جمع بندی عدل الهی بین دو انسان متفاوت از نظر درک و فهم

تب‌های اولیه

119 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

محی الدین;600035 نوشت:

سلام
کفر یا هر چیز منافی ایمان در بحث داخل نیست چون مقایسه بین مراتب ایمان است
خلاصه اینکه به فرض ایمان و معرفت یکسان ، تفاوت اعمال از لحاظ کمیت فقط یک تفاوت عرض را باعث میشود و نه تفاوت طولی را
یا علیم

وقتی سوال کننده دارد از دو فردی صحبت میکند که ایمانشان به یک میزان است اما در شرایط متفاوت به این سطح ایمان رسیده اند شما میخواهید با استدلال ثابت کنید که این دو نفر ایمانشان به یک اندازه نیست؟

لطفا با خود پرسش کننده بحث کنید تا فرض سوالش را تغییر دهد

محی الدین;600035 نوشت:

کفر یا هر چیز منافی ایمان در بحث داخل نیست چون مقایسه بین مراتب ایمان است

ضمنا منظور از کفر ، چیزی که منافی ایمان باشد ، نیست منظور ناسپاسی است

من بعد از خوندن سوال و جوابا مثالی به ذهنم رسید که کمی منفیه ولی فکر کنم عمق مطلبو برسونه!!
با توجه به نکته که کارشناس در مورد عمق ایمان گفت، بهترین چیزی که به ذهنم رسید اینه که فرض کنیم چاهی هست(چیز مثبت تری به ذهنم نرسید!! برای مثبت شدنش فرض کنید داخلش آب معرفته!!:khandeh!:) که قراره دو نفر برن داخلش!! اولی بدون بررسی و فقط طبق گفته ی نیاکانش میپره تو چاه تا به عمق معرفت برسه!!(ایمان 100 درصد سطحی) ولی دومی اول اندازه ی ورودی چاهو بررسی میکنه، بعد طنابی به جایی میبنده که اگه اون چاه دروغی بود بتونه بیرون بیاد، با هر قدمی که به درون چاه ورمیداره جاپاشو چک میکنه و...!! خلاصه برای درصد به درصد عمق ایمانش سختی میکشه و کلی چیزم از مسیر یاد میگیره!! ولی نفر اول تو یه لحظه از 0 تا 100ـو رفته و حتی اگه اون چاه واقعا چاه معرفتم نباشه مصرانه میگه که اون چاه خودشه!! حالا با فرض اینکه ما میدونیم اون چاه واقعی بوده تلاش اون دو مساوی بوده!!؟ از دید شیمی به قضیه نگاه کنیم بعضیا میگن دید به این مسئله باید ترمودینامیکی باشه!(ابتدا و انتها مهمه!) ولی به نظر من این مطلب کاملا به دید سنتیکی(توجه به مسیر) نیاز داره!!!
امیدوارم مطلبو رسونده باشم و مطلبیو هم اشتباه برداشت نکرده باشم!!

[="Tahoma"][="Navy"]

.امین.;600039 نوشت:
وقتی سوال کننده دارد از دو فردی صحبت میکند که ایمانشان به یک میزان است اما در شرایط متفاوت به این سطح ایمان رسیده اند شما میخواهید با استدلال ثابت کنید که این دو نفر ایمانشان به یک اندازه نیست؟

لطفا با خود پرسش کننده بحث کنید تا فرض سوالش را تغییر دهد


سلام
شما به صدر و ذیل سوالتان نگاه کنید
میگویید خود ایشان میگوید ایمانشان به یک میزان است خوب دیگر چه ابهامی هست
جز اینکه کسی فکر کند مسیر رسیدن و یا اعمال تفاوتی ایجاذد می کند
ما میگوییم تفاوتی نیست مهم همان یکسانی مرتبه ایمان قلبی است
یا علیم[/]

باء;600014 نوشت:
سرکار خانم حقیر هم که منکر رابطه داشتن ایمان و تقوا نیستم، ولی اینکه می‌فرمایید یک چیز هستند بعد از این بحث‌هایی که تابحال در این تاپیک و در آن تاپیک خودتان انجام گرفت خوب یک کمی عجیب و هضم آن سنگین است. اگر فرض کنید ایمان موروثی داریم، اگر داشته باشیم، آن وقت آیا تقوای موروثی هم خواهیم داشت؟ آخر چرا اینقدر روی موضع خودتان اصرار می‌کنید؟ خوب اینکه حرف حقیر نیست، حرف خداست آیه‌اش را هم برایتان آوردم که فرموده ملاک برای من تقواست، حالا شما مدام موضوع ایمان موروثی و ایمان بدون تحقیق و غیره را وسط بکشید، این اگر به بیراهه رفتن نیست پس چیست؟
با این حال حقیر قصدم خیر بود نه مخالفت کردن با شما و برادر عزیزم جناب رضا، شاید هم حقیر اشتباهی کلام خداوند را برداشت کرده‌ام و باید ملاک را ایمان قرار داد، هیچ بعید نیست، مثلاً یک نفر می‌تواند بگوید که خداوند فرموده اکرم شما نزد خداوند اتقی شماست حال آنکه تقوا رتبه‌ای ورای مراتب ایمان است و بسیاری از اشخاص بی‌تقوا هستند اما هر دو شخص بی‌تقوایی نباید عیناً مثل یکدیگر فرض شوند و در نتیجه آن ایه فقط در مورد خوب و خوبتر بحث می‌کند و نه بد و بدتر و در نتیجه باید خط‌کش بلندتری داشت که در خوبها کار تقوا را بکند و در بدها کار چیز دیگری را و ما (سرکار نگارا و جناب رضا) به این نتیجه رسیدیم که ایمان آن هم با بحث عمق و طولش خط‌کش جامع‌تری است. این مطالب اگر مدّ نظر شما باشد از درک حقیر بالاتر است.
در پناه خداوند باشید ان شاء الله
یا علی علیه‌السلام

سلام برادر عزیز

ببینید شما اصلا دقت به سوال تاپیک نمی کنید
فعلا بحث ما این نیست که ملاک بهتر بودن شخص نزد خدا تقوای بیشتر است یا ایمان بیشتر؟
این مطلبی که شما مطرح می کنید یک سوال دیگر است
بحث تاپیک فعلا سر مراتب ایمان است

باء;600014 نوشت:
نه خواهر گرامی، حقیر اشاره کردم که مشکل این مثال شما این است که در جمع بین دو بردار تقارن وجود دارد، یعنی جمع عملگری متقارن است، یعنی اینکه اندازه‌ی یکی پنج باشد و اندازه‌ی دیگری سه یا اینکه اندازه‌ی اولی سه باشد و اندازه‌ی دومی پنج تأثیری در حاصل جمع نخواهد داشت، این تقارن است که خلاف حرفهای گذشته‌ی خودتان و کارشناسان و خود حقیر است، اینکه فرقی نکند طول ایمان بیشتر باشد یا عمق بیشتر، هر کدام که بیشتر باشد نتیجه می‌تواند یک مقدار باشد که طبیعی است هیچ‌کداممان موافق نیستیم. بگذریم ... اصلاً اگر این نقل قول را نکرده بودید به دلایل دیگری قصد داشتم آن قسمت از آن پستم را پاک کنم ...

در این مورد حق با شماست ولی مثال بقدری مع الفارق است که در این باره بحث خاتمه یابد بهتر است

محی الدین;600099 نوشت:

سلام
شما به صدر و ذیل سوالتان نگاه کنید
میگویید خود ایشان میگوید ایمانشان به یک میزان است خوب دیگر چه ابهامی هست
جز اینکه کسی فکر کند مسیر رسیدن و یا اعمال تفاوتی ایجاذد می کند
ما میگوییم تفاوتی نیست مهم همان یکسانی مرتبه ایمان قلبی است
یا علیم

سلام

پس قبول دارید مرتبه ایمانی این دو یکی است ولی راههای رسیدن به این ایمان متفاوت بوده؟

حال آیا فرقی در ارزش ایمانشان میبینید؟ اگر بله چگونه؟

کدام یک ایمانش اجر بیشتری نسبت به دیگری دارد؟

آنکه ابزار شناخت بیشتری در اختیار داشته یا آنکه با حداقل ابزار شناخت و معرفت ، ایمانش را در همان سطح حفظ کرده؟


ظاهراً خیلی از بحث عقب موندم! :mah:

ماشاالله به سایر دوستان. درمورد پست های قبل دیگه مطلب نمیذارم چون واقعاً نمیرسم و بحث عقبگرد میکنه و قاطی میشه

از فرمایشات دوستان استفاده میکنم ، در ادامه اگر موردی بود عرض میکنم

Masood11;600082 نوشت:
من بعد از خوندن سوال و جوابا مثالی به ذهنم رسید که کمی منفیه ولی فکر کنم عمق مطلبو برسونه!!
با توجه به نکته که کارشناس در مورد عمق ایمان گفت، بهترین چیزی که به ذهنم رسید اینه که فرض کنیم چاهی هست(چیز مثبت تری به ذهنم نرسید!! برای مثبت شدنش فرض کنید داخلش آب معرفته!!:khandeh!:) که قراره دو نفر برن داخلش!! اولی بدون بررسی و فقط طبق گفته ی نیاکانش میپره تو چاه تا به عمق معرفت برسه!!(ایمان 100 درصد سطحی) ولی دومی اول اندازه ی ورودی چاهو بررسی میکنه، بعد طنابی به جایی میبنده که اگه اون چاه دروغی بود بتونه بیرون بیاد، با هر قدمی که به درون چاه ورمیداره جاپاشو چک میکنه و...!! خلاصه برای درصد به درصد عمق ایمانش سختی میکشه و کلی چیزم از مسیر یاد میگیره!! ولی نفر اول تو یه لحظه از 0 تا 100ـو رفته و حتی اگه اون چاه واقعا چاه معرفتم نباشه مصرانه میگه که اون چاه خودشه!! حالا با فرض اینکه ما میدونیم اون چاه واقعی بوده تلاش اون دو مساوی بوده!!؟ از دید شیمی به قضیه نگاه کنیم بعضیا میگن دید به این مسئله باید ترمودینامیکی باشه!(ابتدا و انتها مهمه!) ولی به نظر من این مطلب کاملا به دید سنتیکی(توجه به مسیر) نیاز داره!!!
امیدوارم مطلبو رسونده باشم و مطلبیو هم اشتباه برداشت نکرده باشم!!

سلام برادر عزیز،
مثال بامزه‌ای بود ولی انطباق آن به بحث ایمان و تقوا درست نیست، البته فکر می‌کنم استارتر تاپیک و سرکار گلشن هم مشابه شما از مسأله برداشت کرده باشند و نظر حقیر هم این است که کسی همینطوری و یکهویی یا طبق گفته‌ی نیاکان و غیره نمی‌تواند ناگهان به ته آن برسد بلکه روی سطح آن آب شناور می‌شود و در مورد عمق چاه از خودش نظر می‌دهد بدون آنکه از ته آن چیزی دیده باشد یا تجربه کرده باشد، کسی که با معرفت پیش می‌رود ولی می‌تواند به شرط عمل وارد آب هم شده و تا ته آن را هم برود، کسانی هم که پدر و مادر و نیاکانشان به کل راه را اشتباه به ایشان نشان داده‌اند اصلاً در این چاه نیستند و اشتباهی در چاه بقلی رفته‌اند و روی آن شناورند یا در عمقش فرو رفته‌اند، البته این تعمیم مثال شما بود وگرنه حقیر با آن موافق نیستم که آنها نتوانند بهره‌ای از معرفت و تقوا داشته باشند، به همین دلیل هم تمام حضور حقیر در این تاپیک منحصر شده است به اینکه بحث تقوا را از بحث ایمان جدا کنید، تقوا یک رویکرد قلبی است ولی ایمان نیاز به معرفت دارد و غیرمسلمان از آن بی‌بهره است حال آنکه تقوا شامل حال نامسلمان هم ممکن است بشود، شاید هم اشتباه می‌کنم :Gig:
در مورد اینکه فرمودید ترمودینامیک فقط به دو نقطه‌ی ابتدا و انتها کار دارد این درست نیست، احتمالاً شما دارید در مورد ترمودینامیک تعادلی (کلاسیک) صحبت می‌کنید که تازه همان را هم فقط وقتی می‌تواند انجام دهد که این نقاط ابتدایی و انتهای در حال تعادل باشند مگرنه همانقدر را هم نمی‌تواند حرفی در موردش بزند. در مورد اینکه سینتیک بستگی به مسیر دارد هم اگرچه در شیمی مثلاً برای واکنش‌ها درست است ولی در همان ترمودینامیک غیرتعادلی هم این مسائل قابل بررسی است، مگراینکه واکنش بازگشت‌پذیر باشد، بماند که امروز دیگر برای تمام واکنش‌ها در مهندسی از ترودینامیک تعادلی استفاده می‌شود. از نظر حقیر اتفاقاً این روش رسیدن به ایمان (منظورم تقواست که دارم اینطور می‌گویم) نیست که مهم است بلکه خود ایمان (تقوا) است که مهم است، در زمان مرگ هم لحظه‌ی آخر است که مهم است، یک نفر کلی گناه‌های عظیم می‌کند و یک روز آخر عمرش را توبه می‌کند و می‌شود حرّ بن یزید ریاحی که بیابید یک مؤمن را که امروز مقامش نزد خداوند عالم مانند مقام او باشد! توبه‌ی کسی مانند حرّ و خروج از دین کسی مانند طلحه یا زبیر نشان می‌دهد که «ملاک وضع فعلی اشخاص است» و نه سوابق ایشان. شاید هم اشتباه می‌کنم :Gig:
یا علی علیه‌السلام

**گلشن**;600108 نوشت:
سلام برادر عزیز

ببینید شما اصلا دقت به سوال تاپیک نمی کنید
فعلا بحث ما این نیست که ملاک بهتر بودن شخص نزد خدا تقوای بیشتر است یا ایمان بیشتر؟
این مطلبی که شما مطرح می کنید یک سوال دیگر است
بحث تاپیک فعلا سر مراتب ایمان است

سلام علیکم خواهر گرامی و رحمة الله و برکاته،
مطمئن هستید که موضوع تاپیک سر مراتب ایمان است؟ عدالت خداوند بین دو انسان متفاوت از نظر درک و فهم صحبت از جایگاه افراد متفاوت از نظر درک و فهم در نزد خداوند نمی‌کند؟ اینکه در توضیح سؤال به بحث ایمان و مراتب آن پرداخته شد یک بحث است و اینکه عدالت خداوند را باید از طریق مراتب ایمان دنبال کرد یا مراتب تقوا بحث دیگری است، اگر بحث ایمان باشد کسی که به تثلیث در مسیحیت اعتقاد دارد مشرک است و نزد خداوند هیچ‌جایگاهی ندارد حال آنکه در قران مطلب طور دیگری بیان شده است، خداوند فرموده ملاکش تقواست و عدالت هم بر اساس همان خواهد بود چون عدالت یعنی اینکه هر کسی سر جای خودش و جا و مکان و مرتبه‌ی هر کس هم با تقوای او تعیین می‌شود، ولی شما اصرار دارید ملاکی که خداوند به ما داده است را کناری بگذاریم و بحث سر ملاک‌های خودمان کنیم، خوب این کارتان درست نیست، شاید هم واقعاً حقیر نمی‌توانم بحث‌های شما را بفهمم ... این پاسخی است که حقیر در مورد موضوع سؤال تاپیک به جناب مسعود۱۱ دادم به نظر شما این پاسخ هم بی‌ارتباط به تاپیک است؟

باء;600139 نوشت:
از نظر حقیر اتفاقاً این روش رسیدن به ایمان (منظورم تقواست که دارم اینطور می‌گویم) نیست که مهم است بلکه خود ایمان (تقوا) است که مهم است، در زمان مرگ هم لحظه‌ی آخر است که مهم است، یک نفر کلی گناه‌های عظیم می‌کند و یک روز آخر عمرش را توبه می‌کند و می‌شود حرّ بن یزید ریاحی که بیابید یک مؤمن را که امروز مقامش نزد خداوند عالم مانند مقام او باشد! توبه‌ی کسی مانند حرّ و خروج از دین کسی مانند طلحه یا زبیر نشان می‌دهد که «ملاک وضع فعلی اشخاص است» و نه سوابق ایشان.

یا علی علیه‌السلام

باء;600139 نوشت:

سلام برادر عزیز،
مثال بامزه‌ای بود ولی انطباق آن به بحث ایمان و تقوا درست نیست، البته فکر می‌کنم استارتر تاپیک و سرکار گلشن هم مشابه شما از مسأله برداشت کرده باشند و نظر حقیر هم این است که کسی همینطوری و یکهویی یا طبق گفته‌ی نیاکان و غیره نمی‌تواند ناگهان به ته آن برسد بلکه روی سطح آن آب شناور می‌شود و در مورد عمق چاه از خودش نظر می‌دهد بدون آنکه از ته آن چیزی دیده باشد یا تجربه کرده باشد، کسی که با معرفت پیش می‌رود ولی می‌تواند به شرط عمل وارد آب هم شده و تا ته آن را هم برود، کسانی هم که پدر و مادر و نیاکانشان به کل راه را اشتباه به ایشان نشان داده‌اند اصلاً در این چاه نیستند و اشتباهی در چاه بقلی رفته‌اند و روی آن شناورند یا در عمقش فرو رفته‌اند، البته این تعمیم مثال شما بود وگرنه حقیر با آن موافق نیستم که آنها نتوانند بهره‌ای از معرفت و تقوا داشته باشند، به همین دلیل هم تمام حضور حقیر در این تاپیک منحصر شده است به اینکه بحث تقوا را از بحث ایمان جدا کنید، تقوا یک رویکرد قلبی است ولی ایمان نیاز به معرفت دارد و غیرمسلمان از آن بی‌بهره است حال آنکه تقوا شامل حال نامسلمان هم ممکن است بشود، شاید هم اشتباه می‌کنم :Gig:
در مورد اینکه فرمودید ترمودینامیک فقط به دو نقطه‌ی ابتدا و انتها کار دارد این درست نیست، احتمالاً شما دارید در مورد ترمودینامیک تعادلی (کلاسیک) صحبت می‌کنید که تازه همان را هم فقط وقتی می‌تواند انجام دهد که این نقاط ابتدایی و انتهای در حال تعادل باشند مگرنه همانقدر را هم نمی‌تواند حرفی در موردش بزند. در مورد اینکه سینتیک بستگی به مسیر دارد هم اگرچه در شیمی مثلاً برای واکنش‌ها درست است ولی در همان ترمودینامیک غیرتعادلی هم این مسائل قابل بررسی است، مگراینکه واکنش بازگشت‌پذیر باشد، بماند که امروز دیگر برای تمام واکنش‌ها در مهندسی از ترودینامیک تعادلی استفاده می‌شود. از نظر حقیر اتفاقاً این روش رسیدن به ایمان (منظورم تقواست که دارم اینطور می‌گویم) نیست که مهم است بلکه خود ایمان (تقوا) است که مهم است، در زمان مرگ هم لحظه‌ی آخر است که مهم است، یک نفر کلی گناه‌های عظیم می‌کند و یک روز آخر عمرش را توبه می‌کند و می‌شود حرّ بن یزید ریاحی که بیابید یک مؤمن را که امروز مقامش نزد خداوند عالم مانند مقام او باشد! توبه‌ی کسی مانند حرّ و خروج از دین کسی مانند طلحه یا زبیر نشان می‌دهد که «ملاک وضع فعلی اشخاص است» و نه سوابق ایشان. شاید هم اشتباه می‌کنم :Gig:
یا علی علیه‌السلام

سلام
منظور من از ایمان خود ایمانه!(باور قلبی!) وگرنه درباره تقوا حرف شما درسته!
در مورد شیمی، تو کتابای درسی ما اینطور گفته بودن!! بس که موارد ناقص میگن...! همونطور که گفتم، گفتن!!!(البته مربوط به یکی دو سال پیشه کتابام!! شاید درستش کرده باشن!!)
اون لحظه ی آخرم که میفرمایید جزو مسیره!! بعد از اونه که مسیر تموم میشه!! در این دو موردی هم که بیان کردید برایند همه ی کاراشون حساب شده و نه ابتدا و انتها! مثلا اگه طلحه و زبیر بجای خروج از دین گناه کوچکتری انجام میدادن قطعا وضعشون فرق میکرد!!

باء;600147 نوشت:
سلام علیکم خواهر گرامی و رحمة الله و برکاته،
مطمئن هستید که موضوع تاپیک سر مراتب ایمان است؟ عدالت خداوند بین دو انسان متفاوت از نظر درک و فهم صحبت از جایگاه افراد متفاوت از نظر درک و فهم در نزد خداوند نمی‌کند؟ اینکه در توضیح سؤال به بحث ایمان و مراتب آن پرداخته شد یک بحث است و اینکه عدالت خداوند را باید از طریق مراتب ایمان دنبال کرد یا مراتب تقوا بحث دیگری است، اگر بحث ایمان باشد کسی که به تثلیث در مسیحیت اعتقاد دارد مشرک است و نزد خداوند هیچ‌جایگاهی ندارد حال آنکه در قران مطلب طور دیگری بیان شده است، خداوند فرموده ملاکش تقواست و عدالت هم بر اساس همان خواهد بود چون عدالت یعنی اینکه هر کسی سر جای خودش و جا و مکان و مرتبه‌ی هر کس هم با تقوای او تعیین می‌شود، ولی شما اصرار دارید ملاکی که خداوند به ما داده است را کناری بگذاریم و بحث سر ملاک‌های خودمان کنیم، خوب این کارتان درست نیست، شاید هم واقعاً حقیر نمی‌توانم بحث‌های شما را بفهمم ... این پاسخی است که حقیر در مورد موضوع سؤال تاپیک به جناب مسعود۱۱ دادم به نظر شما این پاسخ هم بی‌ارتباط به تاپیک است؟

سلام علیکم

ببخشید منظورم از سوال تاپیک سوالی بود که من بلافاصله بعد از استارتر تاپیک از جناب مسلم پرسیدم
سوال من درباره ارزش ایمان بود و اینکه ایمان کدام ایمان نزد خدا ارزش بیشتری دارد

شما همچنان اصرار دارید که بحث باید به جای ایمان بر محور تقوی متمرکز شود
خوب حقیر سوالی از شما دارم
ایا امکان دارد فردی ایمانش از فرد دیگری بیشتر باشد ولی تقوایش کمتر باشد ؟

باء;600147 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط باء نمایش پست ها
از نظر حقیر اتفاقاً این روش رسیدن به ایمان (منظورم تقواست که دارم اینطور می‌گویم) نیست که مهم است بلکه خود ایمان (تقوا) است که مهم است، در زمان مرگ هم لحظه‌ی آخر است که مهم است، یک نفر کلی گناه‌های عظیم می‌کند و یک روز آخر عمرش را توبه می‌کند و می‌شود حرّ بن یزید ریاحی که بیابید یک مؤمن را که امروز مقامش نزد خداوند عالم مانند مقام او باشد! توبه‌ی کسی مانند حرّ و خروج از دین کسی مانند طلحه یا زبیر نشان می‌دهد که «ملاک وضع فعلی اشخاص است» و نه سوابق ایشان.

اینکه فرمودید ملاک وضع فعلی افراد است به نظر حقیر درست نیست چون که خداوند فرموده هرکس ذره ای نیکی کند و یا بدی
ان را خواهد دید
اگر ملاک فقط وضع فعلی افراد باشد خوبیها و بدیهای گذشته افراد چه می شود ؟

[="Tahoma"][="Navy"]

.امین.;600116 نوشت:
سلام

پس قبول دارید مرتبه ایمانی این دو یکی است ولی راههای رسیدن به این ایمان متفاوت بوده؟

حال آیا فرقی در ارزش ایمانشان میبینید؟ اگر بله چگونه؟

کدام یک ایمانش اجر بیشتری نسبت به دیگری دارد؟

آنکه ابزار شناخت بیشتری در اختیار داشته یا آنکه با حداقل ابزار شناخت و معرفت ، ایمانش را در همان سطح حفظ کرده؟


سلام
اگر فرض غلط ایمان سطحی 80 درصد و ایمان عمقی 60 درصد را نادیده بگیریم و بگوییم منظورشان برابری مرتبه ایمان است بدون لحاظ سطحی و عمقی بودن ( که گفتیم غلط است) آنوقت پاداش آندو هم برابر خواهد بود و در این میان تفاوت ابزارهای معرفت یا مسیر وصول به این درجه از ایمان تفاوتی در پاداش آنها ایجاد نمی کند . به فرض هم تفاوتی باشد یک تفاوت عرضی است نه طولی
یا علیم[/]

**گلشن**;600196 نوشت:
سلام علیکم

ببخشید منظورم از سوال تاپیک سوالی بود که من بلافاصله بعد از استارتر تاپیک از جناب مسلم پرسیدم
سوال من درباره ارزش ایمان بود و اینکه ایمان کدام ایمان نزد خدا ارزش بیشتری دارد



سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
:Gol:
**گلشن**;600196 نوشت:
شما همچنان اصرار دارید که بحث باید به جای ایمان بر محور تقوی متمرکز شود

بله همچنان اصرار دارم که ارتباط ایمان و تقوا به طور دقیق بررسی شود و اگر هم روی ایمان بحث می‌شود ارتباطش با تقوا مشخص باشد. اینکه می‌فرمایید ایمان به خدا ممکن است در یک نفر از خانواده‌اش به او رسیده باشد (اگر امکان چنین چیزی وجود داشته باشد) در این صورت آیا تقوا هم از آنها به او به صورت موروثی رسیده است؟ مثل اینکه مثلاً از والدین مسلمان فرزند هم مسلمان است چنین فرزندی از والدین متقی حتماً متقی هم خواهد بود به طور پیش فرض؟ طبیعی است که خیر! حقیر بحثی ندارم که کودک از والدینش الگو می‌گیرد و اگر دید که ایمان خانواده‌اش آنها را از ارتکاب به گناه باز می‌دارد (تقوا) بنابراین او هم مقابل خداوند حیا کند یا در واقع تقوا پیش بگیرد ندارم، این اثر تربیتی را همه قبول دارند، اینکه کار برای او ساده‌تر است را کاری ندارم، کار با این دارم که ایا تقوا موروثی است یا خانواده صرفاً یک الگوبرداری است و شخص اختیار دارد که این الگوبرداری را استفاده کند یا از نفس خود تبعیت نماید. شما بفرمایید آیا ما اصلاً ایمان سطحی داریم یا خیر تا حقیر بگویم آیا ایمان و تقوا از نظر شما یکی می‌توانند باشند یا خیر. اینکه با تلاش زیاد به دست بیایند یا با تلاش کم چه تأثیری در ایمان می‌تواند داشته باشد؟ کاری به استحکام ایمان در مقابل شبهات ندارم، کار با ایمان همانطور که امروز هست دارم، فردا ایمانش معلوم شود که مستقر نبوده و مستودع بوده است یک بحث دیگر است، امروز که ایمان است در هر صورت ایمان است و حتی گفته می‌شود زبیر کان منا اهل البیت، زبیر از ما بود، ایمانش یعنی در مراتب بالا بود، حالا اینکه ایمانش را از دست داد یعنی ایمانش ضعیف بوده است؟ چطور به این نتیجه می‌رسید؟
**گلشن**;600196 نوشت:

خوب حقیر سوالی از شما دارم
ایا امکان دارد فردی ایمانش از فرد دیگری بیشتر باشد ولی تقوایش کمتر باشد ؟


فکر نمی‌کنم، ولی اگر منظورتان این است که نتیجه بگیرید که پس ایمان و تقوا یک چیز هستند خیر فکر نمی‌کنم صحیح باشد، لااقل اگر در ایمان وجود معرفت ضرورت داشته باشد این نتیجه‌گیری صحیح نخواهد بود، چه آنکه شخصی ممکن است از خداوند عالم تصور غلطی داشته باشد ولی همان تصور غلط را طوری بهش ایمان داشته باشد که سبب تقوا شود، ایمانش در راستای معرفت صحیح نیست ولی تقوایش بالاست، این مسأله در مورد همان مادربزرگ پیر روستایی که درک درستی از خداوند عالم ندارد ولی نه زبان به گناه می‌چرخاند نه چشم به گناه می‌اندازد و نه دست به خطا می‌برد و در همه کار مطیع خدا و راضی به رضای خداست می‌تواند به طور کامل برقرار باشد. این مسأله در فهمیدن هم‌نشینی مردم عادی ولی متقی با اولیاء خدا و پیامبران علیهم‌السلام در بهشت هم می‌تواند کمک کند، آنها ایمانشان در یک مرتبه نیست ولی هر کدامشان که به اندازه‌ی ظرف وجودی‌اشان سعی کرده باشند و تقوا به خرج داده باشند در آخرت هم در مرتبه‌ی ظاهر و مراتبی از باطن با آن پیامبران و اولیاء مشابهت خواهند داشت تا آنجایی که راضی شوند و البته درکی هم از مراتب بالاتر نعمات نخواهند داشت که آرزویش را داشته باشند و خود را محروم از آنها تصور کنند.

**گلشن**;600196 نوشت:
اینکه فرمودید ملاک وضع فعلی افراد است به نظر حقیر درست نیست چون که خداوند فرموده هرکس ذره ای نیکی کند و یا بدی
ان را خواهد دید
اگر ملاک فقط وضع فعلی افراد باشد خوبیها و بدیهای گذشته افراد چه می شود ؟

شما بفرمایید چه می‌شود، آیا به نظر شما جناب حرّ رحمه‌الله به خاطر بستن آب بر کاروان امام حسین علیه‌السلام مجازات خواهد شد؟ ایا طلحه و زبیر بخاطر آن همه خدمتی که به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله کردند و یکی سیف‌الإسلام بود و دیگری طلحة‌الخیر آیا آنها در قیامت بابت آن کارهایشان مزد خواهند گرفت؟ اگر نظرتان مثبت است پس آیه‌ی توبه که خداوند سیئات شما را با حسنات جایگزین می‌کند و آیات احباط اعمال که برخی اعمال حبط خواهند شد را چگونه توضیح می‌دهید؟
یا علی علیه‌السلام

باء;600283 نوشت:
بله همچنان اصرار دارم که ارتباط ایمان و تقوا به طور دقیق بررسی شود و اگر هم روی ایمان بحث می‌شود ارتباطش با تقوا مشخص باشد

سلام علیکم

به نظرم این مساله یا سوال جدیدی است که شما مطرح می فرمایید ان هم با این همه دقت و جزییات که می طلبد کارشناس محترم وارد
بحث شود و جواب دهد
انا نظر حقیر همان نظر قبلیست که هرچه ایمان بیشتر باشد تقوا هم بیشتر است
منتهی اینجا یک مساله بسیار ظریف وجود دارد که ممکن است براحتی مشهود نباشد
مثال می زنم شخصی را می شناسم که پدرو مادرش ایمان بسیار قوی دارند به خدا و کلیه دستورات دینی و تقوای خوبی هم دارند
فرزند انها هم ایمانش به خدا بسیار قویست منتهی ایمانش به دستورات دینی قوی نیست و برای خودش هم استدلالاتی دارد
مثلا می گوید خداوند هرگز کسی را بخاطر نخواندن نماز مجازات نخواهد کرد و استدلال هم می کند بنابراین نماز نمی خواند
کلا در عبادات ضعیف است ولی ایمانش به وجود خدا بسیار قویست
ولی تعبیرش از دین و جزییات ان متفاوت است
به نظر من این همان حلقه مفقوده :Nishkhand:است یعنی تفسیر متفاوت از قران و دین اسلام

باء;600283 نوشت:
اینکه می‌فرمایید ایمان به خدا ممکن است در یک نفر از خانواده‌اش به او رسیده باشد (اگر امکان چنین چیزی وجود داشته باشد) در این صورت آیا تقوا هم از آنها به او به صورت موروثی رسیده است؟ مثل اینکه مثلاً از والدین مسلمان فرزند هم مسلمان است چنین فرزندی از والدین متقی حتماً متقی هم خواهد بود به طور پیش فرض؟ طبیعی است که خیر! حقیر بحثی ندارم که کودک از والدینش الگو می‌گیرد و اگر دید که ایمان خانواده‌اش آنها را از ارتکاب به گناه باز می‌دارد (تقوا) بنابراین او هم مقابل خداوند حیا کند یا در واقع تقوا پیش بگیرد ندارم، این اثر تربیتی را همه قبول دارند، اینکه کار برای او ساده‌تر است را کاری ندارم، کار با این دارم که ایا تقوا موروثی است یا خانواده صرفاً یک الگوبرداری است و شخص اختیار دارد که این الگوبرداری را استفاده کند یا از نفس خود تبعیت نماید

با این قسمت موافقم

باء;600283 نوشت:
شما بفرمایید آیا ما اصلاً ایمان سطحی داریم یا خیر تا حقیر بگویم آیا ایمان و تقوا از نظر شما یکی می‌توانند باشند یا خیر. اینکه با تلاش زیاد به دست بیایند یا با تلاش کم چه تأثیری در ایمان می‌تواند داشته باشد؟

ایمان سطحی را من ایمانی در نظر می گیریم که موروثی است و یاد گرفتنی و بدون اینکه طرف شبهاتی برایش پیش بیاید
که زیاد از این ادمها دیده ام حتی این افراد حاضر نیستند به شبهات گوش دهند و اگر کسی شبهه ای مطرح کند
بلافاصله انگ کافر بودن به او می زنند و بی ایمانی
بارها با اینگونه افراد مواجه شده ام
ایمان عمیق مال کسیت که یک دوره بهران شک و تردید و پر از سوال و شبهه را پشت سر می گذارد و سپس به ایمان می رسد
هرچند ممکن است ایمانش در نهایت از ان اولی کمتر هم باشد

باء;600283 نوشت:
در هر صورت ایمان است و حتی گفته می‌شود زبیر کان منا اهل البیت، زبیر از ما بود، ایمانش یعنی در مراتب بالا بود، حالا اینکه ایمانش را از دست داد یعنی ایمانش ضعیف بوده است؟ چطور به این نتیجه می‌رسید؟

اینجا چند سوال مطرح می شود
امکان دارد ان حدیثی که گفته زبیر از ما بود ساختگی باشد
امکان دارد زبیر ظاهر سازی می کرده و پیامبر از عمق ایمان او بی خبر بوده
امکان دارد تفسیر زبیر از وقایع اتفاق افتاده به گونه ای دیگر بوده
و در نهایت ممکن است گول شیطان را خورده و از هوای نفسش پیروی کرده
به نظر من مساله خیلی پیچیده است اگر وارد جزییات شویم

باء;600283 نوشت:
ولی اگر منظورتان این است که نتیجه بگیرید که پس ایمان و تقوا یک چیز هستند

خیر نمی گویم یک چیز هستند می گویم ارتباط مستقیم با هم دارند

باء;600283 نوشت:
ولی همان تصور غلط را طوری بهش ایمان داشته باشد که سبب تقوا شود، ایمانش در راستای معرفت صحیح نیست ولی تقوایش بالاست، این مسأله در مورد همان مادربزرگ پیر روستایی که درک درستی از خداوند عالم ندارد ولی نه زبان به گناه می‌چرخاند نه چشم به گناه می‌اندازد و نه دست به خطا می‌برد و در همه کار مطیع خدا و راضی به رضای خداست می‌تواند به طور کامل برقرار باشد.

این مادربزرگی که شمامثال زدید از نظر من ایمانش و عباداتش یاد گرفتنی است یعنی یاد گرفته که اینگونه زندگی گند
و در محیط گناه قرار نداشته چه اینکه اینگونه افراد که در محیط غیبت قرار دارند براحتی غیبت می کنند بدون اینکه
احساس گناه کنند
پس تقوای او را از بعضی گناهان نمی توان به حسب تقوای الهی او دانست
محیطش او را اینگونه بار اورده
چه اینکه اگر در محیطی باشد که حجاب رعایت کردن را یاد نگرفته باشد بدون انکه احساس گناه کند حجابش را رعایت نخواهد کرد

باء;600283 نوشت:
شما بفرمایید چه می‌شود، آیا به نظر شما جناب حرّ رحمه‌الله به خاطر بستن آب بر کاروان امام حسین علیه‌السلام مجازات خواهد شد؟ ایا طلحه و زبیر بخاطر آن همه خدمتی که به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله کردند و یکی سیف‌الإسلام بود و دیگری طلحة‌الخیر آیا آنها در قیامت بابت آن کارهایشان مزد خواهند گرفت؟ اگر نظرتان مثبت است پس آیه‌ی توبه که خداوند سیئات شما را با حسنات جایگزین می‌کند و آیات احباط اعمال که برخی اعمال حبط خواهند شد را چگونه توضیح می‌دهید؟
یا علی علیه‌السلام

به نظر من اگر همیشه ملاک افراد وضع حالشان باشد ظلم بزرگی رخ خواهد داد
چرا که ممکن است اگر افراد فرصت زندگی یابند هران تغییر کنند و توبه کنند یا دوباره گناه کنند
مثلا همان طلحه شاید اگر کشته نمی شد و فرصت زندگی می یافت دوباره توبه می کرد
پس به نظر حقیر حتما پیشینه افراد از نظر خدا و در قیامت در محاسبه انها در نظر گرفته خواهد شد

موفق باشید :Gol:

**گلشن**;600310 نوشت:
اینجا چند سوال مطرح می شود
امکان دارد ان حدیثی که گفته زبیر از ما بود ساختگی باشد
امکان دارد زبیر ظاهر سازی می کرده و پیامبر از عمق ایمان او بی خبر بوده
امکان دارد تفسیر زبیر از وقایع اتفاق افتاده به گونه ای دیگر بوده
و در نهایت ممکن است گول شیطان را خورده و از هوای نفسش پیروی کرده
به نظر من مساله خیلی پیچیده است اگر وارد جزییات شویم

سلام
اينجا رو هم با شما مخالفم هم با برادرم "باء"

هيچ اشكالي به اصل موضوع مطروحه از طرف جناب "باء" وارد نيست. روايت هيچ مشكلي نداره (كاري به سند ندارم امكانش رو ميگم)
كاملاً محتمل هست كه كسي ايمان عميق داشته باشه ولي سقوط كنه

اما مخالفت من با جناب "باء"

1 - ايمانش درصد بالايي داشته ولي از كجا معلوم ميشود كه عميق بوده؟

2 - به فرض كه عميق بوده ، به دليل وسوسه يا فريب يا دنيا طلبي يا.... ايمانش را كنار گذاشته. چه نقصي به پرسش ما وارد ميشه؟

**گلشن**;600310 نوشت:
به نظر من اگر همیشه ملاک افراد وضع حالشان باشد ظلم بزرگی رخ خواهد داد
چرا که ممکن است اگر افراد فرصت زندگی یابند هران تغییر کنند و توبه کنند یا دوباره گناه کنند
مثلا همان طلحه شاید اگر کشته نمی شد و فرصت زندگی می یافت دوباره توبه می کرد
پس به نظر حقیر حتما پیشینه افراد از نظر خدا و در قیامت در محاسبه انها در نظر گرفته خواهد شد

خواهر گرامي خانم "گلشن" اين چه فرمايشي هست؟!

1 - با اين ديد هيتلر و صدام رو هم خدا نبايد به جهنم ببره چون ممكن بود اگه يكم ديگه زنده بمونن اينقدر كار خوب ميكردن كه گناهانشون جبران بشه

2 - اگر اينطور باشه همهء ما بايد عمر جاويدان داشته باشيم. چون تو هر سني كه بميريم ميتونيم اعتراض كنيم كه: خدايا تو يه سال ديگه ميذاشتي من بهترين بنده ات ميشدم

3 - اينكه ملاك حال افراده اصلاً به معناي ناديده گرفتن گذشته نيست. مثالي ميزنم:

شما استاد دانشگاه هستيد و برگهء امتحاني من رو تصحيح ميكنيد

سوال 1 تا 10 رو درست پاسخ دادم و تا اينجا نمرهء من 20 هست (با اين فرض كه سوال ديگه اي نيست ، اما موضوع اينه كه هنوز سوال هست...)

اما سوال 11 رو اشتباه پاسخ ميدم و نمرهء من هم 19 ميشه (ملاك حالِ بنده است)

حالا ممكنه به سوال 18 كه برسيد نمرهء من مثلاً 3 بشه. نتيجه چي ميشه؟ مردود

اما اين رو هم در نظر بگيريد كه ممكنه شما به سوال 18 برسيد ولي نمرهء من 9 بشه ، نه 3 و شما با ارفاق نمرهء 9 بنده رو 10 بديد تا قبول بشم

دقت بفرماييد كه در هر دو حالت شما نمرات خوب و بد من رو در نظر گرفتيد ، ولي در جايي اونقدر نمرات بد من تاثيرگذار بود كه نمرات خوب من بي اثر شدند و اين به معناي ناديده گرفته شدن نمرات خوب من از طرف شما نيست

باء;600283 نوشت:
بله همچنان اصرار دارم که ارتباط ایمان و تقوا به طور دقیق بررسی شود و اگر هم روی ایمان بحث می‌شود ارتباطش با تقوا مشخص باشد.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم ورحمه الله

برادر تقوا یعنی همان عمل به واجبات و ترک محرمات .

کسیکه تقوا نداشته باشد در عمل ایمانش ارزشی ندارد چون این ایمان زبانی است و در قلب جای نگرفته و با اعضا تایید نشده.

وقتی گفته میشود کسی 80 درصد ایمان دارد یعنی ایمانش را در مرحله ی عمل ثابت کرده و بوسیله تقوا توانسته به این درجه از ایمان برسد و البته 20 درصد هم ممکنه تقوا را رعایت نکند...

خداوند در قرآن کریم دستور داده : یاایهاالذین امنوا قوا انفسکم واهلیکم نارا... یعنی به مومنان دستور داده خود و خانواده اشان را از آتش جهنم نگهدارند. این سخن به همان معناست که باید ایمانشان را به مرحله عمل برسانند یعنی به واجبات عمل کنند و محرمات را ترک کنند تا از آتش جهنم در امان بمانند...

محی الدین;600266 نوشت:

سلام
اگر فرض غلط ایمان سطحی 80 درصد و ایمان عمقی 60 درصد را نادیده بگیریم و بگوییم منظورشان برابری مرتبه ایمان است بدون لحاظ سطحی و عمقی بودن ( که گفتیم غلط است) آنوقت پاداش آندو هم برابر خواهد بود و در این میان تفاوت ابزارهای معرفت یا مسیر وصول به این درجه از ایمان تفاوتی در پاداش آنها ایجاد نمی کند . به فرض هم تفاوتی باشد یک تفاوت عرضی است نه طولی
یا علیم

سلام
اون فرض را که ما از اول گفتیم اشتباه بوده و تصحیح شده.

اگر پاداش هر دو برابر است و تفاوتشان عرضی است نه طولی ، آن پیرمرد عامی که ابزار شناخت کمتری در اختیارش گذاشته شده ، آیا حق اعتراض ندارد که بگوید خدایا چرا به من هوش و امکانات کافی ندادی تا به ایمان صددرصدی برسم؟

دیگر اینکه فلسفه ی اینکه فرموده لایکلف الله نفسا الا وسعها چه خواهد بود؟

Reza-D;600331 نوشت:
روايت هيچ مشكلي نداره (كاري به سند ندارم امكانش رو ميگم)
كاملاً محتمل هست كه كسي ايمان عميق داشته باشه ولي سقوط كنه

سلام علیکم

البته حرف شما صحیح است. مثالش هم فرعون و ال فرعون است که در مورد ایشان آمده وجهدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما وعلوا. میفرماید فرعونیان به آیات الهی یقین داشتند اما از روی ظلم و استکبار آن را انکار کردند. (علم تا ایمان یک قدم فاصله دارد و آن یک قدم همان یقین است.ایشان هم علم داشتند و هم یقین داشتند پس در نتیجه به آیات الهی ایمان داشتند، اما با این وجود آن را انکار کردند)

در نتیجه برای چندمین بار تکرار میکنم، ایمان به تنهایی کافی نیست و باید بوسیله نیروی تقوا به مرحله عمل درآید و ثابت شود که این ایمان قلبی است و یک ادعای زبانی نیست.


آقا همه دارن درمورد موضوع صحيحي صحبت ميكنن ، فقط نكته اينه كه اين موضوع صحيح اصلاً سوال تاپيك نبوده
ما كاري نداريم كه آدمهاي مثال كه عرض كرديم بعداً پشيمون ميشن يا نه ، ايمانشون رو به ظهور ميرسونن يا نه و........

بحث فقط اينه كه تفاوت پاداش ايمانشون رو با شرايطي كه گفته شد بررسي كنيم
حالا فرض كه همون مقدار هم تقوا داشتند و هيچ وقت هم پشيمون نشدند

Reza-D;600331 نوشت:
سلام
اينجا رو هم با شما مخالفم هم با برادرم "باء"

هيچ اشكالي به اصل موضوع مطروحه از طرف جناب "باء" وارد نيست. روايت هيچ مشكلي نداره (كاري به سند ندارم امكانش رو ميگم)
كاملاً محتمل هست كه كسي ايمان عميق داشته باشه ولي سقوط كنه

اما مخالفت من با جناب "باء"

1 - ايمانش درصد بالايي داشته ولي از كجا معلوم ميشود كه عميق بوده؟

2 - به فرض كه عميق بوده ، به دليل وسوسه يا فريب يا دنيا طلبي يا.... ايمانش را كنار گذاشته. چه نقصي به پرسش ما وارد ميشه؟



سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
وقتی گفته می‌شود «کان منا اهل البیت» دیگر شما چطور سر عمق وسعت و درصدش بحث می‌کنید؟ ایمان درجات دارد و درجه‌ی ایمان او بسیار بالا بوده است. آیا ایمان مستودع که در روایات وارد شده است لزوماً ایمان کم‌عمقی است؟ شاید هم هست ولی ظاهرش نمی‌خورد که باشد. شاید و تنها شاید فکر کردن روی ابلیس ملعون از برخی جهات در این بحث کارگشا باشد، او ظاهراً ایمان بالایی داشت، ولی رانده شد، و باز ولی خداوند نمی‌فرماید که او کافر شد بلکه می‌فرماید او کافر بود! البته کفر و ایمان هر دو مدرج هستند، هر کسی که ایمان می‌آورد در هر رتبه‌ای که از ایمان باشد مقداری هم کفر و شرک با او وجود دارد که چون خفی است و جلی نیست عذاب را بر او واجب نمی‌گرداند و مورد عفو قرار می‌گیرد، چنین مطلبی برای مؤمنین در قیامت به صورت یک حوض معرفی شده است که مؤمنان وقتی قرار است به بهشت برده شوند ابتدا داخل آن شده و تطهیر می‌شوند و سپس وارد بهشت می‌شوند.
اما اینکه فرمودید اگر ایمانش عمیق بوده است و بعد بخاطر هوای نفس کنارش گذاشته باشد چه ارتباطی به بحث ما دارد ارتباطش از آنجایی در بحث ما ظاهر شد که سعی داشتم اثبات کنم که ایمان در لحظه‌ی فعلی اهمیت دارد و اینکه از چه راهی به دست آمده است تأثیری در آن ندارد، یعنی اگر کسی از نصف ظرفیت خود استفاده کرده است تا به این ایمان برسد و کسی از تمام ظرفیت خود استفاده کرده است تا به این ایمان برسد این دو از نظر سطح ایمانی که دارند یکسان است. ببینید به زبان شوخی بگویم منظورم را بهتر متوجه می‌شوید، این تست هوش را بخاطر دارید که میگویند به نظر شما آیا وزن یک کلیو آهن بیشتر است یا وزن یک کیلو پنبه؟ معمولش این بود که همه ابتدا می‌گفتند آهن ولی بعد نگاه می‌کردند می‌دیدند که صورت سؤال دارد خود فرض سؤال را می‌پرسد و آن اطلاعات اضافه دیگر انحرافی است. در اینجا هم ما داریم می‌گوییم ایمانشان یکی است ولی این شخص از راه الف به آن رسیده است که کلی سخت بوده است و آن شخص دیگر از راه باء (منظورم خودم نیست‌ها!) به آن رسیده است که خیلی آسان بوده است حالا ایمان کدام بالاتر است؟ خوب جواب این است که ایمانشان یکی است چون فرض سؤال این است که ایمانشان یکی است و باقی اطلاعات هم در صورت سؤال انحرافی است. این برای آنکه مطرح شدن بحث طلحه و زبیر را توضیح داده باشم، حالا به نظر خودم به بحث ربط دارد اگر به نظر شما ارتباطی ندارد شما توضیح بدهید. اما بحث مهم‌تر این است که ایمانشان یکی است اصلاً یعنی چه و این ایمانشان که یکی است آیا منطبق بر همان تقوایشان است و در نتیجه تقوایشان هم یکی هست یا خیر؟
Reza-D;600331 نوشت:
اينكه ملاك حال افراده اصلاً به معناي ناديده گرفتن گذشته نيست. مثالي ميزنم:

شما استاد دانشگاه هستيد و برگهء امتحاني من رو تصحيح ميكنيد

سوال 1 تا 10 رو درست پاسخ دادم و تا اينجا نمرهء من 20 هست (با اين فرض كه سوال ديگه اي نيست ، اما موضوع اينه كه هنوز سوال هست...)

اما سوال 11 رو اشتباه پاسخ ميدم و نمرهء من هم 19 ميشه (ملاك حالِ بنده است)

حالا ممكنه به سوال 18 كه برسيد نمرهء من مثلاً 3 بشه. نتيجه چي ميشه؟ مردود

اما اين رو هم در نظر بگيريد كه ممكنه شما به سوال 18 برسيد ولي نمرهء من 9 بشه ، نه 3 و شما با ارفاق نمرهء 9 بنده رو 10 بديد تا قبول بشم

دقت بفرماييد كه در هر دو حالت شما نمرات خوب و بد من رو در نظر گرفتيد ، ولي در جايي اونقدر نمرات بد من تاثيرگذار بود كه نمرات خوب من بي اثر شدند و اين به معناي ناديده گرفته شدن نمرات خوب من از طرف شما نيست


مثالتان جالب بود :Kaf:
می‌توانید تمام موارد را با توضیحی به این صورت بیان کنید؟ مثلاً اینکه اگر کسی که مؤمن است اگر کافر شود آن کفر آنقدر منفی بزرگی است که هر چه مثبت دارد را نه اینکه اثرش را کم کند که بلکه به صفر می‌رساند اگر منفی‌اش نکند، کسی هم که توبه می‌کند زشتی‌هایش نه اینکه نادیده گرفته شود یا نه اینکه جبران شود و اثرشان کم شود که بلکه با کار خوب جایگزین می‌شود، گویی از ابتدا به جای کار بد کار خوب انجام داده باشد. (برای اینکار اثر کفر باید بی‌نهایت بزرگ باشد که بتواند یکی را از هر عددی که هست به صفر برساند، آن هم به صورت تقسیم بر بی‌نهایت نه با تفریق و غیره، یعنی به نحوی باید یک ضریب برای تمام کارها قرار داد که آن ضریب از لحظه به لحظه متفاوت شود تا اثر وزن اعمال گذشته برای زمان حال متفاوت گردد چنین فرمول‌بندی‌ای در فیزیک به صورت یک معادله‌ی integral equation و یا integro-differential equation در می‌آید، اگرچه به شرط آنکه ضرایب محدود باقی بمانند و مدام با صفر شدن برخی ضرایب در گذشته کل حافظه دچار تغییرات کلی نگردد که در این صورت آن لحظه‌ای که روی نمره‌ی فعلی شما اثر غالب و بلکه تنها اثر را خواهد داشت فقط همان زمان حال خواهد بود و زمان‌های گذشته هم اعتبار خود را از دست می‌دهند، یعنی بجز کفر گفتن و توبه کردن که به کل گذشته را تغییر می‌دهد باقی اعمال اثرگذاری گذشته روی حال را تغییر می‌دهند ولی به کل گذشته را کن‌فیکون نمی‌کنند.) مثلاً شما سؤال اول تا هفتم را نسبتاً بد نوشته‌اید (البته دور از جانتان :ok:) و مصحح برگه‌ی شما از نوشته‌ی شما راضی نیست، بعد سؤال هشتم را نسبتاً خوب می‌نویسید و او می‌گوید چه عجب! ولی یادش نمی‌رود که هفت سؤال قبلی را نسبتاً بد نوشته بودید، با یکی دو سؤال بعدی وضعتان در امتحان از نسبتاً بد می‌شود مثلاً معمولی، اما بعد سؤال مثلاً دوازدهم را خیلی بد می‌نویسید و یک اشتباهی می‌کنید که مصحح برگه دو دستی می‌زند توی سرش و باورش نمی‌شود که این پاسخ از کسی باشد که چند سؤال قبلی را پاسخ داده است (البته خیلی دور از جانتان :ok:)، تمام گذشته‌ی طوسی‌رنگ خوب و بد مخلوطتان می‌رود زیر سؤال و سایه‌ی تاریک این یک سؤال کل آن را تاریک می‌کند، بعد در سؤال ۱۳ چنان پاسخی می‌دهید که یک سطح علمی خیلی بالا را نشان می‌دهد که این مصحح بیچاره دیگر پاسخ سؤالهای خودش را هم در آن پاسخ شما پیدا می‌کند و چنان ایمانی به شما می‌آورد که مریدتان می‌شود و به کل وضعتان در سؤالات قبلی را فراموش می‌کند و در ذهنش اینطور است که انگار کلاً همه‌ی سؤالات را عالی پاسخ داده بودید.
خوب چنین داستانی برای یک امتحان خیلی محیرالعقول است و قابل باور نیست، چنان صفاتی را هم که به مصحح دادیم نمی‌توان به خداوند تبارک و تعالی نسبت داد. بنابراین حقیر به این نتیجه می‌رسم که مثال امتحان شما اگرچه از جهاتی جالب توجه است ولی نمی‌تواند تصویر درستی در ذهن از حقیقت عملکرد سنت‌های الهی ایجاد نماید.
خوب حالا یک فرض دیگر این است که بگوییم ملاک حال فعلی افراد است و منظورمان این باشد که مطلقاً لحظات قبلی هیچ تأثیری در ارزش‌گذاری ما در زمان حال ندارند، یعنی اثری در کنار اثر این لحظه ندارند، به نظرم این فرض اشکالات قبلی را نخواهد داشت. هر لحظه شرایط را برای لحظات بعدی ایجاد می‌کند و شخص با عقل یا نفس خود لحظه‌ی بعدی خود را رقم می‌زند، ولی وقتی لحظه‌ی بعدی ایجاد شد دیگر ارزش کل این حرکت در همان یک لحظه است و در واقع اثر لحظه‌ی قبلی در زمان تبدیل از آن لحظه به این لحظه مد نظر قرار گرفته و به کار بسته شده است. مثلاً فرض کنید حقیر الآن در یک دو راهی هستم که این کار را کنم یا آن کار را، اعتقاداتم می‌گوید این کار ولی نفسم خواهش و التماس می‌کند که آن کار، خودم را هم می‌بینم که چندان برایم سخت نیست که هر کدام را بخواهم انتخاب کنم، بعد مثلاً یکی از دو کار را انتخاب می‌کنم در حالیکه از ۵۰٪ همتم بیشتر استفاده نکرده‌ام، بعد بار دیگر فردا در همین دو راهی قرار می‌گیرم، این بار دیگر وضعیتم ۵۰-۵۰ نخواهد بود، بلکه گزینه‌ی default در ذهنم گزینه‌ای است که دیروز انتخاب کرده بودم، اگر دیروز نعوذ بالله گناه کرده باشم امروز انتخاب گناه برایم ساده‌تر خواهد بود و انتخاب راه درست سخت‌تر است، اگر هم دیروز راه درست را انتخاب کرده باشم امروز انتخاب نکردن گناه و باز انجام دادن کار درست برایم راحت‌تر خواهد بود. این یعنی دیروز حقیر دارد امروز مرا می‌سازد، امروزم فردایم را می‌سازد، اگر سنگ اولیه صاف باشد احتمال زیادی دارد که دیوار تا ثریا صاف بالا برود و اگر کج باشد این احتمال هست که تا ثریا هم کج بالا برود و وتر بین این دو نیم‌خط مدام بزرگ و بزرگتر باشد که یعنی بازگشت از انتخاب بد به انتخاب خوب سخت و سخت‌تر شود،‌وقتی که قبح گناه برای آن شخص ریخت از ن کاربردی می‌توان گفت بازگشت به صورت طبیعی ممکن نیست مگرآنکه خداوند رحکم کند و تلنگوری چیزی بزند که طرف بیدار شود، به همین نحو منحرف شدن کسی هم که در مسیر درست است با تکرار بر انتخاب درست دشوارتر خواهد شد و حتی شاید انتخاب کار خوب در طرف ملکه شده و از نظر کاربردی شخص نسبت به انتخاب آن کار زشت عصمت پیدا نماید، مثل ما که اگر بهمان بگویند برای هزار تومان کسی را بکشیم، کسی حتی به فکر انجام این گناه هم نمی‌افتد و این یعنی عصمت و ملکه شدن دوری از این انتخاب، حال آنکه برخی مثل این داعشی‌ها برای تفریح هم شاید آدم بکشند و البته حتماً دفعه‌ی اول برای آنها هم سخت بوده است. پس تقابل عقل و نفس در بهترین وجه در همان بار اول که هر کسی در یک دوراهی قرار می‌گیرد در بوته‌ی آزمایش است و شاید هم برای همین باشد که خداوند فرموده سالی چند بار شما را آزمایش می‌کنیم، مگرنه ما هر روز باید از صبح تا شب در آزمایش می‌بودیم:
أَوَلَا يَرَ‌وْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَّرَّ‌ةً أَوْ مَرَّ‌تَيْنِ ثُمَّ لَا يَتُوبُونَ وَلَا هُمْ يَذَّكَّرُ‌ونَ [التوبة، ۱۲۶]
آیا نبینند که آزموده می‌شوند همه ساله یک بار یا دو بار پس نه توبه می‌کنند و نه یادآور می‌شوند
اگر البته تفسیرم از آیه اشتباه نباشد :Gig:
این فرض هم به نظر می‌رسد بهره‌ای از حقیقت داشته باشد ولی باز کامل نیست، چه آنکه در تشیع دلایل زیادی وجود دارد که یک کار به طور مستقیم اثرش را در نه لحظه‌ی بعد که در یک لحظه‌ی خاص از زندگی بگذارد و مثلاً یکجا سر بزنگاه به داد انسان برسد یا سر بزنگاه طرف را زمین بزند، مثل اینکه اشک بر امام حسین علیه‌السلام انسان را بهشتی می‌کند، در روایات وارد شده که این اشک را فرشتگاه جمع می‌کنند تا یک زمان دیگر بیاورندش که به داد انسان برسد، یا مثل اینکه در برخی ادعیه داریم که ایمانمان را به خدا و خلیفه‌ی خدا به امانت می‌سپاریم و می‌گوییم آن را زمان مرگ بهمان بدهند که بدون دین از دنیا نرویم، یا اینکه در روایات آمده که کسی که به زیارت امام رضا علیه‌السلام برود امام علیه‌السلام در سه موضع به داد او می‌رسند و او را یاری می‌کنند، یا اینکه اگر کسی به والدینش احترام بگذارد فرزندانش به او احترام می‌گذارند و در نتیجه اثر مستقیم این عملش تا وقتی بچه‌دار نشده باشد به او نرسیده است (مگراینکه خداوند جبار به مصلحتی برایش به طرق دیگر در دنیا یا بعد از دنیا برساند)، و غیره ...

بعد از تمام این حرف‌ها به نظر حقیر می‌رسد که عموماً اینطور است که هر لحظه‌ی انسان لحظه‌ی بعدش را بسازد، ولی گاهی هم برخی اعمال اثراتشان در زندگی انسان از گذر زمان عبور کرده و جای دیگری و در لحظه‌ی دیگری می‌رسند، شاید به صورت نقطه‌ای در یک لحظه‌ی خاص در یک بزنگاه و شاید به صورت گسترده در یک بازه‌ی زمانی ... قضیه خیلی پیچیده است ظاهراً :Gig:
ببخشید همیشه زیاد می‌نوشتم ولی این بار دیگر ظاهراً انان از کف داده بودم و البته تقصیر مثال شما بود که خیلی جالب بود :Nishkhand::Gol:
یا علی علیه‌السلام

.امین.;600385 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم ورحمه الله

برادر تقوا یعنی همان عمل به واجبات و ترک محرمات .

کسیکه تقوا نداشته باشد در عمل ایمانش ارزشی ندارد چون این ایمان زبانی است و در قلب جای نگرفته و با اعضا تایید نشده.

وقتی گفته میشود کسی 80 درصد ایمان دارد یعنی ایمانش را در مرحله ی عمل ثابت کرده و بوسیله تقوا توانسته به این درجه از ایمان برسد و البته 20 درصد هم ممکنه تقوا را رعایت نکند...

خداوند در قرآن کریم دستور داده : یاایهاالذین امنوا قوا انفسکم واهلیکم نارا... یعنی به مومنان دستور داده خود و خانواده اشان را از آتش جهنم نگهدارند. این سخن به همان معناست که باید ایمانشان را به مرحله عمل برسانند یعنی به واجبات عمل کنند و محرمات را ترک کنند تا از آتش جهنم در امان بمانند...

سلام علیکم و رحمة الله،
خوب یک وهابی را در نظر بگیرید که عقاید وهابیت را که ضاله هستند را قبول داشته باشد ولی فطرتش مانعش می‌شود از انجام جنایاتی که سایر هم‌مسلک‌هایش دارند وضع او چگونه خواهد بود؟ نه ایمانش درست است، نه مطابق ایمانش تقوا دارد، ولی به نظر می‌رسد وضعش از سایر وهابیها باید بهتر باشد.
حالا یک مسیحی را در نظر بگیرید که نعوذبالله به تثلیث معتقد است و ایمان دارد و اگرچه نمی‌فهمد ولی مشابه هر مسیحی معتقد دیگری می‌گوید اینها را باید به قوت ایمان پذیرفت و نه با تعقل و عقلانیت، حال چنین کسی اگر در دلش محبت خدا را داشته باشد و مثلاً شب‌ها تا صبح را هم به عبادت بگذراند و این ایمان مانع او از انجام گناه هم بشود که یعنی تقوا هم داشته باشد، به نظر شما وضع چنین کسی چگونه خواهد بود؟
در مثال وهابی طرف نه ایمانش ارزشی دارد و نه در محدوده‌ی ایمانی که دارد تقوای خوبی دارد اما فطرت دارد و عقل دارد و کشتن آدمها به همین سادگی را نمی‌فهمد و دستش به جنایت نمی‌رود. دقت کنید که نگفتم در ایمان خودش شک دارد که بفرمایید خوب از وهابیت بیاید بیرون،‌گفتم در مقام نظری وهابیت را قبول دارد ولی در مقام عمل به آن تن نمی‌دهد، حال ما می‌دانیم که ایمان او غلط است و ارزشی ندارد و از طرفی دیدیم که تقوا هم ندارد، لطفاً با این فرض پاسخگو باشید. در مثال مسیحی اما او هم ایمان مسیحی دارد و هم تقوا، اما ایمانش باز به خدای سه‌گانه است که چنین خدایی وجود ندارد و او خدایی را می‌پرستد که خدا نیست و در نتیجه ایمانش به خودی خود ارزشی ندارد، اما تقوا دارد و اگر چه چیزی را به خداوند نسبت می‌دهد که خداوند آنطور نیست ولی همان ایمان غلط در مقام عمل او را از بسیاری از گناهان باز می‌دارد و در نتیجه تقوا دارد و بخاطر خدا --آنطور که او را شناخته است-- باتقواست (اگر مثالم بت‌پرست بود می‌توانستید بگویید که تقوای او تقوای الهی نیست و تقوای از بت است، مثل تقوای زلیخا که روی بتش پارچه‌ای انداخت تا گناه او را نبیند و در واقع مطابق حدیث معصوم علیه‌آلسلام رفتار کرد که اگر می‌خواهی گناه کنی برو جایی که خداوند نتواند تو را ببیند! در هر صورت در مورد مسیحی تقوا واقعاً یک تقوای الهی است چون شخص نگاهش به خدا اشکال دارد ولی در هر صورت با همین خدا دارد تعامل می‌کند و به آن معنا بت‌پرست نیست).
حالا شما با معیار ایمان چه چیزی در مورد این افراد می‌توانید بگویید؟ بله خداوند جز به اندازه‌ی ظرفیت افراد از ایشان انتظار ندارد، حالا به نظر شما انتظار خداوند از این افراد ایمان است یا تقوا یا هر دو؟ تعقل در کجای این میدان قرار دارد؟ :Gig:
شما تمام بحثتان روی مؤمنان است، همه که مؤمن نیستند، آیا خداوند فقط ما را حسابرسی می‌کند و آنها یک‌راست وارد جهنم می‌شوند؟ طبیعی است که پاسخ منفی است، چون آنها در این یهودی و مسیحی به دنیا آمدن تقصیر نداشته‌اند، لااقل در دنیا چنین تقصیری نداشته‌اند ...

یا علی علیه‌السلام

باء;600436 نوشت:

سلام علیکم و رحمة الله،
خوب یک وهابی را در نظر بگیرید که عقاید وهابیت را که ضاله هستند را قبول داشته باشد ولی فطرتش مانعش می‌شود از انجام جنایاتی که سایر هم‌مسلک‌هایش دارند وضع او چگونه خواهد بود؟ نه ایمانش درست است، نه مطابق ایمانش تقوا دارد، ولی به نظر می‌رسد وضعش از سایر وهابیها باید بهتر باشد.
حالا یک مسیحی را در نظر بگیرید که نعوذبالله به تثلیث معتقد است و ایمان دارد و اگرچه نمی‌فهمد ولی مشابه هر مسیحی معتقد دیگری می‌گوید اینها را باید به قوت ایمان پذیرفت و نه با تعقل و عقلانیت، حال چنین کسی اگر در دلش محبت خدا را داشته باشد و مثلاً شب‌ها تا صبح را هم به عبادت بگذراند و این ایمان مانع او از انجام گناه هم بشود که یعنی تقوا هم داشته باشد، به نظر شما وضع چنین کسی چگونه خواهد بود؟
در مثال وهابی طرف نه ایمانش ارزشی دارد و نه در محدوده‌ی ایمانی که دارد تقوای خوبی دارد اما فطرت دارد و عقل دارد و کشتن آدمها به همین سادگی را نمی‌فهمد و دستش به جنایت نمی‌رود. دقت کنید که نگفتم در ایمان خودش شک دارد که بفرمایید خوب از وهابیت بیاید بیرون،‌گفتم در مقام نظری وهابیت را قبول دارد ولی در مقام عمل به آن تن نمی‌دهد، حال ما می‌دانیم که ایمان او غلط است و ارزشی ندارد و از طرفی دیدیم که تقوا هم ندارد، لطفاً با این فرض پاسخگو باشید. در مثال مسیحی اما او هم ایمان مسیحی دارد و هم تقوا، اما ایمانش باز به خدای سه‌گانه است که چنین خدایی وجود ندارد و او خدایی را می‌پرستد که خدا نیست و در نتیجه ایمانش به خودی خود ارزشی ندارد، اما تقوا دارد و اگر چه چیزی را به خداوند نسبت می‌دهد که خداوند آنطور نیست ولی همان ایمان غلط در مقام عمل او را از بسیاری از گناهان باز می‌دارد و در نتیجه تقوا دارد و بخاطر خدا --آنطور که او را شناخته است-- باتقواست (اگر مثالم بت‌پرست بود می‌توانستید بگویید که تقوای او تقوای الهی نیست و تقوای از بت است، مثل تقوای زلیخا که روی بتش پارچه‌ای انداخت تا گناه او را نبیند و در واقع مطابق حدیث معصوم علیه‌آلسلام رفتار کرد که اگر می‌خواهی گناه کنی برو جایی که خداوند نتواند تو را ببیند! در هر صورت در مورد مسیحی تقوا واقعاً یک تقوای الهی است چون شخص نگاهش به خدا اشکال دارد ولی در هر صورت با همین خدا دارد تعامل می‌کند و به آن معنا بت‌پرست نیست).
حالا شما با معیار ایمان چه چیزی در مورد این افراد می‌توانید بگویید؟ بله خداوند جز به اندازه‌ی ظرفیت افراد از ایشان انتظار ندارد، حالا به نظر شما انتظار خداوند از این افراد ایمان است یا تقوا یا هر دو؟ تعقل در کجای این میدان قرار دارد؟ :Gig:
شما تمام بحثتان روی مؤمنان است، همه که مؤمن نیستند، آیا خداوند فقط ما را حسابرسی می‌کند و آنها یک‌راست وارد جهنم می‌شوند؟ طبیعی است که پاسخ منفی است، چون آنها در این یهودی و مسیحی به دنیا آمدن تقصیر نداشته‌اند، لااقل در دنیا چنین تقصیری نداشته‌اند ...

یا علی علیه‌السلام

سلام علیکم ورحمه الله

بحث جناب رضا ارتباطی به این فرضهاییکه آوردید ندارد. به نظرم بهتر باشه جداگانه این سوالتانرا مطرح کنید تا کارشناسان، پاسخ دهند.

Reza-D;600331 نوشت:
3 - اينكه ملاك حال افراده اصلاً به معناي ناديده گرفتن گذشته نيست. مثالي ميزنم:

شما استاد دانشگاه هستيد و برگهء امتحاني من رو تصحيح ميكنيد

سوال 1 تا 10 رو درست پاسخ دادم و تا اينجا نمرهء من 20 هست (با اين فرض كه سوال ديگه اي نيست ، اما موضوع اينه كه هنوز سوال هست...)

اما سوال 11 رو اشتباه پاسخ ميدم و نمرهء من هم 19 ميشه (ملاك حالِ بنده است)

حالا ممكنه به سوال 18 كه برسيد نمرهء من مثلاً 3 بشه. نتيجه چي ميشه؟ مردود

اما اين رو هم در نظر بگيريد كه ممكنه شما به سوال 18 برسيد ولي نمرهء من 9 بشه ، نه 3 و شما با ارفاق نمرهء 9 بنده رو 10 بديد تا قبول بشم

دقت بفرماييد كه در هر دو حالت شما نمرات خوب و بد من رو در نظر گرفتيد ، ولي در جايي اونقدر نمرات بد من تاثيرگذار بود كه نمرات خوب من بي اثر شدند و اين به معناي ناديده گرفته شدن نمرات خوب من از طرف شما نيست

سلام علیکم

این مثال شما همان تایید حرف ماست
این مثالی که شما زدید مثال بسیار خوبی هست در اینکه ملاک فقط حال افراد نیست
بلکه ملاک کل زندگی است ( کل سوالها )
مثلا اگر کسی بیست سوال اولیه رو درست پاسخ داده و ده تای اخر رو خراب کرده
نمیشه گفت مردوده بلکه این ده تا با بیست سوال درست جمع می شود و نتیجه مهم است

منتهی گاهی ممکن است بارم اخرین سوال چندین برابر بارم سوالهای دیگه باشد
که با جواب ندادن ان فرد با اینکه سوالهای دیگه را جواب داده مردود می شود
مثلا کسی ممکن است فردی را بکشد
که این کشتن بقدری نمره منفی دارد که هرچقدر کار خوب دیگر کرده باشد
باز انها نمی توانند باعث قبولی ان فرد شوند

این دقیقا همان بیان قران است که بدیها را در یک کفه ترازو و خوبیها رو در کفه دیگر می گذارند
هر کدام سنگین تر بود سرنوشت شخص را مشخص می کند

موفق باشید :Gol:

[="Tahoma"][="Navy"]

.امین.;600408 نوشت:
سلام
اون فرض را که ما از اول گفتیم اشتباه بوده و تصحیح شده.

اگر پاداش هر دو برابر است و تفاوتشان عرضی است نه طولی ، آن پیرمرد عامی که ابزار شناخت کمتری در اختیارش گذاشته شده ، آیا حق اعتراض ندارد که بگوید خدایا چرا به من هوش و امکانات کافی ندادی تا به ایمان صددرصدی برسم؟

دیگر اینکه فلسفه ی اینکه فرموده لایکلف الله نفسا الا وسعها چه خواهد بود؟


سلام
فرض شما برای اعتراض پیرمرد عادی خاص او نیست بلکه هر صاحب استعدادی که تلاش هم کرده می تواند اعتراض کند که چرا استعداد برتری به من داده نشده است
و هرکه را هر اندازه استعداد دهند باز جای اعتراض هست و به نظر می رسد اعتراضها وقتی تمام میشود که استعداد همه کامل و فعلیت همه هم کامل شود
و مفهوم این معنا این است که همه انسانها به یک اندازه استعداد و فعلیت داشته باشند
باز هم پارافراتر بگذارید که حیوانات هم شعوری دارند و می توانند اعتراض کنند و همینطور برو جلو تا میرسید به اینجا که همه عالم و آدم باید یک جور باشد
حال خدا می فرماید خلق کن آنچه را فکر میکنی عادلانه است
و تو می آفرینی اما می بینی چیزی خاصی نیست همه یک چیز یک جورند و تمایزی ندارند پس اصلا شما عالمی خلق نفرموده اید
عالم عالم است چون اجزائش متفاوتند متمایزند در ابعاد مختلف
وقتی این اصل را که برای تحقق عالم است پذیرفتی باید آنرا در انسان هم بپذیری
چه اینکه انسان موجودی اجتماعی الطبع است و اجتماع شوون مختلف دارد پس استعدادها باید متفاوت باشد تا هر یک در جایگاه لازمی قرا بگیرند و کار جامعه پیش برود
یکی باید خیلی استعداد ذهنی داشته باشد که دکتر شود و طبابت کند و یکی باید استعدادش کم باشد تا خدمتگزار یک مدرسه یا نگهبان یک ساختمان باشد و همه این مناصب اجتماعی لازم و ضروری است و بدون آن کار جامعه لنگ می ماند
علی ع در نهج می فرمایند :
انما فرق بینهم مبادی طینتهم و ذلک انهم کانوا فلقه من سبخ الارض و عذبها و حزن تربه و سهلها فهم علی حسب قرب ارضهم یتقاربون و علی قدر اختلافها یتفاوتون فتام الرواء ناقص العقل و ماد القامه قصیرالهمه و زاکی العمل قبیح المنظر و قریب القعر بعید السبر و معروف الضریبه منکر الجلیبه و تائه القلب متفرق اللب و طلیق اللسان حدید الجنان
علت تفاوت های میان مردم گوناگونی سرشت آنهاست زیرا آدمیان در آغاز ترکیبی از خاک شور و شیرین سخت و نرم بودند پس آنها به میزان نزدیک بودن خاکشان با هم نزدیک و به اندازه دوری آن از هم دور و متفاوتند یکی زیباروی و کم خرد دیگری بلند قامت و کم همت یکی زشت روی و نیکوکار دیگری کوتاه قامت و خوش فکر یکی پاک سرشت و بد اخلاق و دیگری خوش قلب و آشفته عقل و آن دیگری سخنوری دل آگاه است
خ 234 ص 334
پس تابلو جهان و جامعه بشری بدون تفاوت در استعدادها و توانایی ها قابل تصویر نیست و چیزی را که این حکمت اقتضا کند عین حق و حقیقت است و آنسویگان بندگان حق اند
در اخبار معاد هم هیچ خبری از اعتراض اهل محشر نیست مگر اینکه خدای متعال به پاداشی معترض را راضی می کند
این هم نشان دهنده آن است که خدای متعال به نهایت درجه فهم و درخواست افراد پاسخ می دهد تا اعتراضی نماند که فرمود : و لدینا مزید
و فرمود : لهم ما یشاوون پس اگر مقام و منزلتی برتر و بالاتر را طلب نکنند یعنی اینکه بدان عارف نیستند تا در دایره خواست و طلب شان قرار گیرد همانطور که ما در حیات دنیوی از حقیقت مقامات عارفان بی خبریم و آنرا طلب هم نمی کنیم و به همین دارایی های مادی و کمی معنوی راضی هستیم
فتدبر
یا علیم[/]

**گلشن**;600576 نوشت:
سلام علیکم

این مثال شما همان تایید حرف ماست
این مثالی که شما زدید مثال بسیار خوبی هست در اینکه ملاک فقط حال افراد نیست
بلکه ملاک کل زندگی است ( کل سوالها )
مثلا اگر کسی بیست سوال اولیه رو درست پاسخ داده و ده تای اخر رو خراب کرده
نمیشه گفت مردوده بلکه این ده تا با بیست سوال درست جمع می شود و نتیجه مهم است

منتهی گاهی ممکن است بارم اخرین سوال چندین برابر بارم سوالهای دیگه باشد
که با جواب ندادن ان فرد با اینکه سوالهای دیگه را جواب داده مردود می شود
مثلا کسی ممکن است فردی را بکشد
که این کشتن بقدری نمره منفی دارد که هرچقدر کار خوب دیگر کرده باشد
باز انها نمی توانند باعث قبولی ان فرد شوند

این دقیقا همان بیان قران است که بدیها را در یک کفه ترازو و خوبیها رو در کفه دیگر می گذارند
هر کدام سنگین تر بود سرنوشت شخص را مشخص می کند

موفق باشید :Gol:

سلام
در همين نقل قولي كه از بنده گذاشتيد ابتداش نوشتم:
((اينكه ملاك حال افراد است اصلاً به معناي ناديده گرفتن گذشته نيست))

بله بنده اين بخش از فرمايش شما رو تاييد كردم كه گذشته ناديده گرفته نميشه. ولي اين حرف رو هم كه ((ميزان حال افراد است)) رد نكردم

به همون دليلي كه خودتون اشاره كرديد:

**گلشن**;600576 نوشت:
منتهی گاهی ممکن است بارم اخرین سوال چندین برابر بارم سوالهای دیگه باشد
که با جواب ندادن ان فرد با اینکه سوالهای دیگه را جواب داده مردود می شود

لذا ميزان امتحان جاري است (ميزان حال فرد است)

محی الدین;600735 نوشت:

سلام
فرض شما برای اعتراض پیرمرد عادی خاص او نیست بلکه هر صاحب استعدادی که تلاش هم کرده می تواند اعتراض کند که چرا استعداد برتری به من داده نشده است
و هرکه را هر اندازه استعداد دهند باز جای اعتراض هست و به نظر می رسد اعتراضها وقتی تمام میشود که استعداد همه کامل و فعلیت همه هم کامل شود
و مفهوم این معنا این است که همه انسانها به یک اندازه استعداد و فعلیت داشته باشند
باز هم پارافراتر بگذارید که حیوانات هم شعوری دارند و می توانند اعتراض کنند و همینطور برو جلو تا میرسید به اینجا که همه عالم و آدم باید یک جور باشد
حال خدا می فرماید خلق کن آنچه را فکر میکنی عادلانه است
و تو می آفرینی اما می بینی چیزی خاصی نیست همه یک چیز یک جورند و تمایزی ندارند پس اصلا شما عالمی خلق نفرموده اید
عالم عالم است چون اجزائش متفاوتند متمایزند در ابعاد مختلف
وقتی این اصل را که برای تحقق عالم است پذیرفتی باید آنرا در انسان هم بپذیری
چه اینکه انسان موجودی اجتماعی الطبع است و اجتماع شوون مختلف دارد پس استعدادها باید متفاوت باشد تا هر یک در جایگاه لازمی قرا بگیرند و کار جامعه پیش برود
یکی باید خیلی استعداد ذهنی داشته باشد که دکتر شود و طبابت کند و یکی باید استعدادش کم باشد تا خدمتگزار یک مدرسه یا نگهبان یک ساختمان باشد و همه این مناصب اجتماعی لازم و ضروری است و بدون آن کار جامعه لنگ می ماند
علی ع در نهج می فرمایند :
انما فرق بینهم مبادی طینتهم و ذلک انهم کانوا فلقه من سبخ الارض و عذبها و حزن تربه و سهلها فهم علی حسب قرب ارضهم یتقاربون و علی قدر اختلافها یتفاوتون فتام الرواء ناقص العقل و ماد القامه قصیرالهمه و زاکی العمل قبیح المنظر و قریب القعر بعید السبر و معروف الضریبه منکر الجلیبه و تائه القلب متفرق اللب و طلیق اللسان حدید الجنان
علت تفاوت های میان مردم گوناگونی سرشت آنهاست زیرا آدمیان در آغاز ترکیبی از خاک شور و شیرین سخت و نرم بودند پس آنها به میزان نزدیک بودن خاکشان با هم نزدیک و به اندازه دوری آن از هم دور و متفاوتند یکی زیباروی و کم خرد دیگری بلند قامت و کم همت یکی زشت روی و نیکوکار دیگری کوتاه قامت و خوش فکر یکی پاک سرشت و بد اخلاق و دیگری خوش قلب و آشفته عقل و آن دیگری سخنوری دل آگاه است
خ 234 ص 334
پس تابلو جهان و جامعه بشری بدون تفاوت در استعدادها و توانایی ها قابل تصویر نیست و چیزی را که این حکمت اقتضا کند عین حق و حقیقت است و آنسویگان بندگان حق اند

سلام علیک
همه ی اینها که فرمودید اقتضاءات جهان مادی میباشد اما ارتباطی به بحث ما ندارد.

محی الدین;600735 نوشت:
در اخبار معاد هم هیچ خبری از اعتراض اهل محشر نیست


البته اگر جای اعتراض بود به عدالت خداوند اشکال وارد میبود..

محی الدین;600735 نوشت:
مگر اینکه خدای متعال به پاداشی معترض را راضی می کنداین هم نشان دهنده آن است که خدای متعال به نهایت درجه فهم و درخواست افراد پاسخ می دهد تا اعتراضی نماند که فرمود : و لدینا مزید
و فرمود : لهم ما یشاوون


در قیامت هیچ کس نمیتواند به خدا اعتراض کند چون خداوند به احدی ظلم نمیکند.

محی الدین;600735 نوشت:
پس اگر مقام و منزلتی برتر و بالاتر را طلب نکنند یعنی اینکه بدان عارف نیستند تا در دایره خواست و طلب شان قرار گیرد


این سخن شما در باره افرادی صحیح است که امکانات کافی در اختیارشان گذاشته شده اما از آن به نحو صحیح استفاده نکرده اند .مثل همین مردی که در فرض سوال درموردش آمده است که هوش کافی دارد و درس خوانده است اما بجای اینکه 100 در100 ایمان بیاورد، 80 درصد ایمان آورده. این فرد در روز قیامت که یوم الحسرت است حسرت آنچه را که بخاطر کاهلی خود از دست داده میخورد اما چون بهشت جای ناراحتی و حسرت خوردن نیست، به آنچیزی که مستحقش بوده قانع است و اصلا فکر اینکه مقامات بالاتری هم هست نمیکند.

پس بهتره مسائل را قاطی نکنیم جناب محی الدین.

همانطوری که در روایت است که خداوند در جهان آخرت به فقرا آنقدر اعطاء میکند که راضی شوند، ممکن است یک فقیر مثل پیرمرد مورد فرضمان نه تنها از نظر مادی که از نظر هوشی هم کم و کاستیهایی داشته باشد ، پس این فقیر فقط به جهت نداشتن مال و منال مادی خسارت ندیده از نظر معنوی خیلی بیشتر ضرر کرده است.

حال خداوند میگوید چون تو همینقدر فهم داشتی و همینقدر ایمان آورده ای استحقاق بالا رفتن را نداری ؟

ما چگونه به خدا و قرآن ایمان داریم درصورتیکه همین عقیده امان مخالفت با آیات شریفه ایست که میفرماید ان الله لایظلم مثقال ذره؟

ظلم چیست؟ آیا فرق گذاشتن بین بندگان، از جهت رسیدن به کمالات انسانی ظلم نیست؟


محی الدین;600735 نوشت:
همانطور که ما در حیات دنیوی از حقیقت مقامات عارفان بی خبریم و آنرا طلب هم نمی کنیم و به همین دارایی های مادی و کمی معنوی راضی هستیم
فتدبر
یا علیم


آیا بیخبر بودن از مقامات عرفای بزرگ بیانگر اینست که ما نمیدانیم آنها در مقامات بالاتری از ما قرار دارند؟

آیا در آن روزی که پرده ها کنار میرود و یوم التغابن است ، آن پیرمرد نمیتواند بفهمد که مقامات بالاتری هم وجود دارد که خداوند از او دریغ کرده؟ این چگونه استدلالیست جناب محی الدین؟ شما عدل الهی را با اینگونه دلایلتان خدشه دار میکنید.

[="Tahoma"][="Navy"]

.امین.;600900 نوشت:
همه ی اینها که فرمودید اقتضاءات جهان مادی میباشد اما ارتباطی به بحث ما ندارد.

سلام
همین اقتضاءات زندگی مادی مثل توانایی های ذهنی جسمی و روحی مبنایی برای تفاوتهای افراد در امور دینی و معنوی نیز می باشد . خوب فکر کنید
.امین.;600900 نوشت:
البته اگر جای اعتراض بود به عدالت خداوند اشکال وارد میبود..

.امین.;600900 نوشت:
در قیامت هیچ کس نمیتواند به خدا اعتراض کند چون خداوند به احدی ظلم نمیکند.

در روایات برخی اعتراضات مطرح شده است مثل اینکه فقرا شکایتی به محضر آن کریم می برند از برخورداری ثروتمندان و محرومیت خودشان که به احسن وجه پاسخ می گیرند
چه بسا این شبه شکایات جنسی از درخواست و طلب مطابق با وضع و حال آن افراد است

.امین.;600900 نوشت:
ظلم چیست؟ آیا فرق گذاشتن بین بندگان، از جهت رسیدن به کمالات انسانی ظلم نیست؟

اولا باید بدانید که پاداش عین عمل است
ثانیا استعدادهای افراد در نظامی حقانی طراحی شده است لذا معنا ندارد که کسی به نظام حقانی معترض باشد
ثالثا بسیاری افرادند که به دلیل عدم برخورداری از استعداد لازم به گناه کشیده میشوند به نظر شما بر اساس اصل عینیت جزا و عمل می توان اثر گناه را در آنها نفی کرد؟
رابعا ظلم وقتی است که به کسی چیزی را که حقش هست ندهند خوب این پیرمردی که به این مرتبه از ایمان رسیده به حسب مرتبه ایمانش تمام پاداش خود را می گیرد چه ظلمی اینجا هست ؟آن کس که مستعد تر بوده هم به حسب همان مرتبه ایمان تمام پاداش را می گیرد چه ظلمی هست ؟
مگر پاداش در آخرت قیاسی است ؟ هرکس به حسب مرتبه عقلش حساب پس می دهد و به حسب مرتبه ایمان و عملش پاداش میگیرد . خوب چه ظلمی هست ؟

.امین.;600900 نوشت:
آیا بیخبر بودن از مقامات عرفای بزرگ بیانگر اینست که ما نمیدانیم آنها در مقامات بالاتری از ما قرار دارند؟

آیا در آن روزی که پرده ها کنار میرود و یوم التغابن است ، آن پیرمرد نمیتواند بفهمد که مقامات بالاتری هم وجود دارد که خداوند از او دریغ کرده؟ این چگونه استدلالیست جناب محی الدین؟ شما عدل الهی را با اینگونه دلایلتان خدشه دار میکنید.


خدای متعال چیزی از کسی دریغ نمی کند چون برای منع و دریغ آن کریم دلیل وجود ندارد .
و اما اطلاع ما از مقامات بالای عرفا اجمالی است و این برای طلب کافی نیست ما چطور می توانیم چیزی را طلب کنیم که برای او به هزار رنج و تحولات شگرف روحی حاصل شده ؟ مگر ما میدانیم چیست که طلب کنیم؟ حال بالفرض که اسمی از آن شنیده باشیم مگر صرف طلب برای وصول کافی است ؟ پس دعوت به علم و عمل برای چیست ؟ اگر همه افراد به صرف تمنا برسند پس چه تفاوتی بین عامل و غیر عامل هست ؟ چه تفاوتی بین عارف و غیر عارف است ؟ لذا در قرآن فرمود : و اوتوا به متشابها اشاره به اینکه جنس ذوقیات آنجا جنس ذوقیات دنیاست چه اینکه جزا عین عمل است با این تفاوت که اینجا در حجاب می چشد و آنجا بی حجاب لذا برای بهشتی جز تمنای آنی مقامات عالیه رخ نمی دهد که به نعمتی نو پاسخ داده شده و فراموش می گردد . این نشانه آنست که طلب اینگونه امور در شخص اصالت ندارد لذا اهل الله توجهی به بهشت ندارند همانطور که در دنیا به لذاید مادی و بلکه معنوی نظری نداشتند و تنها به حضرت دوست متصل و به نور محضرش متنعم بودند .
البته لازم به تاکید است که اگر کسی از مقامی با خبر شود و چیزی از آنرا در خود بچشد و لو ناچیز ، راهی بسوی آن دارد
خلاصه اینکه اشکالات شما از نگاههای نادرست به مساله پاداش و تفاوت مراتب افراد در دنیا و آخرت ناشی میشود وگرنه عدل الهی پابرجاست . لازم است در پایان این نکته را هم بگویم که عدالت به معنای همسانی و برابری نیست . بله در برخی موارد مصداق عدالت همسانی است اما همه جا اینطور نیست مخصوصا در پاداش .
یا علیم[/]

Reza-D;600744 نوشت:
((اينكه ملاك حال افراد است اصلاً به معناي ناديده گرفتن گذشته نيست))

Reza-D;600744 نوشت:
لذا ميزان امتحان جاري است (ميزان حال فرد است)

سلام

به نظر من که این دو جمله بالایی شما با هم در تناقض است

شما از طرفی می گویید گذشته افراد نادیده گرفته نمی شود و از طرفی می گویید میزان حال افراد است
برادر عزیز این دو جمله با هم متناقض است

البته به نظر من در شرایط مختلف و موقعیتهای مختلف کاربرد انها متفاوت است
در بعضی شرایط باید حال افراد را در نظر گرفت و در بعضی شرایط باید پیشینه انها را لحاظ کرد
اینگونه تناقض این دو گفتار بر طرف می شود

موفق باشید

محی الدین;601164 نوشت:

سلام
همین اقتضاءات زندگی مادی مثل توانایی های ذهنی جسمی و روحی مبنایی برای تفاوتهای افراد در امور دینی و معنوی نیز می باشد . خوب فکر کنید

سلام

از دید شما هدف از خلقت جهان هستی این بوده که فقط عرفا به مقامات عالیه و کمال انسانی برسند. خوش باشید ان شاءلله به هرآنچه که به آن عارف هستید خواهید رسید

.امین.;601225 نوشت:
از دید شما هدف از خلقت جهان هستی این بوده که فقط عرفا به مقامات عالیه و کمال انسانی برسند. خوش باشید ان شاءلله به هرآنچه که به آن عارف هستید خواهید رسید


سلام

جناب امین شما که اینطور می گویید
پس جوابتان به این سوال چیست
ایا من نوعی نمی توان در قیامت شکایت کنم چرا استعداد پیامبری را خدا به من ندادی که من هم جزئ پیامبران
و جایگاهم در بهشت حتمی باشد ؟

**گلشن**;601219 نوشت:
سلام
به نظر من که این دو جمله بالایی شما با هم در تناقض است
شما از طرفی می گویید گذشته افراد نادیده گرفته نمی شود و از طرفی می گویید میزان حال افراد است
برادر عزیز این دو جمله با هم متناقض است
البته به نظر من در شرایط مختلف و موقعیتهای مختلف کاربرد انها متفاوت است
در بعضی شرایط باید حال افراد را در نظر گرفت و در بعضی شرایط باید پیشینه انها را لحاظ کرد
اینگونه تناقض این دو گفتار بر طرف می شود
موفق باشید


سلام
این موضوع زیاد داره طولانی میشه و شما هم از بحث اصلی تاپیک دور میمونید (من که دیگه حسابی عقب موندم از بحث)

فقط یه نکته:
این دو جمله در تناقض نیست بلکه برداشت شما از جملهء ((میزان حال افراد است)) اشتباه بوده

میزان حال افراد است ، یعنی مهمترن چیزی که برای قضاوت درمورد فرد در نظر گرفته میشه ((حال)) است

**گلشن**;601258 نوشت:

سلام

جناب امین شما که اینطور می گویید
پس جوابتان به این سوال چیست
ایا من نوعی نمی توان در قیامت شکایت کنم چرا استعداد پیامبری را خدا به من ندادی که من هم جزئ پیامبران
و جایگاهم در بهشت حتمی باشد ؟



سلام

پیامبری یک مسوولیت است از جانب خدا برای هدایت انسانها. اما بوده اند اشخاصی که از نظر معنوی به مقام پیامبران هم رسیده اند که پیامبر نشده اند مثل لقمان حکیم. معنای عدالت این نیست که همه پیامبر یا امام شوند. کسانیکه استعداد پیامبر شدن داشتند همان افرادی هستند که مثل من و شما هوش و استعداد و آگاهیهای لازم را داشته اند اما با هوای نفسشان مبارزه کرده اند. سخن معروفی است از حضرت علی علیه السلام که میفرمایند من جلوی در قلبم ایستادم و نگذاشتم غیر خدا وارد آن شود. پس فرق پیامبران با ما انسانهای عادی اینست که آنها مطیع اوامر الهی بودند و ما نیستیم.

اما سوال مورد بحث درباره افرادیست که خداوند استعداد کافی را به آنها نداده است. میفرماید: هر کسی به اندازه وسعش تکلیف شده است. این سخن به آن معناست که اگر به کسی 80درصد استعداد داده شد تکلیفش هم همان 80 درصد است نه 100درصد، پس به همان پاداشی خواهد رسید که فردی که 100 درصد استعداد داده شده است. نکته ی بحث اینجاست که جهان آخرت دیگر، جهان محدودیت و نقایص نیست که این اشخاص استعداد تکامل را نداشته باشد.

Reza-D;601266 نوشت:

سلام
این موضوع زیاد داره طولانی میشه و شما هم از بحث اصلی تاپیک دور میمونید (من که دیگه حسابی عقب موندم از بحث)

فقط یه نکته:
این دو جمله در تناقض نیست بلکه برداشت شما از جملهء ((میزان حال افراد است)) اشتباه بوده

میزان حال افراد است ، یعنی

مهمترن چیزی که برای قضاوت درمورد فرد در نظر گرفته میشه ((حال)) است

سلام

اگر منظورتان در مورد گذشته گنهکاران است ، گذشته این افراد درصورتی در نظر گرفته میشود که توبه نکرده باشند و با اعمال صالح آن را جبران نکرده باشند

.امین.;601325 نوشت:
سلام
اگر منظورتان در مورد گذشته گنهکاران است ، گذشته این افراد درصورتی در نظر گرفته میشود که توبه نکرده باشند و با اعمال صالح آن را جبران نکرده باشند

سلام
تفاوتی نداره ، چون توبه کردن و نکردن هم طبق زمان حال بررسی میشه:
آیا
تا الان توبه کرده یا نه؟
اگر توبه کرده ،
تا الان کاری کرده که توبش بی اثر بشه یا نه؟

.امین.;601321 نوشت:

سلام
...
میفرماید: هر کسی به اندازه وسعش تکلیف شده است. این سخن به آن معناست که اگر به کسی 80درصد استعداد داده شد تکلیفش هم همان 80 درصد است نه 100درصد، پس به همان پاداشی خواهد رسید که فردی که 100 درصد استعداد داده شده است. نکته ی بحث اینجاست که جهان آخرت دیگر، جهان محدودیت و نقایص نیست که این اشخاص استعداد تکامل را نداشته باشد.

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
جمله‌ی قرمز را از جمله‌ی آبی نتیجه گرفتید؟ ظاهراً که هر دو اشتباه می‌باشند. شخصی که ظرفیتش ۸۰٪ باشد پاداش ۱۰۰٪ چطور در ظرف وجودی او جا خواهد شد؟ موضوع اینجاست که او ۸۰٪ را فکر می‌کند که ۱۰۰٪ است چون بیش از آنچه دارد در درکش نمی‌گنجد، اگر جمله‌ی آبی شما درست بود می‌بایست در بهشت همه موقعیت انسان کامل را پیدا می‌کردند.
این مثال پیش‌پا‌افتاده را در نظر بگیرید که یک نفر دانشجوی ریاضی است و برای امتحانش باید کلی مفاهیم پیچیده را بخواند و اثبات قضایای چند صفحه‌ای را یاد بگیرد و غیره، بعد یک نفر هم برادر اوست که تازه رفته است دوم دبستان و باید ریاضی دوم دبستان را امتحان بدهد. واضح است که هر کدام اگر آنقدر که به آن مکلف شده‌اند را یاد بگیرند و در امتحان بتوانند پیاده کنند به شرط استاندارد بودن تمامی شرایط هر دو نمره‌اشان ۲۰ خواهد بود، ۲۰ از ۲۰ یعنی همان ۱۰۰٪، ولی آیا جایگاه علمی این دو اکنون یکسان است؟ آیا نمره‌ی ۲۰ در ریاضی فرقی ندارد که آن ریاضی برای کلاس دوم دبستان باشد یا برای ریاضی دانشگاهی؟ این را کسی با آن مشکل ندارد چون این ظرفیت از نوع اکتسابی است، همان که امروز کلاس دوم دبستان است و ظرفیتش اینقدر است یک روزی ان شاء الله برود دانشگاه و ظرفیتش بشود آنقدر، ولی برخی ظرفیت‌ها اکتسابی نیستند، اگر کسی که یک فرد معمولی است بگوید چرا ظرفیت من به اندازه‌ی امام حسین علیه‌السلام نیست یک گربه هم بلند می‌شود می‌گوید چرا ظرفیت من به اندازه‌ی این آقا نیست، بعد هم باید لابد یا انتظار داشت که برای رعایت عدالت یا خداوند همه را بکند امام حسین علیه‌السلام و یا همه را بکند گربه، خیر! این حرفها نیست! قضیه‌اش کمی تفکر و تدبر در آیات و روایات لازم دارد ولی در نتیجه‌ی بحث فعلی تأثیری نخواهد داشت چون ۱۰۰٪ یک نفر با ۱۰۰٪ نفر دیگر متفاوت است، تکلیف که وضعش مشخص بشود (بر اساس ظرفیت) وضعیت پاداش و جزا هم مشخص می‌شود (باز بر اساس همان ظرفیت و به قول جناب محی‌الدین بر اساس عینیت بین عمل و جزا)
یا علی علیه‌السلام

پس‌نامه. جناب رضا، در رابطه با اینکه چگونه «ملاک وضع فعلی افراد است» حقیر تا حدّی با شما موافق نیستم، دلیلش را در همان پست بلندی کذایی نوشتم، بحث بارم‌بندی و اینها نیست، بحث سر این است که گذشته‌ی انسان زمان حال انسان را می‌سازد و در نتیجه در قیامت ما یک تاریخچه و یا پرونده متشکل از تعداد زیادی خود متکثر در شرایط متفاوت زندگی و عملکردی نیستیم بلکه ما فقط همین «یک» خودمان هستیم آن هم در همان لحظه‌ی حسابرسی، ولی این یک لحظه اثرات تمام آن گذشته را با خود دارد و این اثرات است که تغییر می‌کند، ما نتیجه‌ی یک انتگرال‌گیری هستیم، سپس موازی انسان که در دنیا با گذر زمان شکل می‌گیرد (سیرتش با نیات و اعمالش صورت می‌خورد) شرایط زندگی او هم به همان صورت شکل می‌گیرد و برایش بهشت یا جهنم ساخته می‌شود. اینکه چرا در قیامت گفته شده است اعمال وزن می‌شوند و غیره مثل این است که به کسی که حاصل یک انتگرال‌گیری است بیایند بگویند که چرا تو مقدارت مثبت است یا تو چرا مقدارت منفی است، بعد تاریخچه‌ی زندگی‌اش را برایش باز کنند و روش محاسبه‌ی انتگرال و رسیدن از لحظه‌ی صفر خلقتش تا همین لحظه‌ی قیامتش را در آن بنویسند، حاصل اینکار یک عدد است که در قرآن با عبارت وزن کردن اعمال و سنگینی و سبکی آمده است، اگر تمام راه حل مهم می‌بود در قیامت هم باید راه حل را نمره می‌دانند نه به صورت کیلویی به جواب آخر نمره داده شود، اگر وقت و حوصله و امکان داشتید بد نیست آن پاسخ را به صورت سرسری هم شده مطالعه نمایید، شاید هم لازم نباشد نتیجه‌ی آن بحث‌ها را اینجا یک بار دیگر خلاصه‌وار گفتم.

.امین.;601321 نوشت:
پیامبری یک مسوولیت است از جانب خدا برای هدایت انسانها. اما بوده اند اشخاصی که از نظر معنوی به مقام پیامبران هم رسیده اند که پیامبر نشده اند مثل لقمان حکیم. معنای عدالت این نیست که همه پیامبر یا امام شوند. کسانیکه استعداد پیامبر شدن داشتند همان افرادی هستند که مثل من و شما هوش و استعداد و آگاهیهای لازم را داشته اند اما با هوای نفسشان مبارزه کرده اند. سخن معروفی است از حضرت علی علیه السلام که میفرمایند من جلوی در قلبم ایستادم و نگذاشتم غیر خدا وارد آن شود. پس فرق پیامبران با ما انسانهای عادی اینست که آنها مطیع اوامر الهی بودند و ما نیستیم.

سلام

هرگز پیامبران از جهت استعداد معنوی مثل انسانهای عادی نبوده اند
معنویت خودش یک نوع استعداد خاص می خواهد که همه ان را دارا نمی باشند
مثال ان را در کشور هند می بینید
سرزمین هند از نظر معنویت و استعداد پیامبر خیزی نسبت به همه کشورها مقام بالایی دارد
الان ببینید عرفای بزرگ جهانی نظیر اوشو که توانسته اند در دنیا اثر گذار باشند متعلق به هند است

البته بزرگ از نظر اثر گذاری بر بقیه نقاط جهان و نفوذ تعالیمشان در جهان

پس پیامبر دارای یک استعداد خاص هست که دیگران دارای ان نیستند

.امین.;601321 نوشت:
اما سوال مورد بحث درباره افرادیست که خداوند استعداد کافی را به آنها نداده است. میفرماید: هر کسی به اندازه وسعش تکلیف شده است. این سخن به آن معناست که اگر به کسی 80درصد استعداد داده شد تکلیفش هم همان 80 درصد است نه 100درصد، پس به همان پاداشی خواهد رسید که فردی که 100 درصد استعداد داده شده است. نکته ی بحث اینجاست که جهان آخرت دیگر، جهان محدودیت و نقایص نیست که این اشخاص استعداد تکامل را نداشته باشد.

به نظر حقیر وقتی خدا می گوید از هرکسی به اندازه وسعش انتظار دارد
به ان کسی هم که استعداد هشتاد درصد را داده پاداش صد درصدی خواهد داد
چرا که غیر از این ظلم می باشد
حتی یک معلم این نوع نتیجه و پاداش دادن را در شاگردانش رعایت می کند
خدا که جای حق نشسته بعید است رعایت نکند

باء;601349 نوشت:
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
جمله‌ی قرمز را از جمله‌ی آبی نتیجه گرفتید؟ ظاهراً که هر دو اشتباه می‌باشند. شخصی که ظرفیتش ۸۰٪ باشد پاداش ۱۰۰٪ چطور در ظرف وجودی او جا خواهد شد؟ موضوع اینجاست که او ۸۰٪ را فکر می‌کند که ۱۰۰٪ است چون بیش از آنچه دارد در درکش نمی‌گنجد، اگر جمله‌ی آبی شما درست بود می‌بایست در بهشت همه موقعیت انسان کامل را پیدا می‌کردند.
این مثال پیش‌پا‌افتاده را در نظر بگیرید که یک نفر دانشجوی ریاضی است و برای امتحانش باید کلی مفاهیم پیچیده را بخواند و اثبات قضایای چند صفحه‌ای را یاد بگیرد و غیره، بعد یک نفر هم برادر اوست که تازه رفته است دوم دبستان و باید ریاضی دوم دبستان را امتحان بدهد. واضح است که هر کدام اگر آنقدر که به آن مکلف شده‌اند را یاد بگیرند و در امتحان بتوانند پیاده کنند به شرط استاندارد بودن تمامی شرایط هر دو نمره‌اشان ۲۰ خواهد بود، ۲۰ از ۲۰ یعنی همان ۱۰۰٪، ولی آیا جایگاه علمی این دو اکنون یکسان است؟ آیا نمره‌ی ۲۰ در ریاضی فرقی ندارد که آن ریاضی برای کلاس دوم دبستان باشد یا برای ریاضی دانشگاهی؟ این را کسی با آن مشکل ندارد چون این ظرفیت از نوع اکتسابی است، همان که امروز کلاس دوم دبستان است و ظرفیتش اینقدر است یک روزی ان شاء الله برود دانشگاه و ظرفیتش بشود آنقدر، ولی برخی ظرفیت‌ها اکتسابی نیستند، اگر کسی که یک فرد معمولی است بگوید چرا ظرفیت من به اندازه‌ی امام حسین علیه‌السلام نیست یک گربه هم بلند می‌شود می‌گوید چرا ظرفیت من به اندازه‌ی این آقا نیست، بعد هم باید لابد یا انتظار داشت که برای رعایت عدالت یا خداوند همه را بکند امام حسین علیه‌السلام و یا همه را بکند گربه، خیر! این حرفها نیست! قضیه‌اش کمی تفکر و تدبر در آیات و روایات لازم دارد ولی در نتیجه‌ی بحث فعلی تأثیری نخواهد داشت چون ۱۰۰٪ یک نفر با ۱۰۰٪ نفر دیگر متفاوت است، تکلیف که وضعش مشخص بشود (بر اساس ظرفیت) وضعیت پاداش و جزا هم مشخص می‌شود (باز بر اساس همان ظرفیت و به قول جناب محی‌الدین بر اساس عینیت بین عمل و جزا)
یا علی علیه‌السلام

سلام انشا الله خود اقای امین جواب شما را می دهند
قصدم فقط این است که بگویم مثالتان اشتباه است
منتهی اشتباه شما اینجاست که یک دانشجوی را با یک بچه دبستانی مقایسه کرده اید
شما باید مثالتان برای دو دانشجوی همسن و هم رشته باشد
که به یک نفر جزوه امادگی برای امتحان داده شده و به دیگری داده نشده
فرض کنید نفر اول بیست گرفته و نفر دوم هیجده
اگر این معلم بخواهد یکسان و طبق عدالت با این دو نفر برخورد کند
به هر دوی این افراد باید پاداش مساوی بدهد زیرا یکی امکانات بیشتری در اختیار داشته و دیگری نه

**گلشن**;601375 نوشت:
سلام انشائالله خود خانم امین جواب شما را می دهند

سلام
من خانم نیستم . اگر خانم بودم اسم خانمها را میگذاشتم. جناب رضا در یک تاپیک از دو خانم نقل قول گرفته بودند و اشتباهی بجای نام آن خانم اسم مرا که پاسخ ایشان را داده بودم آوردند بعدا هم عذرخواهی کردند و فرمودند اصلاحش میکنند گویا چنین نکردند.

**گلشن**;601356 نوشت:
سلام

هرگز پیامبران از جهت استعداد معنوی مثل انسانهای عادی نبوده اند
معنویت خودش یک نوع استعداد خاص می خواهد که همه ان را دارا نمی باشند
مثال ان را در کشور هند می بینید
سرزمین هند از نظر معنویت و استعداد پیامبر خیزی نسبت به همه کشورها مقام بالایی دارد
الان ببینید عرفای بزرگ جهانی نظیر اوشو که توانسته اند در دنیا اثر گذار باشند متعلق به هند است

البته بزرگ از نظر اثر گذاری بر بقیه نقاط جهان و نفوذ تعالیمشان در جهان

پس پیامبر دارای یک استعداد خاص هست که دیگران دارای ان نیستند

درمورد استعداد معنوی که پیامبران دارند یعنی همان عصمتی که خاص ایشان و ائمه معصوم هست این عصمت پاداش همان مجاهدتهای ایشان در راه خداست.

همانطور که قبلا در این تاپیک عرض شد خداوند همه انسانها را در راهی که در پیش گرفته اند یاری میکند.

انسانهای عادی مثل ما که مرتکب گناهان کبیره نمیشوند در حد خود از اینگونه شبهاتی که منجر به عصیان میشود و یا از امتحاناتی که ممکن است منجر به گناهان کبیره گردد تا اندازه ی زیادی مصون هستند. این روایت از حضرت علی علیه السلام است که فرمودند دست نیافتن به گناه خود قسمتی از معصومیت است. این دست نیافتن به گناه امداد خداوند است به بندگانش

**گلشن**;601356 نوشت:
به نظر حقیر وقتی خدا می گوید از هرکسی به اندازه وسعش انتظار دارد
به ان کسی هم که استعداد هشتاد درصد را داده پاداش صد درصدی خواهد داد
چرا که غیر از این ظلم می باشد
حتی یک معلم این نوع نتیجه و پاداش دادن را در شاگردانش رعایت می کند
خدا که جای حق نشسته بعید است رعایت نکند

اگر چنین عقیده ای دارید پس چرا به پاسخ بنده ایراد گرفتید؟

باء;601349 نوشت:

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
جمله‌ی قرمز را از جمله‌ی آبی نتیجه گرفتید؟ ظاهراً که هر دو اشتباه می‌باشند. شخصی که ظرفیتش ۸۰٪ باشد پاداش ۱۰۰٪ چطور در ظرف وجودی او جا خواهد شد؟ موضوع اینجاست که او ۸۰٪ را فکر می‌کند که ۱۰۰٪ است چون بیش از آنچه دارد در درکش نمی‌گنجد، اگر جمله‌ی آبی شما درست بود می‌بایست در بهشت همه موقعیت انسان کامل را پیدا می‌کردند.


سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

این نتیجه گیری شما بیانگر این است که فلسفه ی آتش جهنم و حتی بلایای دنیوی که نتیجه ی اعمال خود انسانها است را نمیدانید. همه ی اینها برای آنست که انسانها بتوانند استعداد درک درجات معنوی را پیدا کنند.

یکی با عرفان به این درجه دست میابد دیگری با درس خواندن دیگری با سختی کشیدن.... دیگری با نقایصی که در خلقتش وجود داشته...

اگر نظر شما صحیح باشد هیچ کسی غیر از علمای دینی نباید بتوانند به مقامات بالای معنوی راه پیدا کند.

ضمنا آن گربه در مثال شما صحیح نیست چون ما داریم انسانها را با یکدیگر مقایسه میکنیم نه با حیوانات.

.امین.;601429 نوشت:
سلام
من خانم نیستم . اگر خانم بودم اسم خانمها را میگذاشتم. جناب رضا در یک تاپیک از دو خانم نقل قول گرفته بودند و اشتباهی بجای نام آن خانم اسم مرا که پاسخ ایشان را داده بودم آوردند بعدا هم عذرخواهی کردند و فرمودند اصلاحش میکنند گویا چنین نکردند.

سلام
باشه پست رو الان ویرایش می کنم

.امین.;601448 نوشت:
اگر چنین عقیده ای دارید پس چرا به پاسخ بنده ایراد گرفتید؟

اشتباه نشه من ایراد نگرفتم بلکه سوال پرسیدم
منتهی هنوز هم قانع نشدم که پیامبر استعدادش در معنویت با ما یکی باشه
غیر ممکنه
فکر کنم بهتره نظر کارشناس در این باره هم پرسیده بشه

**گلشن**;601479 نوشت:
منتهی هنوز هم قانع نشدم که پیامبر استعدادش در معنویت با ما یکی باشه
غیر ممکنه
فکر کنم بهتره نظر کارشناس در این باره هم پرسیده بشه

مشخصه که استعداد پیامبر بالاتر از ماست این استعداد لطف الهی است که به ایشان عطا فرموده. دلیلش را هم قبلا آوردم.

توضیح اینکه منظور استعداد اولیه نیست ؛ منظور استعدادیست که پاداش صبر و مجاهدتشان بود

.امین.;601485 نوشت:
مشخصه که استعداد پیامبر بالاتر از ماست این استعداد لطف الهی است که به ایشان عطا فرموده. دلیلش را هم قبلا آوردم.

توضیح اینکه منظور استعداد اولیه نیست ؛ منظور استعدادیست که پاداش صبر و مجاهدتشان بود

طبق احادیث مورد قبول شیعه خدا نور پیامبر رو قبل از خلقت جهان افریده حتی نور امامان را
و حتی در احادیث هست که پیامبر از همان کودکی پیامبر بوده و قران را می دانسته
ولی مجاز به اعلام ان نبوده

**گلشن**;601528 نوشت:
طبق احادیث مورد قبول شیعه خدا نور پیامبر رو قبل از خلقت جهان افریده حتی نور امامان را

گویا ب بسم الله رو گفتیم لازمه تا نون ولضالین بریما...:Gig:

این مساله برمیگرده به ازمایش انسانها در عالم ذر. که در قرآن هم به آن اشاره شده

در روایات آمده است که آتشی برافروخته شد و به انسانها دستور داده شد که وارد آن شوند و پیامبر خاتم (ص) اولین فردی بودند وارد آن شدند بعد هم بقیه امامان و پیامبران و انسانها.

جایگاه انسانها در این دنیا بوسیله همین آزمایش تعیین شده است. بنابراین خداوند چگونگی برگزیدن انبیاء الهی را به علم خود نسبت میدهد

باء;601349 نوشت:
این مثال پیش‌پا‌افتاده را در نظر بگیرید که یک نفر دانشجوی ریاضی است و برای امتحانش باید کلی مفاهیم پیچیده را بخواند و اثبات قضایای چند صفحه‌ای را یاد بگیرد و غیره، بعد یک نفر هم برادر اوست که تازه رفته است دوم دبستان و باید ریاضی دوم دبستان را امتحان بدهد. واضح است که هر کدام اگر آنقدر که به آن مکلف شده‌اند را یاد بگیرند و در امتحان بتوانند پیاده کنند به شرط استاندارد بودن تمامی شرایط هر دو نمره‌اشان ۲۰ خواهد بود، ۲۰ از ۲۰ یعنی همان ۱۰۰٪، ولی آیا جایگاه علمی این دو اکنون یکسان است؟ آیا نمره‌ی ۲۰ در ریاضی فرقی ندارد که آن ریاضی برای کلاس دوم دبستان باشد یا برای ریاضی دانشگاهی؟ این را کسی با آن مشکل ندارد چون این ظرفیت از نوع اکتسابی است، همان که امروز کلاس دوم دبستان است و ظرفیتش اینقدر است یک روزی ان شاء الله برود دانشگاه و ظرفیتش بشود آنقدر، ولی برخی ظرفیت‌ها اکتسابی نیستند، اگر کسی که یک فرد معمولی است بگوید چرا ظرفیت من به اندازه‌ی امام حسین علیه‌السلام نیست یک گربه هم بلند می‌شود می‌گوید چرا ظرفیت من به اندازه‌ی این آقا نیست، بعد هم باید لابد یا انتظار داشت که برای رعایت عدالت یا خداوند همه را بکند امام حسین علیه‌السلام و یا همه را بکند گربه، خیر! این حرفها نیست! قضیه‌اش کمی تفکر و تدبر در آیات و روایات لازم دارد ولی در نتیجه‌ی بحث فعلی تأثیری نخواهد داشت چون ۱۰۰٪ یک نفر با ۱۰۰٪ نفر دیگر متفاوت است، تکلیف که وضعش مشخص بشود (بر اساس ظرفیت) وضعیت پاداش و جزا هم مشخص می‌شود (باز بر اساس همان ظرفیت و به قول جناب محی‌الدین بر اساس عینیت بین عمل و جزا)

خداوند از انسانها چه خواسته است؟

ایمان به او و روز جزا و ایمان به آخرین پیغمبر و پیغمبران پیش از او و کتب الهی فرستاده از جانب خدا و انجام فرائض دینی. آیا کسی که به این معارف ایمان داشته باشد و واجباتش را انجام دهدو مرتکب محرمات نشود، معرفت کافی را پیدا کرده است یا خیر؟

آیا فهم بیشتری نیاز دارد تا به انسان کامل برسد؟ خیر فقط نباید گناه کند. فراگیری علوم دینی یا عمل به مستحبات زمانی باعث رفعت درجه میشود که معرفت کافی هم باشد وگرنه پاداششان عرضی خواهد بود.

درمورد آن شخص هم همانطور که گفته شد این شخص به خدا ایمان دارد اما 20 درصد ممکن است مرتکب گناهان شود . سختیها و بلایای زندگی جبران نقایصش را میکند، درغیر اینصورت در برزخ و قیامت پاک میشود.(ضمنا توجه بفرمایید همه این فرضها درمورد کسی است که علاوه بر ایمان به پیغمبر اسلام به اوصیاء بعد از آن حضرت هم ایمان داشته باشد.یعنی بحث درمورد اسلام حقیقی است نه هر اسلامی)

.امین.;601531 نوشت:
گویا ب بسم الله رو گفتیم لازمه تا نون ولضالین بریما...

این مساله برمیگرده به ازمایش انسانها در عالم ذر. که در قرآن هم به آن اشاره شده

در روایات آمده است که آتشی برافروخته شد و به انسانها دستور داده شد که وارد آن شوند و پیامبر خاتم (ص) اولین فردی بودند وارد آن شدند بعد هم بقیه امامان و پیامبران و انسانها.

جایگاه انسانها در این دنیا بوسیله همین آزمایش تعیین شده است. بنابراین خداوند چگونگی برگزیدن انبیاء الهی را به علم خود نسبت میدهد

سلام

والا چه عرض کنم :Gig:
با توجه به اینکه من این احادیث باورش برام خیلی سخته و
بحث انحرافی هست و از حوصله شما خارج بهتره بحث همینجا خاتمه یابد

**گلشن**;601598 نوشت:
سلام

والا چه عرض کنم :Gig:
با توجه به اینکه من این احادیث باورش برام خیلی سخته و
بحث انحرافی هست و از حوصله شما خارج بهتره بحث همینجا خاتمه یابد

سلام

صحیح میفرمایید علاوه بر اینکه بعضی از این روایات قابل اعتماد نیست این مساله ارتباطی به بحث هم ندارد. پس توضیح مختصری میدهم تا مشخص شود که اصل امتحان شدن انسانها در روز الست یک حقیقت است.

[SPOILER]
درمورد روایات عالم ذر با توجه به جنبه ی جبری که در بعضی از این روایات وجود دارد این قبیل روایات صحیح به نظر نمیرسند. اما طبق صریح آیات قرآن کریم میتوان بطور قطع گفت همه انسانها قبل از اینکه وارد این دنیا شوند آفریده شده اند و از آنها پیمان گرفته شده است که خدای یکتا پروردگار آنهاست.

با توجه به آیه ( الست برکم قالوا بلی ) باید گفت که در روز الست ، بعضیها قلبا به ربوبیت پروردگارشان اقرار کرده اند و بعضی هم منافقانه بلی گفته اند و قصد تخلف از فرامین الهی را داشته اند و پس از اینکه در آنجا برای خداوند معلوم شد که چه کسانی لیاقت بدوش کشیدن بار رسالت را دارند ، آنها بعنوان رسولان الهی برای هدایت بشر برگزیده شدند...

[/SPOILER]

**گلشن**;601375 نوشت:
سلام انشا الله خود اقای امین جواب شما را می دهند
قصدم فقط این است که بگویم مثالتان اشتباه است
منتهی اشتباه شما اینجاست که یک دانشجوی را با یک بچه دبستانی مقایسه کرده اید
شما باید مثالتان برای دو دانشجوی همسن و هم رشته باشد
که به یک نفر جزوه امادگی برای امتحان داده شده و به دیگری داده نشده
فرض کنید نفر اول بیست گرفته و نفر دوم هیجده
اگر این معلم بخواهد یکسان و طبق عدالت با این دو نفر برخورد کند
به هر دوی این افراد باید پاداش مساوی بدهد زیرا یکی امکانات بیشتری در اختیار داشته و دیگری نه

سلام علیکم و رحمة الله،
حقیر ابتدا توضیح منظورم را دادم و بعد برایش مثال زدم، آن مثال برای آن منظور مثال اشتباهی نیست:
باء;601349 نوشت:
شخصی که ظرفیتش ۸۰٪ باشد پاداش ۱۰۰٪ چطور در ظرف وجودی او جا خواهد شد؟ موضوع اینجاست که او ۸۰٪ را فکر می‌کند که ۱۰۰٪ است چون بیش از آنچه دارد در درکش نمی‌گنجد، اگر جمله‌ی آبی شما درست بود می‌بایست در بهشت همه موقعیت انسان کامل را پیدا می‌کردند.

بحث سر ظرفیت و توانایی است، متوجه نشدم شما چطور نتیجه گرفتید که مثال شخص دبستانی و برادرش که دانشگاهی است اشتباه است؟ :Gig: یا چطور متوجه شدید که مثال جدیدی که آوردید مثال کامل‌تری است؟ :Gig:
یا علی علیه‌السلام

باء;602726 نوشت:

سلام علیکم و رحمة الله،
حقیر ابتدا توضیح منظورم را دادم و بعد برایش مثال زدم، آن مثال برای آن منظور مثال اشتباهی نیست:

بحث سر ظرفیت و توانایی است، متوجه نشدم شما چطور نتیجه گرفتید که مثال شخص دبستانی و برادرش که دانشگاهی است اشتباه است؟ :Gig: یا چطور متوجه شدید که مثال جدیدی که آوردید مثال کامل‌تری است؟ :Gig:
یا علی علیه‌السلام

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

برادر عزیز شما یک مساله را در نظر نمیگیرید و آن اینست که خداوند به احدی ظلم نمیکند.

یعنی اگر به بعضی استعداد پیمودن مسیر کمال را میدهد و به بعضی نمیدهد برای گروه دوم به گونه ای این نقص را جبران میکند.

مثالهای شما هم در رابطه با آخرت انسانها صحیح نیست به جهت بیرون آمدن انسان از قید و بندهای دنیوی و رسیدن او به هرآنچه که واقعا لایقش هست چون دیگر هیچگونه محدودیتی وجود نخواهد داشت تا مانع رسیدن او به پاداشش شود.

چرا؟ چون خدا از انسانها خواسته تا او را مخلصانه عبادت کنند نه اینکه علوم دینی بخوانند. فراگیری علوم دینی در پیمودن این مسیر کمک میکند اما واجب نیست....

اینگونه طرز فکرها بیانگر اینست که هیچ یک از افرادی که به اصطلاح عامی بوده اند و از روی اخلاص خداوند را عبادت کرده اند نباید در بهشت به مقامات معنوی نائل گردند و در جایگاهی قرار خواهند داشت که به اصطلاح میگویند مثل حیوانات میخوردند و لذت میبرند و کمالشان بیش از این نیست. شما میتوانید این مساله را بپذیرید ولی ما حتی نمیتوانیم احتمال چنین چیزی را بدهیم

[SPOILER]
عذر میخوام از شما اما جای تاسف دارد کسانی که چیزی از دین میدانند با فرو کردن این افکار در کله مردم، خود را تافته جدابافته و آنها را بدبخت بیچاره هایی که حتی حق اعتراض هم ندارند جابزنند[/SPOILER]

.امین.;601471 نوشت:
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

این نتیجه گیری شما بیانگر این است که فلسفه ی آتش جهنم و حتی بلایای دنیوی که نتیجه ی اعمال خود انسانها است را نمیدانید. همه ی اینها برای آنست که انسانها بتوانند استعداد درک درجات معنوی را پیدا کنند.

یکی با عرفان به این درجه دست میابد دیگری با درس خواندن دیگری با سختی کشیدن.... دیگری با نقایصی که در خلقتش وجود داشته...

اگر نظر شما صحیح باشد هیچ کسی غیر از علمای دینی نباید بتوانند به مقامات بالای معنوی راه پیدا کند.

ضمنا آن گربه در مثال شما صحیح نیست چون ما داریم انسانها را با یکدیگر مقایسه میکنیم نه با حیوانات.

.امین.;602763 نوشت:
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

برادر عزیز شما یک مساله را در نظر نمیگیرید و آن اینست که خداوند به احدی ظلم نمیکند.

یعنی اگر به بعضی استعداد پیمودن مسیر کمال را میدهد و به بعضی نمیدهد برای گروه دوم به گونه ای این نقص را جبران میکند.

مثالهای شما هم در رابطه با آخرت انسانها صحیح نیست به جهت بیرون آمدن انسان از قید و بندهای دنیوی و رسیدن او به هرآنچه که واقعا لایقش هست چون دیگر هیچگونه محدودیتی وجود نخواهد داشت تا مانع رسیدن او به پاداشش شود.

چرا؟ چون خدا از انسانها خواسته تا او را مخلصانه عبادت کنند نه اینکه علوم دینی بخوانند. فراگیری علوم دینی در پیمودن این مسیر کمک میکند اما واجب نیست....

اینگونه طرز فکرها بیانگر اینست که هیچ یک از افرادی که به اصطلاح عامی بوده اند و از روی اخلاص خداوند را عبادت کرده اند نباید در بهشت به مقامات معنوی نائل گردند و در جایگاهی قرار خواهند داشت که به اصطلاح میگویند مثل حیوانات میخوردند و لذت میبرند و کمالشان بیش از این نیست. شما میتوانید این مساله را بپذیرید ولی ما حتی نمیتوانیم احتمال چنین چیزی را بدهیم


سلام علیکم و رحمة الله و برکاته بر برادر عزیز و گران‌قدرم،
خوب پس از نظر شما اگرچه حقیر استعدادم به اندازه‌ی بزرگان دین نیست ولی خداوند آنقدر در دنیا و برزخ و قیامت و آخرت به حقیر سختی و عذاب خواهد داد که بالأخره در آخرت بهره‌ی حقیر از نعمات خداوند به شرط رستگاری به اندازه‌ی خود رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله باشد؟ به نظر شما واقعاً این نظر منطقی است؟ یعنی نعوذ بالله حقیر که با این نظر کامل مخالف هستم دارم خداوند را ظالم می‌دانم؟ چه دلیلی دارید که همه در آخرت نهایتاً به مقام انسان کامل برسند تا بهره‌اشان از نعمات خداوندی یکسان باشد؟ اینکه خداوند جبار (جبران‌کننده) هست درست، ولی این جبار بودن را دو جور می‌توان معنا کرد:۱. یکی اینکه یک نفر ظرفیتش ۸۰٪ است و به قول شما در همان ۸۰٪ هم ۲۰٪ کوتاهی کرده است، در قیامت اگر اهل نجات بود خداوند آن ۲۰٪ را هم برایش جبران نماید و او را با ۱۰۰٪ ظرفیتش بهره‌مند از نعمات خود نماید، چنانکه چنین معنایی از روایات هم برداشت می‌شود وقتی گفته می‌شود که اهل بهشت ابتدا پاک می‌شوند و سپس وارد بهشت می‌شوند چون هیچ کینه و کدورت و رذیلت و نقص ظلمانی نباید همراه ایشان وارد بهشت بگردد:
لِيُكَفِّرَ‌ اللَّـهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا وَ يَجْزِيَهُمْ أَجْرَ‌هُم بِأَحْسَنِ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ [الزمر، ۳۵]
لِّيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِ‌ي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ‌ خَالِدِينَ فِيهَا وَ يُكَفِّرَ‌ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ ۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عِندَ اللَّـهِ فَوْزًا عَظِيمًا [الفتح، ۵]

۲. دوم هم اینکه یکی ظرفیتش ۸۰٪ است و در همان هم کوتاهی کرده است و ۶۰٪ کسب کرده است اما بعد با سختی‌های برزخ و قیامت و آخرت ابتدا به همان ۸۰٪ برسد و سپس در بهشت آن ۲۰٪ دیگر هم برایش جبران شود و نهایتاً مانند انسان کامل با ۱۰۰٪ ظرفیت انسانیت ابدی گردد.

نظر اول از آنجا که ذیل نظر دوم قرار می‌گیرد رویش بحثی نیست که جبار بودن خداوند آن معنا را برای مؤمنین خواهد داشت. می‌ماند اینکه آیا جبار بودن خداوند در آخرت تا ۱۰۰٪ ظرفیت انسان‌ها هم پیش خواهد رفت یا خیر حکمت خداوند ایجاب می‌کند که هر کس در همان میزان ظرفیت خودش ابدی گردد؟ خوب شما قائل هستید که همه باید به جایگاه انسان کامل برسند، یعنی طبقات پایین‌تر بهشت هیچ‌کدام نباید ابدی باشند و اگر بودند برای موجودات دون انسان باید ابدی باشند که حداکثر ظرفیتشان هرگز به حداکثر ظرفیت انسان‌ها نمی‌رسد. حداقل یک عالم بزرگوار را می‌شناسم که هم‌نظر با شما باشد، ایشان یکی از دلایلشان را همان آیات سوره‌ی هود مطرح کردند که بارها بر روی آن صحبت کرده‌ایم و البته با هم در تفسیر آن اختلاف داریم. مطابق نظر ایشان اینکه در آن آیات آمده است که جهنم و بهشت تا زمان انتهای عمر آسمان‌ها و زمین برقرار هستند و سکنه دارند به این معناست که نهایتاً همه در خداوند فانی می‌شوند، ولی خوب لااقل این دلیل ایشان با اشکال روبروست، چرا که مطابق روایاتی که شما قائل به درستی آنها نیستید این جهنم تنها جهنم افرادی است که نهایتاً به بهشت وارد خواهد شد، این بهشت هم بهشت کسانی است که دین درستی نداشتند و یا جهنمیانی که بهشتی شده‌اند و بعد خداوند برای هر کدام که دین قرار دهد ایشان را به بهشت موعود که بالای آن است می‌برد. پذیرش نظر آن عالم بزرگوار منوط به این است که بدانیم در بهشت موعود طبقاتی وجود ندارند و اگر هم دارند آن طبقات هم مانند آن بهشت زیرین ابدی نبوده و روزی عمرش به سر می‌رسد. بنابراین تا اینجای کار همه‌ی ما (بجز کسانی که بهشت پایین‌تر را هم ابدی می‌دانند و خروج از آن را منتفی تفسیر می‌کنند با همان دلایلی که شما فرمودید) موافق هستیم که حتی ساکنان بهشت زیرین هم به بهشت موعود وارد می‌شوند، اما آیا این یعنی بیش از ظرفیت ساکنان بهشت زیرین برای ایشان جبران شده است یا یعنی ظرفیت آنها همان بهشت موعود بوده است و خداوند در چند مرحله و به طرق متفاوت برایشان جبران کرده است؟ گاهی با عذاب و سختی و گاهی با کم‌تر بودن نعمات، اولی برای ایجاد خوف و دیدن نور خداوند در آن سختی‌ها (آنچنان که کشتی‌شکستگان در وسط دریا وقتی امیدشان از همه جا قطع شود خدا را در درون خود می‌یابند) و دوم برای بازسازی امیدشان به خداوند عالم بعد از آنکه از او ناامید یا کمتر امیدوار شده بودند،‌وقتی بال خوف کسب کردند و در دلشان تمنایی برای رسیدن به خداوند یافتند به بهشت زیرین برده می‌شوند و وقتی امیدشان به خدا بیشتر شد و بال رجایشان قوی‌تر گشت از بهشت زیرین به بهشت موعود برده می‌شوند. شاید هم اشتباه می‌کنم :Gig:
در نظر اول و نظر دوم یک نادانسته فاصله افتاده است، قائلان به نظر دوم شاید نظرشان این است که جبار بودن خداوند حدّ و مرزی ندارد و مقید به قیدی نیست و در نتیجه بازگشت‌ همه به سوی اوست و این یعنی مقام فنای فی الله برای همه در آخر کار، ولی کسانی که هنوز قانع به نظر دوم نشده‌اند قاعدتاً آنها هم قبول دارند که خداوند به احدی ظلم نمی‌کند ولی قیود دیگری را هم در ذهن دارند که مانع از پذیرش این قول می‌شود. مثلاً اگر نهایتاً همه قرار است به جایگاه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله برسند و چنین چیزی امکان وقوعی دارد چرا خداوند از ابتدا این کثرت در استعدادها و توان‌ها را خلق نمود؟ آیا خود این ظلم نیست که مسیر یک نفر بخاطر توانایی‌هایش آنقدر کوتاه و مسیر کس دیگری آنقدر بلند باشد با آنکه هر دو هم از نظر ظرفیت نهایتاً یکسان خواهند بود؟ آیا همینکه خداوند جبار در همان لحظه‌ی مرگ (بلافاصله بعد از دنیا) برای افراد به طور کامل جبران نمی‌کند یا در زمان قیامت (بعد از بسته شدن پرونده‌ی اعمال ماتأخر) هم باز به طور کامل جبران نمی‌کند و یک نفر را به جهنم می‌فرستد تا بعد از چند هزار یا میلیون یا میلیارد سال از آن به بهشت برود خودش نشان نمی‌دهد که جباریت خداوند می‌تواند با حکمت خداوند مقید گردد؟ اگر آنجا قید داشته است چه دلیلی داریم که در باقی ماجرا که علمی نسبت به آن نداریم چنین قیدی وجود نداشته باشد؟

اما بعد ...
اینکه شما می‌فرمایید مثال گربه اشتباه است و مقایسه در میان حیوانات است شما بفرمایید که اگر خودتان انسان نبودید هم همین را می‌گفتید؟ وقتی خداوند عالم خالق تمام موجودات است چرا گمان می‌کنید که بین شما و آن گربه فرقی قائل شده است که شما باید برایتان تا مقام انسان کامل جبران گردد ولو اینکه معلوم است از نظر ظرفیت و استعداد مانند او نیستید و نیستیم ولی برای ان گربه اگر آنقدر جبران نکند که ظرفیتش به اندازه‌ی انسان‌ها شود این کار ظلم نیست؟ استاندارد دوگانه دارید؟ اگر ظرفیت‌ها را می‌شود تا این حد تغییر داد و جباریت خداوند مقید به هیچ قیدی نیست همه چیز باید در خداوند فنا شود و به مقام انسان کامل برسد، حتی گربه و بالاتر از آن حتی کافرانی که ما معتقد به ابدی شدن ایشان در جهنم هستیم و شما معتقد به نابود شدن ایشان بعد از بود بودنشان در جهنم هستید. آن بزرگواری که گفتم اگر درست متوجه منظورشان شده باشم معتقد هستند که همه‌ی موجودات از بهشت و جهنمی و غیره (اگر غیره‌ای باشد) باید نهایتاً به سوی خداوند بازگردند و در فنای فی‌الله ابدی گردند. شاید هم حقیر منظورشان را درست نفهمیده باشم ولی با علم اندک حقیر چنین چیزی بعید است و با روایات چندان سازگار نیست، مگراینکه تمامی آن روایات هم لازم باشند که طور دیگری تفسیر و تأویل شوند و چنین کاری ممکن هم باشد.

.امین.;601539 نوشت:
خداوند از انسانها چه خواسته است؟

ایمان به او و روز جزا و ایمان به آخرین پیغمبر و پیغمبران پیش از او و کتب الهی فرستاده از جانب خدا و انجام فرائض دینی. آیا کسی که به این معارف ایمان داشته باشد و واجباتش را انجام دهدو مرتکب محرمات نشود، معرفت کافی را پیدا کرده است یا خیر؟

آیا فهم بیشتری نیاز دارد تا به انسان کامل برسد؟ خیر فقط نباید گناه کند. فراگیری علوم دینی یا عمل به مستحبات زمانی باعث رفعت درجه میشود که معرفت کافی هم باشد وگرنه پاداششان عرضی خواهد بود.

درمورد آن شخص هم همانطور که گفته شد این شخص به خدا ایمان دارد اما 20 درصد ممکن است مرتکب گناهان شود . سختیها و بلایای زندگی جبران نقایصش را میکند، درغیر اینصورت در برزخ و قیامت پاک میشود.(ضمنا توجه بفرمایید همه این فرضها درمورد کسی است که علاوه بر ایمان به پیغمبر اسلام به اوصیاء بعد از آن حضرت هم ایمان داشته باشد.یعنی بحث درمورد اسلام حقیقی است نه هر اسلامی)

ترک گناه انسان را تا به کجا می‌برد؟ گناه چی هست؟ فقط ارتکاب حرام خدا؟ یعنی اگر کسی تمام حرمات را ترک کند ولی مکروهات را انجام دهد و مستحبات را بجز یکی ترک کند و واجبات را کامل انجام دهد چنین کسی به مقام انسان کاملی می‌تواند برسد؟ معلوم است که خیر! داستان آن مرد که از حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله مزدش را هم‌نشینی با ایشان در مقام محمود طلب کرد معروف است، که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند که به آن جایگاه نمی‌رسد مگر در پس سجده‌های طولانی و ...
خلاصه اینکه حقیر فعلاً‌ اعتقاد دارم که جبار بودن خداوند مقید به قیودی است و اینطور نیست که آنقدر جبران کند برای همه که هیچ ساختاری باقی نماند و تمام طبقات مخلوق جمع در در خلقت نخست عالم گردند، چه آنکه اگر برگردند هم دیگر تکثری باقی نخواهد ماند و فرق چندانی نخواهد داشت با اینکه بگوییم همه هلاک شدند و فقط رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و حداکثر ۱۳ معصوم دیگر علیهم‌السلام ابدی هستند. به نظر نمی‌رسد این تصورات درست باشند وقتی فرموده‌اند برای بقا خلق شده‌اید نه برای نابودی و فنا.
با این حساب اینکه هر کس ظرفیتش برایش کامل خواهد شد را حقیر هم موافق هستم و آن را به جبار بودن خداوند تعبیر می‌کنم ... البته برای اهل بهشت، مگرنه جهنمیان همواره در اثر فاصله داشتن با ظرفیت خود در عذاب خواهند بود. برای اهل بهشت حجاب‌های ظلمت به کنار رفته است ولی در پس حجاب‌های نوری آنچنان می‌مانند که آنچه به ایشان می‌رسد از رحمت خداوندی در ظرفیت خودشان باشد، بر خلاف اهل جهنم که حجاب‌های ظلمانی را هم در بین خود و نهایت ظرفیت خود دارند و در نتیجه کمتر از آنچه که توان بهره‌مندی از رحمت را دارند به ایشان می‌رسد بخاطر حجاب‌هایی که خودشان برای خودشان گذاشتند،‌ایشان پشتشان به رحمت خداوند است چه آنکه در دنیا هم پشتشان به نور هدایت خدا بود. اینکه آیا ظرفها چقدر باشند جبر خدا نیست و اگر هست آیا عدل است یا ظلم بحثش جداست و قبلاً بارها بحث شده است که خداوند زردآلو را زردآلو خلق نکرده است بلکه آنرا زردآلو یافته است، آن بحث فضای هندسی اوقلیدوسی و نااقلیدوسی که خدمتتان مطرح کردم در مورد چگونگی تشخیص ممکن‌الوجود از ناممکن‌الوجود را اگر بخوانید بعید می‌دانم تردیدی در مورد عدالت خداوند در این مورد برایتان باقی بماند، چون همه چیز روشن است، خداوند دست به انتخابی نمی‌زند پس احتمال ظلمی هم نمی‌رود، ما و شما اینطور ممکن بوده‌ایم و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله آنطور و گربه هم آنطور دیگر.

یا علی علیه‌السلام

موضوع قفل شده است