شبهه 1: براهین اثبات خدا

تب‌های اولیه

102 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[=arial]بسم رب الاعلی

[=arial]المثتغاث بک یا صاحب الزمان

[=arial]با سلام خدمت همه دوستان بزرگوار
[=arial]((توجه توجه توجه........مهم))
[=arial]لطفاً در پایان مطالب نظر دهید.
[=arial]بعضی از دوستان در پست خودشان خالق را اثبات کردند.حال برای اینکه فهم مطالب آسان تر باشد مطالب زیر را ارائه می دهم:(در پایان اثبات خالق به شبهه دوستان می پردازیم)
[=arial]هنوز افرادی هستند که می گویند:خلقت و نظام هستی تصادفی پدید آمده است ونه مخلوقات را خالقی است،نه نظام رانظام دهنده ای!خلاصه گفتارشان این است:
[=arial]این همه موجود بی شمار و احصانشدنی(غیر قابل شمردن)در مجموعه هستی،اتفاقی پدید آمده وخالقی وجود ندارد. یعنی ذرات و عناصر گوناگون در اندازه ها و موقعیت ها ی خاص،تصادفی در کنار یکدیگرقرار گرفته اند،تصادفی به مقدار لازم و متناسب با همممزوج شده،تصادفی در جو مناسب و ملایم طبع خود قرار گرفته،تصادفی با دیگر عناصر ترکیب شده و یکدیگر را تکمیل کرده اند،تصادفی در مدارهای شایسته دور و نزدیک هم جا سازی شده وتصادفی به یک مجموعه بی شمار و بی کران منظم و حیات آفرین تبدیل شده اند.تصادف دقیق و حساب شده!در اندازه های لازم وشایسته! تا آنجا که عناصر اصلی حیات مانند:اکسیژن و هیدروژن و... پدیدار،و مایه های زیست و زیستن آماده و مهیا گردیده است!!!
[=arial]برای روشن شدن بیشتر موضوع،و برای آنکه ریشه این مغالطه کاری ها وپرده پوشی ها از بن زده شود،به یاری خدای متعال،مثال زیر را می آوریم:
[=arial]((به دلیل آنکه چشمان دوستان عزیز اذیت نشود وهمچنین برای جلوگیری از خستگی ، ادامه مطلب در پست بعد)) :Gol::Mohabbat:

بسم رب الاعلی

المثتغاث بک یا صاحب الزمان


با سلام خدمت همه دوستان بزرگوار
شما اگر ده عدد توپ کوچک یک اندازه را بگیرید و از یک تا ده شماره گذاری نمایید،سپس آنها را در کیسه بریزید وآن را شدیداً تکان دهید تا کاملاً در هم شده و از ترتیب شماره خارج شوند ، پس از آن تصمیم بگیرید بر همان ردیف یک تا ده، آنها را از کیسه بیرون آوریدبیرون آورید،احتمال بیرون آوردن توپ شماره یک ،احتمالی از یک تا ده می باشد ، یعنی ممکن است در مرحله اول بیرون بیاید، ،یا دوم ،و یا درمرحله آخر که دهمین وآخرین است.حال اگر بخواهید شماره های یک و دو را بدنبال هم بیرون آورید، نسبت احتمال به یک تا صد می رسد، یعنی هم ممکن است در مرحله اول با هم بیرون بیایند،وهم ممکن است شما مجبور باشید یکصد بار این عمل را تکرار کنید تا موفق گردید.اما اگر خواستید شماره های یک و دو وسه را به ترتیب دنبال هم آورید،نسبت احتمال در اینجا یک تا هزار می گردد. یعنی ممکن است شما مجبور باشید یک هزار مرتبه این کار را تکرار نمائید.در مرحله بعد،بیرون آوردن شماره های یک ودو وسه وچهار که نسبت اوج می گیرد و به رقم یک تا ده هزار می رسد.یعنی ممکن است مجبور شوید ده هزار بار تکرار کنید تا خواسته شما تحقق یابد، و همین طور پیش بروید تا جایی که بخواهید همه آن ده عدد توپ شماره گذاری شده را به ترتیب شماره های یک تا ده بیرون آورید که نسبت احتمال به یک تا ده ها میلیون می رسد(1).این یک روش علم پذیرفته شده روشن!
حال ،اگر دیدگاه علمی چنین است که برای بیرون آوردن تصادفی تنها ده عدد متوالی از یک کیسه ، با نظم مورد نظر و ترتیب شماره ، این همه تکرار لازم می آید،دید علمی درباره چنین نظامی که امروزه آن را مشاهده می کنیم چه خواهد بود؟!نظم و نظامی که نه تنها مجموعه موجوداتش بیشمار و غیر قابل احصایند(احصا=شمارش)،بلکه موجودات درون یک موجودش نیز با دید علمی تیزبین و ابزار شناخته شده امروزین ،در شمار واحصا نیاید!حال،آیا هیچ ذی شعوری را می رسد که بگوید:این ها همه تصادفی به وجود آمده اند،و برای هر یک از آن ها اتفاقاً جزء مناسب آن پدید آمده،و از روی تصادف در کنار جزء دیگر جای گرفته و همینطور ،جزئی در کنار جزء دیگر،و بخشی در مسیر بخش آخر ،ردیف و همگن ودمساز آمده،و این نظم متحیّرالعقول شگفتی آفرین ایجاد گردیده است؟!!
پاورقی:
1-علم به ایمان دعوت می کند.تألیف:[=Times New Roman][=Calibri]A.cressy Morrisonد
دلی دارم که مست مست مسته.اگرچه خاک غفلت روش نشسته .دلم مانند یک تخته سیاهه.که نام تو به رویش نقش بسته .سرم داره هوای دیدن تو .تنم از بار عصیان زار و خسته تو در اوجی به روی قله نور .من افتادم به چاهی پر شکسته.
ادامه دارد....:Gol::Mohabbat:رد

نوشت:
پروردگار(خالق) انسان را آفریده است ولی خدا را انسان خلق کرده است

[=arial]بسم تعالی

[=arial]المثتغاث بک یا صاحب زمان

[=arial]با سلام خدمت همه دوستان منتظر
توجه.................................................................................

[=arial]در این مرحله می خواهیم ببینیم خدا همن خالق است یا اینکه به وجود آمده از ذهن انسان است.
[=arial]در ابتدا به نکته ای اشاره می کنم:
[=arial]همه ما مخلوق پروردگار و خالق جهانیان هستیم،و عقل و علم مخلوق نمی تواند بر عقل و علم خالق مسلط شود.
[=arial]حال می پردازیم به اینکه معنی ریشه ای کلمه خدا یعنی چه؟
[=arial]خدا(خود آفریده)=وجودی که هست ولی هنگام توجه و تفکر به او انسان واله(کف کردن)می شود.قدرت برتری که انسان از همه جا نا امید به او تألّه(توجه کامل)می کند.
[=arial]اگر بخواهیم درباره به وجود آمد ن خالق بپردازیم ،به صورت زیر است:
[=arial]خالق پدید آوردن مخلوق، خالق پدید آورنده خالق، خالق پدید آورنده خالق، خالق پدید آورنده خالق ،خالق پدید آورنده خالق، ..................
[=arial]که این وضیعت تا بی نهایت ادامه دارد و انسان آن را هیچ وقت نخواهد فهمید زیرا عقل وعلم مخلوق بر خالق مسلط نمی شود وغیر از اسلام بعضی از ادیان تفکر در باره آن را گناه می دانند.(1)
[=arial]حال هر انسان عاقل که توجه به خالق و همچنین خلقت او می کند آیا واله(کف کردن)می شود یا نه؟(2)
[=arial]با توجه به نتایج(1)و(2) نتیجه کلی این است که تنها یک خالق وجود دارد و یکی از صفاتش خدا است.

[=arial]الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت امیر مؤمنین علی ابن ابیطالب وائمه المعصومین (علیهم السلام)

[=arial]حمد و سپاس پروردگاری را که ما را از کسانی قرار داد که به ولایت امیرالمؤمنین وامامان علیهم السلام چنگ زده ایم.:Gol::Mohabbat:

kindmother4;83948 نوشت:
خالق پدید آوردن مخلوق، خالق پدید آورنده خالق، خالق پدید آورنده خالق، خالق پدید آورنده خالق ،خالق پدید آورنده خالق، .................. که این وضیعت تا بی نهایت ادامه دارد و انسان آن را هیچ وقت نخواهد فهمید

به اندازه کافي فونت را بزرگ کردم که فرمايش خودتان در نظر چشمان خودتان بيايد!!
خوب به اين جمله خودتان توجه بفرماييد
اخوي ! تمام حرف همينجاست :

kindmother4;83948 نوشت:
این وضیعت تا بی نهایت ادامه دارد و انسان آن را هیچ وقت نخواهد فهمید

نياز به توضيح ندارد که :!!!

kindmother4;83948 نوشت:
نخواهد فهمید

بعد از اين حرف ؛ هر وقت، به محض اينکه بفرماييد :« سپاس خدايي را......» همين که به کلمه خدا ميرسيد ، تناقض شروع ميشود !!!! هيچ ارزشي هم ندارد که بعدش .....با چه کيفيتي توصيف اش ميکني ..قطعاً چيزي را که هيچوقت هيچکس نخواهد فهميد، هر کسي هر طوري که دلش بخواهد (عشقش بکشد!!) ميتواند توصيف کند! تفاوت بين اديان هم ناشي از تفاوت در نحوه وصيف آن چيزي است که هيچکس هيچ وقت نخواهد فهميد!

ادامه از پست قبل:

بنابر اين انسانها و مومنين به اديان مختلف در حقيقت به اين توصيف ها اعتقاد دارند، .... چون حقيقت فقط همين توصيف هست و بس !

اونوقت ميدوني چي شده؟
يک انسان اهل بخشندگي و مهرباني و خوبي توصيفش ميکنه :«سپاس خدايي را که مهربان است و بخشنده و ........»
يک انسان که معتقد به آرامش و پرهيز از درگيري و ... «سپاس خدايي که ....اگر کسي يه سيلي بهت زد اونطرف صورتت رو هم بگير يکي ديگه هم بزنه»

يکي هدفش دزدي و گرفتن اموال مردم هست « خداي ايشون ميفرمايد کافران را (منظورش اونها که پول دارند!) آنها را بگيريد بکشيد ، اموالشان هم مال خودتون!!»
در کنارش هزاران نفر هم هست که چون خدايشان فرموده: «به همسايه خود نيکي کن ، دزدي نکن و .... » نيکسرشت هستند ، ولي در حقيقت نيکسرشتي از خودشان است.

تصورش رو بفرماييد ! يهودي خدايش اينجوري فرموده :«سپاس خدايي را که ما قوم بني اسرائيل را قوم برگزيده عالم کرد!!!!» اونوقت نتيجه اش ميشه وضعيت فلسطين!

manmehdiam;84537 نوشت:
بعد از اين حرف ؛ هر وقت، به محض اينکه بفرماييد :« سپاس خدايي را......» همين که به کلمه خدا ميرسيد ، تناقض شروع ميشود !!!! هيچ ارزشي هم ندارد که بعدش .....با چه کيفيتي توصيف اش ميکني ..قطعاً چيزي را که هيچوقت هيچکس نخواهد فهميد، هر کسي هر طوري که دلش بخواهد (عشقش بکشد!!) ميتواند توصيف کند! تفاوت بين اديان هم ناشي از تفاوت در نحوه وصيف آن چيزي است که هيچکس هيچ وقت نخواهد فهميد!

سلام
نفی شناخت خدا مربوط به ذات است نه همه شوون . اگر بپذیریم انسان هیچ نوع شناختی از خدا ندارد که اصلا معنا ندارد از چیزی به نام خدا سخن گوید . در حالیکه کتابها پر شده از توصیف و تعریف او . پس عدم شناخت مربوط به مرتبه ذات است لذا شناخت خدا درمرتبه آیاتش هم شناخت اوست چه اینکه آیات خدا از خدا جدا نیستند . البته نسبت دادن اختلاف ادیان به مراتب شناخت حرف سنگینی است که تفصیل شایسته ای می خواهد .
موفق در پناه حق

[=arial]بسم رب الاعلی

[=arial]المثتغاث بک یا صاحب زمان

[=arial]با عرض سلام
[=arial]لطفاّ دوستان عزیز توجه بیشتری به پست نمایند.
[=arial]بنده حقیر فرمودم که طبق عقل جلو برویم نه اینکه طبق فراعقلی جلو برویم زیرا عقل هنگ می کند.باز هم تکرار می کنم عقل مخلوق هیچ گاه بر خالق غلبه نمی کند. پس بوجود آمدن خالق یک چیز فرا عقلی.پس طبق عقل، خالق یکی است ونمی تواند تا بی نهایت برود.(وجود در ذاتش است)
[=arial]در آخر خالق همان خدا است زیرا انسان در توجه به او واله (کف کردن)میشود.معنی خدا یعنی چه=(خود آفریده)در توجه انسان به او واله می شود.
[=arial]ادامه انشاءا... بعد از تحقیقات بیشتر:Gol::Mohabbat:

kindmother4;84794 نوشت:
پس بوجود آمدن خالق یک چیز فرا عقلی

سلام
این حرفها را در دکان کدام عطار پیدا کرده ای اخوی
یک جا می گویی عقل بر خالق غلبه نمی کند که احتمالا منظورتان احاطه است
بعد از مخلوق بودن !!! همان خالق حرف می زنید
بعد می گویید بی نهایت است و معلوم نیست بی نهایتی اش را چطور فهمیدید
بعد می فرمایید با فراعقلی حرف نزنید ودر حالی که با طرح بحث بی نهایتی خودتان در آن ورطه اید
بعد هم از اصطلاحات کوچه بازاری ( کف کردن و .. ) در مورد خدای متعال حرف می زنید
یک جوری این مسائل را درست بفرمایید
مطالب شما پر از تناقض است اهل فن می دانند چه عرض می کنم
بهتر است شما سوال بفرمایید و کارشناسان محترم پاسخ دهند . بعد که مطلب منسجم شد و اصطلاحات را یاد گرفتید اظهار نظر بفرمایید .
موفق در پناه حق
:hamdel:

kindmother4;84794 نوشت:
بسم رب الاعلی

المثتغاث بک یا صاحب زمان

با عرض سلام
لطفاّ دوستان عزیز توجه بیشتری به پست نمایند.
بنده حقیر فرمودم که طبق عقل جلو برویم نه اینکه طبق فراعقلی جلو برویم زیرا عقل هنگ می کند.باز هم تکرار می کنم عقل مخلوق هیچ گاه بر خالق غلبه نمی کند. پس بوجود آمدن خالق یک چیز فرا عقلی.پس طبق عقل، خالق یکی است ونمی تواند تا بی نهایت برود.(وجود در ذاتش است)
در آخر خالق همان خدا است زیرا انسان در توجه به او واله (کف کردن)میشود.معنی خدا یعنی چه=(خود آفریده)در توجه انسان به او واله می شود.
مثالی میزنم :عوامل مختلفی دست به دست هم می دهند وبا عث می شود عمر انسان کاهش یابد ،پس کسانی که ادعای فرا عقلی می کنند بسم ا...؛عمرشان را جاویدانه کنند.
ادامه انشاءا... بعد از تحقیقات بیشتر:gol::mohabbat:

.سلام..

دوست من حرف شما درست؛ولی منظور از عقل ایا همین عقل انسانی است یا منظور عقل اول است که بنا بر احادیث وارده اولین مخلوق می باشد؛ البته بنا بر اشتراک معنوی فرقی بین عقل اول و عقل یک شخص نیست و در این مورد هر دوی اینها عقل هستند ولی چیزی که هست ؛ان عقل انسانی از عقل اول به وجود امده و با اتصال به ان تکامل می یابد...یعنی عقل کمال می پذیرد..

پس از عقل انسانی بگیریم تا برویم و برسیم به عقل اول همه چیز تحت ان عقل اولی است و عقلانیت خود را از ان عقل دارند ؛که همه اینها نیز مخلوقند ؛نتیجتا بالاتر از عقل اول به قول شما می شود فراعقلی ؛...

پس باید دید ایا انسان می تواند پا را از این دایره عقلها بالاتر بگذارد ؛و خصوصیت فراعقلی را به خود بگیرد یا خیر....

البته این امر شدنی است ؛ولی نه با خصوصیات نظام عقلانی بلکه با پذیرش نظام فراتر از نظام عقل ؛یعنی انسان برسد به جایی که پا را فراتر از عقل بگذارد ؛واین کار نفس است ؛...

خیلی خلاصه، نفس انسان چیزی جز قوه واستعداد پذیرش نیست ؛یعنی ذاتا فعلیت ندارد و والبته چیزی که خود قوه و استعداد باشد نمی تواند خودش خودش را به فعلیت وکمالات بالاتر برساند نتیجتا نیاز به امری دیگر دارد که این نفس را از قوه دراورد و به ان کمال و فعلیت دهد و این کار عقل است ؛یعنی عقل است که نفس را متکامل می کند وگرنه نفس به خودی خود جز استعداد چیزی نیست نتیجتا خودش را نمی تواند مستقلا به کمال برساند...

خوب با این حساب نفس انسان با سیر تکاملی که مقتضای ان است همینطور باعقل تکامل می پذیرد تا می رسد به جایی که هم مرتبه عقل کلی ان می گردد نتیجتا دیگر از عقل برای تکامل نمی تواند مدد بگیرد ؛اینجاست که دست به دامان چیزی می شود که وجود ان عقل اول نیز از فیض اوست ؛البته با توجه به اینکه نفس چیزی جز پذیرش ندارد پس در مرتبه عقل نیز باز قوه ومستعد پذیرش می باشد ؛از اینجاست که دیگر جای عقل و نفس عوض می گردد؛و عقل نیز تابع ان نفس مستعد رو به کمال می شود ،نتیجتا بعد از مرتبه عقل اول نفس فعلیت خود را از صفات حضرت حق می گیرد و عقل را متبوع خود می کند نتیجتا در این مرتبه انسان فراعقلی می گردد ؛...

نتیجتا وقتی انسان به مرتبه صفات حق رسید دیگر حدود از او برداشته می شود ؛و انچه می بیند چیزی است غیر از انچه خودی است و از ویژگیهای خودی می باشد؛این مرتبه مرتبه حیرانیت و والهی است ؛چون در جایی که حدی نباشد و صرافت حکم فرماست دیگر همه چیز می شود عین تحیر...(البته این تحیر از جهت شخص است ؛چون انسان به مرتبه ای رسیده است که همه چیز شده است عین بی چیزی ،یعنی چیزی جز بی چیزی در ان مرتبه نیست)..

یاحق

حامد;84609 نوشت:
سلام
نفی شناخت خدا مربوط به ذات است نه همه شوون . اگر بپذیریم انسان هیچ نوع شناختی از خدا ندارد که اصلا معنا ندارد از چیزی به نام خدا سخن گوید . در حالیکه کتابها پر شده از توصیف و تعریف او . پس عدم شناخت مربوط به مرتبه ذات است لذا شناخت خدا درمرتبه آیاتش هم شناخت اوست چه اینکه آیات خدا از خدا جدا نیستند . البته نسبت دادن اختلاف ادیان به مراتب شناخت حرف سنگینی است که تفصیل شایسته ای می خواهد .
موفق در پناه حق

حامد;84609 نوشت:
اگر بپذیریم انسان هیچ نوع شناختی از خدا ندارد که اصلا معنا ندارد از چیزی به نام خدا سخن گوید .

دقيقا درست ميفرماييد! چون بايد بپذيريم که انسان هيچ نوع شناختي از خدا ندارد و نداشته است. بنابراين از چيزي به نام خدا سخن گفتن اصلا معنا ندارد.

حامد;84609 نوشت:
در حالیکه کتابها پر شده از توصیف و تعریف او .

بزرگوار! اينکه کتابها! از تعريف و توصيف او پر شده! اگر جديداً از ادله منطقي و عقلايي به شمار ميرود بفرماييد ، تا برويم بدنبال اثبات صحت و سقم لبريز شدن کتب از توصيفات خدا!

[=arial]بسم رب الاعلی

[=arial]المثتغاث بک یا صاحب زمان


[=arial]با سلام خدمت دوستان
[=arial]برادران گرامی به ان نکته اشاره کنم که ما در اینجا آمده ایم بحث کنیم نه اینکه با کلمات تند همدیگر را برانیم،ممکن بود جا بنده گناه کار شخص دیگری بود و با این کلمات تند رانده می شد و خود این راندن گناه است.چه خوب است همدیگر را با کلمات دل نشین نصیحت کنیم.پایه اصلی بحث در دین از کوره در نرفتن است.
[=arial]بله ،بنده گفتم پا گذاشتن در فراعقل اشکال دارد نه در عقلی.ابتدا خاق اثبات شدوبعدتک خالق بودن((خوب است کتاب معارف اسلامی(1) را دباره خوب بخوانیم که بحث سه خالق وخالقان بی نهایت را مطرح کرده وبه اثبات تک خالق بودن می پردازد))
[=arial]عقل در به وجود آمدن خالق چه می گوید:خالقانی که همدیگر را ساخته و تا بی نهایت ادامه دارد.
[=arial]نتیجه عقل:این بحث مربوط به فرا عقلی واین تفکر بی نهایت بودن با عقل تناقض دارد و خالق یکی است.
[=arial]کجایش فرا است!!!
[=arial]در مورد کوچه بازاری بودن لغات باید بگم که اولاّ واله شدن معنای ریشه ای لغت خدا است؛
[=arial]ثانیاّ در بعضی جاها بالاترین لغت را باید به کار برد زیرا واله بالاتر از هنگ کردن،نفهمیدن ،...است
[=arial]ثالثاّ در بحث اعتقادی برای آنکه حرف ها بهتر به دل بشیند تا جایی که سر رشته کلام از دست نرود اشکالی ندارد.
[=arial]در آخر باید بگویم که بنده حقیر هیچ حرفی را بدون تحقیق نمیزنم(زیرا در اسلام آمده چیزی را که نمیدانی نگو)،همان طور که در پست58 ببینید نوشته ام([=arial]ادامه انشاءا... بعد از تحقیقات بیشتر[=arial])
[=arial]اگر بنده چیزی گفتم که باعث ناراحتی شد ببخشید(بیایید به خاطر مولایمان کینه ها را کنار بگذاریم)
[=arial]برای تعجیل در فرج صلوات
[=arial]یا علی
[=arial]موفق باشید:Gol::Mohabbat:

manmehdiam;84915 نوشت:
دقيقا درست ميفرماييد! چون بايد بپذيريم که انسان هيچ نوع شناختي از خدا ندارد و نداشته است. بنابراين از چيزي به نام خدا سخن گفتن اصلا معنا ندارد.

سلام
تنها کسی که شایسته است درباره خدا هیچ نگوید کسی مثل شماست که شناخت خدا را مطلقا نفی می کند .
آنها که کتابها را از توصیفات خدای متعال پر کرده اند قائل به شناخت خدا بوده و هستند .
در پایان تناقض حرف خود شما را یادآوری می کنم که وقتی از خدا مطلقا خبر ندارید اصلا چطور نامی بنام خدا بر او می گذارید ؟
و چطور از او با جمله : هیچ شناختی از او نداریم . خبر می دهی ؟
موفق باشید

kindmother4;85438 نوشت:
برادران گرامی به ان نکته اشاره کنم که ما در اینجا آمده ایم بحث کنیم نه اینکه با کلمات تند همدیگر را برانیم،ممکن بود جا بنده گناه کار شخص دیگری بود و با این کلمات تند رانده می شد و خود این راندن گناه است.چه خوب است همدیگر را با کلمات دل نشین نصیحت کنیم.پایه اصلی بحث در دین از کوره در نرفتن است. بله ،بنده گفتم پا گذاشتن در فراعقل اشکال دارد نه در عقلی.ابتدا خاق اثبات شدوبعدتک خالق بودن((خوب است کتاب معارف اسلامی(1) را دباره خوب بخوانیم که بحث سه خالق وخالقان بی نهایت را مطرح کرده وبه اثبات تک خالق بودن می پردازد)) عقل در به وجود آمدن خالق چه می گوید:خالقانی که همدیگر را ساخته و تا بی نهایت ادامه دارد. نتیجه عقل:این بحث مربوط به فرا عقلی واین تفکر بی نهایت بودن با عقل تناقض دارد و خالق یکی است. کجایش فرا است!!! در مورد کوچه بازاری بودن لغات باید بگم که اولاّ واله شدن معنای ریشه ای لغت خدا است؛ ثانیاّ در بعضی جاها بالاترین لغت را باید به کار برد زیرا واله بالاتر از هنگ کردن،نفهمیدن ،...است ثالثاّ در بحث اعتقادی برای آنکه حرف ها بهتر به دل بشیند تا جایی که سر رشته کلام از دست نرود اشکالی ندارد. در آخر باید بگویم که بنده حقیر هیچ حرفی را بدون تحقیق نمیزنم(زیرا در اسلام آمده چیزی را که نمیدانی نگو)،همان طور که در پست58 ببینید نوشته ام(ادامه انشاءا... بعد از تحقیقات بیشتر) اگر بنده چیزی گفتم که باعث ناراحتی شد ببخشید(بیایید به خاطر مولایمان کینه ها را کنار بگذاریم) برای تعجیل در فرج صلوات

سلام
نه اخوی نه دشمنی در کار است نه تندی :hamdel:
اصل مطلب آنستکه وقتی فردی مثل شما به طرح مباحث دینی می پردازد باید از الفاظ و عبارات مطروحه در آن بحث اطلاع داشته باشد چون این مباحث مخصوصا بحث توحید از مسائل بسیار حساس و دقیق است و الفاظ و عبارات این مبحث مشخص است . مثلا ما در هیچ جای مباحث توحید کتب معارف عنوان مخلقوقیت خدا نداریم . در بحث تسلسل علل هم عنوان خدا نمی آید بلکه عنوان علت می آید .
منظور بنده از الفاظ کوچه بازاری الفاظی مثل کف کردن و هنگ کردن بود نه واله
دیگر اینکه عنوان بی نهایت حوزه فراعقلی است و تنها عقل با تصور اینکه بی نهایت پایان ندارد نتیجه می گیرد که سلسله علل نمی تواند بی نهایت باشد چون ختم نشدن علل به نهایت به معنای تعلیق عالم و در نتیجه عدم تحققش خواهد بود .
موفق باشید

حامد;85455 نوشت:
سلام تنها کسی که شایسته است درباره خدا هیچ نگوید کسی مثل شماست که شناخت خدا را مطلقا نفی می کند . آنها که کتابها را از توصیفات خدای متعال پر کرده اند قائل به شناخت خدا بوده و هستند . در پایان تناقض حرف خود شما را یادآوری می کنم که وقتی از خدا مطلقا خبر ندارید اصلا چطور نامی بنام خدا بر او می گذارید ؟ و چطور از او با جمله : هیچ شناختی از او نداریم . خبر می دهی ؟ موفق باشید

سلام و عرض ادب خدمت حامد گرامی
دوست عزیز شما که شایستگی دارید بفرمایید
متشکرم

manmehdiam;84915 نوشت:
دقيقا درست ميفرماييد! چون بايد بپذيريم که ا[="red"]نسان هيچ نوع شناختي از خدا ندارد و نداشته است.[/] بنابراين از چيزي به نام خدا سخن گفتن اصلا معنا ندارد.

سلام.

به نظر شما ایا بین متباینات از ان لحاظ که متباین هستند اصلا شناختی حاصل می گردد یا خیر!

به عبارتی باید بین متمایزین اشتراکی باشد تا شناخت حاصل گردد و جایی که بین دو چیز هیچ اشتراکی نباشد شناخت بی معنا ست!!

حال بفرمایید ایا بین شما و موجودات خارجی تباین کلی است یا خیر!اگر تباین ذاتی و کلی باشد پس اصلا چگونه شما به انها شناخت پیدا می کنید واگر نیست ؛پس با کدام اشتراک شناخت می یابید...

انچه مسلم است بین هر وجودی که تحقق داشته باشد ؛همین خود وجود اشتراک دارد نتیجتا هر امری که به وجود بر گردد قابل شناخت است منتها به اندازه ظرفیت وجودی خودش؛ مانند سوراخی که به اندازه خود از نور خورشید پرتو می گیرد؛حال باید دید که کمالات و صفات حضرت حق جنبه وجودی دارند یا خیر واین امر برمی گردد به اثر گذاری انها ؛ودایره اثرگذاری کمال انرا تعیین می کند....

مثلا دایره اثر گذاری ؛نفس انسان از یک حیوان بیشتر است چون کمالات نفسانی او وسعت و بساطت بیشتری دارد ؛و دایره اثر گذاری یک حیوان از یک گیاه بیشتر است چون کمالات نفسانی ان از گیاه کاملتر است ؛و همچنین دایره اثر گذاری جامدات از گیاهان کمتر است.........

خلاصه اینکه هر چه به اثر برگردد به وجود بر می گردد و هیچ اثری از دایره وجود خارج نیست ؛واز طرفی کمالات خود منشا اثرات خارجی هستند ؛منتها مرتبه این کمالات است که دامنه این اثرات را تعیین می کند..
یاحق

متحیر;85513 نوشت:
سلام و عرض ادب خدمت حامد گرامی دوست عزیز شما که شایستگی دارید بفرمایید متشکرم

سلام
فکر می کنم هر مومنی که از خداوند متعال شناختی داشته باشه میتونه از او بگه .
ولی کسی که قائل به شناخت خدا نیست عملا خودش را از طرح هر نوع بحثی درباره خدا محروم کرده چون حرف زدن در مورد چیزی که اصلا اورا نمی شناسی تناقض آشکاره .
موفق باشید

[quote=حامد;85584]سلام فکر می کنم هر مومنی که از خداوند متعال شناختی داشته باشه میتونه از او بگه . ولی کسی که قائل به شناخت خدا نیست عملا خودش را از طرح هر نوع بحثی درباره خدا محروم کرده چون حرف زدن در مورد چیزی که اصلا اورا نمی شناسی تناقض آشکاره . موفق باشید [/quote]
سلام وعرض ادب خدمت حامد گرامی
دوست عزیز
چناب manmehdiam در ابتدای تاپیک در پست 4 حدودا 4 ماه قبل
مطالب ذیل را فرمودند:
quote=manmehdiam;57706]بشر امروز نیز از لحاظ علمی تنها کسری از ثانیه (زمانی بسیار بسیار کوچک) بعد از بیگ بنگ را میتواند درک نماید و اینکه خالقی که نظامات کائنات را در لحظه بیگ بنگ خلق نموده ، چگونه خدایی است ،قبلا کجا بوده ، هم اکنون کجاست و ....غیر قابل فهم است. با این توصیف مغالطه اصلی که صورت گرفته و میگیرد این است که براهین مذکور براهین اثبات خالق است نه براهین اثبات خدا [/quote]
manmehdiam;57706 نوشت:
پروردگار (خالق) انسان را آفریده است ولی خدا را انسان آفریده است به نظر می رسد از جمیع وجوه عقلی النهایه وجود آفریدگار یا خالق (creator) قابل اثبات است ولی فقط و فقط براهین عقلی ، وجود یک خالق(عام) را می تواند اثبات کند لکن از طریق عقل اثبات خدا (خاص-خدای تعریف شده در ادیان) امکانپذیر نمیباشد. توصیفات و تعاریفی که از خدا در طول تاریخ بشر ارائه شده تنها ساخته و پرداخته انسان به منظور رفع برخی نیازها و ایجاد نظامات اجتماعی بوده است . در همه ادیان می بینیم که خداوند تقریبا به شکل یک انسانی تصور می شود که تمامی نقایص و ضعف هایش را از او صلب و تمامی امور متعالی را به اون نسبت داده اند.[/quote]
بنابر این ایشان به آفریدگار اعتقاد دارند ولی به خدای زاییده ذهن بشر اعتقاد ندارند.
ولی همانطور که از پست 4 ایشان بر می آید میگویند با پیشرفت فرهنگ و دانش بشر تعاریف متعالی تر از خدا در ذهن بشر پدید آمده
البته جناب عرفان علوی هم با این طرز استدلالشان:
[quote=erfan_alavi;85545]به نظر شما ایا بین متباینات از ان لحاظ که متباین هستند اصلا شناختی حاصل می گردد یا خیر! به عبارتی باید بین متمایزین اشتراکی باشد تا شناخت حاصل گردد و جایی که بین دو چیز هیچ اشتراکی نباشد شناخت بی معنا ست!![/quote]
می فرمایند چون در ذات ما با آفریدگار تفاوت داریم و نقطه مشترکی بین ما نیست پس قادر به شناخت او نیستیم
ولی بعد می فرمایند:
[quote=erfan_alavi;85545]انچه مسلم است بین هر وجودی که تحقق داشته باشد ؛همین خود وجود اشتراک دارد نتیجتا هر امری که به وجود بر گردد قابل شناخت است منتها به اندازه ظرفیت وجودی خودش؛ مانند سوراخی که به اندازه خود از نور خورشید پرتو می گیرد؛حال باید دید که کمالات و صفات حضرت حق جنبه وجودی دارند یا خیر واین امر برمی گردد به اثر گذاری انها ؛ودایره اثرگذاری کمال انرا تعیین می کند....[/quote]
هر موجود به فرا خور موجودیت خود بهره ای از شناخت خدا پیدا میکند که این هم همخوانی با عرایض شما دارد:
[quote=حامد;85584]فکر می کنم هر مومنی که از خداوند متعال شناختی داشته باشه میتونه از او بگه . [/quote]

که البته جناب manmehdiam هم در پست 4 همین را گفته بود:
[quote=manmehdiam;57706]نحوه متعالی شدن خدای بشر در طول زمان کاملا مشهود است. به دیگر سخن با متعالی تر شدن تعریف انسان از مفهوم تعالی، خدایش نیز متعالی تر شده است.[/quote]

ولی با این نزدیکی سخنان اینکه شما چناب manmehdiam را به عدم ایمان به خدا متهم کنید در نتیجه عدم دقت در جرف اصلی ایشان است:
[quote=manmehdiam;57706]پروردگار(خالق) انسان را آفریده است ولی خدا را انسان خلق کرده است [/quote]
دوست عزبز از کوزه همان تراود که در اوست از ما موچودات مخلوق تعریفی در خور ما و مطابق با ذات خودمان بیرون می آید هر چند در ذهنیات خودمان از کرانه های دور خیالتمان برای توصیف خدا استفاده کنیم
حتی اگر چون شما به نبوت هم معتقد باشیم چون وحی از جسم وجان بشر هر چه قدر بزرگ هم گذشته باز آن اصالت تعریف آفریدگار را ندارد.
امیدوارم موفق به تبیین بحث شده باشم
متشکرم

متحیر;85633 نوشت:
ولی با این نزدیکی سخنان اینکه شما چناب manmehdiam را به عدم ایمان به خدا متهم کنید در نتیجه عدم دقت در جرف اصلی ایشان است:

سلام
محضر شما برادر عزیز عرض کنم که شما مطلب ما را نادرست تفسیر فرموده اید . بنده اصلا جایی نگفتم ایشان ایمان ندارد بلکه به حسب بیان خودشان که شناخت خدا را مطلقا نفی کردند ، گفتم : اقتضای منطقی این حرف آنستکه قائل بدان از هرگونه سخن درباره خدا پرهیز کند . چون سخن گفتن از چیزی به معنای شناخت آن ( ولو اجمالی ) است و این با نفی مطلق شناخت شی اصلا سازگاری ندارد .
و اما اینکه آیا شناخت بشر نسبت به خدا تعالی با پیشرفت علم و دانش متعالی شده یا نه ، بحث قابل بررسی و تامل است .
و اما مخلوقیت خدا به لحاظ معرفتی یک عنوان جدید و متشابه است . خدا مخلوق بشر نیست به آن معنایی که در خالقیت و مخلوقیت است . لذا این عنوان مقبول نیست . هرچند معلوم است منظور ایشان از مخلوقیت خداوند مخلوقیت ذهنی و معرفتی است .
و اما در خصوص وحی باید عرض شود خداوند متعال که فرستنده وحی است در هیچ جای قرآن نفرمود توصیف خداوند در متن کلام الله مجید بواسطه وساطت جان پیامبر در تلقی ، توصیف خدا نیست بلکه نص صریح بر اصالت توصیف خدا در وحی است . همه مسلمین از خواص و عوام قرآن را کلام خدا می دانند لذا ارائه توصیف در قرآن از خدا الهی است نه بشری . به عبارت دیگر در تلقی وحی جنبه بشری پیامبر مضمحل می شود ( بواسطه فنا در حق ) پس کلام کلام خداست و توصیف هم توصیف اوست . در قرآن نیز هر وصفی از خدا را ناقص شمرد مگر توصیف مخلصین ( به فتح لام ) از این کلام دانسته می شود در مقام توصیف هم توصیف خالص شدگان ( واصلان به مقام فنای در ذات ) همانا توصیف حق است . ....
موفق باشید

متحیر;85513 نوشت:
سلام و عرض ادب خدمت حامد گرامی دوست عزیز شما که شایستگی دارید بفرمایید متشکرم

عرض شود ، هرچند اگر بنا به شايستگي باشد ؛ تنها کسي که احساس ميکنم در برابر دانايي و پرمغزي سخنانش شايسته نيست هيچ بگويم ، همانا دوست ناديده و نازنين ام جناب متحير است... به هرجهت.... فرمايشات بعض ديگر دوستان نيز مايه تحير است! رجز «هل من مبارز» در برابر لشکر مردگان!
در باب فرمايش دوست شايسته! جناب حامد که به سادگي قضاوت ميفرمايند در باب شايستگي ديگران دقت بفرماييد:

حامد;85584 نوشت:
فکر می کنم هر مومنی که از خداوند متعال شناختی داشته باشه میتونه از او بگه .

ايشان درست ميفرمايند:

هر «مومني» که از خداوند متعال شناختي داشته باشه ميتونه از او بگه

منتها تعارف ميفرمايند وگرنه بايد صراحتا بفرمايند که مابقي حق سخن ندارند. بنده نيز اعتراف ميکنم تنها ايشان شايستگي دارند که هر مومن! که بخواهد مومن! شود را ميتوانند قانع بفرمايند!

manmehdiam;87124 نوشت:
منتها تعارف ميفرمايند وگرنه بايد صراحتا بفرمايند که مابقي حق سخن ندارند. بنده نيز اعتراف ميکنم تنها ايشان شايستگي دارند که هر مومن! که بخواهد مومن! شود را ميتوانند قانع بفرمايند!

سلام
از اینکه بنابر توصیه امر مومنان علیه السلام کلام بنده حقیر را بر وجه صحیح !!!! حمل فرمودید متشکرم
قضاوت با دوستان
موفق در پناه حق

[=&quot]بسم رب الاعلی


[=&quot]با سلام خدمت دوستان
[=&quot]دوقاعده کلی در مورد خداوند وجود دارد:1-اصل وجود خداوند 2-کیفیت خداوند
[=&quot]در قاعده اول هم می توان از نظر عقلی بحث کرد وهم از نظر فرا عقلی ولی در قاعده دوم نمی توان آن را از نظر فرا عقلی مورد بررسی قرار داد.
[=&quot]متاسفانه این موارد را باید دراول پست هایم باید می گذاشتم ولی به دلیل عدم اطلاع از این موارد آنها را ذکر نکردم.
[=&quot]بحث بی نهایت بودن تعداد خالق در حوزه فرا عقلی است و توسط عقل نقض می شود.
[=&quot]یا علی
[=&quot]موفق باشید:Gol:

سلام

kindmother4;90906 نوشت:
در قاعده اول هم می توان از نظر عقلی بحث کرد وهم از نظر فرا عقلی ولی در قاعده دوم نمی توان آن را از نظر فرا عقلی مورد بررسی قرار داد.

خدای متعال در مقام عقل ظهوری کلی بنام عقل کل دارد که تمام هستی را فراگرفته است و چون عقل انسان مظهری از این عقل کلی است با ارتقاء به مقام آن می تواند این ظهور و تجلی کلی حق را بیابد و همین اندازه ادراک، ادراک کیفیت حق است در این مقام .
موفق در پناه حق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جمیعا
مدتی بود نبودم ببخشید یهو وسط حرفهاتون می پرم
از این جا شروع می کنم که دیگه شرکت نداشتم

حامد;78007 نوشت:
سلام :Gol:
تا کسی عقل را به عنوان معیار درک انسان قبول نکنه نمی توان با او بحث کرد . اگر مباحث عقلی رو قبول داشته باشه می شه باهاش بحث کرد . البته انتظار نمیره هرکسی برهان عقلی رو قبول کنه . در عالم کافرکیش بسیار است . در زمان پیامبران الهی هم بوده اند که حتی با دیدن معجزات انبیاء ایمان نمی آوردند . خیلی خودتون رو معطل آدمهای لجوج نکنید .
موفق در پناه حق
:Gol:

عقل را همه به عنوان معیار قبول دارند فقط در حیطه آن و محل استفاده و نتیجه گیری دچار اشتباه می شوند که سبب نتیجه اشتباه می شود که با قانون مند شدن آن به شکل منطق جلو نتیجه گیری های اشتباه گرفته می شود و منطق چیزی جز دو دو تا چهارتا نیست و قابل رد شدن نیست و هر کس به این شیوه مغلوب شود و باز کتمان کند در آن زمان است که به او لفظ کفر اطلاق می شود چون می داند ولی منکر می شود و منکر حال با منکر زمان پیامبران بسیار متفاوت است و برای هر شخصی نمی توان از این نوع الفاظ استفاده کرد هر چند دین کامل است ولی در حال حاضر حجت بر چه کسی تمام است یک حجت ما به طور کامل به اکثریت نمی رسد پس این قدر سریع همه چیز را زیر پا نذارید و تک تک افراد را کافر مپدارید شما به اندازه کدام پبامبر کار کرده ایم یا دل برای مردم سوزاندیم و از همه چیز خود در این راه گذشتیم با عرض معذرت:Ghamgin:

:Gol:والسلام علینا و علی عبادالله الصالحین:Gol:

با سلام و درود بر همگی

manmehdiam;78930 نوشت:
اگر به تاريخ تفکرات بشري نگاه کنيم ،تنها قوانين علمي (فيزيک و شيمي و ....) در حيطه تعقل و گزاره​هاي عقلي است. و هيچ گاه گزاره​هاي عقلي در بين عقلا درگير جدل اثبات و ارزش دهي درست و نادرست نيستند
حقيقتا هم اختلاف چنداني در نتيجه تعقل و استدلال در گزاره​هاي عقلي نميتواند وجود داشته باشد. و نبايد هم داشته باشد و ندارد. مثلا همه عقلا در ارزشدهي(درستي يا غلطي ) اين گزاره به يک نتيجه ميرسند :
2+8=10
اما همانگونه که در پست قبلي گفتم در مورد يک گزاره مهمل همانقدر ميتوان اثبات کرد که ارزش true دارد که ميشود اثبات کرد که ارزش false دارد و برعکس !

نظری که دادید تا جایی صحیح است که فرمودید گزاره های عقلانی قابل اثبات و رد هستند ولی اینکه تا کجا به پیش می رود آیا تا علوم تجربی متوقف می شود یا خیر؟ شما یک پیش فرض برای خودتان گذاشتید که فقط علوم تجربی قابل اثبات یا رد هستند که باید بجث مفصلی در این باره بکنیم
از اصل کار شروع می کنیم چرا به نظر شما وجود خدا قابل اثبات یا انکار نیست ؟
انسان با استفاده از عقل خود از حیطه حواس خارج می شود ولی اگر بخواهیم فقط از عقل تجربی استفاده کنیم در حیطه حواس 5 گانه می مانیم و این طوری که شما می گویید پیش برویم باید ریاضیات را هم منکر شویم حتی در حال حاضر فیزیک و شیمی هم از تجربه خارج شده البته این جواب کسانی است که فقط واقعیات را که با حواس 5 گانه درک می شود را مد نظر قرار می دهند ولی باید مواردی که با مبناهای مورد قبول و با استدلال به آنها می رسیم را هم جز واقعیات قرار دهیم حقیقت تنها چیزی است که بودن یا نبودن آن فرقی نداشته باشد به قول متفکری حقیقت مثل میزی است که در تاریکی است و کسی هم از آن چیزی نمی فهمد و بودن و نبودنش هیچ تاثیری ندارد فعلا به همین جا اکتفا می کنم چون زیاد شدن نوشته خستگی آور است و نتیجه ای در پی نداره

:Gol:والسلام علینا و علی عبادالله الصالحین:Gol:

moein252;91278 نوشت:
منکر حال با منکر زمان پیامبران بسیار متفاوت است و برای هر شخصی نمی توان از این نوع الفاظ استفاده کرد هر چند دین کامل است ولی در حال حاضر حجت بر چه کسی تمام است یک حجت ما به طور کامل به اکثریت نمی رسد پس این قدر سریع همه چیز را زیر پا نذارید و تک تک افراد را کافر مپدارید شما به اندازه کدام پبامبر کار کرده ایم یا دل برای مردم سوزاندیم و از همه چیز خود در این راه گذشتیم با عرض معذرت

سلام
اخوی
نمی دانم مطلب ما را از کجای قصه آورده اید . ظاهرا ما از آن مباحث خیلی فاصله گرفته ایم ولی عرض می شود :
1- بحث اتمام حجت با بحث کفر و ایمان متفاوت است . اتمام حجت برای نزول عذاب است نه اثبات کفر و ایمان
2- معیار کفر و ایمان در دین مبین آشکار است هرکس بپذیرد مومن است و هرکس نپذیرد کافر است به هر دلیلی که نپذیرد اگر دلیلی بر رد مطلب دارید لطف کنید بیاورید
موفق در پناه حق

manmehdiam;84915 نوشت:
دقيقا درست ميفرماييد! چون بايد بپذيريم که انسان هيچ نوع شناختي از خدا ندارد و نداشته است. بنابراين از چيزي به نام خدا سخن گفتن اصلا معنا ندارد.

خیر بزرگوار برداشت شما کاملا غلط است. اینکه گفته میشود خدا قابل شناختن نیست .یعنی کنه ذات الهی قابل شناختن نیست ولی از طریق صفات و آثارش کاملا میتوان ذات الهی را شناخت پیدا کرد .انسان به دلیل محدود بودن نمیتواند کنه ذات نامحدود را درک کند.

بسیاری از انسانها از جمله خود شما به خودتان شناخت ندارید به دلیل ضعف شناختی. لذا در حدیث داریم " من عرف نفسه فقد عرف ربّه" کسی که خود را شناخت خدا را شناخته است.چون وقتی انسان ضعف وجودی خویش را دریابد به قوت وجودی و سعه وجودی خدا بیشتر شناخت پیدا میکند و همه صفات کمالی الهی نیز از وجود برمیخیزد.

در دعای جوشن کبیر حدود 1000 صفت را به خداوند نسبت میدهد . البته راه های شناخت خداوند شامل :عقل،فطرت، تجربه، کشف وشهود،آیات و روایات است که هرکدام میتواند ما را در شناخت هررچه بیشتر خداوند یاری دهد.

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم

حامد;91351 نوشت:
سلام
اخوی
نمی دانم مطلب ما را از کجای قصه آورده اید . ظاهرا ما از آن مباحث خیلی فاصله گرفته ایم ولی عرض می شود :
1- بحث اتمام حجت با بحث کفر و ایمان متفاوت است . اتمام حجت برای نزول عذاب است نه اثبات کفر و ایمان
2- معیار کفر و ایمان در دین مبین آشکار است هرکس بپذیرد مومن است و هرکس نپذیرد کافر است به هر دلیلی که نپذیرد اگر دلیلی بر رد مطلب دارید لطف کنید بیاورید
موفق در پناه حق

علیک السلام بزرگوار
منظور بنده کفری که اینجا شما از آن می گویید نیست آن کفری است که ناشی از زیر پا گذاشتن همه عقل و منطق است که شما در آن پست نوشته بودید وقتتان را صرف این گونه افراد نکنید وگرنه اینان کافرند باید با آنها به احسن وجه به بحث پرداخت و اگر قبول نکردند و منکر شدند این گونه حرفها در قبال آنها زده شود و گر نه در کافر بودن و احکام بر آنان با هم مشکلی نداریم ، من منظورم را بد رساندم و سریع و فقط به این موضوع مورد انتقاد شما رفتم مرا ببخشید از روش درست انتقاد استفاده نکردم
:Gol:
در ضمن بزرگوار به نظر بنده حقیر باید بحث را از اول دنبال کرد نه فقط آخرش را باید تک تک نظرات را ببینم و درست تصمیم بگیرم تا به جایی که بحث در آن است برسم وگرنه ممکن است سوء برداشتی صورت گیرد و جایی کم و کاست به وجود آید
فی امان الله

:Gol:والسلام علینا و علی عبادالله الصالحین:Gol:

قبل از پرداختن به اثبات خدا باید پرسید که اصلا موضوع خدا و خالق، چگونه در ذهن ما ایجاد شده است؟

به نظرم پرداختن به این سوال خیلی از مشکلات را حل می کند.

این سوال دو جواب می تواند داشته باشد:
1- ضرورت وجود خالق و اصلا ایده ی وجود خدا، از ابتدا در سرشت بشری وجود داشته است. که در صورت پذیرش این جواب، دیگر وجود خداوند اثبات شده است.
2- این ایده را پیامبران مطرح نموده اند و از آنجا که از ابتدای خلقت بشر، پیامبران نیز بوده اند، بنابراین از ابتدا این ایده میان بشر وجود داشته است. پیامبران از ابتدا ادعا کرده اند که خدا وجود دارد و دلیل آن هم، آثار و نشانه های اوست. در این میان، هیچ کس در طول تاریخ نتوانسته اثبات کند که این ادعای پیامبران غلط است و این آثار و نشانه ها به دست توانای خدای مورد ادعای پیامبران بوجود نیامده است. حتی افرادی مثل داروین ها هم نتوانستند حرف محکمی در رد این ادعای پیامبران بیاورند. بنابراین اگر کسی بخواهد اثبات کند خدا نیست مجبور است یا مثل داروین ها برود تا نظریه ی علمی در به چالش کشیدن مبدأ آفرینش موجودات دست و پا کند (که ناموفق خواهد بود) و یا مثل فیلسوف ها به مغالطه بپردازد و با طرح این موضوع که "چون نمیشه خدا را با عقل به طور قطع و یقین اثبات کرد" پس خدا نیست!!! ذهن بشر را به انحراف بکشاند.

امیدوارم بیان بنده واضح باشد!

حامد;90963 نوشت:
سلام

خدای متعال در مقام عقل ظهوری کلی بنام عقل کل دارد که تمام هستی را فراگرفته است و چون عقل انسان مظهری از این عقل کلی است با ارتقاء به مقام آن می تواند این ظهور و تجلی کلی حق را بیابد و همین اندازه ادراک، ادراک کیفیت حق است در این مقام .
موفق در پناه حق

بسم تعالی


سلام خدمت دوستان
سال نو مبارک
آیا واقعاً معنای کیفیت را می دانیم ؟اگر هم می دانیم کمی بیشتر دقت کنیم.
کیفیت ذاتی خداوندی را نمی توان درک کرد مگر اینکه خداوند با استفاده ازعقل انسان به او بگوید اسماء صفاتش چگونه است مانند اشاره قرآن به طبیعت زیبا، که به عقل انسان ندا می دهد خداوند مهربان وعادل است.
موفق باشید
یا مهدی :Gol:

بسم تعالی

manmehdiam;84544 نوشت:
بنابر اين انسانها و مومنين به اديان مختلف در حقيقت به اين توصيف ها اعتقاد دارند، .... چون حقيقت فقط همين توصيف هست و بس !
manmehdiam;84537 نوشت:
هر وقت، به محض اينکه بفرماييد :« سپاس خدايي را......» همين که به کلمه خدا ميرسيد ، تناقض شروع ميشود !!!! هيچ ارزشي هم ندارد که بعدش .....با چه کيفيتي توصيف اش ميکني ..قطعاً چيزي را که هيچوقت هيچکس نخواهد فهميد، هر کسي هر طوري که دلش بخواهد (عشقش بکشد!!) ميتواند توصيف کند! تفاوت بين اديان هم ناشي از تفاوت در نحوه وصيف آن چيزي است که هيچکس هيچ وقت نخواهد فهميد!

باسلام خدمت دوستان عزیز
به دلیل آنکه بیشتر حرفها را که بنده می زنم طبق تحقیق میزنم کمی نوشتن پستهایم دیر می شود.
کیفیت ذاتی خداوندی را نمی توان توصیف کرد زیرا همان طور که در قبل اشاره شد عقل مخلوق بر خالق غلبه نمی کند.
می ماند کیفیت اسماءصفات،که مشکل بعضی از سروران همین جا است.
موضوع اسماءصفات شاید در سایت اثبات شده باشد،ولی بنده حقیر چند خطی در باره آن می نویسم.
اختلاف در صفات خداوندی باعث به وجود آمدن گروه های مختلفی شده است که معروف ترین آن فراماسیون یا همان شیطان پرستی است.
این گروه اعتقاد دارد که صفات خداوند ظالم ، بدون عدل ،خواهان جنایت و خونریزی است.این صفات در این گروه مشخص است.مثلاً در یکی از تصاویر ویدئویی یک روحانی مسیحی را به طور وحشتناکی می کشند.
به این نکته اشاره کنم که چند دستگی در ادیان یه این دلیل نیست که هر کسی در باره خدا یک جوری فکر می کند؛بلکه به دلیل این است که با ظهور هر پیامبر الهی،سران ادیان در مقابل آنها مقاومت کرده و به آنها ایمان نیاورده اند.شریعت پیامبران یکی بوده ولی به دلیل متفاوت بودن سطح عقلی مردم تعالیمشان متناسب با سطح عقلی آنها بوده است.
ادامه پست در آینده.....
یاعلی :Gol:

kindmother4;96731 نوشت:
کیفیت ذاتی خداوندی را نمی توان درک کرد مگر اینکه خداوند با استفاده ازعقل انسان به او بگوید اسماء صفاتش چگونه است مانند اشاره قرآن به طبیعت زیبا، که به عقل انسان ندا می دهد خداوند مهربان وعادل است.

سلام
این مطلب با آنچه از ما نقل فرموده اید تناسب ندارد چه اینکه ما از شناخت خداوند در مقام عقل کلی سخن گفتیم نه در مقام ذات هر چند در مورد شناخت ذات هم بی حرف نیستیم
موفق باشید

بسم تعالی

با سلام خدمت دوست عزیز
سال نو را به شما تبریک عرض می نمایم
برادر اولاً طبق نقل قولی که شما از بنده کردید پست گذاشتم وکمی دقت کنید رابطه اش را خواهید دید.
دوماًبنده پاسخ گوی شما هستیم،شما بفرمایید؛ جواب می دهم.
برای تعجیل در فرج پنج صلوات
یامهدی:Mohabbat::Gol:

بسم تعالی


با سلام خدمت دوستان منتظر

ادامه پست
در اثبات کیفیت اسماءصفات اول درباره عدل صحبت می کنم:
معنای ریشه ای عدل این است که هرچیزی در سر جای درست خود قرار گیرد.(برخی ها برای عدل دو معنا در نظر می گیرند که درست نیست)
حال خداوند هر چیزی را در جای درست وبه طور منظم قرار داده است؛پس خداوند عادل است.
مرحله دوم اثبات را با یک مثال شروع می کنم:
یک نقاش دیوانه در نقاشی خود ،آثار مسخره ای به جا می گزارد.
در مقابل آن یک نقاش با فهم و کمالات،یک آثار خوب و جذاب به جا می گزارد.
خداوندی که چنین جهان زیبایی را آفریده است ،معلوم است که مدبر و مهربان و عادل وصاحب زیبایی و....است
حال می خواهم ببینم این منصفانه است که به خدایی که عادل و مدبر و ... است،چنین صفات بی شرمانه ای را بدهیم؟
یا محمد:Gol::Mohabbat:
موفق باشید

kindmother4;96940 نوشت:

دوست عزيز فرمايشات شما در مورد عرايض بنده است؟
نقل قول از من را در صدر فرموديد در انتها نتيجه گيري که کرده ايد ارتباطش با حرفهاي من مشخص نيست.

شما جمع نقیین رو چه طور رد میکنید؟

باسلام

real;102244 نوشت:
شما جمع نقیین رو چه طور رد میکنید؟

با خوشامدگويي به شما دوست عزيز ، لطفا بيشتر توضيح دهيد منظورتان چيست ؟ جمع کدام نقيضين ؟

باسمه تعالي، خدمت تمامي دوستان محترم، سلام عليكم، ان شاالله در اينگونه مباحث بتوانيم راهي براي كشف معارف و حركت به سوي حقيقت بيابيم.
بنده يك نگاه اجمالي به مباحث داشتم، به جهت ورود در بحث بايد براي شفاف سازي مسايل، مطالبي كه به نظرم مي آيد، مطرح نموده تا محل بحث روشن بشود و به ياري الهي به ادامه مباحث بپردازيم.
دوست عزيزما بحثش را با تفكيك آفريدگار و خدا آغاز نمودند با مدعاي اينكه، آفريدگار يكي است و خدا خالق ذهن بشر است؛ زيرا انسان ها به دلايل نيازهاي مختلفشان خدا را مي سازند، به همين دليل ما در عالم شاهد خداهاي متكثر و متعددي هستيم، بنده از جهتي سخن دوستمان را مي پزيرم، كه انسان ها الهه هاي متعددي را به عنوان خالق مي پرستند و اينها خداي آنها بوده است و به دليل اينكه خالق ما واحد است، نمي توان خدايان متعدد داشت مگر برفرض ساختگي بودن خدايان يا توهمي بودن و خطا بودن آنها.
بنده سؤالات ديگري را مطرح نموده كه آيا مي شود خداي ما همان خالق ما باشد و اينها مصداقا يكي باشند؟ آيا لزوما عقل مي گويد هر خدايي ساخته ذهن بشر است؟ اگر برهان يا مؤيدي براي يكي بودن خالق و خداي ما مطرح بشود، اشكالي دارد؟
البته ظاهرا دوست عزيزمان در ادامه قايل شدند كه ما برهاني براي اين مطلب نيافتيم؛ زيرا خداي ما دست يافتني و ذهني است و خالق عالم دست نيافتني است وچون تمام براهين، خداي دست يافتني را اثبات مي كند، پس اينها يكي نيستند(اگر درست متوجه نشدم لطفا تذكر بدهيد).
بنده ابتدا عرض مي كنم كه مدعاي ما اين است كه اينها (خالق و خدا)يكي هستند، و در قرآن به اثبات خدا نپرداخته است، بلكه اشعار به آن داشته است، حتي كلمه لااله الاالله كه اساسي ترين كلمه دين اسلام است، به معناي اين است كه اين الهه ها را از صفحه دلتان بزداييد، و خداي حقيقي فطري را دريابيد،‌ بنده تصورم اين است كه زدودن الهه ها همان زدودن خدايان ساختگي در عبارات دوستمان است، يعني همان خدايي كه او را از تمام نقايص تسبيح مي كند، و براهين (و بهتر اين است كه آنها را تنبيهات بناميم)، براي اثبات خداوند، تنبيهات خوبي است و به تناسب مي شود آنها را بيان نمود، ولي بايد توجه بشود (به زعم بنده) خود اين تنبيهات ارتقا مي يابند،‌ تا به برهان و تنبيه صديقين مي رسند و از خود حقيقت و اصل وجود به همان اصل، آگاه مي شوند، در قرآن هم اين تنبيه وجود دارد، گويا براي آگاه شدن به حقيقت ذات الهي، فقط توجه به همان حقيقت ضروري( به ضرورت ازلي) كفايت مي كند، فعلا بنده وارد بحث نمي شوم كه شاهد نظر دوستان و طراح مسأله، باشم تا انشاالله به ياري الهي به ادامه بحث بپردازيم. موفق در پناه حق.

عرض سلام و ادب

اين موضوع مدتي مهجور مانده بود ولي ديدم کارشناس محترم جناب هشام به تازگي نظر ارسال داشته​اند. با تشکر از ايشان.


هشام;128745 نوشت:
به جهت ورود در بحث بايد براي شفاف سازي مسايل، مطالبي كه به نظرم مي آيد، مطرح نموده تا محل بحث روشن بشود و به ياري الهي به ادامه مباحث بپردازيم.

اگر دوست عزيز همتي ديگر کرده اند و در نظرشان اهدافي چون : روشن شدن و شفاف سازي مسائل و ورود به بحث و ... با تشکر از ايشان بابت اين عبارات صحيحشان اندک مشکلي که به چشم ميزند عبارت «به ياري الهي» است که فرموده اند!
بزرگوار، به نظر شما : به ياري الله و مدد از خداوند متعال شما ميخواهيد ميان «الله و خداوند متعال» و «آفريدگار و پروردگار جهان» به چه حقيقتي برسيد؟؟!!! اين چگونه قضاوتي خواهد بود؟!!

به جاي شما بزرگوار متدين به دين مبين اسلام اگر فرض کنيم فردي ديگر ميبود که مثلا باورمند يهوديت است اگر همت ميکرد و ميفرمود:
به ياري «خداوند ، يهوه» و توفيقات حضرت موسي ميخواهم به حقيقتي که در اين ميان نهفته است و در تفکيک «يهوه» و «آفريدگار» .....
به نظر شما اين دوست مفروض يهودي ما به چه حقيقتي ميرسيد؟!
من مطمئنم به حقيقت الله ما مسلمين يا به حقيقت پدر و پسر و روح​القدس مسيحيون يا ... نميرسيد!

هشام;128745 نوشت:
بنده سؤالات ديگري را مطرح نموده كه آيا مي شود خداي ما همان خالق ما باشد و اينها مصداقا يكي باشند؟ آيا لزوما عقل مي گويد هر خدايي ساخته ذهن بشر است؟ اگر برهان يا مؤيدي براي يكي بودن خالق و خداي ما مطرح بشود، اشكالي دارد؟

بسيار عالي فرموديد . دقيقاً اين سوالي است که بايد مطرح شود.
و صد البته «اگر برهان و مويدي براي يکي بودن خالق و خداي ما مطرح شود» نه تنها اصلا اشکال ندارد. بلکه مساله ما هم همين است که اصلا برهاني در اين باب مطرح نشده و نميشود و اصلا اين بخش مغفول ميماند و عموما مباحث کلامي موجود به صحت و سقم براهين اثبات خالق متوقف است. گويي که با اثبات حقانيت گزاره «خالق» کار تمام شده است و اثبات گزاره «خداي دين» نيز صورت گرفته.

هشام;128745 نوشت:
بنده ابتدا عرض مي كنم كه مدعاي ما اين است كه اينها (خالق و خدا)يكي هستند، و در قرآن به اثبات خدا نپرداخته است، بلكه اشعار به آن داشته است، حتي كلمه لااله الاالله كه اساسي ترين كلمه دين اسلام است، به معناي اين است كه اين الهه ها را از صفحه دلتان بزداييد، و خداي حقيقي فطري را دريابيد،‌ بنده تصورم اين است كه زدودن الهه ها همان زدودن خدايان ساختگي در عبارات دوستمان است، يعني همان خدايي كه او را از تمام نقايص تسبيح مي كند، و براهين (و بهتر اين است كه آنها را تنبيهات بناميم)، براي اثبات خداوند، تنبيهات خوبي است و به تناسب مي شود آنها را بيان نمود، ولي بايد توجه بشود (به زعم بنده) خود اين تنبيهات ارتقا مي يابند،‌ تا به برهان و تنبيه صديقين مي رسند و از خود حقيقت و اصل وجود به همان اصل، آگاه مي شوند، در قرآن هم اين تنبيه وجود دارد، گويا براي آگاه شدن به حقيقت ذات الهي، فقط توجه به همان حقيقت ضروري( به ضرورت ازلي) كفايت مي كند، فعلا بنده وارد بحث نمي شوم كه شاهد نظر دوستان و طراح مسأله، باشم تا انشاالله به ياري الهي به ادامه بحث بپردازيم.


به نظر ميرسد يک فهم عارفانه از خدا مد نظر دوست بزرگوار است . البته حقير چندان معاني تنبيه و تصديق و ....را درک نکردم. اگر بيشتر توضيح بفرمايند ، به ديده منت ، از ايشان بيشتر ميآموزيم.

ناگفته نماند، قصد حقير از پرداختن به موضوع «به ياري الهي» اين دوست بزرگوار در ابتداي عرايضم ، ايراد و اشکال اين عبارت نيست و اميدوارم مقصودم از ان به درستي فهميده شود.
در ضمن من احترام خاصي براي عزيزان کارشناسي که ما بيچارگان را در انبوهي از «کپي پيست​هاي ...خيلي محکم و منسجم چندين صفحه​اي! گرفتار نميکنند، قائلم !

با تشکر

باسمه تعالي، سلام بر شما برادر گرامي، بنده احساس مي كنم جهت ورود به اصل مطالب مطرح شده، مي توان با همين مقدمه، بحث را آغاز كرد، شما گفته ايد:

«اگر دوست عزيز همتي ديگر کرده اند و در نظرشان اهدافي چون : روشن شدن و شفاف سازي مسائل وورود به بحث و ... با تشکر از ايشان بابت اين عبارات صحيحشان»

بله حقيقتا يكي از چيزهايي كه در مباحث، بنده را اذيت مي كند ابهام گويي است، اين مطلب منشأ مغالطات و اشتباهات مي شود.
مطلبي كه شما به عنوان مشكل بحث بنده، مطرح فرموده ايد كه:

« اندک مشکلي که به چشم ميزند عبارت «به ياري الهي» است که فرموده اند!
بزرگوار، به نظر شما : به ياري الله و مدد از خداوند متعال شما ميخواهيدميان «الله و خداوند متعال» و «آفريدگار و پروردگار جهان» به چه حقيقتي برسيد؟؟!!! اين چگونه قضاوتي خواهد بود؟!!»

اگر متوجه شده باشم، مقصودتان اين است كه بنده، مسايلي را به عنوان اصل پذيرفته شده، دانسته ام، يا اينكه اين نوع بيان، خودش مي گويد كه گويا از خدايي كه شناخته ام مدد مي خواهم، شايد مقصود شما تعريض به اين مطلب باشد كه خود اين كلام خودش را نقض مي كند، به هر حال در ادامه مطلب مدعا مطرح شده است، قضاوت آن است كه از خداوندي مدد مي خواهم كه در اين بحث، ما را به حق مطلق راهنمايي كند، اين خداوند همان الله و آفريدگار من است، در بخش ديگر:

«به جاي شما بزرگوار متدين به دين مبين اسلام اگر فرض کنيم فردي ديگر ميبود که مثلا باورمند يهوديت است اگر همت ميکرد وميفرمود:
به ياري «خداوند ، يهوه» و توفيقات حضرت موسي ميخواهم به حقيقتي که دراين ميان نهفته است و در تفکيک «يهوه» و «آفريدگار» .....
به نظر شما اين دوست مفروض يهودي ما به چه حقيقتي ميرسيد؟!
من مطمئنم به حقيقت الله ما مسلمين يا به حقيقت پدر و پسر و روحالقدس مسيحيون يا ... نميرسيد! »

بنده مي گويم، از نظر فطرت تمام انسانها، حقيقت خداوند يكي است، هيچ تفاوتي ندارد، اما مشكل برمي گردد به ديد و بينش انسان، كه در دام خطا گرفتار مي شود، اين خطا نه به جهت اين است كه فطرت انسان خطا مي كند، بلكه به جهت موانعي است كه فطرت را محصور مي كند و اين حجابها سبب مي شود كه آفريدگار را آنچنانكه بايد نمي شناسند، بايد ديد منشأ و اصل خطا كجاست.
نكته ديگر اينكه در تمام اديان آسماني(اديان حق) اصل اين حقيقت يكي است، اما اگر به حقيقت هاي متفاوتي در اديان متفاوت رسيديم، بايد به دنبال دين حق بود؛ زيرا اصول متفاوت و متضاد نمي تواند از ناحيه اديان متفاوت حق صادر شده باشد.در بخش ديگر گفته ايد:

«و صد البته «اگر برهان و مويدي براي يکي بودن خالق و خداي ما مطرح شود» نه تنهااصلا اشکال ندارد. بلکه مساله ما هم همين است که اصلا برهاني در اين باب مطرح نشدهو نميشود و اصلا اين بخش مغفول ميماند و عموما مباحث کلامي موجود به صحت و سقمبراهين اثبات خالق متوقف است. گويي که با اثبات حقانيت گزاره «خالق» کار تمام شدهاست و اثبات گزاره «خداي دين» نيز صورت گرفته.»

دوست عزيز، برهان زياد اقامه شده است، اما يك نكته بايد مد نظر باشد و آن اين است كه براهين مختلف به تناسب افراد مختلف، آنها را متوجه آن حقيقت واحد مي كند، گاهي برهاني، شخصي را كاملا بيدار مي كند و شخص ديگر با همان برهان، هيچ تفاوتي احساس نمي كند، و اين مي تواند به تناسب مزاج افراد، متفاوت باشد يا اساسا شخصي آن برهان را درست تصور نكرده باشد، در مسايل عقلي تصور مبادي برهان از تصديق آن بسيار مهمتر است؛ يعني شخصي كه مبادي برهان را تصور نكرده نتيجه برهان را تصديق نمي كند، اما برخي افراد به دليل عدم تصور صحيح، تصديق به عدم صحت برهان مي كنند، پس تصديق نكردن برهان غير از تصديق به عدم صحت برهان است. دقت كنيد.
نكته ديگر اينكه شما قايليد براهين تنها ما را به اثبات گزاره خدا مي رساند، نه حقيقت خالق را اثبات كند؟ اگر متوجه شده باشم مقصود شما همان است كه هر شخصي براي خودش در ذهنش مي سازد، به عنوان مثال بنده اگر استدلال به نوشته اي براي اثبات وجود صاحب آن داشته باشم، فقط گزاره وجود صاحب نوشته را اثبات كرده ام؟ البته بنده در بخش مسايل فطرت عرض كردم، كه قطعا انسانها در مقام عمل به دنبال كمال هاي واقعي هستند و اشكال آنها در خطاي بينشي است كه عقل آنها را، محصور كرده است، شما در بخش ديگر فرمايشاتتان گفته ايد:

«به نظر ميرسد يک فهم عارفانه از خدا مد نظر دوست بزرگوار است . البته حقير چندانمعاني تنبيه و تصديق و ....را درک نکردم. اگر بيشتر توضيح بفرمايند ، به ديده منت ،از ايشان بيشتر ميآموزيم. »

بنده اشاره به انواع براهين داشتم كه براهين اثبات خدا هرچه مقدماتش كوتاهتر باشد، رشد يافته تر است، برهان صديقين به تقرير حكماي زيادي بيان شده است، علامه طباطبايي ره، از راه حقيقت الواقع به تقرير برهان پرداخته اند، به اين بيان كه حقيقت الواقع(اصل واقعيتي كه به هيچ نحوه نمي توان نبود آن را فرض كرد) خداوند را اثبات مي كند، و بهتر است بگوييم به وجود خداوند توجه و تنبه مي دهد، برهان براي اثبات واقعيت پنهان است و حكماي الهي مي گويند خداوند به قدري آشكار است، پنهان است، پس نياز به تنبيه دارد، يعني خداوند نياز به اثبات ندارد، بلكه بايد افراد را به وجود آن حقيقت متعالي، آگاهي داد، موفق در پناه حق.

عرض سلام و ادب

دوست بزرگوار و فرزانه جناب هشام عزيز،
موضوعي که حقير عرض کردم و به نظرم در انتقال اين مفهوم ساده به دوستان و کاشناسان محترم و... توفيق چنداني نيافتم اين بود که براي اثبات خدا (وجود الله يا درک و معرفت خداي اسلام ) براهيني اقامه شده است. لکن:

اول : براهيني که تحت عنوان برهان اثبات خدا اقامه شده است، فاقد استحکام ميباشند و مثلا برهان عليت و نظم و ....قادر به اثبات حقيقتي به عنوان خالق و آفريدگار نيست

دوم : فرض ميکنيم (قبول ميکنيم ) که اين برهانهاي اقامه شده ،کاملا صحيح و مستحکم ميباشد . لکن حداکثر شناختي که اين برهانها به دست ميدهد اثبات خالق يا آفريدگار(عام) است. مثلا برهان عليت نتيجه اش اثبات ضرورت خالق خواهد بود. خالق و آفريدگار مذکور مشخصه مشترک ميان اکثريت اديان (دست کم اديان سامي) ميباشد. که جداي از الله و مفهوم خداي دين و مذهب خواهد بود.

بنابراين به قول شما بزرگواران «تحرير محل نزاع » دو مورد فوق است که فارغ از صحت و سقم هر يک، متاسفانه در نظر بزرگواران هيچ گاه تفکيک نشد .
مدنظر حقير و خواهشم از دوستان ، بيشتر بحث حول گزاره دوم بوده است . در اين باب بود که شما نيز فرموديد «اگر برهان و مويدي براي يکي بودن خالق و خداي ما مطرح شود» و .... حقير که منتظر برهان و مويدي از سوي شما هستم اگر عمري بود...

من از توجه شما سپاسگذارم ولي باز هم مقصود حقير ، برهان و مويدي براي يکي بودن خالق و خداست و نه برهان و مويدي براي بودن خالق....

مايلم عرضم کنم در کليات مطالب و فرمايشات شما و نحوه بيان سخنانتان نشانه​هاي فراوان از دانايي ،حقيقت جويي و انصاف هست. بيشتر اين عبارت تصور مبادي برهان که فرموده ايد ، حقير را به چنين نتيجه​گيري نزديکتر ميکند. خلاصه معترضه عرض کنم، که بسياري از مومنان و باورمندان مذهبي ، تصور بسيار ساده​انگارانه​اي از موضوع دارند. به عنوان مثال، تصور اين عزيزان اين است که مثلا مسيحيت اعتقاد به زاد و ولد خدا(پدر) دارد و يا مثلا بت پرستان يک شي يا مجسمه​اي ميساختند و مشغول پرستش آن شده! باور ديني و مذهبي آنها اين ميشد که اين مجسمه دستساز ، آفريدگارشان و حتي خالق جهان و عالميان و ....است!!!

انسانهاي ديگر زمانها را هم اگر فعلا در نظر نگيريم ، دست کم در همين زمان حال و جمعيت حدود شش ميلياردي انسان ، شايسته است که به بدنه اين جامعه انساني از ديدگاه باورهاي مذهبيشان اندکي منصفانه و چه بسا عاقلانه بنگريم. به هر حال جاي قدرداني دارد که شما براي حدود چهار ميليارد انسان غيرمسلمان فعلي ،خورده تعقلي و تفکري قائل هستيد! هرچند به باور شما در يافتن حقيقت آنان چندان کامياب نبوده​اند. انصاف حکم ميکند که ما براي کل اين بدنه انساني (فعلا همين شش ميليارد کنوني) مشخصات حداقلي «انسان» را به رسميت بشناسيم. و از اين باب است که ، توضيحات شما را قانع کننده نميدانم (راجع به عدم توانايي در تصور صحيح مقدمات براهين)
به نظر ميرسد فرمايش شما بازهم اندکي از انصاف و ... دور مانده است:

هشام;129589 نوشت:
دوست عزيز، برهان زياد اقامه شده است، اما يك نكته بايد مد نظر باشد و آن اين است كه براهين مختلف به تناسب افراد مختلف، آنها را متوجه آن حقيقت واحد مي كند، گاهي برهاني، شخصي را كاملا بيدار مي كند و شخص ديگر با همان برهان، هيچ تفاوتي احساس نمي كند، و اين مي تواند به تناسب مزاج افراد، متفاوت باشد يا اساسا شخصي آن برهان را درست تصور نكرده باشد، در مسايل عقلي تصور مبادي برهان از تصديق آن بسيار مهمتر است؛ يعني شخصي كه مبادي برهان را تصور نكرده نتيجه برهان را تصديق نمي كند، اما برخي افراد به دليل عدم تصور صحيح، تصديق به عدم صحت برهان مي كنند، پس تصديق نكردن برهان غير از تصديق به عدم صحت برهان است. دقت كنيد.


هرچند همه ميدانيم ولي شايان ذکر است که در اصول دين و در صدر آن رسيدن به حقانيت الله به کمک تقليد و پيرويو .... محلي از اعراب ندارد و در مباني اعتقادي اسلام ، حجت عقلي به تنهايي بايد انسان را به وجود خدا سوق دهد تا مقدمه ورود شخص به اسلام فراهم گردد. و همچنين هرچند همه ميدانند ولي ناچار به ذکرش هستيم که استدلال منطقي =يا گزاره عقلي يا دلايل و حجت عقلي= يا اقامه برهان عقلي همگي به يک مفهوم است و مفهوم نسبتاً مشخصي دارد.
به نظر مي رسد شما در دفاع از صحت و تصديق براهين عقلي براي اثبات خدا از ديدگاه اسلامي ، موضوع را در دو بخش خلاصه فرموديد :

بخش اول، وقتي سخن از فطرت است (و احتمالا ساير برهان هاي سهل​التصور!) شما گناه را به گردن حجاب و خطا و .....انداخته ايد و با تبرئه اين براهين بي عيب و نقص! توجه خواننده را به ديگر سو جلب مينماييد که :

بايد ديد منشأ و اصل خطا كجاست.

بخش دوم ، ظاهراً در ارتباط با مواردي چون برهان تصديق (و احتمالا ساير برهان​هاي ثقيل​التصور!) اگر حجاب و خطاهاي فوق نيز دخالتي نداشته باشد، از نظر شما آنکه به حقيقت خداي اسلام يا الله به مدد اين برهانها نرسيده باشد ، به دليل ناتوانيش در تصور مبادي برهان بوده است!

خدمت دوست فرزانه عارضم:

اولا : گزاره​هاي عقلي يا همان براهين هيچ ارتباطي با احساسات و عواطف و ...مفاهيم مشابه ندارد. به نظر ميرسد مواردي چون گرايش​هاي فطري و احساسي انسانها اساساً با گزاره​هاي عقلي نامربوط است. ( گزاره 10=8+2 يک گزاره عقلي است و اعمال و رفتار ها و نقايص روحي رواني و ... انسان نتيجه عبارت فوق را تغيير نخواهد داد)

دوما يا ثانيا يا در توضيح بخش دوم فرمايشات هشام عزيز ، گزاره​هاي عقلي (يا براهين) که به هر دليل امکان ارزشيابي آن فراهم نشده باشد ، هيچ کمکي به صحت يا سقم آن موضوع نميکند و بنابراين به عنوان برهان نميتوان از آن نام برد. ضمن آنکه ، با نگاهي منصفانه به وجود عقل و وجدان و خرد و فکر و شعور جامعه انساني ، نگاهي خالي از حب و بغض و خودفريبي ها و ....بايد عرض کنم، به نظر حقير پذيرفتني نيست که بخشي از اين انسانها (اهالي خاورميانه و حومه) تصوري صحيح از مبادي براهين داشته و در نتيجه تصديقات و برکات معارف الهي برايشان گسترده باشد و آنگاه اکثريت غريب به اتفاق اهالي ممالک ديگر را در ظلمت و جهل حقيقت الهي تصور کنيم؟ آنهم به اين استدلال که لابد تصوراتشان جملگي از مبادي برهان نقش بر آب بوده؟! (مضاف بر اين که بينانگذار استدلال منطقي و اقامه براهين ، خواستگاهش دانايان آن ممالک بوده و تحقيقا با کمال تاسف هم​اکنون نيز طلايه دار تعقل آنها هستند!)
خلاصه اينکه از نظر حقير ، «تصورات» ما از باورمندان اديان ديگر بسيار بيشتر در مذان اتهام است، اگر به نظر شما فقط معتقدين به الله در سير سلوک به سمت خالق تصوراتشان جملگي از سرچشمه ناب حقيقت نشات گرفته ، منتظر شنيدن دلايل چنين ادعايي از سوي آن دوست فرزانه و ديگر بزرگواران هستيم.


متشکرم

باسمه تعالي، سلام بر شما، با عرض معذرت، بنده منزل نبودم، با توجه به مشغلات زياد آواخر شب فرصتي فراهم شد كه مطالب را ببينم و پاسخ شما را بنويسم. شما نوشته ايد:

«براي اثبات خدا (وجود الله يادرک و معرفت خداي اسلام ) براهيني اقامه شده است. لکن:اول :براهيني که تحت عنوان برهان اثبات خدا اقامه شده است، فاقد استحکام ميباشند و مثلا برهان عليت و نظم و ....قادر به اثبات حقيقتي به عنوان خالق وآفريدگار نيست»

به عنوان مثال مي توانيد، برهان امكان و وجوب را تقرير كرده و همين مدعاها را به اثبات برسانيد؟ بنده حقيقتا به گوشم كه استفاده كنم. در بخش ديگر:

«دوم : فرض ميکنيم (قبول ميکنيم ) که اين برهانهاي اقامه شده ،کاملا صحيح و مستحکم ميباشد . لکن حداکثر شناختي که اين برهانها به دست ميدهد اثبات خالق يا آفريدگار(عام) است. مثلا برهان عليت نتيجه اش اثبات ضرورت خالق خواهد بود. خالق و آفريدگار مذکور مشخصه مشترک ميان اکثريت اديان (دست کم اديان سامي) ميباشد. که جداي از الله و مفهوم خداي دين و مذهب خواهد بود. بنابراين به قول شما بزرگواران «تحرير محل نزاع » دو مورد فوق است که فارغاز صحت و سقم هر يک، متاسفانه در نظر بزرگواران هيچ گاه تفکيک نشد»

بنده احساس مي كنم علت عدم تفكيك اين بوده است كه شما محل نزاع را روشن نكرديد؛ زيرا ظاهرا تمامي دوستان مطلب را چنين تلقي مي كنند كه خدايي كه اين براهين اثبات مي كنند مصداقا همان آفريدگار و خالق است، يا بهتر است چنين بگوييم كمترين مطلبي كه در باب خداي اثبات شده مطرح مي شود خالق بودن آن است، شما تفكيك كرديد و اين مطلب را اثبات نفرموديد يا احيانا اگر اثبات كرده باشيد بنده نديدم، شما مدعايي مطرح نموديد كه تفسير كلام ديگران بود در حالي كه ظاهرا هيچكدام از آنان اين تفسير را نپذيرفته اند، شما مدعا را اثبات كنيد، بنده كاملا به گوشم.
شما مي توانيد مثلا با طرح برهان امكان و وجوب يا برهان صديقين سينوي يا صديقين صدرايي يا از طريق امكان فقري مطلب را ارايه كرده و مدعاي خودتان را به اثبات برسانيد، اين مي تواند گفتگوي ما را مفيد كند و يا احيانا سبب بشود بنده مطالبي را كه نشنيده ام با ديده جان بشنوم. در بخش ديگر نوشته ايد:

«خلاصه معترضه عرض کنم، که بسياري از مومنان و باورمندان مذهبي ، تصور بسيارسادهانگارانهاي از موضوع دارند. به عنوان مثال، تصور اين عزيزان اين است که مثلامسيحيت اعتقاد به زاد و ولد خدا(پدر) دارد و يا مثلا بت پرستان يک شي يا مجسمهاي ميساختند و مشغول پرستش آن شده! باور ديني و مذهبي آنها اين ميشد که اين مجسمه دستساز ، آفريدگارشان و حتي خالق جهان و عالميان و ....است!!! انسانهاي ديگر زمانها را هم اگر فعلا در نظر نگيريم، دست کم در همين زمان حال و جمعيت حدودشش ميلياردي انسان، شايسته است که به بدنه اين جامعه انساني از ديدگاه باورهاي مذهبيشان اندکي منصفانه و چه بسا عاقلانه بنگريم. به هر حال جاي قدرداني دارد که شما براي حدود چهار ميليارد انسان غيرمسلمان فعلي ،خورده تعقلي و تفکري قائل هستيد! هرچند به باور شما در يافتن حقيقت آنان چندان کامياب نبودهاند. انصاف حکم ميکند که ما براي کل اين بدنه انساني (فعلا همين شش ميليارد کنوني) مشخصات حداقلي «انسان» رابه رسميت بشناسيم. و از اين باب است که، توضيحات شما را قانع کننده نميدانم»

خدمت شما دوست عزيز عرض مي كنم:
اولا، عقيده بنده اين است كه اكثريت مردم اهل تحقيق نبوده اند، به شما عرض مي كنم كه اين گفته قرآن است كه اكثر مردم از عقلشان بهره مند نيستند، در بين مسلمانان هم ما شاهد عقايد تقليدي هستيم، يعني شما تصورتان اين است كه ما تمامي اين انسان هاي غافل را جهنمي مي دانيم؟ خير، بنده معتقدم بسياري از مردم اقصا نقاط عالم مستضعف فكري هستند.
ثانيا، مولايمان اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايند، در طريق حق از كمي افراد نترسيد.
و در بخش ديگر مي فرمايند، حق را بشناسيد و افراد را با حق ارزيابي كنيد و باطل را بشناسيد و افراد را با باطل ارزيابي كنيد.
بنا بر منطق ما، بايد منصفانه سخنان حق را پذيرفت اما اكثريت دليل بر حقانيت نيست، اگر مسيحيت قايل به تثليث شده اند، و مقصود از تثليث همان بيان قرآن درباره مسيحيت باشد ما قطعا مردود مي دانيم، شايد شما بخواهيد مسأله تجلي مسيح را مطرح بفرماييد، شما مستند عقايد آنان را مطرح بفرماييد كه ما منصفانه ارزيابي كنيم. در خصوص عمل بت پرستان نيز به گفتار قرآن اطمينان کرده و آن را به همان شکل پذيرفته و اشکالات خود را مطرح می نماييم، حقيقت آن است که آنها برای بت ها ربوبيت استقلالی و من دون الله(در مقابل باذن الله) قايل بوده اند، در بخش ديگر چنين نوشته ايد:
«و همچنين هرچند همه ميدانند ولي ناچار به ذکرش هستيم که استدلال منطقي =ياگزاره عقلي يا دلايل و حجت عقلي= يا اقامه برهان عقلي همگي به يک مفهوم است و مفهوم نسبتاً مشخصي دارد. به نظر مي رسد شما در دفاع از صحت وتصديق براهين عقلي براي اثبات خدا از ديدگاه اسلامي ، موضوع را در دو بخش خلاصه فرموديد :
بخش اول، وقتي سخن از فطرت است (و احتمالا ساير برهان هايسهلالتصور!) شما گناه را به گردن حجاب و خطا و .....انداخته ايد و با تبرئه اين براهين بي عيب و نقص! توجه خواننده را به ديگر سو جلب مينماييد که : بايد ديدمنشأ و اصل خطاكجاست.بخش دوم ، ظاهراً در ارتباط بامواردي چون برهان تصديق (و احتمالا ساير برهانهاي ثقيلالتصور!) اگر حجاب و خطاهاي فوق نيز دخالتي نداشته باشد، از نظر شما آنکه به حقيقت خداي اسلام يا الله به مدداين برهانها نرسيده باشد، به دليل ناتوانيش در تصور مبادي برهان بوده است!
اولا : گزارههاي عقلي يا همان براهين هيچ ارتباطي با احساسات و عواطف و ...مفاهيم مشابه ندارد. به نظر ميرسدمواردي چون گرايشهاي فطري و احساسي انسانها اساساً با گزارههاي عقلي نامربوط است. ( گزاره 10=8+2 يک گزاره عقلي است و اعمال و رفتار ها و نقايص روحي رواني و ... انسان نتيجه عبارت فوق را تغيير نخواهد داد)
دوما، گزارههاي عقلي (يا براهين) که به هر دليل امکان ارزشيابيآن فراهم نشده باشد ، هيچ کمکي به صحت يا سقم آن موضوع نميکند و بنابراين به عنوانبرهان نميتوان از آن نام برد. ضمن آنکه، با نگاهي منصفانه به وجود عقل و وجدان وخرد و فکر و شعور جامعه انساني، نگاهي خالي از حب و بغض و خودفريبي ها و ....بايدعرض کنم، به نظر حقير پذيرفتني نيست که بخشي از اين انسانها (اهالي خاورميانه وحومه) تصوري صحيح از مبادي براهين داشته و در نتيجه تصديقات و برکات معارف الهيبرايشان گسترده باشد و آنگاه اکثريت غريب به اتفاق اهالي ممالک ديگر را در ظلمت وجهل حقيقت الهي تصور کنيم؟ آنهم به اين استدلال که لابد تصوراتشان جملگي از مباديبرهان نقش بر آب بوده؟!»
بنده عرض مي كنم، كه قطعا چنين است، و به عبارت ديگر مدعاي ما دقيقا همين است كه حق همان است كه ما مي گوييم اگر غير اين باشد پس اينجا چه كار مي كنيم، ولي بحث ما اين نيست كه متعصبانه قضاوتي داشته باشيم.
ما دين حق را در زمان كنوني تنها اسلام مي دانيم، و براي صحت اين مطلب دلايل كافي و متقن داريم، در خصوص اينكه حق با چه كسي است اين برهان و حجت عقلي است كه قضاوت مي كند.
نكته ديگر اينكه، حجابها و موانع انسان دو بخش است:
الف، بينشي، مانند مغالطات قوای وهم و خيال، مثلا انسان به جهت مغالطات مختلف، نسبت به حقانيت چيزي بي توجه بماند.
ب، گرايشي، مانند گرايش به دنيا و مظاهر دنيايي و...، كه مانع پذيرفتن حق و براهين قاطع بشود.
در خصوص گزاره رياضي كه مطرح كرديد، براي پذيرش و عدم پذيرش آن موانع مفقود است، زيرا محل اصطكاك نيست و ابهام و پيچيدگي تصوري ندارد، اما پذيرش و عدم پذيرش خداي حق، گاهي با منافع انسانها در تضاد است و گاهي درست تصور نمي شود. در بخش ديگر نوشته ايد:

«(مضاف بر اين که بينانگذار استدلال منطقي و اقامه براهين،خواستگاهش دانايان آن ممالک بوده و تحقيقا با کمال تاسف هماکنون نيز طلايه دارتعقل آنها هستند!)
خلاصه اينکه از نظر حقير ، «تصورات» ما از باورمندان اديان ديگر بسيار بيشتر در مذان اتهام است»
اگر مقصود شما از بنيانگذاران سقراط و افلاطون و.. هستند، اين خاصيت دين اسلام است كه حكمت را از هر كجا و هركس جذب مي كند، گرچه حكمت مسلمانان در سايه قرآن و نور ولايت با حكمت آنان قابل مقايسه نيست.
اما هم اكنون،....، كاملا به گوشم و خيلي علاقه مندم، آن طلايه داران را معرفي بفرماييد. موفق باشيد.

عرض سلام و ادب

هشام;129968 نوشت:
حجابها و موانع انسان دو بخش است: الف، بينشي، مانند مغالطات قوای وهم و خيال، مثلا انسان به جهت مغالطات مختلف، نسبت به حقانيت چيزي بي توجه بماند. ب، گرايشي، مانند گرايش به دنيا و مظاهر دنيايي و...، كه مانع پذيرفتن حق و براهين قاطع بشود. در خصوص گزاره رياضي كه مطرح كرديد، براي پذيرش و عدم پذيرش آن موانع مفقود است، زيرا محل اصطكاك نيست و ابهام و پيچيدگي تصوري ندارد، اما پذيرش و عدم پذيرش خداي حق، گاهي با منافع انسانها در تضاد است و گاهي درست تصور نمي شود.

دوست عزيز اين دلايل که فرموده​ايد به همين معني براي اثبات خلاف براهين بيان شده نيز قابل انشا است. ضمناً پاسخ شما بيشتر در حهت اين سوال است که : دلايل عدم پذيرش استدلالهاي درست و منطقي توسط بعضي افراد چيست؟. حال آنکه بهتر است در مورد ادله صحت براهين بحث شود.
مضاف بر اينکه کساني که در دام مغالطه گرفتار آيند ، جهانبيني آنها با برهانهاي عقلي و استدلالات منطقي حمايت نميشود و خارج از بحث ما خواهند بود.
دوست عزيز فرموده​ايد :گرايش به دنيا و مظاهر دنياي مانع پذيرفتن حق و براهين قاطع ميشود. شما قبل از هر چيز يک مفهوم خير و شر تعريف کرده​ايد. گرايش به دنيا و مظاهر دنيايي را شر معرفي ميکنيد.
سوال اين است که معيار شما براي اين تعريف چيست ؟چون اين امور تحت عنوان موانع وصول به حق از آن ياد ميشود بنابراين در دسته​بندي خير و شر جز اعمال شر قرار گرفته​اند. چون حق (که در اينجا خدا يا الله يا به طور عام دين اسلام) هنوز اثبات نشده است و لذا نميتواند معيار حق و باطل باشد. پس احتمالا مبناي شما جهت تعريف خير و شر عقل است. حال دوست عزيز يک سوال مطرح است: اگر عقل توانايي تشخيص حق و باطل را دارد چه نيازي به اثبات حقانيت خدا و دين و .... وجود دارد که ما را در دام ابهام و پيچيدگي تصوري نيز خواهد انداخت؟!!

هشام;129968 نوشت:
مولايمان اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايند، در طريق حق از كمي افراد نترسيد.

کاملا فرمايش بجايي است . قصد حقير نيز از بيان آن عبارات انشاي ادله منطقي نبود و صرفا جلب دقت بيشتر و توجه بيشتر مد نظر حقير بوده است.

دوست عزيز اجازه دهيد فعلا بحث ما بر سر بخش دوم باشد يعني فقط در مورد اين بخش بحث کنيم که عرض کردم:

فرض ميکنيم (قبول ميکنيم ) که اين برهانهاي اقامه شده ،کاملا صحيح و مستحکم ميباشد . لکن حداکثر شناختي که اين برهانها به دست ميدهد اثبات خالق يا آفريدگار(عام) است. مثلا برهان عليت نتيجه اش اثبات ضرورت خالق خواهد بود. خالق و آفريدگار مذکور مشخصه مشترک ميان اکثريت اديان (دست کم اديان سامي) ميباشد

لطفاً دلايلي اقامه فرماييد مبني بر اينکه برهان هاي عقلي از اثبات آفريدگار(خالق) که مشترکات اکثريت اديان (مسيحيت و يهوديت و اسلام و زرتشتي و ....) است فراتر رفته و مشخصاً در صدد اثبات الله يا خداي اسلام است.

متشکرم

manmehdiam;130429 نوشت:
عرض سلام و ادب

دوست عزيز اين دلايل که فرموده​ايد به همين معني براي اثبات خلاف براهين بيان شده نيز قابل انشا است. ضمناً پاسخ شما بيشتر در حهت اين سوال است که : دلايل عدم پذيرش استدلالهاي درست و منطقي توسط بعضي افراد چيست؟. حال آنکه بهتر است در مورد ادله صحت براهين بحث شود.
مضاف بر اينکه کساني که در دام مغالطه گرفتار آيند ، جهانبيني آنها با برهانهاي عقلي و استدلالات منطقي حمايت نميشود و خارج از بحث ما خواهند بود.
دوست عزيز فرموده​ايد :گرايش به دنيا و مظاهر دنياي مانع پذيرفتن حق و براهين قاطع ميشود. شما قبل از هر چيز يک مفهوم خير و شر تعريف کرده​ايد. گرايش به دنيا و مظاهر دنيايي را شر معرفي ميکنيد. سوال اين است که معيار شما براي اين تعريف چيست ؟چون اين امور تحت عنوان موانع وصول به حق از آن ياد ميشود بنابراين در دسته​بندي خير و شر جز اعمال شر قرار گرفته​اند. چون حق (که در اينجا خدا يا الله يا به طور عام دين اسلام) هنوز اثبات نشده است و لذا نميتواند معيار حق و باطل باشد. پس احتمالا مبناي شما جهت تعريف خير و شر عقل است. حال دوست عزيز يک سوال مطرح است: اگر عقل توانايي تشخيص حق و باطل را دارد چه نيازي به اثبات حقانيت خدا و دين و .... وجود دارد که ما را در دام ابهام و پيچيدگي تصوري نيز خواهد انداخت؟!!

کاملا فرمايش بجايي است . قصد حقير نيز از بيان آن عبارات انشاي ادله منطقي نبود و صرفا جلب دقت بيشتر و توجه بيشتر مد نظر حقير بوده است.

دوست عزيز اجازه دهيد فعلا بحث ما بر سر بخش دوم باشد يعني فقط در مورد اين بخش بحث کنيم که عرض کردم:

فرض ميکنيم (قبول ميکنيم ) که اين برهانهاي اقامه شده ،کاملا صحيح و مستحکم ميباشد . لکن حداکثر شناختي که اين برهانها به دست ميدهد اثبات خالق يا آفريدگار(عام) است. مثلا برهان عليت نتيجه اش اثبات ضرورت خالق خواهد بود. خالق و آفريدگار مذکور مشخصه مشترک ميان اکثريت اديان (دست کم اديان سامي) ميباشد

لطفاً دلايلي اقامه فرماييد مبني بر اينکه برهان هاي عقلي از اثبات آفريدگار(خالق) که مشترکات اکثريت اديان (مسيحيت و يهوديت و اسلام و زرتشتي و ....) است فراتر رفته و مشخصاً در صدد اثبات الله يا خداي اسلام است.

متشکرم


باسمه تعالي، سلام بر شما دوست عزيز، در مدت زماني كه گذشت و ايام ماه مبارك رمضان به علت مشغلات، گفتگو ها قطع شد،‌ اگر مايل باشيد به جهت اينكه مباحث ابتر نماند، مي توانيم ادامه گفتگوها را آغاز كنيم و با توجه به اينكه شما مي خواهيد در براهين اثبات خدا بحثي داشته باشيم و به جهت اينكه بنده تمام مدعايت شما را به وضوح در اين براهين مشاهده كنم، براي ورود، لطف بفرماييد همان برهان امكان و وجوب سينوي را مطرح بفرماييد و برداشت خودتان هم با دليل در ضمن آن بياوريد.

:Gol:بسم الله الرحمن الرحیم:Gol:


سلام خدمت همگی دوستان
manmehdiam;129609 نوشت:

اول : براهيني که تحت عنوان برهان اثبات خدا اقامه شده است، فاقد استحکام ميباشند و مثلا برهان عليت و نظم و ....قادر به اثبات حقيقتي به عنوان خالق و آفريدگار نيست

دوم : فرض ميکنيم (قبول ميکنيم ) که اين برهانهاي اقامه شده ،کاملا صحيح و مستحکم ميباشد . لکن حداکثر شناختي که اين برهانها به دست ميدهد اثبات خالق يا آفريدگار(عام) است. مثلا برهان عليت نتيجه اش اثبات ضرورت خالق خواهد بود. خالق و آفريدگار مذکور مشخصه مشترک ميان اکثريت اديان (دست کم اديان سامي) ميباشد. که جداي از الله و مفهوم خداي دين و مذهب خواهد بود.

با سلام جداگانه خدمت شما
برای من خیلی جالب بود بعد از چندین ماه مباحثه در این مبحث شما هنوز فرافکنی می کنید و یک کلی گویی به شکل بالا را عنوان کرده ولی هیچ سند یا دلیلی بر این مدعا خود وارد نمی کنید تا ما حداقل احساس کنیم شما بر اساس آن نطق می کنید و اینگونه مباحثه کردن نتیجه ای ندارد چون هنوز زیر بنا و شالوده سخن خود را محکم نکرده و به اثبات نرسانده می خواهید از آن استفاده کرده و بنای خود را بسازید
به نظر بنده و همین شکل که جناب هشام فرمودند شما حداقل یک برهان را رد کنید تا حداقل در یک جنبه مشخص شود شما تفکری نموده سپس ناطق گشته اید
در نظر بعدی خود شروع بفرمایید

manmehdiam;129609 نوشت:

من از توجه شما سپاسگذارم ولي باز هم مقصود حقير ، برهان و مويدي براي يکي بودن خالق و خداست و نه برهان و مويدي براي بودن خالق....

شما در باب اثبات وجود وارد شوید تا بنده در همان مبحث برای شما اثبات کنم که خداوند یکی است اگر بازهم برای شما مشکل است ان شاءالله پس از نظری به پست بعدی شما که بگذارید برای شما اثبات می نمایم نگران نباشید می خواهم جواب قسمت بالا را ببینم ولی در هر شکل اثبات را به لطف خدا خواهم نوشت
manmehdiam;129609 نوشت:

بسياري از مومنان و باورمندان مذهبي ، تصور بسيار ساده​انگارانه​اي از موضوع دارند. به عنوان مثال، تصور اين عزيزان اين است که مثلا مسيحيت اعتقاد به زاد و ولد خدا(پدر) دارد و يا مثلا بت پرستان يک شي يا مجسمه​اي ميساختند و مشغول پرستش آن شده! باور ديني و مذهبي آنها اين ميشد که اين مجسمه دستساز ، آفريدگارشان و حتي خالق جهان و عالميان و ....است!!!

اگر مطالعه ای بر تاریخ ادیان داشتید در می یافتید که خیلی از این تصورات صحیح است و در طول زمان به دلیل بر خورد با موانع و اشکالاتی که بر فلسفه خود دیدند این دیدگاه ها در دیگر ادیان تقلیل یافت تا به شکل امروزی در آمد اگر باز هم نمی خواهید قانع شوید بفرمایید تا در پستی دیگر بر این مدعا به طور اخص صحبت کنیم فقط همین از کلی گویی بپرهیزید
manmehdiam;129609 نوشت:

انسانهاي ديگر زمانها را هم اگر فعلا در نظر نگيريم ، دست کم در همين زمان حال و جمعيت حدود شش ميلياردي انسان ، شايسته است که به بدنه اين جامعه انساني از ديدگاه باورهاي مذهبيشان اندکي منصفانه و چه بسا عاقلانه بنگريم. به هر حال جاي قدرداني دارد که شما براي حدود چهار ميليارد انسان غيرمسلمان فعلي ،خورده تعقلي و تفکري قائل هستيد!

حیفم آمد درباره ی این نظرتان انشائی وارد نسازم
این شکل کلی گویی که در سخن شما دیده می شود شما را از حقیقت به دور می سازد
از نظر شما نگرش عاقلانه و منصفانه چیست؟
نظر آنها درست است؟ (اثبات کنید)
نظر ما نادرست است؟(اثبات کنید)

این سخن جنابعالی بر اساس همان گزاره های بالاست که نوشتید وهیچ پایه عقلانی ندارد شما سخنان بالای خود را به اثبات رسانید سپس بر اساس آن شروع به جهان بینی کنید
manmehdiam;129609 نوشت:

هرچند به باور شما در يافتن حقيقت آنان چندان کامياب نبوده​اند. انصاف حکم ميکند که ما براي کل اين بدنه انساني (فعلا همين شش ميليارد کنوني) مشخصات حداقلي «انسان» را به رسميت بشناسيم. و از اين باب است که ، توضيحات شما را قانع کننده نميدانم (راجع به عدم توانايي در تصور صحيح مقدمات براهين)

"قسمت 6"
اگر با این سخنان قصد دارید چیزی را به اثبات برسانید(چه عدم وجود،چه نوع تفکر خداشناسانه و...)باید خدمت شما عارض شوم که حداکثر مبنای عقلانی که حرف شما می تواند در مباحث فلسفی داشته باشد نوعی استقراست- که ارزش چندانی در مباحث فلسفی ندارد-البته بنا به دلایلی که خدمتان عارض می شوم حتی در مقوله استقرا هم قرار نمی گیرد
1.در استقرا نباید گوناگونی وجود داشته باشد ولی در نوع دیدگاه های جهانیان فقط دو نوع مسلمان و غیر مسلمان وجود ندارد و غیر مسلمانان خود تفکیک عقیدتی می شوند
2.با وجود شرط بالا اگر هم قبول کنیم؟؟؟!!!(که نمی کنیم)که همگی بر یک مدعا باشند لیکن چون اساس استقرا از جزء به کل بر این است که باید هر جزئی که دیده باشیم بر مدعا صادق باشند باز هم هیچ نتیجه ای از آن نمی توان گرفت
پس در حقیقت شما در این محل چیزی نگفته اید

manmehdiam;129609 نوشت:

هرچند همه ميدانيم ولي شايان ذکر است که در اصول دين و در صدر آن رسيدن به حقانيت الله به کمک تقليد و پيرويو .... محلي از اعراب ندارد و در مباني اعتقادي اسلام ، حجت عقلي به تنهايي بايد انسان را به وجود خدا سوق دهد تا مقدمه ورود شخص به اسلام فراهم گردد.

در اینجا به قول آقای جیرانی یک نقطه می گذاریم تا بررسی اجمالی بر سخن شما داشته باشیم
در اینجا برای روشن شدن موضوع برای افرادی که شاید بر آن آگاه نباشند باید سخنی در باب تقلید داشته باشم بدین شرح که:
تقلید یعنی شخصی بدون اطلاع کافی در موضوعی فقط و فقط به خاطر تفکری که شخصی دیگر بنظر بر موضوعی داشته و از آن اطلاع دارد و بدون آنکه خودمان به سوی کسب آگاهی در آن موضوع برویم از هر آنچه که آن شخص می گوید پیروی کنیم بدون اثبات دلیل آن عمل
می گویید این را خودمان هم می دانستیم لیکن توجه سخن من بر این است که اگر بر این اساس که شخصی آگاهی در یک مورد دارد به سخنان یا نوشته ی او در آن مورد مراجعه کنیم و با این کار برای ما اثبات شود که سخن او درست است عمل ما در حیطه ی تقلید نیست

manmehdiam;129609 نوشت:

بخش اول، وقتي سخن از فطرت است (و احتمالا ساير برهان هاي سهل​التصور!) شما گناه را به گردن حجاب و خطا و .....انداخته ايد و با تبرئه اين براهين بي عيب و نقص! توجه خواننده را به ديگر سو جلب مينماييد که : [=zar] بايد ديد منشأ و اصل خطا كجاست.

شما در این مقوله یک پیش شرط را مد نظر قرار ندادید که جداشدن از عملی که به ظاهر برای ما لذت بخش است جلوی واقع بینی را می گیرد حال کسی که به این نوع اعمال وارد نشده چطور اگر این عمل حقیقت باشد آن را نپذیرد شخص ابتدا به ساکن باید تعلقات را کناری نهاده سپس به فطرت خود بنگرد مثلا: گر کسی غرق در شهوات باشد اگر حقیقت ضد شهوترانی باشد کمتر می پذیرد تا کسی که دلبستگی به آن نداشته باشد
پس این سخن شما با این وجود محلی از اعراب ندارد

manmehdiam;129609 نوشت:

بخش دوم ، ظاهراً در ارتباط با مواردي چون برهان تصديق (و احتمالا ساير برهان​هاي ثقيل​التصور!) اگر حجاب و خطاهاي فوق نيز دخالتي نداشته باشد، از نظر شما آنکه به حقيقت خداي اسلام يا الله به مدد اين برهانها نرسيده باشد ، به دليل ناتوانيش در تصور مبادي برهان بوده است!

با عرض معذرت بازهم کلی گویی می کنید
شما جز این می نگرید در یک منظر اثبات کنید
گر این کار سخت است هر نوع تفکر الهی که از هر نوع عرفانی برای شما جالب است یا حتی از خودتان است بیاورید تا نقد و بررسی کنیم ببینیم سخن شما درست است یا خیر؟ خود من اولین کاری که کردم راههایی که برای اثبات خدا داشتم را اول در این سایت قرار دادم تا هر کسی بررسی کند بعد شروع به سخن در آن موضوع کردم


manmehdiam;129609 نوشت:

اولا : گزاره​هاي عقلي يا همان براهين هيچ ارتباطي با احساسات و عواطف و ...مفاهيم مشابه ندارد. به نظر ميرسد مواردي چون گرايش​هاي فطري و احساسي انسانها اساساً با گزاره​هاي عقلي نامربوط است. ( گزاره 10=8+2 يک گزاره عقلي است و اعمال و رفتار ها و نقايص روحي رواني و ... انسان نتيجه عبارت فوق را تغيير نخواهد داد)

این گرایشات فطری به خودی خود عقلانی صرف نیستند ولی از آنها نتایج عقلانی می گیرند بطور اغماضی مثل مشاهداتی هستند که از آنها نتایجی بدست می آید که عقلانی است
manmehdiam;129609 نوشت:

گزاره ​هاي عقلي (يا براهين) که به هر دليل امکان ارزشيابي آن فراهم نشده باشد ، هيچ کمکي به صحت يا سقم آن موضوع نميکند و بنابراين به عنوان برهان نميتوان از آن نام برد.

بزرگوار مشکل شما همین جاست
1.تجربه است که هر آن نیاز به ارزیابی دارد نه گزاره صرفا عقلانی
2.شما برهان را با فرضیه و نظریه اشتباه گرفتید(اگر بخواهید به تعریف هر کدام می پردازیم)
3.
تا به حال چندبار رادیکال 1960000 را ارزیابی کرده اید که جواب آن را صراحتا 1400 می دانید؟
4. ارزیابی فقط در استقرا مورد استفاده است
5.
شما نعوذبالله می خواهید خدا را ارزیابی کنید!!! اصلا این سخن شما مبنای عقلانی دارد؟
سخن شما مرا به یاد یک سوال انداخت اگر ما همه فوت و فن های یک بازی را بلد باشیم خدا می تواند بدون هیچ خارج شدن از قوانین بازی ما را ببرد
جواب این است فرض این سوال اشتباه بوده چون خدایی که در قانون یا قوانینی محصور شود دیگر خدا نیست که بخواهیم توانایی او را بسنجیم

manmehdiam;129609 نوشت:

ضمن آنکه ، با نگاهي منصفانه به وجود عقل و وجدان و خرد و فکر و شعور جامعه انساني ، نگاهي خالي از حب و بغض و خودفريبي ها و ....بايد عرض کنم، به نظر حقير پذيرفتني نيست ...

جواب این قسمت از سخنانتان را در قسمت 6 همین پست دادم مگر اینکه شما از فلسفه و عقلانیت بخواهید بگریزید
manmehdiam;129609 نوشت:

خلاصه اينکه از نظر حقير ، «تصورات» ما از باورمندان اديان ديگر بسيار بيشتر در مذان اتهام است،

حداقل چندی از این اتهامات در باب خداشناسی را اثبات کنید تا ما هم بشنویم البته همان طور که گفتید فقط اتهام است مگر اثبات شود
manmehdiam;129609 نوشت:

اگر به نظر شما فقط معتقدين به الله در سير سلوک به سمت خالق تصوراتشان جملگي از سرچشمه ناب حقيقت نشات گرفته ، منتظر شنيدن دلايل چنين ادعايي از سوي آن دوست فرزانه و ديگر بزرگواران هستيم.

در آخر لطفا و خواهشا در همه قسمتها جواب بنده را بفرمایید تا بحث را جلو ببریم و برای پیش رفت در بحث از کلی گویی ،نتیجه گیری و جهان بینی بر اساس تفکرات خود بپرهیزید تا مبنانی را سر و سامان دهیم سپس بر اساس نتایج هر دو با هم جهان بینی می نماییم

در ضمن گر لحن سخن بنده طوری بود که به شما برخورده بنده را ببخشید:Gol:
متشکرم

:Gol:والسلام علینا و علی عبادالله الصالحین:Gol:

با سلام

هشام;141899 نوشت:
به جهت اينكه بنده تمام مدعايت شما را به وضوح در اين براهين مشاهده كنم، براي ورود، لطف بفرماييد همان برهان امكان و وجوب سينوي را مطرح بفرماييد و

بزرگوار از حقير ميخواهيد تقرير براهيني را انجام دهم که اسباب مدعاي شماست؟!! لکن اگر مدنظر شما اين است که از ابتداي امر شروع کنيم ، که آن نيز نيازمند تقرير براهين مربوطه است ، اجازه بدهيد زحمت کپي و پيست کردن هر يک از اين براهين (که به وفور همه جا هست) بر عهده اين حقير نباشد .
شما دلايل عدم پذيرش براهين عقلي توسط ناباوران را نقايص انسانها در تصور مبادي برهان و ... بيان فرموديد که بنده پاسخ و نظرم را در آن باب عرض کردم . انتظار دارم صحت و سقم پاسخ من از نظر شما بررسي شود
به نظرم اين فرمايش شما را ادامه دهيم:

هشام;129589 نوشت:
«و صد البته «اگر برهان و مويدي براي يکي بودن خالق و خداي ما مطرح شود» نه تنهااصلا اشکال ندارد. بلکه مساله ما هم همين است که اصلا برهاني در اين باب مطرح نشدهو نميشود و اصلا اين بخش مغفول ميماند و عموما مباحث کلامي موجود به صحت و سقمبراهين اثبات خالق متوقف است. گويي که با اثبات حقانيت گزاره «خالق» کار تمام شدهاست و اثبات گزاره «خداي دين» نيز صورت گرفته.» دوست عزيز، برهان زياد اقامه شده است، اما يك نكته بايد مد نظر باشد و آن اين است كه براهين مختلف به تناسب افراد مختلف، آنها را متوجه آن حقيقت واحد مي كند، گاهي برهاني، شخصي را كاملا بيدار مي كند و شخص ديگر با همان برهان، هيچ تفاوتي احساس نمي كند، و اين مي تواند به تناسب مزاج افراد، متفاوت باشد يا اساسا شخصي آن برهان را درست تصور نكرده باشد، در مسايل عقلي تصور مبادي برهان از تصديق آن بسيار مهمتر است؛ يعني شخصي كه مبادي برهان را تصور نكرده نتيجه برهان را تصديق نمي كند، اما برخي افراد به دليل عدم تصور صحيح، تصديق به عدم صحت برهان مي كنند، پس تصديق نكردن برهان غير از تصديق به عدم صحت برهان است. دقت كنيد. نكته ديگر اينكه شما قايليد براهين تنها ما را به اثبات گزاره خدا مي رساند، نه حقيقت خالق را اثبات كند؟ اگر متوجه شده باشم مقصود شما همان است كه هر شخصي براي خودش در ذهنش مي سازد، به عنوان مثال بنده اگر استدلال به نوشته اي براي اثبات وجود صاحب آن داشته باشم، فقط گزاره وجود صاحب نوشته را اثبات كرده ام؟ البته بنده در بخش مسايل فطرت عرض كردم، كه قطعا انسانها در مقام عمل به دنبال كمال هاي واقعي هستند و اشكال آنها در خطاي بينشي است كه عقل آنها را، محصور كرده است،

متشکرم

با سلام

مهمان;144407 نوشت:
شما در باب اثبات وجود وارد شوید تا بنده در همان مبحث برای شما اثبات کنم که خداوند یکی است اگر بازهم برای شما مشکل است ان شاءالله پس از نظری به پست بعدی شما که بگذارید برای شما اثبات می نمایم نگران نباشید می خواهم جواب قسمت بالا را ببینم ولی در هر شکل اثبات را به لطف خدا خواهم نوشت

دوست بزرگوار همانگونه که براي جناب هشام نيز عرض کردم. اجازه بدهيد حقير شاکردي کرده، ياد بگيرم و همانگونه که فرموده ايد که اثبات را خواهيد نگاشت ، بفرمايييد.

به نظر ميرسد شما به تازگي تشريف فرما شده و پستهاي قبلي را مطالعه نفرموده ايد و به کل حقير را به کلي گويي متهم فرموده ايد. اگر چنين است مطالعه اجمال بفرماييد تا امکان مصاحبت با شما براي حقير نيز فراهم گردد.

متشکرم

مهمان;57646 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت همگی
:sokhan:1- در حالی که امروزه تقریبا همه برهانهای خداشناسی به شدت زیر سوال رفته اند و بر بعضی از آنها به طور کامل خط بطلان کشیده شده است ، چگونه می توان هنوز به وجود خدا باور داشت ؟ قوی ترین برهانهای خداشناسی ، برهان نظم و علیت می باشد . این براهین در هزاره های پیشین توسط دانشمندان یونانی و بعد مسیحی ابداع شدند و از همان زمان نیز مورد مخالفت شدید قرار گرفتند . ابوعلی سینا هر دو این نظریات را رد کرده بود . دیوید هیوم 25 سال بر روی این نظریه (برهان نظم) مطالعه کرد و مطالعات خود را تحت کتابی به عنوان محاورات به تألیف در آورد و نهایتا به شکست خود در اثبات این نظریه اعتراف کرد.

با سلام خدمت همه دوستان و تشکر از مطالب زیبای کارشناسان عزیز؛ در پاسخ این سوال باید گفت :همان طور که جناب طاها فرمودند براهین اثبات خداوند متعال منحصر در برهان نظم نیست که اگر این برهان با مشکلی مواجه شد دیگر دست ما از برهان بر اثبات خداوند متعال خالی باشد؛ بلکه باید گفت در علم فلسفه و کلام براهین متعددی بر اثبات خداوند متعال بیان شده است که برهان نظم در مقابل آنها از کم ارزشترین براهین اثبات خدا محسوب می شود، به همین خاطر است که در فلسفه از برهان نظم اصلا بحث نمی شود .
براهینی همچون برهان امکان و وجوب سینوی که محصول فلسفه مشاء و بوعلی سینا است، برهان صدیقین که محصول فکر ملاصدرا و حکمت متعالیه است و بسیار متقن و محکم می باشند که تا به حال کسی نتوانسته اشکال مهمی را نسبت به آنها داشته باشد .
در علم کلام نیز از براهینی همچون برهان حدوث، برهان حرکت، برهان تمانع، بر هان علت و معلول، برهان فطرت و... سخن گفته شده است که حضرت آیت الله جوادی آملی در کتابی با عنوان "تبیین براهین اثبات خدا" به جمع آوری و تبیین آنها پرداخته است که عزیزان می توانند به این کتاب مراجعه فرمایند، همچنین آیت الله شهید مطهری(ره) در کتاب توحید خود به بعضی از این براهین پرداخته و توضیحات قشنگی را ایراد می فرمایند .
لازمه این سخن که بگوییم ادله اثبات خدا مشکل دارند این است که ما همه این براهین را بیان و نقد کنیم و اشکال هر مورد را جداگانه بیان کنیم سپس بگوییم دلیلی محکم بر اثبات خداوند وجود ندارد . ما در اینجا به طور خلاصه برهان امکان و وجوب سینوی را ذکر می کنیم که اگر سوالی در رابطه با این برهان وجود داشت بیان کنید تا بحث شود؛ یکی از بهترین و متقن ترین ادله اثبات خدا برهان امکان و وجوب است: (همان طور که علامه حلی در کتاب "کشف المراد"ابتدای مقصد ثالث در بحث اثبات صانع نیز به آن اشاره کرده اند)ما یقین داریم حقیقتی هست(موجودی هست) حال یا این حقیقت وجود را از ذات خود دارد و واجب الوجود است که مطلوب ما است و یا وجود از ذات او نیست و دیگری به او داده است ، که در این صورت با توجه به بطلان تسلسل و دور لازم است آن زنجیره به واجب الوجودی ختم می شود که وجود را به آنها داده باشد ؛ یعنی اینکه در عالم هستی ما به حداقل یک واجب الوجود نیازمندیم و این ضروری است .
اما چرا تسلسل باطل است ؛ به خاطر اینکه چون "فاقد الشی" نمی تواند "معطی الشی" باشد یعنی اینکه موجودی که خود دستش خالی است و صفتی را ندارد هرگز نمی تواتند به دیگران ببخشد ، حال اگر تمام موجودات این سلسله و عالم ، ممکن الوجود باشند و خود وجود را نداشته باشند هرگز نمی توانند به یکدیگر وجود دهند چراکه همگی در حکم یک ممکن می باشند و فاقد وجود، پس چگونه ممکن است خود به خود بوجود بیایند و به دیگران وجود دهند. پس باید در راس این سلسه یک موجودی باشد که نیازی به دیگران نداشته باشد و وجود ذاتی او باشد و قائم به نفس ؛ که او دیگر فاقد نیست بلکه داراست و غنی، که به دیگران وجود بخشیده است. و تا چنین موجودی در راس موجودات عالم نباشد هرگز موجودی خلق نمی شود و به وجود نمی آید.

manmehdiam;130429 نوشت:
اگر عقل توانايي تشخيص حق و باطل را دارد چه نيازي به اثبات حقانيت خدا و دين و .... وجود دارد که ما را در دام ابهام و پيچيدگي تصوري نيز خواهد انداخت؟!!

باسمه تعالی، سلام بر شما دوست عزیز

عقل در محدوده و قلمرو خودش توانایی تشخیص و شناخت دارد و همین عقل، انسان را به حقانیت خدا و دین خدا رهنمون می نماید.(دقت کنید)

manmehdiam;146786 نوشت:
بزرگوار از حقير ميخواهيد تقرير براهيني را انجام دهم که اسباب مدعاي شماست؟!! لکن اگر مدنظر شما اين است که از ابتداي امر شروع کنيم ، که آن نيز نيازمند تقرير براهين مربوطه است ، اجازه بدهيد زحمت کپي و پيست کردن هر يک از اين براهين (که به وفور همه جا هست) بر عهده اين حقير نباشد .

جناب مهدی عزیز، منظور بنده این بود که اگر تا به حال کپی کرده اید، دیگر کپی نکنید و همین براهینی که عرض کردم خودتان با برداشت خودتان مطرح بفرمایید و اشکالات و مدعیات خودتان را به اثبات برسانید.

:Gol:بسم الله الرحمن الرحیم:Gol:


با سلام دوباره خدممت همگی دوستان

بازگشت غرور آفرین خودم به جمع شما را تبریک می گویم:Esteghfar::offlow: :Khandidan!:


manmehdiam;146787 نوشت:

به نظر ميرسد شما به تازگي تشريف فرما شده و پستهاي قبلي را مطالعه نفرموده ايد و به کل حقير را به کلي گويي متهم فرموده ايد. اگر چنين است مطالعه اجمال بفرماييد تا امکان مصاحبت با شما براي حقير نيز فراهم گردد.

قصد جدل ندارم پس اینجا رو جواب نمی دم

manmehdiam;146787 نوشت:

دوست بزرگوار همانگونه که براي جناب هشام نيز عرض کردم. اجازه بدهيد حقير شاکردي کرده، ياد بگيرم و همانگونه که فرموده ايد که اثبات را خواهيد نگاشت ، بفرمايييد.
متشکرم

از اثبات خدا شروع کنیم یا کامل بر آن واقفید؟
برای رفع جدل های بی ثمر از اثبات واجب الوجود شروع می کنیم
ما سه شکل وجودی داریم:
1.واجب الوجود
2.ممکن الوجود
3.ممتنع الوجود(که ذاتی نبوده و از قوانین حاکم نشات می گیرد پس خودم آن را در بحث قرار نمی دهم)
که در این برهان همه موجودات چون فانی اند ممکن الوجودند و هیچ ممکن الوجودی قائم بذات نیست و
امکان فی ذاته بدون وجود مطلق معنا ندارد(امکان زمانی مطرح می باشد که دو شرط وجود ذاتی داشته باشند که در اینجا عدم و وجود اند)
پس هر موجودی که می بینید ممکن الوجودی است که واجب الوجودی واجب بر آن است که رابطه ذاتی هم از واجب به ممکن است نه از ممکن به واجب که بعدا بخواهید بگویید الزام آور نیست
ایراداتی که بر برهان امکان و وجوب گرفته اند:

1.چرا به این سه شکل متصور شده اید(بقول هیوم وجود خود بخودی را متصور نشدید)؟
2.موجودات خود نمی توانند واجب الوجود باشند؟

1.جواب)غیر از این سه شکل ، شکل های دیگری وجود دارد که تبدیلی است از این سه شکل و منظور از واجب الوجود و این وجود خود بخودی هیوم قائم بذات بودن است که فرقی نمی کنند(اگر شکل دیگری را می شناسید بگویید) فقط باید توجه کرد به ادامه این بحث در ایراد دوم

2.جواب)واجب الوجود ، وجود خود بخودی(هیوم) ، قائم بذات بودن بدین شکل است :

1.قائم بذات چون فقط تکیه بر خود دارد پس هیچ چیزی بر آن سلطه ندارد نمی تواند آن را از میان ببرد یا باعث تغییر یا شکل گیری آن داشته باشد
2.قائم بذات اول و آخر، آغاز و پایان ندارد چون نه چیزی برای بوجود آمدنش نیاز است (شرطی برای وجودش نیست) و نه قائم به چیزی است که با نبودن آن از میان رود
3.در کل اگر قانون ، قائده ، حکمی ، محدوده برای چیزی متصور گردد دیگر قائم بذات نیست
دیدید چقدر فلسفه راحت است

از من کمترین گفتن فلسفه غرب بسیار دشوار و با مفاهیم عمیق نیست بلکه فقط تولد دوباره سوفیست بازی است که حکم های آن خود متناقض اند بجای غرق شدن در آنها و گم شدن در نام های بزرگ شده در خود حکم و تناقض درونی آن بیندیشید:Gol:

فعلا بعدی ها رو ان شاءالله خواهم نوشت

:Gol:والسلام علینا و علی عبادالله الصالحین:Gol:

با سلام
در مورد این برهانی که گفتید سوالاتی داشتم
یکی اینکه شما چطور به این تقسیم بندی موجودات رسیدید؟ایا شما همه موجودات را میشناسید؟اگه میگید این یک تقسیم بندی عقلیه چرا با عقل من جور در نمیاد.مثلا این که میگن ممکن الوجود وجودشا از یکی دیگه گرفته یعنی چه؟ یه مثال بزنید که چیزی وجدشا از چیز دیگه گرفته.اصلا اون چیزی که وجود نداره پس چیه که حالا بخاد وجودشا از کس یا چیز دیگه بگیره؟

موضوع قفل شده است