى از نشانه ربانى نيست، و ربانى يا درونى است و يا برونى، و يا داراى هر دو بعد، نشانه درونيشان روش و سنتشان در افكار، رفتار و گفتارشان نمودار است، چنانكه در آيه «يس» رسل مسيح عليه السلام به شهر إنطاكيه در آخر كار گفتند "ربنا يعلم انا اليكم لمرسلون" و آيا اين مشركان از كجا مى توانند بدانند كه اينان فرستادگان خدايند با آن كه نه خدا به آنان وحى كرده و نه فرستادگان خدا را تصديق كرده اند؟ پاسخشان "ربنا يعلم ..." بدين معنى است كه تربيت ربانى وحيانى در تمام نفى و اثباتهاى ما نمودار است، و هرگز دروغ، غلط، تناقض اجحاف بر كسى روا نمى داريم و اين خود رسالت وحيانى رب العالمين را در ما ثابت كرده است، روى اين اصل «بالبينات» در اين آيه بينات خودى را نيز در بردارد گر چه بيناتى جدا هم احيانا نداشته باشند. و در ثانى بينات برونيشان معجزاتشان بوده است.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

ثُمَّ بَعَثْنَا مِنم بَعْدِهِم مُّوسَى بِـٔايَـتِنَآ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلإَِيْهِى فَظَـلَمُواْ بِهَا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَـقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ 103

سپس، بعد از آنان، موسى را با آيات خود سوى فرعون و سران قومش فرستاديم. پس آنان به آن (آيات) ستم ورزيدند. پس ببين فرجام مفسدان چگونه بوده است. 103

آيه 103 ـ «فظلمويها» و نه «ظلموها» بدين معنى است كه بوسيله همان نشانه هاى ربانى موسوى در برابر فرعون، هم خود اين نشانه ها را و هم نشانگريها را ستم كردند، كه ستمى بود دوگانه تا بوسيله آيات ربانى ربانيت ها را تكذيب كردند، و بوسيله نور خاموشى ايجاد نمودند، و بوسيله رحمت غضب پديد آوردند.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام بر تمامی خوانندگان محترم

آنچه بنده از تفاسیر آیات قرآن مجید نقل میکنم از تفسیر فارسی و 5 جلدی ترجمان فرقان نوشته علامه مجاهد مرحوم آیت الله دکتر محمد صادقی تهرانی رضوان الله تعالی علیه است که در سایت علوم قرآن موجود است

با تشکر و آرزوی موفقیت و التماس دعا

قَالُواْ أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِى الْمَدَآلـءِنِ حَـشِرِينَ 111

گفتند: «او و برادرش را بازداشت كن، و گردآورندگانى را به شهرها بفرست،» 111

آيه 111 ـ "ارجه و اخاه" تنها به معنى مهلت دادن موسى و هارون درجريان دعوتش نبوده است، بلكه اين دو همواره بازداشت هم شده بودند كه دست به تداوم دعوت عليه فرعونيت نزنند، تا هنگامه ساحران و موسى

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

قَالُواْ يَـمُوسَى إِمَّآ أَن تُلْقِىَ وَإِمَّآ أَن نَّكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ 115 قَالَ أَلْقُواْ فَلَمَّآ أَلْقَوْاْ سَحَرُواْ أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَآءُو بِسِحْرٍ عَظِيمٍ 116

گفتند: «اى موسى! آيا تو مى افكنى و يا اينكه (همين) ما خودمان افكنندگانيم!» 115 گفت: « (همين) شما بيفكنيد.» پس چون افكندند، ديدگان مردم را افسون كردند و آنان را به ترس انداختند و سحرى بزرگ (به ميان) آوردند. 116

آيه 115 و 116 ـ اين ساحران نخست به موسى پيشنهاد كردند كه آنچه در دست دارى بياور، و يا آنكه ما پيش قدم باشيم، موسى فرمود شما هر چه داريد پيش آوريد. و اين خود سنتى رسالتى در معارضه با كافران و منكران است، كه اگر صاحب دعوت در نمايان كردن نشانه هاى ربانى پيش قدم باشد ممكن است ديگران با مكرها و حيله هايى چند چهره نشانه هاى ربانى را بپوشانند، يا آنها را تاريك كنند. ولى درصورتى كه كفار هر چه نيرو دارند در سحرهاشان نمايان سازند.

و سپس ازهر كارى ديگر عليه صاحب دعوت دست خالى بمانند، اينجاست كه آيت ربانى مانند عصاى موسى كه اژدرى بزرگ شد، و همه آنها را بلعيد، ديگر جاى هيچ گونه چون و چرا براى اين ساحران و ديگران نمانده، و اين سنت بهترين سنت است از براى پيشبرد آنى دعوت ربانى كه براى طرف بجز سكوت و ايمان يا بالعكس مزيد بر عدوان و تكذيب چيزى نمى ماند.

قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُواْ بِاللَّهِ وَاصْبِرُواْ إِنَّ الأَْرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِى وَالْعَـقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ 128

موسى به قوم خود گفت: «از خدا يارى جوييد و (پايدارى و) شكيبايى ورزيد. بى گمان زمين از آنِ خداست؛ آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد به ارث (از ديگران) مى دهد، و (آن بزرگ زندگى و) فرجام (نيك) براى پرهيزگاران است.» 128

آيه 128 ـ به ميراث نهادن كل زمين تكليف براى بندگان شايسته خدا و اينكه پايان زندگى اين جهان براى پرهيزگاران است كه از ديگران گروهى نابود شوند و گروهى هم در تحت سلطه دولت تقوى قرار گيرند، اين خود نويدى است روشن نسبت به دولت ربانى جهانشمول در آينده جهان كه بر حسب اشاراتى از آيات و تواترى در روايات پرچمدار اين دولت حضرت مهدى(عج) خواهد بود.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

فَإِذَا جَآءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُواْ لَنَا هَـذِهِى وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُواْ بِمُوسَى وَمَن مَّعَهُو أَلآَ إِنَّمَا طَـلـءِرُهُمْ عِندَ اللَّهِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ 131

پس هنگامى كه (حالت) نيكى (به دلخواهشان) به آنان روى آورد گويند: «اين براى (شايستگى) خود ماست، و چون گزندى به آنان در رسد به موسى و همراهانش شگون بد مى زنند. هان (كه سرچشمه ى) شگونشان تنها نزد خداست، ليكن بيشترشان نمى دانند. 131

آيه 131 ـ "انّما طائركم عنداللّه " در پاسخ نسبت نكبت بار يهوديان به موسى عليه السلامبدين معنى است كه نابسامانيهاى آنان هم در علم خدا محفوظ است، و هم با قدرت او، و در نتيجه اعمال خودشان انجام مى شود، و در هر صورت هر بدى و خوبى در علم و قدرت نزد خدا است، و بر حسب كوششهاى مكلفان از اين و آنان بهره دارند.

طائر كه به معنى پرنده است در اين آيه و آياتى مشابه كه طيران را منظور دارد پرواز كردن بديهاى كسى نسبت به كسى ديگرى است، چنانكه يهوديان با گمان نابجايشان بديهاى موسى را نسبت به خودشان پروازگر خواندند، اين طائر غيرى و دوم خودى است، بدين معنى كه اعمال درونى و برونى انسان به گمان او پس از انجامش طيران مى كند، و به نابودى مى گرايد، ولى اين هم عنداللّه است، چنانكه آيات انعكاس اصوات، و اعمال بر اين حقيقت گواهند، و از جمله آيه (17:13) طائر: و پرنده و پرونده هر انسانى را در عمق ذاتش ميخكوب كرده ايم، و به روز رستاخيز آنها را از درون و برون ذاتش بيرون مى افكنيم، به گونه اى كه خود و ديگران شنيدنى هايش را بشنوند و ديدنيهايش را ببيند، اينجا طائر نخستين نابجا، و طائر دومين كه استنساخ رب العالمين است بجاست .

وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قَالُواْ يَـمُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ لَـلـءِن كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِى إِسْرَ ءِيلَ 134

و هنگامى كه اضطراب و نكبت بر آنان فرود آمد گفتند: «اى موسى! پروردگارت را به عهدى كه (در) نزد تو كرده برايمان بخوان، اگر اين اضطراب را از ما بگشايى بى گمان برايت (: به خدا) به راستى ايمان خواهيم آورد، و بنى اسراييل را بى چون با تو به درستى روانه خواهيم ساخت.» 134

آيه 134 ـ اينجا، «رَبَّك» به جاى «ربنا» يا "رب العالمين" خود استهزائى است به ربوبيت جهانى حضرت اقدس الهى، كه گويى او تنها خداى موسى است و خداى ما نيست، در عين آنكه اين سخن در عمق گرفتارى و ناچاريشان بوده، و در چنان حالاتى ناخداگاه بايستى به خدا پناه برند، ولى حُمق آنان با فطرشان ميخكوب و ادغام گرديده، كه حتى ناخودآگاه هم نمى خواهند اعتراف به ربوبيت جهانى حضرت اقدس الهى بكنند.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُواْ يُسْتَضْعَفُونَ مَشَـرِقَ الأَْرْضِ وَمَغَـرِبَهَا الَّتِى بَـرَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِى إِسْرَ ءِيلَ بِمَا صَبَرُواْ وَ دَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُو وَمَا كَانُواْ يَعْرِشُونَ 137

و به آن گروهى كه مستضعف بوده اند (بخش هاى) باختر و خاور سرزمين (فلسطين) را - كه در آن بركت نهاده بوديم، برايشان به ميراث (از فرعونيان) عطا كرديم، و به (پاس) آنكه صبر كردند نيكوترين كلمه ى پروردگارت به فرزندان اسراييل تحقق يافت، و آنچه را كه فرعون و قومش مى ساخته و مى افراشته اند ويران كرديم. 137

آيه 137 ـ «الحسنى» ـ كه به معنى برترين و بهترين است در تماميت كلمه رب نسبت به بنى اسرائيل به پاداش صبر و استقامتشان حسناى مطلق نيست، بلكه نسبت به زمان خودشان و زمانهاى گذشته بوده، زيرا حسناى مطلق در تماميت كلمه رب مربوط است به پيروان شريعت مطلقه ربانى كه شريعت قرآن است، و پيروان اين شريعت تنها شايسته اين حسناى مطلقند در كل حسنات، و اين «مشرق و مغرب» هم در انحصار زمين فلسطين بوده، كه در روايتى با (لنا فيها) خود گواه بر اين ويژگى است.

منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan2

وَوَ عَدْنَا مُوسَى ثَلَـثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَـهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَـتُ رَبِّهِى أَرْبَعِينَ لَيْلِةً وَقَالَ مُوسَى لأَِخِيهِ هَـرُونَ اخْلُفْنِى فِى قَوْمِى وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ 142 وَلَمَّا جَآءَ مُوسَى لِمِيقَـتِنَا وَكَلَّمَهُو رَبُّهُو قَالَ رَبِّ أَرِنِى أَنظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَن تَرَلـنِى وَلَـكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُو فَسَوْفَ تَرَلـنِى فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُو لِلْجَبَلِ جَعَلَهُو دَكًّا وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّآ أَفَاقَ قَالَ سُبْحَـنَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ 143

و با موسى، سى شب وعده گذاشتيم، و آنها را با ده شب ديگر به اتمام رسانديم؛ پس وقت (معينِ) پروردگارش در چهل شب به سر آمد، و موسى (هنگام رفتن به كوه طور) به برادرش هارون گفت: «در ميان قومم جانشينم باش، و (كار آنان را) اصلاح كن، و راه افسادگران را پيروى مكن.» 142 و هنگامى كه موسى به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: «پروردگارم! خود را به من بنماى تا سويت بنگرم.» فرمود: «هرگز مرا نتوانى نگريست. ليكن به كوه بنگر، پس اگر بر جاى خود قرار گرفت، ديرا (كه) مرا خواهى ديد.» پس چون پروردگارش بر كوه جلوه(ى قدرتى برتر از توانش) نمود، آن را خرد كرد، و موسى بيهوش بر زمين افتاد، و چون به خود آمد، گفت: «تو منزهى. سويت بازگشتم و من (درين ميان) نخستين مؤمنانم.» 143

آيه 142 و 143 ـ در اين دو آيه وعده موسى براى گرفتن الواح تورات در كوه طور به ميان آمده، و در آيه (51) از سوره بقره "واعدنا موسى اربعين ليلة" اين وعده چهل شب مى باشد، ولى در اين آيه نخست سى شب بوده و در پايان با اضافه ده شب ديگر است، و موسى عليه السلام در آغاز رفتنش به كوه طور براى يهوديان اينگونه وانمود كرد كه من سى شب به ميعادگاه خدا مى روم تا در تأخير ده شب پايانى براى آنان آزمونى باشد،

اينان به حضرتش پيشنهاد كردند كه بايد خدا خود را به تو و هفتاد برگزيده همراهت نشان دهد، او هم با إذن خدا چنان خواست، ولى اين خواستار داراى دو بعد بود:
1ـ إجابت اين يهوديان با اذن الهى؛ 2ـ درخواست بالاترين معرفت ربانى كه در اختصاص حضرت محمد صلى الله عليه و آله و محمديان معصوم عليهم السلام است. در پاسخ "لَن ترانى" هر دو جهت را نفى نمود با اين فرق كه «لن» در پاسخ سؤال نخستين به معنى استحاله ذاتى است كه هرگز خدابا چشم سَر ديدنى نيست، ولى در بعد دوم استحاله در موفقيت موسى و حكمت ربانى مى باشد كه موسى تاموسى است استعداد رويت معرفتى حضرت اقدس الهى را ـ با چشم سِر ـ يكسان با محمد صلى الله عليه و آله و محمديان عليهم السلام ندارد؛

ادامه...